روز جمعه مورخ 05 دی ماه 1399، دوازدهمین جلسه «جنگ روایتها» با محوریت «گردباد تحریف در جنگ روایت ها» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خدای متعال این نشست و برخواستِ ناقابل و گفت و شنیدِ ناچیز را به کَرَمِ خودش از همهی ما قبول کند، اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار دهد، ان شاء الله دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، نوکری در آستانِ شریفِ ایشان و شهادت در راهِ ایشان را روزیِ همهی ما، خانوادههای ما، نسل و ذریّهی ما تا قیامت مقدّر بفرماید صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسات قبل
عرض کردیم در موضوع فاطمیّه چند مسئله است که مهم است، اشاره کردیم که فاطمیّه فقط یک بزرگداشت برای یک شهادت یا یک یادمان برای یک مصیبتِ گذشتهی تمامشده نیست، بلکه باور و فکر و عقیدهی ما، همه روایت است، یعنی یک داستانِ منسجم از فکرِ ما از صدر اسلام است. اگر به این نگاه نگاه کنید، دستی که به صورت مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اصابت کرد، لحظه به لحظه، و لگدی هم که به در کوبیده شد، لحظه به لحظه در حالِ تکرار شدن است، لذا اگر کسی خیلی تعجّب کرد که چرا عدّهای آن روز نشستند و یاری نکردند، بداند امروز هم میتواند یاری کند، و این موضوع یک تشبیه یا یک ذوق نیست، این خودِ خودِ خودِ دفاع است.
از طرفِ دیگر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبودند امروز ما مانندِ دیگران فکر میکردیم.
بعد به خدمت شما عرض کردیم که ما از چند جهت دغدغه داریم، هم برای هدایت، هم برای برادری کردن، چشمِ جهانِ اسلام را به بعضی از حقایق باز کنیم. از طرفی هم نباید تحریک کنیم، نباید تعصب و عنادِ کسی را برانگیخته کنیم، منتها اینجا آدرسِ غلط داده میشود، آدرسِ غلط میدهند که چون شیعیان بیادب هستند اینطور میشود، شبِ گذشته توضیح دادیم و چند مثال زدیم که بصورتِ ساختاری در علمِ رجالِ آقایان به ما فحش میدهند، به ما کماعتقادتر از ما لقبِ «رافضی خبیث» میدهند، ما که اصلاً در دایره حساب نمیشویم! یا مثلاً به جناب ابوطالب صلوات الله علیه جسارت میکنند.
بعد یک نکتهی مهمّی گفتیم، این نکته را چند دقیقه توضیح میدهم که بتوانم بحث را ادامه بدهم، عرض کردم اگر انسداد در جهان اسلام بوجود آمده است، در طول تاریخ هیچ زمانی مانندِ الآن بابِ گفتگوی بین مذاهب بسته نبوده است، علّتِ این موضوع «هیئت» نیست، علّتِ آن فکرِ شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه است، نثارِ روحِ ایشان یک صلوات بفرستید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
من شب گذشته فرصت نکردم که این نکته را تشریح کنم، اندکی در این مورد توضیح بدهم که بتوانم بحث را ادامه بدهم.
علّتِ دشمنی با حق
چرا ابوجهل و ابولهب با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دشمنی کردند؟ این همه سختگیری و محاصره و گرسنگی دادن و ترور و اجبار به هجرت و جنگ و… برای چه؟ آیا بیادبی دیده بودند؟ «أدَّبَنِي رَبِّي فأحسَنَ تأدِيبي»[4]، اصلاً عالَم در ادب و نیکوسرشتی بهتر از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خود ندیده است، کجا مانندِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را داریم؟ آیا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نعوذبالله بیادبی میکردهاند که ابولهب با ایشان بد بوده است؟ نخیر! حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ندا و فرمایشی داشتند و فطرت انسانها را جذب میکردند!
«بنی مَخزوم» پُرمدّعا میدیدند زیردستهای آنها طغیان کردند، چون فکرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینها را جذب کرده بود، هر چه تهدید و تطمیع و شلاق، اثر نداشت، شما نمیدانید با جناب عمّار سلام الله علیه چه کردند و من هم ادب میکنم و هیچ وقت روی منبر نمیگویم که مادرِ او را چگونه کشتند، اینها بجز «أحَد» گفتن چکار کرده بودند؟ چه بیادبی کرده بودند که اینها را میکشتند؟ شکنجهها، بدسرشتیها، بدرفتاریها، فحاشیها، اصلاً نمیدانمِ نامِ آن را چه بگویم، نمیتوانم بگویم.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چکار میکردند که این همه دشمن داشتند؟ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک حرفی داشتند و جبههی مستضعفان تشکیل میدادند! هر آدمِ آزادیخواه و حقیقتپرستی میگفت من هم همین چیزی که این آقا میفرماید میفهمم، این را دوست دارم.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میرفتند و جنگ میکردند، عمرو بن عبدود را کشتند، خواهرِ عمرو بن عبدود گفت: بَهبَه! به آن مردی که دست به لباسِ تو نزد.
اینها اگر جنگ هم کنند و آدم هم بکشند، اگر کسی چشمِ حقیقتبین داشته باشد میگوید: بَهبَه!
شما کدام خواهری را دیدهاید که بالای جنازهی برادرِ خود بگوید: بَهبَه به این قاتل! کجا دیدهاید؟ اینها جذب میشدند، نفرتِ مستکبرها مدام شعلهورتر میشد، کینهی مستکبرین برافروختهتر میشد، ولی مستضعفان اینطور نبودند، مستضعفان جذب میشدند، هر چه مستضعفان بیشتر جذب میشدند کینهی ابوجهل و ابولهب و بنیمخزوم شعلهورتر میشد، این برای نعوذبالله بیادبیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که نبود، این برای موفقیتِ آن عزیزان بود.
شب گذشته هم عرض کردم: قدرتی که شهید سلیمانی ایجاد کرده بود باعثِ انسداد شده است، اصلاً دیگر جرأت نمیکنند با ما حرف بزنند.
