نقش امام رضا علیه السلام در نجات اسلام و تشیع

6

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در جلسه ی روضه ای به نقش امام رضا علیه السلام در نجات اسلام و تشیع پرداخته اند که مشروح آن در ذیل آمده است.

جهت دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

سیره‌ی حضرت رضا علیه السلام

در جلسه‌ای که در حضور شما هستیم به یکی از این سه معصوم بزرگوار می‌پردازیم. در رابطه با حضرت علی بن موسی الرضا (صلوات الله علیه) حرف‌های خیلی زیادی می‌شود گفت، بنده یکی از آن را زیادتر از بقیه عرض کردم ولی چون در فضای جامعه کمتر مطرح است آن را در نظر گرفتم که به محضر شما تقدیم کنم. در واقع این بحث خلاصه‌ی یک طرح تحقیقاتی مفصّل از سیره‌ی حضرت رضا (صلوات الله علیه) است.

کتاب 250 ساله

این بیانی که آقا هم دارند، البتّه کتاب آقا در خور شأن ایشان نیست، کتاب 250 ساله کتاب بسیار مهمّی از جهت ایده است ولی از  آن جهت که خود ایشان مرقوم نفرمودند. جلسات متعددی نبوده است گاهی برای یک معصومی در حدّ یک تبریک یا تسلیت، فرمایشی داشتند یک جا جمع شده است از این جهت عنوان و موضوع کلّی کتاب بسیار جالب است ولی بعضی از جزئیات آن در حدّ آقا نیست. یعنی آن‌هایی که مثلاً طرح کلّی اندیشه‌ی اسلامی را مطالعه کردند که 28 جلسه سخنرانی ایشان منسجم پشت سر هم است می‌بینند که سطح موضوع خیلی متفاوت است. در آن‌جا ایشان برای شهادت امام جواد تسلیتی گفتند، یک اشاره هم به یک نکته‌ای کردند. زندگی امام جواد را تحلیل نکردند، اصلاً وقتی نبوده است و این هم یکی از خسارت‌ها است.

 بالاخره خداوند به ما توفیق داده است که ایشان زمام امور مسلمین را به دست گرفته است، از آن جهت که ایشان فرصت کار پژوهشی در زمینه‌های تخصصی خود را داشته باشند کمتر پیدا شده است، اگر اهل آن به رساله چهار کتاب اصلی در علم رجال رجوع کنند سطح علمی مباحث را به دست می‌آورند که آن جایی که ایشان ورود کرد تازه در دوران ریاست جمهوری که به قول آقای شبیری (حفظه الله) می‌فرماید آن‌جا هم وقت نداشت. کار معلوم است.

عنوان انسان250 ساله

انسان 250 ساله به این عنوان است که معصومین مثل یک ماجرای دوِ امدادی آمدند از یک جایی کار امامت را تحویل گرفتند، با توجّه به آن شرایط سختی که داشتند. یعنی هیچ کدام از ائمّه‌ی ما (علیه السّلام) این طور نبوده است که در بستر مناسب عادی بخواهند کاری را شروع کنند. صدها مشکل و محدودیت داشتند. ائمّه‌ی ما یک سری اهداف مشترک رفتاری داشتند و یک سری از رفتارهای آن‌ها هم خاص زمان خود آن‌ها است، یعنی شرایط زمانه باعث شده است که بعضی از رفتارها را انجام دهند.

تبعیّت از سیره‌ی اهل بیت

کشف این بسیار مهم است چرا؟ چون مسلّماً سیره‌ی اهل بیت برای زندگی ما، برای سبک زندگی ما، برای روش زندگی ما، برای نگرش‌های ما، برای تفکّرات ما مهم است. اصلاً هر جایی که سبک زندگی اهل بیت ثابت شود اجرای آن را لازم می‌دانیم یعنی تبعیّت از سیره‌ی اهل بیت را واجب می‌دانیم لذا مهم است که بدانیم چرا سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) با یزید بیعت نکرد ولی فرزند او زین العابدین (صلوات الله علیه) در برابر یزید قیام نکرد. چه تفاوتی بود؟ بعضی خیال می‌کنند ما می‌گوییم ائمّه‌ی هدی با هم تفاوت ظاهری هم نداشتند. این‌که می‌گوییم یک حقیقت واحد هستند، یعنی خیال می‌کنند ما می‌گوییم وزن جرمی همه‌ی اهل بیت یکی بوده است، نخیر، رنگ چهره‌ی همه‌ی آن‌ها یکی بوده است، نخیر. ممکن است یک امامی در بین میوه‌ها یک میوه‌ای را بیشتر از میوه‌ی دیگر بپسندد و با امام دیگر متفاوت باشد.

رفتار مشترک امامان

ما منکر تفاوت فردی اهل بیت نیستیم امّا در مسیر هدایت چون از سر عصمت هدایت می‌کند، عصمت یعنی «مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير»[1] و چون حق یکی است در مسیر هدایت زندگی آن‌ها مشترک است. یعنی اهل بیت با هم تفاوت رفتاری داشتند، وزن آن‌ها، رنگ چهره‌ی آن‌ها فرق می‌کرد امّا در مسیر هدایت چون از سر عصمت بود، از سر حجّت اللهی عمل می‌کردند مثل هم عمل می‌کردند، چون منبع هر 14 معصوم و 12 امام یک جا بود، از این جهت رفتار آن‌ها مهم است، مشترک است. جابه‌جا کنیم رفتار سیاسی امام باقر و امام صادق یکی است، اگر جابه‌جا کنید و 6 و 5 را برعکس کنید همین‌طور است، بله ممکن بود در بعضی جزئیات زندگی فردی آن‌ها تفاوتی وجود داشته باشد.

اقدامات حضرت رضا برای شیعه چه بود؟

حضرت رضا (صلوات الله علیه) چه اقداماتی برای شیعه انجام داد؟ لازم است در فرصت اندکی که داریم یک مقدّمه‌ای گفته شود که شرایطی که حضرت رضا امامت را بر عهده گرفتند چه شرایطی بود؟ چه تهدیداتی بود و حضرت چه کردند؟

یک مقدّمه‌ی کوتاه چهار پنج دقیقه‌ای را می‌گویم که الحمدلله شب گذشته که می‌خواستیم محضر حضرت مجتبی برسیم یک قدر کوچکی را عرض کردیم فقط آن‌ها را تیتر وار عرض می‌کنم.

