روز جمعه مورخ 21 خرداد 1400، اولین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «مقدماتی بر مواجهه با متون روایی با اشاره به خطبه 18» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای مشاهده و دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله تعالی رؤیته و زیارته و شهادة بین یدیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
نمیتوانیم خدای متعال را شاکر باشیم و حق شکر این موضوع را بجا بیاوریم که کسانی مانند بنده و امثال بنده و البته ان شاء الله شما لیاقت دارید اجازه داد دقایقی در این دنیای وانفسایی که به فکر همه چیز بجز حضرت ولی عصر ارواحنا فداه هستیم، در مجلسِ ذکر امام زمان ارواحنا فداه با هم بنشینیم.
شأن نزول این جلسات در این چند سال گذشته، همین دعای ندبه بوده است و مابقیِ جلسه طُفِیلِ وجود دعای ندبه است، همینکه خدای متعال توفیق بدهد عدّهای دورِ یکدیگر جمع بشوند و ولو اینکه فرازهایی از این دعا را با یکدیگر بخوانند، این گنجینهای است که بعداً آن لحظهای که ما را صدا میزنند و میگویند «إسمَع إفهَم فلانی پسر فلانی» معلوم میشود که چه قیمتی داشته است.
اما به روال گذشته که بنا شده بود بعد از دعای ندبه با یکدیگر در مورد کتاب نهج البلاغه با یکدیگر گفتگو کنیم، با توجّه به اینکه مدّتی این مثنوی تأخیر شد و واقعاً هم مهلتی بایست تا خون شیر شد، تا اینکه در و دیوارِ اینجا را مرمّت کنند مهلتی نیاز بود که خواهران هم بتوانند تشریف بیاورند، به این فکر افتادم که بحث را از سر بگیریم و با یک نگاهِ عمیقتری به بحث بپردازیم، بالاخره کسی که جمعه صبح به جلسه میآید و بهرهی خود را هم از دعای ندبه هم برده است، فرصت هست که ما روی افکار و عقاید خودمان یک بازرسی مجددی داشته باشیم.
با توجه به اینکه شروع بحث است و میخواهیم به محضر کتاب شریف نهج البلاغه برسیم، میخواهم امروز مقدّماتی را عرض کنم که ورودیّهی به بحث معلوم بشود که رویکرد ما چیست و نگاه ما به آثار روایی و کتاب نهج البلاغه چیست، طبعاً این مباحث شِبهدرسی است باید در آن تأمّل و فکر باشد، ما هم معمولاً بعد از اتمام جلسه حدود سی دقیقه مینشینیم و به عزیزانی که نقد و سؤال و اشکال و ابهامی دارند پاسخ میدهیم.
گذری بر خطبه 18 نهج البلاغه شریف
نگاه ما به کتاب شریف نهج البلاغه بعنوان یک متن روایی و تاریخی بایستی چگونه باشد؟
از جملهای از جملاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در خطبه 18 نهج البلاغه وام میگیرم، ان شاء الله بعداً مفصل تکرار میکنیم که خطبههای نهج البلاغه شمارههای ثابت ندارند، نسخهها متعدد هستند و لذا شمارهها متعدد هستند، وقتی ما به خطبهی هجدهم اشاره میکنیم، منظورِ ما خطبهای است که با این عبارات شروع میشود: «تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ»،[4] اینجا حضرت در مذمّتِ اختلافاتِ بین علماء و قضات به بیان این خطبه پرداختهاند، ان شاء الله مفصل راجع به اینکه این خطبهها چگونه هست و چه فضایی دارند و فضای صدور این کلمات کجا بوده است و در چه شرایطی بیان شده است صحبت خواهیم کرد.
در خطبه 18 که با «تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ» شروع میشود… خیلی از نسخهها خطبهی 18 هست ولی بعضی از نسخ هم شمارههای دیگری دارد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به یک عبارتی میرسند که من هم میخواهم بحث خود را با همان عبارت آغاز کنم، البته میتوانستم به این خطبه هم استناد نکنم، ولی خواستم بحث ما ربط کوچکی به نهج البلاغه هم پیدا کند.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند: «وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» من برای بیانِ حقایق و هدایت و احکام و آن چیزی که شما لازم داشتید در این کتاب هیچ کمکاری نکردهام، یعنی هرچه میخواهید در این کتاب هست، بعد میفرماید: «وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ»… در قرآن کریم قریب به این مضمون داریم که حضرت استفاده مینمایند که بیانِ هر چیزی در این کتاب هست، بعد میفرماید: «وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» هر بخشی از این کتاب بخشِ دیگری را تصدی میکند، این دیگر آیهی قرآن کریم نیست که حضرت میفرمایند «وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً»، بلکه فهمِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از قرآن کریم است، که هیچ جایی از آیات نیست مگر اینکه بقیهی جاها را تأیید میکند و متن منسجم است و اختلافی در متن نیست و این متون یکدیگر را رد نمیکنند و اخلاف و تعارضی در این متون وجود ندارد.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در مورد قرآن کریم میفرمایند: هر آیه و هر بخشی توسطِ بقیهی آیات تصدیق میشود و معلوم است که متن یکپارچه است.
در ادامه میفرمایند: «وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ» اختلافی در قرآن کریم وجود ندارد، یعنی هر کسی هر تعارضی در قرآن کریم پیدا کند تعارضِ بدوی است و حل میشود، اینطور نیست که بین دو آیه تعارض باشد و دو آیه یکدیگر را رد کنند.
سپس حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به آیه 82 سوره مبارکه نساء اشاره میکنند و میفرمایند: «فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»، اگر کتاب خدا برای غیرخدا بود اختلافات زیادی بین آن پیدا میشد.
هیچ کتابی بجز قرآن کریم «معصومانه» به دست ما نرسیده است
اولین بحث این است که قرآن کریم یک کتابِ یکپارچهی معصومِ صادر شده از معصوم است و معصومانه هم به دست ما رسیده است، این موضوع بر خلافِ بقیهی کتبِ ماست.
ما در تاریخ تشیّع هیچ کتابی را نداریم که از معصوم صادر شده باشد و معصومانه هم رسیده باشد. کتبِ پیشین هم همینطور است، آنها هم از معصوم و بالاتر از معصوم یعنی حضرت حق جلّ و أعلی صادر شده است ولی معصومانه نرسیده است و بلکه به اختلاف برخورد کرده است و تحریف و کم و زیاد شده است، انجیل و تورات و زبور و امثالِ اینها که حرمتِ کمی نداشتند، قرآن کریم به کتب اطلاقِ «نور» دارد، چیزی که از خدای متعال صادر بشود که سخیف و ضعیف نیست، نور است و مبین است و عالی است و ظاهر و باطنِ آن عمیق است. اما این کتب معصومانه به ما نرسیده است، این موضوع خیلی برای ما روشن است که ممکن است وقتی به کتب روایی برسیم در آن گیر کنیم، مثلاً انجیل معصومانه به دست ما نرسیده است و دستخورده شده است، چون دستخورده شده است، دیگر خیلی بررسی لازم دارد که این آیه از آیاتِ آن کتاب بوده است یا نبوده است، این فقره از فقراتِ آن کتاب بوده است یا نبوده است، قرآن کریم استثنائی است، و این هم تحدّیِ کتاب است، یک زمانی خدای متعال به الفاظِ این کتاب تحدّی میکند و میفرماید هر کسی که میتواند مانند این کتاب را بیاورد، بارها فرموده است که «لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ»[5] اگر همهی جن و انس جمع شوند نمیتوانند مانند قرآن کریم را بیاورند، «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»[6] اگر شک دارید که بندهی من این کتاب را از جانب من آورده است شما یک سوره مانند سورههای قرآن بیاورید، یک آیه مانند آیههای قرآن کریم بیاورید.
