حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ 29 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه کریم اهل بیت حضرت مجتبی صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس و مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات گذشته
عنوان بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است.
آهسته آهسته در روزگار نیمه اول قرن اول، دغدغههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را با یکدیگر گفتگو میکنیم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که رحمة للعالمین هستند و رحمة الله الواسعه هستند، طبیب نفوس هستند، حبیب قلوب هستند، ابوالشفیق هستند، طبعاً برای نجات ما دغدغه دارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در ابتدا سعی کردند خودشان را درست معرفی کنند، که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را درست نشناسیم از توحید هم خبری نیست.
چرا برخی از به ظاهر مسلمین «وحشی» هستند؟
اگر زمانی فرصت شد و بحث از اینجا فاصله گرفت عرض میکنیم که جریانهای اصحاب حدیث و بعد دنبالهی وارفتهی آنها که مانند وهابیت در عربستان هستند، اینها اصلاً به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محبّت ندارند، بعضی از اینها وقتی از کیلومترها آن طرفتر به سرزمین حجاز برای حج مشرّف میشوند به مکه میروند ولی به مدینه نمیروند، اگر به مدینه هم بروند انگار که رفتهاند تا با یک چوب دیدار کنند.
آن چیزی که اینها را نابود کرده است و به انسانهای وحشی خشن تبدیل کرده است، این است که اول دل اینها را سیاه کردهاند، محبّت ندارند، اگر حبّ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشتند اینطور رفتار نمیکرند. این سختدلی آنها ریشه در عدم محبّتشان به خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارد، منتها حبّ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه اول فقط ادعا نباشد، ثانیاً مسیر اصلاحی و تربیتی ادامه پیدا کند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «كَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني و يُبغِضُ هذا يَعنى عَلِيًّا عليه السلام».[4]
دین یک مجموعهی بهم پیوسته است و انتخابکردنی نیست که بگوییم من اینجای دین را میخواهم و آنجا را نمیخواهم، این را انتخاب میکنم یا آن را نمیپسندم. دین یک مجموعه است برای هدایت و کمال ما.
ساختار تربیتی مسئله حبّ و بغض
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روی حبّ، روی معرّفی کردن درست اصحاب خود، روی معرّفی برترین افراد… اگر برترین افراد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشند که این کاملاً اساس تربیتی دارد، چون شایسته سالاری است. میگوید آن کسی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از همه محبوبتر است که بیشتر خدمت و جهاد کرده است و با اخلاص قطعی و با تقوای بیشتر و بوده است.
شیوهای که گروه دوم میگفت اتفاقاً بسیار غیرتربیتی است. میگوید: اگر شما پیامبر را در جایی دیدید و مسلمان شدید دیگر غبار داخل بینی اسب تو هم از همه برتر است، و دیگران هرچه تلاش کنند به تو نمیرسند! اتفاقا این شیوه دوم بشدّت ضدّتربیتی است، چون میگوید شما هرگز رشد پیدا نمیکنید، اگر بخواهی رشد کنی باید نسل تو عوض بشود و ژنتیک تو تغییر کند.
درست است که بدو امر مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آنچه دارند اکتسابی نیست، اما اولاً حضرت حق به کسانی مقاماتی داده است که به آن مقامات میرسیدهاند، زودتر عطا کرده است که دستگیر باشند، و بعد هم این را از دست ندادند و حفظ کردند. اینطور نیست که چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه معصوم بودند کاری نداشته باشند، اتفاقاً هر کجا که سختی بود اینها پای کار بودند، از همان بدو تولد بار روی دوششان بود، و اگر کسی میخواست پیروی کند به اندازه توان باید بااخلاص زیر بار میرفت.
اما در گروه دوم اینطور نیست، در گروه دوم وحشی (قاتل حضرت حمزه سلام الله علیه) باش و بعد شهادتین بگو، دیگر تمام علما و صلحا به این وحشی نمیرسند! چرا؟ چون برای قرن یک است!
این شیوه کاملاً ضدّ تربیتی است. علّت این امر هم این است که سران این مجموعه هیچ چیزی نداشتند، مجبور بودند از عواملی استفاده کنند که آنها را غیرقابل رقابت کند، وگرنه در شجاعت و جهاد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غیرقابل قیاس هستند، اینها در چه چیزی با دیگران غیرقابل قیاس بودند؟ در این حد که ما پیامبر را دیدهایم و شما ندیدهاید! وگرنه در جهاد محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرار کردهاند، در حالی که این شهدای مدافع حرم ما، مثلاً شهید حججی رضوان الله تعالی علیه، این مکانی که در آن هستیم، شهدای هفتم تیر، شهید دیالمه، اینها نترسیدند و پای کار ایستادند، این شهدای گمنامِ اینجا، اینها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بودند و پای کار ایستادند و فرار نکردند، او پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده است ولی فرار کرده است و میگوید: ولی من دیدهام! چون من دیدهام یعنی من جلو هستم!!!
نثار این شهدا صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
اتفاقاً چون به دنبال تربیت است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسئله را روی محبّت میبرند، محبّت چه کسی؟ محبّت آن کسی که اگر به او توجّه کنی حبّ او راحت به دل تو میآید، نمیخواهد تلاش کنی. کسی است که هرچه از او بگویی لذت میبری، محبّ به او راحت است، برای اینکه دوست داشته باشی به او شبیه بشوی، ولی در آن جاهای دیگر اینطور نیست.
لذا در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وقتی بخواهند اصلاح رفتار کنند از روی همین حب و بغض شروع میکنند.
