جلسه دوم بازتاب فاطمیه در منابع اهل سنت

3

نویسنده

ادمین سایت

دهم اسفندماه 1393 (در ادامه ی مباحث شب قبل) حجت الاسلام کاشانی به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به سخنرانی در باب بازتاب فاطمیه در منابع اهل سنت پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.

برای دانلود صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

بحث در مورد اهمّیّت فاطمیّه

سؤال اوّلیه این بود که ماجرای فاطمیّه چه جایگاهی در عقاید شیعه دارد، چه اهمّیّتی دارد؟ یک مسئله‌ی تاریخی است، یک مسئله‌ی عقیدتی است. غیر از موضوع خلافت امیر المؤمنین خود آن به تنهایی مهم است یا نه می‌خواسته است به بحث خلافت کمک بکند؟ ائمّه نسبت به موضوع فاطمیّه چه رفتاری داشتند؟ آن زمان‌هایی که در دوران خوف و تقیّه‌ی شدیدی با سلاطین بودند نسبت به این موضوع چگونه رفتار می‌کردند؟ برای این‌که این موضوع بحث بشود، وارد یک بحث دیگری شدیم که پاسخ آن به این پاسخ اوّلی کمک می‌کند، آن هم این است که یک شخصی به اسم محمّد بن اسماعیل بخاری که مهمترین محدّث عامّه است، در کتاب خود یک حرف‌هایی زده است که بسیار برای ما عجیب است.

تحریف فردی و جمعی مسئله‌ی فاطمیّه

چرا؟ چون آقایان تاریخ را تحریف کردند. این بحث تحریف در تاریخ یک در واقع پاسخ به شبهه هم است. یعنی شما مستشرقین را نگاه بکنید، می‌گویند شیعیان برای این‌که کم نیاورند برخی از مستشرقین- می‌گویند حذف شده است. چه می‌گویید؟ کجا حذف شده است. ما آمدیم عرض کردیم تاریخ تحریف شده است، هم فردی هم گروهی. هم با انگیزه‌‌های شخصی، هم با انگیزه‌های جمعی. انگیزهای جمعی مثل دینی، دستور به پنهان کردن، اصلاً فتوای به تحریف کردن صادر شده است. مرجع تقلید آن‌ها در رساله‌ی توضیح المسائل خود نوشته است واجب است سند را در خاک بکنید. هم از نظر سیاسی این تحریف گاهی کتمان بوده است، یعنی این‌قدر نگویید که این حرف بمیرد یا تغییر واقعیت بدهید، چپ را راست نشان بدهید و راست را چپ. سفید را آبی نشان بدهید و آبی را سفید. راست را دروغ نشان بدهید و دروغ را راست. «لَا، إلّا أن تَراهُ فِي قَعرِ الجَحيم».[1]

تخریب شخصیت امیر المؤمنین در نزد مردم شام

به گونه‌ای که مثلاً عرض کردیم وقتی یکی از طرفدارهای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) که خوب مورد عنایت عامّه است، از صحابه‌ی پیامبر است می‌خواست بگوید این‌قدر به او ناسزا نگویید هر چه فکر نکرد، نزد مردم شام دلیل مقبولی که به امیر المؤمنین ناسزا نگویید پیدا نکرد. یعنی برای مردم شام نه صحابه بودن امیر المؤمنین ارزشی داشت، یعنی این‌قدر امیر المؤمنین در ذهن آن‌ها تخریب شده بود، نه مجاهد بودن او، نه داماد پیامبر بودن او. نهایت چه گفت؟ گفت: پیامبر فرموده است، به مرده‌ها ناسزا نگویید، علی مرده است، رفته است، او را رها بکنید. یعنی این‌قدر واقعیت را تخریب و تحریف کرده بودند.

تحریف شخصیت حضرت زهرا در منابع  اهل سنّت

 دو مثال دیگر هم محضر شما عرض می‌کنم که فرصت نشد وگرنه سند کتاب را می‌آوردم که ببینید نسبت به زهرای مرضیه هم این اتّفاق افتاده است. بعد برگردیم ببینیم چطور شد که آقای بخاری آن حرف‌ها را زد. دأب این‌ها تحریف است، چطور مهمترین محدّث عامّه بخشی از ماجرای حضرت زهرا را مطرح کرده است؟ این یک سؤال است. الآن شما می‌گویید: از دیشب تا به حال مدام داری می‌گویی تحریف کردند، شب گذشته اسنادی هم خواندیم، دیگر آن‌ها را تکرار نمی‌کنم.

تحریف تاریخ توسّط بخاری و بیان بخشی از ماجرای فاطمیّه در کتاب خود 

برای چه باید بخاری که اصلاً شب گذشته هم عرض کردیم، کار او تحریف است، تخصّص او تحریف است، استاد تحریف است. یک ترم دانشگاهی می‌شود راجع به تحریف تاریخی بخاری بحث کرد. یک وقتی در حوزه‌ی مروی ما شاید بیش از 30 ساعت راجع به تحریفات تاریخی یا حدیثی صحیح بخاری حرف زدیم، شاید 30 ساعت هم بیشتر شد. این آدم چرا بخشی از فاطمیّه را نقل کرده است که شب گذشته قسمتی از آن را خواندم، امشب هم اگر وقت شد به مناسبت آن عرض می‌کنم چه گفت. چرا؟ برای این‌که جا بیفتد این‌ها تحریف کردند، من یک نکته‌ی دیگر را هم عرض می‌کنم.

وثوق حاکم نیشابوری در نزد اهل سنّت

از شخصی می‌خواهم عرض بکنم که بزرگان وهابیّت هم او را راستگو می‌دادند. اسم او حاکم نیشابوری است، آقایان حاکم نیشابوری را راستگو می‌دادند. ابن تیمیه او را توثیق کرده است می‌گوید راستگو است. اشکالی که حاکم نیشابوری داشت این بود که ذهبی می‌گوید: «إلّا أنَّ فِیهِ قَلیلِ تَشَیِّع» یک مقدار شیعه بود، مشکل داشت.

منظور از شیعه بودن حاکم نیشابوری در منابع اهل سنّت

شما الآن خیال می‌کنید که یعنی چه بود؟ یعنی شیعه‌ی چه کسی بود؟ شیعه‌ی امیر المؤمنین. این‌طور خیال می‌کنید. در حالی که نخیر، اسلام اموی برای این‌که بخواهد از یک کسی روایت قبول نکند، می‌گفت: تو شیعه هستی، این شیعه هستی نه این‌که علیّ بن ابی‌طالب را امام معصوم می‌دانی، نه، ذهبی توضیح می‌دهد «و الإنحرافٍ» می‌گوید: انحراف داشت، از چه کسانی؟ از چه کسانی دور بود، قهر بود، خوب نبود؟ «عَن خُصومِ إمَامِ عَلی» از خصوم، خصوم یعنی چه؟ با دشمنان علی خوب نیست، پس این شیعه است. چون با معاویه خوب نبود، شیعه است. نه این‌که شیعه است، شیعه نبوده است. اگر با او مشکل دارند، یعنی اگر یک وقتی از ما یک حرفی پیش محقّقی زدید و گفتید: این شیخ گفته است: ابن تیمیه حاکم نیشابوری را توثیق کرده است، ممکن است به شما بگوید او را شیعه می‌دانند. باشد هر چه شیعه می‌دانند یا نمی‌دانند. اوّلاً گفتند راستگو است. ثانیاً شیعه است نه شیعه است. با دشمن‌های علی خوب نیست، با معاویه خوب نبود. جرم او این بود که با معاویه خوب نبود. نه این‌که مثلاً خلفا را قبول نداشت.

علّت نوشتن کتاب جداگانه در منقبت حضرت زهرا توسّط حاکم نیشابوری

  کتاب او را نگاه بکنید. یک کتاب به اسم مستدرک دارد، پنج جلد است. یک جلد آن فضائل صحابه است. بسیاری از روایات راجع به خلیفه‌ی اوّل و دوم و سوم است. شیعه نیست، با معاویه خوب نیست. این آقایی که او را راستگو می‌دانند، از بزرگان علمای عامّه است، یک سؤال، شما که این کتاب پنج جلدی مستدرک را نوشتید، فضائلی از حضرت زهرا هم در آن نوشتید، چه شد که یک کتاب هم مستقلاً در مناقب حضرت زهرا نوشتی؟ بحث ما همان تحریف است. این سؤال مطرح است. می‌گویم: مگر شما راجع به این موضوع قبلاً مطلب نداشتی، چه شد که دوباره نوشتی؟ آدم راجع به یک موضوع یک بارمی نویسد، خود او در مقدّمه‌ی کتاب خود، کتاب مناقب فاطمه‌ی خود، می‌نویسد، می‌گوید: من شام رفته بودم، در مجلسی که نماینده‌ی حکومت حضور داشت، آخوندها هم نشسته بودند. دیدم یک نفر گفت: من در تحقیقات خود دو، سه چیز پیدا کردم -این دارد مشاهدات خود را می‌گوید و عرض کردم ابن تیمیه می‌گوید راستگو است- 1- علی قرآن را حفظ نبوده است. همین‌طور بی‌جهت بود که امیر المؤمنین تخریب شد؟ در مجلس اعیان از علما. خود او در مقدّمه‌ی کتاب خود می‌گوید، -آقایان هم می‌گویند راستگو است- نه این‌که بگویند علیّ بن ابی‌طالب امام اوّل مسلمین نیست، نه این‌که بگویند او برتر از خلفای سه‌گانه‌ی اوّل نیست، می‌گفتند علی حافظ قرآن نیست و بعد گفت: خود من در صحیح بخاری دیدم که پیامبر فرموده است: «خَیرُ بَناتِی زِینَب» بهترین دختر من زینب است

