روز سه شنبه مورخ 26 مرداد ماه 1400 و مصادف با روز هشتم محرم 1443 ه.ق، هشتمین(آخرین) جلسه هیئت محترم بضعة الرسول سلام الله علیها با سخنرانی «حجت الاسلام حامد کاشانی» و پیرامون موضوع «بررسی علت تفاوت نگاه سیدالشهداء سلام الله علیه با سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[3]
مقدمه
هدیه به پیشگاه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، صلواتی عنایت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله رویته و زیارته و شهاده بین یدیه صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرض به ساحت مقدس صاحب عزا ـ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ـ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
ان شاء الله خداوند به همه ما توفیق بدهد که عمری را در راه اهل بیت علیهم السلام نوکری کنیم، نوکری که آن بزرگواران ما را به عنوان نوکر بپذیرند. سلامتی همه کسانی که برای اهل بیت علیهم السلام نفس میزنند و تلاش میکنند به ويژه آقای اهری، صلواتی محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
روضهخوانی که هر روز چند مرتبه روضه بخواند، اینقدر ادب داشته باشد و با حیا باشد، واقعاً فردی مثل من نباید از آقای اهری تعریف بکند. ان شاء الله خداوند سایه ایشان را بالای سر ما حفظ کند و امثال ایشان را زیاد بگرداند. گاهی وقتی کسی 2 ـ 3 سال منبر میرود، نعوذ بالله بیحیا میشود…
مروری بر جسات گذشته
بحث این بود که بین نگاه و واکنش حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و بعضی از اصحاب کوفی حضرت فاصله زیادی نسبت به واکنش مردم مدینه وجود دارد، که عرض کردیم ریشه این تفاوت در حکومتهای طاغوتی است.
حکومت است که مهم است. حکومت است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را وادار میکند که با آن مناعت طبع که به پدر و همسر خود رو نمیزنند، به نقلی 40 شب درِ خانه مردم برود و رو بزند چون حکومت غصب شده بود وگرنه حالات ملکوتی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه که جابهجا نشده بود.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه برای این حکومت اینقدر تلاش میکنند، تا این حکومت به دست جائرِ فاسقِ طاغوت نیفتد، «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيدَ»[4] و امثال این فرمایشات که از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رسیده است.
درست است که حکومت نمیتواند عصمت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را بگیرد ولی حکومت میتواند حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را از جامعه بگیرد، جامعه را از وجود مولا محروم کند و نگاهها را از حضرت بردارد و به سمت دیگران ببرد.
کما اینکه همین الان هم بعد 1400 سال وقتی شما در میان مسلمین بگویید: «مفسر قرآن کریم در میان اصحاب که بود؟» تبادر ذهنی آنها «ابن عباس» است! ابن عباسی که در تفسیر قرآن کریم شاگردِ میثمِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه هم نبود، مفسر اول شد!
حکومت میتواند عملاً حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را از جامعه حذف کند و این کار را هم کردند.
اگر حکومتی انحراف ایجاد کند، ممکن است که اثر هزار ساله داشته باشد. اگر حکومت خوبِ مشروعی اصلاح ایجاد کند، میتواند صدها سال و هزار سال خدمات داشته باشد.
چگونه حکومت طاغوت کاری کرد که مردم مدینه اینطور بشوند؟
یک زاویه را عرض کردیم که آمدند حب و بغض مردم را گرفتند چون موتور محرک ما، حب و بغض ما است.
تا زمانی که حب و بغض باشد، ما زنده هستیم. اگر به مرزِ مردمی که حب و بغضشان به هم خورده است حمله بشود فرار میکنند و دفاع نمیکنند.
راجع به اهمیت حب و بغض صحبت کردیم. این حب و بغض که اینقدر مهم است و همه دین ما بدان بستگی دارد، مواردی آن را از بین میبرد که به چند مورد آن اشاره کردیم.
اگر حب و بغض علمی نباشد و صرفاً احساس باشد، با یک شبهه خراب میشود و از بین میرود.
استدلال افرادی که طرفدار آبی و قرمز هستند را ببینید. یکی میگوید: «خون قرمز است». دیگری میگوید: «آسمان آبی است». چرند و پرند است، چون همه اینها احساس است و استدلالی در آن وجود ندارد. از بچگی یک نفر این را و دیگری آن را دوست داشته است و بعد چون جوابی ندارد که بدهد، باید یک دلیلی سرهم کنند و طبعاً چرندی خواهند گفت. این امر که دلیلی ندارد و حسی است. یکی این را و دیگری آن را میخواهد.
بنده هم در دوره نوجوانی خیلی به سرخی خون توجه داشتم ولی اگر الان یکی از شما استقلالی باشد، به عشق شما که جگر شما خُنک بشود، اگر بیست گل هم به آنها بزنند دیگر برای من مهم نیست. ارزش شاد شدن دل شما برای من از آنها بیشتر است چون آن یک حس بود و استدلالی پشت آن نبود لذا زائل میشود.
نمونه زائل شده حب و بغض بدون استدلال، بنده هستم. الان یک نفر از شما پیدا بشود و بگوید: «آقا! دعا کن که 300 تا به جای 6 تایی که خوردیم، بزنیم» من حاضر هستم دعا کنم که آنها 300 گل بخورند تا جگر شما خُنک بشود. میبینید که همهی این حرفها حس است.
نعوذ بالله! نستجیر بالله! اگر معرفت، ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام هم بخواهد اینطوری بشود… میبینید که در این احساس بدون پشتوانه استدلال هیچ چیزی وجود ندارد… بنده نمیخواهم عرض کنم که کسی فوتبال نبیند و آن را کنار بگذارد، منظور بنده این نیست…
منظور بنده این است که این معرفت، ولایت و محبت باید علمی باشد. 2×2 همیشه 4 است و هیچ شما بخاطر کسی نمیگویید که باشد، بخاطر شما 2 × 2، سه و نیم میشود! 2×2 همیشه 4 است.
گناه، معرفت را زائل میکند
حب و بغض ما حتماً باید ریشه معرفتی داشته باشد. اگر وقت بود، بنده عرض میکردم که چیزهایی وجود دارد که خودِ معرفت را هم زائل میکند.
ریشه حب و بغض باید معرفت باشد وگرنه زائل میشود. ممکن است که معرفت هم زائل بشود که این از بحث ما بیرون است.
گناه، معرفت را زائل میکند.
وقتی شمر لعنه الله علیه با چکمه به قتلگاه آمد، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: تو خودت را بدبخت نکن. «یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة»…
در بعضی از نقلها هست که آن ملعون عرض کرد: «تو را خوب میشناسم، مادرت فاطمه و پدرت علی است. تو را میکشم و از کشتن تو باک ندارم». یعنی معرفت دارم ولی این معرفت دیگر اثری ندارد. این ناشی از گناه است.
