حجت الاسلام کاشانی در جلسه ی هیئتی درباره ی تبلیغ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، و موانع؛ به سخنرانی پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است. (متأسفانه صوت جلسه دارای کیفیت خوبی نمی باشد)
جهت دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
شرایط دوران جاهلیّت
یکی از موضوعاتی که در آستانهی شهادت رسول خدا و سبط اکبر ایشان حائز اهمّیّت است محضر شما تسلیم کنم، تلاشهای کلّی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تغییر بعضی رفتارها و بعضی از ناکامیهای حضرت است. آنچه که در اذهان ما معمولاً ثبت و ضبط است وقتی از جاهلیّت صحبت میکنیم معمولاً یک نمای کاریکاتوری غیر واقعی به ذهن ما میآید. البتّه بعضی از آنها درست است، در فضای جاهلیّت آنها انسانهای تربیت نشدهای بودند، گاهی خواستههای عجیب و غریب داشتند، عمده در دعاهای آنها مکرّر دیدهام که خدایا ما را در غارت قبایل مسافر یاری بفرما، از این جملات دارند. امّا جاهلیّت به آن معنایی که تصوّر کنیم آنها یک قوم بدوی بودند، مانند آدم خوارها بودند، اینطور نبود. آن جاهلیّتی که پیغمبر خدا با آن مبارزه کردند بسیار شبیه به جاهلیّت امروز است. چند نمونه عرض میکنم شما ببینید.
رباخواری در دوران جاهلیّت
در جامعهای که پیغمبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) وارد شدند و نبوّت ایشان آغاز شد، این جامعه جامعهی رباخواری بود. در جامعهی رباخوار حتماً باید قدری ریاضی بلد باشند که بشود سود و سودِ سود و سودِ سودِ سود را حساب کنند، این درصد حساب کردن حداقل یک نسبت و تناسب لازم است، لازم است ریاضی بدانند. نمیشود یک قومی بدوی به معنای وحشی که امروز مدّ نظر ما است باشند، مثل آدم خوارها، بعد اینها بتوانند سودِ سود حساب کنند، از مسلّمات است. من نمیخواهم عرض کنم اینها مبدِع رباخواری بودند، رباخواری امروز هم از مظاهر تمدّن لیبرال غرب است، نمیخواهم عرض کنم اینها مبدع آن بودند ولی بالاخره اینها اگر هم مبدع نبودند تحت تأثیر یاد گرفته بودند قدری ریاضی بلد بودند.
دیگر این است که اینها پارچهی زر بافت معامله میکردند، برای آدمخوارها که پارچهی زر بافت و پارچهی شتر نشان فرقی نمیکند. باید این یک جامعهای باشد که بفهمند یک پارچهای زر بافت است یک پارچهای زر بافت نیست. از دیگر مظاهری که اینها میفهمیدند، امروز شاید خیلی برای ما اوّل امر تعجّب انگیز باشد، بحث سقط است. بعضی از موارد است که نمیخواهم روی منبر رسول خدا و حضرت صادق (علیهم السّلام) بیان کنم، اینها هم برای جلوگیری از فرزند دار شدن از روشهایی استفاده میکردند که امروز هم روشهایی رایج است، هم برای سقط. امروز یکی از مظاهر آزادی زن در غرب این است که اجازه میدهند سقط کند. امروز با این دستگاهها فرزند درون رحم را از بین میبرند، آن روز هم خشیت املاق (فقر) طور دیگری بچّهها را زنده به گور میکردند.
بدوی نبودن جامعه در دوران جاهلیّت
آنچه که قرآن میخواهد با جامعهی صدر اسلام و با جاهلیّت دربیفتد به این معنا نیست که اینها انسانهای بدوی به معنای وحشی بودند، اینها اینقدر میفهمیدند که گاهی 500 تا برده میدادند یک کنیز خواننده از روم میآوردند، یک چیزهایی میفهمیدند، موسیقی در آنجا رواج داشت. همان چیزهایی که امروز در فرهنگهای شهوتران انسانها در جوامع مختلف وجود دارد عمده آن زمان هم بود. مرغابی شکم پر آن زمان هم بود، یعنی اینطور نبود که بگوییم جاهلیّت از این جهت میگفتند که اینها آدم خوار بودند، مظاهر تمدّن نمیفهمیدند. حتّی اینها شب شعر داشتند، اهل آن بروند مطالعه کنند، اینها گاهی شب شهرهای طولانی داشتند، مسابقه میگذاشتند، فراخوان میدادند، جایزه داشتند. زنهای درون منزل اشعار شعرای بزرگ را حفظ بودند. من نمیخواهم عرض کنم اینها خیلی متمدّن بودند، این را نمیخواهم عرض کنم، بعضی نقاط ضعف عجیب تمدّنی داشتند امّا آن نقطهی اصلی جاهلیّت این نبود که ما تصوّر کنیم آنها در خوراک خود خیلی متفاوت بودند.
بله، فقرای آن شهر اینطور بودند که از آب کدر میخوردند، مار گزیدگی فراوان بود، سرقت انسانها، آدم ربایی فراوان بود. هم قرآن اشاره دارد هم امیر (صلوات الله علیه) در نهج البلاغه اشاره دارد که یکی از تجارتهای رایج اینها این بود که بچّهی پولدارها را میدزدیدند. بله، رفتارهای خلاف تمدّن داشتند، امّا اگر تمدّن به آن شکلی که امروز در غرب رایج است یا آن چیزی که بین شهوت پرستان رایج است، یعنی بیرون از فضای دینی، خیر، اینها انسانهای متمدّنی بودند. اینها اینقدر میفهمیدند، ترانزیت بین الملل میکردند، چون بخشی از جادهی ابریشم از نزدیک مکّه عبور میکرد، بعضی از جادّههای فرعی آن. اینها جنس به اروپا میبردند، از آنجا کنیز رقّاصه، بدکاره میآوردند، آنجا تجارتهای متنوعی داشتند. مکّه یکی از ایستگاههای مهمّ توریستی بود، اهل آن وقتی مطالعه میکنند میبینند. دکتر جواد علی بیش از یک جلد کتاب به این بخش اختصاص داده، بیش از یک جلد که مکّه یک ایستگاه خوش گذرانی محسوب میشد.
مبارزه با رفتارهای نادرست اجتماعی
چه چیزی بود که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخواستند با آن مبارزه کنند؟ رسول خدا دنبال تغییر رفتار بودند، این بود که بسیار مشکل بود. جامعهای که در آن جامعه افراد ردهبندی شده هستند، درجهبندی شده هستند، بعضی درجه یک هستند، بعضی درجه دو هستند، بعضی درجه سه هستند، اینها دائم در حال رقابت هستند که درجهی خود را، سطح خود را در جامعه ارتقاء بدهند، با هم درگیر هستند. گروههای فکری در جامعه تأثیرگذار هستند، کافی است علیه یک نفر مانور بدهند دیگر دام او را کسی نخرد، اموال او را نخرند، او را تحریم اقتصادی کنند. همین چیزهایی که شما امروز میبینید بین گروههای اهل قدرت علیه هم وجود دارد آن زمان هم وجود داشت.
