نفاق و خطرناک تر از نفاق 4

3

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی در تاریخ 1394/07/25 مصادف با شب چهارم محرّم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام پیرامون مسئله ی نفاق و خطرناک تر از نفاق سخنرانی نمودند که مشروح آن را در ذیل می بینید.

برای دریافت صوت این کلیپ اینجا کلیک کنید.

 «أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد».[1]

رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«إِلَهی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى‏».

تار و مار شدن جریان نفاق توسط حضرت امیر (علیه السّلام)

بحث ما حول جریان نفاق و خطرناک‌تر از نفاق است. وارد بحث نفاق شدیم و عرض کردیم که چه زمانی نفاق اتّفاق می‌افتد؟ وقتی در اوج اقتدار باشیم نفاق اتّفاق می‌افتد. ادای مسلیمن را در می‌آورند تا ضربه بزنند. مقابل سیل اسلام نمی‌توانند بایستند یعنی هر چه ایستادند توسّط سرداران اسلام مخصوصاً امیر المؤمنین از بین رفتند و مجبور شدند که مسیر را عوض کنند و منحرف کنند و ادای اسلام را درآوردند. چه زمانی این قضیه بیش از سایر اوقات خود را نشان داد؟ یکی از این ایّام ماجرای تبوک است، چون تبوک بعد از فتح مکّه است.

Kashani-13940725-ThaqalainSite-2-300x200

 واقعه‌ی اُحد

عرض کردیم بعد از واقعه‌ی اُحد، 30 درصد سپاه مسلمین فرار کرد و روایات ما به آن‌ها لقب منافق داد و این خیلی زیاد است که 30 درصد نیروهای رزمنده منافق باشند، یعنی از هر 3 نفر یک نفر منافق است. در گردان 400 نفره، 130 منافق است و این خیلی زیاد است. حالا اُحد کجا و فتح مکّه کجا؟ شکست یهود و قریش کجا؟ روستای دو یا سه هزار نفری یثرب کجا و شهر چند ده هزار نفری مدینه کجا؟ پیروزی در حنین کجا؟

فتح مکّه

حالا برای فتح مکّه می‌خواهند بروند و مثلاً هزار کیلومتر راه بروند و با امپراطوری روم بجنگند و مثلاً 300 هزار نیروی نظامی تا دندان مسلّح دارد و در این‌جا نفاق فایده‌ای ندارد و جریان نفاق می‌گوید که بهتر است زودتر فاش کنیم. این‌جا رسول خدا فرمودند: علی جان یا من  یا تو باید در مدینه بمانیم. این مدینه را دیگر پسر امّ مکتوم نابینا نمی‌تواند اداره کند. چهار نفر پیرمرد و پیر زن و دو نفر بچّه که نیست، یک عدّه جوان هستند که منافق نظام‌مند هستند یا با یهود هستند یا با قریش هستند یا با هم هستند. شهر را تصرّف کردند و جنگ تمام شد. امیر المؤمنین ماندند. عدّه‌‌ای آمدند و گفتند: یا رسول الله اجازه ‌می‌دهید ما به همراه شما نیاییم؟ خداوند با آن‌ها اتمام حجت کرد و فرمود: «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر»[3] می‌دانید چه کسانی اجازه گرفتند که به جنگ نیایند؟ آن کسانی که اصلاً خدا و رسول را قبول نداشتند. خدا را قبول نداشتند و قیامت را هم قبول نداشتند. وقتی خدا و قیامت را قبول ندارد به تبع آن پیامبر را هم قبول ندارد.

«وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّة»[4] سفر هزار کیلومتری با مصیبت‌های 1400 سال پیش را اگر بخواهید بروید چه کار می‌کنید؟ باید کلی اثاث جمع کنید. این‌ها با زیر شلواری و با پیژامه آمدند و گفتند که یا رسول الله ما می‌توانیم نیاییم؟ چهره‌ی این شخص معلوم است که نمی‌خواهد بیاید، «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّة» این‌ها لباس نظامی هم به تن ندارند. با عرق‌گیر آمده است که می‌خواهید ما نیاییم؟ از خانه خود آمده است که می‌خواهید ما دیگر نیایم! حضرت هم چون رهبر و حکیم است فرمود: بله نیایید. چرا؟ چون فرمود: «لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالا»[5] این‌ها اگر بیایند این‌قدر غر می‌زنند که اعصاب همه را خرد می‌کنند.

 مثلاً یک عدّه را کوه‌پیمایی می‌بریم و می‌خواهند ورزش کنند، مثلاً یک نفر از ابتدا می‌گوید که کافی‌شاپ کجاست؟ اصلاً حوصله‌ی همه سر می‌رود.  من یک بار به یاد دارم که می‌خواستیم به کوه برویم حدود 15 سال پیش و قرار بود که تا ایستگاه 2 برویم و از آن‌جا تا کوه برویم. یک مقداری بار ما سنگین بود و گفتیم یک مقدار غذا بخوریم تا سبک شود. بعد گفتیم که یک چایی هم بخوریم و جوجه را همین‌جا بخوریم. ساعت 12 ظهر شد و همه داشتند برمی‌گشتند و هنوز ما می‌خوردیم و اصلاً کوه نرفتیم.

شهدا واسطه‌ی عزّت مردم

«لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالا»  این‌ها اگر می آمدند این‌قدر غر غر می‌کردند، این‌ها اهل جهاد نبودند و جهاد کار ساده‌ای نیست. خدا شهدای ما را رحمت کند که به ما عزّت دادند، البته خدا عزّت را می‌دهد و این‌ها واسطه شدند. 30 کیلومتر بدون فانوسقه، یعنی کمربند نداشتند و باید در شب 30 کیلومتر می‌دویدند مانند فتح المبین و بعضی‌ها چون می‌خواستند که به بقیه آب بدهند چون قمقمه نبود باید گالن 20 لیتری هم به پشت خود می‌بستند. این دیگر جنگ می‌شود؟

Kashani-13940725-ThaqalainSite-1-300x200

اخلال و فتنه‌گری در جامعه

«لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالا» مخصوصاً که «وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُم‏»  این‌ها در میان شما صحبت می‌کنند و شما را متخلخل می‌کنند، «يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَة» فتنه‌گر می‌کنند و اتّفاقی که می‌‌افتد چیست؟ این‌که «وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم‏» یک عدّه هم که خدا می‌گوید که کلاً گوش هستند و توجّهی نمی‌کنند. منتظر است که ببیند که در کدام کشوری و در کدام شبکه یک چیزی گفته است. می‌گوید که جمهموری اسلامی که راست نمی‌گوید خود من از شبکه‌ی استرالیا شنیدم. «وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم‏» پیغمبر درست عمل کرد و فرمود که نمی‌خواهد که بیایید.

چند شبهه‌ی مهم تفسیری است که من نگفتم چون ما نمی‌خواهیم همه‌ی آیات را بگوییم، بحث خود را می‌‌خواهیم بگوییم. تقریباً من دارم قصّه‌ی آن را بیان می‌کنم و وارد تفسیر و جزئیات آن نشدم.

آبروی نظام اسلامی

می‌فرماید که این‌ها می‌گویند که اگر شما به انرژی هسته‌ای برسید می‌میرند. می‌گویند که ما چند درصد مقاله‌یISI  بیشتر از سال قبل داریم، می‌گوید که دروغ می‌گویند. «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَة»[6] امّا اگر یک پلی بریزد می‌گویند که صنعت آن‌ها را نگاه کنید! ما متأسّفانه استاد این هستیم که از ظرفیت‌های خود استفاده نکنیم. اگر مردم ما به خاطر خدا خودروهای داخلی و تولیدات داخلی را‌ می‌خرند، آن صنعت‌گر بخواهد از موقعیت ما سوء استفاده کند خدا او را خوار می‌کند. امّا اگر کسی بخواهد آبروی یک نظام اسلامی، البته این حکومت را نمی‌گویم منظور یک جمع مسلمان است که خدا رحمت کند مرحوم ابوترابی (رحمة الله علیه) را که در زندان عراق از صلیب سرخ آمده بودند که با او مصاحبه کنند، به او گفته بودند که شما را شکنجه می‌کنند؟ ایشان سکوت کرده بود. به او گفتند که از صورت شما معلوم است! گفت: جنگ بین دو برادر مسلمان است به شما ربطی ندارد.

