جنگ روایتها ـ جلسه هفدهم

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 26 دی ماه 1399، هفدهمین جلسه «جنگ روایتها» با محوریت «گردباد تحریف در جنگ روایت ها» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه بافضیلت زهرای مرضیه سلام الله علیها و روحی له الفداه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این نشست و برخواستِ ناقابل و گفت و شنیدِ ناچیز را به کَرَمِ خودش از همه‌ی ما قبول کند، اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار دهد، ان شاء الله دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، نوکری در آستانِ با کرامتِ ایشان و شهادت در راهِ ایشان را روزیِ همه‌ی ما، خانواده‌های ما، نسل و ذریّه‌ی ما تا قیامت مقدّر بفرماید صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض کردیم که «دینداری» برای نجات کافی نیست، بی‌دینی برای سقوط کافی است ولی دینداری برای نجات کافی نیست، دینداری باید با یک معیار و تراز و محکی سنجیده بشود تا نجات‌بخش باشد، و اگر این معیار و محک شناخته بشود وحدت و وفاق ایجاد می‌شود، اما اگر نباشد تفرقه همه جا را پُر می‌کند.

برای اینکه بحث سخت پیش نرود فعلاً قسمتی از بحث را عرض می‌کنم که خیلی بیش از حد نیاز به دقّت نداشته باشد، ولی این مطلب را اجمالاً عرض می‌کنم که موضوع فاطمیّه رکنِ مهم اعتقادی ماست، هم با غدیر تفاوت دارد، هم با محرّم تفاوت دارد، و هم تاریخ مصرفِ آن اصلاً نگذشته است و مسئله‌ی امروز است، بنده در بعضی از مجالس بیش از پانزده جلسه مفصل توضیح داده‌ام که آن لگدی که به در خورد هر لحظه در حالِ اصابت کردن است، این مطلب را برای مجاز یا اینکه بخواهم شما را منفعل کنم تا اشک شما در بیاید نمی‌گویم، در مجلسی بطور مفصل شرح داده‌ام، به هویت و شخصیتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها لحظه به لحظه آسیب می‌زنند، چرا؟ چون مادامی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آن شخصیتی باشند که بوده‌اند مسلّماً عرصه را برای دیگران تنگ می‌کنند، دشمنان هم از جهت حسادت و هم از جهت رقابت و هم برای حفظِ کیان سلطنت خودشان در مسائلِ فکری باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بزنند، و آنچه به این شخصیت می‌زنند بسیار بیشتر از آن چیزی است که آن روز زده‌اند، یعنی هزار و چهارصد سال است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هجمه هستند.

جایگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله

مطلب را به این سؤال برمی‌گردانم که آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که، مسلّماً ما توانِ شناخت ایشان را نداریم، شناختِ ایشان محال است، «إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[4]، برای چه نام ایشان را فاطمه گذاشتند؟ برای اینکه خلایق نمی‌توانند ایشان را بشناسند، اما همینقدر که در ذهنِ ما یک وهم و صورت کوچکی از شخصیتِ ایشان است، چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محبوبِ همه‌ی جهان اسلام نیستند؟ توقع این بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مصدر و مرجع اخلاق و احکام و عقاید مسلمین باشند، چرا نیستند؟ اگر من بتوانم این مطلب را بگویم می‌توانم به بحث قبلیِ خودم هم برگردم.

چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به اندازه‌ی کافی محبوب نیستند؟ البته مسلّم است که شما به هر کجای جهان اسلام با هر فرقه‌ای رجوع کنید همه می‌گویند که دخترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دوست داریم، در بعضی جاها مانند مصر حتّی تا حدود چهل سال قبل در بعضی از مساجد اگر منبری فضائل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گفت یک مشت سکّه در دهانِ او می‌گذاشتند، مسلّماً فرزندِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دوست دارند، اما بحثِ من این نیست که دوست بدارند یا دوست ندارند، بلکه عمده‌ی مسلمین بجز برخی از عالمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست دارند، اما جایگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این فراتر نرفته‌اند که بشود فکرمان و عقایدمان و سبک زندگی‌مان و شیوه‌ی زندگی‌مان را از ایشان بگیریم، در بیرون از تشیّع هر چهار مورد نیست و در بین ما هم خبری از سبک زندگی فاطمی نیست، حال اجازه بدهید که من در ابتدا بیرون را توضیح بدهم.

چرا اینطور شده است؟ چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مرجع و مصدر نیستند؟

اجازه بدهید تا من ابتدا این روایتی را که همه‌ی شما می‌دانید را یک مرتبه برای نورانیّتِ آن بگویم… واقعاً عجیب است، یعنی اگر در قرآن کریم هیچ آیه‌ای در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نداشتیم… چون می‌دانید هیچ مسلمانی بجز چند نفر از خوارج که مُرده‌اند شک ندارد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جزوِ کسانی هستند که آیه تطهیر در موردِ ایشان نازل شده است، مثلاً در مورد اینکه آیا فلان همسر هست یا نیست اختلاف است، ولی هیچ اختلافی در این باب نیست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جزوِ کسانی هستند که آیه تطهیر در موردشان نازل شده است، اصلاً فرض کنید هیچ آیه‌ای هم نداشتیم، این یک روایتی که همه‌ی مسلمین نقل کرده‌اند را ببینید، واقعاً عجیب است، بعد انسان تعجب می‌کند که جامعه اسلامی اینقدر نسبت به این شخصیت بی‌توجّه است، الآن اگر یک نفر وارد بشود و بنده این میکروفن را کنار بزنم و به سمت او بدوم و دستِ او را ببوسم و او را بالای منبر بنشانم، مسلّماً انصافاً شما به آن فرد به نحوِ دیگری می‌نگرید، با اینکه من هیچ کسی نیستم، اگر این اتفاق در هر چهار شب رخ بدهد شما شگفت‌زده می‌شوید، حال بگویند: «كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَيْهَا»[5]، هر مرتبه که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد می‌شدند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به سمتِ ایشان می‌دویدند؛ یعنی یک مرتبه رخ نداده است که یک نفر بگوید پدر و دختری بود و دخترِ خود را دوست داشت و … بلکه هر مرتبه همین بود، خاتم انبیاء «كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَيْهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهَا رَحَّبَتْ بِهِ»، خوش‌آمد می‌گفتند.

