روز چهارشنبه مورخ 20 مرداد ماه 1400 و مصادف با روز دوم محرم 1443 ه.ق، دومین جلسه هیئت محترم بضعة الرسول سلام الله علیها با سخنرانی «حجت الاسلام حامد کاشانی» و پیرامون موضوع «بررسی علت تفاوت نگاه سیدالشهداء سلام الله علیه با سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به پیشگاهِ حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض تسلیت به ساحتِ مقدّسهی صاحب عزا، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسه قبل
به محضر شما عرض کردیم که در واقعهی سقیفه، ظاهرِ امر نه ولایت تکوینی و نه عصمت و نه علم و نه تقوا و نه مقام شفاعت، هیچ کدام از اینها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سلب نشد، چون سلبشدنی هم نبود، بلکه حکومت را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سلب کردند، حاکمیت را گرفتند، با این حال همان موقع حضرت ولایت باطنی داشتند و حاکمیت ملکوتی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، این شدّتِ سوز و گدازِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای این بود که حکومت را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفتند. حکومت گرفته شد، عصمت و علم و مقام شفاعت و عبودیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نه. اما در عمل اتفاقی افتاد که همهی آنها هم کأنّه اخذ شد، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جامعه بودند ولی گویی نبودند. به قول سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف که انسان باید با این جملهی ایشان یک عمر گریه کند، اگر من بخواهم برای خودم روضهی خصوصی بخوانم و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متوسّل بشوم اینطور عرض میکنم که نوهی شما سیّد مرتضی گفته است که «علی کالمیّت بین الأحیاء» شدند، زنده بودند و در شهر بودند ولی انگار که مُرده بودند، انگار که نبودند.
حکومت را گرفتند نه ولایت تکوینی و عصمت و علم غیب و مقام شفاعت را، ولی درواقع همه را گرفتند. نمیتوانستند اینها را از حضرت بگیرند ولی کاری کردند که عملاً جامعه از همهی آنها محروم بشود.
این اتفاق در دورهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم افتاد، در دورهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عبارتِ حضرت این است که «وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»،[4] اگر راعی و حاکم مانند یزید ملعو باشد باید با اسلام خداحافظی کرد.
یعنی یک حکومت فاسد میتواند کاری کند که اسلام را نابود کند.
برخی آمدند و به حضرت گفتند… اتفاقاً پیشبینیشان هم درست از آب درآمد، گفتند: آقا! اصلاً معلوم نیست این یزید چقدر عمر کند، این شخص اهل فسق و فجور هم هست و ممکن است بر اثر زیادهروی سریع بمیرد. واقعاً هم مُرد و فقط سه سال حاکم بود. میگفتند: چند سال صبر کنید، یزید بالاخره میمیرد!
آخوندهای مدینه که البته شیعیانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نبودند، اصحابِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و کسانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده بودند، بعضی از بدریها و احدیها و سابقهداران و تابعین و آبروداران و صاحبانِ دروس و معتبرین، همه جای خود نشستند و بلکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را معاذالله نهی از منکر کردند!
این یک نگاه است. این تفاوتِ نگاه از کجا میآید؟ اشتباه هم برداشت نشود که در ذهن شما بیاید که اینها منافق بودند، برخی از اینها منافق بودند نه همه، چون بعداً بعضی از اینها بخاطرِ تأخیرِ نمازِ یزید با او جنگیدند و کشته شدند. کسی که جان میدهد معلوم است که نفاق ندارد، بدبخت است، جاهل است، کسی که برای تأخیرِ نماز اینقدر ارزش قائل است که بر علیه یزید قیام میکند، سال بعد، خودِ او و چند پسرِ او کشته میشوند، معلوم است که این فرد اهل نفاق نبوده است، چون اگر اهل نفاق بود باید معامله میکرد، پس معلوم است که منافق نیست، در ذهن شما نیاید که همهی کسانی که در مدینه بودند منافق بودند و چون حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایمانِ به خدا داشتند…
اینطور نیست، این باعث میشود که تحلیل دقیق صورت نگیرد. همهی آنها منافق نبودند، بعضی از آنها نفاق داشتند، بعضی از آنها از حکومت پول گرفته بودند، اما همهی آنها اینطور نبودند، چون بعداً بعضی از اینها جان دادند.
گفتند: آقا! معلوم نیست این یزید چند سال زنده است، مدّتی صبر کن، بالاخره شرّ او میخوابد.
اتفاقاً پیشنهادشان درست از آب درآمد و یزید ملعون عمر طولانی هم نداشت.
میگفتند: آقا! یک بیعتِ اضطراری میکردید، تقیّه میکردید، او بالاخره میمُرد.
تقریباً جمعبندیِ جامعهی مدرّسینِ اصحاب پیغمبر… من این الفاظ را میگویم که قریب به ذهن باشد، شما چیزی را اشتباهی به چیز دیگر تشبیه نکنید، آنها شیعیانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نبودند، من برای اینکه شما جایگاهِ مقدّسِ آنها را درک کنید از این عبارات استفاده میکنم، نه اینکه شما این عبارات را امروز بر علیه شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه استفاده کنید، اشتباه نشود، میخواهم شما بدانید که اینها در آن زمان چه جایگاهی داشتند. اصحابِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، مدرّسان، محققان، اینها اینطور بودند، اینها مثلاً محققان و اصحاب بودند. تحلیلِ اینها با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از زمین تا آسمان تفاوت داشت.
یک جواب این بود که تحلیلشان این بود که یزید بالاخره خواهد مُرد.
پس چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: «وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»؟
بینِ این دو تحلیل خیلی فاصله هست.
انگار در ذهن این اصحابِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مدینه اینطور بود… شما دیدهاید گاهی به زیرزمین خانهی خودتان میروید و میبینید که دیوار نَم زده است، این امر طبیعی است، حال ناگهان بیرون بیایید و بگویید سونامی آمده است! مسلّماً مردم میگویند بیخود شلوغ نکن! نهایتاً یک لوله ترکیده است، این امر که داد زدن ندارد.
یعنی این حجم از تفاوت.
حال در اینجا یک نفر میگوید یزید ملعون بالاخره دو سال دیگر میمیرد و تمام میشود، از این طرف هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفرمایند: «وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»، اسلام مُرد.
