سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه نهم

26

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ 22 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال به برکت حضرت حجّت ارواحنا فداه و به برکت وجود حضرت حجّت صلوات الله علیه و ارواحنا فداه گناهان ما را ببخشد و بیامرزد و اخلاص و عبادت را به ما بچشاند و باران رحمت خود را برای همه‌ی ما نازل کند، بیماری‌های معنوی و روحی را از ما برطرف کند، بیمارانی که التماس دعا گفته‌اند و متعدد هستند، حضرت حق همین امشب به برکت حضرت حجّت ارواحنا فداه و به برکت مادر بزرگوارشان شفاء عنایت کند صلواتی دیگری عنایت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسات گذشته

موضوع بحث ما «سیری در تکوّن عقاید اسلامی» است و چون سیر بحث را دنبال می‌کنیم، در روزگار نبوی صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، با توجّه به اینکه تاریخ‌گذاری بعضی از امور مشکل است گاهی در دوره‌ی خلفا هم رفت و برگشت می‌کنیم، یعنی در پنجاه سال اول هجری بسر می‌بریم.

به محضر شما مکرر عرض شد که در نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روزگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مختلف بود، متعدد بود، یکسان نبود، یک شکل نبود، پیغمبر را مانند خودشان می‌دیدند، یا چون حدیث العهد به جاهلی بودند، یعنی تازه از جاهلیت بیرون آمده بودند و فساد و فحشاء و فسق و فجور و بی‌رحمی و نامردی در دوره جاهلی متأسفانه خیلی رایج بود… هرچه می‌گذشت این‌ها باز هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مانند خودشان و کس و کار خودشان می‌دیدند.

نگاه یکی از همسران پیامبر به ایشان!

نمونه‌هایی عرض کرده‌ام، یک نمونه هم می‌خوانم، شما نگاه کنید یکی از همسران پیغمبر بر سر یک کیف دستی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه می‌گوید!

طبعا من اسم نمی‌برم ولی در روایت 4670 صفحه 129 و 130 مجلد هشتم «مسند ابی یعلی موصلی» هست، ابی یعلی موصلی سال 307 از دنیا رفته است.

عبدالله بن زبیر از پدر خود یحیی بن عباد بن عبدالله بن زبیر از پدر خود، او از یکی از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کند که در حال رفتن به سفری بودیم، بار من سبک بود، بار صفیّه…

صفیّه از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که در جنگ‌هایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با یهودیان داشتند، بعد از فتح خیبر…

صفیّه دختر فرمانده یهودیان بود، هنگامی که جنگ تمام شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: شما خیانت کرده‌اید، جنگ تمام شد.

برای اینکه بین این دو گروه سازشی اتفاق بیفتد و درگیری جدیدی رخ ندهد، یکی از کارکردهای ازدواج در آن روزگار این بود… امروز هم هست، اگر امروز هم شما بین شخصیت‌های مطرح و مشهور و برخی از علما و صاحب‌منسبان و مسئولان و ثروتمندان سری بزنید، روابط خانوادگی از جنس ازدواج زیاد است، هنوز هم هست، یعنی یک امر عجیب برای آن زمان نیست، الآن هم همینطور است.

آن زمان ازدواج یکی از کارکردهای جلوگیری از خونریزی بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با صفیّه ازدواج کرد.

در ابتدای امر مطلبی عرض کنم، امیدوار هستیم…

صفیّه گفت: یا رسول الله! کس و کار ما که رفتند، من در این مدینه تک و تنها هستم، همه‌ی همسران شما کس و کار دارند، هر کسی برای قبیله‌ای است و کس و کار و فامیل و برادر و پدر و مادر دارند… صفیّه هم بالاخره برای خودش شبه شاهزاده‌ای بود، گفت: من هیچ کسی را در مدینه ندارم، من بعد از شما به سراغ چه کسی بروم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: به علی [علیه السلام] رجوع کن.

امام کس و کار ماست و کسی با وجود امام غریب نیست.

این صفیّه چون یهودی است، آن همسر دیگر هم بالاخره…

خلاصه می‌گوید که بار ما سبک بود و بار او کمی سنگین بود و آرام می‌رفتیم، من گفتم: بار این صفیّه سنگین است… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه کار درست بشود فرمودند: بار صفیّه را روی شترِ این همسر بگذارید که بار کمتری دارد.

این همسر گفت: «فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ قُلْتُ: يَا لَعِبَادِ اللَّهِ»[4]… مثلاً پناه بر خدا! مردم رو دارند!!! «غَلَبَتْنَا هَذِهِ الْيَهُودِيَّةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ» نگاه کن که دیگر پیغمبر هم حرف‌های این یهوی را می‌خواند!

«فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ مَتَاعَكِ كَانَ فِيهِ خَفٌّ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: تو باری نداشتی، «وَكَانَ مَتَاعُ صَفِيَّةَ فِيهِ ثِقَلٌ» مگر این بار کم چیست؟ «فَأَبْطَأَ بِالرَّكْبِ» اگر کمی از بار او را روی شتر تو بگذاریم که چیزی نمی‌شود.

می‌گوید: من گفتم که «أَلَسْتَ تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ؟» مگر تو خیال نمی‌کنی پیغمبری؟

«فَتَبَسَّمَ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لبخند زدند…

الهی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بمیرم… این‌ها در مقابل چشمان مردم بود. گاهی می‌آمدند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌گفتند این همسر شما در کوچه با آن همسر شما دعوا می‌کنند…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعد از اینکه لبخندی زدند فرمودند: «أَوَ فِي شَكٍّ أَنْتِ يَا أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ؟» آیا شک داری که من پیغمبر هستم؟

می‌گوید دوباره من گفتم «أَلَسْتَ تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ؟» مگر تو خیال نمی‌کنی پیغمبری؟ «أَفَلَا عَدَلْتَ؟» آیا نمی‌خواهی عادل باشی؟

موضوعات گاهی در این سطح نازل بود، نه اینکه مثلاً خیال کنید موضوع بر سر کوه نور است، گاهی موضوعات در حد یک کوله‌پشتی بود! کار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی سخت بوده است.

هر کسی تاریخ را نگاه کند معجزه‌ی هزار و چهار سال ماندنِ این دین و رسیدنِ این دین به ما را باور می‌کند، و زحمتی که ائمه هدی علیهم صلوات الله کشیده‌اند، وگرنه امروز این حرف‌ها توسعه پیدا می‌کرد. شما این حرف‌ها را از چه کسانی شنیده‌اید؟ از خوارج!