دینی که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میرسد
روایت این است، سند معتبراست، حدیث در اصطلاح علم مصطلح الحدیث صحیح است، کافی شریف، مجلد آخر، این کتابی که در دست من است برای نسخهی پانزده جلدی است و درنتیجه جلد پانزدهم است، در چاپهای هشت جلدی هم جلد هشتم است، در هشت جلدیها حوالی صفحه 242 است.
از امام صادق علیه الصلاة و السلام، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همهی دین و اخلاق را ذیل مسئله حبّ و بغض تعریف میکنند، فرمود: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ»،[5] اصل کل خیر ما هستیم، «وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ» هر خیر و برکتی از فروع ماست، «فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِيدُ» رأس بِرّ توحید است.
چرا خود را بالای توحید قرار دادند؟ توجه دارید که توحید الله نیست، ان شاء الله به بحث توحید هم میرسیم، اشتباه نشود، توحید الله نیست، اعتبار همهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم از الله است، توحید مفهومِ وحدانیتِ حضرت حق است، فرمود: اصل خیر ما هستیم، اگر دست شما به ما برسد توحید را هم میفهمید، «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ»،[6] اگر به جای دیگری برود، عزیزان مدعی توحید در عربستان شما را به یک خدای شکمگندهای که ناف عمیقی دارد و موهای مجعد دارد و کمی هم احمق است راهنمایی میکنند! شما را به سراغ یک خدای عجیب میبرند، خدایی که شترهای حاملِ عرش او دائم از عصبانیت او زوزه میکشند.
خدای امام صادق علیه السلام و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، توحیدی که آن بزرگواران میگویند با توحیدی که اینها میگویند تفاوت دارد، نه اینکه ما اصل خیر هستیم و الله ذیل ماست، نه! فهمی که شما از الله دارید از ماست، خدای متعال میفرماید «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»،[7] میفرماید خدا از اینکه شما او را وصف کنید پاک و منزه است، الا بندگان مخلص.
لذا ما خیلی راحت از این موضوع رد میشویم، در زیارت آل یاسین داریم «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا داعِيَ اللّهِ» تو کسی هستی که اگر از خدا سخن بگویی سبحان الله ندارد، عذرخواهی ندارد، گرچه که او هم معترف است «سُبْحَانَکَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ»، اما در بیان جسارت ندارد، توهین ندارد، ما هرچه بگوییم توهین است، این اصلاً در اختیار ما نیست. مثلاً بچهی پنج سالهای که میخواهد بگوید زور پدر من خیلی زیاد است میگوید: میتواند یک هندوانه را با یک دست بلند کند!
این وصف نقص است! مدح شبیهِ ذم است.
ما نمیتوانیم خدای متعال را وصف کنیم، انتهای فهم ما چیست؟ انتهای آن چیزی که ما از قدرت میدانیم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نیست، بلکه شاید حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم نیست، افق پیش روی ما کوچک است، دید ما کم است، برای همین به محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میرویم، لذا فرمود که ما شرط توحید هستیم. یک جهت این امر «پذیرش» است، یک جهت دیگر هم این است که در جاهای دیگر توحید غلط است.
«سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»، خدا پاک و منزه است از این حرفهایی که دیگران خدا را وصف میکنند، حتّی اگر وصف خوب بگویند، حتّی اگر سمیع و علیم بگویند که قرآن گفته است، چرا؟ چون سمیع و علیمی هم که من میگویم به اندازه فهم من است، مانند همان مثالی که یک کودک میگوید پدر من با یک دست هندوانه بلند میکند! فکر میکند از پدر خودش خیلی هم تعریف میکند، ولی درواقع پدر خود را ضایع کرده است، تصوّر کنید که پدر او قهرمان وزنهبرداری است!
کسی توحید را نمیداند، یعنی مفهوم وحدانیت، توحید نه الله.
همه چیز را ذیل حبّ و بغض بردهاند، نتیجهی حبّ و بغض هم ولایت است. وقتی انسان نسبت به یک نفر محبّت پیدا کند از دشمنان او بیزار میشود و امر او را با شیرینی اطاعت میکند. انسان محب است که غیور است و ولایتمدار است که از دشمن دوست خود بیزار است.
«نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ» اصل همهی خیرات ما هستیم، «وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ» هر خیر و برکتی هست ذیل ماست.
حضرت اینجا در حال تعریف از خودشان نیستند، حضرت اینجا در حال آدرس دادن هستند.
«فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِيدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّيَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَيْظِ» اعتقاد، عبادت، اخلاق، همهی دین اینجاست. «السَّلامُ عَلَی مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ»، اینجاست، جای دیگر نیست.
«وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ» کرامت، بخشش خطاکار، همهی اینها ذیل ماست، «وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ»، همسایهداری… ببینید، تمام موضوعات، «وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ» انصاف داشته باشی و فضل دیگران را بگویی.
یعنی چه؟ کسی مانند من زیر بار نمیرود، میگویم من از همه بهتر هستم، نمیتوانم فضل شما را تحمل کنم، برای همین مثلاً اگر ببینم نماز میخوانی میگویم فیلم بازی میکند! من روزه هم بودم!!! نمیتواند ببیند، سعه صدر ندارد، اما اگر او را دوست بدارد میگوید: به قربان او بروم! ببین چه نمازی میخواهند.
ما به امام زمان ارواحنا فداه عرضه میداریم: «السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ» فدای شما بشوم آن لحظهای که دست به قنوت میگیرید.
شما در اینجا حسادت ندارید، چون حبّ دارید، آن حبّ اجازه میدهد خوبیِ حضرت را ببینی، «السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ» ان شاء الله روزی ما بشود که روزی پای منبر شما بنشینیم، بگوییم شما از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بفرمایید، شما از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بفرمایید، چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن… «رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ»، «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ»، اینجا اصلاً حسادت نیست، بلکه احساس پرواز هم میکنید.
