حجت الاسلام کاشانی بامداد روز چهارشنبه مورخ 24 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات گذشته
موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید امامیّه» یا «تاریخ اندیشه امامیّه» است.
عرض کردیم آن چیزی که اولین چالش را در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میان مسلمین ایجاد کرد نگاه به خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.
بعدها کمی بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت.
ولی بسیاری از موضوعات زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به شکل بعد از آن نبود، مانند اینکه «اصحاب» چه کسانی هستند؟ مانند اینکه «افضل» چه کسی است؟ آن زمان روشن بود.
اگر در این جلسه آیهای بر علیه یک نفر نازل بشود و این آیه ابلاغ بشود، و آیهای در شأن و فضیلت کسی نازل بشود و ابلاغ بشود، واضح است که همه متوجه میشوند چه خبر است. ممکن است بعدها که دسترسی نیست گزارش تغییر کند.
این که افضل چه کسی است خیلی روشن و واضح بود، این که چه کسی قرآن را بلد است و چه کسی قرآن را بلد نیست هم واضح بود.
اگر امروز شما در یک رشته علمی سوال داشته باشید، تقریباً معلوم است که چه کسانی پاسخ شما را میدانند و چه کسانی نمیدانند. اما صد سال بعد ممکن است راجع به امروز گزارشها به سمتی برود که آدرس غلط بدهند، وگرنه در همان روزگار که روشن است.
در تاریخ ثبت است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بجز گوشهای از بعضی از منابع دستکاری شده، هرگز از کسی سؤال نپرسیدهاند. در حالی که دیگران مملو از جهل بودند، این امر هم طبیعی است، ما هم مملو از جهل هستیم، از سر تا پای ما جهل است، این خیلی روشن است. اینکه بخواهند دو نفر را بر سر این موضوع با یکدیگر قیاس کنند خیلی روشن است.
کلمات نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی روشن است، هیچ اختلافی بر سر این موضوع نبود که چه کسی ویژه است و چه کسی برتر است. اگر هم اختلافی بود بر سر این موضوع بود که برخی نمیخواستند بپذیرند، کأنّه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواهند معاذالله پارتی بازی کنند! یا اینکه کینه داشتند، نه اینکه ندانند. آن کسی که روز غدیر آمد و گفت: «اگر این که گفتی علی بن ابیطالب مولای بعد از توست و این امر از جانب خداست عذاب نازل بشود»، یعنی نمیخواهم بپذیرم، نه اینکه نمیدانم.
ما هم همینطور هستیم.
اهمیّت حبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
یکی از مهمترین موضوعاتی که بزودی در این شبها به آن میپردازیم این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چگونه جامعه اسلامی را اداره میکردند؟ کمترین حد از امر و نهی. چون وقتی التزام نباشد که امر و نهی فایدهای ندارد.
الآن کسانی که روزه میخورند مشکل جهل به حکم روزه ندارند، برایشان مهم نیست، التزام ندارند، برایشان اهمیّت ندارد.
البته ریشهیابی میکنم تا ببینید چرا این موضوعاتی که ما به آنها میپردازیم اینقدر مهم است، چرا به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ربط دارد. اگر در یک جامعهای روزهخواری زیاد است مشکل در محبّت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، عرض خواهم کرد.
بالاخره حکیم علی الاطلاق برای درمان جامعهی اسلامی اینقدر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرداخته است، اینطور نبوده است که این بزرگواران نستجیربالله کمبود محبّت داشته باشند و بگویند که از ما تعریف کنید، مانند من که نبودند! اگر همهی هشت میلیارد نفر عالم یکپارچه لعن کنند یا یکپارچه درود بفرستند به اندازهی یک سر سوزن برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تفاوت ندارد، اگر تفاوت داشت که دیگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودند! این موضوع برای نوکران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم مهم نیست وای بحالِ خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
وای به حالِ ما که خیال کنیم ما میخواهیم اعتبار بدهیم، فقیر محض که نمیتواند اعتبار بدهد. صد نفر فقیر که هیچ چیزی ندارند اگر پشتیبان مالی یک کارخانه بشوند چیزی به ثروت صاحب کارخانه اضافه نمیشود. ما فقیر محض هستیم، اگر بَه بَه هم گفتیم درواقع لذّت بردهایم وگرنه چیزی اضافه نکردهایم.
اشکالی که در رفتار مردم هست و همین امروز هم همینطور است، مشکل در حبّ و بغض است، چون به بحث ما مربوط است عرض خواهم کرد. التزام ندارد، چون برای او مهم نیست، اگر چیزی برای او مهم باشد انجام میدهد.
مثلاً چشم مردم مهم است، اگر بگویند اینجا دوربین مخفی است… من این فیلم را فراموش نمیکنم که خیلی از نظر تربیتی فیلم خوبی بود. میگفت: آقا ببخشید! آیا کاپشن خودتان را به من میدهید؟ میگفت: برو بابا!… به او گفتند دوربین مخفی است و یک مرتبهی دیگر ضبط میکنیم. دوباره پرسید: آقا ببخشید! آیا کاپشن خودتان را به من میدهید؟ او کاپشن خود را داد، انگشتر خود را داد، ساعت خود را داد. چرا؟ چون میدانست عدهای خواهند دید!
حبّ دیده دیدن انسان را کریم میکنم. معلوم است که این کرامت به درد نمیخورد و عارضی است. اگر این دیده شدن تمام بشود پس میگیرد. این بخشش برای این بود که محبوبی به نام «دیده شدن» داشت.
این ریایی که الآن فراوان است، طرف برای اینکه یک پستی بگیرد و مقامی کسب کند و به جایی برود، در بین مردم یک طور است و در خانه یک طور دیگر است، این برای یک محبوب مجازی است.
دختر و پسری که با یکدیگر نامزد میشوند، سخی، کریم، شجاع… محبوب مجازی رفتار آدم را تغییر میدهد، چه برسد به محبوب حقیقی!
برای این اینقدر روی حب سرمایهگذاری کرده است که ما را تغییر بدهد.
من نمیتوانم درست بشوم… در مناجات شعبانیه ضجّه میزدیم که «اِلهي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ»، آنقدر توبه کردم که آدم بشوم ولی نشد، انگار من توان ندارم، «اِلا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ» من فقط با محبّت تو تغییر میکنم.
همین هم هست! انسان تا زمانی که محبّت نداشته باشد تغییر نمیکند. اگر محبّت نداشته باشد خودخواه است، حبّ ذات نمیگذارد انسان کاری کند.
