حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/04/01 مصادف با شب ششم ماه مبارک رمضان در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام پیرامون مسئله ی حکومت امیرالمومنین علیه السلام سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.
برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري* وَ يَسِّرْ لي أَمْري* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني* يَفْقَهُوا قَوْلي».
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى»[2]
ماجراهای جمل
بحث ما حول ماجراهای جمل بود. امیر (سلام الله علیه) بعد از اینکه جمل رخ داد، چند نفر از آنها نسبت به حکومت امیر المؤمنین ادّعا داشتند. حدّاقل مجبور بودند یک اشکالاتی در بیاورند که قیام کنند. مثل اینکه شما از ما به زور بیعت گرفتید، مثل اینکه باید شورایی اداره شود، مثل اینکه خون عثمان را چه کار کنیم. اینها را در مردم گفتند و جنگ شد.
شکست در مناظره
از آن جایی که طلحه و زبیر در مناظره و گفتگو با امیر المؤمنین وسط جمل شکست خوردند. قبلاً هم عرض کردیم که حضرت با اینها صحبت کرد. فرمود: زبیر را کار نداشته باشید حالا میآید یک شمشیری میگرداند، یک خودی نشان دهد، بی خیال او شوید. بعضی نقلها میگویند که در همان سپاه کشته شد، یعنی یک شخصی سر او را زیر آب کرد، بعضیها هم میگویند که از سپاه خارج شد و او را بیرون کشتند. در هر صورت یکی از ارکان فرماندهی نظامی زمین خورد.
طلحه هم همینطور بعضی نقلها میگویند: اوّلین کشتهی جمل طلحه است، یعنی از خود آنها یک تیری زدند و او را حلبچه (؟؟2:02) کردند که سر طلحه را زیر آب کنند. از مروان نقلهای زیادی است که او این کار را کرده است.
خلاصه فرماندهی نظامی که شکست خورد، عایشه هم بود ولی عایشه که فرماندهی جنگی نبود. سپاهه امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هم با سخنرانیهایی که امام حسن و بعد مالک کرده بودند، اینها حالت دفاع از دین داشتند، در آنها انگیزهی شهادت طلبی بود.
اوّلین جنگ اسلامی
سپاه امیر المؤمنین به نسبت صفّین سپاه جمعیّت کمی بود، کمتر از 10 هزار نفر، در حالی که در صفّین عدد 69 هزار نفر را گفته اند. ما هر شب تقریباً تکرار میکنیم که این اعداد مفهوم ندارند که 69 هزار یعنی 69 هزار، تقریباً ولی بالاخره 69 هزار از 10 هزار بیشتر است دیگر، واضح است. همان که تقریباً 69 هزار نفر را زده است، همان هم 10 هزار نفر را گفته است، بالاخره یک نسبت اینطوری است. اینها در یک نصف روزی، 5 یا 6 ساعت سپاه جمل را نابود کردند. آنها انگیزهی دینی نداشتند، این طرف هم انگیزهی دینی بالا بود، شکست خوردند و حضرت اینها را فرستاد که بروند. چون اوّلین جنگ اسلامی بود، اوّلین باری بود که مسلمان در مقابل مسلمان قرار گرفته بود و جنگیده بود . تا به حال چنین تجربهای در اسلام نداشتیم، در آن روزگار همیشه مسلمین با کفّار میجنگیدند. با کفّار که میجنگیدند، از هم اسیر میگرفتند. این اسیرها برده میشدند و برده احکامی دارد.
برده داری
اسلام برده داری را تأسیس نکرد، این قبل از اسلام هم بود. اسلام تلاش جدّی هم کرده است که برده داری از بین برود، امّا در آن روزگار اگر قرار بود اسلام از اسیر طرف مقابل برده نگیرد، سازمان زندانها هم نداشتند که آنها را در زندان مبادله کنند، البتّه گاهی مبادله میکردند. نگهداری اینها هزینه میخواست. یک پولی میخواست که خرج اینها میشد، بالاخره خوراک میخواست، بالاخره مثلاً سرانهی فضای سبز زندانی، به Wi-Fi دسترسی داشته باشد، بالاخره یک سری هزینهها دارد. این هزینهها را نمیتوانستند تأمین کنند. اینها را چه کار میکردند؟ تقسیم میکردند، به عنوان غنیمت میفروختند یا بین سپاه تقسیم میکردند، یا میفروختند هزینه را تقسیم میکردند، یا اینکه این بردهها را تقسیم میکردند. فرض کنید این بردهها در خانهی من میآمدند، این کافر بود و در خانهی من میآمد، من از او کار میکشیدم، به او غذا و لباس هم میدادم. چه بسا مسلمان هم میشدند. بعدها خیلی از علمای اسلامی این بردهها هستند. اسلام هم این بردهداری را نیاورد. یک احکام خیلی جالبی هم دربارهی بردهداری در تشیّع است که انصافاً کم نظیر است. منتها میگویم، اگر قرار بود سپاه اسلام اسیرهای خود را یک طرفه آزاد کند، دشمن جری میشد، میگفت به خط میزنیم، هر کاری کردیم، کردیم، اگر ما را اسیر کنند آزاد میکنند. این عاقلانه نیست. مجبور بودند مقابله به مثل کنند. اگر آن اسیر زن بود کنیز میشد و ملک مالک او بود یعنی میتوانست با او اختلاط کند، انگار همسر او است. حتّی بعضی از مادران امامان ما کنیز هستند مانند حضرت باقر، مانند حضرت رضا، مانند حضرت جواد، اصلاً یک نکته دارد و آن این است که رحم مادر امام باید رحم امام پرور باشد. اینطور نیست، باید اوّل زمان خود باشد و اینها از اقصی نقاط عالم هستند. مشهور مادر امام زمان (سلام الله علیه) از یک منطقه است، مشهور مادر امام سجّاد (علیه السّلام) ایرانی است، همین طور، اگر زن بود. اگر هم مرد بود، خرید و فروش آن با مالک خود است. یعنی برده اگر کاسبی کند، اموال او برای صاحب خود است. در واقع اسیر او است، منتها اسیر نیست که دست او را بسته باشند، کار میکند و این هم به او خوراک میدهد.
احکام بردهداری در اسلام
احکام جالبی هم داریم، مثلاً اگر بردهای پیر شود، صاحب او حق ندارد او را آزاد کند. اگر از کار افتاده شود مالک حق ندارد او را آزاد کند. اگر او را آزاد میکند از کار افتاده نیست، جوان است ولی زندگی او دچار عسرت میشود یا باید به او یک پولی دهد یا او را آزاد نکند. اینطور نیست که از او سوء استفاده کنند، همینطور اگر 7 سال اسلام بیاورد، آزاد میشود. منتها در جامعهی عربی آن روز گاهی آزاد شدن و اگر هم آزاد میشدند با آن قبیلهای که یکی از آن قبیله اینها را برده گرفته بود، تحلیف میکردند، -حِلف- پیمان میبستند. چون اگر در آن روزگار اگر یک عرب با یک غیر عربی دعوا میکرد، هیچ جایی حق را به آن عرب نمیدادند. حالا این مقدّمات خیلی کوتاه را عرض کردم.
