نفهمی عمدی ۱ – با بررسی موردی مردم کوفه

6

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/07/22 مصادف با شب اول محرّم در هیئت بنی الزهرا سلام الله علیها پیرامون مسئله ی نفهمی عمدی با بررسی موردی مردم کوفه، سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.

برای دریافت صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»[1].

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

علل تنها گذاشتن امام توسّط مردم کوفه

بعضی از کسانی که در زمره‌ی شهدای کربلا قرار گرفتند، کمتر از دقایقی فرصت داشتند، گاهی فرصت نکردند یک نماز آن‌طور که اهل بیت می‌خواندند، بخوانند، حتّی شیعه نبودند ولی به حضرت ملحق شدند. ما هم چندین سال است توفیق داریم که در خانه‌ی ارباب خود می‌آییم ولی امیدوار هستیم که دست خالی رد نشویم. خیلی فرصت استثنائی است واقعاً. من یک بحثی را سال گذشته یکی دو جا مطرح کردم به خاطر اهمّیّتی که احساس می‌کردم دارد از آن‌جایی که آن ولی‌ای که اطاعت او بر ما واجب و لازم است، فرموده است: امروز مشکل بزرگ کشور ما نفهمی است و آن بحث ما نفهمی‌های عمدی بود تصمیم گرفتم امسال حدّاقل یک مجلس خود را به همان بحث قبلی اختصاص بدهم به این‌ جهت که هم خود من استفاده‌ی فردی از آن کردم، هم خوب می‌شود با آن حقایق تاریخی را درک کرد. در واقع این‌طور است که چه اتّفاقی افتاد که مردم در کوفه اهل البیت را رها کردند؟

اهمّیّت شناخت مردم کوفه

دید ما نسبت به مردم کوفه یک دید غیر واقعی است، خیلی با حقیقت فاصله دارد. ما مردم کوفه را مردم قدّار فتنه‌گر دروغگوی دو دره باز می‌شناسیم. در حالی که همه‌ی شهدا کربلا هم به جز یکی، دو نفر از غیر کوفه که یک پدر و پسر بصری هستند و چند تا غلام که خوب این‌ها برای کشورهای مختلف هستند و اهل البیت که حجازی هستند، یاران همه کوفی هستند. لذا شناخت مردم کوفه از جهات مختلف اهمّیّت دارد و این‌که چه شد که این طرفداران این‌طور امام را واگذاشتند؟

تحلیل درست ماجرای کوفه برای شناخت امروز و فردا

 به خصوص این‌که ما امروز می‌بینیم یعنی ما قبل از این واقعه غدیر را داریم، این‌قدر راحت غدیر را کنار گذاشتند آدم شک می‌کند که نکند پیامبر واقعاً در غدیر نگفته است و آن‌قدر به خوبی ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) را تنها گذاشتند آدم خیال می‌کند لابد این‌ها نمی‌دانستند. امروز هم همین‌طور است هر چه تکرار می‌کنند آن‌هایی که اطاعت آن‌ها بر دیگران واجب است، آن‌هایی که باید گوش بدهند، گوش نمی‌دهند و کار خود را می‌کنند. اگر ماجرای کوفه درست تحلیل بشود هم امروز را می‌توانیم تحلیل بکنیم هم قبل از آن را. در واقع در تاریخ آن کسانی که اهل بحث‌های تحلیلی تاریخ هستند، می‌گویند: امروز را خوب بررسی بکنید، علل و عوامل انسانی را دربیاورید، گذشته را درک می‌کنید، گذشته را بررسی بکنید، امروز را درک می‌کنید.

اهمّیّت شناخت مردم کوفه

 لذا بحث ما در واقع کوفه‌شناسی است. ضمن بحث خیلی نکات مهمّی هم می‌شود، مطرح کرد. از جمله این‌که آیا خود کوفیان امام حسین را دعوت کردند، بعد خود آن‌ها هم او را کشتند؟ این‌طور بود؟ این واقعیت نیست باید بحث بشود. آیا وقتی زینب کبری به شهر کوفه قدم گذاشت کوفیان هم مثل شامی‌ها سنگ زدند؟ برای ما خیلی فرقی بین کوفه و شام نیست. اگر روی این موضوع کار نکرده باشیم، می‌گوییم کوفی‌ها خیانت کردند، شامی‌ها هم اگر می‌توانستند همین خیانت را می‌کردند. این با واقعیت خیلی فاصله داشت و برای همین مایه‌ی عبرت هم نیست. چون ما از اوّل مردم کوفه را یک عدّه غدّار فتنه‌گر دروغگوی نامرد قلمداد می‌کنیم و می‌گوییم ما هم که نامرد نیستیم، الحمدلله. در صورتی که اگر بدانیم این‌ها همان کسانی هستند که خیلی شبیه به ما هستند، گاهی این‌قدر شبیه هستند که انسان از خود می‌ترسد، بعد یک اتّفاقاتی افتاد که این‌ها تنها گذاشتند، آن وقت انسان احساس خطر می‌کند. مخصوصاً این‌که در جامعه‌ی امروز ما هم خیلی نمونه‌ی بارزی از آن می‌بینیم.

