حجت الاسلام کاشانی بامداد روز جمعه مورخ 26 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات گذشته
موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است.
چه چیزهایی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اولویت بود؟ برخی از اینها اولویت آموزشی بود که در جلسات آینده به بعضی از آنها خواهیم پرداخت که مثال نفع و ضرر را که نافع و ضارّ فقط خدای متعال است را جلسه گذشته اشاره کردیم، از این موارد فراوان داشتیم.
تمام جنگهای مسلمین با دیگران، عمدتاً دروس توحیدی است، اصلاً مسئله توحید است، خدای متعال خیلی اوقات مهمترین عبارات توحیدی را در جنگ بیان فرموده است، «لَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»،[4] قتل را به خودتان اسناد ندهید، خدا کشته است. پایینترِ آن «مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ».
این عباراتی که عرفا و اهل دقّت و مفسران به آن پرداختهاند، اینها برای جنگ است، جنگ فرصت است که انسانی که میترسد، انسانی که به دنبال ملجأ میگردد، بیپناهی که به دنبال ملاذ میگردد، آنجا خطا نرود. شبیه کسی که برای پرستش بجای الله به اشتباه به سراغ بت میرود. گاهی برای نجات بجای اینکه به سمت محل ملاذ و نَجات برود به سمت مهلکه میرود. به اینها خواهیم پرداخت.
اینها مشکل عملی بود، بالاخره کار سختی است که انسان به مرور عادت کند و یاد بگیرد و مسلط بشود و مشرف بشود و حاضر بشود و بفهمد در محضر است، این کار هر کسی نیست.
اینکه من الآن میدانم امام زمان ارواحنا فداه حاضر هستند و به کلمات من اشراف دارند و میبینند، میدانم، اما اگر خودم را در محضر حضرت حس میکردم معلوم نبود که دیگر کلمهای از دهان من دربیاید. کمااینکه اگر به شما میگفتند حضرت در جلسه نشستهاند نوع نشستن و توجه و نگاه شما تفاوت داشت.
یعنی دانش یک چیزی با باور آن با دیدن آن تفاوت دارد.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در این دعای منسوب به حضرت که روز عرفه میخوانیم، بعد از حمد و ثنای خدا، اولین خواستهای که از خدای متعال میخواهیم «اَللّهُمَّ اجْعَلْنى اَخْشاكَ كَانّى اَراكَ»، یعنی طوری از تو خشیت داشته باشم که گویی در حال دیدن تو هستم. این بالاتر از دانش و باور است و ان شاء الله خدای متعال روزی کند ما این را باور کنیم و ببینیم، در این صورت کار ما تمام میشود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً»،[5] هیچ جهتی از پرده نیست، هیچ حجابی نیست. «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»،[6] من خدایی را که نبینم عبادت نمیکنم، منتها نه به مشاهده عیون، بلکه به رؤیت قلب.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم به اینجا برسیم.
پس بخشی از موضوع که خیلی مهم است و آموزههای مهمّی هم هست، اینها زیاد چالش معرفتی نداشت، بالاخره آدمها باید رشد کنند تا به اینجاها برسند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارند که «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ»،[7] انگار که همین الآن در بهشت متنعم هستند.
من هم به بهشت ایمان دارم، من هم هر وقت زیارت آل یاسین میخوانم میگویم «وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ»، فرمود نسبت به آتش هم همینطور است که انگار همین الآن در میان آتش معذّب هستند، برای همین نمیتوانند شب بخوابند، عذاب را میبینند، مدهوش میشوند و از هوش میروند.
هرچه شعور و فهم من بالاتر باشد بیشتر این اتفاق میافتد.
ما یک شبِ عبادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت زین العابدین سلام الله علیه را حتّی بصورت کَمّی هم درک نکردیم، کیفی که هیچ!
منتها این منکر نداشت، این رشد لازم داشت، سیر لازم داشت.
بعضی از آموزههای اعتقادی منکر هم داشت، مانند نگاه به خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، که عرض کردیم زمان صدر اسلام بود.
بعضی از اینها چالش داشت و حزب درست میکرد و دو گروه میشدند، همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو گروه میشدند، لازم میشد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرمایند «من رسول خدا هستم»! یعنی عملاً انگار منکر هستی، انگار متوجّه نیستی من عصمت دارم و به من وحی میشود، انگار به من شک داری، عزّت را ذلّت میبینی، پارتیبازی میبینی. من میخواهم تو را سیر بدهم که تو خودت را در محضر ربّ الارباب ببینی، تو در همین ابتدای کار گیر کردهای که آیا پیغمبر عادل است یا نه؟
در این مسیر اشاراتی به بحث عدالت صحابه هم کردیم، که این اصلاً زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مطرح نبود، بعداً نیاز شد که به آن معنای کلّیگویی مطرح بشود.
عرض کردیم که بحث افضلیت اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی روشن بود، بعداً لازم شد برای اینکه مسیر چهار خلیفه را تئوریزه کنند بگویند که ترتیب برتری بر اساس ترتیب خلافت است.
همینطور زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روشن بود که چه کسانی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل صد و هشتاد مرتبه به در یک خانه رفته بودند. هیچیک از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگفته بودند که ما از اهل بیت پیغمبر هستیم.
این بحث استدلالهایی هم دارد، ما فعلاً نمیخواهیم همهی ابعاد مسئله را مطرح کنیم، اگر من بدانم روزی دغدغهی عزیزان است آن را هم مطرح میکنیم.
