درنگی بر نهج البلاغه ـ جلسه سوم

19

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 04 تیر 1400، سومین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «توجه به فضای صدور، با محوریت نامه ششم نهج البلاغه» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله تعالی رؤیته و زیارته و الشهادة بین یدیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسات گذشته

موضوع عرایض ناقابلِ ما «درنگی بر نهج البلاغه» است، قبل از ورود به مباحث حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در این کتاب بایستی مقدّماتی درباره‌ی مواجهه با یک متنِ روایی را با یکدیگر گفتگو کنیم که مطالبی در دو جلسه درباره‌ی این موضوع عرض کردیم.

مواجهه با نهج البلاغه، کافی، تحف العقول، یا هر کتابی که فی الجمله معتبر است که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، حال یا مانند نهج البلاغه فقط از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، یا مانند کافی و تحف العقول، از معصومین دیگر هم روایت دارد، نکاتی دارد که بدونِ آن نکات، احتمالِ اینکه انسان مسیر را خطا برود یا به اشتباه برود زیاد است.

فرمایش مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه در مکاسب محرّمه را در جلسه‌ی گذشته عرض کردیم ولی به دوستان عرض کردیم آن قسمت را از صوت حذف کنند، چون ممکن است کسی بیرون از این فضا بشنود. یکی از دلایلی که این جلسات را بصورت زنده منتشر نمی‌کنیم همین است که بعضی از مطالب برای جلسه‌ی حضوری است، ولی برای جلسه‌ی عمومی، به جهت توضیحاتی که دارد، نمی‌توان صوت را به آن صورت منتشر کرد.

از یک طرف متن نهج البلاغه متنِ بسیار بسیار مهمِ اصیلی است، از یک طرف هم نکاتی دارد، وگرنه ما را واردِ شبهات می‌کند، که اگر امروز زنده بودم بخشی از آن را عرض خواهم کرد.

چرا مرحوم سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه اصول روایت‌نگاری را در نهج البلاغه رعایت نکرده‌اند؟

مرحوم سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه به دنبالِ این موضوع بوده است که در آن فضای خفقانی که اجازه نمی‌دادند به هیچ نحو نام مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برده بشود، می‌خواسته‌اند نام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را در خانه‌های مسلمین و بلکه حقیقت‌جویان هر مکتب و مذهبی در عالم ببرند، و این کار را هم انجام داده‌اند و تا اندازه‌ی خیلی زیادی هم موفق بوده‌اند.

لذا باید کتاب او را به عنوان اولی، بعنوان یک کتاب ادبی نگاه کرد.

واضح است که این کتاب علوّ مضامین دارد، ولی باید معلوم باشد که نویسنده برای اینکه این متن به دست مردم برسد چطور ورود کرده است، سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه نمی‌خواسته‌اند روایات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را جمع کنند، یعنی عمداً آدابِ روایت‌نگاری را رعایت نکرده‌اند، اگر ایشان این کار را می‌کردند دیگر معلوم نبود که حتّی نسخه‌ای از این کتاب امروز به دست ما برسد، کمااینکه بسیاری از آثار درجه‌ی یک شیعیان، مانند «مدینة العلم» شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف که مهم‌ترین و بزرگترین کتاب ایشان بوده است، مانند «مقتل» شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف، مانند حدود پانصد کتابی که شیعیان در تاریخ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نوشته‌اند و کمتر از دوازده جلد آن به دست ما رسیده است، این کتاب هم از بین می‌رفت و امروز ما فقط خاطره‌ای از نهج البلاغه داشتیم، مانند مقتل شیخ صدوق که نه من آن کتاب را دیده‌ام و نه شما، و می‌گوییم شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف کتابی به نام «مقتل» داشته‌اند، ایشان گاهی در «أمالی» می‌گویند این مطلب چون مفصل است در مقتل آورده‌ام، و این کتاب مقتل به دست ما نرسیده است؛ امروز می‌گفتیم مانند «ابن ابی رافع» و دیگران که خطب یا نامه‌های حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را جمع کردند و خبرِ آن به ما رسیده است ولی اصلِ آن‌ها به ما نرسیده است، مانند آن تفسیر حضرت امام حسن عسکری سلام الله علیه که ابن شهر آشوب ادّعا کرده است که صد و بیست مجلّد بوده است و به دست ما نرسیده است، بسیاری از آثار ما به ما نرسیده است، این کتاب هم به دست ما نمی‌رسید و فقط خبرِ نهج البلاغه به ما رسیده بود.

یعنی اگر قرار بود سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه صرفاً حدیث‌نگاری کنند اصلاً معلوم نبود که این کتاب به دست ما برسد، چرا؟ چون در این صورت به یک کتاب صرفاً شیعی تبدیل می‌شد و دیگران هیچ انگیزه‌ی گفتگو و نقل و نقد نداشتند، اما یک کتاب ادبی که کسی که حوصله‌ی مباحث دینی هم ندارد… اگر شما همین الآن به سطح جامعه بروید خواهید دید که همیشه آثار پُرفروش معمولاً آثار ادبی هستند، یکی از آیتم‌های پُرفروشِ کتاب‌ها، کتاب‌های ادبی است، همین الآن هم همینطور است، در دنیا هم همینطور است.

خلاصه اینکه ژانر کتاب نهج البلاغه «ادبی» است، به همین جهت سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه در مورد اسناد بحث نکرده است، به همین جهت خطب را بشدّت تلخیص کرده است، یعنی درواقع سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه می‌خواسته است از کسانی که با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آشنا نیستند دلبری کند و این کار را هم کرده است، دیگران کتاب‌های فراوانی هم نوشته‌اند و از نهج البلاغه به اعجاب نام برده‌اند، ولی وقتی اهلِ این موضوع وقتی به سراغ این کار بروند، الآن فقط یک نمونه را برای شما عرض می‌کنم، می‌گویند اگر شما می‌خواهید چیزی به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت بدهید، و آن وقتی که می‌خواهی پای درسِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بنشینی، آن وقت دیگر نهج البلاغه کافی نیست.

درست است که در نهج البلاغه مطالب عمیقی هست، ولی تقطیع خطبه‌ها خیلی زیاد است، سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه گلچین نموده است، گاهی از یک خطبه‌ی طولانیِ بیست صفحه‌ای یک صفحه یا نیم صفحه آورده است، گاهی اصلاً در بعضی از خطبه‌ها مانند خطبه‌ی 37 که جلوتر عرض خواهیم کرد هیچکدام از خطبه‌ها شماره‌ی مشترک ندارند، چون نسخه‌ها زیاد است گاهی در یک نسخه 37 است و در یک نسخه‌ی دیگر 42، ولی مثلاً خطبه‌ای که در خیلی از نسخه‌ها 75 است، چهار مطلب بی‌ربط به یکدیگر، یعنی چهار پاراگراف از یک خطبه را آورده است، گاهی دیده است فضای خطبه به نامه شبیه است، این خطبه را در آداب نامه‌نگاری و جزوِ نامه‌ها آورده است، گاهی وقتی قسمتی نامه‌ای را برداشته است، دیده است می‌شود این قسمت را بعنوان خطبه آورد، این را در خطبه‌ها آورده است. البته واضح است که این‌ها تفاوت خیلی زیادی در اصل ندارد، اما در معنا متفاوت می‌شود.

این اصرارِ ما برای این است که همه باید کتاب را بخوانند، ولی آن جایی که می‌خواهد کارِ دقیق و محتوایی روی آن بشود، باید عالمانه باشد.

