سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه پانزدهم

25

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز یکشنبه مورخ 28 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت کریم اهل بیت علیهم السلام، سبط الرسول صلی الله علیه و آله و سلّم، حضرت ابومحمد حسن بن علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و تبریک به محضرت مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسات گذشته

موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است. عمدتاً در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سیر می‌کنیم، عقاید را چگونه آموزش داده‌اند، چه چالش‌هایی بوجود آمد.

این بحث یک سلسله گفتگوی بسیار مبسوط است، مثلاً شاید حداقل سیصد جلسه، ما هم نمی‌دانیم تا چه زمانی زنده هستیم و چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، ولی آرام آرام در حال حرکت هستیم.

به اینجا رسیدیم که اولین مسئله روی خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، شناخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بعد هم شناخت نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، مسئله اصحاب، مسئله افضلیت، مسئله اهل البیت سلام الله علیهم أجمعین، مختصری از این عناوین را عرض کردیم.

تا به مسئله محبّت رسیدیم. از نظر بنده مسئله محبّت زیربنای مسئله ولایت است، یعنی تا زمانی که محبّت نباشد اصلاً آن ولایتمداری رخ نمی‌دهد، با محبّت می‌شود آن عقیده را پیدا کرد، وگرنه اینکه آدم‌ها بگویند «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[4] یعنی پیغمبر در همه چیز اولی است؛ انسان‌ها پای عمل لنگ می‌شوند، تا زمانی که آن محبّت دلِ آن‌ها را پُر نکرده باشد نمی‌توانند پای کار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بایستند.

در این آیه هم می‌فرماید «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، از علائم مؤمن این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اولی می‌داند. برای بقیه اینطور نیست، جمله خبری است که نتیجه آن انشائی است، یعنی یک خبر می‌دهد که مؤمنان «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، برای مؤمنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از همه چیز اولویت‌دارتر است. آن کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای او اولویت اول را ندارد هنوز ایمانش ایراد دارد، یا اصل ایمان او یا کمال ایمان او.

در جلسات گذشته به این موضوع پرداختیم.

این موضوع را نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی حبّ می‌برند، برای اینکه می‌خواهند بتوانند جامعه را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اداره کنند و این مسیر هدایت برای همه مسلمین، همه موحدان در همه اقطار زمین بایستی اتفاق بیفتد. این نبوت مانند نبوت بعضی از انبیاء گذشته نبوده است که موسمی و مقطعی و در یک قطعه جغرافیایی باشد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رحمة للعالمین هستند، خاتم الأنبیاء و المرسلین هستند، برای همه‌ی زمین تا روز قیامت. لذا نمی‌تواند این امر را رها کند.

اعترافی از ابن تیمیه

ابن تیمیه در ماجرای حدیث منزلت می‌خواهد به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعتراض کند که حالا اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم گفته است «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی»، این خیلی هم مهم نیست، چون می‌خواست علی بن ابیطالب را در تبوک خلیفه کند… ما در آنجا حرف زیاد داریم که الآن به آن کار نداریم، آنجا یک اعتراف جالبی می‌کند، در آنجا می‌گوید: پیامبر پای خود را از مدینه بیرون نمی‌گذاشت الا اینکه یک نفر را خلیفه خودش قرار می‌داد.

یعنی می‌خواهد بگوید اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در تبوک خلیفه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شده است امر مهمی نیست!

انسانی که در حال جدل کردن است یک جا را می‌پاید و صد جای دیگر را از دست می‌دهد. آنجا چون می‌خواهد بگوید این یک امر مهمی نیست… البته جواب ما در آنجا روشن است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به هیچ کسی نفرمودند که مثلاً فعلاً ما تا به جنگ می‌رویم دو روز مدینه را نگه دارد و تو هم «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی».

اما ابن تیمیه در اینجا می‌گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر وقت می‌خواست از مدینه بیرون برود، ولو برای یک روز، خلیفه تعیین می‌کرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی می‌خواست از دنیا برود چطور؟

این ارتکاز ذهنی مردم آن زمان بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید خلیفه تعیین کنند. من چون می‌خواهم از بحث خارج شوم دو سه آدرس به شما می‌دهم.

هر کسی که می‌آمد تا با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیعت کند، معمولاً انسان‌های مهم این سوال را می‌پرسیدند که بعد از شما چه می‌شود؟ وقتی یک دینی برای تا روز قیامت است طبیعی است که چنین سوالی ایجاد شود.

لذا ابوسفیان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض می‌کند: بعد از شما چه می‌شود؟

لذا در ماجرای عشیره أقربین، همان میهمانی روز اول، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمایند: «إنَّ هَذَا أخِی وَ وَصی وَ خَلِیفَتِی مِن بَعدی»، چون باید سوال را جواب بدهی، چون ادعای بزرگی داری، می‌گویی همه جهان تا قیامت… «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»،[5] می‌خواهیم همه‌ی زمین را دربر بگیریم. پس طبیعی است که بپرسند بعد از شما چه می‌شود؟ نمی‌شود بگوید بعد را رها کنید، چون اگر بعد را رها کند مانند قبل می‌شود.

همه این موضوع را می‌دانند و این موضوع برای همه مسئله است.

آیا حفصه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نعوذبالله کم‌کار می‌داند؟

جالب است که به شما بگویم برای بعضی از همسران پیغمبر هم که در حزب دوم بودند این موضوع مسئله است، فقط اشاره می‌کنم.

خلیفه دوم در اواخر عمر خود نمی‌خواست خلیفه تعیین کند، نه به وصایت و نه به شورا. از نظر شما پیامبر هم این کار را نکرده است پس شما هم این کار را نکنید! البته آن زمان چنین ادعایی نمی‌کردند، بعداً این ادعا را تئوریزه کردند، بلکه راجع به این موضوع حرف نمی‌زدند، این موضوع جزو مسائل مگو بود و کسی نباید راجع به این موضوع صحبت می‌کرد.

وقتی خلیفه در اواخر عمر خود می‌خواست راجع به سقیفه حرف بزند، به مردم گفتند خلیفه امشب می‌خواهد راجع به چیزی حرف بزند که تابحال کسی راجع به آن علنی حرف نزده است! یعنی اجازه نمی‌دادند.

ولی ادعا این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسی را تعیین نکرده است، شما هم تعیین نکن، تازه می‌شود تبعیّت از سنّت پیغمبر! این که دغدغه ندارد.

اما هم دل خودش آرام نبود و هم دل دوستان او آرام نبود، هم دختر او حرف سنگینی زده است، این موضوع در صحیح مسلم آمده است، دختر او در آن حزب دوم همسر پیغمبر بوده است، بر طبق روایاتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را طلاق داده‌اند و بعد با آقایی گذشت کرده‌اند و برگشته‌اند.