بالاخره یا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نعوذبالله افراط میکنند و یا آنها تفریط میکنند. چقدر تفاوت است؟ اصلاً خودِ این تفاوتِ نگاه عجیب است.
شما شبیه به این امر را در ابتدای راه هم دارید، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اعتراض میکردند هیچیک از اصحاب بجز آن معدود نزدیکانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، حتّی از بنیهاشم، زن و مرد، هیچ کدام عکس العملی نداشتند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کجا را میبینند؟ چرا اینها اینقدر ساکت هستند؟
چند نکتهی خیلی مهم در این تفاوتِ نگاه وجود دارد.
یک: نقشِ بسیار بسیار بسیار مهمِ حکومت در تدیّن و بیدینیِ مردم.
چند مثال میزنم تا شما ببینید، این بحث میتواند خیلی بحثِ روز باشد، ولی چون محرّم است و بنده بنا ندارم به بحث خودم طوری رنگ سیاسی بزنم که تفکّر را از شما کم کند، سعی میکنم بحث خودم را تا آنجا که میشود به مثالِ روز نکشانم، که شما بدانید منظورِ من چیزِ دیگری است، به تطبیقات روز آن هم… چه بسا اینکه خودِ بنده نظر هم داشته باشم، چون حکومتی که سیصد هزار شهید داده است، با کوچکترین اشتباهی ممکن است اموی رفتار کند، بخشی از آن، جایی از آن، یا در انتخابی، یا حتّی خدای نکرده توسعه پیدا کند.
مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه هم به این امر تذکّر دادهاند.
اینطور نیست که فکر کنید چون دویست هزار شهید دادهایم دیگر گارانتی شدهایم و همه چیز تمام شده است، از این خبرها نیست، مگر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کم شهید دادهایم؟ مگر در جمل و صفّین کم شهید دادهایم؟ بروید و ببینید، کم خونِ شهید ندادهایم.
کلاً این واژهی «انقلاب کردیم» کلمهی درستی نیست، انقلاب «شدنی» است، یعنی سیرورت است، دائمی است، هر لحظه ناگهان برمیگردد.
من خیلی نظر به مسائلِ امروزِ جامعه دارم، ولی تا جایی که میتوانم سعی میکنم از فضای تاریخی فاصله نگیرم که شما به اصل موضوع توجه کنید، تطبیقِ آن هم با خودِ شما، اصلاً شاید شما در تطبیق هم با من همنظر نباشید، مهم نیست، آن اصلِ موضوع باید درست تبیین بشود.
اصلِ حکومت آنقدر مهم است که خونِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ریخته میشود، چون آنها که چیزِ دیگری را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگرفته بودند.
حال شما نگاه کنید که گاهی در جامعهی خودمان، مثلاً وقتی بعضی از مشکلات هست، وقتی بعضی از اشتباهات هست، وقتی بعضی از فشارهای سنگین که روی سر مردم هست، ممکن است بیتوجّهی کنند و به اصلِ اهمیّتِ حکومت توجّه نکنند.
واضح است، همین الآن هم عرض کردم که حکومتی که حق است، تا باطل شدن نیاز نیست راه خیلی دوری را برود، حتّی حکومتی که حق است.
اما بیتوجّهی به حکومت، اگر کسی به این اهمیّت توجّه ندارد اول باید برود و مشکل خود را حل کند که آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از او حکیمتر و زاهدتر بودند یا نبودند؟ برای چه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید کشته میشدند؟ این موضوع چه اهمیّتی داشت؟ مگر بر قلوب مسلّط نیستند؟ مگر امامِ قلوب نیستند؟ هستند. ولایت بر عوالمِ دیگر دارند چه برسد بر این دنیا؟
پس این حکومت چیست؟ این حکومت مهم است. چند مثال از اهمیّتِ حکومت میزنم که ببینید.
روز گذشته عرض کردم، یک وعدهی دروغی هم داد، آمد و گفت: شما یک درسی بدهید و کنار قبر جدّتان حضور داشته باشید.
این هم دروغ بود، چون جامعه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به حدّ یک مدرّس هم قبول نداشت. این وعده هم دروغ بود.
تحمیلِ «زید بن ثابت انصاری» یهودیزاده، توسطِ حکومت
یک چیزی به نام «فقهاء سبعه» داریم، هفت فقیهِ تراز یک مدینه از تابعان، که اینها اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را درک کردهاند و علمای اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند و شاگردانِ اصحاب محسوب میشوند، هفت نفر هستند.
اگر شما در گوگل «فقهاء سبعه مدینه» را جستجو نمایید نام آنها را خواهید یافت. یک نفر پسرِ «زید بن ثابت انصاری» است، «زید بن ثابت انصاری» که اصالتِ یهودی دارد… حکومت یعنی این که «عَلِيٌّ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»[5] را با نسخهای که از قرآن جمع کرد، فرمود: این موضوع آنقدر برای من مهم است که از خانه بیرون نیامدم تا این کتاب را جمع کنم. حتّی در برخی از نقلها گفتند که چرا شما در سقیفه تحرّک نکردید؟ فرمودند: مشغول به تجهیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و جمعآوری قرآن کریم بودم. این موضوع اینقدر مهم است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حقیقتِ قرآن کریم هستند، قرآن، آن هم «عَلِيٌّ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ»…
حکومت میتواند یک بچّهی شانزده هفده سالهی یهودیزاده را مسئولِ جمعآوری قرآن کند و نسخهی مشهورِ معتبرِ جهانیِ اسلامیِ امروزِ تمامِ مسلمین، نسخهی علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] نباشد و نسخهی «زید بن ثابت انصاری» که یهودیزاده بود باشد، هنوز هم هست.