اگر کسی بخواهد نهج البلاغه را بعنوان یک متن ادبی بخواند، هیچ متن ادبی چنین علوّ مضمونی ندارد، و لازم هم نیست کسی چنین ادّعایی کند، کافی است کسی که اهل این موضوع است چند خطبه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را با بقیه مقایسه کند، این فرد تشخیص خواهد داد. واقعاً گاهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جملاتی دارند که هزار و دویست سال است که معرکه‌ی آراء اهل فن است و دست خیلی‌ها هم در برابرِ عظمتِ آن بالاست.

اما بنای سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه بر این بوده است که این کتاب را حفظ کند و نگه داردو جنبه‌ی ادبیاتِ کتاب حفظ بشود، خیلی‌ها به این موضوع تصریح کرده‌اند.

لذا آن کسی که اهل فن است به این موضوع توجه می‌کند، ما قبلاً بارها عرض کرده‌ایم، ولی اگر بخواهم الآن فقط بصورت مختصر اشاره کنم، فقط از یک مجلد از این کتاب تحریر نهج البلاغه که درواقع شرح نهج البلاغه آیت الله جوادی حفظه الله است عرض می‌کنم که در مجلد اول، در سه جای مختلف به این موضوع تصریح می‌نمایند، مثلاً صفحه‌ی 352 می‌فرمایند: «تقطیع، مشکلِ خطبه‌های امیر مؤمنان است». چون سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه بریده‌هایی را آورده است که هنرِ بلاغتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را به رخ بکشد، لذا شروع خطبه…

ان شاء الله آن خطبه‌ای هم که امروز خواهیم خواند معلوم است، خیلی از اوقات شروعِ خطبه، شروعِ خطبه در کتاب نیست، پایانِ آن هم پایان خطبه نیست، گاهی از میان هم حذف کرده است، این یعنی گلچین و مختصر است، مُشتِ نمونه‌ی خروار است، گلی از گلستان است، جلوتر عرض خواهم کرد که علّتِ این همه تأکید چیست.

ایشان می‌فرمایند: «علتِ پیچیدگی تحریر کلمات حضرت امیر مؤمنان علیه السلام گذشته از سخت بودنِ حلِ برخی از معارف اوج گرفته‌ی علوی…»، گاهی علوّ مضمونِ فرمایشِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کمرشکن است، اما بغیر از این «تقطیع خطبه‌های آن حضرت است».

اگر یک نفر یک دقیقه یا دو دقیقه از یک سخنرانی را بشنود، ممکن است قبل یا بعد از آن مطلب یا توضیحی باشد، که این در افاده‌ی معنا اثر داشته باشد.

مجدداً در صفحه 522 می‌فرمایند: «پیامد تقطیع خطبه‌های نهج البلاغه این است که اگر بخواهیم به سراغ محتوا برویم دیگر نهج البلاغه به تنهایی کافی نیست.»، نفرموده‌اید فایده‌ای ندارد بلکه فرموده‌اند کافی نیست، در دو سه جای دیگر در همین یک مجلد اشاره می‌نمایند.

آیا کتاب «تمام نهج البلاغه» مکملِ نهج البلاغه است؟

البته آیت الله جوادی حفظه الله بعد یک راهکاری می‌دهند که ما ملاحظه‌ای برای آن راهکار عرض می‌کنیم، راهکار ایشان این است که کتاب «تمام نهج البلاغه» را بخوانید.

کتاب «تمام نهج البلاغه» را بزرگواری در چهار مجلد چاپ کرده‌اند، البته یک مرتبه هم در یک مجلد قطور چاپ شده است، بزرگواری تلاش زیادی کرده است که این خطبه‌ها و نامه‌ها را تاریخ‌گذاری کند، یعنی بگوید این اول بود و دیگری دوم بود، مثلاً می‌فرمایند شماره 33 اول بوده است که برای اوایل خلافتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، مثلاً شماره‌ی 2 برای سال دوم است، مثلاً شماره‌ی 3 برای سال آخر است، یعنی درواقع جابجا کرده است، مثلاً گفته است که این حکمت را اینجا فرموده است و آن نامه را بعد از این خطبه فرموده است، بلاتشبیه مانند تفسیر مطابق با نزول، یعنی فرض کنید که قرآن کریم را به ترتیب نزول مرتب کنند، نه به ترتیبی که الان هست. سعی کرده است که این‌ها را پشت سر یکدیگر بیاورد، یعنی تمام این خطب و نامه‌ها و حکمت‌ها را در یک پازل بزرگی پشت سر یکدیگر چیده است، و آیت الله جوادی حفظه الله خیلی به این کتاب «تمام نهج البلاغه» علاقه دارند، راهکار را هم این می‌دانند که برای اینکه مسئله بهتر درک بشود کتاب «تمام نهج البلاغه» که درواقع نهج البلاغه در دل آن است، در بعضی از چاپ‌ها اضافاتی هم دارد، ایشان می‌فرمایند اگر این کتاب خوانده بشود، برای کسی که نمی‌خواهد فقط جنبه‌ی ادبیات را ببیند، این مسیر مسیرِ مناسب‌تری است.

بنده بعنوان یک طلبه‌ی نادان فکر می‌کنم این هم راهکار نیست و همان درد است و درمان نیست، علّت آن هم این است که تاریخ‌گذاری و پازل‌چینیِ خطب و نامه‌های حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بسیار مشکل است و این کتاب «تمام نهج البلاغه» که کتاب خیلی خوبی است، اما این کتاب درواقع سلیقه‌ی نویسنده است، انگار یک شارحی بگوید به نظر من و تحلیل و تحقیق من و با بررسی من… که البته ایشان دلایل تحقیق خودشان را هم در آن کتاب نیاورده‌اند… بگوید این اول بوده است و این دوم و این هم سوم.

به نظر ما اگر کتاب نهج البلاغه تقطیعِ سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه است ایشان بسیارفاضل‌تر از نویسنده‌ی مکرّمِ بزرگوارِ باعظمتِ کتاب «تمام نهج البلاغه» است، یعنی اگر به تقطیع سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه، به جهت اینکه ما به تقطیع سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه اشکال نداریم، چون فضای ایشان این بوده است که می‌خواسته‌اند این کتاب به دست همه برسد، در این امر هم موفق بوده‌اند، نسخ خطی نهج البلاغه عالم را گرفته است، اگر به تقطیع ایشان ایراد داریم که می‌گوییم پس و پیشِ کلمات معلوم نیست و ممکن است در فهم دچارِ خطا بشویم، سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه که افضل از نویسنده‌ی کتاب «تمام نهج البلاغه» است، چون وقتی ایشان می‌فرمایند اول این و بعد این و بعد این، این دلیل می‌خواهد، وگرنه یک معنایی افاده می‌کند که این به نظر ما خیلی از اوقات احتمالِ خطای بیشتری نسبت به آن تقطیعی دارد، درست است که یک جاهایی مشخص است و اگر کسی تحقیق کند معلوم است که این خطبه در چه فضایی صادر شده است، خیلی‌ها مشترکاً به نظر می‌رسند، اما خیلی از جاها معلوم نیست، و آن وقت تفاوت معناییِ فضا کاملاً جدّی می‌شود.

مانند این می‌ماند که الآن بعضی از کتاب‌ها را درباره‌ی آثار رهبری منتشر کرده‌اند که آن هم این مشکل را دارد، که مثلاً ایشان سال 62 و 65 و 68 و 92 و 83 سخنرانی داشته‌اند، بعد این‌ها را در یک سیرِ… تدوینگر این‌ها را ترتیب کرده است.

