حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/07/26 مصادف با شب پنجم محرّم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام پیرامون مسئله ی نفاق و خطرناک تر از نفاق سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.
برای دریافت صوت این کلیپ اینجا کلیک کنید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«إِلَهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».
پی در پی بودن نفاق در مقابل پرچم حق در طول تاریخ
بحث ما دربارهی نفاق و خطرناکتر از نفاق است. با هم جریان نفاق را برررسی میکنیم به خاطر خطرهایی که داشت و بلاهایی که سر اسلام آورده و کمر اسلام را شکسته است و میشکند. هر وقت پرچم حق بلند بود، قاهر بود و پیروز بود، نفاق هم بود.
تظاهر به تقدّس مآبی برای بزرگنمایی در برابر دیگران
اگر من جایی بروم که با تقدّس مآبی و بازی تقدّسبازی بتوانم چند نفر را به سمت خود بکشم برای یک نفر استخاره کنم و برای یک نفر فال بگیرم، یک نفر را نصیحت کنم، تصوّر کنم که برای خود کسی هستم ادا در میآورم تا دیگران از من بهرهمند شوند.
شکستن تقدّس پرچمدار یکی از شاه کلیدهای انحراف
آن وقتی که قدرت اسلام قاهر شد، دشمن دید مقابل این سیل نمیتواند بایستد، سعی کرد آن را با انحراف از بین ببرد. یکی از شاه کلیدهای انحراف شکستن تقدّس پرچمدار بود. اگر پیغمبر اکرم امام مسلمین بود، او تخریب میشد. چشم پیغمبر نگاه کرد، گفت: (معاذ الله) «اعْدِلْ يَا مُحَمَّدُ فَإِنَّكَ لَمْ تَعْدِلْ»[3] عدالت به پیغمبر خوب چیزی است. بعد از رسول خدا این همه دشمنی با حیدر کرّار شد. چرا؟
تخریب پرچمدار برای از بین بردن نفوذ کلام او
چون علیّ بن أبیطالب وجود جدای از پیغمبر نبود، نفس پیغمبر بود. زدن علی، زدن پیغمبر بود. لذا امیر المؤمنین را زدند. هر وقت پرچم دست کسی باشد برای اینکه نفوذ کلام او از بین برود، اعتقاد مردم از بین برود، آن قوّتی که باعث شد آن جنگها پیروز شود، هم آن جنگها و هم این جنگها. پاوه باید حفظ شود، خرمشهر باید آزاد شود. قدرت فرماندهی کل قوا زیاد است، اینکه بمب اتم لازم ندارد. او میگوید باید بشود و میشود. لذا باید تخریب و شکسته شود. هر چیزی که به پرچمدار منصوب باشد تخریب میشود. لذا راجع به پیامبر فیلم میسازند، چون منصوب به پرچمدار است کسانی که هیچ چیز از تاریخ نمیدانند امروز منتقدهای دفاع از حریم تاریخ شدند. فیلم محمّد رسول الله خلاف تاریخ است. هر چیزی به پرچمدار ربط پیدا کند به زمین میزنند. برای اینکه میخواهند او را به زمین بزنند.
شیوهی منافقین در برابر اظهارنظر خود راجع به پیغمبر اکرم
زمان صدر اسلام نمیشد پیغمبر را زد باید آن عوارض را به زمین میزدند. یک سؤالی یک از دوستان پرسیدند من غفلت کردم خوب توضیح ندادم. امروز در حوزه با یک نفر راجع به یک موضوعی شبیه بحث شما بحث میکردیم، یک دفعه جرقهای در ذهن من زده شد، گفتم شاید اینجا کم کاری کردم. اینکه گفتید پیغمبر را تخریب کردند یعنی آمدند روی منبر نشستند و گفتند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» پیامبر (معاذ الله) مجنون است؟ پیغمبر سحر شده است؟ گفتم نه، فهمیدم اشتباه توضیح دادم. اینکه نفاق نشد، این دشمنی علنی میشود. این کار را کفّار انجام میدادند. میگفتند پیامبر مجنون است. منافقین اینطور نمیگفتند. میگفتند غرق توحید است، آقا اصلاً در این دنیا نیست، اصلاً صبح تا شب مشغول عبادت است، اصلاً او محو جمال ذات حق است لذا راجع به دنیا از او سؤال نپرسید. مثلاً میخواهیم حکومت دَنی دنیایی را اداره کنیم پیامبر اصلاً در این فضا نیست. آنقدر در ذات حق غرق است گاهی حواس او به اطراف نیست.