شب گذشته هم مثال زدم، گفتم یک رئیس جمهور ما که کسی نه قبل از ریاست جمهوری و نه بعد از ریاست جمهوری با او کاری دارد، اما اگر احساس کنند ما شعارِ دشمنیِ با ظالم و دفاع از مظلوم دادهایم، بیپناههای عالَم جذب میشوند، شبِ گذشته هم گفتم، در همین مدافعان حرم غیرشیعه هم هست. من به کردستان رفته بودم، دیدم یک آقایی از بالای زانو پا ندارد، شیعه هم نبود، از او پرسیدم که پای شما چه شده است؟ گفت: برادرانِ بسیجی در جنگ با صدام که در این کوههای کردستان کشته میشدند، مادرانشان منتظرشان بودند، من آنقدر این برادرانِ کشته شده را کول کردم و آوردم که بالاخره یک مرتبه پای من روی مین رفت! به او گفتم: تو چه کار داشتی؟ به تو چه ربطی داشت که مادرانِ اینها منتظرشان بودند؟ گفت: اینها برای آزادی و دفاع از اسلام رفته بودند.
این است که خطر دارد و دشمنی درست میکند! طرف همهی قدرتِ رسانهای را در اختیار دارد، تشییع پیکرِ شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه را در ایران و عراق ببینید، از صبح تا شب در حالِ بمباران کردنِ شخصیتِ شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه است، این جنگِ روایت است دیگر!
آدمهایی که ما فکر میکنیم از نظرِ فکری با آنها قهر هستیم هم به تشییعِ شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه میآیند! بودید و دیدید دیگر! اگر به هر شهر و هر کشوری میبردند قطعاً میدیدید پابرهنگانِ آن کشور چطور جمع میشدند.
آن فکر «قدرت» ایجاد کرد! همهی اعراب در مقابلِ اسرائیل شش روز دوام نیاوردند، نوارِ نازکِ غزّه، با اینکه گاهی جفتکاندازی هم میکنند… مقاومت کردن را از کجا یاد گرفته بودند؟ میگویند ایران اسلحه میدهد!!! رسماً همهی دنیا به اسرائیل اسلحه میدهند، مگر ایران چه سلاحی به غزه میدهد که اسرائیل ندارد؟ یا اینکه قسمتی از لبنان بدونِ ارتشِ رسمی ایستادهاند و مقاومت کردهاند، اینها که دیگر قابلِ انکار نیست! جنگ سی و سه روزه که قابل انکار نیست.
قدرتِ فکرِ تشیّع که جبههی مستضعفان را بلند کرده است اینها را ترسانده است، لذا درِ حرف زدن را بستهاند، چرا با ما حرف نمیزنند؟ چرا شبکههای انگلیسی زبانِ ما را میبندند؟ ما خبر نداریم، ما مانندِ طفلی برخورد میکنیم که گوهرِ نایاب را در دست دارد و با آن بازی میکند، نمیداند این چیست که در دستِ اوست، بعد شما آن را به هر کجا که میبرید میبینید که طرفدار دارد، اما نمیفهمیم که چیست.
شهید علی اصغر رنجبران سلام الله علیه
من این مطلب را چند سال قبل گفتهام و امشب عهد کردهام که امشب به هر کجا که رفتم نامِ این شهید را بیاورم، اینها جذب کرده است، نه من و منبرِ من! از این هم میترسند نه از منبرِ من، روزی که منبرِ من هم در این مسیر برود از منبرِ من هم میترسند، روزی که نیّتِ من هم مثلِ آنها بشود از من هم میترسند.
یک اسیر عراقی خاطره تعریف کرده است، میگوید در حالِ برگرداندنِ ما به عقب بودند، ایرانیها خیلی کشته داده بودند، جنازهها یا مجروحین را روی برانکارد گذاشته بودند، ما اسیر بودیم، ولی سالم بودیم، سرِ برانکارد را گرفته بودیم، یا بعضی از ادوات را کول کرده بودیم، دیدم ماشینِ فرمانده آمد، از کجا فهمیدم فرمانده است؟ از آنجا که دیدم همه دورِ او را گرفتند، دیدم او عصبانی است و فریاد میزند، گفتم الآن ما را شکنجه میدهد، دیدم بر سرِ آن مسئولِ گروهانی که در حالِ بردنِ ماست داد میزند، یعنی بر سرِ خودیها داد میزند، همزمان هم یک وانتی رسید و شربتی آوردند، اولین لیوان را به این فرمانده دادند، شهید علی اصغر رنجبران صلوات الله علیه، او جلو آمد، به سمتِ من آمد، پیشِ خودم گفتم الآن اولین کسی را که ناکار کند من هستم، بعد شروع کرد صحبت کردنِ عربی با من، برادر ببخشید، تا زمانی که میجنگیدیم میجنگیدیم ولی وقتی اسیر شدی دیگر اسیر هستی و حمال نیستی، اینها خسته بودند و زخم خورده بودند و اشتباه کردند به شما بار دادند، بارها را زمین بگذارید، شما اسیر هستید نه حمال، بعد شربتِ خودش را به من داد، چون او شربتِ خود را به من داد بقیهی رزمندهها هم شربتهای خود را به اسرای دیگر دادند، من ابتدا فکر کردم ما را سرِ کار گذاشتهاند، مثلاً شاید میخواهند ناگهان به ما حمله کنند، یا اینکه ما را مسخره کنند، یا به ریشِ ما بخندند، اما دیدم این رفتار واقعی است…
میدانید که ابتدای انقلاب هم رفتارها اینگونه بود، مثلِ همین الآن که، برای اینکه قدرتِ جبههی مستضعفین را که ان شاء الله زمینهسازِ قیامِ امام زمان روحی فداه باشد، نمیگویم هست، میگویم امیدوار هستیم که بشود، دعا میکنیم که بشود، ما باشیم و آن روز را ببینیم…
مانندِ همین الآن که میگویند هلالِ شیعی، مانندِ اینکه وقتی شهید صدر سلام الله علیه با صدّام ملعون درگیر شد آن ملعون گفت: دعوای شیعه و سنّی است، من حکومتِ سنّی هستم و این شهید صدر شیعی است، این حرفهایی که شهید صدر در بابِ وحدت… بعضیها فکر میکنند ایشان خیلی وحدتیِ افراطی هستند، چون میدید که صدام در حالِ پیاده سازی دعوای شیعه و سنّی بجای دعوای واقعیِ ظالم و مظلوم است، صدام ملعون به این علت این کار را میکرد که بقیه متوجه نشوند که حق چه میگوید، دشمن کارِ خود را بلد است، تفرقه را میداند، مانندِ همین الآن.