یک سیلی ناروا زدن، یک ظلم کردن، یک دل شکستن و… ممکن است محبت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه ولو محبتِ با معرفت باشد را از دل ما بیرون بیاورد، یعنی همه چیزِ دین به هم متّصل است. بنده قصد ورود به این بحث را ندارم.
ممزوج کردن حق و باطل توسط طاغوت
طاغوت، حق و باطل را ممزوج میکند. شما هیچ وقت فردی را پیدا نمیکنید که کلاً ازصبح تا شب فقط دروغ بگوید. چون در طی یک روز و دو روز و سه روز «چوپان دروغگو» میشود، مسیّمتً هیچ کس به رسانهای که از صبح تا شب فقط دروغ بگوید نگاه نمیکند.
از صد عبارت باید یک عبارت دروغ بگویند تا باورپذیر بشود. از این دروغگویی هدفی دارند، میخواهد با این دروغ تصویرِ ذهنی مخاطب را تغییر بدهد و برای مخاطب تصمیمسازی کند. پس باید مخاطب باور کند لذا باید یک دروغ ما بین صد راست بگوید یا ترتیب بیان صد راست را تغییر بدهد تا ذهن مخاطب به هم بخورد.
گاهی دروغ هم نمیگوید، اگر تدوین بحث جابهجا بشود، مجموعه این عبارات یک تصویر دیگری تولید میکند بسان پازلی که قطعات آن را جابهجا بچینید. صفحه را پُر کردید ولی تصویر دیگری ارائه میکند.
«یا رَب یا رَبِ» مناره و حلقوم طاغوت با «یا هُبَل یا هُبَلِ» نه تنها فرق نمیکند بلکه «یا رَب یا رَب» طاغوت از «یا هُبَل یا هُبَلِ» او خطرناکتر است، چون وقتی «یا هُبَل یا هُبَل» میگویند، دیندارها میفهمند که بت مدنظر است ولی در «یا رَب یا رَب» اینطور نیست و خیال میکنند که در حال ترویج مناجات و دعا است یا قاری و حافظ پرورش میدهند.
افرادی که مبانی دقیقی ندارند… بنده فردی را میشناختم که قاضی بود و 5 سفر حج رفته بود در حالی که میگفت: «دینداری عربستان از ما بهتر است. قرآن میخوانند»!!!
«أَصْبَحَ كِتَابُ اَللَّهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُوراً»،[5] وقتی قرار است که فرد داعشی و وحشی تربیت بشود، اگر کیهان بچهها بخوانند بهتر از این است که قرآن بخوانند. این اسلام نیست. این فریبنده است. نماز اول وقت طاغوت، فریبکاری او است. صبح تا شب از توحید میگوید و چماق توحید در سر مردم میزند در حالی که نوکر حقوقبده به طواغیت است، یعنی نوکری است که به طاغوت پول هم میدهد!
کسی که بویی از اسلام برده باشد در طاغوت بودنِ آمریکا و اسرائیل شکی ندارد. او «شرک شرک» میکند، رسماً شرک عملی دارد. نماز اول وقت، ذکر گفتن، نماز خواندن در بیت الله الحرام و… طاغوت خطرناک است چون ممکن است که اسلام تلقی بشود.
اگر مبانی فرد از سر معرفت نباشد میگوید: «خیلی به نماز اول وقت پایبند بودند»!!!
بله آقا! شیعه اگر اهل نماز اول وقت باشد، رشد میکند ولی سلفی وهابی هر چه دیندارتر باشد، خطرناکتر و وحشیتر است. سال گذشته این مطلب را توضیح دادهایم.
اگر دین تراز نداشته باشد خطرناکتر میشود و راحتتر جنایت مرتکب میشود. بیدین کمتر از او جنایت مرتکب میشود، چون او به اسم جهاد فی الله و «يا خيلَ اللّهِ»[6] و امثال این عبارات راحتتر میتواند وحشیگری کند.
بلاتشبیه وقتی به شما بگویند: «صدام را کشتهاند» شما میگویید: «الحمدلله» و ناراحت نمیشوید چون او را جرثومه فساد میبینید در حالی که ممکن است اگر شما ببینید که فردی در خیابان حیوانی را لگد میزند، اذیت بشوید و نگذارید ولی اگر بگویند: «صدام را له کردند»، میگوئید: «الحمدلله».
اگر بگویند: «مختار، حرمله را فلان جور کشته است» میگوئید: «الحمدلله» چون حرمله لعنه الله علیه را حرمله میبینید.
اگر دینداری تراز نباشد، بجای حرمله نعوذ بالله! نستجیر بالله! خاک بر دهانم! خاک بر این تمثیل!… فرزندانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را گذاشتند، لذا او دیگر راحت وحشیگری میکند، نعوذ بالله در تلقی او اینها جنایتکار هستند. این کار را کردند.
اتفاقاً یک روایتی داریم که از غیر شیعه رسیده است ولی با این تحلیل ما جور است. بنده این را به عنوان روایت نمیخوانم ولی جالب است که این روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در منابع عامه نقل شده است.
سه آفتِ دین
ما بدون آن نقل بدین تحلیل رسیدیم که «آفَةُ الدِّينِ ثلاثةٌ: فقيهٌ فاجِرٌ و إمامٌ جائرٌ و مُجتَهِدٌ جاهِلٌ».[7] دین سه آفت دارد، «فقيهٌ فاجِرٌ» فقهی که دستگاه طاغوت را تایید میکند، او به انحراف کمک میکند. «إمامٌ جائرٌ» حاکم ستمگر و «مُجتَهِدٌ جاهِلٌ» مقدسِ ابله که دین خود را از فقیه فاجر میگیرد.
نکتهای در مورد بازیگریهای عبدالله بن زبیر
یک سوال مطرح است، یعنی عزیزی سوال پرسیده است و بنده دیدم که میتوان آن سؤال را در اینجا مطرح کرد.
ابتدا یک مثال در خطرات این بازیگریها بزنم. جلسه گذشته عرض کردم که برای منصور دوانقی لعنه الله علیه منبر میرفتند و او غش میکرد!
ما در اسلام صوم الوصال نداریم، یعنی شما باید افطار کنید و بعد روزه فردا را بگیرید. فقط حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نقلی میتوانستند سه روز متوالی بدون افطار، روزه متصل به هم بگیرد و از «اختصاصات النبی» است.
عبدالله بن زبیر که آتشبیارِ جنگ جمل است و سفّاکی است که شیعیان حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را با وحشیگری در حمله به بصره کشته است.
