حجت الاسلام کاشانی بامداد روز شنبه مورخ 10 اردیبهشت 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
با توجّه به ساعت جلسه و طیف مختلف عزیزانی که در محضرشان هستیم، قدم به قدم بعضی از مباحثی که توسّط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و نیمه اول قرن اول مطرح میشد را با یکدیگر گفتگو کردیم.
در شبهای اخیر بحث به اینجا رسید که موضوع بغض و امامت را چگونه مطرح میکردند.
نسبت به موضوع بغض عرض کردیم که مسئله تفصیلی نبود، چون زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امکان تصریح نبود، خطراتی داشت، جامعه بهم میریخت، براحتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ترور میکردند، تلاش هم کردند و ظاهراً آخر کار هم موفق شدند.
اوصافی برای اهل نفاق ذکر میشد و از طرفی هم اوصافی برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، که در ماجرایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفتند خیلی از موضوعات روشن شد، اولاً حاکمان بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ استدلال دینی نداشتند، بلکه صراحتاً و با وضوح و به اقرار و اعتراف، آن را یک عمل شتابزدهی غیردینیِ بدونِ اندیشه ذکر کردهاند. کاری به این موضوع ندارم که مجبور بودند این را بگویند که متّهم به توطئه نشوند، برای فرار از اتّهام توطئه چنین ادّعای کردند، ولی به فرضِ همین ادّعا هم روشن میشود که در ماجرای اختلافات بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک طرف هیچ استدلالی نداشت، بستند به اینکه وضعیت حساس کنونی بود، دشمن بیرونی بود، خطر التقاط بود، خطر انحراف بود، خطر از هم پاشیدگی امّت بود، فرصت نبود، ناگهان کار را به کسی دادند.
لذا نقدهای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این ادّعا فراوان است که مثلاً «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَ اَضاعُوا الثَّمَرَةَ!»،[4] گفتند بالاخره ما از اقربای پیغمبر هستیم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: اگر شما از اقربای پیغمبر هستید، من نزدیکترین فرد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستم.
یا اینکه میفرمودند: «فَيا عَجَباً بَينَا هُوَ يسْتَقِيلُهَا فِي حَياتِهِ»،[5] کسی که مدام استقاله میکرد، یعنی طلب اقاله، یهنی طلبِ بهم زدن بیعت…
اقاله یعنی شما قراردادی ببندید و بعد آن را کنسل کنید، این کار قبیح است. اما اگر مشتری بخواهد طلب اقاله کند و کاسبی بپذیرد، امید هست که خدای متعال گناهان او را اقاله کند، لذا نقل شده است که بعضی از بزرگان مدّتی مغازهای در بازار میگرفتند و جنس میفروختند تا یک نفر بیاید و پس بدهد، همینکه او جنس خود را پس میداد، پس میگرفتند و مغازه را میبستند و به دنبال زندگی خودشان میرفتند، میگفتند: خدایا! ما اقالهی یک مؤمن را پذیرفتیم، تو هم اقالهی ما را بپذیر.
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: «أَقِيلُونِي أَقِيلُونِي فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِيٌّ فِيكُمْ»،[6] اقاله کنید، اقالهی من را بپذیرید، بیعت را بشکنید، من را منعزل بدانید، تا زمانی که علی هست من بهترینِ شما نیستم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اینجا میفرمایند: «فَيا عَجَباً بَينَا هُوَ يسْتَقِيلُهَا فِي حَياتِهِ»، خیلی شگفتانگیز است، کسی که در دوره حیات خودش استقاله میکرد «إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ» برای بعد از خودش هم تصمیم گرفت و باز هم به امّت واگذار نکرد!
مسئله بغض در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اتفاقات بعدی مصداق پیدا میکرد، تعیین مصداق میشد، اوصاف کلّی بود و بعد تطبیق رخ میداد. هر کسی که خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش بزند خیلی روشن است که مسلمان نیست، خیلی روشن است که منافق بود، لذا در جامعه اسلامی این نقطهای بود که ابداً کسی بجز خیلی افراد نادری از غیر از شیعیان هیچ وقت نمیتوانستند این مسئله را بپذیرند، طبیعی هم هست، نمیتوانستند بپذیرند و نمیپذیرفتند.
همه را یکسان نبینیم!
امروز هم این مسئله که در ذهن بعضیها هست که ما چطور با بعضیها که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست دارند تنشزدایی کنیم؟ جواب اولیه این است که اینها قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست ندارند، لعنت خدا بر هر کسی که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست داشته باشد، یعنی کسی که میداند یک نفر قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و باز هم او را دوست دارد، این شخص اصلاً مسلمان نیست، صد رحمت به کفر، آنها نمیدانند، موضوع این است که نمیدانند.
شما فراوان دیدهاید که کسی به محضر امام معصوم آمده است و حتّی جسارت کرده است، چون نمیدانسته امام با او راه آمده است.
وقتی امام سجّاد علیه السلام در شام زنجیر به گردن بودند شخصی آمد تا را معاذالله ملامت کند، گفت: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی فَضَحَکم» خدا را شکر که شما را رسوا کرد (نستجیربالله)، حضرت با یک بیان فصیحی فرمودند: شیخ! قرآن خواندهای؟ «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»،[7]…
این شخص که اصلاً فکر چنین موضوعی را نمیکرد، فکر میکرد اصلاً این شخص چطور قرآن بلد است؟ بعد با این ادبیات و فصاحت؟
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»[8] را شنیدهای؟
حضرت چند آیه خواندند، وقتی فرمودند که ما اهل بیت پیغمبر هستیم، طرف عمامه خود را به زمین زد، یعنی باور کرد، چون نمیدانست.
لذا درست است که این آدم آمده است و به حضرت زین العابدین سلام الله علیه جسارت کرده است ولی ناصبی نیست، این شخص بیچاره است، جاهل است، مستضعف است.
امروز اگر کسی قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بشناسد و قبول داشته باشد اصلاً نامسلمان است، نمیدانند که او قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
موضوع بغض حساس بود، از رفتارهای بعدی تعیین مصداق میشد.
این مطلبی که به محضر شما عرض میکنم، چاپ دوم کتاب سال 1442 چاپ شده است و «کتاب المقالات» نام دارد و برای ابوالقاسم بلخی است که سال 319 از دنیا رفته است، از قدیمیترین، و شاید قدیمیترین کتاب فرقهنگاری است که تابحال به دست ما رسیده است، از این قدیمیتر نداریم. البته کتب فرقهنگاری که دو نمونه هم جلسه گذشته عرض کردم، لزوما هرچه میگویند درست نمیگویند، اینها نسبت به ما دشمن هستند. جلسه گذشته عرض کردم که صراحتاً میگوید حشام بن حکم لعنه الله. معلوم است که وقتی دشمن حرف میزند همه جا دقیق نمیگوید، منتها در میان همین چیزها که در بغض و… میگوید چند گزارهی درست هم میگوید. چه بسا خیلی از اوقات هم نخواهند دروغ هم بگویند ولی وقتی انسان بغض کسی را داشته باشد ناگزیر از این است که بعضی چیزها بر علیه او را زود باور میکند.
