ادامه ی بحث «مسیحیان از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می گویند

9

نویسنده

ادمین سایت

به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1442 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز جمعه مورخ 27 فروردین ماه 1400 مصادف با سحر سومین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «مسیحیان از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می گویند» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوار هستم که ان شاء الله امشب که ما به یاد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودیم حضرت هم در ملأ اعلی ما را یاد کنند.

ادامه‌ی بحث راهب و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

عرض کردیم هر کسی که با وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مواجه شده است بیچاره‌ی عظمت حضرت شده است، آقایی حضرت را دیده است، شب گذشته در انتهای بحث عرض کردیم که راهبی آمد و ایمان آورد و با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همراه بود و دائم با هم بودند، وقتی آن راهب در آن جمعیت چند صد هزار نفری دو سپاه زمین افتاد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند بگردید و او را پیدا کنید، وقتی بدنِ او را پیدا کردند، شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشّریف به ماجرای شب گذشته اضافه کرده است که دیدیم چشم‌های مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌لرزد و اشک حضرت جاری است، حضرت آمدند و بالای سرِ او ایستادند و فرمودند: «المرء مع من أحب»[1]، انسان با آن کسی هست که او را دوست دارد، «الراهب معنا يوم القيامة» راهب روز قیامت با ماست «و رفيقي في الجنة» و او جزو رفقای ماست.

«روکس بن زائد» مسیحی در عدلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اعجاب کرده است

خلاصه اینکه گاهی دیگران بیش از ما قدرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌دانند، از این جهت که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را از دور نگاه می‌کنند و بعد به رفتارِ ما نگاه می‌کنند و می‌گویند که چرا شما نمی‌بینید؟

یک ماجرایی هست… من امشب می‌خواهم مطالبی را از کتاب چند نویسنده‌ی برجسته‌ی مسیحی نقل کنم.

اولین آن‌ها کتابی به نام «الإمام علي علیه السلام أسد الإسلام وقدّيسه» است، «شیر و قدّیس اسلام» که اولین بخشِ آن به یک واقعه‌ای در عدل حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اشاره می‌کند، عرض می‌کنم که هم ما و هم کارگزاران حکومتمان یاد بگیریم.

می‌گوید: حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌خواستند یک نفر را بفرستند تا برود و مالیات جمع کند، به او فرمودند: اولاً خورد و خوراکِ این‌ها، لباس زمستانی و تابستانی و مرکبِ آن‌ها را کنار بگذار و از این‌ها مالیات نگیر، «لاَ تُقِمْ رَجُلاً قَائِمًا فِی طَلَبِ دِرْهَمٍ»[2] اگر می‌خواهی یک درهم بگیری یا یک درهم بگیری این‌ها را سرپا نگه نداری، به ارباب‌رجوع احترام بگذار، یا اینکه نبینم برای مالیات گرفتن به جایی می‌روی و دست به شلاق می‌زنی و خشونت داشته باشی…

ما گاهی می‌بینیم مثلاً یک شخصی سدّمعبر کرده است، با اینکه این کار اشتباه هم هست، بعد بر سرِ او می‌ریزند و فکر می‌کنند که می‌خواهند اعمالِ قانون کنند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هزار و چهارصد سال قبل این‌ها را جزئی و بصورتِ یک به یک اشاره می‌فرمودند.

بعد آن شخص گفت: آقا! اگر اینطور باشد که من می‌روم و با دست خالی برمی‌گردم. یعنی می‌خواست حضرت را تحریک کند که مثلاً حضرت بفرمایند که کمی اعمال خشونت هم اشکال ندارد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: با دستِ خالی برگرد! وظیفه‌ی ما این است که مالیات از اضافه‌ی خورد و خوراکِ این‌ها بگیریم، نه اینکه هر چه دارند بگیریم یا ارعاب کنیم و آن‌ها را بترسانیم.

یکی از مورخین این مطلب را در کتاب «أسد الغابه» می‌آورد و می‌گوید: من دیگر مطلبِ اضافه‌ای نمی‌گویم، همین چیزی که گفتم، اینقدر مواظبت بر عدل… بعد می‌گوید: اگر من بخواهم عدل و زهدِ او را توصیف کنم تمام نمی‌شود، همین یک مورد کافی است.