آنجا دختر او به پسر او، یعنی حفصه به عبدالله گفت: برو به بابا سلام برسان و بگو شنیده‌ام نمی‌خواهی کسی را خلیفه تعیین کنی…

مسلماً باید در اینجا بگوید از شما ممنونم که به سنت پیامبر عمل می‌کنید!

اما گفت: برو به بابا بگو اگر تو چهار عدد گوسفند را به یک چوپان بسپاری و او این گوسفندها را به چراگاه ببرد و بعد ببینی آن گوسفندها را رها کرده است از او ناراحت می‌شوی و علت این امر را از او می‌پرسی، «رَأَيْتَ أَنْ قَدْ ضَيَّعَ»،[6] می‌گویی تو در این امانت خیانت کرده‌ای.

یعنی اگر خلیفه دوم خلیفه تعیین نکند، دختر او که همسر پیامبر است می‌گوید: تو در این امانت خیانت کرده‌ای. یعنی خلیفه اینقدر هم نمی‌فهمد که نمی‌شود چهار عدد بز را رها کرد، امّت و قیامت و سرنوشت مسلمین و…

بعد گفت: «فَرِعَايَةُ النَّاسِ أَشَدُّ»، مراعات و امانتداری وضع مردم بسیار مهم‌تر است و کوتاهی کردن در این امر هم خیانت بزرگتری است.

از نگاه حفصه همسر پیغمبر که به پدر خودش چنین تذر آئین‌نامه‌ای می‌دهد، یعنی پیغمبر نعوذبالله کم‌کاری کرده است؟ یا اینکه اصلاً واضح است که توقع همه این است؟

مشکلِ ذهبی با حدیث «إِنَّهُ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ، وَلاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ»

این مسئله روشن بود، منتها برای اینکه این مسئله تبیین بشود روی محبّت سرمایه‌گذاری کرده‌اند. این بخش در جلسه گذشته ماند.

برای اینکه شما ببینید این روایت زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مطرح است و بعد موضوع خیلی روشن است، در آن عصمت و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و افضلیت و خلافت و همه چیز هم هست.

این کتاب جلد 17 «سیر اعلام النبلاء» نوشته «ذهبی» شامی ناصبی است، بعضی از علمای اهل سنّت مانند غُماری و مَمدوح او را شامی و ناصبی می‌دانند.

ذهبی در حال صحبت کردن راجع به حاکم نیشابوری (که سال 405 از دنیا رفته است و از مهم‌ترین محدثان و از پایه‌گذاران تئوریزه کننده علم حدیث در دوره خودش است، در تسنن او به معنای حقانیت خلفا هم هیچ شکی نیست، او حتی حدیث ثقلین را با متن کتاب الله و سنّتی نقل کرده است) می‌باشد.

حاکم نیشابوری کتابی نوشته است و طرق حدیث طیر را جمع کرده است. موضوع حدیث طیر این بود که خدایا! محبوب‌ترین بنده خودت را بفرست تا با من همراه بشود.

محبوب‌ترین فرد نزد خدای متعال یعنی کسی که خدای متعال از او بیش از بقیه راضی است که محبوب‌تر است، یعنی اشرف و اکرم مؤمنان است و پس یعنی افضل مؤمنان است.

بر طبق آن ادعایی که برتری به ترتیب شماره خلافت است، این می‌شود گیر در کار، برای همین هم آن روایت را می‌زدند و هم تأیید کننده‌ی آن روایت را.

در ابتدا موضوعی را عرض کنم. ما جستجو و بررسی کرده‌ایم و پیدا نکرده‌ایم، من هنوز پیدا نکرده‌ام، اگر هم باشد یعنی خیلی شاذ و نادر است، تنها صحابی که برای هر فضیلت خاص او کتاب برای طرق مختلف آن نوشته‌اند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. برای حدیث طیر، برای حدیث منزلت، برای حدیث غدیر، برای حدیث ولایت. ما هرچه جستجو کردیم چنین چیزی برای بقیه پیدا نکرده‌ایم. یعنی یک رساله نوشته‌اند، گاهی دو مجلد ضخیم شده است، فقط طرق مختلف یک حدیث را نوشته‌اند.

اینکه من می‌گویم در این موضوع بیست حدیث داریم، ممکن است متن حدیث به هم نزدیک باشد، یعنی گروه‌های مختلف و آدم‌های مختلف نقل کرده‌اند.

حاکم نیشابوری کتابی در مورد حدیث طیر دارد، طرق حدیث را جمع کرده است.

وقتی طرق حدیث را جمع می‌کنید باید آنقدر باشد که آن را کتاب کنید، ولو اینکه جزوه باشد. یعنی یک نقل یک خبر نیست.

حاکم نیشابوری می‌گوید که حدیث طیر صحیح نیست. چرا؟ چون می‌گوید: خدایا! محبوب‌ترین بنده‌ات را بفرست تا با یکدیگر این مرغ را بخوریم… حاکم نیشابوری می‌گوید که حدیث طیر صحیح نیست. چرا؟ آیا طریق این حدیث اشکال دارد؟ می‌گوید: اگر صحیح باشد هیچ کسی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برتر از علی بن ابیطالب نیست.

در ذهن آن‌ها ارتکاز این است که افضلیت به ترتیب خلافت است، برای همین می‌گوید لابد این حدیث درست نیست.

تا اینجا می‌گوید آفرین بر تو، حاکم نیشابوری تا اینجا هنوز اهل بدعت خوانده نمی‌شود. ولی حرف مهمی زده است و نشان می‌دهد که دلالت حدیث طیر خیلی روشن است.

ذهبی می‌گوید: «فَهَذِهِ حِكَايَةٌ قويَةٌ»،[7] تقریباً معتبر است که این حرف را گفته است و به ما رسیده است، «فَمَا بَالُه أَخرجَ حَدِيْث الطَّير فِي الْمُسْتَدْرك؟» پس چرا حدیث طیر را در کتاب مستدرک خودش هم آورده است و در آنجا اعتبار آن را هم پذیرفته است؟

اگر زمانی در مورد ماجرای تقیّه گفتگو کنیم خیلی پیچیده است، یعنی باید کدگذاری می‌کردند تا این‌ها را نزنند…

یک کتاب در مورد حدیث طیر نوشته‌ای؟ پس کار تو تمام است و اهل بدعت می‌شوی. برای اینکه او را نزنند می‌گوید من محدث هستم، کار من این است که طرق حدیث را جمع کنم، اما این درست نیست چون اگر درست بود که معنای آن این بود که علی افضل است!

بعد یک کتاب دیگر که نوشته است، آنجا این توضیحات را نیاورده است و روایت را آورده است و گفته است که این روایت درست است!

ذهبی می‌گوید: «فَهَذِهِ حِكَايَةٌ قويَةٌ»، این را گفته است، پس برای چه در کتاب مستدرک خودش حدیث طیر را نقل کرده است؟

«فَكَأَنَّهُ اخْتلف اجْتِهَادُه» شاید نظر او عوض شده است. یعنی دیگر از این روایت قائل به افضلیت نیست.

