حجت الاسلام کاشانی بامداد روز جمعه مورخ 9 اردیبهشت 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
عنوان بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است.
به اندازهی فرصت و توان، با ملاحظهی ساعت برنامه و عموم مخاطبین، آهسته آهسته و قدم به قدم از بعضی از آنچه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و در نیمه اول قرن اول در تبلیغ و تبیین و نضج مبانی اعتقادی مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گفتگو کردیم.
در آن اوایل بیشتر موضوعات تبیینی و توصیفی است تا تئوریک.
مثلاً چیستی نبوّت و ماهیت وحی در آن دوره مطرح نیست، آنچه به دست ما رسیده است نشان میدهد بیشتر اصل اینکه کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کلام خودش نیست و ایشان مُطاع هستند، چیزی از خودشان اضافه نمیکنند.
بعد اوصاف مؤمنان را بیان میکند، اوصاف کافر و منافق را بیان میکند، بعداً با اوصاف لباس مصداق و تطبیق بر تنِ مورد مینشیند.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»،[4] مؤمنان فقط و فقط کسانی هستند که «آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّه»، شک نمیکنند، یعنی اوصافی بیان میکند که بعداً لباس تطبیق بر تن مصادیق بنشیند.
وقتی به موضوع بغض رسیدیم عرض کردیم که بغض در روزگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت به کافر حربی بود و منافق. اما طبعاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منافقین را به جهاتی که در جلسه گذشته مختصراً توضیح دادیم نمیتوانستند معرّفی کنند، مصلحت نمیدیدند منافقین را معرّفی کنند. چون این امر بر خلاف مدیریت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود و جامعه بهم میریخت و نبوّت متلاشی میشد. با این حال متنبّیان، یعنی کسانی که مدّعی از نبوّت و عبور از اسلام میشدند دردسرهایی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشتند، که این هم یک باب موسعی است.
قرآن کریم اوصاف منافقان را مفصل بیان کرده است. اگر زمانی سوره مبارکه توبه را به نیّت مطالعه ملاحظه بفرمایید، خیلی از اوصاف منافقین در این سوره هست. اما اینطور نیست که رسماً بگویند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را قبول نداریم. اما گاهی اعمالشان باعث میشد که منافقین با تحلیل و نه با تعیین شناخته بشوند.
مثل اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفرموده بودند فلانی منافق است، ولی هفت نفر از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میگویند: «مَا كُنَّا نَعْرِفُ اَلْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلاَّ بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ»،[5] ما زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتوانستیم منافقان را بشناسیم، چون شناخت منافق مشکل است، فرمود: «وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ»،[6] منافقِ ماردِ حرفهای هستند، متخصص هستند، پنهانکار هستند، «لَا تَعْلَمُهُمْ» ای پیغمبر! تو هم اینها را نمیشناسی، یعنی باید وحی بشود تا بشناسی.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که به او وحی میشود و اوصاف و مصادیق هم به ایشان وحی میشود فرمودند: «یا عَلِی لا یحِبُّکَ اِلاَّ مُؤمِنٌ وَ لا یبْغِضُکَ اِلاَّ مُنافِقٌ». مردم این موضوع را یاد گرفتند، با تحلیل میگفتند دیگر این شخصی که دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است حتماً منافق است، نه اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده باشند فلانی منافق است، تطبیق و تحلیل با مردم بود.
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها واضح در این زمینه سخن فرمودند، خیلی روشن بود که حمله به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم نمیتواند کارِ مؤمن باشد.
شما هرگز باور نمیکنید که یک هیئت حمله کنند و نستجیربالله ضریح امام رضا علیه السلام را آتش بزنند. یعنی خیلی روشن است که این شخص نمیتواند هیئتی باشد، اگر هم در لباس بچه هیئتی است حتماً معلوم است که یک نفوذی است که میخواهد این فعل را به گردن کس دیگری بیندازد.
قبح آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در حیات بودند از صد هزار مرتبه آتش زدنِ ضریح امام رضا علیه السلام بالاتر است. اگر صد هزار مرتبه کعبه را خراب میکردند به قبح آتش زدن خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبود. یعنی دیگر قبحی بالاتر از این نیست، چون چهار نفر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آنجا بودند، خیلی روشن بود که این کار اسلامی نیست.
لذا هیچ استدلال دینی پشت این نیست، به سمت انکار یا اجتهاد رفتهاند که بگویند خطایی رخ داده است!
تقریباً ده قرن بعد عدهای گیج پیدا شدند و گردن گرفتهاند و سعی کردهاند این امر را بنحوی توجیه کنند!
واقعاً انسان از این موضوع خیلی میسوزد که اسلام به چه عناوینی گرفتار بشود که مثلاً طرف بگوید: برای این خانه را آتش زدند که بالاخره سیاست اقتضائاتی دارد، با اوباش جنگیدهاند (نستجیربالله).
وقتی من به اینجا میرسم واقعاً نمیتوانم رد بشوم، اینکه یک نفر در تلویزیون جمهوری اسلامی آمده است و میگوید: عبدالعزیز دهلوی حبّ شدید به اهل بیت داشته است چون مجلس روضه میگرفته است!!!
فکر میکنیم باید ضریب هوشی همه پایین باشد!
گذشت آن زمانی که نواصب… همه ناصبی نیستند ولی عبدالعزیز دهلوی… او مجلس روضه هم میگرفته است ولی باید ببینید حرفهای دیگری هم که زده است چیست، معلوم است که او پوششی است، میگوید: آن خانه دار فتنه بود و اراذل و اوباش در آنجا جمع شده بودند. (نستجیربالله و معاذالله)
آن خانه را چه کسی اداره میکند؟
بعد شیخی در سیمای جمهوری اسلامی میگوید که او حبّ خیلی شدیدی به اهل بیت داشت و طالبان هم پیرو او هستند!
اگر من بجای طالبان بودم شکایت میکردم، البته متأسفانه طالبان و دیوبندیه که جمع زیادی از حنفیهای شرق و جنوب شرقی ایران و هند و پاکستان هستند، او را سیدالعلما و شیخ الاسلام میدانند، ولی امیدواریم که همهی آثار او را نخوانده باشند، بر خلاف آثار این طرف مانند عربستان و مصر که قابل دسترسی است و بوفور در اینترنت پیدا میشود، آثار شبهقاره به این راحتی در دسترس نیست، یعنی بعضی کتب برای متخصصین هم گاهی به سختی پیدا میشود. همین الآن خیلی از آثار مهم دو طرف را متخصصان هم ندارند، طرف سی سال است که کار میکند ولی دسترسی ندارد. لذا امیدوار هستیم ندیده باشند، وگرنه از این خزعبلات دارد.
