درنگی بر نهج البلاغه ـ جلسه دوم

32

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 28 خرداد 1400، دومین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله تعالی رؤیته و زیارته و الشهادة بین یدیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

بنای این عرایض ناقابل ما در صبح‌های جمعه منبر نیست و توجّه و تمرکز و درآمد و مدخلی بر نهج البلاغه است.

این عنوان «شرح نهج البلاغه» هم که عزیزان نوشته‌اند کمی جسارت به نهج البلاغه است ولی منظورشان این بوده است که اداه‌ی مباحث چند سال اخیر نیست و برای همین عنوانِ آن را تغییر داده‌اند.

شرح نهج البلاغه کارِ شارح است که از عهده‌ی بنده بیرون است، کمتر کسی هم هست که از عهده‌ی شرح کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بر بیاید، ان شاء الله روزی همه‌ی ما باشد که… از بعضی از اولیای خدا نقل شده است که از نعمات موجود در بهشت ان شاء الله نشستن پای کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است. ان شاء الله شرح کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در محضر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روزی شما بشود.

آن چیزی که ما به دنبال آن هستیم یک درنگ مختصری در کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، ولی بنا نداریم صبح‌های جمعه منبرِ عرفی برویم، یعنی کمی حوصله می‌خواهد، می‌خواهیم قدری با این کتاب مأنوس باشیم.

به جهاتی مباحث را هم از ابتدای اصلِ بحث آغاز کردیم، هم اینکه بخشی از مخاطبین جدیدالورود هستند و هم احساس کردیم که ممکن است ادامه‌ی بحث برای عزیزانی که جابجا شده‌اند خیلی قابل استفاده نباشد.

مروری بر جلسه‌ی گذشته

جلسه‌ی گذشته یک مقدّمه‌ای راجع به عظمت کلام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کردیم و یک عزیزی هم سؤالی پرسید که آن را عرض کنم تا بحث را ادامه بدهیم.

به محضر شما عزیزان عرض کردیم که کلمات معصومین علیهم السلام با کلمات خدای متعال از جهت اتقان و عظمت و صدق و امثالِ این‌ها تفاوتی ندارند، «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»،[4] اگر از غیرمعصوم باشد با هم تعارض و اختلاف دارد، یعنی مثلاً الآن یک چیزی می‌گوید و فردا چیزِ دیگری می‌گوید، همین چیزهایی که شما می‌بینید، دائماً نظرِ آدم‌ها، نویسندگان و… تغییر می‌کند، چون به علم دسترسی ندارند، درواقع همه‌ی ما در حال دست و پا زدن هستیم.

منتها موضوعِ «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» برای حضرت حق جلّ و اعلی و معصومین علیهم السلام است، نه برای کتاب‌های منسوب به معصومین علیهم السلام، چون بالاخره دست بشر به کتب منسوب به معصومین علیهم السلام خورده است ولو اینکه بگویید از روی کتاب معصوم نوشته‌اند، لزوماً نوشته‌ی از روی کتاب معصوم همان کتاب معصوم نیست، ممکن است در آن خطایی اتفاق افتاده باشد.

آیا کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «معجزه» است؟

بعد عبارتی عرض کردیم که این به سؤال تبدیل شده بود، عرض کردیم که کلمات خداوند از جهت معجزه با بقیه تفاوت دارد، عرض کردیم که کلمات معصومین علیهم السلام هم همینطور است، عزیزی پرسیده بود که آیا کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معجزه هستند؟ جواب این است که از نظرِ لغوی بله! از نظر لغوی بشر از اینکه بتواند مانند کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگوید عجز دارد، و منظور ما در آنجا معنای لغوی بود نه چیز دیگری. چون تأکیدی کردیم که کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با قرآن کریم تفاوتی ندارد، هیچ فرقی ندارد، هیچ یعنی هیچ، بعد آنجا عرض کرده بودیم که کلمات الهی معجزه است، برداشت ایشان این بوده است که همه‌ی کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معجزه است، معجزه به معنای لغوی هست، یعنی بشر از اینکه بتواند مانند آن‌ها را بگوید عجز دارد، اما به معنای اصطلاحی همه‌ی آن‌ها معجزه نیست، معنای اصطلاحی یعنی اینکه بیان و مطلبی با ادّعایی مطرح بشود، مثلاً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این آیات را بیان بفرمایند، با ادّعای اینکه من نبی هستم و اگر فکر می‌کنیم من نبی نیستم شبیه این آیات را بیاورید، یعنی یک عملِ عجزآور بعلاوه‌ی ادّعا.

ممکن است معصوم هم بیانی در جایی داشته باشد که در آن یک ادّعایی باشد، یعنی کلام بغیر از عظمت و زیبایی و اتقان، یک کارکرد دیگری هم داشته باشد، آن علامت نبوّت یا علامت حقّانیت باشد. حتماً در معجزه‌ی اصطلاحی «ادعا» مطرح است.

یعنی اگر کسی بگوید من ادّعا می‌کنم پیغمبر هستم و این کلمات را هم دلیلِ صدقِ خودم قرار می‌دهم، یعنی ادّعا می‌کنم. به این موضوع «معجزه اصطلاحی» می‌گویند، طبعاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همه‌ی کلمات خودشان را با این ادّعا نفرموده‌اند، البته مواردی داشته‌ایم که حضرت می‌فرمودند مثلاً امروز صد نفر با ما بیعت می‌کنند، بعضی‌ها اعتراض می‌کردند و می‌گفتند شاید مثلاً صد و یک نفر بیعت کنند و این چه ادعایی است؟ حضرت می‌فرمودند: اگر صد نفر نبودند معلوم است که ما حق نیستیم.

توجه کنید که در این بیان «ادعا» وجود دارد و حضرت این بیان را از این جهت می‌فرمایند که حقانیت خودشان را اثبات کنند.

اما همه‌ی کلمات اینطور نیست، گاهی کلمات را برای این فرموده‌اند که مردم استفاده کنند، پس از این جهت منظورِ ما این نبود که همه‌ی کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معجزه است، کمااینکه همه‌ی حرکاتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معجزه نیست، قرآن معجزه است، که در قرآن کریم موارد زیادی تحدّی داریم که مثلاً «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا»،[5] «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»،[6] اگر شک دارید… یعنی در آن ادّعا وجود دارد، اما همه‌ی قرآن کریم که ادّعا نیست، قرآن کریم معجزه است.

وقتی حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام آن عصا را زمین زد به دنبالِ اعجاز بودند، آن کسی که کرامت دارد، یعنی مثلاً دست می‌زند و آب را به داروی شفابخش تبدیل می‌کند، در آنجا به دنبال ادّعایی نیست، یک کارِ خارق‌العاده هست ولی در آن ادّعایی وجود ندارد.

کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خارق‌العاده است و همه‌ی آن‌ها به معنای اصطلاحی «معجزه» نیست، ما هم در صددِ بیانِ این موضوع نبودیم که بگوییم همه‌ی کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معجزه است.

آیا بحث در مورد منابع روایی، تقدّس آن‌ها را از بین می‌برد؟

این کتاب عظیم نهج البلاغه… که ما در جلسه‌ی قبل در یک شرایط سختی بودیم، البته بخشی از این جلسه هم همینطور است، هم می‌خواهیم در محضر یک کتابِ عظیم روایی باشیم، عظمت و تقدّس این کتاب نشکند، هم می‌خواهیم عرض کنیم با خودِ کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یا مکتوبات شخص حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه متفاوت است، و این کار حقیقتاً سخت است، یعنی هم تقدّس این کتاب را نشکنیم و هم بگوییم می‌شود به الفاظ این کتاب قلت و ان قلت کرد.