بعد میگوید جای دیگر هم حرمت یاران ما به حرمت ماست.
ما در تولّی ضعیف هستیم
ما چقدر برای ضریح حضرت رضا علیه السلام حرمت قائل هستیم؟ آهنِ منسوبِ به امام رضا علیه السلام. ما که با آهن کار نداریم، هر چیز دیگری که باشد برای ما تفاوت ندارد، زمانی ضریح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با چوب بود، با هر چیزی باشد برای ما تفاوت ندارد. میگوید این منسوب است. شمایل را میکشند و همه میگویند این تصویرِ خودِ حضرت نیست، میگوید: همینکه میگویند این عکسِ اوست، این یادِ چشمِ اوست، منسوب است…
ضریح چقدر حرمت دارد؟ منسوب است. شیعه او چقدر حرمت دارد؟ محب او چقدر حرمت دارد؟ بیشک حرمت شیعهی او همانطور که اعظم از کعبه است اعظم از ضریح هم هست، اعظم از پرچم روی گنبد هم هست، اعظم از پنجره فولاد هم هست، اعظم از آب سقاخانه هم هست، اعظم از نبات تبرّکی هم هست، اگر من درست تربیت بشوم آنوقت ناخداگاه به شیعیان او احترام میگذارم، دیگر حسادت نمیکنم، چرا؟ چون آیا تابحال به ذهن شما رسیده است که ضریح حضرت حسودی کنید؟ حداکثر غبطه است، به کفشدار او غبطه میخورید.
میدانید که کفشداری حرم حضرت رضا صلوات الله علیه اصلاً سلطنت است، بعضیها حاضر هستند میلیاردها تومان بدهند که یک ساعت در آنجا بایستند و کفشهای شما را جفت کنند.
اگر از ناحیه مولا نگاه کنی دیگر حسادت نیست، عزّت او را دوست داری، برای غم او غمگین میشوی، حرمت دارد.
پرسید: آقا! من میخواهم به شما خدمت کنم اما دست من به شما نمیرسد، چکار کنم؟ حضرت فرمودند: به شیعیان من خدمت کنید.
در شهر شما پر از ضریح است، پر از پرچم گنبد است، بلکه بالاتر…
این تولّی است که ما در این زمینه خیلی فقیر هستیم.
اگر در شهر ما امام رضا علیه السلام گریه کنند و جنسی گران بشود، ما اگر هم آن جنس را بخریم اول میرویم و آن جنس را به در خانه امام رضا علیه السلام میدهیم، ولی در شهر خودمان میخریم که به شیعیان امام رضا علیه السلام نرسد و ما ارزان بخریم!
او در حال تربیت ما از این ناحیه است، اگر با این نگاه نگاه کنید، تمام خیرات اعتقادی، احکام و اخلاق، همه ذیل اوست.
یک مرتبه دیگر عرض میکنم: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِيدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّيَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَيْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ»؛ خیلی هم آسان است، اگر با این نگاه نگاه کند، همسر من در خانه محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، یک ضریح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خانهی من است. خانم هم در خانه شوهر خود را به این عنوان نگاه میکند که یک پرچم گنبد است و بلکه بالاتر. بعد ببینید با این نگاه چقدر راحت از یکدیگر میگذریم.
تفاوت این موضوع در این مثال است: مثلاً ایشان با من دشمن است و یک سوزن به من میزند، من برای اینکه زشت است جلوی شما حرف نمیزنم، برای چه؟ برای اینکه جلوی شما ضایع نشوم! ولی در آنجا اینطور نیست، در آنجا چون توجه به این است که این شخص محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، این شخص ضریح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، این شخص پرچم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، بخاطر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صبر میکنم، نیّت دارد، اخلاص دارد.
ما اصلاً در حالت عادی طعم اخلاص را نمیچشیم، ولی در اینجا راحت پیدا میشود، همانطور که اگر روز عاشورا بگویند در ورودی هم پول میگیریم و هم یک سیلی، باز هم پرداخت میکنیم که گریه کنیم، ما اجر نمیخواهیم، چون نیّت دارد.
این مسئله آنقدر هم روشن است که محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از سایر مذاهب هم میگویند ما هم اینقدر میفهمیم، ابن ابی الحدید میگوید: من معتزلی هستم ولی هر کسی که محبّ تو است را دوست دارم.
فهم این موضوع خیلی آسان است، چرا؟ چون آن حبّ این موضوع را آسان کرده است.
من در خانه با همسرم دعوا ندارم چون او شیعه و پرچم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، ممکن است یک منگنه روی پرچم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد و خراشی روی دست من بیندازد، من به گل روی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راحت از این موضوع میگذرم. اینطور باشد که به این راحتی دعوا نمیشود.
تولّی… مدام میگویند کافی است و اینقدر از مناقب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگویید!
همهی ساخت اجتماعی ما، آداب اجتماعی ما، سلوک اجتماعی ما، سبک زندگی ما، اصلاح جامعه، رفتن رو به کمال با این است، وگرنه شما به خیابان برو و یک دوربین بکار و به یکایک انسانها بگو آیا اینها را میدانند یا نه، همه این حرفها را میدانند، پس چرا این کارها را نمیکنند؟ چون سخت است، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به من بفرمایند چقدر پول داری به من بدهی؟ من خیلی راحت میدهم. تا اینکه بخواهم به شما بدهم که شما نهایتاً یک شهروند هستی! اگر ببینم که این شخص با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت دارد.