این از مسئلهی بغض.
مسئلهی بغض نسبت به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از مقوّمات تشیّع است
بالاخره وقتی خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش زدند خیلی مسائل روشن شد، خیلی واضح شد، آنقدری واضح شد که بعدها در موضوع زیارت عاشورا، در میان نسخ زیارت عاشورا…
اخیراً هم بزرگواری برای کتابی بسیار زحمت کشیده است و نوشته است که یا اخیراً توزیع شده است یا بزودی توزیع خواهد شد که راجع به اصالتِ آن فقرهی مورد بحث زیارت عاشورا کار کرده است، همان فقرهای که زیارت عاشورا را حساس کرده است، «اَللَّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثَّالِثَ والرَّابِعَ».
اگر شما نسخ خطی را نگاه کنید، در طول قرون و اعصار، در اینجا دچار داستانهایی شدهاند، با اینکه اسمی برده نشده است.
چرا؟ چون در اینجا منظور از اولین، اولِ رتبی است، یعنی کسی که بیشترین ظلم را به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کرده است، و آنقدر روشن بوده است آن کسی که بیشترین ظلم را به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کرده است کیست، لذا آن متن هم دچار دست خوردگی شده است!
میگویند آن متن در نسخه کامل الزیارات نیست که «اللّهُمَّ العَن اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِیَ وَالثَّالِثَ والرَّابِعَ اَللَّهُمِّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً»، «أوَّلَ ظَالِم» کیست؟ تبادرِ معنایی آن کیست؟ آیا عمروعاص است؟ کیست؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی وضع جامعه اسلامی را روشن کردند و جامعه اسلامی هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چند موضع اتّخاذ کرد. یک موضع آسان این بود که اصلاً هیچ چیزی نگویند و موضوع را ندید بگیرند، یک جریان هم سعی کنند توجیهاتِ عجیب و غریب کنند. یک جریانی هم که عمدتاً پیروان مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند و خیلی به ندرت پیش میآید غیر از پیروان مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشند.
موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و آن درگیری مانند فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست که همهی فِرَقِ مختلف نقل کرده باشند. موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی حساس است و اگر کسی بخواهد به آنجا ورود کند و موضع بگیرد کار خیلی سختی در پیش خواهد داشت.
لذا شارحین کتب روایی، شراح صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ترمذی و امثال اینها که گاهی سی مجلد یا پازده هزار صفحه توضیح دادهاند، وقتی به اینجاها میرسند از روی روایت رد میشوند و حرف نمیزنند. میدانند نمیتوانند حرف بزنند و بهتر است که حرف نزنند، یعنی باحیاها حرف نمیزنند، چون نمیتوانند از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع کنند.
ان شاء الله خدای متعال ما را گرفتار نکند که در هیچ موضوعی عقیدهی ما به شکلی نضج بگیرد که نتوانیم از حق دفاع کنیم، چون در آن صورت اگر از حق دفاع کنیم فکر ما منهدم میشود.
آنها در موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا سکوت کردهاند و یا جسارت کردهاند، معمولاً سکوت کردهاند، قریب به اتفاق سکوت کردهاند.
یعنی در مورد مسائل بسیار پیش پا افتاده پانزده صفحه توضیح داده است، وقتی به یک مسئلهی حساس امت اسلامی رسیده است سکوت کرده است.
یکی از آن جاهایی که دُمِ خروس خیلی واضح میشود کتاب «فیض الباری علی صحیح بخاری» محمد أنورشاه کشمیری است که او هم از اقطاب حنفیهای شبهقاره است.
او وقتی به ذیل موضوعات اینچنینی میرسد… شما باید روایت صحیح بخاری را توضیح بدهی، اصلاً به شیعیان چکار داری؟ بگو آن چیزی که در مورد قهر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در بخاری آمده است چیست؟ اینکه همسران پیغمبر بعد از ایشان، ارث پیغمبر را طلب میکردند چه ماجرایی داشت؟ چرا اینها بنا به ادّعای شما خبر نداشتند که به اینها ارث نمیرسد؟ یا اگر خبر داشتند که دیگر وضع خیلی خراب است.
أنورشاه کشمیری در «فیض الباری علی صحیح بخاری» که یک دوره کتاب شش مجلدی حدود هفتصد صفحهای با فونت ریز است، جا دارد که پنج خط توضیح بدهد. اما میگوید: اینجا روافض حرفهای غلطی میزنند!
تو حرف درست را بگو، تو به حرف روافض چکار داری؟
بعد میگوید: هر کسی میخواهد به فهم این مراجعه کند، برود و «تحفه اثنی عشریه» عبدالعزیز دهلوی را ببیند!
تو روایت بخاری را توضیح بده!
مانند این است که ما در توضیح کتاب شریف کافی بگوییم وهابیت گزافه زیاد میگویند و شما بروید و الغدیر را ببینید!
شما روایت را توضیح بده! میبیند نمیتواند توضیح بدهد.
لذا موضوع بغض بعد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین شیعیان تفصیلی و از واضحات با مصداق شد.
هر کسی که تاریخ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را کار کرده است میداند که یکی از مقوّمات اصلی از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیزاری از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است. این جزو مقوّمات سایر مذاهب نیست.
اگر از سایر مذاهب هم سؤال کنید که شما نسبت به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چگونه هستید؟ اگر اهل طفره رفتن باشند میگویند: فی الجمله ما هم با دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دشمن هستیم. اگر اهل دقّت باشند میگویند: هر کسی در موضوعات دینی با آنها دشمنی کند، اگر درست دشمنی کند آنها را بر حسب خطای اجتهادی میگذاریم و با بقیه دشمن هستیم!
وقتی مقومات احکامشان را بیان میکنند دشمنی با دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینقدر پُررنگ نیست. بلکه اگر کسی خیلی علمدارِ دشمنی با دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد رافضی تلقّی میشود. یعنی معلوم است که این امر از مقوّمات مذهب ماست.
