اهمیت عزاداری و زیارت سیدالشهداء علیه السلام

3

نویسنده

ادمین سایت

مورخ 26 آیان 1394؛ حجت الاسلام کاشانی در جلسه ی هیئت بنی الزهرا سلام الله علیها به بیان اهمیت عزاداری و زیارت سیدالشهداء علیه السلام پرداخته اند که مشروح آن در ذیل آمده است.

جهت دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

تهاجم فرهنگی پس از شهادت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

بعد از شهادت پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی از مهم‌ترین معضلاتی که در جامعه رخ داد یک جریان تهاجم فرهنگی همه جانبه بود. برای این‌که بتوانند از لحاظ فرهنگی جامعه را به سمتی که می‌خواهند برگردانند سلسله اقدامات زیادی انجام دادند که یکی از آن اقدامات که خیلی خوب در آن موفّق شدند استحاله‌ی جامعه نسبت به جریان اهل بیت (علیهم السّلام) بود؛ یعنی کار رسانه‌ای تبلیغی جدّی علیه شخصیت اهل بیت (علیهم السّلام) که در این کار بسیار موفّق شدند. به شکلی که وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم که نه فقط از اعراب یعنی عرب بادیه‌نشین- نه از عرب‌ها، نه از عجم‌ها که حتّی از داخل مجموعه‌ی اهل بیت هم این‌ها تلفات جدّی گرفته‌اند به گونه‌ای که در میان فرزندان ائمّه هم غیر شیعه داریم، در فرزندان امیر (سلام الله علیه) هم غیر شیعه داریم؛ این‌قدر تهاجم جدّی بود. چه کار کرده بودند؟

رهنمود پیغمبر برای نجات از گمراهی

پیغمبر فرموده بودند برای این‌که گمراه نشوید یک متن مکتوب داریم که قانون اساسی است؛ قرآن است و یک مفسّر شاخص داریم که حقّ تفسیر با او است، تبیین را هم او انجام می‌دهد، مصداق را هم او تعیین می‌کند. اگر این دو را بفهمید و در جامعه حاکم باشد هرگز گمراه نمی‌شوید. این هرگز گمراه نمی‌شوید نه این‌که تا سال 20 یا تا سال 60 گمراه نمی‌شوید، بلکه هرگز گمراه نمی‌شوید. اگر الآن هم این‌طور باشد هرگز گمراه نمی‌شوید، هزار سال بعد هم هرگز گمراه نمی‌شوید، هزار سال پیش هم گمراه نمی‌شدید.

تلاش خلفا برای گمراه کردن جامعه‌ی اسلامی

تمام تلاش مکتب خلفا این شد که در این دو عامل جلوگیری از گمراهی دست ببرند؛ یا کم کنند یا زیاد کنند. آن چیزی که مدّ نظر من نیست و نمی‌خواهم در مورد آن بحث کنم این است که بلافاصله بعد از پیغمبر آمدند و یکی از این دو را به طور موقّت حذف کردند و گفتند: فعلاً به کتاب عمل نمی‌کنیم تا بتوانند جریان سقیفه را برگزار کنند.

بعد به این دو مورد، مورد سوم اضافه کردند که آن هم محلّ بحث من نیست و آن هم این است که شخصیت خلیفه یعنی حاکم بعد از پیغمبر را به دو موردی که پیغمبر فرموده بود اضافه کردند؛ ثقلین سه مورد شد! کتاب خدا و اهل بیت پیغمبر (علیهم السّلام) که به سنّت پیغمبر تبدیل شد دلیل آن را عرض خواهم کرد- و فهم خلیفه از دین. فهم خلیفه‌ی اوّل و دوم هم جزء اصل دین شد! اگر شما می‌خواهید کاری انجام دهید باید خود را با قرآن و به جای عترت پیغمبر که به سنّت تبدیل شد و خلیفه تطبیق بدهید. مثلاً نگاه کنید در زمان معاویه نقل حدیث شروطی داشت: اوّلین شرط این بود که از حاکم جامعه یعنی از معاویه مجوّز صادر شده باشد. مثل حالا که وقتی طلبه‌های می‌خواهند معمّم بشوند معاونت تهذیب حوزه باید مجوّز صادر کند که به آن مجوّز تعمیم و تلبّس به آن می‌گویند. هر کسی نمی‌تواند لباس طلبه‌ها را به تن کند.

شرایط نقل حدیث در زمان معاویه

اگر کسی می‌خواست حدیث نقل کند باید از وزارت ارشاد دولت معاویه مجوّز می‌گرفت. ابوذر این مجوّز را نداشت تبعید شد. ابوهریره و انس بن مالک و کعب الاحبار یهودی مجوّز داشتند امّا سلمان و عمّار مجوّز نداشتند. کار دوم این بود که می‌گفتند: یک مجوّز کلّی می‌دادند که ابوهریره و… می‌دادند و دیگر این‌که به حدیثی مجوّز نقل می‌دادند که زمان خلیفه‌ی اوّل یا دوم نقل شده باشد اگر چیزی در آن زمان نقل نشده باشد الآن هم نمی‌شود آن را نقل کرد.

