درنگی بر نهج البلاغه ـ جلسه سیزدهم

3

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 19 آذر 1400، سیزدهمین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «حقوق متقابل مردم و حکومت» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

درنگی بر خطبه 216 نهج البلاغه

کلامی که امروز از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میهمان آن هستیم معمولا خطبه 216 نهج البلاغه است، در بعضی از شماره‌ها 214 است، این خطبه را در این حوالی می‌توان پیدا کرد.

قبل از سید رضی رضوان الله تعالی علیه در جلد پایانی کتاب کافی هم که موسوم به روضه است هم مبسوط‌تر از خطبه‌ای که در نهج البلاغه است آمده است، و گفته شده است که این را امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین فرموده است.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخنی را در صفین فرموده باشند یعنی در شرایطی که حضرت یک اقتدار نظامی داشته‌اند، لشگری فراهم بوده است، و بعد هم به جنگِ دشمنان خدا رفته‌اند. اگر پایان صفین هم فرموده باشند یعنی ابتدای کار در اوج قدرت هستند، معمولاً حاکمان در اوج قدرت از این حرف‌ها نمی‌زنند، اگر نیمه‌ی دوم جنگ صفین، یعنی در ماجرای حکمیت و امثال این‌ها فرموده باشند، باز هم اینجا باید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از مردم گله کنند و قاعدتاً نباید اینچنین سخن بفرمایند.

این خطبه از آن خطبه‌هایی است که سوءاستفاده‌های زیادی از آن می‌شود، آن‌هایی که می‌خواهند حکومت‌ها را نقد کنند این را وسیله‌ی نقد قرار می‌دهند و آن‌هایی که می‌خواهند بر سر مردم بزنند، این خطبه را برای زدن بر سر مردم استفاده می‌کنند.

ان شاء الله خدای متعال ما را از این موضوع نجات بدهد که بجای اینکه بر سر سفره و کلام معصوم بنشینیم، بخواهیم غرض‌های خودمان را در قالب کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به دیگران تحمیل کنیم. خلاصه این از آن چیزهایی است که هم در رفتار اجتماعی مردم بشدّت مهم است و هم در مسئولان.

ابتدا یک مثال می‌زنم و بعد وارد بحث می‌شوم.

شک نیست که هر کسی وظیفه و وظائفی دارد، طبعاً وظایف حاکمان و مسئولان قابل قیاس با مردم نیست، حال اگر در یک جایی و در یک فشاری مانند فشار اقتصادی قرار گرفتند، هر دو باید به وظایف خود عمل کنند، طبعاً وظایف حاکمان آنقدر که زیاد است غیرقابل قیاس است. نه طبقه‌ی حاکمان باید آیات و روایاتی را برجسته کنند که اگر مردم تقوا داشتند مثلاً برکات نازل می‌شد، که این کلام کاملاً درستی است، آیه قرآن است و کسی جرأت انکار آن را ندارد، گاهی هم ممکن است کسی این را استفاده کند و غرضی نداشته باشد، ولی بخاطر اینکه مردم در شرایطی هستند که به دنبال مقصر می‌گردند، ممکن است که خیال کنند یا نگران بشوند یا تجربه‌ی قبلی دارند ناراحت بشوند که الآن می‌خواهند مقصر را جابجا کنند و جای جلاد و شهید را عوض کنند یا اینکه می‌خواهند جای مقصر و کم‌کار را عوض کنند.

شک نیست که افراد متعددی در هر اتفاق اجتماعی دخیل هستند، همه باید مسئولیت خودشان را بپذیرند، مسئله با فحش هم حل نمی‌شود، بالاخره اگر اهل شهر‌ها و کشورها ایمان داشتند و تقوا داشتند، در آن کریمه شریفه «لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»،[4] در خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم بود که فرمودند: اگر می‌گذاشتید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حکومت برسند برکات آسمان‌ها و زمین بر شما نازل می‌شد.

منتها این موضوع یک طرفه نیست، یعنی دیدنِ یک دلیل و ندیدنِ باقی ادلّه ظلم است. خیلی اوقات وقتی پزشک دارو می‌دهد، در کنار آن غذایی که مصلح دارد، در کنار آن هم داروهای دیگری می‌دهد، مثلاً کورتون می‌دهد و در کنار آن داروهایی می‌دهد که گوارش آسیب نخورد، اگر کسی یکی از داروها را مصرف کند و دیگری را استفاده نکند آسیب‌زنندگی زیادی دارد.

اینجا یک موضوع بسیار بسیار مهمی است، من متن را از کافی می‌خوانم، ولی شما متن را در خطبه 216 نهج البلاغه پیدا می‌کنید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راجع به حقوق مردم و مسئولان صحبت کرده‌اند، عام هم فرموده‌اند، و تقریباً هم معمولاً ما رعایت نمی‌کنیم، معمولاً حاکمان بیشتر رعایت نمی‌کنند، اما اینکه بگوییم مردم هم کم‌کاری ندارند نیست، ولی همانطور که عرض کردم مسئولین هم مسئولیت بیشتری دارند و هم کم‌کاری و هم عدم عملشان.

متنی که در کافی شریف هست، در چاپ‌های هشت جلدی، صفحه 353 جلد هشتم است، چاپ دارالحدیث، جلد 8 صفحه 776، نهج البلاغه هم معمولاً خطبه 216 است.

بعد از اینکه سلسله سند را می‌آورد، از جابر از امام باقر سلام الله علیه، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در میان جنگ صفین سخنرانی کردند.

خود این موضوع از عجایب است، ما معمولاً تک‌بُعدی هستیم، اگر جنگ و درگیری و اغتشاش داریم یک چیز را اصل قرار می‌دهیم و مابقی را رها می‌کنیم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک هفته بعد از اینکه حق حاکمیتشان غصب شده بود و در آن شرایط بودند خطبه‌های مهم توحیدی در مدینه خوانده‌اند، این دلسوزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عجیب است. این موضوع واضح است که کسی نمی‌تواند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بشود ولی خواص جامعه باید این مسیر را بروند، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از دلسوزی مردم مدینه استعفاء نکرده‌اند، آن هم با خطبی که احساس می‌کنم نه من عرضه‌ی بیان آن‌ها را دارم و نه مخاطب توان فهم آن را!

در حالی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این خطبه را برای نخبگان و حکیمان اهل تقوا نفرموده‌اند، این را برای مردم مدینه‌ بیان کرده‌اند و یک هفته از غصب حکومت گذشته است.

این‌ها از عجایب است، اینجا جنگ است، خیلی چیزها در جنگ توجیه می‌شود، خیلی از اشتباهات، ممکن است بعضی از خشونت‌ها…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در میان جنگ اینطور فرموده‌اند، البته جنگ صفین بجز چند روز پایانی آن غروب تمام می‌شد و فرصت بود، البته آن‌ها عادت داشتند که بعد از نماز عشاء بخوابند، چون زمان خلیفه دوم این‌ها را با کتک می‌خواباندند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرموده بودند که باید بعد از نماز عشاء چیزی میل کنند و بعد استراحت کنند، خلیفه دوم توصیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را با چماق اجرایی کرده بود!

خود این موضوع هم یک شیوه است، یعنی ما فکر کنیم چون می‌خواهیم دلسوزی کنیم، با چماق دلسوزی کنیم، بحث الزام دولت به شریعت یک بحث است، آنجاهایی که الزامی نیست ولی الزام می‌کنیم یک بحث دیگر است، مانند خواب اجباری، مانند اینکه آمد و روی منبر نشست و گفت: اگر کسی از امروز مهریه‌ای برای همسر خود بیش از مهریه‌ای که پیامبر برای همسران خود تعیین کرد کند، من این را مصادره می‌کنم!

شما نمی‌توانید آزادی مردم را بی‌دلیل محدود کنید، می‌توانید مثلاً بگویید من به جهاتی چون شرایط دادگاه‌ها اجازه نمی‌دهد، این موضوع را از این مبلغ به بعد دادگاه کیفری تشکیل نمی‌دهم، یعنی مثلاً مسئله را حقوقی می‌کنم، یعنی داماد را بخاطر بدهی مهریه به زندان نمی‌اندازم، البته آن هم دلیل شرعی لازم دارد، چه کیفری کردن این موضوع و چه کیفری نکردن این موضوع، ما نمی‌توانیم آزادی مردم را به این راحتی محدود کنیم.