شباهت‌‌ مردم کوفه و افراد امروز جامعه

کوفه چه زمانی ساخته شده است؟ بعد از شهادت رسول خدا. پس بنابراین ما بحث را منقّح کردیم می‌خواهیم راجع به مردم کوفه حرف بزنیم، منتها إن‌شاءالله به بحث‌های دقیق آن که رسیدیم من سعی می‌کنم با اشاره، شاید هم با تصریح آن روز را با امروزشما تطبیق بکنم، ببینید چقدر نزدیک است، مو نمی‌زند. یعنی هر کجا قرار باشد نفس انسان حاکم بشود، همیشه نفس انسان همین شکلی بوده است، دنبال شهوات بوده است. خصایص زیادی است، شاید ده‌ها مورد شباهت عجیب داریم.

بررسی عوامل ریزش‌ها و رویش‌ها

البتّه این غلط است که ما در اتّفاقات تاریخی امروز یک نفر را بیاوریم زبیر بکنیم، یک نفر را طلحه بکنیم، نه باید بررسی کرد عوامل ریزش زبیر چه بود، بعد ببینیم آیا امروز کسی وجود دارد که همان عوامل باعث ریزش او بشود. از این جهت شبیه هستند، نه این‌که ما یک نفر را بگوییم خوب قد زبیر بلند بود، پس این قد کوتاه است. عوامل ریزش یا رویش در واقع از عوامل سقوط بیاییم عبرت بگیریم.

تفاوت خواندن عبرت‌ها با قصّه‌ها

عبرت با قصّه‌خوانی فرق دارد. در قصّه‌خوانی می‌روند قصه می‌خوانند. شما وقتی هم دارید قصّه‌ی مثلاً رستم و اسفندیار و این‌ها را می‌خوانی، هیچ وقت خود را به جای آن‌ها نمی‌گذاری، قصّه می‌خوانی و می‌گویی خوب بود، ایلیاد و اودیسه را هم بخوانی همین را می‌گویی. امّا وقتی می‌خواهی عبرت بگیری خود را به جای قهرمان و ضدّ قهرمان می‌گذاری، یعنی در این لحظه‌ی حسّاس من چه کار می‌کنم. آخر وقت انسان بعضی از جاها از خود می‌ترسد، انسان به شدّت از خود می‌ترسد. از یک خانواده یک پسر علی در سپاه کوفه است، عمرو در سپاه امام حسین است، از یک خانواده. از یک خانواده یک پدر در سپاه امام است، پسر در سپاه کوفه است، تیر به سینه‌ی پدر می‌زند و او را می‌کشد. نمی‌خواهم خیلی بحث را سیاسی بکنم، من اشاره می‌کنم، اهل اشاره آن را بگیرند و ببینند که چه می‌خواهم بگویم.

عوض کردن جایگاه اهل بیت بعد از رحلت پیامبر

کوفه بسیار به شرایط ما نزدیک است. هر چه هم می‌گذرد شبیه‌تر می‌شود، لذا باید بحث بکنیم که کوفه چه بود، چه قوانینی به آن حاکم بود؟ چه شد که مردم آن این شکلی شدند؟ حالا من مثال بزنم می‌بینید که شباهت بسیار زیاد است. حالا خواهید دید. وقتی رسول خدا به شهادت رسیدند، آن جریانی که می‌خواست به حکومت برسد، توان این را نداشت که کنار پیغمبر بگویند فلانی هم سرباز است. فلانی پیغمبر بوده است و این هم جانشین او است، سرباز او است. به هم نمی‌خوردند، اصلاً با هم سنخیّت نداشتند. چون با هم سنخیّت نداشتند، از هیچ جهتی سنخیّت نبود، این‌ها مجبور شدند اقداماتی انجام بدهند، یکی از آن اقدامات جدّی که انجام دادند و جهان اسلام لطمه‌ی بزرگی خورد این بود که آمدند اهل البیت را جا به جا کردند.

جا به جا کردن ارزش‌ها در زمان خلیفه‌ی دوم

 یعنی اصلاً سعی کردند عبّاس را محور اهل البیت قرار بدهند، به گونه‌ای که شما بعدها می‌بینید که بچّه‌های عبّاس و بنی عبّاس و این‌ها خود را اهل البیت رسول خدا معرّفی می‌کردند. این اقدامی بود که خلیفه‌ی دوم انجام داد. یعنی سعی کردند ارزش‌ها را در جامعه جا به جا بکنند. اگر می‌توانند. پیغمبر را تخریب بکنند، جایگاه خلافت را… هر کدام از این‌ها بحث‌های بسیار مفصّلی است، نمی‌خواهم الآن وارد آن بشوم، می‌خواهم زود به آن‌جایی که می‌خواهم برسم ولی آن‌جایی که نمی‌شود پیغمبر را خراب کرد، یک کسی را بیاوریم بگوییم این پسر پیغمبر است، این اهل بیت پیغمبر است. قحطی می‌آمد، به در خانه‌ی عبّاس عموی پیغمبر می‌رفتند می‌گفتند: دعا بکن باران بیاید. صحیح بخاری را نگاه بکنید، وجود دارد. در خانه‌ی امام حسن و امام حسین نمی‌رفتند. خلیفه‌ی دوم می‌گفت: بروید به عبّاس عموی پیامبر متوسّل بشوید. این‌ها بسیار دقیق بودند.

مقبولیّت کلی جنگ با ایران از نظر ائمّه

جنگ صورت گرفت، جنگ‌های متعدّد یکی از آن‌ها سال شانزدهم که تقریباً ایران فتح شد. این‌ که جنگ با ایران که امروز خیلی مسئله است، سؤال است جنگ با ایران چطور بود؟ ایرانی‌ها را کشتند، زنان ایرانی را بردند فروختند، برهنه کردند، این‌ها را شنیدید. از دو جنبه باید به آن نگاه کرد؛ از یک جنبه سپاه اسلام با سپاه کفر درگیر شد؛ از رفتار ائمّه می‌فهمیم که کلیّت جنگ را قبول داشتند.

از کجا می‌گویم؟ از آن‌جایی که اگر جنگی ناحق بین مسلمان و کافر صورت بگیرد، دیگر ائمّه قواعد آن را رعایت نمی‌کنند، امضا نمی‌کنند. قواعد آن مثل چیست؟ مثل این است که در جنگ مسلمان با کافر هر کسی اسیر بشود  برده و کنیز می‌شود و این احکامی در فقه دارد.

احکام برده‌داری در زمان خلفا

برده حقوق مستقلّی از صاحب خود ندارد، کنیز هم در تملّک صاحب خود است و صاحب او می‌تواند با او ارتباط مثل ارتباط زناشویی برقرار بکند یا مثلاً فرض بفرمایید که خلیفه‌ی دوم اگر کنیزی چادر سر می‌کرد را شلاق می‌زد، حرام می‌دانست که کنیز چادر بر سر بکند. احکامی بر آن بار بود و این‌که خوب چرا برده‌برداری بود بالاخره باید بحث مفصّل بشود. آن طرف برده می‌گرفتند، این طرف هم می‌گرفتند. خلاصه از قوانین اجتماعی آن روز بود. الآن هم اگر از جامعه‌ی مسلمین برده بگیرند، مسلمان‌ها هم با کفّار درگیر بشوند، برده می‌گیرند. منتها الآن قرارداد دو طرفه دارند این‌ها اسیر می‌گیرند، نگهداری می‌کنند آن‌ها هم همین‌طور. بعد معامله می‌کنند، مبادله می‌کنند.

دلیل مورد قبول بودن اصل جنگ توسّط ائمّه

 از کجا می‌گوییم اصل جنگ درست بوده است؟ از آن‌جایی که وقتی برده‌ها و کنیزها می‌آمدند، اهل البیت هم می‌رفتند، برده می‌خریدند. مثل امام سجّاد می‌رفت برده‌ها را می‌خرید؛ شش ماه، چند ماه، نه ماه، کمتر از یک سال آن‌ها را نگه می‌داشت، تربیت می‌شدند، به اندازه‌ای که بتواند زندگی خود را اداره بکند به او می‌داد، او را آزاد می‌کرد.

یک حکم فقهی در مور برده‌گان از کار افتاده

در تاریخ این‌طور است که اگر برده‌ای ناتوان است، توان کار ندارد یا پیر است توان زندگی مستقل ندارد حتّی فقها بعضی از مذاهب مختلف فتوا به حرمت آزاد کردن او دادند. یعنی صاحب او نباید حالا که او از کار افتاده است، او را رها بکند. مثلاً انگار یک حیوانی که پیر می‌شود یک اخلاق بدی در بعضی از روستاها است، از یک حیوانی کار می‌کشند، پیر که می‌شود می‌گویند: یونجه حرام او است، می‌برند او را در بیابان رها می‌کنند. این خیلی نمک‌نشناسی است. این در مرام اهل بیت نیست. بعضی وقت‌ها ما شیعه‌ها یک کارهایی می‌کنیم، باعث تعجّب می‌شود.

نحوه‌ی رفتار ائمّه با چهارپایان

امام سجّاد (سلام الله علیه) یک شتری داشتند، 20 سفر با آن به حج رفتند که هرگز به او ضربه‌ای نزد. حالا چه ضربه‌ای؟ این افسار شتر را به او بزنید، اصلاً پوست او این‌قدر قطور است که درد نمی‌گیرد. همین قدر به او بزنید که چپ یا راست برود، در این حد. شیعه و سنّی گفتند نزد و وقتی از دنیا رفت، او را دفن کرد. این‌قدر اهل البیت مرام دارند، این‌قدر وفا دارند. شتر مرد، نمی‌شد مثلاً قربانی کرد، دیگر پیر هم شده بود، شتر پیر را که نمی‌خورند. حضرت شتر را دفن کرد. این‌قدر اهل بیت مرام دارند.

در تاریخ وجود دارد فقهایی هم فتوا دارند که نمی‌شود مثلاً برده‌ی ناکار و فلج و ناکارآمد را رها کرد، مگر این‌که او را به یک کسی دیگر ببخشی، او می‌تواند زندگی و خورد و خوراک او را تأمین بکند.

نوع رفتار امام سجّاد با بردگان

 امام سجّاد (سلام الله علیه) کمتر از یک سال بردگان را نزد خود نگاه می‌داشت. چون در سال اعیادی است قربان و غدیر و فطر و ماه رمضان بالاخره مدام اتّفاقاتی می‌افتاد، این‌ها را آزاد می‌کرد منتها در این ایام این‌ها تربیت می‌شدند، یاد می‌گرفتند و بعد حضرت این‌ها را می‌فرستادند بروند. یک طوری هم هزینه می‌داد که این‌ها مستقل زندگی بکنند، نیاز نداشته باشند.

مورد قبول بودن اصل جنگ از نظر ائمّه

این برده‌ها را اهل بیت می‌رفتند از بازار می‌خریدند، پس معلوم است اصل جنگ با ایران را قبول داشتند وگرنه انسان آزاد را که به عنوان برده بگیری، از بزرگترین گناهان است، از موبقات سبع است. یعنی یکی از هفت گناهی که گفتند انسان را بدبخت می‌کند، این است که انسان آزادی را بی‌دلیل برده بگیری. وقتی اهل البیت می‌روند برده می‌خرند یا کنیزی که در خانه‌ی امام است، مادران بعضی از ائمّه‌ی ما کنیز هستند مثل حضرت رضا (سلام الله علیه) مثلاً. خوب معلوم است که این کنیز، کنیز بوده است؛ پس آن جنگ با کافر درست بوده است، اصل آن درست بوده است و الّا اهل البیت این‌طور قلمداد نمی‌کردند یا تقسیمی که به شیعیان می‌دادند ائمّه‌ی نهی نمی‌کردند از بیت المالی که تقسیمی غنائم است بگیرید. خوب اگر این جنگ ناحق بود غلائم آن هم ناحق بود، کلیّت آن از آن‌جا که اسلام است و کفر از آن جهت که اسلام و کفر درگیر شدند، این جنگ درست بود.

مخالفت ائمّه با بعضی جزئیات جنگ

 امّا اگر در بعضی از خصوصیّات و ویژگی‌ها یکی کسی، یک جایی ظلمی کرده است مثلاً کتاب سوزانده است اگر این ثابت بشود خوب این مورد تأیید نیست، ما هم که می‌گوییم طاغوت سر کار بوده است.

تبعیض نژادی خلیفه در تقسیم غنائم جنگی

خلاصه این جنگ که اتّفاق افتاد، ثروت هنگفتی سراغ مسلمین آمد. اصلاً وضع عوض شد. تا روز گذشته نان نداشتند که بخورند، الآن وقتی مالیات از شهر‌ها می‌آمد، این‌قدر خلیفه به افراد پول می‌داد که فقط هم به عرب‌ها می‌داد، عرب‌های اصیل به بقیه نمی‌داد. یارانه را به یک قشری می‌دادند مثلاً فقط به منطقه یکی‌ها می‌دادند، فقط به دهک اوّل می‌دادند. لذا مبلغ آن خیلی زیاد بود. همه‌ی یارانه را به ب.ز می‌دادند. ته مانده‌ی آن‌ها را هم به بقیه می‌دادند. اگر شما به یک عدّه‌ی قلیلی یارانه بدهید، خیلی زیاد می‌شود. شما همین پول یارانه‌ی 40 هزار تومانی را که اصلاً متوجّه نمی‌شوی چه وقت وارد حساب تو شد و چه وقت خرج کردی، چیزی نیست. اگر به یک صدم جمعیت که الآن می‌دهند بدهند، مثلاً به جای 70 میلیون به هفتصد هزار نفر بدهند، آن وقت صد برابر می‌شود. آن وقت می‌فهمیم چه خبر است، رفت و آمد آن را می‌فهمی. به یک هزارم جمعیتی که الآن می‌دهند، اگر بدهند می‌شود ماهی مثلاً 45 میلیون آن وقت کاملاً می‌فهمی.