بعد ذهبی عبارتی می‌گوید، می‌گوید: «وَقَدْ جمعتُ طُرُق حَدِيْثِ الطَّير فِي جُزء» من هم طرق این حدیث را در یک کتاب جمع کرده‌ام.

ذهبی طرق حدیث غدیر را هم در یک کتاب جمع کرده است. مرحوم آیت الله آسیّد عبدالعزیز طباطبایی این را چاپ کرده است، یک نسخه از آن در دانشگاه تهران پیدا شده است و مرحوم آسیّد عبدالعزیز طباطبایی آن نسخه را منتشر کرده است.

می‌گوید من حدیث طیر را در یک جزء جمع کرده‌ام و طرق حدیث «من کنت مولاه» را! «وَهُوَ أَصحُّ» از نظر من حدیث «من کنت مولاه» از حدیث طیر معتبرتر است.

من ابتدا یک جمله از او بگویم تا شما ببینید این شیوه‌ی قاطی کردن چگونه است.

آقای ذهبی درباره حدیث غدیر، شاگرد او که از او ناصبی‌تر است و شامی است، «ابن کثیر دمشقی» می‌گوید: استاد ما ابوعبدالله ذهبی درباره حدیث غدیر می‌گفت: «أَتَيَقَّنُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَهُ»[8] من یقین دارم که پیامبر اکرم این حدیث را فرموده است.

کسی که با علم حدیث آشنا باشد می‌داند که کسی که سر او به تن او بیرزد جرأت نمی‌کند به این راحتی چنین حرفی بزند که من یقین دارم که پیامبر اکرم این حدیث را فرموده است.

می‌گوید حدیث «من کنت مولاه» از حدیث طیر أصح است، جاهای دیگر گفته است که متن حدیث غدیر متواتر است، طرق حدیث غدیر آنقدر زیاد است که حیرت‌زده شدم، من اصلاً مبهوت شدم، یقین دارم که پیغمبر فرموده است.

آیا بالاتر از این هم داریم؟ می‌گوید: از این حدیث طیر و غدیر صحیح‌تر و معتبرتر «وَأَصحُّ مِنْهَا مَا أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ» در صحیح مسلم آمده است که علی بن ابیطالب فرمود: «إِنَّهُ لعهدُ النَّبِيّ الأُمِّي» پیغمبر با من عهد بسته است، این عهد را به من سپرده است که «إِنَّهُ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ، وَلاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ»؛ این حدیث از آن‌ها هم صحیح‌تر است.

یعنی اگر برای حدیث غدیر یقین داری برای این حدیث هم حداقل یقین داری.

ان شاء الله خدای متعال ما را مبتلا نکند که مجبور بشویم از خطاکار و گنه‌کار دفاع کنیم، اینطور می‌شویم.

می‌گوید: این از آن‌ها مهم‌تر است، معتبرتر است، «وَهَذَا أَشكلُ الثَّلاَثَةِ»، از این‌ها خیلی مشکل‌تر هم هست!

این حدیث چه مشکلی دارد؟ مگر کلمه عجیبی در آن هست؟ «إِنَّهُ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ، وَلاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ». این حدیث کلمه‌ی مبهمی ندارد، معنی خیلی روشن است، از حصر هم استفاده کرده است. اما او در اینجا می‌گوید «وَهَذَا أَشكلُ الثَّلاَثَةِ» این از آن دو حدیث دیگر سخت‌تر است! چه چیزیِ این حدیث سخت است؟ اینکه معاویه و عمروعاص بغض داشت، پس باید عدالت صحابه را چه کنم؟ که ما می‌گوییم این‌ها عادل هستند و این حدیث می‌گوید این‌ها منافق هستند!

هرچه جستجو می‌کند راهی برای جواب پیدا نمی‌کند، برای همین می‌گوید «وَهَذَا أَشكلُ الثَّلاَثَةِ» مشکل است، وگرنه مشکل نیست، گیر تو در اینجاست که عدالت جمیع آن افراد را با آن برچسب و بدون توجه به صفات قرآنی و جاهای دیگر را کلّی گرفته‌ای، بعد حالا حسین بن نُمیر و ولید بن عقبه و عمروعاص و معاویه و قبل و بعد از این‌ها را هم می‌بینی و می‌گویی این‌ها صحابی هستند و غبار داخل بینی اسب معاویه هم از همه برتر است؛ حال چطور می‌خواهی بپذیری که منافق است؟ برای همین می‌گوید «وَهَذَا أَشكلُ الثَّلاَثَةِ» این خیلی مشکل است.

یعنی انسان فکر می‌کند که یک عالم محدث برجسته قرن هشتم در کدام مسئله از سختی‌های علوم می‌ماند؟ در «لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ» می‌ماند. چرا؟ چون قواعدی برای ذهبی ساخته شده است که این‌ها را اصل درنظر گرفته است و حالا به این حدیث می‌رسد و نمی‌داند باید چکار کند.

می‌گوید: چه بگویم؟ «فَقَدْ أَحَبَّه قَوْمٌ لاَ خَلاَقَ لَهُم» یک عده او را دوست دارند که انسان‌های خوبی نیستند، اهل بدعت هستند…

تو باید برگردی و عقاید خودت را یک مرتبه از صافی رد کنی و ببینی چرا محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست نداری!

بحث ما زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اگر به قرن 3 و 4 برسیم عرض می‌کنیم که به بعضی‌ها به محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم «اهل بدعت» گفته‌اند! یعنی بعضی‌ها به آن چیزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم علامت ایمان خوانده‌اند «اهل بدعت» می‌گویند! بَه‌بَه به این همه برعکسی!

بعضی‌ها از این مسیر تبعیّت نکرده‌اند، مجدداً عرض می‌کنم که نقد ما در اینجا به اصحاب حدیث است نه همه، اصحاب حدیث گروه خاصی هستند، قبلاً راجع به آن‌ها صحبت کرده‌ایم.

می‌گوید: عده‌ای به درد نخور علی را دوست دارند!

عده‌ای نزد حضرت نوح علیه السلام می‌رسیدند و می‌گفتند: مؤمنان عده‌ای اراذل هستند! به این موضوع توجه نمی‌کردند که خودشان باید نگاهشان را عوض می‌کردند. این را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم می‌گفتند، می‌گفتند: اگر ما بخواهیم ایمان بیاوریم دیگر نباید هر کسی را راه بدهی!

«وَأَبغضه بجهلٍ قَوْمٌ مِنَ النَّوَاصب»، عده‌ای از نواصب هم دشمن علی هستند ولی مؤمن هستند!!!

چه کسی تعیین می‌کند که چه کسی مؤمن است؟ اظهار ایمان که کار همه است، اما تو باطن را از کجا تشخیص می‌دهی؟ از کجا می‌دانی عده‌ای از نواصب باطناً مؤمن بودند و منافق نبودند؟

چون آن اصحاب حدیث بخش زیادی از علومی را که می‌خواستند نقل کنند از این نواصب نقل می‌کردند.