گاهی خطبه‌ای در نهج البلاغه هست… و همه‌ی آن بخاطرِ این است که واسطه‌ی غیرمعصوم از آن کلمات تا ما وجود داشته است، خودِ مبدأ کلمات مشکلی نداشته است، چرا اینقدر به این موضوع تأکید داریم؟ اصلاً برای چه این حرف‌ها را راجع به نهج البلاغه می‌زنیم؟

عرض کردیم که اگر کتاب شریف نهج البلاغه مهم نبود که در طی این چند سال به کتاب دیگری می‌پرداختیم، این اشکالی که عرض می‌کنیم به غیر از قرآن کریم، به همه‌ی کتب برمی‌گردد و بسیاری از کتب و بلکه اکثر کتب مشکلات بسیار زیادی نسبت به کتاب نهج البلاغه دارند، و این موضوع باعث نمی‌شود که عظمت نهج البلاغه از بین برود.

اصلاً برای چه به بیان این موضوعات می‌پردازیم؟ شیوه‌ی بعضی‌ها این است که می‌گویند در صورت بیان این حرف‌ها کتاب شریف نهج البلاغه در ذهن مردم تضعیف می‌شود و این حرف‌ها را نزنید.

پاسخ این است که اگر مردم ندانند که آنجایی که می‌خواهند حکم صادر کنند، برای فهم کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید به عالمِ اهل تقوای ورع مراجعه کنند، نتیجه همین چیزی می‌شود که ما زیاد در کشورِ خودمان می‌بینیم، حتّی آنجاهایی که فکر می‌کنیم در حالِ انجام دادنِ یک کارِ خوب هستیم، مثلاً وقتی جلسه‌ی عزاداری داریم با آن چیزی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما فرموده‌اند فاصله دارد، چرا؟ چون خوددرمانی کرده‌ایم، اصلاً همه‌ی بدبختیِ سقیفه در خوددرمانیِ سقیفه است.

آیا علمای ما با اینکه کتاب شریف نهج البلاغه را خیلی عظیم و بزرگ می‌دارند می‌گویند تمام کلمات کتب روایی از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است؟ و اگر اینطور نیست یعنی این کتب دیگر به درد نمی‌خورد؟ نخیر! اینطور نمی‌گویند.

بعضی از خطبه‌ها در کتاب شریف نهج البلاغه هست که همان خطبه در کتاب کافی شریف هم هست، اما تفاوت‌هایی دارد، خطبه‌هایی وجود دارد که در کتاب شریف نهج البلاغه وجود دارد و همان خطبه با تفاوت‌هایی در کتاب تحف العقول هم وجود دارد، این موضوع هم واضح است که یکی از این‌ها برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، شاید این دو خطبه بیست درصد با یکدیگر تفاوت دارند.

اگر مسئله این باشد که خیال کنیم اگر بحث علمی کنیم یک توهین است، حال باید کدام را بپذیریم؟ با این برداشت هر کدام را که بپذیریم به کتابِ دیگر توهین کرده‌ایم! این موضوع توهین نیست، منتها نباید در مواجهه با منابع روایی سهل‌انگاری کرد، جلسه‌ی گذشته توضیح هم دادیم، بعنوانِ یک مثال و یک نمونه عرض کردیم که خودشان فرموده‌اند به کتاب خدا عرضه کنید، مسلّماً معنای این فرمایش این نیست که… من چه کسی هستم که کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را موازنه کنم؟ مسلّماً اینجا مسئله که «حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه» نیست، اگر الآن حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینجا حضور داشتند و سخنی می‌فرمودند که معنی نداشت من بروم و به قرآن کریم عرضه کنم، اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینجا حضور داشته باشند، ان شاء الله روزی ما بشود که حضرت حجّت ارواحنا فداه را ببینیم، اگر امام زمان ارواحنا فداه سخنی بفرمایند، مثلاً فرض بفرمایید که بفرمایند این حالت از ربا اشکال ندارد، کسی نمی‌تواند بگوید قرآن کریم می‌فرماید «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»،[7] چون معصوم حاکمِ به کلمات خدای متعال است، یعنی مصادیق را توسعه می‌دهد یا مصادیق را تضییق می‌کند، نسبت به کلمات خدای متعال اینطور است، منتها اگر معصوم حضور داشته باشد و ما از خودِ معصوم بگیریم.

همه‌ی بحث برای این است که می‌خواهیم ببینیم آیا این کلمات برای خودِ معصوم هست یا نیست، وقتی هم می‌گوییم «یا نیست»، لزومی ندارد حتماً جعلی باشد.

جلسه‌ی قبلی عرض کردیم که شاید دو کلمه جابجا شده است و دیگر معنا آن چیزی نیست که ما متوجه بشویم. آن چیزی که در روایات ما نهی شده است ردّ حدیث است، یعنی وقتی من یک روایت را همینطور بدوی می‌بینم و نمی‌پذیرم و می‌گویم این باطل است.

«أبان بن تغلب» یک جمله‌ای از امام صادق صلوات الله علیه شنید و گفت: شیطان باعث شده است که راویان این حدیث اشتباه کنند، حتماً امام صادق صلوات الله علیه این حدیث را نفرموده‌اند. یعنی یک اشکالی در متن احساس می‌کرد، برای اینکه بتواند این اشکال را در ذهن خود حل کند می‌گفت امام صادق صلوات الله علیه این را نفرموده‌اند.

حضرت صادق صلوات الله علیه او را دیدند و فرمودند: من این جمله را بیان نموده‌ام.

حال توجّه بفرمایید که «أبان بن تغلب» آدم‌حسابی است، «وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ»،[8] وقتی «أبان بن تغلب» از دنیا رفت امام معصوم فرمودند: بخدا سوگند دلِ من سوخته است و قلب من به درد آمده است.

… وظیفه‌ی تو این بود که وقتی در اینجا گیر کردی بگویی این روایت را کنار می‌گذارم تا ان شاء الله از امام صادق صلوات الله علیه بپرسم.

البته واضح است که به آن روایت عمل نمی‌کنیم و به آن روایت اعتبار نمی‌دهیم، اما نمی‌گوییم این روایت را شیطان گفته است، یعنی حتّی اگر جایی احساس کردیم فهم ما این است که روایت ایراد دارد و احتمال می‌دهیم روایت برای معصوم نیست، به آن روایت جسارت نمی‌کنیم بلکه آن را کنار می‌گذاریم تا ان شاء الله دست ما به یک عالمی یا خودِ مبدأ علم… به قول حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در خطبه 239 نهج البلاغه «هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ»، آن بزرگواران حیاتِ علم هستند، ان شاء الله وقتی دست ما به خودِ حضرت رسید خواهیم پرسید، فراوان از ائمه علیهم السلام پرسیده‌اند که آیا پدر یا جدّ شما فلان مطلب را فرموده‌اند یا نه، یا اینکه آیا به این معنا درست است یا درست نیست؟

انواع حدیث در منابع روایی

اما برای اینکه در این مسیر… زمانی یک عزیزی به من پیغام داده بود که ای کاش حداقل یک مرتبه نهج البلاغه را می‌خواندی و بعد این حرف‌ها را می‌زدی!

این هم مدلِ نقدِ جالبی است… شما که فلان بزرگ و فلان بزرگ را دیده‌ای! شما چرا؟

در منابع و در مباحث روایی ما یک حدیث صحیح داریم و یک حدیث ضعیف، حدیث صحیح به این معنا که قسم بخوریم از معصوم است نیست، حدیث ضعیف هم به این معنا که بگوییم از معصوم نیست نیست.

