سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه چهاردهم

26

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز شنبه مورخ 27 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

 

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسات گذشته

موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است.

این افکار و عقایدی که ما داریم چطور تبیین و تبلیغ شد تا اینکه بعدها به دست ما هم رسید. اولین مسئله نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و چگونگی اعتقاد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، مابقی عرایض ما در حاشیه این بود، مانند اینکه نگاه به اصحاب چگونه بود و چگونه شد، نگاه به برترین یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه بود و چگونه شد، نسبت به برخی همسران، عنوان اهل بیت، مطالب اندکی عرض کردیم.

روایتی را به این جهت نخواندم که فرصت نبود، الآن بعنوان مختصری از بخش اول آنچه گذشت عرض می‌کنم که ببینید مسئله این است که رسول الله را چگونه می‌بینید و به نسبت او دیگران را چگونه می‌بینید، همه چیز همین است، عمده بحث اینجاست.

مرحوم شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب کافی شریف که یک چاپ هشت مجلدی دارد و یک چاپ پانزده مجلدی، البته بغیر از فهارست.

بخش اول آن راجع به بعضی از عقاید و برخی از اخلاقیات، که موسوم به اصول است، کتاب اصول کافی کتاب مجزایی نیست، در آن هشت مجلدی‌ها دو مجلد اول این است که عقاید است و اخلاق.

اگر فرصت شد عرض می‌کنم سِرّ اینکه اخلاق را در اینجا گذاشته‌اند برای این بوده است که بخش زیادی از این‌ها اخلاق مبتنی بر عقیده است.

مثلاً ادخال سرور به معنای شاد کردن دیگران نیست، به معنای شاد کردن دل مؤمن است، مواسات با مؤمن است، محبت به مؤمن است، دست‌گیری از مؤمنین است، حفظ آبروی مؤمن است، چه بسا از این جهت در آنجا قرار داده است، یعنی به جهت ایمانشان این مقامات را دارند و باید این روابط رعایت بشود.

مثلاً حقوق برادران دینی در روایتی سی مورد است، در روایتی بیست و چند مورد است، چون مؤمن است، مؤمن بر مؤمنین حقوقی دارد.

مجلداتی هم فروع است که احکام است، مجلد آخر هم که ابواب ندارد «روضه» نام دارد، تقریباً به معنای متفرقات است. در خود روضه خطب مهمی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست.

این مطلبی که من به خدمت شما عرض می‌کنم از نیمه اول اصول کافی است که بحث‌های اعتقادی است، در بخش «کتاب الحجه». یعنی شیخ کلینی اعلی الله مقامه الشّریف اول عقل و جهل گفته است، بعد اینکه فضیلت علم چیست، بعد راجع به توحید بحث کرده است، بعد به سراغ حجّت رفته است، که حجّت اعم از نبی و وصی و امام و… است.

در بحث کتاب الحجه، باب چهاردهم باب «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ هُمْ أَرْكَانُ الْأَرْض» به معنای این است که ائمه علیهم السلام ارکان زمین هستند. چند روایت آورده است که تقریباً همه با یکدیگر مشابه هستند. ترجمه‌ی آقای استادولی ترجمه پاکیزه‌ای است. ترجمه‌های خوب دیگری هم هست ولی به نظر من آقای استادولی انسان دقیقی در ترجمه است.

کسی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عیب بگیرد…

در این روایت می‌گوید به محضر امام صادق علیه السلام رفتیم، حضرت فرمودند:… «مَا جَاءَ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يُؤْخَذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ يُنْتَهَى عَنْهُ»،[4] … به یاد چه چیزی افتادید؟ «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»،[5] امام صادق صلوات الله علیه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تطبیق می‌کنند، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حالا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنطور هستند، اصلاً معنای مولا همین است، او مولاست یعنی در همه چیز اولاست، حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اولا هستند، «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را گرفته بودند و به وسط مردم بردند و فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به من فرمودند «هذا امیرالمؤمنین، سیّدالوصیین، و…»، بعد فرمودند حال من این‌ها را راجع به پسرم حسن می‌گویم، «هذا امیرالمؤمنین، سیّدالوصیین، و…»، این همان مسیر است، اینجا هم همینطور است.

«جَرَى لَهُ مِنَ اَلْفَضْلِ مَا جَرَى لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»، آنچه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست برای ایشان هم هست، «وَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْفَضْلُ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اَللَّهُ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بر همه خلایق مقدّم هستند، «اَلْمُعَيِّبُ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ» کسی که بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عیب بگیرد، «فِي شَيْءٍ مِنْ أَحْكَامِهِ» در هر یک از احکام و دستورات و بیانات او، «كَالْمُعَيِّبِ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» انگار به خدا عیب گرفته است.

چرا؟

یک روایت است که خیلی زیباست، ان شاء الله خدای متعال روزی کند ما باده ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مست بشویم، به شراب طهور مست بشویم نه به خمر نجس نستجیربالله.

زمانی است که می‌گویند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلام من است، رفتار او رفتار من است، گوشت و خون او از گوشت و خون من است.

امام صادق علیه السلام مطلب بالاتری فرمودند، یعنی تبیینی برای ما که نمی‌دانیم، این خیلی زیباست، یعنی اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیان کردند این همان بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، حال اگر جایی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیزی نفرمودند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم مستند نکردند…

حضرت صادق علیه السلام یکی از فقها را صدا زدند و فرمودند: شنیده‌ام تو فتوا می‌دهی، چطور فتوا می‌دهی؟ گفت: من به کلماتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیده است نگاه می‌کنم، این‌ها را بررسی می‌کنم، بر حسب آن‌هایی که مستند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد حکم صادر می‌کنم.

حضرت فرمودند: آیا از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نقل می‌کنی؟ گفت: بله! حتما!

حضرت فرمودند: از دیگران چطور؟ گفت: بله!

حضرت فرمودند: اگر از دیگران چیزی رسید و از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیز دیگری رسیده بود، چه می‌کنی؟ گفت: آنجا بررسی می‌کنم تا ببینم کدام درست‌تر است.

زمانی منظور او این است که شاید انتساب ایراد دارد، حضرت سؤالی کردند که حرف روشن بشود، فرمودند: اگر جایی بفهمی که علی بن ابیطالب عملی انجام داده است و تو چیز دیگری را درست بدانی چه می‌کنی؟ گفت: به آن چیزی که خودم درست بدانم عمل می‌کنم.