مثلاً اگر انسان یک نفر را بعد از پنج سال ببیند او را تحویل می‌گیرد، مثلاً وقتی شما به خانه‌ی خودتان می‌روید فرزندِ خودتان را چطور تحویل می‌گیرید؟ مسئله ماورای این حرف‌هاست، «وَ قَبَّلَ يَدَهَا»، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جلوی در دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌بوسیدند، «وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ»، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را جای خودشان می‌نشاندند و خودشان مقابل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌نشستند.

انسان از این روایت چه می‌فهمد؟

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفتند و ملکوت همه‌ی آسمان‌ها و زمین‌ها را به ایشان نشان دادند، «مَا زَاغَ الْبَصَرُ»[6]، چشم مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ کجا پُر نشد و به هیچ کجایی گوشه‌ی چشم نینداختند، چیزی خبری نیست که بهتر از آن در نفسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نباشد، همه‌ی خبرها در این عالَم برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبر سوخته است، برای ما جدید است، وگرنه چیزی برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جدید نیست، خبری نیست، تلألؤ همه‌ی گنج‌های عالَم از منشأ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، وگرنه چیزی در عالَم نیست، ولی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمایند: «فَاطِمَةَ شَجْنَةٌ مِنِّي»[7] فاطمه ریشه‌ی من است «يَقْبِضُنِي مَا يَقْبِضُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا»، نه اینکه بلند بفرمایند، اگر قلبِ فاطمه شاد بشود من بسط خاطر پیدا می‌کنم، و اگر فاطمه غمگین بشود ولو اینکه صدای او در نیاید من قبض پیدا می‌کنم.

سِرّ اینکه مردم مدینه در حال خفه شدن بودند و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کردند که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بفرمایید که یا شب گریه کنند یا روز، اینطور نبود که صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مزاحم باشد، بلکه وقتی ایشان غمگین بودند عالَم غمگین بود، این مردم در حالِ خفه شدن بودند، وگرنه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر توان نفس کشیدن هم نداشتند که صدای ایشان بخواهد بلند باشد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر بعد از آن حمله‌ای که رخ داد از جای خویش بلند نشدند، صدای ایشان جوهره‌ای نداشت که فکر کنیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه می‌کردند و صدا مزاحم بود، بلکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بودند «يَقْبِضُنِي مَا يَقْبِضُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا»، اگر او مغموم باشد من هم ناراحت هستم، شما ببینید بقیه که ضعیف‌تر بودند چه می‌شدند.

چرا این حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در عقاید مسلمین جایگاهی ندارند؟ علّتِ آن این است که این حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بطوری تخریب شده‌اند که دیگر جذابیت ندارند، طوری به ایشان حمله کرده‌اند…

ما که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ندیده‌ایم، ما از ایشان شنیده‌ایم، آن‌هایی که این حرف‌ها را به ما زده‌اند اگر چیزهای دیگری می‌گفتند… شما شمر ملعون و خولی ملعون را هم ندیده‌اید و فقط مطالبی از آن‌ها شنیده‌اید، اگر جای این افراد نعوذبالله در نقل تغییر پیدا کند، دیگر این شما هستید و این نقل‌ها، ما که هیچ کدام را از نزدیک ندیده‌ایم.

شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به نحوی در اذهان تخریب کرده‌اند که اصلاً کسی نخواهد ایشان را مرجع و مصدر قرار بدهد.

چقدر در عمرتان در میان روضه در ذهن خودتان گفته‌اید که ای کاش من در آنجا بودم و خودم را سپر می‌کردم، چقدر انسان اذیت می‌شود؟ من به شما عرض می‌کنم که هزار و چهارصد سال است که شبانه‌روز به صورت شخصیتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیلی می‌زنند، و ما آسوده و آرام و راحت و بی‌توجّه هستیم.

چرا ارتباط حاکمان کشورهای اسلامی با اسرائیل قبیح واقع نشد؟

الآن می‌دانید که در این جهان اسلام تابلوترین دشمنِ آرم‌دارِ مسلمین «اسرائیل» است، نه کتمان می‌کنند، نه نفاق دارند، صریحِ صریحِ صریحِ عریان می‌گویند، کافی است که فقط آثارشان را سطحی ببینید، خیلی عریان و صریح با اسلام جنگ دارند. بعضی از این حاکمان جهان اسلام صریحاً آن‌ها را در آغوش می‌کشند! اصلاً به دنبالِ این هستند که پرده‌برداری کنند تا قبحِ این عمل را بشکنند، چرا دین کسی در جهان اسلام تکان نمی‌خورد؟ چرا احساس تناقض نمی‌کنند؟ مگر قرآن کریم نمی‌خوانند؟ «وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»[8]، مگر در جهان اسلام این همه حافظ قرآن نداریم؟ آیا آلزایمر گرفته‌اند؟ چرا هیچ تناقضی حس نمی‌کنند؟

چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محور نیستند، ظلم‌ستیزی کجاست؟ بجای اینکه دین را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگیرند دین را از عبدالله بن عمر گرفته‌اند که پای حجاج را بوسید، حجاج که بسیاری از غیرشیعیان می‌گویند او کافر بود! حجاج کسی بود که خاک بر سر شما که به دور خانه خدا می‌گردید، شما باید قصر عبدالملک مروان در شام را طواف کنید! اگر توان داشتند می‌خواستند آنجا یک قصر سبز درست کنند که مردم برای طواف به آنجا بروند، می‌گفت: خلیفه خدا از رسول خدا افضل است! چون رسول به معنای نامه‌بر و پستچی است اما خلیفه جانشین است! برای این چرندیات و کفریاتِ او بسیاری از غیرشیعیان در کفرِ او مطلب نوشته‌اند، ولی وقتی فقیه اسلام یعنی عبدالله بن عمر می‌رود و پای او را می‌بوسد… اگر امروز هم بروند و پای اسرائیل را ببوسند اتفاق عجیبی رخ نداده است! و وقتی بخواهد این اتفاق بیفتد نباید تناقض احساس کنند، پس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید از مصدر توجّه خارج بشود.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک بایکوتِ حیرت‌انگیزی هستند، مثال می‌زنم تا ببینید.

ابتدا یک مثالِ کوچکتر می‌زنم، اگر فرصت شد یک مثالِ عجیب‌تر هم عرض خواهم کرد، می‌خواهم قدم به قدم پیش بروم.

این دین ما باید شب‌ها بنشینیم و عقاید خودمان را… دست ما به امام زمان روحی فداه نمی‌رسد که بخواهیم عقاید خودمان را عرضه کنیم، یعنی ببینیم که این فکرهای ما از کجا آمده است، باید با کجا بسنجم که ببینم آیا درست است یا نه، این همه باور در سرِ من است، کدامیک از این‌ها درست است؟ وقتی قرار بر این باشد که عبدالله بن عمر حاکمِ فکر باشد مسلّماً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر نمی‌توانند حاکم فکر باشند، اسم عبدالله بن عمر را به این دلیل بردم که می‌خواهم روایتی را بگویم.

اولین قدم این بود که باید قبحِ ظلمِ ظالمان کم می‌شد، فکر نکنید امروز در جهان اسلام ناگهانی و دفعتاً به اسرائیل پیوستند، این کار هزار و چهارصد سال سابقه دارد.

وقتی فرانسوی‌ها با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توهین کردند بنده مختصر و مؤدبانه عرض کردم که چون صدر اسلام به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توهین کردند و قبحِ این کار شکسته شد و مردم به پیغمبرِ تخریب‌شده عادت کردند و دیگر امروز در برابرِ فرانسوی‌ها هجوم نمی‌برند، عدّه‌ای گفتند که این شخص همه چیز را به صدر اسلام ربط می‌دهد! من چه کنم که آن کار سرچشمه‌ی این عمل است؟ با ناراحت شدنِ کسی واقعیت تغییر نمی‌کند، دیگر نرم‌تر و مؤدبانه‌تر از این هم نمی‌شود گفت، شما بگویید چطور کادوپیچ کنم و بگویم؟ چون واقعیت همین است!

بدتر از حرف‌هایی که آن جریانِ قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در صدر اسلام به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفته‌اند تابحال در این کتاب‌ها و نشریات و کاریکاتورها گفته نشده است، خدای متعال شاهد است که این‌ها هنوز نتوانسته‌اند به بدیِ آن‌ها بگویند، مسلّم است که ما ناراحت می‌شویم ولی جامعه را به این توهین‌ها عادت داده‌اند، وگرنه باید یک میلیارد و چندصد میلیون مسلمان نفسِ این‌ها را می‌بریدند، اما غیرت مُرده است، چون عادت کرده‌اند.

در یاد بیاورید آن روزی که شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه را کشتند شما چطور بودید؟ می‌گفتیم انتقام بگیریم، اما حالا سرد شده‌ایم، صد سال بعد اصلاً دیگر خبری نیست! یعنی قدم به قدم ما را عادت می‌دهند.

جرمِ دشمنی با عمروعاص

در مکتبی که راجع به یک شخصیت اینطور نوشته‌اند… بنده در حالِ نوشتن یک مقاله با یکی از دوستان هستم که درباره‌ی این است که یک عالِمِ مهمّی به نام «ذهبی» در مورد افرادی واژه‌ی «سامحه الله»، این واژه بمعنی «خدا از او بگذرد» است.

می‌گوید «احمد بن شعیب نسائی» رأس المعه بود… اهل سنّت بحثی دارند که می‌گویند در هر یک قرن رئیس کلّ علما کیست؟ می‌گوید «احمد بن شعیب نسائی» رأس المعه بود، این شخص شیعه هم نیست، او از عمر سعد ملعون هم روایت دارد، یعنی بعنوان محدّث از او روایت گرفته است، مشکلِ این شخص چه بوده است؟ در نهایت می‌گویم… ذهبی راجع به او می‌گوید: حاذق‌تر از این شخص کسی نبود، بخاری و مسلم از او کم‌سوادتر بودند، کارِ او خیلی درست بود، خیلی زاهد بود، نزدِ سلطان نمی‌رفت که خودشیرینی کند، زاهد بود،…  بعد می‌گوید: «إلا»… این واژه یعنی همه‌ی خوبی‌ها بود و می‌خواهد یک خطا از او بگوید، می‌گوید: «إلّا أنَّ فِیهِ قَلیلِ تَشَیِّع»[9]، کمی به شیعیان نزدیک بود. یعنی چه؟ «وَانحِرَافٍ» و انحراف داشت، انحرافِ او چه بود؟ عالِمِ تراز اول محدثین کدام حکمِ خدای متعال را کنار گذاشته است؟ می‌گوید: «إلَّا أَنَّ فِيْهِ قَلِيْلَ تَشَيُّعٍ وَانحِرَافٍ عَنْ خُصُومِ الإِمَامِ عَلِيٍّ» از دشمنان علی خوشش نمی‌آمد! یعنی طوری می‌گوید که انگار باید از آن‌ها خوشش می‌آمد!!! از چه کسانی؟ «كمُعَاوِيَةَ وَعَمْرو»، با معاویه و عمروعاص خوب نبود، بعد می‌گوید: «وَاللهِ يُسَامِحُهُ»، خدا از این گناهِ او بگذرد!

ذهبی که از او نقل می‌کنم، شما فکر کنید جایگاه اشخاصی مانند علامه حلی و خواجه نصیر و شیخ طوسی دارد.

این عالِم همینکه با عمروعاص، آن هم به جهت اینکه عمروعاص با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دشمنی می‌کرده است… انگار وظیفه این بوده است که همه باید با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دشمنی کنند! چون این شخص با عمروعاص خوب نیست «وَاللهِ يُسَامِحُهُ»! یعنی خدا از این گناه او بگذرد، یعنی ان شاء الله روزیِ او بشود که با عمروعاص رفیق بشود!

همین شخص کتابی به نام «تذهیب التهذیب» دارد، این کتاب هنوز در کتابخانه‌های ما رواج ندارد و تازه چاپ شده است، نسخه‌ی آن خطی بوده است، وقتی به نام یزید می‌رسد، اصلاً به روی خود نمی‌آورد که قاتلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است! می‌گوید: یزید خلیفه مسلمین و حاکم مسلمانان سه سال حکومت کرد، شرب خمر می‌کرد! یعنی اشکالِ او را شرب خمر می‌داند!!! اصلاً به روی خود نمی‌آورد که او حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشته است! بعد می‌گوید: «وَاللهِ يُسَامِحُهُ» خدا از این لغزشِ او بگذرد!

یعنی دشمنی با عمروعاص، هم‌تراز با کارِ یزید است، برای هر دو می‌گوید «وَاللهِ يُسَامِحُهُ» خدا از این لغزش بگذرد.