اعتراض حاکم نیشابوری نسبت به تحریف در مجلس اموی

ی‌گوید: تحمّل من تمام شد، گفتم: ای آقای شیخ تو دیدی؟ کجای بخاری نوشته است؟ ننوشته است. او استاد علم حدیث است. گفتم: مگر تو به یاد نداری چهار دوره درس صحیح بخاری پیش من نشستی، شاگرد من بود. منتها در این مجلس نشسته بود که یک حرفی بزند نماینده‌ی حکومت یک پستی به این بدهد. گفتم: در کدام قسمت بخاری نوشته است؟ ننوشته است. من استاد این درس هستم، تو هم شاگرد من هستی. واقع هم این است که در صحیح بخاری نیست. من اعتراض کردم گفتم کتاب صحیح بخاری را بیاورید -این‌ها در مقدّمه‌ی مناقب فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) وجود دارد، خود حاکم نیشابوری در مقدّمه گفته است، این کتاب را از یاد بردم که بیاورم- گفتم بیایید ببینید این را در صحیح بخاری پیدا می‌کنید یا نه، آوردند پیدا نشد. دروغ گفته بود، بهترین دختر پیامبر زینب بوده است، نه این زینب بنت علی (سلام الله علیها) آن که معلوم نیست که فرزند پیامبر است یا فرزند خوانده‌ی پیامبر است. بزرگتر از حضرت زهرا بوده است. او بهترین دختر پیغمبر بوده است؟ در صحیح بخاری آمده است سیّدة نساء اهل الجنّه حضرت زهرا است. دیدند سند پیدا نکردند، آن نماینده‌ی حکومت به آن شیخ جوان گفت: بیا این‌جا. فهمیدم تو خیلی فهم عمیقی از سنّت داری، دیدند او را به یک مقامی هم منصوب کرد. ما را هم تحویل نگرفتند که یعنی فوضولی کردی.

استفاده از جهل مردم در تحریف واقعیت

 من دیدم در مجلس علما، اعیان، اساتید این‌طور دارند شخصیت حضرت زهرا را تحریف می‌کنند، وای به حال این‌که این‌ها به منبر بروند و برای عموم حرف بزنند. جامعه‌ی مدرّسین آن‌ها این‌طور است، وای به حال این‌که این‌ها بروند به شاگردان خود و آن شاگردان بروند برای عموم حرف بزنند. به دروغ، چون مردم که سواد نداشتند. یهودی‌ها هم این کار را می‌کردند، طرف می‌گفت: تورات چه گفته است. می‌گفت: تورات را بده این‌طور گفته است. خداوند در قرآن می‌فرماید: این‌ها حرف‌هایی از تورات نقل می‌کنند که تورات تحریف شده هم نگفته است، از خود دارد می‌گوید. طرف مقابل که سواد ندارد. قدیم‌ها بود نامه می‌دادند یک باسواد بنویسد. مثلاً می‌گفت: پسر جان من می‌خواهم وصیت بکنم، فلان پول را زیر فلان درخت گذاشتم، دفن کردم. این در نامه یک چیز دیگر می‌نوشت شبانه می‌رفت برمی‌داشت. این بیچاره هم که سواد نداشت ببیند در نامه چه چیز نوشته است.

علّت تحریف شخصیت حضرت زهرا

می‌گوید: من دیدم نه این‌که مردم خبر ندارند، طلّاب عمومی خبر ندارند، در مجلس اعیان، علمای برجسته، جامعه‌ی مدرّسین مثلاً این‌ها این‌طور دروغ می‌گویند. می‌گویند: پیامبر فرمود: بهترین دختر من زینب است. یعنی تحریف رخ می‌داد. چون اگر شخصیت زهرای مرضیه به عنوان سیّدة نساء اهل الجنّه مطرح می‌شد، خوب بعضی‌ها که متّهم بودند، بیشتر متّهم می‌شدند. این سؤال باید در ذهن شما باشد که پس چرا بخاری نقل کرد؟

تحریف کتاب حاکم نیشابوری

من یک نمونه‌ی دیگر را هم باز عرض بکنم. یک نسل بعد تحریف را هم بگویم. همین کتاب مناقب حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مصر چاپ شده است. حاکم نیشابوری 405 از دنیا رفته است. ما شب گذشته از تحریفات خیلی قدیمی گفتیم، قرن چهار و پنج را گفتیم، الآن جدیدتر آن را می‌خواهیم بگوییم. همین کتابی که الآن چاپ شده است، یک روایت دارد، چون روایت خیلی عظیم الشّأن است، من بگویم، بعد بگویم در پاورقی امروز چطور این را تحریف کردند. یعنی می‌خواهیم بگویم این تحریف نسل به نسل با ما بوده است، همین کتاب را هم تحریف کردند.

این روایت این است، خوب خیلی روایت عجیبی است. شیعه دارد، سنّی هم دارد، همه‌ی شما هم شنیدید. همین الآن که من نشستم، خوب من آدم مؤدّبی که متأسّفانه نیستم، گاهی یک عالم می‌آید در مجلس می‌نشیند، من هم مثلاً بی‌ادبی می‌کنم، پایین نمی‌آیم، حرمت آن عالم را نگه بدارم، همین‌طور حرف زدن خود را ادامه می‌دهم. امّا یک وقتی یک نفر آمد، من هم بلند شدم، احترام او را نگه داشتم، گفتم: شما بفرمایید. فردا شب هم همین شد. پس فردا شب هم همین شد. 20 شب پشت سر هم همین‌طور شد، من که هیچ چیزی نیستم ولی شما می‌گویید این که آمد چه کسی بود که این سخنران هر شب جای خود را به او داد، این را نمی‌گویید. تازه من که هیچ چیزی نیستم، سؤال پیش می‌آید.

روایت صحیح السّند در فضیلت حضرت زهرا

 این مقدّمه برای این است که این روایت را شیعه و سنی دارند، صحیح السّند «وَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ»[2] «كُلَّمَا دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه آله و سلّم)‏»، «كُلَّمَا» یعنی چه؟ یعنی هر بار، نه یک بار، هر بار که وارد می‌شود، «قَامَ» بلند می‌شد، مجلس را به هم می‌زند. تصوّر بکنید من یک مثال زدم من که هیچ چیزی نیستم هر روز این کار را بکنم، همه‌ی منبرهای خود این کار را بکنم، دیگر هیچ کسی من را دعوت نمی‌کند، این همیشه می‌گوید او بیاید، حرفی نمی‌زند، خوب او را دعوت می‌کنیم. «وَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ»، «كُلَّمَا دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه آله و سلّم)‏» هر بار که وارد شد «قَامَ» می‌ایستاد. فقط هم «قَامَ» نه، «قَامَ إِلَيْهَا» به سمت در می‌رفت «وَ رَحَّبَ بِهَا» و خوش آمد می‌گفت. یک بار، دو بار، هر بار. «وَ قَبَّلَ يَدَهَا» خاتم انبیاء بود، دست او را می‌بوسید. هر بار «وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» می‌گفت: شما این‌جا بنشیند و پیامبر هم مقابل می‌نشست. لذا داریم عرض می‌کنم گاهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌دید مجلس شلوغ است، دم در برمی‌گشت که حضرت مجلس را به هم نزند، رد خور نداشت، حضرت زهرا می‌آمد، مجلس را به هم می‌زد. «وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» او را به جای خود می‌نشاند. از این چه چیزی می‌فهمید؟ انسان از این چه می‌فهمد؟

تحریف در این حدیث توسّط اهل سنّت

در پاورقی روایت صحیحه است. محقّق کتاب می‌گوید که دو، سه جا این احتمالاً اشتباه است. یکی «قَبَّلَ يَدَهَا»، این لابد مستنسخ، آن کسی که از روی کتاب حاکم نوشته است اشتباه کرده است. خوب اگر این‌طور بود که شما هر چه بیاورید، ما می‌گوییم لابد یک کسی اشتباه کرده است. این «وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» هم می‌گوید اشتباه است، لابد کنار خود می‌نشانده است. به چه سندی؟

علّت ردّ تحریفات بر این حدیث

خوب اگر قرار باشد هر کسی، هر لفظی را هر طور دوست داشته باشد جا به جا بکند که نمی‌شود. به قول طلبه‌ها می‌گویند: اصالة الظهور منفجر می‌شود. ما با هم حرف می‌زنیم، من می‌گویم این انگشتر خود را یک میلیون تومان می‌فروشم، شما می‌روی من می‌گویم: نه، من گفتم: یک میلیون تومان و بعد از آن بررسی بکنم. این را دیگر همین‌طور در ذهن من بود، نمی‌شود. می‌گوید: همین را گفتی به این اصالة الظهور می‌گویند. یعنی همین ظاهر الفاظ قبول است.

قرارداد که با هم می‌بندیم مثلاً می‌گویی می‌خواهم خانه بخرم. متری چقدر؟ می‌گویم: متری پنج میلیون تومان. می‌گوید: باشد. پول را که می‌دهد می‌گویم: نه منظور من این بود که فعلاً متری پنج میلیون تومان بده، تا من شش سال بروم فکرهای خود را بکنم، بیایم. چه کسی قبول می‌کند؟ می‌گوید: هر چه باید می‌گفتی، می‌گفتی. این که خیلی واضح است. می‌گوید: این «وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» یعنی چه؟ یعنی پیغمبر فاطمه را سر جای خود می‌نشاند؟ نه لابد اشتباه است. خوب با این لابد لابد که هیچ چیزی باقی نمی‌ماند. سند آن مشکل دارد؟ با همین لابد لابد کتبی که در عربستان چاپ می‌شود، وقتی این روایت را می‌آورند در متن جابه جا می‌کنند. «قَبَّلَ يَدَهَا» را حذف می‌کنند، «أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ» را هم می‌گویند: «أَجْلَسَهَا معه» کنار خود نشاند. آن‌جاهایی هم که مثل این روایت تصریح کردند می‌گویند: لابد اشتباه است.

علّت بیان روایت ارث در کتاب بخاری

خوب به سؤال خود برگردیم. آقایان که بنای آن‌ها بر تحریف است، این مصادیق را هم یکی دو شب با هم گفتگو کردیم، چرا بخاری باید این روایت را بیان بکند؟ برای چه؟ چرا باید بخاری که استاد تحریف است نقل بکند که «أَنَّ فَاطِمَةَ (عليها السَّلَام) بِنْتَ النبي أَرْسَلَتْ إلى أبي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا»[3] برای چه باید این مسئله را نقل بکند؟ قهر کرد، شبانه دستور داد دفن بشود، کسی خلیفه‌ی اوّل را خبر نکند، مخفیانه دفن شد، خلیفه‌ی اوّل هم نیامد، بیعت هم نکرد. این‌ها هم در صحیح بخاری وجود دارد. با آن چیزی که شما می‌گویید این قسمت یک فرق دارد و آن هم این است که می‌گوید شش ماه بعد از پیامبر از دنیا رفت نظر شما 95 روز یا 75 روز است و گرنه در باقی آن این قسمت همان چیزی است که شیعه می‌گوید. چطور آن که استاد تحریف است، این قسمت را آورده است؟ به نظر شما می‌خواسته حقیقت را بگوید؟ نخیر.

علّت کتمان حقایق توسّط اهل سنّت

 بنای این‌ها بر کتمان است، همان‌طور که دیدید در مجلس علمای خود هم بگویند با این‌که کتب فراوان سیّدة نساء اهل الجنّه دارد بگویند: «خَیرُ بَناتِی زِینَب» زینب از همه بهتر است. در عموم بنای آن‌ها بر تحریف بود، نقل نمی‌کردند، هیچ چیزی. به گونه‌ای که آدم‌های زیادی داریم ابن مسعود، قرضة بن کعب، عبدالله بن عمر، می‌گویند یک سال با او زندگی کردیم یک دانه روایت هم از پیامبر نمی‌گفت. باب این باز می‌شد که روایت بگوید خوب مردم سؤال می‌کردند. آن چه بوده است، آن دعوا بر سر چه چیز بوده است. آن ماجرا چه بود، چه کسی بود که می‌خواست پیامبر را از کوه به پایین پرت بکند. آن منافقین جنگ تبوک چه کسانی بودند تخلّف کردند. آن سیصد نفری که در احد خیانت کردند چه کسانی بودند؟ خوب مردم می‌پرسیدند، این‌ها اصلاً حرف نمی‌زدند. اصلاً پیامبر را طوری تخریب کردند بودند که کأنّ (معاذالله) حرف زدن از پیامبر کار گناهی است. می‌خواستند بگویند یک کسی با تقوا است، می‌گفتند: از پیامبر حرف نمی‌زند. بنای آقایان بر کتمان بود.

مراحل مقابله‌ی حاکمیّت جور با مسلمین

 خوب چه شد که آقای بخاری نقل کرد؟ ما شب گذشته خواندیم واجب است دعواهای بین اصحاب را کتمان بکنی، شب گذشته گفتیم آقایان می‌گویند واجب است. خوب چطور شد بخاری نقل کرد؟ یعنی حرام مرتکب شد؟ نخیر، این هم بازی خود آن‌ها بود. مدیریّت شده بود. برای این‌که می‌خواستند وقتی در جامعه یک جریانی ایجاد می‌شود که آن حاکمیّت جور نمی‌تواند او را تحمّل بکند اوّل سعی می‌کند که او را بایکوت بکند. پیامبر را (معاذ الله) گفتند: دیوانه است، جن زده است. شاعر است، ساحر است امّا دیدند نه دارد افراد در اطراف او جمع می‌شوند، زیاد شدند. مرحله‌ی بعد مجبور شدند چه کار بکنند؟ بیایند تطمیع بکنند، بعد تهدید بکنند، بعد بجنگند. جنگ نشد، صلح بکنند. نمی‌دانم قراداد ببندند، آتش بس درست است. یعنی روز اوّل که جنگ نکردند، روز اوّل که صلح حدیبیه امضا نکردند. می‌گفتند: دیوانه است ولی وقتی هزینه بالا رفت، دیدند یک به یک دارند آدم‌ها را از دست می‌دهند، مجبور شدند یک پله کوتاه بیایند، روز اوّل که حدیبیه را با پیامبر امضا نمی‌کردند. باید خندق، احد، بدر اتّفاق می‌افتاد تا ببینند ارزش ندارد، با جنگ نمی‌توانیم برویم او را بکشیم، مجبور هستیم کوتاه بیایم. همان‌طور که عنوان اوّلیه‌ی مذاکره برای ما حرام است، به عنوان اوّلین. یعنی انسان در برابر کافر حربی نباید کوتاه بیاید، به عنوان اوّلین راه. مگر این‌که شرایط او ایجاب بکند، یک خطر عظیمی داشته باشد، مصلحت مسلمین را در نظر بگیرد، آن‌جا اشکال ندارد. یعنی روز اوّل که امام حسن با معاویه صلح نمی‌کند. وقتی توان جنگ ندارد آتش بس را امضا می‌کند. دشمن هم همین است. روز اوّل که نمی‌آید باج بدهد. نه اوّل می‌گویند: یک دیوانه‌ای یک حرفی هم زده است (معاذ الله) درست است؟ وقتی می‌بیند یکی یکی آدم‌ها دارند به سمت پیامبر می‌روند، می‌بیند دیگر اصلاً توهین هم نمی‌تواند بکند. طرفدار دارد دیگر نمی‌تواند مثل مکّه شکنجه بکند، دیگر نیروی نظامی دارد، در مدینه حاکمیّت دارد. جنگ می‌کند، شکست می‌خورد. هزینه‌ی جنگ هم می‌کند، شکست می‌خورد. می‌بیند نمی‌تواند با او جنگ هم بکند. قدرت ندارد که به شیوه‌ی نظامی ریشه‌ی اسلام را بکند، مجبور می‌شود صلح حدیبیه را امضا بکند، در واقع آتش بس است. این‌طور است.

تلاش ائمّه برای پنهان نماندن ماجرای فاطمیّه

آقایان روز اوّل گفتند باید کتمان کنیم. من شب گذشته محضر شما عرض کردم، هم سنّ و سال‌های بخاری وقتی یک چیزی بیشتر از آن چیزی که بخاری نقل کرده است گفتند، آقایان نگفتند دروغ گفته است یا غلط… شب گذشته گفتیم گفتند: ابله بوده است، بی‌بصیرت بوده است. چرا لو داده است؟ امّا یک اتّفاقی ایجاد شد. ائمّه‌ی شیعه کاری کردند… این مهم است. امامان ما در اوج خفقان کاری کردند موضوع فاطمیّه پنهان نشود، موضوع فاطمیّه گم نشود. فاطمیّه به دست فراموسی سپرده نشود. خون دادند که فاطمیّه به دست فراموشی سپرده نشود. اثر کرد، ثمر داد، به آن می‌رسیم.

اطاعت نکردن سپاهیان از امیر المؤمنین

 اهل بیت هر کجا می‌نشستند، راجع به فدک حرف می‌زدند، اگر فرصت دست می‌داد. مثلاً شما نگاه بکنید بلی، بله جواب است دیگر. در جامعه‌ی امیر المؤمنین مطرح بود که فدک را حالا علی (علیه السّلام) به حکومت رسیده است پس می‌گیرد یا نه؟ حضرت شرایط پس گرفتن نداشت، تمام سربازان تقریباً غیر شیعه بودند. امیر المؤمنین نمی‌توانست فرمانده‌ی لشکرهای خود را انتخاب بکند. یعنی خواست حجر را فرمانده‌ی سپاه کِنده بکند، گفتند: نه خلیفه‌ی اوّل اشعث را فرمانده‌ی کنده و ربیعه کرده است. یعنی امیر المؤمنین فرمانداری است…، فرمود: من امیر بودم «فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً»[4] حرف من را که اطاعت نمی‌کنید. حرف حضرت را اطاعت نمی‌کردند. لذا فرمود: «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ»[5] بله فدکی در دست ما بود، یکی حسادت کرد و یکی هم با سخاوت فعلاً گذشت. فضای آن در جامعه است. ائمّه در اوج خفقان… که من فقط یک مورد آن را بگویم یک مورد آن که خیلی جگرسوز است این است که در آن ایامی که امیر المؤمنین به شهادت رسید، دو تا نمونه بگویم، ببینید در چه فضاهای ائمّه‌ی ما نمی‌گذاشتند ماجرای فدک فراموش بشود. تا ربط این را به بحث بخاری ببینیم.

جنایت حاکمان اموی بر علیه شیعیان

حجّاج داشت می‌رفت، قبیله‌ی همدان از شیعیان امیر المؤمنین را بکشد. در راه یک روستایی دید. احتمال داد این‌ها محبّ‌های امیر المؤمنین هستند. همه را گردن زد. بعد وقتی بلد راه آمد گفت: این‌ها عثمانی بودند دشمنان علی بودند، جنگجویان با علی بودند، علی را لعن می‌کردند. یعنی به توهّم محبّت به امیر المؤمنین آدم می‌کشتند. حجّاج توهّم می‌زد که نکند این طرفدار علی است، می‌کشت. در حالی که طرف ضدّ امیر المرمنین بود و یکی از تلخ‌ترین اتّفاقاتی که در آن روزگار افتاده است که خیلی جگر من می‌سوزد که بخواهم این را بیان بکنم، این است که سال 40 هجری بصر ملعون رفت یمن را گرفت، قبیله‌ی همدان شیعیان امیر المؤمنین بودند، با او مقابله کردند، شکست خوردند. مردها را کشت، زن‌های شیعه… خوب می‌دانید در اسلام اگر بین دو گروه مسلمان جنگ بشود، آن اسیر برده نیست، لذا در جنگ جمل وقتی گفتند: آن را کشتیم، گفتی بکش، حالا اموال آن‌ها را برنداریم، حضرت فرمود: «أَيُّكُمْ يَأْخُذُ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ»[6] کدام یک از شما امّ المؤمنین را می‌برد؟ خوب سپاه امیر المؤمنین که شیعه نبودند، خجالت کشیدند. گفتند: زن پیغمبر سهم چه کسی بشود؟ خوب کنیز در اسلام ملک مرد است، نیاز نیست اصلاً عقد بکند. در اسلام دو تا گروه مسلمان اگر جنگ بکنند، اسیر را برده نمی‌گیرند. در این سال 40 هجری بلایی سر شیعیان آوردند که بصر بن ارطاة زن‌های شیعه را به عنوان برده‌ی جنسی برد فروخت. باقی آن را هم … این اوّلین زنان مسلمانی بودند که به عنوان برده فروخت حالا به چه عنوانی هم فروختند. این‌ها را نیمه برهنه کردند، چه کردند.

اهمّیّت فاطمیّه در نزد ائمّه

در این شرایطی که خوف قتل عام شیعه بیداد می‌کند، حضرت سجّاد (سلام الله علیه) کنار این‌که دائماً قتل پدر خود را با گریه یادآوری می‌کند، هر کجا فرصت بکند راجع به ارث خود هم حرف می‌زند. به گونه‌ای که عمر بن العزیز مجبور شد فدک را برگرداند. خوب دقّت بکنید. بحث ما چیست؟ بحث ما این است که فاطمیه بین شیعیان و غیر شیعه در تاریخ چه جایگاهی داشته است؟ آیا مسئله فردی درجه‌ی پنج بوده است یا نه ائمّه در اوج خطر هم نمی‌گذاشتند، این موضوع فراموش بشود. چند بار این فدک رفت و برگشت. به نظر شما چه می‌شود که حاکمیّت فدک را پس می‌دهد. پس دادن فدک یعنی حقانیّت حضرت زهرا. لذا طرف بعدی، حاکم بعدی که قدرت بیشتری داشته است، می‌آید این را می‌گیرد که نخیر شما حق نیستید.

شرایط سخت دوران موسی بن جعفر

 و یکی از سردمداران اصلی این ماجرا در تاریخ -که به تعبیر حقیر سیّد الشّهدای ثانی اهل بیت است- حضرت موسی بن جعفر است. حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) خیلی دوران سختی داشته است. چون پادشاه زمان او هارون خیلی قدر قدرت است. یعنی همه‌ی قیام‌ها را سرکوب کرد. در اوج اقتدار بود، وقتی اوج اقتدار است خوب فرصت بیشتر است که بپردازد. دیگر زمان امام صادق نیست که… آن موقع هم خفقان زیاد بود، یک مقدار وضع بهتر بود. این‌طور نبود.

درخواست فدک توسّط موسی بن جعفر از مهدی عبّاسی

چون امام یک بار زمان مهدی عبّاسی آمد فرمود که شما این همه پول دارید، این فدک ما را چرا نمی‌دهید؟ مهدی عبّاسی گفت: حالا این فدک چیست؟ درست است ارزش مالی دارد ولی این چیست که شما به فدک گیر دادید؟ می‌خواهی یک شهر به تو بدهم؟ کوتاه می‌آیی، آتش بس امضا بکنیم، به تو شهر می‌دهم. مهدی مثل هارون نبود، یک کمی نرم‌تر بود. می‌دانید چرا؟ چون امام صادق (سلام الله علیه) خیلی راجع به امام زمان و مهدی موعود در جامعه حرف زده بودند، جامعه آماده بود. منصور دوانقی اسم پسر خود را مهدی گذاشته بود که این مهدی موعود است. لذا یک قدری کمتر از بقیه، مجبور بود نرم‌تر برخورد بکند. می‌خواستند جا بیندازند این مهدی موعود است. لذا امام کاظم (سلام الله علیه) از فرصت استفاده کرد. گفت: فدک را می‌دهم مگر فدک چیست؟ فرمود: فدک حقّانیّت مادر است و غصب است. مهدی عبّاسی برای این‌که بتواند حکومت خود را استقرار بدهد، برای این‌که صدای شیعیان امام کاظم را ببرد گفت: بیا این را بگیر. برای ما که نیست برای 150 سال پیش است، 170 سال پیش است.

نحوه‌ی برخورد موسی بن جعفر با هارون در مورد فدک

هارون که به حکومت رسید وقتی مقتدر شد، وقتی تمام تنازعات خوابید، وقتی هر کسی قیام کرده بود سرکوب کرد. حالا فرصت شد فدک را گرفت. دوباره حضرت موسی بن جعفر (سلام الله علیه) شروع به تبیلغ کردن در مورد فدک کرد. هارون رو دست خورد. گفت: خوب آقا این فدک را به شما می‌دهیم، فکر کرد امام دوباره همان حرف قبلی را می‌زند. یعنی امام (سلام الله علیه) فقط موضوع غصب خلافت را مطرح می‌کند که به مهدی عبّاسی گفته است، یعنی آقا سال 11 هجری در سقیفه غصبی شده است. چون امام به مهدی این را گفت، نگفت تو ناحق هستی. آن موقع یک غصبی شده است، حقّ ما را گرفتند. بالاخره این‌قدر فشار تبلیغاتی هارون در جامعه چه اثری می‌گذارد؟ همه می‌گفتند: پسر پیغمبر موسی بن جعفر، پادشاه این‌قدر هم اموال دارد، افکار عمومی این‌طور می‌شود. حالا یک تکه زمین این‌ها را بدهید. چه می‌شود؟ اهل بیت روی شخصیت اهل البیت در جامعه کار کردند. حالا یک نمونه‌ی بعدی آن را هم عرض می‌کنم ببینید. هارون دید نمی‌تواند تاب بیاورد، گفت: که چه؟ حالا بگذار راجع به این بحث‌های قدیم یک چیزی بگوید. گفت: بیا این‌جا این فدک چیست، این را پس می‌دهم، فرمود: نمی‌توانی پس بدهی؟ امام استراتژی خود را عوض کرد. یعنی قبلاً اثبات غصب خلیفه‌ی اوّل را فرمود، این‌جا تداوم غصب را فرمود. فرمود: نمی‌توانی بدهی. گفت: چرا نمی‌توانم بدهم، بیشتر از آن را هم می‌دهم، باقی آن را هم می‌دهم. تو بنویس… نمی‌دانم سند روستایی دیدید یا نه از این‌جا کوه فلان به زمین مشهدی حسن خان از آن‌جا به رودخانه‌ی کجا است. حدود آن را بنویس به تو می‌دهم. امام فرمود از این‌جا تا آفریقا است، سرخس، تقریباً بیش از ثلث آسیا و تقریباً بیش از دوسوم آفریقا. هارون گفت: خوب ما چه؟ گفت: شما هم هیچ چیزی. یکی از عوامل شهادت حضرت موسی بن جعفر است. توجّه کردید لذا نداد.

ثروت زیاد بنی عبّاس

در جامعه این‌طور مطرح بود حکومت کوه طلا دارد، چون می‌گفتند در بیت المال یک نمونه برای شما بگویم پولداری هارون را ببینید چطور است. هارون دختر خود را که داد به جعفر برمکی الآن بالاترین چیزی که در عروسی‌ها هدیه می‌دهند چیست؟ سکه‌ی طلا بر سر طرف بریزند. بیشتر از این دیدید؟ بیشتری از این هم شنیدید؟ یک سری یک قوطی‌هایی مکعّب بر سر مردم می‌ریختند. این مکعبّ را که باز می‌کردند، در آن یک لوله بود باز می‌کردند، امارت شهر فلان. هر کسی شانسی بر می‌داشت. نیم بیت المال استان فلان. این‌طور بود. این همه پول دارد، یک تکه زمین این بچّه‌های پیغمبر را نمی‌دهد. خوب این خیلی از نظر تبلیغاتی علیه این‌ها بود و خوب هارون فهمیده بود رو دست خورده بود دیگر نمی‌شد پس بدهد چون دیگر امام نمی‌فرمود من فدک می‌گیرم. این از آن نقش‌های برجسته‌ی موسی بن جعفر است.

موسی بن جعفر، سیّد الشّهدای ثانی

لذا تعبیر من از موسی بن جعفر این است که سیّد الشّهدای ثانی است. چون یک بار سیّد الشّهداء قیام کرد، به حکومت حمله کرد، ائمّه‌ی بعدی پدافند کردند. جا بیندازند که چه کرده است. دوباره موسی بن جعفر حمله کرد و قطعاً یکی از عوامل اصلی شهادت ایشان است. یک بار فرمود: آن غصب بود. یک بار فرمود: بقیه‌ی آن هم غصب بود که شما این تعبیر را زمان امام صادق ندارید به این شکل. با احترام با حاکم برخورد می‌کند. از آن طرف هم دیگر هارون نمی‌تواند حکومت را که بدهد. معنی ندارد. امام کاظم به شهادت رسید.

برجسته شدن مقام اهل بیت در زمان امام رضا

امام رضا آمد دو تا اتّفاق افتاده است؛ شخصیت حضرت رضا (سلام الله علیه) 150 سال تلاش شده است برای این‌که مردم بفهمند آن کسی که از اهل بیت پیغمبر است، آن کسی که پسر فاطمه است چه مقامی دارد. نمونه‌ی آن را عرض می‌کنم ببینید. دعبل آمد شعر خواند، حضرت رضا (سلام الله علیه) یکی از لباس‌های خود را به دعبل هدیه داد. دعبل آستین لباس را کند، گفت: می‌خواهم این را در قبر خود بگذارم. لباس یک آستین برای پوشیدن مناسب نیست. برد قم 30 هزار سکه‌ی طلا فروخت. چرا؟ می‌خواستند لباس بپوشند، لباس زربافت بود. 30 هزار سکه. با طلا هم درست کرده باشند این‌قدر نمی‌شود. مردم تکه تکه بکنند در قبرهای خود بگذارند. یعنی جایگاه اهل بیت در جامعه رو به ارتقا بود. دیگر از این خبرها نبود که ناموس خدا را اسیر بکنند، بگردانند. اهل بیت کار کرده بودند که مردم فراموش نکنند. این حرمت امام رضا است که پسر فاطمه است. ببینید در این جامعه چه مقامی حضرت زهرا (سلام الله علیها) از این طرف دارد. بی‌جهت نیست که شما می‌بینید طرف مقابل مجبور است کتمان بکند. تا دویست سال بعد مجبور است حرف نزد. این یک جبهه است. آن‌ها به دنبال کتمان هستند، اهل بیت (علیه الصّلاة و السّلام) مدام به دنبال این هستند که در جامعه بخوانند که فدک مادر ما غصب شده است.

حرکت رو به جلوی ائمّه

لذا مأمون دوباره فدک را به امام رضا داد. شرایط امام رضا طوری نبود که به مأمون بفرماید کلّ حکومت تو است. چون این را بگویم کلاً ائمّه رو به جلو حرکت می‌کنند. اگر این حرف را امام رضا (سلام الله علیه) می‌زد، همان کار پدر ایشان بود چیز جدیدی نبود. البتّه یک وقتی فرصت شد زندگی حضرت رضا را تحلیل بکنیم آن‌جا عرض می‌کنیم ایشان چه کرده است. باز دوباره زمان متوکّل، زمان امام هادی حدود سال 240 تحمّل متوکّل تمام شد، سرکوب‌های خود را انجام داده بود برای این‌که از مکتب خود دفاع بکند دوباره فدک را غصب کرد و این دوران دورانی است که بخاری زندگی می‌کند. به اوّل بحث رسیدیم.

در جامعه‌ی اسلامی موضوع فدک یک مسئله‌ی بغرنج است. بچّه‌های پیغمبر یک تکه زمین دارند، آقایان بالا کشیدند. تا امروز دستگاه حاکم سعی می‌کند سکوت بکند، حرف نزن، سکوت، واجب است کتمان بکنی. هیچ چیزی نگویید. الآن بخاری محدّث مورد تأیید حکومت است در این دوران که من این داستان‌ها را تعریف کردم، در این دوران متوکّل آقای محمّد بن اسماعیل بخاری صحیح بخاری را دارد می‌نویسد در دوارن امام هادی…


[1]– معالم المدرستين، ج ‏1، ص 421.

[2]– بشارة المصطفى لشّيعة المرتضى، ص 253.

[3]– صحیح بخاری،ج 4، ص 1549.

[4]– نهج البلاغه، ص 324.

[5]– همان، ص 417.

[6]– وسائل الشّيعة، ج ‏15، ص 78.