حجت الاسلام کاشانی بامداد روز سه شنبه مورخ 23 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت مادر مؤمنان، همسر مکرّمه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت خدیجه غرّاء سلام الله علیها و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات گذشته
موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید اسلامی» است.
عرض کردیم که در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و نیمه اول قرن اول، آنچه اولویت بود، آنچه که باعثِ گروه گروه شدن جامعه اسلامی شد، چالش ایجاد کرد، حزب درست کرد، اولین موضوع نگاه به شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، نمونههایی را هم خواندیم، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ترجیح میدادند مورد اعتراض واقع میشدند، چرا؟ چون نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از ناحیه دو گروه… یک گروه مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و شاگردان حضرت، هرچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند از سرمنشأ «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»[4] میدیدند، اینها را موهبت و هدیه الهی میدیدند، کلام سرّالله است، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان کنند همهی اینها هدیه خدای متعال به ماست، لذا روی چشمشان میگذاشتند.
در بخش توسّل به حضرت خدیجه سلام الله علیها عرض میکنم که حضرت خدیجه سلام الله علیها آیت تولّی هستند، حضرت خدیجه سلام الله علیها برای کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را دوست بدارند بجای اینکه اعتراض کنند جان میدادند.
اما گروه دوم اعتراض میکردند، چون خشم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را، رضای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را، انتخاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را شبیه خودشان میدیدند، حال یا از منشأ نفاقی که برخی از سرانشان داشتند یا بخاطر مرضی که بعضیها در قلوبشان داشتند، یا به جهت ضعف ایمان که تحت تأثیر آن مورد قبلی بود، اعتراض میکردند.
بعد عرض کردیم که دو موضوع زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تقریباً اختلافی نبود، یکی نگاه به صحابه که توضیح دادیم، بعداً این تعریف برای صحابه درست شد و بعداً ادّعای عدالت برای هر کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده باشد مطرح شد، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینگونه نبود، هر کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیده بود را اگر آن اوصافی که قرآن کریم فرموده بود را نداشت صادق نمیدانستند. مثالهای متعددی گذشت.
بعد عرض کردیم کنار این مسئلهی افضلیت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم همینطور بود، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی روشن بود آن شخصی که عالم است کیست، روشن بود آن کسی که در جنگها علمدار اسلام است کیست، همه میدانستند، بعدها دچار تفاوت شد، برای اینکه در تئوری کم آوردند که به چه جهت در سقیفه و بعد از سقیفه اتفاقاتی افتاده است، با آن تعابیر فلته و امثال این دیدند نمیشود مسئله را حل کرد، به این رو آوردند که افضلیت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ترتیب خلافت است و این اجماع امّت است، یعنی ادّعایی کردند.
جلسه گذشته بعضی از آنها را عرض کردیم که مثلاً باقلانی گفته بود که کثیری از صحابه و تابعین مانند حذیفه و عمّار و ابن تیهان و جابر بن عبدالله انصاری و دیگران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برتر میدانستند، اینها اصحاب هستند دیگر! اینها که اهل بدعت نیستند! اتفاقاً با تعاریف وصفی هم اصحاب هستند، یعنی با آن تعابیری که اینها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خدمت کردند و جهاد کردند و زحمت کشیدند و عبادت کردند، اتّفاقاً اینها اینطور هستند، با تعبیر گروه اول هم که عرض میکردیم اینها صحابی هستند، نه فقط عنوان داشته باشند، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برتر میدانستند.
بعد باقلانی گفته بود که اما نزد اصحاب حدیث مشهورتر این بود که خلیفه اول افضل است!
ما جلساتی راجع به اصحاب حدیث اشاراتی داشتیم که اصحاب حدیث چه کسانی هستند و چه ویژگیهایی دارند و نگاهشان به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیست و نسبت به نقل فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه هستند و نسبتِ مناهجشان با نواصب چگونه است.
از ابن حزم نقل کردیم که گفت: مسلمین اختلاف دارند که چه کسی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افضل است. جمعی از اهل سنّت، جمعی از معتزله، که غلط گفت و باید میگفت تقریباً همهی معتزله، یعنی بجز نوادری، جمعی از مرجعه و جمیع شیعه میگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل هستند.
بنابراین اولاً نمیشود گفت اینها اهل بدعت هستند، ثانیاً نمیشود گفت این اجماع بر آن ادّعای آنهاست.
توضیح دادیم که این بحث به چه دردی میخورد و چطور با این ادّعای اجماع مقابل روایات ما میایستند.
حال برای اینکه پیش برویم دو نمونه دیگر هم برای شما عرض میکنم تا بحث را به سمت گوشهی دیگری از این موضوع برسانیم.
نقل «ابن مسعود» در ردّ ادعای اجماع صحابه
یکی اینکه عدّهای از ابن مسعود نقل کردهاند که گفت: «كُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّ أَفْضَلَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»[5] هر وقت راجع به این موضوع بحث میشد ما اینطور میگفتیم افضل اهل مدینه علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود.
عدّهای این مطلب را از ابن مسعود نقل کردهاند، ابن مسعود هم در مباحث علمی آدم مهمّی است، طبعاً اهل مدینه هم اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، خود ابن مسعود هم از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و زمان خلیفه سوم از دنیا رفته است.
یعنی در میان اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را افضل میدانستند.
از نظر ما که روشن است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل هستند، میخواهیم بگوییم از نظر آنها هم آن ادّعایی که «افضلیت به ترتیب خلافت است»، که اشکالات متعدد دارد و شاید زمانی به آن اشاره کردیم، این ادّعایی که اجماع است و خلاف نیست، چون اگر خلاف باشد دیگر اجماع نیست و اگر اجماع نباشد هم دیگر دلیلی نداریم. اصلِ دلیل روی اجماع است و اجماع هم اینطور است که باید همه با هم بگویند.
اینجا ابن مسعود اینطور میگوید که «ما اینطور میگفتیم»، یعنی عدّهای از اصحاب. پس بنابراین آن ادّعا نیست.
افضلیّت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روشن بود
این هم نقطهی عزیمت خوبی است که ببینید وقتی عدّهای میفهمیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را خیلی دوست دارند اعتراض میکردند.
وقتی اعتراض میکردند یعنی تأییدی بر آن توضیحات گذشته است.
«نعمان بن بشیر» میگوید: «استأذن أبى بكر فسمع صوت عائشة»[6] خلیفه به خانه پیامبر وارد شد که دختر خود را دیدببیند و صدای عایشه بلند است… عرض کرده بودیم که اینها بر سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داد میزدند!… داد میزد و میگفت: «والله لقد عرفت أن عليا أحب إليك من أبى» من فهمیدهام که تو علی را از پدرم بیشتر دوست داری!
اگر فهمیدهای که باید تو هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بیشتر از پدرت دوست بداری! اگر نبی نبی است و «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[7] است که باید بگویی الحمدلله و سلام خدا بر برادر ایشان!
وقتی محمد (برادر عایشه) آمد تا با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیعت کند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شرط نمیکردند، بیعت حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پذیرش مشروعیتِ حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود و بیش از این نبود، شرایط بیش از این اجازه نمیداد. ولی وقتی محمد بن ابوبکر آمد گفت: «اُبَایِعُک عَلَی وِلایَتِک وَ البِرَائَهِ عَن أبی»، میگوید وقتی من تو را انتخاب کردم، غیر از تو هر کسی که باشد انتخاب نمیکنم.
هنگامی که جنگ جمل شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این محمد بن ابوبکر فرمودند: برو و ببین در آن کجاوه چه خبر است؟ بالاخره نکند ایشان زخمی شده باشد. او دست خود را به داخل پرده برد، خواهر او داخل کجاوه بود، گفت: دست چه کسی داخل آمده است؟ فرمود: نزدیکترین افراد به تو، چون من برادر تو هستم، و دورترین مردم از تو! در جنگ مقابل تو ایستادهام، محرم تو هستم ولی در مقابل تو ایستادهام.