جالب است که این مسیحی به نام «روکس بن زائد»… اولین مطلبی که از او نقل می‌کنم این است که می‌گوید: نگاه کنید! مورخین راجع به او گفته‌اند که اصلاً ما چگونه مطالبِ او را جمع کنیم. بعد حرفِ عجیبی می‌زند، می‌گوید: «أنا لا أقُولُ إنَّ الإمامَ عَلِيّاً انتَزعَ آفَةَ الفَقرَ مِنَ الدُّنيا»[3]، من نمی‌گویم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فقر را در دنیا ریشه‌کَن کرد، ولی من می‌توانم اینطور بگویم او «عالَج نُفوسَ الفُقَراءِ عَلاجاً» دل‌ها و نفس‌ها و شخصیت آن‌ها را علاج کرد.

این‌ها وقتی نگاه می‌کردند می‌دیدند که هویّت پیدا کرده‌اند، این‌ها «و هم يَرون إمامَهم لا يمیِّزُ نَفسَه ولا أحبَّ أحبّائه إليه منهم بشئٍ» می‌دیدند امامشان مانندِ خودشان است، می‌دیدند این امام حتّی نزدیکان و فرزندان خود را هم به این فقراء ترجیح نمی‌دهد، لذا عقده‌ای نبودند، تلخیِ فشارِ فقر را تحمّل می‌کردند، از آن طرف هم می‌دیدند که امام آن‌ها را دوست می‌داشت، امام اگر فرصت داشتند جایی برای صرف افطار بروند، اگر همزمان یک فقیر و یک ثروتمند دعوت می‌کردند، با حفظ احترام به خانه‌ی فقیر می‌رفتند.

می‌گوید فقرِ فقیر اینطور بهتر تحمّل می‌شد، لذا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روحِ او را علاج نمودند.

قصیده «عبدالمسیح انطاکی» مسیحی از زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و شگفت او از عدالت حضرت

یکی از اتفاقات عجیب این است، این کتابی که الآن در دستِ من است یک قصیده‌ی شش هزار بیتی است، طولانی‌ترین قصیده‌ی عربی در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است که یک مسیحی به نثر درآورده است. نام آن «قصیده علویّه» یا «ملحمة الإمام علي عليه السلام» است که «عبدالمسیح انطاکی» آن را به نگارش درآورده است، شش هزار بیت است، ظاهراً در تاریخ عرب، اینطور که من هم جستجو کردم و خیلی از ادباء هم گفته‌اند از این مفصل‌تر وجود ندارد، یک قصیده‌ی شش هزار بیتی است که همه‌ی زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را به شعر درآورده است، بیش از هفتصد صفحه است.

ببینید شروع ابیاتِ خود را با چه ادبیاتی بیان می‌کند، خدا کند که ما قدرِ این گنجِ عظیمِ الهی را بدانیم. قبل از اینکه من اشاره کنم تا بگویم او به چه گوشه‌هایی از زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اشاره کرده است می‌گوید: من یک قصیده‌ای نوشته‌ام و از این جهت هم باید در جاهایی مانند گینس ثبت کنند که طولانی‌ترین قصیده است و … می‌گوید:

وَ أصفَح أبا حَسَنٍ عَمَّن تَجَرّأ عَن             حُبٍ عَلَی مِدحَةٍ تَسمُو مَبَانِیهَا[4]

ای آقای من! گستاخی من را ببخش که بخاطرِ شدّت محبّتِ تو به خودم اجازه دادم که تو را مدح کنم، من کجا و مدحِ تو کجا؟! توجّه بفرمایید که این شخص شیعه نیست!

لَو لَم أکُن طَامِعاً فِی رحبِ صَدرِکَ مَا         حَاوَلتُ وَاللهِ أن أروی قَوافِیهَا

بخدا اگر طمع نداشتم که مورد رضایت تو و مورد عنایتِ تو واقع بشوم، به خودم اجازه نمی‌دادم که در موردِ تو سخن بگویم، از من بپذیر.

بعد زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، در حکومت، تا شهادتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را به نظم درآورده است و یک قصیده‌ی مفصّل گفته است، یک جای آن به نظر من خیلی مهم است و من هم بطورِ مفصّل دورِ آن حاشیه نوشته‌ام که عرض کنم.

یک اتّفاقی زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افتاد که خیلی به دردِ روزگارِ امروزِ ما می‌خورد، فرهنگِ عذرخواهی جای نیفتاده است، من اشتباه می‌کنم و به همسرِ خود می‌گویم «اشتباه کردم و عذر می‌خواهم و غلط کردم»، وقتی مسئولین خطا می‌کنند بیایند و از مردم عذرخواهی کنند، گاهی پیش می‌آید، الحمدلله گاهی رهبر انقلاب این کار را کرده‌اند تا تمرین بدهند، البته بعضی‌ها یاد نمی‌گیرند. شما نگاه کنید، زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، رحمة للعالمین، خاتم الأنبیاء، معصوم که خطا نمی‌کند، بر سرِ یک ماجرایی «خالد بن ولید» را که تازه مسلمان شده بود… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم با تازه‌مسلمان‌ها مانند مسلمانِ حسابی برخورد می‌کردند، چون مسلّماً باطن‌ها را تفتیش نمی‌کردند، برای همین «خالد بن ولید» را بر سرِ یک ماجرایی به سراغِ یک قبیله‌ای فرستاد که داستانِ آن مفصّل است و من نمی‌خواهم جزئیاتِ آن را بگویم، آن قبیله ظاهراً اسلام آورده بودند و می‌گفتند چیزی نشده است و خبری نیست و ما با شما هستیم و ما قبل از دعوتِ شما به اسلام، اسلام آورده بودیم، «خالد بن ولید» گفت: اگر راست می‌گویید مردها اسلحه‌های خود را زمین بگذارند، آن‌ها هم اسلحه‌های خود را زمین گذاشتند، نیروهای «خالد بن ولید» این‌ها را گرفتند و دستگیر کردند و حداقل سی نفر از این‌ها را وحشیانه کشت!

خبر به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آشفته شدند، پیغمبرِ رحمة للعالمین که خودشان حتّی به اندازه‌ی یک ارزن خطا ندارند دیدند یک ظلم بزرگی توسط «خالد بن ولید» اتفاق افتاده است، اولاً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اعلان عمومی نمودند، در مقابل مردم به محضر حضرت حق عرض کردند: «اللهم إني أبرأ إليك مما صنع خالد بن الوليد»[5] خدایا! من از این کاری که خالد بن ولید انجام داده است بیزار هستم.

حال من دو بیت از این قصیده «عبدالمسیح انطاکی» را می‌خوانم تا بگویم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چه کردند، می‌گوید: حال پیغمبر چکار کند؟ پیغمبر که مانند علی اینقدر نسبت به ظلم حساس است، حال یک نفر چنین ظلم بزرگی به نامِ او کرده است، حال چکار کند؟ چه کسی می‌تواند علاج کند؟ می‌گوید:

وَ مَا لَدَیهِ حَکیمٌ غَیرُ حَیدَرَةٍ                   لِذِی المُهِمَّةِ بِالتَدقِیقِ یُجریهَا[6]

حکیم و عاقل و عالم و لطیف و مهربان و جامعی مانندِ علی نداشت که او را به کارِ به این مهمّی بفرستد.

لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: علی جان! تو برو…

أوفَی رَسُولُ حَکیماً فِی مُهِمَّتِهِ                 وَ إنَّهُ مِثلَمَا یَرجُوهُ قَاضِیها

این حکیم علی را فرستاد، و انگار که خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جامع و کامل رفتند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به آنجا رفتند و فرمودند: پیغمبر عذرخواهی می‌کنند، پیغمبر نمی‌خواستند این اتفاق رخ بدهد.