مثلاً فرض بفرمایید که شما در ماجرای داعش «جهاد نکاح» را زود باور کردید، جهاد نکاح به آن شکل که تبلیغ شد که نبود. من منکر اینکه داعشیها بسیار افراد خبیث دلسنگ و بعضاً اهل فحشائی بودند نیستم، بین آنها افراد مختلفی هستند، بعضی از آنها از بُنِ دندان به آن شعارها معتقد بودند، بعضیهای دیگر ممکن بود عوضیهایی باشند که از جای دیگر نفوذ کرده باشند، مثلاً ممکن است زندانیهای فلان جا باشند، یعنی یکدست نبودند، اما جهاد نکاح به آن شکلی که شما شنیده بودید وجود نداشت. یعنی مانند بعضی از نظریات فقهی که مراجع ما دارند و همه قبول داشته باشند، چنین چیزی نبود، من که هنوز کسی از رؤسای داعش را پیدا نکردهام چنین حکمی را صریح صادر کرده باشد، به هر کسی هم که نسبت دادند او بعداً انکار کرد.
صدام آدم زیاد کشت ولی هیچ وقت در رسانه خود نمیگفت من خیلی از آدمکشی لذّت میبرم. میگفت: ما دشمنان خدا را کشتیم!
اینکه بگویند یک زن در روز بیعده با ده نفر باشد، بعد برای چنین چیزی حکم صادر کرده باشند و بتوانند رسمی اعلام کنند، من از آدمای قابل توجّه پیدا نکردم. توجّه بفرمایید که نمیخواهم بگویم چنین غلطهایی نکردهاند.
همهی ائمه علیهم السلام را کشتند ولی دیگر مانند کربلا بر سر دست نگرفتند و تکبیر بگویند، بلکه آمدند و نماز خواندند و گریه کردند و عزاداری کردند.
پس دقّت بفرمایید که نمیگویم جنایت نبود، اینکه دفاع تئوریک از آن کنند را پیدا نکردم. به هر کسی هم که نسبت دادند دید تکذیب کرده است، یعنی طرف حداقل علناً این کار را نمیکند. یعنی اگر مثلاً به مأمون رجوع کنی و از او بپرسی که آیا تو قاتل امام رضا علیه السلام هستی؟ مسلّماً میگوید: نه! یعنی پس آن کسی که تکذیب میکند لزوماً این نیست که این کار را نکرده باشد، اما به گردن نمیگیرد، یزید ملعون بالاخره در نهایت در شام قتلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را گردن نگرفت، از این جهت عرض میکنم.
بغضی که ما به داعش داشتیم و به حق بود و کم هم بود، خیلی چیزهای دیگر را هم راحت باور میکنیم. وقتی انسان با کسی دشمن باشد، به او کمک میشود که هر حرفی را بر علیه او باور کند، چه نسبت به کسی خیلی علاقه داشته باشد و چه نسبت به کسی خیلی بغض داشته باشد.
فرقهنگاریها که عمدتاً بر علیه ماست و در ذهن خودشان و بر اثر تبلیغات ما را یک گروهکِ باطنیِ تکفیری مییافتند، طبعاً با ما خیلی بد هستند، لذا بهتانهای فراوانی زدهاند. مثلاً گفتهاند که شیعیان نماز جمعه و نماز جماعت ندارند، زنهای شیعیان عدّه نگه نمیدارند، یعنی چیزهای واضحی که شیعهی بیسوادی که در یک ده دورافتاده هم هست رعایت میکند.
یا فرقهای از غلات بودهاند که بعضی غلطها را میکردند و این را به بقیه توسعه دادهاند، یعنی دقیقاً شبیه کاری که ما میکنم.
طرف گفته بود تو این شبها چند مرتبه راجع به وحدت صحبت کردی، فلان جا گروهکی از فلان کشور در فلان ساختمان خرابه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کردهاند، پس تمام غیرشیعه چنین هستند!
این همان کاری است که آنها با ما میکنند، ما هم گاهی با بعضی از آقایان میکنیم.
اگر کسی در روز شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ابراز خوشحالی کرده است علیه لعنت الله و الملائکه و انبیاء الله و رسله و الناس أجمعین. البته اگر این کار را کرده است. ثانیاً این امر که به بقیه ربط ندارد. هر قومی ممکن انسان خطاکار داشته باشد، لزومی ندارد همه اینطور فکر کنند، اینطور نیست که همه اینطور فکر کنند.
قصیدهای از «عبدالباقی عمری أفندی» در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
نام این شخص «عبدالباقی عمری افندی» است، چون از نوادگان خلیفه دوم است ولی برای جدّ خود شعر نگفته است و برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شعر گفته است. دو کتاب دارد، نام یک کتاب او «الترياق الفاروقی» است که دیوان شعر اوست، نام کتاب دیگر او هم «الباقیات الصالحات» است.
به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکند:
أنت العلّی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکة وسط البیت إذ وضعا
تو آن علیای هستی که فوق العُلَی هستی. «عُلَی» یعنی علوّ، بلندی، بالایی. خودِ «بالایی» مقول به تشکیک است، بالا و بالا و بالاتر، نمیگوید تو بالاترین هستی، میگوید: تو بالاتر از علوّ هستی.
مثلاً ما وقتی بخواهیم راجع به حضرت حق صحبت کنیم، زمان چه وهم ما باشد، چه موجود به ایجاد الهی باشد، خدای متعال قاهر است و زمان مقهور است، مکان هم همینطور است، لذا در ادعیهی ما هست «وجوده قبل القبل في ازل الازال و بقآئهُ بعد البعد من غير انتقال و لا زوال»، برای خدای متعال واژه کم میآوریم و باید بگوییم قبلِ قبل است، قبلِ اول یعنی زمان، قبل از زمان هم بوده است، دیگر نمیدانیم باید چه بگوییم، چون زمان چه این انتزاع ذهن بشر باشد و چه موجود باشد، که فلاسفه بر سر این موضوع بحث دارند، بالاخره از یک جایی فهم شده است، اگر ایجاد شده است از یک زمانی ایجاد شده است، خدای متعال مقیّد به هیچ قیدی نیست، لذا میگوید «وجوده قبل القبل في ازل الازال و بقآئهُ بعد البعد من غير انتقال و لا زوال»، چون نمیداند باید چه بگوید.
برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم که هیکل مبارک حضرت مظهر اسماء و صفات تامّهی الهی است میگوید:
أنت العلّی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکة وسط البیت إذ وضعا
تو آن علی هستی که بالاتر از علوّ هستی، از آنجا به کجا آمدهای؟ به بطن مکه و داخل خانه خدا آمدی، آنجا پا به این عرصه گذاشتهای.
