حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/08/03 مصادف با شب دوازدهم محرّم در مسجد جامع ازگل پیرامون مسئله ی نفاق و خطرناک تر از نفاق سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.
برای دریافت صوت این کلیپ اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».
موضوع بحثی که میخواهم ارائه کنم ادامهی بحثی است که به عنوان نفاق و خطرناکتر از نفاق و بررسی سیرهی اهل بیت (علیهم السّلام) به ویژه سیرهی رسول خدا و امیر المؤمنین (صلوات الله علیهما) عرض کردم. چند جلسه سعی میکنم خلاصهی بحثی که مطرح کردم عرض کنم، مقدّماتی عرض میکنم وارد بحث میشوم.
پرداختن قرآن کریم به مسائل مهم
اینکه قرآن کریم این همه آیات برای منافقین دارد قاعدتاً برای این نیست که جریان نفاق یک جریان از بین رفتهی هزار و چهارصد سال پیش باشد و هیچ خطری هم نداشته باشد، تمام شده باشد. اساساً قرآن کریم برای مواردی که پرکاربرد نیست سرمایهگذاری ویژه نمیکند. مثلاً ماجرای ظِهار، در عرب جاهلی وقتی عصبانی میشدند میگفتند پشت شما به همسرشان، یعنی پشت بدن، مثل بالای کمر، بین شانهها، شبیه مادر من است. برای فارسها اگر کسی این را بگوید مهم نیست، برای عرب طلاق معبّد یا طلاق محسوب میشد. مثلاً قاعدهی ظِهار. زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مورد سؤال بود، میآمدند سؤال میکردند، لذا آیهای اشارهای به این موضوع کرده است. الآن مسئلهی روز نیست، کسی هم شانههای همسر خود را با شانههای مادر خود مقایسه نمیکند، کتف همسر خود را با کتف مادر خود مقایسه نمیکند، لذا قرآن هم 50 آیه برای آن نگفته است.
اهمّیّت مسئلهی نفاق در قرآن
امّا برای مسئلهای مثل نفاق صدها آیه داریم، اسم یک سوره منافقون است و چند برابر سورهی منافقون سورهی توبه داریم که قریب به 100 آیه راجع به منافقون دارد، سورهی بقره داریم که 10 تا 13 آیه دارد، انفال داریم، مائده داریم، احزاب داریم. وقتی پرشمار تکرار میشود یعنی جریان نفاق را بشناس، مهم است. لذا بحث جریان نفاق یک بحث مهم است برای همهی دورانها است. آنچه عرض کردیم را خیلی خلاصه در چند جلسه تقدیم میکنم، بعد ادامهی مباحث را تقدیم میکنم. عنوان بحث ما نفاق و خطرناکتر از نفاق است. چون خطرناکتر از نفاق هم داریم، بحث میکنیم که یکی از اهداف سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) برای قیام در برابر یزید جلوگیری از خطرناکتر از نفاق بود. باید بحث برسد تا به آنجا برسیم، پردهای از ابهامات قیام سیّد الشّهداء (علیه السّلام) برای آنهایی که نمیدانند برداشته شود.
عزاداری بنی هاشم
نفس حضور در مجلس اهل بیت خیلی مهم است. اینکه ما در روایات داریم وقتی بنی هاشم به مدینه آمدند مشکی پوشیدند، شوخی است که بیمقداری مثل من خود را جزء عزادارها قلمداد کنند. اهل البیت عزاداری کردند، لباس خشن پوشیدند، لباس سیاه پوشیدند، «لَبِسَ… السَّوَادَ وَ الْمُسُوحَ»،[3] یعنی سیاه و خشن، شروع به عزاداری دائمی، 24 ساعته کردند. شانه به موهای مبارک خود نزدند، آشپزخانهها خاموش بود، چون آنها عزادار بودند. «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْن»، حضرت سجّاد (سلام الله علیه)، «كَانَ… يَعْمَلُ»، یعنی کار دائمی امام سجّاد (سلام الله علیه) این بود. ما شأن دائم گریه کردن امام سجّاد را شنیدهایم، شأن سفرهداری و بانی غذا بودن او را کمتر شنیدهایم. «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (عَلَیهِ السَّلَام) يَعْمَلُ». «كَانَ… يَعْمَلُ» یعنی دائماً، سه وعدهی غذایی کار او بود که «يَعْمَلُ لَهُنَّ»، امام سجّاد (علیه السّلام) برای خانمهای هاشمیّات عزادار «كَانَ… يَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ»، غذا درست میکرد، «لِلْمَأْتَمِ»، چون عزادار بودند. منصب عزاداری منصب امام زین العابدین (علیه السّلام) است.