خلیفه دوم گفت من این کار را می‌کنم و خانمی هم از پشت پرده جواب داد، گفت: خدا می‌فرماید اگر مبلغ هم زیاد بود بدهید و چیزی هم نگیرید، خلیفه گفت: عجب! «كُل النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى النِّسَاءُ فِي الْبُيُوتِ»،[5] یعنی خانم‌ها هم از ما فقیه‌تر شده‌اند!

حال اینجا نگاه کنید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در یک شرایطی که مردم عادت داشتند کتک بخورند و صدایشان در نیاید این سخنان را فرموده‌اند: «فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»،[6] یعنی امام باقر علیه السلام یا راوی صدر کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه (حمد و ثنای الهی) را تلخیص کرده‌اند.

«أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اَللَّهُ تَعَالَى لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوَلاَيَةِ أَمْرِكُمْ» خدای متعال برای من یک حقی قرار داده است (حال که من حاکم شده‌ام).

اینجا حاکمیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را غیر از عصمت و امامت بلافصل ایشان ببینید، چون الآن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعد از عثمان آمده‌اند، یعنی بعنوان حاکم آمده‌اند نه معصوم، هنوز خیلی‌ها این حرف‌ها را نمی‌فهمیدند.

زمانی یک نفر آسمان و زمین را به یکدیگر می‌دوزد که به یک قدرتی برسد، این شخص باید مدام تاوان بدهد، باید به تمام کسانی که برای به قدرت رسیدن او تلاش کرده‌اند ما به ازاء و سهمیه بدهد، کمااینکه در دوره خلافت چنین شد، در بیشتر قدرت‌های سیاسی جهان هم امروز همینطور است که یک نفر آدمی که شایستگی محرزی ندارد وقتی به قدرت می‌رسد باید هوای آن کسانی که هوای او را داشته‌اند را داشته باشد. بالاخره یک توافق نانوشته یا نوشته‌ای است که هوای یکدیگر را داشته باشند. آن‌ها با این شرایط تفاوت دارد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور نبودند، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای رسیدن به قدرت زد و بند نکردند، امروز هم ممکن است کسی بدون زد و بند به قدرت برسد، یعنی موارد آن به نسبت بقیه نادر محسوب می‌شود، آنقدر که زد و بند وجود دارد.

حضرت فرمودند: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اَللَّهُ تَعَالَى لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوَلاَيَةِ أَمْرِكُمْ»، حال که من ولی امر شما شده‌ام خدای متعال یک حقی قرار داده است.

بالاخره کار سختی است، کسی که مسئول است از صبح تا شب درگیر است، آن کسی که ناشایست باشد مردم می‌گویند می‌خواستی نیایی که هم خودت را به زحمت نیندازی و هم ما را! چه کسی از تو دعوت کرده بوده است؟ اما کسی که سر او به تن او می‌ارزد، البته کسی که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قابل قیاس نیست، این شخص بالاخره از زندگی خود می‌افتد، از کار و کاسبی می‌افتد، یک آدم سالم پاکدست عادلی که یک مسئولیتی گرفته است اولاً از زندگی می‌افتد، ثانیاً برای اینکه کار پیش برود باید اختیاراتی داشته باشد، لذا فرمود: خدا برای من حقوقی قرار داده است که بر گردن شماست، شما باید کارهایی انجام بدهید، «وَ مَنْزِلَتِيَ اَلَّتِي أَنْزَلَنِي اَللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ بِهَا مِنْكُمْ» شما باید وظایفی را انجام بدهید که موفقیت پیش آید، «وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ اَلْحَقِّ مِثْلُ اَلَّذِي لِي عَلَيْكُمْ» همینطور شما هم مانند من حقوقی دارید.

توجه بفرمایید که اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعنوان حاکم سخن می‌فرمایند نه بعنوان معصوم، معصوم حقوق دیگری هم دارد.

بعد فرمودند: «وَ اَلْحَقُّ أَجْمَلُ اَلْأَشْيَاءِ فِي اَلتَّوَاصُفِ» حق، عدالت، پاکدستی، خوبی، برای توصیف کردن جزو زباترین چیزهاست، به هر کسی که تریبون بدهند همه اندر اوصاف حق و عدل حرف می‌زنند، «أَوْسَعُهَا فِي اَلتَّنَاصُفِ» در بیان و توصیف زیباترین است و اوسع است، هنگامی که زمان انصاف می‌رسد از همه تنگ‌تر است، یعنی آنجایی که من باید وظیفه‌ی خودم را انجام بدهم.

بسیاری از مسئولان در کشور ما و جاهای دیگر از خدای متعال بترسند باید استعفاء بدهند، یعنی وقتی می‌بیند کاری از دست او برنمی‌آید، چون یا توانایی ندارد یا این آدم وقتی در اینجا قرار می‌گیرد دشمنی زیاد است و نمی‌گذارند کار کند، این شخص هم که معصوم نیست، یعنی می‌بیند وقتی من به اینجا بیایم درگیری زیاد می‌شود و به مردم فشار می‌آید، اگر دیگری بیاید حساسیتی روی او نیست و کار مردم پیش می‌رود.

حضرت می‌فرمایند: حق در بیان و توصیف خیلی گسترده است، اما هنگامی که زمان انصاف می‌رسد اینطور نیست، هنگام عمل اینطور نیست.

من همینکه الآن این حرف‌ها را برای شما می‌زنم، تا زمانی است که من این حرف‌ها را می‌زنم، می‌گویند از هفته‌ی بعد یک نفر می‌آید که بهتر نهج البلاغه می‌گوید، آن موقع معلوم می‌شود که آیا این حرف‌ها راست بوده است یا نه، که من بگویم الحمدلله یک وظیفه و تکلیفی از ما ساقط شد و ان شاء الله خدای متعال زبان او را به حق گویا کند، یا اینکه به این طرف و آن طرف می‌روم و سعی می‌کنم او را ساقط کنم، هنگام عمل کار سخت است، تقریباً همه‌ی ما همینطور هستیم.

ما کسانی را می‌شناختیم و می‌شناسیم که وقتی با دانشجویان دختر و پسر صحبت می‌کنند، طوری حرف می‌زنند که همه می‌گویند ای کاش ما عروس یا همسر این شخص بودیم، اما همان آدم در خانه‌ی خود در رقابت با شمر است! متأسفانه این امر زیاد هم هست.

این دوگانگی در بیان و عمل، بین هیئتی‌ها و حزب‌اللهی‌ها و دینداران و دین‌دوستان متأسفانه زیاد است، اصلاً واقعاً یکی از دلایل دین‌گریزی ما هستیم! من کاری به حکومت‌ها ندارم که آن‌ها هم خیلی در دین‌گریزی و هم در جلب مردم به سمت دین خیلی مؤثر هستند، ولی واقعاً و انصافاً ما هم خیلی مؤثر هستیم. خدایا! به تو پناه می‌بریم. فرزندان من آینه‌ی دینداری من هستند، البته بجز موارد استثنائی… اگر فرزند من به دین علاقه‌مند نباشد برای این است که دین را در من ندیده است. خلاصه اینکه این دوگانگی زیاد است.

بعد فرمودند: «لاَ يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ» وقتی می‌گوییم حق یا عدل، نه اینکه برای یک نفر خاص باشد، یعنی حضرت می‌فرمایند نه اینکه چون من علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستم اینطور است، هر حاکمی که در حال کار کردن است باید این حق و حقوق را رعایت کنید، چه گرانی است و… او هم باید این حقوق را در مورد شما رعایت کند.

یعنی اینکه مثلاً چون کرونا هست نمی‌شود از چراغ قرمز رد شد، چون مثلاً قیمت اجاره خانه خیلی بالاست دلیل نمی‌شود که من از چراغ قرمز رد بشوم، دلیل نمی‌شود که من چک مردم را پاس نکنم، دلیل نمی‌شود که وقتی وعده می‌دهم عمل نکنم.