من نمیخواهم بگویم این نسخهای که الآن در دست من و شما هست، مثلاً خدشهای در قرآن کریم صورت گرفته است، آن یک بحثی بینِ آقایانِ علوم قرآنی است و به بحث ما مربوط نیست. اما اگر یک جمع کردنِ قرآن، اینقدر مسئلهی سطحیای بود که یک بچهی هفده سالهی سابقهدارِ از خانوادههای غیرمسلمان… برای اینکه گُم بشود که این شخص یهودی بوده است گفتهاند او در طی بیست روز عبری یاد گرفته است!!! یعنی اینقدر نابغه بود!!! اگر این مسئله اینقدر ساده بود آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نعوذبالله نمیدانستند که هر کسی میتواند این کار را کند و حضرت هم به کارهای خود برسند؟
شما اثرِ این موضوع را در کجا میبینید؟ اثرِ این موضوع را در آنجایی میبینید که قرآن کریم میفرماید: «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ»[6] که تو مصادق را تبیین کنی. اینها به زودی بر سرِ مصداقِ این جملات درگیر میشوند، تبیین و تعیینِ مصداقِ تو… مانندِ «أَقِمِ الصَّلَاةَ»،[7] قرآن کریم چقدر مانندِ این آیه را فرموده است؟ اما وقتی به مصداق رسیده است بینِ مسلمین اختلاف ایجاد شده است. پیغمبر! تو را فرستادم که بگویی «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»،[8] یعنی به این شکل بخوانید، یعنی تبیین صورت بگیرد که «أَقِمِ الصَّلَاةَ» یعنی «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»، «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ»،[9] هر چه غنیمت بدست آوردید خمس آن برای خدا و رسول است، حال بگویید مصداقِ این «خمس» چیست؟ خمس به چه چیزهایی تعلّق میگیرد؟ چه کسانی باید خمس پرداخت کنند؟ چه کسانی از خمس دادن معاف هستند؟ چه کسانی باید اینها را تعیین کند؟ «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ»، بین مسلمین بر سرِ مصادیقِ خمس اختلاف است، بین مسلمین در مصادیقِ زکات هم اختلاف است، «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»،[10]همهی اعراب میفهمند که این آیه یعنی بیع حلال است و ربا حرام است، اما مصداقِ اینها کدام است؟ مثلاً فلان وامی که فلان بانک الآن میدهد، آیا مصداق ربا هست یا نه؟ این محلِ اختلاف است. پیغمبر! تو را فرستادهام که این اختلافات را حل کنی.
پس جمع کردنِ قرآنی که تبیین پیغمبر در آن باشد، کارِ هر بچهی یهودیزادهای نیست. ولی حکومت میتواند کاری کند… هزار و چهارصد سال است که همهی شما بر سرِ سفرهی مصحف جناب عثمان نشستهاید! نمیگوییم که الفاظ قرآن کریم با الفاظ کتاب خدا فاصله دارد، آن یک بحث دیگر است، اصلاً نمیگوییم که الفاظ آن فرق دارد، اما فعلاً یک ضررِ این امر را دیدید، در تعیین مصادیق است، یعنی مفهوم آمده است اما مصداق روشن نیست و محلِ اختلاف است، در نمازی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل در سالهای آخر عمر شریفشان بصورت عمومی در بین مسلمین خواندهاند اختلاف است.
وقتی که قرآن را به دست «زید بن ثابت انصاری» بدهید… بله! زورِ حکومت میرسد و همین امروز هم همان نسخهی مصحف عثمانی جناب «زید بن ثابت انصاری» در خانههای شیعیان هم هست، پسرِ او هم یکی از فقهای سبعهی مدینه هست!
حکومت یعنی این! یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شهر هستند اما کالمیّت بین الأحیاء! ولی انگار که نیستند.
تاریخ مصرفِ این مسائل نمیگذرد، میگوید از گذشته صحبت نکن، من میگویم که من راجع به قرآن خانهی شما حرف میزنم، الآن بین این مثالهایی که من زدم و دهها مثالِ دیگر، تفاوت نگاه بین مسلمین هست، این کتاب کتابِ زندگی ماست، در مصادیق قرآن کریم اختلاف هست، من چند مورد را برای شما خواندم، این یک مشکل است.
اگر پای آن بیفتد شعبی لعنة الله علیه را هم هماهنگ میکنند که بگوید «علی تا زمانی که وارد گور شد قرآن نخوانده بود» نعوذبالله.
حکومت میتواند این کار را بکند، حضرت آیت الله «زید بن ثابت انصاری» کسی میشود که جامعه اسلامی هزار و چهارصد سال از نسخهی او استفاده کند.
جمع کردنِ قرآن کریم آنقدر برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مهم است که از ایشان میپرسند چرا به سقیفه نیامدید که ببینید موضوع چیست؟ حضرت میفرمایند: تجهیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و جمعِ قرآن… من نوشته بودم، حضرت فرمودند: از کتاب خدا از من بپرسید.
شما یک نفر را در تاریخ پیدا کنید که جرأت کرده باشد این حرف را بزند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: از کتاب خدا از من بپرسید تا به شما خبر بدهم، جزئیات را از من بپرسید.
عمرِ این «زید بن ثابت انصاری» به اندازهی عمرِ بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نیست، ولی حکومت میتواند بگوید که این شخص ترجیح دارد!
ما دوستی داشتیم که فوتسال بازی میکرد، خوب هم بازی میکرد و در تیم ملی هم بود، شب اعزام به جام جهانی این شخص را خط زدند و یک «زید بن ثابت انصاری» را در تیم گذاشتند! آن زمان برنامهی نود از این دوست ما عذرخواهی کرد.
از امور کوچک گرفته تا… یعنی کاری ندارد، یک آدمِ شایسته در حد فوتسال که اصلاً چیزی نیست، این شخص را، این کسی که حداقل شش ما در اردوی تیم ملی خرج او را دادهاند، این امر که خیلی هم ارزش ندارد، ولی حکومت میتواند این کار را انجام بدهد. منظور بنده از حکومت، قدرت با آن بودجه است، و لزومی هم ندارد همهی حکومت باطل باشد، گاهی حکومت حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و ناگهان اشعث در گوشهای از این حکومت یک غلطی میکند.
یکی از قرّاء ما «صدق الله العلی العظیم» گفته بود، مقام در عربستان او را بخاطرِ این امر دوم اعلام کردند! ایام حج نزد یکی از مراجع رفته بود که در آنجا حاضر بود، با خیلی گله گفته بود که من «صدق الله العلی العظیم» گفتم، من با فاصله بهتر بودم، اما مقام من را دوم اعلام کردند. آن مرجع فرمودند: برو و خدای خودت را شکر کن، مولای تو را چهارم اعلام کردند!