آن‌هایی که کمی کار هنری کرده باشند می‌دانند که تدوینگر می‌تواند سریالِ خرابِ ژاپنی را به سریال «سال‌های دور از خانه» تبدیل می‌کند، به یک نحوی می‌شود که یک سریال غیرفرهنگی به یک سریال فرهنگی تبدیل می‌شود، این کارِ تدوینگر است، یعنی اگر چیزی را پس و پیش کند همه چیز عوض می‌شود.

پس و پیش کردنِ مطالب پشت سر هم و کنارِ هم، عملاً یک نوشته‌ی جدید است، یک تفسیرِ جدید است، و چون طبعاً نمی‌تواند برای همه‌ی این پس و پیش کردن‌ها دلیل بیاورد، هر کسی، از جمله نویسنده‌ی بزرگوار کتاب «تمام نهج البلاغه»… پس بنابراین آن مشکلِ تقطیع با مشکلِ تدوین جبران نمی‌شود.

ما هر کاری که کنیم…

هفته‌ی گذشته عرض کردیم، زمانی است که شما می‌روید و یک تابلوی نقاشی را نگاه می‌کنید و لذّت هم می‌برید، اما دیگر نمی‌دانید که قیمتِ این تابلوی نقاشی چقدر است، یعنی نمی‌توانی به آن تابلوی زیبای نقاشی اعتبار بدهی، ولی می‌دانی زیباست.

اگر کسی به جهت زیبایی به محضر نهج البلاغه بیاید اصلاً مست می‌شود و آرامش پیدا می‌کند، بلکه قطعاً اگر کسی با نهج البلاغه انس پیدا کند، حرارتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را در دلِ خود حس می‌کند، حتّی «بولس سلامه‌»ی مسیحی هم می‌گوید من این حرارت را حس می‌کنم و وقتی نهج البلاغه را می‌خوانم دلِ من گرم می‌شود، یعنی این موضوع حسّی است، و من فکر می‌کردم که خودم این موضوع را حس می‌کنم، فکر می‌کردم چون ما شیعه هستیم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را امام می‌دانیم چنین حسی داریم، بعد دیدم یک مسیحی هم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را امام نمی‌داند هم این موضوع را فهمیده است، پس معلوم است که حسّی است، مانندِ یک غذای خوشمزه‌ای که دیگر لازم نیست مسلمان یا مسیحی باشی تا این مزه را درک کنید و می‌چشد.

اما آنجایی که می‌خواهیم بگوییم که من می‌خواهم زندگی خود را از نهج البلاغه بگیرم و اخذ کنم، دیگر اخذ کردن آدابِ خود را دارد.

لذا عده‌ای از عزیزان ما را توبیخ می‌کنند که چرا نهج البلاغه را برا مردم سخت می‌کنید؟ ما می‌گوییم برای خواندن سخت نمی‌کنیم، اما اگر کسی بخواهد نسخه‌ای برای خود بپیچد، در هیچ رشته‌ای متخصصین اجازه نمی‌دهند کسی شخصاً برای خود نسخه بپیچد.

مثلاً طرف می‌گوید «آداب حکومت‌داری از منظرِ نهج البلاغه».

زمانی ما می‌خواهیم یک حرفی بزنیم، مثلاً می‌خواهیم یک مقاله‌ای بنویسیم، به قول یک نویسنده‌ای می‌خواهیم چهل دقیقه در یک کلاسی باشیم و بعد هم به زنگ تفریح برویم و وقتی هم کلاس تمام می‌شود… حال مثلاً یک نفر می‌خواهد مثلاً یک مقاله‌ای هم با عنوان «آداب حکومت‌داری از منظرِ نهج البلاغه» بنویسد؛ اما اگر واقعاً کسی بخواهد حکومت‌داری خود را مبتنی بر نهج البلاغه کند، این دیگر کاری نیست که من و امثالِ من دور یکدیگر بنشینیم و با یکدیگر حرف بزنیم نیست. اگر هم سخت است، عرض کردیم که هفته‌ی قبل فرمایش حضرت امام رضوان الله تعالی علیه را خواندیم ولی حذف کردیم، نمی‌خواستیم خدای نکرده شأن کتاب نهج البلاغه شکسته بشود، ما راه بهتری پیدا نکردیم، اگر کسی راهی پیدا کرد…

راه کتاب «تمام نهج البلاغه» مسیری نیست که ما را به سرمنزل برساند و کافی نیست.

تاریخ جای «باید و نباید» نیست

بایستی چکار کرد؟

اگر ما بخواهیم کتاب نهج البلاغه شریف را مانند یک مانیفستِ زندگی، کتابی که روش زندگی از آن بگیریم، بعد هم به آن استناد کنیم، بعد هم بگوییم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرموده است، باید در مسیرِ آن برویم.

اولاً همینجا عرض می‌کنم که وقتی می‌گوییم «آداب حکومت‌داری»، «بایدها و نبایدها»… من قبلاً هم عرض کرده‌ام و اجازه بدهید تا دوباره اشاره کنم، چون این اشکال بعضی اوقات بین طلبه‌ها هم هست، وقتی می‌گوییم «آداب حکومت‌داری»، مثلاً آن چیزی که زیاد مطرح است این است که می‌گویند «آیا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم الزام به شریعت در حکومت خودشان داشتند یا نه؟»، مانند اینکه چرا روزه نگرفتی یا نمای نخواندی یا حجاب نداری… بعد می‌گویند فلانی دو کتاب خوانده است، پس شما بیایید و بگویید آیا در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حجاب الزامی بوده است یا نه؟

کجای این سؤال غلط است؟ اینجای سؤال غلط است که «الزام» به معنای «باید و نباید» است، این موضوع اصلاً در حیطه‌ی تاریخ نیست! تاریخ که «باید و نباید» ندارد، استاد تاریخ می‌تواند نامسلمان باشد، کمااینکه ما الآن هم استاد تاریخ نامسلمان داریم، ما در تاریخ «باید و نباید» نداریم، بلکه در تاریخ «چه بوده است و چه نبوده است و برداشت من از اینکه چه بوده است و چه نبوده است» داریم. اصلاً موضوع تاریخ «چه باید باشد یا چه نباید باشد» نیست، یعنی پرسیدنِ این سؤال از یک مورخ برای اینکه…

یک زمانی می‌گوییم از نظر تاریخی در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه الزام به حجاب بود یا نبوده است، حال من بصورت اشاره‌ای جواب می‌دهم، البته در جلسه‌ای بصورت مفصل بحث کرده‌ام، یک زمانی است که می‌گوییم ما می‌خواهیم این را بخوانیم که از این نتیجه بگیریم که در حکومت خودمان حجاب الزامی داشته باشیم یا نداشته باشیم، روزه الزامی باشد یا نباشد، چیزهای دیگر هم می‌توانست باشد، مثلاً الآن به این موضوع گیر نداریم که «آیا الآن می‌تواند نماز الزامی باشد یا نه»، اینکه «آیا دزدی باشد یا نباشد»، اینکه «آیا راست بگویند یا نگویند»، اینکه «دروغ گفته بشود یا نه»، به این مسائل خیلی کار نداریم! زمانی کمی توجّه به مسئله‌ی روزه‌خواری داشتیم، و حجاب قانون بوده است، این هم دیگر…

اگر می‌خواهیم برویم و ببینیم که زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چه چیزی بوده است که امروز به آن عمل کنیم، اصلاً این سؤال غلط است، چون تاریخ که جای «باید و نباید» نیست، فقه جای «باید و نباید» است، و ابزارِ فقیه که برای باید و نباید «تاریخ» نیست، قرآن است و سنّت، سنّت هم آن محکی از بیانِ معصوم، چون به معصوم دسترسی نداریم، فعلاً از بیچارگی و بدبختی، این متونی که از معصوم رسیده است را استفاده می‌کنیم تا دست ما به خودِ معصوم برسد، تاریخ جای «باید و نباید» نیست و جای «باید و نباید» فقه است.

