درنگی در برخی فضائل حضرت عباس علیه السلام

16

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در جلسه ی روضه ای به درنگی در برخی فضائل حضرت عباس علیه السلام پرداخته اند که مشروح آن در ذیل آمده است.

جهت دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري ‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

عوامل سعادت

عوامل سعادت زیاد هستند، یعنی متعدّد هستند، بعضی مهم هستند، بعضی اهم هستند، بعضی هم اهمّیّت کمتری دارند. بخشی از این‌ها جبلّی است. اگر دانه‌ی بذری از اوّل ویژه نباشد هر چقدر شما از آن نگهداری کنید و در محیط گلخانه‌ای بگذارید و باغبان انحصاری هم برای آن قرار دهی آن میوه‌ای که باید حاصل دهد نمی‌دهد.

سفارش امیر المؤمنین (علیه السّلام) به امام حسن (علیه السّلام) در مورد خواهران و برادران

این‌که شما می‌بینید امیر (سلام الله علیه) به این موضوع اشاره می‌کنند وقتی می‌خواهند به حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) 16 خواهر و برادر دیگرش را… در تعداد فرزندان حضرت امیر (سلام الله علیه) مورد اختلاف است. از 15 تا 25 فرزند گفته‌اند. منابع قدیمی اکثراً 17، 18 فرزند را اسم برده‌اند، امّا حالا روی عدد آن تأکیدی ندارم. این‌که وقتی می‌خواهند اسامی فرزندان خود را به حضرت مجتبی (سلام الله علیه) ذکر کنند وقتی به حضرت حسین (علیه الصّلاة و السّلام) می‌رسند می‌گویند: «وَ أَمَّا أَخُوكَ الْحُسَيْنُ»[4] امّا درباره‌ی برادر تو حسین (علیه السّلام) «فَهُوَ ابْنُ أُمِّكَ» او پسر فاطمه است. «وَ لَا أَزِيدُ الْوَصَاةَ بِذَلِكَ» و هیچ چیزی اضافه بر این نمی‌گوید. معلوم است که فرزند فاطمه بودن و از سوی دیگر فرزند حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) بودن باعث ایجاد حرمت می‌شود و شما می‌بینید کاری کرده که عالم را بیچاره کرده است. اگر هم می‌بینید در کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) زیر بازوی یک معصوم را می‌گیرد به این علّت است که او هم این ویژگی را دارد و از همین پدر و مادر است؛ یعنی آن ویژگی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای امام حسین (علیه السّلام) ذکر می‌کنند زینب کبری دارا است.

ویژگی‌های مشترک قمر بنی هاشم (علیه السّلام) و حضرت علی (علیه السّلام)

بذر وجود انسان باید بالقوّه ارزشی داشته باشد تا بتوان روی آن کار کرد. این‌که در روایات آمده و در بین فرزندان امیر المؤمنین عدّه‌ای اصلاً به کربلا نیامده‌اند. عدّه‌ای هم آمدند و شهید شدند ولی جایگاه قمر بنی هاشم را ندارند، هم صفات اکتسابی آن بزرگوار است و هم بعضی از آن صفات جبلّی است که یکی از آن صفات مادر است. این‌که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به برادر خود می‌فرمایند: از یک خانواده و عشیره‌ی مهم، شجاع، سابقه‌دار، مجاهد کسی را انتخاب کن چون آن کارهایی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای پیغمبر انجام داده است خیلی حرف مهمّی می‌خواهم بیان کنم ولی از دهان ناپاکی چون من بیرون نمی‌آید. آن کارهایی که امیر المؤمنین برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام داده است قرار است این وجود برای سیّد الشّهداء انجام دهد. این پنج، شش ویژگی که امیر المؤمنین دارد و احدی را نسبت به رسول خدا نمی‌شود به او تشبیه کرد قمر بنی هاشم انجام داده است.

