حجت الاسلام کاشانی بامداد روز شنبه مورخ 3 اردیبهشت 1401 (مصادف با شب قدر) در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی به مناسبت شب قدر پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
کنارِ سفرهی صحیفه سجّادیه
زمانی انسان یک گرفتاری و بیماری دارد، مثلاً دست او شکسته است یا سرما خورده است و به پزشکی رجوع میکند و میداند از دکتر میخواهد چه چیزی را درمان کند، یک زمانی هم میگویند که حکیمی آمده است و همهی دردها را درمان میکند، در اینجا انسان دیگر نمیداند که باید کدام درد خود را بگوید، بعضیها هم مانند من به همهی دردها مبتلا هستند.
امروز محضر صحیفه سجادیه بودم که ببینم برای استغفار بایستی با کدام جمله بیچارگی خودم را به خدای متعال عرض کنم.
بنده شب نوزدهم ماه مبارک هم عرض کردم و الآن هم تکرار میکنم و حضرت حجّت ارواحنا فداه شاهد هستند که این جمله را راست میگویم که از شما میخواهم شب قدر به محضر علمای ربّانی بروید، ما هم بالاخره اینجا جلسهای هست و سر و صدایی میکنیم، باید به سراغ کسی بروید که از این امور اولیه رها شده باشد.
من خودم آنقدر نگران عاقبت خودم و گناهان خودم هستم و بیش از این هم نمیتوانم در اینجا توضیح بدهم، خلاصه این که خود خدا هم میداند که بار شما هم روی دوش من سنگینی میکند.
اگر من از امسال برای ماه رمضان سال بعد وعده بدهم، از شب قدری که خودم وضع خودم را میدانم ترس دارم، همهی اتفاقهای عمر ما در این شبها تغییر میکند، ممکن است همهی بیچارگیهایمان درمان بشود، برای همین هم انسان استرس دارد.
فقیرِ بیچاره امشب غنی برمیگردد.
هرچه نگاه کردم دیدم تمام عیوبی که حضرت در دعای هشتم صحیفه سجّادیه از خدای متعال خواسته است اصلاح بشود در من وجود دارد، «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ» از حرص، از ولع، «وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ» خیلی از غلطهای اضافی که انجام دادم برای خشم اضافی من بود، فوران غضب بود، «وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ» نتوانستم نعمات تو بر بندگانت را ببینم، «وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ» شکیبایی نکردم، «وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ ، وَ شَكَاسَةِ الْخُلْقِ» با بندگانت خوشاخلاق نبودم، «وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ» شاید سر و چشمم جنبید، «وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّةِ» تعصب روی چیزهایی که لازم نبود داشتم، «وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى» هر کاری کردم برای خودم بود، وقتی سخنرانی هم کردم آن چیزی را گفتم که خودم دوست داشتم، «وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى» بعضی اوقات یقین داشتم که مسیر من بر خلاف حق است، «وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ» خواب غفلت… «وَ تَعَاطِي الْكُلْفَةِ ، وَ إِيثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ» باطل را به حق ترجیح دادم، «وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ» مدام گناه کردم و تکرار کردم، بر بعضی از گناهان اصرار کردم، «وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِيَةِ» گناه را کوچک شمردم… ما چون قتل را بزرگ میشماریم کمتر مرتکب میشویم، بچه مذهبیها ان شاء الله نستجیربالله چون شرابخواری را بزرگ میشمارند ان شاء الله کمتر مرتکب میشوند، ولی پشت مردم حرف زدن، بهتان زدن، غیبت کردم، تخفیف کردن، اهانت کردن، جسارت کردن، بد دهنی کردن، خزعبل گفتن، نستجیربالله دشنام دادن… «وَ اسْتِكْبَارِ الطَّاعَةِ»، خدایا! امیدوارم این گناه را نداشته باشم که از سر استکبار تو را درست اطاعت نکرده باشم، من اگر درست اطاعت نکردم برای این بوده است که بدبخت بودم، از سر استکبار نبود، به اینجا که رسیدم دیدم امیدوار هستم که به این جرم مرا مؤاخذه نکنی، میدانی که من به بیچارگی خودم مقرّ هستم…
«وَ مُبَاهَاةِ الْمُكْثِرِينَ» به چیزهای زیادی که به من داده بودی سر خود را مشغول کردم، «وَ سُوءِ الْوِلَايَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَيْدِينَا» با زیردستهای خودم بد رفتار کردم، با کارگرم، با زن و بچهام، با مستأجرم، «وَ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَةَ عِنْدَنَا» از پدر و مادرم زبان تشکّر نداشتم تا اینکه بعضی از آنها از دنیا رفتند… ای کسانی که پدر و مادر دارید! روزی حسرت میخورید که جای جبران نیست، من قبلاً هم عرض کردهام، خدای متعال توفیق داده بود که محضر مادرم ان شاء الله زیاد بیادبی نمیکردم، ولی چند مرتبه خواسته بود که من او را به کربلا ببرم، برای این درس خواندن توفیق پیدا نکردم، فرصت میگذرد… فرصت میگذرد و دیگر نمیشود آن را جبران کرد، گاهی بچهها با پدر مادرها قهر هستند نستجیربالله، گاهی خواهر برادرها با یکدیگر قهر هستند معاذالله، اگر کسی اینطور است بیسر و صدا از جلسه بیرون برود و آشتی کند، درِ رحمت را بسته است. فرصت خیلی زود تمام میشود. انسان هر اندازه هم که کار کند حسرت میخورد، نه فقط قیامت که «أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ»،[4] دیگر میگویند فرصت نیست، در آنجا بعضیها را نگاه میکنیم که چه نوری دارند، من کور هستم، نستجیربالله عریان هستم، «أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ»، دیگر فرصت نیست، اگر بگوید من را برگردانید هم میگویند نمیشود، اگر تعبیر تندتر نگویند.
