جنگ روایتها ـ جلسه نهم

15

نویسنده

ادمین سایت

روز جمعه مورخ 14 شهریور ماه 1399، نهمین جلسه «جنگ روایتها» با محوریت «مسئله انسجام» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین؛ صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرض تسلیت به پیشگاه با عظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی له الفداء؛ صلوات دیگری محبت کنید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست و برخاستِ ناقابل و گفت و شنید بی‌قیمت را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
تقدیم به پیشگاه با عظمتِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه؛ صلواتی هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
درنگی بر مباحث جلسات گذشته
موضوع بحث ما؛ جنگ روایت‌ها بود. همانطور که حدس می‌زدم، این بحث با چند جلسه به اتمام نمی‌رسد ولیکنِ چون جلسه آخر این مجلس است و باید حُسنِ ختام و نقطه پایان داشته باشد لذا بنده بخشی از بحثِ گذشته را ادامه می‌دهم و ان شاء الله با بحثی راجع به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بحث را به پایان می‌برم.
اگر عزیزانی از خواهران و برادران هم از مجلس استفاده نکردند؛ از همه عذرخواهی می‌کنم. این بحث، حوصله احتیاج دارد و کمی قصه آن کم است ولیکن این بحث به نظر بنده، بحث مهمی است و به علت اهمیت این بحث در دهه‌های بعدی هم به ابعاد دیگر آن خواهم پرداخت. آنقدری که حقیر می‌فهمم؛ چه بسا این بحث از دهها مجلد کتاب خواندن، اثر بیشتری دارد ولیکن اگر حوصله عزیزی سر رفت، خوابش گرفت، مورد پسند نبود و کم بهره برد؛ از همه حلالیت می‌طلبم.
چرا باید یزید لعنه الله علیه را تبرئه می‌کردند؟! تبرئه ِیزید لعنه الله علیه، هزینه زیادی داشت و کار خیلی سختی بود که این فاسقِ فاجرِ ملعونِ جنایت کار را تبرئه کنند. با این وجود؛ چرا باید او را تبرئه می‌کردند؟!
پاسخ این سؤال ابعادی دارد که یک بخشی از پاسخ آن این است که عرض کردیم در این جنگ روایت‌ها، «اسنجام» در نفوذ، باور پذیری، پیروزی و استقرارِ روایت اثر دارد لذا روایت باید «انسجام» داشته باشد.
گاهی برای جا انداختن یک کلمه (یک قطعه پازل)، باید صد قطعه دیگر از آن پازل را بچینید تا آن تصویر نهایی قابل اعتماد و باور شود.
ما برای ریشه یابی علتِ تبرئه یزید لعنه الله علیه ناگزیز شدیم که به ماجرای بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برگردیم.
روایت اول: بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، خیانت صورت گرفت. (شیعیان)
روایت دوم: اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که همه خیرخواه و خوب بودند، به این نتیجه رسیدند که بهترین فرد را انتخاب کنند و انتخاب هم کردند! (غیر شیعیان)
هر یک از این دو روایت را با هم آرام آرام بررسی کردیم و به اینجا رسیدم که برای اینکه ماجرای خلافت و به تبع آن رفتارهای او غصبی تلقی نشود؛ تبعاً بزرگانِ اصحاب نباید مخالف او باشند لذا جریان دوم باید مخالفت‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با خلافت وی را انکار کند.
حال اگر این انکار امکان نداشت، مخالفت ِایشان تقلیل پیدا کند و به مخالفت بر سر یک مسئله مالی تبدیل شود. حال چگونه باید این اختلافِ مالی را حل کنند تا به دستگاه خلافت بر نخورد؟!
جریا دوم گفت:  فدک «هبه» نبود بلکه «میراث» بود.
حال چگونه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، میراث بودنِ فدک را نمی‌دانستند و چگونه ایشان مغلوب شدند؟! جریان دوم پاسخ داد: روایت نبوی داشتیم.
اگر روایتِ نبوی داشتیم، چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و همسرانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آن اطلاع نداشتند؟! جریان دوم پاسخ داد: آخر همه افراد که احاطه به همه چیز ندارند؛ همه چیز را همگان دانند و اصلاً معنا ندارد که کسی احاطه کلیه داشته باشد.
طبق روایتِ جریان دوم, «عَلِی مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْقُرْآنُ مَعَ عَلِی»[4] «أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا»[5] و امثالِ این روایات که نشان از احاطه علمی کلیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است، باید انکار شود.
اصلاً یک جنگ در آنجا وجود دارد. اصلاً هر کسی را که می‌خواستند بزنند، می‌گفتند: این راوی حدیثِ 
«أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا» است لذا او را کنار بگذارید!
اگر فردی حدیث 
«أَنَا مَدِینَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِی بَابُهَا» را بپذیرند، باید بگوید که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به احکام احاطه کلیه دارد لذا دیگر مسئله جهلِ به میراث نبردن از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معنا پیدا نمی‌کند. همه چیز باید با هم جور در بیاید.
روایتی را خواندیم که گفتند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه بر سر «فدک» دعوا و قهر کردند، شبانه ایشان را دفن کردند و…توضیح دادیم که برای هر یک از این موارد توجهی نظیر «شدت حیا» و… درست کردند.
بنده عرض کردم که نتوانستم حق این بحث را ادا کنم و اگر امکان داشت باید طی چند جلسه، بحثِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بازتر می‌کردم ولیکن وقت نبود. ان شاء الله در جای دیگری عرض خواهم کرد.
روایتِ جریان دوم از ماجرای بیعتِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه
بخاری می‌نویسد: 
«فَلَمَّا تُوُفِّیتْ دفن‌ها زَوْجُهَا عَلِی لَیلًا»[6] وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند (شهید شدند)، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ایشان را شبانه دفن کردند. «وَلَمْ یؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکرٍ» به ابوبکر هم خبری ندادند «وَکانَ لِعَلِی مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَیاةَ فَاطِمَةَ» تا زمانی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زنده بودند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه توجهی داشتند؛ «فَلَمَّا تُوُفِّیتِ اسْتَنْکرَ عَلِی وُجُوهَ النَّاسِ» وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از چهره‌های مردم یک غربت بیشتری را احساس کردند و احساس کردند که همه با ایشان غریبه هستند و به ایشان می گویند که چرا بیعت نمی‌کنی؟ «وَلَمْ یکنْ یبَایعُ تِلْک الأَشْهُرَ» حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هم در آن ایام بیعت نکرده بودند.