عبدالله بن زبیر تا 40 هفته در خطبه نماز جمعه حتی از صلوات فرستادن بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خودداری کرد تا مبادا اهل بیت علیهم السلام به آن افتخار کنند! او جزو کسانی است که صلوات بر آل محمد را حذف کرد و گفت که پرو میشوند!! نعوذ بالله! نستجیر بالله!
سریال مختار نتوانست تصویر درستی از عبدالله بن زبیر ارائه کند. سریال اقتضائات خود را داشت و میخواست دیده بشود لذا شخصیت طنزآمیزی به عبدالله بن زبیر داده بود ولی عبدالله بن زبیر اینطور نیست. او فریبندهتر از آن شخصیتی بود که شما در سریال دیدید. گاهی در سریال خواسته بود که اهلِ عبادت بودن او را نشان بدهد ولی تمسخر کرده بود. اگر اینطور بوده باشد که کسی حتی از نزدیکان باور نمیکند، او اینطور نبوده است و ظاهر را خوب حفظ میکرده است.
عبدالله بن زبیر 7 روز پشت سر هم بدون افطار روزه گرفت!
البته آل زبیر اخبار زیادی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه جعل و کم و زیاد کردند. خود آل زبیر از مهمترین کسانی هستند که به رسانه توجه داشتند و خیلی هم تحریف کردهاند. شاید صوم الوصال را به دروغ به او نسبت داده باشند، شاید 3 ـ4 روز بوده باشد ولی چند روزی اضافه کردند که کسی نتواند رکورد او را بزند!
«ذهبی» ذیل این موضوع مینویسد که در اسلام «صوم الوصال» جز برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه حرام است، این از شدت عبادت دوستی جناب عبدالله بن زبیر است!!!
عبدالله بن زبیر همان کسی است که وقتی میخواست از بنیهاشم بیعت بگیرد، اینها را به یک دره برد و گفت: همانطور که جدم (خلیفه اول) میخواست خانه را بر سر شما آتش بزند تا بیعت بگیرد، اگر بیعت نکنید شما را آتش میزنم! به این کار افتخار هم کرد!
زبیر، پسر عمه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه است و 12 سال بعدِ شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تلاش جدی کرد تا حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را به حکومت برگرداند و تلاش او هم موثر واقع شد.
حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: زبیر مردى از ما بود تا اینکه پسر شوم او، عبد الله رشد کرد!
تصویر از عبدالله بن زبیر این است که اینقدر عشق عبادت دارد که 7 روز متصلاً روزه گرفته است!
مسلّماً این موضوع بیشتر فریبنده است تا اینکه بگویند: «یک نفر میخواهد در بام کعبه شراب بخورد»! اگر به عبدالله، «امیرالمومنین» بگویند، خطرناکتر است تا او. قیافه او بیشتر به این حرفها نمیخورد و باور نمیشود ولی نسبت به عبدالله باور میشود.
چرا صحابه دچار مرگِ اراده شدند؟!
یک برادری سوال پرسیده بود، بنده دیدم که بد نیست که بدان اشاره کنم. گفته بود: «آقا! شما میگویید که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و حبیبها در کوفه یک نظر داشتند که حکومت یزید لعنه الله علیه آمد و ما بیچاره شدیم. چرا مردم مدینه که حکومت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیده بودند، ماست شده بودند؟»
سوال را میتوان به شکلهای دیگری هم مطرح کرد ولی من وقت را ملاحضه میکنم و همین یک جهت را عرض میکنم.
پاسخ سوال چند مورد است.
الف) خلفاء بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، تقریباً صحابه را در مدینه حبس کرده بودند، یعنی حق خروج از مدینه را نداشتند. مراودات صحابه را با دیگران را از بین بردند، یعنی محدود شدند.
ب) حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه بعد از 25 سال، 4 ـ 5 سال در کوفه حکومت کرد و خاطراتِ حکومت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را زنده کرد ولی مردم مدینه که نزدِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه نبودند.
ج) مدینه مرکز منافقان است. این آیه را ببینید: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ»[8] از میان اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند، عدهای منافق هستند «وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ» و از اهالی مدینه «مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ» گروهی منافقِ مارِد یا همان جاسوس حرفهای هستند…
اگر 3 دقیقه با عرب بادیهنشین بنشینید و یک چای با او بنوشید، خود را لو میدهد و پیچیده نیست ولی گروهی از اهالی مدینه پیچیده هستند.
محاسنِ بلند، عمامه بزرگ، شبیه آدم حسابیها، در سلک اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، انصار، بدری، احدی، مهاجر و… اینها بهتر میتواند فریب بدهد. اتفاقاً اینها با توجیهگریهای خود بقیه را ساکت کردند…
همه میدانستند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سفر نماز را شکسته میخواند و دیگر اینها علنیات است. وقتی خلیفه سوم در سفر نماز را تمام خواند، رفتند نزد بعضی از اهل مدینه که مثل علی اعتراف کنید. گفتند: «الْخِلَافُ شَرٌّ»،[9] آقا! اختلافافکنی نکنید!
هر چه در عظمت وحدت بیان بشود درست است ولی نه وحدتی که حسین بن علی در آن وحدتشکن قلمداد بشود، نه وحدتی که هاورن کنار قبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بگوید: یا رسول الله! عذر میخواهم این نوه شما وحدتشکنی کرده است، من مجبور هستم که او را زندان بندازم!!!
وحدت حول حق است نه حول باطل، وگرنه متهم اصلی وحدتشکنی جامعه اسلامی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه به چهره بعضیها نگاه هم نکردند. با وجود اینکه به قدری ضعف بدنی داشت که نمیتوانست سر مبارک را بگرداند، از خادم خود خواست که صورت مبارک ایشان را برگردانند تا به اینها نگاه نکنند.
مسئله وحدت و انسجام اسلامی که حقاً یک بحث مهمی است، وحدت و انسجام اسلامیِ حول حق است.
وحدت و انسجام حول ولایت معصوم علیه السلام یا اقلاً حول محبت معصوم علیه السلام است، وگرنه هر چیز دیگری را ملاک وحدت قرار بدهید، خود آن ملاک محل اختلاف میشود.
شک نیست که مسئله «امامت» در امّت افتراق ایجاد کرده است و شک نیست که ائمه اطهار علیهم السلام نگذاشتند این افتراق فراموش بشود، کما اینکه اگر بین بتپرستان و موحدان اختلاف ایجاد بشود، ممکن است که هارونِ امت اندکی (40 روز) صبر کند تا موسی امت برسد، ولی بعد از آن وحدت نیست و شکستنِ بت هست.