افضل بودنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر همگان روشن بود
همان بانویی که در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار گرفت میگفت: افضل زنان مسلمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، یعنی اینقدر روشن بود که اصلاً کسی نمیتوانست زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انکار کند.
فقط بعنوان نمونه و برای اشاره یکی از آنها را میخوانم که رد بشویم و به بحث برسیم.
این را یک عالم غیرشیعه نوشته است، میگوید: «نظر عایشه هم برتری فاطمه بود و این موضوع روشن بود».
طبرانی سه کتاب معجم صغیر و اوسط و کبیر دارد، میگوید: «قَالَتْ عَائِشَةُ: مَا رَأَيْتُ أَفْضَلَ مِنْ فَاطِمَةَ غَيْرَ أَبِيهَا»[8] من در امّت برتر از فاطمه بجز پدر او ندیدم.
یا همانطور که در جلسات قبل عرض کردیم عایشه در جایی گله کرد که چرا فاطمه و علی را بیش از من و پدرم دوست داری، یا چرا علی را بیش از پدرم دوست داری؟ این اعتراض کردن به حرفهای قبلی برمیگردد، ولی این بالاخره روشن است، خیلی روشن بود، اگر اعتراضی هم بود… بعضی اوقات من میبینم ایشان فضیلت و کرامت و مالی دارد و نمیتوانم تحمّل کنم و اعتراض میکنم، این چیز دیگری است، به هر جهت، اما به ثبوت او آسیبی نمیرساند.
آقایان این روایت را هم صحیح دانستهاند و اتفاقاً چون در ماجرای هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این روایت را لازم داشتند این قسمت را نگه داشتهاند! بسیاری از محدثان بعدی فقط قسمت اول را نقل کردهاند و قسمت دوم را نقل نکردهاند.
در «مصنف ابن ابی شیبه» با سند صحیح آمده است که أسلم عمری که غلام و عاشق خلیفه دوم بود نقل میکند وقتی میخواستند خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش بزنند، بانی این کار به خدمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد و گفت: «وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ»[9] والله برای ما هیچ کسی محبوبتر از رسول الله نیست «وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ» و برای ما بعد از پیغمبر هیچ کسی محبوبتر از شما نیست.
ادامه این است که گفت: «ولی با این حال اگر علی و زبیر و دیگران در خانه تحصن کنند و بیعت نکنند خانه را با اهل آن آتش میزنم». در خیلی جاها این قسمت دوم را نقل نکردهاند.
و چون به این روایت در برابر روایات هجوم نیاز داشتند، چون در روایات هجوم ادعا از این بیشتر است و این است که از تهدید گذشت و به هجوم منجر شد، برای اینکه آن را انکار کنند این را نگه داشتند، برای همین هم این روایت هست.
اگر ایشان راست گفته باشد که «وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ» نشان میدهد که دستگاه خلافت هم میداند که محبوبترین فرد بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشند.
پس آن افضلیت ادّعایی اجماع و کذا دروغ است.
عالمان ظالمی که مردم مظلوم را گمراه کردهاند
از این ادله فراوان است، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روشن بود، چه زمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری را که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میکردند با دیگران میکردند؟ منتها آقایان نمیخواهند قبول کنند.
این «فتاوای لجنه دائمه هیأت کبار العلماء عربستان سعودی» است، مجموعه اول آن بیش از بیست و پنج جلد است، مجموعه دوم هم یازده جلد است، این جلد دوم مجموعه دوم است، صفحه 468، قبل از سؤال 20530.
میگوید گفته شده است که «ان الاسلام قام علی سیف علی و مال خدیجه» اسلام بر بازوان علی بن ابیطالب و ثروت خدیجه و وحی محمدی بنا شده است.
انکارها از این جنس است، انکارها از جنس برنتابیدن است، وقتی منکر هستند به این معنا نیست که موضوع روشن نیست، منکر است چون نمیتواند زیر بار برود.
میگوید اولا علی بن ابیطالب «جاهد مع رسول الله، حذرالمشاهد کلها الا غزوه تبوک» بجز تبوک در همهی غزوات بود، علی هم مجاهد بود، اما علی «هم» مجاهد بود، «قد جاهد غیر علی من الصحابه» کسان دیگر هم بودند…
شما یک جا پیدا کنید که آن سه بزرگوار شمشیری زده باشند، نداریم! و این از عجایب است که با اینکه دستگاه بنی امیه این همه در تقویت آنها تلاش کرده است نتوانسته است قوه قاهرهای بیاورد، از همین جهت است که وقتی بحث شجاعت میشود آنها منکر هستند و میگویند شجاعت امر قلبی است! قدرت رزم علی قوی است!
ما میگوییم شما شجاعت قلبی را از کجا تشخیص میدهید؟ بروز این امر در این است که یک نفر در قلعه خیبر را کَنده است و دیگری فرار کرده است، شجاعت قلبی آن کسی که فرار کرده است که بیش از آن کسی که فروسیت و رزم عملی دارد که نیست.
در مسئله جهاد هیچ گزارش روشنی مبنی بر اینکه این سه بزرگوار کار خاصی، شمشیری، تیری، سنگریزهای… واقعاً نداریم، اگر داریم بگویید. نیست. برای من هم نیست. برای حسان بن ثابت هم نیست، برای خیلیهای دیگر هم نیست، اصلاً کار مهمی میکردند…
در فرار مکرر بودند، بزرگانشان این را نوشتهاند و این خیلی روشن است، بعد اگر میخواستید مثال هم بزنید باید چند پهلوان را مثال میزدید، گرچه قابل قیاس نبود، مثلاً بعضی از اینها در ماجرای خیبر رفتهاند و فرار کردهاند و طوری فرار کردهاند که لشگر هم فرار کرده است، یعنی روحیه لشگر را هم نابود کردند، این روایات متعدد دارد.