ما یک حدیث داریم که قطعاً از معصوم است و یک حدیث داریم که معلوم نیست قطعاً از معصوم باشد، آن‌هایی که قطعاً از معصوم است، مثلاً می‌گویند متواتر است، آن‌هایی که قطعی از معصوم نیست، صحیح و ضعیف و موثق و امثال این‌ها نام‌گذاری کرده‌اند. حال منظورشان در این غیرقطعی‌ها چیست؟ آن‌هایی که صحیح است به این معنا نیست که یعنی درست است، یعنی اگر شما در ماه مبارک رمضان با زبان روزه بگویید «قال علی علیه السلام…» دروغ نبسته‌ای، این یک معناست، یک معنای دیگر آن یعنی اعتبار دارد که شما این روایت را به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت بدهید و حکم شرعی با این جمله و گزاره و روایت صادر کنید، به این یک روایت صحیح می‌گویند. آن روایت که ضعیف است یعنی چه؟ می‌گوید راهی برای اینکه بگوییم قطعاً برای معصوم است فعلاً وجود ندارد، نه اینکه ضعیف است به معنای دروغ باشد، آن حدیث جعلی است که اینطور است، حدیث جعلی یا حدیث موضوع حدیثی است که قطعاً برای معصوم نیست. اما آیا وقتی می‌گویند یک حدیث ضعیف است به معنای این است که غلط است؟ نخیر! وقتی می‌گویند ضعیف است، ممکن است که از معصوم صادر شده باشد، منتها فعلاً ما راهی برای احراز و اینکه بخواهیم بگوییم این حدیث قطعاً برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است نداریم، چه بسا که بعداً یک سندی پیدا کنیم و بپذیریم. پس وقتی می‌گویند یک حدیث ضعیف است به معنای دروغ یا غلط بودنِ آن حدیث نیست، بلکه به این معناست که فعلاً راهی برای اثبات آن نداریم.

حال صحیفه چطور؟ صحیفه که انصافاً در عظمت آن حرفی نیست، ولی با آن مصطلحی که فقیه می‌خواهد حکم شرعی صادر کند، اگر جمله‌ای در صحیفه باشد بر طبق نظرِ اکثر کافی نیست نیست که بگویند با این جمله می‌شود حکم شرعی صادر کرد، با اینکه صحیفه کتاب خیلی مهمّی است، علی نحو اجمال تلقّی به قبول کرده‌اند، یعنی ما می‌پذیریم که صحیفه برای امام سجّاد صلوات الله علیه است، می‌پذیریم که نهج البلاغه کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، تلقّی به قبول یعنی این، باید خیلی مهم باشد که تلقّی به قبول بشود، اما حال الآن یعنی دیگر کلمه به کلمه‌ی این یک جلد کتاب اینطور است که قسم بخوریم برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است؟ می‌گوید: نه!

جلسه‌ی گذشته مثال زدیم، انگار شما زمین را بِکَنید و گنجی پیدا کنید، مثلاً سی سکّه را بررسی می‌کنید و می‌بینید همه‌ی آن‌ها قدیمی است، اما آیا حال این یعنی همه‌ی هزار سال قبل است؟ می‌گویند اینطور نیست و برای این امر باید یکایکِ سکّه‌ها بررسی بشود، در مجموع می‌پذیریم که این یک گنج است، گنجی است که در آن گنج «اصل» هست، اما این باعث نمی‌شود که بگوییم حتماً در آن حتّی یک ناخالصی هم نیست.

هدف از تحلیل نهج البلاغه چیست؟

چرا این کار را می‌کنیم؟ آیا می‌خواهیم نهج البلاغه را تضعیف کنیم؟ نخیر! این کار تضعیفِ نهج البلاغه نیست، اگر این را نگوییم عقاید تضعیف می‌شوند، همین چیزی رخ می‌دهد که الآن رخ داده است، هر کسی از راه می‌رسد یک عقیده‌ای درست می‌کند و بعد هم می‌گوید این عقیده‌ی ماست.

ماه مبارک رمضان امسال یک عزیزی آمد و گفت: چرا شما فلان آقا را نقد کرده‌اید؟ موضوع راجع به حضرت حجّت ارواحنا فداه بود. گفتم: بالاخره ما هم یک حرفی داریم، اگر عرایض ما اشتباه است درستِ آن‌ها را بفرمایید. گفت: نه! اما این‌ها عقاید ماست! گفتم: می‌تواند عقیده‌ی شما باشد اما عقیده‌ی ما نیست! اشکالی هم ندارد. بالاخره حرف‌هایی زده‌ایم و نقد کرده‌ایم، شما اصلاح کنید، یا ما را اصلاح کنید یا… گفت: نه! اما این‌ها عقیده‌ی ماست.

اصلاً همه‌ی دعوا برای این است که چیزی به این راحتی برای ما به یک عقیده تبدیل نشود. مکتب ما به این موضوع ندارد که چیزی با توسّل به زور و یا غیرعلمی جزوِ عقاید داشته باشد، اگر بنا بر این بود که علما به این راحتی تن بدهند و هر چیزی وارد بشود، امروز ما هزار و دویست سال قبل خیلی فاصله داشتیم، گرچه همین الآن هم در فضای عمومی فاصله‌هایی داریم، اما این فاصله‌ها آنقدر نیست، چون زحمت کشیده‌اند، هزاران هزار کیلومتر سفر رفته‌اند که ببینند آیا یک جمله برای امام صادق صلوات الله علیه بوده است یا اینکه چطور نقل شده است، اگر قرار بود خیلی راحت هر چیزی را که دوست دارند را نقل کنند که کار خراب می‌شد.

اگر کسی بگوید در این صورت چرا نهج البلاغه را بخوانیم، من می‌گویم شما که از یک مسیحی کمتر نیستید، یک اثر هنری زیبا را همه درک می‌کنند، منتها من تشخیص نمی‌دهم که آیا این مینیاتور اصل است یا نه، مثلاً آیا این نقاشی رضا عباسی صفوی هست یا نه، مسلّماً من تشخیص نمی‌دهم و من کارشناسِ این حراج‌های عتیقه نیستم، اما زیباییِ این تابلو را که می‌بینم!

طرف می‌گوید: پس برای چه نهج البلاغه بخوانیم؟ وقتی مسیحی‌ها می‌آیند و نهج البلاغه می‌خوانند از عظمت و زیبایی آن جذب می‌شوند، حال ما فقط حکم صادر نمی‌کنیم.

ما وقتی نهج البلاغه را می‌خوانیم لذّت می‌بریم، اثرِ وضعی روی قلب دارد، هر کسی با نهج البلاغه رفیق باشد این را اذعان می‌کند، حتّی مسیحی‌ها هم این جمله را گفته‌اند که وقتی نهج البلاغه را می‌خوانی دلِ تو گرم می‌شود و حرارت ایمان را حس می‌کنی.

ان شاء الله به حرم امام رضا صلوات الله علیه مشرّف بشوید، دیده‌اید که وقتی به حرم مشرّف می‌شوید رأفتِ امام رضا سلام الله علیه حسّی است، حُرمِ کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهج البلاغه کاملاً حسّی است، زیباییِ این کلمات حسّی است.

مسلّماً نهج البلاغه خیلی عظمت دارد، اما ما ارزش‌گذاری نمی‌کنیم، قیمت‌گذاری کارِ کارشناس است، این حرف‌ها را می‌زنیم که خدای نکرده ما ناگهان توهّمِ کارشناسی نزنیم، و این موضوع لازم است.

بسیاری از دین‌گریزی‌ها برای زمانی است که یک بزرگواری مثلاً چهل سال پای منبر نشسته است و بعد در یک مسجد یک حکمی صادر می‌کند و جوان‌ها را بیچاره می‌کند! چون قیمت‌گذاری می‌کند، بعد آدم‌ها را هم با آن قیمت‌گذاری رده‌بندی می‌کند، این کار کارِ ما نیست، این کار کارِ عالم است.

