جستارهایی در حکومت امیرالمومنین علیه السلام – 7

3

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/04/02 مصادف با شب هفتم ماه مبارک رمضان در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام پیرامون مسئله ی حکومت امیرالمومنین علیه السلام سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏* وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري‏* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي‏‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

پیش ‌درآمد صفین

بحث ما در پیش درآمد ماجرای صفین است نه این‌که ماجرای جمل تمام شد. از این جهت که حداقل به یک موضوع دیگر از وقایع اصلی دوران امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) بپردازیم از جمل گذشتیم وگرنه در جمل ناگفته‌های زیادی هنوز است. چه شد که صفین راه افتاد؟ سپاه امیر در نیم روزی سپاه جمل را منهدم کرد. حق بودن آن روشن شد. هفت چشم یا 10 هزار سپاه، در صفین 69 هزار نفر شد. 800 نفر از اهل بیعت رضوان، بعد از آن 12 هزار نفر لشکر اصلی، 1400 نفر حلقه‌ی اصلی دفاع از پیامبر در مدینه بودند. حافظ‌های پیامبر، انصار اصلی یک عدّه در جنگ‌ها کشته شدند و بعضی در این فاصله از دنیا رفتند 800 نفر در صفین سپاه حضرت امیر بودند. حق روشن شد این طرف مهم‌های اصحاب هستند، آن طرف هم آدم‌ها معلوم هستند. الآن پیش درآمد صفین است.

محور بحث: نامه‌ی معاویه به امیر المؤمنین (علیه السّلام) و پاسخ ایشان به او

در یک نامه‌ای حرف‌هایی که معاویه به امیر المؤمنین زده است و در جامعه پخش کرده است و پاسخ‌های امیر المؤمنین محور بحث این جلسه است. قبل از این‌که وارد شویم به چند نکته می‌پردازیم که این‌ها از لوازم اصلی است یعنی همه چیز مهیّا است امیر المؤمنین است، دعوا سر این بود که او امام اوّل مسلمین است، 25 سال حق او خورده شده است، در جمل هم جملی‌ها مفتضح بودند، جبهه‌ی حق هم پر جمعیّت شد، امّا داعی آن‌ها که به صفین رفتند و مقابل حضرت ایستادند چه بود؟

انگیزه‌ی جناح مخالف از ایستادگی در مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام)

مخصوصاً  این‌که یک روز از ماه صفر مزاحم شما بودیم من این بحث مفصّل را در یک جلسه خلاصه کردم که از رسول خدا یک روایتی رسیده بود که در حال روزه می‌شود قسم خورد که این را پیامبر فرموده است مظلومیّت علی (علیه السّلام) را ببینید- آن جناحی که عمار در آن است دعوت به حق می‌کنند، جناحی که مخالفان و قاتلان عمار در آن هستند دعوت به آتش می‌کنند. علی (سلام الله علیه) امام دعوت کنندگان به بهشت می‌شود. معاویه امام دعوت کنندگان به جهنّم می‌شود. چه انگیزه‌ای داشتند که جلوی علی ایستادند؟ از نظر دینی و یک بقیّ دیگری.

خطا کردن در خط و خطوط‌های قرمز

دوباره یک نفر دیگر گفت: ما می‌خواهیم خون عثمان را طلب کنیم. عثمان چند نفر است؟ شما چقدر آدم کشتید؟ مگر از یک نفر چند بار تقاص می‌کشند؟ اصلاً آن‌ها هیچ دلیلی نداشتند، خود حضرت آن‌ها را این‌طور تبیین فرمودند. گاهی برای ما واضح است که حق چیست (معاذ الله) ولی شهوات و تمایلات ما این است که می‌گوییم پدرم است، پسر او است، فامیل او است نمی‌تواند بپذیرد. و من هر شب تأکید می‌کنم نمی‌خواهم بعضی چیزها را که مثال بزنم که مسائل شخصی ما و بحث سیاسی روز شود. وگرنه در زندگی خود بگردید شما از این خط و خطوط‌ها راه کامل زیاد می‌بینید و این‌ها یک خطای فردی نیست، خطایی است که امیر المؤمنین هم حاکم جامعه باشد زمین می‌خورد.

اجتهاد در برابر رأی یکی از بدبختی‌های امروز جامعه

یکی از این‌ها عادت کردن آن‌ها به فقه دلم خواست است، آن‌ها عادت کرده بودند. از نظر حقیر بزرگترین ظلمی که قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) کرد قتل حضرت زهرا نیست. تئوریزه کردن قتل حضرت زهرا است. به آن هم اجتهاد در برابر رأی می‌گویند. این یکی از بدبختی‌های امروز ما است.

دروغ بستن برخی به خدا و رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

 خیلی از کسانی که امروز جامعه را منحرف می‌کنند در چشم مردم نگاه می‌کنند و به خدا و رسول دروغ می‌بندند. چرا؟ چون می‌گویند پس من چه؟! همان‌طور که طلحه و زبیر گفتند شما در مشورت شرکت نمی‌کنید، امامت باید شورایی باشد. شورا هم می‌کردند و طلحه و زبیر در آن نبودند باز هم آن‌ها قیام می‌کردند. شورایی باشد یعنی من باشم. همین چند روز پیش یکی از کسانی که سعی می‌کنند بعد از 30 سال عدم حضور در حوزه‌‌ی علمیه‌ی آیت الله او را نشان دهند یک حرفی زد که خروج از تشیّع است. من عین حرف او را می‌گویم ولی نمی‌گویم چه کسی است. پس شما نگاه کنید یک عدّه دستمال به سر از او حمایت کردند، این همان چیز خطرناکی است که حکومت امیر المؤمنین را تخریب کرد. من عین عبارت را می‌خوانم شما ببینید می‌گوید پیامبر به علی (علیه السّلام) گفت: -یک روایت متواتری داریم که شیعه و سنّی آن را متواتر می‌دانند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَنْ‏ كَذَبَ‏ عَلَيَ‏ مُتَعَمِّداً»[4] کسی عمداً به من دروغ ببندد یعنی بی‌علم دروغ ببندد «فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» برود جای خود را در جهنّم آماده کند، قرار است وسط آتش بنشیند. بروید جستجو کنید ببینید پیغمبر چنین حرفی زده است؟ اگر پیغمبر چنین حرفی زده باشد اصل تشیّع بر باد است.

