حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 20 تیرماه 1401 به ادامه سخنرانی با موضوع «چگونه شیعه شدیم؟» ویژه نوجوانان 12 تا 17 سال پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحتِ مقدّسِ حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
خدای متعال را به عظمت امام زمان ارواحنا فداه قسم میدهیم که از این مجلس ما سربازان لایقی برای اردوگاه حضرت حجّت ارواحنا فداه برگزیده بشوند و اگر عزیزی، خواهری یا برادری جزو آن لشگر بود ان شاء الله راه ما را هم به سوی حضرت باز کنند صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
چند نکته عرض کنم و وارد ادامهی بحث بشوم.
قاعدتاً مباحث این جلسات به یکدیگر مربوط است، قسمت اول برای اینکه عزیزان بدانند هدف ما از جلسه چیست، در ثانیههای خیلی مختصری عرض میکنم که ما میدانیم و میتوانستیم که مثلاً بیست عزیز همسن را در یک کلاس جمع کنیم و یک کلاسی برگزار کنیم، آن یک قواعد و فوایدی برای خودش داشت، ما میخواستیم یک هیئت مختص عزیزان و برادران و خواهرانی که در اوج نشاط نوجوانی هستند، یعنی میخواهیم هیئت باشد، به همین جهت منبر و قرآن و مدح دارد. منتها مخاطبین این جلسه بصورت اصلی عزیزان نوجوان هستند. با اینکه کار مشکلی است از امام زمان ارواحنا فداه مدد گرفتیم، شما هم از ما بهتر هستید، لذا جلسه یک جلسهای است که مانند بقیهی هیئتهاست و فقط مخاطبان آن نوجوانان هستند.
امید من این است که ان شاء الله این جلسات طوری ادامه پیدا کند که خادمین جلسه همه از خود شما باشند، برنامهریزان این جلسه از خود شما باشند، بانیهای جلسه از خود شما نوجوانان باشند، جلسه را نوجوانان اداره کنند، بعد کمکم ما را هم حذف کنند یک نوجوانی بیاید… البته در بعضی کارها، اگر بخواهد به حذف ما برسد دیگر ما اقداماتی میکنیم، این نکته اول.
مرور جلسه قبل
نکته دوم؛ ما در این هشت جلسه میخواهیم بگوییم که اصلاً تیتر جلسه غلط است، تیتر درست «چرا دیگران شیعه نشدهاند؟» است.
عملاً ما که شیعه شدیم چیزی بیشتر از مسلمان نشدیم، بقیه هستند که معلوم نیست چه شدند.
ما به اینجا خواهیم رسید که ما کار خاصّی نکردهایم، باید از دیگران تعجّب کرد. نکتهی دومی که در این هشت جلسه باید متوجّه بشویم و بیشتر متذکّر بشویم این است که تشیّع از قبل از بعثت شروع شد. با بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عملاً اسلام که شروع شد، نسخهی اصلی اسلام همان تشیّع است، تشیّع چیز جدیدی نیست، تشیّع چیز اضافهای نیست، یک کلمه از اسلام اضافه ندارد و یک کلمه هم کم ندارد، بلکه جلسه گذشته اینطور گفتیم که بعضیها از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معجزه میخواستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معجزه نمیخواستند، بعضیها معجزه نمیخواستند، چون حقیقتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میدیدند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبل از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغمبر بشوند نور وحی را در پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیده بود.
بین اینها بعضیهای دیگر که مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودند هم چیزهایی دیده بودند، مثلاً حضرت خدیجه سلام الله علیها از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواستگاری کردهاند و گفتند: اگر من همسر شما نشوم هم میخواهم کنیز شما باشم، چون من میبینم که تو نور نبوّت داری.
بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت خدیجه سلام الله علیها فرق است ولی ایشان هم میدیدند. جناب ابوطالب سلام الله علیه هم میدیدند، حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها هم میدیدند، سلمان هم میدید، ان شاء الله اگر امام زمان ارواحنا فداه ظهور کنند شما هم چیزهایی خواهید دید، غیر از اینکه استدلال میکنید.
بحث به اینجا رسید، ما هر روز این دو نکته را خواهیم داشت که مسئله چیست و از کجا شروع شده است.
بعد از اینجا شروع کردیم که گفتیم اصلاً در عربستان حکومت نبود، وقتی میگوییم «حکومت نبود» یعنی پلیس راهنمایی و رانندگی نبود و عبور و مرور کلی بود، پلیس نبود و براحتی دزدی میکردند، براحتی انسانها را میدزدیدند، کسی به کسی نبود، امنیت نبود.