زمانی می‌گوییم من از منظر جامعه‌شناختی بحث می‌کنم و می‌خواهم ببینم حجاب در عصر غیبت و در حکومت‌هایی که دوست دارند اسلامی عمل کنند، آیا باید الزام کنند یا نه؟ نظرِ من از نظرِ جامعه‌شناسی فلان است.

اما از این موضوع لزوماً راهکار خارج نمی‌شود، راهکار این است که در نهایت فقیه بعد از مشورت با جامعه‌شناس حکم صادر می‌کند، این فقیه است که باید حکم صادر کند.

الزام به شریعت توسط دولت هم به نظرِ عمده‌ی فقها، یک حکم اولی است.

یکی از آقایان که مهندسی خوانده بود، ولی الحمدلله استادِ شوت‌های چرخشی از منطقه‌ی آفساید به منطقه‌ی آفساید است، یک زمانی در جایی نقد کرده بود و گفته بود که این حکم ثانوی است و این ظالمانه است!

کسی نبود که به او بگوید که آیا تو تفاوت حکم اولیه و ثانویه را می‌دانی؟ البته قصد ورود به این بحث را ندارم، ولی آقایان انقلابی و غیرانقلابی راجع به این موضوع بحث کرده‌اند، عمده هم می‌گویند که این حکم اولی است، دولت باید به شریعت الزام کند.

البته واضح است که باید کار فرهنگی هم کند، مثلاً خودِ مسئولین دولتی بر خلاف شریعت عمل نکنند، در زندگی خودشان به این موضوع اعتقاد داشته باشند، باید قبل از آن آموزش و پرورش داشته باشیم… این‌ها بحث‌هایی است که الآن قصدِ ورود به آن را ندارم. اما خلاصه اینکه جای «باید و نباید» در تاریخ نیست. اما حال اگر از مورخ بپرسند، پاسخِ مورخ این است که این سؤال سالبه به انتفاء موضوع بوده است، یعنی در زمان صدر اسلام مانند دوره‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بی‌حجابی (نه بی‌عفتی) آنقدر از نظر جامعه قبیح بوده است که حتّی زن یزید ملعون محجّبه بوده است و همه‌ی شما آن روضه را شنیده‌اید که وقتی زنِ او بیرون می‌آید، با آنکه یزید ملعون مست بوده است عبا به روی سرِ زن خود می‌اندازد. یزید ملعون که همه نوع غلطی می‌کرده است و اهلِ همه نوع خلافی بوده است، زن و بچه‌ی محجبه داشته است. معاویه ملعون به مروان ملعون می‌گوید که دخترِ برادرِ خودت را جمع کن که آبروی ما رفت، او به اسب‌سواری می‌رود و ساق پای او بیرون است!

نه اینکه این‌ها آدم‌های دینداری بودند، بعضی از کارها در آن جامعه قبیح بوده است، مثلاً الآن در جامعه‌ی ما «دروغ» وقیح نیست، «غیبت» وقیح نیست، مثلاً اگر یک نفر غیبت کند ما او را همانطور نگاه نمی‌کنیم که به ناموس مردم تعرّض کرده باشد.

اگر در یک جامعه‌ای دروغ وقیح باشد که اگر یک نفر دروغ بگوید، طرف بگوید تو دیگر حق نداری با ما ارتباط داشته باشی…

تاریخ نشان می‌دهد که حجاب در آن جامعه اینطور بوده است، لذا اصلاً الزام به حجاب در آن جامعه آنقدر معنا ندارد، غیر از اینکه اصلاً شما فرض بفرمایید که معنا هم داشت، فقیه مانند پزشک است، معلوم است که منابع صادر کردنِ حکم توسط فقیه معلوم است، اینکه ما بنشینیم و تاریخ بخوانیم که اصلاً یک علمِ ظنّی است که ربطی به آن موضوع ندارد.

با نهج البلاغه انس داشته باشیم اما حکم صادر نکنیم

لذا اینکه ما کتاب نهج البلاغه را بخوانیم و لذّت ببریم و انس داشته باشیم و دلِ ما گرم بشود، بعد از مدّتی احساس می‌کنیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌شناسیم، این‌ها واقعاً تا حدّی با خواندنِ نهج البلاغه حاصل می‌شود، وقتی هم می‌گوییم «می‌شناسیم» معلوم است که مقول به تشکیک است، یعنی نسبی است، یعنی انسان نسبت به قبل احساس کند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌شناسد، اصلاً انسان بعد از مدّتی احساس می‌کند که صدای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در گوشِ انسان است، یعنی انسان حس می‌کند که خودِ انسان در مسجد کوفه است و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در حالِ خواندنِ خطبه هستند؛ اما آیا می‌شود از این موضوع «حکم» صادر کرد؟ نخیر! نمی‌شود از این موضوع «حکم» صادر کرد.

عرض کردم که نهج البلاغه چِشیدنی است، اینطور نیست که کسی بگوید پس به چه دردی می‌خورد، چون می‌گوییم می‌خورم که سیر بشوم، زیبایی را می‌بینم و می‌چشم. اما اگر من هم بخواهم به حراج هنری بیایم و قیمت‌گذاری کنم، مسلّماً این یک کارِ تخصصی است، حال آیا هر کسی که تابلوی هنری را می‌بیند و لذّت می‌برد، آیا می‌تواند تابلو را قیمت‌گذاری کند؟ آیا می‌تواند شعرها را رده‌بندی کند؟ واضح است که نمی‌تواند.

لذا اینکه بگوییم «کار را برای مردم سخت نکنیم»، ما می‌گوییم کار را بیهوده آسان هم نکنید که هر کسی از راه برسد و حکم صادر کند. بلکه همه نهج البلاغه بخوانیم و استفاده کنیم و لذّت ببریم، فهمِ عرفیِ عمومی شاید بیش از نود درصد کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهج البلاغه چیزی نیست که خلاف بَیّن جاهای دیگر باشد که خطرناک باشد، مسلّماً انسان استفاده می‌کند، اما اگر من همینطور یک نهج البلاغه به دست بگیرم و بعد بگویم می‌خواهم حکم صادر کنم… بالاتر از این را در کجا می‌گویم؟ اینکه در بسیج دانشجوییِ فلان‌جا و در انجمن علمی فلان‌جا بنشینیم و برای آدابِ حکومت‌داری که نکند… چون از این اتفاقات می‌افتد، بعضی از این اندیشکده‌های ما…

حدود چهار سال قبل عزیزی در یکی از همین جلسات نهج البلاغه که از دوستان است و در جایی درس می‌خواند گفت: آیا شما به فلان اندیشکده می‌آیید؟ گفتم: نه! علّت را پرسید و گفتم: برای اینکه چند طلبه که در ابتدای کار هستند از بابِ خالی نبودنِ عریضه رفته‌اند و راجع به یک موضوع تخصصی در زمینه‌ی وهابیت یا در زمینه‌ی سَلَفیت یا در زمینه‌ی تقریب بین مذاهب چند کتاب خوانده‌اند، این‌ها بعد از مدّتی حکم صادر می‌کنند و قطعاً احکام انحرافی صادر خواهند کرد، و این موضوع رخ داد!

متأسفانه بسیاری از جاهای دیگر در مجموعه‌های نظام جستجو کرده‌اند که چه کسی راجع به آن موضوع کار کرده است، سریع می‌گویند فلان اندیشکده!