در شرح این ابیات «آلوسی» که بسیار متعصب است و از بزرگان حنفیّه است، آخرین سال عمر خود شرحی به نام «سرح الخریده الغیبیه فی شرح القصیده العینیه» نوشته است، این شعر را شرح کرده است، آلوسی به این شاعر رفیق بوده است.
در آنجا میگوید: در اینکه علی بن ابیطالب وسط کعبه به دنیا آمد شکّی نیست و این امر مشهوری است، اما چرا؟ شایسته نیست که امام امامان بجز در قبلهی مؤمنین به دنیا بیاید.
بعد عبارتی گفته است که من به پرواز درمیآیم، میگوید: «سُبحَانَ مَن یُضِعَ الأشیَاء فِی مَوَاضِعِهَا» منزّه است خدایی که هر چیزی را بر سر جای خود قرار داد.
دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در رحمِ ناپاک، «سُبحَانَ مَن یُضِعَ الأشیَاء فِی مَوَاضِعِهَا»! و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در وسطِ بیت الله.
و أنت حیدرة الغاب الذی أسد البرج السماوی عنه خاسئا رجعا
تو آن شیر بیشهی وجود هستی… (یکی از برجهای آسمان و فلکیها اسد است) تو آن اسداللهی هستی که فلکِ اسد هم نسبت به آن احساس خاری و کوچکی میکند. نه اینکه بخواهم تو را با آدمهای دنیا مقایسه کنم!
و أنت باب تعالی شأن حارسه بغیر راحة روح القدس ما قرعا
تو آن باب اللهی هستی که هرگز کسی اجازهی دربانیِ او را ندارد، اگر قرار باشد به کسی اجازه بدهند این در را بزند که گدایی کند، او جبرئیل است!
و أنت ذاک البطین الممتلئ حکم معشارها فلک الأفلاک ما وسعا
تو آن سرشار دریای حکمتی هستی که تمام آسمانها و زمین نمیتوانند یک دهمِ این را تحمّل کنند…
و أنت ذاک الهزیر الأنزع البطل الذی بمخلبه للشرک قد نزعا
تو آن آقایی هستی که توحید را به دیگران یاد دادی و شرک را در قربانگاه توحید سر بریدی.
این شخص شیعه نیست، آیا شما میخواهید بگویید که این شخص دشمن است؟ من نمیخواهم بگویم همهی عقاید این آدم درست است، اما انصافاً نمیشود گفت این آدم دشمن است. این شخص به قدر فهم خود کارهایی کرده است، نمیشود گفت همه یکطور هستند، این حرف انصاف نیست. من نمیدانم آیا این شخص بغض داشته است یا بغض نداشته است، ولی اصلاً معنا ندارد که بگوییم همه یکطور هستند.
و أنت و الحق یا أقضی الأنام به غدا علی الحوض حقّا تحشران معا
تو و حق، ای کسی که معیار قضاوت در دنیا و آخرت هستی، تو و حق در این دنیا تا قیامت، ای کسی که قاضیترین و معیار حق و باطل هستی… تو با حق در کنار حوض کوثر خواهید بود…
و أنت بالطبع سیف تارة عطبا یسفی الثغور و یشفی مرة طبعا
تو آن شمشیر تیزی هستی، مانند صراط هستی، تو آن شمشیری هستی که اگر بزنی مرز اسلام و توحید را حفاظت میکنی، وقتی میزنی از مظلومین دفاع میکنی و عدهای را شفاء میدهی، قلبهای مریضِ ترسیدهی ناامید را امید میدهی. هم از مرز اسلام دفاع میکردی و هم طبع و جِبِل و فطرت و نهاد و درون فکر اینها را شفاء میدادی، باور میکردند که «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ بِعَلِی بنِ أبِیطَالِب».
و أنت غوث و غیث فی ردی و ندی لخائف و لراج لاذ و انتجعا
تو در سختیها و روز بخشش هم فریادرس هستی و هم باران هستی، برای آن کسی که میترسد پناهگاه هستی و برای آن کسی که امید دارد باران رحمت هستی.
همهی اینهایی که تا اینجا گفتیم کأنّه عبدالباقی عمری رفته است و در زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیده است که «السَّلامُ عَلَى نِعْمَةِ اللّهِ عَلَى الْأَبْرارِ، وَ نِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ» سلام بر نعمت خدا بر نیکان و عذاب الهی بر دشمنان خدا.
و أنت رکن یجیر المستجیر به و أنت حصن لمن من دهره فزعا
تو آن رکن شدید هستی، تو آن تکیهگاه قویم هستی که هر کسی که بیچاره است و به دنبال یک جا میگردد که در امنیت و تکیهگاه قرار بگیرد به تو متوسّل میشود، تو آن پناهگاهی هستی که هر کسی که دچار لرزش و لغزش است باید به آنجا پناه ببرد.
و أنت عین یقین لم یزده به کشف الغطاء یقینا أیة انقشعا
تو آن عین الیقینی هستی که اگر پرده کنار برود تغییری برای تو حاصل نمیشود…
و أنت أنت الذی حطت له قدم فی موضع یئه الرحمن قد وضعا
تو همان کسی هستی که پا در جایی گذاشتی که خدا دست گذاشته بود…
شافعی اینطور میگوید:
قيلَ لي قُلْ في عَليٍّ مَدَحًا ذِكْرُهُ يُخْمِدُ نارًا مُؤْصَدَهْ
میگوید پیغمبر به من دستور داد درباره علی مدح بگو که مدح او آتش جهنّم را خاموش میکند.
وَ النَّبيُّ الْمُصْطَفَي قالَ لَنا لَيْلَةَ الْمِعْراجِ لَمَّا صَعَّدَهْ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند وقتی معراج شد و بالا رفتم…
وَضَعَ اللَهُ بِظَهْري يَدَهُ فَأحَسَّ الْقَلْبُ أنْ قَدْ بَرَّدَهْ
خدای متعال دست رحمت خود را بر پشت من گذاشت و من تکیه کردم، دلم از این حمایت الهی خنک شد…
وَ عَليٌّ واضِعٌ أقْدامَهُ في مَحَلٍّ وَضَعَ اللَهُ يَدَهْ
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پای خود را در جایی گذاشت…
این چیزی که آنها گفتهاند را این هم گفته است…
دیگر حدیث کتف پیمبر نمیکنم ترسم که باز دست خدا زیر پا شود
امام صادق علیه السلام در معانی الأخبار فرمودند: این از آن روایاتی است که ما حتّی از شما شیعیان هم احتیاط میکنیم که حقیقتِ آن را بیان کنیم.
ان شاء الله روز قیامت در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بخواهیم که قدری از معرفت خودشان به ما بدهند.