مثلاً نسبت به نسائی که سال 303 از دنیا رفته است و عالم بشدّت تندرو و متعصّب غیرشیعه است، از عمرسعد ملعون روایت نقل کرده است، خیلی از اهل سنّت از عمرسعد روایت نقل نمیکردند ولی او نقل کرده است، این همان کسی است که «خصائص امیرالمؤمنین» دارد و با معاویه خوب نیست.
ذهبی راجع به حفظ و اتقان و ضبط او مفصل صحبت میکند و میگوید: اصلاً در رأس قرن سوم حاذقتر و خریطتر و دانشمندتر از او در علم حدیث نداشتیم، بسیار هم سادهزیست بود و از امرا و شاهان هم پولی دریافت نمیکرد و بسیار دقّت نظر داشت و کثیرالعباده بود و «إِلاَّ أَنَّ فِیْهِ قَلِیْلَ تَشَیُّعٍ»،[7] کمی تشیّع دارد!
یعنی چه دارد؟ «وَانحِرَافٍ عَنْ خُصُومِ الإِمَامِ عَلِيٍّ، كمُعَاوِيَةَ وَعَمْرو» با دشمنان امام علی رفیق نیست!
پس معلوم است که این از مقومات مکتب تشیّع است. دشمنی با معاویه و عمروعاص از خصائص تشیع است، وای بحالِ بالاتر از معاویه و عمروعاص! بغض در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… که ما روزهای اول عرض کردیم شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسانی بودند که نگاهشان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مانند نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را معصوم مطلق (به اجمالی که هنوز آن زمان مطلب تبیین نشده بود) میدیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بیخطا میدیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بیهوا میدیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را عدل محض میدیدند، اینها شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود. نه اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گروهی برای خودشان راه انداخته باشند، شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خطاکار و گنهکار و اهل پارتیبازی و امثال اینها نمیدیدند.
برای اینها یک مقوّمهای قائل است، یک چیزی جزو اساسیات آنهاست، میگوید این نسائی هم کمی تشیّع دارد، آن چیست؟ «وَانحِرَافٍ عَنْ خُصُومِ الإِمَامِ عَلِيٍّ، كمُعَاوِيَةَ وَعَمْرو»! دشمنی با دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ندارد! یعنی دشمنی با دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تشیّع محسوب میشود.
لذا در موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمیتواند حرف بزند، چون اگر حرف بزند از دایرهی مکتب خودش خارج میشود! لذا آنها سکوت میکنند.
اگر بخواهند در مورد ما راجع به این موضوع حرف بزنند دقیقاً به همینجا میبرند.
این کتاب برای دوره امام کاظم علیه الصلاة و السلام است، یک اباضی که حداکثر ریشهی خوارج دارند این کتاب را نوشته است، هم عصر حشام بن حکم است، با او هم مناظراتی دارد. بعداً که بحث ما به آنجا رسید بعضی از مناظرات آنها را هم عرض خواهم کرد. الآن ما فعلاً زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، عرض میکنم که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بغض چطور بود، منتها وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شدند مسئله خیلی روشن شد.
از آن ابتدا بعض از مقوّمات تشیّع بود، دشمنستیزی یکی از واضحات مکتب تشیّع است، در خیلی از موضوعات ایجابی ممکن است ما نسبت به بعضی از فِرَقِ صوفیه جلوتر نباشیم، مثلاً امام خطا نمیکند، امام عصمت دارد، امام ولایت تشریعی دارد، امام ولایت تکوینی دارد، تا اینجاها همراه هستند، اما نسبت به بعضیها دشمنی ندارند.
ما فعلاً میگوییم که در تاریخ اینطور بوده است.
خیلی روشن بود که بالاترین درجهی ظلم به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کار کیست.
اینجا «فَزاری» میگوید این رافضه عقایدی دارند، مدام هم ما را لعن میکند! مثلاً میگوید که معتقد هستند که آن کس و آن کس «ضَرَبَا فَاطِمَةُ بِنت رَسُول الله حَتّی ألقَت جَنِیناً».
وقتی در حال گزارش از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در کمتر از یک صفحه است میگوید شیعیان به این موضوع اعتقاد دارند که فلانی و فلانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را زدهاند و طفلِ او سقط شد.
فزاری که از خوارج اباضی است میگوید: شیعیان معتقد هستند فلان کس آن زمان که علی بیعت نکرده بود به خالد بن ولید امر کرد که وقتی علی سلامِ نماز را داد، قبل از اینکه نماز تمام بشود او با شمشیر علی را بزند ولی وقتی نشست تا تشهد بدهد پشیمان شد و قبل از اینکه سلام بدهد در وسط نماز گفت خالد آن کاری که به تو امر کردم را انجام نده.
بعد میگوید: از این دروغها زیاد بستهاند.
واضح است که فَزاری از اباضی است و عقیدهی دیگری دارد، میخواهد بگوید که شیعیان آن نسل به چیزهایی اعتقاد داشتند.
در ادامه میگوید: شیعیان نخستین کسانی را که جایگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را غصب کرده بودند نامسلمان میپنداشتند و منافق میدانستند.
شبیه این مطلب را کسان دیگری هم دارند، از معتزله هم حوالی سال 180 کسی شبیه همین مطالب را گفته است.
در یک کتاب دیگری که «مَلطی» نوشته است و برای قرن چهارم است راجع به حشام میگوید: وقتی حشام بن حکم راجع به امامت صحبت میکرد به دنبال تشیّع و محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نبود، حشام به دنبال امامت نبود، چون امامت را به نوعی میگفت که اگر کسی به غیر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بخواهد آن جایگاه را بگیرد، به آنها نسبتهایی میداد، و از نظر آنها آن مکتب منهدم میشود.
چون خودش را اسلام میبیند میگوید حشام به دنبال محبّت و امامت نبود، بلکه به دنبال از بین بردن ارکان اسلام و توحید و نبوّت بود.
راست میگوید! آن چیزی که حشام میگفت، نتیجهی آن از بین رفتن اسلامِ بنی امیّه و پس و پیشِ بنی امیّه بود!
حشام به دنبال این نبود، حشام در حال بیان عقیدهی خود بود، نتیجهی منطقیِ آن بیان این بود. برای همین هم به مَلطی برخورده است.
حشام برای دورهی امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام است.