رفته‌اند و نسخه‌ی به درد نخورِ این عزیزان را گرفته‌اند و ملاک عملِ یک سازمان شده است! یکی از آن آقایان رفته است و در یک جایی پست گرفته است، سپس آن‌ها را هم به آنجا برده است و استخدام کرده است، بعد در همین انتخابات در ستاد انتخابات یکی از نامزدهای دیندار هم حاضر بوده است، و اگر این‌ها می‌آمدند قربة الی الله آش تشیّع را با جای آن خورده بودند، «وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»،[4] خیال می‌کردند در حالِ انجامِ کار خوبی هستند و هیچ چیزی هم از چیز دیگری تشخیص نمی‌دادند.

اخیراً در جایی در مورد آن شخصی که می‌گفت حکم حجاب حکم ثانویه است با بزرگواری گفتگو می‌کردیم، به او گفتم: ایشان با اینکه مهندسی خوانده‌اند حکم شرعی می‌دهند، ایشان گفت: چون او مطالعه کرده است!

اینطور که نمی‌شود، بعد هم می‌گوییم کار را برای مردم سخت نکنید، آن فقیه که هفتاد سال درس خوانده است ابله نبوده است، اگر مسیر جایگزین بود که ایشان هم به همان مسیر جایگزین رجوع می‌کردند.

پزشکی که طب بدن است، نهایتاً انسان می‌میرد و نهایتاً اگر انسان مظلومانه بمیرد به او تخفیف می‌دهند، با این حال رشته‌ی پزشکی جزوِ سخت‌ترین رشته‌های دانشگاهی است، اگر پزشک حاذقی به شما نزدیک باشد می‌بینید که اصلاً زندگی ندارند، اگر درس خواندنِ او را ببینید متوجه خواهید شد.

حال این مرجع می‌خواهد حکم خدا بدهد، بعد می‌گوییم کار را سخت نکن! این کار سخت هست! بعضی از بزرگانِ ما وقتی شصت سال یا هفتاد سال هم درس می‌خواندند، باز هم اجازه نمی‌دادند که در مقامِ صادر کردنِ حکم قرار بگیرند و از این موضوع فرار می‌کردند، بعد ما می‌گوییم کار را سخت نکن! ماهیتِ این کار سخت است، آن هم برای دوره‌ی غیبت!!

زمانی بود که دسترسی به امام راحت بود، در این صورت می‌گفتیم که می‌خوانیم و اگر گیر کردیم از امام معصوم می‌پرسیم، مخصوصاً جایی که حکمِ او می‌خواهد محورِ عملِ یک سازمان باشد.

یعنی همانقدری که حکمرانی بر اساسِ سیره‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جذاب است، برای من به همان میزان و بلکه بیشتر خطرناک است، چون باید توجه کرد که چه کسی این حرف را می‌زند، داعش هم می‌گوید من به دنبالِ خلافت و حکومت اسلامی هستم، برای اطاله‌ی دادرسی هم یک بچه‌ی بیست ساله را گذاشته است که حکم صادر کند، بعد هم در مصاحبه‌های خودشان می‌گویند که ما اصلاً مانند کشورهای اسلامی، طول کشیدنِ اطاله‌ی دادرسی نداریم، طرف می‌آید و دست او را قطع می‌کنیم!

زمانی هست که می‌گوییم باید ساز و کار اصلاح شود، اما آن کسی که حکم را طول می‌دهد که گیج نیست، می‌گوید قرار است یک دست قطع شود! قرار است صد میلیون تومان پولِ این شخص را به دیگری بدهیم، مسلّماً یک اطمینانِ اولیه نیاز است.

در بحثِ آداب قضاوت مشخص است، قاضی اگر آدم خیلی خوبی هم باشد شاید از هر ده حکم هفت اشتباه داشته باشد، چون نبوده است که موضوع را ببیند، مثلاً زن و شوهری با هم دعوا کرده‌اند و به دادگاه آمده‌اند، این قاضی که بینِ این‌ها نبوده است که ببیند چه گذشته است، آن کسی که بهتر سند می‌آورد ممکن است برنده بشود، قاضی این موضوع را می‌داند، برای همین اگر اهلِ تقوا باشد احتیاط می‌کند. حال بگوییم کار را سخت نکنیم و هر روز پانصد حکم صادر کنیم! کار به این آسانی‌ها نیست.

اخیراً دیدید که در یک کشور غیرمسلمان، طرف را سی و چهار سال به زندان انداخته بودند و بعد از سی و چهار سال فهمیدند که او بی‌گناه بوده است! حال می‌خواهی چکار کنی؟ طرف جوانیِ خود را در زندان گذرانده است و الآن با واکر خارج شده است! به این شخص می‌خواهی چه جایگزینی بدهی؟ مخصوصاً اگر طرف به معاد اعتقاد نداشته باشد و فقط همین دنیا را قبول داشته باشد، حال می‌خواهی به این شخص چه چیزی بدهی؟

لذا عجیب است که می‌گویند کار را برای مردم سخت نکنید! این‌ها هم‌لباس‌های ما هم هستند، ما هم در پاسخ می‌گوییم: آنقدر که ما می‌فهمیم این کار سخت هست.

شما فقط بخوانید و کاری به کار کسی نداشته باشید، بخوان و لذّت ببر، بخوان و استفاده‌ی فردی کن، بعد اگر در جایی هم احساس کردی که با منظومه‌ی دین تفاوت‌هایی دارد برو و بپرس، در این صورت که حرفی نیست، اما وقتی بخواهی حکم بدهی، مخصوصاً آنجاهایی که… طرف هنوز یک مرتبه هم از متن نهج البلاغه را در حلقه‌های بصیرتی نخوانده است، بعد برای تمدّن اسلامی حکم صادر می‌کند! حال بدبختی اینجاست که دوست این آدم در جایی پست می‌گیرد و این شخص را به آنجا می‌برد که نظرات کارشناسانه‌ی او را اجراء کند! این آن چیزی است که خطرناک است.

فضای جدال احسن در نهج البلاغه

یکی از این نکات که باید خیلی به توجّه کرد… این مقدّمه‌ی طولانی را عرض کردم، ولی این قسمت را مختصر می‌کنم… یکی از این نکات این است که بسیاری از این خطب و نامه‌های حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهج البلاغه، از منابع شیعی گرفته نشده است، یا اینکه ما مطمئن نیستیم که از منابع شیعی گرفته نشده باشد، نمی‌شود این‌ها را به این راحتی انتساب داد، نمی‌گویم قطعاً برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نیست اما از آن طرف هم نمی‌شود گفت که قطعاً برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، و بعد در فضای جدال احسن بیان شده است، مثلاً مدح خلفاست.

در این مورد باید کار کارشناسی کرد که بعداً عرض خواهیم کرد.

یا اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جدال نموده‌اند، تفاوت جدل با برهان این است که شما در برهان به این موضوع کاری ندارید که فکر طرف یا فکر شما چیست، شما مقدماتی می‌گویید، شنونده و گوینده، هر دو در نهایت به یک نتیجه می‌رسند. اگر کسی هندسه کار کرده باشد، وقتی مقدّمات اثبات قضیه را نگاه می‌کنند، مسلمان و نامسلمان به یک نتیجه می‌رسند، مثلاً زوایای داخلی مثلث 180 درجه است.

در جدل اینگونه نیست، من در جدل می‌گویم که من به این معتقد هستم، طرف هم می‌گوید: تو که به این معتقد هستی، پس باید به این هم معتقد باشی.

نامه‌ی ششم نهج البلاغه را نگاه کنید. از متن این نامه واضح است که این متن مربوط به ابتدای نامه نیست، چون ابتدای نامه حمد و ثناء دارد، بعد «مِن عبدالله علیٍ أمیرالمؤمنین إلی فلانی»، نامه‌ها اینطور شروع می‌شده است، مانند نامه‌ها و ایمیل‌های الآن که «از و به» دارند، بالاخره نامه آداب خاص خود را دارد، مرحوم سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه نامه را خلاصه کرده است.

داستان نامه 6 نهج البلاغه این است که معاویه خلافتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را نمی‌پذیرفته است و می‌گفته: آن روز که با تو بیعت کرده‌اند ما نبودیم!

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به این جمله که معاویه می‌گوید «ما نبودیم» پاسخ می‌دهند، وگرنه اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بخواهند به حقانیت خلافت خودشان بالاصالة استناد کنند باید به حدیث غدیر و حدیث منزلت و متونی که در دعای ندبه هست استناد می‌کردند، اما اینطور نیست و مضمون اینطور است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند که تو اصلاً کجای کار هستی که بخواهی در مورد خلافت اسلامی نظر بدهی؟

حضرت می‌دانند که این نامه‌ها منتشر می‌شوند و مردم می‌شنوند، معاویه ملعون به شام می‌رود و می‌گوید ما در تعیین خلیفه نبوده‌ایم…

این موضوع که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید به معاویه توضیح بدهند که من خلیفه هستم، مظلومیتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است.

با ادبیاتِ قوم، معاویه خلافت خلیفه اول و دوم و سوم را قبول دارد که می‌گوید تو به ناحق خلیفه سوم را کشته‌ای که به حکومت برسی و حق آن‌ها را خورده‌ای و… امثالِ این حرف‌ها… پس معاویه سه خلیفه اول را قبول دارد، پس مردم شام هم سه خلیفه اول را قبول دارند دیگر! عمده‌ی کوفیان هم قبول دارند دیگر!

آن زمانی که آن‌ها به حکومت رسیدند، آیا همه حاضر بودند؟ خلیفه‌ی اول در مدینه حاکم شده است، بقیه‌ی شهرها که نبودند، در همان شهر مدینه هم بزرگانی مخالفت کردند، رأس آن‌ها هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه.

خلیفه بعدی چطور شد؟ در حالت خواب و بیدار و هوش و بی‌هوشی، ادّعا شده است که عثمان یک مکتوبی گرفت که نفر دوم خلیفه است. همه که حاضر نبودند.

برای خلیفه سوم هم که کلاً شش نفر به جای همه تصمیم گرفتند.

آیا تو آن‌ها را خلیفه می‌دانی یا نه؟ می‌دانی.

شروع نامه اینطور است: «إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ»،[5] همانطور که با آن‌ها بیعت شد، بلکه افضل، چون تنها مرتبه‌ای که در بین این چهار خلیفه مردم هجوم آوردند و درخواست کردند که کسی خلیفه بشود مورد چهارم بود که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند، در موارد قبلی که اینطور نبود.

کدامیک مخالف نداشتند؟ که بگویید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مخالف داشته است؟ مگر قبلی‌ها مخالف نداشتند؟ مخالفِ آن‌ها که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده‌اند، اینجا معاویه مخالفتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است! اگر بنا بر این باشد که بگویید مخالف دارد… مگر اینجا چه کسی مخالف است؟ عمروعاص و معاویه مخالف هستند، برای آن‌ها که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مخالف بودند.

اگر تو می‌گویی من می‌پذیرم که خلافت آن‌ها مشروع بوده است، ما الآن قصد نداریم روی نظر شما بحث کنیم، اما اگر تو قبول داری، چطور می‌خواهی بگویی که من خلافتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را قبول ندارم؟

ببینید اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به دنبالِ اینکه بخواهند دلیلِ خلافت خودشان را بحث کنند نیستند، بلکه با فهمِ عمومِ آن جامعه‌ای که ممکن است نظرات معاویه را بپذیرند صحبت می‌کنند، اگر کسی این موضوع را ندارند… این موضوع خیلی زیاد در نهج البلاغه هست، ممکن است اگر کسی این موضوع را نداند خیال کند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به استناد حکومتِ خلفای قبلی می‌فرمایند که پس من هم مشروع هستم، اصلاً اینطور نیست، اصلاً اینکه آیا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خلافتِ خلفای قبلی را مشروع می‌دانستند یا نه که یک بحث مفصل است، اینجا حضرت در حالِ جدل هستند، می‌فرمایند: همان کسانی که با آن‌ها بیعت کردند با من بیعت کردند.

معاویه می‌گوید ما که نبودیم، حضرت در شروع خطبه‌ی 171 اینطور می‌فرمایند: «أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ»،[6] معلوم است که خطبه اینطور نیست و مرحوم سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه ابتدای خطبه را برداشته است، از این واژه‌ها معلوم است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه راجع به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت می‌کرده‌اند و سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه این قسمت را آورده است. بعد می‌فرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ، أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ» کسی شایسته‌ی حکومت است که از همه پُرتوان‌تر باشد، «وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ» اعلم به امر خدای متعال باشد…

حال همه‌ی این‌ها فارغ از این موضوع است که مصدرِ آن نامه و این خطبه کجاست…

«فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ»، از اینجا موضوع است، «وَ لَعَمْرِي» به جان خودم سوگند «لَئِنْ كَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ [مَا] فَمَا إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ» اگر قرار بود حاکم مسلمین همه‌ی آراء را بدست بیاورد… حضرت می‌فرمایند: همه با هم در یک جا حاضر بشوند «فَمَا إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ» برای این امر که راهی نیست، پس نباید هیچ وقت حکومتی تشکیل بشود! حکومتی نداریم که صد در صدی باشد.

الآن بحث «حکومت» است، اصلاً وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از خلافت صحبت می‌نمایند، منظور ایشان حکومت است، اگر کسی به این موضوع توجّه نداشته باشد ممکن است که خیال کند خلافت از منظرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حکومت تنزّل یافته است، در حالی که «خلافت» یک امرِ بالاست و «حکومت» یکی از شئونِ خلافت است.

منتها مسئله‌ی اختلافی بینِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و معاویه که آن خلافتِ بلافصل نیست، آن موضوع که اصلاً محل اختلاف نیست، بین صاحبِ «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی» و مقرّ به جهل که اختلافی نیست، این موضوع که واضح است و آن‌ها اصلاً در این زمینه ادّعا نداشتند، اینجا مسئله بر سرِ حکومت است.

پس این یک گوشه‌ای از بحث است نه همه‌ی بحث.

اگر کسی نهج البلاغه را بی‌دقّت ببیند ممکن است خیال کند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همه‌ی خلافت را به حکومت تنزّل داده‌اند، علّت این است که فعلاً مسئله این بوده است.

مانند اینکه شما هفته‌ی گذشته به یک نفر رأی دادید که رئیس جمهور بشود، نه اینکه امام زمان شما بشود، رأی ندادید که بگویید کدامیک از آن‌ها امام زمان ارواحنا فداه است، ما که اصلاً به این موضوع راه نداریم، اصلاً چه کسی می‌خواهد تشخیص بدهد؟ آنجایی که امام رضا سلام الله علیه لبخند زدند و بلکه خندیدند که این‌ها در حالِ تعیینِ امام هستند؟! اصلاً این‌ها چه می‌گویند؟

نهایت چیزی که از دست مردم برمی‌آید این است که رأی بدهند که آیا شماره‌ی یک بهتر است یا شماره‌ دو، که چهار سال به او پست بدهند که حکومت را اداره کند، این موضوع هم برای خودش مهم است، اما نه اینکه مردم بتوانند امام زمان ارواحنا فداه تعیین کنند.

اگر کسی توجه نکند ممکن است خیال کند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بحث را تنزل داده‌اند، در صورتی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بحث را تنزل نداده‌اند بلکه موضوع این بوده است.