برخورد کریمانه امام سجاد علیهالسلام با فضای مسموم و نفاق حاکم بر مدینه
از آثار کارهایی که کرده بودند این است که امام سجاد صلوات الله علیه فرمودند: در مکه و مدینه حتی بیست نفر هم نیستند که ما را دوست بدارند!
واقعاً عجیب است. فرض کنید اگر یک قصه بخوانید، اینجا گِره قصه است. یک نویسنده در رمانی حالات حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را به عنوان یک اسم خارجی مثلا الکساندر فلان بنویسد. یک افسانه فرض کنید.
بنویسد: یک آقایی در یک شهری بود که خودش روزها نهار نمیخورد ولی هر روز در خانهی او به مردم نهار میدادند.
وقتی هنگام مغرب میخواست غذا بخورد و کسی نبود، صبر می کرد تا کسی با او غذا بخورد، چون او تنهاخور نبود. فقرای شهر که با او کاری نداشتند و از دین و مذهب او هم نبودند را تکتک به اسم میشناخت و برای آنها غذا میبرد. 34 سال ناشناس! آنقدر این کار را کرده بود که هر که گرفتار میشد، یقین داشت که همان شب آن ناشناس میآید و مشکل او را حل میکند لذا جلوی درِ خانه منتظر آن ناشناس میایستادند!
اصلاً فرض کنید افسانه است. وقتی کسانی که با او دشمنی میکردند و به زنجیری که بر گردن داشت خندیدند، بیمار میشدند، او به عیادت آنها میرفت! آنها در عیادت خجالت میکشیدند چون تا دیروز به او و خانواده او جسارت و فحاشی کرده بودند. روزانه هزار رکعت نماز میخواند. بدنِ مبارک او از بس که عبادت کرده بود و روزه گرفته بود و بار بر دوش گرفته بود، ضعیف بود.
از کثرت به دوش کشیدن بار [خورچین غذا، انبان آرد، نان، سکه و …] برای فقرا مدینه آثار زخم در پشت مبارک ایشان بر جا مانده بود که معادل زنجیرهایی بود که به گردن داشت.
بیمار از خجالتِ آقاییِ ایشان گریه میکرد. شما الکساندر حساب کنید! افسانه فرض کنید. میخواهیم ببینیم چگونه میشود آن را تحلیل کرد.
میپرسید: «چرا گریه میکنی؟» میگفت: «بدهی دارم» میفرمود: «من بدهی تو را پرداخت میکنم»! بعد میفرمود: «میزان بدهی تو چقدر است؟»، سکهها را بارِ مرکب میکردند و او با مرکب میبخشید!
خادم ایشان، یکی از فرزندان ایشان را کُشت. وقتی ایشان دید که دستان خادم را بستند و او در حال لرزیدن است، فرمود: او را آزاد کنید، ما نمیخواهیم کسی از ما بترسد! او را در راه خدا آزاد کردم. به او مقداری پول هم بدهید که نیازمند نباشد که بخواهد گدایی کند! او به گردن ما حق پیدا کرده است.
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه به پسر خود حضرت محمد باقر صلوات الله علیه فرمودند: ای پسرم! از ظلم به فردی که علیه تو ناصری جز خداوند متعال ندارد، بپرهیز و به او رحم کن.
این آدم در هر قومی باشد، باید بین آن قوم محبوب باشد ولی فرمود: «در مکه و مدینه حتی بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند»! با این وجود 34 سال مسیر خود را ترک نکردند، چون شو اجرا نمیکردند. ایشان کار خود را انجام میداد.
اگر کودک پدر و مادرِ خود را خیلی اذیت کند، پدر و مادر که مهربانی خود را قطع نمیکنند، «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ»[10] امام، پدری شفیق است ولو برای بچههای بیادب و طغیانگر.
ببینید چقدر استعدادِ معنوی در این مدینه کم است که این حضرت زین العابدین صلوات الله علیه میفرماید که مرا دوست ندارند!
ما یک رمان راجع به یک فرد خارجی از یک آیین دیگر بخوانیم و احتمال بدهیم که راست باشد، نسبت به آن فرد خاضع میشویم ولو هم کیش ما نباشد. یعنی وقتی حس میکنیم انسانیت یک نفر اینقدر با بقیه تفاوت دارد.
ایشان در سفر حجّی که رفتند به مرکب خود ضربه نمیزدند. ضربه زدن آرام به چپ و راستِ مرکب بسان راهنما میماند و اصلاً دردی ندارد ولی نوشتند که حضرت زین العابدین صلوات الله علیه ضربه آرام را هم نمیزدند.
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه شتری داشتند که با آن شتر به حج رفته بودند. شب شهادت، حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در زمینه مراعات حال ناقه و رسیدگی به آن، توصیههایی فرمودند. اینقدر با وفا.
چطور میشود یک عده این آقا را دوست نداشته باشند؟ هم فضای مسموم و هم نفاق را ببینید.
هر عَلمی که مقابل عَلم امام معصوم علیهالسلام قرار بگیرد «طاغوت» است
امروز روزِ آخری است که بنده محضر شما هستم. از همه هم حلالیت میطلبم. ما تلاش کرده بودیم که خیلی گزاف عرض نکنیم. اگر مباحث دون شأن شما و محتوا دون لیاقت شما بود که حقاً هم همینطور هست، امیدوارم که ان شاء الله بنده را حلال میکنید. به آقایی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بگذرید که خداوند متعال از شما بگذرد.
این بحث تتمههای مهمی دارد، یک تتمه را اشاره میکنم. اینجا مکرراً از «اهمیت حکومت» عرض کردیم البته بحث ادامه دارد.
ما در ماه مبارک رمضان طی 23 شب یک بحثی داشتیم که ممکن است اگر عزیزی آن بحثها را گوش کرده باشد، بگوید: «آقا! آنجا یک چیز دیگری میگفتی. آنجا فکر میکردیم که گویی زیرآب حکومت را میزنی. اینجا مکرراً میگویی که حکومت مهم است. حال شما خوب است؟ هفته به هفته نظر شما عوض میشود؟».
اینجا فقط به پاسخ این سوال اشاره میکنم تا یک جایی به طور مفصل عرض کنم.
هر اندازه در بابِ اهمیت حکومت بیان بشود، کم است و ما هم نتوانستیم در این چند روز حق آن را ادا کنیم. امّا هر اقدامی بیرون از اراده معصوم علیه السلام «طاغوت» است. هر تشکیل حکومتی بیرون از اراده یا دستور یا فرمایشاتِ معصوم علیه السلام «طاغوت» است.
بنیعباس هم مدعی بودند که میخواهیم حکومت اسلامی تشکیل بدهیم!