روزی من محضر بزرگی عرض کردم که آیا «اخْسَئُوا»[5] از قرآن کریم بعید نیست؟ «اخْسَئُوا» یعنی چخه!
فرمود: ما در این دنیا که هستیم، آن صفتی که در ما ملکه میشود، حقیقت ما به آن صفت است. اگر خیلی غضب داری ملائکه نستجیربالله بعضیها را به شکل سگ هار وحشی میبینند، اگر مردم را تمسر میکند او را به شکل یک حیوان میبینند، اگر کسی بیغیرت است او را به شکل یک حیوان میبینند، آن صفتی که در ما ملکه میشود چهره حقیقی ما را میسازد. بعضیها هم نستجیربالله ترکیب هستند.
خدایا! گرچه من روسیاه هستم ولی امشب به یاد عبد تو، حبیب تو، آن کسی که برای اطاعت از تو غربت کشید، آن کسی که برای اطاعت از تو دشنام شنید، آن کسی که برای بندگی تو از همسر خود گذشت، امشب لباس عزای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به تن داریم…
فرصت خیلی محدودی است، البته اصلِ کار برای آن عزیزانی است که از ابتدای شوال سال گذشته خودشان را آماده کردهاند، رجب و شعبان آبادی داشتهاند، تمرین کردهاند، عبادت کردهاند، انس گرفتهاند، روحشان دیگر نزدیک سحر آنها را از جا بلند میکند.
اما به لطف و مرحمت و آقایی خود اجازه داده است که امشب گنهکارها هم بیایند، این هم از رحمت خدای متعال است، همانطور که خورشید بر کفار و دشمنان هم میتابد و باران بر آنها هم میبارد و بنای خدای متعال بر «عادَتُكَ الْإِحْسانُ اِلَى الْمُسيئينَ، وَسَبيلُكَ الإِبْقآءُ عَلَى الْمُعْتَدينَ» است، عادت خدای متعال این است که تحمّل میکند…
وقتی حال اولیای خدا را نگاه میکنم میبینم آنها در چنین شبی چنان ضجّه میزدند و طوری حول داشتند که من نگاه میکنم و میبینم که من هنوز خواب هستم، هنوز ملتفت به سوء عاقبت و پرونده سیاه خود نیستم.
مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه که فقط اسم او را میبرم که امیدوارم امشب دعاگوی ما باشد، کسی که عمر خود را در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خرج کرد و بصورت عادی با سن و سال او… که وقتی به سن من رسیده بود بیشترِ کتابهای مهم خود را نوشته بود، و من وقتی او را نگاه میکنم گاهی شبها از حسرت نمیتوانم بخوابم.
اگر مرحوم علامه امینی اعلی الله مقامه الشّریف به هند رفت برای کتابخانهی او رفت، و کتاب مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه نسبت به کتاب الغدیر علامه امینی رضوان الله تعالی علیه یک به صد قویتر است، منتها کتاب مشکلی است و به درد همه نمیخورد. عمر خود را در دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خرج کرد.
میگوید به حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتم… اولاً که هر کجا که رفته است، مثلاً به حج و بقیع و کربلا و نجف رفته است، میگوید من زیارتنامه را در مسیر حفظ میکردم که در آنجا حواس من به آقا باشد و نخواهم مدام از روی نوشته ببینم، عمر خود را اینطور خرج میکردند… میگوید: وقتی مقابل حضرت ایستادم چنان احساس سبکی کردم که دوست داشتم از خدا بخواهم که اگر دعای مستجاب دارم همینجا روحم مفارقت کند و در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفن بشوم، بعد وقتی به گناهانم نظر کردم ترسیدم!
آن آدمی که فرصت هیچ کاری را نداشت، آنها آنقدر خودشان را در محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شکسته میدیدند که امثال من پرت هستیم.
روزی به دوستان عرض کردم که وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه در دعای 47 صحیفه سجّادیه خود را «أذل الأذلّین» معرّفی کردهاند!
من هرچه به خودم فکر میکنم میبینم من خودم را از بعضیها بهتر میدانم، با اینکه از سر تا پا سیاهی هستم، این نشان میدهد که من چقدر بیچاره هستم. این همان خودنشناسی است.
امام خود را در محضر حضرت حق جلّ و اعلی میبیند و خود را کوچکترین میبینند، میفرمایند: «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ * وَ مِثْلُ الذَّرَّه أَوْ دُونَهَا». اما من هرچه فکر کردم دیدم که من اینطور نیستم.
در روایات هست به امام عرض میکنند که شما از کجا میفهمید امام میشوید؟ مثلاً حضرت جواد علیه السلام در بغداد یا مدینه هستند و حضرت رضا علیه السلام در خراسان هستند، یا امام هادی صلوات الله علیه، یا حضرت رضا صلوات الله علیه که در مدینه هستند و امام کاظم علیه السلام در زندان بغداد هستند، میپرسند شما از کجا میفهمید که امام شدهاید؟ میفرمایند: آن لحظه یک ذلّتی نسبت به حضرت حق، یک حقارتی نسبت به حضرت حق به ما دست میدهد که خودمان را کوچکترینِ کوچکان میبینیم، خودمان را از هیچ چیزی بالاتر نمیبینیم. این حال تذلل را هیچ وقت تا آن لحظه نداریم. این حال دیگر بعد از آن با امام همراه است، میفهمیم که بار روی دوشمان گذاشتهاند. وقتی نور حق را میبیند به اوج فقر خود پی میبرد.