ویژگی‌های منحصر به فرد حضرت عبّاس (علیه السّلام)

یکی از کارهایی که ایشان انجام داده است علمداری است، یکی از موارد امید لشکر بودن است، در تاریخ آمده است که تا وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جنگ حضور دارند سپاه در آرامش هستند. اگر فرار کنند هم می‌دانند که اسلام شکست نمی‌خورد. از دیگر موارد مقام برادری است.

حدیث مؤاخات و شأن امیر المؤمنین (علیه السّلام)

آن‌قدر این مقام برای ابن تیمیّه مهم است که حدیث مؤاخات را انکار می‌کند. او می‌گوید: نمی‌شود پیغمبر گفته باشد «أنتَ أخي فِي الدُّنيَا وَ الاخِرَةِ»[5] چون این «أخي فِي الدُّنيَا وَ الاخِرَةِ» یعنی این‌که تو از همه جهت به من شبیه هستی. برداشت ابن تیمیّه این است و می‌گوید: اشبهیّت وقتی اتّفاق می‌افتد که در فضائل، هر دو هم سنخ شده باشند لذا آن کسی برادر پیغمبر است، به مقام برادری می‌رسد که پیغمبر به او بفرماید: «أنتَ أخي فِي الدُّنيَا وَ الاخِرَةِ» این باید افضل همه‌ی عالم وجود، هر کسی که هست باشد چون باید برادر پیغمبر باشد و قطعاً باید عصمت داشته باشد و اگر این‌طور باشد معلوم است خلیفه‌ی بعد از پیغمبر چه کسی است و چون ما خلیفه‌ی دیگری را قبول داریم پس این روایت درست نیست، این‌که کسی برادر پیغمبر باشد.

نکته‌ی دیگر که در صفات امیر المؤمنین (علیه السّلام) می‌بینید «وَ كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ»[6] می‌گوییم تو «كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الرّسول» هستی این مقام بسیار بالایی است. پیغمبری که هیچ چیزی در این عالم وجود نمی‌توانست قلبش را منفعل کند. خدا می‌گوید: من او را بردم و آسمان‌ها را به او نشان دادم که بخشی از آن را به ابراهیم (علیه السّلام) هم نشان داده بودم؛ ابراهیم (علیه السّلام) تماشا کرد و محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «ما زاغَ الْبَصَرُ»[7] گوشه‌ی چشمی هم نینداخت، یعنی چشم او به سمت آن‌ها منحرف نشد که آن‌ها را ببیند چون عالم وجود برای پیغمبر چیزی نداشت که تماشایی باشد. به عنوان مثال کسی که خود صاحب بزرگترین گالری جواهرات است که بدلیجات برای او جذّابیت ندارد. کسی که بزرگترین جواهر عالم را در دست داشته باشد اگر یک مغازه‌ی بدلیجات ببیند برای تماشای آن نمی‌ایستد لذا «ما زاغَ الْبَصَرُ» آن کسی که قرآن می‌خواهد به او نازل شود اگر به کوه‌ها نازل شود خاضع و متصدّع می‌شوند در نهایت لرزشی از خشیّت در او ایجاد می‌کند اگر کسی «كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ» این موجود بشود. من متوجّه نمی‌شوم چه می‌گویم تنها این را می‌گویم که امیر المؤمنین (علیه السّلام) این مقام را دارد. شما این مقام را در قمر بنی هاشم (علیه السّلام) هم می‌بینید. یکی از ویژگی‌های قمر منیر بنی هاشم این است که از دامن یک مادر ویژه متولّد شده است. جناب زید شخصیت بسیار بزرگی دارد.

