حجت الاسلام کاشانی روز پنجشنبه مورخ 1 مهر ماه 1400 در اجتماع جاماندگان اربعین حسینی هیئت آیین حسینی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به سخنرانی پیرامون مسئله ی «دینداری باید موجب تغییر رفتار در ما گردد» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این برنامه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به پیشگاهِ حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض تسلیت به ساحتِ مقدّسهی صاحب عزا، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
هدیه به پیشگاه همهی شهدا، امام شهیدان، شهدای مدافع حرم، بویژه شهدای ارتش و نیروی هوایی… که واقعاً این دو سال اخیر، با همهی سختیهایی که بیماری کرونا داشته است، این از الطاف خفیّهی الهی بوده است که هم قدر این عزیزان بیشتر شناخته بشود، هم به تعبیرِ امیرشان «پادگانها حسینیه بشود»، ما و این عزیزان نمیتوانیم شکرِ این نعمت را بجا بیاوریم، برای شادی ارواح طیّبهی همهی شهدا، بویژه شهدای ارتش و نیروی هوایی هم صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
در این چند جلسهای که در محضر شما هستم، یکی از موضوعات بسیار بسیار مهمی که چند سالی است بنده آن را دنبال میکنم و سعی میکنم عرایض بنده هم قطعاتِ یک پازل باشد، این است که ما یک بررسی کنیم و ببینیم که داشتههای دینی خودمان را از کجا آوردهایم.
یک قانون «از کجا آوردهاید؟» بود که نسبت به مسائل مالی بود و برخی از مسئولان، که خیلی از جاها هم موفق اجراء نشد، یا حداقل تصویرِ اجرای موفقِ این طرح به مردم نرسید.
اما حال ما ببینیم که عقایدمان را از کجا آوردهایم؟
برای چه دینداری میکنیم؟
برای چه ما دینداری میکنیم؟ دینداری میکنیم که سعادتمند بشویم، دینی که برای ما سعادت بهمراه نداشته باشد معلوم است که دین نیست، آن تعصبات و اوهامی شبیه به حرفهایی است که بتپرستها میزدند که میگفتند چون پدرانمان اینطور بودند ما هم همینطور هستیم؛ مسلّماً این کار که فایدهای ندارد.
دین اگر دین است باید حتماً باعثِ سعادت بشود، دین اگر دین است باید رفتارِ ما را در دنیا تغییر بدهد، دین اگر دین است باید عطوفت و مهربانی بهمراه داشته باشد، دینی که مردم را خشن کند، معلوم است که ایراد دارد، چون بغض فقط «فی الله» است. یکی از نگرانیهای ما از بعضی از هیئتهای مذهبی این است که گاهی هیئتیهایی میبینیم که زبان و مشت اینها زود گرهکرده است که گاهی بر علیه شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مصرف بشود.
هیئتی که در آن هیئت تولّی تقویت نشود، معلوم است که تدیّن و تولّی در آن هیئت ایراد دارد، هر کدام از اینها بابِ موسعی است که واردِ آنها نمیشوم.
نکتهی بعدی این است که این دینی که باید سعادت بهمراه داشته باشد، این دینی که باید مهربانی بینِ مؤمنین بهمراه داشته باشد که عنوانِ آن «تَوَلّی» است…
الآن شما هیچ کسی را پیدا نمیکنید که بگوید من با امام حسین علیه السلام خوب نیستم، اگر شما الآن منافقین را هم پیدا کنید و بیاورید، همهی آنها میگویند که ما فدایی امام حسین علیه السلام هستیم. الآن کسی در جامعه ما جرأت ندارد که بگوید من دشمنِ امام حسین علیه السلام هستم، یعنی اگر هم باشد اصلاً جرأتِ این کار وجود ندارد.
تولّی که ولایت نیست، تولّی یعنی مهربانی و عطوفت، آن هم ابرازِ محبّت، نه فقط محبّت قلبی، چون برای بابِ تفعّل است نسبت به مؤمنان، که قدرِ متیقّنِ آن شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، یک سطحِ پایینترِ آن جبههی مبارزه مستضعفان در مقابلهی با مستکبران است، در سطح دیگری کلّیت مسلمین است، مثلاً اگر ما ببینیم که یک مسلمانی در یک جای دیگری هم در ظلم است.
دین باید ما را هم سعادتمند کند، هم حداقل این است که ما را نسبت به یکدیگر مهربان کند. این مطلب را برای این موضوع میگویم که شما در فضای مجازی گاهی زیاد میبینید که براحتی نسبت به هم پرش و جهش میشود، پس معلوم میشود که این دینداری هنوز درست نیست که به یکدیگر میپرند، در حالی که باید قربان صدقهی یکدیگر بروند، شبیهِ آن چیزی که در مسیرِ نجف به کربلا رخ میدهد، البته ممکن است آنجا هم کسی مانند من کجسلیقگی کند و کار را خراب کند.
دین باید قدمت داشته باشد
در کنارِ اینها دین باید از قدیم به ما رسیده باشد، یعنی ما روی تبلیغات غلط به وهابیها «سَلَفی» گفتهایم، حال اگر من بگویم که ما باید سلفی باشیم، میتواند فردا تیتر روزنامهها و خبرگزاریها بشود که فلانی گفته است که ما باید سلفی باشیم!
البته الآن توضیح میدهم و عرض میکنم.
اولین مشکل این است که وهابیت سلفی نیستند، اتفاقا یک نویسندهی برجستهای به نام «رائِد سَمهُوری» کتابی به نام «السَلَفُ المُتَخَیَّل» دارد، یعنی اینها اصلاً سلفی نیستند.
سلفی یعنی ما باید دین خودمان را از قدیم بگیریم، مسلّماً قرار نیست ما بنشینیم و دینی بسازیم، یعنی ما باید دین خودمان را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و قرآن کریم بگیریم، پس باید دین را از گذشتگانمان بگیریم، لذا درست این است که ما سلفی باشیم، سلف به معنای گذشتگان است، اینجا منظور از گذشته «کهنه» نیست، هر چیزی که بوی نا بدهد مقدّس نیست، گاهی مثلاً میگویند عزاداری سنّتی، بعد میگوید منظور من از عزاداری سنّتی سبک حاج فلانی پنجاه سال قبل است!
حاج فلانِ پنجاه سال قبل، زمان خودش نو میخوانده است، امروز هم ایرادی ندارد که کسی نو بخواند، باید قواعد را رعایت کند، دون شأن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نباشد و ادبیات کار فاخر باشد و چیزهای دیگری که الآن قصد مطرح کردن آن را ندارم.
اینکه میگویم «دین باید برای گذشته باشد» نه اینکه حتماً باید قدیمی باشد، قدیمی بودن ارزش نیست، اما نسبت به دین، ما مؤمنِ به نبوّتِ نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، لذا باید کلمات او را، قرآنی که به او وحی شده، و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که مسیر دین نبوی را تبیین کردهاند، باید از آن بزرگواران بگیریم.