نگاه کنید در ابتدای انقلاب کتابی به نام «و جاء دور المجوس» یعنی «دوباره مجوسیان برگشتند» نوشتند، چرا؟ برای اینکه بگویند ما نامسلمانِ مجوسِ زرتشت را بکشیم! تا زمینهای هم در این باب موفق بودند، کتابهایی که ابتدای انقلاب بر علیهِ ما نوشتهاند، عنوانِ بعضی از آنها فحشِ به امام یا به ماست!
شنیدهاید شهید هادی سلام الله علیه در میانِ عملیات اذان گفت، چون تبلیغات کاری کرده بود که میگفتند اینها نامسلمان هستند.
برای یک عدّهای بگویند اینها نامسلمان هستند، برای آن مذهبیِ سنّی بگویند اینها شیعه هستند، خلاصه اینکه دعوا درست کنند، برای اینکه حق در این میان گُم بشود.
آن اسیر میگوید: گفتم آیا شما اینطور هستید؟؟ آن فرمانده شربتِ خودش را به من داد، گفتم بگذارید چند نفر از ما برویم و به دوستانِ خود بگوییم، بعضی از آنها فکر میکنند در حالِ جنگیدن با یهودی هستند.
شهید علی اصغر رنجبران سلام الله علیه چند نفر از اینها را فرستاد، ظاهراً فردا شب چند ده برابر جمعیت آمد، شاید شروع سپاه بدری که عراقیانی بودند که در جبههی ما با صدام میجنگیدند همین جا باشد.
یعنی اگر شما اسکیمو و بتپرست را هم بیاورید و او را اینطور با یک حقیقتی مواجه کنید، طرف زیبایی را میپسندد.
پس اگر انسداد ایجاد شده است، این شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه است که این انسداد را درست کرده است، چون از قدرتِ ما ترسیدهاند، وگرنه مسلّماً کوتاه نمیآیند.
آیا شیعیان بیادبی کردهاند؟
در همین الآن که حکومت به دستِ شیعیان است، امام جمعهی یکی از شهرهای غیرشیعی، در صفحهی اینستاگرام خودش، بطور رسمی میگوید: افسانه شهادت فاطمه زهرا را کذّابانِ دشمنِ سنّتِ پیغمبر ساختهاند. دیگر فحشی از این بزرگتر؟ چه کسی را میگوید؟
بعد یک عدّهای هم از ما هستند، ان شاء الله خدای متعال همهی ما را هدایت کند، میگویند ما بیتربیت هستیم که دعوا درست شده است!!!
ما نباید بیتربیتی کنیم، من که هر شب تکرار میکنم، ولی چرا آدرسِ غلط میدهید؟
در تقویمِ ما شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعطیل نبوده است یا اینکه بجای واژهی «شهادت» از واژهی «وفات» استفاده میکردند، و فکر میکردند حساسیت درست نمیکنند، با اینکه برخی از فرقهنگاران شیعیانِ زمانِ امام رضا صلوات الله علیه را فحش دادهاند که اینها عزادارِ فاطمه هستند، قرن سه و قرن چهار، فراوان است، موضوع شهادت که چیزِ جدیدی نیست، شیخ طوسی اعلی الله مقامه الشّریف میفرمایند که بینِ شیعیان کسی را نمیشناسم که اختلاف قابل ملاحظهای در بابِ شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داشته باشد.
همین آقای فلانی در زاهدان، نگاه کنید سال 89 میگوید که اینها ناگهان در تقویم خود «شهادت» را قید کردند و یک چیزی ساختند!
اینها در حکومتِ ما هستند و تحتِ قدرتِ ما هستند و اینطور میگویند، ببینید جاهای دیگر چه میگویند! دیگر فحشی بالاتر از «کذّابان دشمنِ پیغمبر» هست؟ تازه ما فحش نمیدهیم، ما از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد گرفتهایم که «لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا»[5]، اگر به ما فحش هم بدهند ما حرفِ حق میزنیم.
تازه ما میگوییم تحریک هم نکنید، اما بدانید، اگر بنا بر این باشد که آنها بخواهند هر چیزی را محرّک بدانند، اگر بتوانند از یزید ملعون هم دفاع میکنند.
خدای متعال شاهد است که من هیچ مناسبتی به اندازهی فاطمیّه وقت برای مطالعه نمیگذارم، هیچ مناسبتی به اندازهی فاطمیّه برای من سخت نیست، برای اینکه نُه جمله از هر ده جمله را میخورم، مدام دعا میکنم که زمان بگذرد و به روضه برسم، چون یک سری حقایق است که باید بگویم، اما فرصت و شرایطِ گفتنِ آن هم سخت است، خیلی هم سعی میکنم بستهبندی کنم و مراعات کنم، ولی نمیدانم…
دشمنی علنی با اهل بیت علیهم السلام!!!
دشمنی بطورِ رسمی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی کم شده است، ولی این را بدانید که صفر نیست، ان شاء الله به زودی کتابی منتشر میکنیم، چون خیلی از مصادرِ آن اردو است از ما وقت میگیرد، تا زمانی که ما بخواهیم اردو بخوانیم و اردو بفهمیم و تحلیل کنیم و بعد هم فارسی کنیم کارِ زیادی میبرد، یک نمونه بگویم که شما بفهمید دشمنیِ رسمی هم هست، فکر نکنید تمام شده است و فقط دشمنیِ پنهانی هست.