منابع دین قرآن و عترت هستند  

پیغمبر خدا برای این‌که مردم گمراه نشوند فرمود: نباید دو منبع را از دست بدهید اگر از دست بدهید گمراهی شما قطعی است و تا وقتی با این‌ها باشید گمراهی نیست. اگر شی‌ء سوّمی بود لازم بود پیغمبر رحمت بیان کند. می‌فرمود سه چیز است، پنج چیز است، یازده چیز است، فرمود دو تا بیشتر نیست، منابع دین دو تا بیشتر نیست. قرآن و اهل بیت است، اگر سنّت رسول خدا را می‌گوییم یعنی سنّت رسول خدا با تقریر اهل بیت است. تلاش بسیاری صورت گرفت برای این‌که پیغمبر تخریب شود، اهل البیت او هم تخریب شوند، دیروز کمی به این موضوع پرداختیم دیگر تکرار نمی‌کنیم. می‌گوییم این را قبلاً عرض کردیم که اهل البیت (علیه السّلام) را از صحنه‌ی اجتماع دور کردند.

اقدامات منصور

افراد دیگری را به عنوان اهل البیت معرّفی کردند. اهل البیت را تخریب کردند، محبّین ایشان را تهدید، قتل، فشار، تبعید، زندان… کار به جایی رسید که وقتی منصور دوانقی به درک رفت بین 80 تا 100 هزار نفر در فضای باز سیاسی بعد از منصور زندانی آزاد کردند. منصور یک آدم محکمی بود برای این‌که فضا را تلطیف کنند بعد از آن یک فضای باز سیاسی درست کردند که مثلاً فضا مقداری تلطیف شود. کسی را که به زندان می‌انداختند در سیاه چاله می‌انداختند، راحت‌تر می‌شد اداره کرد. شما کسی را در چاله بیندازید نمی‌تواند بیرون بیاید، فرار او سخت می‌شود. گاهی عدّه‌ی زیادی از علویان و شیعیان را، زن و مرد کنار هم قرار می‌دادند، لباس این‌ها بعد از مدّتی می‌پوسید، برهنه می‌شدند. نوامیس اسلام را کنار هم به این صورت نگه می‌داشتند تا همان‌جا می‌مردند، وقتی هم که می‌مردند لزوماً جنازه‌ها را خارج نمی‌کردند. کسی که در سیاه‌چاله‌ها می‌افتاد دیگر درآمدنی در کار نبود، مگر این‌‌که شانسی می‌آورد و فضای باز سیاسی رخ می‌داد. عدد 80 هزار شوخی نیست که بعضی موارخ برای زندان منصور نقل کردند.

تبلیغ عنوان اهل البیت

ائمّه‌ی هدی شروع به تبلیغ عنوان اهل البیت کردند، دیروز که به حضرت مجتبی رسیدیم به صورت خلاصه در یک جمله عرض کردیم که ایشان فضای گفت و گو نداشت، اوّلاً اصلاً کسی جرأت نمی‌کرد که در خانه‌ی حضرت بیاید، مرجعیّت علمی امام، مرجعیّت دینی امام اصلاً محل بحث نبود. اگر برای کسی سؤال فقهی پیدا می‌شد نمی‌رفت که از امام حسن بپرسد، ببینید چه کار تبلیغاتی عجیبی کرده است. به جد یک نفر مثل ابن عبّاس را برتر می‌دانستند، کار تبلیغاتی خیلی عجیبی باید بشود که این اتّفاق بیفتد. زمان سیّد الشّهداء هم به همین شکل بودند. تلاش اهل البیت بر عنوان اهل البیت بود، این اهل البیت را تبلیغ می‌کنند.

هیچ یک از امامان تا قبل از امام رضا خود را تبلیغ نکرد

هیچ یک از ائمّه‌ی ما تا قبل از امام رضا خود را تبلیغ نمی‌کنند، یعنی من امام هستم نداریم، هیچ امامی تا امام رضا رسمی در مجمع عمومی که غیر شیعه حضور دارد نمی‌فرماید من امام هستم. حضرت سجّاد (صلوات الله علیه) بعد از شهادت سیّد الشّهداء در شام که خطبه می‌خوانند اگر ملاحظه بفرمایید تمام آن فقط این است که من فردی از افراد اهل البیت هستم، چند مصداق اهل البیت که پیغمبر و حضرت زهرا و امیر المؤمنین و امام حسین هستند را بیان می‌کند، هیچ نمی‌گویند که چرا ما بیعت نکردیم، چرا ما قیام کردیم نمی‌گویند، با یزد چه کار داشتیم، یزید چه مشکلی داشت اگر قیام نمی‌کردیم چه می‌شد هیچ چیزی نمی‌‌گویند. من فرزند چه کسی هستم؟ در این فرزند چه کسی هستم اوصاف آن بزرگوار را هم بیان می‌کند. تمام شد ببینید هیچ چیزی غیر از این نیست. بعد هم که حضرت به امامت می‌رسند همیشه عنوان اهل البیت است که تبلیغ می‌شود، شخص امام نیست.

 حالا بحث طولانی است ما اگر بخواهیم هر امامی را بحث کنیم حداقل یک ساعت اوضاع اصلی آن طول می‌کشد، جزئیات را می‌گوییم لذا سریع عبور می‌کنیم. همین‌قدر خلاصه عرض می‌کنم که اگر حضرت سجّاد را در صحیفه مطالعه کنید برای امام زمان خود دعا کرده است یعنی هر کس بخواند می‌گوید حضرت سجّاد خود را امام نمی‌داند، در 47 صحیفه نگاه کنید می‌گوید خدایا من را در یاری امام زمان خود یاری کن. صحیفه‌ی سجّادیّه از آن دعاهای کاملاً تعلیمی است، یک وقت دعاهای ما برای مقام  لی مع اللهی اهل بیت است مناجات خود آن‌ها است، یک وقت تعلیم است. صحیفه تعلیمی است حالا خود آن یک بحث مفصّل دارد.