روزی یکی از خوارج آمد و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: این چه مدلِ تقسیم غنیمت است؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خمس غنائم را به دستور الهی برمی‌داشتند، و این خمس جزو مسائل مدیریتی بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که شخصی مصرف نمی‌کردند، ولی مثلاً ممکن بود بنا به مصلحتی مثلاً نیمی از این را به کسی ببخشند، این خمس در اختیار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود و جزو پول‌های مدیریتی تحت اختیار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

در موضوع صلح حدیبیه که قبلاً خوانده‌ایم کس دیگری آمد و گفت که من شک کردم آیا این شخص پیغمبر است یا نیست! این کار ذلّت است!!!

این هم در موضوع شخصیِ فردیِ کوچک!

پیامبران الهی علیهم السلام را کوچک نشماریم

از این گزاره‌ها فراوان است. جلسات گذشته بنده عرض کردم که من مواردی را انتخاب می‌کنم که جذابیت کمتری دارد و تصویرسازی غلط در ذهن شما ایجاد نمی‌کند و شما فقط مظلومیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حس می‌کنید، وگرنه گزارش‌های بسیار بدتری هم هست، به جهت اینکه ممکن است در ذهن شما تصویر ایجاد کند و این خطورات خطرناک است و من روز قیامت نمی‌توانم حساب پس بدهم آن‌ها را نمی‌گویم. حتّی بخشی از بحث را جابجا کردیم، فعلاً آن بخش انبیاء را نگفته‌ام، فعلاً راهی پیدا نکرده‌ام که بتوانم هم بگویم با انبیاء علیهم السلام چه کرده‌اند و هم جسارتی به محضر انبیاء علیهم السلام نباشد، هنوز راهی پیدا نکرده‌ام.

از علائم نقص و ضعف ایمان این است که شما در وجود خودتان فدایی انبیاء علیهم السلام نباشید، اگر کسی اسم حضرت عیسی علیه السلام و حضرت مریم سلام الله علیها و حضرت موسی علیه السلام و حضرت نوح علیه السلام و حضرت ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السلام می‌آید و همه‌ی وجودتان نسبت به آن‌ها «بِأبِی أنتُم وَ اُمّی» نیست یعنی ایمان ما اشکال دارد و ضعیف است، نباید بزرگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، همانطور که ما چطور نسبت به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام که نه امام هستند و نه پیغمبر هستند خاضع هستیم؟ باید نسبت به انبیاء علیهم السلام هم خاضع باشیم، لذا نباید این تصویر بشکند.

یکی از بدترین روش‌های ما برای مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل از انبیاء علیهم السلام هستند و امثال من عرضه نداریم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بیان کنیم، انبیاء علیهم السلام را پایین می‌آوریم که بگوییم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالا هستند!

انبیاء علیهم السلام عرشی هستند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعلی و افضل هستند، اما اینطور نیست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از پیغمبرانِ پرخطا برتر باشند، از پیغمبرانی برتر هستند که آن پیغمبران گل‌های سرسبد عالم وجود هستند. ما در این زمینه نقض داریم، هم گاهی در اشعارمان به محضر و مقام انبیاء علیهم السلام جسارت داریم، هم گاهی در بیاناتمان.

وقتی غیرشیعه «افضلیّت بر حسب خلافت» را قطعی می‌داند

تفاوت به نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وجود داشت.

اما نسبت به اصحاب عرض کردیم که آن زمان تفاوت نگاه وجود نداشت بلکه بعداً بخاطر نیاز برگشتند و برای اصحاب قواعدی ساختند که بر خلاف قرآن کریم است، و همینطور چون مسئله‌ی حاکمیت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دچار چالش شد، سقیفه اختلافی شد و محل اختلاف شد، نمی‌توانستند استدلال کنند، بعداً یک قاعده‌ای… مثلاً قرن سوم به بعد قاعده‌ای درست شد که گفتند ترتیب افضلیت اصحاب پیغمبر به ترتیب خلافت است! این قاعده برای قرون اولیه نیست.

اجازه بدهید در ابتدای کار من برای شما چند شاهد مثال بخوانم.

اینکه عرض می‌کنم شاه ماهی برای کسانی است که بخواهند در مسئله‌ی امامت کار کنند. اگر شما به جایی که درس امامت تدریس می‌شود تشریف ببرید مثلاً می‌گویند حدیث غدیر، ابتدا ثابت می‌کنند که این حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیده است، بعد می‌گویند معنای آن به امامت ارتباط دارد.

این استدلال ناقص است، این استدلال کاربردی نیست، چرا؟ چون شما برای چه کسی استدلال می‌کنید؟ برای شیعیان که مسئله مانند روز روشن است. اگر قرار است با دیگران گفتگو کنیم باید بدانیم ذهنیت دیگران چیست.

ذهنیتِ برخی از دیگرانِ غیرشیعه این است که صحّتِ خلافت قطعی است و افضلیت هم به ترتیب خلافت است.

چون این موضوع را قطعی فرض می‌کنند، اگر شما روایتی مانند حدیث غدیر و حدیث منزلت و حدیث طیر و حدیث مدینة العلم بیاورید و ثابت کنید روایت معتبر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و اصلاً قطعاً از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صادر شده است، بعد تلاش کنید که معنای آن را هم ثابت کنید. او می‌گوید کلام شما با یک قطع ذهنی من تعارض دارد و لذا به درد نمی‌خورد!

تصریح کرده‌اند که هر روایت یا آیه‌ای که در آن افضلیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ثابت شود، باید از معنای آن برگردانیم و چیز دیگری معنا کنیم. چرا؟ چون ما یک چیز قطعی در ذهن خودمان داریم.

اگر بخواهم برای شما مثال بزنم می‌گویم شما یک قطع در ذهن خودتان دارید و آن هم عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، بعد یک نفر روایتی بیاورد که در جایی نقل شده است که نعوذبالله پیغمبر گناه کرده است، شما می‌گویید این روایت با آن قطع نمی‌سازد و این روایت را کنار می‌گذاریم.

مثال دیگری بزنم: یک سند تک برگی قابل استعلام از ثبت اسناد دارید، من هم ادّعا می‌کنم که این خانه برای من است. می‌گویید این ادعا مقبول نیست و مردود است. چرا؟ چون سند قطعی قابل استعلام از ثبت دارم و ادّعای شما قبول نیست.

ادّعای من چه زمانی قبول است؟ زمانی که بگویم این سندی که ادّعا می‌کنی استعلام از ثبت دارد جعلی است، این سند سند نیست. تا زمانی که آن قطعِ طرف را خراب نکنی استدلال تو را نمی‌پذیرد.

قرآن کریم می‌فرماید: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ»،[5] چشم‌ها خدا را نمی‌یابند.