طبق روایت جریان دوم؛ نعوذ بالله وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کم آوردند
؛ «فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِی بَکرٍ» ایشان خواهش کردند و به ابوبکر پیغام فرستادند که طی جلسه‌ای با هم گفت و گو و مسئله را حل کنیم (!) عمر هم در جلسه نباشد؛ چون او خیلی حق مدار و محکم است و بالاخره می‌خواهیم به یک نتبجه برد ـ برد برسیم. نشستند و ابوبکر شروع به برشمردن فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کرد.
ـ ما از قدیم با هم رفیق بودیم! مشکلی نبوده است!
طبق روایت جریان دوم؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند که آقا! ما که اصلاً فضائلِ ابوبکر را انکار نمی‌کنیم! ما با هم مشکلی نداریم! توقع داشتیم که یک گوشه کار را هم به دست ما بدهید! حالا اگر حکومت را به ما نمی‌دهید؛ لااقل فدک را می‌دادید. اگر فدک را هم به ما نمی‌دهید؛ لااقل امور مالی آنرا به ما می‌سپردید! لااقل یک امضاء چک را هم ما می‌زدیم و دو امضاء می‌شد! حالا که چنین نشد؛ اشکالی ندارد! همه چیز حل شد!
این گزاره در ذهنِ شریف شما باشد.
چرا و چگونه یزید لعنه الله علیه را تبرئه کردند؟!
چگونه می‌توان یزید لعنه الله علیه را تبرئه کرد؟! چرا باید یزید لعنه الله علیه را تبرئه کرد؟!
وقتی سبک و مدلِ کار یک نویسنده یا شعر را بشناسید؛ وقتی اثر وی را می‌خوانید، می فرمائید: این سبکِ فلانی است.
قصه کم آوردنِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را دیدید که فرمودند که حالا آقا! دیگر عیبی ندارد، ما یک توقعی داشتیم ولیکن عیبی ندارد. در واقعه کربلا هم عین همین قصه را تعریف کردند؛ یعنی قصه پرداز، قصه دوم را عینِ قصه اول ساخته است.
چرا باید یزید لعنه الله علیه تبرئه می‌شد؟! بنده نتوانستم این مسئله را کامل باز کنم، عرض کردیم که جریان دوم برای اثباتِ مشروعیتِ خلافت باید می‌گفتند که اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یکی از یکی بهتر هستند و حتی خراش روی پوست را هم نقل کردند. نسبت به شریعت؛ حریص و نسبت به دین؛ سینه چاک بودند! همه خوب بودند!
اصلاً بگوید که پدر و مادرِ من از جنگ فرار کردند، از کوه بالا رفتند و…
ما شیعیان هم قائل هستیم که بین اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خوب وجود دارد ولیکن همه را خوب نمی‌دانیم.
طبق روایت جریان دوم؛ اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که همه خوب بودند، اجماع کردند و ابوبکر را انتخاب کردند! لذا نباید به شخصیتِ صحابه خدشه وارد شود. این در ذهن شریف شما باشد.
ماجرای غبارِ داخل بینی اسبِ معاویه لعنه الله علیه را یک جلسه عرض کردیم.[7]
یک: اگر آن عظمتِ اصحاب بشکند؛ انتخابِ روز اول که گردنِ اصحاب بود، شل می‌شود.
دو: معاویه لعنه الله علیه را خلیفه دوم به شام فرستاد و به وی یدِ باسطه مفصل داد. معاویه از معدود حاکمان او بود که هیچ کاری به او نداشت. دست او را در شام باز گذاشت. نقل کردند که در لحظاتِ آخر عمر خود می‌گفت: زودتر در آن شورای شش نفره یک نفر را انتخاب کنید وگرنه معاویه [لعنه الله علیه] خواهد رسید و حکومت را بنی امیه [لعنه الله علیهم اجمعین] خواهند گرفت!
اگر تو از معاویه [لعنه الله علیه] می‌ترسی؛ چرا شام را (یک کشور را) به او سپردی؟!
اگر جایگاه معاویه لعنه الله علیه بلغزد؛ جایگاه صحابه آسیب می‌خورد و تبع آن جایگاه ِخلافتِ خلفاء اولیه لغزان می‌شود. اگر یزید لعنه الله علیه، این چنین جانی باشد؛ جایگاه معاویه لعنه الله علیه به عنوان یک «صحابی» که یزید لعنه الله علیه را ولیعهد خود کرد، خراب می‌شود. این موارد حدسیاتِ بنده نیست بلکه صراحتِ نویسندگان است.
طرف کتاب نوشته است. معاصر است. می‌گوید: من این کتاب را ننوشتم که از شخصیتِ حقیقی معاویه و یزید [لعنه الله علیهما] دفاع کنم بلکه شهادت می‌دهم: من ی
زید [لعنه الله علیه] را دوست دارم چون باید از شخصیت صحابه و از معاویه [لعنه الله علیه] به عنوان یک صحابی دفاع کرد!
اگر نتیجه آن انتخاباتِ صحابه پشت سر هم به یزید لعنه الله علیه برسد؛ جایگاه اصحاب آسیب می‌خورد لذا هم برای یزید لعنه الله علیه شخصیت درست کنند و هم باید یزید لعنه الله علیه تبرئه کنند.
نمونه درست کردن شخصیت برای یزید لعنه الله علیه این است:
اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با هیچ کس قابلِ قیاس نیستند. حال بدریون که 
«اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَکمْ»[8] هر کاری هم بکنند «مَغْفُورٌ لَهُ»[9] هستند؛ یعنی در نهایت به بهشت می‌روند!
عبدالله بن عمر گفت: 
«أَوَّلُ جَیشٍ یغْزُو الْقُسْطَنْطِینِیةَ مَغْفُورٌ لَهُمْ».[10] اولین گروهی که قسطنطنیه (استامبول امروزی) را فتح کنند؛ بهشتی هستند و هر کاری هم انجام بدهند، عاقبت به خیر هستند! فرمانده جنگِ آن روز؛ یزید [لعنه الله علیه] است.
جریان دوم یزید لعنه الله علیه را به بدریون چسباندند لذا باید از یزید لعنه الله علیه دفاع کنند! چگونه باید از یزید لعنه الله علیه دفاع کرد؟! معاویه لعنه الله علیه تمام رقبای او را به قتل رساند. در حکومت یزید لعنه الله علیه؛ وقایع کربلا، حره و کعبه رخ داد. چگونه باید او را تبرئه کرد؟! واقعاً این تبرئه کار سختی است. یزید لعنه الله علیه حواسش بود. نامه یزید لعنه الله علیه به حاکم مدینه که حسین را به قتل برسان؛ نامه غیر رسمی بود که لو نرود.[11]
خوب دقت کنید. جریان دوم برای تبرئه یزید لعنه الله علیه چه باید انجام دهد؟! عینِ واقعه پیشین که جریان دوم مدعی است که اصحاب به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کردند که این ارث به شما نمی‌رسد! الکی گیر ندهید! دعوا درست نکنید! این‌ها هم کوتاه نیامدند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از غمِ پدر خود (نه شهادت) از دنیا رفت! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کم آوردند و نیرو نداشتند لذا مجبور به مصالحه شد! کربلا هم همین طور شد. (باید بحث را با دقت مطالعه کرد. این موارد معتقداتِ بنده نیست. بنده در حالِ بیانِ دروغ جریان دوم هستم.)