لذا خیلی مهم است که ما عقایدمان را بازرسی و وارسی کنیم و ببینیم که آیا ما دین خودمان را از اهل البیت سلام الله علیهم أجمعین گرفتهایم یا بعداً تولید کردهایم؟
پدیدهای به نام اربعین حسینی
داخل پرانتز عرض میکنم که مثلاً ما گاهی مناسبت تولید کردهایم، بعد که بروی و جستجو کنی این مناسبت را در گذشته نمیبینی و دچار گرفتاری میشوی.
البته این مطلب را هم بگویم که همه جا هم لازم نیست که مسئله قدیمی باشد، برای اینکه شاید در ذهن عزیزان باشد این را هم عرض میکنم که مثلاً این اربعینی که الآن ما از آن جا ماندهایم و خیلی هم از این موضوع ناراحت هستیم، این اتفاق یک پدیدهی نویی هست، این پدیده بصورت خاص از روایات برداشت نشده است، پیادهروی برای زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای همهی ایام سال روایت دارد، خدمت به زوّار و شیعیان هم تولّی است که عرض کردم روایت دارد، زیارت اربعین بصورت خاص خیلی کمتر از نیمه شعبان و عرفه و عاشورا روایت دارد، اما این اتفاقی که الآن در حال رخ دادن است…
این موضوع خیلی مهم نیست که آیا اربعین سر مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به بدن شرف حضرت ملحق شد یا نشد و یک روز دیگری بوده است.
این اتفاق اربعینِ فعلی یک اتفاق دیگری است که جزئیات عمل را از دین گرفته است ولی میتوانست این شکلی که شما الآن در اربعین میبینید در عاشورا هم رخ دهد، میتوانست ایام عرفه رخ دهد، حال آیا اخلاصِ حاجی نوری رضوان الله تعالی علیه بوده است یا عنایتِ خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بوده است، یا مشیّت الهی بوده است، این اتفاق در ایام اربعین رخ داده است، این اتفاقی که الآن شما میبینید، این میزان از مهربانی مردم، این موضوع دستور خاص ندارد که فقط در ایام اربعین باشد، این موضوع میتواند در هر زمانی رخ دهد، کمااینکه خودِ شیعیان عزیز عراق هفت یا هشت مورد کوچکتر از این رخداد اربعین را در طول سال دارند، ولی هیچ کدام مانند اربعین نگرفته است، با اینکه آنها مناسبتهای مهمتری هم هستند.
حال در مورد اربعین صحبت خواهم کرد که در ذهن شما نیاید که این موضوع یک چیزِ جدید است، برای ما هم اصلاً مهم نیست که سر مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بر طبق نقلهایی که شاید من هم قویتر بدانم در اربعین ملحق شده باشد یا نشده باشد. خودِ اربعین اصلی سی سال قبل مانند الآن اهمیّت نداشت، بعداً راجع به این موضوع صحبت خواهم کرد، اما فعلاً روی بحث عقیده برمیگردم و با مَناسب کاری ندارم.
باید دینِ خود را عَرضه کنیم
ما باید عقیدهی خودمان را از سلف و گذشتگانمان، بصورت خاص از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و از دینداران باتقوا از شاگردان بیواسطهی ائمه علیهم السلام بگیریم.
اگر روزی این موضوع رخ دهد که ما عقاید و باورهایمان را به میان بیاوریم و بنویسیم و بعد نزد عالم برجستهای برویم و بگوییم: این باورها را چک کنید و ببینید چقدر از آنها مطابق آن چیزی است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودهاند، ممکن است درصدی از آنها اینطور نباشد.
از کجا بفهمیم این دینی که داریم که قرار است ما را سعادتمند کند و بین ما تولّی ایجاد کند و صدها خدمت دیگر کند، الآن این همان چیزی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آوردهاند؟ مخصوصاً که علائمِ اینکه با آن دین، ولو یک درصد، فاصله داشته باشد زیاد است!
یعنی رفتار من و رفتار بعضیها ممکن است نشان بدهد که انگار در این تدیّن سعادتی هم نیست، مثلاً اگر آمار ازدواج و طلاق را نگاه کنیم شاید با جوامع بیدین فاصله داشته باشد ولی نسبت به بایدها و نبایدها خیلی فاصله دارد، این به ما علامت میدهد که شما برگردید و بازرسی کنید که افکار شما از کجا آمده است؟
حال بخواهیم ببینیم که افکار از کجا آمده است، ما که هیچ کدام نبودهایم که وقایع صدر اسلام را ببینیم، همین الآن ما نمیدانیم در افغانستان چه اتفاقی در حال رخ دادن است، همین الآن نمیدانیم در گرجستان که ایرانیها را راه نمیدهند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، من که سفر نکردهام، حتّی اگر به آنجا هم بروی و ببینی، درواقع از زاویه دید خودت نگاه میکنی. این که معاصر است!
همین جمعیتی که اینجا نشسته است، اگر دوربینی را در کنار من بگذارند و زاویهی آن را ببندند، میتواند تصویر جمعیت را سی هزار نفر نشان بدهد، اگر قدری ارتفاع بدهند و آن قسمت خالی عقب را هم نشان بدهند میتوانند جمعیت را نصفِ جمعیتی که الآن هست نشان بدهد.
اینکه با کدام زاویه دید نگاه کنید هم مهم است، یعنی لزومی هم ندارد که فکر کنیم ما فقط حضور نداشتهایم، اگر حضور هم داشته باشیم لزوماً توصیفمان ممکن است دقیق نباشد؛ حال یک مشکل هم داریم و آن هم این است که مسئله برای هزار و چهارصد سال قبل هم هست!
با چه اجازهای به یکدیگر نسبت میدهیم؟
دو سه سال است که من روی این پروژه کار میکنم، دشمن دقیقاً دست روی یک نقطهی ضعف ما گذاشته است و ما را دائماً بمباران میکند، به نظر بنده سالهای اخیر و چندماه اخیر دینداران و هیئتیها را هم کاملاً درگیر کرده است.
هرچه بین ما گسست ایجاد بشود به نفع دشمن است، این اتفاق هم در حال رخ دادن است.
دینداری و عقاید و افکار ما باید از سلفمان گرفته بشود، این موضوع را ساده نگیرید، وقتی یک نفر کامنت میگذارد و فسقِ یک نفر دیگری را اعلام میکند که یک امرِ شوخی نیست، اینها هزار مرحله دارد، ولی الآن براحتی راجع به یکدیگر اظهار نظر میکنند.