فرمودند: «لاَ يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ»، این حقی که می‌گویم حق اختصاصی نیست، اینطور نیست که چون من علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستم یک سری حقوق دارم و اگر نفر بعدی آمد هر بلایی که خواستید بر سر او بیاورید. هر کسی که حاکم است، مگر اینکه طاغوت باشد، ضمناً خود طاغوت هم در شرایطی حقوقی دارد، مثلاً شرایطی که کشور از بیرون در خطر است، آنجا باید به هر کسی که بخواهد امنیت کشور را حفظ کند کمک کرد، اما آن شرایط استثنائی است. اگر طاغوت نبود، یعنی مشروعیت نسبی داشت، اگر ناکارآمد هم بود یک سری حقوق دارد، چون اگر حقوق او را رعایت نکنید دیگر نمی‌تواند کار کند، اما شما هم حقوقی دارید و این ساقط نمی‌شود، برای یک نفر هم نیست، له و علیه همه است، «وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ ذَلِكَ لَهُ وَ لاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر هم قرار بود که یک نفر یک حقی داشته باشد که او قرار نباشد در قبال آن کاری انجام بدهد، او خدای متعال بود، خدای متعال است که چون منعم مبتدأ است، از ابتدا خلق کرده است و هیچ کسی بر گردن او حقی ندارد، اگر هم قرار باشد اوست و برای بقیه نیست.

کلام حضرت خیلی مهم است، یعنی وقتی حاکم شدی یا در جایگاه مردم قرار گرفتی شما باید این حقوق را بر خودت تکلیف بدانی، هر کسی که می‌خواهی باشی باش!

حضرت می‌فرمایند خدای متعال بخاطر قدرت بر بندگان خود و عدل خود… خدای متعال هم این را قرار داده است که مردم از او اطاعت کنند و ثواب می‌دهد و…

«ثُمَّ جَعَلَ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً فَرَضَهَا لِبَعْضِ اَلنَّاسِ عَلَى بَعْضٍ» این خدای قادرِ متعال که به کسی بدهی ندارد و حق اطاعت خود را واجب کرده است، که آن هم برای هدایت است و… باز هم قدردانی می‌کند و جزاء می‌دهد و ثواب می‌دهد و… یک سری حقوق هم قرار داده است، یک سری حقوقی برای مردم برای مردم و بین مردم، «فَجَعَلَهَا تَتَكَافَى فِي وُجُوهِهَا» این‌ها را در قبال هم قرار داده است، مثلاً مرد یک حق نفقه دارد و… خانم هم حقوقی دارد، مرد باید یک سری حقوق خانم را اجراء کند و خانم هم یک سری حقوق آقا را، هر کدام هم تکالیفی نسبت به هم دارند، «وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً» بعضی از آن‌ها موجب بعضی دیگر می‌شود، مثلاً اگر خانم ناشزه باشد نفقه‌ی او ساقط می‌شود، «وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ»، بعضی از آن‌ها هم تا زمانی که بعضی‌های دیگر اتفاق نیفتد واجب نمی‌شوند، مانند اینکه تا زمانی که شما دانشجو نیستید یک سری حقوق را ندارید و اگر دانشجو بشوید آن حق را پیدا می‌کنید، وقتی خطبه عقد را می‌خوانند نسبت به یکدیگر حقوقی پیدا می‌کنند نه قبل از آن.

بعد از آن می‌فرمایند: «فَأَعْظَمُ مِمَّا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ» بالاترین حقوق، سنگین‌ترین حق، در نتیجه بیشترین بدهی، حقوقی است که حاکم بر مردم دارند، یعنی مردم این وظیفه را دارند، بلافاصله آن طرف را هم می‌فرمایند، یعنی حق سیاسی مهم‌ترین حق است، «وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي»، مهم‌ترین حق، این همه حق الناس و… داریم، به تعبیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به چند دلیل حق الناس هم حق الله است، یعنی جزو حقوق الهی است، بزرگترین حق حقِ سیاسی است، چرا؟ برای اینکه تا زمانی که حکومت بصورت نسبی اصلاح نشود هیچ خیر عظیمی رخ نمی‌دهد.

روایات فراوانی که در مورد نهی از منکر و امر به معروف هست، در عظمت این امر، که هیچ فریضه‌ای، هیچ واجبی، هیچ مهمی اقامه نمی‌شود الا بعد از امر به معروف و نهی از منکر، قوام مواردی از امر به معروف و نهی از منکر فقط به حکومت است.

قوه قضائیه کار مردم نیست، کار حکومت است، جلوگیری از دزدی ظالمان و دستبرد سارقان و تعدی به فقرا و محرومان و ضعفا کار حکومت است، جلوگیری از انحراف امت، ایجاد مسیر هدایت، این‌ها از کارهای حکومت است، ایجاد زمینه رشد علمی و معرفتی، کار اصلی این امر برای حکومت است، فردی که اینقدر رشد نمی‌کند. شما بخواهید یا نخواهید، هرچه بخواهید آموزش بدهید، فرزندان شما چند مدرسه دارند، مدرسه آموزش و پرورش، تلویزیون، فضای افکار عمومی، اولویت‌هایی که حکومت به آن ضریب می‌دهد، چون چه بخواهید و چه نخواهید حکومت روی فرهنگ اثر می‌گذارد، کارهای فردی اصلاً قابل قیاس با کارهای حکومت نیست.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند بالاترین حق، حق بین حاکم و مردم است، حاکمان و مردم حقوقی دارند، این بالاترین است. اگر این بالاترین است می‌توان این نتیجه را گرفت که اگر کسی گناه سیاسی دارد، که من اینجا «سیاسی» را دو طرفه در نظر می‌گیرم، یعنی مردمی که حق حاکمیت را رعایت نمی‌کنند و حاکمی که حق مردم را رعایت نکند، این بالاترین است، وقتی بالاترین فریضه این است، عدم تحقق و تخلف و عصیان این امر هم بالاترین گناه است، یعنی گناه سیاسی بزرگتر از گناه فردی است، چه بسا بشود این را از سیره اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم برداشت کرد.

شاعر داریم که در بعضی از امور جزئی فسق دارد، مبتلا به بعضی از محرّمات شخصی است، گناه هم هست نستجیربالله… امام که در آنجا به دنبال یارکشی نیستند، مسئله امام در آنجا «هدایت» است، شاعر از ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در زمان ائمه بعدی می‌گوید، یعنی وجهه‌ای از این وجهه‌ی سیاسی و حاکمیتی است، یعنی شاعر در برابر شاه بنی عباس از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع می‌کند و امام خیلی او را تکریم می‌کنند، بقیه تعجّب می‌کنند و می‌گویند ما این شخص را می‌شناسیم و او خیلی هم علیه السلام نیست.

این درجه‌بندی یکی از آن جاهایی است که ما سقیفه‌ای عمل می‌کنیم، یعنی وقتی به قبح‌ها نسبت می‌دهیم، خودمان نسبت می‌دهیم.

زمانی صدا و سیما از مردم می‌پرسید که بهترین کار چیست؟ بدترین کار چیست؟ مردم هم اظهار نظر می‌کردند.

زمانی ما می‌خواهیم افکارسنجی کنیم و ببینیم فهم جامعه چیست، در این صورت که این کار را انجام می‌دهیم، یک زمانی می‌پرسیم تا تشخیص بدهیم که بهترین امر کدام است. چه کسی باید بگوید بهترین امر کدام است؟ این مردم از کجا تشخیص بدهند؟ هر کسی هم یک چیزی می‌گفت، یک نفر می‌گفت حق الناس، یک نفر می‌گفت چک مردم، یک نفر می‌گفت نیکی به پدر و مادر.

ما هم خودمان همین هستیم، مثلاً اگر ریش داشته باشد و هیئت برود و بعد به همسر خود ظلم کند، جایگاه او بهتر از کسی است که واجبات اصلی خودش را انجام می‌دهد ولی حجاب ندارد، به این شخص به نگاه شل‌دین نگاه می‌کنیم و به آن به این دید که یک بچه هیئتیِ دیندار است که یک گناهی هم دارد. الآن نمی‌خواهم بگویم کدامیک مهم‌تر است، اما این نسبت‌سنجی را از کجا آورده‌ایم؟ باید معلوم بشود. هر کدام را که بگویید دلیل می‌خواهد، اگر دلیلی نداشته باشیم درواقع نسبت بیخود به دین داده‌ایم. باید دلیل داشته باشیم که کدام گناه از دیگری اقبح است. ما در جامعه اولویت‌بندی و رده‌بندی می‌کنیم، یک سری چیزها را گناه‌تر می‌دانیم.

