نفهمی عمدی 3 – با بررسی موردی مردم کوفه

3

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/07/24 مصادف با شب سوم محرّم در هیئت بنی الزهرا سلام الله علیها پیرامون مسئله ی نفهمی عمدی با بررسی موردی مردم کوفه، سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد».[1]

رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ يَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی‏ * يَفْقَهُوا قَوْلی‏».[2]

«إِلَهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏».[3]

نفهمی عمدی

مناسبتی که شب‌های گذشته عرض کردیم موضوع بحث ما آن نقطه‌ای است که گاهی انسان (معاذ الله) خود را به متوجّه نشدن می‌زند، دور از محضر شما به نفهمی عمدی می‌زند. برای این‌که این موضوع بررسی شود بستر مطالعه‌ی خود را کوفه و جریان‌های کوفه قرار دادیم.

جهل از روی عمد

جهل هم می‌تواند از عوامل خطرناک باشد امّا موضوع بحث ما نیست، لزوماً در آن عمد هم نیست. این آن‌جایی است که عمدی است. عرض کردیم انسان اگر به چیزی تعلّق پیدا کند ولو این تعلّق حتّی تعلّق خوبی هم باشد، خود را نسنجد که این تعلّق طبق دستور است یا نه ولو این‌که تعلّق به نماز اوّل وقت باشد، تعلّق به سخاوت باشد خدایی نکرده مواقع بزنگاه انسان را به زمین می‌زند.

آزمایش خدا از نقطه‌ی حسّاس انسان

یعنی اگر کلاً شیطان ببیند انسان به یک چیزی حسّاس است آن‌جا «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» می‌گوید؛ چون همان نقطه‌ی حسّاس ما را زمین می‌زند. اخلاق خداوند هم کلاً این است که مدام به نقاط حسّاس انسان دست بزند. یعنی همان نقطه ما را آزمایش می‌کند. یعنی چون رب است می‌خواهد پرورش بدهد و تقویت کند، می‌خواهد نقطه ضعف را پرورش دهد لذا مدام به نقاط حسّاس دست می‌زند.

حسّاس بودن و شکست خوردن از همان نقطه

یعنی هر کسی به هر جا حسّاس است آن نقطه‌ی شکست است. اگر وجود کسی صدها حلقه باشد همه قوی و یک نقطه‌ی ضعیف، آن زنجیر از همان نقطه جدا می‌شود. مثال‌هایی را عرض کردیم فرصت نشد ربط آن را به نفهمی عمدی عرض کنیم همان را می‌گویم و ادامه می‌دهیم.

فروختن عبیدالله به یک میلیون دینار

روز گذشته عرض کردیم انگیزه‌ی عبیدالله بن عباس برای دفاع از امام حسن از همه بیشتر بود، خود را به معاویه فروخت. با این‌که فرمانده‌ی نظامی معاویه بچّه‌های او را سر بریده بود، همسر او به خاطر دیدن این صحنه‌های فجیع دیوانه شده بود، دو پسر خود را از دست داده بود، پسر عموی امیر المؤمنین بود. معاویه جرثومه‌ی فساد بود، همه‌ی انگیزه‌ها برای دشمنی عبیدالله بود منتها یک میلیون دینار گرفت، پول هنگفتی بود خود را فروخت.

اتّفاق افتادن دو تعلّق که مایه‌ی درس و عبرت است

این‌جا دو تعلّق عجیب اتّفاق افتاده است که درس است، عبرت است. یکی این‌که اگر معاویه به عبیدالله بن عباس می‌گفت: چقدر پول بدهم تا کافر شوی، او هیچ وقت قبول نمی‌کرد. معاویه اگر می‌گفت: عبیدالله چقدر پول بدهم تا تو بروی به خدا فحش دهی، او قبول نمی‌کرد. چقدر به تو پول بدهم که همه‌ی نسل تو عاقبت به شر شوند، قبول نمی‌کرد. آن کسی که (معاذ الله) رشوه می‌گیرد یک جا گرفتار می‌شوید خدایی نکرده رشوه می‌دهید، آن کسی که می‌گیرد و آن کسی که می‌دهد مثلاً می‌گوید رشوه را می‌گیرم که کار او را راه بیندازم یک میوه‌ای می‌خرم، یک ماشینی می‌خرم، هیچ وقت نمی‌گوید این رشوه را گرفتم که خرج سرطان بچّه‌ی خود بکنم. این را نمی‌گوید ولی این‌طور می‌شود. چون به گناه ذنب می‌گویند، گناه ذنب است. ذنب و ذَنَب از دُم و ادامه است. گناه را انجام دهیم خدایی نکرده فاعل مجازی اوّلیّه‌ی آن ما هستیم بعد شیطان آن را ادامه می‌دهد.