امسال روز عاشورا در کراچی، یکی از شبکههای تلویزیونی در حالِ پخش کردنِ یکی از هیئات بود، دوربین به هیئتی رفت که زیارت عاشورای آنها به لعنها رسید، تلویزیون هم در حالِ پخش کردن بود، ناگهان فریادها به نامِ «دفاع از صحابه» بلند شد! گفتند که به صحابه توهین شده است!
یک تظاهراتِ عظیمی شد، یک فضای عجیبی بوجود آمد، قبل از آن هم یک منبری بیاحتیاطی کرده بود و اینها را کمی تحریک کرده بود، ناگهان یک راهپیماییِ حیرتانگیزی از غیرشیعیان برای دفاع از صحابه تشکیل شد، در میانِ این تظاهراتِ دفاع از اصحاب، ناگهان یک گروهی از اینها فریاد زدند «لبیک یا یزید»، ما محبّانِ یزید هستیم، این آش به قدری شور شد که دیگران با اینها درگیر شدند، اصلاً ناگهان تعجّب کردند.
شیعیان اربعین با عنوانِ دفاع از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تظاهرات کردند، اربعینی بعد از کربلا مانندِ اربعینِ کراچیِ امسال دیده نشده است، خیلی از همان غیرشیعیان هم آمدند، گفتند ما دیگر طرفدارِ یزید نیستیم.
برای چه بنده این موضوع را عرض میکنم؟ برای اینکه زدنِ همه با یک چوب انصاف نیست، قطعاً همه طرفدارِ یزید ملعون نیستند، ولی طرفدارِ یزید ملعون هم پیدا میشود.
سال 2019 در پاکستان کتاب چاپ شده است، الآن آن کتاب در دفترِ کارِ من هست، که میگوید: «یزید باتقوا و مؤمن بود و مردم از حکومتِ او راضی بودند»، خاک بر دهانِ من، امام حسین علیه السلام نعوذبالله پیمانشکنی و خیانت به عهد کرد و قیام کرد!!!
این آدم ملعون که چند سال است از دنیا رفته است، عدّهای برای او بزرگداشت گرفتهاند!
طرف نوشته است که یک پیرمرد چند روز از هند سفر کرد تا به جلوی درِ خانهی او برسد، وقتی رسید گفت: خدا تو را اجر بدهد که از خلیفه یزید دفاع کردی، من این همه مسیر را آمدهام که فقط از تو تشکر کنم!
اگر شما ندانید کجا هستید، اگر عقایدِ خودتان را درست بیان نکنید یزیدیان هم توسعه پیدا میکنند، لشگری از اسامی در دفاع از این فلان فلان شده که این حرفها را زده است به صحنه آمدهاند.
یک نفر دیگر گفته است که پدرِ من هفتاد و شش سال دارد، نماز شبِ او از 17 سالگی ترک نشده است، اصلاً حرف نمیزند که لغو نباشد…
اسم این کتاب «خلافة معاویه و یزید» است، خیلی از اهل سنّت حتّی معاویه را هم خلیفه نمیدانند و میگویند خلیفه بعد از امیرالمؤمنین تمام شد، نهایتاً اینطور است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خلیفه باشند، اما این ملعون میگوید یزید هم خلیفه است!!!
میگوید: پدر من تا 76 سالگی حدود 60 سال است که نماز شب میخواند، حرفِ لغو نمیزند، وقتی این کتاب را به او دادم، کتاب را زمین نگذاشت تا اینکه آن را خواند، گفت: بالاخره یک نفر از سنتِ پیغمبر دفاع کرد!
نواصب هستند، نواصبِ به این صراحت هستند، نمیگویم زیاد هستند، نمیگویم همه نواصب هستند، نمیگویم اکثریت هستند، ولی هستند، کتابهای آنان هست. یکی از دوستانِ ما که کتبِ نواصب را جمع کرده است به اندازهی یک اتاق شده است!
آن هست و این هم هست.
اندازهی اهمیّتِ مسئلهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
میخواهم بگویم که اگر ما نفهمیم که چه میگوییم، اگر نفهمیم این حرفهای ما از کجا آمده است، اگر نفهمیم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کردهاند… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خونِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را برای چه کاری خرج کردهاند؟
نمیگویم آن بزرگواران اعقلِ عقلا بودند که بودند، حتّی اگر کسی به اندازهی ما هم عقل داشته باشد چنین چیزی را در جایی خرج میکند که…
میخواستند از چه چیزی دفاع کنند؟ مسئلهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کوچک نپندارید.
«ذهبی» همهی اهل سنّت را دشمنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میداند!!!
این دو روایتی را که میخوانم ببینید.
این کتاب «مستدرک» حاکم نیشابوری است، این روایتی که در حالِ خواندنِ آن هستم، «ذهبی» میگوید: «علی شرط البخاری و مسلم»، یعنی مسلم و بخاری سختگیر بودند که این روایت را بپذیرند، این روایت یک طوری صحیح و معتبر است که هم بخاری و هم مسلم آن را پذیرفتهاند، انتهای صحّتِ یک روایت این است که این دو نفر را تأیید کنند، این روایت «علی شرط البخاری و مسلم» است.
عدّهای به عبدالله بن عمر رجوع کردند و گفتند: ما دوست داریم که ما را به اسمِ شما بشناسند، مرامِ تو درست است، تو کنار کشیدی، تو در قتلِ مسلمانها دخالت نکردی، تو از شرّ در امان ماندی، وقتی این آیه میخوانیم به یادِ تو میافتیم که «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَ»[6]، نظرِ شما چیست؟ (شاید هم قصدِ تکّه انداختن داشت)، چون به عایشه رجوع میکردند و میگفتند اگر کسی فرزندِ خودش را بکشد جزای او چیست؟ او میگفت: مگر میشود کسی فرزندِ خود را بکشد؟ میگفتند: شما فرض کنید که یک نفر فرزندِ خود را بکشد، میگفت: مگر میشود؟ میگفتند: اگر کسی دو فرزندِ خود را بکشد جزای او چیست؟ او میگفت: مگر چنین چیزی ممکن است؟ میگفتند: مادر جان! اگر کسی بیست و پنج هزار فرزندِ خود را بکشد چطور؟ او میفهمید که طعنه زده است، یعنی شما در جمل چند هزار نفر را به کشتن دادید؟ ممکن است این عراقی هم در اینجا به عبدالله بن عمر طعنه زده باشد، که تو از شرّ در امان بودی، یعنی با این ادبیات طعنه زده باشد، آیهی «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَ» چه میگوید؟ سعی کنید تا میشود بینِ آنها جنگ صورت نگیرد، «فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا»، اگر دیدید یک گروه اهلِ بغی هستند و یک گروه مظلوم هستند با آن ظالم بجنگید، قرآن کریم میفرماید بجنگید.