چرا با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دشمنی میکردند؟
اگر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نمیخواستند زیر بارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بروند برای این نبود که ندانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل و اشجع و اعلم و اکمل هستند، چون بغض داشتند دوست نداشتند زیر بار این امر بروند، چون یک حبّ اشتباهی دیگری داشتند، قبیله را دوست داشت و میدید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پهلوان آن قبیله را زده است، از طرفی هر آیهای نازل شده است اینطور نشان داده است که همیشه ما شاگرد آخر هستیم!
مانند دانشآموزی که… وقتی یک امتحان سخت میگیرند و نمره همه 2 و 3 میشود، اگر همه 2 و 3 بشوند میگویند امتحان سخت بوده است و معلم درست درس نداده است و امتحان را تجدید کنیم، اگر در دانشگاه باشند میگویند نمرهها را روی نمودار ببریم. اما اگر یک نفر 20 بشود که دیگر نمیتوانند بگویند نمرات را روی نمودار ببرید. یعنی این نمرهی 20 او آدم را خراب میکند. با این حساب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مدام اینها را خراب میکردند!
آنها فرار کرده بودند، اگر در احد همه فرار میکردند که کسی نبود آدمها را توبیخ کند، چون همه مانند هم بودند، اما یک نفر ایستاد.
خدای متعال فرمود برای دیدنِ خصوصیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صدقه بدهید، گفتند: نمیارزد! فردا صبح به مسجد میرویم. اما یک نفر صدقه داد و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت کرد و بعد هم فرصت آیه تمام شد. اینطور بقیه ضایع شدند. بقیه جهل دارند، اما این شخص دانا است، همه ترس دارند اما او شجاع است، همه اضطراب دارند اما او شکیبا است. در این صورت انسان را خراب میکند دیگر! یعنی همه مدام آخر میشدند، چون محبّت هم تنظیم نبود ناراحت میشدند و بجای اینکه بگویند…
وقتی ما بیچاره هستیم یکی از فرصتهای رشد ما این است که یک فرد خوب را ببینیم و بگوییم: خدایا! اگر این شخص بندهی تو است من چه هستم؟ خدایا! من هم دوست دارم مانند این بندهی تو باشم. یا اکرم الأکرمین… در این صورت چیزی در کاسهی من میگذارد. اما اگر تربیت نشده باشد میگوید اگر این شخص اخلاص دارد طوری او را تخریب میکنم که… یعنی مدام عقبتر میرود.
نه اینکه نمیدانستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه کسی هستند، میدانستند، اما نمیخواستند زیر بار بروند.
دلسوزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امّت
درواقع موضوع همان اشکال اول بود. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری میکردند میگفتند: اگر پیغمبر هستی چرا عدل نداری؟ چون فکر میکردند آن چیزی که در ذهنشان است درست است و پیغمبر خطا کرده است!
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند مولا علی است از سر محبّت و دلسوزی گفتهاند.
وقتی مادر میوه نوبر میدهد اگر بچه شعور داشته باشد نمیگوید: چه چیزی به تو میرسد که اصرار میکنی من این میوه را بخورم! واضح است که چیزی به مادر نمیرسد، مادر از سر محبّت خود میگوید. البته گاهی از این بیشعوریها میکنیم، مثلاً به پدر و مادرمان میگوییم که برای تو درس خواندم!
ما آنقدر فرصت آدم شدن را از دست دادهایم…
در حالی که باید بگوییم این پدر و مادر بودهاند که الآن ما به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علاقه داریم. یا امیرالمؤمنین! بخاطر این کسی که در محبّت به شما حق حیات به گردن من دارد کاری که میگویند را انجام میدهم. مسلّماً نمیگویند گناه کن، اگر گفتند گناه کن تو گناه نکن!
ما اینقدر عرضه نداریم، گاهی بر سر رفتن به هیئت با پدر و مادرمان دعوا میکنیم!!!
افضل بین خانمها روشن بود
خلاصه اینکه میدانستند افضل کیست، روشن بود.
در مورد اینکه اوضاع در بین خانمها چه خبر بود هم خیلی روشن بود. جلسه گذشته عرض کردیم، بالاخره یک چیزی بود که فلانی مدام حسودی میکرد، پس برای چه حسودی میکرد؟ عقب بود که حسودی میکرد. کسی که جلو باشد و صاحب فضیلت باشد که حسودی نمیکند.
ذهبی هم اجماع را قبول ندارد!
گفتیم معلوم بود که افضل کیست و اینطور نبود که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بگویند افضل به ترتیب خلافت است، بعدها مجبور شدند اینطور بگویند.
حال این سند را میگویم که در کنار آنها قرار دهید.
ذهبی میگوید، این ذهبی خیلی هم نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت دارد، در صفحه 457 جلد 16 «سیر اعلام النبلاء» میگوید: بین اهل بغداد دعوا بود که چه کسی افضل است، آیا خلیفه سوم افضل است یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؟ به دارقُطنی رجوع کردند.
دارقطنی از علمای بزرگ عامّه است، او حوالی سال 385 از دنیا رفته است، خیلی هم بر علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تند است، ولی چون قصاید سیّد حِمیَری را حفظ کرده بود به او شیعه میگفتند! شما فکر کنید کسی به معاویه شیعه بگوید! ببینید چه سختگیری در جامعه وجود داشته است و گفتنِ از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه چه بیآبرویی بهمراه داشته است! چون وقتی به کسی شیعه میگفتند منظورشان اهل بدعت بود، انگار به شما «منحرف» بگویند.
آمدند و از او پرسیدند: عثمان افضل است یا علی؟
میگوید: هیچ چیزی نگفتم. چون اگر جواب میداد «امیرالمؤمنین صلوات الله علیه»، متّهم به بدعت میشد، اگر خلیفه سوم را میگفت خودش قبول نداشت، برای همین سکوت کرد. اگر میخواست نظرش را بگوید و نظر او هم همان نظری بود که آنها ادّعا میکنند که میگفت و جای سکوت نبود.
بعد میگوید: طرف میخواست برود و به او گفت برگرد. اگر جواب ندهم «وَهُوَ أَوَّلُ عَقْدٍ يَحلُّ فِي الرَّفْضِ»،[4] این اولین گرهای است که انسان را به سمت رفض میبرد، عثمان برتر است.
یعنی اول نگفت، بخاطر اینکه نمیتوانست بگوید، یعنی آن اجماع که وجود ندارد، این هم نمیتوانست نگوید، بعد دید اگر نگوید و این شخص بیرون برود و بگوید دارقطنی نظر خود را نگفته است میفهمند یعنی چه، چون حکومت توقع دارد او نام از کسی ببرد و او نگفته است، برای همین گفت این اول رفض است، برای همین جواب داد.