خالد بن ولید قبل از فتح مکه مسلمان شده است، اصلاً فکر کن واقعی، عمدهی جنگهای اسلام مانند بدر و احد و خیبر و خندق…
میگوید علی جنگید ولی خالد هم بود! خالد کجا بود؟ خالد در احد مقابل اسلام بود و باعث شد پنجاه نفر کشته بشوند، خالد رهبر جبهه مقابل بود!
این هیأت کبار علمای عربستان است! بیچاره آن مردم مظلوم… من این موضوع را با همه وجودم میگویم، ان شاء الله روز قیامت خواهیم دید، همانطور که مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در صحیفه سجادیه فرمودند که «شاید عموم مردم ندانند، ولی علما اینطور نیستند».
روز قیامت خواهید دید که مردم شکایت میکنند.
چون مگر ما چطور دیندار شدهایم؟ با آخوند ده و سخنران و مداح هیئت و در هیئت. اینها هم دینداریشان را از این آقایان یاد گرفتهاند، اصلاً فکر نمیکنند اینها اینطور دروغ بگویند.
آیا شما نسبت به مرجعتان اینطور سوءظن دارید که واضحات را دروغ بگوید؟ اصلاً چنین چیزی را باور نمیکنید، شما از او تقلید میکنید و قربة الی الله به شکلی که او فتوا داده است نماز میخوانید، باور نمیکنید او خزعبل بگوید، و الحمدلله نمیگوید.
آنها هم فکر نمیکنند، مظلومترین مردم مسلمان آن کسانی هستند که ما در بیان کمکار هستیم و عدهای هم «صد عن سبیل الله» میکنند، که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه فرمودند اینها مقصر هستند، اینها جلوی رسیدن به حق را گرفتهاند.
«صد عن سبیل الله» نشویم
علمایی مانند هیأت کبار علمای عربستان اصلاً جلوی حق را گرفتهاند، ما هم که تمیز و مؤدبانه و عاقلانه و مبنایی و دقیق و علمی نمیگوییم، آن عالمان سوء هم اصلاً نمیگذارند کسی چیزی بفهمد.
من کسی را از نزدیک دیدهام، نسبت به بعضیها بغض عجیبی داشت. از او پرسیدم که تو چطور ناگهان اینطور شدی؟ گفت: پدر من نمازشب میخواند، پدر من خیلی به مال حلال حساس بود، اگر دستفروشی میکرد بیشتر میفروخت، در گرمای ماه رمضان اجازه نمیداد روزه او آسیب بخورد، مادرم همیشه پای قرآن بود و مدام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ما میگفت، اینها از دنیا رفتهاند و من تازه فهمیدهام که حق با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. من در یاد دارم که پدر و مادرم به آن اندازهای که فهمیده بودند عمل میکردند.
میگفت: من نمیتوانم آن کسانی که جلوی رسیدن حق را گرفتهاند ببخشم.
من گفتم: بالاخره… چون در روایت هست که فردی نزد امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: تکلیف آنهایی که چیزی از امر شما نمیدانند چیست؟ حضرت فرمودند: اگر بغض ما را نداشته باشند، یعنی محبّت دارند اما نمیدانند چه شده است، واقعاً نمیداند و به آن چیزی که میدانسته عمل کرده است، خدای متعال روی اینها را به سمت بهشت میکند. خدای متعال عادل و حکیم است.
گفتم: چه بسا روزی آن پدر و مادر این بوده است که تو به حق برسی و برای آنها دعا کنی.
ولی من نفرت او از بعضی از دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را فراموش نمیکنم. میگفت: من آن پدر و مادر را فراموش نمیکنم، که اینها فکر میکردند اینها به اسلام خدمت کردهاند، یعنی محبّتشان برای این بود که فکر میکردند اینها به اسلام خدمت کردهاند.
به خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم یاد میکنم، که نام جلسه بضعة الرسول است و نام این مکان هم فاطمیه است، من بغضی نسبت به غیرشیعه ندارم، بلکه دلم برای آنها میسوزد، بلکه دوست دارم جان بدهم و اگر کسی خواست و اختیار داشت و حقیقت به او رسید و فکرهای خود را کرد انتخاب کند.
نسبت به آن عالمی که چرند و دروغ میگوید و دیگران را گمراه میکند بغض دارم، نسبت به ابن تیمیه که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها توهین کرده است بغض دارم، نسبت به خالد بن ولید به مراتب بیش از شما بغض دارم، نسبت به دشمنترها هم بیشتر بغض دارم، اما نسبت به عموم این مردمی که هیچ خبری ندارند، مگر مریض هستم که بغض داشته باشم؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خودشان را میکشتند که بتپرستها به سمت حقیقت برگردند.