ایشان هم اگر قاعدتاً متوجه شده است که «والله لقد عرفت أن عليا أحب إليك من أبى»، پس در نتیجه أحبّ الناس الی رسول الله باید أحبّ الناس الی جمیع خلائق باشد، اینجا که داد زدن ندارد!
«مرتين أو ثلاثا» دو یا سه مرتبه فریاد زد!
پدرش اجازه گرفت و داخل آمد و به سمت دخترش یورش برد، گفت: «يا بنت فلان» یعنی ای دختر فلان کس… «ألا أسمعك ترفعين صوتك على رسول الله» نبینم صدایت را روی پیغمبر بالا میبری.
«لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ».[8]
ما از یک عرب بیابانگرد بدوی توقع داریم که محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ساکت باشد، از آن کسی که داخل شهر مدینه است بیشتر توقع داریم، از آن کسی که همسر است بیشتر توقع داریم، ادب اقتضاء میکند سکوت باشد، نه اعتراض و فریاد!
این فریاد با گزارشهای قبلی، نگاه را نشان میدهد که عرض کردیم.
کأنّه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم غیرعادلانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بیشتر دوست دارند نستجیربالله.
تو پیغمبر هستی یا او؟ تو تشخیص میدهی یا او؟
همین گزارش نشان میدهد اولاً افضلیت… چون محبوبترین فرد نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… روشن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نستجیربالله مانند دیگران نیست که بخاطر یک رابطه و وابستگی و نَسَب و عُلقهای فضائل دیگران را نبیند.
کمااینکه اگر الآن نام حضرت علی اکبر سلام الله علیه بیاید، اگر حالمان سر جای خود باشد و ایمان ایمان باشد، حضرت را اصلاً در ذهنمان به نسبت برادرمان قیاس نمیکنیم، به خودمان اجازهی قیاس نمیدهیم. چه برسد به اینکه اعتراض کنیم، این اعتراض از آن ریشهای است که عرض کردیم.
موضوع این است که چرا علی را بیشتر دوست داری؟
واضح بود که شخصیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه ویژگی دارند، منتها بخاطر رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگها ابطال اینها را کشته بودند، در همهی حوادث هم با وجود خودشان دیگران را ضایع کرده بودند.
آیه نازل شد که اگر میخواهید با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخن بگویید صدقه بدهید، اما این کار را نکردند. ادّعا شده است که بعضیها خیلی پولدار بودند و خیلی پول خرج کردند اما اینجا پول ندادند!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن زمان ثروت مالی نداشتند، ولی نقلهای مختلفی آمده است، مثلاً دیناری داشتند و ده درهم گرفتند و ده مرتبه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه گرفتند، بعد آیه دیگری نازل شد و حکم قبلی را تعلیق کرد. فقط یک نفر به آن آیه عمل کرد!
آیه دوم طعن سنگینی به مسلمین زد: «أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ»[9] آیا ترسیدید در راه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پول خرج کنید؟
در یاد دارید که یک نفر از اینها گفت: یا رسول الله! من بعد از خودم شما را خیلی خیلی دوست دارم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: فایدهای ندارد! چون در این صورت در همه چیز خودت را ترجیح میدهی. برای همین اگر اوضاع در جنگ سخت بشود فرار میکنی، چون جان و جیب و شکم و کس و کار خودت را ترجیح میدهی، این فایدهای ندارد، تو حقیقتاً به «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» ایمان نیاوردهای.
ان شاء الله خدای متعال به ما این ایمان را بدهد. این را به شما عرض کنم که اگر کسی خمس نمیدهد، زکات نمیدهد، به معیشت شیعیان است بیتوجّه است… آن کسی که حاکم و حکمران و استاندار و وزیر و وکیل است، آنها که بار خیلی سنگینی دارند، آنها رشتهکوههایی بر دوش خود دارند، ان شاء الله خدای متعال به آنها رحم کند که از قعر جهنّم نجات پیدا کنند و توفیق پیدا کنند و نوکری کنند، اما این باعث نمیشود که ما بیتوجّه باشیم. کسی که نمیتواند از پول و وقت خود خرج کند، این هم همان است، «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» را عملاً نپذیرفته است. معلوم است که اگر در کربلا هم بود نمیتوانست خود را در مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سپر کند که تیرها به او اصابت کند، خودش را ترجیح میداد، اعاذن الله من شرور انفسنا و سیّئات اعمالنا.
داد میزد و میگفت: «والله لقد عرفت أن عليا أحب إليك من أبى» من فهمیدهام که تو علی را از پدرم بیشتر دوست داری!
خلاصه اینکه ایشان اعتراض کرد و گفت چرا علی را بیشتر از من دوست داری؟
خود این موضوع نشان میدهد که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای همسران پیغمبر هم روشن بوده است که برترین کس چه کسی است. این خیلی روشن بوده است. این همسر پیامبر اعتراض میکرد چون نمیخواست بپذیرد، نپذیرد! موضوع که با توسّل به زور نیست، اما مسئله روشن بوده است.
اصلاً میدیدند که رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور است که انگار با خودش رفتار میشود، روایات متعددی هست، شاید بیش از سی روایت.
میگوید: با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به یمن رفتیم و من از یک کار حضرت خوشم نیامد! به مدینه آمدم و با چند نفر صحبت کردم…
در جلسات قبل عرض کردهایم که میآمدند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اعتراض میکردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بجای اینکه دادگاه تشکیل بدهند و بفرمایند سند بیاورید و… فرمودند: با من چکار دارید؟ چرا علی را اذیّت میکنید؟ یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اعتراض میکردند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند علی من است.
اینجا از یک جهت از این هم جالبتر است، در بعضی از نقلهای این موضوع میگوید که من به مسجد رفتم و بین دو نماز با بعضیها صحبت کردم و گوشهای نشستیم و گفتم: علی این کار را کرده است. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تشریف آوردند به من فرمودند: «لَقَدْ آذَيْتَنِي»،[10] من را اذیت کردی. عرض کرد: آیا من شما را اذیت کردم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چرا پشت سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف میزنی؟
یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از من نپرسید که چه واقعهای بود و دلیل تو چیست و او چه کرد و… حتّی به خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم عرض نکرده بودم، به دوست خودم گفته بودم، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «لَقَدْ آذَيْتَنِي… بَلَى مَنْ آذَى عَلِيًّا فَقَدَ آذَانِي».
میفهمیدند که نگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه است، اگر کسی در موضوع دیگری این کار را میکرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه میکردند؟ اگر راجع به شخص دیگری غیر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه میکردند؟
معمولاً این کار را میکردند که مینشستند و با اینها صحبت میکردند و میفرمودند: هر دو طرف بگویند. بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نتیجهگیری میکردند.
بجز علی بن ابیطالب و مروّجان علی بن ابیطالب.
نقل داریم که آمدند و پشت سر عمّار صحبت کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: پشت سر عمّار حرف نزنید. چون عمّار در هر کجا که مینشست از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگفت و به همین جهت به جناب عمّار سلام الله علیه جسارت و توهین میکردند.
زید بن صوحان که صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و از شیفتگان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، دست او در جنگی قطع شده بود، وقتی میخواست به جایی وارد بشود میگفتند نعوذبالله «آن دزد آمد»، منظورشان این بود که معاذالله دزدی کرده است و نستجیربالله حد خورده است.
اینطور انتقام میگرفتند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از کسی که مروّج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود حمایت میکردند، در اینجا فرمودند کسی با عمّار کار نداشته باشد.
حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که از ایمان است که هیچ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: عمّار با حق است و حق با عمّار است. چون عمّار به خودش دعوت نمیکرد.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی روشن بود، همینطور که نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روشن بود، وضع نسبت به خانمها هم روشن بود.