وقتی به فقیر پول میدادند دست فقیر را میبوسیدند، میگفت: فقیر رسول خداست، دست خداست.
انسان اینطور خیلی آسان کمک میکند تا اینکه بگوید من کار کنم و تو بخوری؟ اگر این نگاه را دنیایی کنی میگویی مگر من مریض هستم که این کار را کنم؟ خودش برود کار کند! خودم کار کردهام و خودم میخورم، برای چه از جیب خودم بزنم؟
اما اینجا آسان است، همه چیز هم یکپارچه است، ناخداگاه در این عمل نیّت است، بخاطر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، این یعنی بخاطر خدا، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که ارادهای بجز ارادهی خدا ندارد، مسیر یک مسیر است، نیّت من ناخودآگاه اینطور اصلاح میشود، عملاً قصد قربت میکنم، عملاً اخلاص دارم، خیلی جلو هستم.
میگوید اینقدر فضیلت نگویید، کمی هم اخلاق بگویید!
اگر کسی این مسیر حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را درست برود همهی اخلاق و همهی احکام و همهی اعتقادات در اینجاست.
یک جلسه عرض کردم آنهایی که در خیابان روزه میخورند کمبود محبّت دارند، آن کسی که به همسر خود جسارت میکند کمبود محبّت دارد، خیلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست ندارد، چون اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داشته باشد به ناموس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که همسرِ اوست بد نمیکند.
امام پدرِ امّت است، همهی امّت ناموسِ امام هستند، بد نمیکند، ما به دختر امام بد نمیکنیم، جرأت این کار را نداریم. ولی اگر همسر خودم را جدا ببینم این کار را میکنم، از هر غیرِ عیبِ او صد اشکال درمیآورم و او را رها نمیکنم، او هم ممکن است همینطور باشد و به من نق بزند و جلوی جمع حال یکدیگر را بگیریم.
قدرتِ بازدارندگی «محبّت» از بدیها
همهی آن مسیر یکپارچه است، این مسیر چطور؟ در این مسیر من باید کلاه خودم را محکم بگیرم که دزد نبرد! در مسیر دوم همه تنها و بی کس و کار هستند، پشتوانه ندارند.
اینجا هر کاری میکنی پای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حساب میکنی، آنها هم بدهکار هیچ کسی نمیشوند.
آن طرف خبری نیست، لذا «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ… وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ» دشمن ما هم اصل همهی شرّ است، «وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ» از شعب او هر زشتی و فحشائی است.
یعنی بزرگترین زشتی دور کردنِ یک نفر از اصل اوست.
یک نفر یک بچهای را بدزدد، این بچه اصل و نسب خود را گم کند، این کار چقدر بد است؟ کسی که ما را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، و جامعه را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دور کرد، اصل و نسب جامعه را گرفت، هویت جامعه را گرفت، آدم بیهویت، آدمی که هیچ چیزی ندارد آب از سر گذشته است، دیگر چه گناهی برای او خط قرمز است؟ هیچ چیزی! چون بدتر از آن را دارد، هیچ چیزی جلودارِ او نیست.
لذا شما میبینید شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در اعلی هستند چه هستند و دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اعلی چه هستند.
معاویه به پسردایی خودش محمد بن ابی حذیفه (که در نهایت او را شهید کرد) گفت: تو پسردایی من هستی، چرا به سپاه علی رفتی؟ او گفت: من سپاه علی را دیدهام، هرچه روزهدار شبزندهدار آدمحسابی و حلالزاده حلالخور است در سپاه علی است، هرچه فلان فلان شده است هم در سپاه تو است.
«عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ» آن کسی که میخواهد هویت جامعه را از محبّت و یکپارچگی دور کند و آدرس به کس دیگری بدهد اصل هر شرّ است، ریشهی هر شر است.
در روایات کسی که خودش یا دیگران را به غیر پدر خودش نسبت بدهد چقدر در روایات لعنت شده است. تازه این یک مسئله شخصی است.
دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جامعه را از ریشهی خود جدا میکند، «عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ». لذا شما اصلاً نمیتوانید به دشمن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش بدهید.
ان شاء الله خدای متعال محمد بی ابیبکر سلام الله علیه را رحمت کند، در نامهای که به معاویه نوشت گفت: راجع به علی چه میگویی؟ «هُوَ هُوَ وَ أنتَ أنتَ»!
شما نمیتوانید دشنام بدهید، دشنام این است که بگویی تو تو هستی، بالاتر از این نیست.
«فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ» دروغ… از بالاترین دروغها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین… دیگر آزاد میشود…
در روایت هست که کسی که کرامت نفس داشته باشد خودش را با گناه خار نمیکند. اگر ما به این موضوع توجه کنیم این موضوع ما را حفظ میکند. در دعای ندبه راجع به امام زمان ارواحنا فداه میگوییم: «خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً»، عصمت ماست، حفاظ ماست.
الآن یک نفر به جلسه وارد میشود، بگویند شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد میشود، این شخص خودش را جمع میکند.
کسی که دشمن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است اینطور نیست، چیزی جلودار او نیست، هر کاری کند به آنجایی که خودش هست نمیرسد! چون دروغ کجاست؟ لذا فرمود: «فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِيمَةُ وَ اَلْقَطِيعَةُ» قطع رحم و پدرسوختهبازی و… چیزی نیست، «وَ أَكْلُ اَلرِّبَا»… لذا اگر کسی نستجیربالله در حال گناه کردن است مشکل کمبود محبّت دارد. در نتیجه کمبود ایمان دارد. باید اینها را اصلاح کرد.