ذهبی در اینجا میگوید: «لَيْسَ تَفْضِيْلُ عَلِيٍّ بِرَفضٍ، وَلاَ هُوَ ببدعَةٌ».
اگر اینجا بحث علمی بود نکات زیادی برای بیان وجود داشت، ولی همینکه اعتراف میکنی که اگر کسی بگوید علی بن ابیطالب افضل است بدعت نیست… وقتی بدعت نیست پس آن ادّعایی که سنّت و دین و تدیّن اجماع به ترتیب است وجود ندارد! وگرنه خود ایشان هم اهل بدعت میشود.
نگاه به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
نگاه نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه بود؟
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مردم دیده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل شش ماه حداقل برای نماز صبح به در خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرفتند و میفرمودند: «اَلصَّلاَةَ يَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ إِنَّما يُرِيدُ اَللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»،[5] یا «إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی».
الآن جملهای از امام خمینی رضوان الله تعالی علیه برای شما میخوانم که اگر نمیگفتم این جمله برای امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است، همین برای جنجال کافی بود.
ما یک سری انقلابی داریم که اینها امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را هم ضدّ وحدت میدانند! بالاخره این هم مشکلی است. اگر ما کوچکتر از این را بگوییم خودشان را به چند قسمت مساوی تقسیم میکنند.
خاک بر سر من اگر مبنا نداشته باشم و بگویم این جمله غلط غلط است، بعد میگویند امام خمینی رضوان الله تعالی علیه فرموده است، بعد بگویم: خیلی درست است!
ببین مبنا چیست.
مردم دیده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل صد و هشتاد مرتبه به در یک خانه رفته بودند و فرموده بودند که اینجا خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
از الطاف الهی این است که هر وقتی حدیث کساء، نه آن متنی که در مفاتیح است، هر حدیثی از احادیث کساء خوانده بشود آدمها بهجت پیدا میکنند و حالشان عوض میشود.
اخیراً بر سر قبر تازهگذشتهای هر کاری میکردند نمیتوانستند اطرافیان را بلند کنند، اینها گریه میکردند و نمیتوانستند دل بِکَنند و از جای خود بلند بشوند. من گفتم به من یک مفاتیح بدهید الان درست میشود. شروع کردیم به خواندن حدیث کساء. این حدیث در هیچ مجلسی خوانده نمیشود «فیهِمْ مَهْمُومٌ اِلَّا وَ فَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَ لا مَغْمُومٌ اِلَّا وَ کَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ»،[6] وقتی تمام شد گفتم برویم، همه با لبخند بلند شدند.
خدای متعال همهی تکوین را پای کار آورده است، برای اینکه قرار بوده است ما هدایت بشویم، این مسیر هدایت است.
اگر هم جایی شنیدهاید که کسی ان قلتی به حدیث کساء دارد، بعضیها به آن نقل خاص که الآن در مفاتیح است حرف دارند که الآن نمیخواهم به آن بپردازم.
وگرنه شما ماجرای حدیث کساء را بگویید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پنج تن را زیر یک عبا جمع کردند و عرض کردند: «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیتی وَخاَّصَّتی وَحاَّمَّتی لَحْمُهُمْ لَحْمی وَدَمُهُمْ دَمی یؤْلِمُنی ما یؤْلِمُهُمْ» اثر دارد و اثر فوری هم دارد، لذا اصلاً لازم نیست که شما یک حدیث متصل السند بخوانید، اگر قصهی حدیث کساء را هم بگویید این اثر را دارد، اثر میگذارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر روز حداقل برای نماز صبح به در خانه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میرفتند و میفرمودند: اهل بیت اینجا هستند.
هیچیک از همسران پیغمبر، حتّی آن خانمی که خودش عمدهی فضائلش را نقل کرده است و به حضرت خدیجه سلام الله علیها هم زیاد حسودی میکرد، او هم نگفته است که من از اهل بیت هستم، هنوز هم نگفته است و چنین مطلبی در جایی نیست. ما نداریم که یکی از همسران پیغمبر از هر دو حزب گفته باشند که من از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستم.
نقلهای شاذی هست که منسوب به دوران بنی امیّه است، ولی کسی به اینها اعتناء نکرده است. اگر میخواستم بطور مفصل و جزئی وارد بشوم «ابوجعفر طحاوی» اینها را در شرح «مشکل الآثار» آورده است و مفصل بحث کرده است و اگر زمانی حوصله داشتید باهم میخوانیم، اگر هم حوصله نداشتید هر کسی دوست داشت برود و آنجا را ببیند.
در جمل نگفتهاند که ما اهل بیت هستیم…
بر خلاف تصوّر شما اصلاً مسئلهی اهل بیت بودنِ پنج تن بین کسانی که سرشان به تنشان میارزد اختلافی نیست. ابن تیمیه ملعون که حتّی در شجاعت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ان قلت دارد میگوید که شک نیست که علی بن ابیطالب از اهل بیت است و بلکه افضل اهل بیت است! حتّی ابن تیمیه هم میگوید، این که واضح است.
حال ببینید امام خمینی رضوان الله تعالی علیه چه فرمودهاند، این وصیتنامه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است، برای جوانیهای امام نیست که بگویید دیگر نمیشود منتشر کرد، یا بگویید برای درس خارج فقه امام است و هنوز ولی فقیه نبودهاند.
این وصیتنامه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است و میدانستهاند که قرار است بعد از ایشان خوانده بشود، یعنی برای آیندگان توصیه کرده است، اینها را ویرایش نکرده است. رئیس جمهورِ زمان امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بعداً دستور داده است که باید این را کامل بخوانید و صدا و سیما این قرائت را کامل بخش کرده است. حضرت آقا به مجلس تشریف بردند و در تریبون ایستادند و همهی این وصیتنامه را خواندند، به عالم مخابره کرده است.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معلوم بود که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه کسانی هستند، روشن بود، بحث این است که آیا فلان همسر هم هست یا نه، اینکه پنج تن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند اصلاً مسئله نیست، و اینکه جهان اسلام عمدتاً علمشان را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نگرفتهاند هم روشن است.
در فاطمیه اقوالی را خواندم که گفتند کلام اینها حجّت نیست، اجماع کلامشان هم حجّت نیست! یعنی اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با هم مطلبی را بفرمایند برای آقایان پشیزی ارزش علمی ندارد.
ابواسحاق شیرازی، فخر رازی، ذهبی، هر کتابی که در اصول فقه نوشتهاند، در بخش اجماع، ذیل اجماع اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این را گفتهاند، اصلاً چیز مخفی و پنهانی نیست.