آن چیزی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پیر کرد، فرمود: «شَيَّبَتْنِي سُورَةُ هُودٍ»،[4] این بود که میخواست این مردم را با خود همگام کند، این بسیار مشکل بود. واقعاً میشود مردمی که اینطور هستند را همراه کرد؟ بله میشود. تغییر عرف بسیار سخت اتّفاق میافتد، میشود ولی مشکل است.
قبول درخواست از اسیر
انسان تعجّب میکند وقتی میبیند این افراد تندخوی خشن که البتّه خشنتر از امروز نبودند، اگر آن روز فیلمهای داعش را برای عربهای جاهلی میبردند و پخش میکردند قطعاً بدانید آنها تعجّب میکردند میگفتند اینها دیگر که هستند! چون در عرب جاهلی بعضی آداب و رسوم وجود دارد که حتّی در کربلا محترم است. اگر کسی را اسیر میگرفتند قبول میکردند قبل از کشتن چند خواسته از آنها داشته باشد، میپذیرفتند، میگفتند حالا که دارم تو را میکشم دو خواسته بخواه، حتّی یزید این را از زین العابدین (علیه السّلام) خواست. میگفت حالا که من میخواهم تو را بکشم سه خواسته از من بخواه، یعنی اینقدر میفهمیدند که به اسیر دست خود فرجه بدهند. اسیر سوزی؟ بله جز یک مورد که از خلیفهی اوّل دیده شده اسیر سوزی در تاریخ سراغ نداریم.
تغییر رفتار جاهلی توسّط پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اینگونه نیست که آن جاهلیّت را تصوّر کنیم یک جاهلیّت خاصّی بود، یک سری انسانهای ویژهای بودند، دندانهای نیش آنها مثلاً… انسانها را زنده زنده میجویدند! نه، افرادی بودند که شهوتران بودند و با شهوترانی زندگی کرده بودند، شهوترانی عرف آنها شده بود. تغییر اینها بسیار مشکل بود. عجیب اینجا است که ما میبینیم رسول خدا کاری انجام داد این افراد خشن… اهل آن میدانند امروز شما یک داعشی را بگیرید هر کاری انجام دهید گریه نمیکند، هر روضهای برای او بخوانید میگوید یا من را بکش یا تو را میکشم. فضاهایی که با این داعشیها سر و کار دارند… به خدا پناه میبریم چون از نظر نرم افزاری قبلاً عرض کردیم ورود داعش به ایران سالها است آغاز شده، از نظر نرم افزار، یعنی فکر آن همین الآن وجود دارد، فکر آن خواستگاه دارد، در همهی غیر شیعه فکر داعش خواستگاه دارد. اگر فرصت شد عرض میکنم ارتباط آن با بحث ما چیست.
اینکه ما میبینیم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاری انجام دادند همین افرادی که ظاهراً خشن و تندخو و بد قلق بودند رو به قبله مینشستند بعضی آیات قرآن را میخواندند گریه میکردند، این حیرتآور است. ولو این تغییر رفتار آنی باشد، حال باشد، مقامی نباشد، این هنر پیغمبر بود. خداوند دربارهی بعضی از اینها که نمیتوانند به جهاد بیایند، پول نداشته کفش بخرد، 900 کیلومتر قرار بوده در تبوک حرکت کنند، نداشتند، پا برهنه که نمیشود 900 کیلومتر راه رفت، بعد از چند 10 کیلومتری پا آبله میبندد، زخم میشود، دیگر سربار مسلمین میشود. آمدند به پیغمبر عرض کردند یا رسول الله از بیت المال یک جفت کفش، یک دمپایی، یک تکّه چوب، چیزی که به پای خود ببندیم ندارید؟ بعضی اینقدر فقیر بودند. حضرت فرمودند: نه، ندارم. گفتند: ما چه کنیم؟ فرمودند: شما از جنگ معاف هستید. «أَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً»،[5] اینها زار زار گریه کردند. اینقدر گریه کردند تعبیر قرآن کریم به اینگونه است کأنّ چشم اینها میخواست بیفتد، «أَعْيُنُهُمْ تَفيضُُ» نه «تَفیضُ دُموعَهُم»، دموع آنها نه، أعین آنها، چشمهای آنها داشت میافتاد، اینقدر گریه کردند.
همان بودند، خیلی عجیب است، شما اگر میخواهید ببینید پیغمبر چه کار کرد باید به زندانی که داعشیها را نگه میدارند بروید طوری روضه بخوانید ببینید داعشی گریه میکند یا نمیکند. کسی که قلب او را خاموش کردهاند، حضرت کاری انجام داد بعضی از اینها اهل مناجات شدند. فطرتهای اینها با گرد روبی و غبار روبی تغییرات اجمالی کرد. اینها ساده نیست که شما میبینید حضرت اخوّت را ایجاد کردند، بعضی از اینها نیمی از خانهی خود را به یک فرد دیگر دادند، اینها قبلاً میگفتند خدایا ما را در غارت قبایل مسافر یاری کن. البتّه فکر نکنید چیز عجیبی است، به اخلاق راسل رجوع کنید میگوید اگر توانستی مرغ همسایه را بدزدی این کار اخلاقی است چون سودگرایی است، منتها مواظب باش که گاو تو را ندزدد!
جاهلیّت امروز و دیروز
یعنی این تفکّر شهوترانی بیرون از فضای توحید آن زمان هم رایج بود، امّا نه اینکه جاهلیّت آن موقع عجیب بود این جاهلیّتی که امروز وجود دارد نه، اتو کشیده است، نه، دقیقاً همان است. شهوترانی بود. بله ضعفهای توحیدی داشتند، در معاد مشکل داشتند، من نمیخواهم عرض کنم مردم عربستان هیچ مشکل عقیدتی نداشتند، سر تا پا مشکل بود. امّا چیزی که ما تصوّر کنیم پیغمبر اکرم در یک غاری زندگی کرده بود که افراد آن با امروز ما فرق میکردند، نه، اصلاً اینطور نبود.
