دغدغه های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دفاع از حق

16

نویسنده

ادمین سایت

به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1442 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز سه شنبه مورخ 31 فروردین ماه 1400 مصادف با سحر هفتمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «دغدغه های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دفاع از حق» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دیدن و دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

به محضر شما و بینندگان عزیز و روزه‌داران بزرگوار عرض سلام و ادب و احترام دارم، ان شاء الله خدای متعال روح ملکوتی شهید سردار حجاری را با یاران و دوستان ایشان محشور کند و ما را هم با شهادت به آن‌ها ملحق کند و ان شاء الله خدای متعال به برکتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همه‌ی بیماران را شفاء عنایت بفرماید و ان شاء الله خدای متعال حاجات عزیزانی که سحر عرایض بنده را می‌شنوند به حق حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روا بفرماید و توفیق زیارت امام زمان روحی فداه ان شاء الله در زنده بودن و حیاتِ آن عزیزان نصیبشان بشود.

مقدّمه

بسم الله الرحمن الرحیم

چند شبی که خیلی مختصر از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کردیم، که هم عبادت بود، هم شناختِ حضرت بود، ان شاء الله هم اعتقاد بود، می‌شد باز هم خیلی گفتگو داشت، ولی بحثِ ما دغدغه‌های حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به چه چیزهایی حساس بوده‌اند؟ اولویت‌های حضرت چه چیزهایی بوده است؟ حضرت به چه چیزهایی زیاد فکر می‌کردند؟ درباره‌ی اصلاحِ چه چیزهایی خیلی تلاش کرده‌اند و فکر کرده‌اند و از خود و عزیزانِ خود هزینه کرده‌اند؟

یکی از مهم‌ترین آن‌ها که بیان آن خیلی مشکل است، در جامعه‌ای که بسیاری از چیزها از بین رفته بود، فاصله از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تا حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باعث شده بود که عاداتی بیاید و سلایقی بیاید و سبک زندگی تغییر کند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک کاری کرده‌اند که… اینجا از آن جاهایی است که اگر بعضی از این حرف‌ها را به هر انسانِ آزاده‌ای بگوییم او هم مانند «روکس بن زائد» مسیحی می‌گوید: چه شگفتی بالاتر از این در دنیا وجود دارد؟ آیا از این مرد تعجّب نمی‌کنید که اینقدر مستحکم است؟

«حق و باطل» یکی از دغدغه‌های حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

زمانی که «ابن عباس» حاکمِ بصره شد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نامه‌ای به او نوشته‌اند، من این نامه را شروع بحث خود قرار می‌دهم، ما امروز خیلی مبتلا هستیم، ان شاء الله خدای متعال به ما توفیق بدهد که روز قیامت حداقل سنخیّت را حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را پیدا کنیم، هم در بحث‌های سیاسی و اجتماعی و هم در عرصه‌های فردی.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به «ابن عباس» فرمودند: «أما بعد فلا يكن حظُّلك في ولايتك»[1] اینکه حالا حاکم شده‌ای، استان مهمّی مانند بصره که جمعیّت و لشگر زیادی دارد و بیت المال فراوانی دارد و پول فراوانِ مسلمین در اختیارِ توست، بهره‌ی خودت را از این قدرت و ثروت قرار نده، «مالاً تستفيده»، که جیبِ خودت را پُر کنی، «ولا غيظا تشتفيه»، و یا خشمی که حال زور داری و می‌توانی خشمِ خودت را بر سرِ کسی خالی کنی، قبلاً با کسی حساب و کتاب داری، حال که قدرت داری با او حساب و کتاب کنی، «ولكن اماتةُ باطل واحياءُ حق».

دغدغه‌ی اولِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «حق» است، حق؛ مرزبندی برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «حق و باطل» است نه شیعه و سنّی، «حق و باطل» است نه مسلمان و کافر، ممکن است مسلمانی ظالم باشد و کافری مظلوم، برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حق و باطل مهم است.

احتمالِ اینکه یارانِ حضرت محق باشند خیلی بیشتر است، ما به این معتقد هستیم که مذهبِ پیروانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مذهبِ حق باشند، اما برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حق و باطل مهم است، نه صرفاً یک شناسنامه، حق و باطل مهم است.

حال که حاکمِ بصره شده‌ای ببین برای احیای حق و از بین بردنِ باطل چکار می‌کنی.

برای دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم گناه نکنید

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک سخنی دارند که ما در برنامه سمت خدا در این مورد گفتگو کرده‌ایم، ولی اگر به من بگویند بهترین خاطره‌ی تو از حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در رفتارهای حکومتی چیست بنده این داستان را عرض می‌کنم.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به هیچ وجه برای یک هدفِ درست به یک وسیله‌ی آلوده دست نمی‌زنند، اگر بخواهم تک‌جمله‌ای بگویم و تیتر بدهم این است که برای دفاع از «علی بن ابیطالب» هم گناه نکنید، ظلم نکنید، این دفاع از من نیست.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حق مطلق هستند، محض الحق هستند، عین الحق هستند، لذا با توهّمِ خودتان نروید و بی‌جهت گناه کنید.

حال که انتخابات پیش رو است برای دفاع از جبهه‌ی حق گناه نکنید، امروز گناه کردن راحت شده است، یک زمانی اگر کسی می‌خواست گناه کند، مثلاً شهادت زور یا شهادت باطل بدهد، تا چه زمانی برسد و دادگاهی باشد و او بخواهد شاهد باشد و… خیلی سخت بود، بهتان زدن فردی بود، اما الآن یک نفر براحتی با یک مصاحبه و با یک کلام و با یک گفتگو یک بهتان در مورد یک نفر را به صدها هزار نفر منتقل می‌کند، خیلی از این‌ها هم به نامِ دفاع از حق و جبهه‌ی انقلاب و شهدا است، اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند بخاطرِ من هم گناه نکنید، یعنی بفهمید که «حق» محور است، و این گناه کردنِ شما اصلاً کمک به من نیست.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌خواهند بفرمایند پیروزی در یک عرصه زمانی برای من مهم است که در یک عرصه‌ی بزرگتری شکست نخورم، شیعه‌ی من وقتی از من دفاع می‌کند که در عرصه‌ی بالاتر شکست نخورده باشد، من اینطور نیستم که فقط یک عرصه را ببینم.

انصافِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در برخورد با دشمنان

وقتی ناجوانمردانه به بخش‌هایی از سرزمین حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حمله شد و غارت شد و مردم را به خاک و خون کشیدند، ناموس مسلمین را، زن‌ها را به بازار بردند و در معرض دید قرار دادند و فروختند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که در زمان خلفای قبل از خودشان، وقتی خانم‌های ایرانی‌ها را آورده بودند که بفروشند، حضرت این روش را قبول نداشتند و اجازه ندادند، آن‌ها می‌خواستند روبندها را کنار بزنند و قیمت‌گذاری کنند، حضرت مقابله کردند و اجازه ندادند، فرمودند: این‌ها حرمت دارند، این‌ها انسان هستند.

حال در حکومتِ خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه طرفدارانِ معاویه مسلمین را بر سرِ بازار بردند.

الآن اگر کسی می‌خواست عقده‌ی خود را خالی کند، خشم الهی به اندازه‌ی کافی می‌توانست بهانه‌ی آن شخص برای ظلم و ستم باشد.

لذا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به «جاریَة بن قُدامه» که سردار ایشان برای دفاع از حق در برابر تجاوزکاران و دژخیمان و متجاوزان و ظالمان و وحشیان و کسانی که بچه‌ها را سر بریدند بود نامه نوشتند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور فرمودند: «ولا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَكَ»[2]، به بهانه‌ی دفاع از علی بن ابیطالب نروی سرزمین آن‌ها را به خاک و خون بکشی، فقط با کسانی که با ما جنگیدند و ظلم کردند بجنگ.

این موضوع دغدغه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، وگرنه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌توانستند بفرمایند ناامنی شده است و دیگر هرچه بادا باد! اما اینطور نیست، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه الآن هم می‌خواهند از حق دفاع کنند، می‌خواهند از حقِ مظلوم دفاع کنند، برای دفاع از حقِ مظلوم که ظلمِ جدید نمی‌کنند، و نکته اینجاست که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که ظلم نمی‌کنند که هیچ! در تاریخ ثبت شده است که سردارِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم ظلم نمی‌کند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من تو را مراقبت می‌کنم، درست است که برای مقابله با «بُسر بن أرطاء» می‌روی که وحشی‌گری کرده است، اما تو به هیچ بهانه‌ای حق نداری از وسیله‌ی باطل استفاده کنی. آن سرزمینی که به ما خیانت کرده‌اند، یاران و مردم ما را کشته‌اند، اگر به آنجا هم رفتی، مردم کشاورز آن منطقه که با تو جنگ نداشته‌اند، بخاطرِ آبی که برای لشگر خودت می‌خواهی حق نداری از زمین آن‌ها بی‌اجازه آب برداری، «ولا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَكَ».

این عدل کجاست؟ و اگر ما سردمدار دفاع از این حرف‌ها باشیم، همه‌ی دنیا به سوی ما سر خم می‌کنند.

اینکه ما در زیارت جامعه از قول امام هادی صلوات الله علیه به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عرض می‌کنیم: «طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ» هر شریفی در برابرِ عظمت شما قرار می‌گیرد ناخودآگاه سرِ او فرود می‌آید، «وَبَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطاعَتِكُمْ، وَخَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ، وَذَلَّ كُلُّ شَيْءٍ لَكُمْ»، همه در برابرِ شما احساسِ کوچکی می‌کنند، مسیحی و مسلمان هم ندارد، چون می‌بیند شما به یک حقیقتی ایمان دارید که آن حقیقت به شما اجازه نمی‌دهد که از کوره در بروید و هر چه بادا باد بشود، هم خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و هم یارانِ ایشان.

تاریخ ثبت کرده است که «جاریَة بن قُدامه» هیچ کسی را نکشت، بجز آن کسانی که کشتند و ناامنی ایجاد کردند. خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عصمت دارند و یاران ایشان هم در پناهِ عصمتِ ایشان دقّت می‌کنند که از چشمِ ایشان نیفتند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: حتّی حق نداری مرکبِ این مردم را بدون اجازه سوار شوی، یعنی اینطور نباشد که به نام اینکه آمده‌ایم از امنیت شما دفاع کنیم ظلمی صورت بگیرد.

بعد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: به مسلمان و غیرمسلمان… حضرت تأکید می‌کنند که یک وقتی نگویید حواسِ من به مسلمین جمع بود و به غیرمسلمان‌ها توجّهی نداشتیم، «ولا تَظلِمَنَّ مُعاهَدا، ولا مُعاهَدَةً» به زن و مردی غیرمسلمان، «ولا تَشتِمَنَّ مُسلِما ولا مُسلِمَةً» نه به زن و مرد مسلمان دشنام می‌دهید و نه غیرمسلمان را تحقیر می‌کنی، «وَاسفِكِ الدَّمَ» با قدرت، بخاطرِ خدا با شدّت عمل با متجاوزِ قاتل رفتار کن، ولی «وَاسفِكِ الدَّمَ فِي الحَقِّ»، من از تو نمی‌خواهم ناحق بزنی، بحق بزن، «وَاحقِنهُ فِي الحَقِّ» آنجایی که نمی‌کشی بدان بخاطرِ خدای متعال خونِ انسان‌ها حرمت دارد، و آنجایی که می‌کشی… خشونتِ تو بخاطرِ وحشی‌گریِ آن‌ها به جوش نیاید، خودت را کنترل کن، تو سربازِ علی هستی.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهایت فرمودند: دائم به من خبر بده، «وَالصِّدقَ الصِّدقَ»، خبرها را به من درست بده، فقط خبرهای خوب را نگو، کامل بگو، درست بگو، راستگو باش.

وقتی جهاد در راه خدا به «انتقام» و «ابزار سرگرمی مردم» تبدیل شد

برای اینکه ما ببینیم این سخنان در چه فضایی فرموده شده است و ما حیرت کنیم، من می‌خواهم چند جمله از دوران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کنم، و اینکه عدّه‌ای بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسیرِ مسلمین را در جنگ‌ها تغییر دادند، و این حرف‌ها مشتری زیادی هم داشت، و این جنگ‌ها وسیله‌ای برای کسب ثروت عدّه‌ای و قدرتِ دیگری شد، در آن شرایط که مردم خو گرفته بودند و عادت کرده بودند، خیلی اتفاق‌ها به نام اسلام می‌افتاد.

شب گذشته عرض کردیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مدافع سنّت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مدافعِ دین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، همه‌ی وجود خودشان را خرج کرده‌اند که آن دین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»[3] بود، که این «رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» بر سرِ جای خود، «وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً»[4] هم دارد، ولی با چه کسی؟ با جنایتکار. باید خیلی دقّت کرد.

زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تأکید ایشان این بود که به زن‌ها و بچه‌ها و اسیران آسیب نرسانید و کشته نشوند[5]، حضرت در حنین اینطور فرمودند که به هیچ وجه حق ندارید اسیری را بکشید، وقتی «سعد بن عباده» در فتح مکّه فریاد زد «اليوم يوم الملحمة!»[6] امروز روزِ انتقام است…

قریش خیلی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ظلم و مسلمین کرده بود، پوست کنده بودند، شکنجه‌ها کرده بودند…

«سعد بن عباده» در فتح مکّه فریاد زد «اليوم يوم الملحمة!» امروز روزِ انتقام است، «اليوم تستحل الحرمة!» امروز زن‌های شما را به کنیزی می‌بریم.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: نه! نه!

خودِ ایشان صدا زدند: روزی که روزِ قدرت ماست روزِ انتقام نیست، ما می‌جنگیم تا حق پیروز بشود، حال که حق پیروز شده است دیگر روز انتقام نیست.

جای دیگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرموده‌اند: ابن عباس! حال که به قدرت رسیده‌ای نروی با کسانی که مشکل داشتی تسویه حساب کنی و از قدرتِ خودت استفاده کنی.

این زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، حضرت می‌فرمودند در جنگ‌ها اسیر نکشید، نمونه‌هایی بود که بعضی از اصحاب گاهی تمرّد می‌کردند و وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محاکمه می‌کردند، چون بالاخره در جنگ احتمالِ خطا بالاست، مثلاً وقتی این جبهه به آن جبهه تیراندازی می‌کند ممکن است یک نفر اشتباهی نیروی خودی را بزند، بعد که توضیح بدهد… بعضاً ممکن بود این‌ها از قصاص هم جان سالم به در ببرند، ولی خشمِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌دیدند و محاکمه می‌شدند.

بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کار به جایی رسید که عدّه‌ای از اسلام فاصله گرفتند و مرتد شدند، عدّه‌ای زکات پرداخت نمی‌کردند، برخی ناحق بودند، برخی هم همراه با ناحق‌ها با آن‌ها جنگیدند، من با این امور کاری ندارم، اگر جنگی رخ داده است باید ملاحظه بشود که آیا بر حق بود یا بر باطل بود، و بحث بشود، اما رفتارهای عجیبی توسط برخی آدم‌های کوچک به نام اسلام صورت گرفت، مانند خالد بن ولید[7]، که او مسئولیت سنگینی نداشت و حاکم جایی نبود، این‌ها تشویق می‌شدند، امیدوار هستم که همه‌ی این اعداد و ارقام دروغ باشد، من الآن نمی‌خواهم چون منتقد هستم هر نقلی را بپذیرم، نسبت به این‌ها هم شک دارم، ولی از این اتفاقات افتاد.

لطفاً عزیزانمان این اعداد و ارقام را بعنوان گزارش‌های آن زمان در نظر بگیرند، که برای دوره‌ی بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. مثلاً در یک جنگ هفتاد هزار سر از اسراء بریده‌اند![8] متأسفانه این‌ها به نام اسلام بود… عدّه‌ای را سر بریدند و سر آن‌ها را روی زمین گذاشتند و روی آن دیگ غذا گذاشتند، این کارها را به نام فتح اسلامی و پیروزی اسلامی انجام می‌دادند. یک زمانی در حال مقابله با ایرانی‌ها بودند، ایرانی‌های آن زمان مسلمان نبودند و این‌ها هم در حال جنگیدن با آن‌ها بودند، اگر جنگی بر محور حق است که ایرادی ندارد، اگر جنگی بر حق است مسلّماً در آن کشتن وجود دارد، ولی اسراف در قتل نداریم، ایرانی‌ها مقاومت کردند، خالد بن ولید گفت: من نذر کردم که اگر بر این‌ها پیروز شدیم آنقدر سر می‌بُرَم که رودخانه‌ی خون درست شود! وقتی پیروز شدند سه روز گردن می‌زدند، در نهایت برخی آمدند و گفتند اگر ده روز دیگر هم گردن بزنیم آنقدر خون درست نمی‌شود.

این چه نذری است؟ این نذر کردن چه شیوه‌ای است؟ خیلی‌ها این‌ها را به نام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دانستند.

این است که عرض می‌کنم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تشریف آوردند تا روش‌ها را اصلاح کنند، این‌ها اسلام نیست، این‌ها اسلام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست، این‌ها اسلامِ «رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» نیست که در لحظه‌ی پیروزی اینطور انتقام بگیرند و عدّه‌ای را در یک استبل ببرند و آتش بزنند[9]، این‌ها اسیر شده‌اند، می‌توان کارهای دیگری هم انجام داد، برای چه گردن بزنیم؟

نمونه‌هایی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم داریم که یک اسیر را کشته باشند، اما چه کسی را؟ کسی که محرز است قتل کرده است و او را قصاص کرده‌اند، نه اسیری که نمی‌دانیم آیا کاری کرده است یا نه، اگر او با مسلمین جنگیده است مجازات بشود، ولی اگر هدف درست است وسیله هم باید درست باشد.

بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مهار نفس از دستشان در می‌رفت و درواقع انتقام می‌گرفتند، یک زمانی این انتقام گرفتن‌ها روحیه‌ی مسلمین را تغییر می‌دهد، منتها چون در آن پیروزی و غنیمت‌گرفتن بود، یعنی مشوّق‌هایی داشت، کم کم جهاد به این سمت رفت.

سال 34 هجری وقتی مردم خیلی به حاکم وقت مسلمین اعتراض می‌کردند، «عبدالله بن عامر» به او گفت: آیا می‌خواهی کاری کنم که مردم دیگر به تو اعتراض نکنم؟ «رَأْيِي لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِجِهَادٍ يَشْغَلُهُمْ عَنْكَ»[10] این‌ها را به جنگ و فتوحات بفرست تا دیگر اینقدر به تو گیر ندهند!

نکته اینجاست که جهاد بابی از ابواب بهشت است، نه اینکه سرِ مردم را با آن برای جلوگیری از انتقادات گرم کنند!

«وَأَنْ تَجْمُرَهُمْ فِي الْمَغَازِي» آنقدر این‌ها را در جنگ نگه دار که همه‌ی دغدغه‌ی آن‌ها… که اولاً نسبت به تو خار بشوند، دلشان برای خانواده‌ی‌شان تنگ بشود، بخواهند پول‌ها را بگیرند و مدام از تو بخواهند تا به مأموریتِ بعدی بروند، دغدغه‌ی آن‌ها مرکب و اسب و پول‌شان بشود تا به تو گیر ندهند!

سنّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در برخورد با اسراء

این یک روش است؛ از آن طرف شما نگاه می‌کنید که «کَلبی» می‌گوید از عالِمی پرسیدم علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در جنگ جمل که این همه اسیر گرفته بودند چرا آن‌ها را نکشتند؟ یعنی عادت کرده بودیم که وقتی اسراء جمع می‌شوند همه را گردن بزنند!

می‌گوید: اولاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «سار فيهم بالصفح و المن الذي سار به رسول الله صلی الله علیه و آله في أهل مكة»[11]، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مانند روز فتح مکّه رفتار کردند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه امیرِ همه هستند، می‌خواهند همه را هدایت کنند، البته شاید بقیّه نخواهند، که اختیار دارند، «كان يحب أن يهديهم الله»، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌خواستند خدای متعال این‌ها را هم هدایت کند.

این چیزها را می‌دیدند که یک مسیحی به نام «بولس سلامه» می‌بیند و می‌گوید:

جَلجَلَ الحقُ في المسيحي حتى     عُدَّ (صار) مِن فَرطِ حُبِهِ عَلَويّـًا[12]

حق درونِ من در حالِ غوغا کردن است که از شدّت حبّ علی به من علوی می‌گویند.

يا سماءُ اشهَدِي ويَا ارضُ قَرِّي      واخشَعِي إنَني ذَكَرتُ عَليِّـًا

آسمان! شهادت بده، زمین! اقرار کن، خاشع باشید، روز قیامت به یاد داشته باشید که من نام علی را بردم.

این میزان عشق برای این است که نگاه می‌کنند و می‌بینند رهبرِ مسلمین اولین حامیِ مظلومانِ غیرمسلمین است.


[1] مناقب لإبن شهرآشوب، جلد 2، صفحه 101 (وكتب أمیر المومنین الى ابن عباس: أما بعد فلا يكن حظُّلك في ولايتك مالاً تستفيده ولا غيظا تشتفيه ولكن اماتةُ باطل واحياءُ حق)

[2] تاریخ الیعقوبی، جلد 2، صفحه 200 ( قَرَأتُ عَهدَ عَلِيٍّ لِجارِيَةَ بنِ قُدامَةَ : اُوصيكَ يا جارِيَةُ بِتَقوَى اللّه ِ ؛ فَإِنَّها جَموعُ الخَيرِ ، وسِر عَلى عَونِ اللّه ِ ، فَالقَ عَدُوَّكَ الَّذي وَجَّهتُكَ لَهُ، ولا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَكَ ،ولا تُجهِز عَلى جَريحٍ ، ولا تُسَخِّرَنَّ دابَّةً، و إن مَشَيتَ ومَشى أصحابُكَ . ولا تَستَأثِر عَلى أهلِ المِياهِ بِمِياهِهِم، ولا تَشرَبَنَّ إلّا فَضلَهُم عَن طيبِ نُفوسِهِم ، ولا تَشتِمَنَّ مُسلِما ولا مُسلِمَةً ؛ فَتوجِبَ عَلى نَفسِكَ ما لَعَلَّكَ تُؤَدِّبُ غَيرَكَ عَلَيهِ.ولا تَظلِمَنَّ مُعاهَدا، ولا مُعاهَدَةً، وَاذكُرِ اللّه، ولا تَفتُر لَيلاً ولا نَهارا ، وَاحمِلوا رَجّالَتَكُم ، وتَواسَوا في ذاتِ أيديكُم ، وأجدِدِ السَّيرَ، وأجلِ العَدُوَّ مِن حَيثُ كانَ ، وَاقتُلهُ مُقبِلاً ، وَاردُدهُ بِغَيظِهِ صاغِرا . وَاسفِكِ الدَّمَ فِي الحَقِّ ، وَاحقِنهُ فِي الحَقِّ ، ومَن تابَ فَاقبَل تَوبَتَهُ ، وإخبارَكَ في كُلِّ حينٍ بِكُلِّ حال، وَالصِّدقَ الصِّدقَ ! فَلا رَأيَ لِكَذوبٍ.)

[3] سوره مبارکه انبیاء، آیه 107

[4] سوره مبارکه توبه، آیه 123 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)

[5] المغازی للواقدی، جلد 3، صفحه 912 (كان رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلم)قد قدّم سليما فى مقدّمته، عليها خالد بن الوليد، فمرّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلم)بامرأة مقتولة و الناس مجتمعون عليها، فقال: ما هذا؟ قالوا: امرأة قتلها خالد بن الوليد. فأمر رسول اللّه صلّى اللّه سلّم رجلا يدرك خالدا فقال: إنّ رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلم)ينهاك أن تقتل امرأة أو عسيفا (شیخ الفاني أو عبد) و رأى رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلم)امرأة أخرى فسأل عنها فقال رجل: أنا قتلتها يا رسول اللّه، أردفتها ورائي فأرادت قتلى فقتلتها. فأمر بها رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلم)فدفنت.)

[6] المغازی للواقدی، جلد 2، صفحات 821 و 822 (و أعطى رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلم)رايته سعد بن عبادة و هو أمام الكتيبة، فلمّا مرّ سعد براية النبىّ (صلّى اللّه عليه و سلم)نادى: يا أبا سفيان! اليوم يوم الملحمة! اليوم تستحل الحرمة! اليوم أذلّ اللّه قريشا! فأقبل رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و سلم)حتى إذا حاذى أبا سفيان ناداه: يا رسول اللّه، أمرت بقتل قومك؟ زعم سعد و من معه حين مرّ بنا قال: «يا أبا سفيان، اليوم يوم الملحمة! اليوم تستحلّ الحرمة! اليوم أذلّ اللّه قريشا!» و إنى أنشدك اللّه فى قومك، فأنت أبرّ الناس، و أرحم الناس، و أوصل الناس.)

[7] تاریخ الطبری، جلد 3، صفحه 355  357 (قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي، قَالَ: حَدَّثَنَا سَيْفٌ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَةَ، عَنْ أَبِي عُثْمَانَ وَطَلْحَةَ بْنِ الأَعْلَمِ عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ عُتَيْبَةَ وَأَمَّا السَّرِيُّ فَإِنَّهُ قَالَ فِيمَا كَتَبَ إِلَيَّ: حَدَّثَنَا شُعَيْبٌ، عَنْ سَيْفٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الله عن أَبِي عُثْمَانَ، وَطَلْحَةَ بْنِ الأَعْلَمِ عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ عُتَيْبَةَ، قَالا: وَلَمَّا أَصَابَ خَالِدٌ يَوْمَ الولجةِ مَنْ أَصَابَ مِنْ بَكْرِ بْنِ وَائِلٍ مِنْ نَصَارَاهُمُ الَّذِينَ أَعَانُوا أَهْلَ فَارِسٍ غَضَبَ لَهُم نَصَارَى قَوْمِهِمْ، فَكَاتَبُوا الأَعَاجِمَ وَكَاتَبَتْهُمُ الأَعَاجِمُ، فَاجْتَمَعُوا إِلَى أُلَيْسَ، وَعَلَيْهِمْ عَبْدُ الأَسْوَدِ الْعِجْلِيُّ، وَكَانَ أَشَدَّ النَّاسِ عَلَى أُولَئِكَ النَّصَارَى مُسْلِمُو بَنِي عِجْلٍ: عُتَيْبَةُ بْنُ النَّهَّاسِ وَسَعِيدُ بْنُ مُرَّةَ وَفُرَاتُ بْنُ حَيَّانَ وَالْمُثَنَّى بْنُ لاحِقٍ ومذعور ابن عَدِيٍّ وَكَتَبَ أَرْدشِيرُ إِلَى بهمنَ جَاذُوَيْهِ، وَهُوَ بقسيانا- وَكَانَ رَافِدَ فَارِسَ فِي يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ شَهْرِهِمْ وَبَنَوْا شُهُورَهُمْ كُلَّ شَهْرٍ عَلَى ثَلاثِينَ يَوْمًا، وَكَانَ لأَهْلِ فَارِسَ فِي كُلِّ يَوْمٍ رَافِدٌ قَدْ نُصِّبَ لِذَلِكَ يَرْفُدُهُمْ عِنْدَ الْمَلِكِ، فكان رافدهم بهمن روز- أَنْ سِرْ حَتَّى تَقْدِمَ أُلَيْسَ بِجَيْشِكَ إِلَى مَنِ اجْتَمَعَ بِهَا مِنْ فَارِسَ وَنَصَارَى الْعَرَبِ فقدم بهمن جَاذُوَيْهِ جَابَانَ وَأَمَرَهُ بِالْحَثِّ، وَقَالَ: كَفْكِفْ نَفْسَكَ وَجُنْدَكَ مِنْ قِتَالِ الْقَوْمِ حَتَّى أَلْحَقَ بِكَ إِلا أَنْ يَعْجَلُوكَ فَسَارَ جَابَانُ نَحْوَ أُلَيْسَ، وَانْطَلَقَ بهمنُ جَاذُوَيْهِ إِلَى أردشيرَ لِيحدثَ بِهِ عَهْدًا، وَلِيَسْتَأْمِرَهُ فِيمَا يُرِيدُ أَنْ يُشِيرَ بِهِ، فَوَجَدَهُ مَرِيضًا، فَعَرَجَ عَلَيْهِ، وَأَخْلَى جَابَانُ بِذَلِكَ الْوَجْهِ، وَمَضَى حَتَّى أَتَى أُلَيْسَ، فَنَزَلَ بِهَا فِي صَفَرٍ، وَاجْتَمَعَتْ إِلَيْه الْمَسَالِحُ الَّتِي كَانَتْ بِإِزَاءِ الْعَرَبِ، وَعَبْدُ الأَسْوَدِ فِي نَصَارَى الْعَرَبِ مِنْ بَنِي عِجْلٍ وَتَيْمِ اللاتِ وَضُبَيْعَةَ وَعَرَبِ الضَّاحِيَةِ مِنْ أَهْلِ الْحِيرَةِ، وَكَانَ جَابِرُ بْنُ بُجَيْرٍ نَصْرَانِيًّا، فَسَانَدَ عَبْدَ الأَسْوَدِ، وَقَدْ كَانَ خَالِدٌ بَلَغَهُ تَجَمُّعُ عَبْدِ الأَسْوَدِ وَجَابِرٍ وَزُهَيْرٍ فيمن تأشب اليهم، فنهدلهم وَلا يَشْعُرُ بِدُنُوِّ جَابَانَ، وَلَيْسَتْ لِخَالِدٍ هِمَّةٌ إِلا مَنْ تَجَمَّعَ لَهُ مِنْ عَرَبِ الضَّاحِيَةِ  وَنَصَارَاهُمْ، فَأَقْبَلَ فَلَمَّا طَلَعَ عَلَى جَابَانَ بِأُلَيْسَ، قالت الأعاجم لجابان: انعاجلهم أم نغدى الناس ولا نُرِيهِمْ إِنَّا نَحْفَلُ بِهِمْ، ثُمَّ نُقَاتِلُهُمْ بَعْدَ الْفَرَاغِ؟ فَقَالَ جَابَانُ: إِنْ تَرَكُوكُمْ وَالتَّهَاوُنَ بِكُمْ فتهاونوا، ولكن ظني بهم ان سيعجلونكم ويعجلونكم عَنِ الطَّعَامِ فَعَصَوْهُ وَبَسَطُوا الْبُسُطَ وَوَضَعُوا الأَطْعِمَةَ، وتداعوا إليها، وتوافوا عليها فَلَمَّا انْتَهَى خَالِدٌ إِلَيْهِمْ، وَقَفَ وَأَمَرَ بِحَطِّ الأَثْقَالِ، فَلَمَّا وُضِعَتْ تَوَجَّهَ إِلَيْهِمْ، وَ وَكَّلَ خَالِدٌ بنفسه حوامى يحمون ظهره، ثم بدر أَمَامَ الصَّفِّ، فَنَادَى: أَيْنَ أَبْجَرُ؟ أَيْنَ عَبْدُ الأَسْوَدِ؟ أَيْنَ مَالِكُ بْنُ قَيْسٍ؟ رجل من جذرة، فَنَكَلُوا عَنْهُ جَمِيعًا إِلا مَالِكًا، فَبَرَزَ له، فقال له خالد: يا بن الْخَبِيثَةِ، مَا جَرَّأَكَ عَلَيَّ مِنْ بَيْنِهِمْ، وَلَيْسَ فِيكَ وَفَاءٌ! فَضَرَبَهُ فَقَتَلَهُ، وَأَجْهَضَ الأَعَاجِمَ عَنْ طَعَامِهِمْ قَبْلَ أَنْ يَأْكُلُوا، فَقَالَ جَابَانُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ يَا قَوْمُ! أَمَا وَاللَّهِ مَا دَخَلَتْنِي مِنْ رَئِيسٍ وَحْشَةٌ قَطُّ حَتَّى كَانَ الْيَوْمُ، فَقَالُوا حَيْثُ لَمْ يَقْدِرُوا عَلَى الأَكْلِ تَجَلُّدَا: نَدَعَهَا حَتَّى نَفْرُغَ مِنْهُمْ، وَنَعُودَ إِلَيْهَا. فَقَالَ جَابَانُ: وَأَيْضًا أَظُنُّكُمْ وَاللَّهِ لَهُمْ وَضَعْتُمُوهَا وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ، فَالآنَ فَأَطِيعُونِي، سِمُّوهَا، فَإِنْ كَانَتْ لَكُمْ فَأَهْوَنُ هَالِكٍ، وَإِنْ كَانَتْ عَلَيْكُمْ كُنْتُمْ قَدْ صَنَعْتُمْ شَيْئًا، وَأَبْلَيْتُمْ عُذْرًا فَقَالُوا: لا، اقتدارا عَلَيْهِمْ فَجَعَلَ جَابَانُ عَلَى مُجَنِّبَتَيْهِ عَبْدَ الأَسْوَدِ وابجر، وخالد على تعبئته فِي الأَيَّامِ الَّتِي قَبْلِهَا، فَاقْتَتَلُوا قِتَالا شَدِيدًا، وَالْمُشْرِكُونَ يَزِيدُهُمْ كَلَبًا وَشِدَّةً مَا يَتَوَقَّعُونَ مِنْ قُدُومِ بهمنَ جَاذُوَيْهِ، فَصَابَرُوا الْمُسْلِمِينَ لِلَّذِي كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنْ يُصَيِّرَهُمْ إِلَيْهِ، وَحَرِبَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِمْ، وَقَالَ خَالِدٌ: اللَّهُمَّ إِنَّ لَكَ عَلَيَّ إِنْ مَنَحْتَنَا أَكْتَافَهُمْ أَلا أَسْتَبْقِي مِنْهُمْ أَحَدًا قَدَرْنَا عَلَيْهِ حَتَّى أُجْرِيَ نَهْرَهُمْ بِدِمَائِهِمْ! ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ كَشَفَهُمْ لِلْمُسْلِمِينَ، وَمَنَحَهُمْ أَكْتَافَهُمْ، فَأَمَرَ خَالِدٌ مُنَادِيَهُ، فَنَادَى فِي النَّاسِ: الأَسْرَ الأَسْرَ! لا تَقْتُلُوا إِلا مَنِ امْتَنَعَ، فَأَقْبَلَتِ الْخُيُولُ بِهِمْ أَفْوَاجًا مُسْتَأْسَرِينَ يُسَاقُونَ سَوْقًا، وَقَدْ وَكَّلَ بِهِم رِجَالا يَضْرِبُونَ أَعْنَاقَهُمْ فِي النَّهْرِ، فَفَعَلَ ذَلِكَ بِهِمْ يَوْمًا وَلَيْلَةً، وَطَلَبُوهُمُ الْغَدَ وَبَعْدَ الْغَدِ، حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى النَّهْرَيْنِ، وَمِقْدَارِ ذَلِكَ مِنْ كُلِّ جَوَانِبِ أُلَيْسَ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ، وَقَالَ لَهُ الْقَعْقَاعُ وَأَشْبَاهٌ لَهُ: لَوْ أَنَّكَ قَتَلْتَ أَهْلَ الأَرْضِ لَمْ تَجْرِ دِمَاؤُهُمْ، إِنَّ الدِّمَاءَ لا تَزِيدُ عَلَى أَنْ تَرَقْرَقَ مُنْذُ نَهَيْتَ عَنِ السَّيَلانِ، وَنُهِيَتِ الأَرْضُ عَنْ نَشْفِ الدِّمَاءِ، فَأَرْسِلْ عَلَيْهَا، الْمَاءَ تَبَرَّ يَمِينُكَ وَقَدْ كَانَ صَدَّ الْمَاءَ عَنِ النَّهْرِ فَأَعَادَهُ، فَجَرَى دَمًا عَبِيطًا فَسُمِّيَ نَهْرَ الدَّمِ لِذَلِكَ الشَّأْنِ إِلَى الْيَوْمِ وَقَالَ آخَرُونَ مِنْهُمْ بَشِيرُ بْنُ الْخَصَّاصِيَّةِ، قَالَ: وَبَلَغَنَا أَنَّ الأَرْضَ لَمَّا نَشَّفَتْ دَمَ ابْنِ آدَمَ نُهِيَتْ عَنْ نَشْفِ الدِّمَاءِ، وَنُهِيَ الدَّمُ عَنِ السَّيَلانِ إِلا مِقْدَارَ برْدِهِ. وَلَمَّا هُزِمَ الْقَوْمُ وَأُجْلَوْا عَنْ عَسْكَرِهِمْ، وَرَجَعَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ طَلَبِهِمْ وَدَخَلُوهُ، وَقَفَ خَالِدٌ عَلَى الطَّعَامِ، فَقَالَ: قَدْ نَفَّلْتُكُمُوهُ فَهُوَ لَكُمْ وَقَالَ: كَانَ رَسُولُ الله ص إِذَا أَتَى عَلَى طَعَامٍ مَصْنُوعٍ نَفَّلَهُ فَقَعَدَ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ لِعَشَائِهِمْ بِاللَّيْلِ، وَجَعَلَ مَنْ لَمْ يَرَ الأَرْيَافَ وَلا يَعْرِفَ الرِّقَاقَ يَقُولُ: مَا هذه الرقاق الْبِيضِ! وَجَعَلَ مَنْ قَدْ عَرَفَهَا يُجِيبُهُمْ، وَيَقُولُ لَهُمْ مَازِحًا: هَلْ سَمِعْتُمْ بِرَقِيقِ الْعَيْشِ؟ فَيَقُولُونَ: نعم، فيقول: هُوَ هَذَا، فَسُمِّيَ الرِّقَاقُ، وَكَانَتِ الْعَرَبُ تُسَمِّيهِ، الْقَرَى.)

[8] تاریخ الطبری، جلد ۳، صفحه ۳۵۸ (كَتَبَ إِلَيَّ السَّرِيُّ، عَنْ شُعَيْبٍ، عَنْ سَيْفٍ، عَنْ طَلْحَةَ، عَنِ الْمُغِيرَةِ، قَالَ: كَانَتْ عَلَى النَّهْرِ أَرْحَاءُ، فَطَحَنتْ بِالْمَاءِ وَهُوَ أَحْمَرُ قُوتَ الْعَسْكَرِ، ثَمَانِيَةَ عَشْرَ أَلْفًا أَوْ يَزِيدُونَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ وَبَعَثَ خَالِدٌ بِالْخَبَرِ مَعَ رَجُلٍ يدعى نْدَلا مِنْ بَنِي عِجْلٍ، وَكَانَ دَلِيلا صَارِمًا، فَقَدِمَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ بِالْخَبَرِ، وَبِفَتْحِ أُلَيْسَ، وَبِقَدْرِ الْفَيْءِ وَبِعِدَّةِ السَّبْيِ، وَبِمَا حَصَلَ مِنَ الأَخْمَاسِ، وَبِأَهْلِ الْبَلاءِ مِنَ النَّاسِ، فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَى صَرَامَتَهُ وَثَبَاتَ خَبَرِهِ، قَالَ: مَا اسْمُكَ؟ قَالَ: جَنْدَلٌ، قَالَ: وَيْهًا جَنْدلُ! نَفْسُ عِصَامٍ سَوَّدَتْ عِصَامًا / وَعَوَّدَتْهُ الْكَرَّ وَالإِقْدَامَا وَأَمَرَ لَهُ بِجَارِيَةٍ مِنْ ذَلِكَ السَّبْيِ، فَوَلَدَتْ لَهُ. قَالَ: وَبَلَغَتْ قَتْلاهُمْ مِنْ أُ لَيْسَ سَبْعِينَ أَلْفًا جُلَّهُمْ مِنْ أَمْغِيشِيَا (منشیا))

[9] تاریخ الاسلام ذهبی، جلد ۳، صفحه ۳۱ (فَأَمَرَ خَالِدٌ بِالْحُظُرِ أَنْ تُبْنَى ثُمَّ أَوْقَدَ فِيهَا النِّيرَانَ وَأَلْقَى الْأُسَارَى فِيهَا ) و همچنین طبقات ابن سعد، جلد ۷، صفحه ۳۹۶ (أخبرنا أبو معاوية الضرير قال حدثنا هشام بن عروة عن أبيه قال كانت في بني سليم ردة فبعث أبو بكر رضي الله تعالى عنه خالد بن الوليد فجمع منهم رجالا في حضائر ثم أحرقهم بالنار فجاء عمر إلى أبي بكر رضي الله تعالى عنه فقال انزع رجلا عذب بعذاب الله فقال أبو بكر لا والله لا أشيم سيفا سله الله على الكفار حتى يكون هو الذي يشيمه ثم أمره فمضى لوجهه من وجهه ذلك)

[10] تاریخ الطبری، جلد 4، صفحه 333 (حدثني جعفر بن عبد الله المحمدي، قال: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ حَمَّادِ بْنِ طَلْحَةَ وَعَلِيُّ بْنُ حُسَيْنِ بْنِ عِيسَى، قَالا: حَدَّثَنَا حُسَيْنُ بْنُ عِيسَى، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ سَعْدٍ، عَنِ الْعَلاءِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدٍ الْعَنْبَرِيِّ، أَنَّهُ قَالَ: اجْتَمَعَ نَاسٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَتَذَاكَرُوا أَعْمَالَ عُثْمَانَ وَمَا صَنَعَ، فَاجْتَمَعَ رَأْيُهُمْ عَلَى أَنْ يَبْعَثُوا إِلَيْهِ رَجُلا يُكَلِّمُهُ، ويخبره بأحداثه، فأرسلوا اليه عامر ابن عَبْدِ اللَّهِ التَّمِيمِيَّ ثُمَّ الْعَنْبَرِيَّ- وَهُوَ الَّذِي يُدْعَى عَامِرَ بْنَ عَبْدِ قَيْسٍ- فَأَتَاهُ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ نَاسًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا فَنَظَرُوا فِي أَعْمَالِكَ، فَوَجَدُوكَ قَدْ رَكِبْتَ أُمُورًا عِظَامًا، فَاتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَتُبْ إِلَيْهِ، وَانْزَعْ عَنْهَا قَالَ لَهُ عُثْمَانُ: انْظُرْ إِلَى هَذَا، فَإِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ قَارِئٌ، ثم هو يجيء فيكلمني في المحقرات، فو الله مَا يَدْرِي أَيْنَ اللَّهُ! قَالَ عَامِرٌ: أَنَا لا أَدْرِي أَيْنَ اللَّهُ! قَالَ: نَعَمْ، وَاللَّهِ ما تدرى اين الله، قال عامر: بلى وَاللَّهِ إِنِّي لأَدْرِي أَنَّ اللَّهَ بِالْمِرْصَادِ لَكَ فَأَرْسَلَ عُثْمَانُ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ، وَإِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي سَرْحٍ، وَإِلَى سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ، وَإِلَى عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بْنِ وَائِلٍ السَّهْمِيِّ، وَإِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ، فَجَمَعَهُمْ لِيُشَاوِرَهُمْ فِي أَمْرِهِ وَمَا طَلَبَ إِلَيْهِ، وَمَا بَلَغَهُ عَنْهُمْ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا عِنْدَهُ قَالَ لَهُمْ: إِنَّ لِكُلِّ امْرِئٍ وُزَرَاءَ وَنُصَحَاءَ، وَإِنَّكُمْ وُزَرَائِي وَنُصَحَائِي وَأَهْلُ ثِقَتِي، وَقَدْ صَنَعَ النَّاسُ مَا قَدْ رَأَيْتُمْ، وَطَلَبُوا إِلَيَّ أَنْ أَعْزِلَ عُمَّالِي، وَأَنْ أَرْجِعَ عَنْ جَمِيعِ مَا يَكْرَهُونَ إِلَى مَا يُحِبُّونَ، فَاجْتَهِدُوا رَأْيَكُمْ، وَأَشِيرُوا عَلَيَّ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ: رَأْيِي لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْ تَأْمُرَهُمْ بِجِهَادٍ يَشْغَلُهُمْ عَنْكَ، وَأَنْ تَجْمُرَهُمْ فِي الْمَغَازِي حَتَّى يَذِلُّوا لَكَ فَلا يَكُونُ هِمَّةُ أَحَدِهِمْ إِلا نَفْسَهُ، وَمَا هُوَ فِيهِ مِنْ دُبْرَةِ دَابَّتِهِ و قَمْلِ فَرْوِهِ.)

[11] شرح نهج البلاغة، جلد 1، صفحه 248  247 ( قال الكلبي قلت لأبي صالح كيف لم يضع علي ع السيف في أهل البصرة بعد ظفره؟  قال: سار فيهم بالصفح و المن الذي سار به رسول الله صلی الله علیه و آله في أهل مكة فإنه أراد أن يستعرضهم بالسيف ثم من عليهم و كان يحب أن يهديهم الله)

[12] عیدالغدیر أول ملحمة العربیة، صفحه 317

لا تَقُـل شيعةٌ هواةُ علــٍّي إنَّ كلَّ منصفٍ شيعـيـًا

هُوَ فخرُ التاريخِ لا فخرَ شعبٍ       يَصطَفِيهِ ويَدعِيهِ وَلِـيَّـًا

ذِكْرُه إن عَرى وجومَ الليالي         شقّ في فلقة الصباح نَجيّا

يا عليَّ العصورِ هذا بياني   صِغتُ فيه وحيَ الإمام جليّا

يا أميرَ البيان هذا وفائي              أحمَدُ اللهَ أن خُلِقتُ وفيّا

يا أميرَ الإسلام حَسْبيَ               فخراً أنّني منك مالئٌ أصغَرَيّا

جَلجَلَ الحقُ في المسيحي حتى     عُدَّ (صار) مِن فَرطِ حُبِهِ عَلَويّـًا

أنا مَـن يَعشقُ البطولةَ والإلهامَ       والعدلَ والخلقَ الرَضِيّـَا

فإذا لم يكن عَلــيٌّ نَبيّـًـا فَلَقَد كانَ خُلُقَهُ نَبوّيــَا

أنتَ ربٌ للعالمـينَ الهــي فَأَنِلهُم حَنَانَكَ الأَبَويــًا

وأَنِلني ثوابَ ما سَطـَـرَت كَفِّي      فهاجَ الدموع في مقلتيا

سِفرُ خيرُ الأنامِ مِن بعدِ طَـهَ         مَا رَأَى الكونُ مِثلَهُ آَدميـًا

يا سماءُ اشهَدِي ويَا ارضُ قَرِّي      واخشَعِي إنَني ذَكَرتُ عَليِّـًا