وقتی نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معاذالله سخیف شود!
این کتاب تازه چاپ شده است و هفت مجلّد است، این کتاب در رمضان سال 1440 چاپ شده است، هفت مجلد است، صفحه 98 تا صفحه 103 جلد چهارم این بحثی است که عرض میکنم.
روایات عجیبی راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت خدیجه سلام الله علیها داریم، اینها را خیلی از منابع نوشتهاند، آنقدر که اصلاً جای انکار نیست. این روایات در مصادر آقایان با سندهای متعدد معتبر نزدشان موجود است که مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَفْضَلُ نِسَاءِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ: مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ، وَخَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ، وَفَاطِمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ، وَآسِيَةُ ابْنَةُ مُزَاحِمٍ»،[11] خیلی از این روایات زیاد است، جهات مختلف هم دارد، با الفاظ مختلف هم هست.
یک مسئله این است که برترین دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بوده است؟ نه برترین زن!
آن زمان خیلی روشن بود، اگر کسی برود و این روایات را نگاه کند، ما جای دیگری نداریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در برابر کسی که وارد شده است بایستد و به سمت او برود و دست او را ببوسد و جای خود بنشانند.
لذا محققان معاصر سعی کردهاند این «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را میبوسید» را…
ایشان که معاصر است و وارث آن افکار است میگوید: شک نیست که پدر دختران خود را دوست دارد…
میخواهم ببینید وقتی من عرض میکنم مسئله روی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، کدام پیغمبر؟ پیغمبری که بخاطر حبّ و بغض به دختر میگوید «بضعةٌ مِنّی» یا «هر کس او را بیازارد من را آزرده است» و امثال اینها، یا چون پیغمبر است و این فرد برترین است و آیت عظمای الهی است چنین میفرمایند.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دوگونه بود، این کتاب برای سال 1440 قمری است، میگوید: «فلا یشک عاقل بمحبت المرء لأولاده» شک نیست که مرد فرزندان خود را دوست دارد و «شفقته علیهم» دل مرد برای اینها میسوزد «والبنات لهن درجة علی البنین» دخترها هم که عزیز پدر هستند…
با آن توضیحاتی که من قبلاً عرض کردم شما کاملا متوجّه هستید که پیغمبر را در حدّ یک پدر تقلیل میدهند!
میگوید: پدر است دیگر!… پدر است دیگر؟ آیا پدران شما هم همین کار را کردهاند؟ هر وقت شما وارد میشدید به جلوی در میآمدند و دست شما را میبوسیدند و شما را جای خودشان مینشاندند؟ که کسی چنین حرفی را راجع به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بزند؟
این همه روایت…
بعد میگوید پیغمبر خیلی فرزندان خود را دوست داشت، «فالاحادیث الدال علی اختصاص فاطمه بشیء من المحبت والفضل» روایاتی که در فضیلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هست و شما فکر میکنید خیلی ویژه است «وردة بعد وفات اخواتها»! چون خواهران او از دنیا رفته بودند شما اینطور میبینید، یعنی اگر دو خواهر هم بودند پیامبر راجع به هر دو اینطور میگفت!
یعنی نه تنها افضل نساء مؤمنین نیست، بلکه بهترین دختر پیغمبر هم نیست، منتها چون فاطمه از همه کوچکتر بود و مادر او از دنیا رفته بود و بعد از حضرت خدیجه کس و کاری هم نداشتند که بیاید و از حضرت زهرا نگهداری کند، «إنّ المحبت تزداد لفاطمه بعد فقدها اخواتها» وقتی مادر و خواهرهای او از دنیا رفتند حضرت زهرا تنها شد و پیغمبر هم میخواست به او محبّت کند که روحیهی او آسیب نبیند!
یعنی «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» اینطور است که انگار شما این جمله را راجع به دختر خودتان بگویید.
این دقیقاً یعنی ندیدنِ پیغمبر بعنوان اینکه «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»، دقیقاً همان چیزی که شما دیدید.
به کسی بر نخورد که ما میگوییم نگاه شما از روز اول به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متفاوت بود، این هم شاهد، هنوز هم همانطور است و همان نگاه است، اگر قبول ندارید بگویید ما قبول نداریم، پس این چه حرفهایی است که میزنید؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند: یکی از زنان افضل بهشت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، میگوید: چون پدر اوست او را دوست دارد!!!
این یک نوع ردّ بر حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بدون دلیل است، «أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»،[12] آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نعوذبالله بیضابطه حرف میزند؟ میفرمایند: تو سرور زنان بهشت هستی.
نگاه این است که این پیغمبر، انگار که من مسئول یک جامعه بشوم، رئیس جمهور بشوم، رئیس قوه قضائیه بشوم و بگویم دختر من مهمترین نوابغ است! پس بیست درصد بودجه را به دختر من بدهید!
اگر من این حرف را بزنم شما میگویید حال که حاکم شده است بجای اینکه عدالت داشته باشد رانتخواری میکند.
این شخص هم دقیقاً همین حرف را میزند، این همان جسارتی است که روز اول منافقین میکردند، ما در این جلسات مثالهای متعددی خواندیم.
مثالی از معاصرین زدم که شما ببینید آن نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که مسئله میسازد، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معصوم است، اگر «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» است، اگر «مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا»[13] است، اگر از سر علم حرف میزده است که انسان نباید چنین جسارتی کند.
ما به یک آدم عادی… اگر من بعنوان یک بچه طلبه در جایی بخاطر محبّتم به دخترم یا پسرم چنین کاری کنم شما این را بر خلاف عدل و انصاف میبینید، وای بحال خاتم انبیاء! چه توهینی بالاتر از این؟ از این موارد هم زیاد است که اصلاً کلام پیامبر را از آن حالت جدّ بیرون بیاورند، دیگر توهینی بالاتر از این نیست، این همان مسیر «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ» است، روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند چیزی بیاورید که بنویسم تا گمراه نشوید، طرفداران این فکر میگویند نعوذبالله حال او طوری است که… این همان است دیگر! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی صریح فرمودهاند که «برترین زنان اهل بهشت چهار نفر هستند»، روایت هم معتبر است و طرق متعدد هم دارد، بعد میگوید: چون دختر او بود عزیز بود!
دیگر چه توهینی بالاتر از این؟
حضرت خدیجه سلام الله علیها؛ بانوی مهربانی
حال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کنار بگذاریم، به قول «جلال الدین بلقینی» که پدر او استاد «ابن حجر» است میگوید: دوستان ما در مذهب ما وقتی بحث از برتری زنان میکنند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را از بقیه استثناء نمیکنند، باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کنار بگذارند و بعد راجع به بقیه حرف بزنند، چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بضعهی پیغمبر است.
حال من میگویم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کنار بگذارید و به سراغ حضرت خدیجه سلام الله علیها برویم.
اگر من رتبه یک کنکور بشوم و شما رتبه سه هزار و پانصد، قاعدتاً من در موضوع کنکور به شما حسودی نمیکنم. من صد میلیون تومان در بانک برنده بشوم و شما ده هزار تومان، طبعاً من نباید به شما حسودی کنم، حسودی کار چه کسی است؟ کار کسی که فاقد یک فضیلت است که علاوه بر اینکه فاقد یک فضیلت است سعه صدر هم ندارد، تحمّل هم ندارد، چشم دیدن برتری و فضل و لطف الهی به کسی را هم ندارد و ابراز میکند و جسارت هم میکند.
وگرنه مراجع که به طلبههای دونپایه حسودی نمیکنند، استاد دانشگاه به دانشجوی ترم یک خودش در آن موضوع حسودی نمیکند، مگر اینکه فاقدِ آن فضل و علم و عبادت و سخاوت و… باشد.