ما در مبانی تبلیغی خودمان، در فضاهای مجازی عمومیمان، گاهی یک چیزی را، ولو درست…
من این را صاف و پوستکنده به شما عرض میکنم، ما اهل سَبّ و دشنام نیستیم، اما شما اصلاً نمیتوانید نسبت به دشمن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سَبّ کنید، هرچه بگویید تکریم است، فکر نکنید چیزی گفتهاید، نمیتوانید چیزی بگویید، گاهی خیال میکنیم اگر به کسی نسبتِ زناء بدهیم او را خیلی خراب کردهایم، او را بالا بردهای، چون آن گناه عظیم عمومیِ کلّیِ ضلالتِ آن مضل را به یک گناه شخصی تقلیل دادهای! یعنی درواقع طرف را بالا بردهایم، جرم او را تقلیل دادهایم.
از طرفی هم ممکن است عدهای تحریک بشوند و دیگر حرفهای ما را گوش ندهند، یعنی فکر کنند ما عدهای فحاش و بیادب هستیم و حرف ما را گوش ندهند و بگویند اینها حرف جدی ندارند.
ما حرف جدی داریم! باید حواسمان را خیلی جمع کنیم که نسبت به کسی که هنوز حق بر او کامل عرضه نشده است، حداقل ما مطمئن نیستیم، نباید کاری کنیم که گوش او از شنیدن بسته بشود.
اگر نستجیربالله شما بشنوید که هیئت کناری به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت میکنند، اصلاً دیگر گوش نمیدهید که طرف چه میگوید، گوش خودت را از شنیدن کلام او میبندی.
گاهی رفتار ما… چون ما در دورهای هستیم که قبلاً اینها را نداشتهایم، ان شاء الله اگر فرصت بشود عرض خواهم کرد، علمای ما حتّی در کتابهایشان خیلی از روایات را نصفه مینوشتند! نمیتوانستند بیان کنند. امروز آن مسئله برای شما از واضحات است.
باید حواس ما خیلی جمع باشد که ما باید کاری کنیم که روزی از عشق… همانطور که روزگاری بیش از الآن اهل سنّت فراوانی مقتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مینوشتند و گریه میکردند، معتزله «حاکم جِشُمی»، مداحی هم میکرد، او انسان متفکری است، برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مداحی هم میکرده است و ثبت کرده است، حنفی و شافعی داشتیم که برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روضه میخواندند.
مشکلات زیادی هست و من نمیخواهم همه مشکلات را به گردن خودمان بیندازم، یکی از آنها هم ممکن است بیمبالاتی ما باشد.
بالاخره ما برادری داریم که با یک انسان منحرف دوست شده است، اگر من به دوست او فحش بدهم که این برادر من راجع به دوست خود با من حرف نمیزند، چون برادر خود را دوست دارد.
باید طوری با او حرف بزنم که بدون تحریک او فکر کند که این دوست رفیق نیست و بلکه دشمن است.
بالای نود و نه درصد مسلمین آن کسانی که ما دشمن میداریم را به غلط مهمترین خادمان به اسلام میدانند، تا زمانی که این فکر را اصلاح نکنیم به حرف ما گوش نمیدهند، تمام مراکز اسلامشناسی دنیا هم در دست آنهاست، چون ما حالِ تبلیغ نداریم، امروز هر کسی در جهان مسلمان بشود، بجز کسانی که یا به قدرت انقلاب توجّه دارند یا اندک مبلغانی که در جاهای مختلف هستند، بقیه به دامان آنها میروند، و ما اصلاً توجه نداریم و حس تبلیغ نداریم. چرا؟ چون ما هم کمبود محبّت داریم.
آدمی که محبّت او کامل باشد معشوق خود را به عالم عرضه میکند.
در اربعین کمی درست میشویم، البته آنجا هم کامل نیست. در اربعین اگر یک سنّی یا یک مسیحی یا یک زرتشتی یا یک سابعی بیاید، ما در آنجا روی مخ او نمیرویم! او را تحویل میگیریم و از او پذیرایی میکنیم. اگر خواست بعداً فکر کند هم مسلماً هدایت در دست ما نیست، ولی ما در آنجا تا حدی وظیفه خودمان را درست انجام میدهیم، آنجا من او را اذیت نمیکنم؛ ولی من این موضوع را در فضای اینستاگرام نمیفهمم و بعضیها نمیفهمند.
فکر میکند هنر کرده است…
از نظر من دشمنان اسلام، همین آقایان هیأت کبار علمای عربستان از خدایشان است که در فضای مجازی فحاشی ببینند، چون میگویند شما با این کارتان ما را بیمه کردید! کمااینکه یک نفر بیاید و با کلام زیبا نستجیربالله به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فحش بدهد، خیال من راحت است که هیچ هیئتیای حرف او را گوش نمیدهد. ممکن است شبهه او سخت باشد اما با این غلطی که میکند و جسارت میکند دیگر کسی حرف او را گوش نمیدهد. ما این کار را میکنیم.
گاهی گناه این کار تا حد کفر است، صد عن سبیل الله است، تقیه هم مراتب دارد، تقیه از سر ترس نیست.
اگر محبّت ما هم کامل بشود دیگر دوست داریم همه را بر سر سفرهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیاوریم، تا زمانی که مطمئن نیستیم این آدم دیگر نمیتواند محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بشود، تورِ محبّت را از زیر پای او جمع نمیکنیم.
ما چون خودمان کمبود محبّت داریم، اگر نداشتیم که همه را بر سر سفره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میآوردیم.
عشاقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این عشق را جار میزدند
آنهایی که عاشق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند عشقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را جار میزدند.
میثم تمار سلام الله علیه را مسخره میکردند و میگفتند مجنون شده است، او مدام پای نخل خشکیدهای آب میریخت.