حشام عقایدی داشت… عقاید حشام را میگوید و بعد به اینجا میرسد، میگوید: حشام میگفت آن کسانی که بیعتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را شکستند، در غدیر بودند و بر خلاف آن عمل کردند از دین خارج شدند و منحرف شدند.
لذا حشام روایت آن افراد را قبول نمیکرد و مورد اطمینان او نبود.
در حالی که اینها به همهی اینها صحابی میگویند، همانطور که عرض کردیم در این نگاه صحابی اعم از صحابی واقعی و منافق بود. حشام آن منافقها را قبول ندارد ولی دیگران را جزو صحابه حساب میکند.
لذا میگوید حشام میگفت: امّت خیانت کرد.
ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وضع را روشن کرد و تعیین مصداق کرد.
حشام میگوید: تغییر دادند و جابجا کردند و نفاق ورزیدند.
طبعاً حشام همه را نمیگوید، ولی آنقدر زیاد هستند که به آنها «امّت» میگوید.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بالای قبر مطهّر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: «سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ»[8] به تو خواهد گفت امّت تو چگونه او را درهم شکستند.
همهی امّت که حمله نکرده بودند، ولی جمعی حمله کردند و جمعی هم سکوت کردند، جمعی هم راضی بودند.
قبلاً هم عرض کردهایم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: عاقر ناقه صالح یک نفر بود ولی خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: «فَعَقَرُوهَا»،[9] آن ناقهای که حجّت خدا و معجز بود را کشتند؛ یا اینکه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «قَد قَتَلتُمُ اللَیلَة» امشب کسی را کشتید… در حالی که یک نفر ضربه زد، ولی کشتار را به جمعی نسبت دادند. این از همان باب است.
ما قبلاً عرض کردیم آن اصحاب پیامبر که «آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»[10]هستند که ما برای آنها جان میدهیم، بیان من به آنها این است که «بِأبِی أنتُم وَ اُمِّی»، اما همه اینطور نبودند و این اوصاف برای همه نیست.
مَلطی میگوید حشام میگفت: این موضوع برای این بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کس و کار اینها را کشته بودند.
حشام بعضی از افراد ویژه را که خیلی ویژه بودند و بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسئولیتهایی داشتند را از شرّ امّت و کافرترین منافقین میدانست. آن کسانی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ظلم کرده بودند را با نام لعن میکردند.
مصادیق این توضیحی که دادیم کجاست؟
در ادامه میگوید: میگفتند بر اسلامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ثابت قدمِ صد درصدی کسی نایستاد بجز سلمان و عمار و ابوذر و مقداد.
ما در جلسه قبل توضیح دادیم که بغض در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجمالی بود و با شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تفصیلی شد. دیدید که هم فَزاری میگفت و هم این میگوید.
میگوید: او لگد زد…
یعنی این را جزو ارکان تبلیغی حشام مطرح میکند.
پس موضوع بغض نسبت به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در میان شیعیان یک مسئلهی جدید نیست، ریشهدار است. حال اینکه چه کسی دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است را باید در جایی گفتگو و بحث کرد.
هارونِ امّتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
نسبت به امامت چطور بیان میکردند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امامت را چطور بیان میکردند؟
عرض کردیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتوانستند تئوریک بیان کنند، شرایط نبود، باید قرآن نازل میشد، دغدغه این بود که کلام خدا تثبیت بشود.
مثلاً ببینید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این یک مورد امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تبیین نمودند.
این آیات در طول بیست و سه سال نازل شده است. یکی از مهمترین راههای شناخت جایگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که شما ببینید انبیاء و اوصیاء علیهم السلام را چگونه توصیف نمودهاند، بعد با اشاراتی اینها را به یکدیگر وصل کردهاند و ناگهان بعد از 23 سال یک تصویری ایجاد کردهاند.
آیه 142 اعراف میفرماید: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ»، حضرت هارون علیه السلام در قوم حضرت موسی علیه السلام خلیفه شد.
در ماجرای سوره مبارکه طه، وقتی خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام فرمود که «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»،[11] حاجاتی خواست، در آن میان عرض کرد: «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي»،[12] کسی که وزیر باشد و زیر بار باشد، نه اینکه بعد از من بیاید، یعنی همین الآن زیر بار باشد.
«وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي» وزیری از اهل من قرار بده. تعیین هم کرد، «هارُونَ أَخِي»[13] برادرم هارون، «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي»[14] پشتم را به او محکم کن «وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي»[15] او را شریک امرم کن تا ما بتوانیم وظیفه خودمان را انجام بدهیم.
خدای متعال هم فرمود: «قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى».[16]
بعد از این به بعد تمام تعابیر مثنّی شد، چون هارون شریک امر شد. «اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي»[17] تو و برادرت با معجزات من بروید، «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» شما دو نفر به سراغ فرعون بروید که طغیان کرده است، «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى»[18] هر دو نفر شما بگویید…
هیچ وقت پیغمبر و کس دیگری را اینطور نمیگویند. قرآن کریم در همین ماجرا میفرماید: حضرت موسی علیه السلام با اقوام خود در حال رفتن به بیابان بودند که اینطور فرمود «إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى»،[19] صبر کنید تا بروم و آتشی را ببینم… دیگر میگوید موسی رفت، دیگر نمیگوید کس و کار موسی چه شدند، دیگر اصلاً قصه را ادامه نمیدهد، چون حضرت موسی علیه السلام و فرزندان حضرت موسی علیه السلام که شریک این مسئله نیستند، ولی برای حضرت هارون علیه السلام اینطور نیست و همهی افعال دو نفری است.
«قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى»[20] گفتند: خدایا! ما دو نفری میترسیم که چه بشود… خدای متعال میفرماید: «قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى»[21] شما دو نفر نترسید، «فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى»[22] شما دو نفر بیایید و بگویید… «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ»،[23] اینجا پیغمبر کیست؟ «ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ».[24]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تبیین نمودهاند که «شریک امر رسالت» یعنی چه.
«وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا»،[25] به موسی کتاب دادیم و برادر او را هم وزیر او کردیم، «فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا»[26] هر دو بروید.
«وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»،[27] گفت: «قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ * وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ»[28] سینهی من سنگین میشود و ممکن است زبان من باز نشود، هارون را با من بفرست، هارون را نبی کن، جایگاه شراکت در امر نبوّت بده.
«فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[29]…
این از آن آیات محشر قرآن کریم است.