جریان دوم به دروغ مدعی شدند که همه «عقلاء» نزد حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رفتند و گفتند: حسین جان! تو به کربلا نرو. غیر از اشکالاتِ شرعی این کار [عدم بیعت با یزید، خروج از اطاعتِ یزید، شکستنِ وحدت و انسجام، شق عصاء و بغی]؛ شأن شما اجل است.
جریان دوم گفت: آقا! شما به کوفه می‌روید در حالی که کوفیان شما را فریب خواهند داد لذا به طمعِ دنیا به کوفه نروید! این کوفیان، (نستجیر بالله) پدر و برادر تو را فریب دادند. (وسط کار، دو سیخ هم به دو ماجرای پیشین می زند!) کوفیان، پدر و برادر تو را خام کردند و الکی جنگ‌های اسلامی درست شد! یک وقت بخاطر اینکه خیال کنی کوفیان طرفدار تو هستند، به کوفه نروی. بروی کوفه و بعد کوفیان زن و بچه تو را به اسارت ببرند!
حریان دوم مدعی است: هر چه این عقلاء نصحیت کردند، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نپذیرفتند چون مکرراً کوفیان نامه می‌زدند که به کوفه بیا! ما در اینجا زیاد هستیم و همه چیز هم مهیا است. نعوذ بالله حضرت هم دنبال حکومت بود لذا گوش به حرفِ ناصحان نکرد! هرچه مباحثه و مناظره رخ داد، ایشان گوش نکرد! راه افتاد.
طبق روایتِ جریانِ دوم؛ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، جناب مسلم بن عقیل سلام الله علیه را زودتر به کوفه فرستاد چون حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کمی به سخنانِ ناصحان گوش کردند و یک نفر را زودتر به کوفه فرستاد تا ببیند که چه رخ می‌دهد! خبر شهادت جناب مسلم سلام الله علیه را که دادند، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در وسطِ راه قرار داشتند و قصد برگشت داشتند ولیکن برادرانِ مسلم گفتند: نخیر آقا! امکان ندارد که برگردیم! این حرف‌ها چیست؟! حالا که مسلم (سلام الله علیه) به قتل رسیده است؛ ما باید انتقام او را بگیریم.
جریان دوم گفت: حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، جناب مسلم سلام الله علیه را زودتر به کوفه فرستاد و حالا که مسلم سلام الله علیه به قتل رسیده بود نمی‌توانست رها کند و برود لذا (نعوذ بالله) روی تحریک برادرانِ مسلم سلام الله علیه مسیر خود را به سمت کوفه ادامه داد تا وقتی که به سپاه جناب حر سلام الله علیه رسید که دیگر نه راه پس و نه راه پیش داشتند. آنجا گفت: «بگذارید برگردم» ولیکن دیگر نگذاشتند. حضرت دیدند که از جلو خبری نیست و نیروی نمی‌رسد و راه فراری هم که وجود ندارد لذا وقتی عمر بن سعد لعنه الله علیه به کربلا آمد؛ حضرت به عمر ین سعد فرمودند: عمر سعد! بیا باهم مذاکره کنیم!
جریان دوم خیلی زحمت کشیدند تا این قصه را درست کردند.
جریان دوم مدعی است: یزید [لعنه الله علیه] کجای این واقعه است؟! اصلاً یزید [لعنه الله علیه] خبر ندارد. اصلاً او خبری از ماجرا داشت؟! حال اگر فاسق بود و شرابی هم می‌خورد؛ او در یک گوشه مستِ خود بود و کاری به کارها نداشت. عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه لشکر فرستاد تا امام حسین صلوات الله علیه را به قتل برسانند.
طبق روایتِ دوم عمر سعد [لعنه الله علیه] گفت: آقا! بیا با هم مذاکره کنیم. چند جلسه مذاکره کردند. عمر بن سعد [لعنه الله علیه] پیغام فرستاد که حسین بن علی [صلوات الله علیه] سه پیشنهاد داده است.
هر چه عرض می‌کنم؛ دروغ است. بنده عرض می‌کنم که جریان دوم چه تصویری ساخت.
یک: حق شهروندی او از بین می‌رود و در مناطق مرزی و … با کفار می‌جنگد. دیگر به شهر نمی‌آید تا فتنه بشود.
دو: در این بیابان‌های خداوند متعال فقط حرکت کند و جای ثابت نداشته باشد.
سه: با یزید لعنه الله علیه بیعت کند.
اگر پیشنهادِ سوم به یزید لعنه الله علیه می‌رسید، برای امام حسین صلوات الله علیه گلریزان می‌کرد ولیکن این عبیدالله فلان فلان شده از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کینه داشت ولذا گفت: نه امکان ندارد. یا باید کت بسته او را بیاوری یا باید سرِ او را برای من بیاوری. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم که «عزیز»، فرزند ِحضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود لذا زیر بار تسلیم نرفت و جنگید. عبیدالله بن زیاد [لعنه الله علیه] قصد جنگ داشت، کوتاه نیامد و حرمت ایشان را رعایت نکرد لذا جنگیدند و امام حسین صلوات الله علیه هم در راهِ مخالفت با عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه به قتل رسید! خبر شهادتِ امام حسین صلوات الله علیه که به یزید [لعنه الله علیه] رسید، گفت: خدا، عبیدالله بن زیاد را لعنت کند. من قصد کشتن حسین را نداشتم.
جایی که امام حسین صلوات الله علیه گیر کردند و دیگر هیچ کاری نمی‌توانست انجام دهد؛ پیشنهاد دادند دقیقاً همان ماجرای است که برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ساختند.
ـ هر چه فریاد دارید بر سر عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه بزنید.
آیا کربلا درس مذاکره بود؟!
بنده در این بیست و چند سالی که متمرکز یا غیر متمرکز مطالعه می‌کنم و 15 ـ 16 سالی است که به طور میانگین تقریباً بیش از 10 ساعت روزانه درگیر این مباحث هستم؛ کمتر جگر بنده از همه این حرف‌های بنی امیه لعنه الله علیهم اجمیعن و… آتش گرفته است تا از سخنان یک آخوندِ شیعه!
چند سال گذشته یک آخوند شیعه و مدرس حوزه که بنده در قیامت از او شکایت می‌کنم و از او اعلام بیزاری می‌کنم؛ یک عمامه به سر شیعه، این تفکرِ و تئوری کثیفِ نحسِ سیاه بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین برای تبرئه یزید لعنه الله علیه را با عنوان درسِ مذاکره از کربلا برای توجهه مذاکره و عرض ادب به ساحت مقدس رئیس جمهور مطرح کرد و گفت که امام حسین صلوات الله علیه قصد داشت که با رفاقت مشکل خود را با یزید لعنه الله علیه حل کند ولیکن عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه مانع شد وگرنه یزید لعنه الله علیه اینقدر بی رحم نبود!