چشم‌های ما جسم می‌بینند، ما که در تاریکی مطلق نمی‌بینیم، ما پرتوی نوری که از شیء به عدسی چشممان بتابد و تصویر آن در شبکیّه تشکیل بشود را می‌بینیم.

چیزی که از آن نوری ساطع نشود یا انعکاس نور و بازتاب نور نداشته باشد قابل مشاهده نیست.

چون خدای متعال جسم نیست پس انعکاس و بازتاب نور هم ندارد و اصلاً امکان دیدن وجود ندارد، هم دلیل علمی داریم، و هم آیه داریم که «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ».

حال فرض کنید در یک روایتی بگوید خدا آمد و با من فوتبال بازی کرد یا کشتی گرفت… البته پست‌تر از این را هم گفته‌اند، اهل حدیثشان خیلی پست‌تر را هم گفته‌‌اند… هرچه در اثبات این روایت سعی و تلاش کند فایده ندارد، چون با آن علم قطعی و این آیه سازگار نیست.

این یک منطق درست است ولی اینجا چه اتفاقی افتاده است؟ اینجا این‌ها یک ادّعا کرده‌اند که افضلیت به ترتیب خلافت است و این قطعی است و هر کسی بر خلاف این بگوید اهل بدعت است و تدیّن او بر باد است.

کسی که اهل بدعت است، روایات مرتبط با بدعت او پذیرفته نیست. یعنی هر کسی بگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل اصحاب پیغمبر است دیگر اهل بدعت است و دیگر هر فضیلتی نقل کند قبول نیست. جوزجانی که ناصبی است این قاعده را درست کرده است، یعنی با این کار خواست روایات فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از بین ببرد.

لذا اگر ما بیاییم و بگوییم ثابت شده است که حدیث غدیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و معنا و دلالت آن بر امامت است، او می‌گوید هرچه تلاش کنی فایده ندارد، چون با آن قطع سازگار نیست.

در ابتدای کار معمولاً اینطور ساده به شما نمی‌گویند که تو تلاش بیهوده نکن که بگویی صد و ده صحابه نقل کرده‌اند و متواتر و قطعی است. اگر تو خودت را شرحه شرحه کنی و صدور و دلالت حدیث را ثابت کنی، چون با آن افضلیت سازگار نیست من این حدیث را کنار می‌گذارم.

اگر این را بگوید چون باید ادّعای خود را خیلی محکم ثابت کند، این را نمی‌گوید.

لذا شما نگاه می‌کنید و می‌بینید که عزیزان بیهوده می‌گردند، حدیث غدیر که شک نیست از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صادر شده است، آن‌هایی که عقلشان می‌رسد می‌گویند خبر ضعیف است! با شما در این فضا بازی می‌کنند که آیا از پیامبر صادر شده است یا نه. در حالی که مسئله اینجا نیست. اگر شما تواتر را هم ثابت کنید می‌گویند معنای آن دوستی است نه امامت. اگر شما امامت را هم ثابت کنید در نهایت لو می‌دهد و می‌گوید ما نمی‌توانیم این حدیث را بپذیریم چون بر خلاف مسئله افضلیت است.

بی‌سوادترها و کم‌تجربه‌ها، هم صاحب «الحسام المسلول على منتقصي أصحاب الرسول» و هم «محمد عجاج خطیب» که تازگی مرد در «السنّة قبل التدوین» هم ملی باری در «الإصابة فی القطع بتفضیل الشیخین»، این‌ها بی‌سوادتر از آن فحول هستند، این‌ها رسماً گفته‌اند که هر حدیثی که در آن از خلافت یا افضلیت علی بگوید، ما آن حدیث را قبول نمی‌کنیم. صاحب صاحب «الحسام المسلول على منتقصي أصحاب الرسول» می‌گوید اگر هزار روایت متواتر هم بیاورید ما قبول نمی‌کنیم!

ما چکار می‌کنیم؟ ما می‌گوییم بحث صدور و دلالت مهم است، ما می‌خواهیم بگوییم این قطعی که آقایان ادّعا می‌کنند که همه‌ی مسلمین می‌گفتند افضلیت بر حسب خلافت است اصلاً در پنجاه سال اول، اصلاً چنین چیزی در مخیّله‌ی کسی خطور نمی‌کرد که چنین حرفی بزند، و بحث را از زاویه‌ی دیگری مطرح می‌کنیم.

حال شاهد مثال: نام این کتاب «مناقب الأئمة الأربعة» است، یک نسخه از این کتاب در دنیا شناسایی شده است، نسخه هم غلط زیاد دارد، چون کتاب یک نسخه داشته است در دسترس خیلی‌ها نبوده است، خوشبختانه آسیب کمی متوجّه آن شده است، در این کتاب دروغ‌های بزرگ و اعترافات بزرگی وجود دارد.

چون نسخه خطی این کتاب تک بوده است و در دسترس نبوده است و تایپ آن موجود نبوده است و فایل تایپ شده و منتشر شده‌ی آن اولین مرتبه سال 2002 منتشر شده است و فقط یک چاپ دارد و خیلی در دسترس کسی نبوده است.

این کتاب برای «امام القاضی الباقلانی» هم‌عصر شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه است و با شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف هم مناظراتی دارد.

زمانی من فکر می‌کردم که مثلاً فخررازی با این همه فهم و شعور و سواد چرا وقتی به حدیث غدیر می‌رسد گیج می‌شود و حرف مفت می‌زند؟ مثلاً می‌گوید اگر این حدیث درست بود بخاری این حدیث را نقل کرده بود.

هر کسی که اهل حدیث باشد می‌داند که شرط درست بودن یک روایت این نیست که آن روایت در یک کتاب خاص باشد. هیچ فرقه‌ای چنین نمی‌گوید.

یا مطالبی از این دست گفته است، یعنی چرند می‌گوید، در صحّت حدیثی که متواتر است توقّف می‌کند، مانند اینکه یک نفر در مسئله ریاضی دو «ضرب در دو برابر چهار» توقف کند.

بنده خیلی از کتب فخررازی را دیده‌ام و برای همین خیلی تعجبّ می‌کردم.

طلبه‌ها در ادبیات و معانی و مختصرالمعانی و منطق از آثار تفتازانی خیلی استفاده می‌کنند، وقتی این تفتازانی به حدیث غدیر می‌رسد می‌گوید این روایت اصلاً از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست!

مانند این است که یک فیزیکدان دانشگاه تهران بگوید چیزی به نام زلزله وجود ندارد!

چرا این‌ها اینطور هستند؟ بعد متوجّه شدیم که نمی‌تواند حرف را صاف و پوست‌کنده بزند و مجبور است که بهانه بیاورد.