یک جایی دارد که میگوید این دو نفر گفتند: «إِنَّا رَسُولَا»، اینجا آیه 16 سوره مبارکه شعراء حیرتانگیز است، خدای متعال فرمود: هارون را هم شریک امر کردم، بیایید، «فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ»! بیایید و بگویید ما دو نفر… باید بگوید رسولان هستیم، اما میگوید «إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ»! چرا؟ برای اینکه اصلاً…
در سوره مبارکه مائده فرمود: «إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِی»،[30] من مالک نفس خودم و برادرم هستم. یعنی من هرچه بگویم او روی حرف من حرف نمیزند. اگر من اراده کنم او عمل میکند، اگر من بخواهم او انجام میدهد، کلام او کلام من است، قول او قول من است، فعل او فعل من است، نفسِ من است، «إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِی».
ماجرای بعثت حضرت موسی علیه السلام را از یک زاویهی دیگری تعریف میکند، حضرت موسی علیه السلام به خدای متعال عرض کرد: «قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ»[31] بالاخره من در آنجا یک نفر را کشتهام «وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ»[32] برادر من هارون از من فصیحتر است، او را با من بفرست…
خدای متعال میفرماید: «قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ» پشت تو را به برادرت محکم کرد و برای شما دو نفر دلیل و تسلط و معجره ایجاد کردم، دست کسی به شما دو نفر نمیرسد، حزب الله الغالب شما هستید.
اگر وقت بود دهها آیه دیگر هم میخواندم تا ببینید فضای حضرت هارون علیه السلام چیست و چه جایگاهی دارد.
حال آیات و روایاتی که همهی مسلمین نقل کردهاند را ببینید.
به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان میکند: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ»[33] مگر ما سینهی تو را گشاده نکردیم؟ «وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ» مگر ما بار دوشِ تو را سبک نکردیم؟
پس این پیغمبر وزیر دارد!
وقتی خواست سوره مبارکه توبه را ببرد… شریک امر رسالت است، فرمودند: «لاَ يُؤَدِّي عَنِّي إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِيٌّ»،[34] بجز من و علی [سلام الله علیه] کسی نمیتواند این کار را کند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال شمشیر زدن در جنگ بودند که فرمودند: من شمشیر میزدم و دفاع میکردم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رجز میخواندند و میفرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی»… این کلام آنقدر سنگین است، برای اینکه ختم نبوّت آسیب نخورد فرمودند: «اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»، منتها نبی نیستی، ولی شریک امر هستی.
من خیلی از آیات را نخواندم، «وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا»،[35] از رحمتمان برادرش هارون را به او هبه کردیم، «وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا»، در بین اینها هارون نبی هم بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبی نیست.
لذا وقتی حسنین علیهما السلام به دنیا آمدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! چه نامی برایشان درنظر گرفتهای؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: یا رسول الله! من که پیشقدم نمیشوم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چون تو هارونِ این امّت هستی باید نام پسران تو هم نام پسرانِ هارون باشد، ولی چون ما عرب هستیم «حسن» و «حسین» و «محسن» میگذاریم. معانی و ترجمهی «شَبَر» یا «شَبَّر» یا «شُبَیر» است. یعنی نام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نام جدیدی بوده است. وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رد میشدند همه میفهمیدند نامِ ایشان برای این «حسن» است که «شَبَّرِ» هارون است.
یعنی این امر کاملاً منسجم بود. «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی».
در ماجرای حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام فرعون نمیتوانست بگوید من موسی را قبول دارم اما هارون را قبول ندارم.
«يَا عَلِيُّ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ كَنْزٌ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا وَ شِيعَتُكَ حِزْبُ اَللَّهِ وَ حِزْبُ اَللَّهِ هُمُ اَلْغالِبُونَ».[36]
اگر شما روایات را ببینید متوجّه میشوید که کاملاً با این معنا منسجم است.
این روایت «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی» روایتی است که تقریباً همهی مهمترین افراد، حتّی صحیح بخاری و دیگران به تواتر نقل کردهاند.
برای همین است که به احمد حنبل میگویند که شنیدهایم برتری افراد بعد از پیغمبر به ترتیب خلافت است، او میگوید: بله! ولی راجع به علی چیزی هست که پوست انسان را جمع میکند! چرا؟ یعنی نمیگذارد برتری به ترتیب خلافت باشد. میگوید: پیغمبر فرموده است «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی».
برخی از بزرگان محدثین به احمد حنبل رجوع میکنند و میگویند حدیث منزلت یعنی چه؟ میگوید: حدیث را سر جای خودش بگذار و حرف نزن.
چون معنای آن معلوم است!
نشستند فکر کردند که چکار کنیم، برای همین گفتند پیغمبر این حدیث را در تبوک گفته است!
اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در تبوک هم فرمودهاند، شما به چه دلیل میخواهید این تعابیر را مقیّد کنید؟
میگویند هارون زمان حضرت موسی از دنیا رفته است!
ممکن بود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم در یکی از جنگهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شهید بشوند! ضمناً تا وقتی که حضرت هارون علیه السلام بودند این جایگاه به کس دیگری نرسید.
یعنی به بهانهجویی متوسّل شدهاند!
عبدالرحمن بن مهدی یک محدّث بسیار بسیار مهم رجالی است، از ائمهی جرح و تعدیل است، مثلاً مانند نجاشی و شیخ طوسی در بین شیعیان است.
آدم متخصص مانند بقیه نیست و میداند حدیث منزلت را حداقل سی و دو صحابه روایت کردهاند.
روزی عبدالرحمن بن مهدی نشسته بود و گفت: اگر کسی یک طریق برای حدیث منزل بیاورد من به او جایزه میدهم. در همان مجلس کسی یک طریق گفت! ناگهان مانند کسی که سنگ به دهان او زده باشند سکوت کرد!
یعنی حدیث منزلت چیزی نبود که بشود کسی آن را انکار کند، ولو اینکه آن یک نفر آدم مهمّی باشد و بخواهد از جایگاه خود سوءاستفاده کند.
روزی یک نفر از خلفا روی منبر نشسته بود و گفت: از فردا اگر کسی بخواهد مهریه همسر خود را از مهریه همسران پیغمبر بیشتر کند، آن قسمت بیشتر را از او میگیرم و به بیت المال میریزم.
