روز جمعه مورخ 22 آبان 1400، نهمین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «احتجاج به قرآن یا احتجاج به سنت؟ با محوریت نامه 77 نهج البلاغه» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مبارک حضرت بقیةالله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
موضوع بحث امروز، نامهی هفتاد و هفتم نهجالبلاغه است.
در نقلکنندگان در اینکه این متن بصورت نامه بوده است یا سخنِ شفاهی اختلاف است، هر دو نیز میتواند باشد، زیرا حضرت به ابن عباس برای گفتگو با خوارج توصیههایی کردهاند، پس از آن که گفتگوها طول کشید، حضرت نامههایی نیز به او ارسال کردهاند. حال آیا این، جزو نامهها بوده یا جزو سخنهای شفاهی حضرت بوده است…
زیرا در نهجالبلاغه هنگامی که «خطبه» میگوییم، یک عنوان کلّی است و منظور از خطبه، سخنان شفاهی است و گاهی هم جابجا شده است. در جلسات گذشته موردهایی را مطرح کردهایم. سیّد رضی رحمت الله علیه با توجّه به شرایط، اگر تشخیص میداد که به فضای نامه میخورد، به عنوان نامه میآورد و اگر به فضای خطبه میخورد؛ به عنوان خطبه میآورده است.
تقطیع درست است یا نه؟
منظور از «خطبه» سخنان شفاهی است، گاهی حضرت با یک نفر سخن میگویند، گاهی با چند نفر و یا گاهی در مجلس رسمی و نماز جمعه است، و اینها گوشهای از این سخنان است. شاید تقریباً هیچ خطبهای در نهجالبلاغه نیست که کامل باشد، یا بسیار معدود و معمولاً یک قسمتی است، یعنی سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه به جهاتی تلخیص کردهاند.
کمااینکه ما هم این کار را میکنیم، برای مثال وقتی ما از این مجلس که بیرون میرویم میگوییم که فلانی آمد و این حرف را زد و… اتفاقهای دیگری نیز افتاده است اما ما گزینش میکنیم؛ اگر گزینش شرایطِ گزینش را داشته باشد که مُخل نباشد ایرادی ندارد. بحث مفصلی در علم حدیث است که آیا
تقطیع روایات درست است یا خیر، که در آنجا بحث میکنند. اگر کسی بگوید تقطیع روایات درست نیست باید کلاً مسیر حدیث را تعطیل کند.
منتها چه تقطیعی؟ تقطیعی که مُخل نباشد و تقطیعی که تقطیعِ رسانهای نباشد که صدر و ذیل موضوع به هم ربطی نداشته باشد.
در این نامه هفتاد و هفتم، که سخن مشهوری است که به حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت داده شده که البته بعضیها در اصل سخن تردید کردهاند که عرض خواهم کرد.
در مصادر عامه، زمخشری در ربیعالابرار، ابناثیر در النهایه آوردهاند که مختصر است، مشابه این هم در طبقات ابنسعد و جاهای دیگر هم هست. این جمله را به کسان دیگری هم نسبت دادهاند.
من فرصت نکردهام که تطبع تام کنم که ببینم آیا در مصادر ما هم با سند مورد اعتناء هست یا نه، وقلی وقتی بزرگان ما خواستهاند این روایات را شرح کنند، گفتهاند این سخن مشهوری از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
در موضوع خوارج، چون خوارج قراء قرآن بودهاند، قراء قرآن هم با قاریان امروز فرق میکنند. امروز قاری داریم که مجتهد است یا قاری داریم که طلبه است، قاری داریم که دانشجو است و قاریای هم داریم که بیسواد است، یعنی امروز قاری بودن دلیل بر فقیه بودن و عالم دینی بودن نیست.
علمایی داریم که حافظ و قاری قرآن هستند یا در حال تحصیل هستند و یا اصلاً اهل تحصیل نیستند.
در آن زمان شخصی که بیسواد است، نمیشد که قاری قرآن بشود. در زمان ما باسواد کسی است که دانش استفاده از نرمافزارهای کاربردی را دارد و یا به چندین زبان مختلف مسلّط است. در هر دوره معنای باسوادی و بیسوادی متفاوت است. منظور من از سواد در زمان گذشته دانش اوّلیه است، که در هر دورهای متفاوت است.
قُرّاء در زمان گذشته، باید اول حافظ میبودند. در آن زمان قرآن، اِعراب و نقطه نداشت، گرچه که نقطه را میشناختند ولی نمینوشتند. در روزگار قدیم، کسی که میخواست قاری قرآن شود باید پیش شخص دانایی میرفت و از او سوال میکرد که چگونه قرآن را بخواند؟! لذا هر کسی که قرآن را میخواند باید خودش صاحب روایت میبود و یا به روایت کسی میخواند، برای مثال قرآن به روایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
دیگر این از بدبختیهای روزگار است که من باید بعد از این چیز دیگری بگویم، ولی بالاخره در آن روزگار رخ داد، مانند قرآن به روایت ابنمسعود، مانند قرآن به روایت فلان صحابی… قاعدتاً در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نباید قرائت دیگری بوجود میآمد، این هم از بیچارگیها بود که خودشان را محروم کردهاند.
چون قرآنی که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد یکی است؛ اما زمانی که به روایت رسید، روایات متعدد فراوانی بهوجود آمد.
«روایات متعدد بهوجود آمد» به چه معناست؟
به این معنا است که در نوشتهها تغییری ایجاد نشده و فقط نحوه خواندن آنها فرق داشته است که گاهی اوقات متفاوت خواندن اثر فقهی و اعتقاداتی نیز دارد.
کجا وقف کردن، از کجا شروع کردن، معنای آیه و مصادیق آیه تفاوت میکند، «مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ» و یا « مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»[4]… بالاخره معنی کدام است؟ جزو خدا تأویل را نمیداند؟ یا جزو خدا و راسخانِ در علم تأویل را نمیداند؟ اگر در جای اشتباهی وقف کنیم معنای آیه تغییر میکند.
اینکه اینقدر در روایات ما هست که قرآن کریم تحریف شده است… این از آن جملاتی است که به درد تقطیع میخورد… قطعاً قرآن تحریف شده است، منتها به چه معنا؟ همینکه وقف و ابتدا را از معصوم نگرفته باشیم از معنایی که ارادهی حضرت حق است فاصله گرفتهاند، بالاخره کدام درست است؟ «مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ» و یا «مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُوَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»؟ معنای هر یک فرق میکند! عزیزانی که قاری هستند میدانند، اینکه از کجا شروع و در کجا تمام کنند، معنا تغییر میکند. و این سادهترین نوع است. پس قطعاً تحریف قرآن رخ داده است!
قرآن را تحریف میکردهاند که چه شود؟ [خوب دقت کنید، عرض کردم که این قسمت به درد تقطیع میخورد!] به این دلیل این کار را میکردند که مردم را از مقصود خداوند دور کنند، که موفق هم شداند. حال اینکه آیا توانستند لفظ آن را نیز جابجا کنند یا کم و یا زیاد کنند، مشهورِ بزرگان امامیه میگویند که نه، در این مورد حرف زیاد است که نمیخواهم به آن وارد شوم. اما با همین حرف مشهوری که شیعه و سنی بر این باور هستند که الفاظ قرآن تحریف نشده است، ولی همین الآن معانی تحریف شده است، اینکه آیا عمداً این کار را کردهاند یا غیرعمد هم یک بحث دیگری است، ولی مهم این است که ما در رسیدن به مقصود حضرت حق گیر هستیم.
در جای دیگر که قرآن تحریف شده است، در تعیینِ مصادیق و تطبیق موارد است.
«قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربى»،[5] در این آیه «المَوَدَّةَ» به چه معناست؟ «القُربى» به چه کسی اشاره شده؟
امروزه جهان اسلام همه یک سخن نمیگویند، پس مشخص است که تحریف صورت گرفته و از مُراد حضرت حق فاصله گرفتهایم، حال هر چیزی که است، اینکه شیعه درست میگوید یا غیرشیعه تفاوتی ندارد. این مقدّمهی چند خطِ مختصری است که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
تعیین مصداق برای قرآن کریم کارِ معصوم است
معمولاً قرآن کریم بنا ندارد که مصادیق بگوید، چون اولاً مفصّل میشود و ثانیاً ممکن است که تطبیق مصادیق به روز تغییر کند. معمولاً قرآن کلیات را بیان میکند، تفریع، تبیین… که منظور از تبیین، تعیین مصداق است، تطبیقِ بر مورد است، این کار کارِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. اصلاً سنّت شارحِ قرآن کریم است، کلام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مبیّنِ مصادیق است.
«أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ»[6] خداوند خرید و فروش را حلال کرده است. «حَرَّمَ الرِّبَا»… بیع چیست؟ طلبهها مدام در جستجوی معنا و مفهومِ بیع هستند. به ندرت پیش میآید که خدا در قرآن خدا بیع را تعیین کرده باشد.
بیع و ربا اثر شرعی دارد. قرآن میفرماید: «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»، حال کدام بیع است و کدام ربا؟ آیا مستثنیات دارند یا ندارند؟ آیا میشود که به کافر ربا داد یا نه؟ آیا زن و شوهر میتوانند به یکدیگر ربا بدهند یا نه؟ آیا پدر و پسر میتوانند به یکدیگر ربا بدهند یا نه؟ بالاخره تفاوت دارد، آیا مصداق ربا هست یا نیست؟ آیا این فعل رباست یا بیع؟ وقتی میوهای درنیامده است، آیه میشود میوهی درختی که هنوز بار نداده است را در فصل قبل خرید یا نه؟ قرآن کریم میفرماید «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»، خدای متعال در تطبیق این بر مورد، در تعیین مصداق هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را فرستاده است.
از سختیهای دوران غیبت
شما روز به روز مسئله دارید، امروز مسئلههای زیادی وجود دارند؛ مثلاً فرض بفرمایید که ورود در بورس، اکل مال بالباطل است یا خرید و فروش است؟ خرید و فروش رمزارزها بیع هست یا نیست؟ اکل مال بالباطل هست یا نیست؟ اگر هست مطلق است یا خیر و به پروژهی آن رمزارز ربط دارد؟ پروژه برای قمار است یا برای پیشبرد یک هدف علمی است؟ هرکدام نیز سه حرف اختصاری دارند و ظاهرشان به یکدیگر شبیه میباشند. مثلاً یکی ABC است و دیگری BTC است، آیا اینها با هم فرق میکنند یا نه؟ آیا خرید و فروش جایز است یا جایز نیست؟ آیا تسلط کفّار است یا نیست؟ آیا دور زدن تحریمها هست یا نیست؟ آیا برای مسلمین مفید است یا نه؟ همینطور ادامه بدهید، مسائل زیادی وجود دارد، هر روز هم اضافه میشود.
از بدبختی است که ما به مرجع تقلید عَظیمُ الشَأنِ مُعَظِمٌ لَه مراجعه میکنیم، راهی نداریم، چون به امام زمان ارواحنا فداه دسترسی نداریم، لعنت خداوند بر کسانی که در روز اوّل تاسیس اساس ظلم کردهاند، اگر نکرده بودند مردم خیلی از اینها را از امامی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همان مقام تبیین را دارد پرسیده بودند.
بجای اینکه طلبه بنشیند و یک سال بحث کند که بیع چیست، میرفت و از امام معصوم علیه السلام سؤال فنّی میپرسید و کار خیلی پیش میرفت.
خیلی از شاگردان ائمه علیهم السلام کاسب بازار بودند، چون چیزی که قرار است یک نفر دو سال بحث کند… مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه یک مجلّد کتاب به نام استصحاب دارند، که یک عنوانی است که از یک روایتی اخذ شده است، البته آن برای اصول است و این برای فقه است، مثال میزنم که آسان باشد، وگرنه لزوماً این مثالِ آن استصحاب اصولی نیست.
مثلاً فرض بفرمایید که وضو داشتهاید و نمیدانید که آیا باطل شده است یا نه، میگویند بنا را بر این بگذار که وضو داری. این همان استصحاب است.
بحث استصحاب را هم در فقه داریم و هم در اصول، آنکه در اصول است برای قواعد کلّیتری است.
مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه برای اصل همین قاعده یک مجلّد کتاب دارند.
حال اگر به امام معصوم دسترسی بود، امامی که هر یک جملهی آن میتواند یک قاعده باشد، ببینید ما چقدر جلو بودیم، اما متأسفانه دسترسی نداریم.
ما به ازای هر مرجع تقلید یک مذهب داریم، لذا از کسانی که شعف، شوق و ولع مرجعیت دارند بترسید. شافعی و ابوحنیفه دو مذهب شدهاند، شاگردان ابوحنیفه اسمِ مذهب را تغییر ندادند ولی خیلی اوقات منهج ابویوسف و شیبانی و دیگری با ابوحنیفه متفاوت است، یعنی وقتی متفاوت است خروجیِ حکمشان تفاوت دارد، زمانی که خروجی حکمشان با یک دیگر فرق کند یعنی دو مذهب و دو روش رسیدن است، چون شما میخواهید به حکم خدا عمل کنید، زمانی که اختلاف نظر هست، حکم خدا کدام است؟ گاهی فضای فکریشان به صورت کلی بههم نزدیک تر است، مثلاً شیبانی و ابویوسف ذیل حنفیه میگنجند، با اینکه گاهی با استادشان ابوحنیفه تفاوت دارند، بلاتشبیه در شیعه هم به همین صورت است. در شیعه هم اینطور است که از ائمه معصومین علیهم السلام گرفتهاند، اما اختلاف فتوا دارند، راه دیگری هم ندارند زیرا دو متخصص دو نظر دارند و هر کسی هم نظر خود را حجّت میداند. دو پزشک دو نظر برای درمان دارند. هر چه تعداد مراجع بیشتر بشود تشتت بیشتر میشود. به صورت کلی تعداد زیاد مراجع خوب نیست، واضح است که منظور ما این نیست که فقط یک مرجع باشد، زیرا ممکن است مناهجشان با هم فاصله داشته باشند، اما اگر بنا بر همگرایی نباشد ممکن است هر کسی برای خودش یک دکّان بزند. آن بزرگانی که ما میشناسیم حتّی اگر التماسشان هم کنند اهل دکّان زدن نیستند.
مگر آیات یکی نیست؟ چرا! آیات یکی هست، ولی فهم از آیات، تعیین مصادیق و تطبیقِ بر آن موردِ خاص فرق میکند. وقتی به قسمتهای حساس برسد شما بیشتر تفاوت منهجی را احساس میکنید. وقتی به کرونا میرسد، اکثر مراجع تقریباً در بحث پروتکلهای بهداشتی یک جور عمل کردهاند، بعضیها نیز متاسفانه این بزرگواران را خائن قلمداد کردهاند، که اینها سکوت کردهاند.
اینها معمولاً مراجعی نبودهاند که… این بزرگواران میتوانستند در مورد های خیلی بی دردسرتری سکوت کنند، امّا سکوت نکردهاند و فتاوای متفاوتی با یکدیگر دارند، مثلاً نظراتشان در تعیین اول ماه متفاوت است و اعلام هم میکنند، کسی هم داغ و درفش نزده است، اختلاف نظرشان در مسائل سیاسی روشن است، جا برای تقیه ندارد که بعضیها میگویند حتماً تقیه کردهاند، چه اتفاقی افتاد که نظرها اینقدر به هم نزدیک شد؟ دلایلی دارد، یکی از آنها این است که بصورت کلّی درست است که فقهای اصولی با یکدیگر تفاوت دارند، ولی در کل در یک فضا تنفّس میکنند و نظرشان به یکدیگر نزدیک است، کسان دیگری هم طور دیگری فکر میکردند، هنوز هم هستند.
جمود در الفاظ
بعضی اهل جمود در الفاظ هستند، همهی اینها به این متنی که میخواهم بخوانم ربط دارد.
مثلاً شخصی در دانشگاه امام صادق علیه السلام آمد و به من گفت که شما میگویید «امام خمینی رضوان الله تعالی علیه»، در روایتی آمده که اگر کسی خودش را امام بداند مثلاً کذا کذا، و هر کسی او را امام بخواند کذا و کذا… یعنی ما را تا شرک برد!