تغییر رفتارهای ناپسند
حضرت تغییر رفتار در اینها ایجاد کرد، به اندازهی فی الجمله، نسبی، در بعضی. بعضی از آنها اهل عبادت شدند، بعضی از آنها وقتی گناه میکردند اوّلین گناه، اینها کسانی بودند که تا قبل از این… یکی از اخلاقیّات بسیار زشتی که پناه بر خدا، ممکن است در جامعهی ما هم در گوشه و کنار دیده شود این است که راحت راجع به ناموس هم اظهار نظر و شوخی میکردند. گاهی در بعضی از جوامع دیده میشود جوانها این کارها را انجام میدهند. میخواهم بگویم این عرب جاهلی هم چیزی شبیه همین رفتارها را انجام میداد، اینها راحت راجع به خواهر و مادر و همسر هم صحبت میکردند. حتّی در بعضی مواقع کارهای فسق و فجور عجیب و غریب هم انجام میدادند، نوامیس خود را ممکن بود گاهی در اختیار کسی قرار بدهند یا راحت راجع به آن صحبت میکردند.
شما میبینید همین افراد کار به جایی میرسید وقتی در جنگی یکی از اینها مسئول میشد از خانوادهی یکی از مجاهدان پرستاری کند، سرپرستی کند، آمد به همسر او تقاضای عمل گناهی داد، آن همسر هم گفت: خجالت نمیکشی؟ همسر من به جنگ با دشمنان خدا رفته، چشمان تو را پاک حساب کرده که به خانهی او بیایی. این اگر 20 سال پیش از این، 15 سال پیش از این اتّفاق میافتاد که تجاوز هم اگر میکرد فکر میکرد سود کرده و زرنگ است، اصلاً فضای عربستان همینطور بود، راحت بود، در مسائل جنسی بسیار بیپروا بودند. شما میبینید این فرد شروع به گریه میکند به بیابان میرود معتکف میشود، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرود او را پیدا میکرد برمیگرداند، این یعنی تغییر رفتار. از این تغییر رفتارها پیغمبر زیاد انجام داده است. ما داریم «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ»،[6] اصلاً اصل هدف پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، عملیّات پیغمبر چیست؟ بلاغ است، تبلیغ است، این چیزی است که ما مسلمانها به آن کم توجّه میکنیم.
قوی بودن داعش از نظر تبلیغ
خدا میداند ما باید کار گروه تشکیل بدهیم ببینیم غرب چگونه روی داعشیها کار میکند. اینجا که مجلس تقریباً خصوصی است میشود راحتتر صحبت کرد، الآن در سوریه جمعبندی نیروهای نظامی – صحیح هم هست- این است که اصلاً کار فرهنگی دینی انجام ندهیم، چون اگر کار دینی انجام دهیم حتماً طرف مقابل داعشی میشود. یعنی قرار باشد به سمت اسلام برود، قرار باشد پایبند باشد، اینقدر جبههی او قوی کار میکند به جای اینکه جذب حرفهای ما شود جذب داعش میشود.
لذا همین امروز اگر از اهل آن که در سوریه مشغول هستند بپرسید به شما میگویند کار فرهنگی به معنای تبلیغ دینی، نه تبلیغ تشیّع، تبلیغ اسلام نمیکنند، میگویند اجازه بده فسق و فجور ارتشی سوریه باشد، معاذ الله به شراب خواری هم گاهی میپردازد – نمیخواهم همهی آنها را عرض کنم- ولی میگوید تبلیغ دین نکن چون او جذب میکند. او چه میکند که او را جذب میکند؟ با تبلیغ. سلاح پیغمبر ما چه بود؟ تبلیغ بود. با تبلیغ علمی میشود کاری انجام داد که انسانها تغییر رفتار بدهند، عرف جامعه عوض شود.
کار تبلیغی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
این کار را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام داد. این شوخی نیست که در حدیبیّه وقتی آمدند با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرارداد ببندند، تهدید کنند، از طرف مشرکین به مدینه وارد شد دید یک گوشهای است که مسلمانها دارند در خاک شیرجه میزنند. گفت: آنها چه میکنند؟ یا للعجب! اینها اعمال عبادی عجیب و غریب انجام میدهند؟ گفت: نه، این اعمال عبادی آنها نیست، پیغمبر آنجا دارد وضو میگیرد اینها میخواهند آب وضوی پیغمبر به زمین نیفتد. گفت: همین بیادبهای دیروز اینقدر میفهمند که این بزرگوار پیغمبر خدا است و آب وضوی او تبرّک است نباید به زمین بیفتد. بله، اینقدر میفهمند. به همین جهت است به 22 جواهر رجوع کنید، صاحب جواهر در بحث مهادنه ببینید چه میفرماید. میفرماید جاهایی پیش میآمد – روایاتی از شیعه آورده، برخی هم از اهل سنّت است- جنگ به حدّی میشد که نسبت جمعیّت دو طرف خیلی زیاد میشد، یعنی جمعیّت مسلمین کم، جمعیّت مشرکین زیاد بود. حضرت میفرمود: چه میکنید؟ میگفتند: یا رسول الله، جان خود خود را فدای تو میکنیم. اینها چه کسانی هستند؟ اینها همانهایی هستند که تا دیروز اظهار نظر راجع به مادر و خواهر هم برای آنها راحت بود، دزدی برای آنها راحت بود. فضای معنوی نداشتند، صلاة اینها قرآن میفرماید «عِنْدَ الْبَيْتِ»[7] کف و سوت بود. گاهی زن برهنهای چهار دست و پا دور خانهی خدا راه میرفت و بقیّه هم دنبال او راه میافتادند و کف میزدند! میگفتند این عبادت است. یعنی از بین رفته بود. شهوترانی کنار خانهی خدا با اینکه میدانستند آنجا خانهی مقدّسی است، قبول داشتند مقدّس است، بتها را داخل آن برده بودند از این کارها هم انجام میدادند. همین افراد بعضی به جایی رسیدند که آمدند به پیغمبر گرفتند جمعیّت دشمن زیاد است مشکلی نیست، جان خود را فدای تو میکنیم. برخی هم این کار را انجام دادند.
من نمیخواهم بگویم تغییر رفتار در همه شکل میگیرد، اگر در یک جامعهای 20 درصد افراد آن جامعه پای آن کار بایستند حتماً اتّفاق میافتد. مستحضر هستید بچّههای حزب الله لبنان مگر چند نفر هستند که الآن دارند کار میکنند؟ نیروی نظامی آنها خیلی کمتر است از آنچه در ذهن شما است، شاخهی نظامی، شاخهی عملیّاتی. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روی آن نقاط معنوی فطری افراد دست گذاشتند شروع به تکرار کردند.