کار منافق تخریب پیغمبر
آنقدر حرارت جذبهی توحیدی – مثل اینکه کسی به خورشید نزدیک میشود- او بالا است که میسوزد. لذا به ران عایشه میزند، میگوید: «كَلِّمينى يا حميرا» که یک عمر سر من در دنیا نسوزد. در کتاب اخلاقی ما وجود دارد از حاج آقای غزالی گرفتند او جایی به دست آورده است.
آنقدر به توحید نزدیک میشود که «دَنا فَتَدَلَّى»[4] همهی وجود او میسوزد لذا شما نمیدانید پیغمبر غرق توحید است، میآیید با او احوالپرسی کنید عصبانی میشود و چیزی به شما میگوید. برای همین است که اگر به یاد داشته باشید گفتیم اگر کسی فحش داد، خدا میبیند پیغمبر غرق توحید است، او را به خود نزدیک میکند. یعنی این را جدّی نگفت. حال او حال توحید بود. منافق نمیگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» پیامبر (معاذ الله) حرف بیربط میزند، مدلول همین میشود ولی به آن شکلی که عرض کردم.
آنقدر غرق است که در این دنیا نیست. در ملکوت خود غرق بود، پرسیدند یا رسول الله امسال میخواهیم گشنهگیری کنیم یعنی شاخهی نر و مادهی خرما را به هم بزنیم، او در این فضا نبود، او مبهوت جبروت بود، گفت این کار را انجام ندهید، لازم نیست. کلاً عربستان خشکی آمد و هیچ خرمایی رشد نکرد. آمدند گفتند یا رسول الله خرما چه شد؟ یک دفعه گفت: من اینجا نبودم، من چیزی گفتم؟ گفتند: شما گفتید این کار را انجام ندهیم، آباء و اجدّاد ما این کار را انجام میدادند و خرما داشتیم، امسال هیچ خرمایی نداریم. گفت: من گفتم؟! چه موقع گفتم؟! من پیغمبر شما هستم و در معنویّت و آخرت هستم، شما خود آنها را اداره کنید. حالا اگر پیامبر یک چیزی گفت، گفته است سخت نگیرید. میگویند پیغمبر دیوانهوار عاشق دخترش بود یعنی «سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ» را مثل اینکه پدری بچّهی خود را بغل کند میگوید ماشاءالله دکتر شده است، مهندس است، قصد عمدی ندارد یک چیزی میگوید و به بچّهی خود افتخار میکند. او ارادهی جدّی ندارد، یک چیزی میگوید. وگرنه شما میگویید «أَفضلُ النِّساء» در زمان پیغمبر کیست؟ میگویند معلوم است چه کسی است. میگوییم زهرا چطور؟ «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهلِ الجَنَّة» میگویند پدرش او را دوست داشت. به این معنا که یار حبّ و بغض گفته است، جدّی نگفته است؟ در پایان قصد دارند روایت را تخریب کنند، اینکه بگویند (معاذ الله) پیغمبر از خود میگوید، ولی منافق نمیگوید من قبول ندارم.
آگاه نبودن و بیدار نبودن در جامعه و ادامهدار بودن جریان نفاق
در محضر قرآن بودیم با هم اوصاف منافقین را مطالعه میکنیم تا به بعد به خطرناکتر از نفاق میرسیم که به نظر حقیر تمام حرفی که من میخواهم در این دهه بزنم این است سیّد الشّهداء کاری کرد که جریان خطرناکتر از نفاق به دوران نفاق برگردد و الله العظیم اگر تا ده سال دیگر ما بیدار نشویم، جریان نفاق کشور ما هم خطرناکتر از نفاق خواهد شد.
خداوند فرمود: «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ»[5] آنها خیلی ثروتمند هستند، جرأت نمیکنید بگویید از کجا آوردید، هر کس ثروتمند است بد نیست، ولی آنها زیاد حرام خوردند. پیغمبر از اینکه آنها اینقدر ثروتمند هستند تعجّب نکنی، ابهت آنها تو را نگیرد. میگوییم فلانی افغانی است، آنها اهل قبیلهگرایی بودند، اگر افغانی خواستگاری خواهر شما بیاید، به شما میخندند. این همان است. میگویند او را راه نده. اگر مؤمن است، با اخلاق است، با ایمان است، فرهیخته است چطور؟ میگویند پیغمبر گوش است، اُذن است، زودباور است، کانالهای او را هدایت میکنند، این بیت نمیگذارد اخبار به او برسد. اطاعت از آن کسی که واجب است، واجب است، هوش است.
قسم خوردن مداوم منافق در هر کاری
نکتهی بعدی این است آنها سند ندارند، میگویید بیایید متن را بررسی کنید معلوم است که کار خوبی است یا کار بدی است. مدام قسم میخورند. قرآن کریم در سورهی توبه آیه 56، 42، 62، 74، 95، 96 گفته است منافقین مدام قسم میخورند. برای چه قسم میخورید؟ هر کاری میخواهید انجام دهید سند بدهید.
ارائهی سند برای هر کاری
بگویم به پیغمبر این خانه برای من است، میدانید به پیغمبر این مسجد برای پدربزرگم است، میگویند آقا صاحب آن یک نفر دیگر است. سند دارید نشان بده، اگر سند ندارید برای چه مدام قسم میخورید؟ قسم میخورد یعنی میخواهد به یک طریقی با شانتاژ ناحقی را حق جلوه دهد وگرنه اگر کسی سند داشته باشد قسم نمیخورد. در دادگاه قسم پایان کار است، شما سند ثبت احوال دارید اینجا برای شما است دیگر نیازی به قسم خوردن نیست. به دادگاه میروید و سند را استعلام میکنند و به شما پس میدهند، از کسی قسم نمیخواهند.
قسم خوردن منافقین در سورهی توبه
شش آیه در سورهی توبه قسم میخورند «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ»[6] به خدا قسم ما با شما هستیم. همهی کارهای شما خلاف آن چیزی است که باید باشد، قسم فایده ندارد. «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ»[7] رأی بدهید به خدا شما را راضی میکنیم. «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ» یعنی قسم به خدا.
آوردن دلیل برای هر کار و هر حرفی
در سورهی منافقون، آیه 2 میفرماید: «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً» حرف آنها سند ندارد. شما این قانون را از کجا آوردهاید را بگویید همهی شبهات از بین میرود. ما را در شبکههای اجتماعی و اینترنت با این همه شبهات درگیر کردند، بگویید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» از کجا آوردید؟ تمام میشود.
همهی مشکل از کجا آوردید است. اگر حق بگوید ما وظیفه داریم قبول کنیم. این نفاق نمیشود، منافق که مطابق دین حرف نمیزند. روایت میگوید بگویید از کجا آوردید. دلیل میآورد بگویید از کجا آوردید. «اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً» آنها شانتاژ خبری را فریاد میزنند و در تعدادی از روزنامهها مینویسد. دلیل خود را بیاورید همه میپذیرند. منافق دنبال دلیل آوردن نیست؛ ادّعا میکند ولی دلیل نمیآورد، از چیزهایی که شما نشنیدید و کسی نبود ببیند خاطره میگوید. همه اتّفاقی یک جایی بود که هم من بودم، هم او بود. پدرم همهی خانه و زندگی و مغازه را به من داد. خواهرها میگویند از کجا آوردی؟ سند آن کجا است؟ میگویم والله…
در جامعه هر کس حرف میزند، من هم حرف میزنم بگویند از کجا آوردید؟ یا باید واجب الإطاعة باشید که نگوییم از کجا آمده است. امام زمان بیاید و بگوید سر خود را زمین بگذار، پای خود را بالا ببر من معتقد هستم باید این کار را انجام داد. هر چه امام زمان (علیه الصّلاة و السّلام) گفت قبول است، غیر از او در حیطهی حجّیّت چشم. اگر حجّیّتی نداشت مثل من که حجّیّتی برای شما ندارم، شما حق دارید علّت کلمه به کلمهی صحبتهای من را بپرسید که از کجا آوردم. اگر من جواب ندهم حق دارید بازخواست کنید، اگر بازخواست نکنید اشتباه کردید. آدم باید نسبت به دین خود غیرت داشته باشد. این چیزهایی که میگویید از کجا آوردهاید.
به شانتاژ متوّسل شدن منافق
حساسیّت جامعه پایین است، اگر حساسیّت خود را بالا بیاورد دو بار بپرسند این چیزی که میگویید از کجا آوردید دیگر کسی حرف نمیزند. هر کس حرف زد بگویید از کجا آوردید. خدا فرموده است، منافق که آیه ندارد، حدیث متواتر ندارد، فقط میتواند جعل کند. لذا مجبور است شانتاژ کند، قسم بخورد، پخش کند. شما فقط بگویید حرف خود را از کجا میگویید. آنقدر از عاشورا تفسیرهای متعدّدی کردند که آدم بهتزده میشود.
یکی نبودن حرف و عمل منافق
اخیراً یک شخصی گفته است امام حسین ثار الله است یعنی اینکه خون او ریخته شد یعنی شما دیگر سیل خون به راه نیندازید. شما سیل اشک راه بیندازید إنشاءالله امام زمان آمد خودشان سیل خون راه میاندازد. اگر حرف انجمن حجّتیّه درست بود چرا شما سالها به ما حکومت کردید؟ آن بدبخت که قبلاً بود. چطور شما زمان خود سیل خون راه انداختید؟ نوبت به دیگران رسید آسمان تپید. حالا فقط گریه کنید، دین میگوید ظلم دیدید گریه کنید تا امام زمان بیاید؟! حسین چرا قیام کردی؟ میخواهند خاطرات تعریف کنند از همه قدیمیتر و انقلابیتر هستند. نوبت که به عمل میرسد میگویند نه شما گریه کنید. گریه میکنیم، گریه از افضل قربات است والله اگر قطرهی اشکی از کسی بپذیرند زندگی او به کلّی تغییر میکند.
عاقبت به خیر شدن با گریه بر سیّد الشهّداء
گریه بر سیّد الشّهداء غذای بهشتی است چون «یَبکی عَلیَه مَن فِی الجَنَّة» هر کس در بهشت است، روزی او این است که بر سیّد الشّهداء گریه کند. غم که در بهشت راه ندارد، زجر در بهشت راه ندارد. «یَبکی عَلَیه مَن فِی الجَنَّة» یعنی این از نعمات بهشت است. بهشت فقط نعمت وجود دارد. یعنی سر سفرهی ارباب نشستید غذای بهشتی میخورید. یک قطره از غذای بهشتی است. معصوم قسم خورده است که دست شما را میگیرند و بالا میبرند. اگر از بین نبرید. بعد از مجلس به شما یک بغل جواهر میدهند امّا اگر در راه بریزید و گم کنید و جیب شما سوراخ باشد، انبان سوراخ موش داخل آن باشد و آن را ببرد، نمیماند و گرنه یک قطره اشک بر سیّد الشّهداء عاقبت به خیری میآورد.
اشعاری از ابو الحسن خلیعی در مدح و ثنای اهل بیت (علیهم السّلام)
علّامه امینی (رحمة الله علیه) در الغدیر در مورد ابو الحسن خلیعی نقل کرده است. پدر و مادر او ناصبی بودند، نذر کردن اگر بچّهی ما پسر شد او را سر راه زوّار سیّد الشّهداء میگذاریم که از حلّه میروند- حلّه شیعیان زیادی دارد، در 40 متری کربلا است- آنها را ترور کند. تربیت کردند، او را آموزش دادند که چطور باید بزند و فرار کند، شمشیر به دست او دادند و سر راه زّوار ایستاد. در مسیر حالا شب بود یا روز بود به خواب رفت. وقتی به خواب رفت خواب دید قیامت شده است –خود او گفته است من خواب دیدم به خاطر همین تغییر عقیده دادم- عجب خبری است، آن کسانی که ما فکر میکردیم ائمّهی ما هستند به جهنّم بردند، حیدر کرّار سلطان بهشت است، سلطان قیامت است، زهرای مرضیّه را بردند سرها همه پایین است، من دیدم هیچ چیزی ندارم. یک عدّه وحشتناک به سوی من آمدند که من را به سمت جهنّم بکشند، ندا آمد صبر کنید او در مسیری که بوده خاک زوّار قبر ابی عبدالله الحسین به بدن او نشسته است، او را رها کنید. من که بلند شدم دیدم گریه میکنم. او کسی است که بیش از 160 شعر گفته است و همهی این 160 شعر و قصیده در مدح اهل بیت است. اینقدر گریه مهم است.
«إِذَا شِئتَ النَّجَاةَ فَزُر حُسيِنَا لِكَي تَلقَى الإلهَ قَريرَ عَينِّ»[8]
میخواهید نجات پیدا کنید، برای اینکه وقتی قیامت شد با قرهی عین، چشم روشن، با آرامش خدا را ملاقات کنیم. چرا؟
«فَأنَ النَّارَ لَیسَ تَمُسُّ جِسماً» آتش اثر نمیکند بر بدنی که «عَليهِ غُبارُ زُوَّارِ الحُسين».
شرع شدن جنگها از طرف مستبکرها در طول تاریخ
در گریه کردن که شکّی نیست، ولی ما گریه کنیم تا امام زمان بیاید سیل خون راه بیندازد؟ بله ما دلیلی نداریم سیل خون راه بیندازیم. مگر ما آن جنگ هشت سال را به راه انداختیم. جنگ یمن را مگر یمنیها به راه انداختند؟ جنگ سوریه را مگر سوریها به راه انداختند؟ اگر بخواهید سر بلند کنید و بایستید شما را میزنند باید دفاع کنید. کدام یک از این جنگها را شیعهها با راه انداختند؟ ما صبر کنیم امام زمان بیاید سیل خون به راه بیندازد. مگر امام زمان (علیه الصّلاة و السّلام) (معاذ الله) خونریز است؟ امام زمان (سلام الله علیه) بیاید اوّل با مردم صحبت میکند. معلوم است مستکبر بپذیرد که کنار برود و میجنگد، حضرت هم با او میجنگد.
یعنی چه که خون امام حسین ریخته شد که ما گریه کنیم تا امام زمان بیاید؟ خود شما چرا در انتخابات شرکت کردید؟ کنار میکشیدید، قسم هم میخورد، چیزهایی هم نقل میکند که کسی نشنیده است یا شاهدها مردند یا جز ملائکة الله کسی نبود. آنها مدام قسم میخورند، چون قسم را با فریاد والله میگویند شانتاژ میکنند. سند بگویید که فلان جا گفتم چرا فریاد میزنید؟ چرا بیجهت قسم میخورید؟
ائتلاف کردن منافق در برابر حق
از جمله کارهای دیگر منافقین این است «الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»[9] منافقها پشت هم هستند، علیه حق خوب ائتلاف میکنند «يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» از معروف نهی میکنند، به منکر امر میکنند به خوبی راهنمایی میکند، منافقین این کار را انجام میدادند.
مساوی بودن افراد در برابر بیت المال
میخواستند بیت المال تقسیم کنند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: در بین فرزندان اسماعیل ندیدم کسی در مال بر کسی افضل باشد مگر یک شأنی باشد. فرض کنید آقا یک دارویی کشف کرده است به جامعه خدمت کرده است، جامعه هم وظیفه دارد از او تشکّر کند. خدمات را کنار بگذارید همه با هم مساوی هستند. عرب و عجم، افغانی و ایرانی و روستایی و شهری همه مثل هم هستند. آنها نمیخواستند این کار را انجام دهند، آنها میخواستند ابوسفیان 20 برابر سردار حر، سردار بدر بگیرد، مردم میگویند 100 هزار دینار به ابوسفیان میدهید، پنج هزار بدری هم در جنگ بدر به او میدهید. چرا؟ برای اینکه باید شأن او حفظ شود. سند هم ندارند «يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ». پیغمبر وقتی میخواست به آنها پول بدهد فرمود: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»[10] این هم اثر دارد.
دستور عزّت ندادن به منافق از طرف خدا به پیغمبر
قرآن میفرماید: آن کسی که دشمن است حق ندارید به او عزّت بدهید. ای پیغمبر اگر منافقین مُردند بر سر قبر آنها نرو. یک عکسی بگیرند بعد بگویند پیغمبر سر قبر فلانی رفته است و او را بخشیده است. «وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً»[11] لبخند نزنی، از آنها زود نگذری.
چشمپوشی از اعمال انسانها و حمل به خیر بودن آن عمل
دستور اسلام در مورد آدمهای عادی این است مثلاً میبینید یک نفر در خیابان کاری انجام میدهد تعجّب میکنید، بگویید إنشاءالله آن نیست، حتماً در این شیشه آب ریختند که به این شکل است. ولی اگر مسجّل شد خطا کرده است بگویند لابد نفهمیده است، عصبانی بود این کار را انجام داد سعی کنید از آن چشمپوشی کنید این در مورد مسائل شخصی است. دو برادر با هم، همسایه با هم، فامیل با هم. مدام نگویید نه آنگونه که به من را نگاه کرد لابد میخواست چیزی بگوید، دیدید دست خود را چگونه به سمت من گرفت؟ اسلام میگوید حمل به خیر کنید.
مهربان نبودن در مقابل جریانی که بخواهد ارزشهای اسلامی را نابود کند
امّا نسبت به جریان نفاق میفرماید: اگر آمدند عذرخواهی کردند بگویید برگردید. آیهی قرآن است میفرماید: اگر گفتند ما اشتباه کردیم، ببخشید، به جنگ میآییم. «فَإِنْ رَجَعَكَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ»[12] آنها را افشا کردید بعد میگویید اشتباه کردیم، آدمهای عادی نه، جریانی که میخواهد ارزشهای اسلامی را نابود کند نباید با او مهربان باشید وظیفهی شرعی است. جریانی که میخواهد جامعهی اسلامی را نابود کند. اگر گفتند ما اشتباه کردیم و میخواهیم بجنگیم. «فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً» لیاقت ندارید، نمیخواهم با من بیایید «وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا» نمیخواهم با استکبار بجنگید، شما لیاقت ندارید پرچمدار مبارزه با استکبار شوید، کنار بروید. یعنی اجازه ندهید که خود را بازسازی کند.
اجازه ندادن اعادهی حیثیت به منافق
شش سال از یک جرثومهای گذشته است، یک جای دیگری به جای اینکه بخواهند افطاری کنند و ذکری بگویند، از ظالم دفاع میکنند. اجازه ندهید اعادهی حیثیت کند، چون اگر اعادهی حیثیت کند دوباره ضربه میزند. بگو اصلاً نمیخواهم بجنگید، این حقّ نیست که شمشیر اسلام دست شما باشد «إِنَّكُمْ رَضيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» روز اوّل که به جا بود نمیگذاشتید کسی بجنگد، بروید «فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفينَ» اصلاً لیاقت ندارید که اسم شما را بنویسند. قرآن اینها را برای چه کسی گفته است؟
مادربزرگها شبها که میخواهیم بخوابیم این خاطرات را به جای لا لایی برای ما تعریف کنند یا شما درگیر هستید. با آدمهای عادی مثلاً برادر شما است، همسایهی شما است، همکار شما است، هم محلّی است، با همه مهربان هستید، خطای شخصی دیدید چشمپوشی کنید. اگر به شما ظلم کرد بگویید اشکالی ندارد، دعوا کردید به هم دست بدهید، ادامه ندهید. برادر اسلامی شما است. تا دیدید گرفتار شد به سراغ او بروید. امّا اگر این از آن جریانی است که میخواهد زیر آب اسلام را بزند، اظهارنظرهای او موجود است، این طرف و آن طرف گفته است. میگوید وقتی مردم عاقل شدند فهمیدند نباید ائمّه به سمت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بروند، همه با خلفا صلح کردند. سال گذشته این را گفته است چرا اجازه میدهید او دوباره اعادهی حیثیت کنید، اصلاً او را راه ندهید. میفرماید: «وَ لا تُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً» الآن که زنده است، ای پیغمبر اگر مُرد سر قبر او نمیروی. شما که آدمهای عادی هستید اگر بیانیه هم برای مرگ او میدهید، به گونهای بدهید که باعث نشود این را علیه کسی که پرچم گرفته است عَلم کنند. «وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ» اصلاً یک لحظه هم سر قبر او نرو، یک دفعه از تو عکس میگیرند، میگویند تو هم با آنها بودی دقّت کن.
ظاهرسازی کردن منافق برای مجذوب کردن افراد به سمت خود
أنشاءالله اربعین به کربلا میروید عراق اینطور است که گروههای مختلف هستند، شخص ادّعا میکند من سیّد حسنی هستم، یمانی هستم بعد هم آنجا موکب دارد پذیرایی میکند. اوّل نگاه کنید اینجا کجا است، به موکب یزید نروید، به هر جایی نروید. کتابهای خود را مجانی میدهند که شما به سمت او بیایید. «لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ» حتّی به نمایشگاه کتاب میروید جلوی غرفهی جرثومهی فساد نرو. در این حد نگذار دور شما شلوغ شود، حواس خود را جمع کنید چه برسد به اینکه در برابر انحراف او سکوت کنید.
راهکارهایی برای از بین بردن انحراف در جامعه
یعنی هر وقت در جامعه انحراف است 1- نباید نسبت به منحرف ساکت باشید. 2- نباید ابراز محبّت کنید. 3- به اندازهی ارزنی نباید به او کمک کنید. درس میخوانید یک توضیحی در کتاب شما نوشته است، کتاب را هم مجانی میدهند نمیخواهد، بروید از روی یک کتاب دیگر بنویسد و کتابها را دست خود نگیر. «لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ» چه برسد به اینکه مدام اسم او را این طرف و آن طرف ترویج کنید. «لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ» سر قبر او نایست، نکند بگویند این آدمها شلوغ هستند.
یک شخصی از دنیا رفته است بعد شما به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) میروید. یک جایی بایست که فکر نکنند سر قبر بعضی ایستادید، سر قبر بعضی نایستادید، درست بایستید تا این حد دستور میدهد. در حد اینکه بالای سر جنازهی او هم بایستید، به او رحم نکن. چون رحم به پلنگ گوسفندار… این کار را نکنید.
اساس دین رحمت به دیگران است
به آیه 73 سورهی توبه غیر از قسمتهای تحلیف و قسمها رسیدیم. «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ» آن پیغمبری که «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[13] اصلاً اگر تو اینقدر مهربان بودی کسی اطراف تو نمیآمد. اساس دین رحمت با دیگران است، امّا اسلام رحمانی یک تقلّب است. رحمت با همهی مردم رحمت، با غیر مسلمین هم رحمت، درست است. با آدمهای فردی همسایهی شما است، هم محلّی شما است، به کشور دیگر میروید قرآن نگفته است یک یک اقربا را کنار بگذارید. امّا یک جریانی جزء جریان نفاق است یعنی پوشش آن اسلامی است میخواهد اسلام را نابود کند یا از کفّار است اینجا نباید لبخند بزنید.
ابهت و مقاوم بودن در برابر منافق و آرامش ندادن به او
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ»[14] بجنگ «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» وقتی شمشیر میزنید ابروهای خود را در هم بکشید یعنی اصلاً نباید به خود اجازه بدهید، کاری انجام دهید که او یک لحظه آرامش پیدا کند. «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» این آیهی قرآن در مورد همه نیست، در مورد منافقین است. نسبت به هر انسانی نمیشود این کار را انجام داد باید مهربان باشید سیرهی اهل البیت است.
منافق یعنی آن کسی که میبینید مدام برای او رسانه درست کردند هر روز یک جایی را میزند نباید سکوت کنید، فقط نجنگ «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» ابروهای خود را درهم بکشید تا جایی که ابروهای شما به هم گره بخورد. اصلاً او به خود اجازه ندهد دست دوستی به سمت شما دراز کند و لبخند بزند و پیشنهادی بدهد. نباید بتواند روی شما حساب باز کند. اگر از این حالت بگذریم ملّتی که نفهمد، نتواند جلوی نفاق را بگیرد سیلی محکمی میخورد کما اینکه تاریخ به خود دیده است.