لذا دروغ است که کسی بگوید غیرشیعیان تبعیّت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را واجب میدانند، غیرشیعیان تبعیّت از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را معتبر نمیدانند!
این دین آنهاست، عیب ندارد، به حجّت خودشان عمل میکنند، من الآن اصلاً نمیخواهم بگویم که غلط است، اصلاً بگو درست است، من میگویم آن چیزی که هست را بگو. آن چیزی که هست این است که میگویند ما اهل بیت را دوست داریم، من هم انکار نمیکنم، خیلیها اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست دارند، شعر میگویند، مقتل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مینویسند، عدّهای برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه میکنند، وقتی نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیاید گریه میکنند، محبّت دارند، راست میگویند که دوست دارند، ولی تبعیّت ندارند، اصلاً میگویند معتبر نیست.
میدانید «معتبر نیست» یعنی چه، انگار که من و شما باهم سه نفری حرف بزنیم، به دیگران چه ربطی دارد؟ اجماع من و ایشان و ایشان که حجّت نیست، گفته باشیم یا نگفته باشیم تفاوتی ندارد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم بفرمایند برای آقایان تفاوتی ندارد، انگار که من و شما گفتهایم!
من ادّعا کردم، تشریف ببرید و در کتب اصول فقه، یعنی کتب درسیشان را ببینید، ببینید ذیل اجماع اهل بیت چه گفتهاند، میگویند «اجماع این است که اجماع اهل بیت حجّت نیست»! یعنی همهی ما همین را میگوییم.
مشکلی نیست!
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کسانی بودند؟ در اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند شک نیست، اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند که شک نیست، پس معلوم بوده است که این بزرگواران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، «إِنِّی تَارِک فِیکمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکمْ سَتَرِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی»، تمسّک کجاست؟ اینها از یکدیگر جدا نمیشوند.
اگر الآن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از دنیا رفتهاند و قرآن هنوز هست، باید کسی بیاید و بگوید که امروز جدا شدهاند، قرآن تنها مانده است و حدیث ثقلین باطل است. چه کسی جرأت دارد چنین بگوید؟ یا اینکه الآن هم کسی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هست که با قرآن است.
نظام الدّین شیرازی معتزلی هم مانند ما همین را میگوید.
حال ببینید مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه چه میفرمایند.
در ابتدای وصیتنامه قبل از حمد و ثنای خدا اینطور میفرمایند: «بسم الله الرحمن الرحیم قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی؛ فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض . الحمدلله و سبحانك؛ اللهم صل علی محمد و آله مظاهر جمالك و جلالك و خزائن اسرار كتابك الذی تجلی فیه الاحدیه بجمیع اسمائك حتی المستاثر منها الذی لایعلمه غیرك؛ و اللعن علی ظالمیهم اصل الشجره الخبیثه. و بعد، اینجانب مناسب می دانم كه شمه ای كوتاه و قاصر در باب “ثقلین” تذكر دهم؛»…
وصیتنامه سیاسی الهی است، یا ایشان تشخیص نمیدهند سیاسی الهی چیست… میگویند تاریخ این حرفها گذشته است و حرف روز بزن، فقط از انرژی هستهای بگو… این حرف روز است. این حرف روز است، این هم مبانی حرف روز است، مبانی شیوه رفتاری ماست، مبانی مبادی دیپلماسی ماست، به چیزهایی اعتقاد داریم که با بعضیها دوست هستیم و با بعضیها دوست نیستیم، و آن کسی که به دنبال این است که در اینجا تغییر ایجاد کند درواقع دینامیت زیر زیربناییترین چیزی که در این انقلاب بوده است میگذارد…
«و بعد، اینجانب مناسب می دانم كه شمه ای كوتاه و قاصر در باب “ثقلین” تذكر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی، كه قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبه ای»…
اصلاً اگر من در مورد آنها حرف بزنم جسارت است، نمیخواهم مقامات آن بزرگواران را بگویم، اصلاً چه کسی میتواند اوج آن بزرگواران را بگوید که من بگویم؟ یعنی فهم ما از آن بزرگواران سلبی است، چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را «فاطمه» نامیدند؟ «لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»،[7] چون اصلاً عالم او را نمیشناسد، عالم از اینکه او را بشناسند جدا هستند، ما میفهمیم که ورای عقل و فهم است، میفهمیم که ایشان را نمیفهمیم، این یک نوع فهم است، مانند ما نیست، مانند زن و مردهای این عالم نیست، این یک نوع فهم است، مانند اینکه ما میدانیم خدا ظالم نیست، خدا ذلیل نیست، خدا ضعیف نیست، این یک فهم است.
«جسارت در مرتبه ای كه عرفان آن بر تمام دایره وجود، از ملك تا ملكوت اعلی و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛ و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای “ثقل اكبر” و “ثقل كبیر” كه از هر چیز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر كه شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب دیدم اشاره ای گذرا و بسیار كوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم».
این شروع وصیتنامه است.
«شاید جمله لن یفترقا حتی یردا علی الحوض اشاره باشد بر اینكه بعد از وجودمقدس رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم – هرچه بر یكی از این دو گذشته است بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یك مهجوریت دیگری است».
اصلاً نمیشود بگویی قومی به قرآن چسبیده است، قومی که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جداست درواقع از قرآن کریم جداست و قومی که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جداست درواقع از قرآن کریم جداست، اینطور نیست که بگویی اینها این را گرفتهاند و آنها هم آن را، هر کسی یکی را رها کرد هر دو را از دست داده است.
«تاآنگاه كه این دو مهجور بر رسول خدا در “حوض ” وارد شوند… باید گفت آن ستمی كه از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اكرم – صلی الله علیه و آله و سلم – گذشته ،بر امت مسلمان بلكه بر بشریت گذشته است كه قلم از آن عاجز است . و ذكر این نكته لازم است كه حدیث “ثقلین ” متواتر بین جمیع مسلمین است و در كتب اهل سنت از “صحاح ششگانه ” تا كتب دیگر آنان ، با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پیغمبر اكرم – صلی الله علیه و آله و سلم – به طور متواترنقل شده است . و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر بویژه مسلمانان مذاهب مختلف ؛ و باید همه مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است جوابگوی آن باشند؛ و اگر عذری برای جاهلان بیخبر باشد برای علمای مذاهب نیست». یعنی از نظر امام خمینی رضوان الله تعالی علیه علمای مذاهب مقصّر هستند.
اگر من این حرف را زده بودم… خوشبختانه من این حرف را نزدهام!
معنای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روشن بود و هم هر وقتی کسی بخواهد راجع به آن برگردد، راجع به پنج تن اصلاً مسئله و اختلافی نیست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امر به تمسّک کردهاند، عزیزان بزرگوار میگویند پشیزی ارزش ندارد!