جنگ مسلمان علیه مسلمان
جنگ جمل که رخ داد این دفعه بین مسلمان و کافر نبود، سپاه امیر المؤمنین حق بود، خود را حق میدانستند. سپاه عایشه هم باطل بود، خود آنها نیز باطل بودن خود را حق میدانستند. عایشه همیشه میگفت «وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ»[3] را یادم رفته بود، یعنی اشتباه کردیم، خود را حق نمیدانست، حدّاقل اقرار میکند که حق را نمیداند. جنگ که تمام شد، اموال اینها باید غنیمت شمرده میشد. یکی از نقاط شروع نارضایتی در حکومت امیر المؤمنین اینجا است. اینها خواستند اموال را تقسیم کنند، حضرت فرمود: نمیشود اینها مسلمان هستند. اوّل این کار را کرد، فقط آن وسایل آنها که در جنگ استفاده کردند را بردارید بقیّه برای ورثهی آنها است حتّی اگر مردند. یعنی اگر با این شتر به جنگ آمده است، این غنیمت است. آن یکی که اسب خود را مثلاً 20 کیلومتر در پارکینگ کارواش برده است، آن را نمیتوانید بردارید، آن برای صاحب خود است، برای ورثهی او است. نکتهی بعد اینکه بعداً برای اینکه دل آنها را نرم کند، همهی اموال آنها را برگرداند.
اختیارات حاکم اسلامی
میدانید که حاکم اسلامی اختیارات گستردهای برای اعمال ولایت دارد. چند مثال بزنم. مثلاً میدانید اگر یک عدّه مسیحی در پناه دولت اسلامی زندگی کنند و اینها در جنگها شرکت نکنند، الآن در دولت ما اینطور نیست، چون مسیحی هم به سربازی میرود و اگر جنگ شود به جنگ میرود. لذا از او خراج نمیگیرند. پولی که از اهل ذمّه میگیرند، دولت ما الان نمیگیرد. به چه دلیل نمیگیرد؟ چون اوّلاً بر عهدهی حاکم است که بگیرد یا نگیرد، چقدر بگیرد. تقریباً همهی فقها میگویند که هر چه قدر حاکم صلاح دانست. ببینید منظور قدرتی است که دارید. چون قرآن میگوید: «كانُوا سابِقينَ»[4] باید به او یک فشاری بیاید که به سراغ اسلام برگردد، منتها اگر مانند الآن اینها میآیند میجنگند، مثلاً سربازی میروند، ارمنیها هم سربازی میروند و اگر جنگ شود به جنگ میروند. دزست است؟! نیروی سرباز اگر جنگ شود به او اجباری میگویند، بقیّه خود میروند. لذا دیگر از آنها مالیات امنیّت را نمیگیرند. چقدر بگیرند؟ میگویند دست حاکم اسلامی است. به اینها چقدر آزادی بدهد؟ دست حاکم اسلامی است، یعنی او نگاه میکند شرایط چیست؟ مصلحت چیست؟ معلوم هم است حاکم، حاکم اسلامی است، نه مثلاً یزید و پهلوی.
غنیمت جنگی
حالا در جمل جنگ شد و طرف مقابل شکست خورد، امیر المؤمنین فرمود که غنیمتها را پس بدهید. اوقات اینها تلخ شد. آمدند ناله کردند که ما این قدر جنگیدیم، این زنها کنیزهای ما هستند، حضرت فرمود: «َأَيُّكُمْ يَأْخُذُ أُمَ الْمُؤْمِنِينَ»[5] خوب عایشه امشب خانهی چه کسی برود؟! چون سپاه امیر المؤمنین سنّی دو آتیشه هستند، تقریباً شیعهای نیست. همه سنّی دو آتیشه هستند، 40 یا 50 نفر که به چشم نمیآیند. یکی از آنها را عرض میکنم که شما اوضاع را ببینید. اوضاعی که خلیفه راه انداختند. اینها خجالت کشیده هستند. چون منظور آنها از اینکه کنیز ببریم معلوم بود چیست و در آن تفکّر خلیفهی اوّل را برترین فرد بعد از پیغمبر میدانستند، عایشه را هم مادر مؤمنین و همسر پیغمبر میدانستند، ازدواج با همسران مؤمنین بعد از پیغمبر (صلوات الله و سلام الله علیه و آله) حرام بود، کمی خجالت کشیدند، امّا این در دل آنها ماند.
عدالت امیر المؤمنین
لذا قبل از اینکه وارد بحث صفّین شویم، یک بحث خیلی مهمّی که امروز هم ممکن است که به درد ما بخورد میخواهم مطرح کنم، آن هم این بحث است که یکی از مشکلات امیر المؤمنین عدالت او است. چرا عدالت امیر المؤمنین دعوا درست کرد؟ من دیشب عرض کردم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) چه اخلاقی داشت که با او دشمن شوند، یعنی اخلاق شخصی حضرت که سخاوت، کرامت، شجاعت، اینها که دشمن پرور نیست. چه زمانی دشمن پرور است؟ وقتی در یک جایی بین من و او رقابت شود و من رفوزه شوم.
کینهی عایشه و طهارت ذاتی علی (علیه السّلام)
خود حضرت فرمود: یکی از دلایلی که عایشه با من دشمن است این است که پدر او چند بار در کنار من ضایع شد. مثلاً او میگفت من پدر زن پیغمبر هستم، خانهی امیر المؤمنین در مسجد است. هم شیعه و هم سنّی نقل کرده است، یعنی قاعدتاً آنهایی که آتش بردند، آتش را در مسجد بردند. سنّی مانند ابن سعد که برای قرن 2 یا 3 است، خیلی قدیمی است میگوید: «بَيتُ فاطمةٌ في جوفِ المَسجد»[6] شیعه هم داریم و این اصلاً یک ویژگی منحصر به فرد امیر المؤمنین است که «لَا يَحِلُ لِأَحَدٍ أَنْ يَنْكِحَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا عَلِي»[7] بقیّه جُنُب به مسجد نمیتواند بیاید. این علی است که طهارت ذاتی دارد. چون این حالت را داشت، بقیّه هم میگفتند که ما پدر زن پیغمبر هستیم، ما فامیل او هستیم، ما پسر خالهی او هستیم، ما باجناق همسایهی او هستیم، درها را در مسجد باز کردند. حضرت فرمود: خداوند به من دستور داده است که همهی درها را ببندیم. اشکالی پیش نمیآید اگر همهی درها را میبستیم. حتّی رسول خدا درهای خانههای همسران خود را بست. یعنی اینها هم نمیتوانند هر طوری به مسجد بیایند. تا این جا مشکلی نیست و همه مانند هم هستند. یک «إِلَّا بَابَ عَلِيٍ»[8] حسادتها را برانگیخت. تعجّب کردند که بعدها عرض کردیم قبلاً برادران غیر شیعه پنجرهی ابوبکر را درست کردند که با آن رقابت کنند. در حالی که پنجره به درد نمیخورد، چون اگر از مسجد هوا بخوریم به درد نمیخورد، جُنُب وارد مسجد شود اشکال دارد، همهی پنجرهها را ببندید، الّا پنجرهی ابوبکر. پیامبر نفرموده است که از هوای مسجد نفس نکشید، در مهم است که میروند و میآیند، ولی در پنجره باز و بسته شود، خوب باشد، اتّفاقی نمیافتد یا مثلاً ماجرای بیان سورهی توبه شد.