آن‌ها می‌گویند افضلیت بر اساس خلاف است و هر کسی غیر از این بگوید اهل بدعت است، اگر احساس کنی چیزی هم که می‌خواهد بگوید به نفع بدعت اوست آن را کنار می‌گذارید.

این‌ها برای اینکه ما را بزنند می‌گفتند هر کسی قائل به افضلیت علی باشد اهل بدعت است.

ردّ پای اصحاب حدیث در موضوع «افضلیت بر حسب خلافت»!

آقای باقلانی می‌گوید: «والقول بتفضیل علی رضوان الله عنه» قول به برتری علی، یعنی افضل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، «مشهور عند کثیر من الصحابة»، منظور از صحابه هم صدر اول است، هم‌عصران پیغمبر، پس یک چیز جدید نیست، برعکس آن جدید است… قول به تفضیل علی، نظریه افضلیت و برتری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک کلام مشهور نزد کثیری از صحابه است، یعنی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل عدّه‌ای قائل به این موضوع بوده‌اند.

آیا می‌شود به صحابه «اهل بدعت» گفت؟

در نظر ما که صحابه گارانتی ندارند، صحابه به ویژگی‌هایش شناخته می‌شود، در نظر آقایان اینطور نیست و ضمانتنامه دائمی دارند و نمی‌شود به اصحاب «اهل بدعت» بگوییم.

«کالذی یروی عن عبدالله بن عباس»، می‌گوید مثلاً این از عبدالله بن عباس رسیده است.

وقتی عبدالله بن عباس رفت تا با خوارج صحبت کند گفت: از طرف برترین مردم بعد از پیغمبر آمده‌ام تا با شما حرف بزنم.

می‌گوید عبدالله بن عباس از میان صحابه اینطور بود، حذیفة بن یمان، عمار، جابر بن عبدالله انصاری، ابوالهیثم بن تیهان و دیگران اینطور بودند. روایاتشان هم موجود است و اینطور نیست که فقط جمع‌بندی کرده باشد.

پس کثیری از صحابه (یعنی کسانی که در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زندگی می‌کردند) قائل به برتری علی بن ابیطالب بودند.

ادّعای اجماع این است که همه یک چیز می‌گفتند، در حالی که اتّفاقاً همه یک چیز نمی‌گفتند! صحابه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را افضل می‌دانستند.

«أن کانت الروایة فی تفضیل ابی‌بکر» اگرچه درباره اولین خلیفه هم راجع به افضلیت مطلب هست، چه کسانی نقل کرده‌اند؟ «أن کانت الروایة فی تفضیل ابی‌بکر أشهر»، آدم‌هایی که برای خلیفه اول نقل کرده‌اند مشهورتر و بیشتری هستند «عند اصحاب الحدیث»!

اگر یک محقق این جمله را پیدا کند از خوشحالی و شوق فراوان داد می‌زند.

این مطلب ماورای یک استدلال است، ماورای یک برهان است، چون شما هرچه برهان بیاورید می‌گویند اصحاب پیغمبر همه بر همان ترتیب قائل بوده‌اند!

اصحاب حدیث عقاید زیبا زیاد دارند، مثلاً قائل هستند که ناف خدا مانند یک چاه است، اینجا هم قائل هستند که خلیفه اول افضل است!

اصحاب حدیث قائل هستند که وقتی خدا روی کرسی می‌نشیند، تنها چیزی که از خدا بزرگتر است کرسی است، صندلی خداست! بعد گفتند در روایت هست که خدا در قیامت پیامبر را کنار خودش می‌نشاند، پس باید کرسی که صندلی است باید از خدا بزرگتر باشد که جایی برای پیغمبر هم باشد!

اصحاب حدیث عقاید زیبا زیاد دارند و ما در جلسات گذشته عرض کرده‌ایم که اصحاب حدیث به معنای همه‌ی اهل سنّت نیست.

تبلیغات و پول عربستان امروز باعث شده است که امروز خیال کنیم این حرف‌ها برای همه است. بسیاری از مسلمین غیرشیعه هم این خزعبلات را قبول ندارند که کرسی خدا روی عرش است و عرش خدا روی شانه‌ی شتر است و هنگامی که خدا خشمگین می‌شود تکان می‌خورد و زوزه‌ی شترها درمی‌آید! این حرف‌ها برای اهل حدیث است.

این‌ها اصلاً فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نقل نمی‌کنند، نسبت به انبیاء علیهم السلام اینطور هستند که قائل هستند که انبیاء گناه کبیره می‌کنند، نستجیربالله زناء می‌کنند.

این اصحاب حدیث عقاید زیبا بسیار دارند. ضمناً قبح این عقیده‌ی اخیر از آن‌ها بیشتر و جنایتش از آن‌ها بزرگتر است.

باور کنید که خیلی سخت است که کسی شخص دیگری را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ترجیح بدهد، بالاتر از آنکه بگوید عرش خدا چهار انگشت بزرگتر از خداست که پیغمبر هم بتواند بنشیند! یعنی چهار انگشت خدا به اندازه عرض یک انسان است، اینطور خدا خیلی هم بزرگ نمی‌شود!

اصلاً گریه‌دار است که کسی از دینِ پیامبرِ رحمة للعالمین به اینجاها برسد، این‌ها هم از بدبختی‌هایی است که از درِ خانه‌ی بابِ مدینه‌ی علم دور شدند، «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها» شهر علم من هستم و در هم علی بن ابیطالب، یعنی اگر چیزی از کسی شنیدید باید به سراغ علی بن ابیطالب بروید، اگر تأیید کرد تأیید است و اگر نه باید آن را کنار بگذارید.

اسرار نبوّت از علی پرس              این شهر در دگر ندارد

ان شاء الله خدای متعال میرشمس الدین فقیر صاحب «رجم الشیطاین» را رحمت کند که این بیت را گفته است.

این‌ها زحمت کشیده‌اند، کتاب نوشته‌اند…

«أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها»، شما این فرد را با کسی قیاس کنی که نمی‌توانست از روی قرآن بخواند، بعد هم او را ترجیح بدهی! این کار واقعاً هنر می‌خواهد! آفرین به اصحاب حدیث! انسان به یاد همان زوزه‌ی شتران می‌افتد.

حتّی «ابن حزم» ملعون هم ادّعای اجماع را رد می‌کند!

ادّعای اینکه «افضلیت به ترتیب خلافت یک امر قطعی است» دروغ است. نظر ما که در این امر روشن است، اما حتّی از نظر خود شما هم قطعی نیست. مشکل این است که اصحاب پیامبر این امر را قبول نداشتند!

نام این شخص «ابن حزم» است، او در عین بدزبانی اعتراف مهمّی کرده است.

گفته‌اند که «لسان ابن حزمٍ وَ سَیفُ الحجاج» زبان ابن حزم و شمشیر حجاج ملعون قاتل «شقیقان» برادران دوقلو هستند، اینقدر این زبان تیز است، گاهی جسارت‌های عجیبی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کرده است.

نام این کتاب «الفصل في الملل والأهواء والنحل» است، چاپ دارالفضیله است، این چاپ برای سال 2019 است، صفحه 412 از جلد سوم می‌گوید: «اخْتلف الْمُسلمُونَ»[6]… با همین جمله‌ی اول زد  همه چیز را خراب کرد! آن‌ها ادّعا می‌کنند که استدلال نیاورید، چرا؟ چون ما یک قطع و اجماع و توافق همگانی غیرقابل خدشه داریم که ترتیب افضلیت بر حسب خلافت است، همینکه ابن حزم «اخْتلف الْمُسلمُونَ» می‌گوید یعنی اجماعی در کار نیست! اختلاف دارند یعنی اجماعی در کار نیست!

«اخْتلف الْمُسلمُونَ فِيمَن هُوَ أفضل النَّاس بعد الْأَنْبِيَاء»، این یک جمله همه‌ی سه جلد کتاب می‌ارزید! تمام شد! مسلمین اختلاف دارند! همینکه اختلاف دارند یعنی ترتیب برتری به ترتیب خلافت نیست. پس اجماعی در کار نیست.

وقتی اجماع در کار نیست می‌گوییم این را کنار بگذار، صدور حدیث غدیر قطعی است و دلالت آن هم تمام است! دیگر مانعی بر سر راه آن نیست.

«فَذهب بعض أهل السّنة» بعضی از اهل سنّت… یعنی بدعت نیست! اهل سنّت گفته‌اند، «وَبَعض أهل الْمُعْتَزلَة» که اینجا باید می‌گفت اکثرِ معتزله، «وَبَعض المرجئة وَجَمِيع الشِّيعَة إِلَى أَن أفضل الْأمة بعد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عَليّ بن أبي طَالب» بعضی از اهل سنّت، بعضی از معتزله (که باید می‌گفت تقریباً همه‌ی معتزله)، بعضی از مرجئه و جمیع شیعه می‌گویند علی بن ابیطالب افضل است، پس اجماع بر برتری آن شخص دیگر وجود ندارد! آن استدلال بیش از یک توهّم نیست.

ما برای چنین مسئله‌ای یک سال و نیم جستجو کرده‌ایم تا این کتاب را پیدا کردیم، امسال یکی از دوستان به نمایشگاه کتاب عمّان رفت و این کتاب را آورد. چون موضوع آن «الإصابة في تمييز الشیخین» است، می‌گوید قطعی است که دو خلیفه اول برترین است. سعی کرده است سیصد صفحه حرف بزند، چرا؟ چون اینجا بحث مهم است.

یک عالمی از بزرگترین محدثان مصر به نام «شیخ محمود سعید ممدوح» کتابی به نام «غایة التبجیل و ترک القطع فی التفضیل» نوشته است، می‌گوید این امر از نظر شما قطعی نیست.

از نظر من این کتاب اگر از الغدیر مهم‌تر نباید، اهمیّت کمتری ندارد. بخاطر این کتاب نویسنده را از این کشور به آن کشور برده‌اند، شیعه هم نیست، از بزرگترین محدثان قرن است، بلکه از نظر من بزرگترین محدث اهل سنّت است.

این مهم است که بدانیم اگر تلاش علمی می‌کنیم باید روی کدام نقطه کار کنیم و محل بحث کجاست که آنجا را بزنیم.

افضلیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نزد جمیع صحابه امری روشن بود!

روشن است که افضل کیست، اصلاً زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند می‌خواستند شعری برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بخوانند، مانند این که خیلی مشهور است، بعد از سقیفه «عتبة بن ابی لهب» یا یکی از پسران عباس این شعر را گفت:

مَا کُنْتُ أَحْسَبُ أَنَّ الْأَمْرَ مُنصْرِفٌ     هَاشِمٍ ثُمَّ مِنْهَا عَنْ أَبِی حَسَنٍ

به ذهنم هم خطور نمی‌کرد که حکومت از بنی هاشم و ابوالحسن علی بن ابیطالب منصرف شود و برگردد.

أَ لَیْسَ أَوَّلَ مَنْ صَلَّى لِقِبْلَتِکُمْ          وَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِالْقُرآنِ وَ السُّنَنِ

مگر او اولین کسی نیست که بر قبله‌ی شما نماز خواند؟ مگر او اعلم به قرآن و سنّت نیست؟

وَ أَقْرَبَ النَّاسِ عَهْداً بِالنَّبِیِّ وَ مَنْ     جِبْرِیلُ عَوْنٌ لَهُ فِی الْغُسْلِ وَ الْکَفَنِ

اقرب الناس به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و کسی که جبرئیل در غسل و کفن پیغمبر او را کمک کرد و خادم اوست.

مَنْ فِیهِ مَا فِیهِمْ لَا یَمْتَرُونَ بِهِ           وَ لَیْسَ فِی الْقَوْمِ مَا فِیهِ مِنَ الْحَسَنِ

علی کسی است که هرچه دیگران از فضیلت دارند را دارد، اما قوم فضائل علی را ندارند!

تنها چیزی که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به این موضوع مطرح می‌شد این بود که برتری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روشن بود و برای عدّه‌ای سخت بود که این را بپذیرند! چرا؟

یک قولی منسوب به یک عالم مهم معتزلی است، او اینطور تحلیل می‌کند، می‌گوید: «کَانَ عَلیٍ أفضَلُ النَّاس بَعدَ النَّبِی صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم الا أنَّ قریشً کانَت أمیل»، میل قریش به آن‌ها بیشتر بود، چرا؟ «لِأنَّ عَلیً کَانَ قَد وَتَرَ مِنهَا» علی کمرِ اقوامی را شکسته بود، هر قومی در فضاهای قومی و قبیله‌ای… هر قومی پهلوانی داشت، یا این پهلوان در میان جنگ شلوار از پای خود درآورد، یا این پهلوان در جنگ برای تطهیر نیاز به آب پیدا کرد، یا فرار کرد، یا کشته شد! یعنی حیثیتِ خیلی‌ها رفت، این‌ها هم حدیث العهد بالجاهلیة بودند.

او حضرت خدیجه سلام الله علیها است که برتری را می‌بیند و لذّت می‌برد، انسان سالم اگر در یکی از نوکران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فضیلت و علم و عبادتی ببیند خدا را شکر می‌کند و بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواهد که او را دعا کند تا نماز او هم درست شود، بجای اینکه طرف را بزند خوشحال می‌شود.

این‌ها برعکس بودند، این‌ها تازه از جاهلیّت آمده بودند، درست است که مسلمان شده بودند ولی از فرمانده‌ی اسلام بیزار هستند!

می‌گوید: «لِأنَّ عَلیً کَانَ قَد وَتَرَ مِنهَا وَ قَتَلَهَا فِی غَزَواتِ النَّبِی» علی تمام افخارات این‌ها را زمین زده بود!

به قول ابن ابی الحدید: «یَا عَلی! أنتَ أنسَیتَ أبطَالُ العَرَب!» تو کاری کردی که ما در تاریخ پهلوانی عرب اصلاً دیگر کسی را قبل از تو نمی‌شناسیم! همه فراموش شدند! دیگر چه تعریف کنیم؟ کسی چیزی ندارد!

اینطور نیست که بگویند تو بودی و آن‌ها هم بودند و تو بهتر بودی، بلکه تو چنان کردی که بقیه فراموش شدند. هم در جاهلیت…

تمام شعرهای عرب در جاهلیت راجع به شمشیر و اسب و شراب و زن است، یعنی شمشیرزنی و پهلوانی برایشان مهم بود، تو کاری کردی که اصلاً تاریخ این‌ها را خراب کردی! دیگر کسی انگیزه‌ای برای نقل ندارد. تو پهلوانان عرب را به فراموشی سپردی، میراث این‌ها را خراب کردی…

«لِأنَّ عَلیً کَانَ قَد وَتَرَ مِنهَا وَ قَتَلَهَا فِی غَزَواتِ النَّبِی فَکَرِهَ» علی تمام افخارات این‌ها را زمین زده بود! این گروه دوم از این موضوع بدشان آمد، لذا اختلاف پیش آمد.

یعنی در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در برتری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اختلاف نبود، بلکه به جهاتی نخواستند زیرِ بارِ این برتری بروند.

فکر می‌کنیم فضیلت می‌گوییم!

ما در روزگاری هستیم که پول عربستان و بی‌خیالی ایران کاری کرده است که در بسیاری از جاهایی که جوان‌ها رفت و آمد دارند در خطراتی هستیم، نه بخاطر اینکه استدلال و قوّت نداریم، بلکه بخاطر اینکه حرف نمی‌زنیم.

ما برای اینکه از افضلیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوییم باید صد مرتبه حساب پس بدهیم، می‌گویند چرا از افضلیت می‌گویید؟ بگویید علی هم خوب بود!

اگر به افضل «خوب» بگویید توهین است.

اجازه بدهید تا مثال بزنم.

روزی یکی از همسران پیغمبر آمد و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت: چرا اینقدر ادّعا می‌کنید و خدیجه خدیجه می‌کنید؟ «مَا هِيَ إِلاَّ كَبَعْضِنَا»[7] او زن پیغمبر است و من هم زن پیغمبر هستم! یعنی خوب است ولی من هم خوب هستم، اما او افضل نیست.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شروع کردند به گریه کردن.

آیا نعوذبالله تحمّل و سعه صدر و کَرَم و سخاوت و بزرگواری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کم بود؟ چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کردند؟ غیرت داشتند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و فرمودند: «مَا يُبْكِيكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ» چرا گریه می‌کنی؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرضه داشتند: مادرم را تنقیص کردند، به مادرم توهین کردند.

بله توهین است! اینکه بگویی خدیجه مانند من است، درواقع توهین کرده‌‌ای، کجا حضرت خدیجه سلام الله علیها مانند توست؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند؟ کجا مانند حضرت خدیجه سلام الله علیها هست؟

اگر بگویی علی خوب است، این توهین به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، حتّی اگر بگویی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل از دیگران است هم توهین است، چه برسد به اینکه بگویید خوب است!

اگر بگویی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل از انبیاء و ملائک علیهم السلام هستند توهین نیست، افضل از کسی که نمی‌توانست از روی قرآن بخواند که…

بعد می‌گوید این را هم نگو! نگو که علی بن ابیطالب با کسی قابل قیاس نیست.

اگر بر خلاف این بگویم که ملعون هستم!

چون ما در فشار برای نگفتن هستیم، نه اینکه… ان شاء الله من بحث وحدت را هم در همین مسیر عرض خواهم کرد که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه بود، مرگ بر کسی که بخواهد جنگ درست کند، مرگ بر کسی که بخواهد تفرّق ایجاد کند، و مرگ بر کسی که نگذارد جوان‌ها عقاید خود را یاد بگیرند.

اگر بنا بر این بود که کسی ندارد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کشته نمی‌شدند، در این عالم هیچ چیزی به قیمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبوده است…

هـي قطب دائرة الوجود ونقطة        لـمّا تـنـزّلت أكثـرت كثراتها

هي أحمد الثاني وأحمد عصرِها      هي عنصر التوحيد في عرصاتها

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که با کسی قابل قیاس نبودند، برای چه رفتند و کشته شدند؟ برای چه رفتند و وارد گفتگو شدند؟ برای چه رفتند و وارد محاجه شدند؟

اگر کسی فکر کند که ما به دنبال این هستیم که یقه‌کشی کنیم… ما به دنبال این هستیم که حتّی بی‌محبّتی به دیگران کنیم… اگر زنده باشم بعداً توضیح خواهم داد که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه بود.

هیچ مسئله‌ای مهم‌تر از عقیده نیست

بالاخره ما عقائدی داریم که یا خزعبل است و یا درست است، اگر خزعبل است که باید آن را اصلاح کنیم، اگر غلط است که باید آن را درست کنیم، معنی ندارد که ما به یک غلط ایمان داشته باشیم، اما اگر درست است آن عقیده چیست؟

شما هیچ قومی را پیدا نمی‌کنید که عدّه‌ای از آن‌ها بگویند در حد استدلال بر عقایدتان نگویید! کدام قومی بجز ما هست که کتاب‌های خودش را سانسور کند و چاپ نکند و صد صفحه‌ی آن را حذف کند؟

گروه اندکی که سر و ته خیلی از چیزها را هم نمی‌دانند می‌خواهند برای همه‌ی عالم تصمیم بگیرند، فحش‌های از قبل آماده‌ای هم دارند که به هر کسی به اندازه‌ی قد و قواره‌ی او می‌زنند!

این‌ها یا خزعبلات است و یا سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.

ان شاء الله جلوتر عرض خواهم کرد، امام رضا صلوات الله علیه در حضور مأمون بر افضلیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جلسه‌ی مناظره تشکیل داده‌اند. آیا امام رضا صلوات الله علیه نعوذبالله تشخیص نمی‌دادند؟

جملات امام هادی صلوات الله علیه را خواهم خواند، دوره‌ی امام هادی صلوات الله علیه از سخت‌ترین دوره‌هاست، آیا معاذالله تشخیص نمی‌دادند؟ آیا مسائل مهم‌تری نبود؟

هیچ مسئله‌ای مهم‌تر از عقیده نیست.

اینکه شما کاری را با چه عقیده‌ای انجام می‌دهید، اینکه یک لیوان آب به یک تشنه بدهیم، این فعل خوبی است، اما وقتی قیمت پیدا می‌کند که حسن فاعلی هم داشته باشد، یعنی فاعل با یک عقیده‌ی درست و یک نیّت پاک این کار را کرده باشد، وگرنه قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عیادت کرد، عیادت یک فعل خوب است، اما تا مادامی که حسن فاعلی نداشته باشد قبول نمی‌شود.

منافقین در مسجد با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نماز می‌خواندند، «وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ»،[8] خدای متعال فرمود: این‌ها می‌گویند شهادت می‌دهیم تو پیغمبر هستی… خدای متعال می‌فرماید: ای پیغمبر! تو پیغمبر هستی ولی من شهادت می‌دهم که این‌ها دروغ می‌گویند.

فعل شهادت فعل خوبی است ولی وقتی به معنای مطلق خوب است که فاعل با عقیده‌ی درست و نیّت پاک این کار را کند.

لذا اگر بخواهند افعال خیر را نگاه کنند، مرحوم سید رضا هندی که آیت الله است به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کند: «افعال الخیر اذا انتشرت فی الناس فانت لها مصدر»[9] تو مصدر و ریشه‌ی افعال خیر هستی.

چون تا به عقیده درست برنگردد، داعشی هم قرآن می‌خواند، اوباما و این پیرمرد و آن لنهدور مو زرد هم در کاخ سفید افطاری می‌دادند…

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُوراً»،[10] حسن فاعلی می‌خواهد.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «مَا يُبْكِيكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ» چرا گریه می‌کنی؟

مدّت زیادی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگذشت که چراغ آن خانه خاموش شد، دیگر اصلاً کسی گوش نمی‌کرد که چرا گریه می‌کنند، شبانه‌روز گریه می‌کردند اما یک نفر نیامد بگوید چرا شما اینطور گریه می‌کنید؟ بلکه اگر رویشان می‌شد که روی بعضی‌هایشان شد آمدند و گفتند: به فاطمه بگو یا شب گریه کند و یا روز، خسته شدیم…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی میهمان شما نیستند…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها به احد می‌رفتند، بر سر قبر حمزه سیّدالشهداء صلوات الله علیه می‌نشستند و گریه می‌کردند…

راوی می‌گوید: دیدم طوری گریه می‌کند که بند دلم در حال پاره شدن بود، ضجّه می‌زد، مانند مادرِ بچّه مُرده و بلکه بدتر… گریه‌ی ایشان آنقدر شدید بود که نتوانستم ورود کنم، صبر کردم و بعد از مدّتی… حال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طوری بود که زود از نفس می‌افتادند…

دیدم صبر کردند و نفس نفس می‌زدند، عرض کردم: بند دلم را پاره کردید، چرا اینطور گریه می‌کنید؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «فُقِدَ اَلنَّبِيُّ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِيُّ»،[11] پدرم را کشتند و علی را تنها گذاشتند…

هیچ کسی نگفت چه خبر…

آن‌ها نگفتند و بلکه منتظر بودند که کار تمام بشود، ولی از این طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دائم گریه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را رصد می‌کردند، گریه برای چیست؟ گریه برای اعلام مظلومیت است…

خیلی از این‌ها علنی است، روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد خانه شدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال گریه کردن هستند، دیگر گریه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صدا نداشت، چیزی از بدن باقی نمانده بود… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فقط گریه می‌کردند…

در روایت است که بَکّائون عالم فقط پنج نفر هستند، حضرت یعقوب علیه السلام برای حضرت یوسف علیه السلام، حضرت آدم برای پذیرش خدا در توبه… این‌ها سال‌ها گریه کردند…

یک نفر از بکّائون هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند… در مدّت محدود…

همینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وارد شدند دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال گریه کردن هستند و دیگر صدا هم ندارند، با آن وضع شکستگی دیگر تکان هم نمی‌خوردند، آمدند و سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دامان گرفتند، «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»،[12] ای سیّده‌ی من! ای همه دار و ندار من! برای چه اینطور گریه می‌کنی؟…

الهی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بمیرم، دل مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به هزار راه رفت، آیا پهلوی مبارک شما درد می‌کند؟…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بلافاصله دفع شبهه کردند، فرمودند: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي»… برای غربتِ تو بعد از خودم گریه می‌کنم…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] مسند أبي يعلى الموصلي ، أبو يعلى الموصلي ، جلد 8 ، صفحه 129 (4670 – حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عُمَرَ بْنِ شَقِيقِ بْنِ أَسْمَاءَ الْجَرْمِيُّ الْبَصْرِيُّ، حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ الْفَضْلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ: “وَكَانَ مَتَاعِي فِيهِ خَفٌّ، وَكَانَ عَلَى جَمَلٍ نَاجٍ، وَكَانَ مَتَاعُ صَفِيَّةَ فِيهِ ثِقَلٌ، وَكَانَ عَلَى جَمَلٍ ثَقَالٍ بَطِيءٍ يَتَبَطَّأُ بِالرَّكْبِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «حَوِّلُوا مَتَاعَ عَائِشَةَ عَلَى جَمَلِ صَفِيَّةَ، وَحَوِّلُوا مَتَاعَ صَفِيَّةَ عَلَى جَمَلِ عَائِشَةَ حَتَّى يَمْضِيَ الرَّكْبُ». قَالَتْ عَائِشَةُ: فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ قُلْتُ: يَا لَعِبَادِ اللَّهِ غَلَبَتْنَا هَذِهِ الْيَهُودِيَّةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. قَالَتْ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ مَتَاعَكِ كَانَ فِيهِ خَفٌّ وَكَانَ مَتَاعُ صَفِيَّةَ فِيهِ ثِقَلٌ، فَأَبْطَأَ بِالرَّكْبِ فَحَوَّلْنَا مَتَاعَهَا عَلَى بَعِيرِكِ، وَحَوَّلْنَا مَتَاعَكِ عَلَى بَعِيرِهَا». قَالَتْ: فَقُلْتُ: أَلَسْتَ تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ؟ قَالَتْ: فَتَبَسَّمَ. قَالَ: أَوَ فِي شَكٍّ أَنْتِ يَا أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ؟ ” قَالَتْ: قُلْتُ: أَلَسْتَ تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ؟ أَفَلَا عَدَلْتَ؟ وَسَمِعَنِي أَبُو بَكْرٍ وَكَانَ فِيهِ غَرْبٌ – أَيْ حِدَّةٌ – فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَلَطَمَ وَجْهِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَهْلًا يَا أَبَا بَكْرٍ» فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَتْ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ الْغَيْرَى لَا تُبْصِرُ أَسْفَلَ الْوَادِي مِنْ أَعْلَاهُ»Kرجاله ثقات)