مانند بعضی از اشتباهاتی که در رفتن زائران به کربلا از این طرف، بیانصافیِ عجیبِ دولتِ عراق هم از آن طرف، اطلاعات ما هم کامل نیست، حال شما فضای مجازی را ببینید! فحشهایی که به یکدیگر میدهند، نسبتهایی که به یکدیگر میدهند، متوکل عباسی… الآن هم من اصلاً نمیخواهم بگویم که هست یا نیست، نسبتِ متوکل عباسی دادن به یک نفر، نهایتِ فحش است. چه کسی هم این فحش را میدهد؟ ریشدارِ هیئتی! شاید هم بگوییم اصلاً درست میگوید، من فعلاً با این موضوع کاری ندارم، اما تو عقاید خودت را از کجا آوردهای که به تو اجازه میدهد به یک شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چنین نسبتی بدهی؟ اگر میتوانی این عقیده را ثابت کنی بگو که ما هم بگوییم… البته بنده هم جزو معترضان هستم، آنهایی که بنده و فضای صفحاتِ مرا میدانند، میدانند که نسبت به بد عمل کردنِ برخی از مسئولان داخلی چندین مرتبه اعتراض کردهام. اما اعتراض یک بحث است و اینکه به یک شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعضی اوقات سی سال هم سابقهی جهاد دارد نسبتِ متوکل عباسی بودن را بدهی…
الآن هم فعلاً مسئلهی من دفاع از آن شخص نیست، دیدم فرصت خیلی خوبی است که این پروژهی دو ساله که بخشی از آن هم فاطمیهی دو سال قبل در همین جلسه گفتهام، دیدم وقتِ این موضوع است، هنوز این درد وجود دارد، این دین را از کجا آوردهای که به تو اجازه میدهد به شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «متوکل عباسی» بگویی؟ با کدام سند؟
پس باید بازرسی و وارسی بشود، اگر دین گفته است که به کسی چنین نسبتی بدهید که باید این کار را کنید، اما اگر نگفته باشد، دیگر نسبتی بدتر از «متوکل عباسی» نیست، اگر به کسی نسبت دزدی و غیرحلالزادگی بدهند خیلی کمتر از چنین نسبتی است، اصلاً نمیشود به این راحتی چیزی را کنارِ متوکل عباسی گذاشت.
این مقدمهی عرض ماست که ما باید دین را از کجا بیاوریم که خیال ما راحت باشد که این دین به ما سعادت میدهد و این دینداری ثمره دارد و دنیای من را درست میکند و آخرت مرا میسازد؟ وگرنه دین به چه دردی میخورد؟
عرض کردیم که باید به سراغ سلفمان برویم، باید سلفی بشویم، البته به آن معنایی که توضیح دادم، یعنی باید برویم و دین را از صاحب دین بگیریم.
لذا معمولاً هر چیزی که جدید ساخته شده باشد (البته واضح است که منظور بنده تکنولوژی نیست و افکار دینی است) و مستند به گذشته نباشد، یعنی آیه یا روایت معتبر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یا عقلِ قطعی، شما باید در آن شک کنید و نمیشود نام آن را دین گذاشت، این همه آدم افکاری دارند و دینی هم نیست، ما هم که کسی را زور نمیکنیم، هر کسی هر فکری که میخواهد داشته باشد، خودِ آن شخص میداند و خدا.
مسئلهی «اختلاف روایت»
دین را باید از گذشته گرفت اما نکته اینجاست که ما که نبودهایم که گذشته را ببینیم، همین الآن عرض کردم که ما هستیم و آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودهاند، یعنی روایت و خبر و نقلی که فرمودهاند.
حال در اینجا مشکلاتی پیش میآید. یکی از مهمترینِ آن مشکلات «اختلاف روایات» است.
میدانید که مسئلهی «اختلاف روایات» یکی از اساسیترین موضوعات ریزش در تشیع است، اگر «التهذیب» شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه را نگاه کنید میبینید که میفرمایند: من بخاطر اینکه یک عالم شیعه زیدی شد این کتاب را نوشتهام.
یعنی یک مجتهدی نتوانست شبهه را پاسخ بدهد و از تشیّع خارج شد، برای همین من این کتاب را نوشتم.
مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه هم نه برای اینکه یک شیعه خارج شده است، ولی برای مسئلهی اختلاف روایات که الآن توضیح میدهم، کتاب «الکافی» را نوشتهاند؛ حل نشد، بعد شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه کتاب «استبصار» را برای همین مشکلِ اختلاف روایات نوشتهاند. اگر کتاب «من لا یحضر» مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه را ببینید، در مقدمه متوجه خواهید شد که مسئلهی ایشان هم همین است.
مسئلهی اختلاف روایت این است که وقتی به دنبال این هستیم که بگوییم دین را باید امام صادق علیه السلام فرموده باشند، و الآن فقط سه نقل از امام صادق علیه السلام با سه معنای متفاوت هست، حال کدام قولِ امام صادق علیه السلام است و کدامیک نیست؟
آن قولی که قول امام صادق سلام الله علیه است در تقیّه صادر شده است یا مثلاً در حالِ بیانِ احکام؟
اینجاست که اختلاف نظر پیش میآید، و کمتر مسئلهای در موضوعات اعتقادی و احکام هست که اخبار نقل شده ضد و نقیض هم نباشند، لذا خریط فن لازم است که تشخیص بدهد، منتها ما با چه چیزی مواجه هستیم؟
طرف یک جایی «قال الصادق علیه السلام» میبیند و میگوید این روایت است! در حالی که اگر شما به سراغ یک محقق بروید، محقق میگوید شما باید تمام روایات این باب در این موضوع را جمع کنیم، اولاً ببینیم که آیا همهی آنها یک معنا میدهد یا معانی مختلف دارند؟ اینها در مقابلِ یکدیگر و معارض هم هستند یا نه همه موافق هستند؟
او تا زمانی که همهی روایات را نبیند اظهار نظر نمیکند، اما ما چطور؟ ما اگر در اینستاگرام هم «قال الصادق علیه السلام» ببینیم هم حکم میدهیم که فلانی متوکل عباسی است!
قدیمها میگفتند که «تماشاگرنمایان بیادبی میکنند»، بعد تخصیص اکثر شد، ناگهان هشتاد هزار نفر نعوذبالله فحش ناموس میدهند، اینها که دیگر تماشاگرنمایان نیستند، در اینجا باید بگردید تا تماشاگر پیدا کنید. آنجا فوتبال است اما اینجا هیئت است، مسئله هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، و این هم یک نمونه است.
اصلاً این اهتمامِ ما به این زیارت اربعین، که بنده جزو کسانی هستم که خودم اهتمام دارم، این چقدر از دین گرفته شده است؟ زیارت را عرض نمیکنم، مسئلهی اربعین را عرض میکنم.
مسائل مهمتری از دین از همان امام صادق علیه السلام یا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به ما نرسیده است که الآن باید نسبت به آنها حساس باشیم؟
این یک سؤال است، ممکن است در نهایت به این امر برسیم که همین مهم است.
همهی اینها به این موضوع برمیگردد که کدام امام صادق علیه السلام؟ کدام کلام؟
علّت اینکه شما میبینید و میشنوید که بعضی از بزرگان ما مخالفِ ترجمهی کتب حدیثی هستند هم همین است.
مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کافی میفرمایند عالمی از ما خواسته است که ما روایات اصلی را تشخیص بدهیم و استخراج کنیم، من هم بیست سال…
شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه خیلی برجسته هستند، هم زندهی ایشان به تشیع و اسلام خدمت کرد، هم جسد ایشان بعد از هزار سال! سلام الله علیه.
مرحوم شیخ یوسف بحرانی میگوید حاکم وقت بغداد ناصبی بود و دید شیعه و سنّی به حرم حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه میروند و زیارت میکنند و حاجت هم میخواهند، سنّیها هم خیلی به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه اعتقاد دارند، بخاطرِ اینکه حاجت گرفتهاند، یعنی اثر را دیدهاند، صوفیه سنّی عراق اشعار فراوانی در مدح حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه دارند، حتّی بعضی از آنها حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را از انبیاء علیهم السلام برتر میدانند…
این حاکم این موضوع را دوست نداشت، گفت نبش قبر میکنیم که ببینیم آیا داخل قبر استخوان است یا بدن تازه است؟ یعنی آن ملعون میخواست این اهتمام را بشکند.
شیعهها به اضطرار افتادند، شیخ یوسف بحرانی رضوان الله تعالی علیه میگوید که عالم وقت گفت: اگر بروی و قبر را بشکافی و بدن را تازه ببینی، روز قیامت میخواهی چه چیزی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگویی؟ ما یک عالمی داریم که اینجا نزدیک بغداد است، نام او هم «شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه» است، او یکی از نوکران حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است، بیا و قبر این شخص را بشکاف، اگر این بدن را تازه دیدی از آن کار صرف نظر کن. این قمارِ سنگین را نکن که به نوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کنی.
آن شخص گفت: فکر بدی نیست!
در ذهن خودش فکر کرد که اول این عالم را میشکنم که مهمترین کتاب شیعه را دارد!
قبر شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه را شکافتند و دیدند که بدن تازه بود!
یعنی در زمان حیات عمر خود را صرف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کرد، بدن مبارکش هم فدای بدن مبارک حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شد.
این شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه بیست سال وقت گذاشتند، آیا مسئله حل شد؟ نه! مسئله حل نشد، چون در خود روایات کتاب کافی هم اختلافاتی هست.
علّتِ مسئلهی «اختلاف روایت» چیست؟
علّتِ این مسئلهی اختلاف روایت چیست؟ گوشهای از آن را عرض کنم، این مسئلهی خیلی مفصّلی است، جای این هست که اصلاً این مسئله تدریس بشود، ولی وقتی من نگاه میکنم و میبینم که هیئت ما درگیر یک مسئلهای است، بخاطر این موضوع مجبور هستم که بیایم و این مسئله را روی منبر بگویم، وگرنه من هم میفهمم از این تیپ حرفها که راجع به شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه عرض کردم برای شما جذابتر است، از این موارد هم در ذهن بنده هست، ولی این موضوع را خیانت به شما میدانم که قضیه را با چند قصه تمام کنم، باید حتماً چیزی بدست بیاوریم.
علت اختلاف روایت چند چیز است.
برای اینکه بحث گُم نشود مجدد عرض میکنم: دینداری ما باید برای ما سعادت بهمراه داشته باشد، آثار سعادت یعنی اینکه در دنیا با یکدیگر درست زندگی کنیم، انصافاً در این زمینه خلأ میبینیم، باید برگردیم و دین را از جای درستِ آن دریافت کنیم، یعنی سلفی بشویم، به این معنا که دین را از صاحبِ دین بگیریم.
ما که نبودهایم تا ببینیم، فیلم هم نداریم، عرض کردم که حتّی اگر فیلم هم بود خودِ زاویهی دوربین و تدوین تأثیرگذار است، پس باید فکر را در جای دیگری برد، به دست ما هم اخبار رسیده است.
ما با یک «قال الصادق علیه السلام»، مخصوصاً اگر در یک کتاب معتبر باشد، ممکن است فکر کنیم که این واقعاً «قال الصادق علیه السلام» است، در حالی که اولاً ممکن است در یک کتاب معتبر مانند کافی، دو روایت از امام صادق علیه السلام یا ائمه دیگر علیهم السلام رسیده باشد و مضمون بر خلاف هم باشد، برای همین به متخصص نیاز است.
اصلاً یک زمانی بنا بوده است که شیعیان اتفاق نظر نداشته باشند، این یکی از مشکلات بوده است، چون اگر شیعیان اتفاق نظر پیدا میکردند و یکطور فکر میکردند، سازماندهیشان در جامعه لو میرفت. از معصوم روایت داریم که ما برای حفظ خون شما کاری میکنیم که حرفهای شما با هم اختلاف داشته باشد.
این موضوع کار را خیلی سخت میکند، امام هم این موضوع را تشخیص میدهند، ولی وقتی جان عدّهای درگیر است… مثلاً زمان شاه است، مثلاً اعلامیه دست و من است و من اعلامیه را از ایشان گرفتهام، اگر ساواک مرا بگیرد و بپرسد این اعلامیهها را از کجا آوردهای؟ مسلّماً نباید راست بگویم، جان در خطر است، اینجا باید بگویم از روی زمین پیدا کردهام، یا یک نفر از لای در به خانهی ما انداخته است. اتّفاقاً اینجا راستگویی حرام است، چون جان یک نفر به خطر میافتد. همیشه راستگویی خوب نیست، گاهی مصلحتِ اقوا چیزِ دیگری است، اگر جان کسی در خطر باشد که شما نباید راست بگویید.
امام معصوم علیه السلام میفرمایند: ما برای اینکه خون شما را حفظ کنیم… گاهی میآمدند و از امام یک حکم شرعی یا یک فکری را استفتاء میکردند، امام پاسخ میدادند، وقتی طرف میرفت دیگری میگفت: دو روز قبل چیز دیگری فرموده بودید، حضرت هم به نحوی او را آرام میکردند، حضرت به همینها هم توضیح میدادند که ما برای حفظ خون شما این کار را کردیم.
برای همین شیعیان یاد گرفته بودند که اگر روایتی میشنیدند، به «زراره» رجوع میکردند و استعلام میگرفتند. چون «زراره» بعلّتِ زیاد بودنِ ارتباط با امام و توان علمی و تقوایی که داشت تشخیص میداد که الآن امام حکم را بیان نمودند یا برای حفظ خونِ یک نفر تقیّه کردهاند.
من به صدور روایت کار ندارم ولی روایت هست که میگوید روز آخر ماه رمضان بود و با امام نشستیم و دیدیم حضرت افطار کردند، عرض کردم: مگر امروز روز آخر ماه رمضان نیست؟ حضرت فرمودند: این شاه بنی عباس گفته است امروز روز عید فطر است و اگر از خانهی ما خبری برود که ما قبول نکردهایم، چون این کار از شئونِ حکومت است بنحوی اعلام جنگ محسوب میشود، عدّهای برای این امر کشته میشوند.
اول اینکه ما از این بافتار یک فاصلهی هزار و چهارصدساله داریم، دوم اینکه توان و تحلیل و تتبع هم نداریم.
بدترین کار ممکن این است که برویم و به روایات مختصرات رجوع کنیم.
بعضیها کلمات قصار را جمع میکنند اما فقط «از آب گذشتهها» را نمیآورند، بعد بعضیها همین روایات را روی تابلوی مدارس میزنند، بعضیها زیرنویس میکنند، بعضیها پیامک میکنند، بعد هم فکر میکنیم که این کار خدمت به دین است، اما هنگامی خدمت به دین است که روایت «از آب گذشته» باشد.
حال شما بررسی کنید، آن عزیزی که براحتی به یک نفر نسبتِ متوکل بودن را میدهد، آیا نشسته است و اینها را بررسی کرده است و حکم را استخراج کرده است و بعد به موضوع تطبیق کرده است؟ یا خشم او بالا زده است و چنین حرفی زده است؟
اصلاً از همین چیزها استفاده میکنند و دائماً ما را به این طرف و آن طرف میبرند… طرف میگوید: مگر شما نبودید که به آن طرف رفتید و «مدافعان اسد» شدید؟ حال افغانستان را رها کردهاید…
من راجع به افغانستان حرفهای زیادی دارم و فعلاً الآن نمیخواهم به آن بحثها ورود کنم، ولی الآن از این موضوع استفاده میکنند، میگویند: پس آن جبههی مقاومت چه شد؟ جبههی مقاومت اینجا ابتدا باید برادری خود را ثابت کند!
وگرنه نام سازمان منافقین «سازمان مجاهدین» است، ما برای اینکه اشتباه نشود به آنها «سازمان منافقین» میگوییم، وگرنه آنها که نمیگویند ما منافق هستیم، اصلاً شما یک گروه منحرف پیدا کنید که بگویند ما سازمان منحرفین هستیم، مسلّماً همه یک نام خوب برای خودشان انتخاب میکنند، در لوگوی خودشان هم از آیات قرآن کریم استفاده میکنند، همه همین کار را میکنند.
من با اینکه این چیزها گسست اجتماعی درست میکند الآن کار ندارم، چون اینجا هیئت است، اما اینکه میبینم هیئتی به شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش میدهد، میفهمم ما باید در اینجا یک کاری انجام بدهیم، این عقیده را از کجا آوردهای؟
اینکه ندانیم این عقیده را از کجا آوردهایم آنقدر خطرناک است که با همین روش اتفاقاً جمع زیادی از برادران غیرشیعه را هم از محبّتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دور کردند.
ابن تیمیه کیست؟
نام این کتاب «منهاج السّنة النبویّة» است که برای «ابن تیمیّه حرّانی» کذاب دروغگوی ناصبی است. بحث ما «ابن تیمیه شناسی» نیست که من بگویم این شخص چه جرثومهی فسادی و چه دروغگویی است! این آدم چقدر بین اهل سنّت اختلاف درست کرده است، شیعیان که هیچ! این افکار چقدر باعث شده است که خون سنّی بریزد، حال خون ما شیعیان که هیچ!
یعنی این شخص یکی از بزرگترین جانیان است، این ابن تیمیه به اندازهی صد صدام ملعون است. وقتی صدام ملعون مُرد فکری نداشته که بماند، ولی این آدم سال 728 از دنیا رفته است اما هنوز فتنههای او وجود دارد.
یزید ملعون نتوانست مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مقابله کند، با یک خطبهی حضرت زین العابدین سلام الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها گفت: خدا عبیدالله زیاد را لعنت کند، من نمیخواستم حسین را بکشم! عزاداری کنید!
درست است که یزید ملعون خطرناک است، ولی از یزید ملعون خطرناکتر عبدالله بن عمری است که هزار و چهارصد سال است فکر او رایج است.
شغل ائمه علیهم السلام چه بود؟
اگر قرار بر این باشد که همهی مردم خودمجتهدپندار باشند و به سراغ روایات اینترنتی بروند… در جلسات آینده عرض خواهم کرد، اخیراً طرف میگوید: شغل ائمه چه بود؟ شغل شما چیست؟
اولاً بعضی از ائمه علیهم السلام شغل نداشتند، ثانیاً ائمه علیهم السلام که نیازی به درس خواندن نداشتند… این بحث طولانی است و من هم قصدِ پاسخ دادن به او را ندارم، آن سخن آنقدر سخیف است که لزومی ندارد من بخواهم وقت شما را بگیرم…
اگر از یک دانشمندی که در رشته علوم انسانی در دانشگاه درس میخواند و درس میدهد و هر روز بیست ساعت وقت میگذارد بپرسی که شغل تو چیست؟ میگوید: من استاد جامعهشناسی هستم. مسلّماً به او نمیگویند: آیا آجر هم بالا میاندازی یا نه؟ آن آجر بالا انداختن هم خیلی ارزشمند است، اینکه کسی عرق بریزد و پول حلال در بیاورد خیلی خوب است، ولی این شخص هم در حال انجام یک کار است، همه در دنیا این را میفهمند. اما معلوم نیست که آیا خودت تابحال پنج کتاب خواندهای یا نه؟
خود خدا میداند که حداقل هر روز بیست ساعت درگیر کتاب هستیم، ما در ماه بیش از دویست کتاب را بررسی میکنیم، چون لازم نداریم که همهی فصول را مطالعه کنیم، حداقل همیشه پانصد کتاب در نوبت مطالعه داریم.
من تا سال 92 معلم ریاضی هم بودم و الآن خسارتهایی که برای عمری که از من گذشته است دیدهام، اگر آن زمان بجای معلّمی شرایط اجازه میداد و درست درس خوانده بودم، شاید الآن خیلی وضع من در مسیری که خودم برای خودم ترسیم کردهام بهتر بود، شاید تو تابحال اصلاً کتاب نخواندهای، ولی این طلبه اگر طلبه باشد که اصلاً شبانهروز درگیر است.
خلاصه اینکه ما دائماً با این «کدام اسلام؟» طرف هستیم.
مثالِ طالبان را زدم، مثالِ اینکه شغل حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه بوده است؟ بعد هم با یک توهّم یک طوری میگوید که فکر میکنی یهود و نصاری و مسلمین یک کنگره گذاشتهاند که یک کاری کنیم همه…
چون میگوید: نگاه کنید… در ذهن شما این است که خاخامهای یهودی بیکار هستند، کشیشهای مسیحی بیکار هستند، آخوندها بیکار هستند، کأنّه این سه دین با یکدیگر نشستهاند و یک لابی سنگین کردهاند که دین ائمه علیهم السلام را مخفی کنند!
این کتبی که دست ماست در دست شما هم هست، مگر میشود کسی مخفی کند؟ تو بیا و بگو!
الآن من ادّعا کردم که بعضی از ائمه علیهم السلام شغل نداشتند، اگر تو میگویی داشتهاند بسم الله!