نهج البلاغه عظمت دارد و هیچ شکّی در عظمتِ نهج البلاغه نیست، عظمتِ نهج البلاغه حسّی است، اصلاً انسان لذّت می‌برد، خدای متعال می‌داند که اگر کسی با نهج البلاغه رفیق بشود گاهی در خلوتِ خودش با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه گریه می‌کند، گاهی از کلامِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به وجد می‌آید، یعنی این تلاطم را در روحِ خودش حس می‌کند، این موضوع کاملاً حسّی است.

نهج البلاغه عظمت دارد، ولی کارشناسیِ نهج البلاغه با کارشناس است.

و اینکه خیال کنیم برای اینکه تقدّس نهج البلاغه حفظ بشود باید بگوییم هر کسی هر برداشتی که دوست دارد از نهج البلاغه داشته باشد، اینطور نیست!

اخباری‌ها چه کسانی هستند؟

البته کسانی هم هستند که می‌گویند همه‌ی کلمات منابع روایی و نهج البلاغه از معصوم است، به این عزیزان «اخباری» گفته می‌شود، یا «حشوی» هم گفته می‌شوند، یعنی هر چیزی را از هر جایی بدونِ ‌بررسی نسبت می‌دهند، در بین آن‌ها زحمت‌کش‌هایی هم هستند، علمای ویژه‌ای هم در بین آن‌ها هستند، خدماتی هم داشته‌اند، و اگر اینجا کلاس علوم حدیث بود ما در سرِ جای خودش توضیح می‌دادیم که کم‌کاری ما و بی‌توجّهی ما به منابع روایی باعث شده است که این‌ها بوجود بیایند، یعنی کلاً در برابرِ هر افراطی تفریط وجود دارد، در برابرِ هر تفریطی افراط هست، یعنی اینکه دوره‌ای هست که توجّه به روایت در بین شیعیان کم است، این‌ها وقتی می‌بینند روایات در حال آسیب خوردن است، برای حفظ روایات شروع می‌کنند به توجّه به روایات، و در این راه افراط می‌کنند، اگر تفریط قبلی نبود این افراط پیش نمی‌آمد.

یعنی وقتی قولِ فلان عالم و فلان عالم و فلان عالم در بین اهل علم مقدّس‌تر از کلمات معصومین می‌شود، که اینجا جایز نیست من واضح حرف بزنم، در این صورت این آقایان اخباری پیدا می‌شوند که عظمتِ روایات را به ما یادآوری کنند. لذا سلام الله علیهم أجمعین! اگر این علمای اخباری نبودند امروز ما روایات نداشتیم، عمده‌ی منابع مهم و عظیم ما در روایت را همین اخباری‌ها جمع کرده‌اند.

پس اینکه همینطور راحت اخباری و حشوی و… بگوییم و برویم نیست، آن‌ها در برابرِ تفریط دیگران و بی‌عنایتی دیگران… بعضی از علمای ما بوده‌اند که آنقدر در علوم عقلی و حرفِ فلان معتزلی و فلان اشعری و فلان عالم شیعی گیر کرده بودند که وقتی مسئله‌ی بداء مطرح می‌شود، آن عالم فرهیخته‌ی تراز یک از علمای عقایدی شیعه می‌گوید: واضح است که بداء باطل است!

چرا؟ چون برای اخذ عقیده به پای روایات معتبر نرفته است، بلکه مدام به دنبال مباحث عقلی رفته است، آن هم نه همه‌ی مباحث عقلی، بلکه آن مباحث عقلی که خودم می‌فهمم!

واضح است که عقل من با عقل معصوم یکی نیست! یعنی تیزپروازی و بلندپروازی آن شخص که مسلّماً مانند تیزپروازی و بلندپروازی معصوم نیست، لذا اینجا یک دعوایی بین علمای شیعه و متکلمین عراقی مانند سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه و شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه و خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله تعالی علیه با بعضی از علمای عقاید قم مانند شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه و دیگران رخ داده است، چون منهجِ این بزرگواران با هم تفاوت داشت.

باید خیلی دقت کرد که نه افراط کرد و نه تفریط.

گاهی شما می‌بینید بیست روایت در یک موضوعی هست، یک عالمی با عقلِ خود بر خلافِ این بیست روایت نظر داده است! در حالی که اگر به این بیست روایت نگاه می‌کرد تقریبا! اطمینان پیدا می‌کرد که در این رابطه چیزی از معصوم صادر شده است، آن وقت اگر بررسی می‌کرد می‌دید اتفاقاً از نظر عقلی هم می‌تواند آن روایت را توصیف و تبیین کند، ولی چون ملاکِ او این بوده است که در عقاید به سراغ عقل برود و فکر کرده است روایات در عقاید، بجز موارد خاص، اثر ندارد، آن‌وقت در عقیده با یکدیگر فاصله پیدا کرده‌اند.

اعتراف می‌کنم این قسمت از بحث را به علّت اینکه جلسه ضبط و منتشر می‌شود با سانسور عرض کردم که واضح نگفته باشم.

خلاصه اینکه نه افراط صحیح است و نه تفریط.

رواجِ کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بین مردم

کلمات و سخنان زیادی از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وجود دارد، کلمات منسوب هم زیاد است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را خیلی تخریب می‌کردند اما زیبایی کلامِ حضرت باعث شده است که مردم صد سال قبل از سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه چند برابرِ نهج البلاغه را حفظ باشند.

چطور ما در هیئت‌های خودمان شعر «باز این چه شورش است» را حفظ هستیم؟ تقریباً باسواد و بی‌سواد، ابیاتی از این شعر مرحوم محتشم رضوان الله تعالی علیه را حفظ هستند.

مورخان می‌گویند مسلمین عرب صد سال قبل از سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه دو یا سه برابرِ این نهج البلاغه‌ی امروز را حفظ بودند و بین مردم تداول داشته است. تداول داشته است یعنی اینکه مثلاً اگر من بخواهم برای شما با یک شعر روضه بخوانم و شما آن شعر را نشنیده باشید باید حداقل پنج بیت از آن شعر را بخوانم تا مطلب پخته شود، اما همینکه بگویم «از آب هم…» اصلاً اگر باقیِ شعر را هم نخوانم کافی است، یعنی حتّی اگر یک مصرع را هم نگویم شما با من حرکت می‌کنید، چرا؟ چون این شعر بین شما تداول دارد.

مسعودی می‌گوید کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بین مردم تداول داشته است، یعنی به آن کلمات احتجاج می‌کردند، یعنی به آن کلمات ضرب المثل می‌زدند، یعنی این کلمات را برهانِ کلام قرار می‌دادند، و راجع به این موضوع مطالب خیلی زیادی نوشته‌اند.

جایگاه علمی و توان سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه

منتها سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه یک کاری کردند، و آن هم این است که کلمات بلاغی و بلیغ و فصیح حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از آن‌هایی که رسیده بود را از نظرِ خودش گزینش کرد، این بخشی را که گزینش کرد، چون آدم خیلی خوش‌سلیقه‌ای بود…

سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه انسانِ خیلی ویژه‌ای بوده است، من یکی از ویژگی‌های ایشان را عرض می‌کنم، دیوان سیّد رضی اعلی الله مقامه الشّریف را اهل سنّت قبل از شیعیان در مصر چاپ کردند! سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه در این کتاب دیوان خودش که در دو مجلد چاپ شده است… یک رفیقِ سابعی دارد، یعنی نامسلمان، او ادیب برجسته‌ی سابعی است، وقتی او از دنیا می‌رود سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه در مدح این سابعی که عالم است چند مرثیه سروده است. انگار مرجع تقلید ما در قم در مدح مثلاً جرج جرداق مرثیه بگوید، تازه توجّه بفرمایید جرج جرداق مسیحی است اما این شخص سابعی است و یک پله آنطرف‌تر است. این موضوع علم‌دوستیِ سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه را نشان می‌دهد، و باید توجّه کرد که سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه یک مرد بین المللی بوده است، هم خودِ او شاعرِ فهلِ برجسته‌ای است، هم ارتباطات علمی او ویژه است، اگر سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه نهج البلاغه را ننوشته بود، امروز او را در جهان عرب حلوا حلوا می‌کردند، به قول ابن ابی الحدید که می‌گوید: وقتی کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خوانده می‌شود باید در برابرِ آن‌ها سجده کرد. یعنی معلوم است که این واژه‌ها از پسِ انسان برنمی‌آید، همین کلماتی را عرض می‌کنم که ما عرض می‌کنیم گاهی می‌شود به آن‌ها ان‌قلت کرد! ان شاء الله روزی ما بشود یک روزی در محضر حضرت حجّت ارواحنا فداه باشیم و حضرت سخن بفرمایند تا معلوم بشود حال ما چطور می‌شود. ابن ابی الحدید می‌گوید باید در برابرِ همین نهج البلاغه سجده کرد، بعد می‌گوید: اگر یک صدمِ این کلمات را به دیگران، یا به برخی از خلفا نسبت داده بودند، کمااینکه برخی از کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را به معاویه ملعون نسبت داده‌اند… در جامعه پول می‌دادند که بگوید معاویه این جمله را گفته است! یا این جمله را محمد حنفیه گفته است! چرا محمد حنفیه؟ برای اینکه بگویند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نفرموده است، چرا معاویه؟ برای اینکه از عظمت کلام به نفع دیگران استفاده کنند.

مسلّماً جنسِ اصلی است که بدل دارد، طلاست که بدل و قلابی دارد، مثلاً شبیهِ کلام من را برای کسی درنمی‌آورند، این کلام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است که ممکن است آن را بدل کنند و به دیگران نسبت بدهند، مسلّماً در مورد سخن من چنین کاری را نمی‌کنند، چون به راحتی چند اشکال از کلام من درمی‌آورند و می‌گویند فلانی غلط کرده است که گفته است! اما وقتی کلام برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باشد پول می‌دهند که بگویند معاویه این کلام را گفته است.

جاحظ یک کلام مهمّی درباره‌ی زهد در «البیان و التبیین» می‌آورد و می‌گوید این کلام را به معاویه نسبت داده‌اند، به او می‌گویند ولی ما چنین زهدی را از معاویه ندیده‌ایم، این به کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شبیه است. جالب است که آن کلام جزوِ کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است!

سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه با آن عظمت علمی که داشته است، با آن هنرِ ادبیاتی که داشته است که ما مورد دیگری را در تاریخ به یاد نمی‌آوریم، وقتی شاعر شعر می‌گوید ممکن است خودِ او یک شرحی به شعر خود بنویسد، این موضوع زیاد رخ داده است، یا ممکن است که شاگردان توضیحی برای شعر استاد بدهند، یا قرون بعدی توضیحی برای آن شعر ارائه کنند، از این موارد زیاد رخ داده است، اما اینکه شاعری شعر بگوید و استادِ ادبیاتِ او یا کسی که سن و سال بیشتری نسبت به او دارد و هم‌عصر اوست آن شعر را شرح کند… اجازه بدهید یک مثال بزنم.

اگر در خاطر داشته باشد رساله‌ی استفتاء و توضیح المسائل مرحوم حاج آقا مجتبی رضوان الله تعالی علیه حاشیه و تعلیقه‌ای به توضیح المسائل مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه بود. مسلّماً شاگرد نسبت به استاد است که این کار را می‌کند، مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی اعلی الله مقامه الشّریف یک تعلیقه و حاشیه‌ای به کتاب استاد خودشان مرحوم آیت الله خوئی اعلی الله مقامه الشّریف دارند.

مسلّماً استاد نمی‌آید ذیل کتاب شاگرد توضیح بدهد، این امر واضح است.

ما فعلاً در تاریخ عرب موردی را در یاد نداریم که شاعری که یا استاد است و یا سن و سال بیشتری دارد و عم‌عصر است بیاید و شعر دیگری را توضیح بدهد، بجز «ابن جنی» که آمده است و همین شعر راجع به این عالم ادیب سابعی از سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه را شرح و تفسیر کرده است.

ببینید کلام سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه چقدر بالا بوده است که برای آن استاد کسرشأن محسوب نمی‌شده است که این کار را انجام بدهد.

این سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه با این عظمتی که دارد کتاب نهج البلاغه را نوشته است، منتها…

ابن ابی الحدید می‌گوید: این کلمات را که باید در مقابلِ آن‌ها سجده کرد، اگر غیر از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک جمله از آن را گفته بودند با آن یک جمله قیامت به پا می‌کردند.

بروید و کلمات رقبای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از خلفا را ببینید، اصلاً خیلی از آن کلمات را رویشان نمی‌شود امروز ترجمه به فارسی کنند، آنقدر که وقیح است!

اگر یک جمله از نهج البلاغه برای آن‌ها بود عالم را با آن یک جمله فتح می‌کردند، همه باید آن جمله را حفظ می‌کردند، همیشه سؤال یکِ کنکور بود که این جمله از آنِ کیست؟!

ابن ابی الحدید می‌گوید اگر یکی از این جملات برای کس دیگری بود با آن یک جمله قیامت به پا می‌کردند.

کمااینکه گاهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای معاویه نامه می‌نوشتند، وقتی خصوصی می‌نشستند می‌گفتند ببینید چه کرده است! می‌فهمیدند که خیلی عجیب و بلیغ است، اما نمی‌توانستند این موضوع را در بین مردم مطرح کنند، کمااینکه یکی از خوارج در میانِ خطبه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نعوذبالله دشنام داد که ببین چقدر هم بلیغ است! یعنی آن کسی که می‌خواهد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را نعوذبالله کافر بداند هم نمی‌تواند منکرِ این عظمت بشود.

سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه چون خوش‌سلیقه بوده است، چون ادبیات و فصاحت و بلاغت را خوب متوجه می‌شده است، خیلی خوب در گزینش عمل کرده است. لذا در تاریخ ادب عرب مانند این کتابی که هم از جهت ادبیات و هم از جهت محتوا اینقدر بالا باشد پیدا نمی‌شود، بدون اغراق عرض می‌کنم که نهج البلاغه قابل قیاس با هیچ کتاب دیگری نیست. دردا که ما نمی‌توانیم مستقیم با کلام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ارتباط بگیریم.

نکات بسیار مهمّی که باید قبل از خواندنِ نهج البلاغه بدانیم

اگر یک نفر، مثلاً یک معلم ادبیات شعر سعدی را به فارسی ترجمه کند چه چیزی از آن می‌ماند؟ تازه اگر درست ترجمه کند! درواقع ما با کلام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور هستیم، وقتی ترجمه می‌شود یک افتِ دیگری هم پیدا می‌کند، این کتاب اینطور به دست ما رسیده است، ولی چون در همین کتاب حرف‌های مهمّی زده شده است، همه‌ی آن‌ها عقائد ما نیست، باید خیلی دقّت کرد که نهج البلاغه در چه فضایی صادر شده است، جلوتر عرض خواهیم کرد، گاهی اوقات حضرت در حالِ بیانِ یک حقیقتی هستند، گاهی در حالِ مجادله با جدال احسن هستند، جدال احسن اینطور نیست که من لزوماً قبول داشته باشم.

حضرت ابراهیم علیه السلام به خورشیدپرست‌ها رجوع می‌کنند و می‌گوید: «هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ»،[9] این بهتر و بزرگتر از ماست، «فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ». اما آن ابتدا که فرمود: «هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ» که مسلّماً نمی‌خواست خورشید را بپرستد، با این‌ها همراهی و هم‌نوایی کرد، وقتی خورشید افول کرد گفت: خورشیدی که افول می‌کند که به درد نمی‌خورد! ما هم افول می‌کنیم، یک نفر زیبایی دارد، یک نفر بیان خوبی دارد، یک نفر توان خوبی دارد اما بعداً افول می‌کند، این که خدا نیست!