«وَ أَكْلُ مَالِ اَلْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي اَلْحُدُودِ اَلَّتِي أَمَرَ اَللَّهُ» تعدی از حدود الهی، «وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةُ» زنا، سرقت، «فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا» کسی که میگوید با ماست و «وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا» دروغ میگوید. ما روز قیامت تأیید نمیکنیم که این با ما بود و ما را دوست داشت در حالی که به اخلاق دشمن ما متّصف بود.
جلوگیری این خیلی قویتر است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام سجّاد علیه السلام وقتی میخواستند خرید کنند از غریبه خرید میکردند که طرف برای حفظ حرمتشان تخفیف ندهد، میگفتند نمیخواهیم مدیون زن و بچه او بشویم، ولی قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خرید میکرد و وعده میداد و پول را دورتر از وعده میداد، پدر طرف را درمیآورد!
کسی که میگوید با ماست و با شیعیان ما اینطور رفتار میکند دروغ میگوید.
لذا شاید چهل روایت از امام صادق علیه السلام داریم که فرمودند: «اَلْمُؤْمِنَ أَخُ اَلْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ»،[8] مؤمن برادر مؤمن است، برادرِ از پدر و مادر مشترک. باید مانند برادر از پدر و مادر مشترک باشد، چون پدر و مادر ما مشترک است، پدر ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. در نتیجه مؤمن به برادر خود خیانت در امانت نمیکند، غش در معامله نمیکند، گران نمیفروشد، و اگر اینطور نیست یعنی محب نیست.
ابتدا ارزش حبّ را میفرماید، بعد میگویند ما آن طرف این حبّ را تأیید نمیکنیم.
در روایاتی که در این جلسات عرض کردم، در آن روایات این هست که «اگر به نیّت صادق محبّ است»، یعنی مدّعی نیست و واقعاً محبّ است… دیگر دست و پای انسان میلرزد. گنج را به ما نشان دادهاند، بعد میگوید: معلوم نیست این محبّت را از تو قبول کنند.
گنجی به نام حبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
لذا این روایت را ببینید، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در حال راه رفتن جلوی حضرت امّ سلمه سلام الله علیها بودند، بعضی از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چون مشکل حبّ داشتند از حسنین علیهما السلام رو میگرفتند (با وجود محرم بودن، چون سایر همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محرم بودند)…
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال راه رفتند بودند، حضرت امّ سلمه سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: آقا! من برای این دو نفر میمیرم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آیا دوستشان داری؟
این سؤال یعنی فکر نکنی این انتهای امر است. یعنی اینجا انتها ندارد. سه مرتبه تکرار کردند. محبّت که انتها ندارد.
اگر من هیچ چیزی در جیب خودم نداشته باشم در خیابان راه میروم، میآیند تا مرا خفت کنند! من چیزی ندارم، یک سیلی میزند و من را رها میکند، اما اگر یک تلفن همراه چهل میلیون تومانی در جیب خودم داشته باشم، هر موتوری که از کنار من رد بشود و من احساس کنم این موتور میخواهد به سراغ من بیاید دلم میلزرد.
دل چه کسی میلرزد؟ کسی که شیء ارزشمند دارد…
علّت اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از همهی من و شما بیشتر شبها از خوف خدا مدهوش هستند، این است که هیچ کسی آن توحیدی که در دل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است را ندارد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آنقدر نماز خواندند «حَتّی تَوَرَّمَت قَدَمَهَا»، بعد من هم که گیج هستم میگویم مگر گناه کرده بود؟
کسی که گنج دارد میترسد از دست بدهد، مغفرت یعنی از دست من نرود، این عظمت از دست من نرود، این لطف الهی از دست من نرود.
لذا آن کسی که حبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دارد… ان شاء الله اینطور بشویم که شب ما را بلند کند، نشود من روز قیامت پیش دشمنان آنها بروم و بگویم اینها دشمن بودند اما من روزی رفیقِ این بزرگواران بودهام…
امام سجّاد علیه السلام به خدای متعال اینطور عرض میکند: خدایا! اگر من را پیش دشمنانت ببری…
شنیدهاید که همیشه میگویند خدا نکند کسی از بالا پایین بیاید، ثروتمند فقیر بشود سخت است، من حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشتهام… این خوف بالاتر از آن خوف است، میگوید ان شاء الله از گناه توبه میکنم ولی اگر این از دست من برود چه کنم؟
همهی دین را ذیل مجموعه حبّ و بغض برده است.
روضه و توسّل به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه
ثُبنَا إلیک أیا بن بنت محمّدٍ حَسَناً لنور النیّرین یثلث
دورهای خودمان را زدهایم، جایی مثل اینجا پیدا نمیکنیم، ای سومین فرد از اهل بیت پیغمبر…
ثوباً لبست من الإمامة ثانیاً عن فضل حیدر فی الأنام یحدّث
دومین لباس امامت بر قامت رعنای تو نشست، آمدی از حیدر کرار برای مردم بگویی.
از چند سالگی؟ از خردسالی… فعلاً مباهله را نمیگویم. هر کجا بار روی دوش اسلام بود، از همان شش هفت سالگی زیر بار بودند، یکی از آنها مباهله است، کنارِ دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و آمینِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، آمینِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم لازم است. «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»،[9] در کودکی به او حکمت دادیم… آیه تطهیر برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم هست، آیه «هَل أتی»…
ایثار یعنی از خود گذشتن. من از خودم بگذرم و این کتاب را به شما بدهم، غذا را از فرزند خودم بزنم و به کسی بدهم. اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها غذا را از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بزنند و بدهند آیه نازل میشود، چون این دل کندن سخت است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به در خانه بزرگان مهاجر و انصار میرفتند، نمیتوانستند در روز بروند، حکومت اجازه نمیداد، نمیشد جلوی درِ خانه حرف بزنند، چون فاش میشد، نمیشد از قبل خبر بدهند، باید سرزده میرفتند، سرزده رفتن هم انسان را منفعل میکند.