ساخت مکتب فقهی اهل البیت توسط امام باقر و امام صادق

امام باقر به امام صادق که می‌رسد اقبال به سمت اهل بیت بیشتر می‌شود، آن بزرگواران با آن سختی دوران خودشان که خیلی مفصّل است و نمی‌خواهم وارد آن شوم فرصت ساخت مکتب فقهی اهل البیت پیدا می‌کنند تا دوران امام سجّاد حتّی شیعیان بین اهل سنّت نماز می‌خواندند. اوایل امامت امام باقر نماز خواندن بنی هاشم تغییر کرد، نماز بنی هاشم خراب شد. فرصت نیست عرض کنم خود این یک جلسه سخنرانی می‌خواهد که درون اهل بیت اکثریّت مطلق سنّی بودند، این کار تبلیغی بسیار جدّی است که برادران ائمّه سنّی بودند یعنی به این اندازه خفقان بود، کسی جرأت نمی‌کرد بیان کند تا افراد خاص خاص نبودند ائمّه بعضی جملات را نمی‌گفتند چون منجر به قتل آن‌ها می‌شد. اهل بیت یک پروژه‌ی طولانی داشتند، عرض کردم دو امدادی است، پایان هر امام پایان کار شیعه نیست در اوایل دوران امامت حضرت صادق بزرگان شیعه نماز خواندن را یاد گرفتند، نماز را می‌خواندند ولی غلط می‌خواندند جایی نبود که بیان کنند.

تدوین مکتب فقهی شیعه توسط امام صادق (علیه السّلام)

شما فرض کنید در شهرک شهید محلّاتی همه مثل اهل سنّت نماز بخوانند، تلویزیون هم همان را پخش کند، سخنرانی‌های جلسات هم همان باشد، نماز جمعه هم همان‌طور باشد باید از کجا یاد بگیری؟ آموزش‌های مردم از کجا است؟ دوران حضرت صادق اهمیّت علمی زیاد بود برای این‌که حضرت مکتب فقهی شیعه را تدوین کردند، چیز جدیدی نگفتند، بود، چیزهایی که بود و از ترس بیان نمی‌شد یا نبود افراد، یک سازمان دانشگاه مانند درست کردند، کاری که حیرت ‌آور است. من دو مورد از آن را عرض می‌کنم یکی این است که در دوران امام باقر (صلوات الله علیه) از اقصی نقاط عالم به مدینه نه به قصد زیارت پیغمبر سفر می‌کردند که اهل سنّت هم زیارت پیغمبر را لازم می‌داند، بسیاری از آن‌ها در حج لازم می‌دانند به مدینه برگردیم و زیارت قبر پیغمبر را انجام دهیم. حالا وهابیّت فرقه‌ی عجیبی هستند، اهل سنّت به زیارت پیغمبر و زیارت امام رضا مقیّد هستند.

این‌که شما می‌بینید یک فردی از اهل بیت از مصر و خراسان به مدینه به دیدن او بروند الآن کدام یک از علمای شیعه است که از اقصی نقاط عالم بیایند از محضر او بخواهند استفاده کنند، به این راحتی اتّفاق نمی‌افتد. چه کسی امام باقر را تبلیغ کرد؟ بررسی کنید حضرت سجّاد این زمینه‌سازی را فراهم کرده است که حالا من جزئیات را نمی‌گویم.

تبیین فقه امام صادق (علیه السّلام)

الآن بزرگ‌ترین حوزه و مدرسه در قم مدرسه‌ی آیت الله گلپایگانی است که صبح تا شب 80 نفر رسائل و مکاسب می‌گویند. در مسجد کوفه در دوران امام صادق که در مدینه است 900 نفر در روز، مسجد کوفه بزرگ است برای جمعیّت 40 هزار نفری ساخته شد، در طول زمان زیاد شد 100 هزار نفری شد و توسعه دادند، از قدیم مسجد بزرگی بود نه این‌که الآن آن را توسعه داده باشند. 900 نفر صبح تا شب می‌گفتند: «حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ» یعنی 900 نفر فقه امام صادق را تبیین می‌کردند، حرف خیلی عجیبی است. ببینید چه صیت و آوازه‌ی عظیم علمی حضرت داشت. البتّه یک بخش‌نامه‌ای آمده بود که در مکتوبات خود حق ندارید انذار فقهی امام صادق را مطرح کنید حتّی امروز در کتب فقهی اهل سنّت آراء امام صادق نیست، در حدّ یک فقیه درجه‌ی ده هم نیست و این را ذهبی اعتراف می‌کند، به این بخشنامه از بزرگان اهل سنّت، امام صادق اسم آن را نبر بود. دیدند نمی‌توانند با آوازه‌ی علمی او مبارزه کنند ولی می‌توانند بگویند حق ندارید در مجامع علمی اسم او را ببرید. مثلاً اگر دفاع از رساله‌ی دکتری کسی بود امام صادق نمی‌توانست داور باشد، حق ندارید به عنوان رسمی بپذیرید. منصور دوانقی هم سعی کرد مالک بن انس را علم کند و بگوید که من اعلم امّت هستم بعد از من هم تو اعلم امّت هستی، یک کتاب بنویس که مردم عمل کنند، فشار آوردند که مردم مالکی شوند.

انکار امامت امام صادق (علیه السّلام)

 امام صادق در این دوران رسماً امامت خود را انکار می‌کند. وارد مجلس منصور دوانقی که می‌شود با سلام «السَّلام عَلَی أمیرِ المُؤمِنینَ» وارد می‌شود چون اگر غیر از این کسی به منصور سلام می‌کرد او را اعدام می‌کردند می‌گفتند توهین کرده است. روایت صحیح السندی بر این جمله که عرض کردم نیست ولی بیش از 20 منبع مثل کافی، 9 بار فقط در کافی آمده است، ذکر شده است، در اخباری که آمده است حضرت به امیر المؤمنینی منصور سلام کرده است، وقتی بیش از 20 روایت رسیده است به این محفوف القرینه، مستفیض می‌گویند، یعنی آدم می‌پذیرد. یعنی این‌قدر شرایط سختی است.