اما آیا متونِ روایی ما هم اینطور هستند؟ و اگر من بخواهم بگویم که اینطور نیستند آیا آن کتب روایی را تضعیف کردهام؟ نخیر!
اگر متنی از معصوم صادر شده باشد و معصومانه هم بدست ما رسیده باشد، بینِ کلام حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که «قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیئَهًْ اللَّهِ»[7] با کلام خدای متعال هیچ تفاوتی نیست.
اگر ما در مسجد کوفه نشسته بودیم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سخن میفرمودند، آن کلام هم «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ»، همان کلماتی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای قرآن کریم فرمودند برای خطبههای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم هست، چون علّتِ اینکه کلماتِ این کتاب یکدیگر را تصدیق میکنند و یکسان و منسجم هستند و در آن اختلاف نیست به این جهت است که کسی از روی هوا و هوس و ظنّ و گمان و احتمال و حدس سخن نگفته است، حضرت حق فرموده است و از سرِ علم هم فرموده است، حال گاهی جبرئیل حاملِ کلمات خدای متعال است و گاهی هم یک درخت.
شما میبینید که از این باندها صداهایی خارج میشود، این باندی که صدا از آن درمیآید، مسلّماً خودِ این باند صدا را تولید نمیکند، هر کسی اینجا حرف بزند آن باند این صدا را به دیگران میرساند، فرض کنید یک باند هم سرِ کوچه بگذارند، اگر کسی چهرهی ما را هم نبیند همین صدا را در آنجا هم میشنود.
یک درخت به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام میگوید: «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»،[8] مسلّماً حضرت موسی علیه السلام در آنجا به اشتباه نیفتادند که در مقابلِ درخت به سجده بیفتند، چون این درخت نقشِ این باندها را بازی میکرد، بدونِ کم و زیاد گفت: «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى* إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»،[9] من تو را برگزیدم، بشنو آنچه به تو وحی شده است… حضرت موسی علیه السلام شک نکردند که این درخت خداست! درخت مانند این باند کار کرد.
روزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در معراج بودند، وقتی خدای متعال با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخن میگفت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لحنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را میشنیدند، بطوری که انگار حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخن میگفتند، آنقدر بیان نسبت به لحنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بیتغییر بود که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! آیا تو هستی؟ حضرت حق فرمودند: چون من دیدم تو با صدای علی انس داری و به علی محبّت داری با این صدا با تو سخن گفتم.
اگر شما میخواهید تکریم خدای متعال نسبت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینید به این موضوع توجّه کنید که خدای متعال برای سخن گفتن با حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام از درخت استفاده کرده است، ولی برای اینکه با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت کند صدای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را واسطه کرد.
آن جایی هم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روی منبر کوفه نشستهاند، بلاتشبیه شأن حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از آن درخت أجل است، یا مانند صدای خودشان در ملأ أعلی در معراج حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، آن جایی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در مسجد کوفه نشستهاند و با مردم صحبت میکنند درواقع خدای متعال است که در حالِ حرف زدن است، «قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیئَهًْ اللَّهِ»، این علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نیست، اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خودشان مستقل و غیرخدا بودند و فرمایشات ایشان غیرِخدایی بود که اینقدر نمیارزید، در این صورت مانندِ حرفهای الآنِ من است که از خودم حرف میزنم، نهایتاً یک منبری خوب در برابرِ سایرِ منبریها بود!
تفاوت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا سایرِ ائمه علیهم صلوات الله یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که یک مرتبهی دیگر…
ببینید خدای متعال چه منّتی بر بشر گذاشته است، آن صوتِ درختی که «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى* إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي» که آن درخت به حضرت موسی علیه السلام گفت، درواقع درخت که نگفته بود و به باند تبدیل شده بود، فقط هم حضرت موسی علیه السلام میشنید و بقیه نمیشنیدند…
وقتی خدای متعال این سخن را با زبانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به گوش همه میرساند، اگر کسی توجّه داشته باشد همه باید برای این عظمت به سجده بیفتند، چون انگار که این یک وحیِ جمعی است که یک جا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بیان مینمایند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که مطلبی از خودشان بیان نمیفرمایند، اگر مطلبی از خودشان بیان میفرمودند که ارزش نداشت! حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم وقتی صحبت میفرمایند همینطور است، خطبهی فدکیّهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم همینطور، اینها وحی الهی است که از زبان مولی الموحدین صادر میشود.
پس بینِ کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، کلماتِ حقیقیِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در آن لحظه که مثلاً در مسجد کوفه هستند، یا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که در مسجد النّبی هستند یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که خطبهای در مسجد النّبی خواندهاند هیچ تفاوتی با آیات قرآن کریم وجود ندارد، «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ»، تفاوتی که هست این است که آن بخشی از وحی که در کتاب الله است که تشریعِ حضرت حق به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست و ثبت و ضبط دارد و بینِ دو جلد است و مثلاً الآن 604 صفحه است و قرآن کریم نام دارد، باقی هم که کلماتِ معصومین است درواقع همان قرآن است، بدونِ هیچ اختلافی.
اگر آن مطالب را جبرئیل آورده است، این مطالب را حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آوردهاند، هیچ کسر ندارد، فقط یک تفاوت هست و آن هم این است که قرآن کریم معصومانه به دست ما رسیده است اما همهی کلماتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معصومانه به دست ما نرسیده است، البته برخی از این کلام هم معصومانه به دست ما رسیده است، مانند «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ»، شک نیست و میتوان قسم خورد که مانند قرآن کریم است و همین صادر شده است، اینطور نیست که فقط ما چنین بگوییم و «ذهبی» هم که غیرشیعه است این مطلب را میگوید که «اتیقن ان رسول الله قاله»[10] من یقین دارم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کلمات را فرموده است، حدیث «وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ» عمار را گروه اهل ظلم میکشند، شک نیست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این جمله را فرمودهاند، وقتی شک نیست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند مانند این است که شک نیست آیهی 82 سوره مبارکه نساء «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا» است، همانطور که آن آیه است این هم شأنِ آیه را دارد، این از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صادر شده است و شک نیست که این کلمات همینطور است.
اما آیا همهی کلماتی که از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صادر شده است همینطور معصومانه حفظ شده است؟ متأسفانه نه! حتّی آنهایی را که گاهی نوشتهاند، مثلاً نامه نوشتهاند و مکتوب کردهاند، یا حضرت خطبهای نوشتهاند که دیگران بخوانند، اگر همان نوشته معصومانه مانند «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ» به ما میرسید، آن هم هیچ تفاوتی با قرآن کریم نداشت، شأن آن از جهتِ هدایت یکی بود، اینطور نبود که بگوییم این پایینتر است، تمام آن اوصافی که برای قرآن کریم هست برای این کلمات هم هست، «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»، اگر برای غیرِخدا بود اختلافات خیلی زیادی در آن پیدا میشد.