لعنت خداوند متعال بر آن سیاستی که موجب شود که فرد، امام حسین صلوات الله علیه را زیر پای خود بگذارد، حال از هر گروهی که می‌خواهد باشد. لعنت خداوند متعال بر هر کسی که برای مصالحِ قومی، قبیله، حزبی، باندی و گروهی به نفع هر گروهی، حقیقت و شخصیت اهل بیت علیهم السلام را زیر پای خود قرار دهد.
این دقیقاً شیرجه زدن در بازی جریان دوم و غرق شدن در روایت دوم است.
طبق ادعای گروه دوم مبنی بر تحریک برادران جناب مسلم سلام الله علیه و پشنهادِ امام حسین صلوات الله علیه به عمر بن سعد لعنه الله علیه؛ یعنی اینقدر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه درایت نداشتند که اگر کار گیر افتاد؛ زودتر بر می گشتند یا فرار می کردند؟! اگر قرار بر بیعت با یزید لعنه الله علیه و حل مشکل با رفاقت بود؛ در همان مدینه یک بیعتِ اضطراری تقیه‌ای می‌کردند و کار تمام می‌شد…جناب مسلم سلام الله علیه را هم به کُشتن نمی‌داد! اگر هم نمی‌خواست با یزید لعنه الله علیه بیعت کند؛ می‌توانستند بعد رسیدنِ خبر شهادتِ جناب مسلم سلام الله علیه به یک کوه و کمری بزنند.
کدام آدمی وقتی احتمال می‌دهد که قرار است اینگونه کوتاه بیاید، بعد از شنیدنِ خبر شهادت جناب مسلم سلام الله علیه باز هم ادامه می‌دهد؟! از این رفتارِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه چه چیزی باقی می‌ماند؟!
لازمه این امر این است که بگویید: یزید لعنه الله علیه بی خبر و عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه همه کاره بود! اگر یزید لعنه الله علیه بود، قبول نمی‌کرد.
این خود یک دروغ محض است چون اگر در یک حکومتی، (عبیدالله بن زیاد آن حکومت) وزیرِی از وزراء آن حکومت، غلطِ این چنین بزرگی بکند که حکومت قبول ندارد…
یک خطای انسانی نبود که بگوییم: موشک زدند ولیکن اشتباهی خورد!
جریان دوم مدعی است که عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه لشکر فرستاد، حسین بن علی صلوات الله علیه هم حاضر به بیعت شد ولیکن عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه دستور داد که حسین را با آن طرز فجیع بکشید! در حالی که یزید لعنه الله علیه این را نمی‌خواست.
قصدِ جریان دوم این است که بگویند این یزیدِ محصولِ دستگاهِ اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اینقدر هم کثیف نیست.
لازمه مخالفتِ یزید لعنه الله علیه با جنایاتِ عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه این بود که یزید لعنه الله علیه، عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه عزل و محاکمه می کرد در صورتی که یزید لعنه الله علیه، نه عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه را محاکمه کرد و نه عزل!
نفرِ دوم فرماندهانِ قتل عام، غارت و تجاوز به نوامیس مردم مدینه؛ حَصینْ بن نُمَیر است که او فرمانده ارشد کربلا است. یزید لعنه الله علیه حصین بن نمیر را هم عزل نکرد. حصین بن نمیر لعنه الله علیه همان کسی است که در کربلا به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه گفت: تو جهنمی هستی لذا از این آب نمی‌خوری بلکه حیوانات می‌توانند بخورند. همان کثیفِ ملعون حصین بن نمیر لعنه الله علیه؛ فرمانده تخریب کعبه در برابر ابن زبیر لعنه الله علیه است.
کجا این‌ها را عزل کرد؟! بلکه ترفیع گرفتند.
واضح است که جریان دوم چه نیازی برای اینچنین جنایت و همچنین توصیفی دارد… بنده به اندازه فرصتمان صحبت می‌کنم.
وقتی جریان شناسی نباشد و شما توجه نکنید که این حرف را چه کسی، از چه جهتی، از چه گروهی و با چه هدفی منتشر می‌کند؛ در گزارشاتِ تاریخی غرق می‌شوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسید.
وقتی یک شیعه برای یک هدفی می‌تواند چنین نسبتی به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بدهد…
آن مذاکره خوب بود یا بد بود، برجام پاره شد یا نشد، خسارت محض و…بود یک بحث است که به بنده ربطی ندارد ولیکن حال یک آخوندی با 30 ـ 40 سال سابقه حوزوی؛ آبروی تحصیلات، علم و تدریس خود را خرج می‌کند تا افاضاتِ آقای رئیس جمهور در مذاکرات را جا بیندازد…
حال که این روایتِ جریان دوم (مقابل روایتِ شیعیان) را لازم دارد؛ شیعه مجتهد هم که باشد می‌گوید: امام حسین صلوات الله علیه قصد داشت که با رفاقت مشکل خود را با یزید لعنه الله علیه حل کند! فکیف به بنی امیه لعنه الله علیهم اجمهین که قصد تبرئه یزید لعنه الله علیه را دارد؟!
این شیعه برای کثافتِ سیاست می‌تواند چنین نسبتی را به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بدهد؛ فکیف به بنی امیه لعنه الله علیه که قصدِ گرفتن انتقام از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام را دارد؟! دیگر کاری ندارد.
این فرد شیعه است و باور بنده این است که ان شاء الله اهل بیت علیهم السلام را دوست دارد. ان شاء الله بخاطر این خیانتی که انجام داد؛ شاهد روسیاهی وی باشیم چون او چندبار این کار را انجام داده است. ما با هیچ کس پیمانِ اخوت نمی‌بندیم و محور، معیار و خطِ قرمز ما ؛ اهل بیت علیهم السلام هستند. همه چیز فدای اهل بیت علیهم السلام باد.
ان شاء الله در دنیا و آخرت روسیاه باشد، کسی که بخاطر چیزی، اهل بیت علیهم السلام را بفروشد و نسبت خلاف بدهد. حال هر کسی که می‌خواهد باشد ولو آن شخص پدرِ من یا برادر شما باشد.
وقتی برای یک مسئله سیاسی روز امکان دارد که در کشور ما شیعیان، نسبت «رفاقت با یزید لعنه الله علیه» به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه داد؛ آیا امکان ندارد که دولت بنی امیه چنین کرد؟! امکان دارد.
ساده انگاری های ما
شما باید بدانید که وقتی «حامد کاشانی» که با شما حرف می زند؛ از چه ساحتِ اجتماعی، سیاسی و فکری با شما حرف می زند. اگر نگاه سیاسی فردی با شما متفاوت باشد، احتمال زیاد…مگر اینکه اوحدی از اولیاء خداوند متعال را پیدا کنید که خیلی با تقوا باشند. فرد همه تاریخ، دین، حدیث و قرآن را زیر پای خود قرار می‌دهد تا شما را به آن سیاسی ـ اجتماعی که دوست دارد، ببرد.
مسئولِ دعوت یکی از حرم‌های مطهر به بنده می‌گفت: هر کس؛ اصلاح طلب یا اصول گرا، چپ یا راست، بالا یا پایین و…
 که در اینجا بیاید، ما او را منبر می‌فرستیم. بنده گفتم: به به بدین این هنرمندی شما! چگونه در قیامت پاسخ خواهید داد؟!