بسیاری از فسق و فجور بین ظاهراً دینداران رواج دارد ولی دیندار هستند…

آن‌هایی که عقیده بنده را در موضوع الزام دولت به شریعت و حجاب می‌دانند، می‌روند و به آنجا مراجعه می‌کنند که حرف بنده ناقص فهمیده نشود، ولی مثلاً بدحجاب را بی‌دین می‌بیند، چطور این‌ها را نسبت‌سنجی کرده است؟ ما خواه ناخواه در ذهنمان اولویت‌بندی داریم، در حالی که مردی که به همسر خود ظلم می‌کند و به زندگی فرزندان خود آسیب می‌زند، چون زمینه‌ی تربیت این بچه‌ها را خراب می‌کند و زمینه‌ی انحراف را ایجاد می‌کند، خدا می‌داند که وضع او چه خواهد شد، در بعضی از روایات هست که اگر زن و شوهر از یکدیگر راضی نباشند بهشتی نخواهند شد.

اینجا در این روایت منسوب به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: بالاترین امر سیاسی است.

منظور از این سیاسی هم کسی است که نسبت به جامعه اسلامی دغدغه دارد و سعی می‌کند وظایف خود را انجام بدهد، اگر اینطور نیست دینداری این شخص شُل است، گناه این شخص از بقیه بیشتر است، یعنی برای ما اولویت می‌سازد، یعنی ما باید اهل حقوق عامه باشیم، چون حق سیاسی درواقع حق اکثر مردم است، اگر حاکم را تضعیف کنی، این ظلم به همه است، اگر حاکم به مردم ظلم کند هم درواقع به اکثریت ظلم کرده است، یعنی ظلم اکثریتی است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «فَأَعْظَمُ مِمَّا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» بالاترین واجبی که خدای متعال قرار داده است، «مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ» از همه‌ی امور فردی و شخصی و اقتصادی و فرهنگی و… «حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي» است، چون با یکی از دو طرف هم کار پیش نمی‌رود.

«فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ» خدای متعال این را قرار داده است که انسجام جامعه حفظ بشود، «وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ» عزّت در دین پیدا کنند. گناه سیاسی به عزّت در دین آسیب می‌زند، به دین صدمه می‌زند، «وَ قِوَاماً لِسُنَنِ اَلْحَقِّ فِيهِمْ» برای این است که حق اجراء بشود، لذا اگر نباشد حق اجراء نمی‌شود، جلوی حق گرفته می‌شود، «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ» مردم درست نمی‌شوند تا زمانی که ولات درست بشوند و بعکس، یعنی یک هم‌افزایی است، «وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ» تا زمانی که مردم اهل استقامت و مستقیم الفکر و عقیده و عمل نباشند ولات درست نمی‌شوند، یعنی باید با هم حرکت کنیم، حتّی یک طرف اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد جامعه کامل درست پیش نمی‌رود، یعنی او وظیفه‌ی خود را درست انجام می‌دهد، اما یک جهت نمی‌تواند بارِ دو جهت را بکشد.

نکات روز مربوط به خطبه 216 نهج البلاغه

خیلی از اوقات وقتی مشکلات زیاد است، ممکن است فرض بفرمایید بگوید چون گرانی وجود دارد من از چراغ قرمز رد می‌شوم، چون گرانی است به محتوایت کامیون مواد غذایی یک نفر که چپ شده است هجوم می‌برند، گویا می‌خواهند مالی را از معاویه پس بگیرند، این مال را برمی‌دارند و فرار می‌کنند، چرا؟ چون دولت گران کرده است! این‌ها بهانه است. البته حکومت در ایجاد تفرقه بین مردم خیلی مؤثر است، در ایجاد الفت بین مردم خیلی مؤثر است، جامعه‌ای که نسبت به یکدیگر مهربان نباشند گویا می‌خواهند مال را از یاغی پس بگیرند، لذا این کار را زرنگی می‌دانند و از خوردن مال یکدیگر مبتهج هستند.

وقتی یک چیزی اینقدر مهم است که «أَعْظَمُ مِمَّا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ» است، بایستی در قانونگذاری خیلی دقت بشود، قانونگذاری یعنی مضیق کردنِ حقوق، اینجا هم کاری است که حاکم انجام می‌دهد نه مردم، مردم می‌توانند به پلاک‌های خودشان ماسک بزنند و مثلاً اعتراض خودشان را اینطور اعلام کنند، نمی‌توانند قانون جابجا کنند، این حاکم است که قانون را می‌نویسد، حال می‌خواهد قانونی باشد که تصویبی است یا آیین‌نامه‌ای است، مانند جرایم رانندگی.

ما هر قانونی که می‌نویسیم درواقع یک حقی را تضییع می‌کنیم، قانون کلاً تنگ‌کننده‌ی آزادی است، قانون پوشش، همه جا هم هست، البته محدوده‌ها متفاوت است، قانون چک، شما در روز می‌توانید چه میزان پولی را جابجا کنید، می‌بینید که همه‌ی این‌ها محدود کننده است، هر قانونی که باشد، وقتی شما می‌خواهید حق مردم را محدود کنید باید دلیل داشته باشید، یا دلیل شرعی یا عقلی یا اتصاف به اضطراری که بتواند این محذور را برای شما مباح کند. این از آن چیزهاست که معمولاً حاکمیت به آن توجه نمی‌کند، چه بسا که ما هم همینطور باشیم، مثلاً می‌خواهید بگویید از 10 شب تا 3 صبح محدودیت وجود دارد، این حق شرعی لازم دارد، می‌گوید بخاطر سلامتی مردم بوده است. اگر دلیل روشنی نباشد که برای سلامتی مردم بوده است تمام آن پول‌ها باید برگشت داده شود، یعنی حرام خورده‌اید، حرام هم خرد خرد درشت می‌شود، ساعت محدوده طرح ترافیک از 6:30 است نه از 7… در همین خیابان وحدت اسلامی مغازه‌هایی بودند که بستنی و جگر و… می‌فروختند، یک پل روگذر زدند و زندگی این‌ها را نابود کردند!

هر عملی که شما انجام می‌دهید، چه قانونی و چه اعمال می‌کنید، درواقع عده‌ای را بیچاره می‌کنید، و نگو حکومت این پل را ساخته است، اگر جامعه حق‌مدار باشد باید بگوید عده‌ای کاسب… کسی رانت خبری داشت و مغازه را دو ماه قبل فروخت و یک بیچاره‌ای هم خرید، یعنی گاهی ظلم ساختاری واقع می‌شود… اگر قوام زندگی مردم به این است که آن راه ایجاد بشود، آنجا به یک نفر می‌گویند که باید خانه‌ی خودت را بفروشی، اما این برای جایی است که واقعاً راه از مسیر دیگری وجود نداشته باشد و یا هزینه‌ی آن برای عموم مردم آنقدر زیاد باشد که بگویند این ضرر برای عموم است، آیا چنین چیزی رعایت می‌شود؟ یا مثلاً شهردار منطقه فلان و وزیر کذا و معاون اداره فلان ناگهان تصمیم می‌گیرد.

من موارد ساده را گفتم تا شما به موارد دیگر توجه کنید، مثلاً فرض بفرمایید که ما می‌گوییم برای کاندیداتوری ریاست جمهوری باید مدرک کارشناسی ارشد داشته باشند، بعد هم می‌گوییم این امر قانونی است، چون مثلاً تصویب کرده است و نفر بالایی هم تأیید کرده است، اگر دلیل نداشته باشد… البته آنجایی که چند نفر شرعی بررسی می‌کنند، اگر شرعی بررسی کرده‌اند این قسمت ساقط است، ولی شما عده‌ای را محدود می‌کنید، ولو دلسوزانه، شما حق ندارید کسی را محدود کنید، مگر اینکه دلیل داشته باشید، یعنی نمی‌شود حقِ آزادی مردم را محدود کرد، با هیچ دلسوزی، مگر اینکه یک دلیل شرعی باشد یا یک محذوری باشد، قاعدتاً خیلی از اوقات محذور است، منتها این خیلی فحص می‌خواهد، این یک ظلم به اکثریت است، یک نفر هزار تومان دزدی کند و یک نفر از جیب همه دزدی کند، این اینطور است، من هم می‌فهمم محذور است، ولی اگر کسی بداند این حق الناس است احتیاط و بررسی می‌کند و گتره عمل نمی‌کند.