تلاش خلفا در حذف اهل بیت (علیهم السّلام) از ذهن جامعه

یک روز قرآن و عترت که دو مورد بودند یک مورد شدند و یک روز سه مورد شد که مورد سوم هم حاکم است؛ یعنی سنّت پیغمبر به شرطی قبول است که خلفا نقل کرده باشند و پذیرفته باشند نه سنّت‌هایی که آن‌ها نقل نکردند. با این حال باز روی عترت کار کردند و گفتند کتاب و اهل بیت نباید باشد، کتاب و سنّت باید باشد. چون اهل بیت یعنی آن چیزی که این چند نفر از اهل بیت می‌گویند نه هر کسی بگوید. سنّت پیغمبر یعنی هر کسی که آن‌جا بوده و حاضر بوده حالا راست گفته یا دروغ گفته از پیغمبر نقل کند. در این پروژه خلفا سعی کردند اهل البیت (علیهم السّلام) را از این منطق عدم گمراهی مردم خارج کنند. گفتند کتاب، به جای اهل بیت گفتند سنّت پیغمبر و سنّت پیغمبر یعنی آن چیزی که از قول و فعل و تقریر از پیغمبر نقل شده است. چه کسی نقل کرده است؟ هر آدمی. نه علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام)، نه امام حسن (علیه السّلام)، نه امام حسین (علیه السّلام). لذا شما می‌بینید کم کم مردم از اهل بیت (علیهم السّلام) فاصله گرفتند.

ایجاد انحراف در مفهوم اهل بیت (علیهم السّلام) توسط خلفا

بلای بعدی که خلفا اضافه کردند این بود که در افراد اهل البیت هم دخل و تصرّف کردند. مثلاً عبّاس، عمومی پیغمبر را هم به اهل بیت پیغمبر (علیهم السّلام) اضافه کردند. همسران پیغمبر را هم به اهل بیت اضافه کردند. این انحراف در مورد همسران پیغمبر چندان کاربردی نداشت و جامعه آن را نپذیرفت. منظور من از نظر تاریخی است امّا ممکن است امروز به بعضی از اهل تفسیر رجوع کنید همسران پیغمبر را جزء اهل بیت بدانند. ولی از نظر تاریخی اهل بیت خانواده‌ی نسبی شدند. این یعنی این‌که چند بار کار را محکم کرده است. قرآن و اهل بیت تبدیل به قرآن و سنّت و سیره‌ی آن دو نفر شد. از سنّت هم چیزهایی قبول است که آن دو نفر نقل کردند. برای محکم‌کاری به عدّه‌ی اهل بیت عدّه‌ی دیگری را اضافه کردند. گفتند عبّاس و فرزندان او جزء اهل بیت هستند. اگر قحطی می‌شد به خانه‌ی عبّاس عموی پیغمبر می‌رفتند و توسّل می‌کردند. آیا عبّاس مهم‌ترین مسلمان بود؟ قطعاً نبود. عبّاس تا فتح مکّه اسلام نیاورد. بعضی از بزرگان مسلمین مانند عمّار 20 سال جلوتر از او اسلام آوردند.

علّت ایجاد تحریف در تعداد اهل بیت

آیا عبّاس از اهل مشاهیر اهل تقوا بود؟ خیر. به چه دلیل وقتی قحطی می‌شود به عبّای متوسّل می‌شدند؟ چون عموی پیغمبر و از اهل بیت پیغمبر است. یعنی سعی کردند اهل بیت (علیهم السّلام) را از جایگاه مرجعیت حذف کنند امّا محکم‌کاری کردند و در عدّه‌ی اهل بیت دست بردند تا بتوانند راحت‌تر اعمال نفوذ کنند. لذا شما می‌بینید وقتی می‌خواهند یزید را ولیعهد کنند به ابن عبّاس می‌گویند: شما به عنوان اهل بیت پیغمبر چه نظری دارید؟ منتها کار در این‌جا پایان نیافت.

جلوگیری خلفا از ارتباط مردم با اهل بیت

آن‌ها ارتباط با اهل بیت اصلی را بسیار مشکل کردند به گونه‌ای که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) در جامعه‌ای که زندگی می‌کرد مرجعیت نداشت؛ یعنی محلّ رجوع نبود در حدّی که حتّی یک مسئله‌ی فقهی از سیّد الشّهداء نقل نشده است. امام حسین (علیه السّلام) ده سال امام بود امّا یک نفر به عنوان مفتی، فتوادهنده، فقیه امّت، از پسر پیغمبر یک سؤال هم نپرسیده است؛ یعنی شأن فقاهت حضرت ابا عبدالله کلّاً کأن لم یکن تلقّی شد.

برای رسیدن به این هدف کار فرهنگی جدّی صورت گرفت. یک عدّه را با تهدید، یک عدّه را با قتل از اهل بیت دور می‌کردند. افراد می‌دیدند اگر با اهل بیت (علیهم السّلام) در ارتباط باشند ضرر دارد؛ مثلاً حقوق آن‌ها را رعایت نمی‌کنند، به آن‌ها تهمت می‌زنند و برای آن‌ها مشکل امنیتی فراهم می‌کنند. یک عدّه را با قتل از اهل بیت (علیهم السّلام) دور کردند. در دوره‌های مختلف چند صد هزار نفر از شیعه کشته شدند تا واقعه‌ی کربلا اتّفاق افتاد.

سیاست تغییر جمعیتی

خلفا باز هم سیاست تغییر جمعیتی را به کار بردند؛ یعنی کوفیانی که محبّ حضرت بودند را به خراسان کوچ می‌دادند و شامیان را که ناصبی و دشمنان اهل بیت بودند را به کوفه می‌آوردند. مثلاً در دسته‌های 50 هزار نفری که نقل شده است به کوفه کوچ می‌دادند؛ یعنی هر جایی که انسجام شیعه وجود داشت سعی می‌کردند ترکیب جمعیت را به هم بزنند که شیعیان به چشم نیایند.