ساختار زندگی در عربستان با قبیله بود، قبیله یعنی فامیلهایی که یک پدربزرگ مشترک داشتند، البته اینجا من خیلی دقیق نمیگویم که بتوانم از بحث عبور کنم. همه چیز با قبیله بود، کد ملی هر آدم، کارت شناسایی هر آدم، فامیلی هر آدم قبیله بود، آنها مثلاً مجزومی و مخزومی و زُهری و هاشمی و اموی بودند، هویت به قبیله بود، شناخت به قبیله بود، کس و کار به قبیله بود، پول به قبیله بود، امنیت به قبیله بود. اگر کسی وارد شهر میشد و غریبه بود به او دستبرد میزدند، برای همین به قبیلهها پول میداد که امنیت او را تأمین کنند و از او حمایت کنند. همه چیز به قبیله بود، کدام قبیله مهمتر بود؟ آن قبیلهای که افتخارات بیشتری داشت، آن زمان هنگام ایام حج… البته حج آنها مناسک خاصی داشت، نمیشود بعضی از قسمتهای آن را بیان کرد، مثلاً اینها حالات عبادی خاصّی داشتند، دور خانه خدا صوت میزدند! آیه این کار در قرآن کریم «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً»[4] است.
اینها اینطور بودند که به شاعر پول میدادند که بیاید بگوید من آن کسی هستم که پدر من فلانطور بوده است، مثلاً کنار کعبه صوت میزده است، شمشیرزن بوده است، زور ما زیاد است، اگر ما سفره بیندازیم پنج هزار نفر مینشینند و…
رقابت بر سر این بود که… چون اینها تجارت میکردند، وقتی میهمانها میآمدند، هر روز نزدیک ایام حج هر چند قبیله سفرههای جدا میانداختند و رقابت میکردند تا ببینند چه کسی بالاتر میرود و بیشتر پذیرایی میکند.
عظمت جناب ابوطالب سلام الله علیه
با یکدیگر رقابت میکردند، همه چیز قبیله بود، هویت قبیله بود، اگر یک قبیله غذای خوبی میداد فردا قبیلهی دیگر غذای بهتری میداد.
یک نفر بود که کسی بخاطر عظمت او، با اینها آنها اصلاً حیاء نداشتند، رویشان نمیشد در سفره انداختن با او رقابت کنند، او جناب ابوطالب سلام الله علیه بود.
این از عجایب تاریخ است که جناب ابوطالب صلوات الله علیه پول زیاد نداشتند، البته فقیر نبودند، هم کلیددار کعبه شدند، هم میگفتند روزی که جناب ابوطالب علیه السلام غذا میدهد احدی جرأت نمیکرد بیاید و سفره بیندازد.
جناب ابوطالب علیه السلام آنقدر عظمت و هیبت داشتند…
درست است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بینظیر هستند و گلِ سرسبدِ آل ابیطالب است، ولی به این پدر رفتهاند. جناب ابوطالب سلام الله علیه ابهتی داشتند، با اینکه ایشان ثروت آنچنانی نداشتند، آن مردم هم که شعور زیادی نداشتند که حرمت بفهمند، اما جناب ابوطالب علیه السلام آنقدر عظمت داشتند، میگویند ایشان آقایی داشتند، اصلاً کسی جرأت نمیکرد سفره بیندازد.
علّتِ جذاب نبودنِ اسلام برای سران قبایل
این اوضاع قبایل عرب بود، تا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من پیغمبر هستم.
بیچارهها و محرومها و فقیرها و کتکخورها و کسانی که عضو قبیله خاصّی نبودند و بردههای بیچاره… که آن زمان بردهها را از حیوان کمتر میدانستند، بعضی وقتها میگفتند غذا را اول به اسبمان بدهیم و اضافهی آن را به برده میدهیم. اگر کسی برده را میکشت کسی او را بازخواست نمیکرد.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند من پیغمبر هستم… قرآن کریم در دو آیه بعضی از دستورات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را فرموده است، حال که من آمدهام شما را مسلمان کنم نباید مال یتیم بخورید، یعنی دزدی ممنوع است، ظلم ممنوع است؛ همه یکسان هستند، مگر کسی که تقوای بیشتری نزد خدای متعال داشته باشد.
این به نفع بیچارهها بود، برای همین بیچارهها آمدند و اسلام آوردند.
میدانید که اسلام خیلی بیرونق بود، پانزده سال از نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گذشت و به اندازهی جمعیت این جلسه سرباز نداشتند. چرا؟ چون دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای رئیسهای قبیلهها اصلاً جذاب نبود، چرا؟ چون همهی هویّت اینها به این بود که من رئیس فلان قبیله هستم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و فرمودند رئیس قبیله با یک برده تفاوتی ندارد مگر به تقوا.