اجازه بدهید مثالی به شما بگویم.

روایت دارد که از عایشه نقل کرده‌اند محبوب‌ترین مردان و زنان نزد پیغمبر چه کسی است؟ گفت: علی بن ابیطالب و همسرش را برترین مردان و زنان می‌دانست.

یک مرتبه هم عرض کردیم که عایشه بر سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داد می‌زد و می‌گفت که چرا علی و فاطمه را بیش از من و پدرم دوست داری؟

محدثان معاصر می‌گویند این روایت معارض دارد و ما این روایت را قبول نمی‌کنیم. عبدالله بن شقیق گفته است که خلیفه اول و دختر او برترین هستند!

عبدالله بن شقیق کیست؟ از نواصب مشهور!

چون دین را از نواصب می‌گیری می‌گویی قوام ناصبی‌گری به بغض است، پس بنا بر «وَلاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ» منافق هستند. می‌گوید: این روایت خیلی مشکل است، برای اینکه بعضی از دشمنان علی بن ابیطالب به جهلشان دشمن بودند. می‌گوییم اینجا روشن می‌فرماید!

در پاورقی خواسته است که مسئله را حل کند، می‌گوید: این که مشکلی نیست، پیغمبر فرموده است «لا يحبك الحب الشرعي المعتد به عند الله» اگر کسی تو را شرعاً بخاطر خدا دوست بدارد مؤمن است، با تو بخاطر اینکه تو یاور و ناصر پیغمبر هستی دشمن باشد منافق است، نه کسی که آدم عادی باشد و علی را دوست بدارد یا یک ناصبی مؤمنی پیدا بشود و با علی دشمن باشد، منظور این‌ها نیستند!!!

جواب خیلی روشن است، ایشان که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، اگر کسی با یک مسلمان دشمنی کند و از او بپرسند علت دشمنی تو با او چیست؟ بگوید برای اینکه او برای حسین بن علی روضه می‌خواند. این شخص منافق است. چون دشمنی او با این فرد نیست بلکه دشمنی او با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است.

این که واضح است، لازم نیست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بفرمایند: «إِنَّهُ لعهدُ النَّبِيّ الأُمِّي» این عهدی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با من بسته است.

اگر کسی از یک سنگ متنفر باشد به این دلیل که این سنگِ جلوی در خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، این شخص منافق است، همه مسلمین هم قبول دارند. در این صورت که دیگر لازم نبود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روایت را برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بفرمایند. بعد خودت آن بالاتر بگویی حدیث غدیر از حدیث طیر هم معتبرتر است و این حدیث هم از آن دو روایت معتبرتر است.

این تلاش‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نشان می‌دهد که چه کرده‌اند. تا کسی نرود و ماجرای تحریفات را بررسی نکند متوجه نمی‌شود که واقعاً این معجزه است که این‌ها مانده است، این‌ها چطور مانده است؟ چطور دوره بنی امیه گذشته است و معاویه در دوره بنی عباس هم در مراکز علمی محبوب بوده است.

ابن العربی مالکی در کتابی به نام «العواصم» می‌گوید: «مکتوب علی ابواب مساجد مدینة السلام» روی درهای مساجد مدینة السلام، یعنی بغداد، که آنجا مرکز علمی بود، روی درها نام چهار خلیفه را بدون لقب نوشته است، اما در مورد معاویه «خال المؤمنین» نوشته بود.

یعنی معاویه تا سال‌ها بعد بشدّت محبوب است، چطور چنین روایتی نقل شده است؟

اهمیّتِ محبّتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

مسئله را هم روی حب برده است.

نه فقط تبعیّت کنید، نه فقط اقتدا کنید، نه فقط عمل کنید، بلکه او را بیش از خودتان دوست بدارید، چطور؟ چند راه هست.

یک: به نمایشگاه مکارم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بروید.

یعنی هر مجلس را مجلس ذکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کنید، چون وقتی فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌شنوید می‌پسندید و دوست دارید و نشاط و بهجت پیدا می‌کنید. هرچه معرفت بیشتر محبّت هم بیشتر.

بعد این محبّت را ابراز کنید. یعنی چطور ابراز کنیم؟ یعنی اولاً هر کجا که توانستید بیان کنید، چه مکتوب، مانند پُست و استوری و…، در کتاب‌های خودتان، بالای دفاتر خودتان، چه در منزل، چه در شنیدن، چه در حمایت از کسانی که این کارها را می‌کنند. ابراز کردن محبّت قلبی را افزایش می‌دهد، وگرنه محبّت یک امر قلبی است، یعنی چه که او را دوست بدارید؟ من چطور تلاش کنم؟ باید مقدمه‌ی این امر را فراهم کنم که بتوانم او را دوست بدارم، یعنی باید بخشی از زمانمان را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اختصاص بدهیم.

در کنار این، حتماً باید نسبت به دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بغض خیلی پررنگ باشد، اگر نه یعنی محبّت در کار نیست.

حال اینکه زمانی در جایی شرایط بیان نیست، قلبی که باید باشد. هر موضوع مهمّی ممکن است به دلایل و شرایطی زمینه‌ی ابراز نداشته باشد. تقیه هم همینطور است. شما در مورد محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم ممکن است نتوانید در جایی ابراز کنید. یعنی ممکن است در صورت ابراز شما کسی را بکشند، مسلماً ابراز نمی‌کنید، اما این باید در دل باشد، باید در عبادات شخصی باشد.

شخصی به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «یا رَسُولَ اللَّهِ! أَکلُّ مَنْ قالَ: «لا إلهَ إلّااللَّهُ» مُؤْمِنٌ؟»[9] آیا…

اول خاطره‌ای بگویم، قبلاً هم عرض کرده‌ام، فکر نکنید که فقط الآن عده‌ای می‌گویند که اگر از این مطالب بگویید مردم تجرّی پیدا می‌کنند و گستاخ می‌شوند و گناه می‌کنند.

اولاً اگر محبت کسی محبت باشد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خجالت می‌کشد، اگر انسان بخواهد با پرونده سیاه با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صحبت کند سیه‌رو می‌شود، ان شاء الله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست همه ما را بگیرند. اما قبلا هم بوده است.

یکی از حاکمان قبل از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از کسی شنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده‌اند هر کسی لا اله الا الله بگوید به بهشت وارد می‌شود. این شخص هم گفت که مردم تجرّی پیدا می‌کنند و عمل و نماز چطور؟

در یاد دارید که عرض کردم همه‌ی این‌ها مهم است ولی در کنار محبّت و ولایت هیچ است، با اینکه مهم است.