به این کار «جدال احسن» می‌گویند.

مثلاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند: «إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْر وَعُمَرَ وَعُثْمانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ»،[10] ای معاویه! چرا تو من را قبول نمی‌کنی؟ یعنی تو که ادّعا می‌کنی خلفای اولیه را قبول داری، من هم به همان شیوه بعنوان خلیفه چهارم، نه بعنوان خلیفه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، به حکومت رسیده‌ام، تو چرا نمی‌پذیری؟

حال بگوییم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه صحّتِ خلافتِ خلفای اولیه را پذیرفته‌اند؟ نه! اینجا در حال جدال احسن هستند، در جدال احسن اینگونه است که لزوماً نظرِ خودِ شخص نیست.

گاهی در فضای صدور کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روشن است که مخاطبین حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را معصوم نمی‌دانند.

آنجا مخاطبین حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را معصوم نمی‌دانند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بعنوانِ یک فقیه حاکم شده‌اند، در یک جایی می‌بینند که دست ایشان را بعنوانِ یک شاه می‌بوسند، می‌فرمایند: این کار را با من نکنید؛ ولی در جای دیگری وقت دست حضرت را ببوسند حضرت اشکالی نمی‌گیرند. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در جایی می‌فرمایند مجیز نگویید، در جای دیگری وقتی مجیز حضرت را می‌گویند حضرت «احسنت» می‌گویند و هم خودشان از خودشان تعریف می‌کنند، آیا این‌ها با یکدیگر تعارض دارند؟ نخیر! باید ببینید کلام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در چه فضایی صادر شده است، این‌ها آن چیزهایی است که ان شاء الله باید با یکدیگر بحث کنیم تا روشن بشود.

بسیاری از اهل علم به این موضوع توجّه نکرده‌اند، اگر کسی به این معنا توجّه نکند کتاب شریف نهج البلاغه برای او پُر از شبهه می‌شود. اگر کسی توجّه نکند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کلمات خویش را در چه فضایی بیان نموده‌اند و سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه این منابع را از کجا آورده است…

این جمله را زیاد می‌گویند، آقای رئیس جمهور هم یک زمانی… ان شاء الله خدای متعال امروز به دست مؤمنین برکتی نازل کند و ان شاء الله فرد منتخب کسی باشد که به نفع دینداران و اهل ایمان و برکت و صلاح زندگی و آسایش مردم و رضایت امام زمان ارواحنا فداه باشد… بر حسب همین جمله گفت: می‌شود از معصوم هم انتقاد کرد، «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي»،[11] این جمله برای خطبه 92 نهج البلاغه است، به این موضوع توجّه نکرده است که سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه این خطبه را از کجا آورده است، باید توضیح داد که برخی از مصادر سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه معلوم نیست، بعضی از مصادر معلوم است، این کلام را «سیف بن عمر» که یک دروغگوی تابلویی است در تاریخ طبری به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت داده است، شما که می‌خواهید بگویید می‌شود از معصوم هم انتقاد کرد باید دلیل محکم‌تری داشته باشید، به این موضوع توجّه نکرده است که نهج البلاغه احتمالاً این جمله را از تاریخ طبری برداشته است! چون سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه به تاریخ طبری هم نگاه می‌کرده‌اند، ما هم فعلاً این خطبه را در اینجا پیدا کرده‌ایم، و این جمله را «سیف بن عمر» به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت داده است.

شرعاً اگر کسی در ماه مبارک رمضان جملات «سیف بن عمر» را به معصوم نسبت بدهد، روزه‌ی او باطل شده است.

در آن روزگار کسی معصوم را معصوم نمی‌دانست، «انتقاد از معصوم اشکال ندارد» یک جمله‌ی پارادوکسیکال است، بگویید یک نفر معصوم است، مانند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، یک نفر از شام می‌آید و به حضرت فحاشی می‌کند، بعد هم امام با او برخورد نمی‌کنند و حتّی او را به خانه‌ی خود دعوت می‌کنند، اینطور نیست که حال درس بگیریم که اگر معاذالله به امام فحش بدهیم حضرت ما را به خانه‌ی خود دعوت می‌کنند! باید کامل توجّه کرد، این شخص که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را معصوم نمی‌دانسته است! بر حسبِ تبلیغات معاویه ملعون فکر کرده بوده است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اشکال دارد.

اما کسی که امام را معصوم می‌داند، یعنی معصوم منزه و مطهّر است، اگر کسی امام را مطهّر از عیب و خطا بداند، دیگر انتقاد معنا ندارد.

آیا انتقاد از خدای متعال معنا دارد؟ می‌شود استفسار کرد، مثلاً بگوییم این کرونا چیست که ناگهان بوجود آمد؟ اگر دست کسی به خدای متعال رسید می‌تواند سؤال کند، اما نمی‌تواند بگوید خدای متعال معاذالله اشتباه کرده است، بالاخره خدای متعال حکیمِ علی الاطلاق و عالم علی الاطلاق است و مسلّماً خطا نمی‌کند که ما انتقاد کنیم.

معصوم که خطا نمی‌کند که ما بخواهیم انتقاد کنیم! یعنی درواقع کسی که انتقاد می‌کند دیگر او را معصوم می‌داند.

بعد می‌گویند خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم فرموده‌اند که از من انتقاد کنید! اما به این موضوع توجّه نمی‌کند که خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به چه کسی فرموده‌اند؟ در چه شرایطی فرموده‌اند؟ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را چگونه می‌دیدند؟ تازه همه‌ی این‌ها برای زمانی است که حضرت واقعاً فرموده باشند! «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي» را که اصلاً نمی‌توانیم به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت بدهیم، اگر هم توانستیم نسبت بدهیم باید توجّه کنیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به چه کسی فرموده‌اند.

طرف آمده است و به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فحش داده است، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه او را با خانه‌ی خویش دعوت نموده‌اند، اما همین امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با آن کسی که مقام حضرت را می‌شناسد و جسارت می‌کند اینطور رفتار نمی‌نمایند، بلکه با جاهلی که دشمنان او را فریب داده‌اند کریمانه رفتار می‌کنند.

وقتی روشن می‌شود که اشعث حق را فهمیده است و انکار کرده است حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چطور برخورد کردند؟ «حَائِكٌ ابْنُ حَائِكٍ، مُنَافِقٌ ابْنُ كَافِرٍ»،[12] بعد بگویید پس انگار حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه انتقادپذیر نیستند!

نخیر! با آن کسی که نمی‌داند آنطور برخورد می‌کنند، اگر آن شخص انتقاد هم کند حضرت با آغوش باز توضیح می‌دهند و تبیین می‌کنند، زندیق از مصر می‌آید و به امام صادق صلوات الله علیه جسارت می‌کند، حضرت با او بحث هم می‌کنند، حتّی او را به هدایت اجبار هم نمی‌کنند، اما اگر یک عالمی در مدینه که حق را می‌داند و جایگاه امام را می‌داند بخواهد انکار کند، یعنی کفر بورزد و حقیقت را بپوشاند، امام دیگر با او با لبخند برخورد نمی‌کنند.

موضوع را خیلی روشنفکری نکنیم که بگوییم هر وقت به سراغ امام می‌آیند و جسارتی می‌کنند، حتماً امام باید لبخند بزند! اصلاً اینطور نیست، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در یک مجلس عمومی درباره‌ی مادر عمروعاص فرمایشی فرمودند که عمروعاص ملعون گفت تا زمانی که حسن بن علی در مجلسی باشد من در آن مجلس حاضر نمی‌شوم، ولی با چه کسی اینطور برخورد کردند؟ با عمروعاص پسرِ نابغه!

