نفاق و خطرناک تر از نفاق 22

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/08/14 مصادف با شب بیست و سوم محرّم در هیئت؛ پیرامون مسئله ی نفاق و خطرناک تر از نفاق سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.

برای شنیدن صوت این کلیپ اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1] 

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي‏» .

«إِلَهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».

 نفاق و خطرناک‌تر از نفاق و مواجهه‌ی پیامبر با نفاق

بحثی که در 10، 11 شبی که در محضر شما در مسجد بودیم، نفاق و خطرناک تر از نفاق بود. بحث نفاق آن‌قدری که فرصت بود به آن پرداختیم. با توجّه به این‌که آخرین شبی است که در این محل من می‌خواهم عرض ادب بکنم، ناگزیر هستم که به خطرناک‌تر از نفاق بپردازم که عنوان من در واقع درست در بیاید. به محضر شما عرض کردیم که جریان نفاق به  انتخاب خود پیغمبر در جامعه رخ داده است. یعنی رسول گرامی اسلام بین نفاق و خطرناک‌تر از نفاق را برگزیده است که مواجه بکند.

Kashani-13940814-ThaqalainSite-1

دلیل پذیرش اسلام دروغین ابوسفیان از جانب پیامبر

یعنی چه؟ یعنی وقتی فتح مکّه توسّط رسول گرامی اسلام رخ می‌دهد، شش نفر را می‌فرماید گردن آن‌ها را بزنید، ولو پرده‌ی کعبه را گرفته باشند ولی می‌فرماید هر کسی به خانه‌ی ابوسفیان برود در امنیّت است. آیا پیامبر ابوسفیان را نمی‌شناسد؟ می‌شناسد. منتها ایشان می‌داند و می‌بیند که خطر جریان نفاق برای جامعه از آن دومی که بحث امشب ما است که این هم خود جا دارد مثلاً ده شب راجع به آن گفتگو بشود. حضرت می‌بیند نفاق داشته باشند با این‌که خیلی خطرناک‌تر است این خطر کمتری است لذا قبول می‌کنند، می‌پذیرند و حضرت این اسلام دروغین ابوسفیان را که تظاهر به دین‌داری می‌کند را می‌پذیرد. البتّه عرض کردیم هم شاخص‌های فردی می‌دهند، هم شاخص‌های کلّی و جمعی می‌دهند، هم نسبت به جامعه تحذیر می‌کنند، هم قرآن کریم شاخص‌های این‌ها را معرّفی می‌کند.

خطرناک‌تر از نفاق چیست؟

 آن خطرناک‌تر از نفاق چیست؟ خطرنا‌ک‌تر از نفاق این است که ما ببینیم درون جامعه‌ی اسلامی عدّه‌ای رسماً علم کفّار را بلند کردند. یعنی به جای این‌که تظاهر بکنند، بگویند این گوشه‌ی شهر تهران مثلاً، این گوشه‌ی کوفه، آن گوشه‌ی مدینه رسماً عدّه‌ای منکر دین هستند. قرآن کریم و اسلام اجازه نمی‌دهد این اتّفاق بیفتد.

Kashani-13940814-ThaqalainSite-7

نوع رفتار اسلام با کفّار خارج از جامعه‌ی اسلامی

می‌گوید: اگر کفّار بیرون از جامعه‌ی اسلامی هستند که بیرون هستند با آن‌ها دو گونه‌ای که عرض کردیم با کسانی که با شما جنگ ندارند، اجازه‌ی تسلّط ندهید ولی می‌توانید روابط مالی و تجاری داشته باشید. آن گروهی که حربی هستند، هم می‌جنگید و آن‌ها را می‌کشید، هم با آن‌ها خشونت دارید. «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»[2]، «لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[3]، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[4] و از این قسم. امّا این‌که به درون جامعه‌ی اسلامی بیایند. اجازه نمی‌دهند. اگر می‌خواهند به درون جامعه‌ی اسلامی بیایند، اوّلاً باید مثلاً -ولو این‌که ادّعای حرب و جنگ و این‌ها ندارند- از او خراج بگیری، جزیه بگیری. چقدر؟ معمولاً فقها می‌گویند به اندازه‌ای که امام مسلمین تشخیص می‌دهد ولی صریح آیه‌ی 29، سوره‌ی توبه این است که باید بیایند با دست خود دو دستی بگویند این خدمت شما، خراج را با دست خود بدهند. بعد هم ساغر هستند. سر پایین تقدیم بکنند، صدای آن‌ها هم درنیاید.