اشتباه نشود، من نمیگویم بیکار بودند، اما لزوماً شغل اقتصادی نداشتهاند.
این همان بلیّهای است که به مادر خانهدار «بیکار» میگوید، اگر همین شخص به یک جایی برود و یک شغل دست سوّمی پیدا کند که گاهی ممکن است خیلی آسیب هم داشته باشد، شاغل و ارزشمند خطاب میکنند.
بیکاری بد است، اما شغل یک نفر تحصیل و تدریس و تدرّس است.
پس ما دائماً با اینها درگیر هستیم.
جنگ روایت در مسئلهی جمل
حال یک نمونه از این ابن تیمیه بگویم، فردا آن را تحلیل میکنم، میخواهم ببینید که چقدر راحت میشود با اختلاف روایت یک مسئله را حل کرد.
یک روایتی داریم که میگوید: هر وقت پیش عایشه نامی از جمل و بصره میبردند «حَتَّى تَبُلَّ دُمُوعُهَا خِمَارَهَا»[4] آنقدر گریه میکرد که مقنعهی او خیس میشد. آیه قرآن گفته است: در خانهی خودت بمان.
یعنی در خانه نماندی و به بصره رفتی و بین شش هزار تا چهل هزار آدم کشته شد، شما هم سردسته بودی.
صدای جیغ او بلند میشد، صدای گریهی بلند، «حَتَّى تَبُلَّ دُمُوعُهَا خِمَارَهَا» تا اینکه مقنعهی او خیس میشد.
حال ابن تیمه میخواهد این را جواب بدهد، میگوید: «عَامَّةُ السَّابِقِينَ نَدِمُوا عَلَى مَا دَخَلُوا فِيهِ مِنَ الْقِتَالِ»،[5] همه پشیمان شدند، نه فقط این همسرِ پیغمبر!
یعنی چه کسانی؟ «فَنَدِمَ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ وَعَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَجْمَعِينَ»، همه! طلحه و زبیر و علی، همه پشیمان شدند!
فضای مجازی ما الآن از این مسائل پُر است، اگر شما مجهز نباشید که نقلها باید از آب گذشته بشوند و از فیلتری عبور کنند، هر یک از این جملهها که من میتوانم هزاران جمله عرض کنم، برای شما به یک مسئله تبدیل میشود.
میگوییم یعنی چه شد که پشیمان شدند؟ میگوید: وقتی دو سپاه به هم رسیدند، یک عدّه یهودی در سپاه علی بودند که اینها فتنهانگیز بودند، گروه بصره به دنبال جنگ نبودند، علی [سلام الله علیه] هم به دنبال جنگ نبود، این یهودیهایی که بعداً شیعیان اصلی شدند ناگهان بیاجازه حمله کردند و آنها هم از خودشان دفاع کردند و جنگ شروع شد و دیگر نمیشد جلوی این کار را گرفت و یکدیگر را کشتند و تمام شد!
این شبهه چند جواب جدی دارد، بنده به یک یا دو مورد اشاره میکنم.
یک: هر زمانی میخواست جنگی شروع بشود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند قاری میفرستادند تا قرآن بخوانند، تا زمانی که اینها تیرباران نمیشدند و کشته نمیشدند حضرت جنگ را شروع نمیکردند.
چند روایت از چند معصوم داریم که میفرمایند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک سیرهی ثابت در جنگها داشتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به هیچ وجه شروعکننده نبودند.
عدّهی ریختند تا یمن را بگیرند، یمن را کوبیدند، قتل عام جدّی کردند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «معقل بن قیس» را فرستادند و فرمودند: برو و کسانی که ناامنی ایجاد کردهاند و خون شیعیان را ریختهاند سرکوب کن.
او نامه نوشت، نامه در خیلی جاها هست…
ان شاء الله خدای متعال حاج قاسم سلیمانی رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند، ایشان «الغارات» ثقفی را دوست داشتند، من میگویم که در الغارات هم آمده است.
نامه نوشته است: بسم الله الرحمن الرحیم، یا امیرالمؤمنین! ما به دستورات و سیرهی شما عمل کردیم، یک: تا زمانی که جنگ را با ما شروع نکردند ما جنگ را شروع نکردیم.
یعنی حتّی با فتنهگرهای قاتلی که زن و بچهی مردم را کشته بودند! جالب است که این موضوع را بعنوانِ شمارهی اول سیرهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوید.
هر خبری به ما میرسد یک بررسی نیاز دارد، وگرنه گاهی نگاه ما را نسبت به شیعیان تغییر میدهد و حرفی از دهان ما صادر میشود…
ما یک توانایی پیدا کردهایم و آن هم این است که همهی ما مانند خبرنگارها پست بگذاریم و خبر منتشر کنیم، و این کار خیلی خطرناکی است، چون این کار آداب دارد، یک زمانی یک چیزی در ذهن من میآید…
قدیمها، مانند پانصد سال قبل، اصلاً نمیتوانستند به این وسعت گناه کنند، الآن وقتی پست عمومی منتشر میکنی اصلاً نمیدانی چه کسی در کجای دنیا میبیند، که بعداً بخواهی اصلاح کنی.
قدیم میگفتند: اگر غیبت کردی برو و اصلاح کن، اما این مطلبی که الآن منتشر میکنی، چه کسی میبیند؟ چه کسی میخواند؟ اصلاً نمیدانی باید بروی و از چه کسی عذرخواهی کنی.
الآن گناه کردن خیلی آسانتر است.
پس این موضوع دغدغهی خیلی بزرگی است.
روضه و توسّل
روز هشتم ذی الحجه کاروان امام حسین سلام الله علیه از مکّه راه افتادند، بیست و دو روز با استرس در راه بودند. چون اخبار زیادی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیده بود که امام حسین صلوات الله علیه شهید میشوند.
وقتی جناب امّ سلمه سلام الله علیها امام حسین علیه السلام را دیدند آنقدر گریه کردند که بیحال شدند، همه میدانستند که وقتی امام حسین علیه السلام از مدینه خارج میشوند به کجا میروند، اگر نمیدانستند هم از کلمات حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفهمیدند، «مَنْ لَحِقَ بِنَا اُسْتُشْهِدَ»،[6] از این کلمات بسیار است…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بخشی از میراث امامت را به جناب امّ سلمه سلام الله علیها دادند و فرمودند: اینها را بعداً به علی بن الحسین علیه السلام بده.
یعنی میدانم میروم و چه اتفاقی خواهد افتاد.
اگر کسی اینها را هم نمیدانست، این را میفهمید که کاروانی که از مکه راه افتاد یک جمعیتی داشت، این کاروان هر چه به سمت کوفه میآمد خلوتتر میشد.
وقتی حضرت مسلم سلام الله علیه شهید شدند سپاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفتند، یعنی متوجه شدند که اینجا خبری از دنیا و پول و مقام و منسب و ریاست نیست، خودِ خانوادهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ماندند و چند نفر از خبررسانها مانند سعید بن عبدالله حنفی و عابس ماندند. سپاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خلوت شد.