طرف از شام هم آمده است و فحش هم می‌دهد، اما نمی‌داند حق چیست، هرچه بگوید امام با او نرم هستند، چون امام می‌دانند این شخص دسترسی به حق ندارد، اما همین امام می‌داند که عمروعاص ملعون حق را با همه‌ی وجود فهمیده است ولی کفر ورزیده است، اینجا اینطور برخورد نمی‌نمایند.

لذا اینکه بگوییم مثلاً در مناظرات حتماً باید نرم بود… در مناظره با آدمی که حق برای او روشن نیست باید نرم بود، نه با هر کسی، کسی که حق برای او روشن است…

ببینید گاهی کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در مناظرات و مکتوباتشان با معاویه تند است، «وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ»،[13] حلالزاده مانند حرامزاده نیست!

معاویه به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نامه می‌زند و می‌گوید: تو به این سابقه‌ی درخشان خودت غرّه نشو، والعاقبة للمتقین! حضرت می‌فرمایند برو و جمع کن…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هر شب تا صبح عبادت می‌کنند، ولی دیگر تو نیا و چنین بگو، تو که از سر تا به پا رجس و پلیدی هستی، با آن مادر و خواهر و پدری که داری، دیگر تو نیا و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «والعاقبة للمتقین» بگو! حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در آن نامه او را لِه می‌کنند.

یعنی باید فضای صدورِ کلمات درک بشود، وگرنه نمی‌شود این‌ها را با یکدیگر حل کرد. چرا در یک جا اینقدر رواداری و مدارا؟ آنجا برای طرف حق روشن نیست و طرف هم یک آدم معمولی است، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی در مسائلِ اخلاقیِ فردی مدارا می‌کنند.

امام همسایه‌ی اهل گناه دارند، اگر امام اراده کنند طرف سنگ می‌شوند، ولی با او مدارا می‌کنند و با او رفت و آمد می‌کنند و به او وعده می‌دهند که من تضمین می‌کنم از تو شفاعت کنم، چرا حضرت این کار را می‌کنند؟ چون طرف یک آدمِ معمولی مانند من است و اهل خطاست، حضرت او را کمک می‌کنند.

لذا باید خیلی دقّت کرد، برای همین است که می‌گوییم بایستی به سراغِ کسی رفت که این مسائل را می‌داند، که مثلاً می‌گویند: حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به فلان جا رفتند و مردم خواستند دستِ حضرت را ببوسند و حضرت اجازه ندادند. بعد این نقل را زیر تصویری می‌زنند که کسی دستِ آیت الله بهاءالدّینی رضوان الله تعالی علیه را بوسیده است.

اگر الآن آیت الله بهاءالدّینی رضوان الله تعالی علیه زنده بودند من صورت خود را کفِ پای ایشان هم می‌گذاشتم، نه اینکه دستِ ایشان را ببوسم، شأن ایشان از اینکه لبِ ناپاکِ من به دست مبارک ایشان بخورد أجل بود، یا خیلی دیگر از بزرگان، اگر من بودم و او دست خود را می‌کشید می‌گفتم تو را به خدای متعال قسم می‌دهم که من را محروم نکنید.

بعد می‌گویند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اجازه نمی‌دادند. داستان این بود که بت‌پرست‌ها آمدند و گفتند هر شاهی که بیاید ما دست او را می‌بوسیم، حضرت فرمودند: با من مانند جبابره برخورد نکنید.

چون آن‌ها می‌خواستند دست حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بعنوان شاه ببوسند.

یعنی باید کلمات را سرِ جای خود گذاشت، و این موضوع است که دقّت می‌خواهد، این موضوع است که باید کشف بشود حضرت این کلام را در چه فضایی فرموده‌اند، برای همین است که این موضوع زحمت دارد، یک عالِم خون دل می‌خورد تا بفهمد آیا این کلمات برای حضرت هست یا نه؟ در چه شرایطی بیان شده است؟ و امثالِ این‌ها که ان شاء الله بعداً عرض خواهیم کرد.

قدردان باشیم

ما در یک جنگ عظیم با دنیای استکبار هستیم، خیلی از موارد ما آن‌ها را شکست داده‌ایم که چون صلاح نیست نمی‌شود گفت، در مواردی هم آن‌ها ما را زده‌اند. در آداب جنگ این هست که اگر محاسن کسی سپید است انسان خضاب کند که آثار ضعف در چهره‌ی انسان نباشد، یعنی اظهار عجز در برابرِ دشمن نکن.

حال ولو حتّی اگر خزانه واقعاً خالی است، وقتی می‌خواهی بروی و بعنوان نماینده‌ی مسلمین مذاکره کنی، حق نداری قبل از آن پیام بدهی که خزانه خالی است، این موضوع یا خیانت است و یا نفهمی، و امثال این موارد هم زیاد است.

مواردی هم بوده است که آن‌ها ما را زده‌اند، اگر در میان جنگ آسیبی وارد بشود و فرمانده داد بزند و گریه کند و بی‌تابی کند روحیه‌ی همه خراب می‌شود، پس مسلّماً فرمانده ظاهر را حفظ می‌کند، در همین جنگِ خودمان هست که وقتی به دشمن نزدیک بودند، برای اینکه لو نروند چفیه‌ی خود را در دهانِ خود کرده‌اند که صدایشان در نیاید و زیر دردِ شدید جان داده‌اند که حتّی یک «آخ» نگویند.

شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه تکیه‌گاه جبهه‌ی اسلام بود، یک سرباز و یک گریه‌کنِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، ولی یک تکیه‌گاهِ عظیمی بود، از او حساب می‌بردند، تا زمانی که او بود بعضی از اتفاقات برای ما نیفتاده بود.

البته واضح است که منظورِ من نیست که بگویم دیگر کار تمام شده است و ما ضعیف شده‌ایم، مسلّماً ما امام زمان ارواحنا فداه را داریم، خدای متعال زنده است، ولی بالاخره همانطور که وقتی یک فقیه از دنیا برود، در روایت هست یک رخنه‌ای ایجاد می‌شود که چیزی جای آن را پُر نمی‌کند، ما باید بدانیم و قدردان باشیم، اگر قرار بود فقط به درِ خانه‌ی ائمه علیهم السلام برویم، پس چرا به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می‌رویم؟ چون هر کسی در این عالم یک جایگاهی دارد و اتفاقاً هم باید قدر دانست و هم باید دیگرانی بیایند و جای ایشان را پر کنند. تا زمانی که او بود دشمن برای بعضی از کارها ملاحظه می‌کرد، بعضی از اتفاقات امنیتی که در کشور ما در این یکی دو سال اخیر افتاده است… من همان روزی که در شبکه افق راجع به شهید سلیمانی حرف زدم عرض کردم که اگر انتقام درست گرفته نشود و بعضی از ترسوها همراهی نکنند که انتقام مناسبی گرفته شود، ما سیلی‌های بعدی را خواهیم خورد.

نه اینکه من پیشگو باشم، این موضوع خیلی واضح است، اگر یک بچه در محل خود دو مرتبه دعوا کرده باشد می‌داند که اگر کسی پیدا بشود که مدام زور بگوید و تو مدام سر خم کنی، زورگویی او مدام بیشتر می‌شود.

ما سیلی‌های پشت سر هم خوردیم، ان شاء الله خدای متعال هم مسئولان را بیدار کند و هم نفوذی‌ها را هلاک کند، اما بالاخره تا زمانی که شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه بود اوضاع کمی متفاوت بود، و ان شاء الله خدای متعال ما را قدردان کند.