پیامدهای دروغ و ادامه‌دار شدن آن

خدایی نکرده یک دروغ می‌گویم بعد برای توجیه و فرار از آن صد دروغ باید بگویم، ادامه پیدا می‌کند، پیامد دارد. گناه دم دارد یعنی پیامد دارد تمام نمی‌شود. به یک رشوه تمام نمی‌شود. یک رشوه گرفتم میز کناری می گوید ببین فلان کس می‌خواهد بیاید این کار را باید انجام دهد، می‌خواهد به ما بدهد، بگویم نه من حلال‌خور هستم، می‌گوید می‌روم آن را به آقای رئیس می‌گویم باید برای آن هم کوتاه بیایید همین‌طور ادامه پیدا می‌کند و دیگر آدم رها نمی‌شود.

 

سؤال کردن از عبیدالله به خاطر پیوستن به معاویه

آن روزی که عبیدالله رشوه را گرفت، فکر کرد یک پولی گرفته است امام حسن هم که بالاخره وقتی می‌بیند کسی را ندارد صلح می‌کند و تمام می‌شود. منتها سؤال می‌کنند شما خود را جای همسر عبیدالله بگذارید البتّه دور از شأن شما است، از دو جهت چون هم دیوانه بود و هم زن بود. زن برای زن‌ها خیلی خوب است، زن‌ها دوست ندارند مرد باشند، مردها هم دوست ندارند زن باشند. سؤال می‌کنند فلان فلان شده دو فرزند تو را سر بریده است، چرا به معاویه پیوستی؟ می‌گوید من بررسی کردم، بنده فصل مشبعی بررسی کردم که حق با کیست، دیدم حق با معاویه است نه با علی. حسن هم از روز اوّل بنده خدا مظلوم واقع شد، چه تهمت‌ها که ما نزده بودیم. حالا که بررسی کردم دیدم حق است، نمی‌گوید که من رشوه گرفتم.

توجیه کردن رشوه همان نفهمی عمدی است

شما کدام آدمی را سراغ دارید که بگویند چرا این کار را انجام دادی؟ بگوید چون رشوه گرفتم. هیچ وقت نمی گوید، توجیه می‌کند. این توجیه همان نفهمی عمدی است. یعنی عمداً خود را به نفهمی می‌زند می‌گوید علی حق نیست، بیچاره معاویه حق می‌گوید، زدند خلیفه‌ی مظلوم را کشتند. یک خنجر را از کجا تا کجا زدند. در حق خلیفه‌ی مسلمین نامردی شد، باید جلوی او را می‌گرفت، نگرفت. بنده خدا معاویه راست می‌گوید! فامیل او است می‌خواهد خون‌خواهی کند. او را یک گوشه ببرید و کسی نباشد بگویید چه می‌گویی؟ می‌گوید من نمی‌توانم بگویم صد هزار سکّه‌ی طلا گرفتم که این کار را انجام دادم، این را نمی‌گویم. می‌گویم علی حق نبوده است. این نفهمی عمدی است.

نفهمی عمدی مشکل جامعه‌ی امروزی

این همان است که من در آن گرفتار می‌شوم. آن لحظه‌ای که می‌خواستم تصمیم به رشوه گرفتن بکنم باید فکر می‌کردم. این همه پیامدهای عجیب و غریب است. غدیر چطور اتّفاق افتاد؟ دیگر پیغمبر باید چه کار می‌کرد که یک عدّه بفهمند. گفتند ما منظور پیغمبر را نفهمیدیم. علّت جمله‌ی ایشان باعث شد که ما بحث خود را تغییر دهیم و آن را دوباره با این‌که سال گذشته گفته بودیم و جای دیگر تکرار کردیم، این بود مشکل امروز ما هم نفهمی است. این‌که ولیّ خدا می‌گوید مشکل جامعه نفهمی است، منظور ایشان این نیست که من بر دار المجانین حکومت می‌کنم، IQ پایین است یک عدّه (معاذ الله) منگل هستند نه مشکل امروز نفهمی است یعنی نفهمی عمدی.

با دیوانه کاری نداریم اگر دیوانه خیلی خطرناک باشد زنجیر می‌بندند که کمتر باشد، در استخر خالی تمرین می‌دهند شیرجه بزند بالاخره با او راه می‌آیند. اداره کردن دیوانه کاری ندارد ولی اگر کسی خود را به نفهمی زده باشد این‌طور می‌شود.

تعلّق باعث نفهمی است

تعلّق باعث نفهمی می‌شود. یک مرکز آموزشی اسلامی بود. یک ارگانی از منافع دولت اسلامی شروع به ساختن آن کردند. در بخشی هم از مردم پول می‌گرفتند و کار می‌کردند. بعداً که جمعیّت زیاد شد و درآمد زیاد شد یک عدّه به فکر افتادند که بد هم نیست به نظر شما من در قبال نسل آینده‌ی فرزندان خود مسئول نیستم؟ این را برای آن‌ها قرار می‌دهم. دیدند که نمی‌شود به اسم خود بزنند، گفتند وقف می‌کنیم. تا این‌جا مشکلی نبود. اختلاف شد گفتند نمی‌شود وقف کرد، این خانه برای کس دیگر است، برای من نیست، آن‌جا را وقف کنم تولیت آن هم خودم هستم. گفتند آقا برای شما نیست، صاحب آن بخواهد وقف می‌کند. مسئول وقف و مالک و وصی را هم خود او قرار می‌دهد. گفتند نه ما دیگر وقف کردیم دیگر اثاث خود را جمع کنید ما وقف کردیم و صیغه‌ی آن را هم خواندیم. گفتند آقا برای شما نیست، یعنی چه وقف می‌کنم؟ کار بالا گرفت گفتند ولایت‌مدار هستی؟ گفت: بله. گفتند شورای فقهی زیر نظر رئیس قوه‌ی قضاییه تشکیل می‌دهیم بعد بررسی می‌کنند اگر وقف درست بود که هیچ کس به آن دست نمی‌زند. شورای فقهی بررسی کرد گفت: نخیر مال مردم را نمی‌شود وقف کرد. آمد سخنرانی کرد گفت: زمان شاه هم حسینیه‌ی ارشاد را نتوانستند غصب کنند، در دولت اسلامی اموال ما را غصب کردند. نمی‌فهمد اموال او نیست؟ می‌فهمد. چهار سال گذشت دوباره مرکز آموزشی را با همه‌ی آن چند ده‌ هزار متر زمین دست آقا دادند. گفت: با زور آن را پس گرفتیم. پس شورای فقهی چه شد؟! فصل الخطاب چه شد؟ با زور پس گرفتید؟! فقط فرق آن با دزدی این است که کسی که دزدی کند دیگر به او تریبون نمی‌دهند که صحبت کند که با زور پس گرفتید نمی‌فهمید که حرام است؟! حکم خاص روی آن رفته است، نمی‌فهمد.

نفهمیدن از سنخ بحث ما است، نمی‌خواهد که بفهمد. یعنی اگر مشکل سر IQ بود آن را حل می‌کردند. مشکل امروز ما نفهمی است یعنی نمی‌خواهم بفهمم.

گرفتن پول هنگفت از عثمان یکی از دلایل جدا شدن او از امیر المؤمنین (علیه السّلام)

زبیر و طلحه که سردمداران کوفیان هستند. زبیر آدم خیلی مهمی بود. اوّلاً از قدیمی‌ترین مسلمان‌ها است. سیف الاسلام است، اهل سبقت است، خیلی قدیمی زود اسلام آورده است. اکثر جنگ‌ها فرار نکرده است، زخمی شده و به زمین خورده و نتوانسته ادامه بدهد. پدر زن او سقیفه درست کرده است خود او در خانه‌ی امیر المؤمنین جزو کسانی که علیه سقیفه تحصّن کردند. یک عامل این است که یک پول هنگفتی از عثمان گرفت. بخاری 57 میلیون درهم نوشته است. حالا شما با عبیدالله بن عباس مقایسه کنید یک میلیون درهم کجا، 57 میلیون درهم کجا؟!

زیاد بودن اموال یک عدّه در جامعه‌ی اسلامی

وقتی اموال یک عدّه را حساب می‌کردند اصلاً سر به فلک می‌کشید. صد بُحار طلا، مشک کوچک که مشک بزغاله است که آب می‌برند و می‌آورند و مثل کوزه می‌ماند، اگر گوساله یا گاو را مثل مشکل درست می‌کردند به آن بُحار می‌گفتند. فقط 100 بُحار طلا داشت. از کجا آورده است؟ چه کسی به او داده است؟ پسر او یک روز رفت به خلیفه‌ی اوّل گفت: پدر بزرگ ما که در مکّه بودیم اجداد ما کوه نگه می‌داشتند یک کوه به من بده. ابن عساکر در تاریخ دمشق آورده است او هم گفت: چشم نوه‌ی من کوه می‌خواهد. یک زمینی به او داد که بین دو کوه دو پل زده بودند. شما خبر دارید مثلاً عابر را هر یک متر یک بار نمی‌زنند، این‌جا پل عابر بزنند، می‌گویند زحمت بکشید یک کمی آن طرف‌تر هستید بیایید از همین‌جا بروید. روی بزرگراه که کلاً پل عابر نمی‌زنند. وقتی دو پل زدند شما ببینید چه مسافتی است که با صنعت او دو پل زدند. در جسرین دو پل زدند.

توجّه داشتن به افکار عمومی

آن روز که این حرام را خوردی، نفهمیدی که او نمی‌خواست به نوه‌ی خود کوه و پل بدهد؟! زبیر یک آدم شناخته شده‌ای بود، افکار عمومی، قرآن را اگر نگاه کنید افکار عمومی برای فرعون با آن تفرعن مهم است که چه می‌گویند. إن‌شاء‌الله آیات سوره‌ی طه و آیاتی که راجع حضرت موسی و فرعون است را نگاه کنید حواس فرعون دائم جمع است که مردم چه فکر می‌کنند.

عواملی که باعث جدا شدن زبیر از حکومت علی (علیه السّلام) شد

زبیر آدم کوچکی نیست، فامیل پیغمبر هم است. پسر عمه‌ی پیغمبر است، پسر صفیّه است، قدیمی است. دیدند او مخالف علی است می‌شود چه کار کرد که او را به راه آورد؟ افراطی است، مقابل حکومت تحصّن کرده است، علی الحساب یک جفت کوه دادند، عثمان 57 میلیون درهم داد. این بزرگترین رشوه‌ای است که من در تاریخ دیدم، تا به حال بزرگ‌تر از این ندیدم. جز یک نمونه که در مورد مروان گفتند عثمان خمس غنائم افریقیه را داد که نگفتند عدد آن چقدر است، آن هم خیلی عجیب بود. 57 میلیون درهم خیلی عجیب است.

هزینه کردن برای اداره‌ی حکومت

شما تصوّر نکنید عثمان وقتی حکومت را اداره می‌کند هزینه نمی‌کند. من این را بارها به دوستان گفتم عبد الرّحمن بن عوف که حقّ حکومت را به عثمان داد، قریب به ده تن طلا بعداً سال‌های مختلف گرفت. این هم استعباد ندارد. شما اموال یک حکومت را به چهار نفر بدهید این‌طور می‌شود. یعنی الآن فرض بفرمایید سرمایه‌ی کشور، بودجه‌ی یک سال کشور را شما به جای این‌که خرج عمرانی و اجرایی و جمعیّت کنید به پنج هزار نفر بدهید. یک دهم را خرج مردم کنید مثلاً نُه، دهم هم خرج 500 نفر کنید اصلاً نمی‌شود حساب کرد. عبدالرّحمن بن عوف مُرد، مدام دیدند کارگرها سنگ طلاها را چهار تا چهار تا این طرف و آن طرف می‌ریختند، یکی از آن‌ها خسته شد، یکی  می‌خواست با تبر آن را نصف کند، می‌خواستند با باسکول طلا را تقسیم کنند. خسته شد گفت رها کن همین‌طور کسی بخرد، من وقت ندارم. اگر بخواهیم اموال را تقسیم کنیم چند ماه طول می‌کشد. 86 هزار مثقال طلا سهم خود را فروخت، کسی که یک، 32 اموال سهم او بود.