اهمّیّت حفظ انسجام
یکی از آن نقاطی که رسول خدا تأکید میکردند حفظ انسجام بود. فرمود: هیچ کس حق ندارد مسجد را ترک کند. بالاخره پیغمبر چگونه باید حرفهای خدا را به این و آن برساند؟ باید یک عدّه باشند تبلیغ کنند، فرمود: حق ندارید. نابینا آمد گفت: یا رسول الله من چه کنم؟ فرمود: یک نخ به دیوار ببند شبها بیا. گفت: راه ما دور است، مسجد میسازیم، فرمود: نمیشود، جمع مسلمین نباید بشکند. حتّی در روایات شیعه هست که (صحیحهی فقهی است) رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تهدید به تخریب خانهی کسی کردند که عمداً مسجد را ترک کند. یعنی جمع شوید من صحبت کنم و این صحبت کردن کم کم عرف را عوض کرد. اینقدر به ما در امر به معروف و نهی از منکر تأکید شده برای اینکه اثر میگذارد. با کار تبلیغی کاری کردهاند امروز یک جوان 25 ساله از یک کشور دیگر میآید پنج عدد خرما به او میدهند 20 روز در سوریه مقاومت میکند.
یک وقت من در همین مسجد خانهی خدا عرض کردم، بعضی از عقاید شیعه را این داعشیها گرده برداری کردهاند، بعضی از آنها را، یکی مهدویّت است، یکی عدالت خواهی است. دارند در چند جبهه در چند کشور میجنگند، قطعاً تأمین تسلیحاتی و امنیّتی میشوند، قطعاً تأمین سخت افزاری میشوند، ولی بالاخره چه کسی است که میجنگد؟ یک مشت دزد که نمیتوانند در پنج کشور اینطور بجنگند. ما در تبلیغ چه میکنیم؟ امثال من کم کار هستیم، کار نکردهایم. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تبلیغ تغییر رفتار ایجاد کرد.
ویژگیهای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تبلیغ
البتّه قوام تبلیغ رسول خدا به بعضی از ذاتیات بود، یکی رفتار خود حضرت بود. وارد مسجد که میشدند کمی مکث میکردند ببینند پیغمبر چه کسی است. شبیه بقیّه بود. نگاه میکردند بیشتر کلمات با یک نفر است، یک طرف بیشتر گفتگوها ثابت است، میفهمیدند او پیغمبر است. مثل بقیّه، حضرت گرد مینشست بالا و پایین نداشته باشد. نوشتهاند گاهی میخواست در یک مجلسی وارد شود حضرت اصحاب را جلوی خود میانداخت، عقب راه میرفت. یعنی عرفهایی که در ذهن آنها ساخته بودند، بزرگ قوم، کوچک قوم، البتّه بزرگتر و کوچکتر را باید رعایت کرد، اسلام میفرماید: «الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ»،[8] اهل بیت را باید رعایت کرد. امّا به این معنا که بزرگی انسانها به این است که برای فلان قبیله هستند، خیر، پیغمبر که پیغمبر بود سعی میکرد ساختار شکنی کند، پیغمبر خدا بود بچّهی خود را آوردند پیغمبر دست به سر او بکشد این بچّه ادرار کرد. شما حساب کنید یک جایی یک رئیس جمهوری، استانداری آمده، شما بچّه را بردهاید دست به سر او بکشد کت و شلوار آقا را گلباران کند! یک حال بدی به خانوادهی او دست میدهد. همین که اینها مضطرب شدند حضرت فرمود: بچّه را هل نکنید، اذیّت میشود، بگذارید باقی کار خود را بکند.
اینها میدیدند این رئیس با رئیسهای دیگر فرق دارد. امیر (سلام الله علیه) فرمود: ما در جنگها وقتی کار به ما سخت میآمد به رسول خدا پناه میبردیم، چون در پیشانی جنگ بود. ساده زندگی میکرد، اهل عبادت بود و شروع به تبلیغ کردن و تغییر رفتار کرد. اینقدر تبلیغ کرد که همه بعضی امور را بفهمند.
تعدّد اسناد در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام)
این همه در فضایل امیر (سلام الله علیه) تحریف و انکار صورت گرفته، یکی از محقّقین برجستهی نسخ خطی گفت تا به حال به فضل الهی 30 هزار نسخهی خطّی راجع به امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیدا کردیم. ببینید پیغمبر چه کاری انجام داده است، «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ». آیا جز بلاغ مبین، جز تبلیغ آشکار، جز تبلیغ مؤثّر، پیغمبر کاری انجام دهد؟ 30 هزار نسخهی خطّی راجع به امیر المؤمنین (علیه السّلام) بین مسلمین. آن محقّق برجسته میفرمود: امید دارم آن کتابخانههای بزرگی که در دنیا نرفتیم بگردیم بیش از 20 هزار مورد دیگر هم پیدا کنیم، به نسبتی که میگفت، نسبت کتابخانههایی که گشتیم پیدا کردیم. مگر شوخی است؟ 30 هزار نسخهی خطّی. 30 هزار نسخهی خطّی 30 هزار کتاب نیست، گاهی صدها نسخهی خطّی برای یک کتاب است. محقّق دیگری بررسی کرده 870 کتاب مستقل، هر کدام نسخ متعدّد دارد، دربارهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) پیدا کرده است.
انجام شدن وظیفهی تبلیغی توسّط پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
وقتی میخواهم امیر المؤمنین (علیه السّلام) بگویم منظور من یکی از اهداف اصلی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در امامت بعد از ایشان است. پیغمبر کار کرد، روی عدّهای هم تأثیر گذاشت، بعضی عربهای بادیه نشین هم تغییر رفتار دادند، عدّهای هم در این راه شهید شدند، کشته شدند، امّا چه شد که ناکامیهای جدّی به وجود آمد؟ اینها که تا به حال عرض کردم مقدّمه بود، چه شد ناکامی به وجود آمد؟ پیامبر کم کاری کرد که بعد از او بلافاصله همه چیز به هم خورد؟ نه. این مقدّمه را عرض کردیم بگوییم رسول خدا وظایف خود را به احسن وجه انجام داد، تغییر رفتار ایجاد کرد. داماد از فراش زفاف خود غسل نکرده رفت کشته شد، مگر شوخی است؟ در قومی که آقایان میگویند وحشی هستند شما کسی را، آن هم با نژاد آنها، با آن گرم مزاجی، دیشب زفاف او بوده امروز صبح در سپاه پیامبر غسل نکرده کشته شود، پیغمبر تغییر رفتار ایجاد کرده است.
علّت ناکامی تبلیغ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
امّا چه شد ناکامی به وجود آمد؟ چه شد که ناکامی شد؟ علّت اصلی ناکامیها را اگر ما دستهبندی کنیم بخواهیم 10 روز هم صحبت کنیم زیاد است، برگردانیم به یک نقطه است، آن هم این است که شهوات انسانها نمیمیرند. تربیت شهوت را نمیکشد، انسان را تربیت میکنند تغییر رفتار باعث میشود او فکر کند گاهی خلاف غریزهی خود عمل کند. اینکه شما میبینید در بعضی از جنگهای پیغمبر آب میآورند آن مجروح و جانباز راه خدا میگوید: نه، او از من تشنهتر است، این یعنی تغییر رفتار ایجاد شده، یک تشنهای که خون از بدن او رفته آب نمیخورد، به برادر من بدهید. چه شد که بعد از پیغمبر ناکامی به وجود آمد؟ یک جریانی سازماندهی شده که خدا میداند این جریان خیلی جریان خطرناکی است، یک جریان سازماندهی شده سعی کردند همزمان شروع به خنثی کردن مینهای تربیتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کنند. زمان خود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها قدرت رسانهای داشتند، در جامعه شایعه کردند که همسر پیغمبر خلاف جنسی انجام داده است.
