حجت الاسلام کاشانی بامداد روز یکشنبه مورخ 4 اردیبهشت 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات قبل
موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید امامیه» است.
عرض میکردیم در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اعتقاداتی که مورد اعتنا بود و تبلیغ میشد و آموزش داده میشد و عمومی میشد چه بود. نکات و سرفصلهایی گذشت.
یه یکی از سرفصلهایی که خیلی نیاز داریم دوباره اشاره میکنم که معلوم بشود سرحلقه همین بوده است.
اصل بحث، اصل مسئله در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جایگاه خود نبیّ مکرّم اسلام بود. دو گروه بودند، گروهی او را معصوم علی الاطلاق و بیخطا و بیگناه و صاحب علم میدانستند، «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»[4] است، کسی که مطلقا هوای نفس ندارد و شیطان نفس خود را کشته است، «مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»[5] است، چیزی از خودش کم و زیاد نمیکند. گروهی هم بودند که در این صفات ان قلت و قلت داشتند.
مسیر پروژه وحدت در اسلام «تولّی» است
مسئله وحدت در جامعه اسلامی در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه مطرح شد؟ زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که شیعه و سنّی و فِرَق مختلف نداشتیم که قرار باشد بین اینها ائتلاف و اتفاق و وحدت و تقریب باشد یا نباشد. اگر آن دغدغهی صدر اسلام روشن بشود، بعدها اگر کسی بخواهد راجع به وحدت اتخاذ موضع کند باید بداند چه مبانی دارد، چه چیزی حساسیتزا است؟
اگر کسی خیال کند که میشود حول باطلی سکوت کرد، اولین متّهم خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که در جامعه بتپرستان عَلَم توحید به دست گرفتهاند، حضرت ابراهیم علیه الصلاة و السلام است که در میان جامعه بتپرستان بتشان را شکسته است، یعنی حساسیت درست کرده است، تحریک کرده است. مشرکین این بتها را با اموال خودشان ساخته بودند! حضرت ابراهیم سلام الله علیه برای بت مالیّت قائل نبودند ولی آنها که قائل بودند، آنها بت میخریدند و میفروختند. درآمد معاویه از تزئین بت بوده است، یعنی بت را از هند وارد میکرد و با طلا و جواهر تزئین میکرد و به همان هندیها میفروخت! یعنی معاویه سبک زندگی بت پرستها را هم خراب کرد چه برسد به مسلمین! چون هندیها با همان بت ساده هم زندگی خود را میگذراندند، معاویه چون سابقه بت پرستی داشت و بتها را تزئین میکرد، برای همین این فرهنگ را به آنها هم کشاند!
چرا حضرت ابراهیم علیه السلام بت مردم را شکستند؟
مسئلهی وحدت در نگاه اسلامی اصلاً حول باطل نیست، اگر بنای حول باطل بودن داشته باشد خودِ انبیاء علیهم السلام نفر اولهای اختلافافکنی هستند، چون جامعه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مسلمان و غیرمسلمان تبدیل شده است، کافر و مسلمان، موحد و مشرک، یعنی جامعه را دو قسمت کرده است.
اگر در یاد داشته باشید عرض کردیم اولین اتفاقی که در جامعه اسلامی افتاد این بود که در نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حزب حزب شد، حتّی همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم دو گروه شدند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جامعه حجاز را به موحد و مشرک تبدیل کردند، چرا؟
بجز مواردی که برای مصالح اجتماعی موقتی است، هرگز به دنبال این نبودند که وحدت حول باطل ایجاد بشود.
مثلاً در موضوع حضرت هارون علی نبیّنا و آله و علیه السلام که «إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ»[6] چون میداند که حضرت موسی علیه السلام چهل روزه برمیگردند، فرمودند: اینجا نمیخواستم به من بگویید که بین بنی اسرائیل تفرقه ایجاد کردی. برای همین من تذکّرهای خود را دادم ولی در مورد گوساله سامری اقدامی نکردم.
هر پیغمبری که آمده است جامعه را به موافقان و مخالفان خود تبدیل کرده است، لذا هر پیغمبری در هر قومی که رفته است جنجال شده است. «ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»،[7] بگذار در کثافتکاریشان غرق باشند! این برای زمانی است که دیگر ناامید میشوند، اول کار اینطور نیست.
هر پیغمبری رفته است معجزهای آورده است، تا زمانی که ناامید نشده است… جامعه به مؤمنِ نسبت به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام و کافرِ نسبت به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام تبدیل شده است، فرعونیان و بنیاسرائیل، حواریون و بنی اسرائیل، موحدان و مشرکان، بت پرستان و موحدان، آتش پرستان و موحدان، خورشید پرستان و موحدان، «لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»،[8] چرا شما اعلام موضع میکنید؟ «لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» حساسیتزا است. شما به میان قومی بروید و بگویید من خدای شما را دوست ندارم مسلّماً حساسیتزا است.
اصلاً وقتی پیغمبر آمده است و از توحید دَم زده است، جامعه را دچار دو دستگی کرده است، جامعه به موحدان و مشرکان تبدیل شدهاند، موافقان و مخالفان، معتقدان و غیرمعتقدان. یک شِقّی به شقوق جامعه اضافه کرده است.
پس معلوم است هر تفاوتی، هر تغییر گاهی، هر شعبهای لزوماً بد نیست.
عموم جامعه اسلامی به هر نحوی با یزید ملعون بیعت کردند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میتوانستند اعلام کنند «وَعَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ»[9] ولی من برای حفظ وحدت امّت اسلام… میدانید که همینها حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به خلاف وحدت بودن متّهم کردند، یکی از پنج آیتمی که با آن حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نعوذبالله مهدورالدّم اعلام کردند این بود که میگفتند تو خلافِ وحدت هستی! این فحش خیلی بزرگی است، منتها منظور آنها این بود که تو بر خلاف آن وحدتی هستی که یزید ملعون میرود.
بالاخره جامعه بیعت کرده بودند و ولایتعهدی او پابرجا شده بود، بالاخره مخالفان را سرکوب کرده بودند، جامعه پذیرفته بود، چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به مردم کوفه و بصره نامه نوشتند و در جاهای مختلف سخنرانی کردند؟ اگر به جمعیت دو طرف کار نداشته باشید میبینید که یک نگاه به نگاهها اضافه شد، آن نگاه هم این بود که ما قبول نداریم.
پس لزوماً همیشه آنجایی که تقویتِ باطل است وحدت نداریم.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور مطرح شد؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدهاند که نجات بدهند، جامعهای غرق در فساد و تباهی و عاقبت به شرّی و وحشیگری و بیغیرتی و بیاخلاقی است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رحمة للعالمین هستند و آمدهاند که اینها را نجات بدهند، ممکن است عدهای مریض هم نپسندند ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدهاند که نجات بدهند، کاری به مریضها ندارند.
دینی مطرح میشود، «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا»…
ممکن است ما خیال کنیم چون الآن در جامعه اسلامی چند گروه و مذهب و فرقه هستیم، علّتِ تفرقه این باشد که اختلاف اجتهادی داریم. اصل این نگاه غلط است، اگر مبنا را متوجّه شویم خیلی چیزها درست میشود، چون ما نه فقط الآن مشکل تفرقه بین مذاهب داریم، اما مشکل ما فقط در تفرقه بین مذاهب نیست، ما چون نتوانستهایم ریشه را حل کنیم تفرقه در انحاء مختلف داریم.