ثروت فراوان اعراب حجازی در زمان خلفا

خلیفه این سرمایه‌ی هنگفت را به عرب‌های حجازی می‌داد. این پول را که می‌گرفتند خیلی دلچسب بود، ماهی 40 میلیون به شما بدهند خیلی خوب است. اصلاً زندگی انسان عوض می‌شود. نمی‌دانستند این پولی که دارند می‌گیرند پول شرک و کفر آن‌ها است. کسی که ماهی 40 میلیون تومان از این پول‌ها این‌طور بگیرد، حالا من عدد 40 میلیون را به روز امروز می‌گویم نه عدد 40 میلیون کم بود، نه تناسب آن. عدد هنگفتی بود، آن‌قدر که عرب‌ها دیگر کار نمی‌کردند ، دیگر نیاز نداشتند کار بکنند. به شما 40 میلیون یارانه بدهند می‌روید کار می‌کنید؟ دیگر وقتی 40 میلیون به شما دهند قاعدتاً نمی‌روید کار بکنید. یعنی انگیزه‌ی کار ندارید.

روش عبید الله در جلوگیری از حمایت مردم کوفه از مسلم

 لذا شهری مثل کوفه که عرض خواهیم کرد، جزئیات آن را بیان می‌کنم -چون جزئیات شهر کوفه در کربلا مهم است- وقتی بنا شد خوب یک عدّه آدم پول دار وارد کوفه شدند، ماهی 40 میلیون درآمد دارند. شما بشنوید یک خیابانی است همه پول دار هستند، می‌گویید می‌رویم بقالی می‌زنیم، کبابی می‌زنیم، سبزی فروشی می‌زنیم، اتوشویی می‌زنیم. پول باشد کار می‌آورد. ایرانی‌ها که به آن‌ها موالی می‌گفتند، کوفه نزدیک مدائن است، موالی‌ها به آن‌جا رفتند و هر کسی ساندویچی زدند برادران دریانی آن‌جا شعبه زد و بقالی همه نوع شغلی ایرانی‌ها کار می‌کردند، به آن‌ها موالی می‌گفتند. عرب‌ها هم خرج می‌کردند. دو سال، سه سال، چهار سال، حالا بعد راجع به جزئیات آن، اسم این پول چه بود، چه می‌گفتند، چه نسبتی می‌دادند که همه‌ی این‌ها اثر دارد عبارت را ببینید عمداً می‌خواهم از روی کتاب خوانم و الّا من این‌ها را چند سری بیان کردم، حفظ هستم نیاز نیست از روی کتاب بخوانم ولی عمداً از روی کتاب می‌خوانم برای این‌که ببینید این‌که می‌خواهم بگویم رسماً 50 سال بعد از پیغمبر اکرم در کربلا مستقیم نقش دارد. وقتی عبیدالله روی منبر کوفه رفت گفت: ببینم چه کسی با مسلم بیعت کرده است؟ گفت: ایها النّاس اگر کسی از شما با او پیمان ببندد اوّلین چیزی که از او قطع می‌کنم عطای او است، یعنی همین یارانه‌ی 45 میلیونی.

ترساندن مردم به واسطه‌ی قطع بیت المال

 شما سه سال، چهار سال زندگی کردی، رفتی مثلاً یخچال خریدی، ماشین لوکس خریدی، شتر سه ستاره خریدی، مثلاً نمی‌دانم گاو فلان خریدی، خرج داری، داری برای این‌ها قسط می‌دهی. ویلا رفتی خریدی، ویلا می‌گویم ویلایی که سال سیصد و قریب به 39، مسعودی می‌گوید: من رفتم خانه‌ی زبیر را دیدم، ده کاروان با شترهای خود در آن‌جا جا می‌شوند. الآن یک کاروانسرای پنج ستاره شده است. بعد حکومت می‌آید می‌گوید: خوب بسم الله الرّحمن الرّحیم باید بروید فلان‌جا بجنگید و الّا یارانه قطع می‌شود. خوب شما می‌گویید می‌رویم خیلی پول است، بعد با این زندگی کردی، عادت کردی شغلی که نداری. بعد می‌گوید: اگر فلان کار را نکنید، اگر ببینم در یکی از خاندان هزار نفری آل فلان یک نفر مخالف حکومت باشد، یارانه‌ی همه‌ی هزار نفر را قطع می‌کنم.

نقش زن‌ها در واقعه‌ی مسلم

 بعد شما می‌بینید صحنه‌ی مسلم که پیش می‌آید، خبر می‌دهند که اگر شما از مسلم حمایت بکنید، سپاه 130 هزار نفری شام می‌آید، شما را از بین می‌برد، عطایای شما را هم قطع می‌کنند عمه می‌آمد، خاله می‌آمد، خواهر می‌آمد می‌گفت: تو و فرزند خود می‌خواهید بروید و خود را به کشتن بدهید، چرا ما را از نان خوردن می‌اندازی؟ تو می‌روی برو، ولی تو بروی حقوق من را هم قطع می‌کنند، حقوق خواهر من را هم قطع می‌کنند، حقوق عمّه‌ی من را هم قطع می‌کنند، حقوق همه‌ی فامیل را قطع می‌کنند. شما نگاه بکنید تاریخ تصریح کرده است در واقعه‌ی مسلم زن‌ها می‌آمدند مردها را از صحنه بیرون می‌بردند. نمی‌دانستند آن روزی که دارند پول می‌گیرند، دارند پول خون اباعبدالله را می‌گیرند، هیچ کسی به آن‌ها نگفت: بسم الله الرّحمن الرّحیم ماهی چقدر می‌گیرید پسر پیغمبر را بکشید؟ خیلی از این‌ها حتّی طرفدار اهل بیت هم بودند. طرفدار به این معنا که اهل البیت را خوب می‌دانستند.

مقرّرات شهرسازی شهر کوفه در زمان خلیفه‌ی دوم

حالا إن‌شاءالله راجع به طیف مردم کوفه بحث می‌کنیم. شهر کوفه که بنا شد با یک پول هنگفتی بنا شد. یکی از عجیب ترین انسان‌هایی که من در تاریخ مثل او خیلی کم دیدم، آن کسی است که معمولاً شماره‌ی او دو است، بسیار تیم قدرتمندی پشت کار هستند. وقتی می‌خواهد دستور بدهد کوفه ساخته ‌بشود، می‌گوید که اوّل یک بنده‌ی خدایی را می‌آورند در بعضی از نقل‌ها عثمان بن حنیف است پانصد متر در پانصد متر در پانصد متر در پانصد متر را مرکز قرار دادند که این‌جا دار الحکومه بشود، مسجد کوفه بشود، بازارها بشود، این‌جا بهترین جای شهر می‌شود. دور آن را خندق کندند که دیگر هیچ وقت نشود آن را توسعه داد. خوب این مربّع چهار جهت دارد. هر جهت دو قبیله را ساکن کردند. بعد دستور داد فعلاً چادر بزنید، چادر زدند و یک صاعقه ای زد، 80 نفر سوختند و چند چادر سوخت و این‌ها، سعد بن ابی وقاص نامه زد که نمی‌شود، چادر امنیت ندارد. گفت: باشد ساختمان بسازید به چند شرط. نباید سقف داشته باشد، سقف سبک بزنید. الآن دیدید شهرداری ایراد می‌گیرد، سقف سبک بزنید که بشود آن را جا به جا کرد. بیش از سه اتاق نباید داشته باشد، دو طبقه هم نباشد. یعنی باید خانه‌ها کوچک باشد. خوب این خانه‌ها ساخته شد تقریباً این را که می‌گویم حدودی است یک مستطیل یا یک مربعی حدود پانصد در پانصد در نظر بگیرید، این را وسط قرار دادند. حالا خود این داستان دارد که چطور این‌ها متر می‌کردند، چه کار می‌کردند. مثلاً آن روز که سیستم اس آی سی جی اس 22:16 نبود، یک نفر می‌آورند که دست او مثلاً نُرم بود، در یک نطقه می‌ایستاد تیر می‌انداخت 250 متر حدوداً می‌شد این‌طور حدس می‌زنیم که پانصد متر است. دوباره آن‌جا که تیر می‌افتاد دوباره یک تیر دیگر می‌انداخت، دو دفعه تیر می‌انداختند، قوسین، یک دفعه تیر این طرف، یک دفعه تیر آن طرف خلاصه یک چنین چیزی. قریب به مثلاً 250 هزار متر مربع اصل شهر است که مسجد و بازار و دار الحکومه و میدان رزم شهر که به آن رهبه می‌گفتند یا رَهَبه که مردم بروند بجنگند و برگردند، بعد شروع کردند خندق زدند چهار طرف را دو تا دو تا قبیله‌ها شروع به ساختن خانه کردند.

نحوه‌ی گسترش شهر کوفه

چون بازار مرکز شهر است کسی بخواهد دائم بیاید مرکز شهر سر بزند، خوب نمی‌رود ساوجبلاغ خانه بگیرد. لذا مدام تراکم‌ها بیشتر می‌شود. بعد هر چه کوفه رشد می‌کرد، بالاخره جمعیت‌ها آمدند، کار و کاسبی بود، وضع مردم در آن‌جا خوب بود، پول زیاد وارد آن شده بود. سالانه عطایای فراوانی، مالیات سنگینی، پولی که از اهل ذمّه می‌آمد مدام این‌ها زیاد می‌آمد، مدام جمعیت بیشتری می‌آمدند، کاسبی بکنند. مثلاً موالی به ژاپن می‌رفتند، می‌رفتند آن‌جا کار بکنند شلوغ‌تر می‌شد وقتی می‌خواست شلوغ‌تر بشود، طرف مثلاً در همین خانه‌ی خود حالا برادر او از یمن آمده بود -اصلیت بعضی از قبایل کوفه یمنی است- خوب جا که نبود، همان بغل یک اتاق را به او می‌داد. مدام خانه‌ها به مرور تنگ‌تر و کوچکتر تراکم جمعیت بالا رفت، آن‌ها که خیلی بدبین هستند می‌گویند کوفه دوران سیّد الشّهداء بیش از 120 هزار نفر جمعیت داشت، من معتقد هستم حدّاقل پانصد هزار نفر. چون جمعیت‌های صد هزاری جمع می‌شد. یعنی حجم مسجد کوفه روزی که ساخته شد برای 40 هزار نفر بود، چون این‌ها را وقتی فراخوان می‌زدند، باید یک جا جمع می‌شدند و زمان زیاد بن أبیه یعنی زمان امام حسن (سلام الله علیه) مسجد کوفه صد هزار نفری شد و کوفه لشکری قریب به 130 هزار نفر داشت. وقتی یک شهری لشکر 130 هزار نفری دارد، این‌ها زن و فرزند دارند، یک عدّه هم کاسب هستند حدّاقل پانصد هزار نفر جمعیت کوفه بوده است.

دنیا طلبی عمر سعد

خوب حالا شما این شرایط را داشته باشید در این شرایطی که همه‌ی خانه‌ها کوچک است، 2300 متر، 2500متر قریب به این عدد، یک خانه به سعد بن ابی وقاص در آن مرکز دادند. پنت هانس شهر را به سعد بن ابی وقاص دادند. سعد هم به پسر ملعون خود عمر سعد دارد. همه‌ی این‌ها را برای این یک جمله گفتم، چون وقتی خود من به این یک جمله در تاریخ رسیدم، رفتم جستجو کردم که این چه بوده است. وقتی امام حسین با عمر سعد گفتگو کرد که بیا به سمت ما برگردد، خود را بیچاره نکن. گفت: بالاخره به من وعده‌هایی دادند، ملک ری گفتند و این‌ها. حضرت فرمود: هر چقدر گفتند من به تو می‌دهم، پول چقدر گفتند، تضمین می‌کنم، شفاعت جدّ خود را تضمین می‌کنم. ارزشمندترین چیزی که عمر سعد داشت این بود گفت: اگر به تو بپیوندم خانه‌ی من را خراب می‌کنند، همین جمله باعث شد من بروم جغرافیای شهر کوفه را نگاه بکنم ببینم چه بوده است. ببینم شهر کوفه چه بوده است که آخرین حربه‌ی عمر سعد برای فرار کردن از امام حسین که به ایشان نپیوندد این است که خانه‌ی من را خراب می‌کنند.

تعلّقات دنیا علّت مقاومت مردم کوفه در برابر حق

مثل این‌که یک خانه‌ی خاصّی بوده است و اگر نه که خانه‌ی تو را خراب می‌کنند، یک خانه‌ی دیگر می‌سازی، نمی‌شد ساخت. چون مرکز شهر را با خندق بستند، نمی‌شود به آن نفوذ کرد. مدام هم جمعیت شهر دارد زیاد می‌شود. وقتی که مدام جمعیت شهر زیاد می‌شود، مدام تراکم بیشتر می‌شود، مدام خانه‌های سه اتاقی بقیه یک اتاقه شده است، دو اتاقه شده است. یک قسمت از آن را به دوست خود، به فامیل خود، به هم قبیله‌ی خود، هم طایفه‌ای خود، حلیف خود دادند که یک به یک این‌ها را بحث می‌کنم این‌ها چه بود. یک نفر در آن وسط شهر 2500 متر دو طبقه خانه دارد. خوب این دست نیافتنی است، اکازیون است. یکی از مهمترین جاهایی که مردم کوفه نتوانستند در مسیر حق ایستادگی بکنند و مقابل حق ایستادند آن‌جایی بود که این‌ها بین تعلّقات خود و حق گرفتار شدند. یا این یا آن.

نکاتی در مورد شخصیت عمر سعد

 در صورتی که اصلاً عمر سعد ملعون نمی‌خواست کربلا اتّفاق بیفتد، هیچ وقت آدم خوبی نبوده است از این بازی‌ها هم نخورید که بگویند شیخ بود و مرجع تقلید بود، نخیر عمر سعد قبل از واقعه‌ی کربلا از جمله چهل و چند نفر دروغگوی ملعون کثیفی است که رفتند بر کفر حجر بن عدی شهادت دادند و او اعدام شد. آن کسانی که این کار را کردند بین مردم منفور شدند، چون حجر ویژه بود. راجع به حجر هم صحبت می‌کنم. به بحث کوفه ربط دارد و إن‌شاءالله بحث می‌کنیم که چرا این ملعون‌های داعشی در این همه صحابه او را نبش قبر کردند، چون او نماد دفاع از امیر المؤمنین بود. کسی که نماد دفاع از امیر المؤمنین است، یادآور امیر المؤمنین باشد، این‌ها با او این‌طور می‌کنند. ببینید با اهل بیت پیغمبر چه کردند. إن‌شاءالله این‌ها را بحث می‌کنم.