جلوگیری از ابراز محبّت به اهل بیت (علیهم السّلام)

از طرفی با تمام مظاهر ابراز محبّت به اهل بیت هم مقابله می‌شد به گونه‌ای که «كَانَ بَنُو أميَّة إذا سَمِعُوا بِمَولُودٍ اسمُهُ عَليٍّ قَتَلُوهٌ»[4] این را خودشان نقل کرده‌اند شیعیان نقل نکرده‌اند، اگر می‌فهمیدند اسم کسی علی است به صرف این‌که اسم او علی است او را می‌کشتند.

اعمال شرایط فجیع بر اهل بیت (علیهم السّلام) و دوستداران آن‌ها

حضرت باقر (علیه السّلام) فرمود: ما در شرایطی زندگی می‌کردیم که اگر به یک نفر کافر می‌گفتند یا زناکار می‌گفتند اتّهام بسیار کوچکتری بود تا این‌که به کسی بگویند محبّ علی (علیه السّلام) معرفی می‌شد. از این مشکل هیچ راه فراری نبود. وقتی می‌گوییم تهدید یعنی تهدیدی که دائماً مردم قتل را می‌دیدند. گروه‌های بزرگی از طرفداران امیر المؤمنین را با یک دست لباس به سیاه‌چال می‌بردند و بعد از یک مدّت این لباس می‌پوسید، برهنه می‌شدند، زن و مرد شیعه کنار هم برهنه بودند تا بمیرند. کاری می‌کردند که اصلاً کسی جرأت نکند تا بخواهد به آن سمت برود. از تمام مظاهر ابراز محبّت به اهل بیت (علیهم السّلام) جلوگیری می‌کردند. از اسم‌گذاری جلوگیری شد تا ارتباط تا این‌که کسی رسماً بگوید من پیرو مکتب امیر المؤمنین هستم که این کار گناه نابخشودنی فوق العاده محسوب می‌شد لذا مردم کم کم از ترس، از جهل از اهل بیت (علیهم السّلام) فاصله گرفتند.

قدرت و هنر تبلیغات

هنر تبلیغات را می‌توان در این ماجرا به وضوح دید. یک وقت پسر مختار نزد امام باقر (علیه السّلام) می‌رود و می‌گوید: پدر من ملعون است یا مرحوم؟ یعنی پدر پسر خود را نمی‌شناسد! این‌قدر علیه او تبلیغات انجام شد. به حدّی علیه شأن اهل بیت (علیهم السّلام) تبلیغات صورت گرفت، آن‌قدر بر عصمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اشکال‌تراشی شد که وقتی پیغمبر مورد تبلیغات سوء قرار بگیرد به تبع این کار شأن اهل بیت او نیز کم می‌شود. می‌گویند: خود او که پیغمبر بود عصمت نداشت وای به حال اهل بیت او! به گونه‌ای که شما در بین نزدیکان سیّد الشّهداء، بعضی از برادران امام حسین (علیه السّلام) می‌بینید که برای امام حسین (علیه السّلام) مقام امامت را قائل نیستند. یا در مورد امام سجّاد؛ مثلاً به ایشان می‌گویند چه معنی دارد که تو بزرگ بنی هاشم هستی؟ سنّ من از تو بیشتر است، پدر من هم علیّ بن ابی طالب بوده امّا پدر تو برادر من بوده است، سابقه‌ی پدر من از سابقه‌ی پدر تو بیشتر است و هم خود من از تو سابقه‌ی بیشتری دارم. چرا تو بزرگ بنی هاشم هستی؟ فکر می‌کردند علّت انتساب این مقام عوامل ظاهری است. بعضی از این معترضان برادران امام حسین (علیه السّلام) هستند. این‌قدر کار تبلیغی جدّی شد.

وقتی می‌خواست کربلا اتّفاق بیفتد سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دیدند رسماً جبهه‌ی کفر می‌خواهد پرچم کفر بلند کند و هیچ کسی هم نمی‌تواند جلوداری کند. هر کسی با این مظهر ظلم -که مثلاً یزید باشد- می‌خواست قیام کند به عنوان این‌که او کسی است که با خلیفه‌ی خدا به مخالفت برخاسته و کافر است مبارزه می‌کردند و می‌گفتند: به شما ربطی ندارد که خلیفه‌ی خدا ظالم است، خود خدا خواسته او جانشین او بر روی زمین باشد. یعنی خدا چیزی را می‌خواهد و شما نمی‌خواهید! جبر به شدّت توسط بنی امیّه در جامعه تبلیغ می‌شد. خدا خواسته یزید بیاید و شما نمی‌خواهید؟ یعنی اراده‌ی خدا را قبول ندارید؟ همین طرز تفکّر برای تکفیر مخالفان کافی بود به گونه‌ای که بعدها کمی که در این راه پیش رفتند گفتند خلیفه‌ی خدا از رسول خدا بالاتر است! چون خلیفه‌ی خدا جانشین خدا است و رسول خدا یعنی پیغام‌بر خدا، او تنها پیغام را رسانده است امّا خلیفه جانشین خدا است. کمی پا فراتر گذاشتند ولی چون نتوانستند کار را پیش ببرند به این‌جا رسیدند که می‌گفتند: به جای طواف دور خانه‌ی خدا دور قصر عبد الملک مروان طواف کنید! بنی امیّه با سرعت و شدّت به سمت هدف خود پیش می‌رفتند. سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دیدند اگر قیام نکنند چند حقیقت از بین خواهد رفت.