آیا الآن موحدان عالم تفرقه ندارند؟ رئیس جمهوران امریکا یا مسیحی هستند و یا یهودی، یعنی پیروان ادیان ابراهیمی هستند، ولی ما یکدیگر را تهدید میکنیم، اگر بتوانیم او را قربة الی الله میکشیم، اصلاً «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[10] را برای همانها داریم.
الآن دینداران و موحدان عالم با یکدیگر دعوا دارند، موضوع شیعه و سنّی نیست، اگر موضوع را به یک جای خاص تقلیل بدهیم نمیتوانیم موضوع را تحلیل کنیم؛ تا من به آیات برسم و عرض کنم که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه بوده است.
اولاً مذاهب با یکدیگر مشکل دارند اما ادیان هم با یکدگیر مشکل دارند.
حال به جامعه شیعی میپردازیم، آیا در جامعه شیعی با یکدیگر مشکل نداریم؟ اخباری با اصولی، فلسفی با تفکیکی، هر دو با ضدّفلسفه، انقلابی با غیرانقلابی، چپ با راست، همه هم شیعه هستند. سال 88 اینها که یکدیگر را میزدند شیعه بودند، فعلاً هم با این موضوع کار ندارم که حق با کدام بود، مشکل تفرقه فقط برای شیعه و سنّی نیست، اگر مسئله حل نشود انسان در گیجی حرف میزند، مشکلِ تفرقه را باید از جای دیگری حل کرد، ولی تفرقه هست، آیا الآن در جامعه ما وحدت هست؟ هیئتیهای انقلابی و غیرانقلابی با یکدیگر تفاوت و اختلاف دارند، بر سر این موضوع که لباس را دربیاوریم یا درنیاوریم اختلاف هست، در سبک عزاداری اختلاف هست، پس ما تفرقهها و تشتتهای مختلفی داریم، بیهوده موضوع را روی مذاهب نبریم.
چون دشمن و مستکبرین از دعوای شیعه و سنّی سوءاستفاده میکنند جای حساسی است، این درست است، ولی باید ریشهی مسئلهی وحدت را در جای دیگری حل کرد، وگرنه یکی از مهمترین جاهای سوءاستفاده، یعنی جایی که ما دستگیره میدهیم که دشمن مسلمین را تخریب کند اینجاست. اما برای اینکه بخواهیم این موضوع را حل کنیم باید علّت را برطرف کنیم.
باید مسئلهی ما حل بشود، مسئلهی ما چطور حل میشود؟
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که دعوای اجتهادی به آن معنا نبود، چون اگر اختلاف میشد میتوانستند از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سؤال کنند، مانند الآن نبود که دسترسی به امام زمان ارواحنا فداه نیست، برادر سنّی ما هم که اصلاً نمیداند امام زمان ارواحنا فداه با این تعیّنی که در ذهن ما هست کیست، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که اینطور نیست، میشد نماز صبح فردا از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سؤال کرد.
اگر موضوع صرفاً یک اختلاف اجتهادی بود پس نباید زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اختلاف وجود میداشت.
ما فکر میکنیم اگر امروز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه ما حاکم بودند دیگر اختلاف بوجود نمیآمد، ولی زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اختلاف بود، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم اختلاف بود، پس مشکل کجا بود؟
ریشهی اعتقادی موضوع مشکل در نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، که این پیغمبر اگر در اینجا موضعگیری کرد به نفع اقوام خود حرف میزند یا به نفع حق؟ در زمان عصبانیت و خوشحالی متفاوت حرف میزند یا همیشه حق میگوید؟ به نفع کسی میگیرد یا نمیگیرد؟ همواره مُرّ حق را میگوید یا نمیگوید؟ در این میان عدّهای هم در گروه دوم منافق بودند.
آیاتی که راجع به عدم تفرقه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت میکند، موضوع جهل ندارد، که شما بگویید من یک چیزی میدانم و آن برادر سنّی یک چیزی میداند و چون حرف یکدیگر را نمیفهمیم دعوایمان میشود!
مسئله در آنجا یک چیز دیگر است، اول آن را ببینید. اگر صلواتی عنایت کنید برای شما چهار آیه میخوانم.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
آیات 13 و 14 سوره مبارکه شوری و آیات 103 و 105 سوره مبارکه آل عمران.
«شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا»،[11] این دینی که به شما میگوییم، لبّ آن را قبلاً به نوح هم گفتهایم، «وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى» شریعتهای خدای متعال که با هم تناقض ندارند، ممکن است به جهت توسعه جغرافیایی یا کمال عدّهای حقایق بیشتری بیان شده باشد، هیچوقت یک دین نمیگوید آنچه پیغمبر قبل گفت غلط است، ممکن است توسعه بدهد. همهشان این را گفتهاند، این از روح ادیان ابراهیمی است، بلکه نوحی هم در آن هست، «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ» دین را اقامه کنید و تفرّق نکنید، «كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ» بر مشرکین سنگین است که شما آنها را به توحید دعوت میکنید، «اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ» خدای متعال هر کسی را که بخواهد هدایت کند را هدایت میکند، «وَمَا تَفَرَّقُوا»[12] تفرّق نکردند «إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ» وقتی به آنها علم رسید تفرّق کردند، یعنی جهل نداشتند، یعنی میدانستند و تفرّق کردند.
خدای متعال چه زمانی «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»[13] را فرموده است؟ این برای زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» زمان پیغمبر یعنی چه؟ «وَلَا تَفَرَّقُوا».
این امر و نهیها در فقه یک بحث مفصل است، این امر و نهیها باید ناظر به مسائل روزشان باشد، وگرنه مثلاً هزار سال قبل که حکم انتقال خون را نمیدادند، راجع به چنین مسئلهای حرف نمیزدند، چون اصلاً مسئله نبوده است، راجع به مسائل مردم حرف میزدند، فقه ناظر به مسائل مردم است، «وَلَا تَفَرَّقُوا» یعنی عدهای زمان خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تفرّق دارند و قرآن کریم نهی میکند. بعد میگوید: «وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» نمکنشناسی نکنید، شاکر باشید، دشمن بودید و به یکدیگر آسیب میزدید، خدای متعال آمد و بین شما برادری ایجاد کرد، «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» برادر یکدیگر شدید «وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا» مشرف به جهنّم و آتش بودید و خدای متعال شما را نجات داد، «كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ». این آیه راجع به مسلمین است نه بتپرستها.
در آیه 105 سوره مبارکه آل عمران میفرماید: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ»،[14] مسلمانها! مانند کسانی که بعد از اینکه به آنها بیّنات و حقایق رسید تفرّق نکنید.
یعنی چه؟ تفرّق یک روحیه است. انسانی که اهل تفرّق است در خانهی چهار نفری هم سه حزب تأسیس میکند. با دختر خود به نحوی، با پسر خود به نحوی، با همسر خود هم با نحو دیگری! با همسایه به نحوی… بر سر جای پارک یک جنگ درست میکند، بر سر کاشتن یک درخت در ساختمان جنگ میکند، اهل تفرّق است، حال یا غرض دارد و جزو منافقین است، یا روحیهی اوست، این یک بیماری است.
اینجا مشکل علم نیست، علم دارد که چه چیزی درست است، روشن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه میفرمایند، قرآن کریم میفرماید: به زنان شوهردار نسبت فحشا ندهید، در آن زمان به زنِ پیغمبر نسبت دادند!
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در شیوه اقامهی نماز اختلاف نبود، گاهی کسی از سر جهل حرف میزد، چون در آنجا زود لو میرفتند، یعنی فرض کنید اگر کسی بنحو دیگری وضو میگرفت از نگاه جامعه اسلامی به نفاق متّهم میشد، مگر اینکه جهل داشت و به او آموزش میدادند. اما مسئلهی ما در اینجا این است که علم هست، جهل نیست.
مثال بزنم؛ گزارشی نقل کردهاند که به نظر ما اصل آن گزارش اشکال دارد، ولی روی همان گزارشی که آقایان نقل کردهاند، چون در این قسمت دوم اتفاقات راست هم رخ داده است میگویم. مثلاً به همسر پیغمبر نسبتی دادند. اصل موضوع درست است، اینکه به کدام همسر پیغمبر نسبت دادند اختلاف است. بعد گفتند که یک خزرجی شروعکنندهی این اتهام بوده است.
مسئله این است که باید حق اقامه بشود، دور یکدیگر جمع شدند و یک اوسی گفت: یا رسول الله! اگر میخواهی گردن او را بزنیم!
چرا؟ چون او خزرجی است!
یک خزرجی گفت: گردن پدر تو را میزنم، «لاَ يَنْبَغِي عِنْدِيَ اَلتَّنَازُعُ».[15]
اینجا میدانستند که باید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میپرسیدند که حکم بهتانزننده چیست و شما دستور بدهید که چه کنیم. اما اینکه یقهکشی کنند تفرّق است. یعنی علم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند حاضر هستند، پس مسئلهی تو جهل نیست، مسئلهی تو پافشاری روی یک عُلقهی غلط است، من خزرجی هستم و هوای خزرجیها را دارم، این اوسی است و هوای اوسیها را دارد، این تهرانی است، او تبریزی است، او اصفهانی است، این لر است. در هر فکر و نحله و مشربی…
مسئلهای که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مطرح شد بر سر جهل به حقیقت نبود، تعلّقاتی، حال یا منافق بود و اصلاً به دنبال بهم ریختن جامعه اسلامی بود، یا مسلمانِ کمتربیت شده بود که تعلّقاتی هم داشت و میخواست آن تعلّقات خود را حفظ کند.
زمان حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام که فهمیده بودند موضوع چیست، خدای متعال در آن ماجرای «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»[16] گفته است یک گاو بکشید، گفتند چه رنگی باشد؟ آن کسی که میخواهد کاری را انجام ندهد بهانه میآورد. چون نمیخواستند زیر بار بروند، علم بود، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً»، حکم رسیده است، این شخص چون نمیخواهد به دلیلی عمل کند، چون علقه داشتند، «أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»،[17] آن گاو را دوست داشتند، «أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»، این باعث تفرّق میشد نه علم، علم داشتند ولی این تعلّق اجازه نمیداد.
حالا که فرصت این امر گذشته است و حساسیت آن تمام شده است راحت میشود راجع به آن حرف زد.
سال 88 یک نفر ادعای تقلّب کرد، چه سندی گفت؟ هیچ سند قابل ملاحظهای نگفت که جامعه را آنطور از هم متفرّق کرد، آدم کشته شد، تحریم شدیم، از میدان امام حسین علیه السلام تا میدان آزادی خیلی از انقلابیها بیرون آمدند، چون اگر انتخابات را ناکار کنی دیگر این چه جمهوری اسلامی است؟ یعنی آنهایی که دلشان هم میسوخت آمده بودند، موضوع چه بود؟ موضوع علقه به آن آقا بود، کسی نگفت وقتی انتخابات ساعت 12 تمام میشود تو چطور ساعت 11:30 اعلام پیروزی کردی؟ این بر خلاف قانون است، قرار است تو رئیس جمهور بشوی که از قانون اساسی پاسداری کنی، تو هنوز ساعت رأی دادن تمام نشده است کنفرانس گذاشتهای و میگویی پیروز شدم؟ این امر خیلی واضح است که بر خلاف قانون است، ولی محبّت و علقهی به او باعث شد بعضیها تا مدّتها نبینند، که اصلاً شاید تخلّف انتخاباتی هم بود، طرف مقابل هم کارهای بدی میکرد، ولی این که دلیل نمیشود من حق را نادیده بگیرم، مخصوصاً آنجایی که به همه آسیب میخورد.
من دو مرتبه به منزل آمدم و دیدم زن و بچهام میلرزند، چون از جایی که رد میشدند ناگهان آن جمع آمده بودند و وحشیگری کرده بودند.
زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مردی همسر خود را ترسانده بود، به نقلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر کشیدهاند. اگر کسی بخواهد جامعه را بترساند، این امر از بزرگترین گناهان اجتماعی است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اجازه نمیدادند. امنیت خاطر خیلی مهم است، نباید کسی بگوید نمیتوانیم از فلان کوچه رد بشویم چون خطرناک است، این بدتر از این است که کسی دزدی کند یا کسی یک چاقو به کسی بزند، آن یک دعوای شخصی است و باید برود و آن یک نفر را راضی کند، اما ایجاد ترس در یک ناحیه، یا چرخاندن چاقو دور سر، این گناه خیلی بزرگی است و با این امر خیلی شدید برخورد میشود و احکام خیلی سنگینی هم دارد.
من آن زمان خیلی جستجو کردم که ببینم آیا تقلّب گستردهای شده است یا نه، هیچ استدلال محکمی پیدا نکردم.
آن طرفداری برای چه بود؟ بقیهی جاها هم همینطور است، من کاری را دوست ندارم، چون آن کار را دوست ندارم واکنش نشان میدهم وگرنه از نظر علمی میدانم درست و غلط چیست.
مسئله وحدت زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عدم تفرّق در آنجایی است که فعلاً علم داریم.
اگر این مسئله حل نشود هیچ وقت دعوای شیعه و سنّی حل نمیشود، نه تنها حل نمیشود که دعواهای قومی و عشیرهای هم به آن اضافه میشود، دعواهای شیعیان با یکدیگر هم به آن اضافه میشود، دعوای مسلمین با مسیحیها هم به آن اضافه میشود، چرا؟ چون روحیه روحیهی تفرّق است.
بعدا توضیح خواهیم داد که این بدین معنا نیست که شما اگر چیزی را از نظر علمی درست میبینید از آن دست بکشید، اصلاً مسئلهی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، آنجایی که شما علم دارید و بر خلاف علم عمل میکنید است.
الآن بعضیها تعبیرات دیگری میکنند، میگوید از آن چیزی که درست میدانی دست بکش! نه! زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نمیگوید از آن چیزی که درست میدانی دست بکش، میگوید اتفاقاً به آن چیزی که میدانی عمل کن، چرا بر خلاف آن عمل میکنی؟
اگر این مسئله حل نشود، پروژهی وحدت که مهمترین پروژهی مسلمین است، اگر کسی حقیقت این امر را بداند باید نامسلمان باشد که آن را انکار کند، بعضیها این امر را چنان کج تبیین کردهاند که اصلاً چیز دیگری شده است، دیندارها خیال میکنند که میخواهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از آنها بگیری، معلوم است که کوتاه نمیآیند. اما اگر درست تبیین بشود مسئله این است که اتفاقاً به علم خودت عمل کن نه بر خلاف علم خودت.
این همه دعوای زن و شوهری داریم، میدانید متأسفانه یکی از پرشمارترین پروندههای دادگاه است، تا وقتی که پروندههای زناشویی جامعه شیعه در دادگاهها اینقدر زیاد است بویی از تولّی نبردهاند و درنتیجه اصلاً ولایتی نیستیم.
دیگر آن قدر متیقّن تولّی، تولّیِ بین زن و شوهر است. یعنی اگر کسی اصلاً اهل تولّی نباشد که باید با مؤمنین تولّی داشته باشی، معمولاً شیعیان با شیعه ازدواج میکنند، دیگر آن واضحترین و واجبترین و روشنترین مصداق تولّی نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همسر شماست! وقتی با یکدیگر اختلاف دارند یعنی این جامعه مریض است، این جامعه در ولایتمداری مریض است، چون اگر ولایتمدار بودند تولّی داشتند.
اولین و بارزترین مصداق تولّی این است که انسان با همسر خود دعوا نداشته باشد و تحمّل کند.
تولّی و مدارا برای آنجاست که اتفاقاً تفاوت هست، تفاوت در سلیقه هست، تفاوت در مشرب هست، تفاوت در فرهنگ هست، تحمّل کنید.
مسیر پروژه وحدت در اسلام تولّی است، با موحدان دیگر هم تولّی است. میگوید ما با یکدیگر یک اشتراک داریم که توحید است، گرچه در این توحید هم مسیحیان و مسلمین خیلی با هم تفاوت نظر دارند، عیبی ندارد که با یکدیگر هم مباحثه کنند، اما هردو ادعا دارند که لا اله الا الله. اگر چنین ادعایی را دارند چرا با هم تفرّق و تنازع و درگیری دارند؟
اینجا که با توصیه اخلاقی و بدون پشتوانه اعتقادی آدمها را عملاً ملزم کرد.
اگر به شما بگویند دوربینهای سطح شهر خاموش است، پلیس هم شما را جریمه نمیکند، اگر در این صورت شما چراغ قرمز را رد نکردید مرد هستید.
اگر این اجبارها نباشد چه چیزی باعث میشود که من را ملزم کند قانونی رانندگی کنم؟ اینکه حقوقی برای برادر خودم قائل باشم، وگرنه این کار را نمیکنم.
توصیه اخلاقی بدون پشتوانه عقیدتی پشیزی ضمانت اجرایی ندارد.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تفرّق میکردند، هر کجا مینشستند پشت سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حرف میزدند! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند به جنگ برویم، میگفتند: الآن گرم است! مشکل علم نبود، مشکل بر سر اصل جنگ نیست، این شخص میترسد به جنگ برود و برای همین بهانه میآورد. بعد برای اینکه اگر خودش نرود در برابر بقیه ضایع میشود میگوید نرویم!
چه منافق بودند و چه شلایمان، علم داشتند، به دلیلی نمیخواستند به علمشان عمل کنند. نمیصرفید، خوششان نمیآمد، قبیلهشان اقتضای دیگری داشت، به چیزی محبّت داشتند.
اینجاها میگوید تفرّق نکنید، تفرّق جامعه را خراب میکند، شما را با هم دشمن میکند، انرژیهای خودتان را در اینجا صرف یکدیگر میکنید بجای اینکه در جای اصلی صرف کنید.
اصلاً مسئله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این نبود که شما بر خلاف علمتان عمل کنید، اصلاً مسئله این نبود که بگویند ای موحدان دیگر در مأذنه «اشهد ان لا اله الا الله» نگویید که بت پرستان ناراحت میشوند. مسئله اصلاً این نبود. میفرمودند به علم خودتان عمل کنید نه بر خلاف علم خودتان.
اگر این مسئله درست تبیین بشود ما باید امروز از کجا شروع کنیم؟ باید از حلقه یکمان شروع کنیم. اول از نقطه مرکزی شروع کن، اول نسبت به آن کسانی که میدانی قرابتِ بیشتری با حق نسبت به تو دارند، اول با اینها تفرّق نداشته باش و تحمّل خودت را بالا ببر.
در این هیئت کارهایی میکنند که شما نمیپسندید، خلاف شرع بیّن نیست، به آن هیئت برو. مثلاً مدل خواندن آن هیئت را نمیپسندی به اینجا بیا، چرا دعوا کنید و پشت یکدیگر حرف بزنید؟
حلقه اول این امر همسر و فرزندان تو هستند. هسته اصلی خانواده است.
نباید هر روز آن چیزی که تو دوست داری را درست کنند. این روایت خیلی عجیبی است که «اَلْمُؤْمِنُ يَأْكُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ اَلْمُنَافِقُ يَأْكُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ»،[18] مؤمن در خامه میگوید هرچه شما میل دارید، منافق مدام میگوید همین چیزی که من گفتم. این همان تفرّق است. میگوید آنها هم آدم هستند، مدام تو نگو.
به مؤمن و منافق دستهبندی کرده است، چون کار منافق تفرقه است، کار منافق تفرّق است. میشد سی شب راجع به تفرقهافکنی منافقان حرف زد، یعنی اینقدر مطلب از این موضوع موجود است.
ما اگر میخواهیم این مسئله حل بشود باید اول از خودمان شروع کنیم، اول از هستهی خانواده، بعد دوستان، از محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بعد محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از اطرافیان و فامیل، بعد دورتر، اشتراکات زیادی با هم داریم.
الآن در یک جامعه اسلامی هستیم، در صدر اسلام اتفاقاتی افتاده است، الآن که سال 1401 است در کشور ما چند نوع تفکّر راجع به اسلام هست.
آن برادری که در کردستان است با آن برادری که در زاهدان است با آن برادری که در ترکمنصحرا است با این برادری که الآن در تهران است، الآن دیگر دسترسی مستقیم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ندارند. الآن هر کدام تفکّری دارند، آن زمان رجوع به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امکان داشت، اما الآن امکان ندارد. اگر دوست دارند در جایی بنشینند و دوستانه گفتگو کنند و بحث کنند انجام بدهند، معمولاً این بحثهای علمی که برای همه نیست.
اما بقیه… هیچوقت دین به ما نگفته است برای کسانی که دلیلی نداریم که عامداً و عالماً و با چشم باز… ما دلیلی نداریم آن کسی که در کردستان و زاهدان است و یک آدم عادی است عالماً و عامداً با آن چیزی که ما فکر میکنیم مختلف فکر میکند، آیا چنین دلیلی دارید؟ میدانید که عناد و این امور امورِ روانشناختی است و باید باطنِ طرف را بشناسی.
پس اگر خودم را حق میپندارم من هیچ انگیزهای برای جنگ و تفرّق و یقهکشی با او را ندارم، که بنده خودم را حق میپندارم. برای این حق قائل هستم که حق برادری بخاطر همان اشتراکاتی که داریم این است که او را به حقیقت واقف کنم… در یکی از همین جلسات راجع به تبلیغ صحبت کردیم، تبلیغ آدابی دارد، اعصاب طرف را طوری لِه نمیکنید که دیگر گوش ندهد، ما با کسی جنگ نداریم. از انواع غیرشیعه از مسلمان یا انواع مسیحی، ما با کسی دعوا نداریم. اگر اهل مباحثه بودی و در آن زمینه چیزی بلد بودی و با یکدیگر نمیجنگیدیم مینشینیم و حرف میزنیم، اگر دوست نداشتی هم این کار را نکن. اگر تدیّن خودت را خیلی حق و نجاتبخش میدانی، شیوهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برای تبلیغ روشن است، اصلاً بنا بر دعوا نیست.
اما اینکه بگوید شما عقاید خودت را نگو، این اصلاً یک چیز نشدنی است، مگر موارد تقیّه که باید زمان دیگری راجع به آن صحبت کنیم. تقیّه با نفاق فرق دارد، امروز بسیاری از مذاهب به ما نسبتِ نفاق میدهند، چون میدانند عقیدهی ما در کتابها چیست. ما چکار کنیم که این روایت را از امام صادق علیه السلام داریم؟ همانطور که تو چکار کنی که از عبدالله بن عمر روایت داری و تو حجّت میدانی. قبول داری و آن هم مخالف فکر من است، تو آن را حجّت میدانی. تو به آن چیزی که حجّت میدانی عمل کن و من هم به آن چیزی که حجّت میدانم عمل میکنم، اگر خواستی مینشینیم و بحث میکنیم.
نجات از آن کیست؟ کسی که حق را فهمیده باشد و انکار کند اهل نجات نیست. من که نمیدانم آیا حق به آنها رسیده است یا نه، آیا بعد از اینکه حق به آنها رسیده است انکار کردهاند یا هنوز حق به آنها نرسیده است. قاعده این است که کسی که شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست اهل نجات نیست، اما آیا این حق به او رسیده است یا نرسیده است را نمیدانم.
لذا راجع به عاقبت افراد هم محکم حرف نمیزنم. چون اولاً هنوز سی سال دارد و تا پنجاه سالگی وقت دارد، تا دقیقه نود وقت دارد، بعضیها روز عاشورا یک ساعت آخر جابجا شدهاند و ما میگوییم «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ»، اینها یک ساعت قبل ملعون بودند، ولی یک ساعت قبل در این سپاه شهید شده است.
این شخص هم هنوز نمرده است، عاقبت هم اصلاً در دست ما نیست، خدا میداند که باطن اینها چیست، اما نکته اینجاست که این اصلاً بدین معنا نیست که من از عقاید خودم دست بکشم. این چه فهم غلطی از آیات است؟
تحریک نکردن دیگران حرف درست است. منتها «تحریک نکردن» هم باز نکته دارد.
اگر بنا باشد که با هر تزلزل نیم ریشتری تحریک بشوند باید همه مدام تحریک بشویم. مثلاً اینکه آنها در شهرشان و در مسجدشان با دست بسته نماز بخوانند، من نباید بگویم که این توهین به نماز ماست. این معنا ندارد. باید روی کلان و کلّیات باشد. همینطور آنها هم نمیتوانند بگویند که شما در اذانتان «أشهد أنّ علیاً وَلی الله» میگویید.
بالاخره ما با یکدیگر تفاوتهایی داریم، باید بفهمیم، در آن موضوع هم عرض کردیم که وقتی میگوید با هم باشید و تفرّق نکنید، عرض کردم همه که انبیاء نیستند، بالاخره تفاوتهایی داریم، سبک و سیاقی داریم، اختلاف سلیقهای داریم، یکدیگر را تحمّل میکنیم. قرار نیست که ما نفی کنیم، کمااینکه مذاهب غیرشیعه هرگز هیچیک از عقاید خودشان را انکار نمیکنند، ولو اینکه توهین صریح به ماست.
مثلاً نستجیربالله کفرِ آباء پیغمبر علیهم السلام یا جناب ابوطالب سلام الله علیه کجای تدیّن است؟ چه لزومی دارد که بگویند؟ کتاب نوشته است و گفته است هر کسی پدر پیغمبر را نستجیربالله کافر نداند خودش کافر است! تو به این موضوع چکار داری؟ این چقدر برای شما اولویت دارد؟
دو طرف باید نسبت به خطوط اصلی مراعات کنند که دعوا نشود، اگر تبیین آن موضوع را در جلسات خصوصی لازم میدانند هم با هم تبیین کنند، شیعیان برای خودشان و آنها هم برای خودشان. همینطور اگر چنین چیزی بین مسلمان و مسیحی هست. اما اگر قرار باشد بگوید به تمام حساسیتهای من…
مانند این است که در رابطهی زن و شوهر، خانم یا آقا بگوید تمام حساسیتهای من… طرف مقابل میگوید پس این دیگر عدم تفرّق نیست، بلکه تو کنیز و برده آوردهای.
آن چیزی که من میخواستم تبیین کنم این بود که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اعتراض به تفرقهافکنان این بود که چرا بر خلاف علمتان عمل میکنید، نه چرا موافق علمتان عمل میکنید.
هر آدمی ناگزیر است که موافق علم خود عمل کند، مگر اینکه علم او را تغییر بدهید و بگویید اینجای علم شما اشتباه است و باید اصلاح بشود، او هم بفهمد و بگوید اینطور درست است.
وقتی من میبینم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام الهدی و غایة الهدی هستند نمیتوانم غیر از حضرت را بپذیرم، این خیلی روشن است. بدون اینکه بخواهم دیگران را متّهم کنم، متّهم هم نمیکنیم. من چطور متّهم کنم که این همه آدم در این کره خاکی غیر از من فکر میکنند حتماً همه معاند هستند، من جرأت ندارم چنین چیزی بگویم، انصاف هم چیز خوبی است، دعوا هم ندارم.
اگر جانم در خطر نباشد، اتفاقاً اقتضای برادری این است که اگر میگوید آیا این مسیری که من میگویم درست است؟ من بگویم اصلاً درست نیست.
اگر قرار بر این بود که حقیقت گفته نشود امروز معلوم نبود من و شما هم چه چیزی را میپرستیدیم، و این هم که خیال کنیم ما یک گارانتی مادام العمر داریم. ما شهر شیعهنشین داشتیم که امروز نامسلمان هستند، شهر شیعهنشین داشتیم که امروز اهل سنّت هستند، شهر اهل سنّت داریم که امروز شیعه هستند.
ما کارهای نیستیم و خدای متعال میتواند دین خود را حفظ کند، اما خدای متعال گیرِ این موضوع نیست که آیا پنج میلیون نفر شیعه هستند یا هشتاد میلیون نفر، ما هم وظایفی داریم، «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا»،[19] خدای متعال میفرماید وقتی من دست خودم را پشت شما گذاشتهام و شما تکیه دادهاید، تا زمانی که بایستید این دست را نگه میدارم، اگر برگشتید من هم برمیدارم.
این نعمتی که الآن هست، اینکه نیمهی شب چند هزار نفر در جاهای مختلف بنشینند و راجع به مسائل اسلامی با یکدیگر حرف بزنند، پنجاه سال قبل اصلاً چنین خبری در ماه مبارک رمضان نبوده است، اما «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا» اگر برگردید برمیگردانم، خدای متعال هم معاذالله گیر نکرده است.
روضه و توسّل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر از محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته بودند، امروز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را طوری دفن کردند که نبش قبر نکنند.
اصلاً معنای حدیث غدیر را همان دوست درنظر بگیرید، آیا از آن حدیث اینطور برداشت میشود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نبش قبر کنند؟ این آن تفرّق است، چرا بر خلاف علم خودت عمل میکنی؟ این همه مطلب از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیده بود، دیگر در این حد که او را نبش قبر نکنید هم نبود؟ مولا در این حد هم نبود؟ این دیگر عمل کردن بر خلاف علم است، یعنی علم داری و بر خلاف آن عمل میکنی، این همان مسیر معاویه است، خیلی از خوارج هم همینطور بودند، حق را میدانستند…
ملعون با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بحث میکرد و حضرت جواب میدادند، بعد حضرت را لعن میکرد و میگفت چقدر هم علم و سواد دارد!
باید بپذیری! مدام سؤال میپرسد و پاسخ میگیرد، بجای اینکه اقرار کند میگوید چقدر هم حاضر جواب است! وقتی درست میگوید باید بپذیری. نمیتوانستند جواب بدهند برای همین شلوغ میکردند، آیه میخواندند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سکوت میکردند. همینکه حضرت میخواستند صحبت کنند دوباره آیه میخواندند و حضرت سکوت میکردند، نمیخواستند حضرت صحبت کنند، میگفتند اگر حضرت صحبت کنند ما منکوب میشویم، پس تو به دنبال حق نیستی، اگر به دنبال حق باشی میگویی جواب میدهد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو به قبله میایستادند که نماز بخوانند، از پشت سر میگفتند (معاذالله) او کذاب و مشرک است… حضرت حتّی برنمیگشتند که اینها را نگاه کنند، میفرمودند: صبر کن که وعدهی خدا حق است.
اگر تو میفهمی در میان دفاع از خودشان اگر آیه بخوانی به احترام کلام خدا (که تو نابجا میخوانی و فقط برای اینکه ساکت بشوند این کار را میکنی) سکوت میکنند، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به علم خودشان عمل میکنند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میدانند که حرمت کلام خدا واجب است، چرا وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آیه میخوانند تو سکوت نمیکنی؟ تو بر خلاف علم خودت عمل میکنی، روشن است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سبک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند و این شخص مقابل اصلاً به سبک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست، اینها که به دنبال سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبودند، اگر به دنبال سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند که خیلی چیزها روشن بود.
هر اتهامی که میخواستند به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بزنند روشن بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از حمله به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ناراحت میشوند، اینها بر خلاف علم خودشان عمل کردند.
وقتی بردهی طرف مشعل به دست به سمت خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرفت گفت: «يَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ»،[20] فاطمه در این خانه است!
قبلاً هم عرض کردهام، طرف در سپاه عمر سعد ایستاده بود و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخنرانی میکردند، در سپاه هم به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دشنام میدادند. بلند شد و به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیوست. از او پرسیدند چرا این کار را کردی؟ نگفت چون امام حسین علیه السلام حق است، شاید هنوز متوجه نشده بود، گفت: من در یاد دارم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دوست داشت، پیامبر راضی نیست که اینها اینطور توهین میکنند.
اگر بر خلاف علم خودت عمل نکنی راه را میفهمی.
به این موضوع کار ندارم که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حقِ محض هستند و کشتی نجات هستند، اینها را نمیداند، ولی میداند نباید دشنام داد.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این دو آقازاده را از کنار قصر «بنی النجّار» پیدا کردند و روی دوش خود آوردند، یک نفر از اینها خواست چیزی بگوید و گفت: یا رسول الله! عجب جای خوبی نشستهاند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من افتخار میکنم.
این را دیده بودند، دیده بودند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روی شانهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بنشینند پیامبر افتخار میکنند، بر خلاف علم خودشان عمل کردند. دیگر نمیتوانند اینها را توجیه کنند.
بعد از شهادت عمّار سپاه معاویه ملعون بر خلاف علم خودشان عمل کردند، حالا من الآن نمیخواهم کسی را در اینجا تکفیر کنم، ولی کافر کیست؟ کافر کسی است که حقیقتی را بپوشاند.
بعد از شهادت جناب عمّار سلام الله علیه در صفّین حق مانند روز روشن شد و عدّهای حق را پوشاندند و نخواستند بپذیرند، بر خلاف علم خود عمل کردند، کربلا هم همینطور بود، نمیتوانند توجیه کنند.
با هیچیک از قواعد فقهی نمیتوانند وحشیگری اهل جمل که یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که مردم بصره بودند را کشتند توجیه کنند، نمیتوانند شکنجه را توجیه کنند، بر خلاف علم خودشان عمل کردند، مشکل در اینجاست. همین مشکل وجود دارد که معلوم میشود اعتقاد گیر دارد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند امروز یا امشب غریبانه دفن شدند، کمتر از هفت نفری که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند…
صورتِ پیکر را به چند طرف بردند تا نتوانند حدس بزنند، تا زمان امام صادق علیه السلام…
کلاً ماجراهای تشییع پیکرهای این خانواده عجیب است، بدن مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند روز روی زمین ماند و نمکنشناسها به دنبال کارهای دیگر رفتند، به یکی از همسران پیغمبر نسبت میدهند که گفته است ما خواب بودیم و دو روز بعد دیدیم که صدای کندن زمین میآید! تو کجا بودی؟ مگر نمیگویی آنجا خانهی من است؟
این هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه…
بصورت ظاهری چهار تن از پنج تن را معصوم دفن کرد، من الآن کاری به باطن ندارم، که معنای آن جملهی منسوب به امام زمان ارواحنا فداه هم معلوم بشود.
برای تشییع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هفت نفر بودند ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، دفن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کم بودند ولی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، تیر به پیکر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زدند ولی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را داخل خاک گذاشتند و بقیه هم دیدند، اما «السَّلَامُ عَلَى مَنْ تَوَلَّى دَفْنَهُ أَهْلُ الْقُرَى»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه نجم، آیه 3
[5] سوره مبارکه ص، آیه 86 (قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ)
[6] سوره مبارکه طه، آیه 94 (قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي)
[7] سوره مبارکه انعام، آیه 91 (وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ ۗ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَىٰ نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ ۖ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا ۖ وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ)
[8] سوره مبارکه انعام، آیه 76 (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ)
[9] اللهوف علی قتلی الطفوف ، صفحه ۲۱ (وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)
[10] سوره مبارکه انفال ، آیه 60 (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ)
[11] سوره مبارکه شوری، آیه 13 (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ ۖ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ۚ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ۚ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ)
[12] سوره مبارکه شوری، آیه 14 (وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۚ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ)
[13] سوره مبارکه آل عمران، آیه 103 (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)
[14] سوره مبارکه آل عمران، آیه 105 (وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ وَأُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ)
[15] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۰ ، صفحه ۵۳۱ (وَ رَوَى اَلْبُخَارِيُّ فِي بَابِ كِتَابَةِ اَلْعِلْمِ مِنْ كِتَابِ اَلْعِلْمِ، عَنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ ، عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ: لَمَّا اِشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَجَعَهُ، قَالَ: اِئْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ. قَالَ عُمَرُ : إِنَّ اَلنَّبِيَّ غَلَبَهُ اَلْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اَللَّهِ حَسْبُنَا، فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اَللَّغَطُ ، فَقَالَ: قُومُوا عَنِّي وَ لاَ يَنْبَغِي عِنْدِيَ اَلتَّنَازُعُ، فَخَرَجَ اِبْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: إِنَّ اَلرَّزِيَّةَ كُلَّ اَلرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ بَيْنَ كِتَابِهِ .)
[16] سوره مبارکه بقره، آیه 67 (وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً ۖ قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا ۖ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ)
[17] سوره مبارکه بقره، آیه 93 (وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)
[18] الکافي ، جلد ۴ ، صفحه ۱۲ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : اَلْمُؤْمِنُ يَأْكُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ اَلْمُنَافِقُ يَأْكُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ)
[19] سوره مبارکه اسراء، آیه 8 (عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ ۚ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا ۘ وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا)
[20] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲۸ ، صفحه ۳۵۴ (أَقُولُ رَوَى أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ قُتَيْبَةَ مِنْ أَعَاظِمِ عُلَمَاءِ اَلْمُخَالِفِينَ وَ مُؤَرِّخُهُم فِي تَارِيخِهِ اَلْمَشْهُورِ عَنْ أَبِي عُفَيْرٍ عَنْ أَبِي عَوْنٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَنْصَارِيِّ قِصَّةَ اَلسَّقِيفَةِ بِطُولِهَا نَحْواً مِمَّا رَوَاهُ اِبْنُ أَبِي اَلْحَدِيدِ مِنْ كِتَابِ اَلسَّقِيفَةِ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ مَكَانَ بَشِيرِ بْنِ سَعْدٍ قَيْسَ بْنَ سَعْدٍ فَسَاقَ اَلْكَلاَمَ إِلَى قَوْلِهِ: فَلَمَّا ذَهَبَا أَيْ أَبُو عُبَيْدَةَ وَ عُمَرُ يُبَايِعَانِهِ سَبَقَهُمَا إِلَيْهِ قَيْسُ بْنُ سَعْدٍ فَبَايَعَهُ فَنَادَى اَلْحُبَابُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ يَا قَيْسَ بْنَ سَعْدٍ عَاقَكَ عَائِقٌ مَا اِضْطَرَّكَ إِلَى مَا صَنَعْتَ حَسَدْتَ اِبْنَ عَمِّكَ عَلَى اَلْإِمَارَةِ قَالَ لاَ وَ لَكِنِّي كَرِهْتُ أَنْ أُنَازِعَ قَوْماً حَقّاً هُوَ لَهُمْ فَلَمَّا رَأَتِ اَلْأَوْسُ مَا صَنَعَ قَيْسٌ وَ هُوَ سَيِّدُ اَلْخَزْرَجِ وَ مَا دُعُوا إِلَيْهِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ مَا يَطْلُبُ اَلْخَزْرَجُ مِنْ تَأْمِيرِ سَعْدٍ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ وَ فِيهِمْ أُسَيْدُ بْنُ حُضَيْرٍ وَ اَللَّهِ لَئِنْ وَلَّيْتُمُوهَا سَعْداً عَلَيْكُمْ مَرَّةً وَاحِدَةً لاَ زَالَتْ لَهُمْ بِذَلِكَ عَلَيْكُمُ اَلْفَضِيلَةُ وَ لاَ جَعَلُوا لَكُمْ فِيهَا نَصِيباً أَبَداً فَقُومُوا فَبَايِعُوا أَبَا بَكْرٍ فَقَامُوا إِلَيْهِ فَبَايَعُوهُ فَقَامَ اَلْحُبَابُ إِلَى سَيْفِهِ فَأَخَذَهُ فَبَادَرُوا إِلَيْهِ فَأَخَذُوا سَيْفَهُ وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِثَوْبِهِ وُجُوهَهُمْ حَتَّى فَرَغُوا مِنَ اَلْبَيْعَةِ فَقَالَ فَعَلْتُمُوهَا يَا مَعْشَرَ اَلْأَنْصَارِ أَمَا وَ اَللَّهِ لَكَأَنِّي بِأَبْنَائِكُمْ عَلَى أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ قَدْ وُقِفُوا يَسْأَلُونَهُمْ بِأَكُفِّهِمْ لاَ يَسْقُونَهُمُ اَلْمَاءَ. وَ سَاقَ اَلْحَدِيثَ إِلَى قَوْلِهِ فَقَالَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ أَمَا لَوْ أَنَّ لِي مَا أَقْوَى بِهِ عَلَى اَلنُّهُوضِ لَسَمِعْتُمْ فِي أَقْطَارِهَا وَ سِكَكِهَا زَئِيراً يُخْرِجُكَ وَ أَصْحَابَكَ وَ لَأَلْحَقْتُكَ بِقَوْمٍ كُنْتَ فِيهِمْ تَابِعاً غَيْرَ مَتْبُوعٍ خَامِلاً غَيْرَ عَزِيزٍ. ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّ سَعْداً لَمْ يُبَايِعْ وَ كَانَ لاَ يُصَلِّي بِصَلاَتِهِمْ وَ لاَ يُجَمِّعُ بِجُمَعِهِمْ وَ لاَ يُفِيضُ بِإِفَاضَتِهِمْ وَ لَوْ يَجِدُ عَلَيْهِمْ أَعْوَاناً لَصَالَ بِهِمْ وَ لَوْ تَابَعَهُ أَحَدٌ عَلَى قِتَالِهِمْ لَقَاتَلَهُمْ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى هَلَكَ أَبُو بَكْرٍ وَ وُلِّيَ عُمَرُ فَخَرَجَ إِلَى اَلشَّامِ وَ مَاتَ بِهَا وَ لَمْ يُبَايِعْ لِأَحَدٍ ره. ثُمَّ ذَكَرَ اِمْتِنَاعَ بَنِي هَاشِمٍ مِنَ اَلْبَيْعَةِ وَ اِجْتِمَاعَهُمْ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَّهُ ذَهَبَ عُمَرُ مَعَ جَمَاعَةٍ إِلَيْهِمْ وَ خَرَجَ عَلَيْهِمُ اَلزُّبَيْرُ بِسَيْفِهِ وَ سَاقَ مَا مَرَّ فِي رِوَايَةِ اَلْجَوْهَرِيِّ إِلَى أَنْ قَالَ. ثُمَّ إِنَّ عَلِيّاً أُتِيَ بِهِ أَبَا بَكْرٍ وَ هُوَ يَقُولُ أَنَا عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ فَقِيلَ لَهُ بَايِعْ أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ لاَ أُبَايِعُكُمْ وَ أَنْتُمْ أَوْلَى بِالْبَيْعَةِ لِي أَخَذْتُمْ هَذَا اَلْأَمْرَ مِنَ اَلْأَنْصَارِ وَ اِحْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِالْقَرَابَةِ مِنَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تَأْخُذُونَهُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتَ غَصْباً. ثُمَّ ذَكَرَ مَا اِحْتَجَّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِهِ نَحْواً مِمَّا مَرَّ مَعَ زِيَادَاتٍ تَرَكْنَاهَا إِلَى أَنْ قَالَ وَ خَرَجَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَحْمِلُ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى دَابَّةٍ لَيْلاً يَدُورُ فِي مَجَالِسِ اَلْأَنْصَارِ تَسْأَلُهُمُ اَلنُّصْرَةَ فَكَانُوا يَقُولُونَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ مَضَتْ بَيْعَتُنَا لِهَذَا اَلرَّجُلِ وَ لَوْ أَنَّ زَوْجَكِ وَ اِبْنَ عَمِّكِ سَبَقَ إِلَيْنَا أَبَا بَكْرٍ مَا عَدَلْنَا بِهِ فَيَقُولُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَ فَكُنْتُ أَدَعُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بَيْتِهِ لَمْ أَدْفَنْهُ وَ أَخْرُجُ أُنَازِعُ اَلنَّاسَ سُلْطَانَهُ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ مَا صَنَعَ أَبُو اَلْحَسَنِ إِلاَّ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَهُ وَ قَدْ صَنَعُوا مَا اَللَّهُ حَسِيبُهُمْ وَ طَالِبُهُمْ. ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ أُخْبِرَ بِقَوْمٍ تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَتِهِ عِنْدَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ عُمَرَ بْنَ اَلْخَطَّابِ فَجَاءَ فَنَادَاهُمْ وَ هُمْ فِي دَارِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَبَوْا أَنْ يَخْرُجُوا فَدَعَا عُمَرُ بِالْحَطَبِ فَقَالَ وَ اَلَّذِي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجُنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهَا عَلَيْكُمْ عَلَى مَنْ فِيهَا فَقِيلَ لَهُ يَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ فَقَالَ وَ إِنْ. فَخَرَجُوا فَبَايَعُوا إِلاَّ عَلِيٌّ فَإِنَّهُ زُعِمَ أَنَّهُ قَالَ حَلَفْتُ أَنْ لاَ أَخْرُجَ وَ لاَ أَضَعَ ثَوْبِي عَلَى عَاتِقِي حَتَّى أَجْمَعَ اَلْقُرْآنَ فَوَقَفَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ عَلَى بَابِهَا فَقَالَتْ لاَ عَهْدَ لِي بِقَوْمٍ حَضَرُوا أَسْوَأَ مَحْضَرٍ مِنْكُمْ تَرَكْتُمْ جِنَازَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ بَيْنَكُمْ لَمْ تُشَاوِرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّاً فَأَتَى عُمَرُ أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ أَ لاَ تَأْخُذُ هَذَا اَلْمُتَخَلِّفَ عَنْكَ بِالْبَيْعَةِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ يَا قُنْفُذُ وَ هُوَ مَوْلًى لَهُ اِذْهَبْ فَادْعُ عَلِيّاً قَالَ فَذَهَبَ قُنْفُذٌ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ مَا حَاجَتُكَ قَالَ يَدْعُوكَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَسَرِيعٌ مَا كَذَبْتُمْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ فَرَجَعَ قُنْفُذٌ فَأَبْلَغَ اَلرِّسَالَةَ قَالَ فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ طَوِيلاً فَقَالَ عُمَرُ اَلثَّانِيَةَ أَ لاَ تَضُمُّ هَذَا اَلْمُتَخَلِّفَ عَنْكَ بِالْبَيْعَةِ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ لِقُنْفُذٍ عُدْ إِلَيْهِ فَقُلْ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَدْعُوكَ لِتُبَايِعَ فَجَاءَهُ قُنْفُذٌ فَأَدَّى مَا أُمِرَ بِهِ فَرَفَعَ عَلِيٌّ صَوْتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ لَقَدِ اِدَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ فَرَجَعَ قُنْفُذٌ فَأَبْلَغَ اَلرِّسَالَةَ قَالَ فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ طَوِيلاً. ثُمَّ قَامَ عُمَرُ فَمَشَى مَعَهُ جَمَاعَةٌ حَتَّى أَتَوْا بَابَ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَدَقُّوا اَلْبَابَ فَلَمَّا سَمِعَتْ أَصْوَاتَهُمْ نَادَتْ بِأَعْلَى صَوْتِهَا بَاكِيَةً يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا ذَا لَقِينَا بَعْدَكَ مِنِ اِبْنِ اَلْخَطَّابِ وَ اِبْنِ أَبِي قُحَافَةَ فَلَمَّا سَمِعَ اَلْقَوْمُ صَوْتَهَا وَ بُكَاءَهَا اِنْصَرَفُوا بَاكِينَ فَكَادَتْ قُلُوبُهُمْ تَتَصَدَّعُ وَ أَكْبَادُهُمْ تَتَفَطَّرُ وَ بَقِيَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلِيّاً وَ مَضَوْا بِهِ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالُوا بَايِعْ فَقَالَ إِنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَهْ قَالُوا إِذاً وَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ نَضْرِبَ عُنُقَكَ قَالَ إِذاً تَقْتُلُونَ عَبْدَ اَللَّهِ وَ أَخَا رَسُولِهِ فَقَالَ عُمَرُ أَمَّا عَبْدُ اَللَّهُ فَنَعَمْ وَ أَمَّا أَخَا رَسُولِهِ فَلاَ وَ أَبُو بَكْرٍ سَاكِتٌ لاَ يَتَكَلَّمُ. فَقَالَ لَهُ عُمَرُ أَ لاَ تَأْمُرُ فِيهِ بِأَمْرِكَ فَقَالَ لاَ أُكْرِهُهُ عَلَى شَيْءٍ مَا كَانَتْ فَاطِمَةُ إِلَى جَنْبِهِ فَلَحِقَ عَلِيٌّ بِقَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَصِيحُ وَ يَبْكِي وَ يُنَادِي يَا اِبْنَ أُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِي وَ كٰادُوا يَقْتُلُونَنِي فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ اِنْطَلِقْ بِنَا إِلَى فَاطِمَةَ فَإِنَّا قَدْ أَغْضَبْنَاهَا فَانْطَلَقَا جَمِيعاً فَاسْتَأْذَنَا عَلَى فَاطِمَةَ فَلَمْ تَأْذَنْ لَهُمَا فَأَتَيَا عَلِيّاً فَكَلَّمَاهُ فَأَدْخَلَهُمَا عَلَيْهَا فَلَمَّا قَعَدَا عِنْدَهَا حَوَّلَتْ وَجْهَهَا إِلَى اَلْحَائِطِ فَسَلَّمَا عَلَيْهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ يَا حَبِيبَةَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ إِنَّ قَرَابَةَ رَسُولِ اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِي وَ إِنَّكِ لَأَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ عَائِشَةَ اِبْنَتِي وَ لَوَدِدْتُ يَوْمَ مَاتَ أَبُوكِ أَنِّي مِتُّ وَ لاَ أَبْقَى بَعْدَهُ أَ فَتَرَانِي أَعْرِفُكِ وَ أَعْرِفُ فَضْلَكِ وَ شَرَفَكِ وَ أَمْنَعُكِ حَقَّكِ وَ مِيرَاثَكِ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ إِلاَّ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِيَاءِ لاَ نُورَثُ وَ مَا تَرَكْنَاهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ فَقَالَتْ أَ رَأَيْتَكُمَا إِنْ حَدَّثْتُكُمَا حَدِيثاً مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ تَعْرِفَانِهِ وَ تَعْقِلاَنِهِ قَالاَ نَعَمْ فَقَالَتْ نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ اِبْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي قَالاَ نَعَمْ سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ فَإِنِّي أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ قَالَ أَبُو بَكْرٍ عَائِذاً بِاللَّهِ مِنْ سَخَطِهِ وَ سَخَطِكِ يَا فَاطِمَةُ ثُمَّ اِنْتَحَبَ أَبُو بَكْرٍ بَاكِياً يَكَادُ نَفْسُهُ أَنْ تَزْهَقَ وَ هِيَ تَقُولُ وَ اَللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اَللَّهَ عَلَيْكَ فِي كُلِّ صَلاَةٍ أُصَلِّيهَا. ثُمَّ خَرَجَ بَاكِياً فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ اَلنَّاسُ فَقَالَ لَهُمْ أَ يَبِيتُ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ مُعَانِقاً لِحَلِيلَتِهِ مَسْرُوراً بِأَهْلِهِ وَ تَرَكْتُمُونِي وَ مَا أَنَا فِيهِ لاَ حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِكُمْ أَقِيلُونِي بَيْعَتِي فَقَالُوا يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لاَ يَسْتَقِيمُ وَ أَنْتَ أَعْلَمُنَا بِذَلِكَ إِنَّهُ إِنْ كَانَ هَذَا لاَ يَقُمْ لِلَّهِ دِينٌ فَقَالَ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ ذَلِكَ وَ مَا أَخَافُ مِنْ رَخَاءِ هَذِهِ اَلْعُرْوَةِ مَا بِتُّ لَيْلَةً وَ لِي فِي عُنُقِ مُسْلِمٍ بَيْعَةٌ بَعْدَ مَا سَمِعْتُ وَ رَأَيْتُ مِنْ فَاطِمَةَ قَالَ فَلَمْ يُبَايِعْ عَلِيٌّ حَتَّى مَاتَتْ فَاطِمَةُ وَ لَمْ تَمْكُثْ بَعْدَ أَبِيهَا إِلاَّ خَمْساً وَ سَبْعِينَ لَيْلَةً .)