هرچه روایت در این زمینه هست نوشته است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سرزده به داخل خانه انصار و مهاجر میرفتند، به داخل خانه میرفتند که کسی نبیند، سرزده میرفتند که کسی از قبل نداند. چرا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را میبردند؟
اگر قرار بود بچهها در خانه نباشند، باید یک روایت میگفت که حضرت زینب کبری سلام الله علیها را هم بردهاند. فدای حضرت زینب کبری سلام الله علیها بشوم که هر کجا که هستند روشن کنندهی فضیلت هستند و هر کجا هم که نیستند روشن کنندهی حق از باطل هستند.
مسئله این نبود که بخواهند بچهها در خانه نباشند، چون دو دختربچه در خانه بودند، هیچ کس هم نگفته است که دخترها را هم بردهاند. چون امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حجّت الله بودند.
نمیدانم آیا تابحال شده است که جایی بایستید و مادرتان رو بزند و طرف بگوید: نه!
البته آن رو زدن برای دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که میرفتند… حرمتِ حسنم را نگه دارید، حرمت حسینم را نگه دارید…
من هرچه روایت در این زمینه دیدم میگوید حسنین علیهما السلام هم بودهاند، ولی نمیگوید حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم بودند. مسئله این نیست که بگوییم نمیخواستند بچهها در خانه بمانند.
مسئله این است که این دو نفر حجّت الله هستند و از کودکی زیر بار رفتهاند، بار مادرشان روی دوششان بود، از این خانه بیرون میآمدند و به خانه بعد میرفتند، از این خانه بیرون میآمدند و به خانه بعد میرفتند، تلخی کشیدند، خودشان را برای ما خرج کردند.
سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه میگوید که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستند خطبه فدکیه را هم بخوانند با فرزندان خود به مسجد رفتند. نه برای اینکه چون بچهها کوچک بودند، یعنی مردم حجّت الله را ببینند که شاید برگردند.
یک رشحهی این همان است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه لحظات آخر شیرخوار را هم به وسط میدان بردند.
این از رحمتشان است که بلکه یکی از این حجّتها طرف را برگرداند.
من نمیتوانم روضه را در اینجا نگه دارم که بگویم بعد از خطبه فدکیه چه شد، که سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه میگوید بچهها با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، راوی خطبه فدک هم فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، من از اینجا عبور میکنم.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از بدو تولدشان…
طرف یک گناه اجتماعی کرده بود، باید عقوبت میشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گناهان شخصی را میبخشیدند، اما گناهان اجتماعی باعث بیتربیتیِ جامعه میشود. این شخص فرار کرده بود و پنهان شده بود. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که خردسال بود را در کوچه دید، دوید و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به آغوش گرفت و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفت و گفت: یا رسول الله! به حسنِ شما پناه آوردهام و پناه به خدا!
بعضی روایات ذیل این آیه «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ»،[10] ای پیغمبر! به تو پناه میبرند، «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا» این روایت را نوشتهاند. چون همانطور که فرموده بودند «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» فرموده بودند «حَسَنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حَسَنٍ»، وقتی به حسنِ تو پناه آوردهام یعنی به تو پناه آوردهام، ذیل این آیه که «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ» به پیغمبر پناه میبرند.
قحطی میشد دامان این حضرات را میگرفتند، مریض داشتند دامان این حضرات را میگرفتند… «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ» همهی خیرات و برکات…
لذا آنجایی که امّت به خطا رفت با مادرشان از این خانه به آن خانه رفتند، برای خطبه فدکیه همینطور، حرفهایی که کسی نمیتوانست بزند میزد، همان ابتدای کار روزی به مسجد آمدند و دیدند کس دیگری بجای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته است، این خیلی تلخ است، فرمودند: از منبر پدرم پایین بیا!
میگویند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در صفین خیلی فروغی ندارند ولی در جمل خیلی پرفروغ هستند، چرا؟ چون در صفین تقریباً حقانیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر معاویه روشن بود، لشگر هم زیاد بود. امام باید امامِ بعدی را حفظ کند. اما جمل اینطور نبود، بعضیها لغزیدند، گیج شدند، شک کردند، کسی از بزرگان در کل جمل شمشیر بدست ایستاده بود و جرأت نمیکرد وسط بیاید، میگفت: این طرف همسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و آن طرف هم دامادِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به کوفه فرستادند، حضرت فقط یک جمله فرمودند، فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ أَیهَا النَّاسُ إِنَّ عَلِیاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بَابُ هُدًی»،[11] علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین است، باب هدایت است، «فَمَنْ دَخَلَهُ اهْتَدَی» اگر کسی از راه هدایت برود هدایت شده است، «وَ مَنْ خَالَفَهُ تَرَدَّی» اگر کسی با او مخالفت کند سقوط کرده است.
چون امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حجّت الله بودند، چون سرور اهل بهشت بودند عدّهای بلند شدند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مانند غدیر که فرمودند: «أَلاَ فَلْيُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ»[12] ای کسانی که بودید به کسانی که نبودند بگویید، پدرها! به فرزندانتان بگویید که «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ»، فرمودند: من حسن را دوست دارم، آنها که شاهد هستند به غایبان بگویند، هر کس حسن را دوست بدارد من او را دوست دارم. بروید و بگویید.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را میشناختند، طبعاً طی آن بیست و پنج سال امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را کمتر تخریب کرده بودند، فشار روی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در جمل حاضر شدند، طبعاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نباید امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را جلو بیندازند. پرچم به دست محمد حنفیّه بود. محمد حنفیّه هم خیلی قَدَر قدرت بود، اصلاً گاهی در عرب ضرب المثل است، خیلی هم هیکلی بود.