مثلاً یکی از چیزهایی که من خیلی ناراحت هستم و اطلاعاتم هم در این زمینه کم است ولی فی الجمله ناراحت هستم، می‌گویم که اگر کسی اطلاعی دارد بگوید، مثلاً می‌گویند صیدی را در دریا به چینی‌ها داده‌اند که این‌ها می‌روند و کف دریا را هم جارو می‌کنند. اولاً حق صیادی آن مردمی که بدبختی‌های کنار دریا بودن مانند شرجی بودن را تحمل می‌کنند را عملاً گرفته است.

در ابتدا گفتند چنین چیزی رخ نداده است، مدام انکار شد، دولت عوض شد و گفتند جلوی این کار گرفته شد! مگر بود که گرفته شد؟

اگر شما بروید و بپرسید طرف می‌گوید مشکل داشتیم و کمبود بودجه بود و… این‌ها توجیه خوبی نیست که شما حق عده‌ای را محدود کنید، از آن طرف چون نمی‌توانی توضیح بدهی هم دروغ می‌گویی!

اگر این وصفی که من کردم درست باشد که ظاهراً اینطور است، مانند آن زمانی که وزرا گفتند بنزین گران نمی‌شود و گران شد، الان می‌گویند ارز 4200 تومانی را دست نمی‌زنیم ولی دست می‌زنند، ممکن است دلسوزی هم باشد ولی شما نمی‌توانید چون مسئول شده‌اید هر کاری که دوست دارید انجام بدهید، هر جایی که می‌خواهی محدود کنی یا دست در جیب مردم ببری و در زندگی مردم اثر بگذاری، برای این کار یا باید مجوز شرعی داشته باشی، یا اضطرار بگونه‌ای باشد که عقلای قوم که تشخیص می‌دهند بگویند همین است، نه اینکه دولت به دولت عوض بشود، اینکه رویه‌ها چهار سال به چهار سال یا هشت سال به هشت سال تغییر می‌کند یعنی نه دینی بوده است و نه عقلی بوده است و نه اضطراری! ممکن است دولت بعد هم همین کار را با کارِ این دولت کند.

حساس‌تر از این هم می‌شود گفت اما نمی‌خواهم بگویم.

ما دائماً در یک تعارض منافعی که حق یک عده‌ای غصب بشود هستیم، باید خیلی دقت کنیم، این هم نیست که بگوییم به ما ربطی ندارد و این‌ها هستند. یا رأی داده‌ای که این‌ها بیایند، یا به یک شخص بهتری رأی نداده‌ای که این‌ها آمده‌اند، یا بی‌خیال بوده‌ای که باید مجوز داشته باشی که چرا بی‌خیال بوده‌ای، یا بی‌خیال نبوده‌ای و کم‌دقت بوده‌ای، مشخص است که اینجا اگر کسی وظیفه‌ی خود را انجام داده باشد حجّت بر او تمام است، کسی که یک رأی با حجّت داده است مسلماً در همه‌ی گناهان بعدی شریک نیست، البته نباید بی‌خیال باشد.

ما اگر از منظر حق الهی ببینیم دیگر به جناح سیاسی خودمان توجه نمی‌کنیم که بگوییم این‌ها از جناح سیاسی ما هستند یا آن‌ها از جناح سیاسی آن‌ها هستند.

یکی از حقوق مهم مردم این است که الفت بین مردم و مسئولان حفظ بشود، هر چیزی که باعث خدشه و بدبینی به این الفت بشود باید کنار گذاشته شود. فلان فامیل چه اهمیتی دارد که بیاید و چنین بدبینی ایجاد کند؟ نیاید! اگر می‌خواهد خدمت کند پشت پرده خدمت کند و نام او را نبرید، چه لزومی دارد که نام او را ببرید؟

یکی از دلایلی که این اتفاقات براحتی می‌افتد این است که از منظر شرعی این وظیفه دیده نمی‌شود و اگر یک نفر هم بیاید از او تشکر می‌کنند، نه! وظیفه‌ی او بوده است، و اگر انجام ندهد بالاترین حق را خراب کرده است.

طرف به این موضوع حساس است که اگر مثلاً نخود می‌فروشد زیر آن کاغذ بگذارد که وزن کاغذ طرفین ترازو حفظ شود، حال در یک موضوع اجتماعی… شما نمی‌توانید از خیابان‌ها عبور نکنید، ما کسانی را می‌شناسیم که از بعضی از خیابان‌های تهران یا قم عبور نمی‌کنند، مردم که نمی‌توانند اینطور زندگی کنند، باید چکار کرد؟ باید حساس باشید. اگر جامعه حساس باشد مطالبه می‌کند که آیا حقوق مردمی که متضرر شده‌اند پرداخت شده است یا نه. اگر همه‌ی جامعه نسبت به حقوق حساس باشند، بالاترین حق که در برابر آن بالاترین تقوا می‌شود رعایت می‌شود، اگر نه نمی‌شود. بخشی از مشکلات ما الآن این است که ما بخاطر دقیق عمل نکردن، یک سری حقوق را تضییع کرده‌ایم، یا شما بگویید حکومت‌ها ناچار هستند این کار را انجام بدهند، باید حواس مردم به اندازه‌ی خودشان باشد، حداقل به این موضوع فکر کنند.

روضه و توسّل

در آستانه فاطمیه هستیم، یکی از عجیب‌ترین حقوق‌هایی که ضایع شد…

این‌هایی که عرض کردیم حق هر آدمی در یک نظام حکومتی است، مسلمان باشد یا معاهد باشد، یعنی یک نفر که شهروند جمهوری اسلامی است، یک نفر که شهروند حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، شهروند یک حکومتی است که اتصاف دینی دارد، حال خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که با هیچ کسی قابل قیاس نیستند ولی حکومت‌ها باید خودشان وظایفشان را انجام بدهند، هر کسی حق شهروندی دارد، شما بی‌اجازه نمی‌توانید وارد حریم او شوید، دین اجازه نمی‌دهد بجز مواردی که مثلاً خانه فساد تیمی است، مثلاً خانه تیمی ترور است، آنجا فساد فی الارض هست و با حکم قوه قضائیه ورود می‌کنند، در مابقی موارد، مثلا فرض کنید عده‌ای از اوباش یهودی در خانه‌ای فسق و فجور می‌کنند، اما فسق و فجورشان علنی نیست که جنبه‌ی تبلیغاتی و فساد داشته باشد، نمی‌شود وارد حریم آن خانه شد، تازه مواردی هم که فساد هست و فساد فی الارض هم هست، حکم حاکم شرع لازم است. اگر همسایه شما کلاً حجاب نداشته باشد هم شما می‌توانید بدون اذن به خانه‌ی او وارد شوید. شما حتّی اجازه ندارید به داخل خانه‌ی او نگاه کنید، نه اینکه در را باز کنید و داخل بروید، اما یک همسایه‌ای هم دارید که خیلی مراقب است، می‌دانید که خانم آن خانه خیلی عفیف است، مردِ آن خانه خیلی به این موضوع حساس است، طبعاً اینجا شما بیشتر رعایت می‌کنید، یعنی از حق واجب او هم بیشتر رعایت می‌کنید…

یا رسول الله!… در نظام صدر اسلام که فسق و فجور علنی هم نبود این حرمت نسبت به همه‌ی خانه‌ها بود، این ماجرا مشهور است که «سَمُرَة بن جُنْدَب» لعنت الله علیه که خانه‌ای فروخته بود… درختی در خانه‌ی کسی داشت، این «سَمُرَة بن جُنْدَب» می‌رفت تا به این درخت آب بدهد… صاحب خانه هم هر کاری کرد که این درخت را از او بخرد تا او وارد خانه او نشود، او قبول نکرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را واسطه کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: این درخت را بفروش، گفت: نمی‌فروشم! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: به من بفروش، مثلاً پول ده درخت را به تو می‌دهیم، گفت: نمی‌فروشم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من تضمین می‌کنم یک درخت در بهشت به تو بدهند… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای حریم یک مسلمان اینقدر حساس هستند!… «سَمُرَة بن جُنْدَب» قبول نکرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: درخت را از جای خود بکنید و جلوی او بیندازید، این شخص به حریم یک مسلمان تجاوز می‌کند.