عزیزانِ من! در مسئله عدم یا وجود علمِ امام به ضمایر ما؛ بین جناح‌های سیاسی کشور تفاوت وجود دارد!
فکر نکنید که مسئله سر 4 سال حکومت است. بنده قصد ندارم که عرض چه کسی درست می‌گوید. از کجا می دانید که بنده درست می گویم؟! بنده که اعتراف می‌کنم که هم بنده و هم دیگران به دنبال شست و شوی مغزی هستیم لذا فریب نخورید.
تلقی از «عصمتِ امام» بین گروه‌های سیاسی متفاوت است! فکر نکنید که مسئله فقط سر «ولایت فقیه» است. «ولایت فقیه» مسئله دسته دهم هم نیست. اگر پاش بیفتد؛ این مسئله که «قول ِامام معصوم حجت مطلق است یا نیست» بین گروه‌های سیاسی اختلاف است. بین گروه‌های سیاسی اختلاف است که آقای شریعتی حجت علی الاطلاق است یا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و…
قطب یک جریان سیاسی می‌گوید: عید غدیر در اسلام؛ عید نیست بلکه عید فطر و قربان، عید هستند! فکر نکنید که دعوا فقط بر سر مسائل سیاسی است. در مسائل فکری افراد دسته بندی می‌شوند.
بله! ما یک سری آدم داریم که هم از توبره و هم از آخور می‌خورند. 
«وَ إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ».[12] وقتی با یک گروهی هستند؛ می گویند: ما با شما هستیم ولیکن هنگاهی که با گروه دیگری خلوت می‌کنند، می گویند: ما با شما هستیم و ما فقط آنها را مسخره می‌کنیم! این افراد همه جا هستند.
سوء استفاده گرها همه جا حضور دارند. الان که فصل انتخابات نیست و الحمدالله بنده نمی‌دانیم که چه افرادی کاندید هستند و هنوز معلوم نیست…وقتی شما به فردی کسی رأی می‌دهید و دولتی سرکار می‌آید…هجمه در جامعه می آورند که چه کسی چه بگوید و امام معصوم چگونه معرفی شود؛ کار داریم…
فردی که می‌گوید: امام حسین صلوات الله علیه قصد داشت که با رفاقت، مشکل خود را با یزید لعنه الله علیه حل کند! سخنرانِ رسمی دولت در ماه مبارک رمضان و سخنرانِ مجمع تشخیص مصلحت نظام چند سال گذشته بود و همین الان هم سخنرانِ رسمی بیت امام اعلی الله مقامه الشریف در جماران است! نوه امام پا منبر او می‌نشیند!
مسئله سیاسی و چند اختلاف ظاهری نیست. بنده هم دنبالِ تکفیر کسی نیستم بلکه عرض می‌کنم که بدانیم اینطور نیست که حالا یک اختلاف سیاسی وجود دارد ولیکن الان در حال بیانِ از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است! نخیر.
اگر جریان‌ها و جلسات را دنبال کرده باشید؛ می‌بینید که همین فردی که از او حرف می‌زنم، 10 جلسه دارد تا به نوعی زیرآب مسئله خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بزند و شل کند تا بگوید که اهمیت چندانی نداشت. ما سر جای خود این مسئله را در جلسات «نهج البلاغه» نقد کردیم.
فکر نکنید که دعوا فقط مسائل سیاسی ساده است. اصلاً ساده نیست. برای گرفتن چند میلیون رأی یک گروهی یکهویی معنای غدیر را تغییر می‌دهند. ساده نگیرید. همین ساده انگاری‌ها سبب شد که این حرف‌ها در جامعه اسلامی ماندگار شد و بعد هم این مطالب را به خورد ما دادند.
این قصه‌ای که بنده امروز برای شما تعریف کردم، به اسم «تاریخ طبری»، مورخ برجسته و تاریخ معتبر به خورد ما دادند. باید خیلی دقت کنیم.
اگر این عرایضِ ناقابل بنده در این 5 جلسه هیچ خروجی نداشته باشد الا اینکه شما در پذیرش حرف هر کسی (اول بنده) احتیاط و بررسی کنید، حرف افراد مختلف را بشنوید و به هر کسی اعتماد نکنید؛ بنده بار خود را بستم. اقل این امر آن است که زیر تیر باران، در حصن (پناهگاه) رفتید. خیلی مهم است.
الان ما اینجا نشستیم و نمی‌دانیم که اینجا را گرا گرفتند و عنقریب می‌خواهند به اینجا موشک بزنند؛ در این صورت لت و پار می‌شویم ولیکن اگر در پناهگاه برویم، آسیب کمتری خواهیم دید.
آب از سرچشمه گِل آلود است
اگر مانیفست[13] گروه‌های سیاسی را ببینید، آبشخور همه آنها؛ فکر و فهم آنها از حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و کربلا است.
فردی مکرراً فلسفه سیاسی بحث می‌کند، بنده ایشان را دعوت کردم که راجع به حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه گفت و گو کنیم. اول پاسخ داد که اگر مکتوب بنویسی، با هم بحث می‌کنیم. بنده نوشتم ولیکن ایشان پاسخ نداد و بنده هم دیگر ادامه ندادم.
خیلی افراد گفتند که او فیلسوف سیاسی است؛ به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و آقای شریعتی چه کار دارد؟! عرض کردم که شما ظاهر را می‌بینید. بنده می‌بینم که فهم او از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و افکارِ مرحوم آقای شریعتی؛ او را به اینجا رسانده است.
شما مکرراً می‌بینید که آب گل آلود است لذا می‌گوید: در رودخانه تصفیه آب قرار دهید.
ـ داداش جان! سر چشمه 150 متر آن طرف تر است؛ سرچشمه گل آلود است. باید آن را درست کنید وگرنه اگر شما اینجا را مکرراً هم تصفیه کنید…
فکر او در آنجا تغییر می‌کند، اینجا را چه کار دارید؟! باید آنجا را ببینید.
اگر گچِ دیوار خانه ما طبله کند، می گویم که باید همین جا را بازسازی کنیم ولیکن اگر متخصص بیاورید؛ می‌گوید: آنجا سر نبش لوله است و سرریز از آنجا به اینجا ریخته لذا اینجا طبله کرده است. آنجا اشکال دارد.
سرچشمه حرف این است که ما گمان می‌کنیم که مقلدِ فلان مرجع هستیم ولیکن ما عملاً تحتِ مرجعیتِ تلگرام، اینستاگرام و پروپاگاندای رسانه‌ای هستیم. مرجع ما آن مرجع تقلید نیست بلکه این فضای افکار عمومی است که در حالِ مدیریت ما هستند.
چه چیزی را به ما نشان دهند؟ چه چیز را به ما نشان ندهند؟ چه چیزی را «اصل» و چه چیزی «فرع» شود؟ سر چه مسئله دعوا کنیم و در کدام مسئله دعوا نکنیم؟ عذر می‌خواهم بسان نمایش عروسکی که مخاطب فقط عروسک را می‌بیند در حالی که عروسک گردان با نخ‌های نامرئی که به عروسک متصل هستند؛ عروسک را هدایت می‌کند. افکار عمومی و دیگران هدایت می‌کنند و چون «جنگ روایت» است و تیر، ترکش، داغ، درفش، سر و صدای انفجار و دردِ ترکش خوردن ندارد لذا من متوجه نمی‌شوم که زیر رگبار هستم. یکهویی سر برمی گردانم و می‌بینم که به قدری فکر بنده درگیر شبهاتِ است…
ـ گفتن حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در شبِ عاشورا غسل هم کرده است!
بحث‌های تاریخی این امر به کنار، اصلاً تو امام حسین صلوات الله علیه را «امام» نبین ولیکن اندازه خودت عاقل حساب کن. «تشنگی» مسلم تاریخ است. کسی که فرزندانِ او تشنه هستند؛ اگر آب خوردن هم داشته باشد، غسل مستحب می‌کند؟! نه امام حسین صلوات الله علیه، نه یک فرد خیلی عاقل، نه یک فردِ معمولی بلکه یک فرد با 
IQ خیلی پایین این کار را می‌کند؟! آخر خوش انصاف! امام حسین صلوات الله علیه را قدرِ عقل پدر و مادر خود حساب کن و وقتی این خبر را به تو دادند؛ ببین که این کار را می‌کند؟! برو ببین که تشنگی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مسلم تاریخ است یا نیست، بعد بگو: چرا چاه نکندند؟
منتظر بودند که شما امر کنید! به عقل و ذهن آنها خطور نکرد! اصلاً آن موقع چاه خلق نشده بود لذا نمی‌دانستند!
آیا اجازه کندن ِچاه می‌دادند یا نمی‌دادند؟! اگر چاه می‌کندند؛ آن آب قابل شُرب بود یا نبود؟ شرایط چگونه بود؟! فاصله سپاه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با سپاه دشمن چقدر بود؟ نحوه محاصره چقدر بود؟ تشنگی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه؛ مسلم تاریخ است یا نیست؟! بعد از بررسی این موارد؛ این حرف را بزن. قدر خود، امام معصوم را عاقل بدان. اصلاً نمی‌خواهد بگویی که امام معصوم، علم غیب دارد.
وقتی رگبار ببندند، ذهن و سنسورها خراب می‌شود. وقتی آسانسور خراب می‌شود؛ هر فردی (چه کوچک و چه بزرگ) که رد شود، ممکن است له شود. سانسورهای ما در این روایاتی که می‌شنویم و در این فضای رسانه‌ای که صبح تا شب در سر ما است، آسیب می‌خورد.
ان شاء الله خداوند متعال به همه ما مصونیت، انجام وظیفه، بصیرت، عاقبت به خیری، علم نافع و نوکری حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء عطا کند.
عذر خواهی می‌کنم که با عرایض خود، سر شما را درد آوردم. این جلسه قصدِ جمع بندی داشتم گرچه عرض کردم که بحث برای جمع بندی خیلی کار داشت لذا یک جهش بزرگ کردم تا بحث به یک جایی برسد.