گفتم: حال فارغ از متن روایت، امام به چه معناست؟ خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: «جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»،[7] یعنی به عدّهای به انبیاء بنی اسرائیل «امام» گفتند. از آن طرف هم امامِ «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[8] داریم، حال آیا خدای متعال هم کذا و کذا؟ نه! او «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» را میگوید.
«امام» یک لفظی است که معنای لغوی دارد. معنای اصطلاحی غیر مدنظر ما را نیز دارد، مثلاً امام جماعت، امام جمعه، امام غزالی و… آیا طرفدارنی که میگویند «امام غزالی»، ایشان را معصوم میدانند؟ خیر! مسلّماً به همان معنایی که ما میگوییم «امام حنیفه» و «امام غزالی» نمیگویند. مثلاً ما الآن «مؤسسة إمام الخوئی» داریم، آیا منظورشان امام سیزدهم است؟ اصلاً چنین چیزی به مخیلهشان خطور نکرده است.
یک زمانی میگوییم که بهتر است از الفاضی که معنای خاص و یک مقام رفیعی دارد را برای دیگران استفاده نکنیم. من هم قبول دارم، تا میتوانیم بهتر است از از الفاظ خاص… که معانی مختلف دارد، یک معنی خاص آن تقریباً بخاطر کثرت استعمال در شیعه به آن معنا انصراف پیدا کرده است، بهتر است تا آنجا که میشود استفاده نشود، بجز موارد خیلی استثنایی، ولی چه شیعه و چه غیرشیعه واژهی «امام» را در جاهای مختلف لزوماً به آن معنا استفاده نمیکنند، نکتهی من اینجا بود…
ان شاء الله خدای متعال امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، انصافاً اگر قرار بر این باشد که به مراجع «آیت الله العظمی» بگویند پس به امام خمینی رضوان الله تعالی علیه هم باید امام بگویند. منتها حال عرف است… وگرنه خوب بود این را هم نمیگفتیم، حال عرف شده است، و وقتی عرف شده است منظور ما از «آیت الله العظمی» مرجع معظم تقلید است، وگرنه منظور ما بزرگترین آیت خدا نیست، بزرگترین آیت خدا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند. ولی حال عرفاً از این کلمه استفاده میکند و کسی که استفاده میکند به معنای غلط از آن استفاده نمیکند. من قبول دارم اگر عُرف نبود بهتر بود از لفظ بهتری استفاده میشد.
کلمهی «آیت الله» مشکلی ندارد، همهی موجودات در دنیا آیات خدا هستند و مرجعی که باتقواست به صورت خاص از آیت خدا است، اما دیگر انحصار ندارد، مفهوم به این معنا که بالاتر است ندارد، اما بالاخره استفاده میشود. این موضوع هم برای الآن و این چند سال نیست، مثلاً قدیمتر در مورد علامه حلّی هم داریم، در روایات راجع به صلوات الله علیه داریم، اما هفت قرن قبل در خصوص علّامه حلّی به معنای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه استفاده نکردهاند.
حال سؤال اینجاست، امام صادق علیه السلام فرمودهاند «اگر کسی را امام نامیدهاند»، یعنی امام به چه معنا؟
وگرنه عرض کردیم که خدای متعال در مورد «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» هم میفرماید اینها هم امام آنها هستند، «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِم»،[9] البته اینجا بحث این است که «اِمَامِهِم» چیست؟ آیا این «امام» امام است؟ آیا نامه اعمال است؟ البته فعلاً به این موضوع کار نداریم، آن روز که همه شیعه نیستند، عدّهای با فرعون جمع میشوند، اگر کسی از «امام» استفاده کند به کدام معنا میگوید؟ آیا به معنای امام معصوم مفترض الطاعه به کار میبرد؟
آیا بزرگان فقهی ما دویست سال یا سیصد سال قبل مانند صاحب جواهر میگویند «بر امام چنین کنند یا نکنند واجب است».. آیا منظور او امام معصوم است؟ آیا مثلاً نشسته است که برای امام معصوم حکم تعیین کند؟
البته بیکارانی بودند که از این کارها کردهاند، مثلاً وهابیهایی بودند که میگفتند آیا در بهشت ازدواج با چهار یا بیش از چهار زن امکانپذیر است یا نه؟!!!
یا مثلاً عزیزانی هستند که بخاطر نگاه سیاسیشان اگر از لفظ «قیام حسینی» استفاده کنید ناراحت میشوند، میگویند قیام به معنای خروج است و خروج در ماه حرام درست نیست و…
واژهی «قیام» یک کلام مبهمی است، ممکن است من یک تعریفی از قیام ارائه کنم و شما هم تعریف دیگر، کدام معنا مورد استفاده است؟
باید خیلی در این جمود در لفظ دقّت بشود.
البته اینجا مطلبی را داخل پرانتز عرض میکنم، همانطور که عرض کردم بهتر است تا میشود از لفظ «امام» برای غیر استفاده نکرد، منتها در روزگاری که به مراجع معظم «آیت الله العظمی» میگویند، ناگزیر هستند که برای مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه هم از واژهی «امام» استفاده کنند، و هیچ کسی هم به آن معنای غلط استفاده نمیکند، اما بصورت کلّی این توصیهی خوبی است که الفاظی که معنای خاص دارند، مخصوصاً وقتی که انصراف پیدا میکنند، بهتر است که برای غیر از آن استفاده نکرد. توجه کنید که میگوید «بهتر است»، وگرنه «امام جماعت» داریم.
یعنی بین مسلمین وقتی قرآن کریم را قبول دارند، آیات مشترک است، اینجا محل اختلاف است که خدای متعال چه ارادهای از این آیه کرده است، یا اینکه چه مصادیقی مدّنظر خدای متعال است، یا اینکه کجا چطور تطبیق کنیم.
ابولهبها
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِهِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ».[10]
من اینجا از «ابولهب» استفاده میکنم، منتها هر کسی که مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بایستد، هر نامی که داشته باشد درواقع همان ابولهب است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرمایند که این صد و چهارده سوره با این تعداد آیه، آن دیگری هم بگوید نه! صد و پانزده سوره و مثلاً هفت هزار و دویست آیه! هر کسی که باشد درواقع همان ابولهب است.
نکتهای در مورد تطبیق کردن آیات
بعد از این، مصداق این آیه، موردی که میشود این آیه را با آن تطبیق کرد چیست؟ اگر به معصوم دسترسی باشد معصوم مراد خدای متعال را میداند، اما بقیه حدسی میگویند.
بقیّه اگر حجّتی داشته باشند میتوانند قیامت عرضه کنند، اما نمیدانند که آیا جوابشان درست است یا نه، یعنی اینجا که پاسخ امتحان را بعد از امتحان به ما نمیدهند، ما امتحان میدهیم و میرویم، بعد میگویند که شما درسهای خودتان را خوانده بودید اما با اینکه خطا داشتهاید، با توجّه به تلاشی که کردهای مردود نیستی. یعنی ما اینطور هستیم که باید تلاش خودمان را بکنیم، وگرنه اینکه نتیجه چیست را نمیدانیم.
اختلاف در فهم از قرآن
قرّاء زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درواقع حفّاظ بودند و حافظ از روی روایت یک فرد خاص بودند، یعنی روایت به تعداد حفّاظ نداشتیم، یعنی دستهبندی میشدند، از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و ابن مسعود و دیگران.
دوباره ممکن بود که روایت از شاگردان، مانند اولین شاگرد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، اولین شاگرد ابن مسعود و… تغییر کند، یعنی میگویند روایت حفص از عاصم از فلان از فلان از فلان از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یا روایتِ فلانی از فلانی از فلانی، یعنی مدام منشعب و زیاد میشد. آنجا هم مردم به معصومین رجوع نمیکردند، که این هم از بیچارگیهای روزگار بود!
این آقایانی که قرّاء بودند، یعنی درواقع حفّاظ بودند، مانند امروز خیلی کم بود که قرائت با سبک فلان باشد، اینها چون آیات را بلد بودند و تازه از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فاصله گرفته بودند و هنوز مسائل خیلی جدید نبود، معمولاً حکم شرعی هم صادر میکردند. یعنی فقاهتِ مرحلهی اول، حال با اینکه آیا درست بود یا درست نبود کار ندارم، ولی اینها خیلی اوقات در مقام افتاء بودند، یعنی حکم صادر میکردند، برای همین اختلاف نظر هم زیاد شد.
