حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 5 مهر ماه 1400 در جلسه ی هیئتی به سخنرانی پیرامون مسئله ی «درنگی در علت اهمیت اربعین تاریخی» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این برنامه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه، حضرت زینب کبری سلام الله علیها و کاروان آزادگانی که از شام به سمت کربلا حرکت کردند صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مبارک حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللهُمّ صَلِّی عَلی مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض تسلیت به ساحت مقدّس صاحب عزا حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هم صلواتی محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسهی گذشته
ظهر که در محضر بعضی از عزیزان بودیم خیلی تلاش کردم بحث را جمع کنم، ولی مقداری از بحث ماند و اشاره کردم که این بحث ادامه دارد.
سؤال را مطرح میکنم، آنچه جلسهی قبل را گفتم را مختصراً در چند جمله عرض میکنم و ادامه بحث را تقدیم میکنم.
سؤال این بود که اربعین چیست؟ ما برای هیچ امام معصومی اربعین نداریم.
ضمناً عرض کردیم اربعینی که امروز میبینید ربطی به آن اربعینِ اصلیِ تاریخی ندارد، خودِ این اربعین مستقلاً حرمت دارد، میتوانست این اربعین این اتفاقِ حیرتانگیزِ الآن مثلاً بیست و سوم ذی القعده یا چهاردهم ربیع الثانی یا هر تاریخ دیگری باشد، البته شاید اگر توضیح بنده کامل شد شما حق بدهید که اگر قرار بوده است یک روزی اینطور بشود باید آن روز اربعین میبوده است. وگرنه اگر روایات را نگاه کنیم آنقدر روایت در عظمت زیارت در نیمه شعبان و عاشورا و عرفه هست برای آن اربعینی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قرار دادهاند نیست.
این چیزی که الآن در حال اتفاق افتادن است مستقلاً… اصلاً فرض کنید هیچ سندی هم ندارد و هیچ مناسبتی هم نبود، برای آن اربعین تاریخی نه مسئله این است که رأس مطهر ملحق شد یا نه، نه مسئله این است که اولین زیارت اربعین رخ داد، نه جابر موضوعیتی دارد، نه اصلاً اینکه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به کربلا رسیده باشند موضوعیتی دارد، مسئله چیز دیگری است، و زیارت منسوب به امام صادق علیه السلام که خواندند، که چرا حضرت این جملات را اینجا بیان کردند، توضیحاتی عرض کردم که سعی میکنم جلسهی قبل را در چند جمله بیان کنم.
آنجا عرض کردیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خدای متعال عرض کرد که این قوم من میگویند که قرآن مهجور است، یعنی میگویند این قرآن هذیان است، کفار میگویند که این شخص هذیان میگوید، حرمت قرآن را نگه نمیدارند، قرآن را معجزهی تو نمیبینند، هر پیغمبری معجزه آورده است کفّار تکذیب کردهاند.
بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که حق حکومتیِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غصب شد، توضیح دادیم که دین از نظر کمّیت خیلی رشد کرد، جمعیت مسلمین صدها و هزاران برابر شد، مثلاً اگر ما جمعیت محور باشیم اوضاع خیلی بهتر شد، اگر فکر کنیم قرآن خواندن علامتِ دینداری است، قرآن خواندن خیلی زیاد شد، اگر فکر کنیم تظاهر به بعضی مناسک و آداب دینی و جمعیت حاجیان ملاکِ دینداری است، اینها خیلی زیاد شد.
بعضیها هم به اشتباه اصلاً چیز دیگری از این برداشت کردند، عرض کردیم که آن حرف بسیار غلط که میگویند اهل سنّت قرآن دارند و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ندارند و شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دارند و قرآن کریم را ندارند، آنجا توضیح دادیم که قرآن و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یا هر دو با هم هستند و یا اصلاً وجود ندارند و چنین تفکیکی معنا ندارد، مانندِ تفکیکِ زوجیّت از عددِ دو است، نمیشود زوجیّت را از عدد دو جدا کرد، ماهیّت عدد دو زوج است، اگر کسی یکی از این دو مورد را ندارد درواقع هر دو را ندارد.
لذا عرض کردیم که وقتی در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرآن را به نیزه کردند فرمودند: تیر بزنید. آن چیزی که مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بگیرد قرآن نیست.