دادن زکات به معاویه و تقویت کردن او
زیاد بن ابیه آمد، معاویه آمد روی منبر پیغمبر نشست، مردم بردند به او زکات دادند، معاویه را تقویت کردید، سر پسر پیامبر را بُریدند. چون زکات دادید. گوش نکردند. آن پیغمبر رحمت فرمود: معاویه روی منبر من نشست شکم او را بدرید. چرا از اینکه احساس میکنید تنها هستید خسته شدید؟ چون شانتاژ میکنند، چون جمعیّت آنها زیاد است میزنند؟ شما را بیآبرو میکنند؟ این هم جهاد سختتر از جهاد شمشیر است. ما متأسّفانه گاهی از جهاد خسته شدیم، هر وقت خسته شدیم چنان سیلی خوردیم که یا بلند نشدیم یا وقتی فهمیدیم دیدیم آنقدر عقب رفتیم که باید چندین سال بدویم تا سر جای خود برگردیم.
حکیمانه بودن کرامت امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
امشب سر کریم اهل بیت هستیم، این مظلوم و غریب که در غربت احدی از بزرگان ائمّهی شیعه شاید به پای غریبی او نرسد همه چیز ایشان حکیمانه بود. حکیم اهل بازی نیست که کار عبث انجام دهد که شما بیایید و رد کند یا در را باز نمیکند یا حتماً خبری است. امام حسن (علیه السّلام) کریم است کرم او هم حکیمانه است. منافقین کار را به جایی رساندند که آنقدر از پیغمبر و آل پیغمبر تخریب صورت گرفت و اگر کسی با آنها دوستی برقرار میکرد تخریب میکردند که کسی هم لحاظ امنیّتی جرأت نمیکرد به در خانهی اهل بیت بیاید و نه از نظر اعتقادی اعتقاد پیدا کرده بود. تنها کاری که امام حسن (سلام الله علیه) میتوانست انجام دهد این بود میدانست آنها مال پرست هستند، برای اینکه به خاطر خود آنها که بیش از حد گم نشوند، بیش از حد دور نشوند، در خانهی او همواره به روی قاتلان مادرش باز بود. به آن کسانی که به گریهی مادرش رحم نکردند. امام حسن (سلام الله علیه) بین شیعیان نگفتند کریم است، در مدینه گفتند کریم است. مروان گفت: او سخی است. چرا؟ برای اینکه تا در این خانه را باز میکرد، در آن دورانی که اهل البیت را کنار گذاشته بودند و حذف کرده بودند، به امید کیسهی امام حسن (علیه السّلام) در خانهی ایشان میایستادند. حضرت میخواست عنوان اهل البیت از دلها نرود. شروع به بخشیدن کرد. دو بار همهی اموال، سه بار نیم اموال خود را داد. برای اینکه در خانه تعطیل نشود. کریم بیتوقع کار میکند. لذا وقتی از دنیا میرفت به گونهای گریه میکرد که امام حسین (سلام الله علیه) فرمود: برادرم ضرب المثل تقوا هستی چرا اینطور گریه میکنی؟ گفت: میترسم در صحنهی مصاحبهی اعمالم نتوانم پاسخ دهم، آنقدر که از خدا بیتوقع است، با خدا هم کریم است. بعد گفت: حسین جان دست من را بگیر اگر من دیدم عزرائیل با چهرهی زیبا آمد به تو بشارت بدهم، اگر دیدم با چهرهای میخواهد برود جان کفّار را بگیرد به تو بگویم من را دعا کنی. آنقدر کریم است. بعد از لحظاتی چشم مبارک را باز کرد، گفت: من را پذیرفتند.
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیه 25 تا 28.
[3]– بحار الأنوار، ج 33، ص 339.
[4]– سورهی نجم، آیه 8.
[5]– سورهی توبه، آیه 55.
[6]– سورهی توبه، آیه 56.
[7]– همان، آیه 62.
[8]– الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 6، ص 23.
[9]– سورهی توبه، آیه 67.
[10]– الكافي، ج 3، ص 513.
[11]– سورهی توبه، آیه 84.
[12]– همان، آیه 83.
[13]– سورهی آل عمران، آیه 159.
[14]– سورهی توبه، آیه 73.