این هم به شما عرض کنم که در بهشت هم همهی حقیقتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای ما ممنتع است، امکان ندارد، چون چنین ظرفی نداریم، به نسبت اینجا بهتر است و اوضاع خیلی فرق میکند. ما کسانی از اولیای خدا را داشتهایم که معرفت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نمیخواستند، چون میدانستند این نشدنی است، برای همین میگفتند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بهشت برای ما صحبت کنند!
اگر کسی قدری متوجه و ملتفت باشد، از همهی عالم فارق میشود.
همانطور که در آن روایت حداث الحسین علیه السلام شنیدهاید که وقتی با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرف میزنند، همه در فزع اکبر هستند، همه در ترس هستند، همه در جاثیه هستند، همه به زانو درآمده هستند، اینها نه التفات به عذاب دارند و نه التفات به نعیم، اصلاً حواسشان به چیزی نیست، اینها را اگر به وسط آتش هم ببرند متوجّه نمیشوند! اینها را اگر به بهشت هم ببرند متوجّه نیستند. ان شاء الله خدای متعال به ما روزی کند که در این دنیا خودمان را در محضر امام زمان ارواحنا فداه درک کنیم و خودمان را اینقدر ارزان نفروشیم.
حالا عبدالباقی عمری اینطور میگوید:
انت انت الذی لله ما فعلا و انت انت الذی لله ما صنعا
تو همان کسی هستی که هر عملی که انجام دادی فقط برای خدا بوده است.
انصافاً هم عبودیت بالاترین مقام است، اگر کسی توجّه کند.
بالاترین توهین به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نستجیربالله نسبت الوهیت است، بالاترین توهین است، برای اینکه همهی حقیقت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن بندگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اگر کسی بنده خدا باشد همهی اوصاف و صفات الهی در دست اوست، جدا کردن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از عبودیت، درواقع جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
و انت انت الذی لله ما وصلا و انت انت الذی لله ما قطعا
تو آن کسی هستی که فقط بخاطر خدا وصل کردی، برای همین هم بود که «یحبّ المساکین» بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مساکین را دوست داشتند. با هر کسی هم که بریدی فقط بخاطر خدا بود.
حـکمت فـی الکفر سیفا لو هویت به یوما علی کشف الأفلاک لا تخلعا
تو چنان شمشیر بر سر کفر فرود آوردی، اگر این شمشیر را بجای اینکه بر کفر زدی و نابود کردی، اگر به فلک میزدی فلک را میشکافتی.
و باب خیبر لو کانت مسامره کل الثوابت حصی القطب لا نقلعا
درِ خیبر مگر چند میخ آهنین و فولادی داشت؟ اگر آن را به همهی کوههای عالم وصل کرده بودند، تو که کَندی، میکَندی! برای تو که تعداد آنها معنا نداشت.
آخاک من عز قدرا أن یکون له أخا سواک اذا داعی الاخاء دعا
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی میخواست از تو حرف بزند چیزی نداشت بگوید بجز اینکه بفرماید تو مثل من و برادر من هستی.
قد خادعوا منک فی صفین ذا کرم إن الکریم إذا خادعته انخدعا
ای کریم! کارهایی کردند که مثلاً بخواهند تو را فریب بدهند، مانند اینکه آب را بستند، اگر بخواهند کریم را فریب بدهند، کریم فریب میخورد.
مثلاً به در خانهی کریم میرود و میگوید هیچ ندارم! کریم که سؤالپیچ نمیکند، پول میدهد و عذرخواهی هم میکند.
ما فرق اللّه شیّا فی خلیقته من الفضائل إلا عندک اجتمعا
هرچه خیر و برکت و اوصاف کمال است که خدا بین بندگان خود پخش کرده است، همهی آنها نزد توست. حال گوشهای از آن به انبیاء رسیده است و گوشهی دیگری به اوصیاء رسیده است، شجاعت آن به رزمندگان رسیده است، ادب آن به ادبا، علم آن به عالمان…
حال شما میخواهید راجع به چنین کسی که چنین ابیاتی سروده است میخواهید چه بگویید؟ آیا میخواهید بگویید که دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؟ نیست! اگر کسی دشمن باشد چنین بالطافت نمیگوید، این ابیات را در مدح جدّ خودش نگفته است!
نمیخواهم بگویم همهی عقاید او درست است، مسلّماً من نمیدانم که آیا قاصر بوده است یا مقصر، ولی بالاخره باید حواس ما به این مسئله جمع باشد که شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید اهل انصاف باشد.
بیجهت هر چیزی را به هر کسی نسبت ندهیم، اگر در یک جایی ناصبی وجود دارد که دارد، کتاب چاپ سال 2021 و 2019 در عمان و پاکستان و کویت دارم که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرده است، ولی اینها به نسبتِ کل، اندک هستند. اگر قرار باشد در جایی خلافی ببینیم و به همه تعمیم بدهیم، باید هر مسئولی که دزدی میکند و شیعه است، بگویند ما هم دزد هستیم؛ اگر هر هیئتی خلاف میکند بگویند همهی هیئتیها اینطور هستند. خیلی روشن است که این انصاف نیست.
ابوالقاسم بلخی از معاویه میگوید!
مسئله بغض خیلی مهم بود، ولی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اوصاف بود نه با تطبیق، بعداً تطبیق میشد، خیلی هم روشن بود، مانند حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، مانند ماجرایی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کنار گذاشتند.
اینکه عدّهای میگفتند «کسانی که بر خلاف دستور صریح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کنار گذاشتند کافر شدند»، آن زمان هنوز برای آنها تفصیلی نبود که کفر انواعی دارد.
زمانی کفر به این معناست که طرف امروز جزو جامعه مسلمین نیست، زمانی به این معناست که در قیامت اعمال او ارزش محاسبه و پاداش ندارد.
آن زمان برای ذهن مردم تفصیل نبود، مردم اوصاف هارون را شنیده بودند، آیات را دیده بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم میفرمودند علی [سلام الله علیه] هارونِ من است.
اما « علی [سلام الله علیه] هارونِ من است» یعنی ریشهی ولایت او از کجاست؟ مردم نمیدانستند. ائمه بعدی علیهم السلام زحمت کشیدند و این را بیان کردند.
یعنی آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از بدو تولّد عصمت داشتند یا از لحظهای که به مقام وصایت رسیدند؟ عمدهی مردم نمیدانستند. اینها بعداً مطرح شده است. یعنی تفصیلی نیست. میفهمیدند علی [سلام الله علیه] هارونِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، میفهمیدند امر و حکومت و ولایت از آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، اما نمیدانستند که آیا مولا ضمایر ما را میداند یا نمیداند.
مؤمنین میفهمیدند که باید با دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشمن باشند اما به مرور تطبیقات میآمد.
این «کتاب المقالات» ابوالقاسم بلخی است، میگویند این قدیمیترین کتاب فرقهنگاری است.