امام هادی علیه السلام فرمودند: آن گوسالهی سامری است که مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار گرفته است. اتفاقاً سامری هم از یک تقدّسی استفاده کرد، «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»،[4] از یک تقدّسی استفاده کردند، الماس را فقط الماس میبُرَد، با یک مقدّس باید به جنگِ یک مقدّس رفت، نمیتوانستند معاویه را که عَلَم کنند، معاویه را که کسی حساب نمیکرد، باید قرآن را به نیزه میکردند، چیزی که خودِ آن علامتِ عظمتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که قرآن را مقابلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار دادند.
آن چیزی که مقابلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بگیرد که قرآن نیست، ولو اینکه جلو بروی و ببینی که روی آن آیات قرآن کریم را نوشته است، قرآن نبود.
بعد توضیح دادیم بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که نفاق آمد و پررنگتر از قبل بود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ»،[5] وقتی گیاه را میکارند، مدام به آن سر میزنند که ببینند آیا حالِ آن گیاه خوب است یا نه، وقتی سرِ سبزِ گیاه از خاک بیرون میزند، این سرِ سبز برای چه زمانی است؟ این گیاه را چند روز قبل کاشتهای و حال سبز شده است، به آن چیزی که بیرون میزند «حَسیکه» میگویند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ»، یعنی آن نفاقی که از قبل داشتید، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در سقیفه «ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ»، سرِ گیاه بیرون زد و برملا شدید.
دینداری به معنای ظاهری خیلی رایج و فراوان بود، از همهی خانهها زمزمهی قرآن میآمد، همه مشغولِ قرآن بودند. اما ما در روایات نگاه میکنیم و میبینیم که… یعنی آن «يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»[6] به این معنا نیست که قرآن نمیخواندند، اتفاقاً خیلی قرآن میخواندند، همانطور که در کاروان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «لهم دَوِيٌّ بالقُرآنِ كدَوِيِّ النَّحلِ» بود، خوارج هم قرآن میخواندند، مردم کوفه هم قرآن میخواندند، همین عبارتی که برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هست برای آنها هم هست، همه قرآن میخواندند و قرآن رواج داشت ولی کسی قرآن را جدّی نمیگرفت، چون نمیشود مثلاً من الآن با شما صحبت کنم و نستجیربالله معاذالله بجای زیرپایی قرآن زیر پای من بگذارند، بعد من هم در تفسیر قرآن سخن بگویم! این کار جز مسخره کردن نیست، مانند اینکه من به کسی مدام سیلی بزنم و بعد به او بگویم تو را دوست دارم و دوباره به او سیلی بزنم، مسلّماً میگویند این شخص در حالِ مسخره کردن است.
اگر کسی این کار را کند قرآن کریم را هذیان و مهجور دانسته است، کسی که قرآن کریم را کلام الله بداند مسلّماً به قرآن کریم جسارت نمیکند.
آن روایاتی که در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داریم که «أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ بِفَقدِکَ وَ بِقَتلِکَ مَهْجُوراً»، عرض کردیم خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را که یقین داشتند قرآن کریم برای او حرمت قائل است آتش زدند، یعنی قرآن را هذیان دیدند، چون اگر کسی قرآن کریم را هذیان نمیدید نباید به ساحت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت میکرد.
یک مرتبه آن اوایل یک کسی گفت که «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ»،[7] یعنی همان حرفی را تصریح کردند که کفّار در مکّه میزدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خدای متعال گله کرد که خدایا «يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»، آیه میگوید: خدایا! اینها میگویند قرآن هذیان است.
وقتی نفاق میآید مسلّماً نمیگوید که قرآن هذیان است، بلکه عملاً انگار که هذیان است با آن برخورد میکند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حرمت نداشتند.
یک مرحله «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»،[8] شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باعث شد که پردهای از نفاق کنار برود، اما پرده غلیظ و غلیظتر شد، و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه کشیدند. قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفی شد.
این «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» سه مرحله است، دو مرحلهی آن رخ داده است و یک مرتبهی دیگر هم منتظرِ امام زمان ارواحنا فداه هستیم. در دو مرحلهی اول بار روی دوش ناموس خدا بوده است، هم در مرحلهی اول به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت شد و هم در مرحلهی دوم که امروز (اربعین) عملاً اختتامیهی آن است مجلسِ ختم نفاق است.
همه جا دینداری رایج بود و هیچ کسی نیامد به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه…
عجیب است! چرا شما این روزها مدام مجلس میگیرید که میگویید از سفر اربعین جا ماندهام؟ هزار کیلومتر آنطرفتر است اما دلِ شما آنجاست، یک روزگاری بوده است که مردم در مدینه زندگی میکردند که قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آنجا بوده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب به زیارت قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرفتند و روز آنقدر دلشان تنگ میشد که به بقیع میرفتند و با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صحبت میکردند.
