چگونه شیعه شدیم؟ (جلسه هشتم سری دوم)

3

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 26 تیرماه 1401 به ادامه سخنرانی با موضوع «چگونه شیعه شدیم؟» ویژه نوجوانان 12 تا 17 سال پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

 

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به پیشگاهِ مقدّسِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف و اعلام بیعت و میثاق با امام زمان ارواحنا فداه صلوات دیگری هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

یک ویژگی عجیب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که آدمی که اینقدر در ظاهر امر با دشمنانی که وحشی بودند، قدرت داشت و شمشیرزن بود و می‌کشت، بشدّت احساساتی (به معنای مثبت کلمه) و مهربان بود.

فرض کنید آدمی که کار او قربانی کردن گوسفند است، بصورت عادی اگر ببیند کسی در جای دیگری گوسفند قربانی می‌کند ناراحت نمی‌شود.

مثلاً من اینطور هستم که نمی‌توانم قربانی کردن گوسفند را نگاه کنم و اذیت می‌شوم و گریه‌ام می‌گیرد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در هر جنگ مشرکان زیادی را می‌کشتند، انسان فکر می‌کند اگر آدم عادی باشد قاعدتاً باید خشن باشند. اگر فقط کشتن بود که انسان به وحشی‌گری داعشی تبدیل می‌شد.

اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در راه خدا می‌کشتند اتّفاقاً بشدّت هم مهربان بودند، یکی از علامت‌های مهربانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که…

گفتیم یکی از ویژگی‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و شیعیان این بود که در هیچ جنگی شروع کننده نبودند.

پیروان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از دیدگاه ابن ابی الحدید

گفتیم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر مهربان بودند…

شیعیان باکلاس چند ویژگی داشتند، امروز هم شیعیان باید آن ویژگی‌ها را داشته باشند، مثلاً باادب بودند، ظلم نمی‌کردند، امانتدار بودند، در هیچ جنگی شروع کننده نبودند، راستگو بودند.

دو ویژگی دیگر شیعیان…

ابن ابی الحدید می‌گوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر با همه مهربان بودند که این ارث شیعیان شد.

شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آدم‌های مهربانی هستند.

این حرف خیلی مهمی است، ابن ابی الحدید شیعه نیست، او یک گزارشگر تاریخی است که مانند ما نیست، او می‌گوید: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر مهربان بودند که این اخلاق باقی ماند و به محبان و دوستان او منتقل شد و ارث رسید.

در ادامه می‌گوید: همانطور که شیعیان خیلی خشن بودند و دست بزن داشتند، هم می‌زدند و هم زنان را خیلی می‌زدند، پیروان آنان هم خیلی خشن بودند.

در ادامه می‌گوید: من شیعه نیستم ولی همین الآن هم همینطور است و شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مهربان هستند، تندخو و تند مزاج نیستند.

امروز اگر کسی بیخود با مردم خشن است یعنی یکی از علامت‌های اصلی تشیع را ندارد.

بعد می‌گوید: آن طرفی‌ها جفا و خشونت و وحشی‌گری را به ارث بردند.

یکی از مهربانی‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که عجیب و غریب است این قصه است.

شجاعت عجیب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

یک شاعر شیعه که برادر آن کسی است که نهج البلاغه را جمع کرده است، او یک بیت شعر گفته است، من امروز همینطور در محل کتابخانه مبهوت شدم، از بس که این شعر فوق العاده بود، من این شعر را نمی‌خوانم و فقط به معنای آن اشاره می‌کنم، چون شعر عربی است و نمی‌خواهم وقت را بگیرم.

آدمی که در حال کشته شدن است و فرار می‌کند انگیزه دارد که جلو برود و پشت سر خود را نبیند.

می‌گوید: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ‌ها چنان به سمت دشمن یورش می‌بردند که انگار دشمن پشت سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواهند فرار کنند! در حالی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با این سرعت به سمت دشمن می‌رفتند.

یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی نبودند که از شهادت بهراسند و بترسند.