شدّت تقیّه در زمان امام صادق (علیه السّلام)

 مکتب فقهی شیعه و کلیّات عقاید آن در زمان امام صادق (سلام الله علیه) جمع‌بندی می‌شود. خود دوران امام صادق محدودیت‌ها و خشنونت‌ها و جواسیس چه می‌کردند در خصوصی‌ترین جلسات چهار نفره‌ی امام، حضرت باید با تقیّه حرف می‌زد، چون یکی از آن چهار نفر جاسوس بود. امام صادق هیچ وقت در جلسات خود خالی از جاسوس حکومت نبود. وقتی حضرت به شهادت رسید به پنج نفر وصیّت کرد، به منصور دوانقی وصیّت کرد، به پسر بزرگ خود وصیّت کرد، به موسی بن جعفر وصیّت کرد، به برده‌ی خود وصیّت کرد، به حاکم مدینه هم وصیّت کرد. یعنی شرایط را ببینید. به زراره اجازه نداد امامت امام صادق و امام بعد از امام صادق را در بین خاندان زراره که آل زراره از مهم‌ترین خانواده‌های شیعی است بیان کند، این‌قدر تقیّه است.

لذا وقتی حضرت از دنیا رفت پسر او عبدالله افطح ادّعای امامت کرد، امام کاظم ساکت شد، چهل روز یا هفتاد روز عبد الله افطح زنده بود از دنیا رفت، باز هم امام کاظم رسماً ادّعای امامت نمی‌کرد. یعنی شرایط این‌قدر خوفی بود.

اقتدار منصور و هارون

موسی بن جعفر (سلام الله علیه) امامت کردند، در دورانی که هم منصور اقتدار داشت و هم بعد از مدّتی، هارون اقتدار بسیاری داشت. وقتی در منابع اهل سنّت می‌بینید که یک حاکمی خیلی تجلیل شده است بدانید که خیلی اقتدار داشته است و خیلی به آن‌ها فشار می‌آوردند. بیش از 20 رساله‌ی دکتری درباره‌ی هارون در عربستان نوشتند. در این دوران که چون قدرت بیشتر شده است و ترس از توسعه‌ی اهل بیت است امام کاظم به زندان می‌افتد. بین چهار تا یازده سال، یعنی اصل زندانی شدن حضرت حداقل چهار سال است که اتّفاق بین همه‌ی مسلمین است و همه آن را قبول دارند، تا یازده سال هم خیلی‌ها قبول دارند. شما نگاه کنید پسر پیغمبر، سیّد الشّهدا را می‌‌کشند، برهنه می‌کنند برای او نماز نمی‌خوانند چون جامعه آن روز حرمت اهل البیت را آن قدر نمی‌شناسد.

رفتار متفاوت جامعه با اهل بیت

 وقتی امام صادق به شهادت می‌رسد منصور برای امام صادق مجلس ختم می‌گیرد امّا وقتی می‌ترسند، در برابر امام کاظم با خشونت بیشتری رفتار می‌کنند و حضرت به زندان می‌افتد. با این حال وقتی حضرت به شهادت می‌رسد بزرگان شیعه را دعوت می‌کنند و می‌گویند بدن موسی بن جعفر را نگاه کنید ببینید آثار تیغی، شمشیری، تغییر رنگ پوست به عنوان مسموم شدن وجود دارد یا ندارد. می‌ترسند یعنی نمی‌خواهد حکومت آن ظالم هارون بگوید که من موسی بن جعفر را کشتم. اصلاً شما بعد از امام حسین سند خیلی محکم و روشن عمومی برای شهادت ائمّه پیدا نمی‌کنید یعنی مخفیانه می‌کشند، چرا؟ چون اهل بیت حرمت پیدا  کردند.

فتنه‌ی عظیم در زمان شهادت امام کاظم (علیه السّلام)

امام کاظم (صلوات الله علیه) فرزندان زیادی دارد، وقتی به شهادت می‌رسند یک فتنه‌ی عظیمی پیدا می‌شود این فتنه‌ی عظیم که در تاریخ شیعه است فتنه‌ی بزرگ‌تری از سقیفه است. در روایات ما این فتنه را از فتنه‌ی سقیفه بزرگ‌تر دانستند. عنوان فتنه واقف است چرا؟ به این عنوان، شما چطور به غیبت حضرت حجّت معتقد هستید. مگر امام زمان را دیدید؟ مگر امام عسکری را دیدید؟ شما معتقد هستید که نائبان و وکلای حضرت عسکری (صلوات الله علیه) بعد از ایشان گفتند ما پسر او را دیدیم. امام عسکری نوشته بودند «الرَّادَّ عَلَيْنَا كَالرَّادِّ عَلَى‏»[2] هر کسی او را رد کند من را رد کرده است، وکیل هستم، ثقه‌ی من است.

اهمیّت داشتن یاران خوب در زمان امامان

به ما گفتند که حضرت حجّت (صلوات الله علیه) به دنیا آمده است برای حفظ جان خود فعلاً مخفی است. شما پذیرفتید. اگر تمام وکلای امام عسکری می‌گفتند امام عسکری فرزند ندارد فکر می‌کنید شما آن روز قائل به امامت امام زمان بودید؟ معلوم نبود. اگر یک نفر به پیغمبر ما ایمان نمی‌آورد امروز چه می‌گفتند، می‌گفتند 1400 سال پیش یک نفر ادّعای نبوّت کرد که نبوّت او هم پذیرفته نشد. این‌که می‌بینید یاران ویژه مهم هستند «لَوْلَا زُرَارَةُ … لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ‏ أَبِي»[3] از این جهت است چون اگر نبودند قطعاً دین نبود. اگر آن یاران خوب پیغمبر نبودند اصل اسلام نبود، قرآن به دست ما نمی‌رسید.

در مورد امام زمان هم همین‌طور است، یاران مورد اعتماد شیعه که وکلای حضرت بودند گفتند حضرت غیبت کرده است. حالا یاران مورد اعتماد امام کاظم، وکلای حضرت، 15 سال با مردم در ارتباط بودند، وجوهات مردم را به این‌ها می‌دادند، سؤال‌های خود را از این‌ها می‌پرسیدند، دست خط امام کاظم را داشتند عده‌ای از این‌ها تبانی کردند و گفتند که امام کاظم از دنیا نرفته است. فرض کنید بعد از امام عسکری بگویند که امام عسکری از دنیا نرفته است یا از دنیا رفته است و فرزند نداشته است. شما امروز قائل به امامت امام زمان نبودید. فتنه‌ی واقف فتنه‌ی خیلی بزرگی است. متأسّفانه هم پول و هم مسائل سیاسی، چون این‌ها پول‌های زیادی را داشتند. یک مورد آن که علی بن حمزه‌ی بطائنی است 30 هزار دینار در دست داشت، 30 هزار دینار یعنی 30 هزار مثقال طلا، یعنی30 هزار چهار گرم، 24/4، یعنی 30‌ هزار چهار گرم، یعنی 30 تا چهار کیلو. یعنی 120 کیلو طلا. ممکن است ما هم یک وقتی در تعدّد ائمّه‌ی خود تکان بخوریم.