فرق سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) با امامان بعدی

در تحلیل‌های قیام سیّد الشّهداء یکی از مواردی که باید بررسی شود این است که فرق سیّد الشّهداء با ائمّه‌ی بعدی این است که امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) امام است با روایت متواتر مقبول عند الکل از پیغمبر است و ائمّه‌ی بعد این ویژگی را ندارند؛ یعنی تمام حضّار یا دیده بودند یا با یک واسطه می‌شد بپرسند که این کسی که رو به روی ما ایستاده است سرور جوانان اهل بهشت است یعنی بهشتی است و اگر هم بخواهید به او اتّهام کفر بزنید ممکن است بخواهید اتّهام بزنید ولی در جامعه مقبول نخواهد بود. ولی امام سجّاد این ویژگی را نداشت که پیغمبر راجع به او چنین چیزی فرموده باشد.

وقتی آیه‌ی تطهیر نازل شد بین شیعه و سنّی شک نیست- امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) جزء اهل بیت است. امام سجّاد (علیه السّلام) باید ثابت شود. این مسئله یک اختلاف مذهبی بین ما و اهل سنّت است ولی در مورد امام حسین هیچ کسی شک نداشت، هر کسی با هر تعریفی اهل البیت (علیهم السّلام) را تعریف کند جزء اهل بیت است، در مورد امام حسین اختلافی وجود ندارد. هیچ مسلکی نیست که بگوید امام حسین (علیه السّلام) جزء اهل بیت پیغمبر نیست. مودّت امام حسین (علیه السّلام) که از اهل بیت پیغمبر بود واجب بود و این چیزی نبود که فقط شیعیان بگویند.

ابن جوزی می‌گوید: به چند دلیل یزید کافر است. یک مورد این بود که یزید گفت: پسر پیغمبر که سیّد شباب اهل جنّة، یعنی سرور جوانان بهشت بود را مهدور الدّم دانست و گفت: او باید کشته شود. این شخص کافر است. یک غیر شیعه‌ی بسیار تندرو که حدیث ثقلین را قبول ندارد می‌گوید: او کافر است چون با کسی که حدیث سیّد شباب اهل الجنّة را یدک می‌کشد به مخالفت پرداخته است. لذا شرایط سیّد الشّهداء شرایط خاصّی بود.

علل قیام امام حسین (علیه السّلام)

اگر امام حسین (علیه السّلام) قیام نمی‌کرد تا امروز هر کسی علیه ظلم قیام کرده بود می‌گفتند علیه خلیفه‌ی خدا و اراده‌ی حضرت حق قیام کرده است، او کافر است، او را بکشید و دفن هم نکنید، او را در قبرستان مسلمین نگذارید، بر او نماز میّت هم نخوانید که هیچ حرمتی ندارد. در مورد امام حسین (علیه السّلام) نیز چنین اتّفاقی رخ داد؛ یعنی سعی شد چنین تبلیغی بشود منتها به فضل الهی این توطئه به ثمر نرسید. برای امام حسین هم چنین اتّفاقی رخ داد، یعنی بدن مطهّر آن بزرگوار را به همین دلیل دفن نکردند، به همین دلیل بر او نماز نخواندند. وقتی در سپاه سیّد الشّهداء نماز می‌خواندند تیر می‌زدند چون می‌گفتند: این نماز کفّار است و قبول نیست. آن‌ها در یک هماورد تمام قد ایستادند و تلاش کردند تا جریان سیّد الشّهداء را جریان کافر قلمداد کنند. قبیله‌ی بنی اود در کوفه آن روز به شکرانه‌ی شهادت امام حسین (علیه السّلام) روزه گرفتند و تا سال‌ها روزه‌ی روز عاشورای قبیله‌ی بنی اود معروف بود. عدّه‌ای مساجد را برای شکست کفّار تجدید بنا کردند. یا پذیرایی بازار شام از اسرا. آن‌ها در یک هماوردی نباید ضعف نشان می‌دادند و تلاش کردند اهل البیت (علیهم السّلام) را کافر قلمداد کنند. از سوی دیگر سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) از جمله‌ای استفاده می‌کند که در واقع کلید واژه‌ی قیام حضرت است و آن هم عنوان اهل البیت است. طرف مقابل هیچ پاسخی در برابر این برهان ندارد. اگر در سخنرانی‌های حضرت بررسی کنید می‌بینید که ایشان می‌فرمایند: جز من فرزند پیغمبری روی این زمین نیست. چون مردم می‌دانستند محبّت به فرزند پیغمبر واجب است. در صحیح بخاری آمده است که از خلیفه‌ی اوّل هم نقل شده است «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ»[5] اگر می‌خواهید از شأن پیغمبر مراقبت کنید و حرمت او را حفظ کنید درباره‌ی اهل بیت او حرمت را حفظ کنید. یک مبارزه‌ی تمام عیار از هر دو طرف شکل گرفت. مضمون تمام سخنرانی‌های حضرت از مکّه تا کوفه این است که من فرزند پیغمبر هستم «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ»[6].

تلاش بنی امیّه در خاموش کردن چراغ هدایت

بنی امیّه بعد از جریان سیّد الشّهداء تمام تلاش خود را انجام داد که سعی کند این جریان روشنگر خاموش شود. چون اگر این حرف جا می‌افتاد کفر دستگاه بنی امیّه و سردمداران قبلی روشن می‌شد. لذا شما می‌بینید وقتی اسرا را به شام می‌آورند به وضعی می‌آورند که توان بیان آن به راحتی نیست. زرکلی وهّابی می‌گوید: وضعی که دختران پیغمبر در شام داشتند به گونه‌ای بود که هیچ زنی از زنان دربار بنی امیّه… -تعبیر او سفیانیه است یعنی زنان طرفدار حکومت بنی امیّه که یا همسر وزیر بودند یا همسر شاه بودند- سفیانیه‌ای نبود که به آن وضع گریه می‌کرد! یعنی کاری کردند که زنان خودشان هم گریه می‌کردند، این‌قدر توهین کردند! نه این‌که محبّین گریه می‌کردند. آن‌ها با تمام قوا به میدان آمدند.