این آقا دنبال این است که بگوید شورایی کنیم و ما هم بیاییم حاضر است امیر المؤمنین را از امامت بیندازد که سهم ما چه می‌شود؟ عبارت را می‌خوانم شما جستجو کنید ببینید این روایت پیغمبر است؟! اگر روایت پیغمبر باشد شیعیان 1400 سال تفرقه درست کردند. می‌گوید پیامبر به حضرت علی گفت: شما می‌توانید ولی باشید امّا باید مردم شما را بپسندند، چرا که واقعاً رأی‌گیری و خواست مردم اصل معتبری است. سنّی‌ها می‌گویند مردم علی را نخواستند، شما چرا پافشاری می‌کنید و 1400 سال است تقرقه درست کردید. این خروج از تشیّع است یا نیست؟

منفعت طلبی برخی در حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

اصلاً دعوای ما این است که امیر المؤمنین در یک جامعه‌ای حاکم باشد ولی مردم هر کاری خواستند جلوی دین انجام دهند و چون منافع آن‌ها درگیر است و طرفداری کردند، علی هم در حکومت باشد آن حکومت زمین می‌خورد وای به حال کس دیگر. چرا در جامعه‌ی ما باید کسی جرأت کند چنین حرفی بزند و 80 میلیون شیعه نروند با او برخورد کنند؟! بگویند پیامبر کجا چنین حرفی به امیر المؤمنین گفته است؟!

نکته‌ی دوم این‌که چرا حضرت زهرا این‌قدر دعوا درست کرد؟ علی را نخواستند، چرا شما این‌ همه تفرقه درست کردید؟ همه‌ی دعواها، چند هزار، چند صد هزار، چند میلیون شیعه سر این ماجرا در تاریخ کشته شده است و خود ما درست کردیم. ببینید چند روزنامه این را باز پخش کردند، آن‌ها از وزارت ارشاد بودجه می‌گیرند، چند سایت این را نشر کردند، آن‌ها بودجه می‌گیرند. چرا؟ چون می‌گویند ما هم حق داریم. واقعاً خیلی عجیب است. عجیب‌تر آن کسانی هستند که باز نشر نکردند. حالا شخصی یک چیزی گفت البتّه این آقا شش سال پیش هم گفت، داستان شد بعد دوباره گفت داستان شد، الآن هم بار سوم است که این حرف را می‌زند. چه کسی می‌گوید شما که این حرف را زدید یک دادگاه حقیقت‌یاب بیاور ببینیم پیامبر کجا گفته است؟ اگر گفته است کجا گفته است؟! و اگر گفته است باید از تشیّع خارج شویم.

گریه کردن امیر المؤمنین (علیه السّلام) از شرایط آن روز

او را نخواستند، با کس دیگر بیعت کردند. اگر خواست مردم اصل معتبر در برابر خواست خدا است، پس تشیّع چه می‌گوید؟ خدا خواسته است یک چیز دیگر معتبر شود و اگر نیست طرفدارهای این آدم چطور می‌گویند ما شیعه هستیم بعد حمایت می‌کنند؟ این همان چیزی است که ما را بیچاره کرده است. همان که امیر المؤمنین می‌خواهد اشعث را از قبیله‌ی کنده بردارد، سردار رشید اسلام که شهید شد می‌گوید من نمی‌گذارم، بزرگ ما است ولو مخالف علی باشد. حضرت می‌فرمود: مشکل امروز چیست؟ دو، سه جمله از امیر المؤمنین می‌خوانم ببینید چطور از دست این شرایط گریه کرده است. اگر این شرایط هر وقت پیش می‌آید دیگر قوی‌تر از امیر المؤمنین نداریم. یعنی امام زمان بیاید زور ایشان بیشتر از امیر المؤمنین است؟ علم او از امیر المؤمنین بیشتر است؟ امام زمان (سلام الله علیه) تشریف بیاورد مردم این‌طور عمل کنند نمی‌تواند موفّق باشد.

شهوت مشکل دیگر حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

این خطبه‌ی 87 امیر المؤمنین است که فرمود: «فَيَا عَجَباً» امیر المؤمنین تعجّب کرده است «وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ‏ مِنْ‏ خَطَإِ هَذِهِ‏ الْفِرَقِ» چطور منِ علی تعجّب نکنم «‏لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ» خیلی آشکارا دارید خلاف پیغمبر عمل می‌کنید، این را امیر المؤمنین نگفت، پیغمبر گفت که هر کسی عمار را بکشد آن تیم جهنّمی است. فردای صفین در می‌زنند که «قَاتِلُ عَمَّار بِالبَاب»[5] قاتل عمار با افتخار آمده است. عبارت این است 12:49«وَ يَفْتَخِرُ بِذَلِكَ» به معاویه هم می‌گفت جلوی آقا سفره بیندازید، جلوی او طلا بریزید با این‌که می‌دانستند قاتل عمار جهنّمی است، شیعه و سنّی می‌دانست. یعنی مشکل جهل نبود، مشکل شهوت بود.

 نزاع عرب‌ها با عجم‌ها و پناه بردن آن‌ها به امیر المؤمنین (علیه السّلام)

یارانه‌ی ما به این اندازه بود، الآن علی کم کرده است، تساوی کرده است. «غلبة الاحمر» احمر را ما شب‌های گذشته توضیح دادیم، فارس‌ها را روی سر ما سوار کرده است. در وسائل الشّیعه داریم که فارس‌ها پیش امیر المؤمنین آمدند، گفتند: علی جان! عرب‌ها خیلی ما را اذیّت می‌کنند. مثلاً جنس را در بین خود می‌گردانند و پنج برابر قیمت به ما می‌دهند. در خیابان راه می‌رویم به ما فحش می‌دهند. یک جا نشستند غذا می‌خورند ما کنار آن‌ها بنشینم با لگد ما را پرت می‌کنند، حرف هم بزنیم ما را می‌کشند و صد نفر می‌گویند ما قاتل هستیم. حضرت آن‌ها را جمع کرد، گفت: ظلم نکنید. فریادها بلند شد. این در وسائل الشّیعه‌ی ما موجود است. بعضی از فریادها که بلند شد جز طرفداران حضرت علی (علیه السّلام) بودند، ولی علی جان ما تا جایی که خطوط قرمز نباشد با تو هستیم. خطوط قرمز هم یعنی تمایلات ما، فامیل و خویشاوندان ما، حزب ما، پول ما. فریاد زدند گفتند: «لا والله» ما جلوی فارس‌ها کوتاه نمی‌آییم.