خیانت در حق امام رضا

گفتند امام کاظم از دنیا نرفته است، وجوهات شیعه به این‌ها می‌رسید، شبکه‌ای شده بود. در این اوضاع مظلومیّت حضرت رضا عجیب است. آدم‌های مورد اعتمادی که از امام نامه داشتند گفتند امام کاظم از دنیا نرفته است، غیبت کرده است. موضوع مهدویّت هم خیلی کار شده بود، آن قدر امام صادق (صلوات الله علیه) روی مهدویّت کار کرده بود که حکومت عصر برای مواجهه‌ی غیر مستقیم با امام، منصور دوانقی اسم فرزند خود را مهدی عبّاسی گذاشت، یعنی آن‌ها می‌خواستند یک موعود درست کنند. چه زمانی این اتّفاق می‌افتد؟ وقتی جبهه‌ی حق شروع به تبلیغ می‌کند و آن‌ها می‌خواهند پاتک بزنند، شبیه‌سازی می‌کنند مثل کاری که امروز داعش انجام می‌دهد و به دنبال این است که بگویم ما مهدویّت هستیم، موعود آخر الزمان ما هستیم، ما می‌خواهیم عدالت جهانی را اجرا کنیم.

کذّاب مفتر

در این شرائط عجیب که بعضی از بزرگان شیعه گفتند امام کاظم از دنیا نرفته است، امام رضا به امامت رسید. می‌دانید معنی این حرف چیست؟ الآن امام زمان (سلام الله علیه) زنده هستند، من ادّعای امامت کنم، چندمین امام می‌شوم؟ سیزدهم. وقتی امام زمان (سلام الله علیه) زنده است من که مدّعی امامت هستم چه چیزی می‌شوم؟ کذّاب مفتر، دروغ‌گو می‌شوم. امام زنده است تو چه کاره هستی؟ وقتی می‌گویند امام کاظم از دنیا نرفته است یعنی اگر کسی ادّعای امامت کند کذّاب مفتر است لذا به امام رضا دشنام می‌دادند.

لقب دادن مدّعی دروغین به امام رضا (علیه السّلام)

این‌که شما می‌بینید در بعضی از دوران‌ها مثل دوران امام جواد درباره‌ی واقفه، حضرت فرموده است که این‌ها ناصبی هستند دلیل آن این است که وقتی آن‌ها امامت امام رضا را قبول ندارند، نه این‌که فقط قبول ندارند می‌گویند امام زنده است، این ادّعای امامت کرده است. مثل فتنه‌های یمانی که پیش می‌آید، شما نسبت به آن‌ها چگونه حرف می‌زنید می‌گویید دروغ‌گو است، مدّعی دروغین امامت است، یعنی نگاه بخشی از شیعه به امام رضا این‌طور شد، مدّعی دروغین امامت است. خود این یک مشکل است.

جریان واقفه

 مشکل دیگر این‌که بعضی از برادرهای امام رضا با جریان واقفه بستند مثل ابراهیم بن موسی، رشوه گرفت. گفت چه می‌گویند، من حضور داشتم پدر ما نمرده است. پسر امام کاظم گفت نه، چه کسی گفت پدر ما مرده است، دروغ می‌‌گویند. شما ببینید چه فتنه‌ی عجیبی است، هم وکلا و هم بعضی از برادران، این شوخی نیست تهمت زننده‌ی به امام رضا (سلام الله علیه) که امام جواد فرمود فرزند تو نیست، دو پسر عمو و دو برادر امام است. برادر امام رضا فرق دارد، یک وقت می‌گویند یکی از آقایان، یکی از آقایان را در قم قبول ندارد این فرق دارد که بگویند برادر او که مرجع تقلید است ایشان را قبول ندارد. این فرق دارد. حضرت رسماً در جهت مسائل تبلیغی که عرض کردم نمی‌تواند ادّعای امامت کند. فتنه‌ی این‌ها سنگین است. حکومت با این‌ها مشکلی ندارد، حکومت‌ها دقیق بودند، حکومت‌ها با جریان‌های انحرافی هیچ وقت کار نداشتند چون می‌دانستند که دارد جبهه‌ی حق را تضعیف می‌کند، لذا بگیر و ببند برای واقفه نیست، حکومت با واقفه کاری ندارد، واقفه تبلیغات می‌کنند حکومت کاری با آن‌ها ندارد.

منحرف کردن و رشوه دادن به بزرگان در جریان واقفه 

اگر امام رضا بخواهد تبلیغ کند حکومت نمی‌گذارد. برای نابودی تشیّع همین بس بود. خدا رحمت کند آن بزرگانی که آن زمان پایمردی کردند، یونس بن عبد الرحمان از بزرگترین مراجع عصر خود در زمان امام رضا و فقیه  قمیین بود. در جریان واقفه شروع به رشوه دادن کردند، بزرگان را دعوت می‌کردند مثل الآن که لابی می‌کنند، الآن می‌گویند حاج آقا این مسجدی که شما در قم درس می‌دهید در حد شما نیست، در یک مرکز تخصّصی باشید، شما حیف هستید، 40 سال کار کردید یک ساختمان پنج طبقه برای او می‌سازند آراء سیاسی او عوض می‌شود. حواس آن‌ها جمع است، بده بستان می‌کنند. همین کار را کردند.