ماجرای بیان سورهی توبه
بیان سورهی توبه توسّط امیر المؤمنین خیلی مهم بود، چون باید یک نفر معصوم میرفت آیات قرآن را برای بار اوّل بیان میکرد. یک نفر به جای پیغمبر رفت آیات ابتدایی سورهی توبه را بیان کرد و امروز هم مسلمین نمیگویند که این آیات ابتدائیّه کمی مشکوک است، بقیّه را پیغمبر گفته است و این را علی گفته است. برای مسلمین هیچ فرقی ندارد. فرمود: «لَا يُؤَدِّي عَنِّي»[9] کسی نمیتواند این حق را ادا کند «إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّي» یک کسی که از من باشد یا «لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِي»[10] در این خیلی نکته است. در قرآن داریم «فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنِّي»[11] کسی که تبعیّت محض کند از من است. وقتی خلیفهی اوّل را فرستادند برود بیان کند، بعد دیپرت شد، برگشت و امیر المؤمنین رفت، یعنی تبعیّت تو محض نیست.
ماجرای سورهی تحریم
وقتی ماجرای سورهی تحریم پیش آمد که خداوند کوس بیآبرویی دو نفر از همسران پیامبر را کوبید، عایشه و حفصه را به صالح المؤمنین که امیر المؤمنین است تهدید کرد و از این نمونهها که بحث آن طولانی میشود، وارد آن نمیشوم. خلاصه این کینه در او بود، از امیر المؤمنین هم در روایت شیعه روایت داریم. اینهایی را که عرض کردم میشد تحلیل تاریخی هم کرد که این دلیلها باعث شد که بین اینها اختلافی باشد. یکی دیگر از آنها این بود که عایشه از پیامبر فرزند نداشت، ولی امیر (سلام الله علیه) فرزند داشت و رسول خدا میفرمود: «ابنای هذا»[12] اینها بچّههای من هستند، اینها ابن رسول الله هستند. این ناسزا بود دیگر.
رقابت عایشه با همسران پیامبر
در آن فضایی که نصب مهم است، فرزند مهم است، عایشه به شدّت هم اهل رقابت بود، آقایان سعی کردند او را حمیرا معرّفی کنند. حمیرا به این معنا که یک شخصی سفید و بور است، حالا بور هم اگر نیست سپید است، فرض کنید آنهایی که سفید هستند، گونههای آنها سرخ میشود، به آنها احمر میگویند. حالا جلوتر میرسیم، عربها از ایرانیها سیه چردهتر هستند، به ایرانیها موالی، عجم میگویند، میخواستند تیکه بندازند احمر میگفتند. به ایرانیها، به موالی احمر میگفتند. بالاخره درجهی رنگ صورت ایرانیها از عربها سفیدتر است. خلاصه خود او و دیگران سعی میکردند تبلیغ کنند که او را زیباترین زن پیامبر است. هر چیزی که فکر میکردند که میتوانست حُسن محسوب شود میگفتند برای او است. در حالی که تاریخ ثبت کرده است که او با همسران پیامبر رقابت میکرد. مثلاً میدید پیامبر بعضی روزها به خانهی یکی از همسران خود میرود، مثلاً به او شربتی میدهد یا یک روز یکی از همسران پیامبر، صفیّهّ در خانهی عایشه یک ظرفی آورده است و گفتند غذا را برای پیامبر آوردم، ظرف غذا را کوبید و شکست. رسول خدا فرمود: باید عوض آن را بدهید. حسودی میکرد. سعی کردند او را زیبا معرّفی کنند، او فرزنددار نشد، ماریه قبطیه فرزنددار شد، عایشه در روی پیامبر گفت: این بچّه شبیه تو نیست، شبیه فلان غلام تو است. بالاخره اهل اخلاق هم نبود، راحت حرف میزد. حالا قرار است «َأَيُّكُمْ يَأْخُذُ أُمَ الْمُؤْمِنِينَ»[13] یعنی آنها یک طوری شدند، ولی زمزمه پیچید. یکی از چیزهایی که باعث شد مردم به مرور از امیر المؤمنین دل کندند این بود که این مردم اگر زمان پیامبر هم بود؛ میدانید زمان پیامبر اکرم هم مردم چند بار با پیامبر اکرم سر پول دعوا کردند. آقا این پول خیلی چیز عجیبی است. دوست شما که هر شب با او به هیئت میآیید، معلوم نیست که چقدر دوست شما است، مخصوصاً وقتی متأهل بود یعنی زندگی مستقل داشت. یک معامله 20 میلیونی، 50 میلیونی، 100 میلیونی کردید و حرف او حرف بود، معلوم است که چه خبر است. جوانترها شاید خیلی متوجّه نشوند، آنها چون هنوز زندگی مستقل ندارند پول تو جیبی را پدر میدهد و خیلی این حسّ در بین آنها ایجاد نشده است، با پول پدر بقیّه را مهمان میکنند، ولی آن موقع که خود او دارد کار میکند و معاملهها جدّی است، سر خانه است.
شهوت پول پرستی
خیلی از بدبختیهای اسلام رسماً سر پول است. گوهر بحث ما امشب این است. من چند نمونه را از قصد میخواهم بخوانم. یکی را میخواهم ببینید، البتّه اشاره میکنم اگر فرصتی شد برمی گردم. پایه گذار این تفکّر و آتش زن و مشتعل کنندهی آتش شهوت پول پرستی در زمان خلیفهی دوم شعلهور شده است. این را گفتم که اگر یک وقت یادم رفت دلایل آن را توضیح دهم در ذهن شما باشد. یعنی اختلاف ما با آن آقا این نیست که مثلاً قد او بلند بود و قد امیر المؤمنین آن قدر بلند نبود. یک سری تفکّرات باعث اختلاف فکر شد، ما با آن تفکّر مشکل داریم.
تبعیض، همین امروز هم در جامعهی ما مشکل همین تبعیض است. همین امروز که این قدر فضای اقتصادی به هم ریخته است، اگر مردم ببینند من اگر دادگاهی میشوم با پسر فلانی که دادگاهی میشود به یک شکل دادگاهی میشویم، صدای کسی در نمیآید که بگوید من نان خالی میخورم و او نان و سبزی میخورد. امّا میبیند همه چیز او اختصاصی است، لاکچری است، برای من نه، آن وقت همه با هم مسابقه میگذارند که چرا ما نشویم!
در ماه صفر که خدمت شما رسیده بودیم، آنهایی که در بحث کوفه بودند به یاد دارند که شاید بیش از 50 مثال از مردم کوفه مثال زدیم که همین اتّفاقات باعث تغییر در رفتار آنها میشود. حالا امشب من از خوبها برای شما مثال میزنم. خلاصهی کاری که خلیفهی دوم کرد این است. برای اینکه از خجالت او در بیاییم مفصّل توضیح میدهم که او چه کرده است.