حضرت فرمودند: بنابراین تو با قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخالفت کرده‌ای.

توجه کنید که قولی در کار نیست، یعنی فعل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همان قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. یعنی اگر جایی رفتاری از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیدید این معادل با قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. یعنی نه تنها قول او قول من است، نه تنها فعل او فعل من است، بلکه فعل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قول من است.

این‌ها از معانی نفس‌الرسول است، نفس‌الرسول به همین معناست، نفس‌الرسول به این معنا نیست که این دو نفر یک نفر هستند، در عالم کثرات دو نفر هستند ولی نازل و منزله یکدیگر هستند، هیچ تفاوتی در هدایت و صلاح ندارند، وگرنه نفس معنی نمی‌شد.

لذا فرمودند: اگر کسی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عیب بگیرد به خدای متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عیب گرفته است.

«وَ اَلرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ اَلشِّرْكِ بِاللَّهِ»، کسی که بر علی بن ابیطالب رد کند، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلامی بیان کند و کسی بگوید نمی‌پذیرم، این کار در حد شرک به خدای متعال است.

چرا؟ آیا این تندروی نیست؟ رد بر نبی در زمان نبوت کفر است و در مفهوم شرک است، یعنی انسان نفسِ خود را ترجیح داده است، «وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَكُمْ مُشْرِكٌ».[6]

اینجا جزئیات زیادی در بحث است که ما از آن‌ها رد می‌شویم.

امام هادی صلوات الله علیه فرمودند: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ» کسی که در تو شک کند، چون تو صراط مستقیم هستی، چون تو خود دین هستی، دین قویم تو هستی، دین قویم که گزاره نیست، اعتبار دین قویم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اعتبار دین به آن ارکان مخصوصه صلاة نیست. شما چطور نماز می‌خوانید؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»،[7] آن طوری که من نماز می‌خوانم. اینطور نیست که بگوییم نماز یعنی آن چیزی که رکوع و سجود دارد، نماز آن رکوع و سجودی است که با آن شکلی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده‌اند، دین اوست، اعتبار نماز هم اوست، اعتبار همه ارکان و گزاره‌های دینی هم اوست، او خود دین است، کسی که از او منحرف بشود از دین منحرف شده است، حالا ممکن است نداند، و کسی که نداند ممکن است مؤاخذه نشود.

هر کسی که شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست لزوما به جهنم نمی‌رود، چون باید فهمیده باشد چه چیزی درست است و انکار کرده باشد، اگر به هر دلیلی نفهمیده باشد، حجّت به او تمام نشده باشد، که ما نمی‌دانیم حجّت به چه کسی تمام شده است و به چه کسی تمام نشده است، چون این یک امر باطنی است، لذا ما مسئول جهنّم کسی نیستیم، ولی قسمت درست این است که امام هادی علیه السلام فرمودند: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ» به صراط مستقیم شک کرده است و به دین قویم شک کرده است و به چیز دیگری تمسّک کرده است. لذا فرمودند: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّ الشَّاكَّ فِيكَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِينِ» به رسول امین ایمان نیاورده است، حالا ممکن است نفهمیده باشد یا فهمیده باشد.

اینکه به جهنم می‌رود یا نمی‌رود یک بحث دیگری است، ما مسئول جهنم دیگران نیستیم.

لذا فرمودند: اگر کسی بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رد کند تا حد شرک به خدای متعال است.

بعد فرمودند: «كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ بَابَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ يُؤْتَى إِلاَّ مِنْهُ» به هیچ کسی هیچ چیزی نمی‌رسد الا بواسطه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. چه نبی، چه وصی، چه سایرین. این امر انحصاری است.

وقتی امام بیان می‌کند حکیم است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بابی هستند که بجز آن باب و راه و مسیر و طرف، هیچ خبری در هیچ جای دیگری نیست. «كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ بَابَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ يُؤْتَى إِلاَّ مِنْهُ» بجز آن مسیر خبری در جای دیگری نیست، «وَ سَبِيلَهُ اَلَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ» مسیری است که اگر کسی از غیر از آن مسیر حرکت کند هلاک می‌شود، «وَ بِذَلِكَ جَرَتِ اَلْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ» بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، «جَعَلَهُمُ اَللَّهُ أَرْكَانَ اَلْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ» امنیت زمین به آن‌هاست، «وَ اَلْحُجَّةَ اَلْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ اَلْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ اَلثَّرَى» حجّت بر جمیع است، در دنیا و آخرت، در زمین و آسمان، ظاهری و باطنی.

ما سال گذشته در ماه مبارک رمضان بیست جلسه راجع به این معنای «حجت» صحبت کردیم که آن‌ها را تکرار نمی‌کنیم.

و چون باب رحمت فقط این مسیر است و هیچ راه دیگری نیست، امام صادق علیه السلام فرمودند: برای همین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند که «أَنَا قَسِيمُ اَللَّهِ بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ» یعنی عاقبت شما به هر یک از دو طرف بالاخره از من عبور می‌کند، «وَ أَنَا اَلْفَارُوقُ اَلْأَكْبَرُ» ملاک تمیز و تشخیص حق و باطل و درست و غلط من هستم.

شما در زیارت آل یاسین می‌گویید: «الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ» آن چیزی که شما امر می‌کنید همان معروف است. منافق به منکر امر می‌کند و مؤمن امر به معروف می‌کند، این که برای مؤمن و منافق است، منافق از اول می‌گوید به سراغ کار بد برو، مؤمن هم می‌گوید به سراغ کار خوب برو، مؤمنین امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معروف را مشخص می‌کنند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به هر چیزی که امر کنند آن معروف است، «الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَالْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ».

برای چه این روایت را می‌خوانم؟ می‌خواهم عرض کنم که چرا در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آن نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، چون اینطور آموزش داده‌اند.

اهمیّت حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

حال برای اینکه مسیر آموزش و تبلیغ دین درست پیش برود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یاران خود را مشخص کردند، برترین‌ها را معلوم کردند، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را مشخص کردند، بعد روی محبّت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تمرکز کردند.

در این زمینه آنقدر روایت هست که واقعاً اگر ما سی شب ماه رمضان فقط روایات در ابعاد مختلف محبّت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بگوییم، نمی‌توانیم گلچین آن‌ها را بگوییم. یعنی اینقدر زیاد است، فقط هم از شیعیان نیست.