میگفتند: آیا میشود شما معنیِ این آیه را به ما بگویید؟ چون او با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به جنگ نرفته بود.
عبدالله بن عمر گفت: «ما وجدة فی نفسی من شیء فی امر هذه الآیة»[7] هر چه فکر میکنم میبینم که «أني لم أقاتل هذه الفئة الباغية كما أمرني الله» آن طوری که خدا امر کرد من به وظیفهی خود عمل نکردم، مخصوصاً در صفّین که با کشته شدنِ عمّار معلوم شد یک فئه باغیه هست و یک فئه هم حق است، یک فئه به خدای متعال و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بهشت دعوت میکند و یک فئه به آتش دعوت میکند، من هم شرکت نکردم، من اشتباه کردم.
آن دوستانی که بنده را میشناسند و دههی اول امسال یا چند سال قبل در همین هیئت از من شنیدهاند که بنده عرض میکنم تئوریسین اصلیِ همهی جریانات مهم همین «عبدالله بن عمر» است.
گفتیم که مسئله «جنگ روایت» است، «جنگ روایت» یعنی چه؟ یعنی اینکه اصلاً واقع چه بوده است را رها کن، کاری ندارد که واقع را کنار انداخت و قضیه را عوض کنند. چطور؟ اینطور!
این کتاب «سیر أعلام النبلاء» جلد پنجم، صفحه 374 است. ذهبی میگوید:…
من نگاه میکردم و میدیدم بعضی از بزرگان اهل سنّت مغرب (مراکش)، یعنی آل غماری، اینها وقتی نام ذهبی را میشنوند اعصابشان خُرد میشود و به او لقبِ ناصبی بودن میدهند، مدام فکر میکردم که از کجا به این شخص ناصبی میگویند؟ یعنی در کجا دشمنی خودش را با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه روشن کرده است؟ چون معمولاً نمیگویند، آن گروهی که عرض کردم در پاکستان هستند جمعیتِ زیادی نیستند که صریح اعلام کنند، اینها یاد گرفتهاند و صریح دشمنی نمیکنند، اینها مطلب را دستکاری میکنند، برای چه به اینها میگوید؟…
خیلی از منصفانِ اهلِ سنّت وقتی نامِ ذهبی میآید میگویند: «شامیٌ ناصبی».
جلد پنجم کتاب «سیر أعلام النّبلاء» صفحه 374، ذهبی میگوید: «وَکَانَ النَّاسُ فِی الصَّدْرِ الأَوَّلِ بَعْدَ وَقْعَهِ صِفِّیْنَ عَلَى أَقسَامٍ»[8] مردم بعد از صفین چند گروه شدند، «اهل السّنة، شیعة، نواصب»، اهل سنّت و شیعیان و نواصب، یعنی سه گروه شدند.
صفین چه شد؟ با توجّه به حدیث عمّار که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بودند عمّار من را گروهِ باغی میکشند، که عبدالله بن عمر هم گفت ای کاش با اینها میجنگیدم و نجنگیدم، پس یک طرف فئهی طرفدارانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند، یک طرف هم فئهی باغی هستند، یک عدّه هم مانند عبدالله بن عمر در جنگ شرکت نکردند، دیگر مثلِ چه کسی؟ سعد بن ابی وقاص، محمد بن مَسلَمه و…
وقتی به آنها گفتند چرا شرکت نکردهای گفتند: ما تأسف خوردیم که بر خلاف قرآن کریم و روایتِ متواتری که همهی مسلمین آن را قبول دارند عمل کردیم.
به نظرِ شما منظور ذهبی از «اهل سنّت» کیست؟
آنهایی که در سپاه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جنگیدند و به خدای متعال دعوت میکردند؟ یا آنهایی که در سپاهِ معاویه بودند و دعوت به آتش میکردند و دشمنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند؟ احتمالاً باید به اینها نواصب بگوید، یک عدّه هم اصلاً در جنگ شرکت نکردند و بر خلافِ قرآن و روایت عمل کردند، حال اینجا را ببینید:
میگوید: مردم سه دسته شدند، نواصب: «وَهُمُ الَّذِیْنَ حَارَبُوا عَلِیّاً یَوْمَ صِفِّیْنَ»، که نواصب هم اهلِ بدعت هستند، میخواهد بگوید ما با آنها نیستیم، یعنی ما قبول نداریم که با علی بجنگیم.
یک گروه هم شیعه شدند، «یَتَوَالَوْنَ، وَیَنَالُوْنَ مِمَّنْ حَارَبُوا عَلِیّاً»، اینها دشمنِ دشمنانِ علی شدند، یعنی کسانی که با دشمنانِ علی خوب نیستند.
آیا اینها درست عمل میکردهاند یا نه؟
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «یا علی! حَربُکَ حَربی». حال کسی که با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جنگیده است را باید دوست بداریم یا دشمن؟
میگوید: اینها اهلِ بدعت هستند و شیعیان هستند!
لذا اگر بگوید «نَسائی» با عمروعاص و معاویه خوب نیست، میگوید: این آدمِ خوبی بود «الّا أنَّ فیه قَلیل تَشَیُّعٍ وَ انحرافٍ عَن خصوم إمام عَلی»، این با خصوم و دشمنانِ امام علی خوب نبود! خدا از گناهانِ او بگذرد!
آنهایی که با دشمنانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بد بودند، چه کسانی با دشمنانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بد بودند؟ سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه! اینها را شیعه و اهلِ بدعت نامید!