وقتی در روایات به سراغ حضرت خدیجه سلام الله علیها میرویم… اولاً من از یک موضوع خیلی تعجّب میکنم، هر جایی که در روایات، اصحاب حدیث به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسیدند دروغی سرهم کردهاند اما وقتی به حضرت خدیجه سلام الله علیها رسیدهاند نتوانستهاند چیز چندانی بگویند، بجز اینکه سن حضرت خدیجه سلام الله علیها قدری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیشتر بود و قبلاً ازدواج کرده بود.
شما اکثر کتبی که راجع به فضائل حضرت خدیجه سلام الله علیها نوشته شده است، مثلاً صحیح مسلم یک باب از مناقب اصحاب را «باب فضائل خدیجه ام المؤمنین» قرار داده است، عمدهی روایات داخل آن این است که یک زن دیگر به او حسودی میکرده است! ببینید چقدر پررنگ است.
اولین روایت این است که میگوید عبدالله بن جعفر (داماد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه) گفت شنیدم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه فرمودند: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم برترین زنان عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «خَيْرُ نِسَائِهَا مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَخَيْرُ نِسَائِهَا خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ»[14] بودند، سرور زنان عالم در عصر خودش حضرت خدیجه سلام الله علیها بود.
شما ببینید آیه برای حضرت مریم سلام الله علیها میفرماید: «وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»[15] میگوید، در این روایت میگوید وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کوفه برای مردم سخنرانی میکردند فرمودند: حضرت خدیجه سلام الله علیها هم همین حالتِ حضرت مریم سلام الله علیها را در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشته است.
روایت دوم: قصهای شبیه آن چیزی دارد که قبلاً عرض کردهام و از آن رد میشوم.
روایت سوم: جبرئیل آمد و گفت: «يَا رَسُولَ اللهِ هَذِهِ خَدِيجَةُ»،[16] این خدیجه که به شما خدمت میکند «فَاقْرَأْ عَلَيْهَا السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا عَزَّ وَجَلَّ» پروردگار تو به او سلام میکند، «وَبَشِّرْهَا بِبَيْتٍ فِي الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ، لَا صَخَبَ فِيهِ وَلَا نَصَبَ» به او بشارت بده که خدای متعال به او یک جای ویژهای در بهشت عطاء میکند.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی روشن بود که حضرت خدیجه سلام الله علیها با هیچ کسی قابل قیاس نیستند، بلکه اعصاب اینها از این موضوع بهم میریخت، میدیدند نمیشود با حضرت خدیجه سلام الله علیها رقابت کرد.
اگر شما بخواهید با یک نفر مسابقه بدهید و بیست گل دریافت کنید، دیگر آن مسابقه مسابقه نیست و فقط اعصاب تو بهم میریزد.
اگر ایمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایمان باشد باید کاری که حضرت خدیجه سلام الله علیها کردند را کنند، اگر آن ایمان ایمانِ حضرت خدیجه سلام الله علیها نباشد لج میکند و به پیغمبر اعتراض میکند.
به چه چیزی اعتراض میکنی؟ همینطور میتوانی به خدا هم اعتراض کنی که چرا من خاتم الأنبیاء نیستم.
حضرت خدیجه سلام الله علیها ویژگی خاصّی دارند که آن هم آیتِ تولّی است.
در روزگار جاهلی همه پول و جمعیت و کس و کار و مال و منال و بُت میدیدند، فضائل و مکارم اصلاً جایی در جامعه نداشت.
حضرت خدیجه سلام الله علیها در آن روزگاری که کثافت عالم را گرفته بود «طاهره» لقب داشتند، در دوران جاهلی! در آن روزگار به حضرت خدیجه سلام الله علیها «طاهره» میگفتند. حضرت خدیجه سلام الله علیها در آن روزگار ابراز کردند که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خاستگاری من بیایند من قبول میکنم، بلکه وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خاستگاری رفتند حضرت خدیجه سلام الله علیها عرض کردند: مهر و ولیمه بعهدهی خودم است، این خانه هم خانهی توست، من هم کنیز تو هستم…
حضرت خدیجه سلام الله علیها خیلی هم طعنه شنیدند ولی برای کسی که شمس الشموس عالم وجود یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببیند اصلاً مهم نیست، اصلاً مهم نیست که دیگران چه میگویند، بگویند، من حقیقتِ هستی را بدست آوردهام، حال هر دیگران هرچه میخواهند بگویند بگویند، پول و قبیله و کس و کار را برای چه میخواهم؟
اگر شما در ادبیات امروز ما آقایی ازدواج کند و دست یک پسربچهی پنج ساله هم بگیرد و به خانه ببرد، معمولاً آدمهای باسعه صدر هم اینطور هستند که ممکن است خانم اعتراض کنند، اگر هم اعتراض نکند میگوید مجبور هستم و اگر اعتراض کنم زندگی من خراب میشود، اگر نه میگوید قبول میکنم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای هدایت امّت باید در دامان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میبودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت خدیجه غرّاء سلام الله علیها آمدند.
اولاً نگاه را ببینید، آن کسی که هنوز پیغمبر اعلام نبوّت نکرده است گوهر وجود پیامبر را میبیند، این چشم گوهر وجود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را هم میبیند.
«عبدالمسیح انطاکی» غیرمسلمان میگوید وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانه رفتند به حضرت خدیجه سلام الله علیها فرمودند: ببین چه هدیهای برای شما آوردهام.
یعنی بجای اینکه بفرمایند بخاطر من قبول کن که باشد… فهم را ببینید… او قدر زر را میداند، فرمودند: ببین چه هدیهای برای تو آوردهام…
حضرت خدیجه سلام الله علیها چون دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست دارند… دینداری یعنی این، من اگر ببینم امام معصوم کسی را دوست دارد و کسی به دین خدمت میکند، باید به او محبّت داشته باشم، بجای اینکه حسادت داشته باشم، آن یک مسیر دیگر است، باید محبّت داشته باشم، باید موفقیت و پیروزی و نصرت او نصرت من باشد و بهجت پیدا کنم و لذّت ببرم و بگویم الحمدلله پنجاه جلسه در تهران هست که هر کدام از دیگری بهتر است، ان شاء الله به پنج هزار جلسه تبدیل شود، ان شاء الله همهی جهان را بگیرد، ان شاء الله روزی نقطهای از زمین نباشد که ایستگاه صلواتیهای روز غدیر نداشته باشد، نه اینکه بگوییم کاری کنیم که حال آنها را بگیریم یا رقابت کنیم.
حضرت خدیجه سلام الله علیها دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست دارند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمایند: حضرت خدیجه سلام الله علیها طوری به من محبّت میکردند و مرا تحویل میگرفتند که دلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شاد بشود.
لذا وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خیابان راه میرفتند و ظاهراً پسربچه بودند مردم میگفتند: «هذا اخو محمد»[17] این برادر پیغمبر «وقره عین خدیجه» و نور چشم حضرت خدیجه سلام الله علیها است.
یعنی حضرت خدیجه سلام الله علیها طوری محبّت میکردند که همه میفهمیدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جگرِ حضرت خدیجه سلام الله علیها هستند، بندِ دلِ حضرت خدیجه سلام الله علیها هستند.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر به حضرت خدیجه سلام الله علیها محبّت دارند، مگر میشود که حضرت خدیجه سلام الله علیها را مسیر سعادت قطعی محروم کنند؟ فرمودند: «یا خدیجه! هذا مولاک و مولی المؤمنین!»،[18] حضرت خدیجه سلام الله علیها عرضه داشتند: یا رسول الله! من بیعت میکنم، «أشهد الله وأشهدک بذلک، وکفى بالله شهیدا و علیما» خدا و تو را شاهد میگیرم که من علی را بعنوان امام خود پذیرفتم.