اهمّیّت مراسم عزاداری
یکی از اسرار اینکه ما خدا را حمد میکنیم، آخر زیارت عاشوراء میگوییم «لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِمْ»،[4] ما هم مصیبت زده هستیم. این خیلی مهم است، ما را هم حساب کردهاند، اذن دادهاند. مرجعی از دنیا برود مراجع برای او مجلس میگیرند، اهل بیت اذن دادهاند ما را هم در مجالس خود راه دادهاند، ما هم برنامه میگیریم، جلسه درست میکنیم، خدمت میکنیم، اکسیر اعظم است. اینکه در روایات آمده در بهشت برای سیّد الشّهداء (علیه السّلام) گریه میکنند، همه میدانند بهشت جز نعمت وجود ندارد، در بهشت که غم نیست، در بهشت که درد نیست. «یَبکی عَلَیهِ مَن فِی الجَنَّة»، یکی از روزیهای تمام بهشتیان گریه بر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است، یعنی غذای بهشتی است. ما در طول عمر خود رزق بهشتی نخوردهایم یک مرتبه خوردهایم، یک مرتبه به ما رسیده، آن هم گریه بر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است.
پررنگ نبودن جریان نفاق در مکّه
قرآن کریم راجع به جریان نفاق معیارهای ویژهای داده است. من چند سؤال بپرسم که مشخّص شود سیر بحث چیست. تعداد منافقین چقدر بود؟ معمولاً فکر میکنیم زیاد نبوده، ولی آیات و روایات نشان میدهند در ماجرای… در مکّه زیاد منافق نداریم، آیاتی از قرآن که بحث نفاق را مطرح میکنند نفاق اخلاقی را میگویند، چرا؟ چون در مکّه سیلی میزدند، اموال را غارت میکردند. چرا باید بگوید من مسلمان هستم که سیلی بخورد، پول او را بگیرند، نتواند ازدواج کند، اموال او را ضبط کنند؟ لذا در مکّه آن کسانی که اسم آنها منافق شده نفاق اخلاقی دارند، یعنی ریا دارند، ضعف نفس دارند، دوست دارند مؤمن باشند همین که به شعب ابوطالب میرسند خسته میشوند، رها میکنند. منظور ما از نفاق اینها نیستند، اینها انسانهای ضعیف هستند. نفاق یعنی آن جریانی که میداند مخالف اسلام است، یا برای اغراض شخصی، یا برای اغراض سیاسی و اجتماعی، باند خود، حزب خود، قریش، یهود، برنامهریزی میکند، برای اینکه بتواند سوء استفاده کند. شما در مکّه این را زیاد نمیبینید چون ضعف اسلام است، اصلاً فشار آوردند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بیرون کردند.
واکنشها بعد از پیروزی اسلام
در مدینه هم چند نفر منافق را فرستادند که ببینند اوضاع مدینه چطور است، امّا گفتند جنگ شود مسلمین را نابود میکنیم و تمام میشود، تعداد ما زیاد است. بعد که مسلمین پیروز شدند آنها حسّاس شدند که خطر دارد جدّی میشود، لذا جذب اسلام بالا رفت. چون بعضی حقّانیّت اسلام را میفهمیدند میگفتند قدرت ندارد، اگر ما طرفدار انقلاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شویم زود شکست میخورد ما را نابود میکنند. بعد که پیروز شد قوّت قلب گرفتند مسلمان شدند، جذب اسلام بالا رفت. یک عدّه هم گفتند ببینیم چه خبر است، شاید منفعتی داشت به ما هم رسید، یک مرتبه قدرت پیدا میکند، استانی را، منصب فرمانداری، منصب استانداری را به ما هم بدهند. بعضی هم نفوذی دشمن بودند.
منافقین در جریان جنگها
روایات ما میگویند وقتی ماجرای احد پیش آمد سپاه اسلام قریب به هزار نفر است، در بدر 300 و خردهای است، به سمت کفّار میروند هنوز جنگ شروع نشده 300 نفر فرار میکنند که روایات ما آنها را منافق قلمداد کرده است. 300 نفر از هزار نفر یعنی 30 درصد، خیلی عدد بزرگی است، 30 درصد نیروهای لشگری یک کشور منافق باشد خیلی جمعیّت زیادی است. این تازه احد است. بعد احزاب پیش آمد مفتضح شدند، هم جذب مؤمنان بیشتر شد هم منفعت طلبها بیشتر پیوستند. خیبر شد یهودیها دیدند کار پیش نمیرود جذب شدند. رسماً پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ازدواج سیاسی با صفیه انجام داد، عموی صفیه همان مرحَب است که امیر المؤمنین (علیه السّلام) در خیبر او را به دو نیم کرد.
زمان درست جنگ خیبر
بعد که حدیبیّه شد… اختلاف است که خیبر قبل از حدیبیّه است یا بعد از حدیبیّه، من معتقد هستم قبل از آن است، از نظر خودم دارم درست میگویم. اینکه چرا در مورد خیبر اختلاف است که قبل از آن است یا بعد از آن است برای ترور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، میخواستند شهادت پیغمبر را از گردن متّهم اصلی بردارند به گردن یهود بیندازند گفتند یهودیها در خیبر به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سم دادهاند. بعد دیدند اگر بگویند قرن پنج هجری پیغمبر سم خورده یازده هجری شهید شده خیلی فاصله زیاد است، سعی کردند تاریخ خیبر را جلو بیندازند. تا نزدیک سال هشتم بردند بگویند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو سه سال بیشتر مسموم نبود. جریانی داشت.
منافقین بعد از فتح مکّه
در حدیبیّه که رسماً اسلام را پذیرفتند، «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً»،[5] جمعیّت به سمت اسلام بیشتر شد. فتح مکّه که رخ داد هم یهود در خیبر، هم قریش در فتح مکّه منهدم شد. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم میداند کسی مثل ابوسفیان منافق است امّا به دلایلی – که میخواهم سؤال آن را مطرح کنم که به آن بپردازیم- پذیرفت که اینها ظاهراً منافقانه بگویند ما مسلمان هستیم. اگر 30 درصد جامعهی نظامی آن زمان که اصل مسلمین بودند در آنها نفاق وجود داشت به خاطر انگیزهای که بود، بعد از فتح مکّه خیلی جمعیّت بیش از اینها است. لذا شما میبینید آیات فراوانی مثل سورهی توبه که برای سال 9 هجری، سال بعد از فتح مکّه است وجود دارد، قرآن کریم یک سوره را به منافقین با بیش از 120 آیه اختصاص میدهد. یعنی خطر جریان نفاق دارد بیشتر میشود، شروع به بحث و توصیف کردن آنها میکند.
طرح مباحث
سؤالهایی که به آنها میپردازیم، طرح مسئله میکنیم، چرا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منافقین را افشاء نکرد؟ چرا رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منافقین را فاش نکرد؟ برای شناساندن منافقین به مردم چه کرد؟ کمکاری کرد؟ میدانید شیعهها معتقد هستند جریان نفاق بعد از پیغمبر خیلی کارها انجام داد. چرا پیغمبر پیشبینی نکرد؟ ما میگوییم قطعاً پیشبینی کرد. یکی از مباحث ما این است که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه کاری انجام داد، چه کاری انجام داد که این خط را روشن کند. از آن طرف در جامعهای که جمعیّت زیادی طرفدار یک فکر است شما رسماً وارد آنها شوید بخواهید با آنها مبارزه کنید علیه شما موضع میگیرند. باید طیفبندی جریان نفاق هم بحث شود. خیلی مختصر ببینیم قرآن کریم چه اوصافی برای منافقین ذکر میکند تا بعد هم به روایات پیغمبر برسیم، نمونههای اصلی منافقین را هم با هم بررسی کنیم، ببینیم روش آنها چه بود. اینها از این جهت مهم است امروز هم شما بخواهید جریان نفاق را بشناسید همین کلّّیات را در آنها هم میبینید، کلّیات است.
وضعیّت سپاه اسلام در جنگ بدر
قرآن کریم وقتی میخواهد به جریان نفاق برسد چند نکته میگوید، اوّلین نکته این است که جریان نفاق تمام تلاش خود را میکند از آنجایی که ضربهی سنگینی خورده انتقام بگیرد. جریان نفاق کجا ضربهی سنگینی خورد؟ از تقدّس پیغمبر. چون اسلام در بدر وقتی پیروز شد اصلاً ارتشی نداشت، چند اسب و یک شتر، 300 نفر، نسبت بگیرید، یعنی زرهی اسلام به پیاده نظام آن، 313 نفر باشند 309 پیاده و چهار نفر سواره، اینکه اصلاً زرهی نیست. به تعداد 313 نفر، عدد مشهور جنگ بدر، مسلمانها چوب نداشتند چماق جلوی دشمن به دست بگیرند، 10 عدد شمشیر داشتند که این شمشیرها را نعلبندهای مدینه درست کرده بودند. سیستم نظامی با سیستم نعلبندی فرق میکند، نعل را میکوبند کفش اسب خود میکنند، ولی شمشیر باید تیز باشد، سبک باشد، مقاوم باشد، تاب نداشته باشد، صنعت نظامی اوج پیشرفت یک صنعت است. شمشیرهای آنها میشکست، اینکه بعضی نقلها گفته در بدر برای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) ذوالفقار نازل شد برای این بود که شمشیر او شکست، بعضی هم البتّه گفتهاند که در احد نازل شد. آنها از نیروی نظامی مسلمین که شکست نخورده بودند، مسلمانها چیزی نداشتند، نه جمعیّتی، نه عدّهای، نه عُدّهای، از چه چیزی شکست خوردند؟ از ایمان. از رهبری که وقتی میگفت آنجا باید بروید همه میرفتند.
صلح حدیبیّه
اصلاً در صلح حدیبیّه آمدند با پیغمبر از طرف کفّار مکّه مذاکره کنند، آمدند دیدند یک گوشهای روی زمین، مسلمانها روی خاک شیرجه میزنند، این عبادت جدید مسلمانها است؟ اینها چه میکنند؟ گفتند: پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است دارد وضو میگیرد، اینها برای اینکه آب وضوی پیغمبر به زمین نریزد شیرجه میزنند قطرات آب او را به تبرّک بردارند. برگشت و بحث نکرد. گفتند: کجا میروی؟ به دیدار برو. گفت: من میروم خبر بدهم شما زن و شراب و گوشت شتر و کباب فیله میبرید فرار میکنند، سربازهای او آب وضوی او را نمیگذارند به زمین بریزد، میگذارند خون او ریخته شود؟ نمیشود با او جنگید. لذا صلح حدیبیّه اتّفاق افتاد، دیدند جنگ فایده ندارد. چه چیزی باعث پیروزی مسلمین شد؟ نه عدّه و نه عُدّه، نه موشک بالستیک داشتند نه بمب اتمی داشتند، نیروی اصلی ایمان بود، تقدّس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که این کار باید بشود و میشد.
صحابهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اینکه دیدهاید در جنگهای اسلامی سه نفر، چهار نفر تشنه هستند، میروند به اوّلی آب بدهند میگوید به دومی بده. یکی از ظلمهایی که به ما شیعیان شده اینکه ما نسبت به صحابهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصوّر میکنیم تمام یاران پیغمبر بد بودند، این هم ظلم به پیغمبر است هم ظلم به یاران خوب است. قرآن کریم چطور به دست ما رسید؟ قطعاً بعضی از صحابه که کم نیستند خیانت کردند، نفاق ورزیدند، سقیفهسازی کردند، جلوی دستور پیغمبر را گرفتند، نگذاشتند غدیر اجرا شود، امّا همه نبودند.