برهم زدن تقسیم عادلانه
به طور واضح تقسیم عادلانه را به هم زد برای مردم درجه بندی درست کرد. مثلاً آن موقع میگفتند که چون ابوسفیان رئیس بنی امیّه است 100 هزار سکّه بگیرد. خوب برای چه به نفر اوّل دشمنان اسلام این پول را از بیت المال میدهید؟ از جیب خود میخواهی بدهی بده، برای چه از بیت المال میدهی؟ چرا به عایشه بیشتر از بقیّه زنها پول میدهی؟ چرا به فلانی بیشتر از فلانی میدهی؟ به چه دلیل؟ چه کسی به شما اجازه داده است که بیت المال را اینطور تقسیم بندی کنی؟
تبعیض بین عرب و عجم
بعد یک کارهایی میکرد از جمله اینکه عرب نباید اسیر شود. در جنگ خود با کفّار عرب کافر بود، سپاه اسلام میگرفت و خلیفه از بیت المال پول میداد این اسیر را آزاد میکرد. میگفت عرب است، عرب اسیر نمیشود. غیر عرب اصلاً آدم نیست. اگر میشنید مردی از عرب به یک عجم دختر داده است، عقد را فسخ میکرد. میگفت: غیرت من قبول نمیکند یک زن عرب تحت ولایت و سیطرهی یک عجم قرار بگیرد. اینها که اسلام نیست. عجم حق ندارد در مدینه خانه بخرد، اگر میخواهد خرید کند سریع برگردد. یعنی تبعیض نژادی جدّی. حالا ببینید یک شخصیّتی است من شبها چند بار اسم او را بردم، دیدم عیب ندارد خوبیهای او را میگویم که شما ببینید فتنه چه بوده است که گاهی صدای امثال او هم در این فضا در میآمد.
شرطة الخمیس
سهلبن حنیف برادر اسماعیلبن حنیف کسی که از شرطة الخمیس است، اینها شیعه هستند، بیشتر اینها شیعهی اعتقادی هستند، یک عدّه بودند آمدند با امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) دست دادند و گفتند: «ضَمِنَّا لَهُ الذَّبْحَ وَ ضَمِنَ لَنَا الْفَتْح»[14] ما تضمین کردیم گردن بدهیم او هم تضمین داد که در بهشت را بر روی شما باز میکند. در واقع اینها فداییان امیر المؤمنین بودند مانند اسبغبن نباته، مانند عثمانبن حنیف، سهلبن حنیف، قنبر. ایشان از آن 12 نفر نقبایی است که آمدند رسول خدا را دعوت کردند که به مدینه بیایید. یعنی از آن «آوَوْا وَ نَصَرُوا»[15] قرآن میفرماید از انصار، از مدینهایها یک عدّهای «آوَوْا وَ نَصَرُوا» هستند. اینها آمدند به پیامبر آن زمانی که او قدرتی نداشت، هنوز بدری رخ نداده بود که مثلاً ببینند سپاه اسلام پیروز میشود، نمیشود؛ اینها آمدند گفتند ما اسلام را پذیرفتیم بیا ما با جان و مال خود حمایت میکنیم.
سهل بن حنیف
یکی از سران 12 نفرهی آن روز این سهلبن حنیف است. این بزرگوار در بدر شرکت کرده است، 8 نفر در کنار امیر المؤمنین هستند، آن 8 نفری که از پیامبر دفاع کردند که یکی یکی به غیر از امیر المؤمنین زمین خوردند و مجروح شدند، یعنی اینها فرار نکردند، 8 نفر فرار نکردند. مثلاً ابو دجانه، سهلبن حنیف، 8 نفر در برابر سپاه هزار نفری معلوم است این آدم اگر کشته هم شود فرار نمیکند، دیگر بدتر از این نمیشود. 1 به 100 شدند، اینها فرار نکردند. امیر المؤمنین وقتی به جمل تشریف آورد، دیشب هم عرض کردم که او را والی خود در مدینه قرار داد. جمل که تمام شد؛ فتنهی جمل کوچکتر از فتنهی صفّین بود، إنشاءالله شبهای آینده به آن میرسیم.
جنگ صفّین
جنگ صفّین فقط 110 روز طول کشید. نقل است که 60 یا 70 هزار نفر بلکه بیشتر از این هم نقل است که آدم کشته شد. جنگ بزرگی بود، لذا از مدینه به کمک امیر المؤمنین آمد. بعد هم از طرف امیر فرماندهی فارس شد. منتها مردم فارس نتوانستند با او کنار بیایند بنابراین پیش مردم کوفه برگشت. همیشه پای کار بود.
عثمانبن حنیف
آن عثمانبن حنیف با آن همه زهد در تاریخ آمده است که شاگر سهل بود. وقتی از دنیا رفت نقل است که امیر المؤمنین برای او 5 تا 15 بار نماز میّت خواند. یعنی نماز میخواند و یک عدّه مؤمنین میرسیدند. امیر المؤمنین برای یک کسی نماز میّت بخواند بقیّه هیچ است، ولی برای اینکه جای سهل معلوم شود حضرت دوباره فرمود: چه کسانی نخواندهاند. دوباره حضرت فرمود: بقیّه بروند کنار بایستند دوباره حضرت نماز میخواند. نماز خود را طولانی از نماز عادّی میخواند، مستحبّات بیشتری به جا میآورد، در آن بیشتر تکبیر داشت. با اینکه 5 بار تا 15 بار هم نوشتند.
فوت سهل بن حنیف
سال 38 در کوفه کنار امیر المؤمنین از دنیا رفت. حضرت وقتی بارها نماز میّت میخواند، خدا روزی ما کند که امام زمان به بدن تکّه پاره ما نماز بخواند و گریه کند. حدّاقل میشود که آرزو کرد. وقتی که امیر المؤمنین به سهل نماز میخواند، گریه میکرد و نماز میخواند. بعد فرمود: «لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ»[16] کوه هم اگر بخواهد من را دوست داشته باشد زیر بار خورد میشود. سهل بعد از مرگ خود این را فرمود. نشان میدهد که سهل خیلی زحمت کشیده است.
کمک سهل به نیازمندان
در شیعه بودن این آدم، در عاقبت به خیر بودن او، وفادار بودن او، در خدمت او شکّی نیست. من میخواهم ببینید که گاهی پیش میآید که فتنه فرهنگی کار را به جایی میرساند که بزرگان خطا میکنند. حالا من این جا نوشته ام و حیف است که نگویم. مثلاً اوّل اسلام میدیدند که این به در خانهی یک زن بیسرپرستی شبها میرود ویک چیزی میدهد و میآید. بعضیها هم که دنبال این هستند که حرف بزنند، رفتند سراغ آن زن را گرفتند که بد است، مگر شما شوهر ندارید، این میآید این جا چه کار کند؟ زن فهمید این مسلمان است گفت سهل شبانه، به طور پنهانی به بت کدههای مشرکین میرود؛ بالاخره پیامبر که به مدینه آمد، یک دفعه که همه خوب نشدند! میرود بت کدههای مشرکین شبانه و مخفیانه بتهای آنها را میشکند، این بتها از چوب است. من هم بیسرپرست هستم و نمیتوانم چوب بیاورم، شبها هم بت را میشکند و هم این تخته پارهها را میآورد که من هیزم استفاده کنم، روزها به زحمت نیافتم.
12 نفر از یاران امیر المؤمنین در سقیفه نزدیک بود کشته شوند، با خلیفه مخالفت کردند، سهل از اینها است. ببینید آدم وفادار به اسلام است. امیر المؤمنین آمد غنیمت بدهد یا از بیت المال تقسیم کند، 3 دینار به این داد و 3 دینار هم به غلام او داد که دیروز او را آزاد کرده بود. سهل یک لحظه سرخ و سفید شد. آقا این تا دیروز غلام من بود! این تفکّر را یک کسی قبل از امیر المؤمنین یک بلایی سر اسلام آورده بود که حتّی سهل با این عظمت میگوید: من حرّ هستم و این بردهی من بود! تازه او را دیروز آزاد کردم! حضرت یک جوابی داد که الآن عرض میکنم.
خطر حزب گرایی
دوستان فضای انحصار طلبی، حزب گرایی، تیم گرایی خیلی خطرناک است. هیچ وقت این خاطرهی بد سال گذشته از یاد من نمیرود که یک نفر از یک حزبی به سیّد الشّهداء توهین کرد و سایتهایی که بودجهی بیت المال میگرفتند برای حمایت از آن آدم که از حزب آنها بود، این مقالهی توهین به امام را در سایت خود که از بودجهی بیت المال بود منتشر کردند. این خیلی خطرناک است. من همیشه به دوستان جوان میگویم، آنهایی که خیلی آبی و قرمز هستند باید دقّت کنند. پرسپولیسی، استقلالی بودن عیبی ندارد، ولی اگر باعث شود مثلاً موی مربّی حریف را تمسخر کنیم یا راجع به به بعضی از اجزای سماور و داور حرف بزنیم. اینها نشان میدهد که زمینهی این خطر عظیم را داریم. خیلی خطرناک است.
ایرانی گرایی
امروز عرب و عجم نیست. امروز ایرانی گرایی وحشتناک است. دیدید که ایرانی، کوروش، فلان. ایرانی یعنی کدام ایران؟ اگر ابن سینا را به امروز ایرانی حساب کنیم، افغانی است. چون خطهای مرزی که اینها واقعیّت خارجی که ندارند که ما بگوییم چراغی که به خانه روا است؛ مثلاً برای من یک پیغامی آمده بود کمیتهی امداد امام در افغانستان مثلاً افطاری داده است. چه شده است؟ اگر شما مشکلی دارید باید به زبیر حق بدهید. اگر در پاکستان به یک فقیر بدهند فرق دارد که در اصفهان بدهند؟! من نمیگویم که دولت کشور را رها کند، این را نمیخواهم بگویم ولی اگر بین مسلمان اصفهانی و مسلمان مثلاً کردستانی و مسلمان تانزانیایی فرق قائل هستید یعنی زبیری فکر میکنید، یعنی عمری فکر میکنید، خط همان است دیگر. چراغی که به خانه روا است به مسجد، به کجا روا است به کجا حرام است؟ اگر این را بگویید اوّلین آدمی که اشتباه کرده است امیر المؤمنین است. جالب است که خدا هم این اشتباه را تأیید کرده است «وَ يُطْعِمُونَ»[17] درست است؟! «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ»، «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ» نه علی حزبه، نه علی عربیة، نه علی عجمیة، نه علی الابیضة، یعنی سفیدی، نه علی الاحمریة، نه علی الاسودیة.
شعار امیر المؤمنین این بود «؟؟33:58 الابیض و الاحمر و الاسود» برای من سیاه و سفید فرقی نمیکند، آدمیزاد که آدمیزاد است، کرامت بیشتر هم با تقوا است. اینکه امروز ایرانی گرایی مطرح میشود، شما هم بروید ببینید من تا حالا ندیدم یک نفر از آدمهایی ملّی گرا هستند در یک جنگی کشته شده باشند. شما یک مصدّقی پیدا کنید که در جنگ ایران و عراق کشته شده باشد، اگر پیدا کردید به من هم خبر دهید. آن کسی که اهل دین است، دفاع از همین مرزهای اعتباری را هم مانند دفاع از ناموس خود واجب میداند. شما حق ندارید وا بدهید که اسلام شکست بخورد.
فتوای جهاد
آقای وحید فرمود که اگر به یک کشور سنّی حمله کنند ما واجب میدانیم که دفاع کنیم. چون اسلام و کفر است. وقتی که عثمانیها با فرانسه و انگلیس درگیر شدند، آخود خراسانی فتوای جهاد داد. عثمانیها همانهایی هستند که خیلی شیعه کشتند، ولی بالاخره مسلمان است و دارد با صدور میجنگد. این خط کشیها خطرناک است.
تفکّر امام خمینی
تفکّر مرحوم امام (رحمت الله علیه) تفکّر صلح است. برای او فرقی نمیکند که این جوان سوری است، لبنانی است، یمنی است، ایرانی است، چه کسی حق میگوید. گفتند اگر شما میخواهید تحریمها را کم کنید، بگویید مثلاً به ما چه ارتباطی دارد، در تاریخ جنگ نگاه کنید روسها آمدند به امام گفتند، این یک تفکّر است، گفتند آقا میخواهید به شما تجهیزات جنگی بدهیم و جلوی عراق از شما حمایت کنیم؟ افغانستان را بی خیال، میدانید آن وقت افغانستان با شوری در جنگ بود. حضرت امام فرمود: هرجای که مظلوم باشد ما هستیم.
ملیّت گرایی
اگر کسی دنبال ملیّت گرایی باشد باید ببینید که منظور او کدام ملیّت است؟ امروز مولوی ترکمنستانی میشود، ابن سینا افغانی میشود، چند نفر هستند، خیلی از عالمهای ما کشور همسایه میروند. آخر اینها که اعتبار ندارد، خط کشی است، ممکن است که بعداً باز کم یا زیاد شود.
بارگذاری فساد عقیدهی توسّط خلیفهی دوم
همینطور عرب و عجم است. این فساد عقیده را خلیفهی دوم درست کرد، در اسلام بارگذاری کرد. یک زمانی باید روزی شود م آدم مفصّل بتواند بیان کند. مردم عادت کردند، نفس کشیدند. دو زن پیش امیر المؤمنین آمدند و گفتند: آقا ما خرجی خانه نداریم. حضرت یک نفر را فرستاد لباس و غذا بگیرند. یکی عرب بود و یکی عجم بود. حالا ببینید گدا چقدر گستاخ است. دید یک لباس به این زن عرب دادند و یک لباس به او دادند. 2 نان به این دادند و 2 نان به او دادند. 250 گرم گوشت به این و 250 گرم گوشت به آن دادند، گفت: نمیخواهم، من عرب هستم! همان جوابی که حضرت به سهلبن حنیف داد این جا هم داد. فرمود: من در دستورات اسلام گشتم، بین فرزندان اسماعیل و دیگران بال پشهای فاصله نیست مگر در تقوا. ولی گفتن این حرف آسان است و عمل به آن سخت است.
این یعنی اینکه اگر به یک جایی رسیدید، در یک بانکی هستید، 5 وام سهم آن بانک است به نوبت نامه میزنید یا برادر خود را جلو میاندازید؟ این همان است. یعنی اینطور نگوییم که عرب و عجم چیست؟ این شیخ از کجا در آورده است؟ آن روز عرب و عجم است، امروز برادری، فامیلی، هم تیمی، هم حزبی، هم محلّی؛ ما در بعضی شهرهای ایران اگر سخنران به لهجهی آنها حرف نزند شب اوّل بیاید شب دوم میگویند برو! در همین تهران خود ما، یکی از فضلای تهران از رفقای ما است. من دیدم که شب چهارم پای منبر ما آمد. گفتم: حاج آقا برنامه داشتید؟ گفت: بله، من یک جایی رفتم، این بندهی خدا شمالی بود، البتّه لهجهی شمالی نداشت. آنها از یک جای دیگری بودند،اسم نمیبرم. یک شب صحبت کرده بود شب دوم گفتند حاج آقا میتوانید این طوری صحبت کنید مثلاً به لهجهی اسپانیولی صحبت کنید؟ گفته بود آقا من بلد نیستم. شب دوم حرف زده بود، شب سوم هم گفتند: حاج آقا شما به زحمت میافتید! ما داریم در بعضی از شهرها میخواهند مرجع انتخاب کنند، مثلاً میگوید این کاشانی چه کسی بود؟ او را از کجا پیدا کردید؟ این همه مجتهد اعظم! میگوید آخر این هم محلّی ما است، مادر مادر بزرگ این در محلّهی ما زندگی میکرد. اینها است، بروید ببینید. در استانهای مختلف گاهی میگردند مرجع هم لهجه پیدا کنند. این چه مرجعی است؟! مرجع یعنی شما میروید از او تقلید میکنید نه اینکه شرط آن این باشد که مثلاً آذری بلد باشد یا مثلاً بلد باشد کردی حرف بزند یا مثلاً مشهدی بلد باشد.اینها همان چیزهایی است که سپاه و حکومت امیر المؤمنین را زمین زده است. یعنی علقههایی که واقعی نیست. خیلی از این دعواهای سیاسی اینطور است. خیلی از شکایتهای سیاسی این طوری است.
امّ هانی
خواهر امیر المؤمنین امّ هانی، پیامبر خیلی به او احترام میگذاشت. فرزند ابوطالب از کسی شفاعت میکرد پیامبر نه نمیگفت. وقتی وارد میشد پیغمبر به احترام ابوطالب میایستاد، پیامبر خاتم عبای مبارک خود را در میآورد روی زمین پهن می کرد، به امّ هانی خواهر امیر المؤمنین میفرمود که این جا بنشینید. آمد سهم خود را از عطا بگیرد، به مردم کوفه یک پولی میدادند، 20 درهم به این دادند، 20 درهم هم به نوکر او دادند، به هم ریخت. سهل بن حنیف، امّ هانی!
یعنی اگر در یک جامعهای اجازه دهید که شهوت کار کند، خوبها هم میگویند که حق ما ضایع شد، حق قلمداد میکنند. بعد من برای اینکه یکی دیگر از اهداف پنهان عرائض خود را که ایجاد بغض با دشمنان خدا است را امشب دنبال کنم یک جمله میخوانم ببینید.
جسله ی طلحه و زبیر با امیر المؤمنین
یکی از جلساتی که طلحه و زبیر قبل از جمل با امیر المؤمنین گذاشتند یک اشکالی کردند، گفتند شما چند اشکال دارید. یکی این است که «خِلَافَكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فِي الْقَسْم»[18] آن طوری که خلیفهی دوم تقسیم میکرد، تقسیم نمیکنید. میخواهم به شما عرض کنم که بلاها در کجای اسلام شکل گرفته است. وقتی حضرت عادلانه تقسیم میکرد، کما اینکه زمان پیامبر هم بود، صداها در میآمد. آخر سر یک روز فرمود که «افسنة رسول الله اولی بالاتباع ام سنة عمر» چرا سنّت عمر این جا از سنّت پیغمبر جلو میزند؟ چون به شهوت نزدیکتر است.
چون برای آن کسی که تا حالا خورده است خوشمزهتر است. تا حالا یارانهای او ماهی 5 میلیون بوده است حالا میگویند که تقسیم به کل جمعیّت میکنیم و 45 هزار تومان میشود. صدای او در میآید، میگوید عجب بی عدالتی است! زبیر آمد گفت این علی قدر ما را ندانست، این همه ما به او خدمت کردیم، عثمان را کشتیم، حالا دیگران را به ما برتری داده است یعنی چه؟ یعنی دیگران استاندار و شهردار شدند و ما چیزی نشدیم. سابقهی ما چه میشود؟ ما با پیغمبر کلّی خاطره داریم. ما سابقهدار هستیم. گفت: سابقهدار وقتی ارزشمند است که امروز با خاطرات آن زندگی کند. من بگویم آقا ما بچّهی محلّ ابراهیم هادی بودیم، بعد بگویم شهید ابراهیم هادی (رحمت الله علیه)؛ مدیر مدرسهای که معلّم ورزش بود برای من گفت. میگفت: او حقوق خود را میگرفت، در آن محلّه که سمت نظام آباد بود یا مثلاً خاک سفید که الآن دقیق یادم نیست، در آن اطراف، منطقهی شرق تهران، ظاهراً سمت نظام آباد بود
- مسگرآباد بود.
- مسگرآباد بود؟! عرض کنم که حدّاق مدرسهی او آن جا بوده است و خانهی او را نمیدانم، بله یادم آمد خیابان گرگان بود. آن مدرسهای که او کار میکرد. میگوید این حقوق خود را که میگرفت، نمیرسید کار بیشتر از این کند، هر روز یک بغل نان بربری و پنیر میآورد، این بچّهها گرسنه بودند، فقیر بودند، به شاگردها صبحانه میداد. حالا فرض کنید که من بچّه محل او هستم، میخواهم خاطره بگویم، در طول سال یک نفر را هم کمک نمیکنم این خاطره که به درد نمیخورد. ما و پیغمبر بودیم! با پیغمبر بودید الآن عمل شما هم شبیه است؟ در همان راستا است؟ کسی مشکل ندارد. الآن شما که نسبت به بعضی صحابهی پیامبر مشکل دارید، من بگویم با صحابهای که در راه رسول خدا سالها دفاع کرده است، جنگیده است، در جنگها جانباز شده است، از اموال خود برای اعتلاء و پیشرفت اسلام خرج کرده است، هیچ وقت زیاده خواهی نکرده است، همیشه سعی کرده است بخشی از درآمد خود را در راه اسلام خرج کند، هیچ وقت با پیغمبر مخالفت نکرده است، شما با این صحابه مخالف هستید؟ اگر مخالف باشید کافر هستید. کسی مخالف نیست! دعوا سر این است که مروان هم میگوید من هم صحابهی پیغمبر هستم، هیچ سنخیّتی هم نیست.