قبر شریف قطب العارفین، معلم انبیاء همینجا باشد و ما هم ندانیم کجاست و عادی هم باشیم؟ نشد! پردهی نفاق آنقدر غلیظ بود که پرده به اندازهی کافی کنار نرفت.
از طرفی هم عدّهای یا پول گرفته بودند، یا به جهات اعتقادی، یا برای حسادتشان، یا بر حسب کینهای که داشتند، یا نفع مادّی میبردند، یا نفع فکری میبردند، هرچه بود رشوه گرفتند، «زید بن ثابت» رشوههای مادی را میداد، یعنی او مسئول توزیع بود، رشوههای فکری هم کسان دیگری میدادند.
کسی که رشوه میگیرد درواقع چشم خود را بر روی حق میبندد، این امر کار را برای آن کسی که میخواهد نفاق را برملا کند خیلی سخت میکند، چون آدمی که جاهل است را اگر خبر کنید میفهمد. وقتی حضرت زین العابدین سلام الله علیه در شام با آن پیرمرد صحبت کردند، یا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با آن کسی که دشنام میداد صحبت کردند آن شخص عذرخواهی کرد، چون نمیدانست فهمید، اما وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا صحبت میکردند آن لشگریان هلهله میکردند، یعنی اصلاً نمیخواستند بشنوند، چرا؟ نه اینکه اینطور باشد که احمق باشند و نفهمند، بلکه پول گرفته است و قرار است که نفهمد، مانند قاضیای که میخواهد رشوه بگیرد و حکمِ باطل بدهد، این قاضی میفهمد که میخواهد خلاف بنویسد اما پولِ این کار را گرفته است، مانند کسی که رشوه گرفته است، چون این شخص میفهمد شما دیگر نمیتواند او را بفهمانید، چون میداند موضوع چیست، جاهل نیست که بخواهی او را آگاه کنی، خواب نیست که بخواهی او را بیدار کنی، این شخص خودش را به خواب زده است، لذا هر چه بگویید متوجه نمیشود، اگر تیر هم کنارِ او در کنید او بیدار نمیشود، چون او درواقع بیدار است.
اتّهاماتی که به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زدند چه شد؟
باید پردهی نفاق دریده میشد، دو طرف با هم جنگیدند، این پنجاه سال خیلی هم به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سخت گذشته است. تلاش جدّی صورت گرفت، آنها سعی کردند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را حذف کنند و عملاً هم این کار را کردند، در آن پنجاه سال تقریباً کسی کاری به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداشت، یعنی یا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دشمن میدانستند و یا امام نمیدانستند، لذا هر کسی که از راه رسیده است آمده است و به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کرده است که به کوفه و کربلا نروید!
ضمناً پنج اتّهام هم به حضرت زدند، این نفاق است، وقتی که نفاق سنگین بشود اینطور میشود، پنج اتهام هم به حضرت زدند که یکی از آنها این بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بر علیه امیر المومنین (یزید ملعون) قیام کرده است! یکی از آن اتّهامها این است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با یزید ملعون بیعت نکردهاند، هر کدام از این اتّهامها هم مجازاتِ اعدام دارد، همه هم آمدند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نصیحت کردند! هیچ کسی از مردم هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را همراهی نکرد، حتّی کسی از بنی هاشم هم با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همراهی نکرد، تمام این کسانی هم که با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند خردسال و نوجوان هستند (البته بغیر از فرزندان و برادران خود حضرت)، حتّی همهی برادران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یا همهی فرزندان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم نیامدند، بیشترِ بزرگترها نیامدند، فقط خدای متعال میداند که دشمن از نظر تبلیغاتی چه کرده بود، فقط خدا میداند که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چقدر در آن ایام غربت کشیدهاند، بزرگترهای بنیهاشم، آنهایی که سابقهی جنگ صفین داشتند، هیچ کدام با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همراه نشدند. ممکن است جناب مسلم صفّینی باشد که او هم در کوفه شهید شد. شما مابقی بنی هاشم را ببینید، بغیر از برادران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت علی اکبر علیه السلام هیچ کدام بیست سال هم سن ندارند، آن سه پسر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم که شهید شدند نوجوان و تحت تربیت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند، یعنی فضای نفاق بقدری گسترده است…
گاهی فضای نفاق بقدری گسترده میشود که پسر مختار به امام باقر علیه السلام عرض کرد که بالاخره پدر من رحمت الله علیه یا لعنت الله علیه؟ یعنی بچه هم پدرِ خود را نمیشناسد. مختار خطاهایی هم دارد، مسلّماً او که معصوم نیست، ولی خدمات زیادی هم دارد، و من به یک چیزی از مختار خیلی غبطه میخورم، آن هم این است که یکی از فحشهایی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دادند… مختار کاری کرد که وقتی در تاریخ «کذاب بن کذاب» میگفتند میپرسیدند که با حسین هستی یا با مختار؟ یعنی آن فحش یک فحش مشترک شد، ضمناً ناموس مختار هم در این راه کشته شدند.
یکی از خدمات مختار این است که هرگز بعد از مختار کسی جرأت نکرد امامی را با شمشیر بکشد، میترسیدند که یک مختاری بیاید و انتقام سختی بگیرد، لذا اگر میکشتند هم با سَم میکشتند که حرمت ظاهری حفظ بشود.
مسلّماً مختار معصوم نبود و اشتباهاتی هم داشت ولی چه کسی اشتباه ندارد؟ معصوم فرموده است که عمّار هم با آن عظمت… مسلّماً معصوم نیستند… اما مختار خدمات عجیب و مهمّی دارد.
پردهی نفاق بقدری سنگین بود که بنیهاشمیان هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را همراهی نکردند و بلکه همه توصیه کردند که نرو! یک نفر بر حسب دلسوزی، یک نفر بر حسب آنچه از پیغمبر شنیده بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را میکشند، هر کسی به نحوی…
ظاهر دینداری هم حفظِ حفظ بود، مساجد پُر بود، این موضوع کار را سختتر میکند. اگر منبریهای بنیامیّه بجای آیات قرآن «تورات» میخواندند خطر خیلی کمتری داشت، اگر بجای نماز صدای ناقوس کلیسا میآمد خطر کمتری داشت، چون مردم میفهمیدند که اسلام از دست رفته است و برای اینکه این اتفاق نیفتد همّت میکردند، اما اسلام ظاهری بود و رواج داشت.
وقتی یزید ملعون حاکم شد هیچ کسی از جای خود تکان نخورد! وقتی معاویه ملعون گفت که من از علی افضل هستم و یزید هم از حسین افضل است هیچ کسی در مدینه تکان نخورد.
اگر آن کاری که آن پیرمردی که… یک چشم خود را در جمل داده بود و یک چشم خود را در صفین، نتوانست به کربلا برود، ولی اگر کسی واقعاً با همهی وجود خود بگوید «حسین جان! یا لیتنی کنّا معک» امام با سر میآیند و او را با خود میبرند. وقتی سر مقدّس حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به کوفه بردند عبیدالله ملعون یک سخنرانی کرد، چند جمله سخن گفت و این پیرمرد «عبدالله بن عفیف» بلند شد…
میخواهم بگویم آن روزی که معاویه در جمع مدینه گفت که من از پدرت و یزید از تو برتر است، یک غیور بلند میشد که کار به کربلا نمیرسید، اسلام از دست رفته بود.
این پیرمرد بعد از کربلا بلند شد و فریاد زد: خدا دهان تو را بشکند، کذاب بن کذاب تو هستی ای ملعونِ حرامزاده…
عبدالله بن عفیف را کشتند و سخنرانی عبیدالله بهم خورد. یعنی این پیرمرد مجلس را بهم زد، خون او ریخت ولی نتوانست تحمّل کند که سرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بیاورند و بیحرمتی کنند و او ببیند، اما این دیگر بعد از کربلاست…
پردهی نفاق پررنگ بود، در جلسهی قبل توضیح دادیم که اینها بارها نشان دادند که قرآن کریم را هذیان میدانند، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفتند فقط کتاب مهم است و پیغمبر هذیان میگوید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معاویه را لعن کردند و آنها گفتند: لعن پیغمبر هم فضیلتِ معاویه است! نعوذبالله انگار که پیغمبر هذیان میگوید.
حتّی «ابن رجب حنبلی» در یک روایتی مربوط به حدیث عمّار تصریح کرد که معنا و دلالتِ آن این است که پیغمبر هذیان میگوید!