«وَ لَكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ»، اهلِ آن و خبرگان تشخیص می‌دهند که چه کسی می‌تواند حاکم بشود، و وقتی تشخیص دادند دیگر کسی نمی‌تواند رد کند.

حضرت می‌فرمایند: آیا شما خلافتِ خلفای قبلی را قبول دارید؟ می‌گویند: بله! حضرت می‌فرمایند: آیا همه برای این امر حاضر بوده‌اند؟ می‌گویند: نخیر!

مثلاً اهل مدینه به یک تصمیمی رسیده‌اند، تازه عرض کردیم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم مخالفتِ این تصمیم بودند، «ابن حزم» می‌گوید: «وَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ إجْمَاعٍ يَخْرُجُ عَنْهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»،[7] لعنتِ خدا بر آن اجماعی که علی بن ابیطالب در آن اجماع نباشد، یعنی بگویند اجماع شد ولی علی [علیه السلام] مخالف بود، یا اینکه اجماع اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را نداشته باشد. خیلی واضح است که در موضوع خلافت، اجماع اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با یک جریانی مخالفت داشت، این موضوع خیلی روشن است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مخالفت داشتند، حداقل مخالفتِ اولیه داشتند، حتّی اگر بگوییم بعداً بیعت کردند و… ولی بهر حال مخالفت داشتند، در انعقاد این حکومت مخالفت داشتند.

شما می‌گویید ما می‌پذیریم، چون نمی‌شود همه حضور داشته باشند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند: آیا می‌پذیری؟ مگر الآن در زمان ما چطور شده است؟ پس چرا برای ما را نمی‌پذیرید؟ و اگر قرار است برای ما را نپذیرید، زمان خلفای قبلی، وقتی حکومت منعقد می‌شد، اگر کسی مخالفت می‌کرد با او چکار می‌کردند؟ می‌رفتند و ناموسِ آن‌ها را غارت می‌کردند، سرها را می‌بریدند و زیر دیگ غذا می‌گذاشتند.

در همین فضا بود که مالک اشتر عبدالله بن عمر را کشان کشان آورد و در مقابلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه انداخت و گفت: آقا! آیا اجازه داریم سرِ این را ببریم؟

مگر آن روزی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه درِ خانه را بسته بودند چکار کرده بودند؟ مثلاً اسلحه جمع کرده بودند؟ چه کرده بودند؟ انتهای اقدام بر علیه امنیت ملّیِ آن زمان چه بود؟ این بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به درِ خانه‌ها رفته بودند و صحبت کرده بودند!

اگر می‌شود به دخترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حمله کرد و بعد هم به قولِ «عبدالعزیز دهلوی» که ان شاء الله خدای متعال او را با موالی خودش محشور کند و او را بخاطرِ این کلامش مؤاخذه کند، و متأسفانه او امروز در همین کشور ما خیلی طرفدار دارد، می‌گوید: نعوذبالله اوباش در آن خانه جمع شده بودند و آن خانه دارالفتنه بود!

اگر اینطور است که مالک اشتر هم در آنجا نمی‌خواهد سرِ عبدالله بن عمر را ببرد، این موضوع باید در تاریخ ثبت بشود، عبدالله بن عمر را کشان کشان آورد و گفت: آقا! آیا گردنِ این را بزنیم؟

اگر در خانه ماندنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نعوذبالله دارالفتنه می‌شود و باید به خانه حمله کنن، این عبدالله بن عمر که باید به طریق اولی مثله بشود!

یعنی این مسیری که شما رفتید چه مسیری بود؟

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: لازم نیست، اگر یک ضمانت بدهد که با ما نمی‌جنگد آزاد است. عبدالله بن عمر گفت: ضمانت نمی‌دهم، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من ضامنِ او می‌شوم، بگذارید برود. بعد فرمودند: او لیاقت ندارد که با ما بیعت کند.

عبدالله بن عمر در اواخر عمر خودش که مجبور شده بود با حجاج بیعت کند ابرازِ تأسف کرده است که از او نقل شده است، دستی که با یدالله بیعت نکرد مجبور شد با التماس با پای حجاج بیعت کند.

این فضا فضای جدال احسن است، یعنی اگر او را قبول داری…

جالب است، یا شگفت است، یا دردناک است، این مقایسه‌ی رفتاری را ببینید، آن‌ها مخالفین خود را کافر قلمداد کردند و کشتند و ناموسشان را هم غارت کردند و هیچ چیزی نشد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با زن‌های این‌ها چطور برخورد نمودند؟ بعد گفتند: علی خونریز است! شما ببینید که چقدر تاریخ را دستخوشِ تحریف کردند. آن‌ها مسلمین را به نام کافر می‌گرفتند و برده می‌کردند، هیچ چیزی هم پیش نمی‌آمد، بعد گفتند علی خونریز است و خونریز با غیرخونریز قابل قیاس نیست (نعوذبالله).

این فضا فضای جدال احسن است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند: شما با چه کسی بیعت کردید و آن روش را قبول دارید؟ همان‌ها با من هم بیعت کرده‌اند!

اینجا حضرت تنزّل داده‌اند، وگرنه اگر بخواهند در مقامِ افضلیّت بحث کنند، یا در مقامِ اینکه خلیفة الرّسول چه کسی است… حضرت که اینطور صحبت نکرده‌اند، کمااینکه در جاهای دیگر هم فرموده‌اند، حال اگر کسی نداند، کمااینکه عرض کردم که طرف در همین حوزه علمیه خودمان ده جلسه راجع به «خلافت در نهج البلاغه» حرف زده است و در نهایت هم می‌گوید «علی بن ابیطالب [علیه السلام] خیلی به خلافت و مسائل سقیفه اهتمام نداشته است و در این نهج البلاغه که ما وقت نداریم و مختصراً می‌پردازیم به حکومت اکتفاء نموده است.»!!! این همان چیزی است که می‌گویند کار را سخت نکن! اگر کار را سخت نکنید اینطور می‌شود. ببینید طرف چه اظهار نظرِ خطرناکی می‌کند، اصلاً مگر نهج البلاغه همه‌ی موضوعات راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دارد؟ مگر خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نهج البلاغه را نوشته‌اند که بفرمایند با این کتاب می‌توانید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بشناسید؟ اینطور نیست.

بعد می‌گویند کار را سخت نکنید، این کار سخت هست.

اگر به ما بگویند وجب به وجبِ این مسجد را حفاری کنید، شاید یک درّ گرانبهای ده میلیاردی در آن باشد و اجازه‌ی حفاری هم داشته باشید، هنوز سخنرانی تمام نشده مسجد به یک چاه تبدیل می‌شود.

ما با کلماتی طرف هستیم که اگر فقط یک درصد احتمال داشت که برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باشد، جای این را داشت که انسان سختی بکشد.

اگر حالِ سختی نداری بخوان و لذّت ببر، دلِ تو هم گرم می‌شود و با حضرت انس می‌گیرید و خیلی هم منافع دارد. اما اگر بیشتر می‌خواهید مسلّماً باید زحمتِ بیشتری هم بکشید و استحصال دارد.

روضه و توسّل

خیلی از رفتارهای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رمزی بوده است، ما در دوره‌ی قبلیِ نهج البلاغه عرض کرده‌ایم، الآن می‌خواهم برای روضه اشاره کنم.

بعضی از رفتارهایی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در زمان خودشان انجام داده‌اند، مانند این نمونه‌ای که عبدالله بن عمر را آوردند، تازه مظلومیت‌های قبلی را نشان می‌دهد.