نگذشتن زبیر از سه دینار یارانه‌ی خود

این پول‌ها را گرفته است، عادت کرده است. اوّلین روزی که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خواست غنایم و بیت المال را در مدینه تقسیم کند فرمود: بیایید صف بایستید. این درس بود. زبیری که این همه پول دارد برای سه دینار در صف ایستاد. حاضر نشد از یارانه‌ی سه دیناری خود که عمومی است و برای همه است نه از آن پول خاص‌ها که شب گذشته گفتم اسم آن عطا است و به همه نمی‌دادند، به نظامی‌ها می‌دادند، بگذرد.

تقسیم مساوی غنایم بین برده و صاحبان توسّط امیر المؤمنین (علیه السّلام)

دشمن برنامه‌ریزی می‌کند، می‌گوید خیلی چیز خوبی است این case خوبی است، از سه دینار نمی‌گذرد کسی که دو هزار غلام و کنیز داشت. معلوم است او پتانسیل دارد که با علی درگیر شود. آن‌ها در صف ایستادند – به سگ خود بیشتر از برده احترام می‌گذاشتند- برده‌ها در صف، صاحب‌ها هم در صف بودند. امیر المؤمنین به برده و صاحب سه دینار داد. رم کرد. رم می‌کند دو هزار نفر من بخواهم فقط به آن‌ها نان بدهم، سه نان سنگک در روز به آن‌ها بدهم در سال حساب کنید دو هزار نفر چه عددی می‌شود؟ سالی یک لباس هم برای آن‌ها بخرم، نمی‌شود. خرج لباس آن‌ها سالی 10 هزار تومان شود. اصلاً چه کسی به تو اجازه داد که دو هزار غلام و کنیز داشته باشی، با پول چه کسی؟!

به خطر افتادن منافع زبیر و جدا شدن او از علی (علیه السّلام)

 روز گذشته عرض کردم خانه‌ای که در بصره داشت قرن چهارم مسعودی می‌گوید ده کاروان با بار خود… یک آدم که به سفر می‌رفت، خودش با یک اسب می‌رفت، با شترها بار تجاری می‌برد هم بار داشت، هم شتر داشت، ده کاروان ببینید چقدر می‌شود. شما این خانه را از کجا آوردی؟! اگر می‌بینی زبیر جلوی علیّ بن ابی‌طالب می‌ایستد، دیگر زبیری که از سقیفه دفاع کرده است، مشکل زبیر این نبود که نمی‌دانست علی کیست. زبیر از مسلمان‌های قدیم است، کاملاً می‌شناخت، سابقه‌ی او را می‌شناخت، تقوای او را می‌شناخت، قرابت او را به پیغمبر می‌شناخت، داماد رسول الله بودن را می‌فهمید یعنی چه، می‌دانست زهرای مرضیّه چه کسی است. ولی الآن منافع او به خطر افتاده است. او یک پول یامفتی از حکومت خلیفه‌ی سوم هر سال می‌گرفت، دو هزار نفر هم غلام و کنیز داشت، امیر المؤمین این پول را قطع می‌کنند، او باید الآن از رأس المال خود که برای خودش هم نیست بردارد و خرج غلام‌ها بکند یا غلام‌ها را نصف قیمت بفروشد.

نهادینه شدن برخی رفتارها در مردم کوفه

وقتی علیه امیر المؤمنین بیانیه در بصره صادر کردند گفتند: علی حکومت‌داری را نمی‌داند، واقعاً نفهمیدی علی حکومت‌داری را می‌داند؟! می‌فهمد چه بگوید؟ بگوید حق حساب من را نمی‌دهی. سهم ما چه شد؟ یک سری رفتارها در رفتار مردم کوفه نهادینه است. این‌ها بزرگان کوفه هستند. اگر آدم (معاذ الله) به ناحق برسد، به فرهنگ غلط عادت کند تعلّق پیدا کند، به پول حرام عادت کند تعلّق پیدا کند. به منصب حرام عادت کند تعلّق پیدا کند.بدون لیاقت به او منصب بدهند. به معاویه دادند، به ابو موسی اشعری دادند. امیر المؤمنین ابو موسی اشعری را عزل کرد. می‌شناختند علی کیست، ولی نتوانستند تحمّل کنند و آن خطری که آن‌ها دچار شدند خیلی خطر نزدیکی به ما است.

یک نمونه را عرض کردم صدای هیچ کسی هم در جامعه‌ی ما در نیامد. آن‌قدر وقیح است که می‌گوید رفتیم به زور پس گرفتیم. آیا تا حالا شده است که یک غاصب اموال عمومی در تریبون بگوید به زور رفتیم از حکومت پس گرفتیم؟

دچار شدن بقیّه‌ی افراد به نفهمی عمدی

خطر بعدی این است بقیّه هم دچار نفهمی عمدی شوند. بقیّه هم نشستند و صدای هیچ کس در نمی‌آید. چرا صدای او در بیاید؟ چون من سه ماه دیگر انتخابات در پیش دارم، حرف بزند اسم من را از لیست خودشان برمی‌دارند برای همین من حرف نمی‌زنم. بزرگ‌ترهای جامعه اگر حرف بزنید بدنامی دارد، افراطی می‌شوید، حرف نمی‌زنم. هر کسی یک منفعتی دارد برای چه سکوت می‌کنید؟

نفهمی عمدی در زمان حکومت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

امیر المؤمنین فرمود: فلانی وقتی که بعد از جمل آمد در کوفه ساکن شود و حکومت را برپا کند در همان میدان رحبه‌ی کوفه که میدان نظامی بود- دو کوهه‌ی کوفه- همه را جمع کرد گفت: چه کسانی غدیر را دیدند؟ در نقل اهل سنّت است که 33 نفر بلند شدند، اسم 18 نفر موجود است. روایات آن‌ها موجود است احمد بن حنبل می‌گوید 33 نفر بلند شدند.غیر از آن 33 نفر به بعضی فرمود: شما چطور؟ 25 سال سن او از امیر المؤمنین کوچک‌تر بود، آقا من آلزایمر دارم، همان نفهمی عمدی است. چه بگوید؟ بگوید بله آقا من در غدیر بودم تو امام هستی و ما غاصب هستیم؟! نمی‌گوید. می‌گوید من پیر شدم.

اظهار فراموشی انس از به یاد آوردن غدیر

سن انس نزدیک به 20 سال کمتر از امیر المؤمنین است، در کوفه گفت: یا علی من پیر شدم به یاد ندارم. پیر شدی به یاد نداری؟! تا 50 سال بعد از شهادت علیّ بن ابی‌طالب برای چه از پیغمبر روایت  می‌گویی؟، چطور آن‌ها را به یاد داری؟! چطور آن‌جایی که می‌خواهی بگویی پیغمبر من را می‌دید غش و ضعف می‌کرد خوب به یاد داری که از خود تعریف کنی؟!

دروغ بستن سه نفر به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

امام صادق فرمود: «ثَلَاثَةٌ كَانُوا يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ»[4] سه نفر خیلی به پیغمبر دروغ می‌بستند. سه نفر در دروغ گفتن سوپر مَن بودند. یکی خانمی بود، یکی ابوهریره بود، یکی انس بود گفت: من به یاد ندارم. اگر به یاد نداری چرا روایت نقل می‌کنی؟ اتّفاقاً از مکفرین حدیث است. یعنی جزو ده نفر برتر شمارگان نقل حدیث است. تو که از سال 40 تعطیلی آلزایمری داری آن هم نه یک روایتی که کسی ندیده است، غدیر را که پیغمبر همه را شیرفهم کرد می‌گوید به یاد ندارم. واقعاً به یاد نداری؟! فراموش می‌کنی پول‌های خود را کجا پنهان می‌کنی؟! احادیث جعلی را هم که می‌گویی فراموش می‌کنی حساب آن را از معاویه بگیری یا سر حساب می‌گیری؟ چرا می‌گویی به یاد ندارم.

نفهمی عمدی مشکل جامعه‌ی اسلامی

فرمودند مشکل امروز ما همان نفهمی است. واضح است که این نفهمی، نفهمی عمدی است وگرنه به این معنی نیست که بگویند جمهوری اسلامی متأسّفانه 80 درصد منگل هستند. می‌گویند مشکل امروز جامعه‌ی ما نفهمی است یعنی مردم منگل هستند؟ نخیر عقل‌ها سر جای خود است، IQ خوب کار می‌کند این همان نفهمی عمدی است که ما بحث می‌کنیم می‌خواهد که نفهمد.

مشکل داشتن سکولارها با چند جای دین

دو سال یک نفر در روزنامه‌ای چون سکولار بود یعنی دین نبایست در جامعه ورود کند سکولارها با چند جای دین مشکل دارند یکی با عاشورا است. امام حسین (علیه السّلام) خواسته است امّت را اصلاح کند. می‌گوید مگر مردم قیّم می‌خواهند؟ مگر خودشان عقل ندارند؟ یکی امام زمان است می‌خواهد زمین را پر از عدل و داد کند، مگر مردم شعور ندارند که خود انجام دهند یکی باید بیاید و انجام دهد؟ این‌جا مشکل دارند. یکی مسئله‌ی غدیر است. پیغمبر برای مردم تعیین و تکلیف کرد مگر خود مردم شعور ندارند تکلیف خود را تعیین کنند؟

سکولار بودن برخی آخوندهای شیعه نسبت به جامعه‌ی اسلامی

 او یک آخوند شیعه است که دو سال پیش در روزنامه نوشت که این حرف‌ها چیست که شما می‌زنید، مسئله‌ی غدیر که مسئله‌ی حکومت و زمامت بعد از پیغمبر نیست، شأن علی اصلاً این نیست که بیاید در مسائل دنی سطح پایین دنیا وارد شود. پیغمبر در روز غدیر ولایت معنوی و تکوینی علی را بیان کرد. ولایت تکوینی یعنی علی (علیه السّلام) «بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى»[5] اراده کند عسل شیرین می‌شود، اراده نکند شیرین نمی‌شود. دارو درمان‌گر می‌شود، اراده نکند نمی‌شود. یکی نیست بگوید این ولایت غصب‌پذیر نیست، نصب‌پذیر هم نیست، این را خدا می‌دهد یعنی به واسطه‌ی نزدیک‌ شدن خود به خدا امیر المؤمنین قرب به خدا دارد، کسی که قرب به خدا پیدا کند این مقامات می‌آید، پیغمبر نصب نمی‌کند. مثل این می‌ماند که پیغمبر بگوید من الآن به سنگ می‌گویم سنگ باش. خاصیّت آن را می‌تواند افاضه کند ولی وجود آن را خدا کرده است. این یک مسئله‌ی وجودی است، اوّلاً قابل نصب کردن و غصب نیست. ثانیاً حکومت مسلمان‌ها یک امر دنیِ ضایعِ کثیفِ شأن علی نیست. این کار کثیف را زمان پیغمبر چه کسی انجام می‌داد؟ حکومت بر مسلمین عمل کثیف است، شیعه هم است. حالا شما بگویید من هیچ خرده نمی‌گیرم یک سنّی غدیر را انکار کند، چون آن داستان‌هایی که شما از غدیر شنیدید، سنی‌ها نشنیدند.