بقیهی جاها هم عملاً بعضی از علما… جلسهی قبل توضیح دادیم که عموم مردم از همه چیز بیخبر هستند، اما برخی از علما از همه چیز خبر دارند، عملاً اینطور برخورد میکردند که انگار فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هذیان است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در کمترین نقل حداقل شش ماه هر روز به در خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتهاند، در بیشترین نقل سیزده ماه هر پنج وعده به در خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتهاند و قبل از اینکه وارد خانه بشوند صدا زدهاند: «السَّلامُ عَلَیکُم یَا أهلَ البَیت؛ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»، بعد برخی درِ این خانه را آتش زدهاند!
مرحوم غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه حق دارد که بگوید «ایُضرمُ النّار ببابِ دارها» آیا واقعاً آتش به در این خانه بردند؟ «وَآیهٌ النور علی مَنارها، وَ بابها بابُ نبیِّ الرَّحمَه، و باب ابواب نجاه الامه»…
اینها چون نفاق داشتند نمیگفتند قرآن هذیان است اما عملاً کانه قرآن هذیان است با آیات آن برخورد میکردند، در مجلس زید ملعون قرآن خواندند و اذان گفتند و آن ملعون هم چوبدستی به دست داشت و میزد… این ملعون چطور بگوید که از نظرِ او قرآن هذیان است؟ معلوم است که اگر به زبان بیاورد مردم او را نامسلمان میبینند و کارِ او سخت میشود، پس باید تظاهر کند، وگرنه چطور بگوید که از نظر او قرآن هذیان است؟ وقتی به مدلول قرآن عمل نمیکند و قبول ندارد، اگر کسی قرآن کریم را قبول داشته باشد مسلّماً باید عمل کند، مگر قرآن کریم نفرموده است که اینها مطهّر هستند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر در مورد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روایت دارند؟
یک نفر دیگر که کتک خورد یا کشته شد کسی بود که وقتی آن ملعون مخصره بدست داشت…
آرزوی من این است که مستمعین متن روضههایی را خوانده باشند که گویندگان با اشاره با شما صحبت کنند، خدا سنان را لعنت کند، اصلاً نمیشود روضههای مربوط به این ملعون را خواند… جسارت به دهان مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از سنان ملعون شروع شد…
در زیارت میگوید «أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ بِفَقدِکَ مَهْجُوراً»، وقتی که تو را کشتند اینها قرآن را هذیان مینامیدند. چرا؟ مصداق بارزِ «قُربی»، مصداقِ بارز «اهل البیت» آیه تطهیر، کسی شک نداشت که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اهل البیت هستند، پس وقتی جسارت میکردند درواقع قرآن را هذیان میدیدند.
پردهی نفاق سنگین بود، خدای متعال خواسته است که سه مرحله عالم را تطهیر کند تا آماده بشوند، «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»، مرتبهی اول دختری را که از ورود ولادت او همه چیز الهی بود، مقدّمهی ورود او ازلتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از حضرت خدیجه غرّاء طُهرِ طاهرهی مطهّره سلام الله علیها بود، اینقدر او را در جامعه تبلیغ کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در هر مجلسی که نشسته بودند وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد میشدند پیامبر مجلس را بهم میزدند و در مقابل همه میدویدند و دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را میبوسیدند… دیگر میخواستند چه چیزی را انکار کنند؟ اگر کافر بودند باید چکار میکردند که بگویند ما قرآن و پیغمبر را قبول نداریم؟
وقتی آن ملعون میخواست خانه را آتش بزند دوستان او گفتند: «إنَّ فِیهَا فَاطِمَة»… یعنی همه میدانستند و چیز مجهولی نبود که بگویید نمیدانستند و اختلاف اجتهادی پیش آمد، میفهمیدند.
یک مرتبه آنجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شدند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دچارِ این ابتلا شدند، امّت یک مرحله غربال شد، اما پردهی نفاق غلیظتر از این حرفها بود، و این مرحله هنوز معلوم نشده بود، توجّه کنید که هنوز قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفی است، یعنی برای مرحلهی سوم مانده است.
مرحلهی دوم… اینکه چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ناموس خودشان را آوردند که موضوعِ یک دهه بحث است، اینها که امنیّت نداشتند، آن ملعونها میتوانستند این خانواده را در مدینه بگیرند و به اسارت ببرند و جسارت کنند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در فشار قرار بدهند، بارها هم قبل و بعد از کربلا این کارها را کرده بودند، اگر قرار بود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بروند و در کوفه فرماندهی کنند و بجنگند، خودشان نامه نوشتند که چون ناموستان در خطر بود من هم خانوادهی خودم را با خودم آوردم، بالاخره امام مسلمین که نمیتواند عقب بایستد، اما یک معنای باطنی هم این است که برای اینکه پردهی غلیظِ نفاق دریده بشود، دوباره یک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها لازم است، من در یاد ندارم که معصومی از دوازده امام در جایی سخنرانی کرده باشد و ناگهان مخاطبین بگویند که گویا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صحبت میکنند…
شخصی از امام صادق صلوات الله علیه پرسید که آیا شما به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبیه هستید؟ امام صادق سلام الله علیه فرمودند: هیهات!
حال من عرض میکنم، یا امیرالمؤمنین! وقتی شما در مسجد کوفه خطبه خواندید حاکم مسلمین بودید، منبر بود، عمدتاً در حالت آرامش بودید، یک مرتبه گفتند که به زن مسلمان و ذمّی جسارت شده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر گریه کردند که در «الغارات» آمده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نتوانستند خطبه بخوانند و نوشتند و کسی روی منبر خطبه را از روی نوشته خواند… یا امیرالمؤمنین! دخترِ شما در حالی که سرِ پسر شما در تشت بود خطبه خواندند، دشمن گفت: انگار که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!
همانطور که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مسجد خطبه خواندند و در مسجد مدینه غوغا کردند.
ما معتقد هستیم که هجوم حدود سی یا چهل روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، چون دیدند حریف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمیشوند به خانه حمله کردند که از دستِ ایشان راحت شوند، وگرنه کشتنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای جریان حکومتِ تازهتأسیس هزینهی خیلی زیادی بود، اینها حاضر بودند کارهای خیلی دموکراتیکتری انجام بدهند، یا مذاکره کنند و رشوه بدهند، اما با خطبهی فدکیهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… به نظر من هجوم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبل از خانه در خطبه فدکیه است، آنجا سیلی زدند، دیدند نمیتوانند مقابلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بایستند…
هر دو مرحلهی «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» و دریدنِ نفاق، بار روی دوشِ یک عفیفهی معصومه بود، چون حقیقت بیشتر روشن میشود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هرچه بفرمایند میگویند معاذالله طمعِ حکومت دارد، اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب کبری سلام الله علیها که قرار نیست حاکم بشوند.
خطبه خواندند، کاخ یزید را حسینیه کردند.
حال ببینید حضرت زینب کبری سلام الله علیها که عالم عفیفتر از ایشان ندیده است میخواهند صحبت کنند، خود ایشان هم این موضوع را درک میکنند که… به یزید ملعون رو کردند و فرمودند: «وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ اَلدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ»[9] روزگار کار را به جایی رسانده است که باید با تو همکلام بشوم یا اینکه تو صدای مرا بشنوی، ولی بایستی بگویم…
مسلّماً امام سجّاد علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها میدانستند که هرچه سنگینتر پردهدری کنند جسارت به لب و دندان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیشتر میشود، ممکن است جسارت به اطفال بیشتر بشود، آن جسارتی که آن ملعون کرد و به دختر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اشاره کرد درواقع میخواست حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بشکند، ولی حضرت زینب کبری سلام الله علیها سخن گفتند و حضرت زین العابدین سلام الله علیه هم همینطور، مجلس را بهم زدند، پردهی نفاق کاری کرده بود که پنج اتهام که مجازات هر کدام اعدام است برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نوشته شد و اهل مدینه هم همراهی نکردند و کوفیان هم عمدتاً جا زدند و یا ترسیدند و یا همراهی نکردند، تا اربعین یعنی چهل روز است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کشته شدهاند، اگر کسی تا اربعین میخواست با اسب از کوفه به کربلا برود بیش از چند ساعت طول نمیکشید، میشد شبانه یا مخفیانه بروند، اما گزارشی نداریم که کسی رفته باشد، یا از نظر کوفیان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هنوز متّهم هستند، پس بر سرِ قبر نعوذبالله کسی که او را به جرم اینکه بدن او حرمت ندارد دفن نکردند، عدّهای به زیارت نرفتند، عدّهای هم از ترس این کار را نکردند، مهم نیست که اربعین چه کسی آمده است، اربعین شروعِ زیارتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، زیارتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یعنی آن پنج اتهام رفع شد، پردهی نفاق دریده شد، آن امیر المومنین درواقع امیرالفاسقین شد.
لذا روز اربعین درواقع مجلس ختمِ نفاق است، بعد از اربعین دیگر زیارتها شروع شد و مدام رونق گرفت.
مرحلهی سوم مانده است، چون هنوز قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفی است، جامعه اسلامی هنوز به آنجا نرسیده است که به زیارت مضجع شریف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برود.
روضه و توسّل
حضرت زین العابدین سلام الله علیه میفرمایند: من احساس کردم که زمین در حال زیر و رو شدن است، با سختی مضاعفی خودم را به جلوی خیمه رساندم، وقتی آن صحنه را دیدم در حالِ قبض روح شدن بودم، عمّهام به جلو رفته بود…
اصلاً شما همین را تصوّر کنید که یک مرد یا یک زن ایستاده است و میبیند که برادر او را تکه تکه میکند، اصلاً حواس او به چیزی نخواهد بود…
اما حواس حضرت زینب کبری سلام الله علیها به من (حضرت زین العابدین سلام الله علیه) بود، برگشتند، روی مرا از قتلگاه برگرداندند، فرمودند: «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ يا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إخْوَتي» ای یادگار برادرم، تو امام ما هستی، چرا در حالِ جان دادن هستی؟… یا زینب کبری! شما این حجم از صبر را از کجا آوردهاید؟… گفتم: عمّه! ببین با حجّت خدا چه میکنند…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: نگاه نکن که ما امروز تنها شدهایم و اسب به قتلگاه بردهاند و هلهله میکنند، یک روزی میرسد که این کربلا پُر از زائر میشود…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها امروز را دیدند که میلیونها نفر میروند و میلیونها نفر هم میسوزند، هر سال چند میلیون نفر فقط در نیجریه پیادهروی میکنند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها دیدند… فرمودند: نگاه نکن که ما امروز غریب شدهایم، این خون که اینجا ریخت اثر دارد…
دید و وسعت دید و صبر و شرح صدر و عصمت را ببین…
ما در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوییم «کاشف الکرب عن وجه النّبی» هستند، اینجا حضرت زینب کبری سلام الله علیها «کاشفة الکرب عن وجه السجاد» هستند، اصلاً چه کسی میداند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها چه کسی هستند؟
وقتی به شام رفتند بیانیه و بخشنامه صادر شد که دیگر کاری با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداشته باشید.
حال اینکه اربعین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رسیدند یا جابر بن عبدالله انصاری رسید که مهم نیست، از روز اربعین مدّتی زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آزاد شد، یعنی زیارتِ پسرِ پیغمبر آزاد شد و اتّهامات از روی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برداشته شد.
پرده از نفاق برداشتند، پنجاه سال تلاش کرده بودند که اسلام را چیز دیگری معرّفی کنند و پسر پیغمبر را نامسلمان و بیحرمت معرّفی کنند.
جلسهی قبل هم عرض کردم برای این جملهای که «سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ»[10] که حریم حضرت را مباح شمردند که هر کسی هر کاری که میخواهد کند… آنها اینطور تلاش کردند که وانمود کنند نعوذبالله کنیز از کفرستان آوردهاند، همیشه هم همین کار را میکردند، صدر اسلام هم وقتی بعضی از مسلمانها را کشتند گفتند کافر کشتیم، به نوامیسشان هم بیحرمتی کردند، آنها سعی کردند این کار را کنند ولی کاری که حضرت زینب کبری سلام الله علیها و امام سجّاد علیه السلام در شام کردند، یزید ملعون مجبور شد که به عهده نگیرد و عقبنشینی کند…
ما خیلی کم برای امام زین العابدین سلام الله علیه گریه میکنیم، امام زین العابدین سلام الله علیه چند سختی داشتند، اولاً اگر جایی امام استغاثه کند و کسی صدای استغاثه را بشنود و به فریاد امام نرسد و کمک نکند قطعاً جهنّمی است، امام سجّاد علیه السلام استغاثهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را شنیدهاند، باید شدّت بیماری که موقّتی بود، یا در یک نقلی هم داریم که حضرت در جنگ مجروح شدند، البته تفاوتی هم ندارد، باید درد به قدری شدید باشد که وظیفهی دفاع از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از امام سجّاد علیه السلام ساقط شد، یک معصوم باید چقدر درد داشته باشد که مسقطِ تکلیفِ دفاع از امامِ آن معصوم باشد؟ یعنی یک سردردِ عادی نبود، این باید دردِ مشرف به موت باشد، و خدا میداند که با آن درد شدید در این مسیر چه کشیدند، این درد تا شام بود، چون اگر نبود حضرت را میکشتند، باید ظاهر حفظ میشد، آن درد بود، خود حضرت سجّاد علیه السلام فرمودهاند که من میخواستم با پدرم وداع کنم، به عمّهام نگاه کردم و از ترس اینکه عمّهام بیتابی کند دیگر روز عاشورا با پدرم وداع نکردم، هر کجا هم در مسیر میرفتیم مدام این سر را میآوردند، ولی این سر را که نزدیک ما نمیآوردند، بلکه در مقابلِ ما به سر هتک حرمت میکردند، تا شام اوضاع اینطور بود.
امام زین العابدین سلام الله علیه چند خطبه خواندند، یکی از آنها را عرض کنم تا شما شجاعت را ببینید، رأس مطهّر را زیر پای یزید ملعون گذاشتند، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم در مقابل ایستاده بودند، یزید ملعون جسارت کرد و بلافاصله امام زین العابدین سلام الله علیه فرمودند: «لعنة الله عَلَی مَن قَتَلَ أبی». این حرف خیلی سنگین بود، یزید ملعون گفت: این چه کسی است که با من اینطور حرف میزند و مرا در مجلسِ من لعن میکند؟ من تو را میکشم. اگر حاجتی داری بخواه.
اولین خواستهی تو چیست؟ امام زین العابدین سلام الله علیه فرمودند: اول سرِ پدرم را بده تا به آغوش بکشم… گریز این روضه آنجاست که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواستند بند کفن را ببندند رو کردند به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و دیدند این بزرگواران در حالِ قالب تهی کردن هستند، فرمودند: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ»[11] بیایید و با مادرتان وداع کنید، بیایید و از مادرتان توشه بگیرید…
امام زین العابدین سلام الله علیه فرمودند: اگر من یک خواسته در این دنیا داشته باشم این است که سر پدرم را بدهی تا در آغوش بگیرم…
آن ملعون اجازه نداد و ترسید که امام زین العابدین سلام الله علیه با این رأس مطهّر حرفهایی بزنند که مجلس بیشتر بهم بخورد، گفت: از این کار معذورم.
دومین خواسته این است که بالاخره که تو میخواهی این زن و بچه را برگردانی، اینها با شمر ملعون آمدهاند، یک آدم چشمپاکِ امانتدار…
که وقتی به مدینه رسیدند، این شخص حرمت آنچنانی نگذاشته بود ولی جسارت نکرده بود، وقتی به مدینه رسیدند امام زین العابدین سلام الله علیه یا حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: به بنی هاشم بگویید هرچه زیورآلات دارید بیارید که ما به این شخص بدهیم و تشکّر کنیم که به ما اهانت نکرده است…
اینجا یزید ملعون گفت: خودت را مأمور میکنم که اینها را برگردانی
خواستهی سوم هم این است که آنچه از ما غارت کردید را پس بدهید… من عمد دارم که این روضه را بخوانم که بگویم هر چه شد بین در و دیوار شد…
آن ملعون گفت: آنچه غارت شده است در کربلا بوده است و به کوفه رفته است، اینجا شام است و فاصله زیاد است، پول آنها چقدر است که بدهم؟
امام زین العابدین سلام الله علیه فرمودند: ما پول نمیخواهیم، چون چادر مادرمان بین آن غارتشدههاست…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه طه، آیه 96 (قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي)
[5] خطبه فدکیه
[6] سوره مبارکه فرقان، آیه 30 (وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)
[7] منهاج السنة النبوية ، جلد 6 ، صفحه 19 (فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ)
[8] سوره مبارکه انفال، آیه 37 (لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ)
[9] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۴
[10] زیارت اربعین
[11] بحار الأنوار ، جلد 43 صفحه 179 (فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام وَ اللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَتْ مَيْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِي أَكْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ هُمَا يُنَادِيَانِ وَا حَسْرَتَا لَا تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ يَا أُمَّ الْحُسَيْنِ إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً الْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ السَّمَاءِ يُنَادِي يَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ فَقَدِ اشْتَاقَ الْحَبِيبُ إِلَى الْمَحْبُوب. قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ الرِّدَاءَ وَ أَنَا أُنْشِدُ بِهَذِهِ الْأَبْيَات فِرَاقُكِ أَعْظَمُ الْأَشْيَاءِ عِنْدِي وَ فَقْدُكِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّكُولِ سَأَبْكِي حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِيلٍ أَلَا يَا عَيْنُ جُودِي وَ أَسْعِدِينِي فَحُزْنِي دَائِمٌ أَبْكِي خَلِيلِي)