یعنی نه با «قَاتِلوا»ی آیه کار دارد، نه با روایتِ متواترِ عمّار که همه قبول دارند، بعد شیعیان را اهلِ بدعت نامید.
اهل سنّت را چگونه وصف کرد؟ «وَهُم أُوْلُو العِلْمِ»، اینها باسواد هستند، دانشمندها اینها هستند! «کافُّوْنَ عَنِ الخَوضِ فِیْمَا شَجَرَ بَیْنَهُم»، اینها بودند که احتیاط کردند و عقب نشستند.
اینجا گفتم که خودِ ذهبی میگوید این روایت «علی شرط البخاری و المسلم» است.
حال چه کسانی را اهل سنّت مینامد؟ «کسَعْدٍ، وَابْنِ عُمَرَ، وَمُحَمَّدِ بنِ سَلَمَهَ، وَأُمَمٍ»!!! کسانی که به دستور عمل نکردند، از نظرِ ذهبی… اگر من به جای اهل سنّت باشم اعلام برائت میکنم، از نظر ذهبی «اهل سنّت» چه کسانی هستند؟ طرفدارانِ کسانی که به حق عمل نکردند! کسانی که به جبههی حق پشت کردند! «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»[9]، اگر من به جای اهل سنّت باشم بر سرِ این شخص فریاد میزنم.
ولی شما این را بدانید که اگر بابِ مسائلِ گفتگوی علمی بسته بشود، آن کسی که خودِ او از تخلّفِ به قرآن کریم و روایتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تأسف میخورد به «معیار حق» تبدیل میشود، «منصور دوانیقی» میگوید: مالک جان! یک فقهی بر اساسِ فتاوای عبدالله بن عمر بنویس! اگر من به جای اهل سنّت عالَم باشم میگویم باید برویم و ذهبی را نبش قبر کنی که تو تمامِ ما را دشمنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معرّفی کردی.
یعنی روشنتر از این… من روایتی روشنتر از این حدیث عمّار نمیشناسم که همهی فِرَقِ اسلامی آن را قبول داشته باشند، حق و باطل هم در آن معلوم باشد.
ولی شخصی مانندِ ذهبی به راحتی میآید و میگوید آن شخصی که اصلاً دخالت نکرد اهلِ سنّتِ پیغمبر هستند! آن کسانی که در سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جنگیدند که روایت آنها را تأیید کرد و آیه هم مطابقِ رفتارِ آنها بود را «اهل بدعت» نامید!!!
اگر یک نفر بخواهد اعلام کند که دشمنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است باید چطور بگوید؟
روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
شما ببینید که چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باید شبانه دفن بشوند؟ چون میدانند که همین الآن هم تلاشهای متعددی میشود که اصلِ واقعه پوشانده بشود.
ما با دریا دریا تحریف، با دریا دریا دریا خاک بر حقیقت پاشیدن طرف هستیم، لذا دلِ من برای قاطبهی جهان اسلام میسوزد که خیلی حرفها در عمرشان اصلاً به گوششان نرسیده است، شیخ مسجد و منبری و عالِم، یک عمری آن کسی که خودِ او میگوید من متأسف هستم که به قرآن کریم عمل نکردهام را قطب کردهاند! این بیچاره چه میداند که چه شده است؟ خبر ندارد، برای همین ما با آنها دشمن نیستیم، بلکه باید دلسوزی کنیم و حقیقت را به نحوی کادوپیچ کنیم که اعصابِ او بهم نریزد و گوش بدهد، این حرفها را در طولِ عمرِ خود نشنیده است.
یا صاحب الزّمان!
شبِ گذشته یک اشارهای به شهادت حضرت محسن صلوات الله علیه کردم، امشب هم در آن حوالی چند جمله عرض خواهم کرد.
حساب کتاب کرده بودند، آن ملعونها گفتند علی در اُحُد یک تنه ایستاد و از پیغمبر دفاع کرد، علی غیور است، اگر به سمتِ خانه برویم، اگر کوچکترین بیادبی رخ بدهد واکنش نشان خواهد داد، وقتی واکنش نشان بدهد کارِ ما آسان میشود، نمیدانستند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه صحبت کردهاند…
در جلد 29 بحارالأنوار یک باب داریم که در آن پنجاه و پنج روایت هست، یک بخشی از این روایات این است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صراحتاً دستور میدهند که یا علی! نباید خونِ تو ریخته بشود؛ هدایت نباید قطع بشود، اگر حمله میکردند و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم درگیر میشدند، چون دستورِ «قاتلهُم» داده بودند، با اسلحه حمله کردند، با شمشیر حمله کردند، دستورِ قتل آمده بود، اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کوچکترین مقاومتی میکردند کشته میشدند، برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هیچ کاری از کشته شدن در راه خدای متعال آسانتر و جذابتر نیست، ولی دستورِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که باید خودت را حفظ کنی، گاهی…
خلاصه اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مضطرّ شدند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را برای چنین روزی تربیت کرده بودند، کمااینکه این مادر حضرت زینب کبری سلام الله علیها را تربیت کردند…
در کربلا همینکه به خیمهی زین العابدین صلوات الله علیه ریختند حضرت زینب کبری سلام الله علیها خود را روی حضرت انداختند، هر چه ایشان را زدند حضرت زینب کبری سلام الله علیها از جای خویش بلند نشدند، تا اینکه یک نفر آمد و گفت: اینقدر این زن را نزنید… خجالت کشیدند… حضرت زینب کبری سلام الله علیها از مادرِ خویش یاد گرفته بودند…
مادر بطورِ غریزی همه چیزِ خود را میدهد که از فرزندِ خود دفاع کند، اصلاً این موضوع غریزی است، مادرهای معمولیتر هم اگر به خطر بیفتند ابتدا فرزندِ خود را حفظ میکنند، در کرمانشاه زلزله آمده بود و زیر آوار دیدند یک مادری که مسلّماً اصلاً فرصتِ فکر کردن نداشته است، یک طوری خَم شده است و فرزندِ خود را در آغوشِ خود نگه داشته است، خودِ او لِه شده بود ولی بچّه را حفظ کرده بود، این موضوع اصلاً غریزه است، همانطور که اگر چیز به سمتِ چشمِ شما بیاید ناخودآگاه چشم خود را میبندید، این غریزه است، اما خیلی ادبِ الهی میخواهد که انسان برای حفظِ امام فرزندِ خود را بدهد، این دیگر جنگ با غریزه است، این بالاتر از آن است که در کربلا تیر میآمد و صورت به سمتِ تیر میگرفتند…
دستم اگر شکسته شد در ره یاریت چه غم آن به آن و دم به دم محسن و من فدای تو
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با هر چیزی که داشتند از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع کردند، شبِ گذشته عرض کردم و دیگر تکرار نمیکنم، وقتی بدنِ مبارک خود را پشتِ در حائل کردند، فرزندِ خود را سپر کردند که به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آسیبی وارد نشود…
هر چه شد در شکسته شد… هر چه شد ناموسِ خدا روی زمین افتاد… اما نگاه کرد و دید در حالِ بردنِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند و شمشیر بالای سرِ حضرت گرفتهاند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دست انداختند و کمرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را گرفتند، هر چه تلاش کردند جدا نشدند، آن ملعون به قنفذ ملعون اشاره کرد… آن ملعون هم دست را کوتاه کرد… اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نه نگرانِ طفلِ سقط شده هستند و نه نگرانِ بدنِ خویش، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را با شمشیر میبرند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: الآن نفرین میکنم… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به سلمان اشاره کردند…
یا رحمة الله الواسعه… یا غیرة الله…
هر کسی که بجای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود میگفت: زهرا جان! اینها را نفرین کن… ولی پیغام آمد، سلمان آمد و عرض کرد: یا بقیة النّبوة، یا بنت رسول الله، پدرتان خیلی زحمتِ اینها را کشیده است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه من را فرستاده است…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک عبارتی فرمودهاند که من کشتهی آن عبارت هستم، فرمودند: «يُرِيدُونَ قَتْلَ عَلِيٍّ»[10]، میخواهند علی را بکشند… «مَا عَلَى عَلَيَّ صَبْرٌ» من نمیتوانم داغِ علی را تحمّل کنم… یعنی این امتحانی است که خدای متعال به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سپرده است، من نمیتوانم تحمل کنم…
من یک جمله عرض میکنم، بیبی جان! شما نمیتوانستید فراقِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را تحمّل کنید، ولی برای ما نقل کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بعد از شما بینِ قبور حرکت میکردند…
مالِي وَقَفتُ عَلى القُبورِ مُسَلِّماً قَبرَ الحَبيبِ فَلَم يَرُدَّ جَوابي
زهرا جان! چند وقت است که صدای تو را نمیشنوم…
[1]– سورهی غافر، آیه 44.
[2]– سورهی طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] مجمع البیان، جلد 10، صفحه 500
[5] سوره مبارکه مائده، آیه 8 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)
[6] سوره مبارکه حجرات، آیه 9 (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ)
[7] المستدرك على الصحيحين، جلد 2، صفحه 502
[8] وَکَانَ النَّاسُ فِی الصَّدْرِ الأَوَّلِ بَعْدَ وَقْعَهِ صِفِّیْنَ عَلَى أَقسَامٍ:أَهْلُ سُنَّهٍ: وَهُم أُوْلُو العِلْمِ، وَهُم مُحِبُّوْنَ لِلصَّحَابَهِ، کَافُّوْنَ عَنِ الخَوضِ فِیْمَا شَجَرَ بَیْنَهُم؛ کسَعْدٍ، وَابْنِ عُمَرَ، وَمُحَمَّدِ بنِ سَلَمَهَ، وَأُمَمٍ. ثُمَّ شِیْعَهٌ: یَتَوَالَوْنَ، وَیَنَالُوْنَ مِمَّنْ حَارَبُوا عَلِیّاً، وَیَقُوْلُوْنَ: إِنَّهُم مُسْلِمُوْنَ بُغَاهٌ ظَلَمَهٌ. ثُمَّ نَوَاصِبُ: وَهُمُ الَّذِیْنَ حَارَبُوا عَلِیّاً یَوْمَ صِفِّیْنَ، وَیُقِرُّوْنَ بِإِسْلاَمِ عَلِیٍّ وَسَابِقِیْه، وَیَقُوْلُوْنَ: خَذَلَ الخَلِیْفَهَ عُثْمَانَ….