انسان توقع دارد برای آن پاداش‌های عجیبی که می‌دهند یک کار خیلی سنگینی بخواهند، ولی کار خیلی سنگینی نمی‌خواهند، چون این یک عمل قلبی است.

این روایت در منابع ماست و روایت بعدی در منابع غیرشیعه هم هست، هر دو را می‌خوانم که شما ببینید برای یک فضاست.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْكَبَ سَفِينَةَ اَلنَّجَاةِ»[8] اگر کسی می‌خواهد به کشتی نجات سوار بشود…

کسی که به کشتی نجات برود از مهلکه نجات پیدا می‌کند، البته آدم‌هایی که در کشتی نجات هستند با هم فرق دارند، بعضی‌هایشان بهتر هستند و بعضی دیگر بدتر، ولی نجات پیدا کرده‌اند و به پناهگاه رسیده‌اند.

«مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْكَبَ سَفِينَةَ اَلنَّجَاةِ» یعنی کسی که عاقبت به خیری می‌خواهد، حال بعضی‌ها در بین آن عاقبت به خیرها سلمان هستند، بعضی‌ها پایین‌تر هستند و برخی بالاتر، ولی عاقبت به خیر می‌شوند… «وَ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقى»، به آن ریسمان محکم الهی چنگ بزند که نه این ریسمان پاره بشود و نه اینکه این شخص را به جای دیگری ببرد، او را دچار لغزش نکند، «وَ يَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اَللَّهِ اَلْمَتِينِ» خیال او راحت باشد که هم عاقبت به خیر است و هم لغزش ندارد و هم نجات پیدا کرده است، «فَلْيُوَالِ عَلِيّاً بَعْدِي وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ» علی را دوست بدارد و با دشمنان او دشمن باشد.

این حب و بغض، همه‌ی تدیّن است. گوشه‌های از سِرّ این امر را عرض خواهیم کرد.

بعد فرمودند: «وَ لْيَأْتَمَّ بِالْأَئِمَّةِ اَلْهُدَاةِ مِنْ وُلْدِهِ» برای ائمه بعدی هم همینطور است.

اگر ملاک حبّ و بغض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشند، کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ملاک حبّ و بغض قرار می‌دهد، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معصوم می‌داند، چرا؟ چون خدا به خطا امر نمی‌کند. هیچ وقت معصوم این حرف را راجع به کسی مانند من بیان نمی‌کند، چون من آنقدر خطا می‌کنم که شما در آنجا نمی‌توانید آن خطا را بپسندید و به مسیر من بیاید، این غلط است.

ملاک حبّ و بغض برای کسی است که معصوم است، و کسی که معصوم است امام است. آنقدر روشن است که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر حبّ و بغض فرمودند و بعد فرمودند: و امامتِ ائمه‌ی بعد از او.

یعنی اگر کسی حبّ و بغض را بفهمد امامت خیلی روشن فهم می‌شود، «أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى»،[9] آنقدر روشن است که استفهام انکاری پرسیده است. کسی که خودش کور است می‌تواند اساکش کور دگر باشد؟ یا باید به سراغ کسی برویم که بی‌نیاز از هدایت کردنِ دیگران است؟ پاسخ واضح است.

لذا در آن روایت فرمودند که حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علامت ایمان است و بغض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم علامت نفاق.

روایت بعدی برای اهل سنّت است، فرمود: «مَنْ يُرِيدُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي» اگر کسی می‌خواهد که حیات او حیات محمدی باشد «وَيَمُوتَ مَوْتِي» و مرگ او هم مرگ مصطفوی باشد «وَيَسْكُنَ جَنَّةَ الْخُلْدِ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي» می‌خواهد در آن بهشتی خالد باشد که پروردگار به من بشارت داده است «فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ».

هیچ شرط دیگری هم نفرموده است. خیلی روشن است، کسی که اهل عبادت نیست، کسی که خطاکار است، اگر از حد بگذراند ممکن است این حبّ را از او بگیرند، اصلاً کسی نمی‌تواند حقیقتاً محبّ کسی باشد و به اندازه توان خود به او شبیه نشود.

این روایات در صدد تخفیف گناه نیست اما گاهی در جامعه اسلامی بعضی کور هستند، مانند عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه که وقتی خواست بر علیه یزید قیام کند نگفت حسین بن علی را کشته است، بلکه گفت او شراب می‌خورد!

نه اینکه شراب‌خواری کوچک است معاذالله، ولی این نسبت به قتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اصلاً قابل قیاس نیست. شما راجع به شمر نمی‌گویید او شراب هم می‌خورد، شمر شمر است، برای همین در روایات ما هست که اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نداشته باشد نماز بخواند یا فحشاء مرتکب شود…

نه اینکه نماز خواندن با فحشاء یکی است، نسبتِ این امر با آن امر اصلاً چیزی نیست. مانند اینکه روی باسکول تریلی یک بچه را بگذارید اصلاً نشان نمی‌دهد، اصلاً زیر صد کیلو را بحساب نمی‌آورد، نه اینکه موجود و مهم نیست، بلکه در کنار آن چیزی نیست.

امام صادق علیه السلام یکی از شعرای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را خیلی تحویل می‌گرفتند، نزد حضرت رسیدند و گفتند او فلان گناه را انجام می‌دهد، حضرت فرمودند: حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد.

نه اینکه وقتی حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد یعنی کار خوبی می‌کند، یعنی تو نسبت‌ها را کنار یکدیگر بگذار، آن حسن را ببین و بعد برای اصلاح این عیب او هم… این عیب در برابر آن حسن هیچ چیزی نیست، نه اینکه گناه کوچک است، کوچکترین گناه هم بزرگ است، فکر نکن گناهی کوچک است، ببینید مقابل چه کسی گستاخی کرده‌اید.

کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داشته باشد در محضر حضرت بی‌ادبی نمی‌کند، گناه بی‌ادبی به مقام امام معصوم است.

گناه کوچک نیست… امام می‌فرمایند این‌ها از یک سنخ نیست که بگویید فلان گناه را می‌کند. الآن بین ما کم پیدا می‌شود که کسی عصمت اکتسابی داشته باشد، بالاخره خطاهایی می‌کنیم، ولی گاهی بعضی چیزها آنقدر ویژه است که می‌گویند اگر بنا به دیدن است آن را نگاه کن.