خانمی از پشت پرده گفت: بالاخره با حرف تو عمل کنیم یا قرآن؟ خدای متعال میفرماید: «آتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا»،[37] هرچه زیاد بود بگیرید و هیچ چیزی از آن کم نکنید.
ناگهان آن خلیفه مبهوت شد و دید این از آن چیزهایی نیست که مردم ندانند! گفت: «كُل النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى النِّسَاءُ فِي الْبُيُوتِ».[38]
قبلاً عرض کردهایم، چون بانوان آن دوره به مدرسه و… نمیرفتند کمتر میدانستند، او گفت: این خانمها هم بیشتر از ما میدانند! یعنی حواس او نبود که در قرآن کریم آیه دارد، چون او حتّی نمیتوانست از روی قرآن بخواند.
دردا که امّت بعد از «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی» شک کند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… به قول آن شاعر که میگوید مانند این میماند که شمشیر از عصا تیزتر است! اینجا اصلاً جای قیاس نیست. بین دو دانشمند برجسته میگویند که یکی از دیگری بیشتر میداند، نه اینکه دو نفری که اصلاً ربطی به یکدیگر ندارند.
اینکه بگویند روایت «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی» در تبوک فرموده شده است هم فایدهای نداشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به چه دلیل این فرمایش را فرمودهاند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میتوانستند بفرمایند تو در تبوک جانشین من در مدینه هستی، مگر به بقیه چه فرمودند؟ آیا به بقیه هم «اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی» فرمودند؟
همهی اینها در یک معناست، هارون برای پیغمبر یعنی نفس الرسول! یعنی کسی که بمنزلهی جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
لذا در روایت هست که آنقدر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در احد یک تنه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کردند، آنهایی که فرار کرده بودند و به بالای کوه رفته بودند میدیدند که لشگر حمله میکند و وقتی به یک نقطه میرسد همه یکپارچه عقب میروند، این آن نقطهای بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به آن لشگر حمله میکردند و آنها عقب میرفتند و سرهای خود را میدزدند و سر خم میکردند.
معلوم نیست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه جنگیدهاند که جبرئیل سلام الله علیه به نمایندگی آمد و گفت: یا رسول الله! ملائکه از این مواسات علی [سلام الله علیه] متعجّب هستند! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: تعجّب ندارد، «عَلیٌ مِنِّی و أنَا مِنه»، علی من هستم، مگر اگر من بخواهم در یک میدان بجنگم شما تعجّب میکنید؟ تعجّبِ شما از جهلِ شما به مقامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
درواقع یک رسول الله در وسط میدان از یک رسول الله دفاع میکرد، نفسِ او بود.
همهی این مضمون، «لَحمُکَ مِن لَحمِی»، «دَمُکَ مِن دَمِی»… این منظومه است و همهی اینها باهم است، برای همین قوامشان به هم بود، «عَلیٌ مِنِّی و أنَا مِنه»، «أنتَ مِنِّی وَ أنَا مِنک»، هم تو از من هستی و هم من از تو هستم.
برای همین وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال رفتن به جنگ با عمرو بن عبدود بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست به دعا بلند کردند و به محضر خدای متعال اینطور عرضه داشتند: خدایا! مرا تنها نگذار…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفس الرّسول صلی الله علیه و آله هستند
دوست دارم این را برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگویم، بیبی جان! ما امشب کربلا نیستیم، مقدّمهی روضهی من چند جملهای از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگویم بلکه شما ما را بخرید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مشتاق لقاء خداست، معنا ندارد که لقاء خدا بخواهد برسد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تقاضای صبر کند، مشتاق لقاء الهی است، ولی وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سفر بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به محضر خدای متعال عرضه داشتند: «اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِي»،[39] من نمیرم «حَتَّى تُرِيَنِي عَلِيّاً» تا اینکه علی را ببینم.
خدایا! ما را به فوز عظیم زیارت حضرت بقیّة الله الاعظم بهمراه خدمت و شهادت مخلصانه نائل بفرما.
…بلکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالاتر از هارون علیه السلام هستند، آن حضرت هارون علیه السلام نفسِ حضرت موسی علیه السلام است، این هارون، نفسِ موسی آخرالزمان است، نه اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هارون باشند، این نسبت است که مهم است.
لذا همین کافی است برای اینکه مجوّز بعث و رسالت انبیاء علیهم السلام اقرار به ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، این موضوع هم روایات فراوانی دارد.
روضه و توسّل
امشب هر کسی در هر کجا که باشد، اگر کربلا نباشد جای او خالی است، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله… صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله… صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِالله… السلامُ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه.
جای توسّل جای سختی است، دل دوستان در آنجا گیر کرده بود و من هم ناگزیر هستم که به آنجا بروم، خیلی هم سخت است.