گزارشی از عبیدالله حرّ جعفی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را دعوت کردند و او نیامد و گفت: اسبهای خود را به شما میدهم… نقل شده است که خیلی جانسوز است، میگوید: یک جایی دل من خیلی برای حسین [علیه السلام] سوخت، آنجایی که سپاه امام به یک کاروان خانوادگی تبدیل شد. بعد از اینکه خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام آمد، هرکجا که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرکت میکردند چند دختربچه و پسربچه به دنبال حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرکت میکردند و امام را رها نمیکردند، نگرانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند…
ان شاء الله خدای متعال نیاورد که هیچ بچهای نگرانِ حالِ پدر و مادر خود بشود…
خود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در ایام بیماری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی نگران مادر بودند، خوب این موضوع را چشیدهاند که هر مرتبه که بستر را نگاه میکردند نمیدانستند که آیا مادر این مرتبه چشمان خود را باز میکند یا نه…
یک کاروانی که به سفر رفته است، آن هم سفر با ابزارِ آن روز، پُر از استرس و نگرانی از دست دادنِ امام، بعد از بیست و چهار روز در دوم محرّم به کربلا رسیدند، بدنها خسته بود، از آن روز پُر از مناسبت، تا اینکه روز هفتم آب بسته شد…
یک زمانی ما میگوییم که ما از کربلا جا ماندیم، ما در هوای مطبوع کنار یکدیگر نشستهایم و آرامش داریم…
روز هفتم آب بسته شد و تاسوعا رسید و اتفاقات عاشورا رخ داد، بعضی از این دختربچهها تجربیاتی پیدا کردند که هیچ وقت به گوششان نخورده بود، حرفهایی شنیدند که هیچ وقت کسی فکر نمیکرد… اضطرابهایی کشیدند که هیچ پدر و مادری نمیخواهد فرزند او چنین شرایطی داشته باشد.
تازه سپاهِ دومِ حسین بن علی علیه السلام بعد از…
گاهی در جنگ ما هم رخ میدهد، همهی یک گردان به خط میروند و شهید میشوند، دوباره یک گردان دیگری به همان نام تأسیس میشود. ما گردانهایی را داریم که چند مرتبه منحل شدند و دوباره گردانی با آن نام آمده است، اگر تاریخ جنگ را ببینید موجود است، همه در یک عملیات شهید شدهاند…
گردان اول حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همه شهید شدند، انصارالحسینِ دوم دختربچهها هستند، با لباسِ دونِ شأن، بدونِ اسلحه، به جنگِ زخم زبان و سیلی و سنگ و خنده و رقص و…
کارِ سپاه دوم از سپاه اول سختتر بود، سپاه اول به میدان رفتند و قهرمانانه جنگیدند و به زمین افتادند، اما همه سپاه دوم را با دست نشان میدادند و تهمت میزدند و میگفتند که اینها از دین خارج شدهاند، عدّهای دختربچه و مخدّره و پردهنشین… این بزرگواران دیگر مخدّره نبودند، این بزرگواران به کوفه آمدند، ماجراها زیاد است که من رد میشوم، چون میخواهم اشاره کنم و روضهی خودم را در شام ختم کنم، اینکه در کوفه چه شد را عرض نمیکنم، در این مسیر هر کجا که فرصتی بود که آن دشمن قدرتی نشان بدهد سرها را به نیزه میکرد و این سپاهِ خبرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه…
چون قرار بر این بود که گردان دوم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خبرِ درستِ عاشورا را در این جنگ روایت برسانند. آن ملعونها هرکجا که فرصت میکردند این عزیزان را تحقیر میکردند، تا اینکه به شام رسیدند…
روضهی شام روضهای است که انسان باید بمیرد، من فقط اشاره میکنم…
حتّی روضهخوانهای دروغگو هم نمیتوانند ماجرای شام را بگویند، خدا میداند که من هر جلسهای که روضهی شام را میخوانم، همهی وجودم از شب تا صبح میسوزد، چون خودم میدانم کدامها را سانسور میکنم، آن چیزی که در کتابها نوشته شده است حتّی در این روضههای دروغِ بعضیها هم نیست، اصلاً نمیشود گفت، میترسم به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جسارت باشد، آن چیزهایی که میتوانم عرض کنم را به شما میگویم، واقعاً قابل گفتن نیست، به روضههایی اشاره میکنم…
این منسوب به امام زمان ارواحنا فداه است، سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف این روضه را در حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخوانده است، ای کسانی که دوست داشتید الآن در حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زیارت بخوانید، سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف در زیارت حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه… «السَّلامُ عَلَى سَاكِنِ التُّربَةِ الزَّاكِيَةِ، السَّلامُ عَلى صَاحِبِ القُبَّة السَّامِيَةِ»[7]… آنجا یک عباراتی دارند که منسوب به امام زمان ارواحنا فداه است، یکی از آنها این است که «صُفِّدُوا فِي الحَدِيْدِ»… یعنی این دختربچهها را زنجیرپیچ کردند… برای این کار باید نامحرم آنقدر نزدیک بیاید که دست را ببندد… انصافاً انسان اصلاً نباید بعد از این حرف بزند، «يُطَافُ بِهِم فِي الأسْوَاقِ»، اینها را در این حالتی که دستها به گردن بسته بود و لباسها دونِ شأن بود، در جاهای پُرجمعیت و بازارها برای تهدید میبردند…
اگر معنای این جمله را خوب متوجّه میشدید نمیگذاشتید من حرف بزنم، من هم نمیگویم، هنوز اینقدر بیحیاء نیستم که بگویم یعنی چه…
این بزرگواران را بردند و به یهودیان شام خبر دادند و گفتند: آی کسانی که در خیبر آواره شدید، نوادگان خیبرشکن را آوردهاند، آزاد هستید…
از این بزرگواران پذیرایی کردند…
ولی شما یک جا را پیدا کنید که این بزرگواران بجز گریه برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کاری کرده باشند، عجیب است، من عمد داشتم که عرض کردم ابن تیمیه ملعون جمل را اینطور به لجن کشیده است، اما من حتّی در منابع دشمن هم ندیدم که گفته باشند که این گردانِ دومِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک ضعف نشان داده باشند…
ان شاء الله فدای شهید حججی رضوان الله تعالی علیه بشویم، ما یک تصویر دیدیم که لرزه به بدنِ او نیامده است و ترسی در صورت او نیست، این امر هم باعث محبوبیت ایشان شد، شهید حججی رضوان الله تعالی علیه که فرماندهی جنگ نبودند، از نظر نظامی که جایگاه مهمّی نداشتند، ما دیدیم یک نفر نترسیده است، این امر هم باعث شد که ایشان اینقدر عزّت پیدا کرد…
این دختربچهها گردانِ دوم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، هر چه آنها را تحقیر کردند و تهدیدهایی که من نمیتوانم به زبان بیاورم، هیچ گزارشی نداریم که یک ضعفی نشان داده باشند. برای مظلومیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه میکردند، اما چیزی بیش از این وجود ندارد…
این گله از گرسنگی هم زبان حال است، در تاریخ نگفتهاند که این بچهها گرسنگی و تحقیر را به زبان آورده باشند، نشکستند…
امام سجّاد سلام الله علیه فرمودند: فکر نکنید که ما را یک مرتبه به مجلس شراب بردند، هر وقت میهمان و سفیر و آدم جدیدی میآمد دوباره آن مجلس حرام برپا میشد، آن ملعون بالا مینشست و سر پدرم را پایین…
چهل و چند روز اضطراب و داغ و تلخی، مجالس شام پیش آمد و خطبهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت زین العابدین سلام الله علیه… چند روزی هم این تحقیرها بشدّت ادامه پیدا کرد…
حال کاروان میخواهد برگردد و بیاید، اگر اینطور باشد که به سمت کربلا آمده باشند که احتمالاً اینطور باشد، این بدنهای خسته بعد از نزدیک دو ماه مصیبت و داغ میخواهند به سمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیایند…
آن روزی که از کربلا رفتند یک تعدادی بودند و امروز که میخواهند به سمت کربلا بیایند تعداد دیگری هستند…
حسین جان! وقتی به یاد دختر خردسال شما میافتیم اصلاً رویمان نمیشود که بگوییم ما جاماندهایم… حضرت رقیّه سلام الله علیها نمایندهی همهی عشاقی هستند که نتوانستند به کربلا بیایند…
گردان دوم که خیلی مظلومتر از گردان اول هستند، گردان بانوان، لشگر زینبی…
این شعر منسوب به حضرت ام کلثوم سلام الله علیها است: «مَدینَهَ جَدِّنا لاتَقْبَلینا»، ای شهر پیغمبر! اگر عقل داشته باشی دیگر ما را نمیپذیری، «فَبِالْحَسَراتِ وَالاَْحْزانِ جِیْنا»، ما بنحوی سوختهایم که اگر بیاییم شما دیگر نمیتوانید زندگی کنید…
چند سال عزاداری میکردند…
بعد اشارهای به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کردند و عرض کردند: یا رسول الله! آیا در یاد دارید که چقدر به حجاب دخترانتان غیرت داشتید؟ بعد از آن همه محافظت اینطور شد که چشمان…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 20 (حَدَّثَنَا أَبُو اليَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَوْفُ بْنُ مَالِكِ بْنِ الطُّفَيْلِ هُوَ ابْنُ الحَارِثِ، – وَهُوَ ابْنُ أَخِي عَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأُمِّهَا – أَنَّ عَائِشَةَ، حُدِّثَتْ: أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ قَالَ: فِي بَيْعٍ أَوْ عَطَاءٍ أَعْطَتْهُ عَائِشَةُ: وَاللَّهِ لَتَنْتَهِيَنَّ عَائِشَةُ أَوْ لَأَحْجُرَنَّ عَلَيْهَا، فَقَالَتْ: أَهُوَ قَالَ هَذَا؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَتْ: هُوَ لِلَّهِ عَلَيَّ نَذْرٌ، أَنْ لاَ أُكَلِّمَ ابْنَ الزُّبَيْرِ أَبَدًا. فَاسْتَشْفَعَ ابْنُ الزُّبَيْرِ إِلَيْهَا، حِينَ طَالَتِ الهِجْرَةُ، فَقَالَتْ: لاَ وَاللَّهِ لاَ أُشَفِّعُ فِيهِ أَبَدًا، وَلاَ أَتَحَنَّثُ إِلَى نَذْرِي. فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ عَلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ، كَلَّمَ المِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ، وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الأَسْوَدِ بْنِ عَبْدِ يَغُوثَ، وَهُمَا مِنْ بَنِي زُهْرَةَ، وَقَالَ لَهُمَا: أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ لَمَّا أَدْخَلْتُمَانِي عَلَى عَائِشَةَ، فَإِنَّهَا لاَ يَحِلُّ لَهَا أَنْ تَنْذِرَ قَطِيعَتِي. فَأَقْبَلَ بِهِ المِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ مُشْتَمِلَيْنِ بِأَرْدِيَتِهِمَا، حَتَّى اسْتَأْذَنَا عَلَى عَائِشَةَ، فَقَالاَ: السَّلاَمُ عَلَيْكِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ – أَنَدْخُلُ؟ قَالَتْ عَائِشَةُ: ادْخُلُوا، قَالُوا: كُلُّنَا؟ قَالَتْ: نَعَمِ، ادْخُلُوا كُلُّكُمْ، وَلاَ تَعْلَمُ أَنَّ مَعَهُمَا ابْنَ الزُّبَيْرِ، فَلَمَّا دَخَلُوا دَخَلَ ابْنُ الزُّبَيْرِ الحِجَابَ، فَاعْتَنَقَ عَائِشَةَ وَطَفِقَ يُنَاشِدُهَا وَيَبْكِي، وَطَفِقَ المِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ يُنَاشِدَانِهَا إِلَّا مَا كَلَّمَتْهُ، وَقَبِلَتْ مِنْهُ، وَيَقُولاَنِ: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَهَى عَمَّا قَدْ عَلِمْتِ مِنَ الهِجْرَةِ، فَإِنَّهُ: «لاَ يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ لَيَالٍ» فَلَمَّا أَكْثَرُوا عَلَى عَائِشَةَ مِنَ التَّذْكِرَةِ وَالتَّحْرِيجِ، طَفِقَتْ تُذَكِّرُهُمَا نَذْرَهَا وَتَبْكِي وَتَقُولُ: إِنِّي نَذَرْتُ، وَالنَّذْرُ شَدِيدٌ، فَلَمْ يَزَالاَ بِهَا حَتَّى كَلَّمَتْ ابْنَ الزُّبَيْرِ، وَأَعْتَقَتْ فِي نَذْرِهَا ذَلِكَ أَرْبَعِينَ رَقَبَةً، وَكَانَتْ تَذْكُرُ نَذْرَهَا بَعْدَ ذَلِكَ، فَتَبْكِي حَتَّى تَبُلَّ دُمُوعُهَا خِمَارَهَا)
[5] منهاج السنة النبوية، جلد 4 ، صفحه 316 (وَهَكَذَا عَامَّةُ السَّابِقِينَ نَدِمُوا عَلَى مَا دَخَلُوا فِيهِ مِنَ الْقِتَالِ، فَنَدِمَ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ وَعَلِيٌّ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ – أَجْمَعِينَ، وَلَمْ يَكُنْ يَوْمَ الْجَمَلِ لِهَؤُلَاءِ قَصْدٌ فِي الِاقْتِتَالِ)
[6] المحتضر ، جلد ۱ ، صفحه ۸۲
[7] زیارت ناحیه مقدّسه