تهمت به همسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
من شرم میکنم مثال بزنم، دربارهی کدام مرجع تقلید شما چنین تهمتی را میشود در جامعه رواج داد؟ جامعه میپذیرد که آن را رواج بدهید؟ در سطحی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خود دفاع نکند، میگوید فایدهای ندارد. اگر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از خود دفاع میکرد میگفتند معلوم است میخواهد از ناموس خود دفاع کند، کار به جایی رسید قرآن در پاکی همسر پیغمبر نازل شد که اختلاف است او چه کسی بود. کار رسانهای در این حد جدّی صورت گرفت، در پاکی همسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آیه نازل شد. رسول خدا مردم را جمع کرد، مردم مدینه که جمع شدند حضرت فرمود: آیه نازل شده، از کتاب الهی به من وحی شده که همسر من بیگناه است، آیه 11 سورهی نور نازل شده است.
با کسانی که تهمت زدند چه کنیم؟ همین که آمدند درگیر شوند، عدّهای گفتند گردن او را بشکنیم، او را بگیریم، چه کنیم، دو گروه در مدینه با هم درگیر شدند. گفتند: هم قبیلهی ما را؟ پیغمبر فرمود: «قُومُوا عَنِّي لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ»،[9] برخیزید بروید، نزد من تنازع شایسته نیست. پیغمبری که حکیم است، عادل است، ظلم به این بزرگی رخ داده، دربارهی یک شخصیّت مهمّ اجتماعی، به همسر پیغمبر تهمتی زده شده، قرآن هم در برائت او نازل شده، اینجا باید چه کنیم؟ باید احقاق حق کند، باید تهمت زننده را مجازات کند، ولی شما میبینید رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میبینند در آن جامعه هنوز پذیرش حق نیست، یک عدّه از این ناحق دفاع میکنند، یک عدّه از مجرمین دفاع میکنند، ولو قرآن بفرماید که «وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيماً»[10] ولی یک عدّه دارند دفاع میکنند. اینجا حضرت چه فرمود؟ «قُومُوا عَنِّي»، برخیزید. یعنی این جامعه هنوز آمادهی عدالت نیست، «لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ».
ایجاد قدرت برای جبههی حق
هنوز یک عدّه در جامعهی ما نمیفهمند برای چه بعضی محاکمه نمیشوند و تمام جامعهی ولایتی هم در کار تبلیغاتی زیر صفر هستند. اگر حق را ذلیل کنید اینطور میشود که میفرماید: «قُومُوا عَنِّي لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ». اگر در جامعه صدها کمپین راه بیفتد، پویش مردمی برای یک جریان حق مداری راه بیفتد، جبههی حق قدرت پیدا میکند که حق را اجرا کند. یعنی کار تبلیغی انجام دهد مردم حق را، عدالت را بخواهند. وقتی بیحال هستیم میفرماید: «قُومُوا عَنِّي»، برخیزید بروید.
موضع جریان منافقین
این «قُومُوا عَنِّي» چند مرتبه در زندگی پیغمبر رخ داد، یعنی حضرت دارد روی مردم کار میکند ولی هنوز همه تربیت نشدند و عدّهای هم منافق هستند. این عدّهی منافق بزنگاه که میشود شروع به موضعگیری کردن میکنند. یک عدّه گفتند: حسّان که چیزی راجع به ناموس پیغمبر نگفته، شروع کردند به ماست مالی کردن. یک عدّه گفتند از قبیلهی ما است، هم تیمی ما است.
سستی کردن جریان حق در موضعگیری
جبههی حق چه کار کرد؟ جبههی حق جز عدّهی قلیلی بقیّه به فکر نیفتادند کاری انجام دهیم برای پیغمبر بسط ید ایجاد کنیم، یعنی آن مسیر تبلیغاتی را ادامه ندادند، کند عمل کردند، چند مرتبه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مردم گله کرد، بارها میشد یک فردی را رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید این را هر جا که رسید اعدام کنید، حتّی اگر پردهی خانهی خدا را گرفته بود. یک نفر میآمد این را شفاعت کند، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سر مبارک خود را پایین میانداختند، «رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[11] که نمیتواند سه ساعت سکوت کند، سکوت میکرد، او اصرار میکرد از این طرف صدا درنمیآمد. میفرمود: به خاطر تو گذشتم. بعضی وقتها گله میفرمود: چرا زودتر از اینکه من گذشت… مگر من نگفتم هر جا او را دیدید بکشید؟ حکم کلّی دادم.
مورد دیگر این بود که مستقیم آمد در روی مبارک پیغمبر ایستاد جسارت کرد، حضرت فرمود: چه کسی من را از او راحت میکند؟ یعنی حکم اعدام صادر کرد، سبّ النّبی کرد. یکی از افراد معروف رفت او را بکشد، وقتی برگشت گفت: یا رسول الله نکشتم. فرمود: چرا نکشتی؟ گفت: نماز میخواند. پیغمبر میفرماید او را بکش، پیغمبر میداند که نماز بخواند… سبّ النّبی به نماز میخواند کاری ندارد، قاتل نماز هم بخواند او را قصاص میکنند. فرد دیگری رفت، یعنی حکم صادر شده، وقتی برگشت گفت: قنوتی داشت. مرتبهی سوم که امیر المؤمنین (علیه السّلام) رفته بود او فرار کرده بود، بعداً از بانیان خوارج شد. جامعه نمیآمد به این فرد اعتراض کند چرا به حرف پیغمبر گوش نکردی، اگر در یک جامعهای مردم بیتوجّه به این باشند که یک عدّه با پیغمبر مخالفت میکنند، عملاً رفتار میکنند، کم کم تظاهر به مخالفت میکنند و ساکت باشد، کار به جایی میرسد که در روی پیغمبر کسی میایستد و میگوید تو هذیان میگویی. این ضعف کجا است؟ این ضعف آنجا است که خداوند میفرماید: چرا عکس العمل نشان نمیدهید؟
عکس العمل مناسب خواص
یک وقت خواص میتوانند کاری انجام دهند، یک وقت عوام میتوانند پویش درست کنند جو ایجاد کنند، چرا جوّ جامعه در دست ما نیست؟ اینکه آقا میفرماید: اهمّیّت فضای مجازی مثل فضای انقلاب اسلامی است. یعنی در فضایی که دریا دریا دارند با شما صحبت میکنند، شبهه میکنند، تیر و ترکش به سمت شما پرتاب میکنند، شما هم یک چیزی بگویید. خدا شهید چمران را رحمت کند، من را این جمله و تفکّر عجیب او اسیر کرده است. یک نقاشی معروف دارد که همسر خود را والهی خود میکند، این نقاشی این است که یک تاریکی مطلق است و یک نقطهی نور، میگوید: منظور تو چیست؟ میگوید: من میخواهم این را بگویم اگر همهی عالم را ظلمت گرفت، همهی مردم بد هستند، همهی این مانیتور عالم خراب است، تو یک پیکسل که هستی؟ آن پیکسل تو میتواند نورانی باشد، یک نقطهی سفید میتوانی باشی. اینطور نیست که تکلیف تو تمام شود، من کاری نمیتوانم انجام دهم. در مسائل مهمّ مملکتی حجّت خدا صحبت میکند مدام تکرار میکند خلاف آن عمل میشود. برای اینکه تک پیکسلها کارهای خود را در حداقلی که باید انجام می داند، انجام ندادهاند.