یعنی حضرت خدیجه سلام الله علیها نفرمودند او چند سال دارد و من چند سال دارم؟ او در خانهی ما بزرگ شده است…
اینها ادبیاتِ بیچارگان است…
اگر حضرت خدیجه سلام الله علیها عظیم الشأن هستند بر حسب پارتیبازی نیست، هر کسی بر این سبیل حرکت کند چنین میشود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محبّت حضرت خدیجه سلام الله علیها را موهبتِ خدای متعال میدانند. اگر شما هم محبّت حضرت خدیجه سلام الله علیها را در دل خودتان احساس میکنید، شما هم باید بگویید «إِنِّی قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»،[19] الحمدلله… من که خودم اصلاً لیاقت نداشتهام، نمیدانم چرا حضرت خدیجه سلام الله علیها را دوست دارم…
بیبی جان! الحمدلله که خدای متعال محبّت شما را به دل ما انداخته است، الحمدلله که وقتی نام شما میآید دل ما میلرزد.
اگر محبّت بین زن و شوهر حقیقی باشد
جملهای عرض کنم که امیدوارم ان شاء الله اگر خدای نکرده در مجلس ما از این جهت خطایی هست شاید امشب به برکت حضرت خدیجه سلام الله علیها اصلاح بشود تا توسّل کنم.
وقتی دختر پسرها نامزد میکنند و اول کارشان است فکر میکنند یکدیگر را خیلی دوست دارند، ولی به پدر و مادر یکدیگر احترام نمیگذارند، یا اصلاً برای پدر و مادر و کس و کار یکدیگر احترام قائل نیستند یا حقیقی احترام قائل نیستند، این محبّت نیست، دروغ است.
اگر انسان یک نفر را دوست بدارد متعلّقات او را دوست میدارد.
دیگر از آن معتزلی که کمتر نیستیم که میگوید:
و رایت دین الاعتزال و اننی اهوی لاجلک کل من یتشییع
هر کسی که بگویند او محبّ توست، من او را دوست دارم، با اینکه من شیعه نیستم، دین من چیز دیگری است…
این از اوّلیات محبّت است، خیلی از مشکلاتی که پیدا میشود از این است که پدر زن و مادر زن یا پدر شوهر و مادر شوهر، داماد یا عروس را اینطور نمیبیند که دختر یا پسرم این شخص را دوست دارد، پس اگر من پسر یا دخترم را دوست دارم باید محبوب او را هم دوست بدارم.
عروس یا داماد نمیگویند که من باید پدر یا مادر همسرم را دوست بدارم، چون او پدر و مادر خود را دوست دارد.
پس معلوم است که محبّت نیست و سطحی است، خیلی از مشکلات هم از همینجاهاست، من برای کس و کار محبوبم احترام قائل نیستم، ولو محبوب نه در آن حد عالی، محبوبی که ان شاء الله همسر در دنیا و آخرت باشد، که این محبوب است ولی پایینتر از آن است.
عشقِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت خدیجه سلام الله علیها
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر در جایی میشنیدند کسی رفیق یا فامیل حضرت خدیجه سلام الله علیها است… دیدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستادند و عبای مبارک خود را روی زمین پهن کردند و آن خانم را نشاندند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم با بانوان خیلی با احتیاط برخورد میکردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مقابل آن بانو نشست و او را احترام و پذیرایی کردند…
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند: این بانو کیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: این بانو از اقوام حضرت خدیجه سلام الله علیها است.
حضرت خدیجه سلام الله علیها بیش از ده سال است که از دنیا رفتهاند، در محبّت واقعی وفا وجود دارد.
اواخر عمر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود که محاسن حضرت سپید بود، پرسیدند: چرا خضاب نمیکنید؟ حضرت فرمودند: ما عزادار هستیم…
محبّت واقعی با خود وفا بهمراه دارد و فراموش نمیشود، نمکنشناسی ندارد، اینطور نیست که بگویند یک روز محبوب بود و امروز کس دیگری محبوب است، نو به نو میشود… اینطور نیست.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواستند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به خانهی خودشان ببرند، خاستگاری شده بود و موافقت شده بود اما هنوز زفاف و ازدواج صورت نگرفته بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رویشان نمیشد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگویند.
نقل شده است کسانی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و گفتند: یا رسول الله! میخواهیم چیزی به شما بگوییم که اگر حضرت خدیجه سلام الله علیها بودند خوشحال میشدند…
اصلاً انگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فراموش کردند که موضوع چیست، همینکه نام حضرت خدیجه سلام الله علیها را شنیدند فرمودند: «خَدِیجَهُ وَ اَینَ مِثْلُ خَدِیجَهَ؟»، اصلاً موضوع عوض شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع کردند به گریه کردن…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که حمایت کسی برایشان مهم نبود فرمودند: «صَدَّقَتْنِی حِینَ کَذَّبَنِی النَّاسُ»،[20] همه مرا تکذیب میکردند ولی حضرت خدیجه سلام الله علیها مرا تصدیق میکرد، پشت من به او گرم بود… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع کردند به گریه کردن.
کسی که اینطور از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دل ببرد… ان شاء الله روز قیامت روزی ما بشود مقام حضرت خدیجه سلام الله علیها را ببینیم، قرآن کریم رسماً فرموده است که حضرت خدیجه سلام الله علیها مادر ماست، امّ المؤمنین هستند…
ما گدای حضرت خدیجه سلام الله علیها هستیم…
روزی همین همسری که وقتی میدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت خدیجه سلام الله علیها را دوست دارند اذیت میشد گفت: دیدم خانمی آمد که لباس فاخری نداشت، به او نمیخورد که رئیس قبیله یا شخصیتی باشد، اما دیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را خیلی تحویل گرفت، پیرزنی بود، هنگامی که میرفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چیزی به او دادند. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدم: او که بود؟ فرمودند: وقتی مکه بودیم این بانو میآمد و حضرت خدیجه سلام الله علیها به او کمک میکرد…
من گدای خانهی حضرت خدیجه سلام الله علیها را هم دوست دارم…
یا رسول الله! ما هم گدای حضرت خدیجه سلام الله علیها هستیم، ما هم افتخار میکنیم که سائل کوی حضرت خدیجه سلام الله علیها باشیم…
شما گدای کوی حضرت خدیجه سلام الله علیها را تحویل میگیرید… وقتی نام حضرت خدیجه سلام الله علیها میآید چشمان ما تر میشود…
وقتی حضرت خدیجه سلام الله علیها از دنیا رفتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدّتی از خانه بیرون نمیآمدند، غم در سر و صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هویدا بود، داغ حضرت خدیجه سلام الله علیها در دل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سنگینی میکرد تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این دنیا رفت… این داغ خنک نشد…
وقتی نام مبارک حضرت خدیجه سلام الله علیها میآمد چشمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تر میشد و شانههای مبارکشان میلرزید…
وقتی حضرت خدیجه سلام الله علیها از دنیا رفتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدّتی از خانه بیرون نمیآمدند…
یا رسول الله! برای نفس و برادر و محبوب شما هم چنین شد، عمّار میگوید که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از خانه بیرون نمیآمدند… روزی من به سراغ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتم و عرض کردم: آقا جان! شما امام ما هستید، وقتی مصیبت میرسد شما ما را امر به صبر میکنید، چند وقت است که از خانه بیرون نمیآیید، وقتی احوال شما را میپرسیم میگویند گوشهای نشستهاید و زانوی غم به آغوش گرفتهاید و گاهی ضجّه میزنید… چه میشود که اینطور میشوید؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: (این توضیحات از من است) آن روزهای آخر چیزی از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی نمانده بود، صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم جوهره نداشت، شاید خود را از من مخفی میکرد، دردهای خود را هم به من نگفت…
خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هنگام دفنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرضه داشتند: دردهای خود را به من نگفت، ولی شما از او سؤال کنید… به من نگفت تا اینکه به من دستور داد او را از زیر لباس غسل بدهم…
وقتی او را روی تخته گذاشتم که به دستور او عمل کنم، باید دست میکشیدم، آب میریختم و دست میکشیدم، تا اینکه دستم به آن استخوان…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه نجم، آیه 3
[5] فتح الباری، جلد 7، صفحه 58 (قَوْلُهُ حَدَّثَنَا شَاذَانُ هُوَ الْأَسْوَدُ بن عَامر وَعبيد الله هُوَ بن عُمَرَ قَوْلُهُ ثُمَّ نَتْرُكُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لانفاضل بَيْنَهُمْ تَقَدَّمَ الْكَلَامُ عَلَيْهِ فِي مَنَاقِبِ أَبِي بكر قَالَ الْخطابِيّ انما لم يذكر بن عُمَرَ عَلِيًّا لِأَنَّهُ أَرَادَ الشُّيُوخَ وَذَوِي الْأَسْنَانِ الَّذِينَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا حَزَبَهُ أَمْرٌ شَاوَرَهُمْ وَكَانَ عَلِيٌّ فِي زَمَانِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَدِيثَ السن قَالَ وَلم يرد بن عُمَرَ الِازْدِرَاءَ بِهِ وَلَا تَأْخِيرَهُ عَنِ الْفَضِيلَةِ بَعْدَ عُثْمَانَ انْتَهَى وَمَا اعْتَذَرَ بِهِ مِنْ جِهَةِ السِّنِّ بَعِيدٌ لَا أَثَرَ لَهُ فِي التَّفْضِيلِ الْمَذْكُورِ وَقَدِ اتَّفَقَ الْعُلَمَاءُ عَلَى تَأْوِيلِ كَلَام بن عُمَرَ هَذَا لِمَا تَقَرَّرَ عِنْدَ أَهْلِ السُّنَّةِ قَاطِبَةً مِنْ تَقْدِيمِ عَلِيٍّ بَعْدَ عُثْمَانَ وَمِنْ تَقْدِيمِ بَقِيَّةِ الْعَشَرَةِ الْمُبَشَّرَةِ عَلَى غَيْرِهِمْ وَمِنَ تَقْدِيمِ أَهْلِ بَدْرٍ عَلَى مَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا وَغير ذَلِك فَالظَّاهِر ان بن عُمَرَ إِنَّمَا أَرَادَ بِهَذَا النَّفْيِ أَنَّهُمْ كَانُوا يَجْتَهِدُونَ فِي التَّفْضِيلِ فَيَظْهَرُ لَهُمْ فَضَائِلُ الثَّلَاثَةِ ظُهُورًا بَيِّنًا فَيَجْزِمُونَ بِهِ وَلَمْ يَكُونُوا حِينَئِذٍ اطلعوا على التَّنْصِيص وَيُؤَيِّدهُ مَا روى الْبَزَّاز عَن بن مَسْعُودٍ قَالَ كُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّ أَفْضَلَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رِجَالُهُ مُوَثَّقُونَ وَهُوَ مَحْمُول على ان ذَلِك قَالَه بن مَسْعُود بعد قتل عمر وَقد حمل احْمَد حَدِيث بن عُمَرَ عَلَى مَا يَتَعَلَّقُ بِالتَّرْتِيبِ فِي التَّفْضِيلِ وَاحْتَجَّ فِي التَّرْبِيعِ بِعَلِيٍّ بِحَدِيثِ سَفِينَةِ مَرْفُوعًا الْخِلَافَةُ ثَلَاثُونَ سَنَةً ثُمَّ تَصِيرُ مُلْكًا أَخْرَجَهُ أَصْحَاب السّنَن وَصَححهُ بن حبَان وَغَيره وَقَالَ الْكرْمَانِي لاحجة فِي قَوْلِهِ كُنَّا نَتْرُكُ لِأَنَّ الْأُصُولِيِّيِّنَ اخْتَلَفُوا فِي صِيغَةِ كُنَّا نَفْعَلُ لَا فِي صِيغَةِ كُنَّا لَا نَفْعَلُ لِتَصَوُّرِ تَقْرِيرِ الرَّسُولِ فِي الْأَوَّلِ دُونَ الثَّانِي وَعَلَى تَقْدِيرِ أَنْ يَكُونَ حُجَّةً فَمَا هُوَ مِنَ الْعَمَلِيَّاتِ حَتَّى يَكْفِيَ فِيهِ الظَّنُّ وَلَوْ سَلَّمْنَا فَقَدْ عَارَضَهُ مَا هُوَ أَقْوَى مِنْهُ ثُمَّ قَالَ وَيَحْتَمِلُ أَنْ يكون بن عُمَرَ أَرَادَ أَنَّ ذَلِكَ كَانَ وَقَعَ لَهُمْ فِي بَعْضِ أَزْمِنَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَا يَمْنَعُ ذَلِكَ أَنْ يَظْهَرَ بَعْدَ ذَلِكَ لَهُمْ وَقَدْ مَضَتْ تَتِمَّةُ هَذَا فِي مَنَاقِبِ أَبِي بَكْرٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ قَوْلُهُ تَابَعَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَي بن أبي سَلمَة بِإِسْنَادِهِ الْمَذْكُور وبن صَالِحٍ هَذَا هُوَ الْجُهَنِيُّ كَاتِبُ اللَّيْثِ وَقِيلَ هُوَ الْعِجْلِيُّ وَالِدُ أَحْمَدَ صَاحِبِ كِتَابِ الثِّقَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ وَكَأَنَّ الْبُخَارِيَّ أَرَادَ بِهَذِهِ الْمُتَابَعَةِ إِثْبَاتَ الطَّرِيقِ إِلَى عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ لِأَنَّ عَبَّاسًا الدَّوْرِيَّ رَوَى هَذَا الْحَدِيثَ عَنْ شَاذَانَ فَقَالَ عَنِ الْفَرَجِ بْنِ فَضَالَةَ عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ عَنْ نَافِعٍ فَكَأَنَّ لِشَاذَانِ فِيهِ شَيْخَيْنِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ وَقَدْ أَخْرَجَهُ الْإِسْمَاعِيلِيُّ مِنْ طَرِيقِ أَبِي عَمَّارٍ وَالرَّمَادِيُّ وَعُثْمَانُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ وَغَيْرُ وَاحِدٍ عَنْ أَسْوَدَ بْنِ عَامِرٍ الْمَذْكُورِ وَكَذَلِكَ رَوَاهُ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَبْدَةُ أَبُو سَلَمَةَ الْخُزَاعِيُّ وَحُجَيْنُ بْنُ الْمُثَنَّى الْحَدِيثُ الْخَامِسُ)
[6] جامع المسانيد والسنن، جلد 8، صفحه 299 (رواه أبو داود: عن يحيى بن معين، عن حجاج بن محمد عن يونس بن أبى إسحاق عن أبى إسحاق به، ورواه النسائى من حديث يونس بن العيزار لم يذكر أبا إسحاق [2] ، ورواه البزار، عن محمد بن معمر عن أبى نعيم عن يونس عن العيزار عن النعمان: استأذن أبى بكر فسمع صوت عائشة وهى تقول: والله لقد عرفت أن عليا أحب إليك من أبى مرتين أو ثلاثا فاستأذن فدخل، فقال: يا بنت فلان وأهوى إليها ألا أسمعك ترفعين صوتك على رسول الله – صلى الله عليه وسلم -.)