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه میفرمایند که علمای مذاهب مقصر هستند، یعنی نمیتوانند رد کنند.
مسئله اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین روشن بود، هیچیک از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نگفت من هستم، حتّی آنهایی که برای خودشان زیاد فضلت نقل کردهاند نگفتهاند، برعکس حضرت ام سلمه سلام الله علیها فرمودند: من هم خواستم زیر کساء بروم اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگذاشتند.
بَهبَه به این امانتداری!…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به من فرمودند: تو بر سبیل خیر هستی ولی این مقام مقامِ تو نیست.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فصل الخطاب هستند
روایات دیگر شرحِ این است، «عَلِيٌّ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»[8]…
«يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا»،[9] کفار میگویند تو پیغمبر نیستی، «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ».
خیلی روشن است که دیگران جدا از قرآن هستند، چون جهل به قرآن دارند، از اینکه اصلاً نمیتوانستند از روی قرآن کریم بخوانند تا اینکه معنای قرآن را نمیدانستند، خیلیهایشان در آخر عمرشان گفتهاند که ای کاش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میپرسیدیم این کلمه یعنی چه، یعنی حتّی معنای لغت را هم نمیدانستند!
چه کسی باید قرآن را تبیین کند؟ وقتی اختلاف در فهم پیش آمد، در زمان پیغمبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرآن را تبیین میکند، آیا بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نباید کسی باشد که قرآن کریم را تبیین کند؟ فصل الخطاب کیست؟ «وَفَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَكُمْ، وَآياتُ اللّٰهِ لَدَيْكُمْ، وَعَزائِمُهُ فِيكُمْ، وَنُورُهُ وَبُرْهانُهُ عِنْدَكُمْ»،[10] اگر نه بگو کیست.
این نقص است که قرآن کریم مبیّن نداشته باشد.
هر کسی قانون مینویسد برای قانون فصل الخطاب درنظر میگیرد که اگر اختلاف در تفسیر پیش آمد چه کنیم و به کجا رجوع کنیم. مثلاً قانون اساسی ما میگوید که شورای نگهبان مفسّر قانون اساسی است.
حال این روایت را ببینید، چون معنای این روایت را نفهمیدهاند سند آن را تصحیح کردهاند.
در میان امّت متبحرترین فرد از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در امر قضاوت کیست؟ بروید و منابع مختلف را ببینید، عمر میگفت که از بین ما علی در امر قضاوت از همه متبحرتر است. چون روشن بود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواستند مرا به یمن بفرستند عرض کردم: یا رسول الله! چه کنم که اشتباه نکنم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست مبارک خود را به سینه من گذاشتند و به خدای متعال اینطور عرض کردند: «اَللَّهُمَّ اِهْدِ قَلْبَهُ».[11] دیگر بعد از آن هرگز برای قضاوت بین دو امر شک نکردم.
فصل الخطاب لازم است، ببینید همهی اینها باهم است.
بین امّت اختلاف شد و عدهای به بصره رفتند و عدهای را کشتند و عدهای هم از مدینه و کوفه حرکت کردند، دو سپاه مقابل یکدیگر ایستادند.
قضاوت این بود که آنها را دعوت میکنیم برگردند وگرنه میجنگیم.
مگر نمیگویید که قاضی ما علی است؟ قضاوت کرده است دیگر! قاضی فصل الخطاب است دیگر! کار قاضی فصل خصومت است، قاضی هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است! این زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی روشن بود.
قضاوتهای دیگران که اصلاً شبیه جوک است! الآن نمیتوانم بیان کنم.
چه کسی در امّت بوده است که ادّعا کرده باشد من به همهی کتاب علم دارم؟ همهی آنهایی که ادّعا شده است اعتراف کردهاند که نمیتوانستیم از روی قرآن بخوانیم و الفاظ قرآن را نمیدانستیم و…
شخصی قضاوتی کرد، یک خانمی که عقل سالمی نداشت بدون ازدواج باردار شده بود، هم مجنون بود… احکام تکلیف بر مجنون نیست، هم باردار بود و کسی که باردار است را نمیشود اعدام کرد، آن آقا حکم اعدام صادر کرد. این روایت در صحیح بخاری هم آمده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آیا این را هم نمیدانی؟ احکام اصلاً به مجنون بار نیست! باردار هم هست! این را هم نمیداند؟
این شخص که نمیتواند فصل خصومت کند، چون خود او نمیداند. آن زمان برای همه روشن بود.
بعدها سعی کردند که بگویند همسران پیغمبر هم اهل بیت هستند! سر جای خود خیلی روشن است که هیچ استدلال روشنی پای کار نیست.
اگر اهل بیت پیغمبر هستند چه قضاوتی دارند؟ این همسری که به جمل رفت و تا آخر عمر او هر وقت آیه «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»[12] میآمد از پشیمانی زار میزد، این شخص وقتی خودش خطا میکند چطور میتواند فصل خصومت کند؟ نمیتواند.
آیه نازل شده است که او نتوانسته است در سِر فاش نکردن کفّ نفس کند، او چطور میتواند فصل خصومت کند؟ خود او هم ادّعا ندارد، خود او نگفته است که من از اهل بیت هستم.
چطور «لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ» در حالی که فرمود «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» و او در خانه نماند؟ و بعد هم ابراز پشیمانی کرد.
سکولاری در تونس کتاب نوشته است که «صورة علی بن ابیطالب فی المخیال العربی الاسلامی»، آنجا میگوید: عظمت علی به این است… در ماجرای جمل همه میدانند حق با علی بود، تمام تلاشی که یک طرف کرده است این است که ثابت کنند بعضیها توبه کردهاند». یعنی اصلاً کسی در خطایشان شک ندارد، بحث این است که آیا توبه کردهاند یا نه، طرف دیگر اینطور است که کسی شک ندارد درست عمل کرده است. چرا میخواهید اینها را در کنار هم قرار بدهید؟
کسی که رسماً خطا کرده است، اصلاً فرضاً توبه کرده است، این «لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ» نیست و جدا شدهاند.
روشن بود که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه کسانی بودند.
حال و هوای محتضرِ عاشقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
خیلیها این را نقل کردهاند که انسان در لحظهی مرگ… ان شاء الله شبی شعر سیّد حِمیَری را میخوانم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قَبَلاَ»، هر کسی بمیرد من را میبیند، مؤمن باشد یا منافق، بالاخره من را میبینند، آنجا معلوم میشود حق با چه کسی است.