سپس حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اوضاع را بررسی کردند، شرایط میدانی را از نزدیک دیدند و مصاحبه کردند و اوضاع را بررسی کردند و صحبت کردند و معلوم شد. فرمودند مسلّماً دیه‌ی سی نفر را پرداخت می‌کنم، وقتی دیه‌ی سی نفر را دادند، در یک نقلی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغام دادند که مجدداً پول بفرستید، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم پول فرستادند. سپس حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: آیا جنینی هم سقط شده است که دیه‌ی آن را هم بدهم؟ آیا مالی تخریب شده است که خسارتِ آن را بدهم؟

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه پولِ بیشتری برده بودند، چون دل شکسته شده است می‌خواستند دل بدست بیاورند، یک نفر عرض کرد که ظرف غذای سگ من آسیب دیده است، حضرت خسارت آن را هم دادند، یک نفر گفت اصطبلِ اسب من خراب شده است، حضرت خسارت او را هم دادند، بعد مقدارِ پول اضافه آمد، حضرت فرمودند: دیگر چیزی نمی‌خواهید؟ آن‌ها عرض کردند: دیگر چیزی به ذهن ما نمی‌رسد، حضرت فرمودند: آیا زن‌های شما هم ترسیده‌اند؟ عرض کردند: بله! حضرت فرمودند: به هر بانو هم مقداری پول بدهید، ما نمی‌خواستیم شما را اذیت کنیم. سپس فرمودند: آیا دلِ فرزندانِ شما لرزیده است؟ عرض کردند: بله! حضرت مقداری هم برای ترسِ کودکان پرداخت کردند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که فکر نمی‌کردند چنین اتفاقی بیفتد، الآن اگر خدای نکرده شما در خیابان تصادف کنید فقط خسارتِ ماشین را می‌دهند، دیگر هزینه‌ی ترس کودک را که نمی‌دهند! اصلاً به آن فکر نمی‌کنند!

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مقداری هم برای کودکان پرداخت کردند، سپس فرمودند: چیز دیگری هم هست؟

این مطلبی که عرض می‌کنم با سند صحیح است و در کتب معتبر ما مانند «أمالی» شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل شده است.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمدند و به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توضیح دادند و در ادامه به محضر ایشان عرض نمودند: به آن‌ها گفتم که آیا حرفِ دیگری ندارید؟ گفتند: نه!

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در ادامه به آن‌ها فرمودند: «أعطيتهم لما يعلمون ولما لا يعلمون»[7]، به هر نفر هم مقداری می‌دهم که اگر چیزی بوده است و شما نمی‌دانستید هم پرداخت کرده باشیم، آن‌ها گفتند: آقا جان! دیگر راضی شده‌ایم!

بعد فرمودند: دیدم هنوز مقداری پول اضافه مانده است، گفتم: مقداری هم پول می‌دهم که اعلام کنید ما از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راضی شدیم، گفتند: ما راضی هستیم، حضرت فرمودند: دوباره مقداری دادم و به آن‌ها اینطور گفتم: «اعطیتکم هذه البقیه احتیاطاً لرسول الله»، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از من بازخواست می‌کنند، من می‌خواهم مطمئن بشوم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دستِ من راضی شده‌اند، احتیاطاً این مقدار را هم اضافه می‌دهم.

شما این عدالت را ببینید، شما این عدالت را حتّی در افسانه‌ها هم نمی‌بینید، نه فقط عدالت، بلکه اوجِ لطافت است، می‌فرمایند: این مقدار را هم احتیاطاً اضافه می‌دهم، چون ممکن است حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرمایند که چرا کم داده‌ای!

ما نمی‌خواستیم خطا کنیم، یک نفر اشتباه کرده است…

وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این‌ها را شنیدند فرمودند: علی جان! پدر و مادرم فدای تو. این پول‌ها را بخشیدی که این‌ها را از من راضی کنی «رضی الله عنک»، یا علی «إنما أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي».

من این ماجرایی را که به خدمت شما عرض کردم «عبدالمسیح انطاکی» در شعر آورده است، یعنی وقتی زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را نگاه کرده‌اند، می‌بینند که صحنه‌های خیلی حیرت‌انگیزی در این وجود مبارک هست.

فرهنگ عذرخواهی در کشور کمرنگ است

در همین ماجرای کرونا، بجای اینکه برخی مسئولین ما مدام به کربلا گیر بدهند، از مردم یک عذرخواهی کنند، دلِ مردم را به دست بیاورید.

برخی از مسئولین ما در ماجرای بنزین بی‌تدبیری قطعی کردند، عدّه‌ای خلافکار بودند، شاید عدّه‌ای از خارج پول گرفته بودند و باید مجازات می‌شدند، قاعدتاً یک عدّه هم در این درگیری‌ها اشتباهی، برخی از شهروندان، برخی از شیعیان، برخی از اهل سنّت، برخی از مسلمین آسیب دیدند، باید بروند و بصورت رسانه‌ای عذرخواهی کنند، و اعلامِ رضایتشان را واقعی بدست بیاورند، مسئولین باید بگوند که اگر اشتباهی شده است آن‌ها قصدِ اشتباه کردن نداشته‌اند و باید روشن کنند که قصدی نبوده است و عدّه‌ای فتنه کرده‌اند و عدّه‌ای از کارگزاران هم بی‌تدبیری کرده‌اند و اتفاقی افتاده است، باید این موضوع را اعلام کنند.

فرهنگ عذرخواهی بین ما کمرنگ است، هم بین خودمان در مسائل شخصی و هم در مسائل اجتماعی و حکومتی.

وضع کشور به جایی رسیده است که وضع مردم به بحران رسیده است، باز هم بعضی‌ها لُغُز می‌خوانند، یک عذرخواهی کنید، اگر من باشم یک «غلط کردم» می‌گویم که حداقل بگویند او کارها و وظایف خود را انجام داده است و اشتباه خود را هم پذیرفته است، مردم می‌پذیرند، مردم ما خیلی خوب هستند.

«نصری سلهب» مسیحی به ما هشدار می‌دهد

بعضی از مسیحیان مانند «نصری سلهب» یک زاویه‌ی دیگری را هم باز کرده‌اند. اولاً وقتی این عزیزان به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نگاه می‌کنند… می‌گوید: «فتشتُ فی الدنیا عن سرّ خُلودک فلم أجد عند اهلِ الأرض جوابا»[8]، هر چه گشتم که ببینم چرا شما جاودانه هستید، دیدم زمینی‌ها جوابی ندارند، تو آسمانی هستی، «فکلما استبدّبنا عطشٌ إلی السماء» هر وقت دل‌تشنه‌ی آسمان می‌شویم «عُدنا إلَیک» رو به تو می‌کنیم یا امیرالمؤمنین!

«نصری سلهب» همان کسی است که شب گذشته عرض کردیم گفت: تو امیرالمؤمنینِ جمیع المؤمنین هستی، با افتخار تو امیر ما هم هستی.

«نصری سلهب» به ما مسلمین یک تذکّر می‌دهد، می‌گوید: این حیدر کرّار حیرت‌انگیزِ بی‌نظیرِ لطیفِ عادل است، پس چرا چنین جایگاهی نداشت؟ چرا به آن جایگاه که باید می‌رسید نرسید؟ چرا مظلوم واقع شد؟ ببینید چه می‌گوید، ان شاء الله خدای متعال به ما بصیرت بدهد، می‌گوید: «عَليّ مَدرَسَة»[9] علی یک مکتب است، «بَل عالَمٌ قائمٌ بذاته» بلکه یک جهانی است که بجز خدای متعال کَسِ دیگری به او قوام نمی‌دهد، مجموعه‌ای از ارزش‌های انسانی است، «قطعةٌ مِنَ السَّماء» علی تکّه‌ای از آسمان بود که «شاءَ اللهُ أن یُرَصّع بها الأرض» خدای متعال می‌خواست زمین را با آن مرصّع جواهرنشان کند، علی جان! تو آن ستاره‌ی درخشنده هستی که خدای متعال با تو زمین را زینت کرد، تو به اهل زمین شرافت دادی.

بعد می‌گوید: «غَیرَ أنَّ الأرض» زمین نشان داد، اهل زمین نشان دادند که شایسته‌ی تو نیستند، بلکه ظلمت را بر نور ترجیح دادند، ناپاکی و برخی حرامزادگان در بنی‌امیّه و دیگران را بر طهارت و پاکی تو، مکر را بر مروّتِ تو، جُبن و ترس را بر پهلوانی تو، فریب و نیرنگ را بر آقایی و کرامت تو ترجیح دادند، «نَسیَت أو تَناسَت مَا نَزَلَ مِن آیاتِ بَیّنَات بإ بن ابیطالب» آیات قرآن کریم را که در مدح تو نازل شده بود عمداً ندیدند.

این نکته‌ی خیلی مهمّی است، اگر یک نفر در فضای برخی مناطقی که بسیار نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تخریب صورت گرفته است باشد، اصلاً نمی‌تواند این زیبایی‌ها را ببیند؛ ولی لَجِ «نصری سلهب» غیرمسلمان که از دور ایستاده است درآمده است، اجازه بدهید یک نمونه به شما بگویم.

اگر به شما بگویند چه چیزی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کرد چه می‌گویید؟

امام صادق صلوات الله علیه به «ابن ابی یعفور» فرمودند: آن چیزی که علی را علی کرد صدق حدیث بود و ادای امانت.

یعنی اگر می‌خواهید کارگزار انتخاب کنید نگاه کنید و ببینید چه کسی راست می‌گوید و دروغ نمی‌گوید و وعده‌ی دروغ نمی‌گوید تا امانتِ به این بزرگی را به او بدهید.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در «صداقت» حیرت‌انگیز بودند، امام صادق صلوات الله علیه می‌فرمایند: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را برای صدقِ حدیثِ ایشان اینقدر دوست داشتند.

حال سرمنشأ این صدق حدیث باطنِ صادق، حقیقتِ انسانیِ عظیم است، ولی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به دروغ نگفتن حساس بودند. در برنامه سمت خدا دیدیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در غارات به «جارية بن قدامة» فرمودند: درست است که در حال درگیری با غارتگران هستی، ولی «الصدق، الصدق».

«نصری سلهب» گله می‌کند، می‌گوید: معاویه به این علی بن ابیطالب که محض الصدق بود گفت اگر راست می‌گویی قاتلانِ خلیفه‌ی قبلی را بفرست. «نصری سلهب» می‌گوید: معاویه! تو خودت را در آینه نگاه کن! تو چطور حیاء نکردی و حقیقت را ندیدی که به علی می‌گویی «اگر راست می‌گویی».

«نصری سلهب» می‌خواهد به همه بگوید اگر در حالِ مطالعه‌ی تاریخ هستید دقّت کنید که خدای نکرده بازیگری‌های تحریف‌گران این قلّه‌ی افتخارآمیزِ انسانی را در ذهن شما غبارآلود نکند.

دعا

خدایا! تو را به این امیدی که کسانی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را از دور دیدند و می‌گویند «ما در سختی‌ها به ایشان پناه می‌بریم» قسم می‌دهیم، غوث و غیاثِ ما را در دنیا و آخرت فرزندِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یعنی امام زمان روحی فداه قرار بده.


[1] الامالی لشیخ الصدوق، ص ۲۵۳- ۲52 (ثم رحل أمير المؤمنين (عليه السلام) والراهب يقدمه حتى نزل صفين، ونزل معه بعابدين (فی نسخة بعاندين و هذا اسم ارض) والتقى الصفان، فكان أول من أصابته الشهادة الراهب، فنزل أمير المؤمنين (عليه‌السلام) و عيناه تهملان وهو يقول المرء مع من أحب، الراهب معنا يوم القيامة، ورفيقي في الجنة)

[2] الإمام علي علیه السلام أسد الإسلام وقدّيسه، صفحه 42 (لاَ تَضْرِبَنَّ رَجُلاً سَوْطًا فِی جِبَایَةِ دِرْهَمٍ، وَلاَ تَبِیعَنَّ لَهُمْ رِزْقًا، وَ لاَ کِسْوَةَ شِتَاءِ وَ لاَ صَیْفٍ، وَ لاَ دَابَّةً یَعْتَمِلُونَ عَلَیْهَا، وَ لاَ تُقِمْ رَجُلاً قَائِمًا فِی طَلَبِ دِرْهَمٍ.)

[3] (أنا لا أقُولُ إنَّ الإمامَ عَلِيّاً انتَزعَ آفَةَ الفَقرَ مِنَ الدُّنيا لکنّي أستَطيعُ أن أقولَ إنّه عالَج نُفوسَ الفُقَراءِ عَلاجاً وفَّر لهم ما يَحتاجونَ إليه منَ الاطمئنانِ الروحيّ و هم يَرون إمامَهم لا يمیِّزُ نَفسَه ولا أحبَّ أحبّائه إليه منهم بشئٍ وَوَفَّر لهم ما يحتاجون إليه ممّا يقيم أوَدَهُم ويسمُو بهم عن شَظَفٍ ما کانَت تُعانيه الطبقَةُ الفَقيرَةُ في الجاهِليَّةِ مِن بُؤسٍ وحِرمانٍ وَما کانت عَليه قبلَ إمامَته ولنا في الآية الکريمةِ خَيرُ دَليلٍ عَلی بُؤس الفقراءِ وتَدنِّي مُستَوی حياتِهم حَتّی ألجأَهم فقرُهم إلی قَتلِ أولادِهم خَشيَةَ الإملاقِ…)

[4] ملحمة الإمام علی أو القصیدة العلویة المبارکة، صفحه 19

[5] الامالی لشیخ الصدوق، صفحات ۲۳۸- ۲۳۷ (عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر الباقر (عليه السلام)، قال: بعث رسول الله (صلى الله عليه وآله) خالد بن الوليد إلى حي يقال لهم بنو المصطلق من بني جذيمة، وكان بينهم وبين بني مخزوم إحنة  في الجاهلية، فلما ورد عليهم كانوا قد أطاعوا رسول الله (صلى الله عليه وآله)، وأخذوا منه كتابا، فلما ورد عليهم خالد أمر مناديا فنادي بالصلاة فصلى وصلوا، فلما كانت صلاة الفجر أمر مناديه فنادى فصلى وصلوا، ثم أمر الخيل فشنوا فيهم الغارة، فقتل وأصاب، فطلبوا كتابهم فوجدوه، فأتوا به النبي (صلى الله عليه وآله)، وحدثوه بما صنع خالد بن الوليد، فاستقبل القبلة، ثم قال: اللهم إني أبرأ إليك مما صنع خالد بن الوليد. قال: ثم قدم على رسول الله تبر و متاع، فقال لعلي (عليه السلام): يا علي، أئت بني جذيمة من بني المصطلق، فأرضهم مما صنع خالد. ثم رفع (صلى الله عليه وآله) قدميه فقال: يا علي، اجعل قضاء أهل الجاهلية تحت قدميك. فأتاهم علي (عليه السلام)، فلما انتهى إليهم حكم فيهم بحكم الله، فلما رجع إلى النبي (صلى الله عليه وآله)، قال: يا علي، أخبرني بما صنعت. فقال: يا رسول الله، عمدت فأعطيت لكل دم دية، ولكل جنين غرة، و لكل مال مالا، و فضلت معي فضلة فأعطيتهم لميلغة  كلابهم و حبلة رعاتهم، وفضلت معي فضلة فأعطيتهم لروعة نسائهم و فزع صبيانهم، وفضلت معي فضلة فأعطيتهم لما يعلمون ولما لا يعلمون، وفضلت معي فضلة فأعطيتهم ليرضوا عنك يا رسول الله. فقال (صلى الله عليه و آله): يا علي، أعطيتهم ليرضوا عني، رضي الله عنك يا علي، إنما أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي . )

[6] ملحمة الإمام علی أو القصیدة العلویة المبارکة، صفحه 188

[7] أمالی شیخ صدوق، جلد 1 ، صفحه 238 (فلما رجع إلى النبي (صلى الله عليه وآله)، قال: يا علي، أخبرني بما صنعت. فقال: يا رسول الله، عمدت فأعطيت لكل دم دية، ولكل جنين غرة، ولكل مال مالا، وفضلت معي فضلة فأعطيتهم لميلغة كلابهم وحبلة رعاتهم، وفضلت معي فضلة فأعطيتهم لروعة نسائهم وفزع صبيانهم، وفضلت معي فضلة فأعطيتهم لما يعلمون ولما لا يعلمون، وفضلت معي فضلة فأعطيتهم ليرضوا عنك يا رسول الله. فقال (صلى الله عليه و آله): يا علي، أعطيتهم ليرضوا عني، رضي الله عنك يا علي، إنما أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي. وصلى الله على رسوله محمد وآله الطيبين الطاهرين)

[8] فی خُطی علی، صفحه 27

[9] فی خُطی علی، صفحه 296