در صدر اسلام اختلافی شد، حق واضحِ حقِ حقیق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود اما فرض کنید که طرف این چیزها را هم نفهمد، در آن خانه چه اتفاقی افتاده بود که باید حریم ایشان هتک می‌شد؟

دو روز است که ذهن بنده روی یک شعری درگیر است، اگر بتوانم فقط یک مصرع آن را عرض می‌کنم، چون توان ندارم بیان کنم؛ او خواسته است که همین فضا را توضیح بدهد، می‌گوید باید حق حریم هر مسلمانی حفظ بشود، حجاب و عفت هر مسلمانی باید رعایت بشود، نمی‌شود بدون اذن وارد خانه‌ی هیچ شهروندی شد، نه فقط مسلمان، می‌گوید: ولی به آن خانه حمله کردند، گویی آن خانه حرمتی ندارد… هنگامی که این حق در اینجا شکسته شد تمام حقوق را از بین بردند، تمرینِ ظلم عمومی شد، آیا کسی هست که ما برای امام زمان ارواحنا فداه گریه کنیم و فریاد بزنیم؟ عفّت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با عالم قابل قیاس نیست، کسی صدای ایشان را نشنیده بود، می‌گوید چنان حریم خانه را هتک کردند که همه صدای فریاد او را شنیدند…

همین برای اینکه عذاب بر امت نازل بشود کافی بود…

اینقدر را گفتم که عرض کنم در بین معصومین علیهم السلام، یک بزرگواری در بین بزرگواران ما، یک بزرگواری بود که دو مرتبه تجربه‌ی این هتک حرمت را داشت، خود ایشان هنگامی که چهار سال داشتند، در کودکی شاهد این صحنه بودند، آن مادری که چنان با جلالت بود که وقتی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد می‌شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حریم او را رعایت می‌کرد و دست و پای خود را جمع می‌کرد و مؤدب می‌ایستاد، کأنّه انگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معذب می‌شدند، همانطور که اگر ما در اینجا نشسته باشیم و یک ربّانی بیاید، ناگهان ما دست و پای خودمان را جمع می‌کنیم، نوع نشستن ما عوض می‌شود، با اینکه الآن بی‌ادبانه ننشسته‌ایم، ولی او یک ادب محضری دارد… هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد می‌شدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که در عالم کسی مانند ایشان ادب مع الله ندارد، هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌آمدند دست و پای خود را جمع می‌کردند، یعنی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حرمتِ اضافی قائل بودند…

این بچه‌ها در خانه‌ای بزرگ شده بودند که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواستند حرف بزنند با این تعابیر حرف می‌زدند که مثلاً «فاطمه! ای صاحب رشد و یقین، فقیری در پشت در به تو امید دارد»، این منسوب به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سر مقدّس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دامان گرفتند و فرمودند: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»،[7] حریم این خانه اینطور است، اینجا وقتی جبرئیل می‌خواهد بیاید دست و پای خود را گم می‌کند که مکان لازم ندارد، جبرئیل برای ورود به این خانه اذن می‌گیرد و بدون اذن وارد نمی‌شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این خانه بدون اذن وارد نمی‌شدند، با اینکه صاحب خانه بودند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خودشان را بندگان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دانستند، ولی برای همین خانه مردان حرامی نامحرم بی‌سر و صدا و اذن وارد شدند…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی مراعات می‌کردند که در منظر و صورتشان در محدوده‌های شنیده‌های دیگران قرار نگیرد، ایشان خیلی مراعات می‌کردند، اینجا کار به جایی رسید که همه صدای فریاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را شندند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها ایستاده بودند و دیدند… اینجا را دیدند و از مادر آموختند، خود حضرت زینب کبری سلام الله علیها در کربلا مبتلا شدند… همینقدر به شما عرض می‌کنم که همان بلا را شدیدتر بر سر حضرت زینب کبری سلام الله علیها آوردند، چون در یک جای دربسته و کوچه‌ی دربسته و… نبودند، در احاطه‌ی سی هزار نفر بودند، وسط روز بود، سواره‌های ایشان را احاطه کردند، اشیاء برای غارت کمتر از تعدادِ غارتگران بود، لذا از یکدیگر سبقت می‌گرفتند که از خیامِ آلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم غارت کنند…

اینجا در آن لحظه‌ای که حضرت زینب کبری سلام الله علیها در اوج اضطرار قرار گرفتند همان کاری را کردند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرده بودند، وقتی که آن حرامیان به پشت در آمدند و جسارت کردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر با این‌ها صحبت نکردند و رو کردند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ اِبْنَتِكَ»،[8] این حرف‌ها را راجع به دختر شما می‌زنند…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم همین کار را کردند، وقتی که ظلم به اوج خودش رسید، نوشته‌اند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها دست‌های مبارکشان را روی سرشان گذاشتند، رو کردند به مدینه و اینطور عرض کردند: «يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا»[9]

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه اعراف، آیه 96 (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)

[5] الموسوعة الفقهية الكويتية ، جلد 40 ، صفحه 343 (بِرَأْيِكَ أَمْ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَإِنَّا نَجِدُ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى بِخِلاَفِ مَا تَقُول، قَال اللَّهُ تَعَالَى: وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا فَبَقِيَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَاهِتًا وَقَال: كُل النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى النِّسَاءُ فِي الْبُيُوتِ . فَذَكَرَ الرَّاوِي أَنَّهَا كَانَتْ سَعْفَاءَ الْخَدَّيْنِ، وَفِي هَذَا إِشَارَةٌ إِلَى أَنَّهَا كَانَتْ مُسْفِرَةً عَنْ وَجْهِهَا، وَاسْتَدَل أَيْضًا بِحَدِيثِ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّ امْرَأَةً مَدَّتْ يَدَهَا إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِكِتَابٍ فَقَبَضَ يَدَهُ، فَقَالَتْ: يَا رَسُول اللَّهِ مَدَدْتُ يَدِي إِلَيْكَ بِكِتَابٍ فَلَمْ تَأْخُذْهُ، فَقَال: إِنِّي لَمْ أَدْرِ أَيَدُ امْرَأَةٍ هِيَ أَوْ رَجُلٍ؟ قَالَتْ: بَل يَدُ امْرَأَةٍ، قَال: لَوْ كُنْتِ امْرَأَةً لَغَيَّرْتِ أَظْفَارَكِ بِالْحِنَّاءِ. وَاسْتَدَلُّوا مِنَ الْمَعْقُول بِأَنَّ وَجْهَ الْمَرْأَةِ وَكَفَّيْهَا لَيْسَا بِعَوْرَةٍ، فَلَمْ يَحْرُمِ النَّظَرُ إِلَيْهِمَا كَوَجْهِ الرَّجُل، وَبِأَنَّ فِي إِظْهَارِ الْوَجْهِ وَالْكَفَّيْنِ ضَرُورَةً، لِحَاجَةِ الْمَرْأَةِ إِلَى الْمُعَامَلَةِ مَعَ الرِّجَال أَخْذًا وَعَطَاءً)