آفت گرفتار تعلّقات شدن

آن لحظه‌ای که -گوهر حرف‌های ما در این شب‌ها این است- که تعلّق انسانِ حتّی مثال خواهم زد تعلّقات مستحبّ. یعنی یک نفر گرفتار نماز جماعت خود است. نماز جماعت خیلی خوب است ولی وقتی به دستور باشد، نه این‌که بگویند فلان کار واجب است، بگوید: نه نماز جماعت. هر تعلّقی، حتّی مستحب اگر در مقابل حق قرار بگیرد یعنی من برای دل خود انجام می‌دهم نه برای خدا. قربة الی الله، ارضاء لشهوتی و نفسی است یعنی دل من این‌طور می‌خواهد اگر انسان خدایی ناکرده به این‌جا برسد همه‌ی شما دور از محضر شما امثال من کاملاً چهار دست و پای آن‌ها در گل نفس گرفتار شده است این اتّفاق می‌افتد آن لحظه‌ای که بین من و تعلّق من و حق گرفتار می‌شوم کدام را انتخاب بکنم.

دل کندن علمای بزرگ از تعلّقات خود

 از قدما خدا رحمت مرحوم آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی را که بزرگان نقل کردند مثلاً یک گونی از نوشته‌های خود را در آب ریخت. مرحوم علّامه‌ی طباطبایی که می‌گویند خطّاط ویژه‌ای بود تابلوهای خود را در آب انداخت. سعی می‌کردند گرفتار چیزی نباشند. آن کسانی که حاج آقا مجتبی تهرانی (رحمة الله علیه) را می‌شناختند به یاد دارند، همه می‌گفتند: این مرد بخواهد از دنیا برود، سخت‌ترین امتحان او دل کندن از حوزه‌ی او است. ایشان در سال آخر عمر مبارک خود از حوزه بیرون آمد و دیگر دیدن حوزه هم نرفت. با او یک مصاحبه‌ای کردند گفتند: خیلی وقت است به حوزه نمی‌روید؟ گفت: ولش کن. گفت: دل شما تنگ نمی‌شود. گفت: دیگر دل من تنگ نمی‌شود. یعنی آن کسی که دل کند، کسی به حوزه‌ی خود دل ببندد اشکال ندارد ولی در راه خدا باید دل ببندد که بخواهد خدمت بکند، نه این‌که آن لحظه‌ای که می‌خواهند بیایند روح من را قبض بکنند بگویند من داشتم مسجد را توسعه می‌دادم، صبر بکنید آن را بزرگ بکنم؛ هنوز کاشی‌کاری محراب آن تمام نشده است. آن لحظه‌ای که دل انسان مقابل حق‌مداری او بایستد، آن لحظه‌ای است که شیطان بابی انت و امی می‌گوید.

علّت مخالفت عمر سعد در برابر امام حسین

عمر سعد تلاش کرد که کربلا اتّفاق نیفتاد، اصلاً او را تهدید کردند گفتند: تو را عزل می‌کنیم، شمر را بالای سر او آوردند. نگاه بکنید هیچ وقت به حضرت بی‌ادبی نکرده است تا آن لحظه‌ی آخر، گفتگوی آخر قبل از جنگ. نه این‌که آدم خوبی باشد، خوب می‌دانست کشتن پسر پیغمبر ننگ ابدی دارد. کما این‌که یزید سال بعد به عبیدالله بن زیاد گفت: برو به مدینه حمله بکن. گفت: این دیوانه را ببین یزید را گفت- فکر کرده است من پسر پیغمبر را کشتم، حالا هم می‌روم مدینه را به خاک و خون می‌کشم. یکی از این‌ها برای این‌که تاریخ یک نفر را ملعون و منفور بکن کافی است. یعنی می‌دانست امام حسین ارزشمند است. نمی‌خواست. امّا وقتی حضرت به او می‌گوید به تو چه چیز می‌دهند؟ هر چه می‌دهند من بیشتر به تو می‌دهم شفاعت جدّ خود را که می‌دهم این خیلی عجیب است امام می‌تواند شفاعت جدّ خود را تضمین بکند برای عمر سعد پس نمی‌تواند برای من تضمین بکند، این‌قدر سیّد الشّهداء سعه دارد، این‌قدر سفره‌ی او  باز است. هر چه بخواهی به تو می‌دهم. هر چه گفت به تو می‌دهم، گفت: خانه‌ی من را خراب می‌کنند.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه‌ 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیه 25 تا 28.

[3]– الصحیفة السّجادیة، ص 98.