مثلاً می‌خواست با آن شخص مقابله کند، یقه‌ی او را به این عنوان گرفت که حدیث جعلی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کند. او را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آورد و گفت: این شخص می‌گوید که شما فرموده‌اید کسی که لا اله الا الله بگوید به بهشت وارد می‌شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم کنار حضرت بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: بله! اگر محبّت و ولایت علی را داشته باشد.

یعنی اینکه تو برو و اعمال خودت را درست کن، آن کسی که مبلغ دین است و رسول اعظم است می‌داند چکار کند. کسی مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نماز نمی‌خواند، ولی او بعنوان معلّم و طبیب نفوس برای اینکه مسیر ما را درست کند… من چکار کنم که حال نماز پیدا کنم؟ والله اگر محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دل کسی زیاد بشود، اگر محبت محبت باشد و نیت صادق باشد باید نسبت به قرآن که حقیقتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و به نسبت نماز که انسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با نماز است، باید حس مثبتی پیدا کند، اگر نیست باید این را اصلاح کنی نه اینکه اصل را از او بگیری.

به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «یا رَسُولَ اللَّهِ! أَکلُّ مَنْ قالَ: «لا إلهَ إلّااللَّهُ» مُؤْمِنٌ؟»، هر کسی لا اله الا الله بگوید مؤمن است؟ حضرت فرمودند: «إنَّ عَداوَتَنا تُلْحِقُ بِالْیهُودِ وَ النَّصاری» اگر دشمن من و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد او را به یهود و نصاری ملحق می‌کند، «إنَّکمْ لاتَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّی تُحِبُّونِی» شما تا زمانی که محبّت من را نداشته باشید به بهشت نمی‌روید. علامت محبّت شما چیست؟ «وَ کذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یحِبُّنِی وَ یبْغِضُ هذا (یعْنِی عَلِیاً صلی الله علیه و آله)» و هر کسی ادعا می‌کند من را دوست دارد و بغضِ علی را دارد دروغ می‌گوید.

یعنی این نشانِ محبّت من است.

این مسیر محبّت، ریشه‌ی مسئله ولایت است، تا زمانی که محبّت نباشد اصل اتفاق نمی‌افتد.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

اولاً شهید ثانی یک نبیره دارد که خیلی زیبا گفته است… ما بعد از اینکه این بحث را بسته‌بندی کردیم و تحلیلمان در آن مشخص شد… که یکی از کسانی که خیلی برای بیان فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و جلوگیری از دشنام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلاش کرده است امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است… یک شعری از نبیره شهید ثانی پیدا کردیم.

شهید ثانی آخر عمر از این کوه به آن کوه، از این غار به آن غار فراری بوده است. بعضی از علمای ما دعاهای خاص می‌خواندند که مثلاً پنج روز کسی به این‌ها کار نداشته باشد تا بتوانند یک کتاب مهمی را بنویسند. چون هنگامی که در حال نوشتن کتاب است کتب او اطراف او ریخته‌اند و اگر ناگهان کسی بیاید می‌فهمد چه خبر است، و این امر برای کشتن او کافی است.

کتابی که امروز یکی از کتب مهم طلاب است، مسالک او که شرح شرایع است و کنار لعمه می‌خوانند، او در حالی که از این کوه به این کوه می‌رفت و نمی‌دانست که تا صبح زنده است یا نه می‌نوشته است.

اگر کسی برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کار کند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باوفا هستند، تقریباً پانصد سال است که شهید ثانی زنده‌ی زنده است، من هستم که مرده‌ام، شهید ثانی زنده است. پسر او «شیخ حسن» صاحب «معالم» است که کتاب او کتاب درسی است، چند کتاب مهم دیگر هم دارد. نوه‌ی دختری او آسید محمد عاملی صاحب «مدارک» است که کتاب او هم کتاب درسی است، حرف این‌ها هنوز در مباحث فقه و اصول وسط است، کتاب‌های دیگری هم از این بزرگواران هست. یک نبیره هم دارد. ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم باقیات صالحات داشته باشیم و چیزی از ما بماند، من عمد دارم بگویم، ان شاء الله شهید ثانی ما را یاد کنند که ما ایشان را امشب یاد کردیم. نبیره او شعری در مدح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در همین موضوع ما گفته است، می‌گوید شما به این دنیا آمده‌اید که چکار کنید؟

ثُبنَا إلیک أیا بن بنت محمّدٍ            حَسَناً لنور النیّرین یثلث

دورهای خودمان را زدیم و به سمت تو برگشتیم ای پسرِ دختر پیغمبر. ای امام حسنی که امشب که به دنیا می‌آیی اهل بیت پیغمبر سه نفر می‌شوند.

ثوباً لبست من الإمامة ثانیاً             عن فضل حیدر فی الأنام یحدّث

دومین لباس امامت بر قامت رعنای تو نشست، آمدی از حیدر کرار برای مردم بگویی.

واقعاً اگر کسی تاریخ را تحلیل کند… من خیلی تعجّب کرده‌ام از اینکه بعد از اینکه ما بحثمان را بسته‌بندی کردیم دیدیم که او هم به همین رسیده است، می‌گوید: آمدی و یکی از مهم‌ترین اهداف تو این بود که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و فضائل حضرت بگویی و از دشمنیِ دشمنان او جلوگیری کنی.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وقتی با معاویه ملعون آتش‌بس امضاء کردند، تا زمانی که زنده بودند تقریباً دشنام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عمومی نشد. این از کارهایی است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کرده‌اند.

تقریباً تا سال 55 هجری این مسئله عمومی نشده بود، گاهی فقط در شام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت می‌کردند، از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌ترسیدند. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اجازه نمی‌دادند، چه در حضور حضرت و چه در غیاب حضرت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت بشود.

بنی امیه به دنبال این بودند که بگویند معاذالله امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خطا کرده‌اند، برای همین می‌خواستند بگویند این آتش‌بس سودی نداشته است، می‌گفتند از فردای آتش‌بس معاویه زیر همه چیز زد. ما مفصل توضیح داده‌ایم که اینطور نبوده است. در برنامه سمت خدا هم اسناد این بحث را منتشر کرده‌ایم و هم بحث را مفصل گفته‌ایم.

فقط یک نمونه را به شما بگویم که ببینید تا زمانی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زنده هستند در زمان خودشان چطور پاسخ می‌دهند، اینطور نیست که هر کسی از راه می‌رسد جسارت کند و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم بنشینند و نگاه کنند.

تاریخ نشان می‌دهد که تا حوالی سال 54 معاویه جرأت نمی‌کرد در مدینه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کند. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سال 49 تا 50 از دنیا رفته‌اند، یعنی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مسیری ایجاد کرده‌اند که اجازه نمی‌دادند به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت بشود. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم مدافع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند و هم گوینده فضائل هستند.

این کتاب مجلد دوم «معجم کبیر طبرانی»، صفحه 687، روایت 2758 است، یک روایت هم شبیه همین روایت، روایت 2727 همین مجلد است.