مکتب اربعین حسینی

شما می‌بینید که مکتب اربعین چه می‌کند؟ کاری که اسرا در شام انجام دادند قابل فهم نیست الّا این‌که شما یک روز به کاخ سفید بروید و مثلاً یک ساعت از فضائل امام خمینی بیان کنید و بعد مجلس به هم بریزد و اوباما شروع به گریه کند! یعنی قابل فهم نیست. اگر کسی می‌خواهد بفهمد چه اتّفاقی رخ داده و آثار این را در تاریخ ببیند باید چنین حدسی بزند و چنین تشبیهی در ذهن خود داشته باشد.

رسوایی بنی امیّه پس از حادثه‌ی کربلا

این است که شما در کاخ یزید که آن موقع سر مطهّر سیّد الشّهداء در مقابل است سخنرانی کنید و یزید شروع به گریه کند. یزید که اهل نفاق است؛ یعنی می‌بیند اگر نخواهد همراهی کند و گریه نکند همه چیز را از دست خواهد داد کما این‌که عبد الملک مروان گفت: علّت شکست بنی امیّه و فرزندان ابوسفیان قتل پسر پیغمبر است. عبد الملک پسر مروان است و طرفدار اهل بیت نیست.

شما می‌بینید که عمده‌ی فرمایشات زین العابدین (صلوات الله علیه) دایر مدار دو، سه جمله‌ی تکراری است که همه آن را شنیده‌اند. امام سجّاد در آن‌جا حرف جدیدی مطرح نکرده است منتها چون مردم شام جهل داشتند برای این‌که حضرت این جهل را برطرف کند یا حجّت را وارد کند وارد شد. وقتی سخنرانی کرد فرمود: من فرزند کسی هستم که به او وحی شد؛ یعنی پسر پیغمبر شما. «طُعِنَ بِرُمْحَيْنِ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ»[7] (در منابع از قنبر نقل شده است) با دو دست با تمام توان- در راه اسلام جنگید. قبل از این‌که پدران شما در فتح مکّه به اسلام ایمان بیاورد و آن موقع که قبله جای دیگری بود او مسلمان بود. بعد هم گفت: من فرزند آن کسی هستم که سیّده‌ی نساء اهل الجنّة است.

یکی از اساتید که که مترجم مشهور زبان‌های فارسی به انگلیسی می‌گفت: من مقتلی پیدا کردم، من گزارشی از سفیر امپراطوری بیزانس پیدا کردم که آن زمان او در مجلس حاضر بوده است و او هم این نقل را نوشته است. او نوشته است به نظر من معاهدات اقتصادی خود با بنی امیّه را لغو کنید چون آن‌ها قابل اطمینان نیستند چون من در مجلسی بودم که فرزندان اهل بیت را به وضعی آورده بودند که اسرای جنگی را آن‌طور نمی‌آورند و آن‌ها برای کشتن پسر پیغمبر خود شادی می‌کردند. آیا آن‌ها به معاهدات ما پایبند خواهند بود؟ ارزش ندارد. یزید آن روز در آن مجلس مفتضح شد لذا مجبور شد بگوید خدا عبیدالله بن زیاد را لعنت کند من نمی‌خواستم او را بکشم، او کشته است، او صله‌ی رحم را رعایت نکرده است. کما این‌که امروز وهابیت هم همین را می‌گوید. می‌گویند: عبیدالله کشت یزید راضی نبود. و برای این توجیه حقیر نمی‌گویند اگر راضی نبود یک نفر که چنین اشتباه بزرگی را انجام دهد اگر او را محاکمه نکنند او را عزل خواهند کرد در حالی که عبیدالله عزل نشد و خودشان هم می‌دانند.

یکی از وهابیان در مورد امیر المؤمنین یزید بن معاویه کتابی نوشته و از او تعریف کرده و می‌گوید: آنچه که مسلّم است این است که عبیدالله مسئولیت همه‌ی کارها را بر عهده داشت فقط نمی‌دانم چرا سیّدنا یزید بن معاویه او را عزل نکرد؟ اگر شخصی نخواهد قبول کند چنین حرف‌های بی‌پایه و اساسی را می‌گوید. چنین گناه را کسی بدون هماهنگی حاکم انجام دهد و در این حد آبروریزی انجام دهد و حاکم او را عزل نکند و تنها به یک لعن در آن جلسه اکتفا کند!

تلاش بنی امیّه برای فراموش کردن روز عاشورا

تمام تلاش جریان بنی امیّه از این به بعد این بود که اگر مردم اهل بیت را فراموش کنند لذا روز عاشورا و عزداری برای سیّد الشّهداء به سرور و شادی تبدیل شد و متأسّفانه امروز تمام اهل سنّت روز عاشورا را روز مبارک می‌دانند؛ یعنی می‌گویند روز عاشورا ولو در آن چنین قتلی هم صورت گرفته باشد مبارک است. مثلاً فرض کنید شخصی پدرش در روز 22 بهمن از دنیا رفته است می‌گوید روز 22 بهمن یوم الله ولو پدر من از دنیا رفته است. می‌گوید: درست است که در روز عاشورا قتل پسر پیغمبر خدا اتّفاق افتاده است ولی روز بزرگی است؛ یعنی آن‌قدر کار کردند که این روز، روز شادی و فرح بشود.