مانند این میماند که جایی در ارتش بگویند بین سرباز و سرهنگ تفاوتی نیست. مسلّماً سرهنگ نمیپسندد.
رؤسای قبایل نمیپسندیدند، بعد نگاه کردند و دیدند این موضوع اصلاً قابل رقابت نیست. اگر یک نفر از بنی هاشم بگوید من پیغمبر هستم ما چکار کنیم؟ پول که قابل قیاس با پیغمبری نیست؛ چه چیزی بیاوریم که مانند پیغمبر باشد؟
بعضی از قبایل یک پیامبر قلابی آوردند و گفتند این هم پیامبر قوم ماست! منتها اینها قلابی بودند و زود از بین رفتند.
برای همین نمیتوانستند بپذیرند.
کلام عجیب عمر به ابن عباس!
وقتی ماجرای سقیفه پیش آمد یک نفر به شخص دیگری گفت: «ما خلافت و وصایت علی را قبول نمیکنیم». چرا؟ آیا چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شجاع نبودند یا علم نداشتند یا کریم نبودند یا آقا نبودند؟ نه! گفت: «چون او هم از بنی هاشم است».
گفت: «اگر قرار باشد نبوّت از بنی هاشم باشد و امامت هم از بنی هاشم باشد ما عقب میافتیم، برای همین قبول نمیکنیم».
چه کسی به چه کسی چنین حرفی زد؟ عمر به ابن عباس گفت!
مظلومیت جناب ابوطالب سلام الله علیه
برای آنها همه چیز قبیله بود…
چرا قبیلهگرایی بد است؟ برای اینکه اگر ما قبیلهگرا باشیم دیگر حق و باطل برای ما فرقی ندارد، میگوییم حق با آن کسی است که در قبیلهی من است. برای همین اسلام آمد که این امر را بشکند، معیار و ملاک «حق» است.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند اینها مخالفت کردند.
یک نفر از این نقطهی ضعف به نفع اسلام استفاده کرد، یک کاری کرد، آن زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یار نداشتند، بردهی یک نفر مسلمان میشد، دو سه نفری سنگ بزرگی روی سینهی او میگذاشتند و او را میکشتند.
اگر دختر کسی میخواست اسلام بیاورد او را میکشتند، اگر برده میخواست اسلام بیاورد او را کتک میزدند.
یارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی کم بودند، یک نفر از این کارِ پستِ قبیلهگرایی به نفع اسلام استفاده کرد.
جناب ابوطالب سلام الله علیه رفتند و با سران آن کسانی که پیمان بسته بودند صحبت کردند و گفتند: اگر امروز بخواهند بیایند و برادرزادهی من را اذیت کنند، اگر شما هم بعداً به افتخاری برسید میآیند و شما را هم اذیت میکنند.
در آن زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را محاصره میکردند و تحریم میکردند و غذا نبود، جناب ابوطالب سلام الله علیه بعضی از بتپرستها را تشویق و تحریک میکرد که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کمک کنند.
بنابراین نباید لو میرفت که جناب ابوطالب سلام الله علیه مسلمان هستند، اگر لو میرفت که ایشان مسلمان است میگفتند پس تو هم درواقع میخواهی دین برادرزادهات را به ما قالب کنی که کار ما هم تمام بشود.
برای همین در تاریخ نقل شده است که جناب ابوطالب سلام الله علیه مراقب اطراف بودند و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و جناب جعفر سلام الله علیه میفرمودند: شما نماز بخوانید و من مراقب هستم که کسی نیاید و به شما کاری نداشته باشند.
دلِ مبارک خودِ جناب ابوطالب صلوات الله علیه لک زد که دو رکعت نماز بخوانند، اما هرگز نتوانستند. برای اینکه اگر لو میرفت جناب ابوطالب علیه السلام مسلمان هستند دیگر حمایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امکان نداشت.
اگر کسی تاریخِ اوایل مسلمین را نگاه کند یقین میکند که امروز همهی ما بر سر سفرهی جناب ابوطالب صلوات الله علیه هستیم.
به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفتند: پدر تو مسلمان نیست. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: روز قیامت که نور جناب ابوطالب علیه السلام در محشر ساطع بشود کسی توان مقابله با او را ندارد و همه دوست دارند زیر سایه او قرار بگیرند تا خدای متعال شفاعت جناب ابوطالب صلوات الله علیه را در مورد آنها قبول کند.
یکی از آن بزرگوارانی که اگر خیلی گرفتار میشوید، اگر بیپناه شدید، اگر در جایی کاری داشتید باید به او پناه برد حضرت ابوطالب صلوات الله علیه است.
صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه انفال، آیه 35 (وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ)