حجت الاسلام کاشانی بامداد روز یکشنبه مورخ 21 فروردین 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال به برکت آب گوارای عالم وجود حضرت حجّت صلوات الله علیه و ارواحنا فداه باران رحمت خود را بر سرزمین شیعیان نازل کند و گناهان ما را ببخشد و بیامرزد صلواتی دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
پاسخ به این شبهه که چرا از توحید شروع نکردهایم
موضوع بحث ما «سیر تکوّن عقاید اسلامی» است، یا برای اینکه جهتگیری آن مشخص باشد «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است. جهتِ اینکه از کلمهی «تکوّن» استفاده میکنیم این نیست که اعتقادات مسلمین و شیعه جدید تولید شده است، اما تبلیغ آن در بستر اجتماع در یک بستر زمانی رخ داده است، بخشی از اینها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان شده است، بخشی دیگر در دورهی ائمه علیهم السلام، بعضی از مسائل در روزگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوجود آمده است و برخی دیگر در دوران بعد. طبعاً باید عقاید مسلمین ریشه در آن صدر اول داشته باشد، وگرنه شبههی اینکه بعدها دیگران و جریانات و گروهها و احزاب و فِرَق و شعبی آن را تولید کرده باشند بوجود میآید.
چند سوال به من رسیده بود، از آنجایی که بعضی از عزیزان به ما لطف دارند، یک نفر به ما گفته بود که این کاشانی دوباره به دنبال تفرقهافکنی است و عقاید را از توحید شروع نکرده است!
ما توضیح دادیم که سیر بحث ما مانند کتب درسی علم کلام نیست، آن جای دیگری لازم دارد و اقتضائات دیگری هم دارد، ما در حال بیان سیر تکوّن هستیم.
حال ممکن است این سوال پیش بیاید که مگر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از توحید نمیگفتند؟ چرا! خیلی آموزهها و احکام بود.
ما این شبها عرض میکنیم آن چیزهایی که جامعه مسلمین را بخاطر نوع نگاه چند گروه کرد، به ترتیب تاریخ تقریبی پیش میرویم. زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسلمین در زمینه توحید دو دسته نشدند، نه اینکه توحید مهم نیست، ما نداریم که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسلمین نسبت به اسماء و صفات خدا دو گروه شده باشند، اما نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو گروه شدند، نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دو گروه شدند، نسبت به بعضی چیزها دو گروه نشدند، مثلاً عرض کردیم که نسبت به اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو گروه نبودند، بعداً اگر نظری پیش آمد پیش آمد.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانستند کسی که آن اوصاف را دارد و قرآن کریم مطرح کرده است یار است، اما تا زمانی که یار است، اگر برگردد برگشته است و دیگر آن اوصاف را ندارد. البته ممکن است که بعداً گروهبندی شده باشند.
اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواستند وصیت کنند برخی گفتند درد غلبه کرده است، این حاصلِ نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، حال این از سر ایمان است یا نفاق است، آن هم موضوع دیگری است که هنوز کاری به بحث ما ندارد.
بحث ما صرفاً أهم موارد نیست که بگویند چرا از توحید شروع نکردی. از توحید شروع نکردیم چون نمیدانم ما چقدر توفیق داریم. شاید اگر این بحث را زمانی در جایی توفیقی بود و مثلاً دویست جلسه پیش رفتیم، اگر زنده بودیم و توفیق بود و مثلاً چند ماه مبارک رمضان گذشت، چون الآن دورهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، اگر به دورهی امام صادق علیه السلام و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام رسیدیم، دوره حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه معرکهی آراء توحیدی است، یعنی مسلمین در زمینه توحید تفاوت نگاه پیدا کردند، اما زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور نیست.
اگر بنا باشد ما تمام آموزههای زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بگوییم که بایستی در مورد همهی قرآن بحث کنیم و دیگر این عنوان نیست، خود آن هم هزار جلسه وقت میخواهد، نبایستی توقع داشت در سی ساعتی که در ماه مبارک رمضان فرصت داریم… خلاصه اینکه باید به اندازهی توانمان کار کنیم.
بنابراین مسئله ما این نیست که بگوییم توحید اهمیت ندارد، اما یک اما دارد، حتّی اگر در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگاه به خداوند هم بطور جدّی متفاوت میشد… مسلمین جهلهایی داشتند، آیات میآید و آموزش میدهد، مثلاً آیا میشود خدای متعال را دید یا نه؟ میفرماید: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ»،[4] دیگر بعد از این دعوا نشد که مثلاً عدّهای زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگویند که میشود یا نمیشود. پس این از موضوع بحث ما خارج میشود. یعنی شما نگاه میکنید و میبینید بین مسلمین اختلافی نیست که در دنیا «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ». زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این موضوع اختلاف نبوده است که در دنیا نمیشود خدا را دید. بعدها اختلاف شده است که آیا در قیامت میشود خدا را دید یا نه؟ این یکی از مهمترین مسائل کلامی است که بین فِرَقِ مختلف یکی از شاخصها این است که آیا میشود خدای متعال را در قیامت دید یا نه؟
آنهایی که خیلی متوجه نمیشوند میگویند آیا خدا جسم دارد یا ندارد، ناف دارد یا ندارد، ساق پا دارد یا ندارد.
اینها برای زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست، ما چون سیر تاریخی میگوییم در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، لذا به آن بحثها نمیرسیم.
اما اگر فرض کنید که اختلاف در بحث توحید بود، باز هم من از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حجّت شروع میکردم، چرا؟ چون نگاه به کدام پیغمبر نگاه به توحید را هم میسازد، چرا؟ چون بخش زیادی از نگاه به خدای متعال حاصل فرمایشات حجّت الله است، یعنی پیغمبر و معصوم.
لذا نگاه شما به حجّت خدا درواقع نگاه شما به توحید را هم تغییر میدهد. اگر تفاوت نگاه توحیدی هست هم بر اساس این است، لذا باز هم این از جهت تاریخی مقدّم است.
مروری بر جلسات گذشته
به محضر شما عرض کردیم که اگر نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متفاوت بود، نسبت به انبیاء علیهم السلام هم متفاوت بود. میخواستم به این موضوع بطور مفصل وارد بشوم اما ترسیدم، شبی هم به این موضوع اشاره کردم. علّت هم این بود که از بس که اهل حدیث راجع به انبیاء علیهم السلام خزعبل گفتند…
اهل حدیث گروهی از غیرشیعه هستند که اینها قائل به این هستند که نستجیربالله از پیغمبران هم گناه کبیره سر میزند! عمدهی کتب حدیثی آقایان هم تحت نظر اینها نوشته شده است. اهل حدیث معمولاً در صدر اولشان مبدأ نصب و دشمنی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داشتند. اگر جایی در کتب تاریخی به شما بگویند «اهل حدیث این را میگویند»، منظورشان محدثان شیعه نیست، همهی اهل سنّت هم نیست، ولی گروهی هستند که مشرب ناصبیگری دارند.
نواصب و اهل حدیث را بهتر بشناسید
بعنوان مثال نام این کتاب «الاختلاف فی اللفظ» است، برای «ابن قتیبه دینوری» است، سال 276 مرده است، این کتاب چاپهای مختلفی دارد، این کتاب با تعلیقات محمدزاهد کوثری است.
خود ابن قتیبه متّهم به دشمنی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اینطور نیست که ما شیعیان این را بگوییم، محمدزاهد کوثری که از ائمه تراز یک قرن اخیر مذهب حنفی است، تعصبی که محمدزاهد کوثری برای دفاع از ابوحنیفه داشت، اگر به همهی جلسهی ما تقسیم میشد، اگر هر کدام از ما نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشتیم هر کداممان یک نیمچه علامه امینی شده بودیم! ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما با بصیرت و یقین بر حق پافشاری کنیم، محمدزاهد کوثری همهی عمر خود را گذاشته است که از ابوحنیفه دفاع کند، امام بزرگ حنفیهای قرن اخیر هم هست، شاگردان زیادی هم دارد، با وهابیت هم درگیر است، لذا وهابیت عربستان این آدم را قبول ندارند ولی بهرحال او شخص برجستهای است، شاید بشود گفت از مهمترین و مؤثرترین افراد قرن در مکتب حنفی است، محمدزاهد در پاورقی صفحه 35 مینویسد: «و ابن قتیبه کان شهر بالانحراف بالنظر علی عدم تثبته فی نقل ما شجر بین الصحابه» تا آنجایی که بحث انحراف او نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مطرح میکند.
میخواهم کلام کسی را بخوانم که محققی که کتاب را چاپ کرده است و شیعه نیست و از ائمه حنفیه است، شیخ الاسلام زمان خودش در ترکیه بوده است، در مقدمه همین بحثی که میخواهم برای شما بخوانم میگوید این نویسنده که ابن قتیبه است و سال 276 هم مرده است نسبت به علی بن ابیطالب صلوات الله علیه انحراف داشته است، یعنی جزو محبّان محسوب نمیشده است، ببینید این چه میگوید.
میگوید: نواصب وقتی تلاش شیعه و روافض را در معرّفی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جاهای مختلف دیدند و ادّعا کردند که علی بن ابیطالب شریک امر نبوّت است و علم غیب دارد، علم غیب یعنی علومی از خداوند دارد که هر کسی با این اسباب ظاهری ندارد، فحشی هم میدهد که اینها بیشتر به دروغ و کفر و افراط ربط دارد، و دیدند که شیعیان نسبت به خیار سلف، یعنی خیرهای سلف، خوبهای سلف، اخیار سلف، اخیار گذشتگان…
با آن تعریف آنها که اصحاب همهی کسانی بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیدهاند، شما نسبت به عمروعاص و…
ببنید همین کفریات را در اینجا میگوید، میگوید اینها نسبت به سلف ارادت نداشتند…
که ما عرض کردیم نسبت به یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خاک هستیم و کسی که دوستدار یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نباشد را کافر میدانیم، اما یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که قرآن کریم اوصاف آنها را فرموده است نه هر کسی که صرفاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مشاهده کرده است.
میگوید وقتی نواصب اینها را دیدند «بالغلو في تأخير علي»[5] مبالغه کردند که فضائل او را بیان نکنند یا کم کنند، در عقب انداختنِ او مبالغه کردند
کسی که خودش به انحراف مشهور است اعتراف میکند!
… و از حق او کم بگذارند و برای او عیب بتراشند، «وإن لم يعرضوا إلى ظلمه»، دیگر بر حسب تجربهی قدیم علنی لعن نمیکردند، چون اگر لعن علنی میکردند مردم از دور اینها دور میشدند و حالشان از اینها بهم میخورد، برای همین اینها هم دیگر تصریح به دشمنی با علی بن ابیطالب نمیکردند. به این کار نصب خفی یا بغض پنهان میگویند.
معاویه ملعون علنی روی منبر فحش میداد، اینها هم اینطور بودند که شما هر فضیلتی میآوردید یک ان قلتی در سند آن میکردند یا در معنای آن تشکیک میکردند، تا آنجا که میشد معنا را پایین میآوردند، ایرادی به آن میگرفتند، عیبی روی آن میگذاشتند، کاری میکردند که آن مطالب فهمیده نشود.
«وإن لم يعرضوا إلى ظلمه»، مانند قبلیها تصریح به ظلم نمیکردند که بگویند معاذالله علی بن ابیطالب قاتل است و خونریز است و ظالم است.
در قرن 2 براحتی فحاشی میکردند، از کسی پرسیدند علی برتر است یا عثمان؟ گفت: من کسی که در خونریزی غرق شده است و کسی که مظلوم کشته شده است را قیاس نمیکنم.
یکی از کسانی که متّهم است این حرف را زده است امام مالکیهاست، امیدواریم نگفته باشد.
یعنی راحت حرف میزدند، اما قرن سوم دیدند دیگر کار اینطور پیش نمیرود، اینطور دیگر خط لو رفته است.
«وإن لم يعرضوا إلى ظلمه»، مانند قبلیها تصریح به ظلم نمیکردند اما او را در ریختن خون خلیفه قبلی به نوعی شریک میدانستند، مثلاً کمکاری کرده است که جلوی ریختن خون او را بگیرد، کأنّه میخواست به حکومت برسد برای همین خیلی محکم نگرفت که او را بکشند.
«أخرجوه بجهلهم من أئمة الهدى إلى جملة أئمة الفتن» بجای اینکه علی را جزو ائمه هدایت بدانند، جزو افراد و حاکمان عصر فتنه که حق روشن نیست و معلوم نیست او مشروع است یا نه میبردند.
این نظر به خیلیها در همین عصر برمیگردد که اصلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خلیفه چهارم هم ندانند، ابن قتیبه هم راجع به نواصب حرف میزند.
از این گزارشها زیاد است که مثلاً پرسیدهاند بعد از پیغمبر چه کسانی ویژهتر هستند؟ یک و دو و سه و سکوت! غیرشیعه هم خیلی به اینها انتقاد کردهاند.
«لم يوجبوا له اسم الخلافة» حتّی او را بعنوان خلیفه قبول نمیکردند، «وأوجبوها ليزيد بن معاوية» اما یزید بن معاویه را خلیفه میدانستند.
میگوید در دورهای علی بن ابیطالب خلیفه نبود اما یزید خلیفه بود!
اسم اینها چیست؟ اصحاب حدیث. اینها یک گروه هستند، در بحث فِرَق و تاریخ اندیشه مسلمین گروهی به نام اصحاب حدیث هستند، اینها شیعه نیستند، ریشهی اینها از دشمنی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
بعد میگوید: «تحامى»، یعنی دریغ میورزیدند، اباء میکردند، انجام نمیدادند، نقل نمیکردند، «كثير من المحدثين أن يحدثوا بفضائله» محدثان فضائل علی را نقل نمیکردند، یا از بغضشان و یا از ترسشان از دیگران.
این گروه «جعلوا ابنه الحسين عليه السلام خارجياً شاقاً لعصا المسلمين حلال الدم» گفتند حسین خارجی است و شق عصا کرده است و وحدت شکن است و خون او مباح است.
اگر شما بروید و طبری یا جاهای دیگر را ببینید میبینید که عدّهای از محدّثان از این گزارشها کردهاند که تقوا پیشه کن و از طاعتِ امامت خارج نشو.
آدرس میدهد و میگوید این اصحاب حدیث و نواصب اینطوری هستند.
«وأهملوا من ذكره» تا بتوانند از او نقل نمیکنند، تا بتوانند صدر و ذیل یک روایتی که در آن بحث امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است را میزنند، گاهی روایات بیمعنا و ناقص میشود، ولی برای اینکه اسم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بزنند این کار را میکنند.
بعد میگوید: «حتى تحامى كثير من المحدثين أن يتحدثوا بها» دیگر اصلاً نه فضای علی را که اصلاً روایاتی که به نوعی علی بن ابیطالب ممکن است به خیر یاد شده باشد را هم یاد نمیکردند!
نگاه به صحابه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
ما عرض کردیم که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت به نبوّت و مقام عصمت خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلّم دو نگاه وجود داشت که طیف داشت، رأس یک طیف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند و رأس طیف دیگر هم نفاق بود.
نسبت به اصحاب عرض کردیم که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک نگاه بود، چون میدانستند. زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدانستند که در جنگها و علم و…
اگر الآن من از شما بپرسم مرجع تقلید شما کیست؟ شما یک نفر از این چند نفر که مطرح هستند را نام میبرید، هیچ کسی نام من را نمیبرد، یعنی در عدادی نیست که بخواهند نام او را ببرند، این خیلی روشن است، یعنی نیازی نیست خیلی باسواد و مجتهد و دکتری داشته باشی تا متوجّه بشوی، یعنی لازم نیست انسان خیلی سطح بالایی باشد، مراجع مشخص هستند.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم همینطور بود، یعنی اگر میپرسیدند چه کسی شجاع است حتّی گیجها هم میدانستند.
ممکن است بعدها ندانند، اما زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که میدانستند، لذا نگاه به اصحاب مانند بعد نبود، بر خلاف موضوع خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همه یکطور بودند، چون اصحاب یک سری اوصاف در قرآن کریم داشتند که مردم میفهمیدند که چه کسی این اوصاف را دارد.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به منبر میآمدند و میفرمودند این آیه دربارهی ایثارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نازل شده است، مردم میفهمیدند. اگر بدشان هم میآمد و از درون خودشان را میخوردند، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که نمیتوانستند بگویند این آیه راجع به فلان کس دیگر است.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگاه به اصحاب تقریباً یکسان بود، ممکن است منافق یا کینهتوزی بود که از این موضوع خوشش نیاید و نسبت به عموم پنهانی اقدامی کند.
مسئله افضلیت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
نسبت به اینکه چه کسی برترین است هم همینطور بود، اصلاً جایی نداشت که کسی بخواهد حرف بزند، اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جایی نگذاشته بودند. از روز اول در ماجرای عشیره أقربین که «هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَاعِي عِلْمِي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي»،[6] لیلة المبیت، انواع رزمندگیهای جنگها، «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب»،[7] نفس الرّسول… میدیدند، آل عبا و کساء، روشن بود.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حتّی در سی چهل سال بعد هم موضوع افضلیت اصلاً برای کسی سؤال نبود، چرا؟ برای اینکه ابهامی نبود.
اما بعدها برای اینکه بایستی تغییرات و اتفاقاتی که در جامعه اتفاق افتاده بود را تئوریزه میکردند، دیدند این خلل ایجاد میکند، اینکه بگوییم واضح است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل بوده است و کس دیگری مسئولیت گرفته است، این کار را سخت میکرد. طرفداران او لازم دیدند که روی این موضوع کار کنند.
چیزی که دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست یعنی اصالت ندارد، در سقیفه هرگز گزارش نشده است که بگویند خلیفه اول افضل است، بلکه خلیفه دوم این موضوع را از پایه رد کرده است! جلسه گذشته جمله او را از صحیح بخاری خواندم که گفت: خلیفه دوم گفته است که «كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ، أَلاَ وَإِنَّهَا قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ، وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»،[8] یک کار شتابزدهی نابخردانهی عجولانهی بدون رویّهی بدونِ بررسی بود، خدا شرّ این موضوع را رد کرد!
ما در فاطمیهای توضیح دادیم که خلیفه دوم در چه شرایطی قرار گرفته است که چنین ضربهای به خلیفه اول زده است.
یعنی در سقیفه ننشستند بگویند خلیفه اول کیست؟ همه میدانیم کیست پس بیاید. اگر اینطور بود که فلته نبود. آنقدر روشن بود که فلته است که جانشین او هم گفت.
یعنی یک حاکمیتی خودش اذعان کرده است! پس معلوم است که بر اساس شایستگی یا تعیین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبوده است، اگر بود که فلته نبود.
فرض کنید ما اینجا بخواهیم یک نفر را برای کاری تعیین کنیم، بعد بگوییم پیغمبر ایشان را تعیین کرده است و ما هم همین کار را میکنیم، این که دیگر فلته نیست. مثلاً اگر بگوییم 150 آیتم را بررسی کردهایم و ایشان با اختلاف زیادی از همه برتر است، این که دیگر فلته نیست.
خلیفه دوم میگوید فلته بود، پس افضلیت خلیفه اول در سقیفه برای مهمترین یاران او هم در تخیّلشان نبود، بلکه چیزی که ادّعا کردهاند این بود که ما قوم و عشیره و همشهریان پیعمبر هستیم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَ اَضاعُوا الثَّمَرَةَ!»،[9] به درخت استناد کردند و میوهی آن را خراب کردند!
اگر شما نزدیکان هستند و اهل مکه هستید، او مانند پسر پدرم برای جناب ابوطالب علیه السلام بوده است و من هم مانند پسر او بودم. هم فامیل بودم و هم از قریش بودم و هم از بنی هاشم بودیم و هیچ کسی از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در نَسَب مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، تنها چیزی که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نزدهاند نَسَبِ ایشان است، حضرت ابوطالب علیه السلام را خیلی زدهاند، چون تنها محل افتراق است.
العلامه محدث الهند الکبیر شیخ محمد انورشاه الکشمیری گفته است که بدان که از نظر فلان کس اشعری برتری خلیفه اول بر همه قطعی است، از نظر فلان کس قطعی نیست، بعد عبارتی گفته است، گفته است که ترتیب برتری آنها به عکسِ ترتیبِ قربشان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. «الترتيبُ بينهم بعكس قرابتهم إلى النبيِّ»،[10] «فأقربهم نَسَبًا آخرهم فضلًا» آن کسی که نسبِ او به پیامبر نزدیکتر است فضل کمتری دارد!
بحث روشن است! شما در سقیفه به چه چیزی استناد کردید؟ به اینکه ما أقرباء رسول هستیم، اگر ملاک این است، اگر اوصاف دیگری است که اوصاف دیگر.
آن چیزی که مسلّم است این است که آن روزی که سقیفه شد به مخیّله و وهم کسی از آنها خطور نکرد که بگویند ما برتر هستیم، اگر برتری روشن بود نفر اول به نفر دوم و ابوعبیده جراح نمیگفت چرا من؟ یکی از شماها!
اینجا که جای تعارف نیست.
برای یک نماز جماعت برای آدمی که مرتکب کبیره نمیشود با کسی که فاجر است، آنجا که جای تعارف زدن نیست.
این مسئله که چه کسی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برتر بود که روشن بود، بعداً مجبور شدند و دیدند به خرج کسی نمیرود که بگویند برترین فرد بود و ما…
الآن به شما بگویند یک نفر هست که در مجالس حضرت حجّت ارواحنا فداه منبر میرود، او اینجاست و کاشانی در اینجا حرف میزند! در اینصورت شما میگویید کسانی که این جلسه را اداره میکنند چقدر گیج هستند! حق هم دارید. این چه مدل انتخاب است؟
برتر معلوم بود و به سراغ کس دیگری رفتند، بعداً دیدند نمیشود این را توجیه کرد، سعی کردند چیز دیگری مطرح کنند. آنقدر مطرح کردند که ورق در ذهنِ عدّهای برگشت و گفتند خیلی واضح است که برتری اصحاب پیغمبر، برترینهایشان بر ترتیب خلافت است!
چون زمان نیست جلسه بعدی اختلافات فاحش این جمله را میگویم، اگر اینطور است نباید فلته میبود. پس معلوم است که رویّه و بررسی و دقّت بر ترتیب افضلیت و شایستگی اتفاق نیفتاده است. دیگر بعداً هرچه بگوید ساخته است، اما برای اینکه اشتهای آنها را به شما بگویم و مابقی بحث را برای جلسهی بعد میگذاریم.
این بحث زیربنای هزاران هزار سوال و جواب است، من نمیپسندم که روی منبر شبهه جواب بدهم، این کار را غلط میدانم، اگر ما تا روز قیامت به یک گوشه بروید آنها سؤال میکنند و ما باید جواب بدهیم، نه! ما مطالبی را میگوییم که صدها شبهه را جواب بدهیم، ما در این شبها صدها شبهه را جواب دادهایم، ولی در کنار شبههای که جواب دادیم چند سوال هم پرسیدهایم، مگر ما متّهم هستیم که مدام به سوالات جواب بدهیم؟ ما تبیین میکنیم که هم فکرمان معلوم بشود و هم اتّفاقاً آنها به سوال جواب بدهند، که اگر بر اساس فضیلت و تقوا بوده است چرا خلیفه دوم گفته است فلته شده است و خدا شرّ او را حفظ کرد؟
آیا دید شیعیان به غدیر این است؟ غدیر صد درصد موفق نشد ولی ما هنوز جشن میگیریم و عید میگیریم و ایستگاه صلواتی داریم! نمیگوییم خدا شرّ او را حفظ کرد، چرا شما این کار را نمیکنید؟ چرا در سالروز این امر جشن نمیگیرید؟ برای اینکه میگویید فلته بود و خدا شرّ آن را از ما حفظ کرد.
خدا یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را یاری میکند
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، آن پیغمبری که انبیاء دعای او را گدایی میکنند فرمودند: «وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، خدایا! یاران علی را یاری کن و هر کسی که او را تنها گذاشت تنها بگذار.
خواستهاند این کارها را کنند ولی نمیتوانند، ذیل تاریخ بغداد است که میگوید: با پدرم احمد حنبل در حال رد شدن بودیم و دیدیم دبّههای بزرگ شربت با یخ میدادند… توجّه کنید که در آن زمان یخ یک چیز عادی نبود… میگفتند: «إشرِبُوا عَلَی حُبّ مُعَاویَة» به عشق معاویه بنوشید…
خواستهاند از این کارها کنند، ولی الآن کجا هستند؟ معاویه الآن کجاست؟ این همه برای اینها تولید کردند، شما دو جمله از اینها پیدا کنید، این همه شعری که در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفتهاند را برای دیگران پیدا کنید.
ولی الله دهلوی میگوید: شعر که ملاک نیست!
چون برای دیگران شعر نگفتهاند تو میگویی شعر ملاک نیست.
شما کجای عالم سراغ دارید که مسیحی بیاید و یک شخصی را مدح کند که ربطی به مذهب او ندارد؟ هر کسی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسیده است اصلاً وا رفته است، اصلاً این موضوع تکوینی است، در زیارت جامعه کبیره فرمود: «طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ» هر شریفی به شما رسید سر به زیر شد، «بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطَاعَتِكُمْ وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ وَ ذَلَّ كُلُّ شَيْءٍ لَكُمْ».
نمیتوانند کاری کنند، البته ممکن است ما بیعرضه باشیم و ما فرصت را از دست بدهیم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به کمک هیچ کسی نیازی ندارند، مدافع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، ما با تلاش مذبوحانه دست و پا میزنیم، یعنی اگر ما برای کار خودمان اثر قائل باشیم که اول بدبختی است، ما دست و پا میزنیم که شاید قبول کنند و بگویند اینها هم دوست داشتند جزو سیاهی لشگرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محسوب بشوند، شاید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بپذیرند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نیازی به ما ندارند، این ما هستیم که نیازمندیم، همهی اعتبار ما به آن بزرگواران است.
ابن عرندس میگوید:
عَلَا بِهِمْ قَدَرِیٍّ وَ فَخْرِی بِهِمْ غَلَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا کَانَ فِی النَّاسِ لِی ذَکَرَ
قدر و قیمت من هرچه هست به برکت آن بزرگواران است و اگر بخواهم به چیزی هم افتخار کنم چیزی در خودم نمیبینم، بلکه میگویم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور بودند. اگر بحث اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نبود که اصلاً کسی نام من را نمیدانست و من را حساب نمیکردند، ما دست و پا میزنیم بلکه آن بزرگواران این انتساب را رد نکنند.
قبلاً هم عرض کردهام، کارگرهای روزمزد سر چهارراه میایستند، ماشین میآیند و چند نفر را سوار میکند، یک نفر هم خودش جلوی ساختما میآید و در یک گوشه شروع میکند به کار کردن، کسی او را انتخاب نکرده است، به این امید این کار را میکند که غروب این شخص را هم جزو کارگرها حساب کرده باشند، ما اینطور هستیم، کسی برای ما دعوتنامه نفرستاده است، اصلاً نیازی به ما ندارند.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شب عاشورا فرمودند بروید. این خاندان به کسی نیاز ندارند، تا زمانی که التماس نکردند و ضجّه نزدند نفرمودند بمانید، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که به کسی نیاز ندارند.
این اول انحراف فکری است که ما خیال کنیم کاری کردهایم، منتها دست و پا میزنیم که شاید قبول کنند، شاید این نسبت را انکار نکنند، بلکه اصلاً به این امید و آرزوی دراز که قیامت بشود و بفرمایند که این هم برای من قدمی برداشت، حتّی این آرزو هم برای ما زیباست، اصلاً توقّعی نیست.
وقتی توانِ قبولِ حدیث طیر را ندارند!
شخصیتی به نام ابوداوود داریم که یکی از نویسندگان شش کتاب مهم است، او پسری دارد که ابن ابیداوود است.
ان شاء الله خدای متعال مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند…
این ابن ابی داوود مشکلاتی دارد، لذا پدر راجع به پسر میگوید «إنَّ إبنِی هَذَا کَذَّابٌ» این پسر من دروغگو است.
بعد بعدها بعضیها در نقد حدیث غدیر گفتهاند ابن ابی داوود هم این حدیث را قبول ندارد!
وقتی این شخص که ناصبی است به حدیث طیر میرسد…
این حدیث طیر از آن روایاتی است که اسلاف ما برای آن خونها دادهاند که به ما برسد، آبروها رفته است، فحشها خوردهاند، آب دهانها به صورت علما افتاده است تا این حدیث به دست من و شما برسد، پای این روایت خیلی آبروها و خونها رفته است…
تیمّناً حدیث طیر را عرض میکنم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست به دعا برداشتند که «اللَّهُمَ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک»[11] خدایا! محبوبترین بنده نزد خودت را بفرست (محبوبترین بنده نزد خدا یعنی برترین فرد)، «یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّیرِ» تا این مرغ را باهم میل کنیم.
چون معنای این حدیث در افضلیت خیلی واضح است، کسی از علمای تراز یک که واضح است شیعه نیستند، مانند حاکم نیشابوری که حدیث ثقلین را با «کتاب الله و سنّتی» هم نقل کرده است… هر کسی حاکم نیشابوری را بشناسد میداند که واضح واضح واضح است که این آدم شیعه نیست، او را بخاطر یک جملهی شرطی که گفته بود راجع به حدیث طیر بگویند، برای همین گفتهاند او شیعه است و او را کنار بگذارید!
فرض کنید مرجع تقلیدی در قم یک حدیث نقل کند و او را از جامعه شیعی بیرون بیندازند!
ابن ابی داوود میگوید: اگر حدیث طیر درست باشد نبوّت پیامبر باطل است!
یعنی آنقدر آن موضوع ترتیب افضلیت فلانیها را قطع گرفته است که میگوید اگر حدیث طیر درست باشد نبوّت باطل است!
ذهبی که خودش در دشمنی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حرفهای است میگوید: این چه عبارت زشت و نحسی است. بیادب!
در اتفاقات اخیر که بعضی توهین کردند، به این جمله نگاه کنید، میگوید: اگر این درست باشد نبوّت باطل است. منظور او این است که این حدیث درست نیست. ذهبی ذیل این میگوید: این چه حرف نحسِ شومی است که تو میزنی که اصلاً بحث بطلان نبوّت پیامبر را در بحث میآوری و جسارت میکنی. حتّی اگر حدیث طیر درست باشد نبوّت پیغمبر قطعی است و…
بعدها آنقدر محکم شده است که اگر نتوانند با روایتی کاری کنند هم میگویند روایت را قبول نمیکنیم و اگر اینطور باشد نبوّت باطل است!
روضه و توسّل به امام رضا صلوات الله علیه
امشب به سلطان اولیاء حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه متوسّل هستیم.
پایان مفاتیح بعد از زیارت جامعه کبیره صلوات بر حجج طاهره داریم که از امام حسن عسکری علیه الصلاة و السلام رسیده است و اصل آن در مصباح شیخ طوسی است. این دعا گنج بسیار بزرگی است، چهارده صلوات از امام حسن عسکری علیه السلام برای چهارده معصوم است. ان شاء الله فدای امام حسن عسکری علیه السلام بشوم، وقتی به خود حضرت عسکری سلام الله علیه رسیده است سکوت کردهاند، راوی گفته است که آقا! راجع به خودتان هم بفرمایید، حضرت هم خیلی مختصر فرمودهاند، در ادامه برای حضرت حجّت ارواحنا فداه هم قدری مفصل فرمودهاند.
صلواتی که امام حسن عسکری صلوات الله علیه برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرموده است بسیار عظیم الشأن است.
وقتی به حضرت رضا علیه السلام میرسد عبارتی میفرمایند که این مقدّمهی توسّل من است، میفرمایند: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ» خدایا! صلوات و درودت را بفرست بر علی بن موسی که او را برگزیدی و پسندید و انتخاب کردی «وَرَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ» هر کسی از بندگان را که بخواهی راضی کنی، دل هر کسی را که بخواهی بدست بیاوری با امام رضا علیه السلام بدست میآوری.
دل در دست امام رضا سلام الله علیه است، هر کسی صدای من را میشنود، هر کسی که صوت من را میشنود، هر کسی که در مجلس است، زن و شوهری که با هم مشکل دارند به امام رضا علیه السلام پناه ببرند. اگر میخواهی حرف حق شما به دل کسی بنشیند به امام رضا علیه السلام متوسّل شوید. دل میانِ دو انگشتِ قَدَرقدرتِ علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است.
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ وَرَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ»، رضا در این عالم به دست امام رضا علیه السلام است، اگر مجلسی را میپسندی… ما اینطور هستیم که اگر احساس کنیم مجلسی مورد پسند واقع شد، اولین کسی که از او تشکر میکنیم امام رضا صلوات الله علیه است. من به هر مجلسی که بخواهم بروم قبل از آن به امام رضا علیه السلام متوسّل هستم.
آقا! تو که میدانی ما هیچ چیزی نیستیم… دل در دست امام رضا علیه السلام است، دلِ امام زمان ارواحنا فداه هم به دست امام رضا علیه السلام است، اگر نمیتوانم با حضرت حجّت ارواحنا فداه ارتباط بگیرم باید به امام رضا علیه السلام پناه ببرم.
اگر یک شاکی دارید که سعی میکنید جبران کنید ولی او سختگیر است به امام رضا علیه السلام پناه ببرید و التماس کنید. کسی را که خدا این مقام را به او داده است، «رَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ»، خودِ خدای متعال اینطور قرار داده است، روز قیامت هم او شفاعت ما را میکند تا خدا را راضی کند.
برای این معنا روایات متعددی داریم، من یکی از این روایات را عرض میکنم.
حضرت صادق صلوات الله علیه فرمودند: «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا». به شما بشارت میدهم که خداوند فریادرس امّت را خواهد رساند.
همهی ائمه غوث و غیاث هستند، همه فریادرس هستند، ولی اینکه حضرت صادق صلوات الله علیه برای حضرت رضا سلام الله علیه بیان میکنند درواقع جایگاه ویژه را بیان میفرمایند.
همهی ائمه مصباح هدی و سفینه نجات هستند ولی اینکه در روایات هست ذیل عرش مکتوب است که «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة» یعنی یک ویژگی دارد، برای همین در موضوع هدایت و مغفرت و استغفار ما را زیاد به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ارجاع دادهاند.
امام صادق صلوات الله علیه در مورد حضرت رضا سلام الله علیه فرمودند: «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا»، خدا فریادرس شما را میرساند.
امام صادق علیه الصلاة و السلام فرمودند که «أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشْهَدُ مَقَامِي، وَتَسْمَعُ كَلامِي وَ تَرُدُّ سَلامِی» شهادت میدهم الآن هم تو به یاد ما بودی که ما به یاد تو افتادیم، هرگز هیچ چیزی از ما شروع نمیشود، تا میل از جانب آنها نباشد از جانب ما اتفاقی نمیافتد، صدا میزنند که دلِ ما به سمتِ ایشان متوجّه میشود، «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا»…
یا امام رضا! رجب گذشت، شعبان گذشت، در حال نزدیک شدن به شب قدر هستیم، وضع من هنوز خیلی خراب است، «يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَسَتَرَ الْقَبِيحَ»، یا امام رضا! من هنوز در همان شعبان ماندهام و از دست دادگی آن من را بیچاره کرده است که «إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ»،[12] این روایاتی که در مورد قیامت است و آبروریزیِ قیامت…
ان شاء الله امشب ما را زائر امام رضا علیه السلام قلمداد کنند…
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم، یااَبَالحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ موُسَی الرِضا یَابنَ أمیرالمؤمِنین یَابنَ فاطِمَة یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه انعام، آیه 103 (لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ)
[5] الاختلاف في اللفظ والرد على الجهمية ، جلد 1 ، صفحه 54 (وقد رأيت هؤلاء أيضاً حين رأوا غلو الرافضة في حب علي وتقديمه على ما قدمه رسول الله صلى الله عليه وسلم وصحابته عليه وادعاءهم له شركة النبي صلى الله عليه وسلم في نبوته، وعلم الغيب للأئمة من ولده وتلك الأقاويل والأمور السرية التي جمعت إلى الكذب والكفر إفراط الجهل والغباوة، ورأوا شتمهم خيار السلف وبغضهم وتبرأهم منهم، قابلوا ذلك أيضاً بالغلو في تأخير علي كرم الله وجهه وبخسه حقه، ولحنوا في القول وإن لم يعرضوا إلى ظلمه، واعتدوا عليه بسفك الدماء بغير حق ونسبوه إلى الممالأة على قتل عثمان رضي الله عنه، وأخرجوه بجهلهم من أئمة الهدى إلى جملة أئمة الفتن ولم يوجبوا له اسم الخلافة، لاختلاف الناس عليه، وأوجبوها ليزيد بن معاوية لإجماع الناس عليه واتهموا من ذكره بغير خير.)
[6] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ، جلد ۳ ، صفحه ۱۱۸
[7] سوره مبارکه رعد، آیه 31 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)
[8] صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 128 (حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِيزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: كُنْتُ أُقْرِئُ رِجَالًا مِنَ المُهَاجِرِينَ، مِنْهُمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ، فَبَيْنَمَا أَنَا فِي مَنْزِلِهِ بِمِنًى، وَهُوَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، فِي آخِرِ حَجَّةٍ حَجَّهَا، إِذْ رَجَعَ إِلَيَّ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَالَ: لَوْ رَأَيْتَ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ اليَوْمَ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ، هَلْ لَكَ فِي فُلاَنٍ؟ يَقُولُ: لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ لَقَدْ بَايَعْتُ فُلاَنًا، فَوَاللَّهِ مَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ إِلَّا فَلْتَةً فَتَمَّتْ، فَغَضِبَ عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَقَائِمٌ العَشِيَّةَ فِي النَّاسِ، فَمُحَذِّرُهُمْ هَؤُلاَءِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَغْصِبُوهُمْ أُمُورَهُمْ. قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ لاَ تَفْعَلْ، فَإِنَّ المَوْسِمَ يَجْمَعُ رَعَاعَ النَّاسِ وَغَوْغَاءَهُمْ، فَإِنَّهُمْ هُمُ الَّذِينَ يَغْلِبُونَ عَلَى قُرْبِكَ حِينَ تَقُومُ فِي النَّاسِ، وَأَنَا أَخْشَى أَنْ تَقُومَ فَتَقُولَ مَقَالَةً يُطَيِّرُهَا عَنْكَ كُلُّ مُطَيِّرٍ، وَأَنْ لاَ يَعُوهَا، وَأَنْ لاَ يَضَعُوهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا، فَأَمْهِلْ حَتَّى تَقْدَمَ المَدِينَةَ، فَإِنَّهَا دَارُ الهِجْرَةِ وَالسُّنَّةِ، فَتَخْلُصَ بِأَهْلِ الفِقْهِ وَأَشْرَافِ النَّاسِ، فَتَقُولَ مَا قُلْتَ مُتَمَكِّنًا، فَيَعِي أَهْلُ العِلْمِ مَقَالَتَكَ، وَيَضَعُونَهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا. فَقَالَ عُمَرُ: أَمَا وَاللَّهِ – إِنْ شَاءَ اللَّهُ – لَأَقُومَنَّ بِذَلِكَ أَوَّلَ مَقَامٍ أَقُومُهُ بِالْمَدِينَةِ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَقَدِمْنَا المَدِينَةَ فِي عُقْبِ ذِي الحَجَّةِ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الجُمُعَةِ عَجَّلْتُ -[169]- الرَّوَاحَ حِينَ زَاغَتِ الشَّمْسُ، حَتَّى أَجِدَ سَعِيدَ بْنَ زَيْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ جَالِسًا إِلَى رُكْنِ المِنْبَرِ، فَجَلَسْتُ حَوْلَهُ تَمَسُّ رُكْبَتِي رُكْبَتَهُ، فَلَمْ أَنْشَبْ أَنْ خَرَجَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ مُقْبِلًا، قُلْتُ لِسَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ: لَيَقُولَنَّ العَشِيَّةَ مَقَالَةً لَمْ يَقُلْهَا مُنْذُ اسْتُخْلِفَ، فَأَنْكَرَ عَلَيَّ وَقَالَ: مَا عَسَيْتَ أَنْ يَقُولَ مَا لَمْ يَقُلْ قَبْلَهُ، فَجَلَسَ عُمَرُ عَلَى المِنْبَرِ، فَلَمَّا سَكَتَ المُؤَذِّنُونَ قَامَ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَائِلٌ لَكُمْ مَقَالَةً قَدْ قُدِّرَ لِي أَنْ أَقُولَهَا، لاَ أَدْرِي لَعَلَّهَا بَيْنَ يَدَيْ أَجَلِي، فَمَنْ عَقَلَهَا وَوَعَاهَا فَلْيُحَدِّثْ بِهَا حَيْثُ انْتَهَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ، وَمَنْ خَشِيَ أَنْ لاَ يَعْقِلَهَا فَلاَ أُحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَكْذِبَ عَلَيَّ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالحَقِّ، وَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الكِتَابَ، فَكَانَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ آيَةُ الرَّجْمِ، فَقَرَأْنَاهَا وَعَقَلْنَاهَا وَوَعَيْنَاهَا، رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ، فَأَخْشَى إِنْ طَالَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ: وَاللَّهِ مَا نَجِدُ آيَةَ الرَّجْمِ فِي كِتَابِ اللَّهِ، فَيَضِلُّوا بِتَرْكِ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ، وَالرَّجْمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ حَقٌّ عَلَى مَنْ زَنَى إِذَا أُحْصِنَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ، إِذَا قَامَتِ البَيِّنَةُ، أَوْ كَانَ الحَبَلُ أَوِ الِاعْتِرَافُ، ثُمَّ إِنَّا كُنَّا نَقْرَأُ فِيمَا نَقْرَأُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ: أَنْ لاَ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، فَإِنَّهُ كُفْرٌ بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، أَوْ إِنَّ كُفْرًا بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ. أَلاَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: ” §لاَ تُطْرُونِي كَمَا أُطْرِيَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ، وَقُولُوا: عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ ” ثُمَّ إِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّ قَائِلًا مِنْكُمْ يَقُولُ: وَاللَّهِ لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ بَايَعْتُ فُلاَنًا، فَلاَ يَغْتَرَّنَّ امْرُؤٌ أَنْ يَقُولَ: إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ، أَلاَ وَإِنَّهَا قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ، وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا، وَلَيْسَ مِنْكُمْ مَنْ تُقْطَعُ الأَعْنَاقُ إِلَيْهِ مِثْلُ أَبِي بَكْرٍ، مَنْ بَايَعَ رَجُلًا عَنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ المُسْلِمِينَ فَلاَ يُبَايَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِي بَايَعَهُ، تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلاَ، وَإِنَّهُ قَدْ كَانَ مِنْ خَبَرِنَا حِينَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا، وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا، وَاجْتَمَعَ المُهَاجِرُونَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقُلْتُ لِأَبِي بَكْرٍ: يَا أَبَا بَكْرٍ انْطَلِقْ بِنَا إِلَى إِخْوَانِنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَانْطَلَقْنَا نُرِيدُهُمْ، فَلَمَّا دَنَوْنَا مِنْهُمْ، لَقِيَنَا مِنْهُمْ رَجُلاَنِ صَالِحَانِ، فَذَكَرَا مَا تَمَالَأَ عَلَيْهِ القَوْمُ، فَقَالاَ: أَيْنَ تُرِيدُونَ يَا مَعْشَرَ المُهَاجِرِينَ؟ فَقُلْنَا: نُرِيدُ إِخْوَانَنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالاَ: لاَ عَلَيْكُمْ أَنْ لاَ تَقْرَبُوهُمْ، اقْضُوا أَمْرَكُمْ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَنَأْتِيَنَّهُمْ، فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَيْنَاهُمْ فِي -[170]- سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، فَإِذَا رَجُلٌ مُزَمَّلٌ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالُوا: هَذَا سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ، فَقُلْتُ: مَا لَهُ؟ قَالُوا: يُوعَكُ، فَلَمَّا جَلَسْنَا قَلِيلًا تَشَهَّدَ خَطِيبُهُمْ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَنَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ وَكَتِيبَةُ الإِسْلاَمِ، وَأَنْتُمْ مَعْشَرَ المُهَاجِرِينَ رَهْطٌ، وَقَدْ دَفَّتْ دَافَّةٌ مِنْ قَوْمِكُمْ، فَإِذَا هُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يَخْتَزِلُونَا مِنْ أَصْلِنَا، وَأَنْ يَحْضُنُونَا مِنَ الأَمْرِ. فَلَمَّا سَكَتَ أَرَدْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ، وَكُنْتُ قَدْ زَوَّرْتُ مَقَالَةً أَعْجَبَتْنِي أُرِيدُ أَنْ أُقَدِّمَهَا بَيْنَ يَدَيْ أَبِي بَكْرٍ، وَكُنْتُ أُدَارِي مِنْهُ بَعْضَ الحَدِّ، فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: عَلَى رِسْلِكَ، فَكَرِهْتُ أَنْ أُغْضِبَهُ، فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَكَانَ هُوَ أَحْلَمَ مِنِّي وَأَوْقَرَ، وَاللَّهِ مَا تَرَكَ مِنْ كَلِمَةٍ أَعْجَبَتْنِي فِي تَزْوِيرِي، إِلَّا قَالَ فِي بَدِيهَتِهِ مِثْلَهَا أَوْ أَفْضَلَ مِنْهَا حَتَّى سَكَتَ، فَقَالَ: مَا ذَكَرْتُمْ فِيكُمْ مِنْ خَيْرٍ فَأَنْتُمْ لَهُ أَهْلٌ، وَلَنْ يُعْرَفَ هَذَا الأَمْرُ إِلَّا لِهَذَا الحَيِّ مِنْ قُرَيْشٍ، هُمْ أَوْسَطُ العَرَبِ نَسَبًا وَدَارًا، وَقَدْ رَضِيتُ لَكُمْ أَحَدَ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ، فَبَايِعُوا أَيَّهُمَا شِئْتُمْ، فَأَخَذَ بِيَدِي وَبِيَدِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ الجَرَّاحِ، وَهُوَ جَالِسٌ بَيْنَنَا، فَلَمْ أَكْرَهْ مِمَّا قَالَ غَيْرَهَا، كَانَ وَاللَّهِ أَنْ أُقَدَّمَ فَتُضْرَبَ عُنُقِي، لاَ يُقَرِّبُنِي ذَلِكَ مِنْ إِثْمٍ، أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَأَمَّرَ عَلَى قَوْمٍ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ، اللَّهُمَّ إِلَّا أَنْ تُسَوِّلَ إِلَيَّ نَفْسِي عِنْدَ المَوْتِ شَيْئًا لاَ أَجِدُهُ الآنَ. فَقَالَ قَائِلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: أَنَا جُذَيْلُهَا المُحَكَّكُ، وَعُذَيْقُهَا المُرَجَّبُ، مِنَّا أَمِيرٌ، وَمِنْكُمْ أَمِيرٌ، يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ. فَكَثُرَ اللَّغَطُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، حَتَّى فَرِقْتُ مِنَ الِاخْتِلاَفِ، فَقُلْتُ: ابْسُطْ يَدَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ، فَبَسَطَ يَدَهُ فَبَايَعْتُهُ، وَبَايَعَهُ المُهَاجِرُونَ ثُمَّ بَايَعَتْهُ الأَنْصَارُ. وَنَزَوْنَا عَلَى سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: قَتَلْتُمْ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، فَقُلْتُ: قَتَلَ اللَّهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، قَالَ عُمَرُ: وَإِنَّا وَاللَّهِ مَا وَجَدْنَا فِيمَا حَضَرْنَا مِنْ أَمْرٍ أَقْوَى مِنْ مُبَايَعَةِ أَبِي بَكْرٍ، خَشِينَا إِنْ فَارَقْنَا القَوْمَ وَلَمْ تَكُنْ بَيْعَةٌ: أَنْ يُبَايِعُوا رَجُلًا مِنْهُمْ بَعْدَنَا، فَإِمَّا بَايَعْنَاهُمْ عَلَى مَا لاَ نَرْضَى، وَإِمَّا نُخَالِفُهُمْ فَيَكُونُ فَسَادٌ، فَمَنْ بَايَعَ رَجُلًا عَلَى غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ المُسْلِمِينَ، فَلاَ يُتَابَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِي بَايَعَهُ، تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلاَ)
[9] نهج البلاغه، خطبه 66
[10] فيض الباري على صحيح البخاري، جلد 4، صفحه 464 (وما ذكر الأشعريُّ هو الصوابُ، لورود الأحاديث فيه فوق ما يَثْبُتُ به التواتر، وهكذا فضل الخَتَنَيْنِ أيضًا. ثم الترتيبُ بينهم بعكس قرابتهم إلى النبيِّ صلى الله عليه وسلّم فأقربهم نَسَبًا آخرهم فضلًا، وهو عليّ، ثم عثمان، ثم عمر، ثم إن أبا بكر ألضلُ من المهديِّ جزمًا.)
[11] إنَّ النَّبِی(ص) کانَ عِندَهُ طائِرٌ، فَقالَ: اللَّهُمَ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّیرِ. فَجاءَ أبو بَکرٍ، فَرَدَّهُ، ثُمَّ جاءَ عُمَرُ، فَرَدَّهُ، ثُمَّ جاءَ عَلِی، فَأَذِنَ لَهُ.
[12] مناجات شعبانیه