ائمه علیهم السلام از همه‌ی عالم بیشتر به این امر توجه داشتند که کسی خدای نکرده گستاخ نشود، ولی از آن طرف هم نمی‌خواهند این مسئله حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در سطح نماز بیاورند، نه اینکه نماز کم است، نماز مهم است، اگر نماز قبول بشود مابقی اعمال قبول می‌شود، نماز مهم است، نماز در قبر سؤال می‌شود، اما می‌فرمایند حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در سطح نماز نیاور.

آن‌ها چون همه چیز را یکسان دیدند قتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ندیدند و نماز اول وقت نخواندنِ یزید را دیدند و بر علیه او قیام کردند. گفت: یزید شراب می‌خورد و نماز اول وقت نمی‌خواند، نگفت حسین بن علی را کشته است، نگفت ناموس خدا را به اسارت برده است! یعنی نظام اولویت‌بندی اینقدر ایراد دارد.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: دین از بین رفت… آیا نماز نمی‌خواندند؟ مسجدها تعطیل نشده بود ولی دین از بین رفت.

مهم‌ترین ضربه‌ای که به ما زدند این بود که این اولویت‌بندی را خراب کردند.

سِرّ عظمت محبّت چیست؟

این محبّت با این همه عظمتی که دارد، سِرّ عظمت آن چیست؟

اولاً حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اگر راسخ بشود به حبّ الله منجر می‌شود. مسیری بهتر از این برای توحید نیست. زیباترین تعریف از خدای متعال آن خدایی است که این امیرالمؤمنین بر او سجده کرده است.

کدام وصف خدا زیباتر از این است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر او سجده کرده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منقاد خدای متعال است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مطیع خدای متعال است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در راه او و به دستور او حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌دهند، کدام صفت و اسم الهی هست که خدای متعال را بهتر از این در ذهن ما محبوب می‌کند؟

حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مطهِّر است، حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غیرت می‌آورد، حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عزّت می‌آورد.

اولاً حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عمل قلبی است، ایمان است، مشخص کننده حق و باطل است، همه‌ی دین بر آن سوار است، یکی از آن‌ها این است که عزّت بهمراه دارد.

گاهی شنیده‌اید که می‌گویند ولایت علی بن ابیطالب سلام الله علیه ثروتی است که هیچ ثروتی در برابر آن ارزش ندارد. حال توجّه کنید که سِرّ این امر معلوم بشود.

ان شاء الله خدای متعال به اندازه این بانوی ناشناس در تاریخ (که از این روایات زیاد داریم) به ما هم غیرت و عزّت نسبت به حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدهد.

«سلیمان اعمش» از بزرگان تابعین است، انسان بسیار مهمی است، نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم محبّت داشته است، او شیعه نیست اما بر سر محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دردسرهایی کشیده است، خیلی‌ها مانند ابوحنیفه آمده‌اند و او را از این امر نهی از منکر کرده‌اند!

او خاطره‌ای دارد که می‌گوید برای یک فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کفن پوشیده‌ام و آماده شده‌ام که بگویم و مرا بکشند!

ما اینجا می‌نشینیم و من می‌گویم و شما بَه‌بَه می‌گویید، آن‌ها پوستشان کنده شده است تا این‌ها به ما رسیده است.

اثر محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دنیا و آخرت

مرحوم شیخ منتجب الدین که یک کتاب فهرست دارد، یک کتاب اربعین دارد، خیلی خوش سلیقه است، آنجا آمده است و در جاهای دیگر هم هست.

اعمش می‌گوید: «كُنْتُ حَاجّاً إِلَى بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ ، فَنَزَلْتُ فِي بَعْضِ اَلْمَنَازِلِ»[10] به بیت الله الحرام رفته بودم و در جایی از مسیر نشسته بودم، «فَإِذَا أَنَا بِامْرَأَةٍ مَحْجُوبَةِ اَلْبَصَرِ» دیدم یک زن نابینایی در گوشه‌ای نشسته است و می‌گوید: «يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» ای خدایی که خورشید را بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگرداندی «بَعْدَ مَا غَابَتْ» بعد از اینکه غروب کرده بود، (به حدیث رد شمس اشاره می‌کند) «رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي» چشم من را هم برگردان.

یعنی بَه‌بَه به سائلی که دعا کردن او هم نقل فضیلتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است! «يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَيْضَاءَ نَقِيَّةً بَعْدَ مَا غَابَتْ، رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي».

اعمش می‌گوید: «فَأَعْجَبَنِي كَلاَمُهَا» از کلام او تعجّب کردم!

من هم از روی عشقم به او دو دینار دادم، یعنی به او دو مثقال طلا دادم، «أَعْطَيْتُهَا فَلَمَسَتْهُمَا بِيَدِهَا ثُمَّ طَرَحَتْهُمَا فِي وَجْهِي» این بانو از من گرفت و فهمید سکه است، بعد آن سکه‌ها را به صورت من پرت کرد و گفت: «يَا رَجُلُ أَذْلَلْتَنِي بِالْفَقْرِ» فکر کردی چون در حال دعا کردن هستم فقیر هستم؟…

شاید ظاهر او مندرس هم بوده است، فقر و غناء بیشتر باطنی است، گاهی طرف هزار میلیارد تومان پول دارد و باز هم به دنبال خوردن مال مردم است و بدبخت است، گاهی هم کسی ظاهراً چیزی ندارد ولی مناعت طبع دارد.

گفت: آیا می‌خواهی من را ذلیل کنی؟ «أُفٍّ لَكَ، إِنَّ مَنْ تَوَلَّى آلَ مُحَمَّدٍ لاَ يَكُونُ ذَلِيلاً» شیعه اهل بیت پیغمبر که ذلیل نیست که من بخواهم دستم را در مقابل کسی دراز کنم.

چنان برخورد کرد که من رفتم! «فَمَضَيْتُ إِلَى اَلْحَجِّ، وَ قَضَيْتُ مَنَاسِكِي» رفتم حجّم را انجام دادم، هنگامی که برمی‌گشتیم در فکر من بود که این عجب زن عجیبی بود…

امروز شما نگاه نکنید که زن مجتهده و پزشک و فاضله و باتقوا داریم، آن زمان کم بود، چون خیلی خانم‌ها را تضعیف می‌کردند، خانم‌ها صرفاً در خانه بودند، یعنی از جهت آموزش هیچ خبری از آموزش نبود…

اعمش می‌گوید: من برای خودم عالم هستم، صدها شاگرد دارم، اساتید بسیاری دیده‌ام، این زن این‌ها را از کجا یاد گرفته است؟ دغدغه‌ی من این بود که این زن چه شد.

«حَتَّى صِرْتُ إِلَى ذَلِكَ اَلْمَكَانِ» دوباره رفتم تا ببینم آیا آن زن هنوز هست یا نه؟ دیدم آن خانم نشسته است و بینا شده است.

من نخواستم این روایت را بخوانم که بگویم شفا داد یا نداد، ممکن است نخواهد.

ابوبصیر شاگرد امام صادق علیه السلام است، حضرت اشاره کردند و او بینایی برگشت، بعد فرمودند که به نفع تو نیست، دوباره بینایی را از او گرفتند.

امام از ما به ما مهربانتر است، لزومی ندارد هر کسی هر چیزی خواست بلافاصله عین آن را بگیرد، نخواستم این داستان را روایت کنم که روی این قسمت بایستم.

خودِ اعمش فهمیده است که سِرّ کار چیست، می‌گوید رفتم و به او گفتم: «يَا اِمْرَأَةُ مَا فَعَلَ بِكِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ؟» این حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالاخره با تو چکار کرد؟ گفت: من شش شب خدا را به حق علی بن ابیطالب علیه السلام قسم می‌دادم، تا شب هفتم که شب جمعه بود، در عالم رؤیا دیدم کسی آمد و گفت: خانم! «أَ تُحِبِّينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ؟»

مسئله روی حبّ است، حبّ علی بن ابیطالب سلام الله علیه باعث می‌شود که مؤمن نور خدا را ببیند، دیدن ظاهری که چیزی نیست!

«أَ تُحِبِّينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ؟» آیا حبّ علی بن ابیطالب داری؟ گفتم: بله!…

دقّت کنید که تبرّک فقط برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، برای محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم هست.

می‌گوید: در خواب از من پرسیدند که آیا تو محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستی؟ گفتم: بله! فرمود: دست خودت را به چشم خودت بکش.

مرحوم شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه بخاطر اینکه حدیث نوشته بودند انگشت خود را در آب می‌زدند و آن آب را به مریض می‌دادند که تبرّک بشود، ولی خودشان در بستر بیماری بودند. آن هم برای اینکه کار شیعیان را راه بینداز.

بعد می‌گوید: من در خواب دست به چشم خودم کشیدم و آن مرد گفت: «[اَللَّهُمَّ] إِنْ تَكُنْ هَذِهِ اَلْمَرْأَةُ تُحِبُّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نِيَّةٍ صَادِقَةٍ» خدایا! اگر این زن با نیّت صادق علی بن ابیطالب را دوست دارد «فَرُدَّ عَلَيْهَا عَيْنَهَا» چشم‌های او را به او برگردان.

می‌گوید از او پرسیدم تو چه کسی هستی؟ گفت: من خضر هستم، «أَنَا اَلْخَضِرُ ، أَحِبِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ».

این زن می‌گوید: دوباره به من گفت که علی را دوست بدار.

یعنی هرچقدر او را دوست دارید این پایان کار نیست، «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا»،[11] هرچقدر علی را دوست دارید بیشتر دوست بدارید.

می‌گوید به من گفت: «أَنَا اَلْخَضِرُ ، أَحِبِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ»، علی بن ابیطالب را دوست بدار، «فَإِنَّ حُبَّهُ فِي اَلدُّنْيَا يَصْرِفُ عَنْكِ اَلْآفَاتِ، وَ فِي اَلْآخِرَةِ يُعِيذُكِ مِنَ اَلنَّارِ» که این حبّ آفات و بلاها را در دنیا از تو دور می‌کند و در آخرت هم عاقبت تو را به خیر می‌کند.

شیعه و محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عزّت دارد، حال مریض باشد یا نبیند… من هر مشکلی که دارم برای هرجایی بودنِ من است.

ابیاتی زیبا از مرحوم آیت الله العظمی شیخ حسین نجف اعلی الله مقامه الشّریف

مرحوم آیت الله العظمی شیخ حسین نجف چند شعر در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد که بی‌نظیر است، یک دوبیتی ایشان هم در ورودی باب القبله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست، اشعار او طولانی است.

در یکی از این قصیده‌ها که «هائیه» است، یعنی قافیه آن «هـ» است، در بیت 228 اینطور می‌گوید که

یا بَنِی الوَحیٍ أنتُمُ لِیَ حِصنٌ           مِن أُمُورٍ مَهُولَةٍ أَخشاها

ای پسران وحی! شما دژ محکم من هستید، از هر چیزی بترسم به شما پناه می‌برم…

ابیات مهم است، من نمی‌خواهم اینجا صبر کنم و همه‌ی آن را بخوانم، ان شاء الله زمانی خواهم خواند؛ تا به اینجا می‌رسد:

سَادَ[تِی] حُبُّکُم وَ بُغضُ عِدَاکُم        لِجَمیِعِ الذُّنُوبِ قَد مَحوَاهَا

ای سروران من! حبّ شما و دشمنی با دشمنان شما گناهان ما را پاک می‌کند و مُطَهِّر است، قلبی که حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارد پاک می‌شود، اینجا می‌گوید چطور…

بَل بِکُم یُرتَجَی اَنقِلَابُ الخَطَایَا        عَمَلاً صَالِحاً بِیَومِ جَزَاهَا

بلکه من با کثرت گناهانم که به اینجا می‌آیم، نه که گناهان را می‌بخشی، بلکه انقلاب صورت می‌گیرد، اگر من حبّ شما را داشته باشم و توبه کنم در پرونده‌ی من گناهانم را عمل صالح می‌نویسند، نه اینکه گناه را ببخشند…

ذَرَّةٌ مِن وِدَادِنَا لِعَلیٍ          شِبهُ الإکسِیرِ بَل نَرَاهُ وراها

یک ذره محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند اکسیر می‌ماند که آهن را طلا می‌کند، بلکه ما بالاتر می‌بینیم…

إذ جِبالُ الذُّنُوبِ تَغدُو هَباءً            بِقَلیلِ الوِدادِ عِندَ لِقَاها

کوه‌های گناه وقتی به یک ذره حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسد فرو می‌ریزد

بَینَ الإکسِیرِ وَ المَوَدَّةِ فَرقٌ              بِوُجُوهٍ کَثِیرَةٍ سَتَراها

بین اکسیر و محبّت فرق‌هاست، روز قیامت خودت خواهی دید… بعد سِرّ آن را می‌گوید…

ذَنبِی اللَّیلُ وَالوِلایَةَ شَمس             جَعَلَ اللهُ مَحوَهُ بِضِیَاهَا

گناهان من مانند شب است، ولایت تو خورشید است، وقتی خورشید بتابد تاریکی روز می‌شود، این انقلابِ خطا به عملِ صالح است… می‌گوید من کاری نمی‌کنم، من غرق گناه هستم، گناه من من را تاریک کرده‌اند ولی ولایت تو خورشید است، تاریکی‌ها با نور خورشید از بین می‌رود…

برای همین اینقدر روی محبّت سرمایه‌گذاری کرده‌اند، اگر محبّت باشد بالاخره انسان برای آن محبوب برمی‌گردد…

«اِلهي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ»،[12] من تلاش خودم را کرده‌ام که توبه کنم ولی نشده است، «اِلا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ».

روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

امشب بر سر سفره‌ی کسی هستیم که مرحوم آیت الله غروی اصفهای رضوان الله تعالی علیه می‌فرمایند:

سِرُّ أَبِیهِ وَ هُوَ سِرُّ البَارِی    مَلیکُ عَرشٍ عَالِمُ الأَسرارِ

او خلاصه‌ی پدرش بود، پدرش هم سِرّ خداست…

مرحوم سید راضی قزوینی یک قصیده‌ای دارد که به نظر بنده بیت اول آن زلزله دارد، می‌گوید:

أبا الفضلِ يا من أسّس الفضل والإبا             أبي الفضلُ إلا أن تكون له أبا

ای اباالفضل! ای کسی که فضیلت و مناعت طبع را تأسیس کردی، فضیلت از اینکه بخواهد پدری غیر از تو نامگذاری شود ابا می‌کند.

مرحوم سید جعفر حلّی که از علمای بزرگ است که تقریبا صد و بیست سال قبل از دنیا رفته است، شعری در مدح و روضه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام سروده است، من دوست دارم نام آن‌هایی که خودشان را در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خرج کرده‌اند را ببرم و ان شاء الله آن‌ها هم ما را دعا می‌کنند.

مرحوم سید جعفر حلی شاعر فحلی است، دیوان او را بعد از او در لبنان چاپ کرد و تحقیق و تعلیق آن برای مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمد حسین کاشف الغطاء اعلی الله مقامه الشّریف است، مرجع تقلید برای دیوان شعر او مقدمه نوشته است، نام آن «سِحرُ بَابِل» است، سی سال قبل آن را در ایران هم بازنشر کردند.

من به شما عرض می‌کنم، ما یک عمر ضجه بزنیم که اجازه بدهند هزار تومان در راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خرج کنیم، یا یک کلام درباره او بگوییم و قبول کنند، یا یک جمله بنویسیم… این «یک جمله بنویسیم» می‌تواند اول هر صفحه‌ای که باز می‌کنید یک «یا امیرالمؤمنین» بنویسید، اگر یکی از این‌ها را قبول کند… جلسه گذشته عرض کردیم، اگر اجر آن را به همه‌ی اهل زمین تقسیم کنند همه را بهشتی می‌کند، البته اگر بپذیرند، ولی آقا سخت‌پسند هستند.

این قصیده خیلی عجیب است، من هم ناتوان هستم، هم در بیان ناتوان هستم و هم استرس همه‌ی وجود مرا می‌گیرد، از ظهر که فهمیده‌ام می‌خواهم این را برای شما بخوانم حال من خراب است، چون خودم می‌دانم کدام بیت‌ها را نمی‌توانم برای شما بخوانم، کمااینکه جلسه گذشته هم… از صاحب مجلس خجالت می‌کشم، آنقدر را که توان دارم عرض می‌کنم. می‌گوید:

ما خِلْتُ أنَّ الدَّهرَ مِنْ عاداتِهِ          تَروى الكلابُ بهِ ويَضمى الضيغمُ

فکر نمی‌کردم که روزگار چه عادت‌هایی داشته باشد، سگ‌ها در کربلا سیراب بودند و شیرها تشنه… ای روزگار…

مثلُ ابنِ فاطمةٍ يَبيتُ مُشرَّداً            ويزيدُ في لذّاتِهِ يتنعَّمُ

مثل پسر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آواره شد و یزید ملعون هم در قصر در میان ناز و نعمت بود… ای روزگار…

يَرقى مَنابِرَ أحمدٍ متأمراً                 في المسلمينَ وليسَ يُنكرُ مُسلمُ

چه کسانی روی منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشستند، مسلمان‌ها هم انکار نکردند، معاویه و یزید و پس و پیش آن ملعون‌ها را…

بعد از ابیاتی به وجود مبارک قمر بنی هاشم صلوات الله علیه می‌رسد که من چند بیت آن را به خدمت شما عرض می‌کنم تا به روضه اشاره کنم، قدری فضیلت می‌گویم که یقین دارم امام زمان ارواحنا فداه ان شاء الله می‌پسندند که ما مدح عمویشان را بگوییم…

عَبَسَت وُجوهُ القَومِ خَوفَ المَوتِ والـ           عبّاسُ فيهم ضاحِكٌ مُتَبَسِّمُ

دیدم که چهره‌ها همه از ترس مرگ در هم کشیده شده است، دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در وسط میدان لبخند به لب شمشیر می‌گرداند…

قَلَبَ اليَمينَ على الشِّمالِ وغاصَ في الـ        اوساطِ يَحصُدُ للرؤوسِ ويَحطِمُ

چپ و راست را بهم ریخته است، یک تنه به میان لشگر می‌رود، دیدم سرهاست که می‌افتد و پهلوان‌هاست که به زیر پا می‌روند…

وثنى أبو الفضلِ الفوارسَ نُكّصاً                   فرأوا أشدَّ ثَباتِهم ان يُهزموا

پهلوان‌های رشید در مقابل حضرت اباالفضل العباس علیه السلام قد خم کرده‌اند که به چشم نیایند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مانند پدرشان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقط به سراغ پهلوان‌ها می‌رفتند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ‌ها با سربازها کاری نداشتند، لذا می‌گوید همه‌ی پهلوان‌ها قد خم می‌کردند…

وثنى أبو الفضلِ الفوارسَ نُكّصاً                   فرأوا أشدَّ ثَباتِهم ان يُهزموا

دیدند بهترین شیوه مبارزه با حضرت اباالفضل العباس علیه السلام این است که فرار کنند، اگر بایستند که کار تمام است…

ما كرَّ ذو بأس له متقدما                 إلّا وفرَّ ورأسُه المتقدم

هیچ کسی مقابل او قرار نگرفت مگر اینکه فرار کرد، زودتر از او سر او بود که می‌افتاد…

بَطَلٌ تورَّثَ مِن أبيه شَجاعَةً                        فيها انُوفُ بني الضَّلالَةِ تُرغَمُ

پهلوانی که در شجاعت وارث پدر خود بود، یک یک بزرگان بنی امیه را زمین زده بود.

أوَ تشتكي العطشَ الفواطمُ عنده      وبصدرِ صعدِته الفراتُ المفعم

حال این آقا با این عظمت ایستاده باشد و فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ناله‌ی العطش بزنند؟ آیا چنین چیزی می‌شود؟

لَو سدَّ ذو القرنين دون وروده         نسَفَته همَّته بما هو أعظم

این چهار هزار تیرانداز که هیچ نیستندف اگر سدّ ذوالقرنین را مقابل آب گذاشته بودند، سدّ را می‌شکست…

مرحوم غروی اصفهانی هم اینجا فرموده است:

ولا يهمُّه السِّهام حاشا      من همُّه سقاية العطاشا

این همه تیر و تیرانداز برای او اصلاً مهم نیست، برای چه کسی؟… چون به سکینه وعده‌ی آب داده است…

بعد قسم می‌خورد، به چه چیزی قسم می‌خورد؟ انسان به چیز عظیم قسم می‌خورد…

قسماً بصارِمِهِ الصَّقيل وإنّني            في غير صاعقةِ السَّما لا اقسِمُ

به آن شمشیر صیقلی تو یا اباالفضل قسم می‌خورم، من به کمتر از رعد و برق قسم نمی‌خورم…

لولا القَضا لَمَحى الوجودَ بِسَيفهِ                   واللهُ يقضي ما يشاءُ ويَحكُمُ

اگر قضا و قدری نبود که تو باید می‌رفتی تا دست‌گیر ما باشی، عالم را از بین می‌بردی، تو بنده خدا هستی…

می‌گوید رفتی و اینطور جنگیدی، در نهایت این شد:

وهوى بجنبِ العلقميِّ فليتَهُ             للشاربين به يُدافُ العلقَمُ

در نهایت در کنار نهر علقمه زمین خورد… بچه‌ها در حرم می‌گفتند ای کاش زهر می‌خوردیم و تو برای آب نمی‌رفتی…

نقل است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وقتی می‌خواستند بالای پیکر حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام یا حضرت علی اکبر علیه السلام بروند باسرعت می‌رفتند، چون می‌خواستند تا آن‌ها زنده هستند برسند، ولی اینجا کار از کار گذشته بود، لذا باسرعت نرفتند… می‌گوید:

فمشى لمصرعِهِ الحسينُ وطرفُهُ                   بين الخيام وبينَهُ متقسِّمُ

آقا آرام آرام می‌رفتند، چون می‌دانستند چه شده است، نگاه حضرت اینطور بود که مدام برمی‌گشتند و حال خیمه‌ها را نگاه می‌کردند، مدام می‌گفتند چطور باید به این‌ها خبر بدهم… آرام آرام جلو می‌رفتند…

الفاه محجوبَ الجمالِ كأنه              بدرٌ بمنحطمِ الوشيجِ ملثَّم

چهره‌ی آن ماه زیبا بهم ریخته بود… نمی‌شود بعضی از حرف‌ها را زد… می‌گوید کاری کرده بودند که این چهره در نقاب رفته بود… وقتی آقا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را رساندند…

قَد رامَ يَلثمُهُ فَلم يَرَ موضعاً                        لَم يَدمِه عَضُّ السِلاح فَيَلثَم

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و دیدند کار تمام شده است، خواستند حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را ببوسند، هیچ جایی پیدا نکردند، اصلاً جای سالمی نبود…

نادى وَقَد مَلأ البَوادي صَيحةً          صمُّ الصُخور لِهَولِها تَتَأَلَّم

ناگهان ناله حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلند شد، صحرا صدای ضجّه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را می‌شنیدند…

می‌گوید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌گفتند:

أَأُخيَّ يَهنيك النَعيم وَلَم أَخل          تَرضى بِأَن أَرزى وَأَنتَ منعَّم

برادر! بهشت بر تو مبارک باشد، ولی فکر نمی‌کردم مرا در اینجا تنها…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۱۹۷ (عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِيدِ شَبَابٍ اَلصَّيْرَفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدٌ اَلْأَعْرَجُ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ سُلَيْمَانُ بْنُ خَالِدٍ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَابْتَدَأَنَا فَقَالَ يَا سُلَيْمَانُ مَا جَاءَ عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يُؤْخَذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ يُنْتَهَى عَنْهُ جَرَى لَهُ مِنَ اَلْفَضْلِ مَا جَرَى لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْفَضْلُ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمُعَيِّبُ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَحْكَامِهِ كَالْمُعَيِّبِ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ اَلشِّرْكِ بِاللَّهِ كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ بَابَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ يُؤْتَى إِلاَّ مِنْهُ وَ سَبِيلَهُ اَلَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ وَ بِذَلِكَ جَرَتِ اَلْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اَللَّهُ أَرْكَانَ اَلْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَ اَلْحُجَّةَ اَلْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ اَلْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ اَلثَّرَى وَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَا قَسِيمُ اَللَّهِ بَيْنَ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ وَ أَنَا اَلْفَارُوقُ اَلْأَكْبَرُ وَ أَنَا صَاحِبُ اَلْعَصَا وَ اَلْمِيسَمِ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِي جَمِيعُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ اَلرُّوحُ بِمِثْلِ مَا أَقَرَّتْ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هِيَ حَمُولَةُ اَلرَّبِّ وَ إِنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُدْعَى فَيُكْسَى وَ يُسْتَنْطَقُ وَ أُدْعَى فَأُكْسَى وَ أُسْتَنْطَقُ فَأَنْطِقُ عَلَى حَدِّ مَنْطِقِهِ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ خِصَالاً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي عُلِّمْتُ عِلْمَ اَلْمَنَايَا وَ اَلْبَلاَيَا وَ اَلْأَنْسَابَ وَ فَصْلَ اَلْخِطَابِ فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي أُبَشِّرُ بِإِذْنِ اَللَّهِ وَ أُؤَدِّي عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُلُّ ذَلِكَ مَكَّنَنِيَ اَللَّهُ فِيهِ بِإِذْنِهِ .)

[5] سوره مبارکه حشر، آیه 7

[6] زیارت جامعه کبیره

[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۸۲ ، صفحه ۲۷۹

[8] عيون أخبار الرضا عليه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۲۹۲ (حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِقُمَّ فِي رَجَبٍ سَنَةَ تِسْعٍ وَ ثَلاَثِينَ وَ ثَلاَثِمِائَةٍ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلاَثِمِائَةٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْكَبَ سَفِينَةَ اَلنَّجَاةِ وَ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقىٰ  وَ يَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اَللَّهِ اَلْمَتِينِ فَلْيُوَالِ عَلِيّاً بَعْدِي وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ وَ لْيَأْتَمَّ بِالْأَئِمَّةِ اَلْهُدَاةِ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَى اَلْخَلْقِ بَعْدِي وَ سَادَةُ أُمَّتِي وَ قَادَةُ اَلْأَتْقِيَاءِ إِلَى اَلْجَنَّةِ حِزْبُهُمْ حِزْبِي وَ حِزْبِي حِزْبُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حِزْبُ أَعْدَائِهِمْ حِزْبُ اَلشَّيْطَانِ .)

[9] سوره مبارکه یونس، آیه 35 (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ)

[10] الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیا فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۷۷ (أَخْبَرَنَا اَلسَّيِّدُ اَلْأَصِيلُ أَبُو حَرْبٍ اَلْمُجْتَبَى بْنُ اَلدَّاعِي بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْحَسَنِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ. حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ اَلْمُفِيدُ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ أَحْمَدَ اَلْوَاعِظُ : أَخْبَرَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْخَطِيبُ ، بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي ذِي اَلْقَعْدَةِ، سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلاَثِينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ . حَدَّثَنَا اَلشَّرِيفُ أَبُو عَقِيلٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيُّ اَلْعَبَّاسِيُّ : حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّوْلِيُّ بِبَغْدَادَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلْأَنْبَارِيُّ : حَدَّثَنَا اِبْنُ أَبِي غَرَزَةَ عَنْ وَكِيعٍ عَنِ اَلْأَعْمَشِ ، قَالَ : كُنْتُ حَاجّاً إِلَى بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ ، فَنَزَلْتُ فِي بَعْضِ اَلْمَنَازِلِ فَإِذَا أَنَا بِامْرَأَةٍ مَحْجُوبَةِ اَلْبَصَرِ وَ هِيَ تَقُولُ: يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَيْضَاءَ نَقِيَّةً بَعْدَ مَا غَابَتْ، رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي قَالَ اَلْأَعْمَشُ : فَأَعْجَبَنِي كَلاَمُهَا، فَأَخْرَجْتُ دِينَارَيْنِ وَ أَعْطَيْتُهَا فَلَمَسَتْهُمَا بِيَدِهَا ثُمَّ طَرَحَتْهُمَا فِي وَجْهِي وَ قَالَتْ: يَا رَجُلُ أَذْلَلْتَنِي بِالْفَقْرِ، أُفٍّ لَكَ، إِنَّ مَنْ تَوَلَّى آلَ مُحَمَّدٍ لاَ يَكُونُ ذَلِيلاً. قَالَ اَلْأَعْمَشُ : فَمَضَيْتُ إِلَى اَلْحَجِّ، وَ قَضَيْتُ مَنَاسِكِي، وَ أَقْبَلْتُ رَاجِعاً إِلَى مَنْزِلِي وَ كَانَتِ اَلْمَرْأَةُ مِنْ أَكْبَرِ هَمِّي حَتَّى صِرْتُ إِلَى ذَلِكَ اَلْمَكَانِ، فَإِذَا أَنَا بِالْمَرْأَةِ لَهَا عَيْنَانِ تُبْصِرُ بِهِمَا. فَقُلْتُ لَهَا: يَا اِمْرَأَةُ مَا فَعَلَ بِكِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ؟ فَقَالَتْ: يَا رَجُلُ إِنِّي أَقْسَمْتُ بِهِ عَلَى اَللَّهِ سِتَّ لَيَالٍ، فَلَمَّا كَانَ فِي اَللَّيْلَةِ اَلسَّابِعَةِ وَ هِيَ لَيْلَةُ اَلْجُمُعَةِ ، فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ قَدْ أَتَانِي فِي نَوْمِي فَقَالَ [لِي] : يَا اِمْرَأَةُ أَ تُحِبِّينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ؟ [قَالَتْ] : قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: ضَعِي يَدَكِ عَلَى عَيْنَيْكِ وَ قَالَ: [اَللَّهُمَّ] إِنْ تَكُنْ هَذِهِ اَلْمَرْأَةُ تُحِبُّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نِيَّةٍ صَادِقَةٍ، فَرُدَّ عَلَيْهَا عَيْنَهَا. ثُمَّ قَالَ: نَحِّي يَدَكِ. فَنَحَّيْتُهَا فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ فِي مَنَامِي. فَقُلْتُ: مَنْ أَنْتَ اَلَّذِي مَنَّ اَللَّهُ بِكَ عَلَيَّ؟ قَالَ: أَنَا اَلْخَضِرُ ، أَحِبِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ، فَإِنَّ حُبَّهُ فِي اَلدُّنْيَا يَصْرِفُ عَنْكِ اَلْآفَاتِ، وَ فِي اَلْآخِرَةِ يُعِيذُكِ مِنَ اَلنَّارِ .)

[11] سوره مبارکه نساء، آیه 136 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا)

[12] مناجات شعبانیه