 یک شخص دیگری بود که سال 88 از دنیا رفت فکر می‌کرد که ولایت فقیه را خود او درست کرده است. می‌گفت من 17 یا 18 سال داشتم و امام حدود 37 یا 38 سال داشت و من رفتم و به امام ولایت فقیه یاد دادم. می‌گفت من را زمان شاه می‌زدند و از صلیب سرخ آمدند که با من مصاحبه کنند. وقتی متأسّفانه از دنیا رفت، BBC این را پخش کرد. به من گفتند که اعلی حضرت گفته است که به این آقای شیخ بگویید که یک وقت نگوید که مثلاً در آن‌جا چه بر سر من آورند! میگوید که من هم یک جمله‌ی انگلیسی حفظ کرده بودم، وقتی آمدند با من مصاحبه کنند گفتند: که شما را شکنجه می‌کنند؟ با لهجه‌ی خود می‌گوید که گفتم: I can’t answer this question. من نمی‌توانم به این سؤال جواب دهم. احترام شاه را حفظ کردم نه این‌که شاه را قبول داشته باشم. می‌خواستم که آبروی مسلمانان را در مقابل کفّار نبرم. متأسّفانه فیلم او هست که بعد می‌گوید: آقا این جمهوری اسلامی مردم را می‌زنند. یعنی به اندازه‌ی پهلوی هم حرمت آن را نگه نمی‌دارد که این را BBC پخش کرد.

 تضعیف جامعه‌ی اسلامی

«إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» ما از این آدم‌ها نیستیم که خیلی خود را نگاه کنیم و بگوییم که خود گویم و خود خندم و خود مرد هنرمندم، سر تا پای ما عیب است و باید هم کار کنیم و وای به حال کسی که سوء استفاده کند و به گردن مردم سوار شود. امّا آبروی جهان اسلام این‌طور نیست که ما همین‌‌طور حرف بزنیم. این‌ها همین‌‌طور هستند و اذیّت می‌شوند که بفهمند که یک اتّفاق خوبی افتاده است. از طرفی مثلاً یک خواننده‌ای از دنیا می‌رود و می‌گویند که دیدید! این را با آن مقایسه کنید! دیدید این‌جا بیشتر هستند و آن‌جا کمتر هستند! همیشه به دنبال این است که بگوید که شقاق هست. پس چرا نمی‌گوید که آقای بهجت (رحمة الله علیه) از دنیا رفت و 8 میلیون نفر به تشییع جنازه‌ی آن رفتند. حالا برای این بنده‌ی خدا 1 میلیون نفر رفتند. چه اشکالی دارد بروند. برای این 175 شهید چقدر آدم رفت. حالا بیایید این را بر سر مردم چماق کنید که فلان مجتهد از دنیا رفت و این تعداد رفتند. مگر ملاک خیر و شر به تعداد تشییع جنازه رفتن است. هر بار می‌خواهد چیزی بگوید که به سر این جامعه بزند. ما عیب داریم نمی‌گویم که نداریم. «إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ».

وای به حال ملامت‌گر

امّا «إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَة» اگر یک خرابی شود می‌گوید که دیدید از اوّل گفتم من می‌دانستم. بعضی از بزرگان ما قسم خوردند که گفتند که اگر به کسی مصیبتی رسید مثلاً می‌گویند که برادر جان این کار را نکنید. این‌طور رانندگی نکنید. حالا یک دفعه تصادف می‌کند و این‌جا محلّ امتحان بقیه است وای به حال ملامت‌گر که می‌گوید که دیدید من گفتم! چون این عبارت دیدید من گفتم، از آب صد درجه بیشتر انسان را می‌سوزاند. چه نیازی است که بگویید که دیدید من گفتم. آن‌جا دیگر رها کنید. این ملامت به سر آدم می‌آید.

خدا این دوست ما حفظ کند، می‌گفت رفته بودم جایی که باید درس اخلاق بگویم و همه طلبه بودند، گفتم مثلاً فرض کنید که کتاب «مطوّل» برای چه کسی است؟ برای تفتازانی است. در قدیم این کتاب درسی بود. این‌ها گفتند که مثلاً برای سیوطی است؟! مال امام زمان را به چه کسانی دادند. یک نفر دیگر گفت برای ابن حجر است. بعد گفت یکی از کسانی که کودتا کرده است کیست؟ میرزای شیرازی. بعد می‌گفت که من این‌ها را ملامت می‌کردم و به این‌ها می‌گفتم که این چه وضع درس خواندن است. حالا مطوّل برای تفتازانی است. بعد گفتند آقا ببخشید إن‌شاء الله آدم می‌شویم. حالا برای چه کسی است؟ گفتم برای ابن هشام است. بعد یک دفعه یک نفر گفت ببخشید ابن هشام این کتاب را ندارد، این‌جا نوشته است ما الآن پیدا کردیم! یعنی اگر کسی را ملامت کنید به سر شما می‌آید.

برچسب زدن به جامعه‌ی اسلامی

 این‌ها این کار را می‌کنند «إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَة» وای دیدید که به شما گفتم! برای چه این کار را می‌کنند؟ برای این‌که جامعه را از حالت اجتماعی آن بشکنند و هویّت جامعه را خراب کنند. منافقین نمی‌خواهند که جامعه اسلامی پیشرفت کنند. بعد خداوند وارد می‌شود. اوّلاً می‌گوید که در این‌ها آدم‌های پولدار زیاد است که باد آورده است. چند بار می‌فرماید: «لا تُعْجِبْك‏».[7]

اجازه بدهید که یک توضیحی در پرانتز بدهم که پولدارها بد نیستند. آدم پولدار داریم که مال حلال دارد و خدمت هم می‌کند و بعد از خود هم وقف می‌کند. ما موقوفه‌هایی داریم که چند صد سال دارند خدمت می‌کنند. این کسانی که موقوفه داشتند و حرم امام رضا را ساختند، مثلاً مسجد گوهرشاد را ببینید که یک سنّی ساخته است و شاید در اواخر عمر خود شیعه شده است. بالاخره مگر می‌شود که مال حرام را برای مهم‌ترین مسجد امام رضا بردارند؟! آن سنّی محبّ امام رضا بوده است و شیعه نبوده است و حالا إن‌شاءالله که شیعه شده است و تقیّه کرده است.

پس پولدار لزوماً بد نیست امّا این‌ها هم مال مفت زیاد خوردند. از این‌ها می‌گوید که نمایش این‌ها کار دست شما ندهد. این‌ها عادت دارند که به جامعه برچسب بزنند. افراطی! بی‌سواد! من منظورم یک بی‌سواد دیگر است، مثلاً فرض کنید که 10 سال پیش است. بر چسب می‌زند. یکی از ویژگی‌های منافق برچسب زدن است. البته ممکن است کسی هم برچسب بزند که ما به کسی جسارت نمی‌کنیم. فریب نخورید. بعد می‌فرماید بسیار خوب.

تخریب پیامبر

کار دومی که این‌ها می‌کنند در جهت تخریب پیامبر است. چرا؟ ما داریم آیات قرآن را در مورد منافقین می‌شماریم و نمی‌خواهیم بحث کنیم. می‌خواهیم نقشه‌ی قرآن کریم که حدود 30 آیه را عرض کنم و هر چقدر فرصت شد روی آن بحث کنیم. یکی از کارهایی که این‌ها می‌کنند این است که پیغمبر را تخریب می‌کنند.

این آیه این را می‌فرماید که نه ‌این‌‌که پیامبر خیلی آقا بود، ما قائل هستیم که پیغمبر علم غیب داشته است و همه‌ی اتّفاقات الآن را مثل این است که 200 سال پیش به او بگویند. اگر شما به یک نفر بگویید که یک خبر مهم دارم و بگویید که سیسی، مُرسی را کنار زده است و در مصر به حکومت رسیده است. می‌گوید صبح به خیر ایران. این خبر برای 1 یا 2 سال پیش است.

کرامت رسول خدا

همه‌ی اخبار عالم برای پیغمبر به این شکل بود. چیز جدیدی نداشت. آیا چیزی بود که پیامبر نداند؟!