بعضیها مانند «خزیمة بن ثابت» در مدح او شعر گفتهاند. پیرمرد صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مدح محمد حنفیّه پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شعر گفته است.
پرچمداری هم سخت است، کسی که لواء را بدست دارد یعنی یک دست او درگیر است، اوج جنگ هم در آنجایی هست که پرچم هست، چون میخواهند پرچم را بزنند و ساقط کنند، یعنی هرکجا پرچم هست سنگ و تیر و هجمه در آنجاست. در جمل کَرّ و فَرّ کرد، در مدح او شعر گفت.
به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسیدند و عرض کردند: آقاجان! اگر حسنین علیهما السلام را کنار بگذاریم این محمد خیلی ویژه است و میتواند در صورت نبودنِ حسنین علیهما السلام جانشین باشد. آن کسی که این جمله را گفت اینطور گفته است: تو بعد از دو برادرت که بر عالم امام هستند بهترین هستی. منکر نبود بلکه میخواست عظمتِ محمد را بگوید. بلافاصله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «أینَ النَّجم، والشَّمسُ وَالقَمَر»، این چه قیاسی است؟ محمد خوب است ولی چرا او را با حسنین مقایسه میکنی؟ چرا سیاره را با ماه و خورشید مقایسه میکنی؟
در نقطهای از جنگ حضور امام حسن مجتبی صلوات الله علیه علامت حقانیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، اصلاً از همان روزی که به دنیا آمد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! باید نام پسر هارون را بر حسنِ تو بگذاریم که به هر کجا که رفت بگویند چرا حسن؟ بگویند عربیِ «شَبَّر» یا «شَبَر» است. چرا این نام را گذاشتند؟ چون پدرش هارونِ پیغمبر آخرالزمان است.
اصلاً همین نام حسن دائم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اشاره میکرد. اسمِ حسن و حسین علامت این است که پدرشان هارونِ موسی آخرالزمان است، یعنی همهی وجود امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اشاره به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به محمد حنفیّه فرمودند به خط بزن. محمد حنفیّه به میدان رفت، به نقطهای که شاید هزار نفر بودند و به آن شتر نزدیک بود، نقطهی درگیری اصلی بود. محمد حنفیّه مدام خواست برود و به عقب برگشت، هزار نفر که شوخی نیست.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: حسن جان! تو برو.
دیری نگذشت که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آنجا را متلاشی کردند و برگشتند.
چهره محمد حنفیّه زرد شد و سر خود را پایین انداخت و خجالت کشید. این خجالت هم غلط است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: بابا جان! عیبی ندارد. تو پسر من هستی، اما او پسر پیامبر و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. خودت را قیاس نکن.
کریم آن کسی است که قبل از همه کَرَمِ خودش را فراموش میکند.
اعرابی آمد، میآمدند و دو بیت شعر میخواندند و پول میگرفتند، آمد تا خواست شروع کند شعر بخواند حضرت فرمودند: هرچه هست به او بدهید. گفت: اجازه میدادید اول مدح خودم را بگویم. حضرت فرمودند: اگر آبروی خودت را وسط گذاشته بودی من چیزی معادل آن نداشتم که به تو بدهم. هرچه هست میدهم، توان اینکه هزینه آبروی تو را بدهم را ندارم.
کریم خودش را بدهکار میبیند. نسبت به خدا خودش را بدهکار میبیند، نسبت به بندههای خدا میگوید کاری نکردهام.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این همه زجر کشیدند و این همه بخشیدند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رفتند و دیدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در حال گریه کردن هستند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شیعهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستند، «ما کَلّمَ الحسینُ بَینَ یدي الحَسَن اِعظامًا لَهُ»، هرگز ندیدند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شروع کنند به پیشسخن گفتنِ بدونِ اذن، از حرمتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه!
اینجا وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گریه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دیدند عرض کردند: برادر! چرا اینطور گریه میکنی؟ فرمودند: قیامت در پیش است و من نمیدانم آیا خدای متعال من را میپذیرد یا نه…
گریه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شدید شد…
دیگر برای چه؟ فرمودند: تو تنها میشوی حسین جان!…
همینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند گریه کنند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: لا یَوم کَیَومک یا اباعبدالله…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۲۶۸ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ رَحِمَهُ اَللَّهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ اَلْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنْ نَضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَادٍّ اَلْقَلاَنِسِيِّ عَنِ اَلْقَنْدِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ كُلُّ مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُؤْمِنٌ قَالَ إِنَّ عَدَاوَتَنَا تَلْحَقُ بِالْيَهُودِ وَ اَلنَّصَارَى إِنَّكُمْ لاَ تَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ حَتَّى تُحِبُّونِّي وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُ هَذَا يَعْنِي عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ .)
[5] الکافي ، جلد ۸ ، صفحه ۲۴۲ (عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ اِبْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِيدُ وَ اَلصَّلاَةُ وَ اَلصِّيَامُ وَ كَظْمُ اَلْغَيْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ اَلْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ اَلْكَذِبُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلنَّمِيمَةُ وَ اَلْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ اَلرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ اَلْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي اَلْحُدُودِ اَلَّتِي أَمَرَ اَللَّهُ وَ رُكُوبُ اَلْفَوَاحِشِ «مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ مٰا بَطَنَ» وَ اَلزِّنَا وَ اَلسَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ اَلْقَبِيحِ فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا .)