آنجا ما به طور مفصل طی بیست و چند شب تفکر زیدیه را نقد کردیم. آنجا به حضرت زین العابدین صلوات الله علیه عرض میکردند: «چرا بعد از کربلا، شما قیام نمیکنید؟ چرا مثل پدر خود عمل نمیکنید؟» میخواستند امام معصوم علیه السلام را متهم کنند!
همه چیز زیر سایه معصوم علیه السلام یا فرمایشات معصوم علیه السلام یا کلیاتِ اخذ شده از فرمایشات معصوم علیه السلام است.
به امام صادق صلوات الله علیه عرض میکردند: «آقا! همه قیام کردند. چرا شما علیه بنیامیه قیام نمیکنید؟ چرا شما علیه بنیعباس قیام نمیکنید؟ مگر نمیفرمایید که حکومت مهم است؟» حکومت مهم است ولی چرا بحث را خلط میکنید؟
اصلاً وقت نشد که بنده عرض کنم که حکومت چقدر مهم است امّا وقتی امام معصوم علیه السلام حی و حاضر در جامعه حضور دارد، امام معصوم علیه السلام تشخیص میدهد. اگر بنا بر این بود که ما به تنهایی و بیاذنِ امام معصوم علیه السلام بتوانیم خوددرمانی کنیم، پس امام را برای چه میخواستیم؟
آنجا عرض میکردیم که نمیتوان به امام معصوم علیه السلام عرض کرد: «چرا؟ باید این کار را انجام بدهید! نباید آن کار را انجام بدهید! و…» اگر در خاطر شریفتان باشد، آنجا عرض کردم که آن مردم گفتند: «اگر علی بن موسی الرضا با مأمون قرارداد بنویسد و ولایتعهدی را بپذیرد، دیگر طاغوت میشود»!!! نعوذ بالله!
حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء حقِ محض هستند و هر کسی که مقابل ایشان قرار بگیرد «طاغوت» است. حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء تشخیص میدهدند که باید چه کار کنند.
اینجا راجع به اهمیت حکومت بحث میکنیم. اگر شرایط بود، همه ائمه اطهار علیهم السلام هم دنبال آن بودند منتها حکومت که تنها مهم نیست. امام معصوم علیه السلام همزمان که جلو را نگاه میکند، 200 سال بعد را هم نگاه میکند، عوالم دیگر را هم نگاه میکند، نسلهای بعد را هم نگاه میکند، کشورهای دیگر را هم نگاه میکند.
وقتی امام معصوم علیه السلام تصمیم میگیرد، جامع تصمیم میگیرد.
گاهی ممکن است که ما تشخیص ندهیم.
در آنجا مثالهای فراوانی زدم، مثلاً همه ائمه اطهار علیهم السلام تقیه میکردند و ناگهان یک امام معصوم علیه السلام تقیه نمیفرمود. اینجا که نمیتوان عرض کرد: «آقا! پدر شما تقیه میکرد».
تقیه پدرِ امام معصوم علیه السلام برای ما است که یاد بگیریم و عمل کنیم ولی دیگر با این موضوع که نمیتوان به سراغ حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء رفت. با آیه هم نمیتوان سراغ حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء رفت چون امام معصوم علیه السلام مقید مطلقات و مخصص عمومات است. اینطور نیست که مثلاً آن طرف بگوید «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»[11] آیه قرآن است، امام معصوم علیه السلام میفرماید: «استثنائاً این مدل ربا، اشکال ندارد»، آیا امام معصوم علیه السلام نمیتواند چنین عبارتی بفرماید؟ از مسلّماتِ شیعه است که امام معصوم علیه السلام میتواند میتواند بفرماید و تخصیص بزند.
همینطور که الان بحث میکنند، مثلا ربای زن و شوهر، این موضوع که در آیه شریفه وجود ندارد. آیه میفرماید: «حَرَّمَ الرِّبَا» ربا حرام است.
دروغ حرام است. اما آیا امام معصوم علیه السلام تخصیص زده است یا نه؟ در «اِصلاحُ ذاتِ البَین» تخصیص زده است.
شما با آیه هم نمیتوانید در مقابل امام معصوم علیه السلام بایستید. اعتبار فهم شما از قرآن کریم «امام معصوم علیه السلام» است. با این وجود چطور میخواهید با آیه مقابل امام معصوم علیه السلام بایستید؟
آنجا بحث در ساحت مبانی اعتقادی بود.
گفتیم سقیفه کاری کرد که حکومت را اصل کند تا ولایت باطنی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه کم رنگ بشود.
آنجا مفصل توضیح دادیم، ماجرای زیدیه را هم توضیح دادیم.
اینجا بحث این است که اگر حکومت در دست معصوم علیه السلام باشد، رشد هزار ساله میکند و اگر حکومت در دست بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین باشد پسرفت هزارساله میکند.
تمام مواردی که با قیامها مخالفت شده است، برای این نبوده است که عدهای مومن میخواستند حکومت کنند بلکه برای این بود که در مقابل امام معصوم علیه السلام عَلَمِ امامت بلند میکردند!
هر عَلَمی که در مقابل عَلَم امام معصوم علیه السلام قرار بگیرد «طاغوت» است، عرض کردیم «یا رَب یا رَبِ» آن همان «هُبَل هُبَل» و بلکه بدتر است، مگر این که زیر سایه فرمایشات امام معصوم علیه السلام باشد، یعنی یک فقیهِ عادلِ متقیِ جامع شرایطِ با تقوایی زیر سایه امام معصوم علیه السلام (نه در برابر امام معصوم) با دستورات و فرمایشات استنباط شده از امام معصوم علیه السلام، حکومت تشکیل بدهد.
حضرت آقا حفظه الله میفرمایند که امام خمینی رحمه الله علیه پرچمِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را سرِ دست گرفت. نه یک پرچم جدید.
همه دعواهایی که در طول تاریخ هست، یک پرچم جدید است.
سکه بنام «امیرالمومنین زید بن بکر» و «امیرالمومنین بکر بن زید» ضرب میکردند، اینها که به نام مبارک امام معصوم علیه السلام نیست. یعنی قیام نمیکردند که بعد از قیام حکومت را تحویل امام معصوم علیه السلام بدهند که بعد بگویید: «آیا اذن گرفتند یا نگرفتند؟» اصلاً فردی که قیام میکرد، خود را امام میدید!
حکومت مهم است. با اینکه ما هیچ کاری نکردهایم، سیر گسترشِ تشیع در 40 سال اخیر قابل قیاس با طول تاریخ نیست.
میزان کتاب و مطالبی هم که در این 40 سال اخیر علیه شیعه نوشته شده است، شاید بیش از 10 برابر 1400 سال گذشته است، چون ترسیدهاند. این در حالی است که بنده نقد کردم و میگویم ما هنوز کاری نکردهایم. هیچ کاری نکردهایم اینطور است!