روز گذشته گفتم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از آنکه در احد بشدّت زخمی شدند، باز هم گریه می‌کردند که چرا من شهید نشدم.

جناب عمّار سلام الله علیه شهید غدیر است

اما رفاقت و محبّت و مهربانی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید.

یکی از ویژگی‌های عجیب جناب عمّار سلام الله علیه این بود که نود و دو سال سن داشت ولی به جلو می‌رفتند و فرمانده میدان بودند و بقیه را هم برای جنگ بر علیه کفار تحریک می‌کردند، من نمی‌دانم که عمّار سلام الله علیه چه عشقی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشت.

عمّار در صفین هر روز به جنگ می‌رفت، روز آخر چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌دانستند عمّار شهید می‌شود، انگار دلش نمی‌خواست بخاطر محبّتی که داشت عمّار برود. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی اسب بودند، اوج جنگ هم بود، عمّار خواست به جنگ برود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اجازه ندادند. مقداری گذشت و عمّار به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد که اجازه رزم می‌دهید؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اجازه ندادند. مرتبه سوم هم اجازه ندادند.

عمّار عشق شهادت و جنگ داشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم دلشان نمی‌آمد که عمّار برود، مرتبه آخر که آمد، نوشته‌اند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از اسب پیاده شدند…

ما خیال می‌کنیم که مثلاً ما خیلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داریم، ما اصلاً نمی‌دانیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر ما را دوست دارند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیاده شدند و عمّار را در آغوش گرفتند. راوی می‌گوید دیدم از صورت مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اشک می‌چکید، فرمودند: «برادر خیلی خوبی بودی».

عمّار هم در برابر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی ادب می‌کرد و رویش نمی‌شد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در آغوش بگیرد، همینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «برادر خیلی خوبی بودی» عمّار گفت: آقا! شما منّت گذاشتید و ما را هدایت کردید. من در اینجا عرضی به شما داشته باشم، من همینطور بخاطر قبیله به لشگر شما نپیوستم، اینطور نیست که من بگویم چون شما از بنی هاشم هستید و من با بنی هاشمی‌ها خوب هستم، چون شما حق هستید من به شما پیوستم.

بعد یک روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواند، گفت: من خودم بودم و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، من مولای هر کسی هستم علی هم مولای اوست «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» خدایا با دوستان علی دوست باش و با دشمنان علی دشمن باش. من چون این را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم با دشمنان شما دشمن هستم و می‌جنگم.

جناب عمّار سلام الله علیه شهید غدیر است.

اسرار نبوّت از علی [صلوات الله علیه] پرس، این شهر در دگر ندارد

یکی از ویژگی‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که خیلی خیلی مهم است و نشان می‌دهد ما فقط با یک شجاع طرف نیستیم، ما با یک کسی طرف هستیم که ابعاد مختلف دارد.

یکی از ویژگی‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که اگر علم الهی نداشتند، اگر چشم مبارک ایشان پشت دیوارها را نمی‌دید، اگر قبل از بعثت نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نمی‌شناخت، با استعداد که بودند، از ابتدای تولد خود هر روز تا لحظه شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل دو مرتبه در روز با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جلسه خصوصی داشتند.

عرب به این امر «مناجات» یا «نجوا» می‌گوید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعد از پیامبری هم هر روز دو مرتبه، یک مرتبه صبح و یک مرتبه شب با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جلسه خصوصی داشتند.

یعنی اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علم الهی هم نداشتند، با استعداد که بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر روز دو مرتبه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جلسه خصوصی داشتند.

یک نفر در آن میان گفت: اگر به ما هم وقت می‌دادند می‌رفتیم و خصوصی حرف می‌زدیم و باسواد می‌شدیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از طرف خدای متعال یک شرط گذاشتند، آن هم این بود که فرمودند: صدقه بدهید (صدقه به فقرا تعلّق می‌گیرد) و بعد برای ملاقات خصوصی بیایید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وضع مالی خوبی نداشتند و یک دینار داشتند، آن یک دینار را به ده درهم تبدیل کردند، آن ده درهم را صدقه دادند و ده جلسه خصوصی درخواست کردند.