شهوت داشتن جناح مخالف و ادامه ندادن راه پیغمبر

حضرت فرمود: من تعجّب می‌کنم آن‌ها دنبال راه پیغمبر نمی‌روند «لَا يَقْتَصُّونَ‏ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَ لَا يَعْفُونَ عَنْ عَيْبٍ»[6] عفّت ندارد، چون دنبال شهوت خود است عفّت ندارد. تعلیل می‌کند. می‌دانید چرا ما شکست می‌خوریم؟ نوشته است «لِلأسبابِ الَّتي‏ تَهلِكُ‏ النَّاس‏» چه چیزی مردم را بدبخت می‌کند؟ این‌که می‌داند چه چیزی غلط است ولی انجام می‌دهد. این را این‌جا فرموده است، در خطبه‌ی 233 هم فرموده است. خیلی واضح فریاد زده است، اصلاً گریه‌دار است.

نداشتن بهانه‌ی دینی در جنگ صفین

 بحث این است که چه شد صفین به وجود آمد؟ بحث صفین مثل ماجرای جمل اصلاً دینی نیست. نمی‌گویم ماجرای جمل دینی است، بهانه‌ی دینی دارد. صفین بهانه‌ی دینی هم نداشت بلکه برهان به خلاف آن بود، ولی 133 هزار نفر جلوی امیر المؤمنین ایستادند، نماز هم می‌خواندند. چون به خوارج نمی‌رسیم این را می‌گویم.

بدترین خطر بازی کردن با قرآن

وقتی امیر المؤمنین در صفین پیروز می‌شد، آن‌ها قرآن بر سر نیزه کردند. چند قرآن در سپاه دشمن باشد خوب است؟ الآن قرآن را پالتویی می‌کنند در جیب شما جا می‌شود، قرآنی که برای 1400 سال پیش است حجیم است. چند قرآن در سپاه معاویه وسط جنگ باشد خوب است؟ رزمنده‌های ما برای عملیات خط مقدّم می‌رفتند چند قرآن به همراه داشتند؟ الآن نهج البلاغه‌ی به این حجیمی را با این اندازه کردند، قرآن زمان امیر المؤمنین این‌طور نیست، 500 قرآن دست سپاه دشمن بود. بدترین خطر آن زمانی است که ما با قرآن بازی کنیم.

دعوای خوارج بر سر منافع

یعنی در صفین اصلاً دعوا دینی نیست. دعوا بر سر این‌که سهم ما چه می‌شود، پول ما چه می‌شود؟ چطور حکومت را دسته‌بندی کردی؟ دعوای خوارج قبل از این‌که دینی باشد، قبیله‌ی مضر و قحطان است. گفتند: معاویه قریشی، علی هم قریشی است، ما عرب‌های قحطان که یمنی الاصل هستیم شکست خوردیم، پس سهم ما چه می‌شود؟ دعوا دین نبود، دعوا بر سر منافع است. در گروه مسلمان‌ها نگاه کنید «وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ‏ اللَّهُ‏ أَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ»[7] زمان خودش را می‌گوید. یک جیزی هم به شما جوان‌ها بگویم هر چه شنیدید قدیم خوب بود، این‌ها بازی است. ممکن است یک دوره‌هایی برخی بهتر از برخی بودند امّا هیچ کسی نرفته است، هر کسی پدر خود را دیده است، نهایت خودش مسجدی بوده است، برای دوران امیر المؤمنین است.

دانستن حق و بازگو نکردن آن در حکومت علی (علیه السّلام)

یکی از طلایی‌ترین دوران اسلام است، وضع این است. تصوّر نکنید الآن بد شده است، الآن دیدن بعضی قبایح در دسترس است. ما هم خیلی ناراحت هستیم از این‌که جامعه آماده‌ی ظهور حضرت نیست، الآن اصلاً چنین ادّعایی نداریم که جامعه بدتر از 50 سال پیش است. چون چرتکه‌ای نیست. فرمود: «الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ» می‌داند حق چیست ولی نمی‌گوید. «وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ» هر زبانی که می‌تواند راست بگوید لال شده است. یعنی فلان فلان شده 10 هزار نفر در غدیر دیدید حالا آن را رها کنید، آقا ما مولا نمی‌فهمیم. در ماجرای صفین، در ماجرای عمار که همه‌ی شما قبول دارید که اتّفاق افتاده است و یکی از صحیح‌ترین روایات تاریخ اسلام است، هر دو طرف قبول دارند. مشکل شما چیست؟ یک طرف جهنّمی هستید، یک طرف بهشتی هستید، باز هم حَکمیّت می‌گویند. حَکمیّت نه فقط نه به علی (سلام الله علیه) است نه به پیامبر اکرم هم است. وای به حال آن روزی که مسلمین نخواهند به دستور پیامبر عمل کنند.

مشکل جامعه‌ی امروزی منفعت طلب بودن و نداشتن حق‌مداری برخی حزب‌ها

بسیاری از مشکلاتی که امروزه در جامعه‌ی ما اتّفاق می‌افتد، نگاه کنید در بسیاری از دعواهای حزبی منفعت موجود است و گرنه اگر من اهل نامردی نباشم برادرم دزدی کند و به زندان بیندازند تکفیر می‌گویم، دشمن من هم دزدی کند و به زندان بیفتد می‌گویم تکفیر است. نه این‌که تا بچّه‌ی من دزدی کند، دادگاه اشتباه قضاوت کرده است، دشمن هم دزدی کند عَلم کنم. هر کسی دزد کند و اگر حق‌مدار باشد دادگاه باید با او برخورد کند. برای همین حق‌مدار کم است. من دنبال این هستم که جناح مقابل خود را نابود کند، جناح مقابل هم دنبال این است که من را نابود کند، حقّی وجود ندارد.

ذلیل شدن حق‌مداری در حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

«وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ» وقتی اتّفاقی بیفتد که عمده‌ی جامعه نخواهند دنبال حق بروند، علیّ بن أبی‌طالب می‌خواهد دنبال حق برود. آن کسی که حق‌مدار است ذلیل می‌شود. من بارها عرض کردم به شما می‌گویند اگر علی الآن بود گردن‌ها می‌زد، در  چشم امیر المؤمنین نگاه کردند گناه می‌کردند، علی (علیه السّلام) گریه می‌کرد و نمی‌توانست کاری انجام دهد. چند نمونه را الآن می‌گویم قاضی القضات یک ناصبی عوضی بود، او را عزل کرد تظاهرات کردند دید حکومت به هم می‌خورد او را برگرداند.