هرچه در این کتب فرقهنگاری هست دقیق نیست، چون طرف خودش اهل یک فرقه است و مابقی فِرَق را خواه یا ناخواه با حبّ و بغض نوشته است. مثلاً یکی از چیزهایی که با حبّ و بغض نوشته است این است که نوشته است بعد از امام حسن عسکری صلوات الله علیه هیچ کسی قائل به امام زمان ارواحنا فداه نشد!
در حالی که در همین عصر او کتب فراوانی هست که معلوم است عدّهای قائل به وجود مبارک امام زمان ارواحنا فداه شدهاند.
یعنی میخواهم بگویم که هرچه او گفته است دقیق نیست. مثلاً نسبتِ تحریف قرآن به شیعیان داده است.
ممکن است بعضی از گروهها کاری را میکردند، بعد اینها به همه تعمیم میدادند. مثلاً گروهی از غلات بودند که میگفتند جبرئیل اشتباه کرده است و باید به علی وحی میکرد؛ بعد اینها گفتهاند که شیعیان امامیّه اینطور میگویند!
در صورتی که امامیّه هیچوقت اینطور نبودهاند، شیعیان امامیّه نقل کردهاند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «أنا عَبدٌ مِن عَبِیدِ مُحَمَّد».
این برای اطلاع کم است. مانند همان کسانی که الآن در یک جایی خطا میبینند و به همه تعمیم میدهند.
روز قیامت همهی حرفهای ما انحلالی است، یعنی ما میگوییم بسیجیها فلان، چپیها فلان، راستیها فلان، آخوندها فلان، سیاسیون فلان، غیرسیاسیون فلان، به تعداد آن افراد پرونده تشکیل میدهند، این را با تک تک افراد تطبیق میکنند و میگویند یک به یک جواب بده! خیلی سخت است.
به کسی که دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست اگر نسبتِ «دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» بدهی شکایت میکند، میگوید من هر غلطی که کردهام دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودهام. به اندازهی فهم خودم دشمن نبودهام و بیشتر از این هم نمیدانستم، چه کسی بیشتر از این به ما گفته بود.
از قول سیّد مرتضی در «تنزیه الأنبیاء» عرض کردیم که اصحاب حدیث قائل به نعوذبالله گناهان انبیاء علیهم السلام بودند.
ابوالقاسم بلخی در «کتاب المقالات» میگوید: من احدی را ندیدم که بگوید معاویه در ماجرای درگیری با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درست عمل کرده است.
بعضیها گیج هستند و هنوز هم میگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معاذالله شکست خورده است! همانطور که واضح است حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شکست نخوردند واضح است که حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شکست نخورده است. چون حتّی اگر امروز کسی پیرو معاویه باشد جرأت ندارد بگوید پیرو معاویه هستم و مخالفِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم! چون مخالف اسلام تلقّی میشود، اگر هم معتقد باشد منافقی است که مجبور است مخفی کند.
میگوید: احدی را نمیشناسم که بگوید معاویه فاسق نیست بجز حشویه.
فقط حشویه معاویه را دوست دارند، حشویه کسانی هستند که هر مطلبی را که بنی امیّه ساختهاند را بعنوان حدیث نبوی حساب میکنند، اینها گروهی از اصحاب حدیث با ریشهی ناصبیگری هستند.
میگوید: اینها به معاویه «رحمة الله علیه» میگویند، بقیه نمیگویند.
مگر معاویه بر طبق تعریف بعضیها صحابی نیست؟ این شخص میگوید: احدی را نمیشناسم که فسق او را قبول نداشته باشد، بجز حشویه!
پس معلوم است همانطور که توضیح دادیم آن تعریف یک تعریفِ بعداً ساخته شده است، بعداً تکمیل شده است. این سخن ما یعنی اینکه هیچ چیزی از مبانی اصحاب حدیث باقی نمیماند.
در ادامه میگوید: فقط این حشویه اصحاب حدیث میگویند معاویه خال المؤمنین است.
وگرنه همین معاویه دستور داد عمروعاص محمد بن ابی بکر را کشت و بدن او را در پوست یک الاغی سوزاندند، در صورتی که او هم خال المؤمنین بود، چون او هم برادر همسر پیغمبر است، چطور او را منحرف درنظر گرفتهاند و این را خال المؤمنین؟ همهی همسران پیغمبر برادر داشتند، خال المؤمنین قبل از معاویه کجا بود؟ چرا ناگهان این یک نفر خال المؤمنین شد؟
عقاید شیعه تفصیلی شد
در دوره ائمه علیهم السلام به بحث بغض تفصیل دادند، به یکی از آنها اشاره میکنم، چون نمیشد راحت بیان کرد، الآن هم من هم نمیتوانم راحت بیان کنم، یعنی من مصلحت نمیدانم بگویم مطلبی که در همهی کتب شیعه و سنّی نوشتهاند و در همه جا و اینترنت در دسترس است هم چیست و آنها چه میگفتند.
ما باید این را بدانیم که ما عقایدی داریم که از آنها دفاع میکنیم، اما لزومی ندارد همه جا بگوییم، این را عرض میکنم که هر مطلبی لازم نیست دوربینی باشد، به جهت اینکه نمیخواهیم بیجهت دچار تنش بشویم، وگرنه حرف ما درست است و از حرف خودمان هم برنمیگردیم، و روزی که از حرفمان برگردیم یعنی روزی است که از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برگشتهایم. اما اینطور نیست که همه جا بیان کنیم، ائمه علیهم السلام هم دستور ندادهاند که همه جا بیان کنیم، اتفاقاً جاهایی دستور دادهاند که بیان نکنیم، اما به این معنا نیست که قبول نداریم.
همین توضیحی که من به شما عرض کردم، کسانی که فلانیها را دوست دارند نمیدانند او قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، از آنها بپذیرید که آنها قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست ندارند. آنها هم باید بپذیرند ما از کسی بیزار هستیم که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اگر شما هم او را قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میدانستید از او بیزار بودید، به ما اجازه بدهید که نتوانیم نسبت به آنها حس خوبی داشته باشیم، از بغض آنها ناگزیر هستیم، مگر میشود به کسی گفت که از قاتل پدر خودت بیزار نباش و او را دوست داشته باش؟
ممکن است بگویند مصلحتی است، دو قوم به جان یکدیگر میافتند، کشتههای قبیلهها زیاد میشود، برای همین چیزی بروز نده. این شخص هم میگوید چون ده نفر دیگر هم کشته میشوند هیچ چیزی نمیگویم. اما دیگر نمیگویند تو در دل خودت هم بغض نداشته باش.
ما اگر همراهی میکنیم و میگوییم… این واقعی است که خیلی از کسانی که قاتلین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست دارند نمیدانند که آنها قاتلین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند… ما میگوییم آنها نمیدانند و بیخود با آنها درگیر نشوید. آنها هم باید بپذیرند که ما به دنبال دعوا با کسی نیستیم، ما از قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیزار هستیم، و نمیگوییم هم هر کسی که او را دوست دارد بخاطرِ قتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها او را دوست دارد، ما انصاف داریم، آن شخص اصلاً قبول ندارد و فکر میکند این یک اتّهام است، فکر میکند که این یک بهتان است. اما از این طرف ما هم نمیتوانیم از این موضوع برگردیم، و اصلاً اگر بخواهیم این را برگردانیم اصلاً بعضی از مبانی دین میپاشد، عرض کردیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هرچه راجع به نفاق و بغض با کفار و منافقین فرمودند، تازه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مصداق پیدا کرد و تعیین شد، اگر این را برداریم همه چیز قاطی میشود.
در موضوع امامت هم همینطور است، در موضوع امامت هم هرچه راجع به ما نوشتهاند میگوید این شیعیان این چیزها را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل میکردند، مثلاً میگفتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به محضر خدای متعال عرض کرده است که «اللَّهُمَ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّیرِ»،[9] یعنی به حدیث طیر استناد میکنند، میگویند: «اَللَّهُمَ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»؛ میگوید شیعیان حبّ و بغضشان را دستور نبوی میدانند، خدایا! با دوستان علی دوست و با دشمنان علی دشمن باش. در نتیجه هر کسی مؤمن است باید حبّ و بغض خود را روی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنظیم کند، باید با دوستان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دوست و با دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشمن باشد، یعنی همان تولّی و تبرّی.
اینها از آن اوّلیات است که در شیعه بوده است. این کتاب برای «فَزاری» است که برای دوره امام کاظم علیه السلام است، میگوید: شیعیان به چنین چیزهایی اعتقاد دارند و اعتقادات خود را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت میدهند. شیعیان قائل به حدیث ردّ الشمس هستند، این جزو معجزات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
میخواهم بگویم که عقاید شیعه تفصیلی شده است.
«مَلطی» میگوید: شیعیان قائل هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در زمان حیات خود نصّ بر امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرده است، مانند «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ».
یعنی هزار و سیصد سال است که شیعیان به «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» استناد میکنند. اینطور نیست که حرف جدیدی بزنند. اتفاقاً تقریباً همهی فِرَقِ مسلمین بجز امامیه امروز حرفهای جدید دارند. حرف را از کسی گرفتهاند که از او تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صد سال فاصله است و اتفاقاً هیچ ارتباط وثیقی هم نیست!
ما در این شبها بنا نداریم دیگران را نقد کنیم، این را هم برای استدلال عرض کردیم. حواسشان نیست، ما را با چماقی میزنند که آن چماق بر سر خودشان گرز آهنین است.
«مَلطی» در ادامه میگوید: در مورد علی میگویند «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی»، «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ»…
توجه دارید من چه عرض میکنم، ما امروز هم به همان چیزی استدلال میکنیم که هزار و سیصد سال قبل به آن استدلال میکردند، اتفاق جدیدی نیفتاده است، ما کم نیاوردهایم که دلیل خود را عوض کنیم.
«مَلطی» در ادامه میگوید: در مورد علی میگویند «يُقاتِلُ على تأْويلِ القُرآنِ كما قاتَل على تَنْزيلِه»، من جنگیدم که بگویم این قرآن کلام الله نازل شده است، بعد از من همه دَم از اسلام میزنند، تو ثابت میکنی که فهم درست از قرآن کدام است.
«مَلطی» در ادامه میگوید: حشام میگفت که «وَ أنَّهُ وَصیّ رَسُول اللهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی ذُرّیَتِهِ وَ خَلِیفَةُ اللهِ فِی اُمَّتِه»…
البته عرض کردم که قرار ما به پریدن از دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود، فقط عرض کردم که ببینید مسیر چطور است که واضحتر شد، که میگفت او خلیفة الله است، خودِ همین یک بحث است که من نمیخواهم به آن وارد شوم، که آیا خلیفة الله داریم یا نداریم، بین عرفا، بین صوفیه، بین شیعیان، بین مفسّرین بحث است که آیا ما خلیفة الله داریم یا نداریم، آیا این خلیفة الله انسان کامل هست یا نیست، ولی نویسندهی این کتاب سال 377 مرده است و راجع به دویست سال قبل از خودش حرف میزند، نویسنده هم مَلطیِ شافعیِ غیرشیعه است، اهل سنّت هم او را اهل بدعت نمیدانند، او در حال گزارش دادن در مورد ماست. میگوید شیعیان دوره امام صادق علیه السلام میگفتند علی بن ابیطالب «خَلِیفَةُ اللهِ فِی اُمَّتِه» است، «وَ أنَّهُ أفضَلُ الاُمَّة وَ أعلَمُهُم وَ أنَّهُ لا یَجوزُ عَلیهِ سَهو وَ لا الغَلفَة وَ لا الجَهل وَ لا العَجز وَ أنَّهُ مَعصُوم وَ أنَّ الله عَزّ وَ جَلّ نَصَبَهُ لِلخَلقِ إمَامً وَ أنَّ المَنصُوص عَلَی إمَامَتِهِ کَالمَنصُوص عَلَی القِبلَة»… اینکه عرض کردم تفصیل دارد این است، کاملاً روشن است که نسبت به زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، به برکت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام مطلب روشنتر است.
فخر رازی در نقد حدیث غدیر حرفی زده است، میگوید: حدیث غدیر روایتی است که نقل شده است، مانند قبله نیست که همه بدانند!
من میخواهم به شما بگویم که ببینید آنقدر رسانهی دروغگو میتواند قوی عمل کند که مثلاً دویست سال آینده بگویند نعوذبالله کعبه قبله نیست! کما اینکه امروز بعضیها میگویند بیت المقدس قبله نیست! بیت المقدس پاره تن اسلام است!
مرحوم سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف در کتاب «الشافی» که کتاب مهمّی است، ای کاش در حوزهها حداقل برای اهل کلام کتاب درسی بشود، میگوید: غدیر مانند جنگهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. میگوید: روایات اعتبار کعبه بیش از طُرُقِ حدیث غدیر نیست!
حال شما در اینجا ببینید که حشام در زمان امام صادق علیه السلام چه میگوید، برای کسی که در تاریخ کلام کار کرده باشد این جملات بسیار حیرتانگیز است!
«أنَّ المَنصُوص عَلَی إمَامَتِهِ کَالمَنصُوص عَلَی القِبلَة وَ سَائِرُ فَرَائِض»، امامت او آنقدر در بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تکرار شده بود و روشن بود که مانند قبله بود! یعنی برای همه روشن بود، همانطور که در اسلام نماز هست، پیامبر هم وصی دارد.
برای همین شیعه نخستین منکران اینها را نامسلمان میدیدند. با مسلمین زمان ما تفاوت داشتند، باید ببینید به مسلمین زمان ما چه چیزی رسیده است، ولی آنهایی که چهارصد مرتبه دیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بوسیدند و بعد عدّهای درِ خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش زدند، نمیتواند بپذیرد او مسلمان است.