روضه حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب کبری سلام الله علیهما
شبِ آخر جلسه است و قصدِ توسل به خودِ صاحب عزا را داریم.
آقا! به اهل بیت علیهم السلام خیلی ظلم شده است. یزید لعنه الله علیه را اینطور تبرئه کردند و دفاعیه نوشتند.
تا می‌خواهید بگویید که در جنگ جمل، حق با چه کسی بود می گویند: آقا! به ما ربطی ندارد؛ 
«تِلْک أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ»[14] امت‌های گذشته بودند. به ما چه ربطی دارد؟! رها کن، غیبت نکن، تهمت نزن، آقا! چه کار به این کارها دارید؟ ولیکن وقتی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌رسند؛ ایشان را نعوذ بالله «فتنه گر و بی عقل» خطاب می‌کنند.
اتفاقاً دیشب دیدم که یکی از بزرگانِ مصر به یک وهابیِ مفتی عربستان اشکال کرده است که بی انصاف! تو که در ماجرای «فدک» به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه را «بی عقل» گفتی، چطور در ماجرای جمل گفتی: بهتر است که ما در این مسائل دخالت نکنیم؟! چرا در این ماجرا نگفتی که بهتر است که ما بین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و خلیفه دخالت نکنیم و سکوت کنیم؟! چطور در «جمل»، «صفین»، «حصین بن نمیر لعنه الله علیه در کربلا» و…سکوت می‌کنی ولیکن وقتی به دخترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌رسی، می گویی که عقل نداشت؟!
همه این جسارت‌ها و توهین بدین علت است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، آبروی خود را خرج ِحضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کردند و ایشان در 1400 سال پیش، کاری کردند که هنوز هم جریان دوم نمی‌توانند پاسخی بدهند و مکرراً باید با دست و پا قصه درست کنند شاید بتواند با اقدامات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مبارزه کند. ما خواب هستیم.
اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جنگیده بودند، اینقدر اثر نمی‌گذاشتند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: یا علی! می‌خواهم وصیتی بکنم، حال اگر تو به این وصیت عمل نمی‌کنی؛ فرد دیگری را وصی قرار بدهم.
این امر برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه سخت بود ولیکن مولا فرمودند: هر چه شما بفرمائید، انجام خواهم داد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: 
«یا عَلِی أَنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجَنِی اَللَّهُ مِنْک لِأَکونَ لَک فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةِ أَنْتَ أَوْلَی بِی مِنْ غَیرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ اِدْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لاَ تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُک اَللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَی وُلْدِی اَلسَّلاَمَ إِلَی یوْمِ اَلْقِیامَةِ».[15]
اگر دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز بود؛ اقلاً امکان داشت که با فرزندان بالای سر ایشان بلند بلند گریه کرد.
یا علی! برای تو سخت است که بلند بلند گریه نکنی ولیکن من اینطور می‌بینم که باید هیچ چیز از من نماند تا تو بمانی. به من توهین و جسارت کردند، بهتان زدند و بین خودشان نام مرا خراب کردند؛ حالا دیگر حتی نباید جسم من باشد. هیچی. ما در عالم، پاکباخته‌تر از حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها نداریم. ایشان همه چیز خود را در راهِ امام خود دادند.
یک روز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به خانه تشریف آوردند و مشاهده فرمودند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه می‌کنند ولیکن دیگر آن صدا، صدا نیست. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آب شده بودند.
همین «ذهبی» جریان دوم در کتاب «سیر أعلام النبلاء» خود نوشته است: 
«مکثت فاطمة بَعْدَ رَسُوْلِ اللهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَهِی تَذُوْبُ».[16]
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ رشیده بودند. 18 ـ 19 سال داشتند ولیکن دیگر آب شده بودند و لذا بدنی باقی نمانده بود.
یک روز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به خانه تشریف آوردند و مشاهده فرمودند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با آن حال گریه می‌کنند. خدا برای هیچ مردی نیاورد. شاید دلِ ایشان هزار راه رفت.
ـ فاطمه من، برای دردِ دست خود گریه می‌کند؟ برای دردِ پهلوی مبارک گریه می‌کند؟ چرا اینطور گریه می‌کند؟!
مولا سریع دویدند، سر مبارک زهرای خود را به دامن گرفتند و فرمودند:
 «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟»[17] چراغِ خانه من، بانوی من، سرور من و سیده من! چرا اینطور ضجه می‌زنی؟!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زود رفع شبهه کردند و فرمودند: 
«أَبْکی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی» برای غربت تو گریه می‌کنم. بعد از من با تو چه خواهند کرد؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تهدید کردند چون ایشان؛ مدافع اول حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بودند.
جریان دوم گفت: اگر تجمع را نشکنند، بیرون نیایند، وحدت شکنی و فتنه گری را ادامه دهند…
بنده در دهه اول محرم توضیح دادم که با همین کیفرخواست، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را هم به قتل رساندند. همه این‌ها به هم ربط داشت. جریان دوم به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه گفتند: تو شق عصاء کردی!
گفتند: اگر این تفرقه را نشکنید، از خانه بیرون نیائید و بیعت نکنید؛ این خانه را با اهل آن آتش می‌زنیم!
اول تهدید کردند، بعد گروهی را فرستادند.
گروه اول آمدند، همین که سر و صدا کردند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از پشت در فرمودند: ما عزادار و آبرودار هستیم.
اگر طلبکار جلوی درِ خانه‌ای برود که در آن زن و بچه وجود دارد؛ همسایه‌ها می گویند: آقا! زن و بچه در این خانه هستند.
به قول مرحوم علامه شیخ محمدحسین غروی کمپانی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف:
«ایضرم النار بباب دارها *** و آیة النور علی منارها
و بابها باب نبی الرحمة *** و باب ابواب نجاة الامة
بل بابها باب العلی الاعلی *** فثم وجه الله قد تجلی»
[18]
آیا آتش می‌زنند آستانه درِ خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را که آیت نور برفراز آن درخشش دارد؟ انبیاء سلام الله علیهم اجمعین برای نجات به درِ این خانه دخیل می‌بندند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: ما عزادار هستیم. گروه اول گریه کردند و برگشتند.
گروه دوم آمدند و حرف‌های زشتی زدند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر این افراد را مورد خطاب قرار ندادند بلکه ایشان به سمت قبرِ مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو کردند، دست بر سر مبارک نهادند و خطاب به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردند: 
«یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اَللَّهِ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ»[19] یا رسول الله! همه این افراد دیده بودند که با دختر خویش چگونه برخورد می‌کردی، حال این حرف‌ها را به دختر تو می‌زنند…
این مسیر رفت به آنجایی  رسید که حضرت زینب کبری سلام الله علیها مشاهده فرمودند که زمین و زمان زیر پای مبارک ایشان می‌لرزد، نزدیک قتلگاه که شدند به استغاثه افتادند. وقتی امام سجاد صلوات الله علیه صحنه را دیدند؛ روحشان در حال پر کشیدن از دنیا بود، حال ببینید که خواهر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه چه کشید.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم دست بر سر نهادند و عرض کردند: 
«یا مُحَمَّدَاهُ، یا مُحَمَّدَاهُ، صَلَّی عَلَیک مَلَائِکةُ السَّمَاءِ، هَذَا حُسَینٌ بِالْعَرَاءِ، مُزَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ»[20]