نامهی ابن عبّاس به امام حسن
ابن عبّاس به امام حسن نامه نوشت. ابن عبّاس مشورت میکرد، تبعیّت هم میکرد ولی بالاخره در آخر میگفت من یک چیزهایی میفهمم، بعداً امیر المؤمنین میفهمد. به امام حسن نامه نوشت که پدر شما به عدالت رفتار کرد و مردم نمیتوانستند تحمّل کنند، لذا سراغ معاویه رفتند. چون معاویه به شدّت آداب دان بود. آداب را متوجّه میشد. سهم ابوسفیان محفوظ، سهم ولید بن عقبه محفوظ، سهم سران قبایل منافقین محفوظ، آداب را متوجّه میشد. علی این چیزها را نمیفهمید. واقعاً هم امیر المؤمنین برای اینها محلّی اعراب قائل نبود. ابن عبّاس که بینندهی آن ماجرا است میگوید: همین باعث شکست شد که جمل اتّفاق افتاد همه دیدند که مفتضح شد. چه شد که دوباره یک فتنهی بزرگتر از جمل به اسم صفیّن درست شد؟ از فردا شب میخواهیم به آن بپردازیم. 2 یا 3 مورد است که یکی از اصلیترینهای آن این بود. آن کسانی که تا امروز برخوردار بودند؛ چون شما میدانید دیگر مثلاً شخصی چون پدر او یک مدّتی رئیس جمهور بوده است، این را هر جا بگذارند کارآمدترین فرد است. کلّاً در همه چیز کارشناس است و ما هم چیزی نمیفهمیم. درست است؟ این طوری است دیگر. فامیلهای بعضیها خیلی سیاست میفهمند بقیّه مردم هم عوام کالانعام است.
دوستی عجمها با امیر المؤمنین
یک عدّه که برخوردار بودند، در زمان امیر المؤمنین جمع شد. اصلاً علی بن ابی طالب به این حرفها اهمیّت نمیداد. چرا عجمها با امیر المؤمنین دوست شدند؟ دین عجمها خیلی محکم نبود. بالاخره ایرانیها پیغمبر را ندیده بودند. زمان خلیفهی دوم بعد از غارت ایران؛ البتّه اصل جنگ ایران و مسلمین حق با مسلمین بوده است منتها بحث آن طول میکشد. امّا ایرانیها توسّط خلیفهی دوم اسلام آورده بودند و از مشکلات جدّی و نیم بند اسلامی هم که بود و بهتر از آن آیین قبلی آنها بود، اینها مسلمان شدند. امّا میدیدند در جامعه راه میروند بین یک ایرانی و دور از محضر شما الاغ مردم سنخیّت قائل هستند. این قدر با عرب فاصله دارد.
خوب این حقارت؛ نمیدانم برسیم بحث داعش را در بحث خوارج بگوییم یا نه؟ یکی از دلایل عمدهی جذب از کشورهای اروپایی و مسلمانهایی که در اروپا هستند سمت داعش میآیند همین است. اینها مسلمانهای2 رگه یا 3 رگه هستند، اینها در حاشیهها و زاغههای پایتخت اروپایی زندگی میکنند، شهروند درجهی 2 و 3 هستند، اینها را آدم حساب نمیکنند، حقوق بیکاری میگیرند، آدم حسابی نیستند، جنتلمن نیستند، اینها را به بعضی خیابانها راه نمیدهند. اینها برای برگشتن به عزّت اسلامی میآیند جهاد کنند. یک وقتی باید بحث کرد و این را مفصّل گفت.
تحقیر عجم
یکی از دلایلی که ایرانیها سمت امیر المؤمنین آمدند، دیدند یک نسخهای از اسلام را دارد میگوید که قبلاً عرض کردم، دور از محضرشما میگفتند سگ و الاغ و ایرانی از جلوی یک نماز گزار رد شود نماز باطل میشود و آن وقت دور از محضر شما مثلاً گاو رد شود باطل نمیشود، یا اگر سر یک سفرهای عرب نشسته است ایرانی نباید بنشیند، صبر کند این غذا بخورد بعد بیاید. یک جایی عرب دارد سواره میرود یا پیاده میرود، ایرانی نباید سواره برود. باید بایستد این رد شود بعد برود. یعنی کلّاً همیشه طرح ترافیک به نفع عربها است. خوب اینها وقتی امیر المؤمنین را میدیدند این حرفها چیست. هر کسی باشد حتّی دین دار باشد؛ بعضی از طرفداران امیر المؤمنین از عجم شیعه نبود، ولی یک نفر در یک موضوعی مظلوم واقع شده است.
از بهترین نژاد عرب
حالا میبینید که او یک نفر است و عرب است، از بهترین نژاد عرب، از قریش، از بنی هاشم، از بنی عبد المطلب، دیگر از این بهتر نمیشود و امیر المؤمنین اوّلین هاشمی است که ولد من هاشمیه، مادر او هم همین طوری است. حالا اگر قرار بود دعوای سر عربی کنند، خاندان ابوبکر و عمر همیشه قاذورات بودند، یعنی تیم و عدی از نظر عربیّت، با اینکه خیلی عرب عرب میکردند. امیر المؤمنین از بهترین نژاد عرب بود ولی عربیّت برای او مهم نبود. اینها میدیدند که یک نفر در این موضوع از نظر نژادی خود او مانند سلطان میماند، اصلاً برای او مهم نیست، طبیعی است که سمت او میآمدند. این را عرض کنم و بحث را برای فردا شب بگذارم.
فاصله با قریش به خاطر عدالت
امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به خاطر عدالت بر غیر عربها با قریش فاصله گرفت و یک جملهای گفت. حقوق زیادی که این عربها از بیت المال میگرفتند؛ قبلاً هم بارها عرض کردیم اینها کاسبی نمیکردند، درخانه میماندند قلیان میکشیدند، بالاخره زنهای متعدّد هم داشتند، کار نمیکردند، بازار را عجمها اداره میکردند. بعد که امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) آمد تساوی قائل شد، اینها کار نمیکردند، عجمها کاسب بازار بودند و پول خود را در کاسبی میریختند، اینها ناراحت شدند. این چه عدالتی است که ما و آنها مساوی باشیم؟ حضرت فرمود: من نمیتوانم بپذیرم سینههای ستبر شما ولو در رختخواب شما نیمروز «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع»[19] یک عدّه از شما میگویید ما عرب هستیم و اوّلین مسلمان ها، اینها نماز شب خوان هستند و صبح زود هم به سرکار میروند، برای چه من پول اینها را بگیرم به شما بدهم؟ این جریان باعث شد که اشراف به سمت معاویه رفتند. آن قدر هم برای امیر مهم بود که میداند دارد چه کار میکند. اشراف که رفتند، یعنی تحریم شروع میشود، یعنی پول خرج میشود، برای یک جبههای هزینه میشود تا این جبهه ساقط شود. منتها امیر (سلام الله علیه) نمیخواهد که حکومت او طوری شود که طوری وصف شود که دوست ندارد.