در سطح کلان ممکن است معامله صورت بگیرد، در سطح کلان ممکن است بعد از پیغمبر روی خلافت پیغمبر معامله صورت بگیرد، در فرد فرد افراد که اینطور نیست. ایشان میفرماید: من تصوّر میکنم یکی از نقاط زیبای عاشورا این است که امام حسین (علیه السّلام) ولو همهی عالم خلاف او میخواستند رفتار کنند، همهی عالم میخواهند خلاف او رفتار کنند میفرماید: من یکی غلط عمل نمیکنم، اگر همهی عالم حرام بخورند من حرام نمیخورم، اگر همهی عالم گناه کنند من گناه نمیکنم. تک تک این پیکسلها میتواند نور ایجاد کند، یک فانوس در یک اقیانوسی میشود کسی که صدها سال خود را گم کرده راه پیدا کند. پیغمبر دنبال این بودند که «إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»،[12] یکی یکی، خود را فراموش نکن، اسیر موج نشو.
اگر این جمعیّت و جنبش شود که خیلی کار میتواند انجام دهد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاه میکردند وقتی که یک جمعیّت 100 نفری مقابل آنها دو هزار نفر بود، میفرمود: چه میکنید؟ گفتند: یا رسول الله با صورت خود از تو دفاع میکنیم. فرمود: پس میجنگیم. همین پیغمبر وقتی به همسر او جسارت شد خواست احقاق حق کند برای اینکه در جامعه کسی جرأت نکند به نوامیس مردم جسارت کند، یک عدّه از مجرم طرفداری کردند، جامعه آن عدّه را بازخواست نکرد، فرمود: «قُومُوا عَنِّي لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ». نمیخواهم انسجام را از دست بدهید، انسجام را از دست بدهید که کار تمام است، از همه جا میخواهند به ما حمله کنند ما را نابود کنند، خود ما هم از درون بخواهیم بپاشیم چیزی نمیماند، فرمود: «قُومُوا عَنِّي».
سستی در مقابل گفتههای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در ماجرای دشنام دادن هم همینطور شد، بکشید، عدّهای رفتند فرصت ایجاد کردند او فرار کند جامعه آنها را بازخواست نکرد. در جای دیگری، حضرت خواستند در یک عملیّات نظامی کاری انجام دهند – برادران غیر شیعه هم اسم آن فرد را گفتهاند- یک نفر بلند شد در روی پیغمبر شروع به فریاد زدن کرد. «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ».[13] آیه نازل شد، جامعه نرفت به آن فرد اعتراض کند بگوید: تو به چه حقّی جسارت کردی؟ اینکه قرآن کریم میفرماید: ای پیغمبر، منافقین، کسانی که در مسائل اجتماعی گناه کردند، سارقان بیت المال، به اینها دوباره فرصت نده، سه باره فرصت نده، توبهی اجتماعی ندارند برای چیست؟ برای اینکه میگوید نگذار اینها حیثیّت پیدا کنند، اگر حیثیّت پیدا کنند، شأنیّت اگر پیدا کنند، دسته جمعی در جامعه موج ایجاد میکنند.
توهین به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در جامعهی مسلمین آنهایی که باید بیدار باشند بیدار نبودند، کار به جایی رسید یک نفر روی پیغمبر، مقابل چهرهی پیغمبر ایستاد و گفت: هذیان میگویی. ابن حجر عسقلانی تمام تلاش خود را کرده این ماجرا را بپوشاند، ماجرای «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ»[14] را دو شکل عوض کردهاند، یکی گفتهاند: «قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ»،[15] بیماری به او فشار آورده است. یعنی مفهوم همان مفهوم است سعی کردهاند اوج شناعت آن لفظ را کم کنند. در یک جای دیگر هم که در بخاری آمده آن را سؤالی کردهاند، گفتهاند: «أَهجَرَ النَّبی»؟ یعنی جملهی خبری با تأکید «لَيَهْجُرُ» را «أَهجَرَ النَّبی» گفت، اصلاً نمیشود این را معنی کرد. امروز در کشورهای عربی شما به یک نفر «لَیَهجُرُ» یا «أَهجَرَ» بگویید مشت در صورت شما میزند! دشنام محسوب میشود.