پس ان شاء الله نباید این دو مبحث با هم خلط بشود. آن مباحث با این مباحث با هم تعارضی ندارند، اتفاقاً یکدیگر را تکمیل میکنند. شبهای اول بحث «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی»، راجع به «اهمیت حکومت» مطالبی را عرض کرده بودم.
اینجا «اهمیت حکومت» را عرض کردیم، برای همین آن مبحث را هم یادآوری کردم.
این مباحث را باید کنار هم گذاشت.
خلاصه اینکه حلال بفرمائید. ان شاء الله ادامه مبحث را زمان دیگری تقدیم میکنم چون هنوز بحث تیترهای خیلی مهمی دارد.
روضه حضرت علی بن حسین صلوات الله علیهما
میخواهیم به آقای عالم متوسل بشویم.
به قول یک بزرگی که حرفِ خیلی زیبایی زده است، ولو ذوقی است، ذوقِ مطابق با روایات است. ایشان میفرماید: پنجتن هم در کربلا حاضر بودند و هم نماینده داشتند. اینکه حاضر بودند، را ان شاء الله در روضهی روز عاشورا برای شما خواهند گفت که حضرت زینب کبری سلام الله علیها در روز عاشورا با خطاب نزدیک با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صحبت کردند…
هم جناب ام سلمه سلام الله علیها و هم ابن عباس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدند در حالی که موهای مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به هم ریخته و غبارآلود بود و دستِ مبارک ایشان شیشهای پر از خون بود، سوال پرسیدند که آقا! چرا اینطور شدهاید؟ حضرت فرمود: «الان کربلا بودم»، یعنی الان در قتلگاه بودم. موهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به هم ریخته شده است، از بس که به سر خود زدهاند…
ابن عباس پرسید: این شیشه چیست؟ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هَذَا دَمُ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِهِ»[12] این خونِ حسین است…
هم خودشان حاضر بودند و هم نماینده داشتند…
نماینده امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما است. نماینده حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه، حضرت قمر منیر بنیهاشم صلوات الله علیه است. نماینده حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. نماینده حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کربلا «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»[13] است.
با وجود عباراتی که درباره حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء گفته شده است، اگر بعد از کربلا زنده میماند، احدی در امامت ایشان شک نمیکرد. با کمتر از این عبارات، امامت ثابت کردهاند. شبیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودن را دلیل امامت گرفتهاند. وجهِ شَبَه چیست؟ اینجا اینقدر این عبارت مطلق بیان میشود.
هر کس که میخواست به میدان برود، اذن میگرفت و ضجه میزد. به این راحتی نبود، امّا اینجا همه چیز برعکس شد «فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ»، حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء آمد که از پدر اذن بگیرد «فَأَذِنَ لَهُ»، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمود: برو بابا. این «ف»، فاء فور است. حتی همدیگر را در آغوش نکشیدند و با هم وداع نکردند.
خبرنگار دشمن مینویسد: حسین به قدری قاسم را در آغوش نگه داشت که گمان کرد که حسین بیهوش شده است که او را رها نمیکند!
اما وقتی اینجا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواستند آقای عالم را به میدان بفرستند…
بعضی از حرفها را در شعر میخوانند، خوب هم میخوانند، بنده میترسم اگر بخواهم توضیح بدهم، به ساحت مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه جسارت باشد. نمیخواهم هر حرفی بزنم…
دل کندن از حضرت علی اکبر علیه السلام خیلی برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه سخت بود. شاید اگر اولین مرتبه او را در آغوش میگرفت، خیلی سختتر میشد.
«فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ»، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: برو پدر جان، برو…
حضرت علی اکبر علیه السلام به سمت میدان راه افتادند، «نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ» حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با ناامیدی یک نگاهی کردند «وَ أَرْخَى عَيْنَهُ» بعد چشمان مبارک خود را به زیر افکندند. تحمل دیدن رفتنِ این رفتنِ حضرت علی اکبر علیه السلام را نداشتند…
حسین جان! تحمل راه رفتن و دور شدن علی را نداشتید، بعداً چه دیدهاید…
«وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى» سر مبارک را به زیر افکند و شروع به گریه کردند… هنوز حضرت علی اکبر به میدان نرسیده است، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه خطاب به عمر سعد لعنه الله علیه گفتند: خدا رحم تو را قطع کند…
حقیقت عزّت در عالم که مثل او عزیز پیدا نمیشود، پسر صاحب عزت ـ حضرت فاطمه زهرا سلام الله عیلها ـ وسط جنگ محاسن خود را بدست گرفت (این حالت اوج اضطرار در عرب است) و رو به آسمان عرض کرد: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ»، هرگاه دل من که برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تنگ میشد، به علی اکبر [صلوات الله علیه] نگاه میکردم. بعد هم آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[14] را تلاوت کردند…
دشمن با این عبارات متوجه شد که حضرت علی اکبر علیه السلام نفر اصلی است، لذا از همان اول جنگ تن به تن شکل نگرفت. منتها اول کار هنوز رمقی در بدن مبارک جوانِ تشنهی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بود، «فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً» ایشان جنگیدند، «فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الکوفَهِ لِکَثرَهِ مَن قَتَلَ مِنهُم»[15] ضجه اینها را درآوردند…
خلاصه همه بحثهایی که این روزها عرض کردیم را در رجزِ حضرت علی اکبر علیه السلام میبینید…
«أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ نَحْنُ وَ بَیْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِیِّ»
بنده همین قدر به شما عرض کنم که اگر کسی همین یک مصرع «أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ» را آنجا میخواند، سالم برنمیگشت… اصلاً لازم نبود که چیز دیگری بگویند…
«أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ نَحْنُ وَ بَیْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِیِّ»
پدر من، مولا است. من آمدم از ناموس پدرم دفاع کنم.