من نمیتوانم در لحظه مرگ جلوی شما زیر و رو بکشم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: لحظهی مرگ چشمها دو دو میزند، میشنود که اطرافیان به فکر ختم او هستند، اینجا با همهی وجود غربت خودش را حس میکند.
میفرمایند این جمع جمعی است که هیچ غربتی بیشتر از این جمع نیست، اینهایی که بالای سر محتضر نشستهاند، درست است که کنار او هستند ولی نمیتوانند پشیزی از وحشت او کم کنند، چون او در جای دیگر است، چشمها دو دو میزند، هرچه تعلّق روح از بدن کم بشود بیشتر میبیند، قرآن کریم میفرماید: «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»،[13] چشم باز میشود، نه فقط جغرافیایی، بلکه به عمق زمان میرود، آن زمانی که آن خطا را کردم و… همه را میبیند، هم در عمق زمان میرود و هم در عمق مکان، «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»، قرآن کریم میفرماید که میگوید «قِيلَ مَنْ راقٍ»[14] دیگر چه کسی میتواند من را از این شرایط دربیاورد؟
فرمود: عرق سرد به پیشانی محتضر مینشیند، دندانها قفل میشود، ترس وجود او را میگیرد.
نوشتهاند که وقتی فلانی محتضر شد چند «ای کاش» گفت: «لَيْتَنِي لَمْ أَكْشِفْ بَيْتَ فَاطِمَةَ»[15] ای کاش به خانهی فاطمه حمله نمیکردیم «وَ لَوْ أُعْلِنَ عَلَيَّ اَلْحَرْبُ» حتّی اگر او را برای جنگ با ما بسته بودند، چون میبیند که سلطنت از آن کیست، «فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»…
امام صادق علیه السلام فرمودند: بر محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه…
ای خدا! نیاید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محبّت ما را انکار کنند و بفرمایند با محبّت ما کاسبی کردی، پای محبّت ما نایستادی، صادق نبودی، زحمت نکشیدی، دل تو لیاقت نداشت و خورشید محبّت تابید ولی تو نگه نداشتی…
اگر کسی محبّی باشد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را انکار نکند، قریب به این مضمون فرمودند: گویی ملک الموت بر بالین نبی حاضر میشود.
فقط ان شاء الله خدا نیاورد که محبّت حقیقی نباشد…
فرمود محتضر از شدّت غربت دیگر نمیداند به چه کسی چه بگوید، چون میبیند اینها که بالای سر من نشستهاند نمیتوانند کاری کنند، در حال قبض روح هستند و ای محتضر هم غربت خود را درک میکند، ترس همهی وجود او را میگیرد، ترس و غربت و حسرت… فرصت تمام شد، اگر محبّت کسی را انکار نکنند، فرمود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر بالین او حاضر میشوند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به او میفرمایند: «أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ اَلَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ»،[16] تو یک عمر سنگ ما را با صداقت به سینه زدی، حالا معلوم میشود مولا داشتن یعنی چه، بی کس و کار که نیستی…
همه برای سوال نکیر و منکر تحت فرمان او هستند، همه برای بهشت و دوزخ به فرمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، اینجا عدّهای مکابره کردند و نخواستند بپذیرند اما آنجا از این خبرها نیست، «أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ اَلَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ»…
یا امیرالمؤمنین! تو را به محبّت ما به حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها قسم میدهیم این خطاب را روزی ما هم بفرما.
اگر این خطاب را به محتضری کنند همه میگویند ای کاش ما هم محتضر بودیم، ای کاش ما هم مشرف به موت بودیم…
روضه و توسّل به حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها
مادر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها از دنیا رفتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دوان دوان به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند…
مادر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مهاجره هستند، شخصیت عظیم الشأن…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دوان دوان به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و عرضه داشتند: یا رسول الله! مادرمان از دنیا رفت… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم میفرمودند: «کَانَت اُمّی»…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سراسیمه آمدند و خودشان امور حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها را متکفّل شدند، عبای مبارکشان را دادند و دور حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها پیچیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با گریه بر حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها نماز خواندند، به داخل قبر حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها رفتند و خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همهی آداب را انجام دادند، از قبر بیرون آمدند…
تلقین میّت دو مرتبه است، در روایات تلقین دوم مهمتر از تلقین اول است، آن لحظهای است که اتصال قطع میشود. یک مرتبه هنگام دفن تلقین میخوانند، تلقین مختصری است و اگر مفصل هم بخوانند ایرادی ندارد. اما وقتی دفن میکنند در روایت هست که میگوید: وقتی اطراف میّت خلوت شد، هرچه تعلّقِ میّت کمتر بشود بیشتر پشیمان و غریب است، «اَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْري اَبْكي لِضيقِ لَحَدي»…
آنجا میگویند انگشت خودتان را در خاک فرو کنید، مخصوصاً نزدیکان مانند پسر و دختر و همسر او، دوباره تلقین را بخوانید…
روزی برای ما هم این تلقین را میخوانند… من آماده نیستم…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کارها را کردند و تلقین خواندند، بعد دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سر مبارک خود را نزدیک قبر کردند و فرمودند: «اِبْنُكِ اِبْنُكِ».[17]
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند: چه میفرمایید؟ حضرت فرمودند: آمدهاند سوال کنند امام تو کیست؟ من به او میگویم «اِبْنُكِ اِبْنُكِ».