مثلاً میگفتند که «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه»، حکم، حکمیت یا حکومت… خودشان در مورد هر یک از اینها اختلاف داشتند، چون وقتی هر کدام حیثِ مختلف دارد میشود که مختلف باشد، میگفتند که حکومت از آنِ خداست، پس هر کسی بخواهد برای کسب قدرت اقدام کند کار حرام انجام داده است و هر کسی که حرام انجام دهد از ولایت خدا بیرون رفته است و شیطان را عبادت کرده است نه خدا را، چون اینجا خدا را که مطاع است را اطاعت نکرده است و شیطان را اطاعت کرده است. پس حکومت برای خداست، کسی که به دنبال این امر برود مرتکب گناه کبیره شده است، مرتکبِ کبیره هم کافر است.
شما میبینید که که در تعریف همهی این الفاظ تشکیک وجود دارد، چون تعریف شرعی یا قرآنی که ندارد، وقتی «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه» میگویم منظور من چه حکمی و چه مصداقی است؟ خدای متعال که نفرموده است. پس باید به سراغ چه کسی میرفتند؟ باید به سراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میرفتند.
آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حکومت داشتند یا نه؟ آیا زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر کسی گناه میکرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با او مانند کافر رفتار میکرد یا با او مانند مسلمان خاطی رفتار میکردند؟ آیا زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گناهان اخلاقی بود یا نبود؟ بود که حدّ آن آمده است، آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اینها مانند کفّار رفتار میکردند یا مانند مسلمانِ خطاکار؟
اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مبیّنِ این اجمالی هستند که در آیه است، یعنی مبیّنِ مصداقِ این موضوع هستند، آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با گناهکاری که مرتکب کبیره شده است مانند کافر رفتار میکردند یا نه؟ اینجا سنّت میآید و چراغ میاندازد و ابهامِ در فهمِ آیه را مشخص میکند.
میتوان فهمهای مختلفی از آیه داشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند کدام درست است. مثلاً اگر ما صلح حدیبیه را بنویسیم، مگر خدای متعال نفرموده است «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»،[11] مگر خدای متعال نفرموده است که نباید کافر بر مؤمن سلطه داشته باشد؟ پس صلح حدیبیه چیست؟ به کفّار بتپرست چه ربطی دارد که ما سال آینده بیاییم یا نیاییم یا با چند نفر بیاییم؟ «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»، هر کسی که منکرِ آیه باشد کافر است. اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میآیند و میفرمایند که ما صلح حدیبیه داریم. یعنی درواقع این مورد را از آن معنای کلّی که ممکن است کسی فهم کند، خارج میکند، یعنی این جزوِ آن موارد نیست، این تطبیقِ آن نیست. یعنی اگر صلح حدیبیه نداشتیم و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه آتشبس امضاء میکردند، مردم میگفتند «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»، کمااینکه در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اضطراراً و تقیّةً بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیعت کردند، بعضی از شیعیان پرسیدهاند و پاسخ هم دادهاند، در این مورد فصل مفصّلی در بحارالأنوار است که روایات را از جاهای مختلفی جمع کرده است، حدود پنجاه روایت دارد که مسئله این است که چرا علی بن ابیطالب [سلام الله علیه] تا پای جان دفاع نکردهاند، و چرا تخاصمِ رزمی را با اینها ادامه ندادند و چرا ظاهراً و بر حسب تقیّه بیعت کردند؟
چون ظاهر امرِ تقیّه این است که شما میپذیرید، ظاهر امر این است که «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»، یعنی میتواند تطبیق کند، مثلاً میآیند و میگویند که اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صلح حدیبیه داشتهاند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمایند که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حکومت نداشتند؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مرتکبان کبیره را کفّار حساب میکردند و میفرمودند که باید دوباره شهادتین بگویند؟ یا گنهکار باید از گناه خود توبه میکرد؟ مسلمانِ فاسق بود یا کافر بود؟
میبینید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر نقش دارند، همینقدر که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقش دارند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقش داشتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همینقدر نقش داشتند.
«وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ»،[12] حضرت سلیمان علیه السلام چه چیزی به حضرت داود علیه السلام دادند؟ علم خود را؟ یا هم علم خود را بهمراه مال که ارث است؟ کدامیک را؟ بین ادّعای خلیفه اول با کلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در ماجرای فدک اختلاف است، اگر درسترسی به مبیّن قطع نشده بود که این دعوا کاری نداشت، براحتی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه استعلام میکردند. اما چون مبیّن را حذف کردند این اتفاقات تا امروز افتاده است.
داعشیها انسانها را با آیات قرآن کریم میکشند، از آنها میپرسند که چرا اسرائیلیها را نمیکشید؟ میگویند: «قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ»،[13] گفته است که از نزدیکان شروع کنید! یعنی به آیات قرآن کریم استناد میکنند.
یعنی شما ببینید که چه اتفاقی افتاده است، اینکه دارد هر اتفاقی در این عالم بیفتد، هر خونی در این عالم ریخته باشند، تا روز قیامت، همه به گردنِ آنهاست. علّت این است که آنها مبیّن قرآن کریم را به خانه بردند، فهم مردم هم در مورد کلمات خدای متعال چندگانه شد، بعد هم این اتفاقات افتاد.
هر عصری مبیّن میخواهد، خسارتی که ما در طول غیبت داریم خیلی زیاد است. اگر یک مرجع تقلید خیلی باسواد و باتقوا و نابغه باشد باید چهل سال کار کند، در صورتی که اگر دسترسی به علم وجود داشت میشد با پنج سال هم این کار را انجام بدهد، بعد علم را به جاهای دیگری میبردند و سوالات دیگری میپرسیدند، یعنی رشد کم است، چرا؟ برای اینکه مدام در حدس و گمان است، مانند بقیهی علوم.
در دورهی خوارج اینها مستنداً به آیات قرآن کریم حکم صادر میکردند، گاهی هم چرند و پرند میگفتند.
شرحی بر نامه 77 نهج البلاغه
«و من وصية له علیه السلام»[14] از وصایای حضرت، از توصیههای حضرت، از فرمایشات حضرت، «لعبد الله بن العباس» به پسرعمویشان عبدالله بن عباس، «لمّا بَعَثَه للإحتجاج على الخوارج» وقتی او را فرستادند که با خوارج احتجاج کند.
فرمودند: «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ» با قرآن کریم با اینها مخاصمه و محاجه نکن.
اگر معنای این کلام این باشد که هیچ وقت با قرآن کریم محاجه نکن، آنوقت هم رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر خلاف این است، هم رفتار ابن عباس بر خلاف این است، هم رفتار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بر خلاف این است، یعنی هیچ وقت آیه نخوان، پس این نیست که هیچ وقت آیه نخوان، آنجایی که در فهم اختلاف شد و دو نفر دو فهم از آیه داشتند، بالاخره باید چکار کنند؟ باید به کجا مراجعه کنند؟
«فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»،[15] اگر در چیزی اختلاف کردید، اصلاً دو آدم خوب هم اختلاف کردند باید به خدا و رسول مراجعه کنند. یکی از مصادق فرمایش خدای متعال «قرآن کریم» است، طور دیگری که دسترسی نداریم، اما اگر در همین هم اختلاف شد به سراغ رسول بروید.