دستور خدا به پیامبر برای فرصت ندادن به جریان مخالف خود

 یعنی نباید این‌ها تریبونی داشته باشند که رسماً از درون جبهه‌ی اسلام کفر را فریاد بزنند یا شما می‌بینید که خداوند در آیه‌ی 17، سوره‌ی توبه می‌فرماید: ای پیغمبر منافقین یا کفّار اگر خواستند برای ساخت مسجد الحرام پول کمک بکنند، حق نداری بپذیری. یعنی نباید اجازه بدهی یک جریانی درون جامعه‌ی دینی صراحتاً مخالفت بکند. یک چنین حقّی نداری. نباید اجازه بدهی. آن روزی که قرار بشود در درون جامعه‌ی دینی رسماً یک عدّه مثلاً مخالفین پیغمبر ما داشته باشیم، بگویند: درون جامعه‌ی نبوی مثلاً همان 1400 سال پیش این محلّه‌ی مخالف‌های پیغمبر است، به هیچ وجه اسلام اجازه نمی‌دهد.

قدرت داشتن جامعه عامل نفاق

 این به این معنا است که باید جامعه توجّه بکند، نگذارد. اگر قوّت جامعه‌ی دینی کم بشود، جریان نفاق پرده از روی خود برمی‌دارد و صراحتاً حرف می‌زند. اگر جامعه‌ی دینی قوّت داشته باشد، جریان نفاق احتیاط می‌کند. دقّت خود را زیاد می‌کند، یک وقت چیزی نگوید. می‌فرماید: «يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ»[5] تا جایی که فرصت دارند سعی می‌کنند لو نروند. اگر جامعه قدرت داشته باشد. امّا اگر فرصت پیدا بکنند آن وقت آشکار حمله می‌کند، آشکار که حمله بکند اتّفاق که درون جامعه می‌افتد آن چیزی می‌شود که امروز در مصر اتّفاق می‌افتد. می‌شود اسلام‌گراها و غرب‌گراها. رسماً وقتی می‌خواهند ریاست‌جمهوری برگزار بکنند یک عدّه اسلام‌خواه هستند همین ترکیه در نزدیکی ما هم همین‌طور است- یک عدّه رسماً اسلام‌نخواه هستند.

خطر کمتر نفاق نسبت به مخالفت آشکار

خطر این از نفاق در جامعه‌ی اسلامی بیشتر است. یعنی یکی نفاق داشته باشد که نفاق این همه خطر دارد. خطر کمتری است. چون در دوره‌ی نفاق حدّاقل این است که حاکمیّت در دست اسلام است. برای ظاهر هم که شده است برخی خطوط را مجبور است که رعایت بکند امّا اگر به این‌جا برسد کاری می‌کند که دیگر موعود قبلی نمی‌گردد. یعنی کاری می‌کند که قوّه‌ی شما را از شما می‌گیرد. دیگر شما توان ندارید. باید او را هم به عنوان یک شهروند ببینی. آن جامعه، آن جریان، آن حزب را، آن گروه را و بعد او زیاده‌خواهی خواهد کرد. کار به جایی می‌رسد که در کشور ترکیه همین کنار خود ما یک شخصی به نام هدی کایا اسم او را Serch بکنید اوّلین بار در طول تاریخ رخ داد زنی برای حفظ حجاب حکم اعدام برای او صادر کردند.

فرصت گرفتن جریان نفاق و از بین مظاهر دینی

اگر جریان نفاق فرصت پیدا بکند که نقاب خود را بردارد، دیگر اصلاً به شما اجازه نمی‌دهد راجع به مفاهیم دینی صحبت بکنید. در خانه‌ی خود را هم اجازه نمی‌دهد. این‌که شما می‌بیینید در جامعه‌ی خود ما وقتی که کشف حجاب شد که یک شبی من در مسجد مفصّل توضیح دادم که چگونه کشف حجاب را درست کردند، 30 سال کار کردند تا بعد آمدند آن حمله‌ی کشف حجاب را ایجاد کردند. بعد گفتند: اصلاً ما سند بردگی انسان‌های ایرانی را پاره کردیم. یعنی شما بعد از آن باید یک به یک گزاره‌های دینی را باید ثابت بکنی، غیر دینی نیست. اصلاً هجمه به دین بسیار زیاد می‌شود. دیگر اصلاً شما در آن حالت پذیرش اسلام ندارید. یعنی این‌طور نیست که الآن بگویند اسلام حق است، ببینید چه کسی خود را با این معیار می‌سنجد.

خطرناک‌تر از نفاق گرفتن شأنیّت معیار از اسلام

خطرناک‌تر از نفاق این است که در جامعه‌ی اسلامی شأنیّت معیار را از اسلام می‌گیرد. می‌گوید: چه کسی گفته است؟ عدّه‌ای عقلای جامعه هستند و آن‌ها بهتر متوجّه می‌شوند. حقوق بشری است یک عدّه از اروپایی‌ها خوب فکر می‌کنند، ببین این‌ها چه پیشرفتی کردند. یعنی اسلام را می‌آورد در حدّ قولی از اقوال، تقریری از تقریرات. یک قرائتی از قرائت‌های مختلف. حالا چه کسی گفته است این درست است؟! اصلاً باید بررسی بشود احکام آن انسانی است یا نیست. اسلام را از معیار خارج می‌کند، دیگر اجازه نمی‌دهد برگردی. دیگر در آن جامعه‌ای که علم کفر بلند شده است مثلاً حکم می‌شود جاری کرد؟ بگویند مثلاً قانون جزا. می‌شود؟ اصلاً اصل تو را قبول ندارم که بخواهی قانون خود را روی من پیاده بکنی. اصلاً باید در قانون اساسی خود بازنگری بکنی، من اصل آن را قبول ندارم.

Kashani-13940814-ThaqalainSite-6

یکی از اهداف قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) مقابله با کفر آشکار

یکی از اهداف سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دقیقاً همین است. یعنی سیّد الشّهداء می‌بیند جریان نفاق از بعد از پیغمبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) رشد می‌کند -این دو سه جمله‌ای را که الآن می‌خواهم بگویم نکته‌ی مهمی است- هر چه می‌گذرد چون قوّت دین کم می‌شود، او مدام نفاق خود را کم رنگ‌تر می‌کند. مدام منتظر است ببیند جامعه پذیرش دارد یک قدم جلو می‌رود. اگر ندارد می‌ایستد. احکام یک به یک عوض می‌شود، رسماً نماز پیغمبر تعطیل شد. به یاد دارید در مسجد بودید عرض کردم عین عبارت صحبح السّند مسند احمد حنبل را خواندم که معاویه به خاطر حفظ حرمت عثمان نماز پیغمبر را در سفر شکسته را که خود او هم همان روز شکسته خواند، اعاده کرد و چهار رکعتی خواند. کم کم دارد این جریان نفاق چهره برمی‌دارد. خود یزید هم نفاق دارد.

دلیل نفاق یزید

 گفت: می‌دانید چرا من این‌قدر علاقه‌مند هستم حکومت بکنم چون یک روز عدالت با مردم و رعیّت از پانصد سال  عبادت افضل است. بعد از مرگ معاویه هم سخنرانی کرد، گفت: مثل معاویه را که به خواب ببینید. چون گفتم در شام می‌گفتند: اعلم از معاویه به دنیا و آخرت کسی نیست، برتر از معاویه که کسی را نداریم. یعنی چطور می‌شود ما می‌گوییم: می‌شود یک روز تخت خلافت به دست یکی مثل امیر المؤمنین، امام زمان برسد. یزید گفت: دیگر معاویه را که به خواب ببینید. ولی خوب همین یزید ملعون خطبه‌ی جمعه می‌خواند، نماز جماعت شرکت می‌کرد، امام جماعت بود. زکات به اسم او -الآن بلا تشبیه به مراجع خود خمس می‌دهید، می‌بینید به شما کاغذ می‌دهند و مهر می‌زنند- زکات به نام یزید بن معاویه می‌گرفتند. یعنی وقتی مأمور خراج می‌خواست مهر بکند، مهر به نام امیر المؤمنین یزید بن معاویه می‌کرد. زکات می‌گرفت، جمعه خطبه می‌خواند، قربان و فطر خطبه می‌خواند. بعد منتها به یاد دارید یک روز خدمت شما عرض کردم یک روز دیدند مغیره دارد فحش می‌دهد.

علّت ناسزا گفتن مغیره به معاویه

مغیره‌ی زناکاری که به زنای خود افتخار می‌کرد. دیدند در یک جلسه‌ی خصوصی به معاویه فحش می‌دهد. در دعواهای آن‌ها این جمله لو رفته است که زبیر بن بکّار گفته است. گفتند: چه شده است که داری به معاویه فحش می‌دهی؟ گفت: دیدم دارند اذان می‌گویند تا اسم پیغمبر آمد، معاویه گفت: تا من این اسم را از سر مأذنه پایین نیاورم کوتاه نمی‌آیم ولی الآن جای آن نیست. یزید می‌خواست این کار را بکند. لذا در مجلس خصوصی گفت:

«لَعِبَتْ هَاشِمٌ بِالْمُلْكِ فَلَا             خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَلَ‏»[6]

بنی هاشم با حکومت بازی کردند، نه خبری آمده است، نه وحی‌ای نازل شده است هیچ چیزی. منتها مجلس خصوصی است.

تأثیر خطبه‌ی حضرت زینب و امام سجّاد در مجلس یزید

 آل الله را هم وقتی اسیر اوردند مثل کافر با آن‌ها برخورد کردند. یعنی حجاب را برداشتند، آن‌ها را هم دفن نکردند، یزید هم خیزران بر دست گرفت. یعنی ما پیروز هستیم و کفّار را کشتیم با خطبه‌ای که زینب کبری، زین العابدین (سلام الله علیهما) خواندند و آن‌جا اهل البیت را معرّفی کردند، که او دید اصلاً آن یهودی که خود او سفیر بود به او حمله کرد، گفت: ما اگر پانصد نسل آن‌طرف‌تر از فرزندان پیغمبر ما کسی را بیاورند خاطره‌ی پیغمبر ما را زنده بکند، ما به او احترام می‌گذاریم این پسر پیغمبر شما است؟! خود زن ملعونه‌ی او از پشت پرده بیرون آمد، گفت: این نوه‌ی پیغمبر است با این وضع او را آوردید، من را در خیمه و چادر قرار دادی؟! که آن ملعون بلند شد، مست بود این‌قدر می‌فهمید عبایش را روی سر زن خود انداخت. یعنی این چیزها را می‌فهمیدند. آن معلون این چیزها را می‌فهمید. اصلاً ولوله شد بعضی از صحابه گفتند: این پسر پیغمبر است که لب و دهان او را می‌بوسید، تو چوب بر دست می‌گیری به آن می‌زنی. اوضاع او عوض شد. مجبور شد گفت: خدا لعنت بکند این… -یعنی سیّد الشّهداء با اهل بیت خود کاری کرد که یزید را از آن جریان خطرناک‌تر از نفاق برگرداند، دوباره نفاق کرد- این عبیدالله را. ببین با اهل بیت پیغمبر چه کار کرده است؟ غذا بیاورید، مجلس عزا برپا بکنید و امروز هم شما نگاه بکنید آن‌هایی که طرفدار او هستند، مثل این وهابی که طرفدار یزید هستند می‌گویند عبیدالله کرد یزید نمی‌خواست. بعد شما نگاه می‌کنید اسم رمز اهل البیت را. پسر طلحه آمد به امام سجّاد عرض کرد «يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَبَ»[7] خوب زنجیر بر گردن حضرت است. معلوم است او می‌خواست به نظر من انتقام پدر خود را بگیرد. چون پدر او در جنگ جمل به درک رفته است، طلحه. همه می‌دانند حق با امیر المؤمنین بوده است.

پیروز کربلا از نظر امام سجّاد

 امام سجّاد در زنجیر است. معلوم است که ظاهراً چه کسی پیروز شده است. گفت: «يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ مَنْ غَلَبَ» حضرت فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ» اگر می‌خواهی ببینی چه کسی پیروز شده است، موقع نماز که شد «فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ.». یک اذان و اقامه بگو ببین هنوز از مأذنه‌ها شهادت به رسالت جد ما می‌دهند. یعنی ما نگذاشتیم علم کفر بلند بشود. لذا آن معلون مجبور شد کوتاه بیاید. بعد گفت: خوب یک عدّه‌ای این‌ها را با عزّت و احترام برگردانید که اگر به سمت کربلا رفته باشند، برای این‌که افکار عمومی را آرام بکند، خوب رفتند که به کشته‌های خود سر بزنند و اگر هم به مدینه رفتند با عزّت و احترام برگشتند.

مقابله نکردن با نفاق عامل پرده‌دری به اسلام

یعنی دوباره یزید شروع به نفاق کرد. نفاق جامعه را بیچاره می‌کند ولی اگر جامعه اجازه بدهد جریان نفاق را نخشکاند و تیغ جامعه علیه منافق کند بشود، آن از چهره‌ی خود پرده برمی‌دارد و رسماً حرف می‌زند. کما این‌که کافی است کسی اندک اطّلاعات مسائل روز داشته باشد دیده است من هیچ وقت فراموش نمی‌کنم یک وقتی این را محضر یکی از بزرگان نظام عرض کردم که اگر اجازه‌ی پرده‌دری شما بدهید حرف‌هایی که هزار سال پیش جرأت نمی‌کردند علیه دین بزنند، را زدند. یعنی من هیچ وقت از یاد نمی‌برم این عبارت که من یک چند روزی حال خود را نمی‌فهمیدم که وقتی این عبارت را سال 78 دیدم که یک ناصبی قریب به 970 سال پیش خیلی این ملعون آدم تندرویی است.

نکته‌ای در مورد ابن العربی

اسم این ابن العربی است. نه آن ابن عربی عارف و صوفی و این‌ها. این  ابن العربی است چهارصد و شصت و چند از دنیا رفته است، فقیه مالکی است. بسیار هم تندرو است. یعنی حدیث غدیر را می‌گوید: ضعیف است. این‌قدر تندرو است. یعنی چیزی را که کسی شک ندارند جمله‌ی پیغمبر است او می‌گوید: ضعیف است. اصلاً کتاب نوشت در دفاع از یزید به نام العواصم در دفاع از یزید که یزید نمی‌خواست این‌قدر این آدم شجاعی بوده این‌قدر مدیریّت داشت اصلاً در اداره‌ی حکومت نظیر نداشت.

متفاوت منطق خلیفه‌ی دوم با امیر المؤمنین (علیه السّلام)

یک شب عرض کردم منطقه‌ی خلیفه‌ی دوم و اذناب او منطق ادّعای تخصّص بود، منطق امیر المؤمنین منطق تعهّد است. می‌گفت: اگر کسی تعهّد ندارد این اصلاً ناموس دین یعنی بیت المال و قوّه‌ی نظامی را به دست او نمی‌دهند. تو که تعهّد نداری اصلاً حق نداری بروی به او چیزی بسپاری. خوب بالاخره آن‌ها یک نظری داشتند و شروع به دفاع از یزید کرده است. این عبارت را که می‌خواهم بگویم نگفت.

Kashani-13940814-ThaqalainSite-5

اذیت و آزار شیعیان در قرن پنجم

ابن حجر عسقلانی وقتی زندگی او را دارد تعریف می‌کند، ظاهراً ابن خلدون هم در مقدّمه‌ی خود گفته است. من آن چیزی را که من به یاد دارم از ابن حجر است. می‌گوید: ابن الاعربی یک جمله‌ای درباره‌ی امام حسین می‌گفت در کتاب دفاع از یزید جرأت نکرد بنویسد. در صورتی که قرن پنجم دورانی که شما بروید ببینید شیعه کشان در بغداد بیداد می‌کند. اصلاً کتابخانه‌ی سیّد مرتضی را آتش زدند، شیخ مفید را خانه‌ی او را خراب کردند. مجبور شد از بغداد نقل مکان بکند. ابن العربی هم بغدادی است. نظامی بغداد ساکن است. یعنی در یک حوزه‌ی بزرگ اسلامی دارند کار می‌کنند شیخ طوسی هم آن‌جا است، سیّد مرتضی هم آن‌جا است این‌ها رها می‌کنند و به نجف می‌آیند. یعنی در آن دورانی که شیعه را له می‌کنند، می‌کوبند کتابخانه‌ی 80 هزار جلدی سیّد مرتضی را آتش می‌زنند. خانه‌ی شیخ طوسی را بر سر او خراب می‌کنند، اصلاً نقل می‌کند یعنی بغداد محلّ زندگی نیست. در محفل علمی کرسی آزاد اندیشی در بغداد جرأت نمی‌کند در کتاب عواصم بنویسد. آن چیست؟ آن این است که ابن حجر می‌گوید: او وقتی داشت با شاگردان خود بحث می‌کرد که چگونه است.

نظر ابن العربی در مورد حاکم اسلامی

خوب آن‌ها می‌گویند: حاکم اسلامی عزل نمی‌شود هر چقدر فاسق باشد. امروز وزیر ارشاد و اوقاف عربستان شیخ صالح آل شیخ است. در شرح عقیده‌ی واسطیه که نوشته است این کتاب برای ابن تیمیه است عقیده‌ی واسطیه این آقا شرح کرده است. می‌گوید: امام مسلمین اگر افسق عبادالله بود. یعنی فاسق‌ترین فرد روی زمین «و المتقل لاولیاءالله» یعنی قاتل اولیای خدا، نه قاتل من. قاتل اولیای خدا این عزل نمی‌شود. حق نداری علیه او قیام بکنیو یک تفکّر است. در این فقه سیاسی او طلبه‌ها از ابن الاعربی سؤال می‌کردند، پس پسر پیغمبر حسین بن علی چه؟ ابن حجر می‌گوید: او جمله‌ای گفت که جرأت نکرد در کتاب خود بنویسد که همان درس‌ها را دارد مکتوب می‌کند. «قتل الحسین بشرع جدّه» یا «بسیف جده» شرع پیغمبر باعث شد که این اتّفاق‌ها بیفتد. خود پیغمبر یک چیزی قرار داده است که هر کسی علیه ظالم قیام بکند باید او را بکشید به جای این‌که ظالم را بگیرد، او را بکشید. ادّعای او این است، می‌گوید: پیغمبر گفته است باید از حاکم دفاع بکنید، ولو ظالم باشد. چه کار بکنیم. پیغمبر یک چیزی فرموده است، پسر او عمل نکرده است و او را کشتند. (معاذ الله) به شرع جد خود کشته شد. این خیلی حرف بی‌ادبی است. یعنی (معاذ الله) سیّد الشّهداء محدور الدّم بود. ابن حجر می‌گوید، جرأت نکرد این را بنویسد مکتوب بکند ولی در درس می‌گفت خوب کتب تراجم گاهی مکتوبات نیست، شنیده‌های  استاد را هم نقل می‌کنند. اصلاً کتاب‌های تراجم برای همین است آن عالم را که می‌خواهند بشناسند، شاگردهای او می‌گویند: فلان کتاب را فلان‌جا این‌طور به ما اجازه داد. این را این‌طور نوشت. سرّ نوشتن فلان کتاب به این دلیل بود. جرأت نکرد در کتاب خود بنویسد. چون این توهین است.

Kashani-13940814-ThaqalainSite-4

لزوم فرصت ندادن به منافق در جامعه‌ی اسلامی 

من از یاد نمی‌برم سال 78 نوشتند: آن خشونت پیغمبر (معاذ الله) یعنی آن مبارزه با اهل بغی پیغمبر گفته است هر کسی علیه امنیت عمومی قیام کرد اهل بغی می‌شود. علیه امنیت عمومی نه علیه ظالم قیام کرد. می‌شود اهل بغی قتل او واجب است. او خشونت اگر نمی‌کرد، پسر او کشته نمی‌شد. قتل پسر پیغمبر نتیجه‌ی خشونت پیغمبر است. یعنی در یک جامعه‌ی شیعی جرأت کرد بنویسد خود آن ناصبی هزار سال پیش جرأت نکرد بنویسد. همان است یعنی اگر فرصت بدهی و ادم ساکت باشد ببیند مثلاً یک گوشه‌ای یک طور با سیّد الشّهداء بازی کردند. یک گوشه‌ای یک طور بازی کردند. یک گوشه‌ای با یک حکم شرعی یک طور بازی کردند. یک گوشه‌ای یک طور بازی کردند، شهادت وحشی‌گری است. این‌ها را گفتند دیگر. امر به معروف و نهی از منکر محدود کننده‌ی آزادی‌های فردی است. قرآن برای زندگی قبیلگی است و مدام جامعه‌ی ما ساکت است. خوب او اگر توان داشته باشد، او اگر قدرت به دست او برسد که دیگر تو را تحمّل نمی‌کند وقتی مطمئن بشود او کاری می‌کند که شما برای تک تک گزاره‌های دینی عین مدّعی العموم عمل می‌کند. اوّل باید ثابت بکنی اصلاً یک چنین چیزی وجود دارد یا نه، اصلاً حجّیّتی برای تو قائل نیست، معیار بودنی دیگر قائل نیست. معیار کجا بود؟ باید بروی ثابت بکنی. خلاف عدالت است و مدام هم می‌بافد.

دلیل مقابله نکردن پیامبر با منافق

 این که ما می‌بینیم به محضر مبارک پیغمبر اکرم می‌آیند و حضرت رفتار این‌ها را فاش می‌کند. عرض کردم دو تا همسر خود را فاش می‌کند ولی با این‌ها مقابله نمی‌کند. چون نمی‌خواهد در جامعه‌ی اسلامی یک کنجی درست بشود، رسماً بگویند این‌ها جریان مخالف هستند. چون مخالف‌های رسمی شروع به یارگیری می‌کنند یا باید همه را بکشی یا هستند. وقتی هستند می‌خواهی چه کار بکنی؟ شروع به تبلیغات می‌کنند و در هر جامعه‌ای اگر این ساکت بودن اتّفاق بیفتد، آن جریان اصلاً خواب نیست، جریان نفاق جریان بیداری است. چون سازماندهی شده است. کار یک نفر و دو نفر و پنج نفر اصلاً نیست و وقتی یک قدم جلو بیاید، به هیچ وجه برنمی‌گردد. به هیچ وجه اجازه‌ی عقب‌نشینی نمی‌دهد. یعنی چرا؟ چون که قرار است او یک تقدّسی را بزند، پیغمبر را. بعد پایین‌تر می‌آید، می‌آید پایین‌تر.

مقابله‌ی جریان نفاق با امام حسین

یعنی شما نگاه بکنید آن جریان کار خود را درست انجام داد وقتی با سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) مقابله کرد به سیم آخر زد. یعنی صلاح را در این دید که این‌جا نقطه‌ی اصلی است. چون اگر می‌خواست جلوی پسر پیغمبر کوتاه بیاید سیّد الشّباب اهل الجنّه که حضرت روز عاشورا این را فرمود، فرمود: از شما چند نفر سیّد شباب اهل الجنّه را شنیده است؟ اگر نشنیدید بروید از انس بن مالک، از ابو سعید خدری بپرسید. این یعنی من سیّد شباب اهل جنت هستم، رئیس بزرگ و آقای جوانان بهشت هستم. یعنی سرور اهل بهشت هستم. هر حرفی من می‌زنم درست است. این یزید لیاقت ندارد «مِثْلِي» همچون منی، این‌ طرفی باشی. «لَا يُبَاعُ» مثل او با آن جریان پیوند ندارد. خوب یزید دو کار می‌توانست بکند. یعنی گوشه‌ی رینگ افتاد. یا باید کوتاه می‌آمد حکومت را تحویل می‌داد یا باید مبارزه می‌کرد. او ابلهی کرد و مبارزه کرد. لذا ببین تا انتهای کار پیش رفت. این‌ها اوّل احتیاط کردند.

Kashani-13940814-ThaqalainSite-3

اعتراض به معاویه پس از نماز خواندن به بدن حجر

وقتی مثلاً حجر بن عدی را به شهادت رساندند، در بعضی از نقل‌ها است که خوب معاویه رفت به این‌ نماز خواند، در بعضی از نقل‌ها هم نماینده فرستاد معاویه به بدن حجر بن عدی نماز خواندند. منتها جریان حقیقی جامعه، آن حق ضعیف بود، گفتند: شما حجر را کشتید و به بدن او نماز خواندید. اگر حجر محدور الدّم بود و اهل بغی بود و خارج از دین بود نباید به او نماز می‌خواندید. اگر مسلمان بود نباید او را می‌کشتید. توجّه دارید یعنی این جا لحظه‌ای است که آن‌ها رکب خوردند.

نفاق یزید در مقابل امام حسین

موقعی که این معلون یزید- می‌خواهد با سیّد الشّهداء در بیفتد دو کار بیشتر نمی‌تواند بکند یا باید حکومت را تحویل بدهد. چون حضرت کوتاه نمی‌آید، بیعت نخواهد کرد بلکه سکوت هم نخواهد کرد. یعنی سکوت در برابر این جرثومه نمی‌کند. شما ببینید دم کوفه می‌گوید: می‌خواهید برمی‌گردم اگر سپاه در مقابل آن‌ها بیاید ولی وقتی می‌گویند: یا سکوت کن و یا بیعت بکن. بیعت بکن نه این‌که بیعت بکن، الآن این‌ها که در عربستان شاه آن‌ها عوض شد که کلّ کشور که نرفتند دست بدهند. همین که ساکت هستند و قیام نمی‌کنند یعنی بیعت کردند. یا ساکت می‌شوی می‌روی زندگی خود را می‌کنی و پول هم می‌دهیم یا تو را می‌کشیم. حضرت می‌فرماید: «هَيْهَات ‏مِنَ الذِّلَّةِ» او مجبور است تمام کفر مجبور است بیاید مقابله بکنید. لذا شما می‌بینید نماز می‌خوانند، خود آن‌ها نماز جماعت می‌خوانند روز عاشورا ولی به نماز سیّد الشّهداء تیرباران می‌کنند.

دلیل جلوگیری از نماز خواندن امام حسین در روز عاشورا و اسارت خاندان ایشان

چرا؟ یعنی این نماز، نماز نیست. مجبور است. دیگر تقابل صد درصدی شده است. چرا به نماز تیر می‌اندازند؟ چون می‌خواهد بگوید این نماز نیست. ساکت ننشینید این بدعت است، کفّار دارند نماز می‌خوانند (معاذالله) وقتی می‌کشند می‌گویند: نماز نخوانید، دفن نکنید. چون اگر دفن بکنید دیگر نمی‌توانید این جریان را محدور الدّم قلمداد بکنید. او با تمام قدرت خود می‌آید. لذا آن جسارت را به نوامیس پیغمبر هم می‌کنند. 13 کتاب نوشتند که این‌ها حمله می‌کردند و چادر را بر می‌داشتند. برای این‌که این جبهه‌ی صد درصدی در مقابل هم قرار گرفتند. او کم نیاورد تا آن روز یک صفر یا حوالی یک صفر که به شام رسیدند. آن‌جا هم نگذاشت حرف بزند. جشن گرفتند، گفتند: تمام شد.

نظر ابن جوزی در مورد کفر یزید

 ابن جوزی می‌گوید: یزید کافر است برای این‌که وقتی خانواده‌ی پیغمبر را وارد شام کردند، عین اسرای کافر برخورد کرد. ببینید ابن جوزی در کتاب الرّد علی المتعصب العنید می‌گوید: یزید کافر است چون اهل بیت پیغمبر را عین برده‌ی کافر برخورد کرده است. او با تمام قدرت آمد، اگر آن‌جا در آن واقعه زینب کبری و حضرت سجّاد دفاع نکرده بود امروز اسلامی نبود. رسماً یزید می‌گفت: اصلاً بنی هاشم بازی کردند و تمام شد و رفت همان را که خصوصی گفت. امّا شما نگاه می‌کنید

زمان آغاز نفاق پس از ورود اسرا به شام

نفاق در کجا شروع شد؟ آن‌جایی که اوّل اجازه نمی‌دهد، خوب افکار عمومی که نمی‌شناسند. می‌گویند: حالا یک اسیر زنجیر به گردن یک جمله بگذار بگوید. اصلاً از رحمت اسلامی دور است. یزید ملعون می‌گوید: اگر او برود حرف بزند «لَمْ يَنْزِلْ إِلَّا بِفَضِيحَتِي‏»[8] به اطرافیان خود می‌گوید: «وَ بِفَضِيحَةِ آلِ أَبِي سُفْيَانَ» این‌ها می‌گویند: نمی‌شود بالاخره مردم توقّع دارند تو حاکم مسلمین هستی. همه‌ی این‌ها را کشتی، بگذار یک جمله هم بگوید.

Kashani-13940814-ThaqalainSite-2

اوج تقابل اسلام و کفر در مجلس یزید

 تا او شروع می‌کند من آن کسی که پدر او به معراج رفته است، من آن کسی که هستم «طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ … وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ»،[9] «صَلَّى عَلی الْقِبْلَتَيْنِ»‏ این قسمت در منبع یافت نشد. مردم که نگاه کردند بلافاصله نفاق یزید روشن شد. گفت: اذان بگویید نماز بخوانیم. یعنی از آن حالت کفر عدول کرد. همین یعنی شکست. نماز بخوانیم. هم او را ساکت بکند هم من نماز خوان هستم. همه بدانید اذان می‌گویند، من می‌خواهم نماز بخوانم. سیّد السّاجدین (سلام الله علیه) کوتاه نیامد. تا شهادتین گفت، این همه جسارت کردند زبان من نمی‌چرخد که بگویم چه کار کردند. شهادت به توحید داد، گفت: با همه‌ی اعضای وجود خود شهادت می‌دهم که وحدانیّت حضرت حق. یعنی این برخوردد شما با یک موحّد برجسته بود این کار را کردید. بعد که شهادت داد به رسالت رسول خدا فرمود: این جدّ تو است یا جدّ من است؟ یعنی شما نگاه بکنید اوج تقابل اسلام و کفر است این‌جا. چون او به دنبال این بود که همان‌جا اسلام را از بین ببرد. کما این‌که سال‌های بعد هم همین کار را سعی کرد بکند. به مدینه حمله شد، به خانه‌ی خدا حمله شد ولی به عنوان امام مسلمین. گفت: اگر تو بگویی جد من است که همه جدّ تو را می‌شناسند چه جرثومه‌ای است، اگر این جد من است، برگردد نوه‌های او را نگاه بکن ببین که به چه صورت آن‌ها را به این مجلس آوردی. این‌جا است که ورق برگشت و اوضاع عوض شد و خود حضرت فرمود: ما پیروز برگشتیم

علّت مخفیانه کشته شدن ائمّه پس از حادثه‌ی حاشورا

و شما دیگر بعد از این واقعه هرگز نمی‌بینید کسی جرأت کرده باشد شمشیر به اهل بیت کشیده باشد. اگر کشتند مخفیانه، زین اسب را مسموم کردند، کسی نفهمد. بدن مطهّر موسی بن جعفر را که بیرون آوردند چند تا بزرگتر را آوردند گفتند: ببینید جای زخم شمشیر و خنجر ندارد یعنی دارد نفاق می‌کند. کما این‌که وقتی حضرت صادق را می‌خواهند بکشند، شما نگاه بکنید مجلس عزاداری گرفتند برای عالم بزرگ مدینه. آن مأمون ملعون خاک بر سر می‌ریخت. یعنی سیّد الشّهداء جریان را برگرداند. منتها اگر جامعه ساکت بنشیند، نفاق قوّت بگیرد باید این‌طور اولیای خدا هزینه بشوند، نباید جامعه خواب باشد. 


[1]ـ سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی توبه، آیه 73 و سوره‌ی تحریم، آیه 9.

[3]– سوره‌ی ممتحنه، آیه 13.

[4]– سوره‌ی محمّد، آیه 29.

[5]– سوره‌ی توبه، آیه 64.

[6]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج ‏11،  969.

[7] – بحار الأنوار، ج ‏45، ص 139.

[8]– بحار الأنوار، ج ‏45، ص 138.

[9]– همان.