امّا این‌قدر رسول خدا آقا و کریم بود که هرکس او را صدا می‌زد با تمام جبهه به سمت او  بر‌می‌گشت و با چنان ولعی گوش می‌کرد که طرف مقابل فکر می‌کرد که او نمی‌داند و شروع  به تعریف کردن برای پیغمبر می‌کرد. همه دوست داشتند که برای پیغمبر حرف بزنند.

 ببینید که چقدر فرق دارند. خدا نکند که من یک ذرّه شأن اجتماعی پیدا کنم. پیغمبر با چنان ولعی نگاه می‌کرد که در سنن النّبی‌های مختلف مانند علّامه طباطبایی (رحمة الله علیه) که نوشته است، نگاه کنید که مفصّل نوشته‌ است، با چنان ولعی نگاه می‌کرد مانند این‌که پیغمبر نمی‌دانند که مثلاً آقا پایتخت فرانسه پاریس است. پیغمبر چیزی نمی‌گفت و همه‌ چیز برای او واضح بود. منافقین این کرامت اخلاقی پیامبر نمی‌فهمیدند و می‌گفتند: «يَقُولُونَ هُوَ أُذُن‏»[8] این پیغمبر هم گوش است. هرکسی با او حرف می‌زند به او نگاه می‌کند و تعجّب می‌کنند. این کرامت پیامبر بود. خوب بود که همه را ضایع می‌کرد، می‌گفت دیگر چه دارید؟ دیگر کسی جرأت نمی‌کرد که به پیغمبر حرفی بزند. «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك»[9] اگر قرار بود که عصبانی شود دیگر جرأت پیدا نمی‌کرد که بیاید. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» اصلاً تجسّم رحمت الهی هستید، خیلی آرام.

 منافق هم که می‌آمد با پیغمبر صحبت کند؛ چون صفات فعل پیغمبر با صفات فعل خدا یکی هست. چطور خدا دنبال به دنبال هدایت است! پیغمبر‌ هم خود را برای هدایت‌ بدها می‌کشد وای به حال خوب‌ها. «حَريصٌ عَلَيْكُم‏»[10] حرص می‌زند که بیاید و شما را برگرداند. امیر المؤمنین که می‌خواست کسی را حد بزند گریه می‌کرد. اگر بچّه‌ ما کاری کند اگر ما از همسایه کتک بخوریم به سر بچّه‌ی خود می‌زنیم. امیر المؤمنین می‌خواهد شلّاق بزند و مجبور است گریه می‌کرد که چرا نتوانستم این بنده را برگردانم.

اخلاق ویژه‌ی پیامبر

اخلاق پیغمبر ویژه بود. این‌ها می‌گفتند نگاه کنید که هر کس می‌آید پیغمبر با او صحبت می‌‌کند. فکر می‌کردند که پیغمبر همه‌ی این‌ها را باور می‌‌کند. یعنی خوش باور است. این‌قدر در جامعه‌ی ما از این صحبت‌ها هست! یک نفر که واجب است از او اطاعت کنیم در برابر او موضع‌گیری می‌‌کنند و می‌گویند که راه‌های ارتباطی با او را بسته‌اند، می‌خواهند او را شست و شوی مغزی می‌دهند. آقا! دستور داده است. جریانات مختلف سیاسی را متأسّفانه از چند جهت ببینید. می‌گویند که حکم صادر شده است بعد می‌گویند که راه‌های ارتباطی او را بسته‌اند.