«وَ اللَّهِ لَا یَحْکُمُ فِینَا ابْنُ الدَّعِیِّ أَطَعْنُکُمْ بِالرُّمْحِ حَتَّى یَنْثَنِیَ»
حرامزاده و طاغوت حقِ حکومت ندارد… بعد جملاتِ دیگری فرمودند، دلیلِ آمدنشان به میدان را اینطور بیان نمودند که آمدهام از ناموسِ پدرم دفاع کنم…
اولین نفری که از اهل بیت علیهم السلام به میدان رفته است نگرانِ عمه سادات است…
حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء میفرماید: حسین جان! آن لحظه آخر که دستِ مبارک تو به باز و بسته شدن در حرکت بود «تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِک َ وَ بَیْتِک»[16]، گوشه چشمی به جانب خیام و حرمت گرداندی، چشمِ تو به حضرت زینب کبری سلام الله علیها و فرزندانت بود… با همان دغدغه…
حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء به وسط میدان رفتند و ضجه اینها را درآوردند، ولی هر چه میجنگد میبیند که گویی زخمی نمیآید، باید این جنگ تمام بشود. اینجا ذوق است…
گویی امام حسین علیه السلام قطعِ عُلقه نکرده است… شاید هم دلِ حضرت علی اکبر علیه السلام میخواهد که پدر را در آغوش بکشد… قطعِ عُلقه نشده است…
حضرت علی اکبر علیه السلام دیدند که سالم هستند، هر چه از سمت چپ میدان داخل میرود و از سمت راست بیرون میآیند، اتفاقی نمیافتد، حضرت علی اکبر علیه السلام برگشتند، یعنی پدر! دل بِکَن…
بهانه لازم بود. این آقا، بزرگوار است، برخی در اثباتِ عصمت ایشان کتاب نوشتهاند، درست هم گفتهاند. میداند وضع خیمهها و آب چیست ولی بالاخره بهانه لازم بود…
«یا أبَه! العَطَشُ قَد قَتَلَنی و ثِقلُ الحَدیدِ قَد أجهَدَنی»، تشنگی در حالِ کشتنِ من است…
اینجا بهانه پیدا شد. مولا برای وداع علیِ خود را در آغوش کشیدند…
امام صادق صلوات الله علیه خطاب به حضرت علی اکبر صلوات الله علیه فرمودند: پدرِ تو بعد از تو، خیلی داغ دید. داغ روی داغ. وقتی داغ روی داغ بیاید، داغ قبلی را خنک میکند ولی «وَ لا تَسْكُنْ عَلَيْكَ مِنْ أبيكَ زَفْرَةٌ»[17] جگرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تا آن لحظه که از این دنیا رفتند از داغ تو میسوخت. داغ تو خنک و فراموش نشد…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دوباره حضرت علی اکبر علیه السلام را به میدان فرستادند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میداند این مرتبه حضرت علی اکبر علیه السلام میخواهد به کجا برود…
حضرت علی اکبر صلوات الله علیه به وسط میدان رفتند، ایشان را احاطه کردند. یک نفر در مقابل چند هزار تیرانداز و سنگانداز قرار گرفت…
وقتی سنگ پرتاب میکنند، سوار باید ارتفاع خود را کم کند و پشت سر اسب قرار بگیرد.
حضرت علی اکبر علیه السلام خود را روی سر اسب انداختند که ارتفاع پایین بیاید، باید دست و سپر را مقابل صورت قرار بدهد که در این حالت دید رزمنده کم میشود، حضرت علی اکبر علیه السلام که با یک نفر نمیجنگیدند…
نیزهای به پهلو و سنگی به پیشانی مبارک حضرت علی اکبر صلوات الله علیه اصابت کرد، خون روی صورت اسب ریخت و مسیر را برعکس رفت…
اینجا حرف زیاد است و دهان بنده هم بسته است. گفتند: عقب بروید و راه را باز کنید، بگذارید کامل جلو بیاید…
این مقامات خیلی اعتبار ندارد، ولی بنده یک مرتبه از خیمهگاه تا مقام حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء را پیاده با سرعت رفتم، 7 ـ 8 دقیقه طول کشید…
حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء در دلِ دشمن قرار گرفتند… ایشان را احاطه کردند و گفتند: هر کس با علی خورده حساب دارد، بیاید. نشنیدید چه گفت؟ «أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیّ»…
حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء را دوره کردند…
عبارتی که در مقاتل هست، یک عبارت وحشتناکی است. آقای اهری اشاره کردند، شاید شما خوب متوجه نشدید. بنده هم نمیتوانم آن مطلب را باز کنم…
وقتی عید قربان، قربانی را ذبح میکنند و میخواهند تقسیم کنند، از این عبارت استفاده میکنند. به لغتنامه مراجعه کنید…
وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان میرفتند در حالی که سالمِ سالم بود، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نتوانستند ببینند…
یک صدای خفیفی از بین آن همهمه بلند شد، «يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا» بابا! سیراب شدم، نگران نباش…
وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با سرعت خود را بالای سر حضرت علی اکبر صلوات الله علیه رساندند، صحنهای دیدند… «شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ» حضرت علی اکبر علیه السلام در مقابلِ چشمِ پدر پرپر شدند و دست و پا زدند…
در نقلهای متأخر اینطور آمده است که وقتی تیر به سینه مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه زدند، نوشتهاند: «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ»[18] در منابع متاخر این عبارت را برای این لحظه هم نوشتهاند…
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء را دیدند با صورت زمین افتادند. حضرت بلند شدند و ایستادند تا حضرت علی اکبر علیه السلام را ببینند ولی گویی زانوان قدرت نداشت، نشست. دل ایشان آرام نشد…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مظهر عزت هستند و میدانند که اینجا مرکزِ جنگ است، صدای هلهله را میشنود، ولی گویی از همه چیز فارغ شدند… «وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ» صورت به صورت علی خود گذاشتند و گویی دیگر با کسی کار نداشتند…
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در این لحظه فرمودند: «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ»…
در نقلی هست که نصر نازل شد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: دیگر علی را از دست دادم و نمیخواهم بمانم…
هلهلهی دشمن زیاد شد. اینجا که هنوز هجوم به خیام حرم رخ نداده است و حجابها کامل است، عالم را یک زن نجات داد…
خبرنگار دشمن مینویسد که دیدم که صدا میآید، «لكأني أنظر الى امرأة خرجت مسرعة» دیدم یک بانویی با حجاب کامل از خیام بیرون دوید. (آفتاب و روز بود) «كأنها الشمس طالعة» این بانو مثل خورشید میدرخشید و میگفت: «وا حبيباه! وا ثمرة فؤاداه! وا نور عيناه!»…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را یاد کوچه بنیهاشم انداخت… حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از روی بدنِ علی بلند شدند و زیر بغل خواهر را گرفتند… کار بردن آن بدن دیگر با یک نفر حل نمیشد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صدا زدند: «احملوا أخاكم»…
[1] . سوره مبارکه غافر، آیه شریفه 44.
[2] . سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3] . الصحيفة السجادية، ص 98.
[4] . مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵ (فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ سُفْيَانَ . وَ كَانَ تَوَجَّهَ اَلْحُسَيْنُ إِلَى مَكَّةَ لِثَلاَثٍ مَضَيْنَ مِنْ شَعْبَانَ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ .)
[5] . المزار، جلد 1، صفحه 174.
[6] . الإرشاد، جلد 2، صفحه 89.
[7] . السيوطي، جلال الدين، جامع الأحاديث، جلد 1، صفحه 29.