[6] زیارت جامعه کبیره
[7] سوره مبارکه صافات، آیه 159
[8] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، جلد ۸ ، صفحه ۳۳۱ (اَلْبِحَارُ ، عَنْ كِتَابٍ عَتِيقٍ لِبَعْضِ أَصْحَابِنَا فِي اَلْفَضَائِلِ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اَللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْمَوْصِلِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ خَالِدٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيِّ وَ قَالَ وَ حَدَّثَنَا أَبُو سُلَيْمَانَ أَحْمَدُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيِّ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ أَنَّهُ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَلْ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْءٌ يُقَصِّرُهُمْ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ نَعَمْ إِذَا قَصَّرُوا فِي حُقُوقِ إِخْوَانِهِمْ وَ لَمْ يُشَارِكُوهُمْ فِي أَمْوَالِهِمْ وَ لَمْ يُشَاوِرُوهُمْ فِي سِرِّ أُمُورِهِمْ وَ عَلاَنِيَتِهِمْ وَ اِسْتَبَدُّوا بِحُطَامِ اَلدُّنْيَا دُونَهُمْ فَهُنَالِكَ يُسْلَبُ اَلْمَعْرُوفُ وَ يُسْلَخُ مِنْ دُونِهِ سَلْخاً وَ يُصِيبُهُ مِنْ آفَاتِ هَذِهِ اَلدُّنْيَا وَ بَلاَئِهَا مَا لاَ يُطِيقُهُ وَ لاَ يَحْتَمِلُهُ مِنَ اَلْأَوْجَاعِ فِي نَفْسِهِ وَ ذَهَابِ مَالِهِ وَ تَشَتُّتِ شَمْلِهِ لِمَا قَصَّرَ فِي بِرِّ إِخْوَانِهِ قَالَ جَابِرٌ فَاغْتَمَمْتُ وَ اَللَّهِ غَمّاً شَدِيداً وَ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا حَقُّ اَلْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ قَالَ يَفْرَحُ لِفَرَحِهِ إِذَا فَرَحَ وَ يَحْزَنُ لِحَزَنِهِ إِذَا حَزِنَ وَ يُنْفِذُ أُمُورَهُ كُلَّهَا فَيُحَصِّلُهَا وَ لاَ يَغْتَمُّ لِشَيْءٍ مِنْ حُطَامِ اَلدُّنْيَا اَلْفَانِيَةِ إِلاَّ وَاسَاهُ حَتَّى يَجْرِيَانِ فِي اَلْخَيْرِ وَ اَلشَّرِّ فِي قَرْنٍ وَاحِدٍ قُلْتُ يَا سَيِّدِي فَكَيْفَ أَوْجَبَ اَللَّهُ كُلَّ هَذَا لِلْمُؤْمِنِ عَلَى أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنَ أَخُ اَلْمُؤْمِنِ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ يَكُونُ أَخَاهُ وَ هُوَ أَحَقُّ بِمَا يَمْلِكُهُ قَالَ جَابِرٌ سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ مَنْ يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَنْ يُرِيدُ أَنْ يَقْرَعَ أَبْوَابَ اَلْجِنَانِ وَ يُعَانِقَ اَلْحُورَ اَلْحِسَانَ وَ يَجْتَمِعَ مَعَنَا فِي دَارِ اَلسَّلاَمِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ هَلَكْتُ وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لِأَنِّي قَصَّرْتُ فِي حُقُوقِ إِخْوَانِي وَ لَمْ أَعْلَمْ أَنَّهُ يَلْزَمُنِي عَلَى اَلتَّقْصِيرِ كُلُّ هَذَا وَ لاَ عُشْرُهُ وَ أَنَا أَتُوبُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مِمَّا كَانَ مِنِّي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ فِي رِعَايَةِ حُقُوقِ إِخْوَانِيَ اَلْمُؤْمِنِينَ .)
[9] سوره مبارکه مریم، آیه 12 (يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا)
[10] سوره مبارکه نساء، آیه 64 (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا)
[11] الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، صفحه ۲۵۳
[12] کشف الغمة في معرفة الأئمة ، جلد ۱ ، صفحه ۴۹ (وَ قَدْ رَوَى اَلزُّهْرِيُّ قَالَ: لَمَّا حَجَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِجَّةَ اَلْوَدَاعِ قَامَ بِغَدِيرِ خُمٍّ عِنْدَ اَلْهَاجِرَةِ وَ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي مَسْئُولٌ وَ إِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ قَالَ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنِّي قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ لَكُمْ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ أَ لَيْسَ تَشْهَدُونَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اَللَّهِ قَالَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُهُ قَالَ وَ أَنَا أَشْهَدُ مِثْلَ مَا شَهِدْتُمْ فَقَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي – كِتَابَ اَللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّطِيفَ اَلْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ حَوْضٌ مَا بَيْنَ بُصْرَى وَ صَنْعَاءَ فِيهِ مِنَ اَلْآنِيَةِ كَعَدَدِ نُجُومِ اَلسَّمَاءِ إِنَّ اَللَّهَ سَائِلُكُمْ كَيْفَ خَلَفْتُمُونِي فِي كِتَابِهِ وَ فِي أَهْلِ بَيْتِي ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ قَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ ذَلِكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَامَ فِي اَلرَّابِعَةِ وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ اَللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ أَلاَ فَلْيُبَلِّغِ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ .)