مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی ـ جلسه نوزدهم

7

نویسنده

ادمین سایت

بامداد روز یکشنبه مورخ 12 اردیبهشت ماه 1400 مصادف با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، جلسه هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام با سخنرانی حجت الاسلام حامد کاشانی با موضوع «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد (این جلسه صرفاً به بیان مسائل مربوط به شب نوزدهم ماه مبارک رمضان و شب قدر پرداخته شده است).

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک کنید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت علیهم السلام خاصه حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه صلواتی عنایت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض ادب به پیشگاه مقدس غوث و غیاث، فریادرس بیچارگان ـ حضرت بقیه الله الاعظم ـ روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله رویته و زیارته و شهاده بین یدیه صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

هول قیامت و مواجه با حقیقتِ اعمال

شب قدر برای بیچارگانی مثل من، امشب شروع می‌شود و این نگرانی و اضطرابِ اندک به وجود می‌آید که روزی من در سال آینده چه خواهد بود؟

شهادت برخی در شب قدر امضاء می‌شود و برای برخی امضاء می‌شود که به آستان ملک‌پاسبان حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالیمن له الفداء سر بگذارند، هنیئاً لارباب النَّعیم نَعیمُهُم، خوشا به حالشان و نوش جانشان.

امشب برای جاماندگانِ مثل من شبِ مراقبه، محاسبه و توبه است. بالاخره اگر حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه هر شب در بیابان‌ها مدهوش می‌شدند و هر شب ضجه می‌زد که…

از روزی که ما با واقعیت اعمال خود مواجه می‌شویم، ندای درونی بیچاره گناهکار ترسیده از اعمال خود این است: «لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ»[4] کاش می‌توانستم فرزندانِ خود را در برابر عذاب فدا کنم و خود از عذاب نجات پیدا کنم «وَ صَاحِبَتِهِ» همسرم را «أَخِيه» برادرم را…

باید خیلی عذاب، عذاب باشد که فردی بگوید: «کاش می‌شد فرزندم را آتش می‌زدند»…

یک مسئول هلال احمر در زلزله کرمانشاه می‌گفت: «مادری فرزند خود را زیر آوار به گونه‌ای در آغوش گرفته بود که مادر از دنیا رفته بود و فرزندِ او سالم مانده بود»، معلوم است که شدت آن زلزله و آوار، آوار قیامت نیست که مادری فرزند خود را حفظ کرده است…

«يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»[5] وقتی که قیامت بر پا بشود، مادر فرزند خود را پرتاب می‌کند.

ما چه می‌فهمیم؟ کسی که می‌فهمید شب‌ها از خوف خداوند متعال مدهوش می‌شد.

من که وضعم این است، بدبختی من است که هنوز هم دلم به حالِ خودم نمی‌سوزد، لذا شب قدر اصلاً شبِ سخن گفتن نیست…

قرآن به سر گرفتن فقط متعلق به شب قدر نیست بلکه مانند توسل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و توسل به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است.

دیده‌اید که هر وقت اهل بیت علیهم السلام خیلی بی‌پناه می‌شدند، به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پناه می‌بردند.

پناه بردن به قرآن کریم و اسم بردن از اسامی مبارک اهل بیت علیهم السلام که انبیاء به آن‌ بزرگواران پناه می‌بردند، یک راهی است که حضرت حق عزّ و جلّ  بهانه پیدا کند تا ان شاء الله رحمت او شامل حال ما بشود.

امیدوارم امشب شما به برکت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه روزی‌های مادی و معنوی وافر بگیرید. دعا کنید بیچاره‌هایی مثل من هم از عذاب اعمالمان نجات پیدا کنیم.

«لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ * وَ صَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ * وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ * وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ يُنْجِيهِ»، مردم روز قیامت آرزو می‌کنند که ای کاش همه اهل زمین را عذاب می‌کردی و مرا نجات می‌دادی… هیچ کس آن روز جز از اعمال خود نمی‌ترسد…

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در خطبه‌‌ای فرمودند: در لحظه‌ای که همه‌ی مردم او را نگاه می‌کنند عرق سرد بر پیشانی او نشسته است، خجل و شرمگین هستند و چشم‌ها دو دو می‌زند که چه کسانی دارند مرا نگاه می‌کنند؟ یک عمری خود را در یک ظاهری پنهان کرده بودم… گویی که لجام به دهان زده باشند، نمی‌تواند حرف بزند…

توبه‌ی آدم حسابی‌ها هم با توبه امثال من فرق می‌کند. کلاً توبه سه سر دارد…

مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی رضوان الله تعالی علیه قسم می‌خوردند و می‌فرمودند: «امشب که آمدید، حتماً خداوند شما را بخشیده است»، ایشان از روی منطق علمی هم این عبارت را می‌فرمودند. ایشان شخصی نبود که برای احساسات از این حرف‌ها بزند. علت هم این است که دلِ ما دستِ خود ما نیست.