اگر منظور متن این باشد که بصورت کلّی «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ» که خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آنجاهایی که اختلاف نظر دارند چقدر قرآن خواندهاند، خود ابن عباس هم وقتی رفته است قرآن خوانده است، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم فرمودهاند، لذا اگر معنای این روایت این باشد که مطلقا «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ» که بعضیها فهمیدهاند، گفتهاند که ما قبول نمیکنیم این روایت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، یعنی بر خلاف خیلی از روایات دیگر است، اما اگر اینطور باشد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ابن عباس توصیه کرده باشند که به آنجا برو و بحث کن، بحث کردند و بحث پیش نرفت، حضرت نامه نوشتهاند که حال تغییر استراتژی بده. یعنی قرآن خواندی و بخشی از مشکل حل شد و بخش دیگری حل نشد، حال دیگر «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ»، چون حالا دیگر اختلاف نظر حل نمیشود. چرا حل نمیشود؟ پس مرحلهی اول نیست. «فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ»…
الفاظ در ادبیات مختلف، معانی مختلف دارد، حمال در ادبیات عرب دو معنای کلّی دارد، در فارسی که اصلاً توهین است، عرب به باربر «حمال» میگوید که توهین هم ندارد، و چیزی که موضوعات و معانی مختلفی را به آن حمل میکنند هم «حمال» میگوید. اینجا وصف است و اسم نیست.
ما در فارسی به شاه «سلطان» میگوییم، ولی عرب به تسلط و دلیل هم «سلطان» میگوید. «زخرف» از مزخرف است، در فارسی توهین است، اما مزخرف میتواند به معنای جواهرنشان و تزئینشده هم داشته باشد.
پس «فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ» یعنی معانی مختلف را به قرآن کریم حمل میکنند که معانی آن میتواند وجوه مختلفی داشته باشد.
مراد خدا بیش از یک موضوع نیست، ولی میشود این از الفاظ امام و ربا و بیع و… معانی مختلفی فهم کرد، یا از لفظ آن و یا از آیهی آن. برای همین مثالِ «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» را زدیم. یعنی میشود هر کسی معانی مختلفی را بفهمد، این «میشود» به معنای «جایز است» نیست، معنای «ممکن است» میدهد، یعنی از واقعه خارجی حرف میزند، رخ میدهد. حال نظر خدا کدام است؟ اگر اختلاف داشتید «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»، چون نتوانستید مسئلهی خودتان را حل کنید باید به سراغ خدا و رسول بروید.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمایند: «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ»، تو یک آیه میگویی و او هم یک آیه میگوید، حال کدامیک درست میگویند؟
اگر جامعه بدبخت نشده بود اینجا باید حضرت میفرمودند که من یک جملهای میگویم و تو برو به آنها بگو و مشکل حل میشود، و حل هم میشد و اینقدر کشته هم نمیداشت. چند هزار حافظ قرآن بر سر تبیین قرآن کریم کشته شد، حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آسیب دید، اینها به گردن چه کسی است؟ به گردن کسانی است که مبیّن و مفسّرِ حقیقی قرآن کریم را کنار زدند، این همه قتل صورت گرفت، این همه آدمها با یکدیگر جنگیدند، این همه مسلمانها امروز با یکدیگر دعوا میکنند. کشورهای اطراف ما با بزرگترین دشمنان رسمی خدا عادیسازی روابط دارند، اگر هم به آنها رجوع کنید آیه میخوانند، بنباز گفته بود که دعاکردن یا اینکه در خطورات شما بگذرد که فلسطینیها بر اسرائیل پیروز بشوند هم حرام است! اینها دیگر هر چیزی که باشند که دیگر از اسرائیل که بدتر نیستند! تو چه فقیهی هستی که مجموعه فتاوای سی جلدی داری؟ تو چه فقیهی هستی؟ ولی اگر به سراغ او بروی به آیه استناد میکند.
حضرت میفرمایند «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ». اینجایی که دیگر آیه خواندی… مثلاً یک زمانی کسی نمیداند و شما آیه میخوانید و او متوجه میشود، اما وقتی وقتی اینطور نیست «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ». میشود معانی مختلفی به قرآن حمل کرد، البته نه اینکه نظر خدا مختلف باشد، نظر خدای متعال یک چیز است اما هر کسی یک چیزی فهمیده است، حال یا با دروغ یا اینکه واقعاً مختلف فهمیده است، تو یک چیزی میگویی و او هم یک چیز دیگری میگوید، اینجا «لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ»، اینجا با آنها با سنّت محاجّه کن.
مثلاً میگویند «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»،[16] کسی که به حکم خدا تن ندهد کافر است. حال این کسی که گناه کرده است و مرتکب کبیره شده است حکم خدا را قبول نکرده است و عمل خلاف انجام داده است، این شخص کافر است.
طرف روبرو میگوید: آیا وقتی کسی گناه کبیره میکرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را کافر میدانستند؟
این کار همان «لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ» است.
«فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً» اینها دیگر راه فرار ندارند.
در خوارج لجاجت زیاد بود، یعنی ممکن است به دروغ بگویند که من آیه را طور دیگری میفهمم، برای همین حضرت فرمودند که به سنّت احتجاج کن که اینها دیگر راه فرار ندارند.
منظور کدام سنّت است؟ یعنی به فعل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در تعیین مصداق.
مثلاً آیا در یاد داری که وقتی مردم گناه میکردند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با آنها مانند کفّار رفتار نمیکردند؟ یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در تعیین مصداقِ این آیه این کاری که تو کردی را انجام ندادهاند، و اگر در یاد داشته باشند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کار را انجام نداده باشند و کار دیگری انجام داده باشند دیگر راه فراری ندارند. یعنی میگوییم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این آیه این فهم را نداشتند.
حال آیا قرآن کریم مشکل دارد که مبیّن لازم دارد؟ چون بعضیها اینطور گفتهاند، ابن ابی الحدید اینطور گفته است.
این کتاب جلد چهاردهم شرح نهج البلاغه فردی است، اینطور نوشته است: «وقتی قرار شد ابن عباس برای نصیحت و ارشاد آنها به میدان برود و با آنها صحبت کند، حضرت امیر به او فرمود: لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، با اینها با قرآن مخاصمه و گفتگو نکن، برای اینکه بسیاری از آیات قرآن چند معنا میدهند، یعنی ممکن است هر کسی یک معنایی بفهمد، طبعاً یکی از آنها درست است، و اگر تو بخواهی از یک بُعدِ آیات با آنها مباحثه کنی از بُعدِ دیگر آن یا آیه دیگری استفاده میکنند و یکه به دو میشود، بسیاری از آیات قرآن برای افراد مجمل بوده است، متأسفانه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم چون قرآن برای افراد قداست داشته است از مجملات آن از رسول خدا نمیپرسیدهاند»، اینها کلمات ابن ابی الحدید است که آقای منتظری آورده است، به نظر ما غلط است، در ادامه هم مینویسد «خیال میکردند که قرآن فقط برای خواندن و ثواب بردن است»…
ما دقیقاً نمیدانیم که ابن ابی الحدید از حرفها را از کجا آورده است، ایشان هم نامی از ابن ابی الحدید نیاورده است ولی ایشان هم از ابن ابی الحدید نقل میکند، یعنی آیا واقعاً مردم فکر میکردند که قرآن فقط برای ثواب بردن است؟ یعنی مردم نمیدانستند که قرآن برای تفقّه و فهم دین نیست؟ این بر خلاف مسیر تقریباً همهی مسلمین است، اینکه این ادّعا از کجا آمده است را عرض میکنم، در ادامه میگوید: «البته اخباریها هم در مورد قرآن چنین تصوّراتی دارند»، من از این موضوع رد میشوم، توضیح این موضوع وقت زیادی میخواهد، در ادامه میگوید: «بهر حال حضرت فرمودند که برای آنها دلیل از قرآن کریم برای حقانیت ما نیاور، لکن به سنّت محاجه کن». حتماً باید گفت که منظور این است که وقتی در ابتدا آیات را خواندی و اختلاف شد، بعد به سراغ کسی برو که فهم این اختلاف را برطرف کند، نه اینکه کلاً به قرآن رجوع نکن، در این صورت ما قرآن کریم را برای چه میخواهیم؟
میگوید که عرب قرآن کریم را برای ثواب میدانست؛ اگر چنین است شما قرآن کریم را برای چه میدانید؟ این تبیین شما شبیه این است که شما هم قرآن کریم را برای ثواب میدانید.
در ادامه میگوید: «… بلکه فقط با احادیثی که از رسول خدا رسیده است با آنها بحث کن».
من این را چطور به خدمت شما عرض کردم؟ گفتم با عمل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زمانی که تعیین مصداق یا تعیین تطبیق کرد بحث کن، نه با حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.