می‌گوید حج شده بود، «حَجَّ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ وَحَجَّ مَعَهُ مُعَاوِيَةُ بْنُ حُدَيْجٍ»، لعنت الله علیهما، معاویة بن حدیج همان کسی است که محمد بن ابی‌بکر را شهید کرد، «وَكَانَ مِنْ أَسَبِّ النَّاسِ لِعَلِيٍّ» از دشنام‌دهنده‌ترین افراد به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، «فَمَرَّ فِي الْمَدِينَةِ فِي مَسْجِدِ الرَسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» به مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفت، «وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ جَالِسٌ فِي نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ» امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم بعد از آتش‌بس از کوفه به مدینه تشریف برده بودند و در مسجد نشسته بودند، «فَقِيلَ لَهُ: هَذَا مُعَاوِيَةُ بْنُ حُدَيْجٍ السَّابُّ لِعَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ»، به حضرت گفتند: این همان کسی است که در شام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشنام داده است. حضرت فرمودند: «عَلَيَّ بِالرَّجُلِ» به او بگویید بیاید. یک نفر بلند شد و رفت و گفت: «أَجِبْ». این هم یک آدم بسیار پرروی بی‌تربیتی بود. گفت: چه کسی گفته است؟ یعنی بقیه باید به سراغ من بیایند. آن شخص گفت: «الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَدْعُوكَ»، آقا حسن بن علی علیه السلام تو را صدا زده‌اند، «فَأَتَاهُ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ» آمد و سلام عرض کرد، حضرت جواب سلام او را ندادند، فرمودند: «أَنْتَ مُعَاوِيَةُ بْنُ حُدَيْجٍ؟»، گفت: بله! حضرت فرمودند: «أَنْتَ مُعَاوِيَةُ بْنُ حُدَيْجٍ؟»، گفت: بله! یعنی تبختر او کم شد. دوباره فرمودند: فرمودند: «أَنْتَ مُعَاوِيَةُ بْنُ حُدَيْجٍ؟»، گفت: بله! حضرت فرمودند: «السَّابُّ لِعَلِيٍّ؟» تو به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش می‌دی؟ «فَكَأَنَّهُ اسْتَحْيَى»، می‌گوید انگار این آدم پرروی حرامی حیا کرده باشد دست و پای خود را گم کرد.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «أَمْ وَاللهِ لَئِنْ وَرَدْتَ عَلَيْهِ الْحَوْضَ» بزودی روز قیامت در کنار حوض به محضر او می‌رسی «وَمَا أُرَاكَ أَنْ تَرِدَهُ» گرچه تو را تا آن نزدیکی‌ها راه نمی‌دهند، «لَتَجِدَنَّهُ مُشَمِّرَ الْإِزَارِ عَلَى سَاقٍ يَذُودُ الْمُنَافِقِينَ ذَوْدَ غَرِيبَةِ الْإِبِلِ» می‌بینی که مردم و مؤمنان به سمت حوض می‌روند که به دست مبارک او سیراب بشوند تا پاک بشوند و بتوانند وارد بهشت بشوند، با ادبیات امروز نوشیدنی ولکام بهشت است، تا کسی پاک نشود او را وارد بهشت نمی‌کنند، مؤمنان در کنار حوض کوثر به دست مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سیراب می‌شوند «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»[10] تا پاک بشوند و وارد بهشت بشوند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: بزودی خواهی دید که وقتی تو را به آنجا می‌آورند اجازه نمی‌دهند زیاد نزدیک بشوی، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه منافقان را از سمت بهشت به سمت جهنّم دور می‌کند.

«قَوْلُ الصَّادِقِ الْمَصْدُوقِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى» خاک بر سر آن کسی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دروغ بسته است، این کلام صادق مصدوق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

این روایت خیلی‌ها را بیچاره کرده است، اصلاً مانده‌اند این روایت را چکار کنند، طرق متعدد هم دارد.

شبی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به شهادت رسیدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه لباس مشکی به تن کرده بودند، روی منبر خطبه مختصر خواندند، فرمودند: ایهاالناس! امروز کسی را کشتید… یعنی یک نفر زد…

خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: عاقر ناقة صالح، آن کسی که آن ناقه‌ای که معجز بود، یک نفر کشت، ولی خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «فَعَقَرُوهَا»،[11] چرا؟ چون عده‌ای به این امر راضی بودند. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِه»

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: امشب کسی را کشتید…

عبارت این است که کسی را کشتید و امشب کسی را از دست دادید، «لَقَدْ فَارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالْأَمْسِ»[12] امشب مردی شما را ترک کرد که «مَا سَبَقَهُ اَلْأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ» هیچیک از انبیاء و اوصیای گذشته به گرد پای او نرسیده بودند، «وَ لاَ أَدْرَكَهُ اَلْآخِرُونَ» دیگر تا قیامت هم کسی نمی‌آید که به او نزدیک باشد.

این روایت بیچاره کرده است، چون این روایت برای سال 40 هجری است.

در موضوع افضلیت بحث این بود که افضلیت به ترتیب خلافت بعداً درست شده است، این نگاه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است که سیّد شباب اهل الجنّة هستند، نه اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتر از فلانی و فلانی باشند، «مَا سَبَقَهُ اَلْأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ» هیچیک از انبیاء و اوصیای گذشته به گرد پای او نرسیده بودند، نه اینکه فلانی و فلانی.

وقتی احمد بن حنبل این روایت را آورده است یک قید زده است بلکه بتواند کمی این افضلیت را خراب کند، اینطور آورده است که «لَقَدْ فَارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالْأَمْسِ لَمْ يَسْبِقْهُ الْأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ» کسی که پیشینیان در علم از او پیشی نگرفته‌اند!

یعنی یک قید به علم زده است، یعنی دانشمندترین مردم تاریخ.

اما باز هم خیلی تفاوت ندارد، چون اعلم امم است، اعلم خلائق است نه اعلم صحابه!

قیدی زده‌اند که قدری آن فرمایش امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را پایین بیاورند…

«وَلا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ» دیگر کسی از بعدی‌ها هم به او نمی‌رسد، «إِنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَيَبْعَثُهُ وَ يُعْطِيهِ اَلرَّايَةَ» وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرچم را به او می‌سپرد «فَلاَ يَنْصَرِفُ حَتَّى يُفْتَحَ لَهُ» برنمی‌گشت تا با درِ قلعه برگردد…

یعنی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شبی که در حال بیان خبر شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم هستند فضیلت می‌گویند، رجز آخر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، منبر حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در شام…

ما چه می‌گوییم؟ می‌گوییم بیانِ فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اندازه دارد!!! این اندازه را از کجا آورده‌ایم؟ چه کسی به ما یاد داده است؟ در کجا گفته‌اند؟

قبلاً هم عرض کرده‌ایم که هیچ دیوانه‌ای را پیدا نمی‌کنید که بگوید فضائل بگویید و به اندازه توانتان به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبیه نشوید و تبعیت نکنید و نماز نخوانید. اصلاً اگر بخواهی به آن برسی باید از اینجا شروع کنی.