«عمرو بن حریث» او را مسخره میکرد و میگفت: حال نخل تو چطور است؟ او هم میگفت: خوب است! روزی مرا به این نخل دار میزنند. (یعنی مرا به این درخت میبندند تا بکشند).
روزی حبیب بن مظاهر سلام الله علیه آمد و رد شد، جنس حبیب بن مظاهر علیه السلام با بقیه تفاوت دارد، گفت: سلام بر مردی که بزودی او را به همین نخل خشکیده دار میزنند. میثم تمار علیه السلام هم گفت: سلام بر مردی که محاسن او در راه حسین بن علی به خون سرش خضاب میشود.
بقیه مسخره میکردند.
آن کسی که عاشق است میگوید این مسخره را هم فرصت میکنم تا شما را برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تور کنم.
روزی که به میثم تمار سلام الله علیه اتّهام زدند و او را دستگیر کردند و او را به همان نخل خشکیده بستند، مردم جمع شدند و گریه کردند و گفتند ما چقدر این میثم را مسخره کردیم.
حضرت نوح علیه السلام را مسخره میکردند و میگفتند در وسط بیابان چنین کشتیای میسازی؟ این کشتی را باید کنار آب ساخت! یعنی مسخره میکردند.
این برای این است که اگر وجدانی بیدار بود، روزی که آن منطقه دریا میشود بگوید این نوح میگفت.
اینها گریه میکردند و میگفتند ما چقدر میثم را مسخره میکردیم. جناب میثم تمار سلام الله علیه گفتند: گریه نکنید، تا هنوز زبان مرا نبریدهاند کاغذ و قلم بیاورید، احادیثی که عمری نگفتم که کار به این روز کشد را میگویم.
آن کسی که عاشق است همهی فرصتها را جمع میکند که از معشوق دَم بزند.
با فحش دادن بجز اینکه زمینه ایجاد محبّت را کم کنیم، هیچ دستاوردی نداریم.
لعن نسبت به دشمنان خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در مواقع عبادت بعد از نمازهای واجب خیلی هم خوب است، این سیره اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم هست، بعد از هر نمازی.
روایتی زیبا از خیبر
جلسه گذشته بحث را بعد از عنوان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به محبّت رساندیم، در این موضوع هم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ شبههای نبود، رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میدانستند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی یکدیگر را میدیدند طوری یکدیگر را در آغوش میکشیدند و با هم حرف میزدند که انگار سالیان سال است که یکدیگر را ندیدهاند.
هر روز حداقل دو مرتبه با یکدیگر سِرّی صحبت میکردند، بعضی از همسران هم اعتراض میکردند!
آنها سر در عرش دارند و حرفشان تمام نمیشود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: وقتی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میرسیدم سؤال میکردم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جواب میدادند. وقتی سکوت میکردم هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع میکردند.
عاشق و معشوق اصلاً به دنبال بهانه هستند که با یکدیگر حرف بزنند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم پدر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، هم عاشق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، هم معشوق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند.
چشم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درد میکرد، چون باید دیگران میرفتند و اعتراض نمیکردند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همیشه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میفرستند! دیگران رفتند و فرار کردند. تا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: به علی بگویید بیاید. گفتند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چشمدرد دارند و نمیتوانند راه بروند.
دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را گرفتند و آمدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با آب دهان مبارکشان، شفای الهی در آب آب متبرک قرار گرفت و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سرپا شدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به میدان فرستاند.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درِ قلعه را کَندند دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوشحال شدند و بعد شروع کردند به گریه کردن.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای این خوشحال شدند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کاری کردند که عرب و عجم و دوست و دشمن… پرسیدند: یا رسول الله! چرا گریه میکنید؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی از صبح گرسنه است.
محبّت همهی وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را گرفته بود.
این دنیا دنیای کیفیت است
این روایت در أمالی شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف است، خیلی از این روایات زیاد است.
میگوید: شخصی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: یا رسول الله! فلانی توفقیاتی دارد، تجارت میکند… این شخص خیلی پول نداشت اما حالا با کشتی به تجارت میرود، عدهای از دوستان او به او حسودی میکنند، او هم خیلی به کس و کار و همسایهها و اقوام خود میرسد… «وَ لَكِنْ أَ لاَ أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ هُوَ أَقَلُّ مِنْ صَاحِبِكُمْ بِضَاعَةً وَ أَسْرَعُ مِنْهُ كَرَّةً وَ أَعْظَمُ مِنْهُ غَنِيمَةً»[10] من به شما میگویم کسی که از این صاحب شما سرمایهی اولیه کمتری دارد ولی منفعت بیشتری دارد کیست، آیا میخواهید راهی به شما بگویم؟ «أُعِدَّ لَهُ مِنَ اَلْخَيْرَاتِ مَحْفُوظٌ لَهُ فِي خَزَائِنِ عَرْشِ اَلرَّحْمَنِ» خدای او همه را ذخیره میکند، انباردار او خداست!
حضرت فرمودند: «اُنْظُرُوا إِلَى هَذَا اَلْمُقْبِلِ» آن کسی که میآید را ببینید و از او بپرسید.