در ادامه میگوید: «منظور از سنّت رسول خدا احادیثی است که از حضرت صادر شده است و بیش از یک معنا هم ندارند».
کجا در مصطلح الحدیث چنین چیزی را داریم که سنّت به این معنا باشد که بیش از یک معنا ندارد؟ اصلاً چه کسی میتواند بگوید که این فقط یک معنا دارد؟ آن کسی که چنین توانی دارد میتواند بگوید که قرآن کریم هم فقط یک معنا دارد، او کیست؟ او فصل الخطاب است، او حضرت حجّت ارواحنا فداه است، وگرنه کسی نمیتواند چنین کاری را انجام بدهد.
در ادامه میگوید:«… که خوشبختانه احادیث زیادی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صادر شده است، از جمله الحق مع علی و علی مع الحق، اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».
این احادیث یک پهلو است نه دو پهلو، ما این موضوع را به این حساب میگذاریم که اواخر نهج البلاغه بوده است و ایشان هم کلمات ابن ابی الحدید را آورده است، وگرنه بر سر همین روایاتی که الآن گفتهاند، آیا اختلاف در فهم هست یا نه؟ نستجیربالله آیا خدای متعال نمیتوانسته است که طوری بیان کند که همه بفهمند؟ نه! هر حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم برسد، اگر ما در تعیین مصداق بخاطر نداشته باشیم، اگر مسلّم نباشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به چه معنا فرمودهاند، در آن اختلاف است، از این جهت تفاوتی بین قرآن و حدیث نیست، چقدر دعوا وجود دارد که «مولا» یعنی چه، اصلاً به این موضوع کاری نداریم که یک نفر دروغ میگوید و یک نفر راست میگوید، آنجا هم یک طرف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند و یک طرف هم خوارج، قبل از آن هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند و حاکم، چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آنجا آیه خواندند؟ در خطبه فدکیه «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ» هست، چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ» گوش نکردهاند؟ که بگوییم بیشترِ قرآن مجمل است اما سنّت نیست؟
این عملِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که فصل الخطاب است، حتّی در عمل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم که فصل الخطاب است همه یک طور نمیفهمند یا همه قبول ندارند اما میترسند که مخالفت کنند، یعنی شما نمیتوانید اختلاف آدمها را حل کنید، منتها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میآیند و حکم میکنند، اگر هر کسی بخواهد با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخالفت کند دیگر جامعه اسلامی میداند که او منافق است، برای همین شخصی که میخواهد مخالفت کند سکوت میکند.
وقتی که آیه نازل شد «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»،[17] این اجمال دارد؟ به این موضوع هم کاری نداریم که شما بگویید من نمیدانم که در چه دورهای نازل شده است، ندانید، اما «فتح مبین» میگوید، مسلّماً فتح مبین با شکست مفتضحانه تفاوت دارد، ولی کسی که بعداً از خلفای اسلامی شد آمد و گفت: این دروغ است و این چه حرفی است و آبروی ما رفت و مخذول شدیم و با کفّار قرارداد بستیم.
آیا اینجا میشود گفت که فتح مبین دو معنا دارد؟ یک معنا فتح مبین است و یک معنا هم شکست مفتضحانه؟ نه! اینجا که اصلاً اجمال هم نیست، ولی کسی میتواند بگوید که من چیز دیگری میفهمم، حال اینکه مراد خدای متعال چیست…
اینجا باید به عمل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا تعیین مصداقی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است مراجعه کرد.
مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمایند در حج، بعد از اینکه محرم بودید، حال میتوانید با همسرانتان باشید، حال آن شخص میگوید که من نمیخواهم باشم!
یعنی لزومی ندارد که اجمال باشد، میتواند عادت قومی و قبیلهای یا یک فرهنگ و رسوم یا یک مانعی باشد، مثلاً اگر خدای متعال به بنی اسرائیل فرموده بود که بجای گاو یک چیز دیگری بکشید، شاید اینقدر سؤال نمیپرسیدند، درواقع اجمال برای این بود که نمیخواستند زیر بار این موضوع بروند.
این درست نیست که بگوییم قرآن کریم مجمل است و سنّت مجمل نیست، اینطور نیست که الفاظ قرآن کریم هم معلوم نباشد اما گاهی ممکن است که در تعیین مصداق خطا بشود، در تعیین کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم همینطور است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «مولا» را به چه معنا بکار بردند؟ پس میشود اختلاف در فهم پیدا بشود.
به نظر ما آن چیزی که حضرت در اینجا میفرمایند این معنا را دارد که به یاد آنها بیاور کجاها از این ادّعاهایی که اینها میکنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر خلاف آن انجام دادهاند، یعنی در همین موضوعِ اینها، نه اینکه بگوییم روایات یکپهلو هستند و قرآن کریم دوپهلو.
هر کسی میتواند هر دو را دوپهلو قلمداد کند، چون دسترسی به علم ندارد، واقعاً اینها از مظلومیتهای قرآن کریم است. البته عرض کردیم که این کلام برای ابن ابی الحدید است، ایشان هم میخواسته است که در یک جلسه سه نامه بگوید و دیگر همان کلام را خوانده است. به نظر ما این کلام غلط است، و با این معنای مختصری که عرض کردیم دیگر جا ندارد که کسی بگوید که احتجاج به قرآن کریم از نظر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ممنوع است، این برای زمانی است که اختلاف حل نشده است، در این صورت دیگر اشکالی در متن روایت نیست.
مرحوم علامه تستری رضوان الله تعالی علیه در جلد دهم وجوهی را مفصل مطرح کرده است که قابل ملاحظه است و وقت نشد که ما عرض کنیم.
باید با توجّه کامل به یک امر دینی استناد کنیم
حاج آقای قرائتی این داستان را زیاد گفتهاند، ان شاء الله خدای متعال ایشان را حفظ کند و به ایشان سلامتی بدهد، میگفتند که یک پیرمردی بود… البته من مختصر در یاد دارم و شاید عین فرمایش ایشان را در ذهن خود نداشته باشم… یک پیرمردی بود که بالای خانهی خود یک نیمطبقه داشت و من در خانهی او میهمان بودم، من به آن بالا رفتم که وضو بگیرم، دیدم این پیرمرد نورانی نفسنفس زنان بالا آمد و حولهای به من داد، من گفتم که مستحب است که انسان آب وضو را خشک نکند، آن پیرمرد به من گفت: آیا مستحب نیست دل یک پیرمردی که سی پله بالا آمده است را نشکنی؟
البته قصد ایشان در آنجا خیر است، گاهی طرف به ادّعا استناد به یک امر دینی میکند، «واقروا کبارکم»، منِ پیرمرد برای هر یک پله نفس زدهام، بخاطر اینکه تو در حال وضو گرفتن بودی مانند نوکر تو تا اینجا آمدهام که به تو حوله بدهم…
خود حاج آقای قرائتی بیان فرمودهاند و این از تواضع ایشان است که این موضوع را بیان کردهاند، چون مسئلهی خیلی مهمی است، ما دینداران خیلی از اوقات به این ظرایف بیتوجّه هستیم.
مثلاً میگویند که در اسلام چندهمسری وجود دارد، اما به این موضوع توجّه ندارد که «عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»[18] هم هست، نشکستنِ دل هم هست. بنده قصد ندارم که همینطور حکم صادر کنم، ولی وقتی آن را دیدهای این را هم ببین و بعد یک چیزی بگو.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی به اکرام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم مقیّد بودند و هم سفارش میکردند، همه دیده بودند، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به سفر میرفتند آخرین جا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملاقات میکردند و وقتی از سفر برمیگشتند اولین جا به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سر میزدند، یعنی سعی میکردند که فراق به حداقل برسد، آخرین مکان خداحافظی و اولین مکان سلام، مابقی امر هم جهاد فی سبیل الله است، وگرنه تو را رها نمیکنم، وقتی به جهاد میروم اولین فرصت میآیم و به تو سلام میکنم.