باز یک عدّهی قلیلی آنجا از پیامبر دفاع کردند، مثل امّ سلمه، مثل امیر المؤمنین (علیه السّلام)، در جامعه نیامدند دفاع کنند، غیرت به خرج بدهند، تو به چه جرأتی به پیغمبر جسارت کردی؟ باز شما میبینید فرمود: «قُومُوا عَنِّي لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ». این «قُومُوا عَنِّي»های پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بروید در تاریخ بررسی کنید چه زمانی اتّفاق افتاده است، حقّ واضحی… پیغمبر برای کمتر از «لَیَهجُر» حکم اعدام در مسئلهی قبل صادر کرده، اینجا حکم اعدام بود، سبّ النّبی اتّفاق افتاده، ولی وقتی مرتبهی قبل یک فرد کمتر مهم، یک فرد کوچکی را اجازه دادید به پیغمبر جسارت کند، جامعه از شأن ولایی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دفاع نکرد، این مرتبه یک فرد ظاهراً مهمتری در یک جایگاه بزرگتری جلوی چشم همسر پیغمبر، جلوی چشم دختر پیغمبر، مقابل پیغمبر، بدون اینکه بگوید من از دین تو خارج هستم گفت: «حَسبُنَا» ، کافی است، کتاب کافی است. امروز عزیزان ما اهل سنّت میگویند اگر کسی بگوید روایتی را برای مخالفت با قرآن کنار میگذاریم زندیق است، میگویند قرآن یک منبع مستقل و سنّت هم یک منبع مستقل است. اهل آن به کتاب الاعتصام شاطبی رجوع کنند، میبینند مفصّل علمای اصول آنها در منابع دین بحث کردهاند که سنّت مستقل از قرآن است، ولو خلاف قرآن باشد، تند روی را ببینید. یک نفر میگوید کتاب برای ما بس است، این بزرگوار هم معاذ الله «لَیَهجُرُ»، دیگر چه باید میگفت؟
وظیفهی خواص و عوام در جامعه
یک روز اگر ساکت بودی، ببینید در جامعهی خود ما این اتّفاقات میافتد یا نمیافتد، از چند تریبون رسمی اتّفاق میافتد؟ وظیفهی خواص که معلوم است، امیدی به خیلی از خواص نیست. بعضی خواص اگر صد حکومت هم عوض شود پست دارند. دیدید حکومت مصر که عوض شد کاندیدا چه کسی بود؟ معاون حسنی مبارک. اگر در یک حکومتی انقلاب شد و کاندیدای ریاست جمهوری معاون رئیس جمهور قبل بود معلوم است انقلاب… انقلاب زیر و رو نشده، ظاهراً، تفاوت ظاهری، کمی تغییرات ایجاد شده است. از خیلی از خواص نمیشود… خدا مرحوم آقای مهدوی (رحمة الله علیه) را رحمت کند، همه پاک باخته نبودند، نیستند. امّا عوام چه میتوانند بکنند؟ عوام میتوانند پویش ایجاد کنند، نمیخواهم مثال بزنم، نمیخواهم بحث من سیاسی روز شود، میخواهم بگویم وظیفهی شرعی ما این است کاری انجام دهیم که امام مسلمین نگوید: «قُومُوا عَنِّي لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ». بروید نگاه کنید، بعضی از عهد نامههای مهمّ معاصر وقتی میخواهد اتّفاق بیفتد ایشان وقتی میخواهد صحبت کند میفرماید مردم انسجام خود را حفظ کنند. این یعنی فضای «قُومُوا عَنِّي» در جامعه وجود دارد، بروید ببینید، فضای «قُومُوا عَنِّي» است. یعنی چه؟ یعنی یک عدّه نمیخواهند گوش کنند و یک عدّهای هم نمیخواهند از حق طرفداری کنند، لذا میفرماید مردم آرامش خود را حفظ کنند. یعنی اوّلاً آنهایی را که داریم از دست ما نگیرند، چیزی را که داریم از دست ما نگیرند.
لزوم انسجام جامعه
موارد «قُومُوا عَنِّي» پیغمبر را اگر بروید بررسی کنید به دست میآید که مردم نرفتند بگویند چه کسی بود. در تبوک یک عدّه از سربازهای پیغمبر میخواستند شتر پیغمبر را هل بدهند. چرا پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان نمیکند چه کسانی بودند آنهایی که میخواستند شتر من را از درّه پایین بیندازند؟ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان نمیکند، چرا حذیفه بیان نمیکند؟ این نشان میدهد حضرت نمیخواهد در عرصهی اجتماع شکاف ایجاد شود. چون این انسانهایی که اهل نفاق هستند در ساختارهای قدرت دست دارند، اگر قرار باشند سراغ آنها بروید جبهه میگیرند، شقاق ایجاد میشود. حواس جامعه هم که الحمدلله نیست.
مسلّم بودن شهادت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
یکی از درسهای بزرگ شهادت رسول خدا، همین شهادت را عرض کنم، شیعه و سنّی در شهادت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شک ندارند همه جا رحلت میگوییم. این هنر تبلیغات بنی امیّه است، ولی بررسی بفرمایید، اهل علم که مستحضر هستند، علّامه حلّی، صاحب جواهر، شیخ مفید، شیخ طوسی، اینها از شیعه، واقدی، حاکم، صحابهی معروف ابو سعید خدری و دیگران، تصریح به شهادت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کردهاند. اینکه قاتل چه کسی است، کیفیّت قتل چطور است اختلاف است، شهادت که از مسلّمات است، قاتل معلوم نیست، کیفیّت قتل معلوم نیست، قتل سال چهارم بوده، سم سال هفتم بوده، سم سال دهم بوده، آن سمّی که حضرت نوشیده است. شهادت حضرت که روشن است، چرا رحلت؟ این هنر تبلیغات است.
آگاهی مردم از وصایت امیر المؤمنین (علیه السّلام)
این نبود که مردم ندانند بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وصی چه کسی است، ساکتین کاری انجام دادند که آن جریان… این نبود مردم ندانند. ما بگوییم مردم زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمیدانستند امام چه کسی است، این که به ضعف پیغمبر برمیگردد، او تبلیغ کرد، اشدّ تبلیغ. چند مرتبه فرمود: «عَلَی هَل بَلَّغتُ»؟ منتها وقتی مردم ساکت شدند، موارد متعدّدی مخالفت با پیغمبر در عرصههای اجتماعی شد مردم جز عدّهی قلیلی طرفداری نکردند. عدّهی قلیل فایدهای ندارد، یک امیر المؤمنین (سلام الله علیه) کاری از پیش نمیبرد، در مسائل اجتماعی جمع لازم است.
سخنان فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) دربارهی نفاق
اینکه شما میبینید زهرای مرضیه (سلام الله علیها) وقتی سخنرانی کرد، فرمود: «اعْلَمُوا أَنِّي فَاطِمَةُ»،[16] من را که میشناسید چه کسی هستم، من فاطمه هستم، پدر من رسول خدا است. فرمود: «ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفَاقِ».[17] حسیکه یعنی خار، به آن کینه هم میگویند، چرا کینه میگویند؟ چون خار که در بیابان است برای اینکه بتواند آب از زمین بگیرد ریشهی خیلی بلندی دارد، ریشه چند متر، از خاک دو سانت، سه سانت، پنج سانت بیرون میآید. فرمود: در دل شما کینههایی که داشتید، سیلیهایی که از اسلام خورده بودید، فاحشه خانههای شما تعطیل شده بود، ربا خواریها تعطیل شده بود، دزدیها تعطیل شده بود. قرارداد میکردند مثلاً یک تاجر میآمد از او خرید میکردند بعد انکار میکردند، کِی فروختی؟ 40 نفر هم شاهد میآوردند. اسلام آمد جلوی اینها را گرفت، از اینها خون ریخت، فرمود: «ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفَاقِ». آن کینه، خاری که در دل شما بود کینه شده بود سر آن بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیرون زد، «ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ». سر این خار کینه که بیرون آمد «سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ»، چادر خیمهی دین را پوساندید. عبارت حضرت این است: «نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ»، گمراههایی که تا حالا از ترس اینکه پیغمبر با آنها برخورد کند ساکت بودند«نَطَقَ»، شروع به حرف زدن کردند.