ماجرای اشعث در مسجد
برای اینکه میداند. قبل از اینکه اشعث بیاید ماجرای خوارج را راه بیاندازد یک روز به مسجد آمد، عمامهی خود را زمین کوبید، گفت: تو عجمها را روی گردن ما سوار کردی. حضرت فرمود: عجمها را روی گردن شما سوار نکردم، فرمود من آمدم که شما را برگردانم «عَلَى مِنْهَاجِ رَسُولِ اللَّه»[20] منتها شما دیگر عادت به حرام خوری کردید، همان که سیّد الشّهداء به آنها فرمود. همین باعث شد که ماجرای صفّین به یک عدّه انگیزه بدهد. یک عدّه پولدار که انگیزه پیدا کنند، نیروی نظامی هم که وضع او کمتر خوب است، هزینه میدهند، پول میدهند. با اینکه امیر المؤمنین در جمل پیروز شد و در جمل با آن همه زحمت توانست فقط 10 هزار نیرو جمع کند، ولی در صفّین 69 هزار نفر یعنی حقّانیّت او روشن شد، ولی جبههی مقابل را هم برای تخریب امیر المؤمنین متّحد کرد.
حکومت علی (علیه السّلام)
إنشاءالله فردا میخواهم راجع به نامهی امیر المؤمنین به معاویه که به یاد دارید یک شب عرض کردم، این خیلی بحث مهمّی است برای کسانی که دل آنها برای اجتماع میسوزد که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) اوّل حکومت نسبت به مردم از نظر ظاهری امید دارد، روی آنها حساب میکند، از سال 38 به بعد از دست اینها گریه میکند، سال 40 خود و اینها را نفرین میکند. امیر المؤمنین در جامعهای حاکم باشد، مردم همراهی نکنند آن حکومت شکست میخورد. چون حکومت عادّی باید یک عدّه آدم بخواهند به آن شکل عمل کنند. در آن نامه قشنگ میبینید، ما در تاریخ تا کجا آمدیم؟ما الآن سال 36 و نزدیک به 37 هستیم. قبل از شروع صفّین میخواهیم گفتگوی معاویه و امیر المؤمنین را با هم بحث کنیم که چرا این حرفها مطرح شد؟!
نامهی معاویه به امیر المؤمنین
من یک جمله را امشب میخواهم به عنوان توسّل در روضه میخواهم عرض کنم. معاویه به امیر المؤمنین نامه نوشت گفت: تو همواره به دنبال رسیدن به حکومت بودی «َكُلَّهُمْ حَسَدْتَ»[21] حالا إنشاءالله جواب امیر المؤمنین را فردا میخوانید. بر همهی این سه گانه قبل از خودت حسد ورزیدی. «وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْت» به دنبال این بودی که حکومت اینها را ساقط کنی. هر طعنهای که توانستی به اینها زدی. حکومت را تهدید کردی. در جامعه انسجام را پاشاندی. تا مجبور کردی. این یکی از اسناد مهم است. میدانید ماجرای شهادت زهرای مرضیه و خانهی امیر المؤمنین تازگی در فاطمیه با هم گفتگو کردیم. طبیعتاً طرف مقابل تمام اسناد را از بین برده است. یکی از مهم ترین اسناد این نامه است که معاویه تصریح میکند و امیر المؤمنین هم عبارت معاویه را در نامهی خود او میگوید و تکرار میکند و پاسخ میدهد. آن عبارت معاویه این است میگوید: تو این قدر با اینها مخالفت کردی «ِتُقَادُ إِلَى كُلٍّ مِنْهُمْ كَمَا يُقَادُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوش» عبارت آن خیلی بیادبی است برای اینکه مظلومیت امیر المؤمنین را ببینید ترجمه میکنم. میگوید: تو کاری کردی که اینها برای اینکه بتوانند از تو بیعت بگیرند مثل جمل مخشوش، یعنی معاذ الله، بلا تشبیه، لا اله الا الله، یک مرکب رام نشده را که میخواهند لگام ببندند، سر او میریزند و طناب به دور گردن او میبندند، «تُقَادُ» تقاد یعنی مرکب زدن، یعنی یک عدّهای میریزند معاذالله مرکب را به بند بکشند، «ِتُقَادُ إِلَى كُلٍّ مِنْهُمْ كَمَا يُقَادُ الْفَحْلُ الْمَخْشُوش» حضرت هم در جواب میفرماید: «قلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوش»[22] بعد میفرماید: «وَ مَا عَلَى الْمُسْلِم» بر مسلم اگر مظلوم شود هیچ حرجی نیست بعد میفرماید: تو خواستی بر من عیب بگیری نفهمیدی چه کردی.
یک روزی مقداد اسود (سلام الله علیه) داشت رد میشد، قاتل زهرای مرضیه جلو آمد و گفت: از فاطمه چه خبر؟ بعد از همین حادثه؛ مقداد فرمود: «دَفنّاها بالیل» دیشب او را دفن کردیم. آن ملعون ازل و ابد شروع کرد یک سیلی به صورت مقداد زد و بعد شروع کرد با تازیانه مقداد را میزد. مردم جمع شدند گفتند: صحابهی پیغمبر است. 20 یا 30 ضربه که خورد، او هم حاکمیّت بود، مقداد اگر دست از پا خطا میکرد اعدام میشد، اینها میخواستند از امیر المؤمنین دفاع کنند. اینها کاری نکردند. مقداد چند سیلی خورد تا از زیر دست و پا او را در آوردند. وقتی او را رها کردند، مقداد شروع به بلند گریه کردن کرد. به مقداد گفتند: مرد جنگی! بد است! گفت: شما به من سیلی میزد آمدید جلوی او را گرفتید. این ترجمهی عبارت زهرای مرضیه است: «يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِك».[23]
[1]ـ سورهی غافر، آیه 44.
[2]– صحیفة السجّادیه، ص 98.
[3]– سورهی احزاب، آیه 33.
[4]– سورهی عنکبوت، آیه 39.
[5]– بحار الأنوار، ج 33، ص 441.
[6]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج 33، ص 430.
[7]– بحار الأنوار، ج 25، ص 235.
[8]– همان، ج 22، ص 118.
[9]– همان، ج 21، ص 266.
[10]– همان، ج 35، ص 285.
[11]– سورهی ابراهیم، آیه 34.
[12]– بحار الأنوار، ج 108، ص 227.
[13]– همان، ج 33، ص 441.
[14]– سفينة البحار، ج 4، ص 418.
[15]– سورهی انفال، آیه 92.
[16]– بحار الأنوار، ج 34، ص 284.
[17]– سورهی انسان، آیه 8.
[18]– بحار الأنوار، ج 32، ص 21.
[19]– سورهی سجده، آیه 16.
[20]– بحار الأنوار، ج 24، ص 118.
[21]– بحار الأنوار، ج 33، ص 108.
[22]– همان، ص 59.
[23]– همان، ج30، ص 294.