یعنی از امور کوچک گرفته تا امور بزرگ.
حکومت میتواند توجّهات را به یک نفر جلب کند، یا اینکه توجّهات را از روی یک نفر بردارد. ناگهان همهی شبکههای صدا و سیما یک نفر را برجسته کنند، یا اینکه ناگهان یک نفر را حذف کنند.
این امر در آدمها عادی خیلی ظهور و بروز ندارد، چون آدمهای عادی که تفاوت زیادی با یکدیگر ندارند، اما «زید بن ثابت انصاری» با «امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» که اینطور نیستند که بگویید با یکدیگر خیلی تفاوت ندارند، این حکومت است که میتواند این کار را انجام بدهد.
بعد هم این رفتارهای حکومت «ماندگار» است، ما هنوز بعد از هزار و چهارصد سال از قرآن علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] محروم هستیم، پس مسئله تاریخگذشته نیست.
آیت الله جوادی در حالِ تفسیرِآیات سوره مبارکه طه بودند، زمانی که شیطان آدم را وسوسه کرد در چه نشئهای بوده است؟ کدام دنیا بوده است؟ سؤالاتی پرسیدهاند که من آن سؤالات را نمیگویم و اگر کسی خواست میتواند به تفسیر و یا صوت دروس ایشان مراجعه کند. اصلاً اینکه اگر کسی بخواهد آن سؤالات را بپرسد باید عالم باشد، اصلاً عقلِ انسان عادی به این چیزها و این سؤالات نمیرسد، چه فضایی است که «إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَی»[11] تو نه تشنه و گرسنه میشوی و نه آفتاب تو را اذیت میکند، پس آنجا عالَمِ دنیا نیست که خواص دنیا را ندارد، پس اگر عالمِ دنیا نیست پس چرا امر و نهی هست؟ امر و نهی برای عالم دنیاست که عقوبت داشته باشد، اگر امر و نهی نبوده است که پس چرا خدای متعال او را شبهعقوبت کرده است؟
سؤال کرد و نتوانست سؤال را پاسخ بدهد، البته جای تذکر دارد که کسی نمیتوانست حتّی خودِ سؤال را بپرسد، خودِ آن سؤال حاصلِ علمِ ایشان بود، بعد شروع کردند به گریه کردن، در صوت درس ایشان موجود است، فرمودند: ما فقط از این موضوع گریه نمیکنیم که درِ آن خانه را بستند و آتش زدند، فهم ما را از قرآن مختل کردهاند.
این که دیگر یک مطلبِ تاریخگذشته نیست، این حکومت است که میتواند این کار را کند. حکومت میتواند بگوید علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] در خانه بنشینند و «زید بن ثابت انصاری» قرآن را جمع کند.
بعضی از عزل و نصبها در بعضی از حکومتها را در همین راستا بگیرید، مثلاً یک نفر شایسته در اقتصاد هست اما یک کسی که هیچ چیزی نمیداند را وزیر میگمارند و زندگی مردم بهم میخورد، این دقیقاً به همان شکل است، اینکه دینداریِ عدّهای بهم میخورد به همین شکل است، اینکه یک جوان به فحشاء میافتد به همین شکل است، اینکه یک نفر نسبت به حکومت اسلامی بدبین میشود به همین شکل است، اینکه یک نفر به اصلِ غدیر بدبین میشود به همین شکل است.
این موضوع آنقدر مهم است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفرمایند: «وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ».
مردم میتوانستند سؤال کنند: یابن رسول الله! مگر شما میخواهید مهاجرت کنید؟ شما که در کشور مسلمین هستید!
مگر حضورِ امام با علم امام و با قرب به خدا و با مقام شفاعت و عصمت امام، حضورِ تنهای امام برای جلوگیری از انحراف کافی نیست، باید حکومت را به امام داد، این حکومت است که مهم است، حکومت غصب شد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همان کاری را انجام دادند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام دادند، بقیه هم جواب نمیدادند.
به دروغ میگفتند که معلوم نیست یزید چقدر زنده میماند، شما به فعالیتهای خود در مدینه بپردازید. من در ابتدای جلسه عرض کردم که حتّی این جمله را هم دروغ میگفتند.
امشب بروید و «فقهای سبعه مدینه» را جستجو کنید، یعنی فقهای هفتگانهی مدینه، اینها سرانِ تابعان هستند، یکی از آنها پسرِ «زید بن ثابت» است، یکی از آنها «عروة بن زبیر» است، همهی اینها همعصرِ امام زین العابدین صلوات الله علیه هستند، امام سجّاد صلوات الله علیه هم در مدینه هستند.
او پسرِ «زید بن ثابت» است، پدرِ او جمع کنندهی قرآن است، آقازادهای از فقهای هفتگانه که امّت بر سرِ سفرهی فقه آنها نشستهاند، «عروة بن زبیر» است که پدرِ او زبیر است و برادر او عبدالله بن زبیرِ جملآفرین است، برادرِ دیگرِ او «مصعب» است که قاتلِ مختار است، این دیگری هم امورِ علمی و فرهنگی را بعهده گرفته است!
پسرِ حسین بن علی [صلوات الله علیه] کجاست؟ آیا در مدینه بوده است یا نه؟ امام سجّاد صلوات الله علیه اتفاقاً امامی هستند که در بین ائمهی ما تمام دورهی امامت ایشان در مدینه است، یعنی از سال 61 به مدینه آمدهاند تا سال 95، بعضی از این فقهای سبعه مدینه یا سال 94 یا سال 98 مُردهاند.
اصلاً شما که «فقهای سبعه» را ساختید، برای ظاهرِ کار هم که شده بود میگفتید «فقهای ثمانیه» یعنی فقهای هشتگانه، اصلاً علی بن الحسین [علیه السلام] را هم برای ظاهر در آن میگنجاندید که ما تصوّر نکنیم…
ابداً! مگر همینطور بوده است؟ اصلاً میگویند مگر علی بن الحسین فقیه بوده است؟ چه کسی شاگردِ او بوده است؟ استادِ او چه کسی بوده است؟
حال یک نفر به من بگوید که «زید بن ثابت» کجا علوم قرآنی خوانده بود که مسئول جمع کردنِ قرآن شد و ما هنوز هم گرفتارِ کتابِ او هستیم؟ الفاظ الفاظِ خدای متعال است ولی رفتارِ او باعث شده است که ما از خیلی چیزها محروم شدهایم، یک مورد از آنها «توضیحاتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» است، یک مورد این است که ممکن است جای بعضی از آیات عوض شده باشد، شاید هم نشده باشد، بنده عرض کردم «ممکن است»، ممکن است جای بعضی از سورهها عوض شده باشد. ما اطمینان نداریم که قسم یاد کنیم و بگوییم که قرار بوده است که ترتیبِ سورهها همین باشد، البته این امر حتّی در بین شیعیان هم اختلاف است، مهم هم نیست، مثلاً ممکن است جای سورهی دوم و سوم جابجا شده باشد، علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف که مطالب دیگری هم میفرمایند، میفرمایند جای بعضی از آیات را کمی تغییر دادند که کمی مبهمتر هم بشود، البته من الآن قصدِ مطرح کردنِ آنها را ندارم.
آیا «زید بن ثابت» علوم قرآن را در جایی یاد گرفته بود؟ پس چطور شد که وقتی به علی بن الحسین [علیه السلام] رسید توقعِ استاد داشتید؟
نکاتی ارزنده در مورد «سعید بن مُسَیّب مخزومی»
نام یکی از فقهای هفتگانه «سعید بن مُسَیّب مخزومی» است، در روایات ما او جزوِ شیعیانِ امام سجّاد صلوات الله علیه تلقّی شده است. اما اولاً روایات زیادی از «سعید بن مُسَیّب مخزومی» از امام سجّاد صلوات الله علیه به دست ما نرسیده است، الآن علّت را عرض میکنم تا شما ببینید که حکومت میتواند چکار کند. دوم اینکه وقتی امام سجّاد صلوات الله علیه از دنیا رفتند و شهید شدند، تمام مردم مدینه در تشییع پیکر حضرت شرکت کردند اما «سعید بن مُسَیّب مخزومی» گفت من میخواهم به کنار مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروم و نماز بخوانم، نماز مستحب است!
بعضی از بزرگان ما در حاشیهی کتاب رجال علامه حلّی حرفهایی به او زدهاند.
درواقع «سعید بن مُسَیّب مخزومی» ترسیده است، دیده است همهی مدینه به تشییع رفتهاند، ولی باز هم جرأت نکرد برای تشییع برود، چون میگفت اگر ناگهان به من گیر بدهند و بگویند که تو شاگرد امام سجّاد صلوات الله علیه هستی من باید چکار کنم؟ اگر میفهمیدند او شیعهی امام سجّاد صلوات الله علیه است که نام او را هم حذف میکردند.
توجه کنید که به دنبالِ حفظ کردنِ جای خود نیست، بلکه میگوید اگر من در بین اینها کرسی درس داشته باشم، شاید بتوانم بطور پنهانی حرفهایی را به بعضی از شاگردها بزنم، اگر من را دستگیر کنند این فرصت از دست میرود.
این حکومت است که میتواند این کار را کند. «وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ». حکومت میتواند اینقدر اهمیّت داشته باشد.
نکاتی در مورد اهمیّت حکومت
حال شما نگاه کنید، ما اصلاً به این موضوع توجّه نداریم که فرصتِ اینچنینی داریم. من روز گذشته جملهای عرض کردم که هنوز فرصت نکردهام آن حمله را توضیح بدهم، چون ممکن است بد برداشت بشود، آن جمله را با دو جملهی اضافه بگویم و روضه بخوانم.
روز گذشته به شما عرض کردم که حکومتها هزار و چهارصد سال تخفیف میدادند، انواع و اقسامِ امتیازات بود که مردم محبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نباشند. یک نفر پیدا شد و به مدّت پنجاه سال کمی از این کارها انجام داد، سپس این مطلب را عرض کردم که اینجا نشستنِ شما فقط دستاوردِ پدر و مادر خوب شما نبوده است، بلکه چهارصد سال قبل یک کسی فکر کرد من چکار کنم که این ایرانیها را محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کنم؟ چند کار انجام داد.
چون وقت نبود فقط مثالِ «مالیات بخشیدن» را زدم، یک مورد دیگر را هم بگویم که در ذهن شما اینطور نباشد که با پول شیعه شدهاید. هزار و چهارصد سال دیگران را اینطور از محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دور کردهاند، این شخص از قدرتِ بیت المال استفاده کرد و آثارِ شیعه را به مستنسخها میداد تا بنویسند که حداقل در هر شهر دو نسخه کتاب «کافی» باشد.
اگر الآن شما به بعضی از کتابخانههای بزرگِ دنیا بروید همهی چاپهای تمام آثار ابن تیمیه موجود است، بعد آثارِ درجهی یک ما که حتّی برای علمای معاصر ما هم نیست وجود ندارد. وقتی محققِ آن دانشگاه میخواهد تحقیق کند و به سراغ کتابها میرود فقط آثارِ آنها را میبیند و خبری از آثارِ ما نیست.
ما در بیاهتمام بودن به امور فرهنگی فاجعه هستیم، من گاهی در جمع کسانی که مسئولیتِ رده بالا داشتهاند این گله را کردهام، و الآن چون امید دارم به یکی از آنها عمل کنند نمیگویم که رسانهای نشود، تو بعنوانِ یک مسئول فرصتهای عظیمی داری، دیگران این فرصت را از دست نمیدهند، طرف جستجو میکند و میخواهد ببیند که مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چیست، چقدر شما محتوا تولید کردهاید و چقدر دیگران به نام مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین محتوا گذاشتهاند؟
کتاب درسی تاریخ اسلام دوره کارشناسی کشور خودمان راجع به دولت بنی امیّه، ترجمهی کسی است که طرفدارِ بنی امیّه است! ماشاءالله ما گیج هستیم!