آیا بحث روی صدور روایات، جسارت به معصومین علیهم السلام است؟
چه اختلافاتی؟ مثلاً صاحب کتاب «کنزالدقائق» که از مفسران مهم است میگوید: ممکن است بین معانی تناقض باشد…
بارها شده است که نظر علما عوض شده است، بعضی از علمای شیعه راجع به یک مسئلهی فقهی چند حکم دادهاند، البته خیلی کم پیش آمده است اما در جایی گفته است مباح است، جای دیگری گفته است حرام است، در جای دیگری گفته است مستحب است و در جای دیگری گفته است مکروه است، یعنی احکام را مختلفی گفته است، هر سری یک نظر را گفته است و بعداً نظر او عوض شده است، آدمیزاد است دیگر! ممکن است نظرِ یک پزشک هم تغییر کند، یا حکم مجتهد تغییر کند و تغییرِ فتوا بدهد، از این موارد زیاد داشتهایم، اما امورِ خدای متعال اینطور نیست…
صاحب کتاب «کنزالدقائق» در ادامه میگوید: ممکن است قسمتی فصیح باشد و قسمتِ دیگری فصیح نباشد، ممکن است جایی از متن اعجاز باشد و جای دیگری خیلی معمولی باشد، ممکن است جاهایی مطابقِ واقع باشد و جاهای دیگر نباشد و …
آیا این اوصاف بین کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در آن لحظه که سخن میفرمایند هست؟ بله! اما آیا کلماتی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در مسجد کوفه فرمودهاند به همان شکل به ما رسیده است؟ بعضی از آنها بله! بعضی از کلماتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بله! اما آیا همهی کلام به همین شکل رسیده است؟ نخیر!
وقتی علما روی صدور، یعنی آیا این کلمه از دو لب مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا دیگر ائمه علیهم صلوات الله صادر شده است بحث میکنند نمیخواهند به علم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جسارت کنند، کمااینکه کسی ادّعا کند که فلان کلام هم جزو آیات قرآن کریم است و شما قبول نکنید، حال در مورد قرآن کریم مشخص است که آیا جزو آیات هست یا نیست، کمااینکه دیدید من عرض کردم وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند خدای متعال در کتاب خود طوری فرمودهاند که «وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» عرض کردم که این کلمهی قرآن کریم نیست و تفسیرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است.
حال اگر کسی شک کند که این آیه یا این فقره یا این بخش از کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هست یا نه، آیا این جسارت است؟ نه اتّفاقاً ما به این موضوع ملزم هستیم که این جایگاه را برای آن چیزی که برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست قائل باشیم.
شما همهی کلماتی که من امروز میگویم را مسلّماً دربست قبول نمیکنید، فقط همانجایی که آیهی قرآن کریم را خواندهام یا روایت معتبر خواندهام روی چشم خودتان میگذارید و مابقی حرفهای من را کنار میگذارید، آنها که آیه و روایت نیست.
پس اگر کسی میگوید باید روایات را بررسی کرد که کدامیک از روایات از معصوم صادر شده است، این جسارت به مقامِ معصوم نیست که برخی اینطور خیال کردهاند که بگویند ما که هستیم که کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بالا و پایین کنیم!!! قرار نیست ما کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بالا و پایین کنیم، بلکه ما بین آنهایی که مشکوک است یا مضنون است که کلامِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هست، سعی میکنیم به اندازهی فهمِ ناقصمان بررسی کنیم و کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را پیدا کنیم و بعد روی چشم خودمان بگذاریم.
پس این موضوع جسارت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نیست که برخی خیال کردهاند مباحثِ درنگ و درایت در صدورِ حدیث توهینِ به معصوم است، این موضوع توهین به معصوم نیست و اتفاقاً دستورِ معصوم است، اینکه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میفرمایند کلماتِ ما را به قرآن کریم عرضه کنید و آنچه که موافقِ کتاب است را بگیرید و آنچه که تعارض بیّن دارد را رها کنید، خودِ معصوم فرموده است، خودِ معصوم نفرموده است که همه را بگیرید و بلکه دستور داده است که همه را نگیرید، یعنی هر چیزی که به نام ما نقل میکنند را قبول نکنید.
در بازار هر چیزی را که بگویند طلای هجده عیار است که شما نمیخرید، مسلّماً شما به هر چیزی به نام طلا پول نمیدهید، حال خاک بر فرق من و تمثیل من که کلام معصومین را با طلا و جواهر مقایسه کنم، شما برای آن چیزی که طلا هست پول میدهید، اگر انسان برای کلام معصوم جان هم بدهد کم است، ولی برای کلامِ معصوم!
لذا یک بحث مهم در مباحث روایی، غیر از کتاب خدا که آن یک بحث مفصلترِ دیگری دارد، این است که بررسی شود که آیا این کلمات کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هست یا نه، چون بحث ما نهج البلاغه است حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را عرض کردم، این کار هم جسارت نیست و اتفاقاً دستور است، و آن جاهایی که نسبت داده شده است و اشتباه نسبت داده شده است را نباید به معصوم نسبتِ قطعی داد که این کار خلافِ شرع است، اگر کسی در ماه مبارک رمضان روزه باشد و جملهای که قطعی برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نیست را به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت بدهد، این کار دروغ بستن به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است و اصلاً روزه باطل است.
پس بنابراین لازم است که مقدّمهای گفت.
شاید ما نباید آن جمله را در صدا و سیما عرض میکردیم، گرچه هنوز از نظرِ خودم بایستی میگفتم. قبل از اینکه بیماری ما شدّت بگیرد همین بحث را خیلی مختصر در یک برنامهای عرض کردیم، عزیز از هملباسهای خود ما پیغام داد که جسارتِ تو به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باعث شد که تو اینطور مریض بشوی!
اینها جسارت نیست و معلوم است که ما هنوز تربیت نشدهایم که چنین میگوییم، اتفاقاً چیزی که نسبت دادنِ آن به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه غلط است را نباید نسبت داد، ما بجز کتابِ خدا کتابی نداریم که صد در صدی باشد.
اگر امروز امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند و بفرمایند من خودم این کتاب را از ابتدا تا انتها نوشتهام، این کتاب با قرآن کریم هیچ فرقی ندارد، اما باید توجه کنیم که در این مثال من این متن را از خودِ معصوم گرفتهام! اما روایت لزوماً اینطور نیست.
اگر آنجا حضرت موسی علیه السلام شنید که «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى* إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي»، یک کسی آنجا بود و میگفت من در آنجا چیزهایی شنیدم و درخت به حضرت موسی علیه السلام گفت که چیزی بگوید… من دیگر این روایت را مانند وحی قبول نمیکنم، چون گوینده دیگر عصمت و طهارت ندارد، و ممکن است حواسِ همین گوینده پرت بشود، ممکن است خلط کند و قاطی کند و جابجا بگوید، یا عمداً و یا سهواً. عمد که روشن است یعنی چه، سهو هم خیلی زیاد است، ما گاهی دو مرجع تقلید دیدهایم که در تقوا و قدس و این حرفها اصلاً رودست ندارند، هر دو یک خاطره را از یک استاد مشترک نقل میکنند، اما خاطرهی این دو نفر تفاوت دارد، دو مرجع یک ماجرا را از استاد خودشان که او هم مرجع بوده است نقل میکنند، اما چون آدمیزاد هستند ممکن است خطا کنند!