هر کجا یک مجلسی باشد، الآن اگر یک طفلی حرف بزند به او تذکّر میدهند، نماز جماعت بود و دیدند نماز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم طول کشید، یکی از حسنین علیهما السلام آمده است و… یا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مجلسی در حال سخن فرمودن هستند، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را از دور میدیدند مجلس را بهم میزدند و با سرعت به سمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرفتند، توجّه کنید که مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از شهر دیگری نیامده بودند، هر روز هم یکدیگر را میدیدند، هر روز ساعتها با هم بودند…
یک زمانی پدری بعد از دو ماه از سفر میآید و او را به آغوش میکشد، اما هر مرتبه که فرزند شما از اتاق خودش به حالِ خانه بیاید که شما نشستهاید، مسلّماً شما هر مرتبه به استقبال او نمیروید…
«كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَيْهَا»،[19] هر زمان که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد میشدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلند میشدند و میایستادند و به سمت او میرفتند، «رَحَّبَتْ بِهِ»، خوش آمدی…
فرض کنید که آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف به تهران آمده باشند و به خانهی ما آمده باشند، اگر سه ماه خانهی ما باشند دیگر میگوییم که «تَسْقُطُ الْآدَابُ بَیْنَ الْأَحْبَابِ»، فرزندان آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف با بقیه که زیاد ایشان را نمیدیدند، مسلّماً یکطور با آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف رفتار نمیکردند، فرزندان رهبری که مانند ما با رهبری رفتار نمیکنند، ادب میکنند، اما ما فقط یک مرتبه ایشان دیدهایم، اگر ما یک مرتبه یک مرجع تقلید را ببینیم دست و پای خودمان را گُم میکنیم، اگر با او زندگی کنیم اینطور نیست.
این خیلی عجیب است که «كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهَا رَحَّبَتْ بِهِ وَ قَامَتْ إِلَيْهِ»، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر مرتبه بلند میشدند و میایستادند و به سمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرفتند، «رَحَّبَتْ بِهِ»، در جمع این کار را میکردند که کسی هم نگوید که من نمیدانم، این دقیقاً همان سنّت نبوی بود، در این مصداق کسی شک نداشت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کردهاند، اگر اختلافی هم هست باید جای دیگری باشد، در این مصداق عملِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که موضوع بحث ماست و دیده بودند، «رَحَّبَتْ بِهِ»، خوش آمدید، «فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا»، هر دفعه…
ما اصلاً این بحث را نمیکنیم که چه کسی افضل هست و چه کسی افضل نیست، ولی میشد کسی از این موضوع چنین چیزی را برداشت کند، هر مرتبه «قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را جای خودشان مینشاندند.
یک نفر مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چنین چیزی را دیدهاند، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سخن میفرمایند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شروع میکنند به یادداشت کردن، یعنی کاتبِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میشوند، چه کسی این کار را میکند؟ صاحبِ کلامِ «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»!
…بعد هم آمدند و گفتند که حرام است که شما بخواهید بیت المال را تصرّف کنید!
حضرت برای اینکه وجدان اینها را قاضی بفرمایند، یک نفر در چه شرایطی از ارث محروم میشود؟ حضرت فرمودند: آیا من از کیش و آیین پدرم بیرون رفتهام؟…
اگر میخواستند به سنّت عمل کنند که خیلی روشن بود، اگر آن جمله از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صادر شده باشد که هنگام برگشت فرموده باشند که «ای کاش به این دنیا نیامده بودم»، چقدر جسارت صورت گرفته است؟…
هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خطبه را خواندند او نتوانست مقابله کند، قباله را داد، او کم آورده بود، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از در مسجد بیرون آمدند، در حیاط مسجد بودند، مقابل چشمان فرزندان ایشان بود، بعدی آمد و حضرت از دادن قبالهی فدک امتناع کردند، آن ملعون آنقدر نزدیک آمد که گرفت… و در مقابل چشم فرزندان بیادبی کرد… شاید هم حضرت برای این بیادبی…
ان شاء الله خدای متعال نیاورد که فرزندان در جایی ببینند که به مادرشان…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لحظات آخر عمر شریفشان، در همهی حوادثی که رخ داد فرمودند: فاطمه را میبینم… چه زمانی؟ همین زمانی که فرزندان ایشان همراهی میکنند… چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با فرزندان به مسجد رفتند و با فرزندان برگشتند… مقابل چشم فرزندان ایشان به ایشان بیادبی شد و گوشواره…
اتفاقاتی افتاد و حضرت به در خانهها رفتند، از سه روز تا چهل روز نقل شده است، مرحوم شیخ عباس محدّث قمی یک حرفی در بیت الأحزان زدهاند که خیلی بیچاره کننده است، ایشان میفرمایند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به داخل یک یک خانهها میرفتند، یعنی این کار طول میکشید…
یک زمانی شما کاری دارید و به یک نفر پیامک میدهید، یعنی اینکه مثلاً بیانِ موضوعی سخت است و شما پیام میدهید، یعنی رو زدن مختصر آسانتر از مفصل است، شیخ عباس محدث قمی رضوان الله تعالی علیه میگوید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک به یک خانهها… برای اینکه اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیرون خانه بودند و مخالفین و دشمنان میفهمیدند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواستند این کار را مخفیانه انجام بدهند…
کسی که در زندگی خود به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو نزد، به یک یک خانهها رفتند و میهمانِ سرزده شد…
اینکه هجوم چه زمانی رخ داده است را نمیدانم، حدث بنده این است که احتمالاً در همین ایام بوده است، دیگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از هجوم بستری شدند…
در علل الشرایع یک روایت است، حضرت بعد از اینکه چهل روز دائم برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گریه میکردند… اصلاً اگر کاری به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم نداشتند معلوم نبود که ایشان جان سالمی از داغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به در ببرند، کسی نمیفهمد که فراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی چه.
بعد از این داغ، داغِ اینکه ببینند همهی دین پدر ایشان با آن همه زحمتی که کشیده شده است در حال از بین رفتن است برای ایشان خیلی سخت است، این ظلم عجیبی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میشد خیلی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سخت بود، بیچارگیای که مردم دارند، این همه کشتار تا به امروز، خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ»،[20] میبینم که شمشیرهای بُرّان به گردن شما میخورد، میبینم که بیچاره میشوید…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرِ امّت هستند، ان شاء الله خدای متعال نیاورد، بعضی اوقات پدر یا مادر مضطر هستند و میگویند که فرزندم در حال منحرف شدن است، اینجا هم مادر امّت میبیند که امّت در حال منحرف شدن است، آن هم انحرافِ هزار ساله!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تمام تلاش خود را کردند و آنها هم احساس خطر کردند که ممکن است ایشان مردم را جمع کنند، هجوم رخ داد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از هجوم دیگر ملازم فراش شدند و دیگر از بستر بلند نشدند، یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از زیر شمشیر آنها از مسجد به خانه آوردند و دیگر از جا بلند نشدند و بستری شدند…
هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بستری شدند اوضاع خیلی بهم ریخت، اینها نمیخواستند این موضوع ثبت بشود، از طریق دخترانشان پیغام دادند که برویم و عیادت کنیم، اختلافی پیش آمده است و رضایت میگیریم…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راه ندادند، ای کاش ما به اندازهی اینها به این موضوع که اگر به امام رو بزنیم امام نه نمیفرمایند معتقد بودیم و به در خانهی کس دیگری نمیرفتیم، اینها به در خانهی شوهری آمدند که همسر او را زده بودند، گفتند: یا علی! پیغام دادهایم که به عیادت فاطمه [سلام الله علیها] برویم اما او ما را راه نداده است، تو برو و واسطه شو…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به محضر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند… خدا نیاورد که زنی از شوهر خود دفاع کند و در بستر جراحاتِ آن دفاع باشد… خیلی سخت بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند و فرمودند که اینها من را واسطه کردهاند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نخواستند که اینها را تحویل بگیرند، فرمودند: اجازه بدهید که بیایند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم که خودشان را سربازِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میدانستند فرمودند: «اَلْبَيْتُ بَيْتُكَ»…
این اوج برائتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، آنها آمدند و مثلاً سمتِ راستِ حضرت نشستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روی مبارک خود را آرام برگرداندند، درواقع دروازهی بهشت را از اینها دور کردند، اینها از اینجا بلند شدند و آن طرف نشستند، مجدداً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صورت مبارک خود را برگرداندند، برگشتند و هنگامی که دوباره بر سر جای خود نشستند، هنگامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستند دوباره سر مبارک خود را برگردانند دیگر توان نداشتند، الآن دورانِ وخامتِ حالِ حضرت است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر توان نداشتند، به خادمهی خودشان اشاره کردند و فرمودند صورت مرا برگردان…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه 7
[5] سوره مبارکه شوری، آیه 23
[6] سوره مبارکه بقره، آیه 275
[7] سوره مبارکه انبیاء، آیه 27 (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ)
[8] سوره مبارکه قصص، آیه 41 (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ)
[9] سوره مبارکه نساء، آیه 71 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعًا)
[10] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار ، جلد ۱ ، صفحه ۳۲۱ (أَبُو غَسَّانَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ رَجَاءٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ اَلْخُدْرِيِّ ، قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، فَانْقَطَعَتْ نَعْلُهُ، فَرَمَى بِهَا إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ ، ثُمَّ ذَكَرَ اَلْقُرْآنَ ، فَقَالَ: إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِهِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : أَنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ ؟ قَالَ: لاَ وَ لَكِنْ هُوَ ذَلِكُمْ خَاصِفُ اَلنَّعْلِ.)