آداب و اسرار زیارت سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

اهل بیت چه کردند؟ تمام تلاش اهل بیت (علیهم السّلام) این بود که عزاداری برای سیّد الشّهداء باقی بماند. مرحله‌ی بعد زیارت است. لذا شما می‌بینید اتّفاقات عجیبی رخ داده است. درباره‌ی زیارت سیّد الشّهداء فرموده شده اگر اسب داری هم پیاده برو. نه فقط اربعین که الآن است. بیش از 20 روایت در این مورد داریم که این راه را پیاده برو و وقتی می‌خواهی پیاده بروی با خود غذا نبر، کئیب برو، یعنی انسان ماتم‌زده. فکر کن ببین چرا پسر پیامبر قیام کرد؟ اشعث و اغبر باید رفت یعنی ژولیده و خاک‌آلود. حضرت امام صادق (سلام الله علیه) گله می‌کند و می‌گوید: به زیارت جدّ ما می‌روند و با خود سفره‌ی غذا می‌برند در حالی که جدّ ما را تشنه و گرسنه کشتند.

زیارت سیّد الشّهداء ارتباط عاطفی است، زیارت سیّد الشّهداء معارف ایجاد می‌کند، زیارت سیّد الشّهداء ارتقاء معنوی می‌دهد ولی هر کسی که زائر زیارت سیّد الشّهداء باید بداند تبلیغ قیام امام حسین (علیه السّلام) پرچم متحرّک رسالت دارد.

شیعیان پرچم تبلیغ اهل بیت (علیهم السّلام)

فرض کنید به شما بگویند شبکه‌ای هست که سه میلیارد بیننده دارد. برای شما مهم نیست که کجا است، می‌گویید کجا است می‌گویید پس یک کار مهمّ رسانه‌ای انجام دهیم. اگر در دنیا اتّفاقی رخ دهد و پنج هزار نفر در یک روز خاصّی دور هم جمع بشوند کسانی که اهل جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی تاریخی هستند روی این حرکت تحلیل انجام می‌دهند که چه اتّفاقی باعث می‌شود پنج هزار نفر دور هم جمع شوند؟ آن هم حادثه‌ای که جوّی نیست مثلاً یک شهید بزرگوار را بیاورند، مجموعه‌ی شهید یا خواننده‌ای از دنیا برود، عدّه‌ای بیایند و بعد فروکش کنند. هر روز رو به فزونی است و هر سال قابل پیش بینی است لذا شما می‌بینید که اهل البیت (علیهم السّلام) برای ما به عنوان پرچم‌های تبلیغی وظیفه قائل شده‌اند.

اهمّیّت زیارت امام حسین (علیه السّلام)

روزی حضرت صادق از یکی از شاگردان خود پرسید: آیا در شیعیان ما کسی هست دو سال گذشته باشد و به زیارت نرفته باشد؟ او گفت: آقا من بعید می‌دانم. این مفهوم دارد. حضرت صادق تشویق کرده بود و حال می‌خواست بهره‌وری این تبلیغ را بسنجد. شیعیان در چه فواصل زمانی به زیارت می‌روند؟ می‌گوید: من بعید می‌دانم، من کسی را نمی‌شناسم که یک یا دو سال گذشته باشد و به زیارت نرفته باشد. این مطلبی است که عیناً در روایت بیان شده است، تحلیل من نیست.

ابان یک شخصیت ویژه در میان شیعه است. حضرت به او می‌فرماید: «جَالِسْ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فَإِنِّي أُحِبُ أَنْ يَرَوْا فِي شِيعَتِنَا مِثْلَكَ»[8] من دوست دارم وقتی می‌خواهند شیعیان را بشناسند تو را بشناسند. می‌گوید: آیا در سال اخیر به زیارت جدّ ما رفته‌ای؟ حضرت رو ترش می‌کند، اخم می‌کند و می‌فرماید: تو از الگوهای شیعه‌ی من هستی، تو از بزرگان شیعه هستی چطور می‌توانی چنین چیزی به من بگویی؟

دیگر آداب زیارت و رسالت زائر سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

خدا نکند ما زیارت سیّد الشّهداء را به تفریح تبدیل کنیم. او کشته شد یک رسالتی داشت و امروز هر یک از کسانی که به زیارت می‌روند پرچم متحرک تبلیغی هستند و اگر آدم برای آن بزرگوار به زیارت برود در راه با سایر زوّار که آن‌ها هم همه سربازان آن بزرگوار هستند دعوا نمی‌کند، لذا در روایت آمده است که در جدال زیارت نکنید، مراء نکنید. شبکه‌ی‌های تلویزیونی که نباید وجهه‌ی همدیگر را خراب کنند، ارتش و سپاه نباید وجهه‌ی همدیگر را خراب کنند، شما در یک جهت دارید حرکت می‌کنید. بعد می‌فرماید: شوخی نکنید. من نمی‌خواهم بگویم کسانی که به زیارت می‌روند لبخند نزنند ولی صریح دستور امام صادق (علیه السّلام) است که شوخی نکنید، دارید به زیارت کسی می‌روید که در راه خدا و برای هدایت شما اوّل داغ عزیزان خود را دیده و بعد تشنه و گرسنه با آن وضع کشته شده است. من نمی‌توانم عبارت امام باقر (علیه السّلام) را درست بگویم که چه فرمود، تا به حال جرأت تکمیل جمله‌ی امام باقر (علیه السّلام) را نداشته‌ام. فرموده است: بفهم کجا می‌روی. لذا فرموده: وقتی می‌خواهید به زیارت بروید از آداب زیارت این است که تفکّر کنید که کجا می‌روم؟ چند دفعه چنین فرصتی خواهم داشت؟ وقتی برمی‌گردم اثری روی من گذاشته است که دوستان و همکاران و هم‌کلاسی‌های من بگویند چقدر تغییر کرد! ما هم برویم؛ مهم است. هر یک از ما می‌توانیم تبلیغ یا ضدّ تبلیغ باشیم. این‌ها در روایت آمده است، این‌ها تحلیل نیست. آن‌قدر فرمود که شیخ مفید و پدر علّامه مجلسی برداشت فقهی کرده‌اند و آن‌قدر فرموده است: «زِيَارَةُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السّلام) وَاجِبَةٌ».[9] آن‌قدر روایت داریم که صریح در وجوب است بعضی از فقها گفته‌اند حدّاقل یک بار زیارت سیّد الشّهداء برای مستطیع واجب است. حالا نمی‌خواهم وجوب آن را به شما بگویم، شما باید به مرجع تقلید خود مراجعه کنید. ولی شخصی مانند شیخ مفید در ارشاد می‌گوید: آن‌قدر دلیل شرعی داریم که دور نیست که شما ادّعای وجوب کنید. پدر علّامه مجلسی هم همین را می‌گوید. می‌داند که دشمن می‌خواهد سعی کند این شور از بین برود.

آداب مجلس عزای سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

این را بدانید که اگر شور جلسات حسینی را کم کنید اصل آن از بین می‌رود. شور موضوعیت دارد. در روایات متعدّد آمده است زیارت جدّ ما باید با شوق باشد. مجلس بی‌رونق فایده‌ای ندارد، کم بار دارد. چون شیعه‌ی غیور نمی‌تواند تحمّل کند و هر حرفی را در مورد مصائب سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بشنود و ساکت بنشیند و نگاه کند. لذا توصیه‌ی اکید می‌کنم در مجالسی شرکت کنید که شور وجود دارد. اگر جایی گفتند شعور است و شور در آن نیست بدانید آن شعور هم شعور نیست. این‌ها روایت است که عرض می‌کنم. شک نیست که معرفت سیّد الشّهداء مهم است ولی مجلس بی‌رونق و ضعیف هم نمی‌تواند مجلسی باشد که در آن شعور باشد.

حضرت می‌داند که جریان مخالف هم از زیارت و این ارتباط جلوگیری می‌کند چون نمی‌خواهد این جریان مانند آتشی که در جنگل می‌افتد و شعله‌ور می‌شود توسعه پیدا کند. در همین چند سال اخیر کشور خودمان را ببینید که چقدر توسعه پیدا کرده است و البتّه خوب هنر دارند. در بعضی افراد غذاهای موکب‌ها ذهن‌شان را از هدف منصرف می‌کند و در بعضی دوستی‌های بین راه و فراموش می‌کنند که به کجا می‌روند. آن‌ها راهزن می‌گذاشتند تا در مسیر زیارت ایجاد ناامنی کنند. در این زمینه روایت و دلیل تاریخی فراوان وجود دارد است. امام صادق (علیه السّلام) مقابله به مثل می‌کند.

من توصیه می‌کنم کسانی که به زیارت اربعین رفته‌اند به نیابت از امام صادق بروند چون ما هرچه از کربلا داریم از امام صادق (علیه السّلام) داریم؛ یعنی اگر امام صادق نبود 95 درصد اطّلاعات ما بزرگان و علما- از کربلا از بین می‌رفت. ایشان می‌فرماید: اوّل که زیارت واجب است؛ هر کسی که نرود محروم می‌شود، اگر بی‌دلیل نروی محروم هستی. منظور من این نیست که کسی اذن پدر و مادر را رها کند و اگر تحت تکفّل است برود. من نمی‌گویم کسی خلاف شرع عمل کند. ولی اگر کسی بی‌دلیل اعراض کند محروم است، عمر او کوتاه می‌شود و مورد غضب پیغمبر است. اگر مورد دعای پیغمبر باشد و اعراض کند پیغمبر دیگر او را دعا نمی‌کند؛ یعنی تهدید می‌کند! عرض کردم واجب است.

تحمّل سختی‌ها در راه زیارت سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

می فرماید: اگر شما را حبس کردند به ازای هر یک روز که شما را حبس کردند این‌قدر ثواب می‌بری. یعنی حضرت نمی‌گوید حبس می‌کنند، ناامنی است پس لازم نیست به زیارت بروید.

امّا اگر کسی در راه کشته شود. در روایت فرموده است اگر در راه بمیرد چه می‌شود. منظور آن نیست، مردن طبیعی است ممکن است انسان هر جایی بمیرد. امّا می‌گوید: اگر رفتی و در راه کشته شدی شهدا به تو غبطه می‌خورند. اگر می‌خواهی خدا به تو نگاه کند این حرف بسیار سنگینی است! خدا به تو نگاه کند یعنی مورد عنایت حضرت حق باشی- فرمود: به زیارت جدّ ما برو. اگر می‌خواهی تو خدا را نگاه کنی برو قبر مطهّر او را نگاه کن. این‌قدر در این زمینه مطلب گفتند که اگر کسی بخواهد انکار کند باید اصل تشیّع را انکار کند؛ بیش از 1500 روایت!