یکی از آن‌ها این است که روزی حضرت در میان روز تابستانی و وسط ظهر به بیرون دارالحکومه آمده بودند، سر و صورت مبارک حضرت از عرق خیس شده بود و به دنبالِ یک سایه‌بان می‌گشتند که لحظه‌ای زیرِ سایه‌ی دیوار بایستند، یکی از دوستانِ حضرت ایشان را دیدند و پرسید که شما در وسط ظهر در اینجا چکار می‌کنید؟ آیا کاری پیش آمده است؟ آیا کسی گرفتار شده است؟ آیا کسی مشکلی دارد؟…

همین الآن اگر شما به اهواز و مناطق گرم بروید، معمولاً کسی در وسط ظهر بیرون نمی‌آید، همین قم اینطور است که معمولاً کسی در وسط ظهر تابستان بیرون نمی‌آید، تازه با ابزارِ برودتی امروز که شرایط را خیلی متفاوت کرده است…

حضرت فرمودند: نه! آمده‌ام ببینم اگر کسی بی‌پناه و گرفتار است، و مثلاً وضع او آنقدر بحرانی است که شاید نتواند تا دارالحکومه هم بیاید… راوی می‌گوید: همینطور در حال حرف زدن بودیم، زنی نفس نفس زنان آمد، نه یک زن که چهل نفر به او حمله کرده‌اند، نه یک زنی که نامحرمان به او حمله کرده‌اند، دعوای زن و شوهری که منجر به قتل نمی‌شود، ان شاء الله دستی که به روی یک زن بلند بشود بشکند، ولی بالاخره معمولاً دعوای زن و شوهری از نظرِ فیزیکی آنقدر خطرناک نیست… گفت: یا امیرالمؤمنین! شوهرم مرا از خانه بیرون کرده است، می‌ترسم خشونت کند، حضرت فرمودند: بیا تا به دارالحکومه برویم و قدری استراحت کن تا کمی هوا خنک بشود، آن زن گفت: اگر طول بکشد شوهرم خشمگین‌تر می‌شود… مقابلِ این زن فقط یک مرد است، آن هم مردی که حلالِ اوست و نامحرم نیست… حضرت فرمودند: برویم، وقتی رفتند و همسرِ آن مرد در را باز کرد و تندی کرد، پایانِ این ماجرا که دو یا سه نقل دارد می‌گوید: وقتی آن مرد آرام شد و از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عذرخواهی کرد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شمشیر را غلاف کردند،[8] یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای دفاع از یک زنِ بی‌پناه شمشیر کشیده بودند…

تلخ‌ترین روضه‌ای که من شنیده‌ام، اگر خدای متعال در روز قیامت از همه‌ی کارها و الفاظ معاویه ملعون بگذرد، من بعنوانِ یک شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای این جمله‌ای که می‌خواهم بگویم از او نمی‌گذرم، آن ملعون به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نوشت: تو برای رسیدن به حکومت خانه‌نشینِ خانه‌ی خودت را به درِ خانه‌ی مردانِ مدینه بردی…

آن کسی که غیرتِ او نسبت به یک زنِ ناشناس در برابرِ شوهرِ خودِ او در خطر قرار رفته است…

امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: برای هدایت شما دست به شمشیر نبرد، بلکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پشت در رفتند بلکه این‌ها حیاء کنند…

اگر کسی به اندازه‌ی یک ارزن این موضوع را بفهمد، این جمله‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را با همه‌ی وجود خود درک می‌کند، «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ»[9] آیا با دست شکسته و بی‌یار دفاع کنم و بجنگم «اَوْ اَصْبِرَ عَلى طَخْیَة عَمْیاءَ» یا در یک سیاهی ظلمتِ حیرت‌انگیزی ببینم و صبر کنم…

دستور از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، «فَرَاَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى» دیدم دستور این است که باید در اینجا صبر کنم…

قطعاً سخت‌ترین آزمایشِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است… آن حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که وقتی به خانه وارد شدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه می‌کنند، سرِ ایشان را به دامان گرفتند و عرض کردند: برای چه گریه می‌کنی؟ فرمودند: «اَبْکی لِما تَلقی بَعْدی»[10] برای غربتِ تو بعد از خودم گریه می‌کنم، فرمودند: «إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ»، تو نگران نباش، من راحت تحمل می‌کنم، من سختی‌ها را تحمل می‌کنم… همان کسی که می‌تواند این جمله را به زبان بیاورد که «صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ»[11] ممکن است آتش دوزخ تو را تحمل کنم، همان شخص فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى» خار در چشم من بود و می‌دیدم… «وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً» دیدم دار و ندار من را چطور…


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه کهف، آیه 104 (الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً)

[5] نهج البلاغه، خطبه 6 (و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية: إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى؛ وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى، فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ، وَ السَّلَام.)

[6] و من خطبة له (علیه السلام) في رسول اللّه، صلى اللّه عليه و سلم، و من هو جَدير بأن يكون للخلافة و في هَوان الدنيا: رسول الله: أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ. الجَدير بالخلافة: أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ، أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ، فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ. وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانَتِ الْإِمَامَةُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ [مَا] فَمَا إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ، وَ لَكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ. أَلَا وَ إِنِّي أُقَاتِلُ رَجُلَيْنِ، رَجُلًا ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ، وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِي عَلَيْهِ.

[7] المحلى بالآثار ، جلد 8 ، صفحه 398

[8] المناقب لابن شهرآشوب، جلد 2، صفحه 106 (رَجَعَ عَلِيٌّ ع إِلَى دَارِهِ فِي وَقْتِ الْقَيْظِ فَإِذَا امْرَأَةٌ قَائِمَةٌ تَقُولُ إِنَّ زَوْجِي ظَلَمَنِي وَ أَخَافَنِي وَ تَعَدَّى عَلَيَّ وَ حَلَفَ لِيَضْرِبَنِي فَقَالَ ع يَا أَمَةَ اللَّهِ اصْبِرِي حَتَّى يَبْرُدَ النَّهَارُ ثُمَّ أَذْهَبُ مَعَكِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَالَتْ يَشْتَدُّ غَضَبُهُ وَ حَرْدُهُ عَلَيَّ فَطَأْطَأَ رَأْسَهُ ثُمَّ رَفَعَهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَا وَ اللَّهِ أَوْ يُؤْخَذَ لِلْمَظْلُومِ حَقُّهُ غَيْرَ مُتَعْتِعٍ أَيْنَ مَنْزِلُكِ فَمَضَى إِلَى بَابِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ فَخَرَجَ شَابٌّ فَقَالَ عَلِيٌّ يَا عَبْدَ اللَّهِ اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّكَ قَدْ أَخَفْتَهَا وَ أَخْرَجْتَهَا فَقَالَ الْفَتَى وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ وَ اللَّهِ لَأُحْرِقَنَّهَا لِكَلَامِكَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ آمُرُكَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَاكَ عَنِ الْمُنْكَرِ تَسْتَقْبِلُنِي بِالْمُنْكَرِ وَ تُنْكِرُ الْمَعْرُوفَ قَالَ فَأَقْبَلَ النَّاسُ مِنَ الطُّرُقِ وَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَسَقَطَ الرَّجُلُ فِي يَدَيْهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي فَوَ اللَّهِ لَأَكُونَنَّ لَهَا أَرْضاً تَطَؤُنِي فَأَغْمَدَ عَلِيٌّ سَيْفَهُ وَ قَالَ يَا أَمَةَ اللَّهِ ادْخُلِي مَنْزِلَكِ وَ لَا تُلْجِئِي زَوْجَكِ إِلَى مِثْلِ هَذَا وَ شِبْهِهِ‌)

[9] خطبه شقشقیه

[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ .)

[11] دعای کمیل