آنها تفاوت دارند، آنها دیدهاند، ما با اخبارِ آحاد و غیرآحاد چیزهایی شنیدهایم، آنها بودهاند و دیدهاند، این را میگوید.
لذا ما دیگر مابقی را ادامه نمیدهیم، کتاب «ملطی» کتاب شیعه هم نیست، ولی من دیگر نمیتوانم بخوانم. هرچه بیادبی هم نکنیم یک جریان خطرناکی به دنبال امحاء حقایق هستند، من مرده و شما زنده، تلاش میکنند که معالم دین از بین برود، از هر تقدّس و غیرتقدّسی هم استفاده میکنند، با رمی به هر عنوانی، سیاسی و اجتماعی و دینی و…
من با حفظ احترام برای شما فکر نمیکنم هیچ کدام از شما به اندازه من از صبح تا شب با این حرفها سر و کار داشته باشید، من تقریباً هر روز هجده ساعت در این امور کار میکنم، هیچ بغضی نسبت به مسلمین ندارم، چون میشناسم که خبر ندارند، بجز بعضی از علمایی که برای من مسجّل شده است که میخواهند حق را انکار کنند، اتفاقاً کسی که علم داشته باشد و دانش این موضوع را داشته باشد، اگر قدری بداند اتفاقاً راحتتر میفهمد که اولاً بیگناه را گنهکار جلوه ندهیم، ثانیاً «لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا»،[10] انتقام کسی را از کس دیگری نگیریم، از طرفی بدانید که اگر ما از بعضی از حقایق بسیار روشن شُل دفاع کنیم، بعد از مدّتی مشکوک تلقّی میشود.
بشّار عوّاد معروف علیه ما علیه که فکر میکنند خیلی روشنفکر هم هست در «تهذیب الکمال» میگوید: اگر حدیث غدیر مشهور بود که کتب باید آن را مینوشتند!!!
ای بیحیا! من چندصد کتاب بیاورم که نوشتهاند؟ راجع به کدام موضوع به اندازه غدیر نوشتهاند؟
ان شاء الله خدای متعال به همه ما انصاف و یقین بدهد و دست ما را به دامان امام زمان ارواحنا فداه برساند. ان شاء الله خدای متعال روزی کند که به برکت قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام حتّی سربازی ما در محضر امام زمان ارواحنا فداه هم در راستای منویات او باشد، وگرنه گاهی انسان شمشیر میزند ولی اضافه میزند، فکر میکند جهاد است، در میان جهاد بر خلاف امر مولا عمل میکند.
روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
امشب الحمدلله رب العالمین به آن آقایی متوسّل هستیم که… ای خدا! آن کسی که برای قمر بنی هاشم سلام الله علیه شهادت داده است شهید ما هم هست، یعنی بر اعمال ما هم شهادت خواهد داد، ائمه علیهم السلام شهید هستند، یعنی شاهد هستند، گواه هستند.
شهید صفت مشبهه است، یعنی باید ما را شهود کرده باشد و ببیند و قیامت بیان کند، اگر ندیده باشد شهادت معنا ندارد، در دادگاه شاهد باید آن چیزی را که دیده است را بیان کند.
«الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ»،[11] نعوذبالله دست بر علیه من شهادت میدهد و میگوید من آنجایی که این کار را کرد بودم.
شاهد باید حضور داشته باشد، ان شاء الله برای ما هم شهادت بدهند که این شخص محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود، راست گفت، دوست داشت آدم بشود، با امیدی به این جلسات میرفت بلکه به او نگاه کنند.
ببینید امام صادق علیه السلام راجع به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چه شهادتی دادهاند.
روز قیامت «وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ»،[12] ای پیغمبر! اینها را انذار کن و بیم بده. از روز حسرت!
همه میگویند فرصت گذشت، حسرت میخورند…
امام صادق علیه السلام فرمودهاند (نتیجه کلام حضرت این است) حضرت اباالفضل العباس علیه السلام روز قیامت حسرت ندارند.
سند زیارت صحیحه است و حضرت صادق علیه السلام فرمودهند: «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَعْطَیْتَ غَایَةَ الْمَجْهُودِ» من شهادت میدهم که تو تمام تلاش ممکن را انجام دادی. هر کسی آرزو داشت بتواند کاری را کند تو کردی.
یعنی روز قیامت حسرت نداری، همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روز قیامت حسرت ندارند.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خیلی به پدر خود شباهت دارند. حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چون در زمان ائمه علیهم السلام میزیستند سخنی از ایشان بجا نمانده است، آنقدر که حضرت امّ البنین سلام الله علیها ایشان را باادب بار آورده است، صحبت نمیکردند، سکوت بودند، جز به امر سخن نمیگفتند.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام صفات اضداد دارند، همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صفات اضداد دارند.
کسی که وقتی وسط میدان به دشمن حمله میکرد دشمن عقب میرفت نسبت به فرزندان امام مهربان بود، پناهگاه بود، شب عاشورا وقتی دامان خیمه را بالا میزدند میدیدند عمو در حال نگهبانی دادن است، تا زمانی که حضرت قمر بنی هاشم سلام الله علیه بودند این طفلان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تجربهی ترس نداشتند، این صفات اضداد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود، سکوت محض، اهل عبادت، «السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ مُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّمَ»، امام صادق علیه السلام فرمودهاند: «أَنَا لَکَ تَابِعٌ»؛ ولو اینکه حضرت صادق علیه السلام این را به ما آموزش داده باشند، به ما فرمودهاند که به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام عرض کنیم: «أَنَا لَکَ تَابِعٌ» ما پیرو راه شما هستیم.
«فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» خدا از طرف پنج تن علیهم السلام به تو جزاء بدهد، بالاترین جزاء.
بالاترین جزاء را به بالاترین عمل میدهند، امام صادق علیه السلام حکیم علی الاطلاق هستند، نمیشود عملی پایین باشد و بالاترین اجر را به آن عمل بدهند.
بعد هم تأکید کردهاند: «فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ»، آیا برای عمل جوارحی شما؟ نه! «بِمَا صَبَرْتَ» برای آن صبری که کردید…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یک تنه به میدان زدند، ابن شهر آشوب میگوید که «حَمَلُوا عَلَیْهِ»… مانندِ عبارتی که در احد داریم، تاریخ دو مرتبه نوشته است که یک نفر در مقابل یک لشگر قرار گرفت و «حَمَلُوا عَلَیْهِ وَ حَمَلَ عَلَیْهِم»، یک تنه حمله میکرد…
خدای متعال هر کسی را طوری مبتلا و آزمایش میکند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این موضوع مبتلا شدند که در روز هجوم، طبق مصلحت اسلام و مسلمین و فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نباید دست به شمشیر میبردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بنده هستند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم همینطور… «السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ»…
بعضی از علما برای همین یک جمله، که این روایت صحیحه است، عصمتِ اکتسابی برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام فهمیدهاند، و خیلی چیزهای دیگر.