در جامعه‌ای که کسی بخاطرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با عمروعاص که پدر و مادر و شخصیت و جایگاه و نوع اسلام آوردن و جایگاه او در بین مسلمین روشن است بد باشد، در حد یزید با او برخورد کنند، نظرِ او در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که نه با عمروعاص بلکه با افرادی که تقدّسشان با عمروعاص برای او خیلی متفاوت است مقابله کرده است چه خواهد بود؟

یعنی جرمِ مخالفت با عمروعاص همترازی با یزید است، حال یک بانویی پیدا شده است که با کسانی به مبارزه برخواسته است که تقدّس و جایگاه آن‌ها… قائل هستند که اگر پیغمبر به نبوّت نمی‌رسید فلانی پیغمبر می‌شد، یعنی جایگاه این شخص با عمروعاص برای او قابل مقایسه نیست، جرمِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بالاتر است یا نسائی؟ نسائی با عمروعاص مبارزه کرده است اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به چه کسانی درگیر شده‌اند؟

پس باید برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک برنامه‌ی ویژه‌ای بریزند که محبوبیتِ ایشان را بگیرند، و گرفتند.

تخریب چهره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در منابع

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حرمت خاص قائل بوده‌اند، حال این روایت را ببینید، اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محبوب‌ترین، برترین، مؤمن‌ترین، عابدترین و زاهدترین باشند باید الگو باشند، پس باید تمامِ این «ترین‌ها» را بزنند و زده‌اند، حال خاطره تعریف کرده است، می‌گوید: هر وقت کنار عبدالله بن عمر می‌نشستیم این را اینطور می‌گفت، می‌گفت: وقتی از پیغمبر می‌پرسیدند محبوب‌ترین فرد نزدِ تو کیست؟ می‌گفت: «اسامة بن زید»، بعد بلافاصله می‌گفت: «ماحاشا فاطمه!»، فاطمه را هم استثناء نمی‌کرد؛ یعنی اسامه پسرِ فرزندخوانده‌ی پیغمبر محبوب‌ترین است نه فاطمه!!! او می‌گفت و محدّث در چاپ اخیر کتاب نوشته است «علی شرط البخاری و مسلم»، یعنی این روایت اعتبار زیادی دارد!

یعنی هزار و چهارصد سال قبل روایت را ساخته‌اند، امروز که در حالِ چاپ کردنِ آن هستند هم مُهرِ تأیید بر آن می‌زنند.

حال من نشانه‌ی دروغِ آن‌ها را به شما نشان خواهم داد.

البته اجازه بدهید تا در ابتدا یک نمونه‌ی دیگر هم بگویم، قصه‌ی آن مفصل است اما من خلاصه‌ی آن را می‌گویم، آن جریان هر کسی را که توانستند عَلَم کنند تا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به محاق ببرند، این کار را کردند، حضرت سجاد صلوات الله علیه که خیلی تقیّه و کتمان می‌کردند اینجا صلاح ندانسته‌اند کتمان کنند و به میدان آمده‌اند. آن جریان در این طرف و آن طرف می‌نشستند و می‌گفتند که پیغمبر فرمود: «خیرُ بَناتی زینب»، بهترین دخترانِ من زینب است!… می‌دانید که در بین دخترخوانده‌های حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «رقیه» و «زینب» هم هستند، که آن‌ها فرزندانِ شوهر خواهر حضرت خدیجه سلام الله علیها هستند، وقتی پدر و مادرِ آن‌‌ها از دنیا رفتند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن‌ها را بزرگ کردند. آن جریان می‌گویند که پیامبر فرموده است که بهترین دخترانِ من زینب است، برای چه این مطلب را می‌گویند؟ یعنی می‌خواهند بگویند که فاطمه نه استثناء بوده است و نه خاص بوده است، بلکه یک انسانِ عادی بوده است.

حضرت سجّاد صلوات الله علیه رفتند و یقه‌ی شاگردِ قدیمِ خود را که بعداً با امویان شد و «زهری» نام داشت گرفتند و فرمودند: برای چه به مادرِ ما اهانت می‌کنی؟

این موضوع برای حوالی سال 90 است، یعنی حدود 1350 سال قبل! زُهری عرض کرد: بخاطرِ شما دیگر این مطلب را هیچ کجا نقل نمی‌کنم.

«حاکم نیشابوری» که سال 405 مُرده است، یعنی 300 سال بعد گفته است که با سلطان نشسته بودیم که سلطان گفت منبری به منبر برود، منبری بالای منبر چند حرف زد، و در بینِ آن‌ها گفت که پیغمبر فرموده است «خَیرُ بَناتِی زینب».

یعنی از همان روز اول برنامه‌ریزی کردند که بی‌نظیر بودنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را از بین ببرند، چون اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بی‌نظیر باشند مسلّماً باید الگو باشند، در این صورت باید رفتارِ ایشان را چگونه توجیه کنیم؟ پس می‌گوییم که بی‌نظیر هم نبوده است، اصلاً محبوب‌ترین هم نبوده است، مؤمن‌ترین هم نبوده است، عابدترین هم نبوده است، زاهدترین هم نبوده است، یعنی همه‌ی صفات را منکر شده‌اند!

نزدیک به پنج هزار روایت در تخریب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها موجود است، نه اینکه بگویم هزار و سیصد سال قبل گفته‌اند.

اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برترین نبوده است مسئله بوده است، نه اینکه چه کسی برتر است، حتّی اگر بگویند زینب برترین بوده است، اصلاً همینکه مسئله اختلافی بشود کفایت می‌کند! اصلاً همین «اختلاف در مسئله» یک روش است، ذیلِ روایت فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، این موضوع ذیل آیات زیاد است، آیاتی که واضح است راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، مثلاً چه کسی بود که انگشتر خود را در رکوع داد؟ آن‌ها سی و هفت قول می‌آورند، یعنی آنقدر اقوال را زیاد می‌کنند که بگویند یک روایت هم می‌گوید که علی بوده است! چون در این صورت از اهمیت می‌افتد.

یک جا می‌گویند زینب برترین است، اگر جا داشته باشد می‌گویند اسامه برترین است، بعد هم عبدالله بن عمر تأکید می‌کرد که پیغمبر فاطمه را استثناء نکرده است، یعنی اسامه از فاطمه هم برتر است.

وقتی می‌گویند اسامه برترین بوده است، پس از آن دو نفر هم برتر بوده است دیگر، محدث معاصر نوشته است که «صحیح علی شرط البخاری و مسلم»، اصلاً هم نگفته است که عیب ندارد که از آن دو نفر هم برتر بوده است، چون می‌توانستند با این حدیث حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بزنند!

همین نویسنده که هیچ اعتراضی به این روایات ندارد، یک روایت دیگر هم در کتاب «مسند احمد» آمده است که «محبوب‌ترین زن نزد پیغمبر فاطمه بود، و از مردان هم علی»؛ بلافاصله زیرِ آن نوشته است که این درست نیست و متن نکارت دارد و منکر است، شیخین برترین هستند!!!

اگر متن منکر است، چرا وقتی به «اسامه برتر است» می‌رسی نمی‌گویی که متن منکر است؟ چون اینجا می‌توان با این حدیث حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را زد.

این مطلبی که می‌گویم در بیست سال اخیر در چند کتاب نوشته‌اند، یعنی مسئله فقط برای سال 90 نیست، یک سیرِ ادامه‌دار است که به ما رسیده است.

اگر امروز یک مسلمان برود و آثار و منابع را بخواند اصلاً متوجه نمی‌شود که «محبوب‌ترین» حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، یا اینکه «زاهدترین» حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، بلکه می‌گوید فاطمه چند مرتبه دنیاخواهی کرد و پیغمبر او را نهی کرد! اصلاً اینطور نیست که بگوید «عابدترین» حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند، می‌گوید: نه نماز شب او قضاء می‌شد و نماز صبح او… یعنی همان چیزی که بخاری گفته است. هر فضیلتی را که شما بگویید آن جریان علیهِ آن را ساخته‌اند و هزار و چهارصد سال است که این محدثین تا به امروز یک به یک آورده‌اند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روزهای آخر عمر شریفشان می‌فرمایند: «لَعَهِدَ إِلَيَّ اَلنَّبِيُّ اَلْأُمِّيُّ»، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به من عهد نمودند که «أنّی أمُوتُ عَلَی سُنَّتِه» من بر سنّتِ او می‌میرم، من مسلمان می‌میرم… این‌ها برای من روضه است… چرا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید بفرمایند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با من عهد کرده است، نه دروغ می‌گویم و نه به من دروغ گفته‌اند، من بر سنّتِ پیغمبر می‌میرم… برای چه؟

چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باید بفرمایند «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً»[10]، من نه برای بازی و تفریح و ایجاد شرّ و «وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً» نه برای فساد و نه برای ظلم قیام نکرده‌ام، «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»

حال برگردید و زیارتنامه‌ها را ببینید که چقدر معنا دارد، «أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ» شهادت می‌دهم شما نماز برپا داشتید…

برای چه؟ مثلاً آیا منبری در ختم آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف می‌گوید که من شهادت می‌دهم او نماز می‌خواند؟

این روایت که به شما می‌گویم در «کتاب السّنة» خلال است، من خیلی جستجو کردم تا سِرّ آن را پیدا کردم. «احمد حنبل» خیلی معاویه را دوست داشت، می‌گوید: من نمی‌خواهم این روایتی که زُهری از عُروه از عایشه نقل کرده است را راجع به علی و عباس بگویم… برای من جالب شد که آن چه روایتی است که زُهری که آخوند بنی‌امیّه از عُروه که خواهرزاده‌ی عایشه است از عایشه راجع به علی و عباس گفته است، احمد حنبل هم گفته است که من نمی‌خواهم آن روایت را بگوید.

یکی از اخلاقیات احمد حنبل این است که متن بعضی از روایاتی را که صلاح نمی‌داند را نمی‌گوید ولی سندِ آن را قید می‌کند، هم‌عصر احمد حنبل یک معتزلی به نام «ابوجعفر اسکافی» بوده است، او در کتاب خود آورده است، می‌گوید زُهری آخوند بنی‌امیه است یعنی این حرف‌ها زمان بنی امیّه گفته می‌شد که مردم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را معاذالله لعن کنند…

مردم چه کسانی را لعن می‌کنند؟ امروز شما چه کسانی را لعن می‌کنید؟ آیا مقدّسین و محترمین و خدّام شریعت و عاملِ هدایت مردم را لعن می‌کنید؟ یا کسانی را لعن می‌کنید که دشمنِ خدا هستند؟ مردم چه کسانی را لعن می‌کنند؟ باید برای مردم باور درست کنی تا مردم یکصدا لعن کنند.

اسکافی می‌گوید زُهری از عُروه از عایشه نقل کرده است، که وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و عموی ایشان عباس سلام الله علیه آمدند، (این دروغ را بسته‌اند) پیغمبر اشاره کرد و گفت این‌ها نامسلمان از دنیا می‌روند!

معلوم است در سپاه جمل و صفین به این شایعات توجه می‌کردند، در صفین از دشمن پرسیدند که برای چه با ما می‌جنگید؟ گفت: برای اینکه امامِ شما نماز نمی‌خواند! این مطلب در کتاب «وقعة الصفین» هست، یعنی این شایعات زمان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بوده است، حال ببینید که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با من عهد کردند که تو بر دینِ من از دنیا خواهی رفت… اصلاً ببینید کار به جایی می‌رسد که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای مسلمان بودنِ خودشان باید استدلال کنند، و در نهایت هم خوارج به اتهام کفر با ایشان بجنگند!

اگر مسئله گذشته بود امروز من می‌گفتم کارِ من تاریخ است و من برای شما از هزار و چهارصد سال قبل قصه بگویم. اما باید بگویم که امروز روایت نقل می‌کنند…

چه چیزی از زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید الگو باشد؟ یک نفر یک مثال بگوید تا من روایت مقابلِ آن را بگویم، مثلاً این زندگی سراسر عشق بود، یک سال است که یک کتاب چاپ شده است و در آن کتاب هفتاد صفحه مطلب درباره‌ی این نوشته است که فاطمه از خشونت علی به پیغمبر شکایت می‌برد!

چیزی باقی نگذاشته‌اند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخواهند الگو باشند، دلِ من برای جوانی که در این حرف‌ها غرق است و خبر هم ندارد می‌سوزد، ببینید ما چقدر وظیفه داریم، بجای اینکه طرف را تحریک کنیم که او هم در مقابل گوشِ خود را ببندد و لجبازی کند، باید یک فضایی باز کنیم که به او بگوییم که با او چه کرده‌اند، حتّی یک هزارم از آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در ذهنِ من و شما هست در اخبارِ این‌ها نمانده است.

شما بگویید زندگی زناشویی، او می‌گوید از توهین و تندیِ علی به پیغمبر شکایت می‌کرد، نعوذبالله علی فاطمه را راستگو نمی‌دانست، با مابقی داستان هم کار نداشته باشید…

هنوز یک سال هم از چاپ این کتاب نگذشته است، آیا این فاطمه باید الگو باشد؟

وظیفه‌ی ما در برابرِ تخریب چهره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در منابع چیست؟

وظیفه‌ی ما چیست؟ چقدر جگرِ شما می‌سوزد؟ چقدر سؤال در ذهن است؟ نده چند روز قبل با چند تن از دوستان منبری در قم بودم، پرسیدند چرا مردمِ مدینه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع نکردند؟ من گفتم: من هم الآن می‌گویم که چرا الآن از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع نمی‌کنید؟ چقدر حس می‌کنید که باید از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع کنید؟

مسلّم است که آن شخصیت حقیقی هر چه که بوده است عند الله است، ما و آن‌ها با روایت رسیده از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سر و کار داریم، اگر شما عشق دارید برای یک سری از روایات است، و اگر او… نمی‌گویم جهان بیرون از تشیّع با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دشمن هستند، آن‌ها اصلاً این حرف‌هایی که در ذهن من و شماست را نشنیده‌اند و چیزهای دیگری را شنیده‌اند، می‌گویند دختر پیامبر است و محبوبِ ایشان، بالاخره هر پدری دخترِ خود را دوست دارد، اما ویژگی‌ای که بخواهد ایشان را الگو کند وجود ندارد. یعنی برای هر ویژگی الگوسازِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مقابل‌سازی و تکثیر صورت گرفته است، و برای همین اصلاً کسی فکر نمی‌کند… چطور شما فکر نمی‌کنید که مثلاً مگر می‌شود آن علی بن ابیطالب سلام الله علیه که من به ایشان عشق می‌ورزم اوهام باشند، او هم فکر نمی‌کند هزار و چهارصد سال تلاش شده است تا این شخص با چنین چیزی مواجه بشود، ما خیلی وظیفه داریم، اصلاً ایامِ فاطمیّه ایامِ غبارروبی از شخصیتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، چقدر از این موضوع ناراحت می‌شوید که قرار بود چند نفر سر بتراشند و نتراشیدند، یعنی برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مایه نگذاشتند، امروز هم همانطور است، ما چقدر در فضای مجازی وقت تلف می‌کنیم، اینقدر هم جگرمان برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌سوزد، اما خیلی بد است که اصلاً حواسِ ما نیست، عدّه‌ای در این عالَم با یک فاطمه‌ای طرف هستند که آن فاطمه جذابیت ندارد و دوست‌داشتنی نیست، چقدر هم با حقیقتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فاصله دارد! برای فضای تحریفیِ عالَم که کاری ندارد بخواهد اشخاص را اینطور عوض کند.

«سعد بن عباده» با خلیفه بیعت نکرد، اما حتّی یک کبریت هم به درِ خانه‌ی او نبردند، چون می‌گفتند قبیله‌ی خزرج پشتِ او هستند، یعنی هزینه‌ی مقابله با او بالاست، وقتی به شام سفر کرد او را با تیر از دور زدند، بعد هم گفتند جن زده است! که نگویند قاتل کیست. یعنی کسی نتوانست تا زیرِ بارِ قتلِ او برود.

بنده معتقد هستم که حدود چهل یا پنجاه روز طول کشید تا به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله شد، علّتِ این تحلیل هم در مجلسی مفصّل توضیح داده‌ام، یکی از دلایل این است: مگر حمله به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شوخی است؟ رصد کردند، ارزیابی کردند که باید برای این کار چقدر هزینه بدهند، وقتی که مطمئن شدند هزینه‌ی این کار بالا نیست این کار را کردند، وقتی مطمئن شدند که پایکارها نمی‌آیند، وقتی مطمئن شدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شب‌ها به درِ خانه‌ی مردم رفته‌اند و رو زده‌اند و این مردم جواب نداده‌اند.

آن‌ها قبل از اینکه بخواهند حمله کنند مدّعیانِ دینداری راه را باز می‌کنند، یعنی هزینه‌ی این حمله را پایین آوردند.

روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

معاویه ملعون نامه‌ای به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نوشته است، پاسخِ نامه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به این نامه در نامه‌ی 28 نهج البلاغه آمده است، خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این حرفِ زشتِ معاویه را تکرار کرده‌اند، یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌خواسته‌اند این مظلومیت در تاریخ ثبت بشود، جمله را خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از آن ملعون نقل کرده است.

معاویه چیزهایی نوشته است و بعد نوشته است: وقتی شما بیعت نکردید… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این جمله را نقل کرده‌اند: تو به من گفتی «إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ»[11]… من با تسامح اینطور ترجمه می‌کنم: نستجیربالله تو را مانندِ حیوان رام‌نشده که به زمین می‌کشند به زمین کشیدند…

بعد حضرت فرمودند: «وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً»… مظلوم واقع شدم، این شد…

شما ببینید یک شخصِ مقدّسی را با سرِ برهنه و دستِ بسته روی زمین، کشان کشان… و بقیه ایستاده‌اند و نگاه می‌کنند…

من مجبور هستم که روضه را جابجا بگویم، اول انتهای داستان را بگویم، که وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه زمین خورده بودند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: الآن نفرین می‌کنم… عیّاشی اینطور نقل کرده است: حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اشاره کردند و سلمان به سراغ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفت و عرض کرد: یا بنت رسول الله! پدرِ شما رحمة للعالمین هستند…

ببینید آقای ما در این عالم کیست، آن لحظه‌ای که ایشان را زیر لگدها می‌کشیدند فرمودند: نفرین نکن…

امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: آیا می‌دانید که چرا آنجا قیام نکردند؟ چون دیدند اگر آنجا کشته بشوند عدّه‌ای از محبّان ما هستند که هنوز پا روی زمین نگذاشته‌اند، یعنی حضرت ما را نگاه کردند و فرمودند هنوز این‌ها به عالَم نیامده‌اند…

سلمان عرض کرد: یا بنت رسول الله! پدرِ شما رحمة للعالمین هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اشاره کرده‌اند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نفرین نکنند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینجا اوضاع را توضیح دادند که وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌کشیدند شمشیر بلند کرده بودند، فرمودند: «يُرِيدُونَ قَتْلَ عَلِيٍّ»[12] می‌خواهند علی را بکشند…

بعد جمله‌ای فرمودند: «مَا عَلَى عَلَيَّ صَبْرٌ» من نمی‌توانم داغِ علی را تحمّل کنم… این امتحان برای علی است… «مَا عَلَى عَلَيَّ صَبْرٌ» من نمی‌توانم داغِ علی را تحمّل کنم…

قبلِ روضه اینجاست، اول اینطور شد: وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌کشیدند که ببرند… پشت در چند اتفاق برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افتاده بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیهوش شده بودند، چشم باز کردند و نگاه کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را روی زمین می‌برند، کشان کشان خودشان را رساندند، کمرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را گرفتند.