همین الآن ممکن است برداشتِ دو نفر از این جلسه، دو برداشتِ متفاوت باشد، این موضوع کاملاً طبیعی است، ما که معصوم نیستیم!
شأن کلماتِ قطعیِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
پس شأن کلماتی که برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است شأن قرآن کریم است و هیچ تفاوتی ندارد و از این جهت اصغر و اکبر هم ندارد، یعنی اینکه اینطور نیست که قرآن کریم از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هدایتگرتر باشد، بلکه اگر به پای تعارض بین متن قرآن کریم و عمل فعلیِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مانند جنگ صفین بیفتد که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند به این نوشتهها تیر بیندازید، مسلّماً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مقدّم هستند، چون انطق از قرآن کریم هستند، ممکن است عدّهای آن متن را بد فهمیده باشند، آنجا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند که من قرآن و تفسیر هستم، اصلاً اینکه خیال کنیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دونِ قرآن کریم هستند نیست، اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه! حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که او را میبینید، ما که با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه طرف نیستیم، ما با کلمات نقل شده از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین طرف هستیم، خودِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودهاند که کلمات ما را بگیرد و آن کلامی که با قرآن کریم اختلاف بیّن دارد را کنار بگذارید، خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند که همه را نپذیرید! بعد آیا حال ما باید بگوییم که این کار بیادبی است و باید همه را بپذیریم؟! اگر بنا بر بیادبی بود که نعوذبالله دستورِ بیادبی از خودشان صادر شده است! فرمودهاند که هر چیزی که به ما نسبت دادند را نپذیرید!
اهمیّتِ بحث راجع به صدور کلمات منسوب به معصومین علیهم السلام
پس لازم است که ما راجع به صدور کلمات بحث کنیم، مخصوصاً مانند کتاب نهج البلاغه، بالاخره حتماً نهج البلاغه کتاب مهمّی است که حدود پنج سال است که محورِ بحث ماست، البته واضح است که لازم نیست من بگویم نهج البلاغه کتاب مهمّی است، ولی برای اینکه رفع اتهام کنم که نگویند ما نهج البلاغه را قبول نداریم میگوییم که بالاخره وقتی حدود پنج سال است که ما جمعه صبحها نهج البلاغه بحث میکنیم حتماً مهم است، چرا کافی و صحیفه سجّادیه و تحف العقول بحث نمیکنیم؟ آنها هم مهم هستند ولی لابد نهج البلاغه یک اهمیّت ویژهای داشته است که ما پنج سال است به آن پرداختهایم، حال که مهم است و ما بعد از بیش از صد جلسه از ابتدا بحث میکنیم… اصلاً میتوانستیم کتاب دیگری را بحث کنیم، آیا نمیشد جلد هشتم کتاب کافی که مملو از خطبههای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است را بحث کنیم و نام جلسات را هم «درآمدی بر خطب حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در کتاب کافی شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه» میگذاشتیم و عنوان هم جدید میشد، پس چرا باز هم نهج البلاغه بحث میکنیم؟ پس مسلّماً نهج البلاغه مهم است، حال که یک کتابی مهم است پس آیا باید حتماً مانند قرآن کریم باشد؟ یعنی برای اینکه به بقیهی کتابها توهین نشود باید گفت که همهی کتابها مانند قرآن کریم هستند؟ نه! همهی کتابها مانند قرآن کریم نیستند.
آیا وقتی همهی کتب مانند قرآن کریم نیستند این معنا را دارد که معصومانِ ما خطا کردهاند؟ مسلّماً نه! همهی کلمات معصومین، معصومانه به ما نرسیده است، و این توهین نیست که آن عزیزِ هملباسِ ما خیال کرده است ما به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه توهین کردهایم نعوذبالله.
وقتی فقها برای صدور حکم شرعی بحث فقهی میکنند توهین نمیکنند، مثلاً در این مورد بحث میکنند که آیا این جمله اعتبار دارد که بگوییم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودهاند یا نه، در این مورد بحث میکنند، گاهی یک ماه بحث میکنند که معلوم بشود آیا میشود در مورد فلان جمله گفت که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودهاند یا خیر، حال آیا میخواهند توهین کنند؟ نه! اتّفاقاً چون تقوا دارند این کار را میکنند.
مردم را چکار کنیم؟ مردم که نمیتوانند این کارها را کنند، آیا نتیجه این میشود که مردم این کتابها را کنار بگذارند؟… این کار معنی ندارد که ما بخاطرِ یک غرضی که داریم یک دروغِ اضافه بگوییم، مردم باید نهج البلاغه را بخوانند، ولی توضیح میدهیم که چطور بخوانند، اما اگر قرار بود مردم بدونِ مقدّماتِ اجتهاد نهج البلاغه بخوانند و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت بدهند، فقیه که بیکار نبود یک ماه برای یک روایت وقت بگذارد، و تقدّسِ یک کتاب به این نیست که به دروغ… بعد این آیهی قرآن کریم را چکار کنیم که «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»؟ بالاخره کافی را شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه و عدّهای از راویان که اساتید و مشایخ او بودند در قرن چهارم نوشتهاند و گفتهاند که اینها روایاتِ منسوب به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، اگر بگویید این عینِ قرآن کریم است که قرآن کریم رد میکند، چون شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه و آن راویان معصوم نبودند، «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا»، حال بگوییم قرآن و تمام کتب روایی ما؟
اگر امام باقر علیه الصلاة و السلام کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را مینوشتند و یقین داشتیم که این دستخطِ خودِ امام باقر سلام الله علیه است، در این صورت این کتاب هیچ تفاوتی با قرآن کریم نداشت، ولی اینطور نیست، حتّی آنهایی را که نوشتهاند، این دیگران بودند که نوشته را نقل کردهاند، نقل را هم دیگران نقل کردهاند، ما بعداً توضیح خواهیم داد و قبلاً هم توضیح دادهایم که خیلی واضح است که همهی این کلمات برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست، ولی تقدّسِ آن از چند جهت سرِ جای خود باقی است.
قرآن کریم مانند یک صندوقچهی جواهر است که داخلِ آن فقط جواهراتِ بینظیر است، کتب روایی ما مانند یک صندوقچهای است که در آن برلیان اتمی در کنار برلیان اصلی قرار گرفته است، حال نمیخواهم بگویم که نود درصدِ آن برلیانِ اتمی است، چون بالاخره متنی که در کنار روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قرار گرفته است، حتّی ممکن به تنهایی ارزشی داشته باشد، ممکن است اعتبارِ زیادی در انتساب به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نداشته باشد ولی از اصحابی مانند ابوذر سلام الله علیه باشد، مسلّماً در این صورت این جمله دیگر کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نیست و سلمان سلام الله علیه و زراره سلام الله علیه فرموده باشند، مسلّماً اینها هم باارزش هستند، اما مانند کلماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نیستند، کتبِ روایی ما [بلاتشبیه] مانند یک گنجینهی جواهر است که در میانِ این جواهرات، نگین اتمی هم وجود دارد.
حال مسلّماً هیچ انسانِ عاقلی این گنجینه را دور نمیریزد که بگوید چون چند برلیان اتمی در این صندوقچه هست همهی آن را دور بریزیم! کدام دیوانهای این کار را میکند؟ حال ما چطور بگوییم که حال که این روایات مانندِ قرآن کریم نیست پس آنها را دور بریزیم؟ ادلّهی اهمیّتِ سنّت خیلی روشن است، بسیاری از تبیینها و تفصیلات و جزئیات در روایات هست اما در آیات نیست.
نمونهی خیلی واضحِ آن «چند رکعتی بودنِ نماز و اذکار نماز» است، اینها در قرآن کریم نیست، از این موارد هم خیلی فراوان است، قرآن کریم کلّیات را بیان میکند و تفصیلات با روایات است، کلاً قرآن کریم وظیفهی خود را معمولاً بیانِ کلیات قرار میدهد و تبیین و تفصیل را به معصوم واگذار میکند، اصلاً ای پیغمبر! من این کتاب را به تو نازل کردم «لِتُبَيِّنَ لَهُمُ»،[11] تا تو تبیین کنی.
من گفتهام «أَقِمِ الصَّلَاةَ»، اما این «أَقِمِ الصَّلَاةَ» یعنی چه؟ «حَرَّمَ الرِّبَا» یعنی چه؟ تو عمل میکنی و مردم متوجه میشوند، یعنی من کلیات را میگویم و تفصیل و تبیین به عهدهی توست.
حال در این گنجینهی رواییِ ما «نگین اتمی» هم هست، یعنی حال باید آن گنجینه را دور بیندازیم؟ یعنی بیارزش است؟ واضح است که اینطور نیست. بر سر این موضوع که جستجو کنند و سنگ طلا را از معدنهای طلا استحصال کنند، در این قارهی امریکا چقدر آدم کشتهاند! بر سرِ همان پالایش نشده!
پس اینکه ما میگوییم همهی کلماتِ کتبِ روایی مانند قرآن کریم نیست، این جسارتِ به کتبِ روایی نیست، روشن است که گنجینه است، از طرفِ دیگری مطلبی در روایات داریم، ردّ حدیث حرمت دارد، اینکه کسی بیجهت و بیعلم روایتِ منسوب به معصوم را رد کند، این کار حرام است، شاید هیچ اختلافی در این موضوع بین بزرگان وجود نداشته باشد.
زمانی دلیل معتبر دارد که فلان روایت برای امام صادق صلوات الله علیه نیست و توضیح میدهد و میگوید: چون برای امام صادق صلوات الله علیه نیست آن را کنار میگذارم، یعنی تا زمانی که خیلی یقین پیدا نکند، جسارت نمیکند، یعنی کلمهای منسوب به امام صادق صلوات الله علیه است، اگر من یقین کنم و علم پیدا کنم که این کلماتِ امام صادق صلوات الله علیه نیست، این روایت را کنار میگذارم، گاهی هم کلمهای میشنوم که نمیدانم آیا برای معصوم هست یا نه، ولی در کتب روایی ما مانند کافی آمده است، من هم دلیل خیلی محکمی ندارم که این روایت برای امام صادق صلوات الله علیه نیست، اینجا اگر امکان عمل به آن روایت نیست، یعنی با بقیهی علومی که ما از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شنیدهایم فاصله دارد، اینجا محترمانه روایت را کنار میگذاریم تا اینکه دست ما به معصوم برسد و ان شاء الله امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند و ما سؤال کنیم.
فراوان شده است که مثلاً برخی به امام رضا صلوات الله علیه رجوع کردهاند و گفتهاند: جدّتان امام صادق صلوات الله علیه اینطور فرموده است، یا اینکه جدّتان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور فرمودهاند، امام صادق صلوات الله علیه هم فرمودهاند: نه! اینطور نبوده است و آنطور بوده است، در مورد بعضی از روایات هم تصدیق نمودهاند.
پس اگر کسی بخواهد با بیادبی به روایتی جسارت کند «حرام» است، ما در مورد کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهج البلاغه، آنجاهایی که نتوانیم اطمینان کنیم که آن کلام حتماً برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، محترمانه کنار میگذاریم و علمِ آن را به اهلِ آن واگذار میکنیم، تا اینکه دست ما ان شاء الله به یک عالِمی، که ان شاء الله به عالمِ آل محمد حضرت حجّت ارواحنا فداه برسد، آن زمان خواهیم پرسید، پس این ردّ حدیث است اشکال دارد، نه تفحّص در صدورِ حدیث.
نکتهی بعدی این است که قرار نیست ما در این جلسات «حکم شرعی» صادر کنیم یا اعتقادی را که کسی از بزرگان شیعه ندارد در اینجا تأسیس کنیم، اینهایی که میگویند «پس چرا مردم بروند و کتب روایی را بخوانند؟ و اینطور که تو میگویی باید این کار را تعطیل کنیم و هیچ کسی نباید کتب روایی را بخواند، چون ممکن است که برای معصوم نباشد»، مطالعه که اشکال ندارد، عرض کردم گنجی که بین آن نگین اتمی هم هست از آن طرف جواهر هم دارد، مطالعه میکند اما آنجایی که خواست حکمِ قطعی صادر کند، اینجا فهم ما این است که باید حتماً به عالِم مراجعه کند، مگر اینکه فهمِ او مطابقِ فهمِ مشهورِ تشیّع باشد، اگر همان چیزی را که علمای شیعه گفته است را شنیده است و این شخص هم همین را میفهمد، مسلّماً مشکلی نیست، اما اگر بر خلافِ این موضوع بود، اینجا حتماً باید برود و مراجعه کند.
مشکلِ بسیاری از کسانی که چند روایت خواندهاند و کج و معوج شدهاند در اینجاست که روایت را خواندهاند و فهمی بر خلافِ فهمِ بزرگان پیدا کردهاند، بعد متخصص هم نبودهاند و جزماً حکم کردهاند! مسلّماً این کار اشتباه است.
قرآن کریم هم که معصومانه به ما رسیده است، تفسیرِ جزمی ندارد، مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در مقدّمهی تفسیر خودشان میفرمایند که من جرأت نمیکنم بگویم که این کتابی که من نوشتهام قطعاً تفسیرِ کلماتِ خدای متعال است، من آنقدری که فهمیدهام را بیان میکنم.
چون علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه بزرگ هستند اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که نیستند! آن فقیه بزرگ و آن مفسّر بزرگ فاصلهای بیش از زمین تا آسمان با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دارند.
پس این هم جسارت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و جسارت به معصوم نیست، چون ما در اینجا نمیخواهیم که حکم شرعی صادر کنیم، یا حرفی بزنیم که فهمِ جدیدی باشد، اگر بخواهیم فهمِ جدید و نکتهی جدیدی بگوییم باید استدلال محکمی داشته باشیم.
فضای مباحث ما بیشتر تاریخی خواهد بود، اما با این حال ما اندکی صدورِ روایت را بررسی خواهیم کرد.
نکتهای دیگر… این روایاتی که نمیتوان قسم خورد که همگی برای معصومین است، آیا ما حق داریم این کتب را بخوانیم؟ بله! آیا ما حق داریم بنویسیم؟ بله!
مادامی که شما میگویید این جمله به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت داده شده است، مانندِ این اخباری که شما در روزنامهها و کانالهای خبری میبینید که میگویند: یک منبع آگاه گفت فلان… وقتی میگویند «یک منبع آگاه گفت» یعنی معلوم نیست چه کسی گفته است، شما حکمِ جزمی روی این حرف، ولو اینکه درست باشد صادر نمیکنید.
این روایات که مسلّماً علمای بزرگ ما زحمات زیادی برای آنها کشیدهاند که آنها را جمع کنند، مسلّماً شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه این روایات را از زمین جمع نکرده است، برای همین بنده عرض میکنم که گنجینهای است پُر از جواهر اصل و بخشی هم روایاتِ با نگینِ اتمی، اما بنای آن بزرگواران بر این نبوده است که بگویند یک به یکِ این کلمات برای ما مانند قرآن کریم بشود، چون امکانِ این کار نبوده است، بالاخره تفاوت زمانِ معصوم با زمانِ غیرِمعصوم در همین است، گریهای که ما میکنیم که کجاست آن آقایی که آثار ضعیف را نابود کند…
امروز شما در این فضای مناظرات انتخاباتی «اختلاف» را میبینید، شما نمیتوانید از حضورِ معصوم بینیاز بشوید، بیچارگی جامعه، فلاکتِ مردم، اینکه از صبح تا شب به قیمتها فکر میکنم، بجای اینکه قدری هم بگویم «أینَ بَقیَّة الله؟»، اینها بدبختیهای روزگار است و برای عدمِ دسترسی به معصوم است، این موضوع جبران نمیشود.
اما حال که این موضوع جبران نمیشود آیا من میتوانم این روایات را بخوانم، منظور بنده روایاتِ «ضعاف» است، روایات ضعاف به معنای روایات غلط نیست، بلکه معنای آن این است که روایاتی که مانند آیات قرآن کریم نیست و نمیشود گفت قطعاً برای معصوم است و باید یک نفر بررسی کند.
آیا من میتوانم قبل از اینکه بررسی بشود… اگر کلمهای قطعاً برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نباشد و کسی چنین نسبتی بدهد واضح است که فعل حرام مرتکب شده است، اما قبل از بررسی، قبل از اینکه دادگاه حکم کرده باشد، آیا کسی میتواند بدونِ سند به کسی بگوید که فلانی دزد است؟
اگر کسی بخواند و بگوید این هم یک گزارش است، مانندِ اینکه اتّهامات را در دادگاه میخوانند…
پس اگر من این کتاب را با این عنوان بخوانم که اینها کلمات منسوب به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است اشکالی ندارد، چه زمانی اشکال دارد؟ زمانی که انسان حکم قطعی صادر کند.
اینجا جای اعتراض هم نیست که بگوییم پس مردم از کجا بفهمند و چکار کنند، وقتی فقیه بعضاً یک ماه زمان میگذارد و بررسی میکند که ببیند آیا فلان روایت برای معصوم هست یا نه، مسلّماً دیگر اینطور نخواهد بود که مردم هر چیزی را که دوست داشته باشند به معصوم نسبت بدهند.
پس بخوانیم، ارزشمند است و مطالعه هم میکنیم، نور دارد، اصلاً اگر کسی با نهج البلاغه انس داشته باشد، حتّی مسیحی این نور و این حرارت را میفهمد، ما که مسلمان هستیم و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اعتقاد داریم، اما غیرمسلمان میگوید که این کتاب حرارت دارد، پس معلوم است که این کتاب را میخوانیم، اما آنجایی که میخواهد حکم شرعی صادر کند و بگوید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور فرمودهاند پس… یعنی بخواهد تطبیق کند، اگر بخواهد بر خلافِ مشهور باشد باید اذن بگیرد و بپرسد، زمانی هم هست که بزرگان هم آن جمله را فرمودهاند و فهم علما هم بعد از بررسی همان بوده است، و بنده راهِ آسانتری برای این موضوع نمیدانم، که آن عزیز به من فرموده بود که کار را برای مردم سخت نکنید! اگر میدانید چطور کار سخت نمیشود پس فقها را هم به زحمت نیندازید!
روزی من یک قاضی را دیدم که با شعف خاصّی میگفت که من امروز پنجاه حکم صادر کردم! این موضوع که شعف ندارد! این موضوع بدبختی دارد! تو چطور پنجاه پرونده را خواندی؟ شاید هم ان شاء الله قبلاً خوانده بوده است! نمیدانم.
اینکه بگوییم کار را برای مردم سخت نکنید، اصلاً چه کسی گفته است که مردم حتماً حکم قطعی صادر کنند؟ اما میشود مطالعه کرد، و اینکه بنده عرض میکنم «حکم قطعی صادر نکنید»، تمام علوم انسانی که در دانشگاهها میخوانند، اقتصاد و سیاست و روانشناسی و جامعهشناسی و… برای هیچ کدام از اینها نمیگویند که علومِ قطعی است، مردم پول میدهند و این علوم را در دانشگاهها میخوانند، پس برای چه پول میدهند؟ تازه آنها که کلمات منسوب به معصومین هم نیست، نهایتاً کلمات منسوب به وِبِر و اگوست کنت و دیگران است، برای آنها پول هم میدهند و نمیگویند قطعاً هم علم است.
پس اینکه خیال کنیم چیزی باید حتماً قطعی باشد… عرض کردم اگر در جایی معدن طلا پیدا میکنند، هیچ دیوانهای قبل از استحصال نمیگوید اینها به درد نمیخورد، میداند باید برود و استحصال بشود تا جداسازی صورت بگیرد و خالصها از بقیه جدا بشود، ولی قبل از آن، هیچ کسی نمیگوید به درد نمیخورد.
بنا بر این است بالاخره وقتی دور یکدیگر جمع میشویم توجّه کنیم که نگاهِ راویان این روایات به این روایات اینطور بوده است که به دنبالِ این موضوع بودهاند که کلمات معصوم را از بین اینها پیدا کنند، منتها نه اینکه اینطور باشد که یک سوزن در یک انبار کاه باشد، کاری که شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه و سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه و شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه برای ما انجام دادهاند این است که روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در این گنجینهها به نحوی جمع کردهاند، هزاران هزار روایات جعلی را از آن جدا کردهاند و فاصله دادهاند و کارِ ما مانند کسی است که میخواهد به داخل معدن طلا برود.
زمانی است که شما همینجا را میکَنید و میخواهید طلا پیدا کنید، مسلّماً این کار خیلی کور زدن است، اما زمانی است که شما شناسایی میکنید که اینجا معدنِ طلا هست و بعداً اقدام به حفاری میکنید، مسلّماً احتمالِ پیدا شدنِ طلا در جایی که شناسایی شده است از اینجا تفاوت دارد، این کتب اینطور است و برای همین هم ارزش دارد، یعنی شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه بیست سال زحمت کشیده است که مجموعهای برای شما فراهم کند که شما خیلی راحتتر به حقیقتِ آن طلا و جواهرِ حقیقیِ عالَم که کلماتِ معصومین علیهم السلام است برسید، پس این نویسندگان هم خیلی زحمت کشیدهاند، شأنِ آن بزرگواران أجل است و سلام الله علیهم أجمعین، اما به این معنا که پس دیگر بینیاز از استحصال است نیست، و به استحصال نیاز دارد.
اولین تُپُقِ خلیفه سوم در اولین روز خلافت!
روز اولِ خلافتِ خلیفه سوم شد، او یک وعدهای داده بود، گفته بود من نه تنها مانند علی بن ابیطالب [سلام الله علیه] بر کتاب خدا و سنّت رسول هستم، من میخواهم بر سنّت شیخین هم عمل کنم، اینطور خلیفه سوم شد و روز اول روی منبر نشست، وقتی خواست حرف بزند تپق زد!
این موضوع را هم مولوی در مثنوی بصورت شعر درآورده است و هم در منابعِ روایی و تاریخی هست، جاحظ هم در «البیان و التبیین» آورده است.
منبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سه پله داشت، یعنی پلهی اول و دوم و آن جایی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جلوس مینمودند و متبرّک مینمودند.
خلیفه اول یک پله پایینتر مینشت که ظاهری حفظ شود، خلیفه دوم هم یک پله پایینتر یعنی در پایینترین پله مینشست، خلیفه سوم دید که اگر بخواهد اینطور ادامه بدهد باید روی زمین بنشیند، آمد و جای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشست، همینکه خواست سخن بگوید به لکنت افتاد. گفت: شما حاکم عادل میخواهید نه سخنورِ ناطق! و رفت.
مولوی در مثنوی یک فصل مشبهی تجلیل کرده است!
حرف زدن از عدالت آسان است، سیزده سال بعد، وقتی مردم او را کشتند، شب از خوشحالی خوابشان نبرد و اجازه ندادند او را در قبرستان مسلمین دفن کنند.
به عمل کار برآید…
سخن گفتن از عدالت که آسان است، ادّعا که راحت است، عمل است که مهم است، ما در بین همین آقایانی که الآن نامزد هستند، بعضیها را به زندگیِ سادهی واقعی میشناسیم، بنده با دو یا سه نفر از آنها از نزدیک ارتباط دارم و خانهی آنها را دیدهام، خانهی بعضی از آنها از خانهی بنده سادهتر است، با اینکه خانهی ما هم خانهی خاصی نیست و عزیزانی که هیئت به منزل ما آمدهاند دیدهاند که خانهی ما خاص نیست، ولی خانهی بعضی از آنها از خانهی ما سادهتر است، البته نه همهی آنها.
سخن گفتن که آسان است، این عمل است که مهم است، و چه ما بخواهیم یا نخواهیم، اینطور نیست که فکر کنیم مسئله با کنار کشیدن حل میشود، چون «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»،[12] این هم از کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهج البلاغه است، بالاخره باید یک نفر حاکم بشود، بالاخره یک نفر از این هفت نفر باید این هشتصد و چهل هزار میلیارد تومان بودجهی عمومی را تقسیم کند، کمک نکردن به اینکه آن کسی که احتمالا عادلتر است بیاید، به این موضوع کمک میکند آن کسی بیاید که عادلتر نیست بیاید، اینطور نیست که با کنار کشیدن به عدالت کمک بشود، ممکن است با انجام ندادنِ وظیفه به ظالم کمک بشود.
اینجا حرف زیاد است و من هم بنا ندارم بیش از این حرف بزنم.
خدایا! ما را در انجام این وظیفه و شادی دلِ حضرت حجّت ارواحنا فداه و خوش شدنِ دلِ مستضعفینی که گرفتار هستند یاری بفرما و ما را روسیاه نگردان.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
چون روز اولِ این مجلس است و افتتاحیه است، آنقدر که حقیر میفهمم این است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به مادرشان پناه میبردند.
امامتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه غصب نشد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینطور واردِ میدان شدند، بدانید که انتخابات چقدر مهم است، هشتاد درصدِ قدرتِ اجرا و پول دستِ رئیس جمهور است، این قدرت اجرایی بود که ظاهراً از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سلب کردند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به میان آمدند، وگرنه امامتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و مقامِ ولایت و مقامِ ولایت تکوینی که اصلاً قابلِ گرفتن و غصب و سلب نیست، همانطور که شما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را در آن بیست و پنج سال همانقدر امام میدانید که در دورهی حکومتِ حضرت میدانید، آن چیزی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به میدان آورد غصبِ این جایگاه بود، و عدّهای بیخیال شدند.
معاذالله، هیچ کسی قابل قیاس با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نیست، ولی بیتوجّهی به این جایگاه، بر خلافِ منویاتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، هر کسی به هر چیزی که تشخیص میدهد عمل کند، ممکن است لزوماً تشخیص هر کسی مانند من نباشد، بالاخره هر کسی باید به تشخیص خود عمل کند، اما عدّهای در این میان بیخیال شدند، یعنی دیدند دعوا چیست اما کنار کشیدند و به تماشا کردن ایستادند، بنده نمیخواهم قیاس کنم و از قیاس کردن هم هراس دارم، ولی آن کسی که در میانِ این تصدّیگری بیخیال میشود که به وظیفهی خود عمل کند باید یک نسبتسنجی بینِ خودش و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کند، بنده نمیخواهم بگویم که یک طرفِ این انتخابات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند و یک طرف هم خلفای مقابل، ولی روح کلام این است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگرانِ چه چیزی بودند؟ امامت که غصب نمیشد، عصمت که غصب نمیشد، علم غیب که غصب نمیشد، اینها را که نمیشود از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه گرفت، چه کسی میتوانست اینها را از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بگیرد؟ اما میشود این علم غیب و این عصمت را حاشیهنشین کرد، خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند که اگر ناشایستگان… و این هم نسبی است، یک زمانی معصوم هست و غیرمعصوم، که واضح است که معصوم شایستهی محض است و غیرمعصوم هم ناشایستهی محض، یک زمانی هم نسبی است، کسی شایستهتر از شخصِ دیگری است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: اگر جامعه ناشایستگان را مسلّط کند، هم خودِ جامعه ذلیل میشود و هم دین را ذلیل میکند، کمااینکه شما به وضوح میبینید، بنده هم نمیخواهم خیلی از حرفها را بزنم.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک ویژگی داشتهاند، آن هم مناعت طبع حیرتانگیزِ ایشان بوده است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: در طول آن چند سالی که با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زندگی میکردیم ایشان حتّی یک مرتبه هم چیزی از من نخواستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم چیزی نمیخواستند، این مناعت طبع حیرتانگیز… در یاد دارم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در یک نقلی میفرمایند: روزی من به خانه رفتم… ظاهراً بدن مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ظریف و نحیف بوده است، چون روزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد شدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال گرداندنِ دَستاس هستند و دست مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زخم شده است، دستاس گرداندن برای یک زنِ عربی اصلاً چیزی نیست… آنجا بود که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگاه کردند و شروع کردند به گریه کردن، بعد فرمودند: «يا بِنتاه، تَعَجَّلى مَرارَةَ الدُّنيا بِحَلاوَةِ الآخِرَةِ»،[13] این سختیهای دنیا به زودی تمام میشود…
این دستاس گرداندن… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم میفرمایند: من وارد شدم و دیدم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بچه بغل دارند و دستاس میگردانند…
این حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است که متوجّه میشود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گنج حقیقیِ عالم وجود هستند… گفتم: بیا برویم و به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خادمی از خادمهای خود به تو بدهد که تو کمتر اذیت بشوی، او نمیخواست برود و به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگوید، اما چون من گفتم و به امر من بود رفت، با اینکه برای ایشان سخت بود، همینکه خواست بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد بشود دید که مسجد شلوغ است، و میدانست که اگر به مسجد وارد بشود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مجلس را بهم میزند و میایستد و به سمت او میرود و دست او را میبوسد، برای همین وقتی دید که مسجد شلوغ است، از همان عقب برگشت، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متوجّه شدند، وقتی جلسه تمام شد به درِ خانهی ما آمدند، صدا زدند: السلام علیکم یا اهل البیت…
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که در آن خانه نامحرم نبودند، آن خانه با همهی وجود از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم استقبال میکرد، ولی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اذن میگرفتند…
در یاد دارم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در آن روایت میفرمایند: وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواستند وارد بشود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از شدّتِ حیاء که میخواستند چیزی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخواهند…. در حالی که نخواسته بودند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملحفه بر سرِ خویش کشیدند، یعنی اینقدر شدّتِ مناعت طبع داشتند…
ان شاء الله خدای متعال مناعت طبع را روزی ما کند و دست خودمان را در مقابلِ غیرِحضرت دراز نکنیم…
همین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: وقتی حکومت غصب شد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند استری آماده کن… شب به درِ خانهی یکایکِ انصار و مهاجر رفتند… شاید بیجهت نیست اینکه در آن خطبه فرمودند: «أيُّها النّاسُ! اعْلَمُوا أنِّي فاطِمَةُ، وَأبي مُحمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ»[14] من همان فاطمهای هستم که به پدرم هم رو نمیزدم، اینطور بینِ شما آمدهام…
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند: هیچ کدام از اینها جواب ندادند، هیچ کدام محل نگذاشتند و ما برگشتیم…
ببینید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چقدر آن لحظهای که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو زدهاند و ظاهراً ناموفق برگشتهاند خجالت میکشند…
وقتی به خانه نزدیک شدیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به من فرمودند: علی جان! فردا هم این استر را مهیا کن تا من یک مرتبهی دیگر بروم و به اینها بگویم…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو زدند…
اینجا یک مرتبه مادر رو زدند… رو زدم آب بگیرم…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] نهج البلاغه، خطبه 18 (تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ [تَعَالَى] سُبْحَانَهُ بِالاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ. أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى، أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ (صلی الله علیه وآله) عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ؟ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ «وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً». وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ.)