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] – الأمالی (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۴۷۸. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، جلد ۱، صفحه ۴۰۸. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۲، صفحه ۴۷۶.

[5] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۹، صفحه ۱۰۴.

[6] – صحیح البخاری، جلد 5، صفحه 139. (حَدَّثَنَا یحْیی بْنُ بُکیرٍ، حَدَّثَنَا اللَّیثُ، عَنْ عُقَیلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَی أَبِی بَکرٍ تَسْأَلُهُ میراث‌ها مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیهِ بِالْمَدِینَةِ، وَفَدَک وَمَا بَقِی مِنْ خُمُسِ خَیبَرَ فَقَالَ أَبُو بَکرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَکنَا صَدَقَةٌ، إِنَّمَا یأْکلُ آلُ مُحَمَّدٍ – صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – فِی هَذَا المَالِ»، وَإِنِّی وَاللَّهِ لاَ أُغَیرُ شَیئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ عَنْ حال‌ها الَّتِی کانَ عَلَیهَا فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَلَأَعْمَلَنَّ فی‌ها بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ. فَأَبَی أَبُو بَکرٍ أَنْ یدْفَعَ إِلَی فَاطِمَةَ مِنْهَا شَیئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَی أَبِی بَکرٍ فِی ذَلِک، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکلِّمْهُ حَتَّی تُوُفِّیتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّیتْ دفن‌ها زَوْجُهَا عَلِی لَیلًا، وَلَمْ یؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَکرٍ وَصَلَّی عَلَیهَا، وَکانَ لِعَلِی مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَیاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّیتِ اسْتَنْکرَ عَلِی وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِی بَکرٍ وَمُبَایعَتَهُ، وَلَمْ یکنْ یبَایعُ تِلْک الأَشْهُرَ، فَأَرْسَلَ إِلَی أَبِی بَکرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ یأْتِنَا أَحَدٌ مَعَک، کرَاهِیةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ، فَقَالَ عُمَرُ: لاَ وَاللَّهِ لاَ تَدْخُلُ عَلَیهِمْ وَحْدَک، فَقَالَ أَبُو بَکرٍ: وَمَا عَسَیتَهُمْ أَنْ یفْعَلُوا بِی، وَاللَّهِ لآتِینَّهُمْ، فَدَخَلَ عَلَیهِمْ أَبُو بَکرٍ، فَتَشَهَّدَ عَلِی، فَقَالَ: إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَک وَمَا أَعْطَاک اللَّهُ، وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَیک خَیرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَیک، وَلَکنَّک اسْتَبْدَدْتَ عَلَینَا بِالأَمْرِ، وَکنَّا نَرَی لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ نَصِیبًا، حَتَّی فَاضَتْ عیناً أَبِی بَکرٍ، فَلَمَّا تَکلَّمَ أَبُو بَکرٍ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَی أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی، وَأَمَّا الَّذِی شَجَرَ بَینِی وَبَینَکمْ مِنْ هَذِهِ الأَمْوَالِ، فَلَمْ آلُ فِیهَا عَنِ الخَیرِ، وَلَمْ أَتْرُک أَمْرًا رَأَیتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ یصْنَعُهُ فی‌ها إِلَّا صَنَعْتُهُ، فَقَالَ عَلِی لِأَبِی بَکرٍ: مَوْعِدُک العَشِیةَ لِلْبَیعَةِ، فَلَمَّا صَلَّی أَبُو بَکرٍ الظُّهْرَ رَقِی عَلَی المِنْبَرِ، فَتَشَهَّدَ، وَذَکرَ شَأْنَ عَلِی وَتَخَلُّفَهُ عَنِ البَیعَةِ، وَعُذْرَهُ بِالَّذِی اعْتَذَرَ إِلَیهِ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ وَتَشَهَّدَ عَلِی، فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِی بَکرٍ، وَحَدَّثَ: أَنَّهُ لَمْ یحْمِلْهُ عَلَی الَّذِی صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَی أَبِی بَکرٍ، وَلاَ إِنْکارًا لِلَّذِی فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ، وَلَکنَّا نَرَی لَنَا فِی هَذَا الأَمْرِ نَصِیبًا، فَاسْتَبَدَّ عَلَینَا، فَوَجَدْنَا فِی أَنْفُسِنَا، فَسُرَّ بِذَلِک المُسْلِمُونَ، وَقَالُوا: أَصَبْتَ، وَکانَ المُسْلِمُونَ إِلَی عَلِی قَرِیبًا، حِینَ رَاجَعَ الأَمْرَ المَعْرُوفَ)