خاطره‌گویی مخالفان امیر المؤمنین از زمان پیغمبر

ناصبی نجس است، قاضی القضات، قاضی شریح پایتخت حکومت امیر المؤمنین یک ناصبی است. ماه رمضان شد، به شیوه‌ی خلیفه‌ی دوم – در صحیح بخاری هم موجود است- آن‌ها می‌خواستند مردم حرف نزنند، مردم دور هم می‌نشستند و خاطره می‌گفتند، بله یک منطقه‌ی جحفه بود، پیغمبر دست علی را بالا برد، تازه آن موقع کسانی که قدیمی‌تر مجلس هستند به یاد دارند، دوستان ما هم که ناشر بودند به یاد داریم مثلاً تلویزیون این همه برنامه نداشت و شبکه‌های اجتماعی نبود کتاب‌های خاطره مثلاً کسانی که بازرس‌های ویژه‌ی قتل بودند کتاب می‌نوشتند، من به یاد دارم دوستم ناشر بود ده هزار کتاب چاپ می‌کرد، داستان‌های حوادثی بود مثلاً یک نفر کسی را کشته و خرده کرده داخل یخچال گذاشته و … الآن خمیر می‌کنند کسی نمی‌خواند چون فیلم می‌بینند. آن زمان ده هزار کتاب چاپ می‌کردند، هنوز از چاپ بیرون نیامده می‌فروختند. 1400 سال پیش که مردم هیچ امکاناتی نداشتند قدیمی‌ها می‌نشستند خاطره تعریف می‌کردند، می‌گفتند پیغمبر چطور بود.

جلوگیری از نقل حدیث توسّط مخالفان

اگر به شما بگویند یک نفر30 سال با آقای بهجت زندگی کرده است، یک جا او را ببینید نمی‌گویید چطور بود، چطور غذا می‌خورد، چه ذکری را می‌گفت؟ این‌طور می‌شد چه کار می‌کرد؟ حالا شخص با خاتم انبیاء نشست و برخاست کرده است، مردم می‌گفتند چه خبر بود؟ وسط این خاطرات یک دفعه یک چیزهایی آشکار می‌شد، این‌جا فلانی رفوزه می‌شد، آن‌جا علیّ بن ابی‌طالب این‌طور شد. جلوی حدیث را گرفته بودند که نقل نشود.

سکوت در برابر بدعت مخالفان در مسجد امیر المؤمنین

مردم ماه رمضان نمی‌توانستند بیکار باشند می‌آمدند در مسجد می‌نشستند حرف می‌زدند لذا آقای شماره‌ی دو گفت بلند شوید نماز بخوانید 100 رکعت جماعت. این‌قدر وقت نداشتند، باید یک سره می‌خواندند، در چند شب قسمت می‌کنند نمی‌توانید به جماعت حرفی بزنید. این در بخاری است- وقتی آمد دید همه می‌خوانند گفت: «نعمة البدعة هذه» خوب بدعتی است. آقایان می‌گویند گفته است نوآوری کردم، کارآفرینی کردم. حضرت فرمود: من اجازه نمی‌دهم در مسجد کوفه که امام مسلمین در آن نماز می‌خواند، در مسجد من بدعت باشد، نمی‌گذارم. فریاد بلند شد که «وا رمضاناه» رمضان ما امسال تمام شد، «وا سنّت عمراه» کار به جایی رسید که حضرت فرمودند: آن‌ها را رها کنید، هر کسی را دوست دارید بایستد امام جماعت بخواند. یعنی ایستاد و بدعت در مسجد امیر المؤمنین اتّفاق افتاد و حضرت ایستاد و نگاه کرد. چرا؟ خود تعریف می‌کند. وقتی به حق عمل نشود، وقتی حق‌مداری رخ ندهد…

به من می‌گوید چک برادر شما پاس نمی‌شود، ما را بازی می‌دهد و یکی، دو ماه طول می‌کشد، اگر من بروم یقه‌ی برادر خود را پاره کنم، پنهان کاری نکنم و اگر دعوا کرد بروم به نفع او حرف بزنم، نمی‌شود او ضایع می‌شود. می‌گویم دیگر با تو رفت و آمد نمی‌کنم. الآن این‌طور است عرف شده است شخص چک می‌دهد بعد چک او پاس نمی‌شود، شخص بنده خدا بدبخت می‌شود، می‌گوید 70 درصد را سه ماه دیگر بده. شما او را بدبخت کردید که قبول می‌کند اگر پدر او سر سفره‌ی این آدم نیاید، برادر او نیاید، در جامعه‌ی ما هم از این اتّفاق‌ها می‌افتد بعد می‌گویید آن‌ها همه از قبرس آمدند؟! آن‌ها در همین جامعه هستند، از فامیل‌های من هستند.

نفاق و دورویی و نبودن حق در حکومت امیر المؤمنین

می‌فرماید: آن‌ها که حق نمی‌گویند راستگوها هم مثل این‌که لال شدند، اگر این اتّفاق بیفتد «وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ»[8] کسی که بخواهد حق‌مداری کند او را ذلیل می‌کنند، تنها می‌شود، او را رها می‌کنند. می‌شود علی را تنها گذاشت، وای به حال غیر امیر المؤمنین. وقتی این اتّفاق بیفتد «وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ» امیر المؤمنین زمان خود را می‌گوید. دورو می‌شوند، جلوی مردم حرف دیگری می‌زنند.

یکی از زیباترین کلمات امیر المؤمنین و یکی از حکمت‌های او در نهج البلاغه است. شروع آن به این صورت است «لَا تَكُنْ مِمَّنْ‏ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ‏»[9] از آن کسانی نباش که دنبال آخرت هستند و مدام به این فکر هستند که چه کسی را فریب دهند. «وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ» فکر می‌کند توبه‌ی او را قبول کردند.

اوّلین پیام سیّد الشهّدا در روز عاشورا

سیّد الشّهداء روز عاشورا اوّلین پیامی که از دفتر فرماندهی صادر شد این بود اگر مال حرام در مال شما باشد، نمی‌خواهم خون شما با خون من آمیخته شود. 1400 سال تا به الآن هر روز می‌گویند «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى‏ الْأَرْوَاحِ‏ الَّتِي‏ حَلَّتْ بِفِنَائِكَ»[10] نمی‌خواهم، او لیاقت ندارد. سیّد الشّهداء شهدای کربلا را این‌گونه توبیخ می‌کند، مگر در روز عاشورا چند نفر فراری بود؟

سفارش امیر المؤمنین در نهج البلاغه برای اهل عمل بودن افراد

 حضرت می‌گوید: از آن افراد نباش که مدام دنبال آروزهای دور و دراز هستند و اهل عمل نیستند. ما را بازی نده که عمل نکنیم اتّفاقی می‌افتد. بعد می‌فرماید: «یَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ»[11] دوباره راجع به دنیا حرف می‌زند، چنان حرف می‌زند که شیخ زاهدهای عالم است «‌وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ» ولی وقتی عمل می‌کند مثل مشتاق‌ها عمل می‌کند. حرف که کاری ندارد، عمل سخت است.