خدا میداند امروز با خمینی به جنگ خمینی میآیند، میدانند چه کنند. من یک هفته نامه دیدم کلّ هفته نامه تبلیغ شخصیّت امام و خانوادهی معظّم امام بود، بعد تیتر این بود که اسلام با لیبرالیسم قابل جمع است. جریان نفاق خیلی جریان پیچیدهای است، به مرور عرف را تغییر میدهد. «سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّينَ»، «نَبَغَ» یعنی سر بلند کرد. آنهایی که تا امروز پنهانی در خاکریزها خم شده راه میرفتند که پیغمبر اینها را تیر باران حیثیّتی نکند، آبروی آنها نرود، امروز سر بلند کردند. یعنی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مردم مدینه اعتراض میکند، چرا ساکت نشستید؟ ساکت نشستن در برابر شکست شدن حق حمله به خانهی زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) است، شکستن پهلوی مشکات وحی است. «وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ»، عجیب است، حضرت حرفهای عجیبی گفتند. فرمود: حالا رئیس اینها شروع کرده به «خَطَرَ»، جنبیدن، مارمولک چطور جنب و جوش میکند، میگوید تا دیروز شما جرأت نمیکردید صحبت کنید، امّا چند مرتبه آزمایش کردید دیدید میشود کارهایی انجام داد، جامعه سست است، امروز دم میجنبانید.
ذکر مصیبت
حضرت در بستر افتاده بودند. عرض کردیم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردیم اگر بچّهی مردم در دامن او ادرار میکرد میفرمود این بچّه است، او را اذیّت نکنید. میگویند طعم یتیمی را بچّهها وقتی میچشند که مادر آنها از دنیا برود. ولی زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به حسنین فرمود: «مَن لِلأَیتام»، یا رسول الله ما برای یتیمان بعد از تو چه کنیم؟ در اوج عزّت زندگی میکردند، چه کسی جرأت میکرد زمان پیغمبر به حسنین (علیهم السّلام) جسارت کند؟ برای اینکه دل پیغمبر را به دست بیاورند هر کس گناه میکرد، بعضی نقلها است کسی گنهکار بود یا خطا میکرد، میخواست پیغمبر از او بگذرد حسن یا حسین (سلام الله علیهم) را در آغوش میگرفت جلو میآمد پیغمبر را میبوسید، میگفت من از محبّان اینها هستم، حضرت لبخند میزد.
اینکه زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) بالای جنازهی مطهّر پدر خود عرض کرد که «مَن لِلأیتَام بَعدَکَ یَا رَسول الله»، یتیم شدند. لحظات احتضار رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، مستحب است که سینهی محتضر را سبک کنند، یقهی او را باز کنند، گریبان او را چاک بدهند، حسنین خود را روی بدن مطهّر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انداختند. من تصوّر میکنم که آنها علم غیب دارند، میدانند چه بلایی قرار است به سر آنها بیاید، امیر المؤمنین (علیه السّلام) خواستند حسنین را بردارند فرمود: علی جان، اینها به من آرامش میدهند.
یک نکتهای عرض کنم، یک محتضر دیگری هم بود که ما این روزها در محضر او هستیم، حضرت مجتبی (سلام الله علیه) بود. من عمد دارم برای شهادت امام حسن (علیه السّلام) این یکی را بگویم، کریم آن کسی است که با خدا با کرامت رفتار میکند. لحظات احتضار حضرت مجتبی (سلام الله علیه) دیدند گریه میکند، سیّد الشّهداء (علیه السّلام) عرض کرد: برادر جان، این همه در راه خدا صدمه خوردی. نمیدانید امام حسن (علیه السّلام) از دست مردم چه کشید، این همه دشنام و شتم، این همه در راه خدا عبادت کرد، 20 سفر پیادهی حج رفت. اموال خود را با کسانی که به گریهی مادر تو توجّه نکردند تقسیم کردی. کریم کسی است که هر چه کار کرده نسبت به خدا خود را بدهکار میداند، فرمود: حسین جان خوف این دارم خدا من را نپذیرد، دست من را بگیر که اگر عزرائیل را دیدم با لبخند آمد جان من را بگیرد به تو خبر بدهم، وگرنه به تو متوسّل شوم به حرمت تو خدا از من بگذرد. الله اکبر از این کرامت. چشمان مبارک خود را باز کرد فرمود: حسین جان، خدا من را پذیرفته است.
یک محتضر هم در کربلا بود، سینهی او را با بیادبی سنگین کردند. حضرت سکینه (سلام الله علیها) میفرماید: پدرم به من وصیّت کرد تو بالای جنازهی من حاضر شو، میگوید: وقتی داشت به میدان میرفت من شروع به گریه کردم، صدای گریهی من بلند شد شبیه ضجّه زدن شد. برگشت به من فرمود که «لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً»،[18] اینطور مثل یتیمها برای من گریه نکن، «مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي»، تا در بدن من جان هست اینطور گریه نکن.
«وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ»
امّا اگر از دنیا رفتم سکینه جان توقّع دارم بالای سر من بیایی. من تصوّر میکنم یعنی بیا کنار عمّهی خود قرار بگیر زیر بغل او را بگیر. لذا میفرماید: من با عمّهی خود زینب وارد قتلهگاه شدیم، هر چه گشتیم بدن پدر را پیدا نکردیم، آثار شناسایی نبود، بدن کوبیده شده بود، از بین رفته بود. بالاخره پیدا شد. نمیدانم، نقلهای متأخّر میگویند بدن صدا کرد، نمیدانم بوی فاطمه را حس کردند، طبق بعضی نقلها رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنجا حاضر بود، چه شد که به زینب کبری نشان دادند. وقتی رفت کنار آن بدن قرار گرفت همین که آمدند عزاداری کنند « فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ »، یک عدّه از این نامردها آمدند آنها را با تازیانه زدند. «حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ»[19]، سکینه میفرماید نگذاشتند من برای پدر خود گریه کنم.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.
[4]– رياض السالكين في شرح صحيفة سيّد السّاجدين، ج 3، ص 310.
[5]– سورهی توبه، آیه 92.
[6]– سورهی نور، آیه 54.
[7]– سورهی انفال، آیه 35.
[8]– بحار الأنوار، ج 28، ص 302.
[9]– كشف المحجة لثمرة المهجة، ص 118.
[10]– سورهی نساء، آیه 105.
[11]– سورهی انبیاء، آیه 107.
[12]– سورهی سبا، آیه 46.
[13]– سورهی حجرات، آیه 2.
[14]– بحار الأنوار، ج 30، ص 535.
[15]– همان.
[16]– بحار الأنوار، ج 29، ص 223.
[17]– همان، ص 225.
[18]– مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص 109.
[19] لهوف ،سید بن طاووس، ص: 134