وقتی اولین جلسه خصوصی برگزار شد، آیه نازل شد که تمام شد، دیگر چنین اجازه‌ای به کسی نمی‌دهید.

همان کسی که هر روز جلسه خصوصی داشت باز هم ولع داشت، ولی بقیه، خیلی‌ها بودند که می‌توانستند با صدقه‌ی اندکی به دیدار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروند، اما این کار را نکردند.

اینجا آیات 12 و 13 سوره مبارکه مجادله نازل شد.

خدای متعال به این‌ها فرمود: آیا ترسیدید کمی خرج کنید؟

اینجا کار به جایی رسید، بعضی از اصحاب می‌گفتند ما حال نداشتیم که برویم و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سؤال کنیم…

علّت اینکه ما از بین همه اصحاب به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه متوسّل هستیم همین چیزهاست، سؤال علمی از چه کسی بپرسیم؟ از کسی که می‌گوید حال نداشتم بپرسم؟ یا آن کسی که هر کجا که آیه نازل شد بود، خیلی جاها هم خصوصی بود؟

برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به علم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک روایتی فرموده‌اند، فرمودند: من شهر علم هستم…

قدیم‌ها برای اینکه حیوان وحشی به شهرها نیاید و کسی حمله نکند، دور شهر دیوار می‌کشیدند، شهرها دروازه داشت، همه باید فقط از آنجا داخل می‌آمدند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من شهر علم هستم و علی [صلوات الله علیه] هم درِ ورودی است.

یعنی اگر می‌خواهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اسلام برسی، راه آن فقط انحصاراً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شرافت و عزّت و هویت ما هستند

بانویی فقیر و نابینا بود و رو به کعبه نشسته بود، در حال مناجات بود. یک نفر دلش سوخت و فهمید که این بانو از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، این فرد هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داشت. نزد آن زن رفت و گفت: مادر! گرفتاری شما چیست؟ آن بانو گفت: هیچ چیزی!

آن شخص گفت: من سه شب است که به اینجا می‌آیم و می‌بینم شما کنار کعبه نشسته‌اید و گریه می‌کنید و چیزی می‌خواهید.

آن بانو گفت: نه! من چیزی از شما نمی‌خواهم.

آن شخص اصرار کرد، آن بانو گفت: من نابینا هستم و اینجا خدای متعال را به نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم می‌دهم که اگر صلاح دانست چشم من را به من برگرداند.

آن شخص گفت: این کار که از دست من برنمی‌آید، اگر غذایی می‌خواهی بگو تا من به شما بدهم.

آن بانو گفت: نه.

آن شخص گفت: دست در جیب خود کردم که به آن بانو یک کیسه سکه بدهم. آن بانو کیسه سکه را به سمت من پرت کرد و گفت: من شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم و به کسی رو نمی‌زنم، اینجا آمده‌ام تا با خدا عبادت کند.

یعنی آن بانو غیرت و عزّت داشت.

آن شخص می‌گوید: من خیلی فکر می‌کردم که در نهایت این بانو چه شد؟

از مکه آمدیم (بعد از مکه به مدینه می‌رفتند) و به مدینه رفتم، این بانو را در مدینه دیدم، دیدم انگار عصا به دست ندارد. جلو رفتم، او که مرا ندیده بود و نمی‌شناخت، گفتم: مادر! آیا شما همان کسی نیستید که آن شب می‌خواستم به شما کمک کنم و شما قبول نکردید؟

آن بانو فرمود: چرا!

گفتم: چه شد؟

آن بانو فرمود: ما بجز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از کسی چیزی قبول نمی‌کنیم.

این شهر در دگر ندارد، این شهر مولای دگر ندارد، این شهر امام دگر ندارد، این شهر مهربان دگر ندارد، این شهر هیچ چیز دیگری ندارد.

ان شاء الله خدای متعال علامه امینی اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند که می‌گفتند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شرافت و عزّت و هویّت ماست.

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.