[8] . سوره مبارکه توبه، آیه 101. «وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ»
[9] . سنن أبي داود، جلد 2، صفحه 199.
[10] . الكافي- ط الاسلامية، جلد 1، صفحه 200.
[11] . سوره مبارکه بقره، آیه 275. « الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»
[12] . مسند أحمد – ط الرسالة، جلد 4، صفحه 59.
[13] . اللهوف على قتلى الطفوف، جلد 1، صفحه 112 تا 115. (فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى ع عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ ع وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ.
قَالَ الرَّاوِي:
وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ ثُمَّ جَعَلَ أَهْلُ بَيْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِمْ يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ بَعْدَ الرَّجُلِ حَتَّى قَتَلَ الْقَوْمُ مِنْهُمْ جَمَاعَةً فَصَاحَ الْحُسَيْنُ ع فِي تِلْكَ الْحَالِ صَبْراً يَا بَنِي عُمُومَتِي صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً)
[14] . سوره مبارکه آل عمران، آیه 33 و 34.
[15] . مقتل الحسین علیه السلام (خوارزمی)، جلد 2، صفحه 34 تا 36. (فتقدم عليّ بن الحسين، و أمه ليلى بنت أبي مرّة بن عروة بن مسعود الثقفي-، و هو يومئذ ابن ثمان عشرة سنة، فلما رآه-الحسين-رفع شيبته نحو السماء، و قال: «اللّهمّ اشهد على هؤلاء القوم، فقد برز إليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك محمد صلّى اللّه عليه و آله، كنا إذا اشتقنا إلى وجه رسولك نظرنا إلى وجهه، اللّهم! فامنعهم بركات الأرض، و إن منعتهم ففرقهم تفريقا، و مزقهم تمزيقا، و اجعلهم طرائق قددا، و لا ترض الولاة عنهم أبدا، فإنهم دعونا لينصرونا، ثمّ عدوا علينا يقاتلونا و يقتلونا» ثم صاح الحسين بعمر بن سعد: «مالك! قطع اللّه رحمك، و لا بارك اللّه في أمرك، و سلّط عليك من يذبحك على فراشك، كما قطعت رحمي، و لم تحفظ قرابتي من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله» ثم رفع صوته و قرأ: «إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى اَلْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»
ثم حمل علي بن الحسين و هو يقول:
أنا عليّ بن الحسين بن علي * نحن و بيت اللّه أولى بالنبي
و اللّه، لا يحكم فينا ابن الدّعي * أطعنكم بالرمح حتى ينثني
أضربكم بالسيف حتى يلتوي * ضرب غلام هاشمي علوي
فلم يزل يقاتل حتى ضج أهل الكوفة لكثرة من قتل منهم، حتى أنه روي: أنه على عطشه قتل مائة و عشرين رجلا، ثم رجع إلى أبيه و قد أصابته جراحات كثيرة، فقال: يا أبة! العطش قد قتلني، و ثقل الحديد قد أجهدني، فهل إلى شربة من ماء سبيل أتقوى بها على الأعداء؟ فبكى الحسين و قال: «يا بني! عزّ على محمد؛ و على علي؛ و على أبيك، أن تدعوهم فلا يجيبونك، و تستغيث بهم فلا يغيثونك، يا بني! هات لسانك» ، فأخذ لسانه فمصه، و دفع إليه خاتمه، و قال له: «خذ هذا الخاتم في فيك و ارجع إلى قتال عدوك، فإني أرجو أن لا تمسي حتى يسقيك جدّك بكأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا» ، فرجع علي بن الحسين إلى القتال، و حمل و هو يقول:
الحرب قد بانت لها حقائقو ظهرت من بعدها مصادق
و اللّه، ربّ العرش لا نفارقجموعكم أو تغمد البوارق
و جعل يقاتل حتى قتل تمام المائتين، ثمّ ضربه منقذ بن مرّة العبدي على مفرق رأسه ضربة صرعه فيها، و ضربه الناس بأسيافهم، فاعتنق الفرس فحمله الفرس إلى عسكر عدوّه، فقطعوه بأسيافهم إربا إربا، فلما بلغت روحه التراقي، نادى بأعلى صوته: يا أبتاه! هذا جدي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قد سقاني بكأسه الأوفى شربة لا أظمأ بعدها أبدا، و هو يقول لك: العجل فإنّ لك كأسا مذخورة، فصاح الحسين: «قتل اللّه قوما قتلوك، يا بني! ما أجرأهم على اللّه، و على انتهاك حرمة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله؟ ! على الدنيا بعدك العفا» .
قال حميد بن مسلم: لكأني أنظر الى امرأة خرجت مسرعة كأنها الشمس طالعة، تنادي بالويل و الثبور، تصيح: وا حبيباه! وا ثمرة فؤاداه! وا نور عيناه! فسألت عنها، فقيل: هي زينب بنت علي، ثم جاءت حتى انكبت عليه، فجاء إليها الحسين حتى أخذ بيدها، و ردّها إلى الفسطاط، ثم أقبل مع فتيانه إلى ابنه فقال: احملوا أخاكم، فحملوه من مصرعه حتى وضعوه عند الفسطاط الذي يقاتلون أمامه.)
[16] . نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم و يليه نفثة المصدور فيما يتجدد به حزن العاشور، جلد 1، صفحه 20.
[17] . كامل الزيارات – ط مكتبة الصدوق، جلد 1، صفحه 253. (السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ ، بِأبي أنْتَ وَاُمِّي مِنْ مَذْبُوحٍ وَمَقتُولٍ مِنْ غَيْرِ جُرْمٍ ، بأبي أنْتَ وَاُمِّي دَمُكَ المُرْتَقى بِهِ إلى حَبيبِ اللهِ ، بِأبي أنْتَ وَاُمِّي مِنْ مُقَدَّم بَينَ يَدي أبيكَ يَحْتَسِبُكَ وَيَبْكي عَلَيْكَ ، مُحتَرِقاً عَلَيْكَ قَلْبُهُ ، يَرْفَعُ دَمُكَ بِكَفِّهِ إلى أعْنانِ السَّماءِ لا تَرْجَعُ مِنْهُ قَطْرَةٌ ، وَلا تَسْكُنْ عَلَيْكَ مِنْ أبيكَ زَفْرَةٌ ، وَدَّعَكَ لِلْفِراقِ ، فَمَكانُكُما عِنْدَ اللهِ مَعَ آبائِكَ الماضِينَ ، وَمَعَ اُمُّهاتِكَ في الجِنانِ مُنَعَّمِينَ ، أبْرءُ إلَى اللهِ مِمَّنْ قَتَلَكَ وَذَبَحكَ)
[18] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد 1، صفحه 174.