[11] سوره مبارکه نساء، آیه 141 (الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ۚ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا)
[12] سوره مبارکه نمل، آیه 16 (وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ)
[13] سوره مبارکه توبه، آیه 123 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)
[14] نهج البلاغه، نامه 77 (و من وصية له (علیه السلام) لعبد الله بن العباس [أيضا] لمّا بَعَثَه للإحتجاج على الخوارج: لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ …، وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً.)
[15] سوره مبارکه نساء، آیه 59 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا)
[16] سوره مبارکه مائده، آیه 44 (إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ)
[17] سوره مبارکه فتح، آیه 1
[18] سوره مبارکه نساء، آیه 19 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا ۖ وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ ۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ۚ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا)
[19] بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵۳ (قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ السقاني قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ مَيْسَرَةَ بْنِ حَبِيبٍ عَنِ اَلْمِنْهَالِ بْنِ عمر[عَمْرٍو] عَنْ عَائِشَةَ بِنْتِ طَلْحَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشْبَهَ كَلاَماً وَ حَدِيثاً مِنْ فَاطِمَةَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهَا رَحَّبَتْ بِهِ وَ قَامَتْ إِلَيْهِ وَ أَخَذَتْ بِيَدِهِ فَقَبَّلَتْهَا فَدَخَلَتْ عَلَيْهِ فِي مَرَضِهِ اَلَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَرَحَّبَ بِهَا وَ قَبَّلَهَا وَ أَسَرَّ إِلَيْهَا فَبَكَتْ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا فَضَحِكَتْ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي كُنْتُ أَحْسُبُ لِهَذِهِ اَلْمَرْأَةِ فَضْلاً فَإِذَا هِيَ مِنْهُنَّ بَيْنَا هِيَ تَبْكِي إِذْ هِيَ تَضْحَكُ فَسَأَلْتُهَا فَقَالَتْ إِنِّي إِذَا لَبَذِرَةٌ وَ لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَأَلْتُهَا فَقَالَتْ أَسَرَّ إِلَيَّ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ مَيِّتٌ فَبَكَيْتُ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيَّ وَ أَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِهِ أَلْحَقُ بِهِ فَضَحِكْتُ .)
[20] دلائل الإمامة ، جلد ۱ ، صفحه ۱۲۵ (حَدَّثَنِي أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدُ اِبْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ اَلْهَمْدَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ قَيْسٍ اَلْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ، عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ)، قَالَ: لَمَّا رَجَعَتْ فَاطِمَةُ إِلَى مَنْزِلِهَا فَتَشَكَّتْ وَ كَانَ وَفَاتُهَا فِي هَذِهِ اَلْمَرْضَةِ، دَخَلَ إِلَيْهَا اَلنِّسَاءُ اَلْمُهَاجِرَاتُ وَ اَلْأَنْصَارِيَّاتُ، فَقُلْنَ لَهَا: كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ؟ فَقَالَتْ: «أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُمْ، قَالِيَةً لِرِجَالِكُمْ، شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَرَفْتُهُمْ وَ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ ، وَ رَمَيْتُهُم بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ اَلْحَدَّ وَ خَطْلِ اَلرَّأْيِ وَ عُثُورِ اَلْجَدِّ، وَ خَوْفِ اَلْفِتَنِ ، لَبِئْسَ مٰا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي اَلْعَذٰابِ هُمْ خٰالِدُونَ ، لاَ جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا ، وَ شَنِنْتُ عَلَيْهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ. وَيْحَهُمْ أَنَّى زَحْزَحُوهَا عَنْ رَوَاسِي اَلرِّسَالَةِ، وَ قَوَاعِدِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ اَلرُّوحِ اَلْأَمِينِ بِالْوَحْيِ اَلْمُبِينِ، اَلطَّبِينِ بِأَمْرِ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينِ أَلاَ ذَلِكَ هُوَ اَلْخُسْرَانُ اَلْمُبِينُ! مَا اَلَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي حَسَنٍ؟ نَقَمُوا – وَ اَللَّهِ – مِنْهُ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ، وَ نَكِيرَ سَيْفِهِ، وَ تَبَحُّرَهِ فِي كِتَابِ اَللَّهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اَللَّهِ. وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَوْ تَكَافَوْا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اَللَّهِ لاَعْتَلَقَهُ ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً ، لاَ يَكْلِمُ خِشَاشُهُ ، وَ لاَ يُتَعْتَعُ رَاكِبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً رَوِيّاً صَافِياً فَضْفَاضاً تَطَفُح ضِفَّتَاهُ، ثُمَّ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَيَّرَ لَهُمُ اَلرِّيُّ غَيْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلاَّ بِغَمْرِ اَلْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ اَلسَّاغِبِ ، وَ لاَنْفَتَحَتْ عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ، وَ لَكِنَّهُمْ بَغَوْا فَسَيَأْخُذُهُمُ اَللَّهُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. أَلاَ فَاسْمَعْنَ، وَ مَنْ عَاشَ أَرَاهُ اَلدَّهْرُ اَلْعَجَبَ، وَ إِنْ تَعْجَبْنَ فَانْظُرْنَ إِلَى أَيِّ نَحْوٍ اِتَّجَهُوا؟ وَ عَلَى أَيِّ سَنَدٍ اِسْتَنَدُوا؟ وَ بِأَيِّ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا؟ وَ لِمَنْ اِخْتَارُوا؟ وَ لِمَنْ تَرَكُوا؟ لَبِئْسَ اَلْمَوْلَى، وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِيرُ. اِسْتَبْدَلُوا وَ اَللَّهِ اَلذُّنَابَي بِالْقَوَادِمِ ، وَ اَلْعَجُزَ بِالْكَاهِلِ، فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لَكِنْ لاَ يَشْعُرُونَ، أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ يَهِدِّي إِلاّٰ أَنْ يُهْدىٰ فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ؟ أَمَا لَعَمْرُ اَللَّهِ لَقَدْ لَقِحَتْ، فَانْظُرُوهَا تُنْتِجُ ثُمَّ اِحْتَلِبُوا طِلاَعَ اَلْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُمْقِراً ، هُنَالِكَ خَسِرَ اَلْمُبْطِلُونَ، وَ عَرَفَ اَلتَّالُونَ غِبَّ مَا أُسِّسَ اَلْأَوَّلُونَ. ثُمَّ طَيِّبُوا بَعْدَ ذَلِكَ نَفْساً، وَ اطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جَأْشاً ، وَ أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ، وَ هَرْجٍ شَامِلٍ، وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِينَ، يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهِيداً، وَ جَمْعَكُمْ حَصِيداً، فَيَا خُسْرَى لَكُمْ، وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ قَدْ عَمِيَتْ عَلَيْكُمْ؟ أَ نُلْزِمُكُمُوهٰا وَ أَنْتُمْ لَهٰا كٰارِهُونَ ؟!» .)