اگر سوریه اینطور از نظر امنیتی آسیب خورد، اگر ایران پشتِ سوریه نبود… من در یاد دارم که یکی از مسئولین ارشد کشور ما که آخوند هم بود و انقلابی هم بود حدود پنج سال قبل در یک صبحانه‌ی کاری گفت: هفتاد و چند درصد سوریه اشغال شده است و بزودی سقوط خواهد کرد، ولی اینطور نشد. گاهی یک نفر اوضاع را تغییر می‌دهد، و اگر آن یک نفر نباشد همه چیز بهم می‌خورد.

ما در شرایط حادّی هستیم، الآن هم معلوم است که این حرف من انتخاباتی نیست، چون این صوت بعد از انتخابات منتشر خواهد شد، اگر ما قدرِ ولی فقیه را ندانیم سیلی خواهیم خورد، به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قسم یاد می‌کنم که این موضوع برای من مانند روز روشن است، اثرِ وضعی دارد.

تا امشب اگر کسی وقت دارد به هر کسی که خودِ او حجّت دارد و صلاح می‌داند رأی بدهد، ولو اینکه مخالف نظر من یا هر کس دیگری باشد، بی‌اعتنایی به نظامی که خون شهید پای آن نظام ریخته شده است اثر وضعی دارد، و اگر خدای متعال نعمت ولی فقیه را از ما بگیرد، اینطور نیست که معلوم باشد همیشه اوضاع چطور است، ان شاء الله خدای متعال وضع ما را تا زمانی که دست ما را به حضرت حجّت ارواحنا فداه برساند از این بدتر نکند و یتیم‌تر از این نشویم.

روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

تا زمانی که قمر بنی هاشم سلام الله علیه بودند یک آرامشی در خیمه‌ها بود. تا زمانی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند… احد باید کربلا می‌شد که نشد، گاهی یک نفر یا یک نفسِ حق، نه فقط یک شمشیرِ حق، گاهی برکتِ یک نماز یک نفر یا یک نفسِ یک نفر برکت دارد، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مانند پدرشان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم ایمان داشتند و هم یَدِ باسطه، تا زمانی که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بودند احساس ناامنی در خیمه‌ها نبود، یعنی فرزندانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این احساس را نداشتند که الآن باید چکار کنیم، یقین داشتند که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مراقبِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند، کمتر نگرانِ جانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، امید هم داشتند که بالاخره عمو آب می‌آورد، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام پشت‌گرمی بودند، به قولِ آن شاعر بزرگ: «يَوْمٌ أبي الْفَضْلِ اسْتَجارِ بِهِ الْهُدي»، روزی که خورشیدِ هدایت یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام پناه بردند، «وَالشَّمْس مِنْ كَدِرِ الْعِجاجِ لِثامُها»، ابر آمده بود و نقاب زده بود، چون خورشید هم نمی‌توانست این صحنه را تحمّل کند…

اهل خیمه با وجود حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آرامشی داشتند… تنها شهیدی که در کربلا وداع نکرده بودند حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هستند، چون اصلاً فکر نمی‌کردند که دیگر ایشان را نبینند که بیایند و با ایشان وداع کنند، این موضوع در منابع متأخر آمده است که وقتی حضرت علی اکبر سلام الله علیه خواستند به میدان بروند اهل خیمه دور ایشان را گرفتند و گفتند: یا علی! إرحَم غَربَتَنا… به غربتِ ما رحم کن…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بارها وداع کردند، چون می‌دانستند کسی بعد از ایشان نیست، این طرف ناموسِ خداست و آن طرف سی هزار حرامی…

ولی وقتی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خواستند بروند، برداشت اهل خیمه این بود که عمو می‌رود و حتماً با آب برمی‌گردد… او با یک یقینی رفت و کسی فکر نمی‌کرد این اتفاق بیفتد، شاید دشمن هم فکر نمی‌کرد…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به میدان رفتند و بنا بر امر مولا بنا را روی جنگ نگذاشتند… حضرت اباالفضل العباس علیه السلام سی سال زحمت کشیده بودند که مانند آن روز نعره‌ی «أنا ابن المرتضی» ایشان لرزه به تنِ دشمن بیندازد، ولی بنای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر این نبود که با این‌ها بجنگند، برای همین به سمت علقمه رفتند، وقتی به سمت علقمه رفتند، شاید وقتی اهل حرم شیرخوار را دست به دست می‌کردند می‌گفتند که اگر لحظاتی صبر کنید حتماً عمو برمی‌گردد… خودِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم می‌دانستند که اهل حرم به ایشان اینطور مطمئن امیدوار هستند، برای همین وقتی تیر به مشک حضرت خورد «فَوَقَفَ العَبّاس مُتَحَیِّراً»… دیگر روی رفتن به سمتِ خیمه را نداشتند…

دشمن هم نمی‌خواست این فرصت را از دست بدهد، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را دوره کردند و کاری کردند که یقین کنند… لا اله الا الله… دیدند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حالِ رفتن هستند، از حالتِ راه رفتنِ حضرت که نه توانِ رفتن داشتند و نه امکانِ نرفتن… که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را بالای سرِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رساندند، فهمیدند کار تمام شده است…

آن شاعر یک بیت دیگری گفته است که بیت آخر من باشد، می‌گوید: یک نگاهی به آن بدن کرد که هیچ چیزی از آن باقی نمانده بود، از قبرِ کوچکِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام همه چیز مشخص است، می‌گوید: یک نگاهی کرد… یعنی ای غیرتی… یک نگاهی کرد و فرمود: «الیوم نامَت أَعیُن بِکَ لَم تنم»، دشمن‌ها که تا شب گذشته از ترسِ تو نمی‌توانستند بخوابند، الآن آسوده شدند… «وَ تَسَهَّدَت أُخری فَعَزَّ مَنامها»، این زینبِ من است که دیگر…


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه نساء، آیه 82 (أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا)

[5] سوره مبارکه اسراء، آیه 88

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 23

[7] سوره مبارکه بقره، آیه 275 (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)

[8] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)  ، جلد ۱ ، صفحه ۳۳۰ (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ ، قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّيُّ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ ، عَنْ جَمِيلٍ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) قَالَ: ذَكَرْنَا أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) ، فَقَالَ: رَحِمَهُ اَللَّهُ أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ .)

[9] سوره مبارکه انعام، آیه 78 (فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ)

[10] نهج البلاغه، نامه 6 (إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ، وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى؛ وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ، وَ السَّلَام.)

[11] نهج البلاغه، خطبه 92 (و من كلام له (علیه السلام) لما أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان: دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً.)

[12] نهج البلاغه، خطبه 19 (و من كلام له (علیه السلام) قاله للأشعث بن قيس و هو على منبر الكوفة يخطب، فمضى في بعض كلامه شي‏ء اعترضه الأشعث فيه، فقال: يا أميرالمؤمنين، هذه عليك لا لك، فخفض (علیه السلام) إليه بصره ثم قال: مَا يُدْرِيكَ مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي، عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِينَ، حَائِكٌ ابْنُ حَائِكٍ، مُنَافِقٌ ابْنُ كَافِرٍ؛ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ‏ أُخْرَى، فَمَا فَدَاكَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُكَ وَ لَا حَسَبُكَ، وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّيْفَ وَ سَاقَ إِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِيٌّ أَنْ يَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا يَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ.)

[13] نهج البلاغه، نامه 17 (و من كتاب له (علیه السلام) إلى معاوية جواباً عن كتاب منه إليه: وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ، فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لِأُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ، أَلَا وَ مَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ؛ وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ، فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ؛ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ، فَكَذَلِكَ نَحْنُ وَ لَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَ لَا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لَا أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ وَ لَا الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَ لَا الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَ لَا الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ، وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ.)