امام نگاه میکنند و میبینند که بنی امیّه مانند ما گیج نیستند، میفهمند که در حالِ انجام چه کاری هستند، من در یک مورد و کمی در مورد «زید بن ثابت» تمرکز کردم، یک اشاره کردم، کلاً این فقهای سبعه چه کسانی هستند؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کجا بودند؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به اندازهی یک صدمِ عبدالله بن عمر در فقه برادران غیرشیعه ما… واقعاً مظلومترین مردم عالم کسانی هستند که ما درست تبیین نکردهایم و اینها خیلی از مطالب را نشنیدهاند، وقتی نام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید کسانی که در ده هستند همینطور گریه میکنند، اما تدیّنی دارد که ما وظیفهی خودمان را انجام ندادهایم… امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به اندازهی یک صدمِ عبدالله بن عمر و زید بن ثابت در تدیّن مسلمین غیرشیعه اثر ندارند!
این کارِ کیست؟ اصلاً علم الهی و غیب و… را کنار بگذارید، آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کمسوادتر از آنها بودند؟ ابوهریره سال 60 مُرده است و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سال 61 شهید شدهاند، یعنی آیا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به اندازهی ابوهریره استعداد نداشتهاند؟؟؟
حکومت کاری میکند که ابوهریره به منبع علوم اسلامی تبدیل بشود!
اصلاً لازم نیست عصمتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را تخریب کنند، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند ولی درواقع نیستند، این کار کارِ حکومت است.
گاهی ما هم همینطور رفتار میکنیم، حال یک سوزن به خودمان بزنم.
پنجاه سال قبل اگر یک جوان به یک مجلس میرفت و بلند بلند گریه میکرد، به پای او بلند میشدند، چون جوان به جلسه نمیرفت، شما فکر کردهاید که آیا شصت سال قبل هم همینطور بود که این جمعیتها وجود داشته باشد؟
اثرِ حکومت، حتّی در صلوات!
توجّه به این امر خیلی مهم است که وقتی نام از «حکومت» میبریم درواقع یک چاقوی دو لبه به دست داریم، اثرِ آن هم خیلی زیاد است، هر کار خرابی که انجام بدهد یا هر کار درستی که انجام بدهد همینطور است.
بنی امیّه سنّتهایی درست کردهاند که هزار سال است مسلمین گرفتارِ آن سنّتها هستند.
بنی امیّه و بنی زبیر در دورهی حکومت خودشان صلوات بر «آل پیامبر» را حذف کردند، هنوز اگر شما به منابع آقایان رجوع کنید، حتّی اگر به کتب حدیثی رجوع کنید، وقتی نام پیامبر میآید بر خلاف دستورِ صریح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، که بزرگانی از اهل سنّت کتاب نوشتهاند و اعتراض کردهاند، فقط اعتراضِ ما شیعیان نیست، «شريف حاتم العونی» عالمِ بزرگ حجازی کتاب و مقاله نوشته است و اعتراض کرده است، «محمود سعید ممدوح» محدّث تراز یک مصر کتاب نوشته است و اعتراض کرده است، یعنی فقط به ما شیعیان محدود نمیشود، میگویند: چرا بر آل رسول صلوات نمیفرستید؟ این شیوهی بدعتِ بنی امیّه است!
یعنی عالِمِ منصفِ سنّی کتاب نوشته است که ما هر اندازه به روایات رجوع میکنیم میبینیم که پیغمبر فرموده است صلوات ناقص بر من نفرستید، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میپرسند: یعنی چه؟ حضرت میفرمایند: یعنی بگویید «اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ تُمْسِکُوْنَ»[12] یعنی توقف کنید، میپرسند: پس چه بگوییم؟ حضرت میفرمایند: بگویید «اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلَی آلِ مُحَمَّد».
بنی امیّه هزار و چهارصد سال قبل این را حذف کرده است، در طول تاریخ مسلمین، برادران اهل سنّت چند ده هزار عالم و آخوند و مجتهد دارند؟ بعضی از منصفین آنها کتاب نوشتهاند که این بدعتِ بنی امیّه است.
کتاب صحیح بخاری را چاپ کردهاند، در آن کتاب نوشته است «قال النبی صلی الله علیه و سلم: قولوا اللهم صلی علی محمد و علی آل محمد». یعنی همان کسی که کتاب را چاپ کرده است، لحظهی چاپ هم به فرمایشِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به طبقِ روایت خودش عمل نکرده است!
این دو نفر و چند نفرِ دیگر کتاب نوشتهاند و میگویند: این بدعتِ بنی امیّه است، روایات نشان میدهد که باید بر آل پیامبر صلوات فرستاد.
حکومت بنی امیّه چه زمانی از بین رفته است؟ هزار و سیصد سال است که منقرض شدهاند، اما اثر آنها هنوز هست.
چرا علمای مدینه سردمزاج بودند؟
حال به این جملهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برگردید، اصحاب و تابعین در مدینه کنار قبر مطهّر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشستهاند، حال خبر رسیده است که یزید حاکم شده است، اصلاً به روی خود نیاوردند. این یک فهم است، که البته این فهم را تحلیل خواهیم کرد، این فهمِ سردمزاجیِ وحشتناکِ اینها هم حاصلِ حکومتهای قبلی است که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است، بعد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفرمایند: «وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ».
اینها حاصلِ حکومتهای قبل از بنی امیّه هستند که اینها اینقدر سردمزاج هستند و صدایشان درنمیآید.
توضیحات تکمیلی
این بحث خیلی دامنهدار است، ان شاء الله خدای متعال کمک کند، فقط من باید خیلی خودم را کنترل کنم که از مدار بحث خارج نشود که شما فعلاً اصل موضوع را متوجه بشوید تا بعد ببینید که اهتمام برای اصلاحِ یک حکومتِ شیعه که امروز فرصت هست، جاهایی از آن بر لبِ دو راهی است که یک طرفِ آن شبیهِ اموی شدن است و یک طرفِ آن شبیهِ مسیرِ علوی شدن، ضمناً یکایکِ شما نقش دارید.
منتها برای اینکه بحث من به نحوی سیاسی نشود که شما خیال کنید بنده قصد حمایت از کسی را دارم، سعی میکنم جلو نیایم و قبل را توضیح بدهم، خودِ شما دقّت بفرمایید، این شهدا از یکایک ما خواهند پرسید، میگویند من فرزند خود را رها کردم… شهید ردّانیپور سه روز با یک دختر سادات ازدواج کرد و برگشت و به جبهه رفت… شهدا میفرمایند که ما از هر چه داشتیم گذشتیم و بعد شما ایستادید، آنجاهایی را که خوب بود را تقویت نکردید، آنجاهایی هم که انحراف وجود داشت سکوت کردید، تفاوت شما با دورهای که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فریاد زدند و همراهی نکردید، آن حقهایی را که فهمیدید حق است را نگفتید، پس تفاوت شما چیست؟
دعا
خدایا! ما را شرمندهی خونِ شهیدان قرار نده.