اربعین پاسداشت صبر اهل بیت امام حسین (علیهم السّلام)

یکی از مواردی که به احتمال زیاد- در این اربعین ملاک بوده سه نظر است: 1-‌ جابر به زیارت آمده است؛ مشکلی نیست، جابر هم برای زیارت آمده است. جابر شخصیت بزرگی است. او نابینا است و نتوانست در کربلا حاضر شود. یکی این‌که اهل بیت (علیهم السّلام) به کربلا آمدند. بعضی این را انکار کردند امّا روایات زیادی می‌گوید: روز اربعین سرهای مطهّر به بدن‌های شهدا ملحق شدند به ویژه رأس مطهّر سیّد الشّهداء. یعنی چه؟ نمی‌خواهم به طور قطعی بیان کنم، این بیان نظر جمع زیادی است؛ یعنی روز اربعین قاعدتاً یا زین العابدین به شیوه‌ی عادی با باقی اهل بیت به زیارت آمدند یا حضرت به صورت تکوینی و با کرامت امامت روز اربعین تشریف آوردند و رأس پدر خود را ملحق کردند لذا اوّلین باری است که یک معصوم موفّق به زیارت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) شده است. هیچ کدام از این‌ها که نبود امروز اربعین به دلیل این شعیره و علمی که شده از همه‌ی روزهای سیّد الشّهداء مهم‌تر شده است چون امروز علم است، نشانه است. اربعین پاسداشت صبر زینب کبری (سلام الله علیها) است، پاسداشت تبلیغ زین العابدین (علیه السّلام) است.

آنچه در شام گذشت…

وقتی آن‌ها را بردند و وقتی به کوفه رسیدند خانواده‌ی خانم‌هایی که از شهدای انصار بودند پول دادند و آن‌ها را آزاد کردند. فقط اهل بیت پیغمبر هستند که از کوفه تا شام رفتند. قریب به 40 روز است که در این وضع هستند، لباس‌ها نامناسب است. خودش فرمود: «أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ» ای ملعون تو تصوّر می‌کنی «تَخديرُكَ نِسَاءَكَ وَ إمَاءَكَ» زنان و کنیزان خود را در حجاب پیچیدی «وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا» همگی نشسته‌اید و دختر پیغمبر ایستاده، تصوّر می‌کنی کار خوبی انجام دادی؟ سپس اشاره کرد و فرمود: ملعون تو کاری کردی که صورت این دخترها باز باشد؟ که حضرت فرمود: «صُفِّدُوا فِي الْحَدِيدِ» شما نشسته‌اید و به گردن این دختر بچّه‌ها آهن بسته‌اید؟ «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ» من تو را خوار می‌بینم. این جمله را چه زمانی فرمود؟ در آن مجلس که نشسته بودند عدّه‌ای گفتند ما در بین بردگان تا به حال برده به این زیبایی ندیده بودیم! «مَا رَأَيْنَا سَبْياً أَحْسَنَ مِنْ هَؤُلَاءِ» معلون دیگری گفت: یا یزید «هَبْ لِي هَذِهِ الْجَارِيَةَ» این یکی را به من بدهید.

ابن جوزی گفت: دلیل دوم کفر یزید این است که گفت: بله، اگر من بخواهم شما را به بازار می‌برم و می‌فروشم. این‌جا بود که زینب کبری (سلام الله علیها) زبان امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ» تو را آدم حساب نمی‌کنیم، تو چنین غلطی نمی‌توانی انجام دهی، «وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ» کاری می‌کنم که در کاخ خودت مفتضح شوی!

وقتی دید نمی‌تواند با زینب مقابله کند، برای این‌که او را ساکت کند خیزران به دست گرفت؛ زینب ساکت شد… دختر یتیم امام حسین (علیه السّلام) این صحنه را دید، لذا وقتی به آن خرابه برگشتند دیدند این دختر ناآرامی می‌کند، غیور است، نتوانست بی‌حرمتی به سر پدر خود را تحمّل کند، ناآرامی کرد…

افرادی که عزیزی را از دست داده‌اند خاطرات آن از دست رفته انسان را بسیار اذیّت می‌کند. گاهی یک سال می‌گذرد و انسان کسی را از دست داده و در آن خانه‌ای که او زندگی می‌کرده وارد می‌شود تحمّل کردن سخت است. اصلاً نیاز نیست خون ببیند، نیاز نیست چهره‌ی در هم شکسته ببیند. زهرای مرضیه (سلام الله علیها) وقتی اسم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌آمد آن‌قدر گریه می‌کرد که نزدیک بود از دنیا برود، همین یادآوری او را اذیّت می‌کند.

نشسته بودند و این دختر ناآرامی می‌کرد. چقدر آن‌ها وقیح بودند! من تصوّر می‌کنم می‌خواستند از حضرت زینب (سلام الله علیها) و حضرت زین العابدین (علیه السّلام) انتقام بگیرند. دید طبقی آوردند. این در منابع قدیمی نیست ولی بعید نیست چیزی که متأخّرین نقل کرده‌اند درست باشد که خواهش کردند منصرف بشوید خودمان او را ساکت می‌کنیم. تشت را که مقابل او قرار دادند اوّل متوجّه نشد، روبند را که برداشت از آن سر مطهّر چیزی باقی نمانده بود… به محدوده‌ی دهان مبارک او سه نیزه اصابت کرده بود. به محض این‌که چهره‌ی آن سر مطهّر را دید بعضی تصوّر کردند ترسید یا بهت‌زده شد، عقب رفت. امّا دختر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) پدر را شناخت، بوی سیّد الشّهداء را حس کرد و جلو آمد و با دستان کوچک خود سر را به دامن گرفت و عرض کرد: «مَنِ الَّذی أیتَمَنی؟»


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– صحیفه‌ی سجّادیه، ص 98.

[4]– معالم المدرستين، ج ‏1، ص 385.

[5]– صحیح بخاری، ج 5، ص 20، ح 3713.

[6]– بحار الأنوار، ج 44، ص 325.

[7]– رجال الكشي- إختيار معرفة الرجال، النص، ص 73.

[8]– رجال الكشي- إختيار معرفة الرجال، النص، ص 330.

[9]– الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏ 2، ص 133.