[6] الکافي ، جلد ۸ ، صفحه۳۵۲ (عَلِيُّ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلتَّيْمِيِّ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحَارِثِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلنَّاسَ بِصِفِّينَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اَللَّهُ تَعَالَى لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوَلاَيَةِ أَمْرِكُمْ وَ مَنْزِلَتِيَ اَلَّتِي أَنْزَلَنِي اَللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ بِهَا مِنْكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ اَلْحَقِّ مِثْلُ اَلَّذِي لِي عَلَيْكُمْ وَ اَلْحَقُّ أَجْمَلُ اَلْأَشْيَاءِ فِي اَلتَّوَاصُفِ وَ أَوْسَعُهَا فِي اَلتَّنَاصُفِ لاَ يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ ذَلِكَ لَهُ وَ لاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِصاً دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ ضُرُوبُ قَضَائِهِ وَ لَكِنْ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى اَلْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ كَفَّارَتَهُمْ عَلَيْهِ بِحُسْنِ اَلثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ وَ تَطَوُّلاً بِكَرَمِهِ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ اَلْمَزِيدِ لَهُ أَهْلاً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً فَرَضَهَا لِبَعْضِ اَلنَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَكَافَى فِي وُجُوهِهَا وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ فَأَعْظَمُ مِمَّا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَامَ أُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ وَ قِوَاماً لِسُنَنِ اَلْحَقِّ فِيهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتِ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى إِلَيْهَا اَلْوَالِي كَذَلِكَ عَزَّ اَلْحَقُّ بَيْنَهُمْ فَقَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ وَ طَابَ بِهِ اَلْعَيْشُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ وَ إِذَا غَلَبَتِ اَلرَّعِيَّةُ وَالِيَهُمْ وَ عَلاَ اَلْوَالِي اَلرَّعِيَّةَ اِخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ اَلْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَطَامِعُ اَلْجَوْرِ وَ كَثُرَ اَلْإِدْغَالُ فِي اَلدِّينِ وَ تُرِكَتْ مَعَالِمُ اَلسُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ اَلْآثَارُ وَ كَثُرَتْ عِلَلُ اَلنُّفُوسِ وَ لاَ يُسْتَوْحَشُ لِجَسِيمِ حَدٍّ عُطِّلَ وَ لاَ لِعَظِيمِ بَاطِلٍ أُثِّلَ فَهُنَالِكَ تَذِلُّ اَلْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ اَلْأَشْرَارُ وَ تَخْرَبُ اَلْبِلاَدُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ اَلْعِبَادِ فَهَلُمَّ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِلَى اَلتَّعَاوُنِ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْقِيَامِ بِعَدْلِهِ وَ اَلْوَفَاءِ بِعَهْدِهِ وَ اَلْإِنْصَافِ لَهُ فِي جَمِيعِ حَقِّهِ فَإِنَّهُ لَيْسَ اَلْعِبَادُ إِلَى شَيْءٍ أَحْوَجَ مِنْهُمْ إِلَى اَلتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ وَ حُسْنِ اَلتَّعَاوُنِ عَلَيْهِ وَ لَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اِشْتَدَّ عَلَى رِضَا اَللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي اَلْعَمَلِ اِجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا أَعْطَى اَللَّهُ مِنَ اَلْحَقِّ أَهْلَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى اَلْعِبَادِ اَلنَّصِيحَةُ لَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ اَلتَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ اَلْحَقِّ فِيهِمْ ثُمَّ لَيْسَ اِمْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي اَلْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ جَسُمَتْ فِي اَلْحَقِّ فَضِيلَتُهُ بِمُسْتَغْنٍ عَنْ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَقِّهِ وَ لاَ لاِمْرِئٍ مَعَ ذَلِكَ خَسَأَتْ بِهِ اَلْأُمُورُ وَ اِقْتَحَمَتْهُ اَلْعُيُونُ بِدُونِ مَا أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ وَ يُعَانَ عَلَيْهِ وَ أَهْلُ اَلْفَضِيلَةِ فِي اَلْحَالِ وَ أَهْلُ اَلنِّعَمِ اَلْعِظَامِ أَكْثَرُ فِي ذَلِكَ حَاجَةً وَ كُلٌّ فِي اَلْحَاجَةِ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرَعٌ سَوَاءٌ فَأَجَابَهُ رَجُلٌ مِنْ عَسْكَرِهِ لاَ يُدْرَى مَنْ هُوَ وَ يُقَالُ إِنَّهُ لَمْ يُرَ فِي عَسْكَرِهِ قَبْلَ ذَلِكَ اَلْيَوْمِ وَ لاَ بَعْدَهُ فَقَامَ وَ أَحْسَنَ اَلثَّنَاءَ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا أَبْلاَهُمْ وَ أَعْطَاهُمْ مِنْ وَاجِبِ حَقِّهِ عَلَيْهِمْ وَ اَلْإِقْرَارِ بِكُلِّ مَا ذَكَرَ مِنْ تَصَرُّفِ اَلْحَالاَتِ بِهِ وَ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَمِيرُنَا وَ نَحْنُ رَعِيَّتُكَ بِكَ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ بِإِعْزَازِكَ أَطْلَقَ عِبَادَهُ مِنَ اَلْغُلِّ فَاخْتَرْ عَلَيْنَا وَ أَمْضِ اِخْتِيَارَكَ وَ اِئْتَمِرْ فَأَمْضِ اِئْتِمَارَكَ فَإِنَّكَ اَلْقَائِلُ اَلْمُصَدَّقُ وَ اَلْحَاكِمُ اَلْمُوَفَّقُ وَ اَلْمَلِكُ اَلْمُخَوَّلُ لاَ نَسْتَحِلُّ فِي شَيْءٍ مَعْصِيَتَكَ وَ لاَ نَقِيسُ عِلْماً بِعِلْمِكَ يَعْظُمُ عِنْدَنَا فِي ذَلِكَ خَطَرُكَ وَ يَجِلُّ عَنْهُ فِي أَنْفُسِنَا فَضْلُكَ فَأَجَابَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اَللَّهِ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِكَ كُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ زَادَ حَقُّ اَللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ اَلْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ اَلنَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ اَلْفَخْرِ وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى اَلْكِبْرِ وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ اَلْإِطْرَاءَ وَ اِسْتِمَاعَ اَلثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اَللَّهِ كَذَلِكَ وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ اِنْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْكِبْرِيَاءِ وَ رُبَّمَا اِسْتَحْلَى اَلنَّاسُ اَلثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ اَلْبَقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَةُ وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَةِ وَ لاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لاَ تَظُنُّوا بِي اِسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي لِمَا لاَ يَصْلُحُ لِي فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ فَلاَ تَكُفُّوا عَنِّي مَقَالَةً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةً بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لاَ آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اَللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ اَلضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا اَلْبَصِيرَةَ بَعْدَ اَلْعَمَى فَأَجَابَهُ اَلرَّجُلُ اَلَّذِي أَجَابَهُ مِنْ قَبْلُ فَقَالَ أَنْتَ أَهْلُ مَا قُلْتَ وَ اَللَّهُ وَ اَللَّهِ فَوْقَ مَا قُلْتَهُ فَبَلاَؤُهُ عِنْدَنَا مَا لاَ يُكْفَرُ وَ قَدْ حَمَّلَكَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رِعَايَتَنَا وَ وَلاَّكَ سِيَاسَةَ أُمُورِنَا فَأَصْبَحْتَ عَلَمَنَا اَلَّذِي نَهْتَدِي بِهِ وَ إِمَامَنَا اَلَّذِي نَقْتَدِي بِهِ وَ أَمْرُكَ كُلُّهُ رُشْدٌ وَ قَوْلُكَ كُلُّهُ أَدَبٌ قَدْ قَرَّتْ بِكَ فِي اَلْحَيَاةِ أَعْيُنُنَا وَ اِمْتَلَأَتْ مِنْ سُرُورٍ بِكَ قُلُوبُنَا وَ تَحَيَّرَتْ مِنْ صِفَةِ مَا فِيكَ مِنْ بَارِعِ اَلْفَضْلِ عُقُولُنَا وَ لَسْنَا نَقُولُ لَكَ أَيُّهَا اَلْإِمَامُ اَلصَّالِحُ تَزْكِيَةً لَكَ وَ لاَ نُجَاوِزُ اَلْقَصْدَ فِي اَلثَّنَاءِ عَلَيْكَ وَ لَمْ يُكَنَّ فِي أَنْفُسِنَا طَعْنٌ عَلَى يَقِينِكَ أَوْ غِشٌّ فِي دِينِكَ فَنَتَخَوَّفَ أَنْ تَكُونَ أَحْدَثْتَ بِنِعْمَةِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَجَبُّراً أَوْ دَخَلَكَ كِبْرٌ وَ لَكِنَّا نَقُولُ لَكَ مَا قُلْنَا تَقَرُّباً إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِتَوْقِيرِكَ وَ تَوَسُّعاً بِتَفْضِيلِكَ وَ شُكْراً بِإِعْظَامِ أَمْرِكَ فَانْظُرْ لِنَفْسِكَ وَ لَنَا وَ آثِرْ أَمْرَ اَللَّهِ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَيْنَا فَنَحْنُ طُوَّعٌ فِيمَا أَمَرْتَنَا نَنْقَادُ مِنَ اَلْأُمُورِ مَعَ ذَلِكَ فِيمَا يَنْفَعُنَا فَأَجَابَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ وَ أَنَا أَسْتَشْهِدُكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ عَلَى نَفْسِي لِعِلْمِكُمْ فِيمَا وُلِّيتُ بِهِ مِنْ أُمُورِكُمْ وَ عَمَّا قَلِيلٍ يَجْمَعُنِي وَ إِيَّاكُمُ اَلْمَوْقِفُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اَلسُّؤَالُ عَمَّا كُنَّا فِيهِ ثُمَّ يَشْهَدُ بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَلاَ تَشْهَدُوا اَلْيَوْمَ بِخِلاَفِ مَا أَنْتُمْ شَاهِدُونَ غَداً فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ وَ لاَ يَجُوزُ عِنْدَهُ إِلاَّ مُنَاصَحَةُ اَلصُّدُورِ فِي جَمِيعِ اَلْأُمُورِ فَأَجَابَهُ اَلرَّجُلُ وَ يُقَالُ لَمْ يُرَ اَلرَّجُلُ بَعْدَ كَلاَمِهِ هَذَا لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَجَابَهُ وَ قَدْ عَالَ اَلَّذِي فِي صَدْرِهِ فَقَالَ وَ اَلْبُكَاءُ يَقْطَعُ مَنْطِقَهُ وَ غُصَصُ اَلشَّجَا تَكْسِرُ صَوْتَهُ إِعْظَاماً لِخَطَرِ مَرْزِئَتِهِ وَ وَحْشَةً مِنْ كَوْنِ فَجِيعَتِهِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ شَكَا إِلَيْهِ هَوْلَ مَا أَشْفَى عَلَيْهِ مِنَ اَلْخَطَرِ اَلْعَظِيمِ وَ اَلذُّلِّ اَلطَّوِيلِ فِي فَسَادِ زَمَانِهِ وَ اِنْقِلاَبِ جَدِّهِ وَ اِنْقِطَاعِ مَا كَانَ مِنْ دَوْلَتِهِ ثُمَّ نَصَبَ اَلْمَسْأَلَةَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالاِمْتِنَانِ عَلَيْهِ وَ اَلْمُدَافَعَةِ عَنْهُ بِالتَّفَجُّعِ وَ حُسْنِ اَلثَّنَاءِ فَقَالَ يَا رَبَّانِيَّ اَلْعِبَادِ وَ 1 يَا سَكَنَ اَلْبِلاَدِ أَيْنَ يَقَعُ قَوْلُنَا مِنْ فَضْلِكَ وَ أَيْنَ يَبْلُغُ وَصْفُنَا مِنْ فِعْلِكَ وَ أَنَّى نَبْلُغُ حَقِيقَةَ حُسْنِ ثَنَائِكَ أَوْ نُحْصِي جَمِيلَ بَلاَئِكَ فَكَيْفَ وَ بِكَ جَرَتْ نِعَمُ اَللَّهِ عَلَيْنَا وَ عَلَى يَدِكَ اِتَّصَلَتْ أَسْبَابُ اَلْخَيْرِ إِلَيْنَا أَ لَمْ تَكُنْ لِذُلِّ اَلذَّلِيلِ مَلاَذاً وَ لِلْعُصَاةِ اَلْكُفَّارِ إِخْوَاناً فَبِمَنْ إِلاَّ بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ بِكَ أَخْرَجَنَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَظَاعَةِ تِلْكَ اَلْخَطَرَاتِ أَوْ بِمَنْ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ اَلْكُرُبَاتِ وَ بِمَنْ إِلاَّ بِكُمْ أَظْهَرَ اَللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ اِسْتَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا حَتَّى اِسْتَبَانَ بَعْدَ اَلْجَوْرِ ذِكْرُنَا وَ قَرَّتْ مِنْ رَخَاءِ اَلْعَيْشِ أَعْيُنُنَا لِمَا وَلِيتَنَا بِالْإِحْسَانِ جَهْدَكَ وَ وَفَيْتَ لَنَا بِجَمِيعِ وَعْدِكَ وَ قُمْتَ لَنَا عَلَى جَمِيعِ عَهْدِكَ فَكُنْتَ شَاهِدَ مَنْ غَابَ مِنَّا وَ خَلَفَ أَهْلِ اَلْبَيْتِ لَنَا وَ كُنْتَ عِزَّ ضُعَفَائِنَا وَ ثِمَالَ فُقَرَائِنَا وَ عِمَادَ عُظَمَائِنَا يَجْمَعُنَا فِي اَلْأُمُورِ عَدْلُكَ وَ يَتَّسِعُ لَنَا فِي اَلْحَقِّ تَأَنِّيكَ فَكُنْتَ لَنَا أُنْساً إِذَا رَأَيْنَاكَ وَ سَكَناً إِذَا ذَكَرْنَاكَ فَأَيَّ اَلْخَيْرَاتِ لَمْ تَفْعَلْ وَ أَيَّ اَلصَّالِحَاتِ لَمْ تَعْمَلْ وَ لَوْ لاَ أَنَّ اَلْأَمْرَ اَلَّذِي نَخَافُ عَلَيْكَ مِنْهُ يَبْلُغُ تَحْوِيلَهُ جُهْدُنَا وَ تَقْوَى لِمُدَافَعَتِهِ طَاقَتُنَا أَوْ يَجُوزُ اَلْفِدَاءُ عَنْكَ مِنْهُ بِأَنْفُسِنَا وَ بِمَنْ نَفْدِيهِ بِالنُّفُوسِ مِنْ أَبْنَائِنَا لَقَدَّمْنَا أَنْفُسَنَا وَ أَبْنَاءَنَا قِبَلَكَ وَ لَأَخْطَرْنَاهَا وَ قَلَّ خَطَرُهَا دُونَكَ وَ لَقُمْنَا بِجُهْدِنَا فِي مُحَاوَلَةِ مَنْ حَاوَلَكَ وَ فِي مُدَافَعَةِ مَنْ نَاوَاكَ وَ لَكِنَّهُ سُلْطَانٌ لاَ يُحَاوَلُ وَ عِزٌّ لاَ يُزَاوَلُ وَ رَبٌّ لاَ يُغَالَبُ فَإِنْ يَمْنُنْ عَلَيْنَا بِعَافِيَتِكَ وَ يَتَرَحَّمْ عَلَيْنَا بِبَقَائِكَ وَ يَتَحَنَّنْ عَلَيْنَا بِتَفْرِيجِ هَذَا مِنْ حَالِكَ إِلَى سَلاَمَةٍ مِنْكَ لَنَا وَ بَقَاءٍ مِنْكَ بَيْنَ أَظْهُرِنَا نُحْدِثْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ شُكْراً نُعَظِّمُهُ وَ ذِكْراً نُدِيمُهُ وَ نَقْسِمْ أَنْصَافَ أَمْوَالِنَا صَدَقَاتٍ وَ أَنْصَافَ رَقِيقِنَا عُتَقَاءَ وَ نُحْدِثْ لَهُ تَوَاضُعاً فِي أَنْفُسِنَا وَ نَخْشَعْ فِي جَمِيعِ أُمُورِنَا وَ إِنْ يَمْضِ بِكَ إِلَى اَلْجِنَانِ وَ يُجْرِي عَلَيْكَ حَتْمَ سَبِيلِهِ فَغَيْرُ مُتَّهَمٍ فِيكَ قَضَاؤُهُ وَ لاَ مَدْفُوعٍ عَنْكَ بَلاَؤُهُ وَ لاَ مُخْتَلِفَةٍ مَعَ ذَلِكَ قُلُوبُنَا بِأَنَّ اِخْتِيَارَهُ لَكَ مَا عِنْدَهُ عَلَى مَا كُنْتَ فِيهِ وَ لَكِنَّا نَبْكِي مِنْ غَيْرِ إِثْمٍ لِعِزِّ هَذَا اَلسُّلْطَانِ أَنْ يَعُودَ ذَلِيلاً وَ لِلدِّينِ وَ اَلدُّنْيَا أَكِيلاً فَلاَ نَرَى لَكَ خَلَفاً نَشْكُو إِلَيْهِ وَ لاَ نَظِيراً نَأْمُلُهُ وَ لاَ نُقِيمُهُ .)

[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ .)

[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۰ ، صفحه ۲۸۷

[9] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۸۴ (فَلَمْ أَنْسَ قَوْلَ زَيْنَبَ اِبْنَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حِينَ مَرَّتْ بِأَخِيهَا صَرِيعاً وَ هِيَ تَقُولُ يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ قَتْلَى تَسْفِي عَلَيْهِمُ اَلصَّبَا . فَأَبْكَتْ كُلَّ صَدِيقٍ وَ عَدُوٍّ .)