مست من هستم که در برابرِ حضرت حق برای خودم ارزش قائل هستم، طلبکار هستم، اگر طلبکار نبودم، اگر قدرشناس بودم کارم به اینجا نمیکشید.
حضرت سجاد صلوات الله علیه در یکی از ادعیه صحیفه سجادیّه به محضر حضرت حق عرض میکنند: «یا إِلَهِی فَلَک الْحَمْدُ فَکمْ مِنْ عَائِبَةٍ» خدایا! باید تو را سپاس گفت، من چقدر خرابکاری کردم و «سَتَرْتَهَا عَلَی فَلَمْ تَفْضَحْنِی» جلوی چشم مردم پوشاندی و مردم نمیدانند.
در بعضی از زیارتنامهها داریم که «لَوْ عَلِمَتِ الاَْرْضُ بِذُنُوبی لَساخَتْ بی» اگر زمین بشناسد من چه کسی هستم نمیگذارد روی آن پا بگذارم. اگر در جمعها باشم و بدانند من چه خبیثی هستم، همه مرا به بیرون پرت میکنند.
«فَکمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَی فَلَمْ تَفْضَحْنِی» خیلی غلط زیادی کردم و تو با حلم خودت پرده کشیدی، «وَ کمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیتَهُ عَلَی فَلَمْ تَشْهَرْنِی» چقدر گناه کردم و تو پرده کشیدی و من لو نرفتم، «وَ کمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِک عَنِّی سِتْرَهَا» چقدر پلیدی و آلودگی بود و من به سمت آن رفتم و تو پرده را کنار نزدی که بقیه بفهمند.
اگر کسی اهل این است که آبروی مردم را ببرد، امشب باید اول به این برسد که اگر کسی در آن صفت به اندازه خودش به حضرت حق شبیه نشود، در آن صفت مغفرت به سراغ او نمیآید. اگر خسیس هستی از خدای متعال رزق نخواه، اگر بخواهد عطا کند عطا میکند ولی کانال دعا کردم این است که انسان یک نسبتی پیدا کرده باشد.
این بلیّهای که در روزگار ما هست، آبروی مردم را یا به راست و یا به دروغ میبرند… آبرو بردن یک مجازاتِ سنگینِ قضائی است و به این راحتی نمیشود آبروی کسی را برد. ما خیلی راحت خودمان را بیچاره میکنیم، ای کاش که انسان لذّتی ببرد که حداقل دنیا را داشته باشد.
امشب اگر کسی به دنبال این است که خدای متعال او را ببخشد باید از پردهدری که از دیگران کرده است استغفار کند، خدای متعال نسبت به بندگان خود غیور است، خدای متعال نسبت به گنهکارها هم غیور است. در دعای کمیل میخوانید، دو ملکی که باید اعمال را بنویسند، گاهی عمل آنقدر زشت است که خدا پرده روی چشمهای آنها هم میاندازد که آنها هم نبینند، میگوید شاید توبه کرد… آبروی بندهی من نرود… واضح است که منظور از «بنده» در این جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیستند، آنها که خطا نمیکنند، خدا خدای بیچارهها هم هست، خدای گنهکاران هم هست، اتفاقاً این کار را برای امثال من میکند، پرده میاندازد.
خدایا! ما را در ترک بردن آبروی دیگران و حفظ آبروی دیگران و حفظ آبروی خودمان یاری بفرما.
خدایا! این سال پیش رو را سال مشغول شد ما به عیوب خودمان قرار بده.
خدایا! دغدغهی ما را اصلاح نفسمان قرار بده.
خدایا! عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.
خدایا! این پشیمانی که الآن داریم را تا شب قدر سال بعد از ما نگیر.
انسان پشیمان حواس خود را جمع میکند، خدایا! ما را در لحظهی مواجهه با گناه به یاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام زمان ارواحنا فداه بینداز.
امشب شب عذرخواهی از امام زمان ارواحنا فداه است، بار ما روی دوش امام زمان ارواحنا فداه است. آقا جان! اصلاً رویم نمیشود که با شما حرف بزنم…
اگر نمره شما در درسی 9.5 شده باشد میتوانی به معلم رو بزنی که نمره را 10 بدهد، کسی که نمره 1 گرفته است که…
آقا جان! سرشکسته، خطاکار، آبرورفته، عمرباخته، پشیمان به محضر شما آمدهایم.
«لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ یلْتَمِسُ مَعَایبِی مِنْ جِیرَتِی» بعضی از همسایهها میخواستند آبروی من را ببرند، «وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِک عِنْدِی» بعضیها نمیتوانستند بعضی از نعمات را ببینند، میگشتند تا عیب من را پیدا کنند، خدایا! تو پرده کشیدی. «ثُمَّ لَمْ ینْهَنِی ذَلِک عَنْ أَنْ جَرَیتُ إِلَی سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّی!» ولی من درس نگرفتم و باز هم غلط کردم.
«فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّی یا إِلَهِی بِرُشْدِهِ» خدایا! از من نادانتر کیست که خودش را اینطور خراب کند؟ «وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّی عَنْ حَظِّهِ» چه کسی از من غافلتر است از اینکه چطور بهره ببرد؟ «وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّی مِنِ اسْتِصْلَاحِ نَفْسِهِ» چه کسی از من دورتر است از ساختن و اصلاح نفس خودش؟
تو به من گنج دادی، تو به من حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دادی، من در دلم تعلّقات غیر آوردم و آن را محدود و خراب کردم، در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودم و ندیدم…
«حِینَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَیتَ عَلَی مِنْ رِزْقِک فِیمَا نَهَیتَنِی عَنْهُ مِنْ مَعْصِیتِک» به من روزی دادی و من این روزی را در راه معصیت تو مصرف کردم، به من نعمت دادی و من نعمت را در راه مخالفت با خودت مصرف کردم، «وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِی الْبَاطِلِ وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَی السُّوءِ مِنِّی حِینَ أَقِفُ بَینَ دَعْوَتِک وَ دَعْوَةِ الشَّیطَانِ» بدبختتر از من کیست؟ شیطان من را دعوت میکرد و تو هم من را دعوت میکردی، «فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ» من به دنبال شیطان رفتم، «عَلَی غَیرِ عَمًی مِنِّی فِی مَعْرِفَةٍ بِهِ» نه اینکه ندانم او کیست و تو چه کسی هستی، «وَ لَا نِسْیانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ؟» فراموش نکردم که تو خدایی، یعنی میدانستم و غلط کردم. من میدانستم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از من ناراحت میشوند…
غیرشیعیان چنین حسی ندارند، خبر ندارند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادر آنها هم هستند، ولی در جلسات مدام به من گوشزد میکردند و من میدانستم مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ما را دعا کرده است، شنیده بودم روز قیامت میآید و پیراهن حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را روی سر خود میکشند و میخواهند برای من شفاعت کنند، من حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کمک نکردم، من پروندهی خودم را سیاه کردم، من میدانستم غلطِ زیادی است…
«وَ لَا نِسْیانٍ مِنْ حِفْظِی لَهُ؟» فراموش نکردم که تو خدایی، «وَ أَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَی دَعْوَتِک إِلَی الْجَنَّةِ» یقین داشتم که تو من را به بهشت…
بهشتِ ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اگر ما را به جایی ببرند که عذاب نباشد ولی باخبر بشویم شیعیانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جای دیگری هستند خودِ باخت است…
میدانستم تو به بهشت دعوت میکنی، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است…
«وَ مُنْتَهَی دَعْوَتِهِ إِلَی النَّارِ» میدانستم که منتهای دعوت شیطان هم آتش است…
«سُبْحَانَک!! مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَی نَفْسِی» خدایا! هر نفس کشیدنِ من جسارت به تو بود، هیچ متّهمی در هیچ دادگاهی اینطور اعتراف نمیکند، «وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَکتُومِ أَمْرِی» من امر باطنی خودم را رو میکنم «وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِک أَنَاتُک عَنِّی» از اینها عجیبتر و شگفتتر این است که تو تا الآن صبر کردی، باز هم من را در جلسهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راه دادی، عجیب است که من را فراموش نکردی و به من اجازه دادی.
خدای متعال یک ویژگی دارد و آن هم این است که از کَرَمش اگر از کسی ناامید شده باشد، با حالِ تائب، نیمهی شب، اجازه نمیدهد کسی در مجلس ذکر شرکت کند…
«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِک أَنَاتُک عَنِّی» از اینها عجیبتر و شگفتتر این است که چقدر من را تحمّل میکنی، در جای دیگری فرمود انگار که تو محتاج من هستی… بجای اینکه بدهکار وقت بگیرد، طلبکار مدام فرصت میدهد، چقدر صبر میکنی… در جای دیگری فرمود انگار هیچ بندهی دیگری بجز من نداری، انگار تو نیاز داری که من را ببخشی نستجیربالله…
خدایا! اگر من متوجّه اینها باشم از این میترسم که بعداً نستجیربالله العلی العظیم بخواهم سوء استفاده کنم.
روضه و توسّل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
من شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بیست و یکم ماه مبارک رمضان نمیدانم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سی سال انگار که نستجیربالله مردهی متحرّک بودند…
خدایا! چیزی ندارم بجز اینکه قدری برای مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریه کنیم، بلکه به ما نظر کنی، من هرچه فکر میکنم امشب چیزی ندارم، بهانهای ندارم که تو دست مرا بگیری، ان شاء الله گریه میکنیم تا تو ببینی که ما محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم، نمیتوانیم مصیبت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تحمّل کنیم، ان شاء الله ما آنقدر اجنبی نیستیم.
من هر مرتبه که این روایت را خواندهام والله کمرم شکسته است، به امام صادق علیه السلام گفتند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اینطور یک تنه رزمندهی شمشیرزن بود…
خدای متعال که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با جنگیدن مبتلا نمیکنند، برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشته شدن در راه خدا از عروسی بالاتر است، خدای متعال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به این موضوع مبتلا کردند که در اینجا دفاع نکنند…
امام صادق علیه السلام فرمودند بخاطر شما بود، فرمودند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیدند در حکمت خلقت این عالم ودایعی هنوز نیامدهاند، آنها به این دنیا بیایند و به آنها ایمان عرضه بشود و حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرضه بشود و به کمال برسند و انتخاب کنند، یعنی ما و قبلیها و بعدیهای ما… بخاطر اینکه قیامت نشود، چون اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست به شمشیر میبردند در آنجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به شهادت میرسیدند و قیامت میشد. امام صادق علیه السلام در نُه روایت معتبر اینطور فرمودهاند، فرمودند یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی شماها سرمایهگذاری کردند، خدای متعال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مبتلا کردند که در آنجا دست به شمشیر نبرند، علّت هم این بود که هنوز عدّهای در این دنیا نیامده بودند که محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را داشته باشند.
هیچ پدری چنین کاری برای پسر خود نکرده است…
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم مانند فرزندان خود یتیم شدند، حالت و رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تغییر کرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که مهابت ایشان، شیعیان برجسته نوشتهاند در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند یک گنجشک کوچک در برابر شیر شرزه بودیم گرچه مهربان بود، میدیدند بین قبور قبرستان بقیع راه میروند… دل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنگ شده بود…
حبیب من! به تو سلام میکنم و جواب تو را نمیشنوم، دلم برای تو تنگ شده است…
نوشتهاند که گاهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کنار بقیع روی زمین مینشستند و مانند بچهها زار زار گریه میکردند…
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی زود خانه را عوض کردند. اگر به یک دیوار کاهگلی محکم با دست تکیه بدهید جای دستانتان میماند، دیگر آن خانه خانهی نفس کشیدن نبود، روی همهی دیوارها جای دستان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، گوشهای بسترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، گوشهای محل شستنِ لباسهای خونین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، گوشهای در مقابل فرزندان تابوت ساختند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سر خود را با خدمت به مردم گرم کرده بودند، چاه میکندند، برای کسانی که به گریه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رحم نکرده بودند!
یا امیرالمؤمنین! تو که برای فقرا و ایتامِ بیرحمِ به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چاه کندید و وقف کردید، امشب ایتامِ گنهکار شما دور هم جمع شدهاند، به یاد آن شیعهی تو در لحظهی احتضار دست خود را بلند گرفت و گفت: من دستم را دراز کردم یا امیرالمؤمنین…
ما محبّان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستیم، ولی امشب با پرونده سیاه دور یکدیگر جمع شدهایم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چاه میکندند و در چاه ناله میکردند، گاهی به بقیه میفرمودند: اینجا خیلی حرف هست…
ما اگر امروز بفهمیم یک نفر بگوید «سلونی قبل أن تفقدونی» و او را آزمایش کنند و ببینند راست میگوید، دنیا او را حلوا حلوا میکنند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: «سلونی قبل أن تفقدونی»، پایین منبر میگفتند: او دروغ میگوید…
عادت این خانواده کَرَم است…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که پردهنشین بودند برای دفاع از حق به داخل مسجد رفتند و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کردند، آن بیادب گفت: به فلان گفتند شاه تو چیست و گفت…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط کربلا برای اینکه دست بگیرند خطبه خواندند و آنها جسارت کردند…
شیوه این خانواده اینطور است که به دنبال دست گرفتن هستند، طوری به دنبال دست گرفتن هستند که انگار آنها به ما نیاز دارند…
یا امیرالمؤمنین! آن عبدِ فراری بیادب امشب آمده است، «يا مُحْسِنُ قَدْ اتاكَ الْمُسىءُ»… گنهکار به در خانهی شما آمده است…
دلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تنگ شده بود، ما که اصلاً مهربانیِ این خانواده را درک نکردهایم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که به ظاهر ضربهای نخوردند و به ظاهر شهادتشان هم بدون خونریزی و جراحت بود…
روزی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک آب میوهای آوردند، حضرت نگاه کردند و فرمودند: چقدر زیباست. بعد آن را کنار گذاشتند و فرمودند من نمیخورم. پرسیدند: آیا حرام است؟ حضرت فرمودند: نه! حرام نیست، پیغمبر در این دنیا از این میل نکردهاند، من دلم نمیآید چیزی را بخورم که پیغمبر از آن نخورده باشند.
این خانواده اینطور آقا و باوفا هستند…
یا امیرالمؤمنین! اگر من سگِ روسیاه هستم این مردم خوب هستند…
من نه ثنا گوی و مدح خوان شمایم ریزه خور خوان بی کران شمایم
گر بدم و گر ردم از آن شمایم بلکه سگ پیر آستان شمایم
چون سگ سلطان که بسته است به سلطان… بالاخره سلطان به هر کجا که برود سگ سلطان هم با سلطان میبرند، شما بخواهید یا نخواهید ما در این دنیا به نام شیعهی شما هستیم و ما را به شما میشناسند، اگر دلمان را هم نگاه کنید بالاخره نمیشود ذرهی محبّتی را انکار کرد که ما شما را دوست داریم، ولی ما در حال غرق شدن هستیم.
خدا کند روزی ما به این فهم برسیم که امشب امام زمان ارواحنا فداه برای مغفرت ما بیش از ما گریه میکنند… من زیاد این را دیدهام که پدر و مادری نگران فرزندشان هستند، هر کسی را میبینند با یک اضطراری التماس دعا میگویند، حاشا و نستجیربالله که پدر ما، پدر حقیقی ما، پدر انبیاء، حضرت حجّت ارواحنا فداه امشب اگر دعاگوی ما نبودند که ما در این جلسات نبودیم.
ای کاش من ملتفت بودم که امشب امام زمان ارواحنا فداه ضجّه میزنند که خدای متعال ما را ببخشد، من حداقل در این سال پیش رو او را کمتر فراموش میکردم، در مقابل چشمان امام زمان ارواحنا فداه کمتر خطا میکردم…
امام زمان ارواحنا فداه که حیّ هستند، امام صادق علیه السلام فرمودند: اینقدر پیغمبر را اذیت نکنید. گفتند: ما عاشق پیغمبر هستیم، حضرت فرمودند: وقتی مقابل چشمان پیغمبر گناه میکنید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اذیت میشوند…
معذرة الی بقیّة الله… آقا جان! آجرک الله فی مصیبت جدّک…
من میخواهم روضه بخوانم ولی دوست دارم امام زمان ارواحنا فداه را هم ببینم و درک کنم که حضرت برای من دعا میکنند. حضرت حجّت ارواحنا فداه که یقیناً به حال ما نظر میکنند، وقتی ما امام زمان ارواحنا فداه را دعا میکنیم حضرت حاضر و ناظر هستند، وکیل ما هستند، ولیّ ما هستند، پدر ما هستند…
آقا جان! دیگر مابقی روضه را برای شما میخوانیم، صاحب عزا شما هستید، شب شهادت پدر شماست…
محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایشان را میسوزاند ولی بخاطر وظایفی که داشتند ادامه میدادند، دل عزادار بود، جگر سوخته بود، ولی زندگی میکردند.
اگر زمانی فرصتی فراهم میشد حضرت به بقیه هم میفرمودند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مسجد نشسته بودند، مسجد کوفه هم بزرگ بود، یک نفر از آن انتها آمد و صدا زد: «وا مَظلَمَتَاه»، گفتهاند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از بالای منبر پایین آمدند و دوزانو نشستند و فرمودند: بیا تا با هم گریه کنیم، چون به من هم خیلی ظلم کردهاند، خیلی از کارها را در مقابل چشمانم کردند…
ان شاء الله امشب تصمیم بگیریم قدمی برداریم.
اگر دستتان میرسد قدری پولی در قرض الحسنهای بگذارید، به جلسات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کمک کنید، به فقرا، به ایتام کمک کنید. وضع زندگی مردم طوری است که متوسطها و بالاتر از متوسطها هم با چند سیلی صورت خود را سرخ میکنند، آبروها در خطر است.
ان شاء الله خدای متعال به مسئولان رحم کند و کمک کند که بتوانند برای شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نوکری کنند، ولی بار آنها که خیلی سنگین است بر دوش خودشان است و بار ما هم به دوش خودمان، بگردیم و ان شاء الله باقیات الصالحاتی پیدا کنیم، با خودمان فکر کنیم، برنامهریزی کنیم، هر خانواده یک نفر از نزدیکانی که میشناسید، از آبرودارها… اگر تصمیم بگیریم که ما کفیل روزی کسی بشویم امام زمان ارواحنا فداه هم کفیل ما میشوند، باید نسبتی پیدا کنیم.
امیدوارم امام زمان ارواحنا فداه امشب به دل ما بیندازند که تصمیمهای خوب و درست بگیریم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که همهی زندگیشان بندگی است. به قول مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه که میفرمودند: به خودش قسم که همهی انبیاء و اوصیاء نمیتوانند یک نفس او را… یک ضربهی او را که افضل من عبادة الثقلین است… او برای این فرصت کوتاه دنیا برای آخرت… میگویند از کسی پرسیدند که علی را چگونه دیدی؟ گفت: روزی پشت سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتم و دیدم مانند مارگزیده به خودشان میپیچیدند و بیانشان این بود که «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَطُولِ الطَّرِيقِ وَبُعْدِ السَّفَرِ»…
اگر امشب به دل ما بیفتد که کاری کنیم، یک قدم علمی، یک کار مالی، یک کار خیری، یک خدمتی، در بعضی از محلههای ما مادر شهید هست که فرزند او شهید شده است و گاهی دو روز و سه روز نان تازه ندارد که میل کند… اگر روز قیامت پسر او بیاید و بگوید که من برای امنیت شما جان دادم و مادر من به یک نان نیاز داشت و شما نفهمیدید…
والله اگر تولّی ما درست بشود امام زمان ارواحنا فداه به ما نظر میکنند، به خود امام زمان ارواحنا فداه قسم میخورم که امام زمان ارواحنا فداه طوری به ما نظر میکنند کأنّه حضرت را میبینیم و حس میکنیم، منتها باید نسبتی پیدا کنیم.
یک نفر استعداد دارد و میگوید من بار علمی برای مکتب برمیدارم، یک نفر میگوید من میتوانم کار دیگری کنم، هر کسی هر کاری که میتواند بکند، یک نفر میگوید من مجلسی که احیای امر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است را تقویت میکنم، یک نفر میگوید من ارزاق تهیه میکنم، ممکن است به عدد ماها کار متنوع باشد، من بصورت مثالی عرض میکنم.
روضهای که امشب میخواهم بخوانم روضهی دلتنگی است، روضهی خشونت نیست. تا زمانی که کسی اینطور محبّت نچشیده باشد درک نمیکند که این فراق با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه کرد.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند وقت قبل از شهادتشان میخواستند وصیت کنند فرمودند: همهی پسران من یکطور ارث میبرند، دخترها هم یکطور، ولی برای تقرّب به خدا، برای اینکه خدا من را نگاه کند نام فرزندان فاطمه [سلام الله علیه] را اول مینویسم.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواستند به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وصیت کنند فرمودند: «فَأَمَّا أَخُوكَ اَلْحُسَيْنُ فَهُوَ اِبْنُ أُمِّكَ، وَ لاَ أَزِيدُ اَلْوَصَاةَ بِذَلِكَ»،[6] دیگر نیاز نیست من چیزی بگویم، یعنی هرچه دارد از مادرش دارد.
شیعه و سنّی روایت دیگری را هم نقل کردهاند دارد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چنان عفّت مطلق به خرج دادند که آتش بر ذرّیهی ایشان حرام است.
میدانید اینطور نیست که مثلاً کسی جهنّمی باشد و با پارتیبازی به بهشت برود، ناپاک را به بهشت راه نمیدهند، عفّت این مادر بینظیر عالم وجود بگونهای بود که حسن را حسن و حسین را حسین و زینب را زینب کرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در داغ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میسوختند، اوضاع آنقدر هم سخت بود که حضرت نمیتوانستند حرف بزنند، در لشگر خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسانی بودند که اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواستند از آن خاطرات بیان کنند آنها لشگر را بهم میزدند.
لذا نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسیدند و پرسیدند: چرا این فدک را برنمیگردانید؟ حضرت فرمودند: چون لشگر آسیب میخورد.
این خیلی درد است که انسان دلتنگ باشد و نتواند به زبان بیاورد… گذشت… دیگر مانند شب نوزدهم حضرت بیقرار بودند، مدام آسمان را نگاه میکردند و میفرمودند که انگار وقت آن امر است…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از سالهای قبل وقتی این آیه «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»[7] را میخواندند گریه میکردند، میفرمودند: این من هستم که منتظر هستم…
از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میپرسیدند که چرا محاسنتان را خضاب نمیکنید؟ حضرت میفرمودند: چون منتظر هستم، من چه زمانی از این دنیا میروم؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عبد هستند و به امر الهی در اینجا ماندهاند…
وقتی ضربت خوردند دو سه اتفاق افتاد… فرزندانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افتادنِ حضرت را اینطور ندیده بودند، باورنکردنی بود. بر طبق نقلی پزشک بالای سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آوردند، آن گوشه هم آن قاتل ملعون ایستاده بود، دیدند آن ملعون لبخند میزند و میگوید من با چه ضربه و زهری آن ضربه را شدهام، یکی از دختران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همینکه این حال را دیدند فرمودند: نه! خدا پدرم را شفاء میدهد… پدرم در جنگها زیاد زخم برداشتهاند…
اما حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگونهای بود که توان نشستن هم نداشتند، گاهی بسختی حضرت را تکیه میدادند، چشمان مبارک میرفت و گاهی این چشمها را باز میکردند، نمیتوانستند طاقت بیاورند…
روزی آن دو نفر خواستند به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیایند، سمت راست نشستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سختی سر مبارک خود را برگرداندند، بلند شدند و این طرف نشستند، باز هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سر مبارک را به سختی برگرداندند، وقتی سر جایشان برگشتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند نمیتوانند سر مبارک خود را تکان بدهند، به خادمه خود اشاره کردند که سر من را برگردان، نمیخواهم سر من رو به اینها باشد…
حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم حال محتضر بود، چشمها میرفت و میآمد، این اواخر دیدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هروقت چشم باز میکنند فقط در ورودی را نگاه میکنند، لحظات آخر دیدند وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در ورودی را نگاه میکردند لبخندی زدند، بعد گفتند: خوش آمدی، خوش آمدی…
پرسیدند: یا امیرالمؤمنین! با چه کسی صحبت میکنید؟ حضرت فرمودند: «هَذِهِ فَاطِمَة»…
مراسم قرآن به سر
امشب برای بخشش گناه دیگران دعا کنید، خدا کَرَم کند و شما را هم ببخشد، بیمار و گرفتار زیاد است، از همه بدتر کسانی مانند من که عمر خود را باختهاند، دیگر برنمیگردد و جبران نمیشود.
بسم الله الرحمن الرحیم…
اول به در خانه صاحبمان برویم، آقا جان! امشب شما کجا قرآن به سر گرفتهاید؟…
يَا أَبَا الْقاسِمِ، یَا بَقیَّةَ الله، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، يَا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ…
خدایا! به دل سوختهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، به استقبال باشکوه امشبِ زهرای مرضیه سلام الله علیها، به لباس عزای حضرت حجّت ارواحنا فداه، یا أرحم الرّاحمین، یا اله العاصین، یا کَریم و یَا رَبّ… الهی العفو…
قرآنها را مقابل صورت قرار میدهیم.
«اللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ».
ده مرتبه «بِکَ یَا اللّهُ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِفَاطِمَةَ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ» و ده مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِالْحُجَّةِ».
امشب سلام بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد است، ان شاء الله با حضرت حجّت ارواحنا فداه صحن و سرای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را زیارت کنیم…
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
اللهم عجّل لولیک الفرج.
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه مریم، آیه 39 (وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ)
[5] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 108 (قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ)
[6] الأمالي (للطوسی) ، جلد ۱ ، صفحه ۷ (وَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ تِسْعٍ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلصَّيْرَفِيُّ ، اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَلزَّيَّاتِ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ اَلْإِسْكَافِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَلاَمَةَ اَلْغَنَوِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْعَامِرِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ، عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَيَّاشٍ ، عَنِ اَلْفُجَيْعِ اَلْعُقَيْلِيِّ ، قَالَ: حَدَّثَنِي اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ) ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ وَالِدِيَ اَلْوَفَاةُ أَقْبَلَ يُوصِي، فَقَالَ: هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَخُو مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ اِبْنُ عَمِّهِ وَ صَاحِبُهُ، أَوَّلُ وَصِيَّتِي أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ وَ خِيَرَتُهُ اِخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وَ اِرْتَضَاهُ لِخِيَرَتِهِ، وَ أَنَّ اَللَّهَ بَاعِثُ مَنْ فِي اَلْقُبُورِ، وَ سَائِلُ اَلنَّاسِ عَنْ أَعْمَالِهِمْ عَالِمٌ بِمَا فِي اَلصُّدُورِ. ثُمَّ إِنِّي أُوصِيكَ – يَا حَسَنُ – وَ كَفَى بِكَ وَصِيّاً بِمَا أَوْصَانِي بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ يَا بُنَيَّ اِلْزَمْ بَيْتَكَ، وَ اِبْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ، وَ لاَ تَكُنِ اَلدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّكَ، وَ أُوصِيكَ يَا بُنَيَّ بِالصَّلاَةِ عِنْدَ وَقْتِهَا، وَ اَلزَّكَاةِ فِي أَهْلِهَا عِنْدَ مَحَالِّهَا، وَ اَلصَّمْتِ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ وَ اَلاِقْتِصَادِ، وَ اَلْعَدْلِ فِي اَلرِّضَاءِ وَ اَلْغَضَبِ، وَ حُسْنِ اَلْجِوَارِ، وَ إِكْرَامِ اَلضَّيْفِ، وَ رَحْمَةِ اَلْمَجْهُودِ وَ أَصْحَابِ اَلْبَلاَءِ، وَ صِلَةِ اَلرَّحِمِ، وَ حُبِّ اَلْمَسَاكِينِ وَ مُجَالَسَتِهِمْ، وَ اَلتَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَفْضَلِ اَلْعِبَادَةِ، وَ قَصْرِ اَلْأَمَلِ، وَ اُذْكُرِ اَلْمَوْتَ، وَ اِزْهَدْ فِي اَلدُّنْيَا، فَإِنَّكَ رَهِينُ مَوْتٍ، وَ غَرَضُ بَلاَءٍ، وَ صَرِيعُ سُقْمٍ. وَ أُوصِيكَ بِخَشْيَةِ اَللَّهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلاَنِيَتِكَ، وَ أَنْهَاكَ عَنِ اَلتَّسَرُّعِ بِالْقَوْلِ وَ اَلْفِعْلِ، وَ إِذَا عَرَضَ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِ اَلْآخِرَةِ فَابْدَأْ بِهِ، وَ إِذَا عَرَضَ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِ اَلدُّنْيَا فَتَأَنَّهُ حَتَّى تُصِيبَ رُشْدَكَ فِيهِ، وَ إِيَّاكَ وَ مَوَاطِنَ اَلتُّهَمَةِ وَ اَلْمَجْلِسَ اَلْمَظْنُونَ بِهِ اَلسَّوْءُ، فَإِنَّ قَرِينَ اَلسَّوْءِ يَغُرُّ جَلِيسَهُ. وَ كُنْ لِلَّهِ يَا بُنَيَّ عَامِلاً، وَ عَنِ اَلْخَنَا زَجُوراً، وَ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً، وَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ نَاهِياً، وَ وَاخِ اَلْإِخْوَانَ فِي اَللَّهِ، وَ أَحِبَّ اَلصَّالِحَ لِصَلاَحِهِ، وَ دَارِ اَلْفَاسِقَ عَنْ دِينِكَ، وَ أَبْغِضْهُ بِقَلْبِكَ، وَ زَايِلْهُ بِأَعْمَالِكَ، كَيْ لاَ تَكُونَ مِثْلَهُ، وَ إِيَّاكَ وَ اَلْجُلُوسَ فِي اَلطُّرُقَاتِ، وَ دَعِ اَلْمُمَارَاةَ، وَ مُجَازَاةَ مَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ وَ لاَ عِلْمَ. وَ اِقْتَصِدْ يَا بُنَيَّ فِي مَعِيشَتِكَ، وَ اِقْتَصِدْ فِي عِبَادَتِكَ، وَ عَلَيْكَ فِيهَا بِالْأَمْرِ اَلدَّائِمِ اَلَّذِي تُطِيقُهُ، وَ اِلْزَمِ اَلصَّمْتَ تَسْلَمْ، وَ قَدِّمْ لِنَفْسِكَ تَغْنَمْ، وَ تَعَلَّمِ اَلْخَيْرَ تَعْلَمْ، وَ كُنْ لِلَّهِ ذَاكِراً عَلَى كُلِّ حَالٍ، وَ اِرْحَمْ مِنْ أَهْلِكَ اَلصَّغِيرَ، وَ وَقِّرْ مِنْهُمُ اَلْكَبِيرَ، وَ لاَ تَأْكُلَنَّ طَعَاماً حَتَّى تَتَصَدَّقَ مِنْهُ قَبْلَ أَكْلِهِ، وَ عَلَيْكَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ زَكَاةُ اَلْبَدَنِ وَ جُنَّةٌ لِأَهْلِهِ، وَ جَاهِدْ نَفْسَكَ، وَ اِحْذَرْ جَلِيسَكَ، وَ اِجْتَنِبْ عَدُوَّكَ، وَ عَلَيْكَ بِمَجَالِسِ اَلذِّكْرِ، وَ أَكْثِرْ مِنَ اَلدُّعَاءِ فَإِنِّي لَمْ آلُكَ يَا بُنَيَّ نُصْحاً، وَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ . وَ أُوصِيكَ بِأَخِيكَ مُحَمَّدٍ خَيْراً، فَإِنَّهُ شَقِيقُكَ وَ اِبْنُ أَبِيكَ، وَ قَدْ تَعْلَمُ حُبِّي لَهُ، فَأَمَّا أَخُوكَ اَلْحُسَيْنُ فَهُوَ اِبْنُ أُمِّكَ، وَ لاَ أَزِيدُ اَلْوَصَاةَ بِذَلِكَ، وَ اَللَّهُ اَلْخَلِيفَةُ عَلَيْكُمْ، وَ إِيَّاهُ أَسْأَلُ أَنْ يُصْلِحَكُمْ، وَ أَنْ يَكُفَّ اَلطُّغَاةَ اَلْبُغَاةَ عَنْكُمْ، وَ اَلصَّبْرَ اَلصَّبْرَ حَتَّى يُنْزِلَ اَللَّهُ اَلْأَمْرَ، وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ .)
[7] سوره مبارکه احزاب، آیه 23