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام میخواستند به میدان بروند، سه وظیفه داشتند که این سه وظیفه با هم تعارض کرده بود، یکی اینکه حافظ الخیام بودند. حافظ الخیام باید نزدیک خیمهها باشند، دوم اینکه سقّا بودند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مجبور بودند صدای عطش بچهها را بشنوند، چون ایشان نزدیک خیمهها مشغول محافظت بودند… محافظ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم بودند.
اگر شما در روضه حضرت علی اکبر علیه السلام شنیدهاید که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به قلب دشمن زدند و حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم رفتند، خیمهها در دست قمر بنی هاشم علیه السلام بود!
ولی وقتی قمر بنی هاشم سلام الله علیه در علقمه افتادند دیگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها نرفتند… با اینکه وضع حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وخیمتر بود، اما خیمهها تنها شده بود… آن هم عمویی که هرگز به برادرزادههای خود «نه» نگفته بودند.
شما تصوّر کنید، اگر کسی عمویی مانند قمر بنی هاشم سلام الله علیه داشته باشد اصلاً باور نمیکند چیزی از او بخواهد و «نه» بشنود، لذا وقتی مقابل حضرت اباالفضل العباس علیه السلام میآمدند و میگفتند ما تشنه هستیم… حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ویران میشدند…
از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام توقع داشتند…
در نهایت کارد به استخوان حضرت رسید، تا جایی که میشد صبر کردند، برادران خود را جمع کردند و فرمودند: امّ البنین سلام الله علیها روی شما سرمایهگذاری کرده است…
رفتند و مقابل حضرت ایستادند، فرزندان حضرت امّ البنین سلام الله علیها با سر و گردن تیرها را میگرفتند، یک به یک پر پر شدند…
وقتی تنها شدند، یک نفر از این دو نفر باید بماند و دیگری باید به میدان برود…
این خانواده هیچ وقت فراموش نمیکنند که پدرشان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ایستادن و دیدن مبتلا شدند، نمیخواستند بمانند، آن کسی که بماند به خیلی چیزها مبتلا میشود…
صدای العطش هم دیگر اذیت میکرد، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام سر خود را پایین انداختند و به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کردند:…
در منابع متأخر نوشتهاند، ولی زیبا نوشتهاند، میگویند با فاصله ایستاد که قدشان در یک قاب قرار نگیرد، سر خود را هم بلند نکرد، عرض کرد: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ» [13]دیگر سینهام تنگ شده است، اجازه بدهید بروم و خان خود را فدای شما کنم…
نوشتهاند: «فَبَكَى الحُسَينُ علیه السلام بَكَاءً شَدِيداً»… «ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي»… اگر تو بروی امنیت خیمهها بهم میخورد…
اما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاهی به صورت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کردند و دیدند دیگر پای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام روی زمین بند نیست، فرمودند: حال که میخواهی بروی «اطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ»…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مشک را به دوش کشیدند و سمت میدان رفتند….
هر کسی به غیر از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رفته بود طفلان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینقدر امیدوار نمیشدند… دیگر میگفتند اگر قدری این شیرخوار را نگه دارید عمو آمده است… همه امید پیدا کردند… علّتِ شرمِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم از همین است…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به وسط میدان رفتند، رزم حیرتانگیزی کردند، همه را به تعجّب واداشتند…
مرحوم آیت الله العظمی غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه در یک مصرع گفته است «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي» چه کسی بود… میگوید:
«وَاحِدَةٌ لَکِن إنَّهُ کُلُّ القُوَی»… یک نفر بود ولی همهی قوّتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود…
برای همین هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کنار علقمه دست به کمر خود گرفتند…
«وَاحِدَةٌ لَکِن إنَّهُ کُلُّ القُوَی» حضرت اباالفضل العباس علیه السلام همهی قوّت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، ستونِ فقراتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند…
«يَوْمٌ أبي الْفَضْلِ اسْتَجارِ بِهِ الْهُدي» خورشید هدایت هم آن روز به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تکیه کرده بود… آنهایی هم که به میدان میرفتند و محاصره میشدند میگفتند: «أغثنِی یَا عَبّاس»…
امیدواریم که خدای متعال روز قیامت اجازه بدهد نام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را ببریم و «أغثنِی یَا عَبّاس» بگوییم…
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به میدان رفتند، مشک را پر از آب کردند و برگشتند و رجز خواندند و… همینطور بسرعت میآمدند و تیرباران میشدند و دست میافتاد و او میآمد، تا لحظهای که «فَوَقَفَ العَبَّاسُ مُتِحَیِّراً»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] نهج البلاغه، خطبه 67 (و من كلام له (علیه السلام): قالوا لما انتَهَت إلى أميرالمؤمنين (علیه السلام) أنباء السقيفة بعد وفاة رسول الله (صلی الله علیه وآله)، قال (علیه السلام) ما قالت الأنصار؟ قالوا قالت: منّا أمير و منكم أمير. قال (علیه السلام): فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَصَّى بِأَنْ يُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئِهِمْ؟ قَالُوا وَ مَا فِي هَذَا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ؟ فَقَالَ (علیه السلام) لَوْ كَانَت الْإِمَامَةُ فِيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ. ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَيْشٌ؟ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَةُ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله). فَقَالَ (علیه السلام) احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَة.)
[5] نهج البلاغه، خطبه شقشقیه (حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ. ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى: «شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا ، وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ»؛ فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا، فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ، فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ.)
[6] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ، جلد ۳ ، صفحه ۳۹۴ (قَالَ: وَ مِنْهَا مَا ذَكَرَهُ اَلطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ، وَ اَلْبَلاذِرِيُّ فِي أَنْسَابِ اَلْأَشْرَافِ وَ اَلسَّمْعَانِيُّ فِي اَلْفَضَائِلِ، وَ أَبُو عُبَيْدَةَ: مِنْ قَوْلِهِ عَلَى اَلْمِنْبَرِ حِينَ بُويِعَ: أَقِيلُونِي فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِيٌّ فِيكُمْ ثُمَّ قَالَ: إِنْ كَانَتِ اَلْإِقَالَةُ مُحَرَّمَةً فَطَلَبُهَا مَعْصِيَةٌ، وَ إِنْ كَانَتْ جَائِزَةً، فَمَا بَالُ عُثْمَانَ لَمَّا طَلَبُوا خَلْعَهُ اِخْتَارَ اَلْقَتْلَ دُونَهَا؟)
[7] سوره مبارکه شوری، آیه 23 (ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ)
[8] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)
[9] حدیث طیر
[10] سوره مبارکه مائده، آیه 8 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)
[11] سوره مبارکه یس، آیه 65 (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)
[12] سوره مبارکه مریم، آیه 39 (وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ)
[13] بحار الأنوار، جلد 45 ، صفحه 41