[7] – مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، جلد 1، صفحه 34. (قِیلَ لِابْنِ الْمُبَارَک: أَیمَا أَفْضَلُ مُعَاوِیةُ، أَوْ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ؟ فَقَالَ: الْغُبَارُ الَّذِی دَخَلَ فِی أَنْفِ فَرَسِ مُعَاوِیةَ مَعَ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – خَیرٌ مِنْ مِثْلِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ کذَا وَکذَا مَرَّةً)

[8] – فتح الباری، جلد 8، صفحه 635. البدایة والنهایة – ط إحیاء التراث، جلد 3، صفحه 398. مصنف ابن أبی شیبة، جلد 7، صفحه 364. شرح العقیدة الواسطیة، جلد 20، صفحه 7.

[9] – المحلی بالآثار، جلد 12، صفحه 32.

[10] – البدایة والنهایة – ط هجر، جلد 11، صفحه 421. المنتقی من منهاج الاعتدال، جلد 1، صفحه 291. منهاج السنة النبویة، جلد 4، صفحه 544.

[11] – الازدیی، أبو مخنف، مقتل الحسین، جلد 1، صفحه 3. (وکتب إلیه فی صحیفة کأنها أذن فأرة أما بعد: فخذ حسینا وعبد الله بن عمر وعبد الله بن الزبیر بالبیعة اخذا شدیداً لیست فیه رخصة حتی یبایعوا والسلام.)

[12] – سوره مبارکه بقره، آیه 14.

[13] – بیانیه یا مانْیْفِسْتْ، یک متن که یک شخص یا گروه از آن برای بیان اصول، عقاید و اهداف خود خطاب به مردم استفاده می‌کند.

[14] – سوره مبارکه بقره، آیه 134.

[15] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۴. عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۱۰۹۱.

[16] – سیر أعلام النبلاء ط الحدیث، جلد 2، صفحه 388.

[17] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۸. (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَکتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یا سَیدَتِی مَا یبْکیک قَالَتْ أَبْکی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْکی فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِک لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ یؤْذِنَ بِهَا اَلشَّیخَینِ فَفَعَلَ)

[18] – محمد حسین غروی کمپانی.

[19] – بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، جلد 30، صفحه 294.

[20] – البدایه والنهایه – ط هجر، جلد 11، صفحه 560. انساب الاشراف للبلاذری، جلد 3، صفحه 206.