[7] سوره مبارکه احزاب، آیه 6 (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا ۚ كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا)
[8] سوره مبارکه حجرات، آیه 2 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ)
[9] سوره مبارکه مجادله، آیه 13 (أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ ۚ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)
[10] رقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، جلد 9، صفحه 3943 (أَصْحَابِ الْحُدَيْبِيَةِ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ عَلِيٍّ إِلَى الْيَمَنِ فَجَافَانِي فِي سَفَرِي، فَوَجَدْتُ فِي نَفْسِي عَلَيْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ الْمَدِينَةَ وَظَهَرَتْ شِكَايَتُهُ فِي الْمَسْجِدِ حَتَّى بَلَغَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فِي نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَلَمَّا رَآنِي أَمَدَّ بِي عَيْنَيْهِ يَقُولُ: حَدَّدَ إِلَيَّ النَّظَرَ حَتَّى إِذَا جَلَسْتُ قَالَ: يَا عَمْرُو، وَاللَّهِ لَقَدْ آذَيْتَنِي. قُلْتُ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُؤْذِيَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ: ” «بَلَى مَنْ آذَى عَلِيًّا فَقَدَ آذَانِي» ” أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ. وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – قَالَ: بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ: ” «أَنْتَ سَيِّدٌ فِي الدُّنْيَا سَيِّدٌ فِي الْآخِرَةِ مَنْ أَحَبَّكَ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَحَبِيبُكَ حَبِيبِي وَحَبِيبِي حَبِيبُ اللَّهِ، وَعَدُوُّكَ عَدُوِّي وَعَدُوِّي عَدُوُّ اللَّهِ، الْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَكَ» “. أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ فِي الْمَنَاقِبِ وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَيْضًا: لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – يَقُولُ: ” «مَنْ سَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ سَبَّنِي وَمَنْ سَبَّنِي فَقَدْ سَبَّ اللَّهَ، وَمَنْ سَبَّ اللَّهَ – عَزَّ وَجَلَّ – أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مِنْخَرِهِ» “. أَخْرَجَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَلَالِيُّ. وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – يَقُولُ: «مَنْ سَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ سَبَّنِي» ” أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ. وَعَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ أَنَّ رَجُلًا وَقَعَ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بِمَحْضَرٍ مِنْ عُمَرَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: أَتَعْرِفُ صَاحِبَ هَذَا الْقَبْرِ؟ هَذَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا تَذْكُرْ عَلِيًّا إِلَّا بِخَيْرٍ، فَإِنَّكَ إِنْ تَنْقُصْهُ آذَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْقَبْرِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ فِي الْمَنَاقِبِ. وَعَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: «اشْتَكَى النَّاسُ عَلِيًّا يَوْمًا، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فِينَا خَطِيبًا فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: ” يَا أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَشْكُوا عَلِيًّا فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لَأَحْسَنُ فِي ذَاتِ اللَّهِ ” أَوْ قَالَ: ” فِي سَبِيلِ اللَّهِ» ” أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ.)
[11] مسند احمد، جلد 5، صفحه 113 (حَدَّثَنَا عَبْدُ الصَّمَدِ، حَدَّثَنَا دَاوُدُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عِلْبَاءُ بْنُ أَحْمَرَ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَطَّ أَرْبَعَةَ خُطُوطٍ، ثُمَّ قَالَ: ” أَتَدْرُونَ لِمَ خَطَطْتُ هَذِهِ الْخُطُوطَ؟ ” قَالُوا: لَا. قَالَ: ” أَفْضَلُ نِسَاءِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ: مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ، وَخَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ، وَفَاطِمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدٍ، وَآسِيَةُ ابْنَةُ مُزَاحِمٍ “)
[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۵ ، صفحه ۲۳۰ (وَ رَوَى اَلْبُخَارِيُّ فِي صَحِيحِهِ فِي بَابِ مَرَضِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ وَ رَوَاهُ فِي اَلْمِشْكَاةِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: كُنَّا أَزْوَاجَ اَلنَّبِيِّ عِنْدَهُ فَأَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ مَا تُخْطِئُ مِشْيَتُهَا مِنْ مِشْيَةِ رَسُولِ اَللَّهِ شَيْئاً فَلَمَّا رَآهَا رَحَّبَ بِهَا قَالَ مَرْحَباً يَا بِنْتِي ثُمَّ أَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ سَارَّهَا فَبَكَتْ بُكَاءً شَدِيداً فَلَمَّا رَأَى حُزْنَهَا سَارَّهَا اَلثَّانِيَةَ فَإِذَا هِيَ تَضْحَكُ فَقُلْتُ لَهَا خَصَّكِ رَسُولُ اَللَّهِ مِنْ بَيْنِ نِسَائِهِ بِالسِّرَارِ ثُمَّ أَنْتِ تَبْكِينَ فَلَمَّا قَامَ رَسُولُ اَللَّهِ سَأَلْتُهَا عَمَّا سَارَّكِ قَالَتْ مَا كُنْتُ لِأُفْشِيَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ سِرَّهُ قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّيَ قُلْتُ عَزَمْتُ عَلَيْكِ بِمَا لِي مِنَ اَلْحَقِّ عَلَيْكِ لَمَّا أَخْبَرْتِنِي مَا قَالَ لَكِ رَسُولُ اَللَّهِ قَالَتْ أَمَّا اَلْآنَ فَنَعَمْ أَمَّا حِينَ سَارَّنِي فِي اَلْمَرَّةِ اَلْأُولَى فَإِنَّهُ أَخْبَرَنِي أَنَّ جَبْرَئِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي اَلْقُرْآنَ كُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً وَ أَنَّهُ عَارَضَنِي بِهِ اَلْآنَ مَرَّتَيْنِ وَ إِنِّي لاَ أَرَى اَلْأَجَلَ إِلاَّ قَدِ اِقْتَرَبَ فَاتَّقِي اَللَّهَ وَ اِصْبِرِي فَإِنِّي نِعْمَ اَلسَّلَفُ أَنَا لَكِ فَبَكَيْتُ بُكَائِيَ اَلَّذِي رَأَيْتِ فَلَمَّا رَأَى جَزَعِي سَارَّنِي اَلثَّانِيَةَ فَقَالَ يَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَوْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ كَذَا فِي جَامِعِ اَلْأُصُولِ ثُمَّ قَالَ وَ فِي رِوَايَةِ مُسْلِمٍ وَ اَلتِّرْمِذِيِّ أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ أَوْ نِسَاءِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ فِي رِوَايَةٍ فَسَارَّنِي فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ يُقْبَضُ فِي وَجَعِهِ فَبَكَيْتُ ثُمَّ سَارَّنِي فَأَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ أَتْبَعُهُ فَضَحِكْتُ .)