موضع‌گیری بزرگان علیه واقفه

سراغ یک یک بزرگان شیعه مثل صفوان بن یحیی، مثل یونس بن عبدالرحمن رفتند، این‌ها رشوه قبول نمی‌کردند، موضع گیری می‌کردند علیه واقفه کتاب می‌نوشتند. امام نمی‌تواند این کار را انجام دهد، امام را می‌کشند. ولی یونس بن عبد الرحمن در قم است، چرا قم؟ از نظر جغرافیایی چه اهمیّتی دارد؟ چرا اهل بیت دعوت به قم رفتن می‌کردند؟ خلاصه‌ی آن این است که قم از مرکزیّت حکومت به دور بود و در آن امنیّت بود. حکومت بنی عبّاس راضی بود به جای این‌که شیعه در عراق متمرکز باشد و نزدیک به آن‌ها باشد در هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر فعّالیّت کند، چون نمی‌توانست که نسل همه‌ی آن‌ها را منقرض کند، راضی بود که آن‌ها را از خود دور کند.

چرا قم جای مناسبی برای شیعیان بود؟

لذا مناسک شیعیانی که در قم زندگی می‌کردند آزادانه برگزار می‌شد. نزدیک حکومت در کوفه نبودند، که حکومت حسّاس شود و بگوید که این‌ها می‌خواهند براندازی کنند، قیام کنند، حکومت را عوض کنند حالا استان قم جابه‌جا هم می‌شد آن‌قدر برای حکومت بنی‌عبّاس اثر نداشت. برای او هم سودی نداشت که لشکر کشی کند و به قم حمله کند چون اگر به قم حمله می‌کرد به جای دیگر می‌رفتند. یعنی پذیرفته بود که یک عدّه‌ای شیعه هستند، کاری نمی‌توان انجام داد.اگر در خراسان و قم باشند بهتر از این است که در کوفه باشند. اهل البیت هم تشویق می‌کردند. هرچه ائمّه‌ی پایانی می‌رسید که ارتباط کم‌تر می‌شد. 

ادّعای رسمی امامت توسط امام رضا (علیه السّلام)

جایگاه امام رضا به عنوان یک فرد بسیار پرهیزکار و عالم معروف بود. منتها در واقفه می‌گفتند اگر کسی ادّعای امامت بعد از موسی بن جعفر را کند دروغ‌گو است، خود علی بن موسی الرضا هم چنین ادّعای ندارد، یک عدّه‌ی بیهود به او تهمت می‌زنند. حضرت این‌جا فرمود «بِشُروطِها وَأنا مِن‏ شُروطِها»[4]. یعنی من از شروط توحید هستم، یعنی رسماً ادّعای امامت کرد.

اقدامات مأمون علیه امام رضا (علیه السّلام)

خبر که به مأمون رسید یک سری کارها می‌تواند انجام دهد، بیانیه صادر کند، حضرت را برگرداند، در آن حالت چه کار کند؟ لذا مأمون برای این‌که حضرت را از دست ندهد ولی شخصیّت حضرت را بشکند شروع به ترتیب دادن مناظره کرد. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. مأمون جلسه‌ی مناظره تشکیل می‌داد برای این‌که امام رضا را تحقیر کند، چون نمی‌خواست که امام رضا در این حد مطرح شود، امام رضا ولیعهد شود بعد او را می‌کشیم نه این‌که بگوید من امام هستم.

حالا دولت رسماً در ماهواره‌ها تبلیغ او را کرد. مأمون مناظره تشکیل می‌داد او که ایمان نداشت، اگر ایمان داشت می‌فهمید که نباید مناظره تشکیل دهد حتی الامکان امام رضا را محدود کند نه این‌که  دائماً او را به انظار بیاورد.

 فقیه و بزرگ زمان حضرت رضا را آورد بلکه بتواند امام رضا را شکست دهند، گفت خود این مناظره و گفت و گو کرده است، به عنوان سؤال مناظره کرده است ولی حضرت جواب دادند مأمون منکوب شده است،  گفت یا بن رسول الله استفاده کردیم. با خود گفته است که صلاح نیست با او درگیر شوم و الّا مأمون آدمی است که به بغداد رفت و با 40 نفر مناظره کرد و آن‌ها را شکست داد.

استفاده مأمون از بزرگان اسلام برای مناظره با امام رضا (علیه السّلام)

 به عنوان سؤال دید که خود او نمی‌تواند این کار را انجام دهد، سعی کرد از بزرگان اسلام دعوت کند، در مناظره شرکت کردند. کسی نمی‌تواند در مناظره با امام رضا مقابله کند، آن هم در مجلسی که مجلس علمی و شاهی مأمون است و نمی‌شود به امام رضا توهین کرد. یک وقت شما یک مناظره تشکیل می‌دهید یک آدم محترم را یک جا می‌برید 500 نفر بلند می‌شوند و هو می‌کنند، گوجه‌فرنگی پرتاب می‌کنند، یعنی تقدّس او را می‌شکنند. در مجلس مأمون که نمی‌شود به امام رضا ناسزا گفت، باید بحث علمی می‌کردند. در بحث علمی که کسی نمی‌توانست امام رضا را شکست دهد.

نتیجه‌ی مناظره با امام رضا (علیه السّلام)

لذا شما می‌بینید اوّل با مقام علمای اسلام بعد می‌بینی که نشد. صابئین، یهودی‌ها، مسیحی‌ها، هندوها چه کسی می‌تواند او را شکست دهد، نمی‌شود، آوازه‌ی علمی امام رضا همه جا رفت. شبهات توحیدی را پاسخ داد، منتشر شد. این شوخی نیست که ده تن از بزرگان اهل سنّت تا 150 سال بعد از امام رضا گفتند ما هر مشکل علمی که پیدا می‌کنیم، اگر مشکل معنوی پیدا می‌کنیم مثل ابن حبّان رجالی، مثل حاکم نیشابوری، این‌ها مقام‌های بالای اهل سنّت هستند.

 گفته است بر حرم او وارد نشدم الّا این‌که وقتی خواستم خارج شوم خدا همّ وغم را از دل من برداشت، او سنّی است و این حرف را می‌زند، بعد می‌گوید خود من تجربه کردم. حاکم نیشابوری می‌گوید بیماری پوستی گرفته بودم، دست من درد می‌گرفت و نمی‌توانستم که بنویسم، خود من به حرم رفتم و زیر قبّه‌ی علی بن موسی الرضا دعا کردم بیرون که آمدم دست من خوب شده بود. او از بزرگان اهل سنّت است. یا ابن حبّان می‌گوید هر وقت می‌دیدم غم عالم به دل من افتاده است، گرفتاری دارم، خسته شدم، به حرم علیّ بن موسی الرّضا، زیر قبّه‌ی علیّ بن موسی الرضا می‌رفتم وقتی برمی‌گشتم نشاط داشتم. خدا همّ و غم را از دل من برداشته بود.