«وَ مَا تَرَكَ مِنْ صَفْرَاءَ وَ لاَ بَيْضَاءَ» با اینکه حاکم بود و سلطان بود و بیت المال در دست او بود هیچ چیزی باقی نگذاشت.

درآمد شخصی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سالانه چهل هزار دینار از باغات شخصی خودشان در مدینه بود، حضرت آن‌ها را هم جلو جلو می‌دادند… بجز هفتصد درهم که می‌خواستند خادمی برای خانواده خود تهیه کنند هیچ چیزی نداشتند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شبی که خبر شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دادند فرمودند: بیت المال در دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود و خودشان هم ثروت داشتند ولی چیزی در دستشان باقی نمانده بود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بجای اینکه از بیت المال مصرف کنند که می‌توانستند مصرف کنند، خرماهایی که خودشان درختشان را در مدینه بارور کرده بودند را می‌آوردند، خوب‌ها را به فقرا می‌دادند، مشکل‌دارها را هم خودشان میل می‌کردند.

در روایت هست که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواستند در ماه رمضان به منبر بروند مردم را جمع می‌کردند و غذای گوشتی به آن‌ها می‌دادند و بعد سخنرانی می‌کردند.

در جایی دیدم که این مردم چقدر بدبین بودند، طرف گفت: وقتی به مردم گوشت می‌دهد خودش چه چیزی میل می‌کند؟ برای همین پشت سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راه افتادم، دیدم وقتی خلوت شد به گوشه‌ای رفتند و نان خشکیده‌ای را…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از ای همه فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… در روایات دیگر هم هست، شبی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شدند ائمه ما گریه کردند و گفتند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با شکم گرسنه از این دنیا رفتند…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سوختند و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کردند.

نکته‌ای از صلوات امام حسن عسکری علیه السلام بر حجج طاهره

امام حسن عسکری علیه الصلاة و السلام صلواتی به ما هدیه داده‌اند که اگر بگویند گنج چیست، این گنج است. اگر بگویند غنیمت، این غنیمت است، در مصباح المتهجد مرحوم شیخ طوسی اعلی الله مقامه الشّریف است، در مفاتیح مرحوم محدث قمی بعد از زیارت جامعه کبیره است، نام آن صلوات بر حجج طاهره است، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده است تا… راوی می‌گوید وقتی به خودشان رسید سکوت کردند، عرض کردم: فدای شما بشوم! یاد بدهید که به خودتان هم چه عرض کنیم، چگونه صلوات بفرستیم، حضرت خیلی مختصر فرمودند. بعد برای پسرشان یعنی وجود مبارک حضرت حجّت ارواحنا فداه هم مفصل‌تر فرمودند.

صلوات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آن که اصلاً حیرت‌انگیز است، فقط یک اشاره می‌کنم که وقتی می‌خواهند بعد از معرفی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به ایشان صلوات بفرستند، قسمتی از آن این است که «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ»، مادر ائمه، «وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَى نِساءِ الْعالَمِينَ»، از اینجا شروع می‌کنند و بعد به ظلم‌هایی که به او شده است اشاره می‌کنند، بعد به خون‌هایی که از فرزندان ایشان ریخته شده است اشاره می‌کنند، بعد می‌گویند: «فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَى أُمِّها» بر خودش و مادرش حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها صلوات بفرست.

صلوات بر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این متن خیلی جانسوز است.

اگر شما زیارات مطلقه را دیده باشید، مثلاً برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌گوییم: «عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً»، باسعادت زندگی کردی و با شهادت از دنیا رفتی.

امام حسن عسکری صلوات الله علیه اینجا در این صلوات بر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌گویند: «عِشْتَ مَظْلُوماً، وَمَضَيْتَ شَهِيداً» مظلوم زندگی کردی و شهید از دنیا رفتی.

خدایا! تو را به شادی امشبِ دلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، به دل پرنور و سرور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، به برق چشمان پر از شور و شوق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از قدوم این آقازاده عظیم الشأن قسم می‌دهیم ما را جزو شیعیان و مدافعان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در دنیا و همراهان او در قیامت و بهشت قرار بده.

توسل به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبى، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، يَا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ.[13]

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه احزاب، آیه 6 (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا ۚ كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا)

[5] سوره مبارکه قصص، آیه 5

[6] صحیح مسلم، جلد 3، صفحه 1455 (حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، وَابْنُ أَبِي عُمَرَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، وَأَلْفَاظُهُمْ مُتَقَارِبَةٌ، قَالَ إِسْحَاقُ: وَعَبْدٌ: أَخْبَرَنَا، وقَالَ الْآخَرَانِ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَخْبَرَنِي سَالِمٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ، فَقَالَتْ: أَعَلِمْتَ أَنَّ أَبَاكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ؟ قَالَ: قُلْتُ: مَا كَانَ لِيَفْعَلَ، قَالَتْ: إِنَّهُ فَاعِلٌ، قَالَ: فَحَلَفْتُ أَنِّي أُكَلِّمُهُ فِي ذَلِكَ، فَسَكَتُّ حَتَّى غَدَوْتُ وَلَمْ أُكَلِّمْهُ، قَالَ: فَكُنْتُ كَأَنَّمَا أَحْمِلُ بِيَمِينِي جَبَلًا حَتَّى رَجَعْتُ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ، فَسَأَلَنِي عَنْ حَالِ النَّاسِ وَأَنَا أُخْبِرُهُ، قَالَ: ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: إِنِّي سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ مَقَالَةً، فَآلَيْتُ أَنْ أَقُولَهَا لَكَ، زَعَمُوا أَنَّكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ، وَإِنَّهُ لَوْ كَانَ لَكَ رَاعِي إِبِلٍ، أَوْ رَاعِي غَنَمٍ، ثُمَّ جَاءَكَ وَتَرَكَهَا رَأَيْتَ أَنْ قَدْ ضَيَّعَ فَرِعَايَةُ النَّاسِ أَشَدُّ، قَالَ: فَوَافَقَهُ قَوْلِي، فَوَضَعَ رَأْسَهُ سَاعَةً، ثُمَّ رَفَعَهُ إِلَيَّ، فَقَالَ: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَحْفَظُ دِينَهُ، وَإِنِّي لَئِنْ لَا أَسْتَخْلِفْ، فَإِنَّ §رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمْ يَسْتَخْلِفْ، وَإِنْ أَسْتَخْلِفْ فَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ قَدِ اسْتَخْلَفَ»، قَالَ: فَوَاللهِ، مَا هُوَ إِلَّا أَنْ ذَكَرَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبَا بَكْرٍ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِيَعْدِلَ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَدًا، وَأَنَّهُ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ)