خدایا! ما و حکومت ما را مایهی آبروی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قرار بده.
خدایا! هر کسی که طمع دارد و به طمعی به صاحبان قدرت نزدیک میشود، یا برای پول، یا برای مقام، یا برای هر چیز دیگری، خدایا! دستان او را از قدرت قطع بفرما.
روضهی ورود اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به کربلا
روضهی روز دوم معلوم است که بایستی چه روضهای باشد.
من عمد دارم که روضههای خود را در سالیان اخیر تغییر ندهم، چون یک دغدغه دارم، روز گذشته هم اشاره کردم، اگر مستمعین به روضهی جدید عادت کنند، گویندگان را به دروغ گفتن وادار میکنند، گویندگان هم برای اینکه گریهی شما را در بیاورند مجبور هستند دروغ بگویند و اگر شما به گریه بر دروغ عادت کنید، دیگر برای حقایق گریه نمیکنید.
خدا میداند که اگر کسی بخواهد به همین یک جمله فکر کند که «حرم را از حرم کردند» بیرون… همه در جامعهی اسلامی امنیت داشتند، فقط پسرِ پیغمبر بیامنیت بود و زن و بچهی خود را برداشت و واردِ بیابانها شد…
به دنبالِ چه چیزی میگردیم؟ این خیانت است که امثالِ من بگونهای روضه بخوانند که آدمها بدونِ اینکه به عمق فاجعه توجّه کنند، انگار یک فیلم سلّاخی در مقابلِ اینها قرار بدهند و اینها متأثر بشوند، شیعه اینطور نیست، شیعه اینطور است که فرمودند «أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ»،[13] وقتی نام میآید شیعه میلرزد…
لذا من عمد دارم که روضهها را خیلی تغییر ندهم.
گاهی انسان به سفر میرود، اگر راه کوتاه یا دور باشد امید دارد که به یک هدفی برود، مثلاً به قصد زیارت میرود، این بچهها کیلومترهای کنار جادّه را نگاه میکنند و نزدیک شدن را میفهمند و نشاطی پیدا میکنند، با این حال کوچکترها مدام سؤال میپرسند که «چه زمانی میرسیم؟» و اذیت هستند… جای آنها سخت نیست و شما کولر هم روشن کردهاید و در ماشین هم خوراکی هست، احساس هم نمیکند که میخواهد پدرِ خود را از دست بدهد، ولی نمیتواند بنشیند و اذیت است…
ارباب ما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، بیست و چند روز است که دستِ این زن و بچّه را گرفته است و به بیابانها برده است. اینها فرزندانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند اخبار به آنها رسیده است، اینها هرچه بیشتر به عراق نزدیک میشوند بیشتر نگران میشوند، میدانند به کدام سمت میروند، خبر به ما رسیده است، مگر میشود به این بزرگواران خبر نرسیده باشد؟ «يَا حُسَيْنُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً»[14] …
خدا به ما رحم کرده است که ما علمِ پیشین نداریم، اگر یک نفر خدای نکرده بداند که قرار است دو سال دیگر فرزندِ او از دنیا برود، هر مرتبه که این بچّه را نگاه میکند آتش میگیرد…
این بزرگواران با خبر میرفتند، «إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا» میخواهند این دختربچّهها را…
یعنی نه یک سفرِ زیارتی بود و نه یک سفرِ تفریحی، بوی خون از این سفر به مشام میرسید، اینها نگران بودند، هر اندازه جلوتر میآمدند اخبار زیادتر میشد، کوفه چه شد و… وقتی خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام آمد همه رفتند، فقط خانوادهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با چند نفر ماندند، این بچّهها میفهمند که جان پدر در خطر است…
من یک روایتی را دیدهام که خیلی وجود من را آتش زده است…
مدافع حرمی میگفت که من بعد از چند ماه از عملیات به خانه برگشتم، فرزند من نیمهی شب بلند شد و دید من در خانه هستم، آمد و جای خود را عوض کرد، مدام تا صبح بلند میشد تا ببیند آیا من هستم یا نه… نگران است که نکند پدر برود…
این مطلب را هم مقرّم نقل کرده است و هم قبل از مقرّم نقل کردهاند… «عبیدالله حرّ جُعفی» میگوید من یک صحنهای از حسین بن علی دیدهام که دل من خیلی برای او سوخت، آن هم این است که وقتی به عراق نزدیک شده بود، وقتی حرّ او را محاصره کرده بود احساس خطر میکردند، او به هر کجا که میرفت چند بچّه دورِ او را گرفته بودند… او گفته است «سِبیان»… من نمیدانم که آیا دخترِ سه سالهی ایشان بوده است، عبدالله بن حسن بوده است یا… ولی گفته است که پسربچّه و دختربچّه دورِ او را گرفته بودند و به هر کجا که میرفت او را رها نمیکردند، یعنی احساس میکردند که ممکن است بزودی پدر را از دست بدهند… دلِ آنها شور میزد… وقتی به سپاه حرّ هم رسیده بودند میدیدند که مولا بیهدف در بیابان حرکت میکنند، این هم خیلی جسارت بود که کسی مقصد و منزل نداشته باشد و با ناموس خود در بیابان حرکت کند… چون حرّ گفت که نه اجازه میدهم برگردی و نه اجازه میدهم به سمت کوفه بروی، باید همینطور بیهدف حرکت کنی، حق نداری در جای خوش آب و هوا توقف کنی…
این بچّهها خسته، بیست و چند روز است که در راه هستند، مانند امروز به کربلا رسیدند، چه رسیدنی…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سؤال کردند که نام این منطقه چیست، وقتی معلوم شد که اینجا محلِ توقف است فرمودند: «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا»[15] باید اینجا خیمهها را برپا کنیم، «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا» باید اینجا بارها را بیندازیم، بعد سر مبارک خود را پایین انداختند و آرام فرمودند: «هَاهُنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا» اینجا خونِ من را میریزند… بچّهها ادب کردند…
در یک نقل است که دیدند حضرت زینب کبری سلام الله علیها دوان دوان آمدند و به سینهی خویش کوبیدند و چند جمله فرمودند، اولین جملهی ایشان این بود که «اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ»[16] آیا در یاد داری آن شب که پدرمان مادرمان را غسل میداد و ما آستین به دهان گرفته بودیم؟ من تو را نگاه کردم و گفتم: خدا سایهی حسین را روی سرِ من نگه دارد، آن روز آن درد را به عشقِ تو تحمّل کردم، «اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي عَلِيٌّ» آن روزی که آن خیبر شکن نمیتوانست روی پای خود بایستد، شبانه او را بردید و مخفیانه دفن کردید، وقتی تو با شال عزا برگشتی گفتم: خدا سایهی تو را روی سر من نگه دارد، «وَ أَخِي اَلْحَسَنُ» آن روزی که تابوت برادرم را غرقِ تیر کردند، گفتم الحمدلله که سایهی حسین بر سرِ من است…
دیگر من این قسمت را زبان حال میگویم، شاید حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینجا به صورت خویش کوبیدند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: خواهرم! صبر کن، به صورتِ خودت نزن، چند روز دیگر…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵ (فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ سُفْيَانَ . وَ كَانَ تَوَجَّهَ اَلْحُسَيْنُ إِلَى مَكَّةَ لِثَلاَثٍ مَضَيْنَ مِنْ شَعْبَانَ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ .)
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۸۹ ، صفحه ۸۰ (ما، [الأمالي للشيخ الطوسي ] ، جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي اَلْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلرَّزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى اَلْقَيْسِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَزِيدَ اَلطَّائِيِّ عَنْ هَاشِمِ بْنِ اَلْبَرِيدِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ اَلتَّيْمِيِّ عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَرَضِهِ اَلَّذِي قُبِضَ فِيهِ يَقُولُ وَ قَدِ اِمْتَلَأَتِ اَلْحُجْرَةُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ يُوشِكُ أَنْ أُقْبَضَ قَبْضاً سَرِيعاً فَيُنْطَلَقَ بِي وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمُ اَلْقَوْلَ مَعْذِرَةً إِلَيْكُمْ أَلاَ إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمْ كِتَابَ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَرَفَعَهَا فَقَالَ هَذَا عَلِيٌّ مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ خَلِيفَتَانِ بَصِيرَانِ لاَ يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَأَسْأَلَهُمَا مَا ذَا خُلِّفْتُ فِيهِمَا .)
[6] سوره مبارکه نحل، آیه 64 (وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ ۙ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ)
[7] سوره مبارکه طه، آیه 14 (إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي)
[8] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ، جلد ۱ ، صفحه ۱۹۷ (وَ رَوَى أَبُو قِلاَبَةَ قَالَ: جَاءَنَا مَالِكُ بْنُ حُوَيْرِثٍ فَصَلَّى فِي مَسْجِدِنَا فَقَالَ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُصَلِّي بِكُمْ وَ لاَ أُرِيدُ اَلصَّلاَةَ وَ لَكِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُرِيَكُمْ كَيْفَ رَأَيْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُصَلِّي قَالَ وَ كَانَ مَالِكٌ إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ اَلسَّجْدَةِ اَلْأَخِيرَةِ فِي اَلرَّكْعَةِ اَلْأُولَى اِسْتَوَى جَالِساً ثُمَّ قَامَ وَ اِعْتَمَدَ عَلَى اَلْأَرْضِ وَ قَالَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي .)
[9] سوره مبارکه انفال، آیه 41 (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ)
[10] سوره مبارکه بقره، آیه 275 (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)
[11] سوره مبارکه طه، آیه 118
[12] الصواعق المحرقة على أهل الرفض و الضلال و الزندقة، جلد 2، صفحه 430 (لا تُصَلُّوا عَلَىَّ الصَّلاهَ الْبَتْراءَ، قالُوا وَ مَا الصَّلاهُ الْبَتْراءُ، قالَ: تَقُولُونَ: اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ تُمْسِکُوْنَ، بَلْ قُولُوا اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلَی آلِ مُحَمَّد)
[13] أمالی شیخ صدوق، جلد 1 ، صفحه 137
[14] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۴ ، صفحه ۳۶۳
[15] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۴ ، صفحه ۳۶5
[16] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۴۹ (فَلَمَّا سَمِعَتْ زَيْنَبُ إِيرَادَهُ لِلْأَبْيَاتِ وَ أَنَّ قَوْلَهُمْ هَذَا يَدُلُّ عَلَى رَمْيِهِمْ بِسَهْمِ اَلشَّتَاتِ فَلَمْ تَمْلِكْ نَفْسَهَا أَنْ وَثَبَتْ تَجُرُّ ذَيْلَهَا وَ إِنَّهَا لَحَاسِرَةٌ حَتَّى اِنْتَهَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ هَذَا كَلاَمُ مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَتْلِ وَا ثَكْلاَهُ لَيْتَ اَلْمَوْتُ أَعْدَمَنِي اَلْحَيَاةَ اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي عَلِيٌّ وَ أَخِي اَلْحَسَنُ يَا خَلِيفَةَ اَلْمَاضِينَ وَ ثِمَالَ اَلْبَاقِينَ – فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا أُخْتَاهْ لاَ يُذْهِبَنَّ حِلْمَكَ اَلشَّيْطَانُ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اَللَّهِ فَإِنَّ أَهْلَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ يَمُوتُونَ وَ كُلُّ شَيْءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ أَبِي خَيْرٌ مِنِّي وَ أَخِي خَيْرٌ مِنِّي وَ لِكُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُسْوَةٌ وَ لَطَمَ اَلنِّسَاءُ اَلْخُدُودَ وَ شَقَقْنَ اَلْجُيُوبَ فَتَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ وَ قَالَ لَوْ تُرِكَ اَلْقَطَاةُ [لَغَفَا وَ نَامَ] لَيْلاً لَنَامَ .)