چگونگی معرّفی علی (علیه السّلام) توسّط پیغمبر در غدیر

آن‌جا در جمله‌های خود «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌ‏ مَوْلَاهُ»[6]  است، امّا در شیعه فرموده است من او را امام مفترض الطاعة قرار دادم، اطاعت او بر همه واجب است. جز او کسی حق امامت و امارت ندارد، او را به حکومت نصب کرد، عمامه‌ی سیاه بر سر او گذاشت، بیعت گرفت، سه روز طول کشید تا وقتی زنده بود عمامه‌ی سیاه بر سر علی (علیه السّلام) بود. در بعضی نقل‌ها است که او را از زمین بلند کرد که همه ببینند، در بعضی نقل‌ها دست او را بلند کرد و جزئیات زیاد دیگر. شیعه‌ها این‌ها را دارند. شما چطور شیعه‌ای هستی که این همه چیزهایی که ما داریم این را انکار می‌کنی؟ یعنی نمی‌فهمی؟! می‌فهمد.

ضربه زدن به دین با نفهمی عمدی

ولی بنابر این است که به نوبه دین را بزند. چون اگر غدیر ثابت شود او نمی‌تواند سکولاریسم را در جامعه پیاده کند. چون پیغمبر برای مردم تصمیم گرفته است، آقایان می‌گوید یک نفر حق ندارد برای بقیّه تصمیم بگیرد، عقل جمعی و انتخابات لازم است. از نظر آقایان پیغمبر باید دیکتاتور باشد. دو راه دارد یا باید بگویید پیغمبر دیکتاتور است و باید از جامعه‌ی اسلامی بیرون برود، نمی‌خواهد بیرون برود نفاق می‌ورزد. می‌گوید نگفته است. تا به امروز در تاریخ سابقه نداشته است یک شیعه غدیر را انکار کند این از سر عدم علم نیست، این از سر نفهمی زدن است. این همان چیزی است که اگر صبر کنیم پسر پیغمبر را با قربة إلی الله و الله اکبر می‌کشند «يَا خَيْلَ‏ اللَّهِ‏ ارْكَبِی»[7] ابتدا نماز جماعت را اوّل وقت خواندند بعد حمله کردند.

حق نشان دادن سپاه کفر و ناحق بودن سپاه مسلمان‌ها در جامعه‌ی اسلامی

سپاه امام حسین هم نماز خواندند، آن‌ها هم نماز خواندند. یک عدّه تیر انداختند بقیّه نماز خواندند. نمی‌گویند ما کافر هستیم شما مسلمان هستید، اتّفاقاً می‌گویند ما مسلمان هستیم، شما کافر هستید. اتّفاقاً برای این‌که این را بگویند گفتند حکومت حق برای ما است، شما که قیام کردید ناحق هستید. بنابراین اگر با شما بجنگیم مثل این‌که با نامسلمان جنگیدیم. وقتی با نامسلمان بجنگیم اسیر آن‌ها برده و کنیز می‌شود.

احکام برده‌ و کنیز

برده و کنیز احکامی دارد، اگر مسلمان با نامسلمان بجنگد اگر اسیر مرد باشد به او برده می‌گویند اگر زن باشد کنیز می‌گویند. یکی این‌که خلیفه‌ی دوم اجازه‌ی محجّبه بودن را به کنیز نمی‌داد، چادر سر کردن را حرام می‌دانست.

نسبت ناحق دادن به اهل بیت (علیهم السّلام)

اتّفاقاً برای این‌که بگوید من حق هستم می‌گوید من حق هستم و تو ناحق هستی. اجازه‌ی دفن شهدای کربلا را نمی‌دهد، برای این‌که بگوید شما ناحق هستید. برای همین وقتی بخواهد آن‌ها را در کوچه‌ها بگرداند می‌گوید ما کفّار را می‌آوریم. برای همین می‌گوید نامسلمان است. یکی از آن چیزهایی که دل حضرت را سوزانده است همین است «سُبِيَ‏ أَهْلُكَ‏ كَالعَبِيدِ»[8]، کلاً لفظ «سُبِيَ» سبایا به آن برده‌ای می‌گویند که از جنگ گرفتند.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیه 25 تا 28.

[3]ـ الصّحيفة السّجادية،  ص 98.

[4]– بحار الأنوار، ج ‏2، ص 217.

[5]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 423.

[6]-الكافي، ج ‏1، ص 287.

[7]– بحار الأنوار، ج ‏44، ص 391.

[8]– بحار الأنوار، ج ‏98، ص 241.