میگوید شرایطی پیش آمد که هیچ کسی باقی نماند، بجز…
«فَلَمَّا صَارَ الحُسَین فَرداً وَحیداً» یک نفر… دیگر هیچ کسی حامی نداشت، بجز چند خانم که در حال گریه کردن بودند، وقتی تک و تنها شد به چپ و راست نگاهی کرد، لحظهی عروج حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود…
الحمدلله چنین موالیای داریم که باوفا هستند…
نگاهی به سمت شهدا کردند و فرمودند: «يا مُسْلِمَ بْنَ عَقيل، وَ يا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا يَحْيَى بْنَ كَثير، وَ يا هِلالَ بْنَ نافِع، وَ يا إِبْراهِيمَ بْنَ الحَصيْنِ، وَ يا عُمَيْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ يا أَسَدُ الْكَلْبِىُّ، وَ يا عَبْدَاللّهِ بْنَ عَقيل، وَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ يا داوُدَ بْنَ الطِّرِمّاحِ»، اینجا برای ما خیلی امیدبخش است که فرمودند: «يا حُرُّ الرِّياحِىُّ، وَ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، وَ يا أَبْطالَ الصَّفا، وَ يا فُرْسانَ الْهَيْجاءِ، مالي أُناديكُمْ فَلا تُجيبُوني» چرا جواب مرا نمیدهید؟… حضرت دغدغهی خود را بیان نمودند، «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟» آیا کسی هست که از حریم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کند؟ «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ»…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این بانوان را جمع کردند، عباراتی فرمودهاند که من میخواهم یک جملهی آن را بگویم…
یکی از سختترین سختیهای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این است که الآن که این بانوان را مشاهده میکنند، دو ساعت بعد را هم میبینند، پنج ساعت بعد را هم میبینند، بازار شام را هم میبینند، کاخ یزید ملعون و خرابه شام و سنگ پشت بام و جسارت یهودیان و…
اینجا اینها را جمع کردند و فرمودند: ای دختران پیغمبر! خودتان را برای بلا آماده کنید، خدا نگهدار شما باشد…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها و بانوان خودشان را نگه داشتند، یک نقل این است که خیلی جگرسوز است، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال خداحافظی بودند حضرت سکینه سلام الله علیها ناله میزدند، او را گرفت و به سینهی خود چسباند، همینطور که دست به سر او میکشید فرمود: «لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی» تا وقتی که روح در بدن من هست اینطور مانند یتیمان ضجّه نزن… بعد از من باید زیاد گریه کنی، شما را به اندازه کافی میزنند، به صورت خودت نزن… ولی از تو توقعی دارم «وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِی تَأْتِینَهُ یَا خَیْرَهَ النِّسْوَان»، اگر فهمیدی من را کشتند، توقع دارم عمهی خودت را تنها نگذاری…
لذا وقتی به سمت قتلگاه دویدند به وصیت پدر عمل کرد، عمه را تنها نگذاشت…
وقتی به قتلگاه آمدند هیچ چیزی از آثار شناسایی ندیدند… با اینکه فقط لحظاتی گذشته بود و شاید هنوز ساعتی نگذشته بود… هیچ چیزی نبود، نه صورتی، نه لباسی، نه انگشتری…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه حجرات، آیه 15 (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ)
[5] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۳
[6] سوره مبارکه توبه، آیه 101 (وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ)
[7] سیر اعلام النبلاء، جلد 14، صفحه 133 (كَانَ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ النَّسَائِيُّ إِمَاماً حَافِظاً ثَبْتاً، خَرَجَ مِنْ مِصْرَ فِي شَهْرِ ذِي القَعْدَةِ مِنْ سَنَةِ اثْنَتَيْنِ وَثَلاَثِ مائَةٍ، وَتُوُفِّيَ بفِلَسْطِيْنَ فِي يَوْمِ الاثْنَيْنِ لِثَلاَثِ عَشْرَةَ خَلَتْ مِنْ صَفَرِ، سَنَةَ ثَلاَثٍ. قُلْتُ: هَذَا أَصحُّ، فَإِنَّ ابْنَ يُوْنُسَ حَافِظٌ يَقِظٌ وَقَدْ أَخَذَ عَنِ النَّسَائِيِّ، وَهُوَ بِهِ عَارِفٌ. وَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ فِي رَأْسِ الثَّلاَثِ مائَةٍ أَحْفَظ مِنَ النَّسَائِيِّ، هُوَ أَحْذَقُ بِالحَدِيْثِ وَعِلَلِهِ وَرِجَالِهِ مِنْ مُسْلِمٍ، وَمِنْ أَبِي دَاوُدَ، وَمِنْ أَبِي عِيْسَى، وَهُوَ جَارٍ فِي مِضْمَارِ البُخَارِيِّ، وَأَبِي زُرْعَةَ إِلاَّ أَنَّ فِيْهِ قَلِيْلَ تَشَيُّعٍ وَانحِرَافٍ عَنْ خُصُومِ الإِمَامِ عَلِيٍّ، كمُعَاوِيَةَ وَعَمْرو، وَاللهِ يُسَامِحُهُ.)
[8] الأمالي (للمفید) ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لاَ يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلاً وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ – وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي- إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّي – فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ – لاَ يَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو – وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ فَإِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ أَجْمَلُ اَلْعَزَاءِ – وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .)
[9] سوره مبارکه شمس، آیه 14 (فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا)
[10] سوره مبارکه حجرات، آیه 15 (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ)
[11] سوره مبارکه طه، آیه 43
[12] سوره مبارکه طه، آیه 29
[13] سوره مبارکه طه، آیه 30
[14] سوره مبارکه طه، آیه 31
[15] سوره مبارکه طه، آیه 32
[16] سوره مبارکه طه، آیه 36
[17] سوره مبارکه طه، آیه 42
[18] سوره مبارکه طه، آیه 44
[19] سوره مبارکه طه، آیه 10
[20] سوره مبارکه طه، آیه 45
[21] سوره مبارکه طه، آیه 46
[22] سوره مبارکه طه، آیه 47
[23] سوره مبارکه انبیاء، آیه 48
[24] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 45
[25] سوره مبارکه فرقان، آیه 35
[26] سوره مبارکه فرقان، آیه 36
[27] سوره مبارکه شعراء، آیه 10
[28] سوره مبارکه شعراء، آیات 12 و 13
[29] سوره مبارکه شعراء، آیه 16
[30] سوره مبارکه مائده، آیه 25 (قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي ۖ فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ)
[31] سوره مبارکه قصص، آیه 33
[32] سوره مبارکه قصص، آیه 34
[33] سوره مبارکه انشراح، آیه 1