اطاعت از مرجعیّت

امام یک نفر را از یک پست مهم جانشینی خود کنار گذاشت در خاطرات می‌پرسند که آقا چرا شما را کنار گذاشت؟ می‌گوید: امام این اواخر پیر شده بود، سیّد احمد خیلی روی امام تأثیر می‌گذاشت. اتّفاقاً نامه هم به دست خط سیّد احمد نوشته شده بود. یعنی چه؟ یعنی امام 89 سال داشت و کلاً نبود و سیّد احمد هم از طرف خود این نامه را نوشت، مهر پدرش هم دست او بود، مهر زد من را عزل کرد. «أُذُن» است. آقا آن‌جایی که اطاعت واجب است، مانند مرجع تقلید است. اطاعت از مرجع تقلید شما واجب است. سؤال می‌کنید که مثلاً آقا من می‌خواهم زکات فطره دهم. حق دارم خود من بدهم یا باید بدهم شما این را پرداخت کنید؟ مثلاً او باید بگوید که من باید پرداخت کنم. به شما بگوید آقا این‌ها کلاً در جامعه نیستند. همین آقا این‌ها را گفت. وقتی می‌خواهند تخریب کنند آقا به اسم خود ادای مراجع را در می‌آورد و راجع به یکی از مراجع معاصر و گفت که از طرف امام پیش او رفتند و برای او هدیه بردند. آن مرجع گفت بفرمایید. گفت: آقا جان برای شما یک هدیه از طرف رهبری، مثلاً سال 70 آوردند.‏ دوباره می‌گفت بفرمایید. گفتند از کجا آمدید؟ بعد گفتند. او را رها کنید می‌خواهیم برویم. این را یک کسی که ادّعای مرجعیّت می‌کرد می‌گفت، برای این‌که تخریب کند. در آخر هم که می‌خواستند بروند گفت: به اعلی حضرت هم سلام برسانید. یعنی نمی‌دانست انقلاب شده است.

می‌خواست بگوید که مراجع ما به این شکل هستند که نمی‌دانستند انقلاب شده است. نمی‌دانست امام آمده است. امام رفته است. یک قائم مقامی بوده است که رفته است و بعد رهبری بعدی آمده است. این آدم می‌تواند مراجع باشد؟! نمی‌تواند. «أُذُن» است. بیت او روی او اشراف دارد!

نفاق، تخریب واقعیّت

 من نمی‌گویم بعضی بیت‌ها اشراف ندارند. امّا آن‌جایی که می‌خواهند تقدّس آن‌جایی را که اطاعت آن واجب است را بزنند، چون بعداً جلوتر می‌گویم که جریان نفاق که به شما مستند شرعی ارائه نمی‌کند که بگوید طبق این آیه قرآن، چون چنین چیزی ندارد، باید مستند شما را خراب کند. لذا می‌گوید که پیغمبر عصبانی می‌شود و یک چیزی می‌گوید. «أُذُن» است. پیغمبر! خیلی خوش باور است. خیلی مرد خوبی بود. عبادات ویژه‌ای هم داشت. خوش باور بود. خیلی انسان خوش باور خوبی بود و به دیگران حسن ظن داشت. حسن ظن داشت یعنی (معاذ الله) خنگ بود. «أُذُن» است. چرا؟ برای این‌که می‌خواهد در برابر شما بایستند که از پیغمبر اطاعت کنید. خود او که آیه ندارد که بگوید به حرف پیغمبر گوش ندهید و به حرف من گوش دهید. پس چه کار می‌کند؟ سند شما را خراب می‌کند. عصبانی می‌شود.

راه‌های ارتباطی او محدود هستند. از جامعه خبر ندارد. آقا جان یا باید مرجع شوید که اشکالی هم ندارد. الحمدلله اسلام مانند یهودیّت نیست. یهودی‌ها می‌گویند که اگر پدر و مادر شما یهودی نبودند شما لیاقت ندارید که یهودی شوید. نهایت این است که نوکر خوبی هستید یعنی Game overو نمی‌توانید آخوند هم بشوید. کتاب هم دست یک عدّه‌ی است. قرآن می‌فرماید این‌ها کتاب را به دست می‌گرفتند و مردم ‌می‌آمدند سؤال می‌کردند که آقا استخاره کنید. موضوع چیست؟ من در هر بابی استخاره نمی‌کنم. موضوع فروش خانه است. اشاره می‌کرد که بد است. یک نفر دیگر می رفت که به نصف قیمت بخرد و او می‌گفت که خوب است. قرآن فرمود: تورات را نگاه می‌کنید و با مردم به دروغ حرف می‌زنید. چون این تورات به دست همه نبود. هنوز هم تلموت آن‌ها چاپ نمی‌شود.

امّا نه اسلام می‌گوید که هر کس می‌خواهد درس بخواند. صبح وقت دارید. برای کاسب‌ها هم هست. ما چیز پنهانی نداریم. در پستو درس نداریم. همین است، مستند آن این است. یک سری روایت است هر کس می‌خواهد برود ببیند. منافق چون سند ندارد سند شما را خراب می‌کند. آقا یا باید مرجع شوید یا به حرف مرجع خود گوش دهید. یا باید پزشک شوید یا به پزشک رجوع کنید.

تخریب مرجعیت

به این جریان روشن فکری نگاه کنید که چقدر مرجع تقلید را می‌کوبد. همین چند روز پیش بنده‌ی خدایی که عاشق ایکهارت چه گفته است. گفته است که داعش از جریان مرجعیّت برمی‌خیزد. یا للعجب!! چطور به این نتیجه رسیدید؟ داعش وهّابی به مرجعیّت شیعه چه ارتباطی دارد؟ برای این‌که شما را بدبین کند.

آقا جان اشکالی ندارد از نظر شما مرجع اعلم نداریم؟ بسم الله این گوی و این میدان. ما چیز مخفی نداریم. هر حوزه‌ای هم که می‌خواهید بروید. نمی‌گویند که مثلاً مراجع از ساوجبلاغ قبول نمی‌کنیم. از همه جا قبول می‌کنیم، درس بخواند از همه جا قبول می کنیم. این جریان هست. فعلاً این بماند، إن‌شاءالله این را ادامه می دهیم.

انهدام هویّت جامعه

جریان منافق به دنبال این‌ است که هویّت جمعی جامعه را منهدم کند، چون کتک خورده است. از انسجام سیلی خورده است. لذا سعی می‌کند که انسجام شما را بشکند.

زینب کبری، زینت حیدر

من می‌خواهم به دلایلی فضایل حضرت زینب را بگویم. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) یک یا دو فرزند رشید او در کربلا شهید شده است. از شوهر بزرگوار خود عبدالله سه یا پنج فرزند شهید شده است. این طفلان مسلم را شنیدید که از مسلّمات تاریخ است که به آن طرز فجیع که گفته‌اند آن‌ها کشته شده‌اند. شیخ صدوق فرموده است که از فرزندان مسلم بن عقیل هستند و باقی روات و تاریخ شیعه و سنّی گفته‌اند فرزندان عبدالله‌ جعفر هستند. کسی که بچّه‌های خردسال او اگر پنج نفر نباشند سه نفر در واقعه کربلا شهید شدند که همه‌ی آن‌ها هم بچّه‌های حضرت زینب نبودند. یک یا دو نفر آن بچّه‌های او بودند. معلوم است که این انسان با اهل بیت بوده است. مگر می‌شود انسان بچّه‌های خود را بفرستد ولی خود نرود! مخصوصاً که نمی‌شود بگویید که حضرت زینب بچّه‌های خود را برده است. غیر از او هم بوده‌اند.

پس شهادت این بزرگواران از مسلّمات است. حدّاقل یکی از آن‌ها از مسلّمات است، امّا تاریخ کیفیّت شهادت را نگفته است. چون از من توقّع می‌رود که مقتل را بگویم و من که نمی‌توانم برای شما شعر بخوانم که حقیقتاً شعر شما را به آن فضا می‌برد. فقط به شما می‌خواهم عرض کنم که این‌که می‌گویند که زینب کبری در خیمه ماند برای این‌که برادر او خجالت نکشد این برای حضرت زینب چیزی نیست. لذا تصمیم گرفتم که فضیلت زینب کبری را بگویم. إن‌شاءالله نیّت کنیم به خاطر زهرای مرضیه به فضایل دختر او توجّه کنیم.

حضرت زینب زینت امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 یکی از شئون حضرت زینب این است که «زينب‏ بنت‏ الإمام‏ أمير المؤمنين‏»[11] بعضی‌ها از من شنیدند اشکالی ندارد تکراری هم بشنوند فضیلت است. چطور می‌شود که یک نفر زینت حیدر شود؟ این انگشتر اگر زینت دست من است یعنی اگر نباشد زیبایی دست من کم می‌شود. یک کمالی به دست من اضافه می‌شود که زینت من می‌شود. چه کمالی می‌شود به علی بن ابی‌طالب اضافه کرد که زینت امیر المؤمنین شود. بهت انگیز است.