جنگ خوارج بر سر منافع خود

من هم الآن حرف می‌زنم اگر این‌طور شود برهان هم باشد، روایت متواتر هم باشد که جریان معاویه جهنّمی است می‌گوییم قبول نداریم. قرار نیست برهان قبول کند، چون اگر بخواهد برهان را قبول کند سر او بی‌کلاه می‌ماند. «لَا يَحْكُمُ فِينَا مُضَرِيَّانِ»[12] گوهر کلام خوارج این بود معاویه و علی به مُضر می‌رسند، قریشی هستند پس ما این وسط چه می‌شویم؟ سهم ما چه می‌شود این همه جنگیدیم؟ آن‌ جایی که می‌خواهید بازی در بیاورید مجاهد فی سبیل الله هستید، این‌جا که پول می‌دهند می‌گویید سهم ما چه می‌شود؟ گفتند: «لا یَحکُمُ فینَا مُضَریَّان».

پاسخی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جواب نامه‌ی معاویه داد

در این شرایط امیر المؤمنین پاسخی به معاویه داد. معاویه در آن نامه یک چیزهایی گفته بود. من دو، سه مورد را می‌گویم. شروع نامه این است نامه‌ی 28 نهج البلاغه است. سیّد رضی یک آدمی ویژه‌ای است، یکی از اساتید ما که خیلی آدم بزرگی است این را استاد ما فرمود، ادیب هم من بود. من وقت نکردم بررسی کنم. گفت: سیّد رضی تنها شاعری در عالم است که استاد شعر خود را شرح کرده است. استاد که شعر شاگرد را شرح نمی‌کند، شاگرد شعر استاد خود را شرح می‌کند، توضیح می‌دهد. خیلی ادیب است. در نهج البلاغه که به نامه‌ی 28 برسید اکثر نسخه‌ها همین نامه‌ی 28 است می‌گوید: «وَ مِن‏ كتابٍ‏ لَهُ‏ (علیه السّلام) إِلى مُعاويَة جَواباً» یعنی جواب معاویه را می‌دهد، معاویه نامه نوشته است، علی (سلام الله علیه) جواب می‌دهد.

 سکوت در برابر خطا و قرار گرفتن در سپاه معاویه

می‌گوید «وَ هُوَ مِن مَحاسن الكُتُب» این از بهترین نامه‌ها است، واقعاً ویژه است. این‌طور شروع می‌شود «أَمَّا بَعْدُ» یعنی امّا بعد از حمد خدا، بعد از ذکر اسم الهی «فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ» یکی از چیزهایی که مهم است هر کس به اندازه‌ی خود در جامعه خطا ببیند و ساکت باشد ظلم کرده است، اگر هم دل و همراه شوید در سپاه علی (علیه السّلام) هستید، خود او فرمود و مفصّل هم توضیح دادیم اگر هم ببینید خطا می‌کنند در سپاه معاویه هستید چون تعلیل کرد، گفت آن کسی که با من است، من را شناخته است و هم دل است در سپاه من است، غیر از این هم در سپاه من نیستید، یا تنها گذاشتید یا به دشمن کمک می‌کنید.

تعریف کردن معاویه از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نامه‌ی خود

فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ». معاویه در نامه‌ی خود کمی از پیامبر تعریف کرده بود که پیغمبر خاتم بود، خدا او را «أَرْسَلَهُ‏ بِالْحَقِ‏ بَشِيراً وَ نَذِيراً» فرستاد، مردم را هدایت کرد. معاویه‌ای که اوّل دشمن اسلام بود، 21 سال با اسلام جنگید، معاویه تا فتح مکّه فرمانده‌ی سپاه مشرکین بود، با امیر المؤمنین اوّلین کسی که اسلام آورده است در مورد پیامبر حرف می‌ز‌ند. می‌گوید پیغمبر چه کسی بود. و بعد می‌گوید اصحاب او پیغمبر را یاری کردند، بعد می‌خواهد به امیر المؤمنین بگوید که تو کوتاهی کردی «وَ تَأْيِيدَهُ إِيَّاهُ لِمَنْ أَيَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ». می‌گوید به من نامه نوشتی که پیغمبر چه کسی بود، اصحاب او چه کسانی بودند؟

پاسخ نامه‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به افکار عمومی آن زمان

  «فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْكَ عَجَباً» می‌گوید خوب لطیفه‌ای گفتی. «إِذْ طَفِقْتَ‏ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللَّهِ‏ تَعَالَى عِنْدَنَا» می‌گوید نامه نوشتی که فضایل من را بگویی؟ «وَ تَأْيِيدَهُ إِيَّاهُ لِمَنْ أَيَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ» چه کسی را می‌گویی؟ در احد چه کسی بود که پدرت بیچاره شد، برادر، عمو و دایی، پدربزرگ تو را گردن زد؟ چه کسی را می‌گویی؟ به همان نامه نوشتی. ما یک چیزی در فارسی می‌گوییم زیره به کرمان بردن، در عرب می‌گویند «كَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ» هجر یک منطقه‌ای در عراق بود مثلاً فرض کنید یک کیلو خرما با دو کیلو شمش هم قیمت بود، این‌قدر زیاد بود، خرمای درجه‌ی دو و چهار هم زیاد داشت. می‌گوید «كَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ» زیره به کرمان می‌بری؟! «أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِ‏ إِلَى النِّضَالِ‏» مثل شاگردی که کورمال کورمال سیبل را آن رو به رو می‌گذارند و تیر را به آن‌جا می‌زنند بعد به استاد خود که قهرمان المپیک است، بگوید چطور باید کمان را به دست بگیری «أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِ‏ إِلَى النِّضَالِ‏» یعنی این. حالا چرا حضرت جواب او را می‌دهد؟ جلوتر می‌گوید: من جواب تو را نمی‌دهم، ولی تو نامه را پخش کردی، من هم به افکار عمومی جواب می‌دهم.