[34] المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۶۲۵ (وَ رُوِيَ عَنِ اَلْأَسْوَدِ بْنِ عَامِرٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَرِيكٌ ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ حُبْشِيِّ بْنِ جُنَادَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ: عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، لاَ يُؤَدِّي عَنِّي إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِيٌّ)
[35] سوره مبارکه مریم، آیه 53
[36] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۶۵ ، صفحه ۴۰ (رِيَاضُ اَلْجِنَانِ، لِفَضْلِ اَللَّهِ بْنِ مَحْمُودٍ اَلْفَارِسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا عَلِيُّ إِنَّ اَللَّهَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ اَلْمَسَاكِينِ وَ اَلْفُقَرَاءِ فِي اَلْأَرْضِ فَرَضِيتَ بِهِمْ إِخْوَاناً وَ رَضُوا بِكَ إِمَاماً فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّكَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ يَا عَلِيُّ أَهْلُ مَوَدَّتِكَ كُلُّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ وَ كُلُّ ذِي طِمْرَيْنِ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اَللَّهِ لَأَبَرَّهُ يَا عَلِيُّ أَحِبَّاؤُكَ كُلُّ مُحْتَقِرٍ عِنْدَ اَلْخَلْقِ عَظِيمٌ عِنْدَ اَلْحَقِّ يَا عَلِيُّ مُحِبُّوكَ فِي اَلْفِرْدَوْسِ اَلْأَعْلَى جِيرَانُ اَللَّهِ لاَ يَأْسَفُونَ عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنَ اَلدُّنْيَا يَا عَلِيُّ إِخْوَانُكَ ذُبُلُ اَلشِّفَاهِ تُعْرَفُ اَلرَّهْبَانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ يَفْرَحُونَ فِي ثَلاَثِ مَوَاطِنَ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ أَنَا شَاهِدُهُمْ وَ عِنْدَ اَلْمُسَاءَلَةِ فِي قُبُورِهِمْ وَ أَنْتَ هُنَاكَ تُلَقِّنُهُمْ وَ عِنْدَ اَلْعَرْضِ اَلْأَكْبَرِ إِذَا دُعِيَ كُلُّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ يَا عَلِيُّ بَشِّرْ إِخْوَانَكَ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ رَضِيَ عَنْهُمْ يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ اَلصَّافُّونَ اَلْمُسَبِّحُونَ وَ لَوْ لاَ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَا قَامَ لِلَّهِ دِينٌ وَ لَوْ لاَ مَنْ فِي اَلْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا نَزَلَ مِنَ اَلسَّمَاءِ قَطْرٌ يَا عَلِيُّ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ كَنْزٌ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا وَ شِيعَتُكَ حِزْبُ اَللَّهِ وَ حِزْبُ اَللَّهِ: هُمُ اَلْغٰالِبُونَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ اَلْقَائِمُونَ بِالْقِسْطِ وَ أَنْتُمْ عَلَى اَلْحَوْضِ تُسْقُونَ مَنْ أَحَبَّكُمْ وَ تَمْنَعُونَ مَنْ أَخَلَّ بِفَضْلِكُمْ وَ أَنْتُمُ اَلْآمِنُونَ يَوْمَ اَلْفَزَعِ اَلْأَكْبَرِ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ تُظَلَّلُونَ فِي اَلْمَوْقِفِ وَ تُنَعَّمُونَ فِي اَلْجِنَانِ يَا عَلِيُّ إِنَّ اَلْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَيْكَ وَ إِلَى شِيعَتِكَ وَ إِنَّ مَلاَئِكَةَ اَلْعَرْشِ اَلْمُقَرَّبِينَ يَفْرَحُونَ بِقُدُومِهِمْ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُمْ يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ اَلَّذِينَ يَخَافُونَ اَللَّهَ فِي اَلسِّرِّ وَ اَلْعَلاَنِيَةِ يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ اَلَّذِينَ يَتَنَافَسُونَ فِي اَلدَّرَجَاتِ وَ يَلْقَوْنَ اَللَّهَ وَ لاَ حِسَابَ عَلَيْهِمْ يَا عَلِيُّ أَعْمَالُ شِيعَتِكَ تُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَيِّئَاتِهِمْ يَا عَلِيُّ ذِكْرُكَ وَ ذِكْرُ شِيعَتِكَ فِي اَلتَّوْرَاةِ بِكُلِّ خَيْرٍ قَبْلَ أَنْ يُخْلَقُوا وَ كَذَلِكَ فِي اَلْإِنْجِيلِ فَإِنَّهُمْ يُعَظِّمُونَ إِلْيَا وَ شِيعَتَهُ يَا عَلِيُّ ذِكْرُ شِيعَتِكَ فِي اَلسَّمَاءِ أَكْثَرُ مِنْ ذِكْرِهِمْ فِي اَلْأَرْضِ فَبَشِّرْهُمْ بِذَلِكَ يَا عَلِيُّ قُلْ لِشِيعَتِكَ وَ أَحِبَّائِكَ يَتَنَزَّهُونَ مِنَ اَلْأَعْمَالِ اَلَّتِي يَعْمَلُهَا عَدُوُّهُمْ يَا عَلِيُّ اِشْتَدَّ غَضَبُ اَللَّهِ عَلَى مَنْ أَبْغَضَكَ وَ أَبْغَضَ شِيعَتَكَ .)
[37] سوره مبارکه نساء، آیه 20 (وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا ۚ أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا)
[38] الموسوعة الفقهية الكويتية ، جلد 40 ، صفحه 343 (بِرَأْيِكَ أَمْ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَإِنَّا نَجِدُ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى بِخِلاَفِ مَا تَقُول، قَال اللَّهُ تَعَالَى: وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا فَبَقِيَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَاهِتًا وَقَال: كُل النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى النِّسَاءُ فِي الْبُيُوتِ . فَذَكَرَ الرَّاوِي أَنَّهَا كَانَتْ سَعْفَاءَ الْخَدَّيْنِ، وَفِي هَذَا إِشَارَةٌ إِلَى أَنَّهَا كَانَتْ مُسْفِرَةً عَنْ وَجْهِهَا، وَاسْتَدَل أَيْضًا بِحَدِيثِ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّ امْرَأَةً مَدَّتْ يَدَهَا إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِكِتَابٍ فَقَبَضَ يَدَهُ، فَقَالَتْ: يَا رَسُول اللَّهِ مَدَدْتُ يَدِي إِلَيْكَ بِكِتَابٍ فَلَمْ تَأْخُذْهُ، فَقَال: إِنِّي لَمْ أَدْرِ أَيَدُ امْرَأَةٍ هِيَ أَوْ رَجُلٍ؟ قَالَتْ: بَل يَدُ امْرَأَةٍ، قَال: لَوْ كُنْتِ امْرَأَةً لَغَيَّرْتِ أَظْفَارَكِ بِالْحِنَّاءِ . وَاسْتَدَلُّوا مِنَ الْمَعْقُول بِأَنَّ وَجْهَ الْمَرْأَةِ وَكَفَّيْهَا لَيْسَا بِعَوْرَةٍ، فَلَمْ يَحْرُمِ النَّظَرُ إِلَيْهِمَا كَوَجْهِ الرَّجُل، وَبِأَنَّ فِي إِظْهَارِ الْوَجْهِ وَالْكَفَّيْنِ ضَرُورَةً، لِحَاجَةِ الْمَرْأَةِ إِلَى الْمُعَامَلَةِ مَعَ الرِّجَال أَخْذًا وَعَطَاءً)
[39] عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۶ (وَ قَوْلُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِي حَتَّى تُرِيَنِي عَلِيّاً)