ولایت، بزرگترین نعمت عالم وجود

«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ»،[6] این که شما نمی‌دانید که از چه زمانی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را دوست دارید، محبت خداوند متعال است…

«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ»، مظهر و حقیقت ایمان و اسم اعظم، حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه است.

خود حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي».[7] اگر بخواهیم مظهری از اسماء و صفات الهی پیدا کنیم، از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه واضح‌تر، دلالت‌کننده‌تر، روشن‌تر به حقیقتِ او چیزی پیدا نمی‌کنیم.

من با این‌همه خطا و اشتباه و کج‌رَوی بدون لیاقت و زحمت، چه کسی اولین مرتبه کاری کرد که هنگامی که اسمِ مبارک او را بشنوم و برخی از صفات او را بر زبان بیاورند به وجد بیایم؟ با اینکه او را اصلاً نمی‌شناسم!

فضائلی که بیان می‌شود، فضائل او نیست. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هیچ وقت نتوانست او را توصیف کند…

اگر کسی وسط جلسه بلند شد و خواست برای حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه صلوات بگیرد و صد صفت هم بیان کرد، بیچاره‌ترین آدم کسی است که خیال کند که فضائل حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه بیان شده است و حق ایشان به جا آورده شده است.

اگر اینطور بود که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از ما اولی بود که بفرمایند که علی جان! اگر من این را بیان کنم، حق تو را به جا آوردم. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علی جان! من نمی‌توانم تو را توصیف کنم. چه لقبی به تو بدهم؟

مظهرِ حضرت حق جل و اعلا و اسم اعظمِ حق، آنقدر بزرگ است که به زبان نمی‌آید، حالا که شد که من از شنیدن نام و اوصاف حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه به وجد می‌آیم… مادران خود را دعا کنید و کسانی که مادرشان از دنیا رفته است، باید شعر آن شاعر را بخوانند:

«لا عذَّبَ اللّهُ اُمِّي إِنَّها شرِبَتْ       حبَّ الوصيَ وغذَّتنيهِ باللبن»[8]

خدا مادرم را رحمت کند که او حبِ وصی را نوشید و با شیر به من نوشاند…

«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ»، این خود علامتِ نجات است وگرنه وقتی نامِ مبارک ایشان را می‌بردند، نمی‌لرزیدیم.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: 
«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلا استعبر»[9] وقتی نام من بیاید مومن می‌لزرد و اشک او جاری می‌شود.

این از کجا آمده است؟ اگر من مالک قلب خود بودم، اینقدر در دوراهی‌های روزگار تلو تلو نمی‌خوردم، به زمین نمی‌افتادم، صورتِ من به خاک نمی‌رسید. هر مرتبه بین گناه و ثواب معطل شدم، هر وقت بین حلال و حرام گیر کردم، هر وقتی که کج و راست شدم، هر وقتی که لُکّه رفتم و… من اگر توان داشتم که دلِ خود را کنترل کنم، اینطور نمی‌شدم. دل، دست ما نیست.

«حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ»، نعمتی به ما داده است که از همه نعمات عالم بزرگتر است.

این روایت را بیش از من و بارها شنیده‌اید، ولی دوست دارم که عرض کنم. امشب اصلاً شبِ حرف زدن نیست. امشب باید من بفهمم که چه کرده‌ام…

مردی از محبان که از فقر و تنگدستی محضر حضرت امام صادق صلوات الله علیه شکایت نمود. حضرت صادق صلوات الله علیه فرمودند: «تو فقیر نیستی. اگر تمام دنیا را به تو بدهند، تو حاضر می‌شوی که ولایت و دوستی ما اهل بیت را از قلب خود خارج بکنی؟» آن محب عرض کرد: خیر.