احادیث «بضعة رسول الله»

از پیغمبر روایت رسیده است که بضعه‌ی من است. قوّت این روایت مثل روایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیست ولی درباره‌ی سه نفر بیان شده است؛ شوخی نیست. بضعه‌ی پیغمبر یعنی پاره‌ی تن پیغمبر، باید از جنس پیغمبر باشد، باید «مِنَ النَّبی» باشد که پاره‌ی تن او باشد، از او باشد، از وجود پیغمبر است، فرمود: «فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي»[8]، «سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِخُرَاسَانَ»[9] این‌که حضرت رضا (صلوات الله علیه) عظیم الشّأن است، بضعه‌ی پیغمبر است برای جناب زید هم فرمود: بضعه‌ی من را به ظلم می‌کشند. البتّه اهمّیّت این روایت مثل آن دو روایت نیست ولی روایت دارد. خیلی موجود عجیبی است، بسیار غیرتی است، غیرة الله است. گاهی خرابکاری و گندکاری و بدکاری از کسی می‌بینم و می‌بینیم به بزرگی بی‌احترامی شده است، امام مسلمین تخریب شده و دم بر نمی‌آوریم امّا وقتی جناب زید در مجلس هشام شرکت کرد و دید آن بی‌ادب و ملعون ازل و ابد به امام باقر (سلام الله علیه) جسارت کرد، تاریخ نوشته است از خشم الهی برای دفاع از امام خود که برادر او است آن‌قدر خشمگین شد که نزدیک بود از پوست خود خارج شود! ضرب المثل بیان شده است که نزدیک بود از جلد خود بیرون بیاید، قبض روح بشود و گفت: والله انتقام خود را می‌گیرم تا کسی دیگر جرأت نکند به امام بی‌احترامی کند.

جسارت به ائمّه (علیهم السّلام) به قصد تخریب

بعد از سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دیگر کسی جرأت نکرد بر اهل بیت (علیهم السّلام) شمشیر بکشد امّا گاهی مجالسی پیدا می‌شد که جسارت می‌کردند. این جسارت‌ها در زمان ائمّه‌ی ابتدایی ما عادی بود. همان روز غارت خیام حرام‌زاده‌ای یکی از مرکب‌ها را به نام مقدّس سیّد الشّهداء صدا زد! یعنی عادت آن‌ها تخریب بود. قبلاً هم ملعون دیگری امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به چیز بدی تشبیه کرده بود. این جسارت‌ها به قصد تخریب انجام می‌شد. امّا بعد از سیّد الشّهداء می‌ترسیدند روی اهل بیت (علیهم السّلام) شمشیر بکشند و طوری سم می‌دادند که کسی متوجّه نشود. اگر شما بعد از امام سجّاد (علیه السّلام) را ببینید چندان متوجّه نمی‌شوید ائمّه چگونه شهید شدند.

تفاوت شأن جناب زید و حضرت عبّاس (علیه السّلام)

مجلسی که زید حضور داشت هشام ملعون به امام باقر (علیه السّلام) جسارت کرد. او چنان خشمگین شد که گفت: قسم می‌خورم که تو را بکشم و قیام کرد و به شهادت رسید و حضرت صادق (علیه السّلام) برای او گریه کرد امّا قیمت زید با حضرت عبّاس (سلام الله علیه) بسیار فرق داشت با این‌که پاره‌ی تن پیغمبر بود چون از یک موهبت محروم بود؛ مادر او مادر قمر بنی هاشم نبود.

علّت مخالفت امام صادق (علیه السّلام) با قیام زید

زید در زمان امام صادق (علیه السّلام) قیام کرد. امام صادق با قیام زید مخالفت می‌کرد از این جهت که نمی‌خواست جریان قیام او انحراف پیدا کند و او را بین قیام مخیّر کرد ولی به او فرموده بود: توصیه می‌کنم این کار را انجام ندهی و متأسّفانه بعدها زیدیه منحرف شدند. در زمان امام جواد (صلوات الله علیه) ایشان بر زیدیه حکم ناصبی اطلاق کرد چون بعد از این‌که زیدیه منحرف شد آن‌ها برای این‌که بتوانند دوام بیاورند ناگزیر شدند بگویند آن کسی که بود مثلاً پسر یا نوه‌ی زید امّا باید می‌گفتند: «مَن إمَامه؟» در جمع خصوصی شیعه همه می‌دانستند امام چه کسی است لذا باید به آن امام جسارت می‌کرد که بگوید من امام هستم لذا به ائمّه‌ی ما توهین می‌کردند و حتّی با زید النّار، برادر امام رضا (علیه السّلام) که قاتل معروفی است تبانی کردند و او را امام خود قرار دادند.

وقتی حضرت صادق (علیه السّلام) می‌دانستند جریان زیدیه منحرف خواهد شد، بسیاری از شیعه را درگیر خواهد کرد کما این‌که امروزه نیز همین‌طور است و هنوز جمعیت آن‌ها زیاد است. حضرت صادق (علیه السّلام) با این‌که شیعیان به زید بپیوندند مخالفت می‌کرد. مادر زید محضر امام صادق (علیه السّلام) آمد و گفت: -معاذ الله- چون تو حسودی می‌کنی که پیغمبر پاره‌ی تن خود را خطاب قرار داده و این‌که او امام شیعه بشود مخالفت می‌کنی. شما بعدها می‌بینید که زیدیه به کدام سمت منحرف شد. حال شما این را با قمر منیر بنی هاشم مقایسه کنید. این در منابع قدیمی نیست امّا بزرگان ما به حدّی این حرف‌ها را بیان کرده‌اند برای کسی مثل من که مقامی ندارم امّا در تاریخ سخت باور هستم به راحتی این را باور می‌کنم که وقتی خبر شهادت او را می‌خواهند برای مادر او بیاورند شما مادر زید را با مادر قمر بنی هاشم مقایسه کنید- وقتی بشیر یا نذیر یا خبررسان است ماجرا را خبر می‌آورد او می‌داند چه کسی را از دست داده است.

رشادت حضرت عبّاس (علیه السّلام)

ابو الفرج اصفهانی می‌گوید: هر اسبی یارای این‌که قمر بنی هاشم روی آن بنشیند را نداشت، باید اسب متحّم استفاده می‌کردند. پهلوانی بود که او را به اسم می‌شناختند. مسئله‌ی کمی نیست که در کربلا جمعیتی کمتر از صد نفر در مقابل 30 هزار نفر چه نیازی است که برای یک نفر امان‌نامه بیاورند که لشکر سیّد الشّهداء تضعیف شود. حساب کنید 30 هزار نفر به صد نفر! اگر ساده حساب کنیم با یک حمله‌ی آن‌ها کار این لشکر تمام است و این مسئله را تنها منابع شیعی ننوشته‌اند. وقتی خبر شهادت او را برای مادرش می‌آورند، مادری که برای تربیت این پهلوان زحمت کشیده است، فقط شیعیان نگفته‌اند، ابو الفرج اصفهانی که سنّی است و بعضی از ناقلان که زیدی هستند و اهل سنّت که سنّی هستند نوشته‌اند: «یُدعَی بِقَمَرِ بَنی هَاشِم» این مسئله‌ی کمی نیست، او کسی نبود که آن‌ها نشناسند.

ادب حضرت عبّاس (علیه السّلام)

او پهلوانی است که به خاطر هیبت خود زیاد نزدیک امام حسین (علیه السّلام) نمی‌ایستد، معمولاً دور می‌ایستد تا قامت او با ابا عبدالله قیاس نشود.

ادب مادر حضرت عبّاس (علیه السّلام)

وقتی خبر شهادت او را برای مادرش می‌برند دو نقل از واکنش ایشان بیان شده است. یک نقل این است که گفت: باور نمی‌کنم. روضه‌ی بسیار عجیبی است. شاید کسانی که در حرم بودند هم باور نمی‌کردند برود و بر نگردد. اصلاً خود ابا عبدالله هم روی او حساب کرده است «یَومٌ ابوالفَضلُ استَجَارَ بِهِ الهُدَی» روزی که امام حسین (علیه السّلام) به او پناه برد، باور نمی‌کند. چه کسی بوده که توانسته جلوی او بایستد؟ باور نمی‌کند. امّا بعد می‌پرسد حسین من چه شد؟ بشیر گفت: چهار فرزند تو شهید شدند امّا او پرسید: حسین من چه شد؟ آخر گفت: خدا دهان تو را بشکند، بند دلم در حال گسستن است «أولادی … وَ مَن تَحتَ الخَضراء»[10] فرزندان من، این عبّاس من و هر کسی که زیر این آسمان است کلّهم به فدای أبی عبدالله الحسین. از این مادر آن فرزند به دنیا می‌آید. با پاره‌ی تن پیغمبر او را مقایسه کنید قابل قیاس نیست. این بزرگوار که من یقین دارم و از روی اعتقاد می‌گویم که عمداً از مادر او صحبت کردم که به ما نظر کند. والله به این اعتقاد دارم.

امیر المؤمنین ماجرای پس از سقیفه

یکی دیگر از ویژگی‌هایی که قمر بنی هاشم دارد این است. وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را با طناب بستند بعد به خانه‌ی ایشان جسارت شد ابن قتیبه می‌گوید: وقتی علیّ بن ابی طالب در مسجد ایستاده بود و زهرای مرضیه (سلام الله علیها) با آن حال پشت در خانه‌ی خدا آمد و فرمود: نفرین می‌کنم. امیر (سلام الله علیه) فرمود: سلمان برو بگو برگردد و نفرین نکند، پدر او برای این امّت بسیار زحمت کشید. زهرای مرضیه (سلام الله علیها) فرمود: پس صبر می‌کنم علی را سالم به من برگردانید. این‌جا امیر المؤمنین می‌خواهد برگردد. تصوّر کنید پهلوانی که همه‌ی عالم به او پناهنده می‌شوند الآن نتوانسته از همسر خود دفاع کند. می‌خواست از پیغمبر اکرم نیز اعتذار کند لذا نوشته‌اند- کنار قبر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفت و عرض کرد: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏»[11] (آیه‌ی قرآن که توسط حضرت علی (علیه السّلام) خوانده شد) یا رسول الله، منتها نگفت یا رسول الله، خطاب اعتذار هارون را گفت. ای پسر مادرم، چون رسول خدا درباره‌ی مادر امیر المؤمنین هم اطلاق «اُم» می‌کرد. «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني‏»[12] تو دستور دادی من نسبت به این قوم مدارا کنم. شاید اشاره به این است که خجالت می‌کشید، حیا می‌کرد و برگردد و آن مظلومه را ببیند.

این اتّفاق برای قمر بنی هاشم افتاده است هم در منابع مخصوصاً وقتی حضرت استاد اخوان فرمودند من کمی مطمئن‌تر شدم که سیّد الشّهداء به مادر حضرت عبّاس (سلام الله علیه) می‌فرمود: «یَا اُم». از جهتی ما عقیده داریم که کنار علقمه محرمیت معنوی هم رخ داده است «یَا بنَ اُم» چون بزرگان می‌گویند هم اهل خیمه هم باور نمی‌کردند که آن مولا بر نگردد هم خود امام حسین (علیه السّلام) دچار یأس شد.

سخت‌ترین لحظه‌ی کربلا بر امام حسین (علیه السّلام)

امام سجّاد (صلوات الله علیه) نشسته بودند، عبیدالله پسر قمر بنی هاشم که وارد شد گریه‌ی حضرت شروع شد. فرمود: وقتی خدا می‌خواست اسدالله و اسد رسوله، حمزه را از پیغمبر بگیرد آن لحظات سخت‌ترین لحظات برای پیغمبر بود منتها آن لحظه که حمزه شهید شد آن ملعون وحشی بدن مبارک او را قطعه قطعه کرده بود جوانان مدینه آمدند دیوار بستند که خواهرش بدن او را نبیند، امیر المؤمنین حاضر بود و از پیغمبر دفاع می‌کرد. امام سجّاد (علیه السّلام) می‌خواست بگوید: برای پدر من در کربلا هیچ لحظه‌ای سخت‌تر از آن لحظه نبود که حافظ خیام او شهید شد، آب‌آور او از دنیا رفت.

فرمود: «إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي»[13] کار یک نفر به جایی برسد که امام معصوم این‌طور روی او حساب کند. من به آن جمله‌ی علّامه طباطبایی امید دارم که عبّاس جان خدا می‌داند ما امروز با امید در خانه‌ی تو آمده‌ایم.

این‌که می‌گویند دست او باز است و به دست بریده‌ی او نگاه نکنید از امام سجّاد (علیه السّلام) هم نقل شده است که همان‌طور که خداوند به عموی ما جعفر طیّار دو بال داد کنایه از این‌که دست، بال علامت قدرت است، وقتی بال داد پرواز کند یعنی بند وسائل و وسائط هم نیست.

حماسه‌ی پسران امّ البنین در کربلا

حضرت عبّاس برادران خود را جمع کرد. این جمله را دینوری گفته است که بسیار منقلب‌کننده است: حضرت برادران خود را جمع کرد و فرمود: «بِنَفسی أنتُم» اقدام کنید «فَحَاموا عَن سَیِّدُکُم» بروید و از سیّد و مولای خود دفاع کنید «فَمُوتوا دونَهُ» مبادا سالم برگردید. لباس رزم را بر تن آن سه برادر خود کرد. امّ البنین روی شما حساب و سرمایه‌گذاری کرده است. ما به سیّد الشّهداء هم همین را می‌گوییم «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر»[14] یعنی سلام بر آن کسی که بلند مدّت سرمایه‌گذاری و صبر کرده است، این همه صبر کرد. امّ البنین روی شما حساب کرده است. وقتی آن‌ها شهید شدند تاریخ نگفت قمر بنی هاشم ناراحت شد. گفته‌اند: «فَبَقِیَ العَبَّاس قَائِماً»[15] برای اوّلین در عمرش به آقا پشت کرد و مقابل او ایستاد. در مورد برادران او جمله‌ی عجیبی گفته‌اند: وقتی سه برادر به میدان رفتند و دیدند دشمن بسیار زیاد است و امکان جنگ نیست و همه‌ی هدف آن‌ها این است که ابا عبدالله را بزند برگشتند و مقابل حضرت ایستادند وقتی تیرها می‌آمد «يَقُونَهُ بِوُجُوهِهِم» وقتی تیر می‌آمد سرهای خود را جا به جا می‌کردند و تیر به صورت مبارک آن‌ها اصابت می‌کرد «وَ نُحُورِهِم» به گردان‌های آن‌ها اصابت کند و به مولا نخورد. وقتی آن‌ها افتادند خود او مقابل مولا ایستاد. «وَ بَقِيَ العَبَّاسُ بنِ عَليٍّ قَائِماً»‏ هر جا ارباب بود او هم بود. زینب آرامش داشت و راحت بودند. طاقت بیان عبارت دینوری را ندارم. او می‌گوید: تا زمانی که عبّاس به زمین افتاد تیرها هم به ارباب اصابت کرد. به ما یاد داده‌اند که به ارباب خود سلام کنیم، به آن «كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الحُسَین» به آن کسی که دست او باز است.

(روضه‌خوانی)

امام صادق (علیه السّلام) فرمود: خدا لعنت کند «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ»[16] یعنی خدا لعنت کند کسی که تو را نشناسد. وقتی لعن می‌کنند یعنی شناخت قمر منیر بنی هاشم از وظایف بشر است، باید حجّت باشد که این‌طور باشد لذا به این دلیل می‌گویند.

(قسمتی از دعای توسّل)


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفه‌ی السجّادیه، ص 98.

[4]– الأمالی (للمفید)، النص، ص 222.

[5]-‌ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج ‏19، ص 159.

[6]– بحار الأنوار، ج 97، ص 307.

[7]– سوره‌ی نجم، آیه 17.

[8]– الأمالي (للصدوق)، النص، ص 104.

[9]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏2، ص 583.

[10]– شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج ‏3، ص 186.

[11]– سوره‌ی اعراف، آیه 150.

[12]– سوره‌ی اعراف، آیه 150.

[13]– بحار الأنوار، ج 45، ص 41.

[14]– همان، ج 98، ص 235.

[15]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‏ 33، ص 687.

[16]– تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج ‏6، ص 66.