به سراغ او رفتند، «فَإِذَا رَجُلٌ مِنَ اَلْأَنْصَارِ رَثُّ اَلْهَيْئَةِ»، شخص ژندهپوشی بود، اهل مدینه تعجّب کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این را میگوید؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او اشاره کردند و فرمودند: این شخص امروز «صَعِدَ لَهُ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ إِلَى اَلْعُلْوِ مِنَ اَلْخَيْرَاتِ وَ اَلطَّاعَاتِ» کاری کرده است که الآن این سرمایهدارِ دنیاست، «مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَكَانَ نَصِيبُ أَقَلِّهِمْ مِنْهُ» اگر این سرمایهای که این شخص امروز بدست آورده است را به همه اهل زمین تقسیم کند، حداقل این است که هر یک از افراد زمین «غُفْرَانَ ذُنُوبِهِ وَ وُجُوبَ اَلْجَنَّةِ»، بهشتیشدن و آمرزش گناهان برای تک تک افراد اهل زمین!
«قَالُوا بِمَا ذَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ» پرسیدند: این شخص چه کرده است؟ «فَقَالَ سَلُوهُ يُخْبِرْكُمْ عَمَّا صَنَعَ» بروید و از خود او بپرسید. به سراغ او رفتند و گفتند: شما امروز چکار کردهاید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور به تو بشارت داده است؟ «فَمَا ذَا صَنَعْتَ فِي يَوْمِكَ هَذَا» چه کردهای که چنین سرمایهای را بدست آوردهای؟ گفت: «مَا أَعْلَمُ أَنِّي صَنَعْتُ شَيْئاً» من کاری نکردهام بغیر از اینکه وقتی از خانه بیرون آمدم به دنبال این بودم یک دینار پول بدست بیاورم و پول من هم گم شد و کاسبی من خراب شد، دیدم حال که از دست من رفته است کاری کنم که از دست من نرود، برای اینکه جبران کنم «لَأَعْتَاضَنَّ مِنْهَا اَلنَّظَرَ إِلَى وَجْهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ» گفتم میروم و علی بن ابیطالب علیه السلام را سیر نگاه میکنم! «فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ» من از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که نگاه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عبادت است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِي وَ اَللَّهِ عِبَادَةٌ» بله! بخدا عبادت است «وَ أَيُّ عِبَادَةٍ» و چه عبادتی! «إِنَّكَ يَا عَبْدَ اَللَّهِ ذَهَبْتَ تَبْتَغِي أَنْ تَكْتَسِبَ دِينَاراً لِقُوتِ عِيَالِكَ» رفتی یک دینار کسب کنی تا خرج زن و بچه خودت را بدهی و «فَفَاتَكَ» از دست تو رفت، «فَاعْتَضْتَ مِنْهُ» گفتی چکار کنم که جبران کنم؟ «فَاعْتَضْتَ مِنْهُ اَلنَّظَرَ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ وَ أَنْتَ لَهُ مُحِبٌّ» با یک عشقی و از سر اعتقاد…
جلسه گذشته توضیح دادیم و ان شاء الله جلسه بعد هم توضیح میدهیم که آدمی از سر محبّت واقعی یک نگاه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کند، اینجا در این روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر اجر او را با همه زمین تقسیم کنند…
بعد شما تعجّب میکنید که «ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثقلین»، فرمودند: چون تو محب بودی و «وَ لِطَاعَتِهِ مُعْتَقِدٌ» به طاعت خودت معتقد بودی و به اطاعت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معتقد بودی، این نگاهی که کردی، این محبّت و نگاه از سرِ عشقِ تو، این عمل قلبی است.
این دنیا دنیای کیفیت است، چقدر آقای فاطمینیا این را میفرمودند، ان شاء الله خدای متعال به ایشان سلامتی بدهد، این دنیا دنیای کیفیت است.
فردا سِرّ این موضوع را عرض میکنم، اگر زنده باشم بیتی از شیخ حسین نجف میخوانم که این را تفسیر کرده است که چرا محبّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور است، عمل قلبی است، و هر چیزی که باعث کثرت محبّت بشود ممدوح است، یکی از آنها این است که مناقب و فضائل بگوییم، یکی از آنها این است که خودمان را به چشم مبارکشان برسانیم.
جدید
برای این شعری که میخواهم بعنوان روضه شب جمعه برای شما بخوانم زحمت کشیده شده است، امروز عزیزی در حرم امام رضا سلام الله علیه ساعتها برای لغات این شعر وقت گذاشته است. این شعر برای «شیخ عبدالحسین أعسم» است.
«شیخ عبدالحسین أعسم» یک «یائیه»ای دارد که میگویند امام زمان ارواحنا فداه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به آن نظر داشتهاند. ان شاء الله زمانی آن شعر را هم میخوانم. عربها این شعر را حفظ هستند.
آقای فاطمینیا این بیت این شعر را خیلی میخواندند:
تَبْكيكَ عَيْني لا لِاَجْلِ مَثُوبَةٍ لكِنَّما عَيْني لِاَجْلِكَ باكِيَه
چشم من برای شما گریه میکند، ولی نه برای ثواب، برای خودت گریه میکنم… اگر به ما بگویند شما را کتک میزنیم هم ما گریه میکنیم… اگر بگویند اجر هم نمیدهند ما گریه میکنیم… اگر بگویند باید برای اشک خودت پول هم بدهی میپردازیم… ما برای خودت گریه میکنیم…
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما حداقل یک مرتبه برای خود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کنیم…
«شیخ عبدالحسین أعسم» شاگرد مرحوم بحرالعلوم و آیت الله العظمی سید محسن اعرجی است، که آیت الله العظمی سید محسن اعرجی هم ماجرایی در روضه شام دارد که شاید عرض کنم، ایشان هم یک قصیده «دالیه» مهم دارند. خاندان همه شاعر و عالم و مجتهد و عظیم الشأن هستند، یک مجموعه شعری با حروف متعدد قافیه دارد، این «طائیه» اوست. شعر خیلی عجیبی است.