[13] سوره مبارکه نساء، آیه 113 (وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ۖ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ ۚ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ۚ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا)
[14] صحیح مسلم، جلد 4، صحفه 1886 (حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ نُمَيْرٍ، وَأَبُو أُسَامَةَ، ح وَحَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، وَابْنُ نُمَيْرٍ وَوَكِيعٌ، وَأَبُو مُعَاوِيَةَ، ح وَحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أَخْبَرَنَا عَبْدَةُ بْنُ سُلَيْمَانَ، كُلُّهُمْ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ – وَاللَّفْظُ حَدِيثُ أَبِي أُسَامَةَ -، ح وَحَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْبٍ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللهِ بْنَ جَعْفَرٍ، يَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِيًّا، بِالْكُوفَةِ يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: «خَيْرُ نِسَائِهَا مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَخَيْرُ نِسَائِهَا خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ» قَالَ: أَبُو كُرَيْبٍ، وَأَشَارَ وَكِيعٌ إِلَى السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ)
[15] سوره مبارکه آل عمران، آیه 42 (وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ)
[16] صحیح مسلم، جلد 4، صحفه 1887 (حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، وَأَبُو كُرَيْبٍ، وَابْنُ نُمَيْرٍ، قَالُوا: حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ، عَنْ عُمَارَةَ، عَنْ أَبِي زُرْعَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ، قَالَ: أَتَى جِبْرِيلُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ هَذِهِ خَدِيجَةُ قَدْ أَتَتْكَ مَعَهَا إِنَاءٌ فِيهِ إِدَامٌ أَوْ طَعَامٌ أَوْ شَرَابٌ، فَإِذَا هِيَ أَتَتْكَ، فَاقْرَأْ عَلَيْهَا السَّلَامَ مِنْ رَبِّهَا عَزَّ وَجَلَّ، وَمِنِّي، وَبَشِّرْهَا بِبَيْتٍ فِي الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ، لَا صَخَبَ فِيهِ وَلَا نَصَبَ ” قَالَ أَبُو بَكْرٍ فِي رِوَايَتِهِ: عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَلَمْ يَقُلْ: سَمِعْتُ وَلَمْ يَقُلْ فِي الْحَدِيثِ: وَمِنِّي)
[17] کنز الفوائد للکراجکی، صفحه ۱۱۷ (فلما تزوج النبی صلى الله علیه واله خدیجه علیه السلام اخبرها بوجده بعلی ومحبته فکانت تستزیده فتزینه وتحلیه وتلبسه وترسله مع ولائدها ویحمله خدمها فیقول الناس هذا اخو محمد واحب الخلق إلیه وقره عین خدیجه ومن اشتملت السعاده علیه وکانت الطاف خدیجه تطرق منزل أبی طالب لیلا ونهارا وصباحا ومساء)
[18] الطرف من الأنباء و المناقب، صفحه ۱۱۸ ( عن عیسى بن المستفاد ، قال : حدّثنی موسى بن جعفر ، قال: سألت أبی ؛ جعفر بن محمّد علیهالسلام عن بدء الإسلام ، کیف أسلم علیّ علیهالسلام؟ ، وکیف أسلمت خدیجه رضیاللهعنها؟ فقال لی موسى بن جعفر : تأبى إلاّ أن تطلب أصول العلم ومبتدأه ، أم والله إنّک لتسأل تفقّها……… …… فقال رسول الله صلىاللهعلیهوآله : اهتدیت وربّ الکعبه ، ورشدت و وفّقت وأرشدک الله ، یا خدیجه ، ضعی یدک فوق ید علیّ علیهالسلام ، فبایعی له ـ فبایعت ـ على مثل ما بایع علیه علیّ بن أبی طالب علیهالسلام على أنّه لا جهاد علیک. ثمّ قال : یا خدیجه ، هذا علیّ مولاک ومولى المؤمنین وإمامهم بعدی. قالت : صدقت یا رسول الله صلىاللهعلیهوآله ، قد بایعته على ما قلت ، أشهد الله وأشهدک بذلک، وکفى بالله شهیدا و علیما.) و همچنین الطرف من الأنباء و المناقب، صفحه ۲۳۳ (یا خدیجه هذا علیّ مولاک ومولى المؤمنین وإمامهم بعدی ویدلّ على إیمان أمّ المؤمنین خدیجه بولایه أمیر المؤمنین ، ومبایعتها إیاه على ذلک ، والتسلیم له) و همچنین الصراط المستقیم، جلد ۲، صفحه ۸۸ (فَمِمَّا فِی اَلطُّرَفِ أَسْنَدَ اِبْنُ عَبْدِ اَلْقَاهِرِ بِرِجَالِهِ إِلَی اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ خَدِیجَهَ لَمَّا دَعَاهُمَا اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَی اَلْإِسْلاَمِ قَالَ جَبْرَائِیلُ عِنْدِی یَقُولُ لَکُمَا إِنَّ لِلْإِسْلاَمِ شُرُوطاً اَلْإِقْرَارَ بِالتَّوْحِیدِ وَ اَلرِّسَالَهِ وَ اَلْمَعَادِ وَ اَلْعَمَلَ بِأُصُولِ اَلشَّرِیعَهِ وَ طَاعَهَ وَلِیِّ اَلْأَمْرِ بَعْدَهُ وَ اَلْأَئِمَّهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ اَلْبَرَاءَهِ مِنَ اَلشَّیْطَانِ وَ مِنْ اَلْأَحْزَابِ تَیْمٍ وَ عَدِیِّ فَرَضِیَتْ خَدِیجَهُ بِذَلِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَا عَلَی ذَلِکَ فَبَایَعَهُمَا اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ أَمَرَهَا أَنْ تُبَایِعَ عَلِیّاً وَ قَالَ هُوَ مَوْلاَکِ وَ مَوْلَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی فَبَایَعَتْ لَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ.)
[19] صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۱۸۸۸، حدیث ۲۴۳۵ (حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عُثْمَانَ، حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِیَاثٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَهَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَهَ، قَالَتْ: مَا غِرْتُ عَلَى نِسَاءِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِلَّا عَلَى خَدِیجَهَ وَإِنِّی لَمْ أُدْرِکْهَا، قَالَتْ: وَکَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا ذَبَحَ الشَّاهَ، فَیَقُولُ: «أَرْسِلُوا بِهَا إِلَى أَصْدِقَاءِ خَدِیجَهَ» قَالَتْ: فَأَغْضَبْتُهُ یَوْمًا، فَقُلْتُ: خَدِیجَهَ فَقَالَ: رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِنِّی قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»)
[20] المناقب للخوارزمی، صفحات ۳۵۲- ۳۵۱ (…..دخل علی أخی عقیل فقال : والله یا أخی ، ما فرحت بشیء قط کفرحی بتزویجک فاطمه ابنه رسول الله ۹ یا أخی ، فما بالک لا تسأل رسول الله ان یدخلها علیک فتقر أعیننا باجتماع شملکما؟ فقلت : والله یا اخی انی لأحب ذلک ومایمنعنی أن اسأل رسول الله ذلک الا حیاء منه فقال: اقسمت علیک ، إلا قمت معی ترید رسول الله ۹ فلقیتنا فی الطریق ام أیمن ـ مولاه رسول الله فذکرنا ذلک فقالت: لا تفعل یا أبا الحسن ، ودعنا نحن نکلم فی هذا ، فان کلام النساء فی هذا الأمر احسن وأوقع فی قلوب الرجال ، قال ثم انثنت راجعه فدخلت على ام سلمه بنت أبی امیه بن المغیره زوج النبی فأعلمتها بذلک واعلمت نساء رسول الله جمیعاً فاجتمعت امهات المؤمنین إلى رسول الله وکان فی بیت عائشه بنت أبی بکر فاحدقن به وقلن : فدیناک بآبائنا وامهاتنا یا رسول الله قد اجتمعنا لأمر لو ان خدیجه فی الاحیاء ، لقرت بذلک عینها ، قالت ام سلمه : فلما ذکرنا « خدیجه » بکى رسول الله ثم قال : خَدِیجَهُ وَ اَینَ مِثْلُ خَدِیجَهَ ؟!؟ صَدَّقَتْنِی حِینَ کَذَّبَنِی النَّاسُ وَ آزَرَتْنِی عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ اَعَانَتْنِی عَلَیهِ بِمَالِهَا اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَمَرَنِی اَنْ اُبَشِّرَ خَدِیجَهَ بِبَیتٍ فِی الْجَنَّهِ مِنْ قَصَبِ الزُّمُرُّدِ لَا صَخَبَ فِیهِ وَ لَا نَصَب قالت ام سلمه : فقلنا فدیناک بآبائنا وامهاتنا یا رسول الله انک لم تذکر من خدیجه أمراً إلا وقد کانت کذلک ، غیر انها قد مضت إلى ربها، فهنأها الله بذلک وجمع بیننا وبینها فی درجات جنته ورحمته ورضوانه یا رسول الله هذا اخوک فی الدین وابن عمک فی النسب علی بن أبی طالب یحب ان تدخل زوجته فاطمه وتجمع بها شمله فقال رسول الله: یا ام سلمه فما بال علی لا یسألنی ذلک؟ قلت یمنعه من ذلک الحیاء منک یا رسول الله………)