یونس بن یعقوب محضر حضرت صادق صلوات الله علیه آمد و فکر کرد که حرف خوبی است لذا عرض کرد: «لَوِلائي لَكُم وما عَرَّفَنِي اللّه مِن حَقِّكُم أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الدُّنيا بِحَذافيرِها»[10] آقا! ولایت شما برای من از سراسر دنیا برتر است.

بیچاره‌ی قبلی یک کارتن خواب بود و گرسنگی به او فشار آورده بود، لذا آمده بود تا شکوه کند، حضرت صادق صلوات الله علیه می‌خواستند به این فرد عظمت ولایت را بفهمانند، ولی یونس بن یعقوب رفیق بود، گاهی برای او نامه می‌نوشتند که دل ما برای تو تنگ شده است، بیا تا ما تو را ببینیم، وقتی یونس بن یعقوب از دنیا رفت، حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء برای او کفن فرستادند، تو که نباید اینطور بگویی…

حضرت فرمودند: تو چرا این حرف را می‌زنی؟ تو نامِ مبارک علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را با دنیا مقایسه کردی؟! این حرف در سطح تو نیست!

اگر من همین یک عبارت را در طول عمر خود بفهمم، هیچ وقت از مستی، هوشیار نخواهم شد که امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: «وَلَايَتِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وِلَادَتِي مِنْهُ لِأَنَّ وَلَايَتِي لَهُ فَرْضٌ وَ وِلَادَتِي مِنْهُ فَضْلٌ»[11] این که سایه‌ی ولایت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه روی سر من است از این که پسر او هستم، برای من مهم‌تر است.

خود حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه شاهد است که دلِ ما از این می‌سوزد که دلی که در گرو ولایت او است، هرجایی شده است… رویی که به نور ولایت تو سپید بود، سیاه شد… نفسی که متنعم از روزی ولایت تو بود به حرام آلوده شد… آقا! مصداق بارزِ «نمک نشناس» من هستم…

به دیوان عمل نامه سیاه آمده‌ایم

یک نفر به محضر حضرت صادق صلوات الله علیه رفت، حضرت صادق صلوات الله علیه فرمودند: چرا شما اینقدر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را اذیت می‌کنید؟

عرض کرد: آقا! ما غلط می‌کنیم. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفته‌اند. ما که عاشق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستیم.

فرمود: نمی‌دانید شبانه روز اعمال شما به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرضه می‌شود؟ اعمال شما به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه عرضه می‌شود. برای شما گریه می‌کنند.

امشب، شبِ توبه است. ان شاء الله توبه اولیه را از ما بپذیرند، ولی توبه از گناه یک پشیمانی عمیق لازم دارد، وگرنه روایات زیادی داریم که کسی که توبه می‌کند ولی مقیم بر گناه است و عزم راسخ برای ترک گناه نگرفته است، مُستهزی است. من هر سال با روسیاهی پارسال می‌آیم بلکه بار سنگین‌تر…

فدای امام سجاد صلوات الله علیه بشوم که اگر ایشان نفرموده بودند، نمی‌دانستم چه عرض کنم. حالِ ما را بیان فرموده است، البته حضرات معصومین علیهم السلام واقعاً می‌گفتند… ان شاء الله خدا روزی ما بکند که ما عبادت را بچشیم. چرا حضرات معصومین علیهم السلام آنطور ضجه می‌زدند؟

امام سجاد صلوات الله علیه به حضرت حق جل و علا عرض کردند: «إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ»[12]، خدایا! من توان نداشتم که از معصیت تو فاصله بگیرم، بجز هنگامی که مرا با محبت خویش بیدار ساختی.

آنقدر ماه مبارک رمضان آمد و من با خود عهد کردم ولی تا زمانی که تو با محبت خویش مرا بیدار نکنی، من توان ندارم. شیطانِ نفسم، مرا بیچاره کرده است.

حالا که به اینجا آمده‌ام و می‌خواهم توبه کنم، بهتر است که بفهمم که توبه از گناه هم معنا دارد. یک وقتی من از ترس جهنم توبه می‌کنم، الان قصد منکرِ این موضوع باشم…

من به یک بیچارگی گرفتار هستم که به آدم حسابی‌ها دسترسی ندارم تا به ضجّه‌ی آن‌ها نگاه کنم، متأسفانه همه‌ی جلساتِ عبادی ما عمومی است، و خیر در جلسات عمومی محدود است، جلسات عمومی باید ما را راه بیندازد تا خلوت داشته باشیم و خلوت اولیاء خداوند متعال را ببینیم، وگرنه اگر به همین اکتفا کنیم باخته‌ایم.

چرا آن بزرگواران اینطور ضجه می‌زنند و عرض می‌کنند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ»[13] خدایا! مرا چنان کن که از تو خشیت داشته باشم کأنه تو را می‌بینم… من این ترس را ندارم.

خدایا! به حق حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه و به گریه‌های این شب‌های آخر که دل حضرت خیلی شکسته بود و از دست مردم خسته شده بودند… ما را از نفس، اسباب و علل و از همه چیز در این دنیا ناامید بگردان.

خدایا! توفیق خشیت و خوف از خودت و عبادت در دل شب را روزی ما بفرما.

قصد ندارم بیانات حضرت سجاد صلوات الله علیه را عرض کنم که بزرگتر از دهان من است.

حضرت سیدالساجدین صلوات الله علیه به محضر خدای متعال عرض می‌کنند: خدایا! مرا چه شده است که وقتی به مجالس بطالین می‌روم تا صبح بیدار هستم ولی همینکه رو به قبله می‌نشینم، خوابم می‌برد…

مثل اینکه دلت نمی‌خواهد که اصلاً من با تو حرف بزنم. هم سنخ بندگانِ تو نیستم…

خدایا! ما غرق گناه هستیم ولی دوست داریم که جزو خوبان باشیم… ما در این دنیا حتّی اگر شعاری هم بود سنگِ فرزندانِ علی علیه السلام را به سینه زدیم… دلِ ما در جای دیگری خنک نمی‌شود…

من این را هم ندارم که امشب از خوف جهنم توبه کنم… که این موضوع هم خیلی مهم است، اهل بیت علیهم السلام از خوف ضجّه می‌زدند… امّا به ما یاد دادند که باید برای بالاتر از این توبه کرد…

اگر عصیان خداوند متعال، عذاب جهنم هم نداشت، در دعای منسوب به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه این عبارت وجود دارد: «فَبِئْسَ الْمَطِيَّةُ الَّتِي امْتَطَتْ نَفْسِي مِنْ هَوَاهَا»[14] وای بر من که بر مرکب نفسِ خود سوار شدم، «فَوَاهاً لَهَا لِمَا سَوَّلَتْ لَهَا ظُنُونُها وَ مُنَاهَا» وای بر این نفس که گمان‌ها و آرزوها در برابرش زیبا جلو کرده است. بازیگری کردم، بنحوی بازیگری کردم که دیگران مرا نمی‌شناسند، «وَ تَبّاً لَهَا لِجُرْأَتِهَا عَلَى سَيِّدِهَا وَ مَوْلَاهَا» دستِ من برای گستاخی‌ای که کردم بریده باد… اگر عصیان خداوند متعال گناه هم نبود، اهل بیت علیهم السلام نمی‌توانستند این گستاخی را تحمل کنند.

همه کاره‌ی عالم، خداوند متعالِ غنی است

ان شاء الله خداوند به ما روزی کند که چشم ما به حقیقت باز بشود و با بصیرت روشن بشود. اگر چشم من روشن بشود، اولین قدم است که چشمِ خود را از اسباب و علل ببندم. دوبین، احول و چپ چشم شده‌ام…

اگر وقتی که مادری با قاشق به فرزند خود غذا می‌دهد، به قاشق نگاه کنید، می‌گویید: «قاشق غذا می‌دهد»! در حالی که قاشق نیست که عذا می‌دهد. قاشق وسیله است و آنجا مادر غذا می‌دهد. این موضوع هم مهم است که مادر غذا می‌دهد یا دشمن، این دو با هم تفاوت دارند.

اگر چشم آدم کمی بیشتر باز بشود می‌فهمد که مادری که به طفل غذا می‌دهد هم کاره‌ای نیست و رازق فرد دیگری است…

اگر او ارحم الراحمین نبود، عزیزان خود اینقدر را در دنیا به زحمت نمی‌انداخت. همین که یک عشق الهی بین حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهما شکل گرفت و برای هدایت امت از هم جدا شدند، اگر کسی خوب دقت کند و چشمِ او کمتر دوبینی پیدا کند، می‌بیند که خداوند متعال برای ما کم نگذاشته است. وقتی دو ساعت بیشتر نخوری می‌کشیم، خیلی به خودم می‌بالم که کأنه کاری کردم!

ان شاء الله خدا روزی ما کند که باور کنیم که خداوند متعال غنی است، خداوند متعال هیچ نیازی به حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهما نداشت، دیگر چه به ما برسد!

خداوند به عبادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که پاهای مبارکِ ایشان از عبادت ورم می‌کرد، هیچ نیازی نداشت چه برسد به این روزه دست و پا شکسته‌ی ما. نعوذ بالله! اگر نیاز هم بود، با عبادت حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء برطرف می‌شد. «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ».[15] «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ».[16]

ما گاهی کمی عبادتکِ ناقصی می‌کنیم، تازه هوا برمان می‌دارد!

ان شاء الله خدا روزی کند که همه ما بفهمیم که صحنه‌گردان یک موجود بیشتر نیست و هیچ چیزی جز او نیست. هیچ! او برای اینکه ما درک کنیم، مظاهر خود را در این دنیا آورده است که ما به آن‌ها پناه ببریم. این هم از آقایی، کَرَم و مهربانی او است.

ما ابداً و هیچ حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهما را هم نمی‌شناسیم، امّا به نسبت شناختِ حضرت حق جل و علا، اندکی بیشتر می‌فهمیم. خدای متعال این بزرگواران را در مسیر ما قرار داد تا ما را نجات بدهد.

بعضی وقت‌ها بنده نگاه می‌کنم و می‌بینم بندگانِ خوب خدا و اولیاء خداوند متعال عبادت می‌کنند، یاد آن روایت امام سجاد علیه السلام که الان خواندم می‌افتم و می‌گویم: «چه زمانی نوبت من می‌شود که سحر از شوق عبادت تو از خواب بیدار بشوم، داخل آدم حسابی‌‌ها بشویم، بدون آنکه مرتکب گناهی شده باشیم از خشیتِ تو ضجّه بزنیم؟»…

گنج‌هایی از معنویت در این عالم وجود دارد که آدم‌هایی مثل من، یک عمر است که ول معطل هستند و با خبر نیستند. سر من از صبح تا شب و شب تا صبح به چیزهای دیگر گرم است… فرصت می‌گذرد…

حضرت حجّت ارواحنا فداه پناهِ همه‌ عالم هستند

ان شاء الله امشب برای ضربت خوردن و غُربت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه گریه می‌کنیم، فارغ از اینکه همین امشب مهدیِ فاطمه در اوج غربت است و دلِ ایشان برای پرونده اعمال امثال من خون است.

نمی‌دانم امام زمان ارواحنا فداه کجا هستند ولی دعاگوی ما هستند…

وقتی امام صادق علیه السلام 1200 سال پیش فرمود: «تا صبح برای شیعیان‌مان در عصر غیبت گریه کردیم»، امامی که امروز متکفّل، عصمت و امان، پناهگاه و غوثِ ما است…

هر فردِ مظلومی در این عالم، مسلمان و نامسلمان فریاد بزند و پناه بخواهد، بفهمد یا نفهمد در پناه حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء است. ما برای شهداء ائمه اطهار علیهم السلام گریه می‌کنیم ولی از همه غریب‌تر حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء است. امشب هم کار ما به دستِ ایشان است…

بهانه‌ای بدست ایشان نداده‌ام، چیزی نفرستاده‌ام و خدمتی نکرده‌ام. شهدای مدافع حرم در شهر ما کم نبودند، این شهدا مثل این شب‌ها حاجت می‌گرفتند… من درگیرِ گناهانِ خود هستم…

و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هیچ وقت شناخته نشدند…

همانطور که در مصر «خارجة بن حُذافة» به جایِ عمرو بن عاص لعنه الله علیه به قتل رسید و معاویه لعنه الله علیه هم ضربه کاری نخورد، برای خداوند متعال کاری نداشت که آن شب حُجر حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را در مسیر گم نکند.

این شب‌های آخر یارانِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه از دستِ خوارج، نگرانِ جان مولا بودند و ما این درد را کجا ببریم که امیر توحید و اسم اعظم خداوند متعال را به جرم کفر کشتند… آن‌ها از دور از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه مراقبت می‌کردند ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مثل امشبی از کوچه‌ی دیگری گذر کردند، لذا حُجر مولا را گُم کرد. علت هم دعای خود حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه بود، از امت خسته شده بودند… به محضر خدای متعال اینطور عرض کردند: خدایا! من را از این‌ها بگیر… با یک دلِ شکسته و دخترِ ایشان می‌فرماید که با یک شکم گرسنه… دختر حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه می‌گوید: پدرم در شب نوزدهم ماه رمضان، افطار میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن قرص نان جو و کاسه‌ای شیر و نمک بود گذاشتم. فرمودند: کاسه شیر را بردار. همان قرص نان الک نشده جو و اندکی نمک را هم سیر میل نکردند…

چرا مواجهه من با مرگ اینطور نیست؟ هر کسی از مومنین به احتضار بیفتد، به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه پناهنده می‌شود و اوست نجات می‌دهد…

بنده بارها این روایت را خواندم که لحظه احتضار، حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه به احترام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کنار پای محتضر می‌آیند (محتضر شرمنده است که آقا پایینِ پا آمده‌اند) و می‌فرماید: «أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ أَمَا لَأَنْفَعَنَّك»[17] آن علی که یک عمر سنگِ محبت او را به سینه زدی، من هستم… حالا نوبت ما است. یک روزی به شما طعنه می‌زدند…

خدایا! تو می‌دانی که ما عملی نداریم ولی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را واقعاً دوست داریم. محبتِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه بازی نیست. ایشان هم به همین اکتفا می‌کند و نمی‌فرماید که تو چه کردی و چه کردی. امیدوارم ان شاء الله کم شرمنده‌ی حضرت باشیم… می‌فرماید: «أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ أَمَا لَأَنْفَعَنَّك»، همان علی هستم که تو او را دوست داشتی. ان شاء الله خداوند متعال ما را مرگ باور کند.

چنین شخصیتی در لحظه احتضار خود چطوری است؟

دختر ایشان نقل می‌کند که در آن شب گاه و بی‌گاه از اتاق خویش بیرون می‌رفتند. امام به حیاط آمد و فرمود: به این پرندگان برسید که غذایشان دیر نشود. بعد با نگاه به آسمان فرمودند: این همان شبی است که محبوبم به من وعده داده است، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».[18]

با دل شکسته به سمت مسجد رفتند…

دو امامِ ما در بین ائمه اطهار علیهم السلام بیش از بقیه غم داشتند، یک امام حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه هستند که روایات تصریح کردند که از هدایت نشدنِ مردم خسته بودند… هر تلاش می‌کنند، مردم کار خود را می‌کنند…

یک روزی فرصت برای ما هم تمام می‌شود…

اگر آن شب گوشِ جانی بود، از سنگ‌ریزه‌های خیابان‌های کوفه ضجّه می‌شنید. عالم می‌فهمید که سایه چه حقیقتی از سر دنیا کوتاه می‌شود.

نزدیک محراب شد، بعضی‌ها حالِ نماز حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه و لباس ایشان را توصیف کرده‌اند، طاقت ندارم بیان کنم، اگر کسی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را نمی‌شناخت، گمان می‌کرد گدای رهگذر است ولی سلطان زمین بودند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به محراب عبادت ایستادند، نقل‌ها مختلف است، یکی از نقل‌ها این است: وقتی که به حالت نشسته درآمدند یا بین دو سجده یا برای تشهد، ضربه از فاصله خیلی نزدیک به فرق مبارک حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه اصابت کرد. چندی نگذشته بود از زمانی که یک تنه در وسط میدان پانصد پهلوان را زمین انداخته بود…

ضربه از فاصله نزدیک به قدری سنگین بود که راوی در نقلی می‌گوید: حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه تلاش کردند که نماز را ادامه بدهند، هر چه تلاش کردند نشد و با صورت به زمین افتادند…

بزرگی این روضه را اینطور می‌خواند: حالِ ایشان به قدری وخیم شد که نتوانست نماز را تمام کند…

من اگر اینجا بخواهم توضیح بدهم، حال خودم خراب می‌شود….

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نتوانستند نماز را تمام کنند…

بمیرم برای غریب عالم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که اول یک نماز با مردم خواندند… دل کنده بود… چه نمازی برای مردم خواندند… حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را برداشتند تا به خانه دختر ایشان ببرند…

وقتی که به نزدیکی خانه‌ی دختر خود رسیدند فرمودند: بگذارید چند قدم خودم راه بروم…

قربان غیرت شما یا امیرالمومنین…

شما نسبت به دخترِ خود خیلی حساس بودید….