عمد دارم از آن کسانی بگویم که دویست سال است از دنیا رفتهاند، ولی او الان هست، خدا کند من هم دویست سال بعد در مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشم. خودش در جایی میگوید که یک عمر انسان برای گریه بر تو کافی نیست.
از اینجا شروع میکند که در ابتدا تغزلی با امام زمان ارواحنا فداه میکند، میگوید من که حساب نیستم، من که آدم نیستم…
كم لائم بسط الملامة لي على ولعي به فطويت عنه بساطي
هر کسی آمد مرا تمسخر کرد و گفت: چقدر به پای او نشستی، او هم که تو را حساب نمیکند… مولای من! من که ارزش ندارم تو مرا حساب کنی، ولی چشم من به دنبال توست.
از آن تغزل همینقدر توضیح کافی است که میگوید چشم من به دنبال شماست و میدانم به درد شما نمیخورم…
فنظرته والموت دون وصوله نظر الحسين بياض ماء الشاطي
دیگر در حال مردن هستم، مانند آن محتضری که چشم او دو دو میزند و منتظر است، من چطور ناامیدانه باولع در لحظه احتضار به تو نگاه میکنم، مانند نگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به آب فرات، نگران اطفال بودند، دیگر با ناامیدی به سمت فرات نظر میکردند… حال ایشان چطور بود؟
ظمآن عاث به الظما حتى اغتدى رحب الفضاء لديه سم خياط
تشنگی حضرت را ویران کرده بود، آسمان با این فراخی برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تنگ شده بود، دیگر همه عالم را دخان و دود میدیدند…
متعته أن يرد الفرات عصابة سدت شرايعه بكل صراط
لشگری اجازه ندادند دست حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به فرات برسد… آقا لحظات آخر تنها بودند و بچهها تشنه بودند، از هر سمتی خواستند به سمت فرات بروند جلوی حضرت را گرفتند…
اینجا از رزم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میگوید:
فسطا على تلك الجموع بنفسه للَه شدة بأس ذاك الساطي
یک نفر که نمیتواند به سی هزار نفر حمله ببرد، اما میگوید حمله برد، یک تنه به لشگر زد، بَهبَه به این آقایی که حید کرّار را در کربلا زنده کرد…
وغدا يواطي خيلهم برجالهم بشديد بطش للجبال يواطي
این شدّت حملهی شما برای فتح آب که آب را به بچهها برسانید، آنها بزودی با پایکوب کردن اسبهایشان جبران میکنند… طوری این اسبها را به قتلگاه بردند که انگار میخواستند سنگ کوه را خرد کنند…
أبي شديد البأس أثبت رجله في مأرج لم يقتحمه واطي
پدر و مادرم فدای تو آقای شجاع بشود که در میان این سی هزار نفر زره تو پشت نداشت، اصلاً کسی جرأت نمیکرد قدم بگذارد، در جایی که همهی قدمها میلرزید تو یک تنه با اینکه پشت سر تو خانمها بودند حمله میکردی…
لم يعطهم مادام يملك سيفه نهجاً لو سمحة جيده المتعاطي
از پشت به او ضربه نزدند، تا زمانی که شمشیر به دست او بود اجازه نداد به سمت او حمله کنند، تا زمانی که شمشیر به دست داشت و اسب به زمین نیفتاده بود کسی به سمت آن گردن مبارک راه پیدا نکرده بود…
از این قسمتها رد میشوم، توان بیان ندارم، تا اینکه مقتل میگوید: «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً»، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک لحظه ایستادند که تنفس کنند، داغ دیده بودند، سنّی گذشته بود، حضرت تشنه بودند، «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً» که سنگی رسید و تیری، اینجا یک آرزو کرده است که آرزوی ما هم هست… میگوید:
سهم أصاب نياط قلبك ليته قد كان دونك قد أصاب نياطي
آن تیری که به سینه تو نشست ای کاش به قلب من خورده بود…
إن أنس لا أنس افتجاع نساه إذ هجمت خيولهم على الفسطاط
اگر آن لحظه را هم فراموش کنم، لحظه خانمها را فراموش نمیکنم، آن لحظهای که به خیمهها حمله کردند را فراموش نمیکنم…
میگوید: لحظهای که از خیمهها فرار میکردند از چه چیزی شکوه میکردند؟ از غارت؟ از تازیانه؟ نه! از تعدّی بر حجابشان…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه انفال، آیه 17 (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)
[5] عیون الحکم و المواعظ ، جلد 1 ، صفحه ۴۱۵
[6] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۹۷ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلْمَوْصِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ حِبْرٌ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ [صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ] فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ حِينَ عَبَدْتَهُ قَالَ فَقَالَ وَيْلَكَ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَكَ لاَ تُدْرِكُهُ اَلْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ اَلْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ اَلْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ اَلْإِيمَانِ .)