[7] سير أعلام النبلاء – ط الرسالة ، جلد 17  ، صفحه 169 (فَهَذِهِ حِكَايَةٌ قويَةٌ، فَمَا بَالُه أَخرجَ حَدِيْث الطَّير فِي (الْمُسْتَدْرك) ؟ فَكَأَنَّهُ اخْتلف اجْتِهَادُه، وَقَدْ جمعتُ طُرُق حَدِيْثِ الطَّير فِي جُزء، وَطرق حَدِيْث: (مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ) وَهُوَ أَصحُّ، وَأَصحُّ مِنْهَا مَا أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ)

[8] البداية والنهاية ، جلد 5 ، صفحه 214 (عَلِيٍّ قَالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. قَالَ: أَبُو هُرَيْرَةَ وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ مَنْ صَامَ يَوْمَ ثَمَانَ عَشْرَةَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ كُتِبَ لَهُ صِيَامُ سِتِّينَ شَهْرًا. فَإِنَّهُ حَدِيثٌ مُنْكَرٌ جِدًّا بَلْ كَذِبٌ لِمُخَالَفَتِهِ لِمَا ثَبَتَ فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ يَوْمَ عَرَفَةَ. وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَاقِفٌ بِهَا كَمَا قَدَّمْنَا وَكَذَا قَوْلُهُ أَنَّ صِيَامَ يَوْمِ الثَّامِنَ عَشَرَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ يَعْدِلُ صِيَامَ سِتِّينَ شَهْرًا لَا يَصِحُّ لِأَنَّهُ قَدْ ثَبَتَ مَا مَعْنَاهُ فِي الصَّحِيحِ أَنَّ صِيَامَ شَهْرِ رَمَضَانَ بِعَشَرَةِ أَشْهُرٍ فَكَيْفَ يَكُونُ صِيَامُ يَوْمٍ وَاحِدٍ يَعْدِلُ سِتِّينَ شَهْرًا هَذَا بَاطِلٌ. وَقَدْ قَالَ شَيْخُنَا الْحَافِظُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الذَّهَبِيُّ بَعْدَ إِيرَادِهِ هَذَا الْحَدِيثَ هَذَا حَدِيثٌ مُنْكَرٌ جِدًّا. وَرَوَاهُ حَبْشُونُ الْخَلَّالُ وَأَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ النِّيرِيُّ وَهُمَا صَدُوقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَعِيدٍ الرَّمْلِيِّ عَنْ ضَمْرَةَ. قَالَ وَيُرْوَى هَذَا الْحَدِيثُ مِنْ حَدِيثِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَمَالِكِ بْنِ الْحُوَيْرِثِ وَأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَأَبِي سَعِيدٍ وَغَيْرِهِمْ بِأَسَانِيدَ وَاهِيَةٍ. قَالَ: وَصَدْرُ الْحَدِيثِ مُتَوَاتِرٌ أَتَيَقَّنُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَهُ وَأَمَّا اللَّهمّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ فَزِيَادَةٌ قَوِيَّةُ الْإِسْنَادِ وَأَمَّا هَذَا الصَّوْمُ فَلَيْسَ بِصَحِيحٍ وَلَا وَاللَّهِ مَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِلَّا يَوْمَ عَرَفَةَ قَبْلَ غَدِيرِ خُمٍّ بِأَيَّامٍ وَاللَّهُ تَعَالَى أَعْلَمُ. [وَقَالَ الطَّبَرَانِيُّ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِسْحَاقَ الْوَزِيرُ الأصبهاني حدثنا على بن محمد المقدمي حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ الْمُقَدَّمِيُّ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ بْنِ شبان بْنِ مَالِكِ بْنِ مِسْمَعٍ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ حنيف بْنِ سَهْلِ بْنِ مَالِكٍ أَخِي كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ. قَالَ لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَدِينَةَ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ لَمْ يَسُؤْنِي قط، فاعرفوا ذلك له. أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي عَنْ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَعَلِيٌّ وَطَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَالْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ رَاضٍ فَاعْرِفُوا ذَلِكَ لَهُمْ. أَيُّهَا النَّاسُ احْفَظُونِي فِي أصحابى وأصهارى وأحبابى لا يطلبكم اللَّهُ بِمَظْلِمَةِ أَحَدٍ مِنْهُمْ. أَيُّهَا النَّاسُ ارْفَعُوا أَلْسِنَتَكُمْ عَنِ الْمُسْلِمِينَ وَإِذَا مَاتَ أَحَدٌ مِنْهُمْ فقولوا فيه خيرا بسم الله الرحمن الرحيم] .)

[9] بحارالأنوار، جلد 27، صفحه 75 (عَنْ جابِرٍ الْجُعْفِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبائِه قالَ: جاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِی صلی الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! أَکلُّ مَنْ قالَ: «لا إلهَ إلّااللَّهُ» مُؤْمِنٌ؟ قالَ صلی الله علیه و آله: إنَّ عَداوَتَنا تُلْحِقُ بِالْیهُودِ وَ النَّصاری؛ إنَّکمْ لاتَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّی تُحِبُّونِی؛ وَ کذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یحِبُّنِی وَ یبْغِضُ هذا (یعْنِی عَلِیاً صلی الله علیه و آله))

[10] سوره مبارکه انسان، آیه 21 (عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا)

[11] سوره مبارکه شمس، آیه 14 (فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا)

[12] عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۹ (مِنْ مُسْنَدِ اِبْنِ حَنْبَلٍ وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُقَدَّمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا وَكِيعٌ عَنْ سُفْيَانَ عَنْ إِسْرَائِيلَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَبَشٍ قَالَ: خَطَبَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ بَعْدَ قَتْلِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَقَدْ فَارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالْأَمْسِ مَا سَبَقَهُ اَلْأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ وَ لاَ أَدْرَكَهُ اَلْآخِرُونَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَيَبْعَثُهُ وَ يُعْطِيهِ اَلرَّايَةَ فَلاَ يَنْصَرِفُ حَتَّى يُفْتَحَ لَهُ وَ مَا تَرَكَ مِنْ صَفْرَاءَ وَ لاَ بَيْضَاءَ إِلاَّ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ مِنْ عَطَائِهِ كَانَ يَرْصُدُهَا لِخَادِمٍ لِأَهْلِهِ .) مسند احمد، جلد 3، صفحه 246 (حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، عَنْ شَرِيكٍ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ هُبَيْرَةَ، خَطَبَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، فَقَالَ: ” لَقَدْ فَارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالْأَمْسِ لَمْ يَسْبِقْهُ الْأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ، وَلا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ، كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَبْعَثُهُ بِالرَّايَةِ جِبْرِيلُ عَنْ يَمِينِهِ، وَمِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ لَا يَنْصَرِفُ حَتَّى يُفْتَحَ لَهُ “)

[13] دعای توسل