بعد می‌فرماید: «وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ» در آن نامه نوشته بود اوّلی و دومی «أَفْضَلَ النَّاسِ» هستند و تو همیشه به آن‌ها ظلم کردی. می‌گوید: تو به من نوشتی که فلانی و فلانی «أَفْضَلَ النَّاسِ» هستند «فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ‏ کُلُّهُ» اگر درست است به تو چه ربطی دارد؟ تو چه کاره هستی؟ یک عدّه صحابه‌ی پیغمبر هستند و اختلافی با هم دارند، تو در این میان چه کاره هستی که 21 سال با اسلام جنگیدی؟ «وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ» اگر هم دروغ باز هم به تو چه ربطی دارد؟ یعنی اصلاً تو کاره‌ای نیستی. بعد برای این‌که جواب او را بدهد امیر المؤمنین یک حرف‌هایی می‌زند. می‌گوید: افراد زیادی در اسلام کشته شدند، ولی وقتی بزرگ ما کشته شد به او اسدالله گفتند. دست افراد زیادی بریده شد، ولی وقتی از ما یک دستی بُریده شد به او «طیّار فی الجّنة» گفتیم. بعد می‌فرماید: «مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ‏»[13] ما سیّده‌ی نساء عالمین داریم، شما چه دارید؟ «وَ مِنْكُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ»‏ مادر جناب عالی.

لیاقت نداشتن معاویه از شنیدن فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام)

بعد می‌فرماید: نمی‌خواهم از خودم بگویم. می‌گوید تو لیاقت نداری من راجع به خودم حرف بزنم، ولی شنیدن فضایل امیر المؤمنین لیاقت دارد. تو لیاقت نداری من بگویم علی چه کسی است، لذا من هم نمی‌گویم. ولی گوش اهل حق آوای فضایل علیّ بن ابی‌طالب را می‌شناسد.

مبهوت ماندن ابن ابی الحدید از جمله‌ی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 بعد یک جمله می‌گوید که ابن ابی الحدید زیر این جمله می‌میرد. در همین نامه می‌فرماید: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا»[14] ما دست پرورده‌های خدا هستیم «وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»، «وَ النَّاسُ» یعنی همه‌ی مردم «بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» طفیل وجود ما هستند. ابن ابی الحدید می‌گوید: نمی‌شود این را بیان کرد یعنی چه؟

غبطه خوردن مرحوم بحر العلوم به خواهر خود

من با این شعر شروع می‌کنم که امسال خیلی لذّت بردم یک شخص بزرگی گفته است، شاید حتماً شنیدید باب ساعات حرم امیر المؤمنین نوشتند. کسی است که وقتی مرحوم بحر العلوم به خواهر خود می‌گوید من در طول عمر خود به تو غبطه می‌خورم. می‌گوید: برای چه غبطه می‌خوری؟ می‌گوید بعد از مرگت کسی بر تو نماز می‌خواند که به من نماز نمی‌خواند. بحر العلومی که بزرگان مراجع شیعه تحت الهنک عمامه‌ی خود را باز می‌کردند تبرکاً برای این‌که خاک آن در قبر خود بگذارند، نعلین بحر العلوم را پاک می‌کردند.

اسم او شیخ حسین نجف است. من امسال خیلی با این شعر زندگی کردم. این خانواده‌ی نجف یک خانواده‌ی ویژه هستند هم خود او، هم نوه‌ی دختری. چند مرجع دارند آن‌ها کلاً عجیب هستند، ولایتی هستند. شما اگر إن‌شاء‌الله به حرم امیر المؤمنین وارد شدید حجره‌ی 11، 12 مرقد مطهر شیخ انصاری است، آن‌ها کنار او دفن هستند منتها مردم آن‌ها را نمی‌شناسند، کنار عکس شیخ انصاری نوشته است شیخ محمّد طه، نجف. او مرجع تقلید است، نوه‌ی دختری کسی است که می‌خواهم شعر او را بخوانم است. مرجع تقلید نه یک بی‌سواد مثل من که می‌خواهم شعر او را بخوانم.

درجه‌ی ولایت شیخ طه نجف

شیخ طه نجف یک کتاب در مورد امام زاده‌ها به حروف الفبا نوشت و به عباس بن علی رسید. گفت من این‌جا توضیح نمی‌دهم چون شأن اسم او اجلّ از این است که در کنار امام‌زاده‌ها برده شود. شایسته است اسم او در زمره‌ی ائمّه‌ی معصومین برده شود. این خانواده این‌طور هستند و فقیه هم هستند. مراجع ما با دو واسطه شاگرد آن‌ها هستند.

اشعاری از شیخ حسین نجف در مورد امیر المؤمنین

ورودی باب ساعات نوشته است «لِشَاعِر حُسین نَجف» او آیت الله العظمی شیخ حسین کبیر است که یکی از بزرگترین علمای شیعه است که 22 هزار صفحه کتاب فقهی دارد. سیّد جواد عاملی می‌گوید اگر من فرزند پیغمبر نبودم می‌خواستم دعا کنم می‌گفتم خدایا من را از نسل شیخ حسین کبیر قرار بده. می‌گوید: «أَيَا عِلَّةَ الايجادِ» ای کسی که علّت خلقت عالم هستی، «حَارَ بِكَ الفِكرُ» هر کس راجع به تو فکر کرده است حیران شده است. «وَ فِي فَهمِ مَعنى ذَاتِكَ التَبَسَ الأَمرُ» هر کسی خواسته است تو را بشناسد امر به او مشتبه شده است. نمی‌شود تو را شناخت، زهرا تو را می‌شناسد. «وَ قَد قَالَ قَومٌ فِيكَ وَ السِّترُ دُونَهُم» علی جان یک عدّه‌ای تو را وصف کردند، ولی «وَ السِّترُ دُونَهُم» آن‌ها از پشت پرده تو را دیدند. یعنی آن کسی که گفتند تو نبودی، آن‌ها تو را ناقص توصیف کردند، تو را ندیدند. کسانی که تو را ناقص توصیف کردند چه کسانی هستند؟ گفتند: «بِأنَّكَ رَبٌ كَيفَ لَو كُشِفَ السِّترُ» می‌گوید: کسانی که تو را پشت پرده دیدند گفتند: تو رب هستی «كَيفَ لُو كُشِفَ السِّترُ» پرده کنار بروند می‌خواهند چه بگویند. این را مرجع تقلید گفته است.

اشعار سیّد رضا هندی در مدح امیر المؤمنین

سیّد رضا هندی به استقبال آمده بود و یک شعر ویژه‌ای گفته است من یکی، دو بیت از آن را می‌خوانم. یک شعر طولانی ویژه دارد بعد می‌گوید امشب شبی است که ما می‌توانستیم جاهای زیادی برویم، امّا به این‌جا که آمدیم با امید آمدیم «سَوَّدتَ‏ صَحيفَةَ أَعمالى»[15] با نامه‌ی سیاه خود آمدم «وَ وَكَلتُ الأمرَ إِلى حَيدر» ولی کار را به تو سپردم، ببینم چه کار می‌کنی. منتها چون مدح امیر المؤمنین بدون نقد مخالفین او درست نیست من دو بیت اوّل نقد را بگویم می‌گوید:

«قَاسُوكَ أَبا حَسنٍ بِسِواك         ‏                   وَ هَل بِالطُّودِ يُقاسِ الذَّر»

می‌گوید علی جان آمدند تو را با معاویه مقایسه کردند، «وَ هَل بِالطُّودِ يُقاسِ الذَّر» کسی کوه را با ذره مقایسه می‌کند؟ «أَنَّى سَاوُوكَ» چطور آن‌ها توانستند تو و معاویه بگویند؟ «أَنَّى سَاوُوكَ بِمَن نَاووك» چطور تو را کنار کسانی قرار دادند «وَ هَل سَاووا نَعلَى قَنبَر» آن‌ها با نعلین قنبر قابل قیاس بودند.

روضه‌ی ابن ابی الحدید در ثنای امیر المؤمنین (علیه السّلام)

ابن ابی الحدید جمله‌ی امیر المؤمنین را که می‌بیند می‌گوید ما در قصاعد خود یک حرف‌هایی زدیم. من دو بیت را می‌خوانم بعد خود ابن ابی الحدید است. اصل این شعر را ابن ابی الحدید در 25 سالگی گفته است. مثل معجزه می‌ماند و امروز دور ضریح امیر المؤمنین نوشتند. این همه شاعر در طول تاریخ شعر گفتند، یک سنّی شعر گفته است که شعر او را دور ضریح امیر المؤمنین نوشتند. می‌گوید: ای رعد و برق پای تو به منطقه‌ی قری که رسید آن‌جا احتیاط کن. آن‌جا حقیقت همه‌ی انبیاء است. آن‌جا موسی، عیسی، خاتم انبیاء، جبرئیل، میکائیل همه هستند.

شجاعت امیر المؤمنین در جنگیدن از دیدگاه خطیب خوارزمی

آن کسی است که وقتی به میدان می‌رفت و می‌جنگید، وقتی وارد میدان می‌شد به قول اخطب خطبای خوارزم، خطیب خوارزمی «شَیاطینُ الوَغى دَحَروا دُحوراً» پهلوان‌های جنگ مثل جرقه‌هایی که روی زغال پرتاب می‌شود، پرتاب می‌شدند «بِهِ إِذ سَلَّ سَیفاً کَالشَّهاب» وقتی شمیشر علی نازل می‌شد آن‌ها پرتاب می‌شدند. می‌گوید آن کسی که آن‌جا خوابیده است از نظر شجاعت: «حَـتَّــى إِذَا اسـتَـعـرَ الـوَغــى مُتَلَـظِّـيـاً» یک آدمی که از تشنگی می‌میرد وقتی به او آب می‌دهید چطور می‌شود، «شَــــرِبَ الــدِّمَـــاءَ بِـغِــلَّــةٍ لا تَـنــقَــعُ» علی وقتی داخل لشکر وارد می‌شد مثل آب خوردن یک تشنه‌ای که از تشنگی می‌میرد، با چه سرعتی آب می‌خورد، لشکرها را این‌طور منهدم می‌کرد. این آدم همان کسی است که خدا خواست امانت او را به آسمان‌ها بدهد کسی نتوانست تحمّل کند و ما تا آخر ماه رمضان فقط شکر کنیم که از محبّین او هستیم. دوست داریم از نوکرهای او باشیم. خیلی از افراد در این عالم هستند روزی آن‌ها نشده است که امیر المؤمنین را بشناسند.

سکوت علی (علیه السّلام) برای حفظ اسلام

بعد می‌گوید:

«يَا قَـالِعَ البَابِ الَّذي عَن هَـزَّها            عَجَـزَت أَكُـفٌّ أَربَعونَ وَ أَربـعُ»[16]

آن دستی که وقتی رفت در خیبر دری را کنَد که 44 نفر نتوانست بکنند، یک جایی شد که او به خاطر حفظ اسلام این دست را بستند و او سکوت کرد. او پهلوان بود، این را روی ضریح امیر المؤمنین نوشتند.

«لَولا حُدوثُكَ قُلْتُ إنَّكَ جاعِلُ             الارواحِ فى الاشْباحِ و الْمُتَتَزِّعُ»[17]

علی جان اگر تو روز تولّد نداشتی، من می‌گفتم تو هستی که روح را بر جسم‌ها دمیدی. این فهم یک سنّی است. این فهم مراجع شیعه نیست.

«لَولا مَماتُكَ قُلْتُ إنَّكَ باسِطُ               الارزاق تَقّدِرُ فى الْعَطآءِ وَ توسِعُ»

اگر نبود که تو از دنیا می‌رفتی چون همه‌ی مردم کوفه شب‌ها منتظر روزی قدوم تو بودند، من می‌گفتم تو هستی که رزق را به عالم تقسیم می‌کنی. می‌گوید: «ما الْعالَمُ الْعِلْوىُّ إلّا تُرْبَةُ» این عالم خاک است، «فيها لجثَّتِكَ الشَّريفَةِ مَضْجَعُ» قلب این عالم مرقد مطهّر تو است.

آن خطیب خوارزمی هم که حنفی است این را می‌گوید. «كَأنَّ النَّاس كُلُهُم قُشُورٌ» مردم همه پوست هستند «وَ مُولانَا عَليٌّ كَاللباب» مغز عالم مولای ما است. این‌ها را سنّی‌ها گفتند.