این آوازه‌ی علمی حضرت توسعه پیدا کرده بود، اصلاً این‌ها سنّی هستند که این حرف را می‌زنند یعنی اصلاً امامت حضرت را قبول نداشتند. ابن حبّان که این حرف را می‌زند امام جواد را به دروغ‌گویی متّهم می‌کند، کسانی این حرف را می‌زدند که امامت حضرت را هیچ قبول نداشتند ولی تجربه کردند. در قبر علیّ بن موسی الرضا رفتند و نتیجه گرفتند و برگشتند.

مقام امام رضا (علیه السّلام)

آن مشکلات توحیدی به اندازه‌ای که فرصت بود در جامعه برطرف شد، آن خطرات اسلامی کم شد. فرمود: «أَضَعُ‏ عَلَيْهِ‏ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ»[5] امام رضا در بین ائمّه‌ی شیعه هم کار خاتم الانبیاء را انجام داده است و هم کار خاتم الاوصیاء را انجام داده است. یکی از دلائلی که زیارت آن افضل از زیارت همه‌ی معصومین است همین است. چون آن بزرگوار هم کار نبی را انجام داده است و هم کار ولی را انجام داده است. هم توحید و هم نبوّت را نجات داده است.

تخریب امام رضا (علیه السّلام)

عید فطر شد، گفتند مأمون با این شخصیّت برود خطبه بخواند؟ قرار شد که علیّ بن موسی الرضا نماز بخواند. مشاوره‌های مأمون گفتند اگر این دفعه رفت و یک جمله مثل «وَ أنَا مِن شُروطِهَا»[6] چه کار می‌خواهی انجام دهی؟ در اوج اقتدار علمی و معنوی می‌گوید که این حکومت طاغوت است. البتّه بگویم که مأمون انسان عجیبی بود. در بین ائمّه‌ی ما چهار امام معروف هستند که در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواندند. سیّد الشّهداء، امیر المؤمنین و زین العابدین بودند. امام رضا هزار رکعت نماز در شب می‌خواند یعنی اصلاً در شب نمی‌خوابیدند. چطور بشکند، مأمون کار کرده بود. همین را شما نگاه کنید فرصت نیست که این قسمت را توضیح بدهم خود آن یک جلسه لازم دارد که مثلاً به شما خبر برسد که از آقا چه خبر؟ از بیت چه خبر دارید؟ بگویند رفته است دختر اوباما را گرفته است. برای تخریب یک عالم دینی کافی است که رفته است و دختر یک طاغوت را گرفته است، ولیعهد جمهوری‌خواه‌ها شده است و نامزد جمهوری خواه‌ها در دوره‌ی بعدی است. این تخریب است. ولی مأمون خیلی خوب طرّاحی کرده بود، کار او از جهت خود او عالی بود. اصلاً برای این‌که امامت امام رضا را نابود کند کافی بود، لذا 200 سال است بزرگان و ائمّه‌ی شیعه با طاغوت مبارزه می‌کنند «مِثْلِی‏ لَا يُبَايِعُ‏ مِثْلَهُ»[7] خود او ولیعهد آن حکومت شده است. در جایی که شیک بودن و ظاهر او عجیب بود، زیباترین کنیزان عالم را در جلوی در قصر امام رضا می‌گذاشتند که بگویند کسانی که زباله‌ها را جلوی در می‌گذارند این‌ها هستند. ببینید که در داخل چه خبر است، شروع به حرف زدن می‌کنند.

خواندن نماز عید فطر توسط امام رضا (علیه السّلام)

این مناظرات سیط و آوازه‌ی علمی حضرت را به همه جا برد. این‌که حضرت به هیچ وجه در هیچ یک از عزل و نصب‌های حکومت دخالت نمی‌کرد، ولیعهدی که در هیچ کاری دخالت نمی‌کند یعنی مشکلی در این حکومت وجود دارد که ورود نمی‌کند. در مورد عبادت‌های حضرت که تعریف می‌کردند هزار رکعت در شب نماز می‌خواند، توقع این بود که خطبه‌ی عید فطر را امام رضا بخواند. گفتند کارناوال حکومتی آماده است که شما بروید نماز بخوانید، حضرت با پا و سر برهنه با یک لباس سفید، با وقاری راه می‌رفت که وقتی وارد کوچه‌ها شد مغازه‌دارها مغازه‌ها را رها کردند و همه به دنبال او راه افتادند، بعضی از شرطه‌ها کفش‌ها را درآوردند و به دنبال حضرت راه افتادند. به مأمون گفتند اگر برود و یک جمله‌ی دیگر مثل «وأنا من شروطها»[8]بگوید او را متّهم کنید که او طاغوت است، اصلاً حکومت تو از بین می‌رود.

دلیل مأمون برای کشتن امام رضا چه بود؟

این هم استراتژی حضرت بود. لذا مأمون چه کاری انجام داد؟ مأمون گفت حضرت مریض است و نمی‌آید تا خطبه بخواند. خود همین عاملی بود که بگویند اجازه ندادند که امام حرف بزند، یعنی حضرت می‌خواست بین خود و حکومت بنی عبّاس فاصله ایجاد کند یا برود حرف بزند که مأمون دیگر نمی‌توانست با حرف زدن امام او را تخریب کند. آن جایگاهی که خود مأمون اجازه داده بود حضرت در آن جایگاه روشن شود را که نمی‌توانست نفی کند، نگذاشت که حضرت حرف بزند و دید که مجبور است حضرت را بکشد. گفت امام رضا فرزند کوچکی دارد، دختر خود را به او می‌دهم، در حرمسرا بزرگ می‌شود و امامی می‌شود که من می‌خواهم. مأمون از نظر محاسبات دنیایی خیلی خوب فکر می‌کرد ولی نمی‌دانست که امامت یک حقیقت الهی است،  انسانی نیست که بگویی دختر خود را به یک بچّه‌ی شش ساله می‌دهم که در حرمسرای ما بزرگ شود، قاعدتاً همین‌طور می‌شد اگر امام جواد امام نبود همین‌طور می‌شد، تربیت شده‌ی دستگاه بنی‌عبّاس می‌شد. این بخشی از خدمات حضرت رضا (سلام الله علیه) است.

