دهم مهرماه 1394 حجت الاسلام کاشانی در هیئت دانشگاه شریف به مناسبت عید غدیر خم به سخنرانی پرداخته اند که مشروح آن در ذیل آمده است.
جهت دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
به علّت اینکه واقعهی غدیر، بحث بسیار مهم، حادثهی بسیار مهمّی است، جفا است که فقط در ذکر فضائل امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام بمانیم. لذا سعی میکنم عرائض خود را به سه قسمت تقسیم کنم: قسمت اوّل را به صورت بسیار مختصر به فضائل اختصاص میدهم که این فرصت مهم از دست ما نرود و فوت نشود و دو موضوع مهمّ دیگری هم که تصور میکنم در مسئلهی غدیر مهم است به آن عنایت و توجّه بشود هم میپردازم.
از اثرات ذکر فضائل حضرت امیر المؤمنین، علی علیه السّلام
در بین شیعه و غیر شیعه، روایتی وجود دارد که جز سلفیها، هم شیعیان آن را قبول دارند و هم اهل سنّت، روایت مهمّی است. برای کسانی که دغدغه دارند که در راه امیر المؤمنین علیه السّلام قدم بردارند، تذکّر خوبی است. از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است: «مَنْ ذَكَرَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ»،[1] کسی که یک فضیلت از فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام را بیان کند… نگفته است تکراری نگو، نگفته است کجا و برای چه گروهی، مطلق است. «مَنْ ذَكَرَ فَضِيلَةً مِنْ فَضَائِلِهِ»، شرط این است که «مُقِرّاً بِهَا»، یک فضیلت از او بگو در حالی که به آن اقرار داری، خدای نکرده بازیگری نکرده است و خود او قبول دارد. «غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»، خدا تمام گناهان گذشتهی او را میآمرزد، «وَ مَا تَأَخَّرَ»، یعنی گناهانی که قبلاً انجام داده است ولی پیامد آن هنوز ادامه دارد، از این گناهان هم میگذرد. ممکن است سؤال بشود، یعنی چقدر، تا چقدر میگذرد؟ میفرماید: «وَ لَوْ وَافَى الْقِيَامَةَ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ»، حتّی اگر وقتی وارد محشر شد، به اندازهی همهی جن و انس در مجلس گناه به قیامت بیاورد؛ یعنی ذکر فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام بالقوّه اینطور است.
البتّه معلوم است که ما عملی انجام میدهیم که مستحقّ یک ثواب عظیم هستیم و خدای نکرده این عمل حبط میشود، اگر این عمل حفظ بشود، اینقدر قیمت دارد. معنی این جمله این است که اگر امشب به منزل رفتیم، اگر یک جملهی «لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ»،[2] را بگوییم شامل این قضیه میشویم. چون نه گفته است که فضیلت و تکرار نباشد و نه گفته است به کسی بگویید که جاهل باشد. گفته ذکر کند. اصلاً ذکر علی عبادت است، همین کافی است!
در بین فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام یک فضیلت وجود دارد که قابل اعتنا است که به آن توجّه بشود. من مقدّمهای عرض میکنم تا آن را خدمت شما بگویم. بعضی رابطهها هستند که دو طرفه نیستند، یک طرفه هستند. قضیهی یک شرطی است نه دو شرطی. اگر و تنها اگر نیست که بشود دو طرفه آن را بیان کرد. مثل رابطهی پدر و پسری است. رابطهی من با پدرم از یک جهت، او پدر من است و از یک طرف من پسر او هستم. دو طرف آن یکسان نیست امّا گاهی اوقات دو طرف رابطهها یکسان هستند، مثل همراهی. مثلاً میگوید: این چند روز پیش کنار دریا رفتید؟ میگویم: بله. میگوید: با چه کسی؟ میگویم: با سعید. سعید با چه کسی رفته است؟ با من! و اگر من بگویم: من با سعید رفتم و سعید هم با من رفت. مخاطب میگوید: او چرا تکرار کرد؟ غرض او چه بود؟ همه میفهمند، نیازی نیست تکرار کند. یا بگویم: این انگشتر را میبینی؟ از نقره است. بعد بگویم: نقره هم این شکلی است. میگوید: بسیار خوب، این از جنس نقره است معلوم است که نقره از این شکل است. چرا تکرار کرد؟
علی علیه السّلام، ملاک حق و باطل
حکیم، مطلبی را تکراری بیان نمیکند مگر این غرض داشته باشد. در بین فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام، سه فضیلت وجود دارد که حتّی تندروهای سلفی هم دو مورد آن را قبول دارند. دومی و سومی را حتّی تندروهای سلفی قبول دارند و به این شکل است: 1- «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ»،[3] علی با حق است؛ یعنی علی، خلاف حق، عمل نمیکند. وقتی علی با حق است یعنی علی در یک مسئله با حق است.
میگویند: حق در این مسئله با چه کسی بود؟ میگویند: با علی علیه السّلام. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یک غرضی داشتهاند، فرمودهاند: «وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»، دو طرف این معیّت که یکسان است، چرا تکرار شده است؟ فرموده است: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ»،[4] علی با قرآن است. قرآن با چه کسی است؟ با «مَعَ» یعنی دو چیز که با هم هستند، اطلاق معیّت میکنند. وقتی علی با قرآن است معلوم است که قرآن با علی است. ولی فرموده است: «وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»، تندروهای سلفی «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ» را صحیح میدانند. سومین مورد هم که در بخاری آمده است. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی «أَنْتَ مِنِّي»،[5] تو از من هستی، جنس تو از من است، تو بخشی از حقیقت من هستی. مثل مثالی که بیان کردم: این از نقره است و بعد بگویم: نقره به این شکل است. تکراری میشود. فرمود: «أَنْتَ مِنِّي وَ أنَا مِنْکَ»، چرا تکرار کرد؟ افصح عرب، خاتم انبیاء چرا تکرار کرده است؟ شاید غرض از تکرار این بود که اگر فقط بیان میکرد: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ»، مردم فکر میکردند امیر المؤمنین علیه السّلام شخصیتی در حدّ عمّار است، همیشه حقگرا است. برای اینکه شبهه نشود که علی علیه السّلام و حق همیشه با هم هستند امّا این نیست که علی دنبالهرو حق باشد، حق، فوق علی باشد، لذا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عکس این حالت را هم فرمود. فرمود: اتّفاقاً حق هم با علی است.
جالب است که در ادامه فرمود: «يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ»،[6] و اتّفاقاً علی علیه السّلام نیست که حقمدار است بلکه حق است که علیمدار است! یعنی وقتی شما میخواهید حق را بررسی کنید، باید ببینید علی کجا است؟ اصلاً آبروی حق از امیر المؤمنین علیه السّلام است. این رابطهی امیر المؤمنین و حق است. فهم من هم نیست، وقتی فخر رازی میخواهد مسئلهی جهر به بسم الله را بیان کند. کسانی که به کشورهای غیر شیعه رفتهاند، مثلاً برای عمره به حج رفتهاند، میبینند وقتی که نماز میخوانند، بعد از اینکه میگویند: «وَ لَا الضَّالِّينَ»، چند ثانیه سکوت میکند، چون دارد بسم الله میگوید و شما نمیشنوید. نوارهای ترتیل هم که الآن وجود دارد به همین شکل است، اگر دقّت کنید بسم الله را خودمان گذاشتهایم، صدا در آن فرق دارد، چون آرام گفته است. بعد سوره را شروع کرده است.
فخر رازی میگوید: من برخلاف عموم غیر شیعه، اینجا به حکم شیعه مراجعه میکنم چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ»، اگر میخواهید حق را پیدا کنید، دور علی علیه السّلام پیدا کنید. این رابطهی امیر المؤمنین علیه السّلام با حق است. وقت نیست و ادامه نمیدهم.
علی و قرآن هم همینطور است. اگر کسی تصوّر کند اعتبار امیر المؤمنین علیه السّلام به قرآن است دچار خطا شده است. اگر قرآن و علی علیه السّلام از هم جدا بشوند از قرآن هم چیزی نمیماند. نه اینکه فقط از علی چیزی نمیماند. لذا «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِي لَنْ يَفْتَرِقَاً»، اینطور نیست که قرآن، فوق علی علیه السّلام باشد. اگر امیر المؤمنین علیه السّلام نباشد، وقتی قرآن را بر سر نیزه کنند، میگوید به آن تیر بزنید، این دیگر حرمت ندارد.
در قسمت سوم هم میگوید: «أَنْتَ مِنِّي وَ أنَا مِنْکَ»،[7] اینطور نیست که فقط امیر المؤمنین علیه السّلام اعتبار خود را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گرفته باشد. هویت پیامبر سلام الله علیه هم وابسته به امیر المؤمنین علیه السّلام است. یک آیه و یک روایت بیان میکنم تا ببینید؛ یعنی اگر امیر المؤمنین علیه السّلام نبود، قطعاً از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چیزی نبود. لذا «أَنْتَ مِنِّي»، قطعاً درست است ولی «وَ أنَا مِنْکَ». شخصیت امیر المؤمنین علیه السّلام این نیست که یک شاگرد خوب است. امیر المؤمنین صلوات الله علیه، معجزهی فعلی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است، معجزه است، کارت شناسایی نبوّت است.
حضرت علی علیه السّلام، اعجاز پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
یک روایت در منابع حنفیهای صوفی آمده است و من عرض میکنم ولی مؤیّد قرآنی دارد. از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل کردهاند: «إنَّ الله أعطی ابراهیم برد النّار»،[8] خدا وقتی میخواست به مردم بفهماند ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام پیغمبر است، وقتی او را به سمت آتش پرت کردند، آتش سرد شد. این اعجاز بود، فهمیدند پیامبر است. «أعطی موسی العَصا»، به موسی علیه السّلام عصا داد. او به دریا میزد، لذا فهمیدند او پیغمبر است، «و عيسى الكلمات يحيى بها الموتى»، به عیسی کلماتی یاد داد که وقتی میخواند، مرده را زنده میکرد، میگفتند: او پیغمبر است. و «أعطاني هذا عليّاً»، علی به من داده است، «و لكل نبيٍّ آية»، هر پیغمبری آیتی دارد، هویتی دارد، کارت شناسایی دارد، علامتی دارد، «و آیة النّبوّتی علیّ بن ابی طالب» این همان است که شما در زیارات امیر المؤمنین علیه السّلام به طور مکرّر میبینید: «وَ آيَةً لِرِسَالَتِهِ»،[9] این جایگاه حضرت است و این همان تفسیر آیهی مبارکه است که آمدند پیش پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: از کجا بفهمیم شما راست میگویید؟! کفّار میگویند: هویت شما را از کجا احراز کنیم؟ شاهد هم داری؟ قرآن کریم میفرماید: «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ»،[10] یکی از شاهدان، خدا است. شهادت خدا را از کجا پیدا کنیم؟ ظاهراً به قرآن رجوع کنید، مسابقهی تحدّی آن پیدا نشده است. در اشخاص چطور؟ «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»، آن کسی که علم این کتاب نزد او است. هنگامی که این آیه نازل شده است، امیر المؤمنین علیه السّلام، 20 سال هم نداشت. تاریخی که این همه جزئیات را نوشته نگفته است که یک نفر اعتراض کند که چرا به او رجوع کنیم؟ ما از وجود او، حقّانیت تو را متوجّه نمیشویم؛ کسی چنین چیزی نگفته است.
شخصیت امیر المؤمنین علیه السّلام شخصیتی است که با حذف او اسلام از بین میرود و این شوخی نیست. یک ضربت آن حضرت «يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ»،[11] است. بزرگان ما هم گفتهاند: علّت این بوده است. چرا علّت آن این بوده است که «أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ»؟ چون ما هر عملی انجام بدهیم ضرب در ضریب توحید ما میکنند، مثل اخلاص ما. یک نفر یک میلیون تومان امروز برای غدیر کمک کرده است، یک نفر ده هزار تومان کمک کرده است. چه کسی اجر بیشتری میبرد؟ گاهی انسان یک نمرهی 19 میگیرد و یک نمرهی 18 میگرد ولی چون ضریب دارد، معدل او را آن نمرهی 18 بیشتر تکان میدهد تا آن نمرهی 19، ضرب در یک عدد میشود. حال اگر یک درس، صد هزار واحد داشته باشد، بقیهی درسها، 20 واحد دیگر اهمّیّت چندانی ندارند. وقتی ضریب توحید خیلی بزرگ بشود، «لَضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ» ضرب در توحید امیر المؤمنین، «أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ» است. آنجا چون در آن واقعه بوده است، رسول خدا چنین نکتهای را بیان فرموده است؛ یعنی «سَجْدَةٌ وَاحِدَةٌ لأمیرَ المُؤمِنین أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ»، چون ضرب در آن عدد بزرگ توحید او میشود و با هیچ کسی قابل قیاس نیست. یک رکوع او میشود: «أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ»، نفس کشیدن او هم میشود: «أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ».
اقرار دشمنان حضرت علی علیه السّلام به فضائل آن حضرت
همان بهتر است که من هم مثل ابن ابی الحدید راجع به این شخصیت بگویم: «وَ مَا أَقُولُ فِي رَجُلٍ أَقَرَّ لَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ خُصُومُهُ بِالْفَضْلِ»،[12] من چه بگویم راجع به آن کسی که دشمنان او راجع به فضیلت او اقرار کردهاند؟! فقط دوستان او نیستند. امروز دور ضریح امیر المؤمنین علیه السّلام اشعار یک اهل تسنّن که در مدح ایشان سروده است را نوشتهاند. راجع به علیّ بن ابیطالب علیه السّلام مثل من چه بگوید که دشمنان او به فضیلت او اقرار کردهاند. ابن ابی الحدید حرف بسیار خوبی گفته است. او میگوید: شما خبر دارید، صدها سال تلاش کردند که اسم او نیاید. چقدر اسمها عوض شد، بچّههای خود را از حسن و حسین و علی برداشتند و نام دیگری برای آنها گذاشتند، چقدر گردن به جرم محبّت امیر المؤمنین علیه السّلام زده شد.
نجاشی در قرن چهار میگوید: از دوستان ما بود، در شهرش زندگی میکرد، حتّی همسر و فرزند او خبر نداشتند که او شیعه است!! باید اسم او نابود میشد. میگوید: ولی میدانی در مورد این امیر المؤمنین چه اتّفاقی رخ داد؟ «كَانَ كَالْمِسْكِ»،[13] علی مثل مشک بود. بر خلاف عطر که شما میزنید، مشک –اگر دیده باشید- را میپوشانند: «كُلَّمَا سُتِرَ انْتَشَرَ عَرْفُهُ»، هر چقدر هم آن را بپوشانی، بوی عطر او فضا را پر میکند. «وَ كَضَوْءِ النَّهَارِ»، علی علیه السّلام، مثل آفتاب وسط روز بود، «إِنْ حُجِبَتْ عَنْهُ عَيْنٌ وَاحِدَةٌ»، یک کور وسط امروز یا فردایی ساعت 12 بگوید: تاریک است! «إِنْ حُجِبَتْ عَنْهُ عَيْنٌ وَاحِدَةٌ»، اگر یک نابینا بیاید و بگوید هوا تاریک است، «أَدْرَكَتْهُ عُيُونٌ كَثِيرَةٌ»، شخصیت امیر المؤمنین علیه السّلام قابل وصف نیست.
جایگاه علی علیه السّلام در عرش
من یک جمله از پسر خلیفهی دوم میگویم و قسمت اوّل را تمام میکنم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وقتی میخواست به معراج برود… کسی که میخواهد به معراج برود… معراج لزوماً سیر عمودی نیست، چون خداوند جهت ندارد. برای علوّ بالا نسبت به پایین ما معمولاً میگوییم بالا رفت و الّا معراج، لزوماً عمودی نیست چون خدا جهت ندارد و مسائل معنوی جهت مثل مادّی ندارد. منتها وقتی که انسان میخواهد نسبت به خدا پیش برود، هر چقدر توحید او بیشتر باشد به خدا نزدیکتر میشود. بندهی خدا من نیستم که شهرت و غضب و شهوت و هزار بند به گردن من است. قرآن فرمود: «لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»،[14] به شیطان گفت: هر کاری دوست داری انجام بده. اگر بنده، بندهی من باشد تو بر او تسلّط نداری. بندهی نفسش نیست، بنده اگر بندهی من باشد، بندهی شهوتش نیست.
وقتی رسول خدا میخواهد به معراج برود میخواهد به حضرت حق ملحق بشود، به قرب حق برسد، نباید در این بالنی که فرضاً در حال بالا رفتن است، کیسهی شنی باقی بماند. هر چه کیسهی شن باشد، ارتفاع نمیگیرد، هر چه بندها را بدرد اوج میگیرد. وقتی میخواهد به اوج برسد به «دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»،[15] برسد نباید جز حضرت حق در دل او باشد. لذا در روایات ما آمده است که حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عبد محض حضرت حق است. شما در تشهّد نماز خود، همین امشب گفتید: «عَبْدُهُ» و بعد گفتید «رَسُولُهُ». او عبد است و چنان عبد است کأنّه اسم او نیز فراموش شده است. وقتی خدا میخواهد او را به طور خاص مورد مرحمت قرار بدهد فرمود: «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ»،[16] حتّی اسم او را هم نمیگوید؛ یعنی فقط بندهی من است، یعنی هیچ چیزی غیر از من نماند، برای همین اوج گرفت؛ یعنی اگر در دل او غیر از الله بود، غیر از الله، پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را درگیر کرده بود به این مقام نمیرسید.
پسر خلیفهی دوم از حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم سؤال کرد: به «بِأَيِّ لُغَةٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ»،[17] آیا وقتی که به معراج رفتی صدایی شنیدی؟ بله، چه صدایی شنیدی؟ فرمود: «خَاطَبَنِي بِلُغَةِ عَلِيِّ»، وقتی میشنیدم، صدای علی را میشنیدم! سؤال کردم: خدایا، چرا اینطور است؟ میگوید: به من فرمود: چون به دل تو نگاه کردم در اوج قرب من، غیر از محبّت من، محبّت علی در دل تو بود. اینجا دو حالت است؛ یا باید پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بازگردانده میشد و میگفتند: برگرد، تو هنوز توحید نداری. یا باید تأیید میشد. با صدای علی با تو صحبت کردم که آرامش بگیری؛ یعنی تأیید شد. یعنی برای رسول خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم، «وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ مُحَبَّةِ عَلیٍّ»، وای به حال ما که –دور از محضر شما- اصلاً لیاقت نداریم که خودمان را جزء محبّان حضرت قلمداد کنیم. ما فقط جمع شدهایم.
محبّت و معرفت به اهل بیت علیهم السّلام
به فرمایش حضرت جواد علیه السّلام که در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها میفرماید: «وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ»،[18] ما جمع شدهایم میگوییم: ما تصوّر میکنیم تو را دوست داریم. چرا تصوّر میکنیم؟ چون محبّت، دوست داشتن، فرع معرفت است. شما چیزی که نمیشناسید را دوست ندارید، غذایی که تا به حال اسم و بو و مزهی آن را نچشیدهای هوس نمیکنی. تا زمانی که نشناسی دوست نداری و چون نمیشود امیر المؤمنین علیه السّلام و زهرای مرضیه سلام الله علیها را آنطور که حقّ آنها است شناخت، لذا امام جواد علیه السّلام درست فرمودهاند و به ما یاد دادهاند، ما میگوییم: «وَ زَعَمْنَا»، ما تصوّر میکنیم شما را دوست داریم، ما دوست داریم شما را به اندازهی فهم اندک خود دوست بداریم.
قسمت دوم
جایگاه و اهمّیّت روز غدیر
من معتقد هستم، ماندن در فضای امیر المؤمنین علیه السّلام که انسان به اوج میرسد، در این فضا که نفس میکشیم احساس میکنیم تازه اکسیژن معنوی واقعی به روح ما دمیده میشود ولی مسئلهی غدیر خاصّه اینطور نیست که در فضیلت بمانیم، این بیانصافی است.
غدیر، روز ولایت مطلقهی تکوینی امیر المؤمنین علیه السّلام نیست. چرا؟ چون ولایت تکوینی، ولایت تکوینی یعنی چه؟ یعنی قرب معنوی امیر المؤمنین علیه السّلام به حضرت حق، «لا نُصبَت و لا غُصِبَت»، نه نصب میشود و نه غصب میشود. خاتم انبیاء هم نمیتواند به او عطا کند، خدا به او این مقام را داده است و خاتم انبیاء هم نمیتواند این مقام را از او بگیرد چون خدا این مقام را به او داده است. هیچ کسی جز الله نمیتواند معنویت و قرب امیر المؤمنین علیه السّلام را به او بدهد و یا از او بگیرد. و این وجود داشت، یک امر وجودی تکوینی است. در حالی که شما در مسئلهی غدیر میگویید: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ»،[19] یعنی امروز یک اتّفاق افتاده است؛ پس این مسئله نمیتواند ولایت تکوینی باشد. ولایت تکوینی امیر المؤمنین علیه السّلام ثابت است ولی از همان یوم الدّار بوده است. امیر المؤمنین علیه السّلام از همان روز اوّل امین خدا و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده است. هنوز با زهرای مرضیه سلام الله علیها ازدواج نکرده بود که فرمود: دخترم، فاطمهی زهرا سلام الله علیها، همان کسی که اگر وارد بشود من به پای او میایستم و دست او را میبوسم، تو فقط حق داری او را مکّه به مدینه بیاوری. وقتی میخواهد آیات قرآن را برای بار اوّل بیان کند -آیات ابتدایی سورهی توبه- یک نفر را فرستادند، بعد او را دیپورت کردند، «رجع باکیا» گریهکنان برگشت، گفت: یا رسول الله، آیا آیهای نازل شده که من را لو داده است؟ فرمود: خیر، «لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّي»[20] دین از طرف خدا ادا نمیشود، حجّت از طرف خدا ادا نمیشود مگر اینکه من وحی را بیان کنم یا «رَجُلٌ مِنِّي» و در روایت دیگر فرمود: «إلّا أنا أو أنت (يا علي)»[21] یعنی آن کسی که از من است –که بحث کردیم- او علی است، هر کسی حق ندارد وحی را برای بار اوّل بیان کند، مبلّغ او است. اینجا ولایت تکوینی را فرموده بود.
وقتی میخواست بفرماید: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»،[22] آنجا فرموده بود، خبر داده بود که مقامات معنوی علیّ بن ابیطالب علیه السّلام چیست. امّا غدیر چه خبر شد که «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ»، امروز کامل شد؛ یعنی آن روزی که حدیث منزلت را فرمود، دین کامل نشد، اکمال نشد، روز غدیر، اکمال رخ داد. آن کسی که مخالف ما بود و میخواست تبریک بگوید، آمد گفت: «هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت اليوم»[23]، «ُ بَخْ بَخْ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ»،[24] «بخ بخ یا ابن أبی طالب أصبحت الیوم»، امروز شدی «مولای».
متمایز کردن چهرهی امیر المؤمنین توسط پیامبر سلام الله در روز غدیر
روز غدیر، یک روز ویژه است. آن روز چه اتّفاقی رخ داد؟ آن روز، روزی است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برای حکومت پس از خود، امامت عادل معصومی را تنفیذ کرد نه معرّفی کرد. گاهی پیش میآید که یک نفر را با شخصیتی یا با صفتی ستایش و معرّفی میکنند امّا یک وقت میآیند کسی را تنفیذ میکنند. مردم را متوقّف کرد، وقتی حج میخواست اتّفاق بیفتد، اسماء بنت عمیس گفت: یا رسول الله، من باردار هستم. فرمود: تو هم باید بیایی، این حجّة الوداع است، صحبتهای مهمّی دارم! و اسماء، فرزند خود، محمّد بن ابی بکر را که در راه امیر المؤمنین علیه السّلام شهید شد را بین راه به دنیا آورد. همه آمدند، همه را متوقّف کرد، جمع کرد، بعد شروع کرد و کارهای انجام داد که همه متوجّه بشوند که امروز روزی است که روزهای پیش نیست.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آن عمامهای که در مناصب رسمی مثل صلح حدیبیه، در دیدار با بزرگان کشورهای دیگر مثل فرستادهی روم و ایران بر سر میگذاشت، در روز جمعه، عید قربان، فطر وقتی که خطبه میخواند بر سر میگذاشت، روز فتح مکّه به سر گذاشته بود، آن عمامه را به سر خود گذاشت. عمامهی سیاهی بود به اسم سحاب. آن روز این عمامه را برداشت و بر سر امیر المؤمنین علیه السّلام گذاشت، در بعضی روایات آمده است که آن را به سر امیر المؤمنین علیه السّلام بست؛ یعنی آن لحظه که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دست امیر المؤمنین را بلند کرد، خودش عمامه را بر سر نداشت. این عمامهی سیاه برای همه جلب نظر کرد، لذا امیر المؤمنین علیه السّلام تا آخر عمر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با این عمامهی سیاه میرفت و میآمد؛ میگفتند: «و جاء علیٌّ فی السّحاب»، علی با سحاب آمد. متأسّفانه این روایت را در منابع غیر شیعه حذف کردهاند ولی اثر حذف کردن آن، مانده است. اثر چیزی که پاک کردهاند باقی مانده است، کجا است؟ در روایات آنها آمده است که شیعیان اهل غلو هستند و میگویند: وقتی علی علیه السّلام میآید، بین ابرها میآید!! چون یک معنی سحاب، این عمامهی سیاه بود. سحاب چیست؟ ابر است. اگر شما در کتب روایات جعلی که جمع شده است نگاه کنید یک روایت را نسبت دادهاند، قدیمیها میخواندند و آقایان میگویند این جعلی است. چون اینکه علی در بین ابرهای میآید یعنی چه؟! شیعهها میخواهند غلو کنند و بگویند علی سلام الله علیه روی زمین پا نمیگذاشته و روی ابرها میرفته است! خیر، نمیخواستند بگویند علی علیه السّلام بین ابرها میرفته است. خیر، نمیخواستند بگویند علی علیه السّلام بین ابرها راه میرفته است. البتّه راه رفتن در بین ابرها برای امیر المؤمنین علیه السّلام کاری ندارد ولی برای آن بزرگوار فضیلتی محسوب نمیشود، همهی مُلک و ملکوت در دست او است.
«جاء علیٌّ فی السّحاب»، همان چیزی است که مخفی کردهاید؛ یعنی علی در حالی که عمامهی سحاب را به نشان تاجگذاری بر سر دارد، میآید. برای همین جلب توجّه میکرد. مثلاً الآن وقتی یک شخص روحانی وارد مجلس بشود نمیگویند: با عمامه آمد! این طبیعی است. آن عمامهی ویژه بود که همه میگفتند: «جاء علیٌّ فی السّحاب»، روایت را حذف کردهاند و وقتی خواستند به شیعه نسبت بدهند میگویند: قدما میگفتند: علی علی السّلام در بین ابرها میآید، علی در سحاب میآید! خیر، علی علیه السّلام در سحاب میآید یعنی این عمامهی سیاه.
بررسی کاربرد کلمهی مولا
اگر بخواهیم وارد بشویم و بگوییم غدیر یعنی چه، استدلالهای ما چیست، استدلالهای آنها چیست، وقت میگذرد و فرصت بحث ما نیست. من فقط یک قرینه بیان میکنم. چرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از لفظ «مولا» استفاده کرد؟ برای اینکه مولا، از معدود صفاتی است که نمیشود آن را به هر کسی نسبت داد. اگر طبق آنچه ادّعا میکنند معنای مولا، دوست بود که سعی کردند در لغتنامهها جا بیندازند، هیچ وقت پیش نمیآمد که… دوستان، آیا ممکن است که یکی از شما از مرجع خود استفتاء کنید که اگر من به همسایهی خودمان دوست بگویم اشکال دارد؟ تا به حال شنیدهاید که کسی این طور استفتاء کند؟ معلوم است که اشکال ندارد. اگر کسی به رئیس دانشگاه بگوید مولا به معنای دوست، آیا اشکار دارد؟ اصلاً پیش میآید که چنین سؤالی پرسیده شود؟ چه اهمّیّتی دارد که چنین سؤالی پرسیده شود؟ جواب معلوم است. اگر کسی به مسئول مملکت، به رئیس مملکت بگوید: مولا یعنی دوست، آیا حرام است، آیا به نظر شما اشکال دارد؟ اینکه ما میبینیم در استفتائات خود در این کشور عربستان، بن عثیمین در جلد 3 از مجموعه فتاوایی که دارد، شمارهی استفتاء 507، صفحهی 137 کتاب است. از او سؤال پرسیدند: شیخنا… بن عثیمین انسان بسیار بزرگی است. امروز کسانی که از مکّه برمیگردند، إنشاءالله خدا آنها را سلامت بدارد و آل سعود ملعون را مخذول کند، اگر آنها برگردند و کتابهای فارسی در دست آنها باشد، پکهای فارسی به آنها میدهند که از همین بن عثیمین است. او شخصیت بسیار بزرگی است. پرسیدهاند: ای شیخ، اگر انسان «إذا خاطَبَ مَلِکاً یا مَولَای، حرامٌ أم لا؟» اگر کسی به مَلِک یعنی شاه کشور، مولا بگوید، حرام است؟ همین آقایان حجازی. این مولا یعنی چه که میگویید حرام است؟ اگر دوست است که چه اشکالی دارد؟ رفتهاید بیعت کردهاید، با او دوست باشید. معلوم است که میفهمید معنای مولا، معنای خاصّی است. آن وقت شک میکنی که میشود به شاه کشور گفت یا نه؟ تازه شاه کشور عربستان چه کسی است؟ مالک الرّغاب آنها است، امنیت و اقتصاد آنها همه در دست او است. اصلاً مفتی اعظم را او عزل و نصب میکند؛ یعنی همهی احکامی که مردم اجرا میکنند توسط هیئت کبار العلماء صادر میشود، اعضا و رئیس آن را شاه تعیین میکند.
چرا اشکال دارد بگوییم مولا؟ اگر مولا به معنای دوست و ناصر است؟ بگو! جالب است که وقتی بن عثیمین میخواهد پاسخ بدهد میگوید: «الولایة تنقسم علی قسمین»، دقّت داشته باش این «مولا» که میگویی، یک معنای آن خطرناک است، نباید آن را به شاه بگویی. میگوید: مولا، آن ولایت الهیه را به عنوان اوّلی میگویند. بعد خودش آیه میخواند و میگوید: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذينَ آمَنُوا»،[25] خدا، مولای مؤمنین است، «وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُمْ»، کافرین بیچاره مولا ندارند. کافرین مولا ندارند یعنی دوست ندارند؟! امروز که این گند را بالا آوردهاند (این افتضاح را پیش آوردهاند) BBC و VOA از او تشکّر نکردهاند، با هم دوست نیستند؟ عربستان کم دوست دارد؟ کم یاور دارد؟ کم اسلحه میگیرد؟
«وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُمْ»، یعنی چه؟ خدا که اصدق الصّادقین است و کتابش احسن الحدیث است، معاذ الله «لا مَوْلى لَهُمْ» را دروغ گفته است؟! یا نه کافرین واقعاً مولا دارند؟ الآن کفّار… وقتی میگوییم کفّار، یعنی کسی که توحید را قبول ندارد یا رسالت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را قبول ندارد. الآن اسرائیلیها دوست ندارند؟ یاور ندارند؟ «وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُمْ»، یعنی چه؟! بن عثیمین میگوید: این «مولا» که اینجا میگوید، ولایت الهیه است، اینطور لفظ «مولا» را برای شاه به کار نبرید.
پس معنای مولا واضح است، به همینقدر اکتفا میکنم و الّا معنای مولا روشن است و اتّفاقاً «مولا» کلمهی خاصّی است. ممکن است به والی شهر و به حاکم شرع هم ولی امر مسلین بگویند امّا به هر کسی «مولا» نمیگویند کما اینکه ما میگوییم: فلان شخص از ولیّ الله است، جمع او از اولیاء خدا است. آیا تا به حال شنیدهاید که بگویند: فلان شخص، مولای خدا است؟ ما مولای خدا داریم؟ در حالی که دوست خدا که داریم. مؤمنین «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»،[26] هستند، خدا را خیلی دوست دارند ولی مولای خدا نیستند. ما ناصر خدا به معنی ناصر دین خدا داریم ولی آیا چنین چیزی داریم که مولا بگویند؟ اینطور نیست. جریانی خواستند حق را کتمان کنند ولی انتخاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که به امر الهی بود در کلمهی مولا بار بسیار زیادی در خود دارد و اگر بگوییم مولا یعنی «ولی» از جهتی درست است که یعنی ولی امر مسلمین و متصرّف و امام مسلمین ولی شأن مولا نسبت به ولی بالاتر است. این قسمت دوم است.
قسمت سوم
زعامت جامعهی اسلامی باید به چه کسی سپرده شود؟
خیلی دوست دارم دوستان به این نکته توجّه کنند که وقت نیست به صورت مفصّل در این مورد صحبت کرد. چون این استدلال را شخصاً خود من با چند عالم غیر شیعه مطرح کردهام و پاسخی نداشتند خدمت شما تقدیم میکنم. آن هم این است: ما معمولاً به یک گوشه رفتهایم و مدام حالت دفاعی گرفتهایم، شبهات جواب دادهایم، آنها سؤال کردند، ما هم گفتیم بله، «أَكْمَلْتُ لَكُمْ»،[27] اینجا بوده، شأن نزول آن اینطور بوده است، «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ»،[28] اینطور بوده، به خدا قسم غدیر، معنای مولا… ما مدام در حال دفاع کردن بودهایم. آنها هم مدام سؤال پرسیدهاند و سؤالات آنها هم مثل سؤالهای آژانس است، هیچ وقت تمام نمیشود.
حالا من میخواهم سؤال کنم. اصلاً آن چیزی که شما میگویید درست است. فرض کنید حکومت بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای امیر المؤمنین علیه السّلام و معصومین علیهم السّلام نیست. اسلام را به چه کسی بسپریم؟ آن چیزی که شما میگویید چیست؟ شما چه نسخهای دارید؟ اصلاً حرف ما ملاک نباشد، ما اشتباه کردیم میخواهیم توبه کنیم! من برای اینکه فرصت محدود است فقط به حرفهای وزیر ارشاد امروز عربستان که نوهی بزرگترین مرجع تقلید معاصر قبل از بن باز است، شخصی به نام محمّد بن ابراهیم، در عربستان مفتی اعظم بود و این شیخ صالح آل شیخ، نوهی او است. امروز وزیر ارشاد و اوقاف و حج و… در عربستان –یعنی امور معنوی نه اداری حج- شیخ صالح آل شیخ است. او در کتاب «شرحی به عقاید واسطیهی ابن تیمیه» نوشته است اینطور میگوید، ببینید اگر عقلایی است ما هم قبول کنیم. او میگوید این جایگاه حاکمیت –چون حاکمیت که تعطیلی بردار نیست، اگر بر سر امیر المؤمنین علیه السّلام و غیر بشود بالاخره باید یک نفر حاکم بشود. نسخهی ما معلوم است. باید حتماً امام عادل معصوم، امام باشد، حاکم جامعهی اسلامی باشد. اگر در دسترس نبود باید فقیه عادل جامع الشّرایط که اوّلین گناه عمدی را انجام بدهد ساقط میشود، او بیاید تا تحویل بدهد و ولایت او مقیّد است، وقتی معصوم بیاید او خود به خود کنار میرود، خود به خود (قدرت او) فسخ میشود. این تئوری ما است، فرض کنید غلط است. شما چه میفرمایید؟ میگوید: اگر «افسق عباد الله» فاسقترین بندهی خدا «و مُقتِلُ أولیاء الله»، قاتل همهی اولیاء خدا، حاکم جامعه بشود، به چه شکل؟ کودتا کند و عدّهای را بکشد و زور به دست او بیاید، میگوید: تمام حقوق شرعی امامت مسلمین برای او ثابت است. همان چیزی است که شما امروز میبینید آل شیخ، مفتی عربستان، این پیرمرد خرفت که قیافهی او از جن عجیبتر است، به جای اینکه از کشور ما عذرخواهی کند، گفت: «موتوا بغیظکم»! گفت: شما چهارصد نفر کشته دادید، «موتوا بغیظکم»، از خشم بمیرید. در واقع جوابی که به کفّار میدهند را داد. این معنای «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»،[29] است. این «مؤمنون، برادر هم هستند» حق هم ندارد بگوید رافضیها کافر و مشرک هستند چون اگر بگوید رافضیها مشرک هستند من میگویم پول گرفتی مشرکین را کنار بیت الله بردهای. اگر آنها مشرک هستند نباید آنها را به بیت الله راه میدادی امّا اگر اجازه دادی بیایند، «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»،[30] اگر اینها مشرک بودند نباید آنها را راه میدادی. حالا که راه دادی یعنی آنها مسلمان هستند، وقتی میگویی آنها مسلمان هستند این «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»، است.
آیا اگر ما دو عدد گوسفند داشته باشیم آنها را به افسق عباد الله میسپاریم که تئوری شما است؟ تئوری آقایان این است که یا انتخابات، یا ولیعهدی، یا کودتا. اگر کودتا بشود امامت مسلمین، شرعی است؟ آن روایاتی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم داریم که اگر یک قدم دور بشوی یک وجب مخالفت کنی، پشت کنی، به مرگ جاهلی و کفر مردهای، همهی این موارد ثابت است؛ یعنی اگر خونریزترین فرد روی زمین و فاسقترین فرد روی زمین امام مسلمین بشود، دزدترین فرد جامعه مسئول بیت المال بشود، شرعاً درست است؟ آیا شما کفشهای این مسجد را به افسق عباد الله میسپارید که بیت المال مسلمین همهی جهان اسلام را میگویید میشود سپرد؟
جریانی که از غدیر فاصله گرفته است اینطور نیست که یک آیه یا دو آیه از قرآن را کنار گذاشته باشد. بروید مطالعه کنید، جریانی که امروز مخالف غدیر است در واقع مخالف قرآن شده است چون آیا قرآن اجازه میدهد که شما به فاسقترین فرد و خونریزترین فرد در سطحی مسئولیت بدهید که تسلّط کامل بر مسلمین داشته باشد و امنیت در دست او باشد.
شما یک میلیون تومان به دزدترین فرد زندان غزل حصار امانت میسپارید که میگویید میشود کلّ بیت المال مسلمین را داد؟ تئوری طرف مقابل مدام آمده و جلوی ما ایستاده و گفته است: ادلّهی غدیر را بیاورید و ما هم مدام دلیل آوردهایم و نخواسته بپذیرد، ابهامات او تمام نشده است، راستیآزمایی آنها تمام نشده است. شما چه کار کردید؟! چطور میشود همهی اسلام را به کسی سپرد که افسق عباد الله و مُقتِل اولیاء الله است؟! شما چند آیهی قرآن را در همین حج نابود کردید؟ حجّ استکبارستیز، برائت از مشرکین دارد، برگزار شد و همهی مستکبرین تشکّر کردند. این مثل این است که خانوادهی مقتول از قاتل تشکّر کنند! چه جنگی با استکبار کردید که همهی استکبار از شما تشکّر میکند؟ بعد به ما میگویید: تئوری غدیر را ثابت کنید؟ افتضاح تئوری شما که روشن است! رفاقت شما روشن است، «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»،[31] اینکه واضح است، به امیر المؤمنین علیه السّلام هم کار ندارد. شما زیر یوغ استکبار هستید. «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»،[32] خشونت شما با مسلمین است نه با کفّار، «وَ لْيَجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً»،[33] با کفّار حربی و با منافقین باید شدید برخورد کنید. امّا شدّت شما با مسلیمن شیعه و سنّی است. با مردم نیجریه و ایرانیها است. «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ»،[34] شما که اولیاء را گذراندهاید و جام شراب به هم میکوبید و میخورید!
بعد میگویید ثابت کنید شأن نزول آیهی «أَكْمَلْتُ لَكُمْ»، کجا است؟! شما این همه آیه را چه کار میکنید؟
قسمت پایانی صحبتهای من این است؛ دوستان، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جریان گستردهای قرار است تحریف ایجاد کنند. لذا همهی تلاش خود را انجام داد تا دین تحریف نشود. شما نگاه کنید، کنار هر حادثهی بزرگی مسئولی گذاشته است تا دین تحریف نشود. کنار حادثهی غدیر و حادثهی ثقلین و کساء، امیر المؤمنین علیه السّلام و زهرای مرضیه سلام الله علیها را گذاشتهاند که با شهادت خود نشان بده که خطّ جبههی حق کجا است. سیّد الشّهداء علیه السّلام به شهادت میرسد، زینب کبری سلام الله علیها در آن یکی، دو سالی که فرصت دارد و در آن 34 که حضرت سجّاد فرصت دارد که خط گم نشود.
اگر کسی در امر رسانهی غدیر، یعنی در تبلیغ غدیر، در رساندن غدیر کم کار کند به جبههی باطل کمک کرده است. اگر در جامعهی اسلامی، عدّهای بخواهند استکبارستیزی را کمرنگ کنند به غدیر خیانت کردهاند. واقعاً بیغیرتی است که انسان سکوت کند. و این مطلب را در لفّافه بیان میکنم برای اینکه تا صبح خودم را ملامت نکنم، ما وظیفه داریم که تذکّر بدهیم. اگر شما به طور ناگهانی قاتل پدر خود را در خیابان ببینید و لو اتّفاقی با او دست نمیدهید. –دور از محضر شما- اگر سگ نجس به شما نزدیک بشود، اگر به طور اتّفاقی هم نزدیک شما بشود به او دست نمیدهید، به خوک دست نمیدهید، اگر یزید را یزید بدانید به او دست نمیدهید. اگر یزید را منجی دنیا بدانی ممکن است جلوی او کرنش کنی ولی اگر یزید را قاتل سیّد الشّهداء علیه السّلام بدانی به او لبخند نمیزنی. اگر جامعه در برابر حقهای واضحی که پایمال میشود سکوت کند، تحقیر میشود و ضربهی محکمی خواهد خورد. همین امیر المؤمنین علیه السّلام که ما میگوییم و حق هم میگوییم که ایدهآل حکومتهای عالم حکومتی است که علیّ بن ابی طالب صلوات الله علیه بر مسند آن بنشیند.
سزای بیاعتنایی مردم زمان حکومت حضرت علی علیه السّلام نسبت به اوضاع زمانه
همهی مسئلهی غدیر این است که حکومت علی علیه السّلام را غصب کردند. همین امیر المؤمنین علیه السّلام آمد در مسجد کوفه روی منبر نشست و فرمود: بعد از صفّین وقتی شما از مقاومت خسته شدید و معاویه فهمیده با او نمیجنگید، بیش از 50 غارت کرد. اصلاً کتاب غارات داریم! وقتی معاویه کاملاً آسوده شد که متأسّفانه سربازهای جبههی امیر المؤمنین علیه السلام به بهانههای مختلفی مثل الآن سرد است، الآن گرم است، الآن شب است، الآن وسط روز است، نمیآیند دفاع کنند و از مقاومت خسته شدهان، غارات معاویه شروع شد.
تاریخ خاطرهای نقل کرده است. ابوذر میگفت: خدایا، من بمیرم روز عورت را نبینم –یعنی روز عار و ننگ- و شیعه و سنّی در تاریخ خود نوشتهاند روز عورت آن روزی است که اواخر عمر امیر المؤمنین علیه السّلام سربازهای معاویه به یمن حمله کردند، یک روستای شیعهنشین را گرفتند، مردها را کشتند، زنها را برای تجاوز جنسی به بازار بردند و فروختند، نه برای کارگری کردن!! و آن روز «یوم العورة» قلمداد شد. در همان حکومتی که امیر المؤمنین علیه السّلام حاکم بود. حکومتی که امیر المؤمنین علیه السّلام حاکم آن باشد، یک طرف آن درست است و آن هم حاکم است ولی تا زمانی که مردم اهل عمل نباشند حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام به جایی میرسد که حضرت روی منبر مینشست و با سیلی به صورت خود میزد و مردم از جای خود تکان نمیخوردند!! اگر در جامعهی خود نسبت به پایمال شدن حق و تضعیف جبههی حاکمیت و تضعیف کسی که ولایت و حجّیت او واضح است، بیتفاوت باشیم، ضربهی سختی خواهیم خورد.
[1]- الأمالي (للصدوق)، النص، ص 138.
[2]- بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 21، ص 40.
[3]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 18، ص 72.
[4]– الأمالي (للطوسي)، النص، ص 479.
[5]– صحیح البخاری، باب علیّ بن ابی طالب القرشی الهاشمی، ج 5، ص 18.
[6]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 18، ص 72.
[7]– صحیح البخاری، باب علیّ بن ابی طالب القرشی الهاشمی، ج 5، ص 18.
[8]- إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 20، ص 378.
[9]- زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 463.
[10]– سورهی رعد، آیه 43.
[11]- إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج 1، ص 467.
[12]- شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 1، ص 16.
[13]– همان.
[14]– سورهی حجر، آیه 42؛ سورهی إسراء، آیه 65.
[15]– سورهی نجم، آیات 8 و 9.
[16]– سورهی إسراء، آیه 1.
[17]- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمة ج 1، ص 244.
[18]- تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج 6، ص 10.
[19]– سورهی مائده، آیه 3.
[20]- الميزان فى تفسير القرآن، ج 9، ج 162.
[21]- تفسير فرات الكوفي، ص 636.
[22]- الكافي (ط – الإسلامية)، ج 8، ص 107.
[23]– تاریخ دمشق لابن عساکر، باب علیّ بن ابی طالب واسمه عبد مناف بن عبد…، ج 42، ص 220.
[24]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص 2.
[25]– سورهی محمّد، آیه 11.
[26]– سورهی بقره، آیه 165.
[27]– سورهی مائده، آیه 3.
[28]– همان، آیه 67.
[29]– سورهی فتح، آیه 29.
[30]– سورهی توبه، آیه 28.
[31]– سورهی نساء، آیه 141.
[32]– سورهی توبه، آیه 72؛ سورهی تحریم، آیه 9.
[33]– سورهی توبه، آیه 123.
[34]– سورهی مائده، آیه 51.