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سير أعلام النبلاء – ط الرسالة، جلد 16 ، صفحه 457 (قَالَ الحَاكِمُ: دَخَلَ الدَّارَقُطْنِيُّ الشَّامَ وَمِصْرَ عَلَى كِبَرِ السِّنِّ، وَحَجَّ وَاسْتفَادَ وَأَفَادَ، وَمصنَّفَاتُهُ يَطُولُ ذكرُهَا. وَقَالَ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيُّ فِيمَا نقلَهُ عَنْهُ الحَاكِمُ، وَقَالَ: شَهِدْتُ بِاللهِ إِنَّ شيخَنَا الدَّارَقُطْنِيَّ لَمْ يُخَلِّفْ عَلَى أَدِيمِ الأَرضِ مِثلَهُ فِي مَعْرِفَةِ حَدِيْثِ رَسُوْلِ اللهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – وَكذَلِكَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِيْنَ وَأَتْبَاعِهِم. قَالَ: وَتُوُفِّيَ يَوْمَ الخَمِيْسِ، لِثَمَانٍ خَلَوْنَ مِنْ ذِي القَعْدَةِ مِنْ سَنَةِ خَمْسٍ وَثَمَانِيْنَ وَثَلاَثِ مائَةٍ، وَكَذَا أَرَّخَ الخَطِيْبُ وَفَاتَهُ. وَقَالَ الخَطِيْبُ فِي تَرْجَمَتِهِ: حَدَّثَنِي أَبُو نَصْرٍ عَلِيُّ بنُ هِبَةِ اللهِ بنِ مَاكُولاَ، قَالَ: رَأَيْتُ كَأَنِّي أَسأَلُ عَنْ حَالِ الدَّارَقُطْنِيِّ فِي الآخِرَةِ، فَقِيْلَ لِي: ذَاكَ يُدْعَى فِي الجَنَّةِ الإِمَامُ. وَصَحَّ عَنِ الدَّارَقُطْنِيِّ أَنَّهُ قَالَ: مَا شَيْءٌ أَبغضُ إِلَيَّ مِنْ عِلمِ الكَلاَمِ. قُلْتُ: لَمْ يَدْخلِ الرَّجُلُ أَبداً فِي علمِ الكَلاَمِ وَلاَ الجِدَالِ، وَلاَ خَاضَ فِي ذَلِكَ، بَلْ كَانَ سلفيّاً، سَمِعَ هَذَا القَوْلَ مِنْهُ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيُّ. وَقَالَ الدَّارَقُطْنِيُّ: اختلفَ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ بَغْدَادَ، فَقَالَ قَوْمٌ: عُثْمَانُ أَفضلُ، وَقَالَ قَوْمٌ: عليٌّ أَفضلُ. فَتَحَاكَمُوا إِليَّ، فَأَمسكتُ، وَقُلْتُ: الإِمْسَاكُ خَيْرٌ. ثُمَّ لَمْ أَرَ لِدِيْنِي السُّكُوتَ، وَقُلْتُ لِلَّذِي اسْتَفْتَانِي: ارْجِعْ إِلَيْهِم، وَقُلْ لَهُم: أَبُو الحَسَنِ يَقُوْلُ: عُثْمَانُ أَفضَلُ مِنْ عَلِيٍّ بِاتِّفَاقِ جَمَاعَةِ أَصْحَابِ رَسُوْلِ اللهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، هَذَا قَولُ أَهْلِ السُّنَّةَ، وَهُوَ أَوَّلُ عَقْدٍ يَحلُّ فِي الرَّفْضِ. قُلْتُ: لَيْسَ تَفْضِيْلُ عَلِيٍّ بِرَفضٍ، وَلاَ هُوَ ببدعَةٌ، بَلْ قَدْ ذَهبَ إِلَيْهِ خَلقٌ مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِيْنَ، فَكُلٌّ مِنْ عُثْمَانَ وَعلِيٍّ ذُو فضلٍ وَسَابِقَةٍ وَجِهَادٍ، وَهُمَا)
[5] عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار ، جلد ۱ ، صفحه ۴۵ (وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُقَدَّمِ مِنَ اَلْجُزْءِ اَلْمَذْكُورِ فِي سُنَنِ أَبِي دَاوُدَ وَ مُوطَإِ مَالِكٍ عَنْ أَنَسٍ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَمُرُّ بِبَابِ فَاطِمَةَ إِذَا خَرَجَ إِلَى صَلاَةِ اَلْفَجْرِ حِينَ نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ قَرِيباً مِنْ سِتَّةِ أَشْهُرٍ يَقُولُ اَلصَّلاَةَ يَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ – إِنَّما يُرِيدُ اَللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.)
[6] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۱ ، صفحه ۹۳۰
[7] تفسير فرات الکوفي ، جلد ۱ ، صفحه ۵۸۱ (فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ : أَنَّهُ قَالَ « إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ » اَللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ اَلْقَدْرُ اَللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا أَوْ مِنْ مَعْرِفَتِهَا اَلشَّكُّ [مِنْ أ َبِي اَلْقَاسِمِ ] وَ قَوْلُهُ « وَ مٰا أَدْرٰاكَ مٰا لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ `لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ » يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ اَلْمُؤْمِنِينَ « تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيهٰا » وَ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلرُّوحُ اَلْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ « بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ `سَلاٰمٌ هِيَ حَتّٰى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ » يَعْنِي حَتَّى يَخْرُجَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ .)
[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۸ ، صفحه ۳۵ (وَ مِنْهُ عَنْهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ عَلِيٌّ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ)
[9] سوره مبارکه رعد، آیه 43 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)
[10] زیارت جامعه کبیره
[11] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ، جلد ۱ ، صفحه ۱۹۴ (أَنَّهُ لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تَقْلِيدَهُ قَضَاءَ اَلْيَمَنِ وَ إِنْفَاذَهُ إِلَيْهِمْ لِيُعَلِّمَهُمُ اَلْأَحْكَامَ وَ يُعَرِّفَهُمُ اَلْحَلاَلَ مِنَ اَلْحَرَامِ وَ يَحْكُمَ فِيهِمْ بِأَحْكَامِ اَلْقُرْآنِ قَالَ لَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تُنْفِذُنِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ لِلْقَضَاءِ وَ أَنَا شَابٌّ وَ لاَ عِلْمَ لِي بِكُلِّ اَلْقَضَاءِ فَقَالَ لَهُ اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَضَرَبَ عَلَى صَدْرِهِ بِيَدِهِ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ اِهْدِ قَلْبَهُ وَ ثَبِّتْ لِسَانَهُ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمَا شَكَكْتُ فِي قَضَاءٍ بَيْنَ اِثْنَيْنِ بَعْدَ ذَلِكَ اَلْمَقَامِ . وَ لَمَّا اِسْتَقَرَّتْ بِهِ اَلدَّارُ بِالْيَمَنِ وَ نَظَرَ فِيمَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنَ اَلْقَضَاءِ وَ اَلْحُكْمِ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ رَفَعَ إِلَيْهِ رَجُلاَنِ بَيْنَهُمَا جَارِيَةٌ يَمْلِكَانِ رِقَّهَا عَلَى اَلسَّوَاءِ قَدْ جَهِلاَ حَظْرَ وَطْئِهَا فَوَطِئَاهَا فِي طُهْرٍ وَاحِدٍ عَلَى ظَنٍّ مِنْهُمَا جَوَازَ ذَلِكَ لِقُرْبِ عَهْدِهِمَا بِالْإِسْلاَمِ وَ قِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمَا بِمَا تَضَمَّنَتْهُ اَلشَّرِيعَةُ مِنَ اَلْأَحْكَامِ فَحَمَلَتِ اَلْجَارِيَةُ وَ وَضَعَتْ غُلاَماً فَاخْتَصَمَا إِلَيْهِ فِيهِ فَقَرَعَ عَلَى اَلْغُلاَمِ بِاسْمَيْهِمَا فَخَرَجَتِ اَلْقُرْعَةُ لِأَحَدِهِمَا فَأَلْحَقَ اَلْغُلاَمَ بِهِ وَ أَلْزَمَهُ نِصْفَ قِيمَتِهِ لِأَنَّهُ كَانَ عَبْداً لِشَرِيكِهِ وَ قَالَ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّكُمَا أَقْدَمْتُمَا عَلَى مَا فَعَلْتُمَاهُ بَعْدَ اَلْحُجَّةِ عَلَيْكُمَا بِحَظْرِهِ لَبَالَغْتُ فِي عُقُوبَتِكُمَا وَ بَلَغَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَذِهِ اَلْقَضِيَّةُ فَأَمْضَاهَا وَ أَقَرَّ اَلْحُكْمَ بِهَا فِي اَلْإِسْلاَمِ وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ فِينَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ مَنْ يَقْضِي عَلَى سُنَنِ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَبِيلِهِ فِي اَلْقَضَاءِ .)