من اتفاقی را که افتاد را اینطور می‌گویم: به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه گفتند: این خلیفه مشاطره کرده است، نیمی از اموال کارگزاران خود را به حساب بیت المال واریز می‌کند و نیمی دیگر را پس می‌دهد، اما قنفذ را استثناء کرده است، «أُغروقت عیناه من الدّم» صورتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از اشک خیس شد، فرمودند: این جایزه‌ی آن ضربه‌ای است که…


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۶۵ (فر، [تفسير فرات بن إبراهيم ] ، مُحَمَّدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ  اَللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ اَلْقَدْرُ اَللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا.)

[5] بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، جلد ۱ ، صفحه ۲۵۳ (قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ السقاني قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ مَيْسَرَةَ بْنِ حَبِيبٍ عَنِ اَلْمِنْهَالِ بْنِ عمر[عَمْرٍو] عَنْ عَائِشَةَ بِنْتِ طَلْحَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشْبَهَ كَلاَماً وَ حَدِيثاً مِنْ فَاطِمَةَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَامَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ وَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهَا رَحَّبَتْ بِهِ وَ قَامَتْ إِلَيْهِ وَ أَخَذَتْ بِيَدِهِ فَقَبَّلَتْهَا فَدَخَلَتْ عَلَيْهِ فِي مَرَضِهِ اَلَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَرَحَّبَ بِهَا وَ قَبَّلَهَا وَ أَسَرَّ إِلَيْهَا فَبَكَتْ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا فَضَحِكَتْ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي كُنْتُ أَحْسُبُ لِهَذِهِ اَلْمَرْأَةِ فَضْلاً فَإِذَا هِيَ مِنْهُنَّ بَيْنَا هِيَ تَبْكِي إِذْ هِيَ تَضْحَكُ فَسَأَلْتُهَا فَقَالَتْ إِنِّي إِذَا لَبَذِرَةٌ وَ لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَأَلْتُهَا فَقَالَتْ أَسَرَّ إِلَيَّ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ مَيِّتٌ فَبَكَيْتُ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيَّ وَ أَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِهِ أَلْحَقُ بِهِ فَضَحِكْتُ .)

[6] سوره مبارکه نجم، آیه 17 (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ)

[7] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۳۲ (مُسْتَدْرَكِ اَلْحَاكِمِ عَنْ أَبِي سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ وَ حِلْيَةِ أَبِي نُعَيْمٍ عَنِ اَلزُّهْرِيِّ وَ اِبْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ وَ اَلْمِسْوَرِ بْنِ مَخْزَمَةَ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنَّمَا فَاطِمَةُ شَجْنَةٌ مِنِّي يَقْبِضُنِي مَا يَقْبِضُهَا وَ يَبْسُطُنِي مَا يَبْسُطُهَا .)

[8] سوره مبارکه بقره، آیه 120 (وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۗ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ)

[9] سير أعلام النبلاء ط الحديث، جلد 11، صفحه 83 ( قُلْتُ: هَذَا أَصحُّ، فَإِنَّ ابْنَ يُوْنُسَ حَافِظٌ يَقِظٌ وَقَدْ أَخَذَ عَنِ النَّسَائِيِّ، وَهُوَ بِهِ عَارِفٌ. وَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ فِي رَأْسِ الثَّلاَثِ مائَةٍ أَحْفَظ مِنَ النَّسَائِيِّ، هُوَ أَحْذَقُ بِالحَدِيْثِ وَعِلَلِهِ وَرِجَالِهِ مِنْ مُسْلِمٍ، وَمِنْ أَبِي دَاوُدَ، وَمِنْ أَبِي عِيْسَى، وَهُوَ جَارٍ فِي مِضْمَارِ البُخَارِيِّ، وَأَبِي زُرْعَةَ إلَّا أَنَّ فِيْهِ قَلِيْلَ تَشَيُّعٍ وَانحِرَافٍ عَنْ خُصُومِ الإِمَامِ عَلِيٍّ، كمُعَاوِيَةَ وَعَمْرو، وَاللهِ يُسَامِحُهُ.)

[10] بحارالأنوار، جلد ۴۴ صفحه ۳۲۹ (ثُمَّ دَعَا الْحُسَيْنُ بِدَوَاةٍ وَ بَيَاضٍ وَ كَتَبَ هَذِهِ الْوَصِيَّةَ لِأَخِيهِ مُحَمَّدٍ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّی وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِی وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِی يَا أَخِی إِلَيْكَ وَ ما تَوْفِيقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ. قَالَ ثُمَّ طَوَى الْحُسَيْنُ الْكِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ خَرَجَ فِی جَوْفِ اللَّيْلِ)

[11] نهج البلاغه، نامه 28 (وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ، فَإِنْ يَكُنْ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَلَيْسَتِ الْجِنَايَةُ عَلَيْكَ فَيَكُونَ الْعُذْرُ إِلَيْكَ: “وَ تِلْكَ شَكَاةٌ ظَاهِرٌ عَنْكَ عَارُهَا”. وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَايِعَ؛ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِيَقِينِهِ، وَ هَذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِكَ قَصْدُهَا، وَ لَكِنِّي أَطْلَقْتُ لَكَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِكْرِهَا.)

[12] التفسير (للعیاشی)، جلد ۲، صفحه ۶۶ (عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي اَلْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ : مَا أَتَى عَلَيَّ يَوْمٌ قَطُّ أَعْظَمَ مِنْ يَوْمَيْنِ أَتَيَا عَلَيَّ، فَأَمَّا اَلْيَوْمُ اَلْأَوَّلُ فَيَوْمٌ قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ أَمَّا اَلْيَوْمُ اَلثَّانِي فَوَ اَللَّهِ إِنِّي لَجَالِسٌ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ عَنْ يَمِينِ أَبِي بَكْرٍ وَ اَلنَّاسُ يُبَايِعُونَهُ، إِذْ قَالَ لَهُ عُمَرُ : يَا هَذَا لَيْسَ فِي يَدَيْكَ شَيْءٌ مَهْمَا لَمْ يُبَايِعْكَ عَلِيٌّ ، فَابْعَثْ إِلَيْهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ يُبَايِعَكَ، فَإِنَّمَا هَؤُلاَءِ رَعَاعٌ فَبَعَثَ إِلَيْهِ قُنْفُذَ فَقَالَ لَهُ: اِذْهَبْ فَقُلْ/ لِعَلِيٍّ : أَجِبْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَذَهَبَ قُنْفُذٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ لِأَبِي بَكْرٍ : قَالَ لَكَ: مَا خَلَّفَ رَسُولُ اَللَّهِ أَحَداً غَيْرِي، قَالَ: اِرْجِعْ إِلَيْهِ فَقُلْ: أَجِبْ فَإِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى بِيعَتِهِمْ إِيَّاهُ، وَ هَؤُلاَءِ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ يُبَايِعُونَهُ وَ قُرَيْشٌ ، وَ إِنَّمَا أَنْتَ رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ لَكَ مَا لَهُمْ وَ عَلَيْكَ مَا عَلَيْهِمْ، فَذَهَبَ إِلَيْهِ قُنْفُذٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ: قَالَ لَكَ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لِي وَ أَوْصَانِي أَنْ إِذَا وَارَيْتُهُ فِي حُفْرَتِهِ لاَ أَخْرُجُ مِنْ بَيْتِي حَتَّى أُؤَلِّفَ كِتَابَ اَللَّهِ ، فَإِنَّهُ فِي جَرَائِدِ اَلنَّخْلِ وَ فِي أَكْتَافِ اَلْإِبِلِ، قَالَ عُمَرُ : قُومُوا بِنَا إِلَيْهِ، فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ ، وَ عُمَرُ ، وَ عُثْمَانُ وَ خَالِدُ بْنُ اَلْوَلِيدِ وَ اَلْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ ، وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ اَلْجَرَّاحِ ، وَ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ ، وَ قُنْفُذٌ ، وَ قُمْتُ مَعَهُمْ، فَلَمَّا اِنْتَهَيْنَا إِلَى اَلْبَابِ فَرَأَتْهُمْ فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا أَغْلَقَتِ اَلْبَابَ فِي وُجُوهِهِمْ، وَ هِيَ لاَ تَشُكُّ أَنْ لاَ يُدْخَلَ عَلَيْهَا إِلاَّ بِإِذْنِهَا، فَضَرَبَ عُمَرُ اَلْبَابَ بِرِجْلِهِ فَكَسَرَهُ وَ كَانَ مِنْ سَعَفٍ ثُمَّ دَخَلُوا فَأَخْرَجُوا عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُلَبَّباً فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ: يَا بَا بَكْرٍ أَ تُرِيدُ أَنْ تُرْمِلَنِي مِنْ زَوْجِي وَ اَللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَكُفَّ عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِي وَ لَأَشُقَّنَّ جَيْبِي وَ لآَتِيَنَّ قَبْرَ أَبِي وَ لَأَصِيحَنَّ إِلَى رَبِّي، فَأَخَذَتْ بِيَدِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ ، وَ خَرَجَتْ تُرِيدُ قَبْرَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِسَلْمَانَ : أَدْرِكْ اِبْنَةَ مُحَمَّدٍ فَإِنِّي أَرَى جَنْبَتَيِ اَلْمَدِينَةِ تُكْفَيَانِ، وَ اَللَّهِ إِنْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا وَ شَقَّتْ جَيْبَهَا وَ أَتَتْ قَبْرَ أَبِيهَا وَ صَاحَتْ إِلَى رَبِّهَا لاَ يُنَاظَرُ بِالْمَدِينَةِ أَنْ يُخْسَفُ بِهَا [وَ بِمَنْ فِيهَا] فَأَدْرَكَهَا سَلْمَانُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ . فَقَالَ: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ إِنَّ اَللَّهَ إِنَّمَا بَعَثَ أَبَاكَ رَحْمَةً فَارْجِعِي، فَقَالَتْ: يَا سَلْمَانُ يُرِيدُونَ قَتْلَ عَلِيٍّ مَا عَلَى عَلَيَّ صَبْرٌ فَدَعْنِي حَتَّى آتِيَ قَبْرَ أَبِي فَأَنْشُرَ شَعْرِي وَ أَشُقَّ جَيْبِي وَ أَصِيحَ إِلَى رَبِّي، فَقَالَ سَلْمَانُ : إِنِّي أَخَافُ أَنْ تُخْسَفَ بِالْمَدِينَةِ ، وَ عَلِيٌّ بَعَثَنِي إِلَيْكِ وَ يَأْمُرُكِ أَنْ تَرْجِعِي إِلَى بَيْتِكِ وَ تَنْصَرِفِي، فَقَالَتْ: إِذاً أَرْجِعُ وَ أَصْبِرُ وَ أَسْمَعُ لَهُ وَ أُطِيعُ، قَالَ: فَأَخْرَجُوهُ مِنْ مَنْزِلِهِ مُلَبَّباً وَ مَرُّوا بِهِ عَلَى قَبْرِ اَلنَّبِيِّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «يَا « اِبْنَ أُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِي  » إِلَى آخِرِ اَلْآيَةِ وَ جَلَسَ أَبُو بَكْرٍ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَ قُدِّمَ عَلِيٌّ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ : بَايِعْ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ : فَإِنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَهْ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ : إِذاً أَضْرِبُ وَ اَللَّهِ عُنُقَكَ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ : إِذَا وَ اَللَّهِ أَكُونُ عَبْدَ اَللَّهِ اَلْمَقْتُولَ، وَ أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ ، فَقَالَ عُمَرُ : أَمَّا عَبْدُ اَللَّهِ اَلْمَقْتُولُ فَنَعَمْ، وَ أَمَّا أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ فَلاَ حَتَّى قَالَهَا ثَلاَثاً فَبَلَغَ ذَلِكَ اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ فَأَقْبَلَ مُسْرِعاً يُهَرْوِلُ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: اُرْفُقُوا بِابْنِ أَخِي وَ لَكُمْ عَلَيَّ أَنْ يُبَايِعَكُمْ، فَأَقْبَلَ اَلْعَبَّاسُ وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَمَسَحَهَا عَلَى يَدِ أَبِي بَكْرٍ ، ثُمَّ خَلَّوْهُ مُغْضَباً فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ اَللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ قَالَ لِي: إِنْ تَمُّوا عِشْرِينَ فَجَاهِدْهُمْ، وَ هُوَ قَوْلُكَ فِي كِتَابِكَ « إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صٰابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ  » قَالَ: وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: اَللَّهُمَّ وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُتِمُّوا عِشْرِينَ ، حَتَّى قَالَهَا ثَلاَثاً ثُمَّ اِنْصَرَفَ .)