«ما الدَّهْرُ إلّا عَبْدُكَ‏ الْقِنُ‏ الَّذى‏               بِنُفوذِأمْرِكَ فى الْبَرِيّةِ مولِعُ»[18]

قاصر بودن در برابر مدح علی (علیه السّلام)

روزگار جز برده‌ی حلقه به گوش تو نیست. بعد می‌گوید: علی جان دیدی من به شعر مشهور هستم، مشهور به خطبه هستم «أَنَا فِى‏ مَديحِكَ‏ الكَنُ‏ لا أَهتَدى» می‌بینی من به مدح تو افتادم، زبانم بند آمده است در حالی که «وَ أَنَا الخَطیبِ الهبرزیُّ المُصقَعُ» من همان کسی هستم که در هر همایشی حرف بزنم همه حساب کار خود را می‌کنند. به تو می‌رسم نمی‌دانم چه بگویم. «ءَأَقُولُ فيكَ سُمَيدَعٌ كَلَّا وَ لَا» بگویم تو شریک هستی، بزرگ هستی، آقا هستی، نه «حَاشا لِمِثلِکَ أَن یُقالَ سُمَیدَعُ» حاشا که من بگویم علی کریم است، علی شجاع است. «بَل أَنتَ فِی یُومِ القِیامَةِ حاکِمٌ» تو سلطان روز قیامت هستی.

خلقت زمین و آسمان به برکت وجود علی (علیه السّلام)

«فِی العَالمینَ وَ شافِعٌ وَ مُشَفَّعُ» من به تو امید دارم «وَ فَقَدتُ مَعرِفَتی فَلَستُ بِعارفٍ» آقا تو را دیدم اصلاً خود را گم کردم «هَل فَضلُ أَم عِلمُکَ جِنابِکَ أَوسَعُ» نمی‌دانم علم تو وسیع‌تر است یا درگاه حرم تو. یعنی می‌گوید از صدر عالم تا ذیل عالم همه گدای در تو هستند «بَابُكَ‏ مَفْتُوحٌ‏ لِلرَّاغِبِينَ‏»[19] آن اوسع است یا علم تو است؟ اصلاً نمی‌دانم تو چه کسی هستی، می‌فهم تو در همه چیز با همه فرق داری.

«وَ اللهُ لو لا حَیدرٌ مَا کانَتِ                  الدُّنیا وَ لا جَمَعَ البَریَّة مَجمَعٌ»[20]

به خدا اگر حیدر نبود خدا دنیا را خلق نمی‌کرد «مِن أَجلِهِ خُلِقَ الزَّمانُ وَ ضُوّئِت» خدا زمان و مکان را به برکت تو خلق کرده است. از یک سنّی عجیب است.

بعد می‌گوید:‏ «وَ إلَيهِ فِى يُومِ المَعادِ حِسَابُنَا» ما روز قیامت می‌خواهیم در خانه‌ی تو بیاییم. وعده دادند «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»[21] روز قیامت اسم و فامیل نمی‌گویند، می‌گویند حیدری‌ها…

«وَ إلَيهِ فِى يُومِ المَعادِ حِسَابُنَا                وَ هُوَ المُلاذً لَنَا غَداً وَ المَفزَعُ»[22]

علی جان پناهگاه ما زیر پرچم تو است. «یَا مَن لَهُ فِی أرضٍ قَلبی مَنزِلٌ» ای کسی که همه‌ی وجود من، قلب من خانه‌ی وجود حبّ تو است. من چیزی جز حب تو ندارم. «اَهوَاکَ حَتَّی فِی حُشَاشَةِ مُهجَتِی» با این نبض من  دائم علی علی می‌کنند. علی جان این را یک سنّی گفته است، ولی مثل این‌که حرف دل ما را زده است. «وَ رَأیتُ دینَ الاعتزالِ وَ إِنَّنی» علی جان من معتزلی هستم، ولی نگاه می‌کنم چون شیعه‌ها تو را دوست دارند «أَهوَى لأجلِكَ كُلَّ مَن يَتَشَيَّعُ» به عشق تو من شیعه‌ها را هم دوست دارم.

«وَ لَقَدَ عَلِمتُ بِأَنَّهُ لَا بُدَّ مِن‏                   مَهدیِّکُم وَ لِیومِهِ أَتَوَقَعُ»

درخواست ابن ابی الحدید از امیر المؤمنین (علیه السّلام)

من می‌دانم یک روزی مهدی شما خواهد آمد. حالا که من از تو گفتم یک توقّعی دارم. یا من توفیق داشته باشم در سپاه او سربازی کنم یا «فِیهَا لِآلِ أَبِی الحَدیدَ صَوارِمٌ» یعنی می‌شود بچّه‌های من در سپاه مهدی تو کشته شوند. بعد می‌گوید من دعا کردم، می‌خواهم در سپاه فرزند عظیم الشّأن تو مهدی باشم. می‌گوید: «وَ لَقَد بَكَيتُ‏ لِقَتلِ آلِ مُحَمَّدٍ» علی جان من خیلی برای حسین تو گریه کردم «بِالطَفِّ حَتَّى كُلُّ عُضو مَدْمَعُ» اسم پسر تو می‌آید همه‌ی سلول‌های من برای حسین تو گریه می‌کنند. ‏این نشان می‌دهد او هم فهمیده است «عَقَرَت بَناتُ الاعوَجیَّةِ هَل دَرَت» علی جان یک چیزی به تو بگویم یک شتر و مرکبی در عرب بود که خیلی گران بود به آن بنات الأعوجیه می‌گفتند، می‌گوید با بی‌احترامی ناموس خدا را روی آن‌ها نشاندند. علی جان نسل آن‌ها منقرض شده است.«وَ حَريمُ‏ آلِ‏ مُحَمَّدٍ بَينَ العِدَا» اتّفاقی افتاد که ناموس خدا بین دشمنان اسیر شد «نَهبٌ تقاسِمُه اللِّئام الرُّضَّع‏» در کنار دختر تو به خیمه‌ها حمله کردند و شروع به تقسیم غنایم کردند.


[1]ـ سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]ـ سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]ـ الصّحيفة السّجادية،  ص 98.

[4]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏4، ص 364.

[5]– نفحات الأزهارفى خلاصة عبقات الأنوار، ج ‏3، ص 61.

[6]– نهج البلاغة، ص 121.

[7]– همان، ص 354.

[8]– همان، ص 354.

[9]– همان، ص 497.

[10]– بحار الأنوار، ج‏ 97، ص 337.

[11]– نهج البلاغه، ص 497.

[12]– بحار الأنوار، ج ‏32، ص 540.

[13]– همان، ص 387.

[14]– همان، ص 386.

[15]– امام شناسى، ج ‏7، ص 286.

[16]– إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج ‏3، ص 566.

[17]– معاد شناسى، ج ‏8، ص 178.

[18]– امام شناسى، ج ‏4، ص 176.

[19]– بحار الأنوار، ج ‏95، ص 389.

[20]امام شناسى، ج 4، ص 176.

[21]– سوره‌ی اسراء، آیه‌ 71.

[22]– امام شناسى، ج‏4 ، ص 176.