آیات فراوانی در قرآن دربارهی… «أولَئِکَ هُمُ الصَّابِرون»، «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»،[6] «أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»،[7] یک نفر را که نمیگوید. کسانی که ایمان آوردند خانهی خود را در اختیار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشتند، جنگیدند. دامادی داریم که یک شب آمد… مگر میشود کسی ایمان نداشته باشد اینطور باشد؟ شب زفاف او است صبح غسل نکرده به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ملحق میشود شهید میشود، غسیل الملائکه میشود، مگر میشود بیایمان کسی اینطور باشد؟ ماه عسل را رها کند و برود بجنگد؟ بدون ایمان نمیشود. این ظلم است کسی تصوّر کند یاران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه بد بودند، خام فکری است اگر فکر کند که همه خوب بودند. هم خوب بود هم بد بود، منتها خواصّ بدها متأسّفانه پیروز شدند، نگذاشتند همهی آرمانهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) محقّق شود.
تلاش برای از بین بردن تقدّس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
قرآن میفرماید آنها دنبال این هستند که رأس را تخریب کنند، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تخریب کنند، اگر پیغمبر را تخریب کنند، تقدّس او را بشکنند، این قوّت از بین میرود، پیغمبر مثل یک انسان معمولی شود. انسان معمولی بیانیّه داده که فلان کار را انجام دهید، بیانیّه داده که داده، برای خود گفته، تقدّسی ندارد. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی در سطح بقیّه شود چیزی گفته، گفته که گفته، او اینطور فهمیده ما هم اینطور فهمیدیم، هم عرض میشود. تلاش جدّی کردند.
منافقین در جنگ تبوک
اصلاً قرآن میفرماید: عدّهای از منافقین آمدند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند به ما اجازه میدهی به تبوک نیاییم؟ گفت: بله، شما نمیخواهد بیایید. قرآن هم از پیغمبر تجلیل میکند که کار درستی انجام دادی نگذاشتی اینها بیایند، چون اگر اینها میآمدند اینقدر گلایه میکردند که تمام مجاهدها را برمیگرداندند، پشیمان میکردند. «وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»، یک عدّه هم بودند که نگاه آنها به دهان منافقین بود، میخواستند زود تغییر عقیده بدهند. آیه 47 سورهی توبه است: «لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ»، اگر آنهایی که اجازه گرفتند و پیغمبر هم گفت شما نمیخواهد بیایید، «لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ»، اگر آنها با شما میآمدند، «ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً»، جز سستی و فتنه کاری انجام نمیدادند. «وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ»، فتنهگری میکردند. «وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»، شما هم یک عدّه داشتید…
این نشان میدهد جریان نفاق یک حزب است، یک جریان در جامعه است، توان گفتمانسازی دارد، توان رسانهای دارد و بعد هم میتواند کاری انجام دهد مردم تحت تأثیر قرار بگیرند. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگوید: شما نمیخواهد بیایید، اجازه میدهم نیایید، میدانم کار دارید، شما اهل بندگی هستید، الآن کاری برای شما پیش آمده، عروسی فرزندان شما است نمیخواهید بیایید، میدانم. افشاء نمیکند، عرض خواهیم کرد که چرا. میگوید: میدانم شما خیلی انسانهای خوبی هستید، الآن وقت ندارید وگرنه خیلی در راه دین تلاش میکنید. میگوید کار خوبی انجام دادی، چون اگر میآمدند اینقدر پشت سر تو حرف میزدند یک عدّه هم گوش میکردند. یعنی جریان نفاق جریان اهل شانتاژ است، میتواند فضای رسانهای کشور را در اختیار بگیرد. «فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»، لذا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم میگوید نمیخواهد بیایید. این گفتمانسازی خیلی پررنگ است، یک نمونه که همهی شما شنیدهاید را عرض کنم. این برای دوران پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، اگر بگوییم امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است عدّهای در مورد او اختلاف داشتند، ولو در مورد حکومت او، یکی میگفت این خلیفه است، یکی میگفت او خلیفه است، علی جوان است، از این شبهاتی که میکردند. در مورد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که اختلافی نیست، دورهای است که رسول خدا در اوج اقتدار است.