مقامات انسانی

 من عرض می‌کنم که مقامات انسانی سه دسته دارند. انسان‌هایی که می‌خواند اوج بگیرند. اوّلین مرحله صبر است. یعنی نسبت به گناه صبر می‌کنند. خیلی نفس قوی می‌خواهد. نسبت به عبادت صبر می‌کنم، نماز من نماز می‌شود. نسبت به مستحبّات صبر می کنم، خدا خواسته بود. نسبت به مکروهات صبر می‌کنم انجام نمی‌دهم. نسبت به هرچیزی که خدا اراده کرده است صبر می‌کنم و انجام می‌دهم.

صبر، اوّلین مرحله‌ی اوج انسانی

اگر کسی در صبر به مقام مطلق صبر برسد یعنی در همه‌ی امور صبر کند به مقام امامت بر انسان‌ها می‌رسد. «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما»[12]چه زمانی؟«لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون‏»[13]  کسی می‌خواهد امام شود، شما می‌دانید که امامت افضل از نبوّت است. یعنی کسی که حاضر شد فرزند خود را با دستان خود در راه اطاعت خدا سر ببرد. بچّه‌ی خود را در یک بیابانی برد «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْع‏»[14] بچّه‌ی خود را، جگر گوشه‌ی خود را، اسماعیل خود را، در یک بیابان، وادی «غَيْرِ ذي زَرْع‏» اصلاً این‌جا هیچ بیابانی نیست. «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم‏» کنار خانه‌ی تو گذاشتم چون شما دستور دادی بسیار خوب.

حضرت ابراهیم، شیخ الانبیاء

حضرت اسماعیل می‌رود و وقتی برمی‌گردد یک پیغمبر رشید است خانه‌ی خدا را بازسازی می‌کنند و بعد خدا می‌گوید که باید سر او را ببری. چیزی به روی خود نمی‌آورد و می‌گوید: چشم و وقتی آن خنجر نمی‌برّد عصبانی می‌شود که چرا این خنجر نافرمانی می‌کند. به او گفتند: بس است. تو خواستی در راه من اطاعت محض کنی «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما».[15] انبیاء باید به دنبال شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم بدوند. امام شدی. این مقام صبر است. کسی که به مطلق آن برسد به سقف مقام صبر برسد امام می‌شود.

 آیا از این مقام بالاتر داریم؟ بله، چون در مقام صبر سختی است. دردت می‌آید، پسرم را سر ببرم؟! ولی به خاطر خدا صبر می‌کنید. مقام بالاتر مقام شکر است. یعنی چه؟ یعنی تشکّر هم می‌کنید. خدایا خیلی ممنون هستم که مرا آدم حساب کردید که امتحان کنی. به من نگاه کردی. بالاتر از این هم داریم؟ بله، مقام رضاء است. یعنی اصلاً این کار که شما با من می‌کنید را دوست دارم. این حیرت انگیز است. اگر کسی به مطلق مقام رضاء برسد چه چیزی باید به او گفت؟ امام برای مطلق مقام صبر است. -زینت امیر المؤمنین آن کسی است که- شما این داعشی‌ها را دیدید. آن فیلم‌هایی که شما دیدید، حس می‌کنید که اگر از ناموس مردم به دست این جرثومه‌ها بیافتد چقدر می‌ترسد.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیه 25 تا 28.

[3]– سوره‌ی توبه، آیه 45.

[4]– همان، آیه 46.

[5]– همان، آیه 47.

[6]– همان، آیه 50.

[7]– همان، آیات 55 و 85.

[8]– همان، آیه 61.

[9]– سوره‌ی آل عمران، آیه 159.

[10]– سوره‌ی توبه، آیه 128.

[11]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال، ج 11، ص 1311.

[12]– سوره‌ی بقره، آیه 124.

[13]– سوره ی سجده، آیه 24.

[14]– سوره ی ابراهیم، آیه 37.

[15]– سوره‌ی بقره، آیه 124.