[12] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)
[13] سوره مبارکه ق، آیه 22 (لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ)
[14] سوره مبارکه قیامت، آیه 27
[15] السقیفة و فدک ، جلد ۱ ، صفحه ۷۳ (وَ حَدَّثَنِي أَبُو زَيْدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَخِي سَعِيدُ بْنُ عَبَّادٍ ، عَنِ اَللَّيْثِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ رِجَالِهِ ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ اَلصِّدِّيقِ أَنَّهُ قَالَ: لَيْتَنِي لَمْ أَكْشِفْ بَيْتَ فَاطِمَةَ، وَ لَوْ أُعْلِنَ عَلَيَّ اَلْحَرْبُ)
[16] الکافي ، جلد ۳ ، صفحه ۱۳۳ (أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ عُقْبَةَ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّ اَلرَّجُلَ إِذَا وَقَعَتْ نَفْسُهُ فِي صَدْرِهِ يَرَى قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا يَرَى قَالَ يَرَى رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ أَنَا رَسُولُ اَللَّهِ أَبْشِرْ ثُمَّ يَرَى عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَيَقُولُ أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ اَلَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ تُحِبُّ أَنْ أَنْفَعَكَ اَلْيَوْمَ قَالَ قُلْتُ لَهُ أَ يَكُونُ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ يَرَى هَذَا ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى اَلدُّنْيَا قَالَ قَالَ لاَ إِذَا رَأَى هَذَا أَبَداً مَاتَ وَ أَعْظَمَ ذَلِكَ قَالَ وَ ذَلِكَ فِي اَلْقُرْآنِ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ كٰانُوا يَتَّقُونَ. `لَهُمُ اَلْبُشْرىٰ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ فِي اَلْآخِرَةِ لاٰ تَبْدِيلَ لِكَلِمٰاتِ اَللّٰهِ »)
[17] الإعتقادات ، جلد ۱ ، صفحه ۵۸ (فَإِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ كَفَّنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ فِي قَمِيصِهِ بَعْدَ مَا فَرَغَ اَلنِّسَاءُ مِنْ غُسْلِهَا، وَ حَمَلَ جَنَازَتَهَا عَلَى عَاتِقِهِ فَلَمْ يَزَلْ تَحْتَ جَنَازَتِهَا حَتَّى أَوْرَدَهَا قَبْرَهَا، ثُمَّ وَضَعَهَا وَ دَخَلَ اَلْقَبْرَ وَ اِضْطَجَعَ فِيهِ، ثُمَّ قَامَ فَأَخَذَهَا عَلَى يَدَيْهِ وَ وَضَعَهَا فِي قَبْرِهَا، ثُمَّ اِنْكَبَّ عَلَيْهَا يُنَاجِيهَا طَوِيلاً وَ يَقُولُ لَهَا: اِبْنُكِ اِبْنُكِ، ثُمَّ خَرَجَ وَ سَوَّى عَلَيْهَا اَلتُّرَابَ، ثُمَّ اِنْكَبَّ عَلَى قَبْرِهَا، فَسَمِعُوهُ وَ هُوَ يَقُولُ : «اَللَّهُمَّ إِنِّي اِسْتَوْدَعْتُهَا إِيَّاكَ» ثُمَّ اِنْصَرَفَ. فَقَالَ لَهُ اَلْمُسْلِمُونَ : يَا رَسُولَ اَللَّهِ ، إِنَّا رَأَيْنَاكَ صَنَعْتَ اَلْيَوْمَ شَيْئاً لَمْ تَصْنَعْهُ قَبْلَ اَلْيَوْمِ؟ فَقَالَ: «اَلْيَوْمَ فَقَدْتُ بِرَّ أَبِي طَالِبٍ ، إِنَّهَا كَانَتْ يَكُونُ عِنْدَهَا اَلشَّيْءُ فَتُؤْثِرُنِي بِهِ عَلَى نَفْسِهَا وَ وَلَدِهَا. وَ إِنِّي ذَكَرْتُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ يَوْماً وَ أَنَّ اَلنَّاسَ يُحْشَرُونَ عُرَاةً، فَقَالَتْ: وَا سَوْأَتَاهْ، فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ يَبْعَثَهَا اَللَّهُ كَاسِيَةً. وَ ذَكَرْتُ ضَغْطَةَ اَلْقَبْرِ، فَقَالَتْ: وَا ضَعْفَاهْ، فَضَمِنْتُ لَهَا أَنْ يَكْفِيَهَا اَللَّهُ ذَلِكَ. فَكَفَّنْتُهَا بِقَمِيصِي وَ اِضْطَجَعْتُ فِي قَبْرِهَا لِذَلِكَ، وَ اِنْكَبَبْتُ عَلَيْهَا فَلَقَّنْتُهَا مَا تُسْأَلُ عَنْهُ. وَ إِنَّمَا سُئِلَتْ عَنْ رَبِّهَا فَقَالَتِ اَللَّهُ، وَ سُئِلَتْ عَنْ نَبِيِّهَا فَأَجَابَتْ ، وَ سُئِلَتْ عَنْ وَلِيِّهَا وَ إِمَامِهَا فَارْتَجَّ عَلَيْهَا، فَقُلْتُ لَهَا: اِبْنُكِ، اِبْنُكِ. فَقَالَتْ وَلَدِي وَلِيِّي وَ إِمَامِي، فَانْصَرَفَا عَنْهَا وَ قَالاَ: لاَ سَبِيلَ لَنَا عَلَيْكِ، نَامِي كَمَا تَنَامُ اَلْعَرُوسُ فِي خِدْرِهَا. ثُمَّ إِنَّهَا مَاتَتْ مَوْتَةً ثَانِيَةً .)