تمام نشدن عزاداری برای ائمّه

خلاصه عرض می‌کنم که این‌طور نیست که عزای ما تمام شود، امیر (سلام الله علیه) فرمود که اگر مؤمنی بداند که چه بلایی سر من آوردند «يَكْدَحُ‏ فِيهَا مُؤْمِنٌ‏ حَتَّى‏ يَلْقَى‏ رَبَّهُ‏»[9] تا زنده است آب خوش از گلوی او پایین نمی‌رود، یاد این بیفتد که به گردن من ریسمان بستند و در کوچه‌ها کشیدند. بعضی نقل‌های معتبر هم شهادت رسول خدا را دو ربیع می‌دانند یعنی تا حضرت حجّت بیاید عزای شیعه تمام نمی‌شود. مرحوم غروی اصفهانی فرمود «لکنّ کسر الضلع لیس ینجبیر»[10] آن سینه‌ی شکسته‌ی زهرا جبران نخواهد شد، مداوا نخواهد شد «الّا بصمصام عزیز مقتدر» 

توسّل به اهل بیتتا این‌که امام زمان بیاید. گرفتاری شیعه تمام نخواهد شد، مصیبت او کم نخواهد شد الّا این‌که حضرت بیاید. منتها ما دو ماه عزاداری کردیم این هم لطف اهل بیت بوده است.

در خیمه‌ی اهل بیت گاهی زهیرها آمدند با چند دقیقه تغییر کردند، دو ماه فرصت داشتیم به خیمه‌های حضرت آمدیم، ما از اهل بیت توقع مزد نداریم همین که ما را راه دادند تشکّر می‌کنیم ولی برای اهل بیت بد است که ما دست خالی برگردیم. می‌گوید من اهل نیستم «فَإِنْ‏ لَمْ‏ أَكُنْ‏ أَهْلًا لِذَلِكَ‏»[11] من لیاقت ندارم ولی تو که اهل هستی، به شما جسارت نمی‌کنم. اگر یک قطره شراب در دریا بیفتد نمی‌تواند نجاست ایجاد کند، آب غیر طهارت نمی‌شود، دور از محضر شما می‌گویند اگر سگ در دریای نمک بیفتد سگ نمک می‌شود به بحر نمک، استحاله می‌شود، طاهر می‌شود.

من شما را نمی‌گویم خود را می‌گویم، یا امام رضا سگ نمک می‌شود به بحر نمک. بالاخره ما در خانه‌ی شما آمدیم، مردم ما را ببینند بعد از این دو ماه که سیاه به تن کردیم می‌گویند چه چیزی به تو دادند.

نومیدی و درگاه تو؟ بی سابقه باشد

هرکار زتو آید و این کار نیاید

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت

جایی ننوشته است گنه کار نیاید

ما گنه‌کار بودیم ولی محب شما هستیم، یقیناً محبّ مادر شما هستیم. این بود که روز آخر مجلس است، می‌خواهم به صاحب عزای مجالس اهل بیت متوسّل شوم. این‌طور نیست که غم مادر سیّد الشّهداء بعد از دو ماه تمام شود، روایات متعدّد می‌گویند وقتی قیامت می‌شود در اوج احترام وقتی زهرای مرضیه وارد صحنه‌ی قیامت که می‌شوند یک خطاب عجیبی صادر می‌شود «یَا فَاطِمَةُ لَکِ عِندِی الرِّضَا» یعنی این‌که فاطمه جان هر چه می‌خواهی بخواه. «لَکِ عِندِی الرِّضَا» هر چه بخواهی من قبول دارم. این‌جا چند نقل داریم یک نقل می‌گوید سیاه پوش وارد می‌شوند «وَ عَلَی رأس‌ِها ثَوباً مُلَطَّخا بِدَمِ الحُسَین» لباس خونی ارباب ما را به سر کشیده است، خدا می‌داند من به این روایت امید دارم در محاذی عرش که قرار می‌گیرد صیحه می‌زند، می‌گوید خدایا قبل از این‌که من بخواهم اوّل بگویید بدن بی‌سر پسر من را وارد محشر کنند، خدایا ما این‌قدر زحمت کشیدیم وقتی خطاب می‌آید «لک عندی الرضا» هر چه می‌خواهی بخواه، ما  امید داریم. می‌فرماید «يَا رَبِ‏ شِيعَتِی وَ شِیعَةِ وَلَدی»[12] ‏خدایا این شیعیان ما محبّ ما بودند. گاهی در دنیا توبیخ شدند، تمسخر شدند، به پای ما ایستادند، گاهی هم بد عمل کردند بالاخره به ما منصوب هستند.

من نه مدح‌خوان و ثناگوی شمایم           بلکه سگ پیر آستان شمایم

ریزه‌خور خان بی‌کران شمایم       گر بدم و گر ردم از آن شمایم

چون سگ سلطان که بسته است به سلطان

بالاخره سلطان که به شکار برود سگ خود را هم همراه خود می‌برد، دور از محضر شما حضرت می‌فرماید که خدایا این‌ها در دنیا به پای ما ایستادند، حداقل این‌ها محبّ ما بودند، ما که یقین داریم که می‌گویند خوب عمل نکردیم، محب اهل بیت هستیم. لذا برای این‌که امام رضا ما را نگاه کند روضه‌ی مادر ایشان را می‌خوانم.


[1]– سوره‌ی هود، آیه‌ 1.

[2]– بحار الأنوار، ج ‏101، ص 262.

[3]– الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج ‏1، ص 589. 

[4]– الشافي في شرح الكافي، ج‏2، ص 9. 

[5] كافي، ج‏2، ص 685.

[6]– الشافي في شرح الكافي، ج‏1، ص 193.

[7]– بحار الأنوار، ج ‏44، ص 325.

[8]– الشافي في شرح الكافي، ج‏2، ص 9.

[9]– بحار الأنوار، ج‏29، ص 497.

[10]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج‏11-قسم-2-فاطمة، ص583.

[11]– المصباح للكفعمي، ص 473.

[12]بحار الأنوار، ج ‏109، ص 71.