قدرت داشتن جریان نفاق
این فاجعه در جامعهی اسلامی دربارهی علماء هم اتّفاق نمیافتد که راجع به ناموس مرجع تقلید این حرفها در جامعه پخش شود. اگر آیه قرآن نمیگفت باورکردنی نبود که به ناموس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تهمت فحشاء زدند. بعد این را اینقدر منتشر کردند که فایدهای ندارد پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالای منبر بیاید و بگوید چرا دروغ میبندید. پس این جریان نفاق خیلی قوی است، رسماً قدرت رسانهای دارد. از کجا میگویم قدرت رسانهای دارد و حزب پشت آن است؟ چون دو جریان با چند شاعر در آن وجود دارد. شاعر در صدر اسلام یعنی رسانه، یعنی ماهواره، یعنی تلویزیون، برد داشت. عربها یک بیت شعر را… پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی در جنگ طرف مقابل یک شعار میداد بلافاصله به شعراء میفرمود که پاسخ او را به شعر بدهید. گفتند «أَعلی هُبَل»، بت هُبَل اعلی است، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بلافاصله فرمود: جواب بدهید، آنها جواب دادند: «الله أَعلی وَ أَجَلّ». چرا گفت جواب بدهید؟ یعنی اجازه ندهید که در جامعه رسانهای فتنهگری کند کفریّات به گوش مردم برساند، اثر میگذارد.
ماجرای تهمت به همسر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در جریان تهمت به همسر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شیعه و سنّی سر اینکه زن چه کسی بود اختلاف دارند، امّا اینکه آیه قرآن میفرماید به همسر پیغمبر تهمت زدند، خدا آیه نازل کرد که آن زن خطا نکرده است. مهمتر از اینکه آن زن خطا نکرده این است که اینقدر جریان نفاق مصرّ است که تقدّس بشکند، شما نگاه میکنید دست به سمت پررنگترین خطوط قرمز پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میبرند، هم خود او و هم همسر او. خود او در جریان ازدواج با همسر پسر خوانده که چه صحبتهایی کردند، همسر او هم که یک زن شوهردار محسوب میشود. شاعر دارند، رسانه دارند. وقتی آیه نازل میشود هم پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمیتواند مجازات کند، یعنی آنها را جمع میکند میگوید قرآن فرمود، خدا فرمود که آن زن گناهی ندارد. با کسانی که تهمت زدند، بیحرمتی کردند چه کنیم؟ آن شاعر خزرجی است، اوسیها گفتند: یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گردن او را بشکنیم؟ خزرجیها گفتند: گردن بشکنید سر شما را میشکنیم، با هم درگیر شدند. یعنی حواس آنها نیست، اوسی و خزرجی چیست؟ آبی و قرمز چیست؟ چپ و راست چیست؟ اینجا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جسارت شده است. درگیری اینقدر بالا گرفت که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت بروید، یعنی میبیند زمینه برای احقاق حق وجود ندارد. جریان نفاق در جامعه ریشه دارد و اوّلین هدف شکستن او است، او را بشکنیم.
اهداف جریان نفاق بعد از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بعد از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همهی هدفها سمت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، چون علی (سلام الله علیه) شخصیّت جدایی از پیغمبر نیست، یک تکرار کامل وجود پیغمبر است، کپی برابر اصل است، نفس الرّسول است، لذا او باید تخریب شود. به این هم میپردازیم. بعد از او هم نگاه میکنند عَلَم دست چه کسی است. آنها از علمدار آسیب دیدهاند، از تقدّس علمدار آسیب دیدهاند، ضرر کردهاند. شما نگاه میکنید در قم پیش امام رضا (علیه السّلام) میآیند میگویند مسائل دینی خود را از چه کسی بپرسیم؟ میفرماید: از یونس بن عبد الرّحمن. صریح حرف امام رضا (سلام الله علیه) است. یک جریانی پیدا میشوند میگویند پشت سر یونس نماز نخوانید. کسی که عَلَم در دست او است را تخریب کنید چون او ما را نابود میکند. اگر جامعه منسجم پشت سر علمدار برود، اگر در جامعه حرف امیر المؤمنین (سلام الله علیه) را گوش میکردند که نوبت به معاویه نمیرسید، نوبت به جملیها نمیرسید، نوبت به خوارج نمیرسید اشعث بیاید جریانداری کند. این برای غربت علمدار است که اشعث بلند میشود و 12 هزار نفر را از سپاه حضرت خارج میکند. لذا میگوید اصلی را تخریب کنید. منافق این کار را انجام میدهد به هیچ وجه به انسانهای عادی کاری ندارد، میگوید هزینهی خود، انرژی خود را نگه دارید علمدار را تخریب کنید، جبههی فرماندهی را تخریب کنید، او را تخریب کنید همه را تخریب کردهاید، تمام میشود، لذا همهی هدف متوجّه او است.
قرآن میفرماید: تیر تهمت آنها اوّل از همه سمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، اگر علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) را هم بعداً تخریب کردند برای این بود که میخواستند پیغمبر را تخریب کنند. میدیدند تخریب پیغمبر پردهدری است و مردم نفاق آنها را متوجّه میشوند. یک نفر که میگوید من مسلمان هستم منافق است که نمیتواند بگوید من پیغمبر را قبول ندارم. امّا همهی آن پیغمبر در وجود امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، بعد از پیغمبر او را تخریب میکند که در واقع پیغمبر را تخریب کند، بگوید من با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشکل ندارم، من یک اختلاف شخصی با علی دارم.
ذکر مصیبت اهل بیت (علیهم السّلام)
این ایّام ایّام بسیار سختی است. سیّد بن طاووس برای دیشب در اقبال نوشته که هیچ شبی مثل دیشب به آل پیغمبر نگذشته است. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «كَانَ أَبِي إِبْرَاهِيمُ (عَلَیهِ السَّلَام) غَيُوراً»،[8] پدر من ابراهیم غیور بود. «وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ»، من از او خیلی غیورتر هستم. روایاتی را فراموش نکردیم که وقتی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخواهد مردی مثل جابر را به محضر زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) ببرد وقتی اذن ورود میگیرد سه مرتبه میگوید زهرا جان جابر با من است، محیّا هستی وارد شویم؟ نابینا به مجلس زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) وارد میشود، اینقدر این بانو عفیف است میفرماید نمیخواهم صدای نفسهای من را حس کند، مخفی میشود. این جریان نفاق وقتی میخواهد با پسر پیغمبر بجنگد نمیتواند بگوید ما کافر هستیم، میگوید ما مسلمان هستیم، لذا تلاش میکند اهل بیت پیغمبر را معاذ الله کافر تلقّی کند، مثل جنگ با کفّار با آنها برخورد میکند.
عبارت حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) را میگویم، خدا میداند اگر بعضی چیزهایی که در مقاتل به وفور نوشتهاند انسان بتواند فقط تصوّر کند بعید است بتواند سالم باشد، کدورت کسی مثل من بوده که تا حالا دوام آوردهام. اگر یک موتور سواری بخواهد کیف خانمی را بدزدد که سرعت دارد کیف را میدزدد، ولی سرعت او باعث میشود که آن زن را با صورت به زمین میزند. مقاتل نوشتهاند آنها پیاده حمله نکردند، آنها با دختر بچّهها با اسب حمله کردند. برای اینکه چادرها را بکشند آنها را روی زمین پخش میکردند.
حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) دو سه جمله دارد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی جنگی میشد اسیر میآوردند، از این اسیرها بعضی بزرگزاده که بودند امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرمود اینها را جدا کنید، اینها حرمت داشتند، ولو کافر بودند محترم بودند، عزّت داشتند. فرمود: «وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلَاتٍ»،[9] اینها عزیزان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند با آنها اینطور رفتار شد. «سُبِيَ أَهْلُكَ كَالعَبِيدِ». «وَ صُفِّدُوا فِي الْحَدِيدِ»، به گردن این دختر بچّهها آهن بستند. «يُطَافُ بِهِمْ فِي الْأَسْوَاقِ»، زینب رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، زینت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را در بازارها گرداندند.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیه 25 تا 28.
[3]– وسائل الشّيعة، ج 3، ص 238.
[4]– بحار الأنوار، ج 98، ص 293.
[5]– سورهی فتح، آیه 1.
[6]– سورهی حجرات، آیه 15.
[7]– سورهی توبه، آیه 20.
[8]– من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 444.
[9]– بحار الأنوار، ج 98، ص 241.