دغدغه های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در «سیاست تقوا و عدالت»

6

نویسنده

ادمین سایت

به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1442 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ 06 اردیبهشت ماه 1400 مصادف با سحر سیزدهمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «دغدغه های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در «سیاست تقوا و عدالت»» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

به محضر شما و بینندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم، از طرف همه سلامی به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض می‌کنیم: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین». ان شاء الله خدای متعال امشب همه‌ی ما و بینندگان را جزو زائران حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و کسانی که حضرت امضاء می‌کنند تا در رکاب فرزند ایشان زیارت و خدمت و شهادت نصیب ما بشود قرار دهد.

مقدّمه

بسم الله الرحمن الرحیم

احیای سنّت و سیره‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در زمینه‌ی حقوق مردم، حقوق ضعفاء، حقوق اقلیّت‌های قومی و دینی دغدغه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود.

عرب و غیرعرب نزدِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یکسان است

چون متأسفانه این‌ها بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم طورِ دیگری معرّفی شده بود، و حضرت را توبیخ می‌کردند که چرا شما اینقدر با این‌ها می‌نشینید. قبل از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دستورات عجیب صادر شده بود، مثلاً غیرعرب‌ها حقِ سکونت در حجاز و مدینه ندارند، حقِ دخترگرفتن از عرب‌های غیرحجازی ندارند، و این موضوع برای اقلّیت‌های مسلمانِ قومی خیلی توهین محسوب می‌شد، مثلاً برای اقلیّت‌هایی مانند ایرانیان مسلمان، این‌ها با آمال و آرزویی مسلمان می‌شدند، ولی این‌ها را حساب نمی‌کردند و متأسفانه این کار را هم به نام اسلام انجام می‌دادند.[1] حقوقِ بیت المال، یارانه‌ای که حکومت تقسیم می‌کرد… چون آن زمان خدمات دولتی به شکل امروز نبود و درآمدها را به خودِ مردم برمی‌گرداندند، به غیرعرب‌ها چیزی نمی‌دادند، اگر هم می‌خواستند چیزی بدهند مقدارِ خیلی کمی بود. بدتر از آن این بود که این جماعت را داخلِ آدم حساب نمی‌کردند و طبقه‌بندی و نژادپرستی عجیبی را بصورت دینی جلوه داده بودند، اصلاً اگر می‌خواستند دختر به یک غیرعرب بدهند، ولو اینکه او مسلمان باشد، بعضی از حاکمان توبیخ می‌کردند.

ولی وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رسیدند و این جماعت رفتارِ حضرت را می‌دیدند دائماً دورِ حضرت بودند،[2] و اصلاً خیلی از عرب‌های پُرمدّعا… نه اینطور باشد که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به اعراب بی‌اعتنایی کنند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به کسی بی‌اعتنایی نمی‌کردند و کسی را هم بیهوده تحویل نمی‌گرفتند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شایسته‌سالار بودند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با همه یکسان برخورد می‌کردند، مگر اینکه کسی ویژگی خاص یا تقوای خاص یا خدمت خاصّی داشت، درواقع یعنی کسی بی‌جهت ترجیح نداشت، این موضوع هم باعث شده بود که اطراف حضرت از اعراب خالی بشود، چون آن‌ها ننگشان می‌آمد کنارِ این غیرعرب‌ها و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بنشینند.

یک مرتبه اشعث آمد و دید ایرانیان دورِ حضرت را پُر کرده‌اند، گفت: چرا مدام این‌ها دورِ تو را گرفته‌اند؟ یعنی برای او اینطور بود که انگار اراذل و اوباش دور حضرت هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک نگاهی به اشعث کردند و فرمودند: (با تعبیرِ عامیانه‌ی من) چه کسی من را از این شکم‌گنده‌های قبیله‌گرا راحت می‌کند؟ این‌ها می‌خواهند به من دستور بدهند ارازل «فيأمرني أن أطردهم»[3] و مرا هم مانند خودشان ظالم کنند. یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این کار را ظلم می‌دیدند.

هیچ کسی به اندازه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به گردن اسلام حق ندارد، یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اسلامِ غبارپاشیده و خاک‌پاشیده را دوباره احیاء کردند.

عدّه‌ای آمدند و گفتند: «نَشكو إلَيكَ هؤُلاءِ العَرَبَ؛ إنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله كانَ يُعطينا مَعَهُمُ العَطايا بِالسَّوِيَّةِ»[4] بعضی از قدیمی‌ها مانند سلمان که اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند برای ما گفته‌اند که وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند چیزی را تقسیم کنند عرب و عجم نداشت، «وزَوَّجَ سَلمانَ وبِلالاً» سلمان و بلال با عرب‌ها ازدواج کردند، اما اگر الآن ما برای خواستگاری برویم با فحش و کتک مواجه می‌شویم. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من می‌روم و با این‌ها صحبت می‌کنم. حضرت رفتند و با این‌ها صحبت کردند و آن‌ها فریاد می‌زدند که ما این ننگ را نمی‌پذیریم!

یعنی سیره‌ای جای سیره‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمده بود، حکومت هم حمایت کرده بود، حال دیگر سخت بود که بخواهی این سبک زندگی را تغییر بدهی.

برای اینکه بگویم کارِ حکومت چقدر اثر دارد برای شما مثالی می‌زنم، زمانی که در کشور ما ماجرای «دو فرزند کافی است» رواج داشت، ما چهار فرزند بودیم و در مدرسه خجالت می‌کشیدیم که بگوییم چهار نفر هستیم، یعنی حکومت می‌تواند سبک زندگی را بهم بزند.

وقی آن روز آمدند و قبیله‌گرایی را باب کردند و بین مردم فاصله انداختند، حال که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمده‌اند و می‌خواهند مردم از این سنّت غلط برگردند، مردم فریاد می‌زدند که ما این ننگ را نمی‌پذیریم!

ضمن اینکه این تفکّر ریشه در زمان جاهلیّت و شهوات دارد، هر انسانی اگر خدا را فراموش کند طغیان می‌کند و دوست دارد بگوید من از همه برتر هستم، ژنِ من، نژادِ من، قوم من، تیم من، حزب من، قبیله‌ی من… و متأسفانه برای اینکه بتوانند کار را پیش ببرند به آتش قبیله‌گرایی دمیده بودند که بتوانند خودشان را نگه دارند، این سبک رایج شده بود و در نتیجه آن جماعت بر سرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فریاد می‌زدند که بخدا ما قبول نمی‌کنیم!

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در تقسیم عطایا به این‌ها مانند بقیّه پرداخت می‌کردند،[5] که امشب عرض خواهیم کرد که چقدر با حضرت مخالفت کردند و جنگ‌ها برای همین مسئله بود.

ولی در مورد اینکه حرمتِ غیراعراب حفظ نمی‌شد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به این غیراعراب فرمودند: «فَاتَّجِروا بارَكَ اللّه ُ لَكُم» بروید و در بازار کاسبی کنید و ان شاء الله آن‌ها به شما نیازمند می‌شوند و خدای متعال به مالِ شما برکت بدهد.

کفّ‌نفسِ عجیبِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

اینطور نبود که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هوای صاحبان قدرت را داشته باشند، حضرت خودشان را در آنجاهایی خرج می‌کردند که برای ایشان آورده و دنبال‌کننده و طرفدار و خبررسانه‌ای نبود.

حضرت به بازار رفتند و خودشان را معرّفی نکردند. این موضوع خیلی کفّ‌نفس می‌خواهد که کسی سلطانِ جهان باشد و به بازار برود و آنقدر کفّ‌نفس داشته باشد که نگوید من چه کسی هستم. حضرت در حال رد شدن از بازار بودند که دیدند یک کنیزی در حالِ گریه کردن است، حضرت جلو رفتند و علّت را جویا شدند، او گفت: من کارگر یک خانه هستم و یک درهم خرما خریده‌ام و صاحبخانه نپذیرفته است و این کاسب هم پس نمی‌گیرد، حضرت رفتند و به آن خرمافروش فرمودند: این خرما که سالم است، تو هم این خرما را پس بگیر، این کنیز که کاره‌ای نیست. همینکه این خرمافروش خواست تندی و ترش‌رویی کند، برخی از مردمی که رد می‌شدند حضرت را شناختند و گفتند: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین»، ناگهان این خرمافروش بهت‌زده شد و عرض کرد: چرا شما خودتان را معرّفی نکردید؟[6]

بعضی اوقات برای ما پیش می‌آید که عزیزی مثلاً بیست سال قبل نماینده‌ی مجلس بوده است، یا چند سال قبل وزیر بوده است، مثلاً می‌خواهند من را به مجلس هیئتی دعوت کنند، در پیامک خودشان می‌نویسند «وزیر اسبق فلانی هستم»، اگر می‌خواهی مرا برای هیئت منزلتان دعوت کنید من چکار دارم که شما وزیر هستید یا نیستید؟ شما انسان هستید و محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستید ان شاء الله.

ببینید چقدر کفّ‌نفس می‌خواهد که امیرالمؤمنین باشی و خودت را معرّفی نکنی!

آن خرمافروش عرض کرد: آقا! لطفاً از من بگذرید. حضرت فرمودند: اگر حقوقِ این بیچاره‌ها را بدهی من می‌گذرم.

من خاک پای مردم هستم، ولی اگر خواستید به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه توسّل کنید یکی از آنجاها اینجاست.

اگر کسی می‌خواست برای دیدن حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به دارالحکومه بیاید در باز بود، آنجا یک صندوقچه هم گذاشته بودند که اگر کسی حرفی داشت می‌توانست نامه‌ی خود را به داخل آن صندوقچه بیندازد که دیگر کسی از محتوای حرفِ او باخبر نشود و کرامت انسانی آن‌ها رعایت شود.

شدّتِ قبیح بودنِ ظلم به همسر نزدِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

«سعید بن قیس حمدانی» از یاران برجسته‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، می‌گوید یک روزی در ظهر تابستان دیدم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بیرون دارالحکومه ایستده‌اند، در هوایی که حتّی نفس کشیدن سخت بود، تعجّب کردم و علّت را جویا شدم و عرض کردم: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ؟»[7]، چرا شما الآن و این وقت اینجا هستید؟ حضرت فرمودند: «مَا خَرَجْتُ إِلَّا لِأُعِينَ مَظْلُوماً أَوْ أُغِيثَ مَلْهُوفا»، نیامده‌ام مگر اینکه به یک مظلوم یا یک بی‌پناه کمک کنم.

کسی که در تابستان… آن زمان که دستگاه خنک‌کننده هم وجود ندارد، در میانِ ظهر، در آن شدّت گرما که تحمّل آن خیلی سخت است می‌آید، لابُد خیلی گرفتار است که به خیابان آمده است، لابُد بیچاره است، من هم بعد از غروب نمی‌آیم که هوا خنک است، آن شخص بعد از غروب می‌تواند تا دارالحکومه هم بیاید، ولی لابُد کسی که در میان ظهر در گرما آمده است خیلی گرفتار است، آمده‌ام تا ببینم آیا کسی نیست که با من کاری داشته باشد؟

انتهای هنرِ ما این است که یک معاونت روابط مردمی داشته باشیم و یک جلسه با مردم بنشینیم، این‌ها خیلی خوب است، ان شاء الله خدای متعال کمک کند که این‌ها را هم بیشتر کنند، اما این را ببینید که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند: من به دنبال مظلوم می‌گردم، این مسائل قبله‌ی ما برای حکومتداری است که ما باید به این سمت حرکت کنیم، باید ما بگردیم که ببینیم نکند گرفتاری باشد و دست او به ما نرسد.

می‌گوید در همین زمان بود که دیدم یک زنی که می‌لرزد و می‌ترسد دوان دوان می‌آید و وحشت‌زده بود، ایستاد و حضرت را شناخت و گفت: یا امیرالمؤمنین!…

ظلم هم فقط ظلمِ فلان طاغوت و فلان صاحب‌قدرت نیست، ان شاء الله خدای متعال با ما رحم کند، زن و شوهرهایی که با هم خوب نیستند بیاید و در این ماه مبارک رمضان به عشق حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با حضرت معامله کنند و ان شاء الله دست یکدیگر را ببوسند و یکدیگر را حلال کنند.

آن زن گفت: یا امیرالمؤمنین! «إِنَّ زَوْجِي ظَلَمَنِي وَ أَخَافَنِي وَ تَعَدَّى عَلَيَّ»[8]، شوهرم به من ظلم کرده است و من را اذیت می‌کند «وَ حَلَفَ لِيَضْرِبَنِي» و قسم خورده است که من را می‌زند، و او بسیار خشن است و اگر من را بزند حتماً آسیب می‌بینم، من هم فرار کردم، لطفاً شما بیایید تا برویم و وساطت کنید.

آنقدر هوا گرم بود که حضرت فرمودند: آیا می‌خواهی به جایی مانند دارالحکومه برویم تا هوا خنک بشود و بعد برویم.

عزیزان جنوب کشور ما این موضوع آفتاب پنجاه درجه را بخوبی درک می‌کنند.

آن زن گفت: آقا! اگر من دیر بروم غضبِ او شدیدتر می‌شود. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سرِ مبارک خویش را پایین انداختند و از این موضوع که یک نفر به دیگری ظلم می‌کند غصّه خوردند، فرمودند: برویم. به خانه رسیدند، جوانی از خانه بیرون آمد و حضرت به او فرمودند: «اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّكَ قَدْ أَخَفْتَهَا وَ أَخْرَجْتَهَا» تقوا پیشه کن، تو او را ترسانده‌ای…

من راجع به این «ترساندن» نکاتی دارم که اگر وقت بشود ان شاء الله عرض خواهم کرد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی از ترساندن بدشان می‌آمد، حتّی آنجایی که حق داشتند.

حضرت به او فرمودند: «اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّكَ قَدْ أَخَفْتَهَا وَ أَخْرَجْتَهَا» تقوا پیشه کن، تو او را ترسانده‌ای، چرا او را از خانه بیرون کرده‌ای… آن جوان گفت: به تو چه؟ (از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عذرخواهی می‌کنم) «وَ اللَّهِ لَأُحْرِقَنَّهَا لِكَلَامِكَ» حال که اینطور گفتی او را آتش می‌زنم، به تو چه ربطی دارد؟ حضرت فرمودند: من در حال امر به معروف و نهی از منکر هستم.

جالب اینجاست که نه او حضرت را می‌شناخته است و نه حضرت خودشان را معرّفی کرده‌اند، پس معلوم است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اگر یک شهروند هم بودند و حاکم هم نبودند این کار را انجام می‌دادند، حضرت نفرمودند من امیرالمؤمنین هستم و تو را مجازات می‌کنم، بلکه فرمودند: من در حال امر به معروف و نهی از منکر هستم و تو با من اینطور برخورد می‌کنی؟

مردم جمع شدند، برخی حضرت را شناختند و سلام کردند، این جوان شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود و به پای حضرت افتاد و گفت: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي» آقا! از این لغزشِ من بگذر، «فَوَ اللَّهِ لَأَكُونَنَّ لَهَا أَرْضاً تَطَؤُنِي» به عشق شما من یک خاک می‌شوم که پا روی سر من بگذارد، من را ببخش. «فَأَغْمَدَ عَلِيٌّ سَيْفَهُ» حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شمشیر کشیده بودند!