[7] نهج البلاغه، خطبه همام
[8] المعجم الأوسط ، جلد 3 ، صفحه 137 (حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: نا أُمَيَّةُ بْنُ بِسْطَامٍ: نا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، عَنْ رَوْحِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ قَالَ: قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: §مَا رَأَيْتُ أَفْضَلَ مِنْ فَاطِمَةَ غَيْرَ أَبِيهَا. قَالَتْ: وَكَانَ بَيْنَهُمَا شَيْءٌ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلْهَا، فَإِنَّهَا لَا تَكْذِبُ)
[9] مصنف ابن أبي شيبة، جلد 7، صفحه 422 (مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ , نا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ , حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ , عَنْ أَبِيهِ أَسْلَمَ أَنَّهُ حِينَ بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَيُشَاوِرُونَهَا وَيَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِهِمْ , فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ فَقَالَ: «يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ , وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ , وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِي إِنِ اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ ; أَنْ أَمَرْتُهُمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمِ الْبَيْتُ» , قَالَ: فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاءُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ وَايْمُ اللَّهِ لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ , فَانْصَرِفُوا رَاشِدِينَ , فَرَوْا رَأْيَكُمْ وَلَا تَرْجِعُوا إِلَيَّ , فَانْصَرَفُوا عَنْهَا فَلَمْ يَرْجِعُوا إِلَيْهَا حَتَّى بَايَعُوا لِأَبِي بَكْرٍ)
[10] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۳۶۱ (حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ اَلْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ اَلْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ اَلْأَسْتَرْآبَادِيُّ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْمَلِكِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ هَارُونَ قَالَ حَدَّثَنَا عَمَّارُ بْنُ رَجَاءٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ مَا رَأَيْتَ فُلاَناً رَكِبَ اَلْبَحْرَ بِبِضَاعَةٍ يَسِيرَةٍ وَ خَرَجَ إِلَيَّ فَأَسْرَعَ اَلْكَرَّةَ وَ أَعْظَمَ اَلْغَنِيمَةَ حَتَّى قَدْ حَسَدَهُ أَهْلُ وُدِّهِ وَ أَوْسَعُ قَرَابَاتِهِ وَ جِيرَانِهِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ إِنَّ مَالَ اَلدُّنْيَا كُلَّمَا اِزْدَادَ كَثْرَةً وَ عِظَماً اِزْدَادَ صَاحِبَهُ بَلاَءً فَلاَ تَغْبِطُوا أَصْحَابَ اَلْأَمْوَالِ إِلاَّ بِمَنْ جَادَ بِمَالِهِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ لَكِنْ أَ لاَ أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ هُوَ أَقَلُّ مِنْ صَاحِبِكُمْ بِضَاعَةً وَ أَسْرَعُ مِنْهُ كَرَّةً وَ أَعْظَمُ مِنْهُ غَنِيمَةً وَ مَا أُعِدَّ لَهُ مِنَ اَلْخَيْرَاتِ مَحْفُوظٌ لَهُ فِي خَزَائِنِ عَرْشِ اَلرَّحْمَنِ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اُنْظُرُوا إِلَى هَذَا اَلْمُقْبِلِ إِلَيْكُمْ فَنَظَرْنَا فَإِذَا رَجُلٌ مِنَ اَلْأَنْصَارِ رَثُّ اَلْهَيْئَةِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّ هَذَا لَقَدْ صَعِدَ لَهُ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ إِلَى اَلْعُلْوِ مِنَ اَلْخَيْرَاتِ وَ اَلطَّاعَاتِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ لَكَانَ نَصِيبُ أَقَلِّهِمْ مِنْهُ غُفْرَانَ ذُنُوبِهِ وَ وُجُوبَ اَلْجَنَّةِ لَهُ قَالُوا بِمَا ذَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ سَلُوهُ يُخْبِرْكُمْ عَمَّا صَنَعَ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اَللَّهِ وَ قَالُوا لَهُ هَنِيئاً لَكَ مَا بَشَّرَكَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَمَا ذَا صَنَعْتَ فِي يَوْمِكَ هَذَا حَتَّى كُتِبَ لَكَ مَا كُتِبَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ مَا أَعْلَمُ أَنِّي صَنَعْتُ شَيْئاً غَيْرَ أَنِّي خَرَجْتُ مِنْ بَيْتِي وَ أَرَدْتُ حَاجَةً كُنْتُ أَبْطَأْتُ عَنْهَا فَخَشِيتُ أَنْ تَكُونَ فَاتَتْنِي فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَأَعْتَاضَنَّ مِنْهَا اَلنَّظَرَ إِلَى وَجْهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلنَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِي وَ اَللَّهِ عِبَادَةٌ وَ أَيُّ عِبَادَةٍ إِنَّكَ يَا عَبْدَ اَللَّهِ ذَهَبْتَ تَبْتَغِي أَنْ تَكْتَسِبَ دِينَاراً لِقُوتِ عِيَالِكَ فَفَاتَكَ ذَلِكَ فَاعْتَضْتَ مِنْهُ اَلنَّظَرَ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ وَ أَنْتَ لَهُ مُحِبٌّ وَ لِفَضْلِهِ مُعْتَقِدٌ وَ ذَلِكَ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ لَوْ كَانَتِ اَلدُّنْيَا كُلُّهَا لَكَ ذَهَبَةً حَمْرَاءَ فَأَنْفَقْتَهَا فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ لَتَشْفَعَنَّ بِعَدَدِ كُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّسْتَهُ فِي مَصِيرِكَ إِلَيْهِ فِي أَلْفِ رَقَبَةٍ يُعْتِقُهُمُ اَللَّهُ مِنَ اَلنَّارِ بِشَفَاعَتِكَ)