[5] سوره مبارکه اسراء، آیه 88 (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا)
[6] سوره مبارکه بقره، آیه 23 (وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)
[7] الهداية الکبرى ، جلد ۱ ، صفحه ۳۵۹ (وَ عَنْهُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ اَلْفَزَارِيِّ اَلْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِي نُعَيْمٍ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ اَلْأَنْصَارِيِّ قَالَ: وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُقَصِّرَةِ كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ اَلْمَدَنِيَّ اَلْمَعْرُوفَ بِصَنَاعَةِ أَبِي مُحَمَّدٍ بِسَامَرَّا إِلَى اَلنَّاحِيَةِ فِي أَمْرِهِمْ قَالَ: كَامِلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لاَ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِي، وَ قَالَ مَقَالَتِي قَالَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) نَظَرْتُ عَلَيْهِ ثِيَاباً بَيْضَاءَ نَاعِمَةً فَقُلْتُ فِي نَفْسِي وَلِيُّ اَللَّهِ وَ حُجَّةُ اَللَّهِ يَلْبَسُ اَلنَّاعِمَ مِنَ اَلثِّيَابِ وَ يَأْمُرُ بِمُوَاسَاةِ إِخْوَانِنَا وَ يَنْهَى عَنْ لُبْسِ مِثْلِهِ فَقَالَ: مُبْتَسِماً يَا كَامِلُ وَ حَسَرَ عَنْ ذِرَاعَيْهِ فَإِذَا هُوَ مِسْحٌ خَشِنٌ فَقَالَ هَذَا وَ اَللَّهِ أَهْدَى لَكُمْ فَخَجِلْتُ وَ جَلَسْتُ إِلَى بَابِ سِتْرٍ مُرْخًى فَجَاءَتِ اَلرِّيحُ فَكَشَفَتْ طَرَفَهُ فَإِذَا بِفَتًى كَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعَةَ عَشَرَ فَقَالَ: كَامِلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، فَاقْشَعْرَيْتُ مِنْ ذَلِكَ وَ أُلْهِمْتُ وَ قُلْتُ: لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ يَا سَيِّدِي فَقَالَ: جِئْتَ إِلَى وَلِيِّ اَللَّهِ وَ حُجَّتِهِ تُرِيدُ تَسْأَلُهُ هَلْ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِي وَ قَالَ مَقَالَتِي: فَقُلْتُ إِي وَ اَللَّهِ فَقَالَ: إِذاً وَ اَللَّهِ يَقُولُ دَاخِلُهَا لَيَدْخُلُهَا خَلْقٌ كَثِيرٌ قَوْمٌ يُقَالُ لَهُمُ اَلْحَافِيَةُ قُلْتُ سَيِّدِي: وَ مَنْ هُمْ قَالَ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ يَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَ لاَ يَدْرُونَ مَا فَضْلُهُ ثُمَّ سَكَتَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ قَالَ: وَ جِئْتَ تَسْأَلُهُ عَنِ اَلْمُفَوِّضَةِ كَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيئَةِ اَللَّهِ فَإِذَا شَاءَ اَللَّهُ شَيْئاً شِئْنَا وَ اَللَّهُ يَقُولُ «مٰا تَشٰاؤُنَ إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اَللّٰهُ» ثُمَّ رَجَعَ اَلسِّتْرُ إِلَى حَالِهِ فَلَمْ أَكْشِفْهُ فَنَظَرَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ تَبَسَّمَ وَ قَالَ: يَا كَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ ، مَا جُلُوسُكَ وَ قَدْ أَنْبَأَكَ اَلْمَهْدِيُّ وَ اَلْحُجَّةُ بَعْدِي بِمَا كَانَ فِي نَفْسِكَ وَ جِئْتَ تَسْأَلُنِي عَنْهُ قَالَ فَنَهَضْتُ وَ أَخَذْتُ اَلْجَوَابَ اَلَّذِي أَسْرَرْتُهُ فِي نَفْسِي مِنَ اَلْإِمَامِ اَلْمَهْدِيِّ وَ لَمْ أَلْقَهُ بَعْدَ ذَلِكَ، قَالَ أَبُو نُعَيْمٍ : فَلَقِيتُ كَامِلاً فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذَا اَلْحَدِيثِ فَحَدَّثَنِي بِهِ عَنْ آخِرِهِ بِلاَ زِيَادَةٍ وَ لاَ نُقْصَانٍ .)
[8] سوره مبارکه طه، آیه 14
[9] سوره مبارکه طه، آیات 13 و 14
[10] البدایه و النهایه، جلد 5 ، صفحه 233.
[11] سوره مبارکه نحل، آیه 64 (وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ ۙ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ)
[12] نهج البلاغه، خطبه 40 (من كلام له (علیه السلام) في الخوارج لما سمع قولهم «لا حكمَ إلا لله»: قَالَ (علیه السلام): كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ، وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ. وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ (علیه السلام) لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ، وَ قَالَ: أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُه.)
[13] بحارالأنوار، جلد 43، صفحه 86 (رأى النبي 9 فاطمة وعليها كساء من أجلة الابل وهي تطحن بيديها وترضع ولدها ، فدمعت عينا رسول الله 9 فقال : يابنتاه تعجلي مرارة الدنيا بحلاوة الآخرة ، فقالت : يارسول الله الحمد لله على نعمائه ، والشكر لله على آلائه فأنزل الله « ولسوف يعطيك ربك فترضى »)
[14] خطبه فدکیه