[5] سوره مبارکه انعام، آیه 103 (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ)

[6] (اخْتلف الْمُسلمُونَ فِيمَن هُوَ أفضل النَّاس بعد الْأَنْبِيَاء عَلَيْهِم السَّلَام فَذهب بعض أهل السّنة وَبَعض أهل الْمُعْتَزلَة وَبَعض المرجئة وَجَمِيع الشِّيعَة إِلَى أَن أفضل الْأمة بعد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عَليّ بن أبي طَالب وَقد روينَا هَذَا القَوْل نصا عَن بعض الصَّحَابَة رَضِي الله عَنْهُم وَعَن جمَاعَة من التَّابِعين وَالْفُقَهَاء وَذَهَبت الْخَوَارِج كلهَا وَبَعض أهل السّنة وَبَعض الْمُعْتَزلَة وَبَعض المرجئة إِلَى أَن أفضل الصَّحَابَة بعد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَبُو بكر وَعمر وروينا عَن أبي هُرَيْرَة رَضِي الله عَنهُ أَن أفضل النَّاس بعد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم جَعْفَر بن أبي طَالب وَبِهَذَا قَالَ عَاصِم النَّبِيل وَهُوَ الضَّحَّاك بن مخلد وَعِيسَى بن حَاضر قَالَ عِيسَى وَبعد جَعْفَر حَمْزَة رَضِي الله عَنهُ وروينا عَن نَحْو عشْرين من الصَّحَابَة أَن أكْرم النَّاس على رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عَليّ بن أبي طَالب وَالزُّبَيْر بن الْعَوام وروينا عَن أم الْمُؤمنِينَ عَائِشَة رَضِي الله عَنْهَا مَاتَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَثَلَاث رجال لَا يعد أحد عَلَيْهِم بِفضل سعد بن معَاذ وَأسيد بن حضير وَعباد بن بشر وروينا عَن أم سَلمَة أم الْمُؤمنِينَ رَضِي الله عَنْهَا أَنَّهَا تذكرت الْفضل وَمن هُوَ خير فَقَالَت وَمن هُوَ خير من أبي سَلمَة أول بَيت هَاجر إِلَى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وروينا عَن مَسْرُوق بن الأجدع أَو تَمِيم بن حذلم وَإِبْرَاهِيم النَّخعِيّ وَغَيرهم أنأفضل النَّاس بعد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عبد الله بن مَسْعُود قَالَ تَمِيم وَهُوَ من كبار التَّابِعين رَأَيْت أَبَا بكر وَعمر فَلَمَّا رَأَيْت مثل عبد الله بن مَسْعُود وروينا عَن بعض من أدْرك النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَن أفضل النَّاس بعد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عمر بن الْخطاب وَأَنه أفضل من أبي بكر رَضِي الله عَنْهُمَا)

[7] الخصال ، جلد ۲ ، صفحه ۴۰۴ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ اَلْوَاسِطِيُّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عِصْمَةَ عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي اَلْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْزِلَهُ فَإِذَا عَائِشَةُ مُقْبِلَةٌ عَلَى فَاطِمَةَ تُصَايِحُهَا وَ هِيَ تَقُولُ وَ اَللَّهِ يَا بِنْتَ خَدِيجَةَ مَا تَرَيْنَ إِلاَّ أَنَّ لِأُمِّكِ عَلَيْنَا فَضْلاً وَ أَيُّ فَضْلٍ كَانَ لَهَا عَلَيْنَا مَا هِيَ إِلاَّ كَبَعْضِنَا فَسَمِعَ مَقَالَتَهَا فَاطِمَةُ فَلَمَّا رَأَتْ فَاطِمَةُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا مَا يُبْكِيكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَالَتْ ذَكَرَتْ أُمِّي فَتَنَقَّصَتْهَا فَبَكَيْتُ فَغَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ مَهْ يَا حُمَيْرَاءُ فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَارَكَ فِي اَلْوَلُودِ اَلْوَدُودِ وَ إِنَّ خَدِيجَةَ رَحِمَهَا اَللَّهُ وَلَدَتْ مِنِّي طَاهِراً وَ هُوَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ هُوَ اَلْمُطَهَّرُ وَ وَلَدَتْ مِنِّي اَلْقَاسِمَ وَ فَاطِمَةَ وَ رُقَيَّةَ وَ أُمَّ كُلْثُومٍ وَ زَيْنَبَ وَ أَنْتِ مِمَّنْ أَعْقَمَ اَللَّهُ رَحِمَهُ فَلَمْ تَلِدِي شَيْئاً .)

[8] سوره مبارکه منافقون، آیه 1 (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ)

[9] قصیده کوثریه

[10] سوره مبارکه انسان، آیات 8 و 9

[11] المناقب ، جلد ۲ ، صفحه ۲۰۵ (وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ لَهَا كَيْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِيُّ وَ [هُتِكَ] وَ اَللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّةً عَلَى غَيْرِ مَا شَرَعَ اَللَّهُ فِي اَلتَّنْزِيلِ وَ سَنَّهَا اَلنَّبِيُّ فِي اَلتَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِيَّةٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِيَّةٌ كَانَتْ عَلَيْهَا قُلُوبُ اَلنِّفَاقِ مُكْتَمِنَةً لِإِمْكَانِ اَلْوُشَاةِ فَلَمَّا اُسْتُهْدِفَ اَلْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَيْنَا شَآبِيبَ اَلْآثَارِ مِنْ مَخِيلَةِ اَلشِّقَاقِ فَيَقْطَعُ وَتَرَ اَلْإِيمَانِ مِنْ قِسِيِّ صُدُورِهَا وَ لَيْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اَللَّهُ مِنْ حِفْظِ اَلرِّسَالَةِ وَ كَفَالَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ اَلدُّنْيَا بَعْدَ اِنْتِصَارٍ مِمَّنْ فَتَكَ بِآبَائِهِمْ فِي مَوَاطِنِ اَلْكُرُوبِ وَ مَنَازِلِ اَلشَّهَادَاتِ .)

[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ .)