به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1442 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز یکشنبه مورخ 29 فروردین ماه 1400 مصادف با سحر پنجمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «محبت شدید متقابل بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و رسول خدا صلی الله علیه و آله» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
به محضر شما و روزهداران بزرگوار در اقطار عالم عرض سلام و ادب و احترام دارم، ان شاء الله خدای متعال خیر و برکت و پذیرش حضرت حجّت سلام الله علیها را روزیِ آنها بفرماید.
مقدّمه
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در مقدّمه هستیم و ان شاء الله بنا داریم که بعداً دغدغههای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، آنچه برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حساسیت و اولویت داشت را بحث کنیم، ولی لازمهی این موضوع این است که چند شب هم دلِ خودمان را جلا بدهیم و هم با اخلاق حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه متذکّر و یادآور بشویم، و این شوقِ عجیبی که بوده است. بالاخره روزگاران فراوانی بوده است…
اگر نمیترسیدم که درباره تو همان را بگویند که درباره عیسی گفتند….
اولاً عظمتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به گونهای است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! اگر آن خطر نبود که امّت به اشتباه به همان سمتی بروند که برخی از مسیحیان رفتند بروند، یعنی آن طور که آنها غلوّ کردند و گفتند حضرت عیسی علیه السلام پسرِ خدای متعال است نمیشد، یعنی اگر کلمات اجازه میداد تا من حقِ تو را اداء کنم و باعثِ برداشتِ غلط نشود، من چیزی میگفتم که خاک کف پای تو را توتیای چشم کنند و تبرّک بجویند[1]، منتها الفاظ برای اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را وصف کنند کوچک هستند، و ضمناً در جامعه هم ظرفیت نیست.
وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتوانند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را وصف کنند دیگر ما چه بگوییم؟
خفقان شدید در نقل فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه
از طرفی، شدّتی که در روزگاران فراوانی، آنقدر فشار آوردند و مداحان و مادحان و واصفان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را اذیت کردند، با همان دست و پا شکستگی و لکنتی که ما داریم و آنها هم دارند… که یک زمانی یک نفر به نام «عبدالله بن شداد» میگوید: «وددت أن أترك فأحدث بفضائل علي بن أبي طالب عليه السلام يوما إلى الليل»[2] دوست دارم از روز تا شب فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بگویم «وأن عنقي هذه ضربت بالسيف» بعد گردنِ من را بزنید.
یعنی سینهها مالامال از فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، هیجانِ حبّ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دارند، هیجانِ این طهارتِ ولادتِ افراد و این فطرت پاک، میخواهند از عظمتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه منفجر بشوند ولی باید سالها دم فرو ببرند.
محبت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در قلب مردم در بیان «نصری سلهب» مسیحی
جالب است که مسیحیان هم به این موضوع اشاره کردهاند، نصری سلهب که چند شب نکاتی از او عرض کردیم، در اوایل کتابِ خود به ما میگوید: «کأنّي بالناس»[3] در حالِ نگاه کردنِ مردم هستم، «کلّما ابتعدوا عنک» ای امیرالمؤمنین! هر چه این مردم را میکِشَند که از شما دور کنند «ازدادوا شوقاً إليک وحنينا» شوقِ اینها و ندای درونیشان به سمت تو مدام شدّت پیدا میکند، «کم نحن بحاجة يا أبا الحسن» ما چقدر به تو نیاز داریم «إلی بطولة تجلّت فيک نادرة عبر التاريخ» آن پهلوانی اخلاقی و جسمیِ تو که در طول تاریخ نادر بود «فإذا هي بعدک يتيمة تستغيث» بعد از تو دیگر امّت «یتیمی» است که استغاثه میکند و فریادرسی نیست.
البته باید به «نصری سلهب» گفت ان شاء الله علیِ دیگری خواهد آمد.
از این شوقها فراوان است، امروز مطالب زیادی از این کلمات شوقآمیز و توسّلاتِ مسیحیان دارم.
عزیزی پیام داده بود که چرا از مسیحیان میگویی و از روایات نمیگویی؟ من عرض کردم این مطالبی که از مسیحیان بیان میکنم، با روایات تطبیق دارد، ولی من میخواهم بگویم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فراتر از فهمِ ما هستند، هر کسی که صفحهی نفسِ او آسیب نخورده باشد و حِسگرهای او درست کار کند در برابرِ این جلوهی عظیم الهی، همانطور که انسانها در برابرِ عظمت الهی شگفتزده میشوند در برابرِ جلوهی خدای متعال و مظهر اسماء و صفات خدای متعال هم همینطور شگفتزده میشوند، یعنی این مغناطیس و جاذبه، او را هم به سمت خود میکشد و جذب میکند.
ضمناً ما سخنانی را انتخاب میکنیم که مبانی روایی ما را هم بهمراه دارد، اینطور نیست که حرفهای گزافی بزنند، اتفاقاً درست گفتهاند.
«روکس بن زائد» مسیحی از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میگوید
آن چیزی که مسیحیان به آن اشاره کردهاند، مانند «روکس بن زائد»، که شب قبل هم از او خواندیم، ببینید چه میگوید، موضوع امشبِ ما را هم «روکس بن زائد» مشخص کرده است، میگوید: من از این موضوع تعجّب میکنم که این مرد الهی، این مردِ عظیم الشأن با این فضائلِ حیرتانگیز، چرا باید مورد بغض و کینهی عدّهای قرار بگیرد؟ «ما لي اعدد الشواهد علی حبّ النبي لهذا الإنسان العظیم؟»[4] چرا من باید دلیل بیاورم که چرا پیغمبر چنین طلای ناب و جواهر بینظیری را دوست دارد؟ آیا نمیبینید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محبوبترین دارایی خود یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دادند؟
بعد عبارت عجیبی میگوید، میگوید: «و بعد فلیسَ عجیباً أن یعرف النبیّ علیّاً علیه السلام و تجهله العامة» تعجّب نکنید که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بشناسند ولی دیگران ایشان را نشناسند، چون فهمیدنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم صفحهی پاکِ نفس میخواهد و هم یک گوهرشناسی مانند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواهد، و هر کسی نمیتواند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بشناسد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کسی هستند که در کنار یاران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، که بسیاری از آنها عزیز و عظیمالشأن هستند و خدمت کردهاند و زحمت کشیدهاند و جهاد کردهاند، ولی قیاس باید وجهی داشته باشد، دیگران به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایمان آوردند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای آنها ادّعای نبوّت کردند، نهایتاً معجزهای هم آوردند و آنها هم ایمان آوردند، اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که اینطور نبودند، فرمودند: من کودک بودم و کنار حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودم، نیازی نبود به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کنم که برای من معجزه بیاور تا من ببینم آیا شما پیغمبر هستید یا نه؛ «أرى نورَ الوَحيِ وَالرِّسالَةِ»[5]، وقتی من حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میدیدم نورِ وحی و نبوّت را در ایشان میدیدم، «وأشُمُّ ريحَ النُّبُوَّةِ» من بوی نبوّت را از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حس میکردم، «ولَقَد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ عَلَيهِ» من نعرهی شیطان که از روی ناامیدی بود را شنیدم، که شیطان دید با وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مبعوث شدنِ ایشان رحمت خدای متعال همهی عالم را گرفته است.
مسلّماً این حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معجزه نمیخواهند، «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»[6]. اصلاً جنس حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با بقیه فرق دارد، این یقینِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از جنسِ ایمان به غیب نیست که دیگران دارند، ایمانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایمانِ به شهود است نه ایمان به غیب، اصلاً سنخ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با بقیه متفاوت است، اصلاً جنس غیبِ ما با غیبِ آن بزرگواران تفاوت دارد، غیبِ ما برای آن بزرگواران شهود است و غیبِ آن بزرگواران چیزِ دیگری است.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تنها مدافعِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
رابطهی حیرتانگیز و محبّت عجیبی بین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وجود دارد، اگر کسی مانند من حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دوست دارد، با ضعفِ خودم و ظرفِ کوچکِ خودم، پیالهای کنارِ دریا آوردهام…
حال اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخواهند به سراغ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بیایند، این عشقِ دو طرفهی حیرتانگیز عجیب است، و ماجراهای زیادی در آن وجود دارد.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از ابتدای کودکی، که فرمودند من روی آرامش ندیدم (به ظاهر)، یعنی هر روز یک حادثه و بحرانی بود و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید یکتنه میرفتند و از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع میکردند، جاهایی هم که دیگران بودند، آن دیگران نمیتوانستند مانند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بار بردارند.
یک روز به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وحی شد که سه نفر میخواهند ایشان را ترور کنند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مسجد آمدند و فرمودند: ای مردم! «أيكم ينهض إلى ثلاثة نفر قد آلوا (بمعنی حَلَفوا) باللات والعزى»[7] اینها به لات و عزّی قسم خوردهاند که «ليقتلوني» من را بکشند.
بعد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه کارِ اینها را سخت نکنند فرمودند: «وقد كذبوا ورب الكعبة» بخدای کعبه دروغ گفتهاند، یعنی نمیتوانند من را بکشند، نترسید، اتفاقی نمیافتد. چه کسی حاضر است که برود و این خطر را دفع کند؟
مسلّماً جامعه باید از نبی دفاع کند.
«فأحجم الناس وما تكلم أحد»، مثلِ خندق که سرها را بینِ پاها بردند، مانند خیبر که فرار کردند، مانند اُحُد که حیران شدند، مانند حنین که قرآن کریم میفرماید «ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ»[8]، بسیاری و بلکه اکثراً فرار کردند، اینجا هم حواسِ خود را به چیزهای دیگری پرت کردند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «ما أحسب علي بن أبي طالب فيكم؟» آیا علی بین شما نیست؟ یعنی وقتی جواب نمیدهید معلوم است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بینِ شما نیست.
«عامر بن قتاده» بلند شد و عرض کرد: یا رسول الله! علی تب کرده است، آیا بروم و به او خبر بدهم؟ یعنی ظاهراً بیمار هستند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: برو.
همینکه به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کردند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با شما کار دارند، «فخرج أمير المؤمنين علي (عليه السلام) كأنه أنشط من عقال» حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه انگار از بند بیرون شدند، به محضر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و عرض کردند: یا رسول الله! من به تنهایی میروم و نیازی به جمعیت نیست، «أنا لهم سرية وحدي» من به تنهایی یک لشگر هستم و خودم به تنهایی میروم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! این لباس، این سپر، این هم شمشیرِ خودم هست، سپس خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به سر مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عمامه بستند و زره به تنِ ایشان کردند و فرمودند: علی جان! بر اسب من سوار شو و برو.
سه روز از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خبری نشد، من میگویم سه روز گذشت و مردم هم نمیتوانند این موضوع را درک کنند که برای هر لحظهی این سه روز فراق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر سختی کشیدند، این سختی هم برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و هم برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و هم برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی زیاد بود.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در آغوش گرفتند و نزد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاضر شدند و عرض کردند: یا رسول الله! سه روز است که خبری از علی جانم ندارم…
ضمنِ اینکه تحمّلِ این فراق سخت است، نگران هم بودند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: هر کسی خبرِ سلامتی علی (علیه السلام) را به من بدهد، «معاشر الناس، من يأتيني بخبر علي ابشره بالجنة». ببینید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چه شخصیتی دارند که اگر کسی یک خبر از ایشان به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بدهد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من به او بهشت را بشارت میدهم.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برگشتند، دو نفر از آنها را اسیر کرده بودند و یک نفر هم کشته شده بود. سپس حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبر دادند: یا رسول الله! شرحِ واقعه اینطور است، اینها به من حمله کردند، من دو سه روز در کمین بودم تا اینها را پیدا کنم و…
این خدماتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است.
بی اعتنایی برخی اصحاب به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و ناراحتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این امر
ان شاء الله خدای متعال به همهی ما سعهی وجودی بدهد، زیباییهای خوبان، کمالاتِ دیگران، وقتی من خوبیهای شما، خوبیهای دیگران را میبینم بگویم الحمدلله که دوستانم و شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و محبّان و مسلمین اهل نماز شب و کار خیر هستند، خدایا! به من هم یک نگاه کن تا من هم مانندِ این خوبها بشوم.
برخی بجای اینکه این کار را کنند متأسفانه حسودی میکردند، یعنی توهّمِ رقابت داشتند و مدام شکست میخوردند، بجای خوشحال بودن از اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سردار اسلام هستند.
روزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودند، «إذ جاء علي (عليه السلام) فلم يفرجوا له»[9] هیچ کسی بلند نشد و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جا ندادند، بعضیها حجیمتر نشستند که جا نباشد، همینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این صحنه را دیدند فرمودند: ای مردم! «هؤلاء أهل بيتي» این علی اهل بیت من است، «تستخفون بهم وأنا حي بين ظهرانيكم» من زنده هستم و اینطور به او بیحرمتی میکنید؟
بخدا آن روزی که من از شما دور میشوم خدای متعال از شما دور نمیشود، «إن الروح و الراحة و البشر و البشارة لمن ائتم بعلي و تولاه» اگر آسایش و راحتی و عاقبت به خیری و بشارت بهشت میخواهید، هر کسی که امامتِ او و ولایت او را بپذیرد بهشت و بشارت برای اوست.
عشقِ دو طرفهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
جایی هم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: آن کسی که من در بینِ همهی این عالَم با او انس میگرفتم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند[10].
«ابو هلال عسگری» میگوید: اولین کسی که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد «جُعِلتُ فداك یا رسول الله»[11] حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند.
این عشق دو طرفه است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما به اندازهی یک ارزن از این محبّت را به امام زمان ارواحنا فداه داشته باشیم و در خلوت خودمان با حضرت حجّت ارواحنا فداه مراوده کنیم.
وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را میدیدند، یا وقتی سختی پیش میآمد… «ولا نزلت برسول الله صلى الله عليه وآله شديدة قط و لا كربه أمر ولا ضيق ومستصعب من الأمر»[12] وقتی سختی پیش میآمد یا مشکلی پیش میآمد، یا مصیبتی میشد، همینکه اتّفاقی میافتاد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند: «أين سيفي» شمشیرِ من کجاست؟ آن شمشیرِ برّنده، سیف الله، «أين رمحي» نیزهی من کجاست؟ «أين المفرج غمي عن وجهي» او کجاست که او را ببینم تا چهرهی من باز بشود؟ علی بن ابیطالب کجاست؟
وقتی سختی پیش آمد ما باید با همهی وجود افتخار کنیم و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه استغاثه کنیم و فریادخواهی کنیم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور بودند.
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را میدیدند غمهای ایشان باز میشد.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رئیس الموحدین هستند.
آیا معاذالله در حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ذرّهای هوا یا ادّعا وجود داشت؟ ابدا!
بارها حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: ان شاء الله خدای متعال نیاورد که من روز قیامت نتوانم به روی شما نگاه کنم و کمکاری کرده باشم، از خدای متعال بخواهید که روز قیامت من شرمندهی شما نباشم.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معجزه و نشانهی نبوّت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
من این عبارت را دو سال قبل برای عزیزانمان عرض کردم، ولی با اینکه در منابع متأخر هم آمده است، ولی چون روایاتِ مهمّی آن را پشتیبانی میکنند، من آن را خیلی دوست دارم.
یکی از ویژگیها این است… «ابن ندیم» میگوید «واقدی» این روایت را گفته بود که «انَّ علياً عليه السلام كان من معجزات النبي صلى الله عليه وسلم»[13]، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فقط سرباز نبودند، بلکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه علامتِ حقّانیتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، «انَّ علياً عليه السلام كان من معجزات النبي صلى الله عليه وسلم كالعصا لموسى عليه السلام واحياء الموتى لعيسى بن مريم عليه السلام»، مانندِ عصای حضرت موسی علیه السلام و زنده کردنِ مردگان توسّط حضرت عیسی علیه السلام.
برای همین امام صادق صلوات الله علیه در زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «و آيةً لرسالته»[14]، علامت و نشانهی نبوّتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، شهیدی که «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»[15] است.
در زیارتنامهی دیگری رسیده است که بگوییم «كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ»[16]، یعنی کسی که وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایشان را میدیدند غمهایشان برطرف میشد، «وَ مُعْجِزاً لِرِسَالَتِهِ» معجزهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.
این روایتی که عرض کردم در منابع متأخّر است و خیلی زیباست این روایت است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إنّ اللّه أعطى موسى العصا»[17] خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام یک عصایی داد که وقتی ایشان به دریا میزدند دریا میشکافت و همه میفهمیدند که ایشان پیغمبر هستند، «و إبراهيم برد النار»، وقتی حضرت ابراهیم علیه الصلاة و السلام به آتش افتادند و آتش سرد شد فهمیدند که کار در جای دیگری پشتیبانی میشود، «و عيسى الكلمات(التي كان) يحيي بها الموتى» به حضرت عیسی علیه السلام کلماتی یاد داد که وقتی ایشان میفرمودند مُرده زنده میشد، «و أعطاني هذا علياً» به من هم «علی (سلام الله علیه)» را داده است. علی هم سربازِ من است، هم یارِ من است، هم اعتبارِ من است.
لذا میبینید امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند: «و تاجاً لرأسه» حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تاجِ سرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند.
تغيير سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله از بغض نسبت به امیرالمؤمنین سلام الله علیه
«ابن مسعود» میگوید میدیدند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را میبوسند، تعجّب کردند، میگفتند: یا رسول الله! مگر علی چه منزلی نزد شما دارد؟ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «كَمَنزِلَتي مِنَ اللّه»[18]، من چه جایگاهی نزدِ خدای متعال دارم؟ علی همهی وجودِ من است.
وقتی این اتفاقات افتاد و این عشق دو طرفه نمود کرد، همانطور که عرض کردم کار را از چند جهت سخت کرد، آنهایی که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کینه داشتند، آنهایی که با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوب نبودند، آنهایی که با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جنگیده بودند، آنهایی که منتظر انتقام بودند، و زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم توانِ مقابله نداشتند… ابتدا جنگها رخ داد، ابتدا ترورها صورت گرفت و نشد، وقتی نشد و منافقان نتوانستند کار خودشان را پیش ببرند، صبر کردند تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا بروند.
چه کسی خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود؟ چه کسی نَفسُ الرَّسول بود؟
زمانی یک استادی میفرمود: چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ««مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ»[19] هر کسی که میخواهد آدم را در علمِ او ببیند، آدم در علمِ او که خدای متعال توصیف نموده است، نوح با حکمتی که داشت، ابراهیم با حلم او را ببیند، «فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» بیاید و علی بن ابیطالب را نگاه کند.»؛ چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خودشان را نفرمودند؟ برای اینکه هر کدام از آن بزرگواران یک جهتِ کمالیِ ویژه داشتند و پیغمبر جهاتِ متعدد داشتند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، نَفسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، آینهی تمامنمای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند.
پس بنابراین چطور میشود از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انتقام گرفت که مورد اتّهام نباشند و نفاقشان هم لو نرود؟ درست است که دشمنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه منافق است ولی همهی جامعه این موضوع را تشخیص نمیدادند، لذا از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه انتقام گرفتند.
این روایت حتّی نزد غیرشیعیان هم معتبر است که یک روزی… حتّی در صحیح بخاری هم این حدیث هست که «أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ»[20] تو از من هستی و من هم از تو هستم، روحی در دو بدن هستیم.
ابن عباس نشسته بود و دید که در عرفات «لبّیک» نمیگویند، پرسید چرا اینها «لبّیک» نمیگویند؟ گفتند: از معاویه میترسند، چرا؟ برای اینکه او «لبّیک» را در عرفات ممنوع کرده است، چرا؟ چون وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در حکومتِ خود به حج میرفتند در عرفات «لبّیک» میگفتند، آن کسی که خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود!
ابن عبّاس بیرون آمد و گفت: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ تَرَكُوا السُّنَّةَ مِنْ بُغْضِ عَلِيٍّ»[21]، اینها سنّت را از بغضِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ترک کردهاند.
اینجا درواقع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه انتقام نگرفتهاند، بلکه میدیدند تخریب و کتمان شخصیت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همان تخرب و کتمان شخصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
یک بحث مفصّل این است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در آن چند سال حکومت چگونه شخصیت برجستهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را احیاء کردند؟ شخصیتِ کتمان شده و تخریب شدهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را.
[1] الکافی (ط الإسلامیة)، جلد 8، صفحات 57 و 58 (عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ فِيكَ شَبَهاً مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَم وَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ قَالَ فَغَضِبَ الْأَعْرَابِيَّانِ وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ عِدَّةٌ مِنْ قُرَيْشٍ مَعَهُمْ فَقَالُوا مَا رَضِيَ أَنْ يَضْرِبَ لِابْنِ عَمِّهِ مَثَلًا إِلَّا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ ص فَقَالَ- وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ يَعْنِي مِنْ بَنِي هَاشِمٍ- مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ قَالَ فَغَضِبَ الْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو الْفِهْرِيُّ فَقَالَ اللَّهُمَ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ أَنَّ بَنِي هَاشِمٍ يَتَوَارَثُونَ هِرَقْلًا بَعْدَ هِرَقْلٍ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَقَالَةَ الْحَارِثِ وَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَثُمَّ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ عَمْرٍو إِمَّا تُبْتَ وَ إِمَّا رَحَلْتَ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ بَلْ تَجْعَلُ لِسَائِرِ قُرَيْشٍ شَيْئاً مِمَّا فِي يَدَيْكَ فَقَدْ ذَهَبَتْ بَنُو هَاشِمٍ بِمَكْرُمَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص لَيْسَ ذَلِكَ إِلَيَّ ذَلِكَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ قَلْبِي مَا يُتَابِعُنِي عَلَى التَّوْبَةِ وَ لَكِنْ أَرْحَلُ عَنْكَ فَدَعَا بِرَاحِلَتِهِ فَرَكِبَهَا فَلَمَّا صَارَ بِظَهْرِ الْمَدِينَةِ أَتَتْهُ جَنْدَلَةٌفَرَضَخَتْ هَامَتَهُ ثُمَّ أَتَى الْوَحْيُ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَكَذَا فَقَالَ هَكَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هَكَذَا هُوَ وَ اللَّهِ مُثْبَتٌ فِي مُصْحَفِ فَاطِمَةَ ع فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِمَنْ حَوْلَهُ مِنَ الْمُنَافِقِينَ انْطَلِقُوا إِلَى صَاحِبِكُمْ فَقَدْ أَتَاهُ مَا اسْتَفْتَحَ بِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ.)
[2] شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، جلد ٤ صفحة ٧٣ (وروى عطاء، عن عبد الله بن شداد بن الهاد، قال: وددت أن أترك فأحدث بفضائل علي بن أبي طالب عليه السلام يوما إلى الليل، وأن عنقي هذه ضربت بالسيف.)
[3] في خطی علي، صفحه 28 (کأنّي بالناس کلّما ابتعدوا عنک، ازدادوا شوقاً إليک وحنينا؛ کم نحن بحاجة يا أبا الحسن إلی بطولة تجلّت فيک نادرة، عبر التاريخ فإذا هي بعدک يتيمة تستغيث)
[4] الإمام علي أسدالإسلام و قدیسه، صفحه 112 (ما لي اعدد الشواهد علی حبّ النبي لهذا الإنسان العظیم؟…. و بعد فلیسَ¬عجیباً أن یعرف النبیّ علیّاً (ع) و تجهله العامة و یتنکر له المغرضون و الحاقدون فلا یعرف العظیم إلّا العظیم فالنفوس جنود مجنده فما تشابه منها ائتلف فما تنافر منها اختلف.)
[5] نهج البلاغه، خطبه 192 (وقَد عَلِمتُم مَوضِعي مِن رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بِالقَرابَةِ القَريبَةِ ، وَالمَنزِلَةِ الخَصيصَةِ ؛ وَضَعَني في حِجرِهِ و أنَا وَلَدٌ ، يَضُمُّني إلى صَدرِهِ ، ويَكنُفُني في فِراشِهِ ، ويُمِسُّني جَسَدَهُ ، ويُشِمُّني عَرفَهُ . وكانَ يَمضَغُ الشَّيءَ ثُمَّ يُلقِمُنيهِ . وما وَجَدَ لي كَذبَةً في قَولٍ ، ولا خَطلَةً في فِعلٍ . ولَقَد قَرَنَ اللّه ُ بِهِ صلى الله عليه و آله ـ مِن لَدُن أن كانَ فَطيما ـ أعظَمَ مَلَكٍ مِن مَلائِكَتِهِ ، يَسلُكُ بِهِ طَريقَ المَكارِمِ ، ومَحاسِنَ أخلاقِ العالَمِ ، لَيلَهُ ونَهارَهُ . ولَقَد كُنتُ أتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصيلِ أثَرَ اُمِّهِ ، يَرفَعُ لي في كُلِّ يَومٍ منِ أخلاقِهِ عَلَما ، ويَأمُرُني بِالاِقتِداءِ بِهِ . ولَقَد كانَ يُجاوِرُ في كُلِّ سَنَةٍ بِحِراءَ فَأَراهُ ، ولا يَراهُ غَيري . ولَم يَجمَع بَيتٌ واحِدٌ يَومَئِذٍ فِي الإِسلامِ غَيرَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله وخَديجَةَ وأنَا ثالِثُهُما . أرى نورَ الوَحيِ وَالرِّسالَةِ ، وأشُمُّ ريحَ النُّبُوَّةِ . ولَقَد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ عَلَيهِ صلى الله عليه و آله فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّه ِ ، ما هذِهِ الرَّنَّةُ ؟ فَقالَ : هذَا الشَّيطانُ قَد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ ، إنَّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ ، وتَرى ما أرى ، إلّا أنَّكَ لَستَ بِنَبِيٍّ ، ولكِنَّكَ لَوَزيرٌ ، وإنَّكَ لَعَلى خَيرٍ.)
[6] إرشاد القلوب ، جلد ۱ ، صفحه ۱۲۴
[7] الامالی لشیخ الصدوق، صفحات 166 تا 168 (عن يحيى بن زيد بن علي، عن أبي عن علي بن الحسين (عليهما السلام)، قال خرج رسول الله (صلى الله عليه وآله) ذات يوم وصلى الفجر، ثم قال معاشر الناس، أيكم ينهض إلى ثلاثة نفر قد آلوا (بمعنی حَلَفوا) باللات والعزى ليقتلوني، وقد كذبوا ورب الكعبة قال فأحجم الناس وما تكلم أحد، فقال ما أحسب علي بن أبي طالب فيكم؟ فقام إليه عامر بن قتادة فقال إنه وُعِكَ في هذه الليلة ولم يخرج يصلي معك، أفتأذن لي أن أخبره؟ فقال النبي (صلى الله عليه وآله) شأنك، فمضى إليه فأخبره، فخرج أمير المؤمنين علي (عليه السلام) كأنه أنشط من عقال، وعليه إزار قد عقد طرفيه على رقبته، فقال يا رسول الله، ما هذا الخبر؟ قال هذا رسول ربي يخبرني عن ثلاثة نفر قد نهضوا إلي لقتلي، وقد كذبوا ورب الكعبة فقال علي (عليه السلام) يا رسول الله، أنا لهم سرية وحدي، هو ذا ألبس علي ثيابي فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله) بل هذه ثيابي، وهذه درعي، وهذا سيفي، فدرعه وعممه وقلده وأركبه فرسه و خرج أمير المؤمنين (عليه السلام) فمکث ثلاثة ایام لا يأتيه جبرئيل بخبره، ولا خبر من الارض، فأقبلت فاطمة بالحسن والحسين على وركيها، تقول: أوشك أن ييتم هذين الغلامين، فأسبل النبي (صلى الله عليه وآله) عينه يبكي، ثم قال: معاشر الناس، من يأتيني بخبر علي ابشره بالجنة. وافترق الناس في الطلب لعظم ما رأوا بالنبي (صلى الله عليه وآله)، وخرج العواتق، فأقبل عامر بن قتادة يبشر بعلي (عليه السلام)، وهبط جبرئيل على النبي (صلى الله عليه وآله) فأخبره بما كان فيه، وأقبل أمير المؤمنين علي (عليه السلام) ومعه أسيران ورأس وثلاثة أبعرة وثلاثة أفراس. فقال النبي (على الله عليه وآله): تحب أن أخبرك بما كنت فيه يا أبا الحسن؟ فقال المنافقون: هو منذ ساعة قد أخذه المخاض، وهو الساعة يريد أن يحدثه! فقال النبي (صلى الله عليه وآله): بل تحدث أنت – يا أبا الحسن – لتكون شهيدا على القوم. قال: نعم – يا رسول الله – لما صرت في الوادي، رأيت هؤلاء ركبانا على الاباعر، فنادوني: من أنت؟ فقلت: أنا علي بن أبي طالب ابن عم رسول الله. فقالوا: ما نعرف لله من رسول، سواء علينا وقعنا عليك أو على محمد، وشد علي هذا المقتول، ودارت بيني وبينه ضربات، وهبت ريح حمراء سمعت صوتك فيها يا رسول الله وأنت تقول: قد قطعت لك جربان درعه، فاضرب حبل عاتقه. فضربته فلم أحفه، ثم هبت ريح صفراء، سمعت صوتك فيها يا رسول الله، وأنت تقول: قد قلبت لك الدرع عن فخذه، فاضرب فخذه. فضربته وكزته وقطعت رأسه ورميت به. وقال لي هذان الرجلان: بلغنا أن محمدا رفيق شفيق رحيم، فاحملنا إليه ولا تعجل علينا، وصاحبنا كان يعد بألف فارس. فقال النبي (صلى الله عليه وآله) يا علي، أما الصوت الاول الذي صك مسامعك فصوت جبرئيل (عليه السلام)، وأما الآخر فصوت ميكائيل (عليه السلام)، قدم إلي أحد الرجلين. فقدمه، فقال: قل لا إله إلا الله، واشهد أني رسول الله، فقال: لنقل جبل أبي قبيس أحب إلي من أن أقول هذه الكلمة. فقال: يا علي، أخره واضرب عنقه. ثم قال: قدم الآخر. فقال: قل لا إله إلا الله، واشهد أني رسول الله، فقال: ألحقني بصاحبي. قال: يا علي، أخره واضرب عنقه. فأخره، وقال أمير المؤمنين (عليه السلام) ليضرب عنقه، فهبط جبرئيل (عليه السلام) على النبي (صلى الله عليه وآله)، فقال: يا محمد، إن ربك يقرئك السلام، ويقول لك: لا تقتله فإنه حسن الخلق سخي في قومه. فقال النبي (صلى الله عليه وآله): يا علي، أمسك، فإن هذا رسول ربي عزوجل يخبرني أنه حسن الخلق سخي في قومه. فقال المشرك تحت السيف هذا رسول ربك يخبرك! قال: نعم. قال: والله ما ملكت درهما مع أخ لي قط، ولا قطبت وجهي في الحرب، وأنا أشهد أن لا إله إلا الله، وأنك رسول الله. فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): هذا ممن جره حسن خلقه وسخاؤه إلى جنات النعيم . وصلى الله على رسوله محمد وآله الطاهرين وسلم كثيرا)
[8] سوره مبارکه توبه، آیه 25 (لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ ۙ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ)
[9] الامالی لشیخ الصدوق، صفحه ۱۷۳ (عن محمد القبطي، قال قال الصادق جعفر ابن محمد (عليه السلام) أغفل الناس قول رسول الله (صلى الله عليه وآله) في علي بن أبي طالب (عليه السلام) يوم مشربة أم إبراهيم، كما أغفلوا قوله فيه يوم غدير خم، إن رسول الله (صلى الله عليه وآله) كان في مشربة أم إبراهيم وعنده أصحابه، إذ جاء علي (عليه السلام) فلم يفرجوا له، فلما رآهم لا يفرجون له قال يا معشر الناس، هؤلاء أهل بيتي تستخفون بهم وأنا حي بين ظهرانيكم، أما والله لئن غبت عنكم فإن الله لا يغيب عنكم، إن الروح و الراحة و البشر و البشارة لمن ائتم بعلي و تولاه، و سلم له و للاوصياء من ولده و سلم له وللاوصياء من ولده، حقا علي أن أدخلهم في شفاعتي لانهم أتباعي، فمن تبعني فإنه مني)
[10] الخصال، جلد ۲ ، صفحات 371 و 372 (قال امیرالمؤمنین سلام¬الله¬علیه: ….. فَإِنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِي خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِينَ عَامَّةً أَحَدٌ آنَسُ بِهِ أَوْ أَعْتَمِدُ عَلَيْهِ أَوْ أَسْتَنِيمُ إِلَيْهِ أَوْ أَتَقَرَّبُ بِهِ غَيْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص، هُوَ رَبَّانِي صَغِيراً وَ بَوَّأَنِي كَبِيراً وَ كَفَانِي الْعَيْلَةَ وَ جَبَرَنِي مِنَ الْيُتْمِ وَ أَغْنَانِي عَنِ الطَّلَبِ وَ وَقَانِيَ الْمَكْسَبَ وَ عَالَ لِيَ النَّفْسَ وَ الْوَلَدَ وَ الْأَهْلَ هَذَا فِي تَصَارِيفِ أَمْرِ الدُّنْيَا )
[11] الأوائل لأبي هلال العسكري، صفحه ٤٣٨ (وَ قالوا أول من قالها (جُعِلتُ فداك) علي- رضى الله عنه- لما دعا عمرو ابن عبدود العامرى الى البراز يوم الخندق فلم يجبه أحد، فقال علي رضى الله عنه: «جُعِلتُ فداك يا رسول الله!» أتأذن لى؟ قال انه عمرو بن ود فقال وأنا على ابن أبى طالب، فخرج اليه فقتله)
[12] كتاب سليم بن قيس، جلد 1 ، صفحه 248 ( ولا نزلت برسول الله صلى الله عليه وآله شديدة قط و لا كربه أمر ولا ضيق ومستصعب من الأمر إلا قال: أين أخي علي، أين سيفي، أين رمحي، أين المفرج غمي عن وجهي، فيقدمني، فأتقدم فأفديه بنفسي ويكشف الله بيدي الكرب عن وجهه ولله عز وجل ولرسوله بذلك المن و الطول حيث خصني بذلك ووفقني له)
[13] الفهرست ابن ندیم، صفحه ۱۲۷ (أخبار الواقدي: أبو عبد الله محمد بن عمر الواقدي مولى الاسلميين من سهم بن أسلم وكان يتشيع حسن المذهب يلزم التقية و هو الذي روى انَّ علياً عليه السلام كان من معجزات النبي صلى الله عليه وسلم كالعصا لموسى عليه السلام واحياء الموتى لعيسى بن مريم عليه السلام)
[14] المزار الکبیر، صفحه ۲۲۰ (عن صفوان عن ابی عبدالله الصادق جعفر بن محمد: …وكاشف الكرب عن وجهه الذي جعلته سيفا لنبوته، و آيةً لرسالته، وشاهدا على امته، و دلالة لحجته، ، وحاملا لرايته ، ووقاية لمهجته ، وهاديا لامته ، ويدا لبأسه ، و تاجاً لرأسه…)
[15] سوره مبارکه رعد، آیه 43 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)
[16] بحار الأنوار، جلد 97، صفحه 377 (زيارة اخرى مختصّة بليلة سبع و عشرين من رجب: كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ الَّذِي جَعَلْتَهُ سَيْفاً لِنُبُوَّتِهِ وَ مُعْجِزاً لِرِسَالَتِهِ)
[17] ینابیع المودة، جلد 2 ، صفحه 317 (لمّا كانت الليلة التي أخذ فيها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على الأنصار البيعة الأولى قال: أنا آخذ عليكم بما أخذ اللّه على النبيين من قبلي أن تحفظوني و تمنعوني عمّا تمنعون أنفسكم عنه، و تمنعوا علي بن أبي طالب عمّا تمنعون أنفسكم عنه و تحفظوه، فانّه الصدّيق الأكبر، يزيداللّه دينكم(به)، و إنّ اللّه أعطى موسى العصا، و إبراهيم برد النار، و عيسى الكلمات(التي كان) يحيي بها الموتى، و أعطاني هذا علياً، و لكلّ نبي آية و هذا آية ربّي، و الأئمة الطاهرون من ولده آيات ربّي، لن تخلو الأرض من أهل الايمان ما أبقى اللّه أحدا من ذريّته واحدا (و عليهم تقوم القيامة))
[18] الأمالي لشیخ الطوسي (دار الثقافة)، صفحه 226 (عن عبد اللّه بن مسعود : رَأَيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و كَفُّهُ في كَفِّ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام و هُوَ يُقَلِّبُهُ. فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّه! ما مَنزِلَةُ عَلِيٍّ مِنكَ ؟ فَقالَ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَيهِ : كَمَنزِلَتي مِنَ اللّه.)
[19] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، جلد ۱ ، صفحه ۱۰۳ (حَدَّثَنَاهُ اَلْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَافِظُ إِمْلاَءً، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ وَارَةَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عُمَرَ ، عَنْ أَبِي رَاشِدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَمْرَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِي فَهْمِهِ – وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى يَحْيَى فِي زُهْدِهِ – وَ إِلَى مُوسَى فِي بَطْشِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ .)
[20] صحیح البخاری، جلد 5، صفحه 18 و جلد 3، صفحه 184 (وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ (و آله) وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ: «أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ»)
[21] سنن نسائی (ط مکتب المطبوعات الإسلامیة)، جلد 5، صفحه 252، حدیث 3006 (أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ حَكِيمٍ الْأَوْدِيُّ، قَالَ حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ، قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ مَيْسَرَةَ بْنِ حَبِيبٍ، عَنْ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ كُنْتُ مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ، بِعَرَفَاتٍ، فَقَالَ «مَا لِي لَا أَسْمَعُ النَّاسَ يُلَبُّونَ؟» قُلْتُ يَخَافُونَ مِنْ مُعَاوِيَةَ، فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ، مِنْ فُسْطَاطِهِ، فَقَالَ: « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ تَرَكُوا السُّنَّةَ مِنْ بُغْضِ عَلِيٍّ»)