ما فکر می‌کنیم ظلم به همسر خیلی کوچک است.

در ادامه می‌گوید که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شمشیر را در غلاف کردند. یعنی این موضوع اینقدر برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مهم است، حضرت به دنبالِ احقاقِ حق هستند، اصلاً برای احقاقِ حق حاکم شده‌اند.

بعد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به این خانم روی کردند و فرمودند: «ادْخُلِي مَنْزِلَكِ وَ لَا تُلْجِئِي زَوْجَكِ» به داخل خانه برو و تو هم شوهر خودت را اذیت نکن و با هم بسازید.

بیزاریِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از ترساندن

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی از ترساندن بدشان می‌آمد، وای بحالِ مسئولی که مردم از او بترسند، وای بحالِ رئیسی که کارگرها از او بترسند، وای بحال شوهری که زنِ او از او بترسد، وای بحالِ پدری که فرزندِ او از دستِ او بترسد، و وای وای بحالِ فرزندی که پدر و مادر از او بترسند، ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی ما رحم کند.

فرزندِ چند امامِ ما، امام سجّاد صلوات الله علیه، امام باقر صلوات الله علیه، امام صادق صلوات الله علیه و امام کاظم صلوات الله علیه توسط کارگر در خانه از دنیا رفتند، طفل یا به داخل چاه افتاده است یا از پشت‌بام افتاده است یا به داخل تنور افتاده است.

در مورد امام سجّاد صلوات الله علیه عرض می‌کنم، طفلِ غرق به خون را در آغوش امام قرار دادند، حضرت این بچه‌ی غرق به خون که از دنیا رفته بود را دیدند، همینکه سر مبارکشان را بلند کردند دیدند دستِ آن کارگر را بسته‌اند، حضرت فرموده بودند که به هیچ وجه اطفال را به پشت بام نبرید، آن زمان پشت بام‌ها مانند الآن حفاظ نداشت، حضرت دیدند: این کارگر در حالِ لرزیدن است، فرمودند: دستِ او را باز کنید، من دوست ندارم کسی از من بترسد، چون از من ترسیده‌ای تو را می‌بخشم و در راه خدا آزاد می‌کنم و مبلغی هم می‌دهم که به گدایی دچار نشوی.[9]

آن کارگر سهل‌انگاری کرده است و قاتل شده است و شاید حتّی عمدی بوده است، اما حضرت فرمودند: او از ما ترسیده است.

ما این موضوع را راحت می‌پنداریم که همسر از همسر بترسد یا…

حیرتِ «بولس سلامه» مسیحی از شخصیتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

هر انسانی این‌ها را ببینید مانند «بولس سلامه» مسیحی واله می‌شود، او می‌گوید:

أزهد الناس منذ ما عرف   التأريخ زهداً فخلد الزهّادا[10]

تاریخ زاهدتر از تو را به خود ندیده است، ای آبروی زهّاد.

يغمر الناس عدله بالعطايا            لا يرى اعبدا و لا اسيادا

وقتی ایشان عطاء می‌کردند برای ایشان بنده و آقا و سپید و سیاه فرقی نداشت. چه چیزی ایشان را اذیت می‌کرد؟

هاله ان يرى دموع اليتامى           و المساكين يمزق الأكبادا

وقتی حضرت حالِ فقرا و ایتام را می‌دیدند که جگر را پاره می‌کند برای ایشان خیلی نگران‌کننده و آزاردهنده بود.

و يرى المسرفين تنهب بيت المال             في جنّة النظام اطّرادا

وقتی حضرت می‌دیدند برخی از کارگزاران بی‌عدالتی می‌کنند خیلی اذیت می‌شدند.

طمستُ سنة الرسول فأحياها        علي و جدد الابرادا

سنّت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نابود شده بود، علی علیه السلام دوباره لباسِ سنّت را بر تنِ حکومت کرد

انما الخلق كلهم من عيال الله        و الشهم من سعى فأفادَ

ایشان کسی بودند که همه‌ی مردم را بندگان خدا می‌دیدند، و چون اینگونه بود آقای همه بودند و همه ایشان را ملجأ خودشان می‌دیدند.

سلام خدا بر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه.

شعارِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک شعاری داشتند، ما به انتخابات نزدیک هستیم، من امیدوار هستم که ان شاء الله سیمای جمهوری اسلامی ایران این جمله را شعار کند و ان شاء الله شورای نگهبان کسانی را تأیید کند که بتوانند این شعار را بگویند.

وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با اهل جمل و اهل صفّین درگیر شدند یک دعایی کرده‌اند، این دعا به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت داده شده است، ما سرِ جای خود توضیح داده‌ایم که به نظرِ ما به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه أصح است.

وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دیدند درگیری صورت گرفته است و جامعه بهم ریخته است، به محضر حضرت حق اینطور عرض نمودند: «اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ»[11] خدایا! تو می‌دانی این درگیری و جنگی که صورت گرفته است رقابت برای قدرت نبوده است «ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ» خدایا! ما برای مالِ بیشترِ دنیا درگیر نشده‌ایم «ولكِن لِنَرِدَ المَعالِمَ مِن دينِكَ» بلکه خواستیم ستون‌های دینِ تو را پابرجا کنیم «فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ» خواستیم امنیت را برای مظلومان بیاوریم «وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ» و حدود تو را که برای سعادتمند کردنِ ماست در دنیا اقامه کنیم.

انسان باید جانِ خود را فدای این سیاست و این سیاستمدار کند، و اگر کسی به این موضوع توجّه ندارد فاسد و مفسد است و حتّی نباید یک گربه را در اختیارِ او قرار بدهیم، چه برسد به اینکه بخواهیم ناموس کشور و اموال و بیت المال را در اختیار او قرار بدهیم.

سعادتِ دین و دنیا

لذا حضرت فرمودند: اگر کسی خود را جلو بیندازد ولی می‌شناسد که از او برتر وجود دارد، یعنی خود را در یک کاری جلو می‌اندازد ولی می‌داند که دیگری بهتر است، «خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ»[12] هم به خدای متعال خیانت کرده است و هم به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیانت کرده است و هم به مؤمنین خیانت کرده است.

حکومت حقِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبانه به در خانه‌ی انصار و مهاجر رفتند و حجّت را تمام کردند،[13] ولی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کسی نیستند که بخواهند با زور و شمشیر حکومت کنند. حضرت می‌فرمودند: شما بیچاره می‌شوید و دلِ من برای شما می‌سوزد و همه چیز شما بهم می‌خورد، حتّی در جایی فرمودند که اگر از روز اول می‌آمدید حتّی یک فقیر و مظلوم هم بینِ شما نبود،[14] حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اگر قدرت را به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌سپردید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همه‌ی شما را بی‌دردسر و نرم و راحت به سعادت می‌رساند و پول داشتید و دلتان خوش بود و امنیت داشتید، اما این موضوع با زور نیست.[15] و وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دیدند مردم نمی‌خواهند کنار کشیدند، بعد همین مردم التماسِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کردند.

یعنی خدا کند کارِ ما به جایی برسد که بجای اینکه همه احساس تکلیف کنند و کاندیدا شوند کنار بکشند و صالحین بیایند و با هم رقابت کنند و نتیجه‌ی آن ان شاء الله هم دنیای ما را آباد کند و هم آخرت ما را.

عاقبتِ شاکیان از عدلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به مالک اشتر شکایت کردند و فرمودند: مالک! هر روز چند نفر می‌روند و به معاویه پناهنده می‌شوند…

نفس کشیدن در کشوری که شهدا برای آن جان داده‌اند، در کشوری که شهدا برای آن خون داده‌اند… با همه‌ی مشکلاتی که دارد و ما این شب‌ها هم زیاد انتقاد کرده‌ایم، ما نمی‌توانیم شکرِ یک نفس در این کشور را بجا بیاوریم، بعد یک نفر برود و به کشور کفر پناهنده بشود…

این موضوع آنقدر تلخ است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به مالک اشتر شکایت می‌کنند، یعنی دیگر این‌ها خیلی بی‌انصاف هستند و از علی به سمت معاویه فرار می‌کنند؟؟!!

مالک گفت: تا زمانی که ما در جمل بودیم و با هم بودیم مردم با ما همراه بودند، ولی تقصیرِ خودِ شماست، شما «تَعْمَلُ فِيهِمْ بِالْحَقِّ»[16] به حق رفتار می‌کنید و «تُنْصِفُ الْوَضِيعَ مِنَ الشَّرِيفِ» یک سردمدار و آقازاده و ژن خوب می‌آید و بعد شما به یک کارگر ساده اهمیّت می‌دهید، مسلّماً این‌ها ناراحت می‌شوند و این‌ها از شما توقع عدل نداشتند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: خدای متعال را شکر می‌کنم که بخاطرِ ظلم از من فرار نکردند؛ عدل دیدند و رفتند.

دعا

خدایا! امشب دلِ ما به نجف رفت، بیمار خیلی زیاد است، بیمارستان‌ها جای خالی ندارند، خدایا! تو را به حرمت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قسم می‌دهیم حاجاتِ همه‌ی مؤمنان و سحرخیزان و مردم ایران، و گرفتاری و بیماری همه‌ی بیماران، از جمله بیماران کرونایی را به برکت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روا و شفاء عنایت بفرما.


[1] ممنوعیت ورود ایرانیان به مدینه: مصنف عبدالرزاق، جلد 5، صفحه 474، رقم 9775 ( «عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ: كَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ لَا يَتْرُكُ أَحَدًا مِنَ الْعَجَمِ يَدْخُلُ الْمَدِينَةَ») تبدیل شدن بردگی غیرعرب ها (ایرانیان و…) به یک قانون: مصنف عبدالرزاق، جلد 7 ، صفحه 278 ، رقم 13169 (عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَيَّاشٍ، قَالَ أَبُو حُصَيْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: لَمَّا اسْتُخْلِفَ عُمَرُ قَالَ: «لَيْسَ عَلَى عَرَبِيٍّ مِلْكٌ، وَلَسْنَا بِنَازِعِينَ مِنْ يَدِ أَحَدٍ شَيْئًا أَسْلَمَ عَلَيْهِ، وَلَكِنَّا نُقَوِّمُهُمُ الْمِلَّةَ») قبیح بودن بردگی عرب ها با حضور افرادی از ملیت دیگر (ایرانی و…): الکامل في التاریخ، جلد 2، صفحه 232 (وَلَمَّا وَلِيَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ: إِنَّهُ لَقَبِيحٌ بِالْعَرَبِ أَنْ يَمْلِكَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا، وَقَدْ وَسَّعَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ وَفَتَحَ الْأَعَاجِمَ) ممنوعیت ازدواج اعراب با اعاجم (ایرانیان و…) توسط عمر بن خطاب: الإیضاح لفضل بن شاذان، صفحه 280 (أنّ عمـر بن الخطاب نهى عن أن يتزوّج العجم في العرب وقال : لأمنعنّ فروجهنّ إلاّ من الأكفاء وقد زوّج رسول الله (ص) العربيّات من الموالى وقد قال الله تبارك و تعالی: « الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَطَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ» و «وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَلا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ ، وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ ») و همچنین الإیضاح لفضل بن شاذان، صفحه 286 (فنهيتم النّاس عمّا أحلّ الله ثمّ نسبتموه الى عمر فقلتم : هى سنّة عمر وما سنّه عمر فهو حقّ وان خالف قول الله وسنّة رسول الله، فصرتم تفرّقون بين العربيّة والموالى بلا كتاب وسنّة وقلتم: انّ عمر قال : تزوّجوا فيهم ولا تزوّجوهم) و همچنین مصنف عبدالرزاق، جلد 6 ، صفحه 154، حدیث 10331 (عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ قَالَ: وَزَعَمَ ابْنُ شِهَابٍ: أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، قَالَ عَلَى الْمِنْبَرِ: «وَالَّذِي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ، لَأَمْنَعَنَّ فُرُوجَ ذَوَاتِ الْأَحْسَابِ إِلَّا مِنْ ذَوِي الْأَحْسَابِ، فَإِنَّ الْأَعْرَابَ إِذَا كَانَ الْجَدْبُ فَلَا نِكَاحَ لَهُمْ»؛ وَذَكَرَ لَهُمْ شَيْئًا، وَنَكَحَ بِلَالٌ فَاطِمَةَ ابْنَةَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَنَكَحَ بَعْدَهَا ابْنَةَ عُتْبَةَ بْنِ الْوَلِيدِ بْنِ رَبِيعَةَ خَالَةً مِنَ الْأَنْصَارِ، فَتَبَنَّاهُ أَبُو حُذَيْفَةَ كَمَا تَبَنَّى النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ زَيْدًا، حَتَّى نَزَلَتْ: (ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ)) و همچنین مصنف عبدالرزاق، جلد 6 ، صفحه 152، حدیث 10322 ( عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ: «أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ كَانَ يُشَدِّدُ فِي الْأَكْفَاءِ») و همچنین مصنف عبدالرزاق، جلد 6 ، صفحه 152، حدیث  10324 (عَنِ الثَّوْرِيِّ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَةَ قَالَ: قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: «لَأَمْنَعَنَّ فُرُوجَ ذَوَاتِ الْأَحْسَابِ إِلَّا مِنَ الْأَكْفَاءِ») و همچنین مصنف عبدالرزاق، جلد 6 ، صفحه 152، حدیث  10323 (عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ، أَنَّ عُمَرَ قَالَ: «إِذَا كَانَتِ السَّنَةُ فَلَيْسَ لِأَهْلِ الْبَادِيَةِ نِكَاحٌ») مصنف عبدالرزاق، جلد 6 ، صفحه 152، حدیث  10330 (عَنِ الثَّوْرِيِّ قَالَ: ” لَوْ أَنَّرَجُلًا أَتَى قَوْمًا، فَقَالَ: إِنِّي عَرَبِيٌّ، فَتَزَوَّجَ إِلَيْهِمْ فَوَجَدُوهُ مَوْلًى كَانَ لَهُمْ أَنْ يَرُدُّوا نِكَاحَهُ، وَإِنْ قَالَ: أَنَا مَوْلًى فَوَجَدُوهُ نَبَطِيًّا رُدَّ النِّكَاحُ، فَإِنْ قَالَ: أَنَا عَرَبِيٌّ، فَكَانَ عَرَبِيًّا مِنْ غَيْرِ أُولَئِكَ الَّذِينَ انْتَمَى إِلَيْهِمْ، جَازَ النِّكَاحُ، وَإِنْ قَالَ: أَنَا مَوْلًى لِبَنِي فُلَانٍ، فَوَجَدُوهُ مَوْلًى لِغَيْرِهِمْ، جَازَ النِّكَاحُ “. قَالَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ: «وَكَانَ يَرَى التَّفْرِيقَ إِذَا نَكَحَ الْمَوْلَى عَرَبِيَّةً وَيُشَدِّدُ فِيهِ») جواز فروختن همسایه حُرّ غیرعرب برای پرداخت بدهی توسط اعراب به دستور خلیفه: المحاسن و المساوي، صفحه 361 (كان يقول (عمر بن خطاب): من كان جاره نبطيّا و احتاج إلى ثمنه فليبعه. فإن كنت إنّما طلبت سيرته فهذا حكمه في أهل فامية.) آزاد کرد تمام برده های عرب با پول بیت المال: مصنف عبدالرزاق، جلد 78، صفحه 380 ، رقم 15613 (عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ، عَنْ نَافِعٍ، أَنَّهُ كَانَ فِي وَصِيَّةِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ: «أَنْ يُعْتَقَ كُلُّ عَرَبِيٍّ فِي مَالِ اللَّهِ وَلِلْأَمِيرِ مِنْ بَعْدِهِ عَلَيْهِمْ ثَلَاثُ سَنَوَاتٍ يَلُونَهُمْ نَحْوَ مَا كَانَ يَلِيهِمْ عُمَرُ») ممنوعیت ارث بردن عجم ها از اعراب از سوی خلیفه دوم در بیان «مالک بن انس»: الموطأ، جلد 2، صفحه ۲۳ (وَحَدَّثَنِي عَنْ مَالِكٍ، عَنْ الثِّقَةِ عِنْدَهُ أَنَّهُ سَمِعَ سَعِيدَ بْنَ الْمُسَيِّبِ يَقُولُ: أَبَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يُوَرِّثَ أَحَدًا مِنَ الْأَعَاجِمِ إِلَّا أَحَدًا وُلِدَ فِي الْعَرَبِ.) ممنوعیت صحبت کردن به زبان فارسی در زمان خلیفه دوم: ربیع الأبرار، جلد 2، صفحه 148 (عمر رضي الله عنه: من تكلّم بالفارسية فقد خب، ومن خب ذهبت مروءته.) از بین بردن و سوزاندن کتب و میراث علمی، فرهنگی ایرانیان هنگام فتح ایران به دستور خلیفه دوم : (تاریخ ابن خلدون، جلد 1، صفحه 631) و لما فتحت أرض فارس ووجدوا فيها كتبا كثيرة كتب سعد ابن أبي وقاص إلى عمر بن الخطاب ليستأذنه في شانها وتنقيلها للمسلمين فكتب إليه عمر أن اطرحوها في الماء فان يكن ما فيها هدى فقد هدانا الله باهدى منه وإن يكن ضلالا فقد كفانا الله فطرحوها في الماء أو في النار وذهبت علوم الفرس فيها عن أن تصل إلينا.) شیوه رفتار عمر با ایرانیان در نامه معاویه به زیاد بن ابیه: كتاب سليم بن قيس الهلالي، صفحه 283 («و لعمری یا اخی لو ان عمر سن دیة المولی نصف دیة العربی لکان اقرب الی التقوی! و لو وجدت السبیل الی ذلک و رجوت ان تقبله العامة لفعلت و لکنی قریب عهد بحرب فاتخوف فرقة الناس و اختلافهم علیّ و بحسبک ما سنه عمر فیهم فهو خزی لهم و ذل. فاذا جاءک کتابی هذا فاذل العجم و اهنهم و اقصهم و لا تستعن باحد منهم و لا تقض لهم حاجة.») نظر ابن تیمیه در رابطه با تفاوت نژاد و افضلیت عرب بر غیرعرب: اقتضاء الصراط المستقيم ،جلد 8، صفحه 11 (جنس العرب أفضل من جنس العجم. فإن الذي عليه أهل السنة و الجماعة: اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم، عبرانيهم و سريانيهم، روميهم و فرسيهم و غيرهم.)

[2] الغارات، جلد 2، صفحه 499 (قال مغيرة : كان علي عليه السلام أميل إلى الموالي وألطف بهم و كان عمر أشد تباعدا منهم.) نظر امیرالمؤمنین سلام الله علیه در رابطه با ازدواج عرب ها و غیرعرب ها: الإستغاثة في بدع الثلاثة، جلد 1، صفحه 45 (و قيل لامير المؤمنين عليه السلام أ يجوز تزويج الموالي بالعربيات؟ فقال: تتكافأ دماؤكم ولا تتكافأ فروجكم!!؟؟)

[3] الکامل للمبرد، جلد 2، صفحه 48 (قول الأشعث بن قيس لعليّ بن أبي طالب رحمه اللَّه و أتاه يتخطّى رقاب النّاس و عليّ على المنبر فقال: يا أمير المؤمنين غلبتنا هذه الحمراء على قربك، قال: فركض عليّ المنبر برجله فقال صعصعة بن صوحان العبديّ: ما لنا و لهذا يعنى الأشعث ليقولنّ أمير المؤمنين اليوم في العرب قولا لا يزال يذكر، فقال عليّ: من يعذرني من هذه الضّياطرة يتمرّغ أحدهم على فراشه تمرّغ الحمار؛ و يهجّر قوم للذّكر، فيأمرني أن أطردهم؛ ما كنت لأطردهم فأكون من الجاهلين (الظالمین)، و الّذي فلق الحبّة و برأ النّسمة ليضربنّكم على الدّين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا.) و همچنین شرح نهج البلاغة، جلد 19، صفحه 124 (أن الأشعث قال له و هو على المنبر غلبتنا عليك هذه الحمراء فقال ع من يعذرني من هؤلاء الضياطرة يتخلف أحدهم يتقلب على فراشه و حشاياه كالعير و يهجر هؤلاء للذكر أ أطردهم إني إن طردتهم لمن الظالمين و الله لقد سمعته يقول و الله ليضربنكم على الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا. قال أبو عبيد الحمراء العجم و الموالي سموا بذلك لأن الغالب على ألوان العرب السمرة و الغالب على ألوان العجم البياض و الحمرة و الضياطرة الضخام الذين لا نفع عندهم و لا غناء واحدهم ضيطار)

[4] الکافي، جلد 5، صفحه 381 (عن الفضل بن أبي قرّة عن ابي عبدالله (الصادق) علیه¬السلام: أتَتِ المَوالي أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالوا : نَشكو إلَيكَ هؤُلاءِ العَرَبَ؛ إنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله كانَ يُعطينا مَعَهُمُ العَطايا بِالسَّوِيَّةِ ، وزَوَّجَ سَلمانَ وبِلالاً وصُهَيبا ، وأبَوا عَلَينا هؤُلاءِ وقالوا : لا نَفعَلُ ! فَذَهَبَ إلَيهِم أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَكَلَّمَهُم فيهِم ، فَصاحَ الأَعاريبُ : أبَينا ذلِكَ يا أبَا الحَسَنِ ، أبَينا ذلِكَ! فَخَرَجَ وهُوَ مُغضَبٌ يُجَرُّ رِداءُهُ و هُوَ يَقولُ : يا مَعشَرَ المَوالي ! إنَّ هؤُلاءِ قَد صَيَّروكُم بِمَنزِلَةِ اليَهودِ وَالنَّصارى ؛ يَتَزَوَّجونَ إلَيكُم ولا يُزَوِّجونَكُم ، ولا يُعطونَكُم مِثلَ ما يَأخُذونَ ؛ فَاتَّجِروا بارَكَ اللّه ُ لَكُم ، فَإِنّي قَد سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : الرِّزقُ عَشَرَةُ أجزاءٍ ؛ تِسعَةُ أجزاءٍ فِي التِّجارَةِ ، وَواحِدَةٌ في غَيرِها)

[5] الغارات، جلد 1، صفحه 70 (إنَّ امرَأَتَينِ أتَتا عَلِيّا عليه السلام عِندَ القِسمَةِ ؛ إحداهُما مِنَ العَرَبِ ، وَالاُخرى مِنَ المَوالي ، فَأَعطى كُلَّ واحِدَةٍ خَمسَةً وعِشرينَ دِرهَما وكُرّا مِنَ الطَّعامِ . فَقالَتِ العَرَبِيَّةُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنِّي امرَأَةٌ مِنَ العَرَبِ ، وهذِهِ امرَأَةٌ مِنَ العَجَمِ!! فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : إنّي وَاللّه لا أجِدُ لِبَني إسماعيلَ في هذَا الفَيءِ فَضلاً عَلى بَني إسحاقَ.) و همچنین أنساب الأشراف، جلد 2، صفحه 376 (عن الحارث كُنتُ عِندَ عَلِيٍّ ، فَأَتَتهُ امرَأَتانِ ، فَقالَتا: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنَّنا فَقيرَتانِ مِسكينَتانِ . فَقالَ : قَد وَجَبَ حَقُّكُما عَلَينا وعَلى كُلِّ ذي سَعَةٍ مِنَ المُسلِمينَ إن كُنتُما صادِقَتَينِ ، ثُمَّ أمَرَ رَجُلاً فَقالَ : اِنطَلِق بِهِما إلى سوقِنا ، فَاشتَر لِكُلِّ واحِدَةٍ مِنهُما كُرّا مِن طَعامٍ وثَلاثَةَ أثوابٍ ـ فَذَكَرَ رِداءً أو خِمارا وإزارا ـ وأعطِ كُلَّ واحِدَةٍ مِنهُما مِن عَطائِي مِئَةَ دِرهَمٍ. فَلَمّا وَلَّتا ، سَفَرَت إحداهُما وقالَت: يا أميرَ المُؤمِنينَ فَضِّلني بِما فَضَّلَكَ اللّه ُ بِهِ وشَرَّفَكَ ! قالَ : وبِماذا فَضَّلَنِي اللّه ُ وشَرَّفَني ؟ قالَت : بِرَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله . قالَ : صَدَقتِ ، وما أنتِ ؟ قالَت : أنَا امرَأَةٌ مِنَ العَرَبِ وهذِهِ مِنَ المَوالي . قالَ : فَتَناوَلَ شَيئا مِنَ الأَرضِ ، ثُمَّ قالَ: قَد قَرَأتُ ما بَينَ اللَّوحَينِ فَما رَأَيتُ لِوُلدِ إسماعيلَ عَلى وُلدِ إسحاقَ عليهماالسلامفَضلاً ولَو جَناحَ بَعوضَةٍ) و همچنین الإختصاص، صفحه 151 (دَخَلَت عَلَيهِ اُختُهُ اُمُّ هاني بِنتُ أبي طالِبٍ ، فَدَفَعَ إلَيها عِشرينَ دِرهَما ، فَسَأَلَت اُمُّ هاني مَولاتَهَا العَجَمِيَّةَ فَقالَت : كَم دَفَعَ إلَيكِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ؟ فَقالَت : عِشرينَ دِرهَما ، فَانصَرَفَت مُسخَطَةً ، فَقالَ لَها : اِنصَرِفي رَحِمَكِ اللّه! ما وَجَدنا في كِتابِ اللّه ِ فَضلاً لِاءِسماعيلَ عَلى إسحاقَ!!)

[6] فضائل الصحابة لابن حنبل، جلد 2، صفحه 621 ، حدیث 1062 (شَهِدَ عَلِيّا (عليه السلام) أتى أصحابَ التَّمرِ وجارِيَةٌ تَبكي عِندَ التَّمّارِ ، فَقالَ : ما شَأنُكِ ؟ قالَت: باعَني تَمرا بِدِرهَمٍ ، فَرَدَّهُ مَولايَ ، فَأَبى أن يَقبَلَهُ . قالَ : يا صاحِبَ التَّمرِ ، خُذ تَمرَكَ ، وأعطِها دِرهَمَها ؛ فَإنّها خادِمٌ ، ولَيسَ لَها أمرٌ . فَدَفَعَ عَلِيّا عليه السلام ، فَقالَ لَهُ المُسلِمونَ : تَدري مَن دَفَعتَ ؟ ! ! قالَ : لا . قالوا : أميرَ المُؤمِنينَ !! فَصَبَّ تَمرَها ، وأعطاها دِرهَمَها . قالَ : اُحِبُّ أن تَرضى عَنّي ! قالَ : ما أرضاني عَنكَ إذا أوفَيتَ النّاسَ حُقوقَهُم) و همچنین مکارم الأخلاق، جلد 1، صفحه 224 (كُنتُ أبيتُ في مَسجِدِ الكوفَةِ ، وأنزِلُ في الرَّحبَةِ ، وآكُلُ الخُبزَ مِنَ البَقّالِ ـ وكانَ مِن أهلِ البَصرَةِ ـ . فَخَرَجتُ ذاتَ يَومٍ ، فَإِذا رَجُلٌ يُصَوِّتُ بي : اِرفَع إزارَكَ ؛ فَإِنَّهُ أنقى لِثَوبِكَ ، وأتقى لِرَبِّكَ . فَقُلتُ : مَن هذا ؟ فَقيلَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . فَخَرَجتُ أتبَعُهُ وهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلى سوقِ الإِ بِلِ ، فَلَمّا أتاها وَقَفَ ، وقالَ : يا مَعشَرَ التُّجّارِ ، إيّاكُم وَاليَمينَ الفاجِرَةَ ؛ فَإِنَّها تُنفِقُ السِّلعَةَ ، وتَمحَقُ البَرَكَةَ . ثُمَّ مَضى حَتّى أتى إلَى التَّمّارينَ ، فَإِذا جارِيَةٌ تَبكي عَلى تَمّارٍ ، فَقالَ : ما لَكِ ؟ قالَت : إنّي أمَةٌ ، أرسَلَني أهلي أبتاعُ لَهُم بِدِرهَمٍ تَمرا، فَلَمّا أتَيتُهُم بِهِ لَم يَرضَوهُ، فَرَدَدتُهُ، فَأَبى أن يَقبَلَهُ ! فَقالَ : يا هذا ، خُذ مِنهَا التَّمرَ ، ورُدَّ عَلَيها دِرهَمَها . فَأَبى ، فَقيلَ لِلتَّمّارِ : هذا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، فَقَبِلَ التَّمرَ ، ورَدَّ الدِّرهَمَ عَلَى الجارِيَةِ ، وقالَ : ما عَرَفتُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، فَاغفِر لي . فَقالَ :يا مَعشَرَ التُّجّارِ ، اتَّقُوا اللّه َ ، وأحسِنوا مُبايَعَتَكُم ، يَغفِرُ اللّه ُ لَنا ولَكُم)

[7] الإختصاص، صفحه 157(فضائل ابن دأب) (أَنَّ سَعِيدَ بْنَ الْقَيْسِ الْهَمْدَانِيِّ رَآهُ يَوْماً فِي‏ شِدَّةِ الْحَرِّ فِي‏ فِنَاءِ حَائِطٍ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ؟ قَالَ مَا خَرَجْتُ إِلَّا لِأُعِينَ مَظْلُوماً أَوْ أُغِيثَ مَلْهُوفا)

[8] المناقب لابن شهرآشوب، جلد 2، صفحه 106 (رَجَعَ عَلِيٌّ ع إِلَى دَارِهِ فِي وَقْتِ الْقَيْظِ فَإِذَا امْرَأَةٌ قَائِمَةٌ تَقُولُ إِنَّ زَوْجِي ظَلَمَنِي وَ أَخَافَنِي وَ تَعَدَّى عَلَيَّ وَ حَلَفَ لِيَضْرِبَنِي فَقَالَ ع يَا أَمَةَ اللَّهِ اصْبِرِي حَتَّى يَبْرُدَ النَّهَارُ ثُمَّ أَذْهَبُ مَعَكِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَالَتْ يَشْتَدُّ غَضَبُهُ وَ حَرْدُهُ عَلَيَّ فَطَأْطَأَ رَأْسَهُ ثُمَّ رَفَعَهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَا وَ اللَّهِ أَوْ يُؤْخَذَ لِلْمَظْلُومِ حَقُّهُ غَيْرَ مُتَعْتِعٍ أَيْنَ مَنْزِلُكِ فَمَضَى إِلَى بَابِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ فَخَرَجَ شَابٌّ فَقَالَ عَلِيٌّ يَا عَبْدَ اللَّهِ اتَّقِ اللَّهَ فَإِنَّكَ قَدْ أَخَفْتَهَا وَ أَخْرَجْتَهَا فَقَالَ الْفَتَى وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ وَ اللَّهِ لَأُحْرِقَنَّهَا لِكَلَامِكَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ آمُرُكَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَاكَ عَنِ الْمُنْكَرِ تَسْتَقْبِلُنِي بِالْمُنْكَرِ وَ تُنْكِرُ الْمَعْرُوفَ قَالَ فَأَقْبَلَ النَّاسُ مِنَ الطُّرُقِ وَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَسَقَطَ الرَّجُلُ فِي يَدَيْهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي فَوَ اللَّهِ لَأَكُونَنَّ لَهَا أَرْضاً تَطَؤُنِي فَأَغْمَدَ عَلِيٌّ سَيْفَهُ وَ قَالَ يَا أَمَةَ اللَّهِ ادْخُلِي مَنْزِلَكِ وَ لَا تُلْجِئِي زَوْجَكِ إِلَى مِثْلِ هَذَا وَ شِبْهِهِ‌)

[9] نقل امام سجاد صلوات الله علیه: کشف الغمة، جلد 2، صفحه 625 (…..و كان يوما خارجا فلقيه رجل فسبّه، فثارت إليه العبيد و الموالي، فقال لهم علي: مهلا كفّوا، ثمّ أقبل على ذلك الرجل، فقال له: ما ستر عنك من أمرنا أكثر، أ لك حاجة يغنيك عليها؟ فاستحى الرجل فألقى إليه عليّ خميصة كانت عليه، و أمر له بألف درهم فكان ذلك الرجل بعد ذلك يقول: أشهد أنّك من أولاد الرسل. و كان عنده (عليه السلام) قوم أضياف، فاستعجل خادما له بشواء كان في التنوّر فأقبل به الخادم مسرعا فسقط السفود منه على رأس بني لعلي بن الحسين تحت الدرجة فأصاب رأسه فقتله، فقال علي للغلام و قد تحيّر الغلام و اضطرب: أنت حرّ فإنّك لم تعتمده و أخذ في جهاز ابنه و دفنه.) نقل امام صادق صلوت الله علیه : المناقب لابن شهرآشوب، جلد 4 ، صفحه 274 ( وي أنَّهُ دَخَلَ سُفيانُ الثَّورِيُّ عَلَى الصّادِقِ عليه السلام فَرَآهُ مُتَغَيِّرَ اللَّونِ ، فَسَأَلَهُ عَن ذلِكَ ، فَقالَ : كُنتُ نَهَيتُ أن يَصعَدوا فَوقَ البَيتِ ، فَدَخَلتُ فَإِذا جارِيَةٌ مِن جَوارِيَّ مِمَّن تُرَبّي بَعضَ وُلدي قَد صَعِدَت في سُلَّمٍ وَالصَّبِيُّ مَعَها ، فَلَمّا بَصُرَت بِي ارتَعَدَت وتَحَيَّرَت وسَقَطَ الصَّبِيُّ إلَى الأَرضِ فَماتَ ، فَما تَغَيَّرَ لَوني لِمَوتِ الصَّبِيِّ وإنَّما تَغَيَّرَ لَوني لِما أدخَلتُ عَلَيها مِنَ الرُّعبِ. و قالَ لَها : أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ ، لا بَأسَ عَلَيكِ مَرَّتَينِ)

[10] عید الغدیر أول ملحمة العربية، صفحات ۱۶۱  ۱۶۲

«أزهد الناس منذ ما عرف التأريخ زهداً فخلد الزهّادا»

حضرت علی ع تا آنجا که تاریخ به یاد دارد، زاهدترین مردم بود و او کسی بود [معنای زهد و طریقه] زاهدان و پارسایان را جاودانه ساخت.

«رام تقویم کل غصن مرید بهظته اهواؤه فانآدا»

حضرت (پس از قبول خلافت) عزم آن کرد که همه متمردان امت را از سرکشی و طغیان بازدارد و آنها را به سوی راه صواب و مستقیم هدایت کند، گردنکشانی که پشت شان از بار هوی و هوس گران شده و لذا (از سنت پیامبر ص) منحرف گشته بودند.

«يغمر الناس عدله بالعطايا لا يرى اعبدا و لا اسيادا»

عدالت او به وسیله عطایا و بخشش هایش همه مردم را فراگرفته است و هموست که در بخشش و احسان، بین غلامان و مهتران هیچ فرقی نمی گذارد.

«هاله ان يرى دموع اليتامى          و المساكين يمزق الأكبادا»

بر او گران است که اشک دیدگان ایتام و بیچارگانی را به نظاره بنشیند که سرشک آنها جگرها را پاره پاره می کند.

«و يرى المسرفين تنهب بيت المال           في جنّة النظام اطّرادا»

(همچنین بر او گران است تا) اسراف کارانی را ببیند که در پوشش دستگاه خلافت و امارت بر مردم، پیوسته به غارت بیت المال مشغولند.

«طمستُ سنة الرسول فأحياها      علي و جدد الابرادا»

سنت پیامبر از بین رفته و نشانی از آن برجای نمانده بود تا اینکه حضرت علی ع آن را احیا کرد و جامه های (پوسیده و مندرس) آن را نونوار ساخت.

«انما الخلق كلهم من عيال الله       و الشهم من سعى فأفادَ»

آری همانا که تمام مخلوقات به منزله عیال خداوند هستند و فرد چالاک و زیرک کسی است که (برای کسب روزی) سعی و تلاش کند و در عین حال به دنبال فایده رسانیدن و بخشش به دیگران باشد.

[11] نهج البلاغة، خطبه 131 (مِن كَلامٍ لَهُ يُبَيِّنُ سَبَبَ طَلَبِهِ الحُك: أيَّتُهَا النُّفوسُ المُختَلِفَةُ ، وَالقُلوبُ المُتَشَتِّتَةُ، الشّاهِدَةُ أبدانُهُم، وَالغائِبَةُ عَنهُم عُقولُهُم، أظأَرُكُم عَلَى الحَقِّ وأنتُم تَنفِرونَ عَنهُ نُفورَ المِعزى مِن وَعوَعَةِ الأَسَدِ ! هَيهاتَ أن أطلَعَ بِكُم سَرارَ العَدلِ ، أو اُقيمَ اعوِجاجَ الحَقِّ. اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ، ولكِن لِنَرِدَ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ؛ فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ (و يعمل بفرائضك و سنّتك و أحكامك‌))

[12] معجم الکبیر للطبراني، جلد 11، صفحه 114، حدیث 11216 (حَدَّثَنَا ابْنُ حَنْبَلٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَبَانَ الْوَاسِطِيُّ، ثنا أَبُو شِهَابٍ، عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْجَزَرِيِّ وَهُوَ حَمْزَةُ النَّصِيبِيُّ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ (آله)سَلَّمَ: «مَنْ أَعَانَ بِبَاطِلٍ لِيُدْحِضَ بِبَاطِلِهِ حَقًّا فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللهِ وَذِمَّةِ رَسُولِهِ، وَمَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانِ اللهِ ليُذِلَّهُ أَذَلَّهُ اللهُ مَعَ مَا يَدَّخِرُ لَهُ مِنَ الْخِزْي يَوْمَ الْقِيَامَةِ، سُلْطَانُ اللهِ كِتَابُ اللهِ وَسُنَّةُ نَبِيِّهِ، وَمَنْ تَوَلَّى مِنْ أُمَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِذَلِكَ وَأَعْلَمُ مِنْهُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، فَقَدْ خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ تَرَكَ حَوَائِجَ النَّاسِ لَمْ يَنْظُرِ اللهُ فِي حَاجَتِهِ حَتَّى يَقْضِيَ حَوَائِجَهُمْ وَيُؤَدِّي إِلَيْهِمْ بِحَقِّهِمْ، وَمَنْ أَكَلَ دِرْهَمَ رِبًا فَهُوَ ثَلَاثٌ وَثَلَاثِينَ زَنْيَةً، وَمَنْ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ سُحْتٍ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ)

[13] الإختصاص، صفحه 184 (…..فَقَامَتْ‏ مُغْضَبَةً وَ قَالَتْ اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا ظَلَمَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَكَ عَلَيْهِمَا ثُمَّ خَرَجَتْ وَ حَمَلَهَا عَلِيٌّ عَلَى أَتَانٍ عَلَيْهِ كِسَاءٌ لَهُ خَمْلٌ فَدَارَ بِهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فِي بُيُوتِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ مَعَهَا وَ هِيَ تَقُولُ يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّي ابْنَةُ نَبِيِّكُمْ وَ قَدْ بَايَعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص يَوْمَ بَايَعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَ ذَرَارِيَّكُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِبَيْعَتِكُمْ قَالَ فَمَا أَعَانَهَا أَحَدٌ وَ لَا أَجَابَهَا وَ لَا نَصَرَهَا)

[14] الکافي، جلد ۸ ، صفحه ۳۲ (عن أبي الهَيثَم بن التَّيِّهان إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام خَطَبَ النّاسَ بِالمَدينَةِ فَقالَ: أما وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرأَ النَّسَمَةَ ، لَوِ اقتَبَستُمُ العِلمَ مِن مَعدِنِهِ ، وشَرِبتُمُ الماءَ بِعُذوبَتِهِ ، وَادَّخَرتُمُ الخَيرَ مِن مَوضِعِهِ، وأخَذتُمُ الطَّريقَ مِن واضِحِهِ، وسَلَكتُم مِنَ الحَقِّ نَهجَهُ، لَنَهَجَت بِكُمُ السُّبُلُ ، و بَدَت لَكُمُ الأَعلامُ ، وأضاءَ لَكُمُ الإِسلامُ ، فَأَكَلتُم رَغدا، و ما عالَ فيكُم عائِلٌ، ولا ظُلِمَ مِنكُم مُسلِمٌ ولا مُعاهَد)

[15] الإحتجاج للطبرسي، صفحه 108 (…..لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِيراً صَافِياً رَوِيّاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَ لاَ يَتَرَنَّقُ جَانِبَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ إِعْلاَناً وَ لَمْ يَكُنْ يُحَلَّى مِنَ اَلْغِنَى بِطَائِلٍ وَ لاَ يَحْظَى مِنَ اَلدُّنْيَا بِنَائِلٍ غَيْرَ رَيِّ اَلنَّاهِلِ وَ شُبْعَةِ اَلْكَلِّ)

[16] الغارات، جلد 1، صفحه 49  47 (عنْ مَوْلَى الْأَشْتَرِ قَالَ: شَكَا عَلِيٌّ ع إِلَى الْأَشْتَرِ فِرَارَ النَّاسِ إِلَى مُعَاوِيَةَ؛  فَقَالَ الْأَشْتَرُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّا قَاتَلْنَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ بِأَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ الرَّأْيُ وَاحِدٌ وَ قَدِ اخْتَلَفُوا بَعْدُ وَ تَعَادَوْا وَ ضَعُفَتِ النِّيَّةُ وَ قَلَّ الْعَدَدُ وَ أَنْتَ تَأْخُذُهُمْ بِالْعَدْلِ وَ تَعْمَلُ فِيهِمْ بِالْحَقِّ وَ تُنْصِفُ الْوَضِيعَ مِنَ الشَّرِيفِ وَ لَيْسَ لِلشَّرِيفِ عِنْدَكَ فَضْلُ مَنْزِلَةٍ عَلَى الْوَضِيعِ فَضَجَّتْ طَائِفَةٌ مِمَّنْ مَعَكَ مِنَ الْحَقِّ إِذَا عُمُّوا بِهِ وَ اغْتَمُّوا مِنَ الْعَدْلِ إِذْ صَارُوا فِيهِ وَ صَارَتْ صَنَائِعُ مُعَاوِيَةَ عِنْدَ أَهْلِ الْغِنَى وَ الشَّرَفِ فَتَاقَتْ‌ أَنْفُسُ النَّاسِ إِلَى الدُّنْيَا وَ قَلَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ لَيْسَ لِلدُّنْيَا بِصَاحِبٍ وَ أَكْثَرُهُمْ مَنْ يَجْتَوِي الْحَقَّ وَ يَسْتَمْرِئُ‌ الْبَاطِلَ وَ يُؤْثِرُ الدُّنْيَا فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تَمِلْ إِلَيْكَ أَعْنَاقُ النَّاسِ وَ تَصْفُ نَصِيحَتُهُمْ وَ تَسْتَخْلِصْ وُدَّهُمْ صَنَعَ اللَّهُ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَبَتَ‌ عَدُوَّكَ وَ فَضَّ جَمْعَهُمْ وَ أَوْهَنَ كَيْدَهُمْ وَ شَتَّتَ أُمُورَهُمْ‌ إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ فَأَجَابَهُ عَلِيٌّ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ قَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَمَلِنَا وَ سِيرَتِنَا بِالْعَدْلِ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ وَ أَنَا مِنْ أَنْ أَكُونَ مُقَصِّراً فِيمَا ذَكَرْتَ أَخْوَفُ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَنَّ الْحَقَّ ثَقُلَ عَلَيْهِمْ فَفَارَقُونَا لِذَلِكَ فَقَدْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّهُمْ لَمْ يُفَارِقُونَا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ يُدْعَوْا إِذْ فَارَقُونَا إِلَى عَدْلٍ وَ لَمْ يَلْتَمِسُوا إِلَّا دُنْيَا زَائِلَةً عَنْهُمْ كَأَنْ قَدْ فَارَقُوهَا وَ لَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَ لِلدُّنْيَا أَرَادُوا أَمْ لِلَّهِ عَمِلُوا وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ بَذْلِ الْأَمْوَالِ وَ اصْطِنَاعِ الرِّجَالِ فَإِنَّا لَا يَسَعُنَا أَنْ نُؤْتِيَ امْرَأً مِنَ الْفَيْ‌ءِ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ وَ قَوْلُهُ الْحَقُ‌ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ‌ وَ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص‌ وَحْدَهُ فَكَثَّرَهُ بَعْدَ الْقِلَّةِ وَ أَعَزَّ فِئَتَهُ بَعْدَ الذِّلَّةِ وَ إِنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُوَلِّيَنَا هَذَا الْأَمْرَ يُذَلِّلْ لَنَا صَعْبَهُ وَ يُسَهِّلْ لَنَا حَزْنَهُ وَ أَنَا قَابِلٌ مِنْ رَأْيِكَ مَا كَانَ لِلَّهِ رِضًى وَ أَنْتَ مِنْ آمَنِ أَصْحَابِي وَ أَوْثَقِهِمْ فِي نَفْسِي وَ أَنْصَحِهِمْ وَ أَرْآهُمْ‌ عِنْدِي.)