[9] سوره مبارکه نساء، آیه 95 (لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً ۚ وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا)
[10] التفسير (للعیاشی)، جلد ۲، صفحه ۶۶ (عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي اَلْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ : مَا أَتَى عَلَيَّ يَوْمٌ قَطُّ أَعْظَمَ مِنْ يَوْمَيْنِ أَتَيَا عَلَيَّ، فَأَمَّا اَلْيَوْمُ اَلْأَوَّلُ فَيَوْمٌ قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ أَمَّا اَلْيَوْمُ اَلثَّانِي فَوَ اَللَّهِ إِنِّي لَجَالِسٌ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ عَنْ يَمِينِ أَبِي بَكْرٍ وَ اَلنَّاسُ يُبَايِعُونَهُ، إِذْ قَالَ لَهُ عُمَرُ : يَا هَذَا لَيْسَ فِي يَدَيْكَ شَيْءٌ مَهْمَا لَمْ يُبَايِعْكَ عَلِيٌّ ، فَابْعَثْ إِلَيْهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ يُبَايِعَكَ، فَإِنَّمَا هَؤُلاَءِ رَعَاعٌ فَبَعَثَ إِلَيْهِ قُنْفُذَ فَقَالَ لَهُ: اِذْهَبْ فَقُلْ/ لِعَلِيٍّ : أَجِبْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَذَهَبَ قُنْفُذٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ لِأَبِي بَكْرٍ : قَالَ لَكَ: مَا خَلَّفَ رَسُولُ اَللَّهِ أَحَداً غَيْرِي، قَالَ: اِرْجِعْ إِلَيْهِ فَقُلْ: أَجِبْ فَإِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى بِيعَتِهِمْ إِيَّاهُ، وَ هَؤُلاَءِ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ يُبَايِعُونَهُ وَ قُرَيْشٌ ، وَ إِنَّمَا أَنْتَ رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ لَكَ مَا لَهُمْ وَ عَلَيْكَ مَا عَلَيْهِمْ، فَذَهَبَ إِلَيْهِ قُنْفُذٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ: قَالَ لَكَ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لِي وَ أَوْصَانِي أَنْ إِذَا وَارَيْتُهُ فِي حُفْرَتِهِ لاَ أَخْرُجُ مِنْ بَيْتِي حَتَّى أُؤَلِّفَ كِتَابَ اَللَّهِ ، فَإِنَّهُ فِي جَرَائِدِ اَلنَّخْلِ وَ فِي أَكْتَافِ اَلْإِبِلِ، قَالَ عُمَرُ : قُومُوا بِنَا إِلَيْهِ، فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ ، وَ عُمَرُ ، وَ عُثْمَانُ وَ خَالِدُ بْنُ اَلْوَلِيدِ وَ اَلْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ ، وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ اَلْجَرَّاحِ ، وَ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ ، وَ قُنْفُذٌ ، وَ قُمْتُ مَعَهُمْ، فَلَمَّا اِنْتَهَيْنَا إِلَى اَلْبَابِ فَرَأَتْهُمْ فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا أَغْلَقَتِ اَلْبَابَ فِي وُجُوهِهِمْ، وَ هِيَ لاَ تَشُكُّ أَنْ لاَ يُدْخَلَ عَلَيْهَا إِلاَّ بِإِذْنِهَا، فَضَرَبَ عُمَرُ اَلْبَابَ بِرِجْلِهِ فَكَسَرَهُ وَ كَانَ مِنْ سَعَفٍ ثُمَّ دَخَلُوا فَأَخْرَجُوا عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُلَبَّباً فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ: يَا بَا بَكْرٍ أَ تُرِيدُ أَنْ تُرْمِلَنِي مِنْ زَوْجِي وَ اَللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَكُفَّ عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِي وَ لَأَشُقَّنَّ جَيْبِي وَ لآَتِيَنَّ قَبْرَ أَبِي وَ لَأَصِيحَنَّ إِلَى رَبِّي، فَأَخَذَتْ بِيَدِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ ، وَ خَرَجَتْ تُرِيدُ قَبْرَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِسَلْمَانَ : أَدْرِكْ اِبْنَةَ مُحَمَّدٍ فَإِنِّي أَرَى جَنْبَتَيِ اَلْمَدِينَةِ تُكْفَيَانِ، وَ اَللَّهِ إِنْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا وَ شَقَّتْ جَيْبَهَا وَ أَتَتْ قَبْرَ أَبِيهَا وَ صَاحَتْ إِلَى رَبِّهَا لاَ يُنَاظَرُ بِالْمَدِينَةِ أَنْ يُخْسَفُ بِهَا [وَ بِمَنْ فِيهَا] فَأَدْرَكَهَا سَلْمَانُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ . فَقَالَ: يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ إِنَّ اَللَّهَ إِنَّمَا بَعَثَ أَبَاكَ رَحْمَةً فَارْجِعِي، فَقَالَتْ: يَا سَلْمَانُ يُرِيدُونَ قَتْلَ عَلِيٍّ مَا عَلَى عَلَيَّ صَبْرٌ فَدَعْنِي حَتَّى آتِيَ قَبْرَ أَبِي فَأَنْشُرَ شَعْرِي وَ أَشُقَّ جَيْبِي وَ أَصِيحَ إِلَى رَبِّي، فَقَالَ سَلْمَانُ : إِنِّي أَخَافُ أَنْ تُخْسَفَ بِالْمَدِينَةِ ، وَ عَلِيٌّ بَعَثَنِي إِلَيْكِ وَ يَأْمُرُكِ أَنْ تَرْجِعِي إِلَى بَيْتِكِ وَ تَنْصَرِفِي، فَقَالَتْ: إِذاً أَرْجِعُ وَ أَصْبِرُ وَ أَسْمَعُ لَهُ وَ أُطِيعُ، قَالَ: فَأَخْرَجُوهُ مِنْ مَنْزِلِهِ مُلَبَّباً وَ مَرُّوا بِهِ عَلَى قَبْرِ اَلنَّبِيِّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «يَا « اِبْنَ أُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِي » إِلَى آخِرِ اَلْآيَةِ وَ جَلَسَ أَبُو بَكْرٍ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَ قُدِّمَ عَلِيٌّ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ : بَايِعْ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ : فَإِنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَهْ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ : إِذاً أَضْرِبُ وَ اَللَّهِ عُنُقَكَ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ : إِذَا وَ اَللَّهِ أَكُونُ عَبْدَ اَللَّهِ اَلْمَقْتُولَ، وَ أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ ، فَقَالَ عُمَرُ : أَمَّا عَبْدُ اَللَّهِ اَلْمَقْتُولُ فَنَعَمْ، وَ أَمَّا أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ فَلاَ حَتَّى قَالَهَا ثَلاَثاً فَبَلَغَ ذَلِكَ اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ فَأَقْبَلَ مُسْرِعاً يُهَرْوِلُ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: اُرْفُقُوا بِابْنِ أَخِي وَ لَكُمْ عَلَيَّ أَنْ يُبَايِعَكُمْ، فَأَقْبَلَ اَلْعَبَّاسُ وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَمَسَحَهَا عَلَى يَدِ أَبِي بَكْرٍ ، ثُمَّ خَلَّوْهُ مُغْضَباً فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ اَللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ قَالَ لِي: إِنْ تَمُّوا عِشْرِينَ فَجَاهِدْهُمْ، وَ هُوَ قَوْلُكَ فِي كِتَابِكَ « إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صٰابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ » قَالَ: وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: اَللَّهُمَّ وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُتِمُّوا عِشْرِينَ ، حَتَّى قَالَهَا ثَلاَثاً ثُمَّ اِنْصَرَفَ .)