من فقط یک صحنه‌ای که دختر شما دیده است را عرض می‌کنم…

مولای ما در کربلا 57 ساله بودند، تشنه بودند، داغ دیده بودند، دائم روی اسب حرکت کرده بودند، بدن خسته، جگر سوخته و لب تشنه بود… سربازها زمین افتادند، برای تک‌تک این‌ها گریه کرده بود و به خیمه دارالحرب برده‌اند…

به تازگی از علقمه برگشته است و دیگر امکان برگرداندنِ حضرت قمر منیز بنی هاشم صلوات الله علیه نبود…

تنها به میدان رفتند… دائماً حرکت می‌کردند که تیر اصابت نکند ولی سنّی از ایشان گذشته بود… جگر تفتیده بود…

«فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»[19] یک لحظه مکث کردند تا نفسی تازه کنند اگر حالِ من خوب بود این را توضیح می‌دادم، حالِ خودم خراب می‌شد… یک وقتی باید این موضوع را تشریح کرد… وقتی سنگ می‌زدند، مرکب از جا بلند نمی‌شد…

در جنگ احد سنگی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زدند و ایشان ساعت‌ها نمی‌توانستند از جا بلند شوند

«فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»، آقا خواستند یک لحظه نفس تازه کنند «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ»، سنگی به پیشانی مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اصابت کرد…

بدن توان خود را از دست داد و حضرت دیگر نمی‌توانستند روی اسب بمانند… مقاومت کردند… یک حرف جانگذاری فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ» یعنی این سنگ را به کافر نزدید، من مسلمان هستم…

لحظاتی نگذشته بود که تیر به سینه مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اصابت کرد و حضرت دیگر نتوانستند روی اسب بمانند. پا را از رکاب خارج کردند، «فَسَقَطَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرَسِهِ إلَى الأَرضِ عَلى خَدِّهِ الأَیمَنِ»[20]، حضرت از آن بالا با صورت به زمین افتادند…

اینجا شبیه حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه هستند: چند مرتبه خواستند بلند بشوند، باز برگشتند…

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را دوره کردند… «ابجر بن کعب لعنه الله علیه» به فاصله‌ی کمتر از یک متر به امام حسین علیه السلام نزدیک شد…

یا امیرالمومنین! صحنه‌ای که نخواستید دختر شما در کوفه ببیند، اینجا دید. دست‌ها را بر سر مبارک خود گذاشتند…


[1] . سوره مبارکه غافر، آیه شریفه 44.

[2] . سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3] . الصحيفة السجادية، صفحه 98.

[4] . سوره مبارکه معراج، آیات 11 تا  15. (يُبَصَّرُونَهُمْ ۚ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِيهِ * وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ * وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ يُنْجِيهِ)

[5] . سوره مبارکه حج، آیه 2.

[6] . سوره مبارکه حجرات، آیه 7.

[7] . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، جلد ‏3، صفحه 98.

[8] . أعيان الشيعة، جلد 2، صفحه 515.

[9] . كامل الزيارات، النص، صفحه 108.

[10] . سفينة البحار، جلد ‏8، صفحه 603. «قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : لَوِلائي لَكُم وما عَرَّفَنِي اللّه ُ مِن حَقِّكُم أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الدُّنيا بِحَذافيرِها . ـ قالَ يونُسُ : ـ فَتَبَيَّنتُ الغَضَبَ فيهِ ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : يا يونُسُ ، قِستَنا بِغَيرِ قِياسٍ ، مَا الدُّنيا وما فيها هَل هِيَ إلاّ سَدُّ فَورَةٍ ، أو سَترُ عَورَةٍ ؟ وأنتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الحَياةُ الدّائِمَةُ»

[11] . الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهما السلام (لابن شاذان القمي)، صفحه 103.

[12] . إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج‏2، ص 686. «إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ وَ كَمَا أَرَدْتُ أَنْ أَكُونَ كُنْتَ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخَالِي فِي كَرَمِكَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْك‏»

[13] . الكافي (ط – الإسلامية)، جلد ‏2، صفحه 577 و 578. (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلِ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ وَ لَا تُشْقِنِي بِنَشْطِي لِمَعَاصِيكَ وَ خِرْ لِي فِي قَضَائِكَ وَ بَارِكْ لِي فِي‏ قَدَرِكَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ وَ لَا تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ اجْعَلْ غِنَايَ فِي نَفْسِي وَ مَتِّعْنِي بِسَمْعِي وَ بَصَرِي وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَيْنِ مِنِّي وَ انْصُرْنِي عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي وَ أَرِنِي فِيهِ قُدْرَتَكَ يَا رَبِّ وَ أَقِرَّ بِذَلِكَ عَيْنِي‏)

[14] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، جلد‏84، صفحه 340. (فَبِئْسَ الْمَطِيَّةُ الَّتِي امْتَطَتْ نَفْسِي مِنْ هَوَاهَا فَوَاهاً لَهَا لِمَا سَوَّلَتْ لَهَا ظُنُونُها وَ مُنَاهَا وَ تَبّاً لَهَا لِجُرْأَتِهَا عَلَى سَيِّدِهَا وَ مَوْلَاهَا)

[15] . سوره مبارک آل عمران، آیه 97.

[16] . سوره مبارکه فاطر، آیه 15.

[17] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏3، ص 128 و 129. (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  يَا عُقْبَةُ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا هَذَا الْأَمْرَ الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ أَنْ يَرَى مَا تَقَرُّ بِهِ عَيْنُهُ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ إِلَى هَذِهِ ثُمَّ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى الْوَرِيدِ ثُمَّ اتَّكَأَ وَ كَانَ مَعِيَ الْمُعَلَّى فَغَمَزَنِي أَنْ أَسْأَلَهُ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَذِهِ أَيَّ شَيْ‏ءٍ يَرَى فَقُلْتُ لَهُ بِضْعَ عَشْرَةَ مَرَّةً أَيَّ شَيْ‏ءٍ فَقَالَ فِي كُلِّهَا يَرَى وَ لَا يَزِيدُ عَلَيْهَا ثُمَّ جَلَسَ فِي آخِرِهَا فَقَالَ يَا عُقْبَةُ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ فَقَالَ أَبَيْتَ إِلَّا أَنْ تَعْلَمَ فَقُلْتُ نَعَمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا دِينِي مَعَ دِينِكَ فَإِذَا ذَهَبَ دِينِي كَانَ ذَلِكَ كَيْفَ لِي بِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كُلَّ سَاعَةٍ «2» وَ بَكَيْتُ فَرَقَّ لِي فَقَالَ يَرَاهُمَا وَ اللَّهِ فَقُلْتُ بِأَبِي وَ أُمِّي مَنْ هُمَا قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ  وَ عَلِيٌّ  يَا عُقْبَةُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ أَبَداً حَتَّى تَرَاهُمَا قُلْتُ فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِمَا الْمُؤْمِنُ أَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا فَقَالَ لَا يَمْضِي أَمَامَهُ إِذَا نَظَرَ إِلَيْهِمَا مَضَى أَمَامَهُ فَقُلْتُ لَهُ يَقُولَانِ شَيْئاً قَالَ نَعَمْ يَدْخُلَانِ جَمِيعاً عَلَى الْمُؤْمِنِ فَيَجْلِسُ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَ رَأْسِهِ وَ عَلِيٌّ ع عِنْدَ رِجْلَيْهِ فَيُكِبُّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ  فَيَقُولُ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ إِنِّي خَيْرٌ لَكَ مِمَّا تَرَكْتَ مِنَ الدُّنْيَا ثُمَّ يَنْهَضُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَيَقُومُ عَلِيٌّ حَتَّى يُكِبَّ عَلَيْهِ فَيَقُولُ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَبْشِرْ أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ أَمَا لَأَنْفَعَنَّكَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ أَيْنَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ هَذَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ قَالَ فِي يُونُسَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَاهُنَا- الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ. لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم‏)

[18] . سوره مبارکه بقره، آیه 156.

[19] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد ۱،  صفحه 172. (فوقف یستریح ساعه وقد ضعف عن القتال ، فبینما هو واقف اذ أتاه حجر ، فوقع على جبهته ، فأخذ الثوب لیمسح الدم عن جبهته ، فأتاه سهم مسموم له ثلاث شعب ، فوقع على قلبه ، فقال: بسم الله وبالله وعلى مله رسول الله)

[20] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد ۱، صفحه 174.