جلسه اول بازتاب فاطمیه در منابع اهل سنت

3

نویسنده

ادمین سایت

نهم اسفندماه 1393 حجت الاسلام کاشانی به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به سخنرانی در باب بازتاب فاطمیه در منابع اهل سنت پرداختند که مشروح آن در ذیل آمده است.

برای دانلود صوت این جلسه اینجا کلیک نمایید.

از بین بردن شواهد شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

امروز در منابع درجه‌ی اوّل اهل سنّت شهادت زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) سند ندارد، از بین برده‌اند. هجوم سند دارد، تهدید سند دارد، آتش سند دارد، شهادت سند ندارد، از بین برده‌اند. شأن نزول بسیاری از آیات ولایت را از بین برده‌اند، یعنی شما آیه را نگاه می‌کنید به تاریخ که رجوع کنید نمی‌فهمید برای چه کسی است. هزار سال پیش بروید کتب شیعه و سنّی چیزهایی پیدا می‌کنید، امروز نیست. گاهی کتب قدیمی‌ها را هم از بین برده‌اند به گونه‌ای که امروز بحث امامت خیلی مشکل‌تر از زمان علّامه حلّی است، چون علّامه حلّی… مثلاً شیخ طوسی می‌گوید شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بین شیعه و سنّی تواتر است، ولی امروز حتّی یک سند هم نیست. نه تواتر نیست، در اهل سنّت یک سند هم نداریم. نه در اصل نبوده نابود کرده‌اند، انگیزه‌ی دینی یا با کتمان یا با تغییر.

تهمت‌های ابن تیمیّه به شیعه

من چند مصداق عرض کنم، من سه چهار حکم شرعی از طرف آقایان می‌خوانم شما ببینید، یکی ابن تیمیّه است. ابن تیمیّه در شیعه کشی خیلی تلاش کرد، اگر فرصت کردم یک نامه‌ای از او آورده‌ام، خیلی هم تلاش کردم که از نسخه‌ی اصلی شاگرد او بیاورم، خیلی جاها این را نقل کرده است. شاگرد او نوشته که چه تهمت‌هایی در زمان قرن هشتم به شیعه می‌زده تا راحت در سوریه و لبنان بتوانند شیعه سر ببرّند، چه چیزی به پادشاه می‌گفته، شیعیان چه اعتقاداتی دارند، در این نامه وجود دارد. اوّلین مورد برای او است.

حرام بودن صحبت در مورد اختلافات

بحث بین صحابه‌ی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، مهم‌ترین چه کسانی هستند؟ مقدّسین ما و آن‌ها، زهرای مرضیّه (صلوات الله علیها) و خلیفه‌ی اوّل است، این مقدّس‌ترین دو طرف است، یک اتّفاقاتی بین این‌ها افتاده است. حسّاس‌ترین، جنجالی‌ترین، مهم‌ترین واقعه این واقعه است، خیلی حسّاس است.

شیعه‌ای که انگشتر دست راست می‌کرده گردن او را می‌زدند، انگشتر اصلاً چیز شخصی است، نه مسئله‌ی اجتماعی است، نه ناسزا به کسی است، ولی اگر کسی قائل باشد خلیفه‌ی مسلمین قاتل دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است خیلی حرف سیاسی سنگینی است. امروز یک نفر بگوید فلان رئیس جمهور فلان رئیس قوّه‌ی قضائیّه را کشته، فرض کنید در جامعه چنین خبری منتشر شود، یک کلیپی، از شدّت التهاب خیلی جنجال به پا می‌کند.

این‌طور می‌گوید: «الإِمساك عَمَّا شَجَرَ بَينَ الصَّحَابَة»، سکوت کردن درباره‌ی آن چیزهایی که «مَا شَجَرَ» بین اصحاب مشاجره شد، دعوا شد. مهم‌ترین اصحاب نزد دو طرف چه کسانی هستند؟ زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) و خلفاء، این طرف امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا، آن طرف هم خلفاء، حسّاس‌ترین، مهم‌ترین که اگر هم حرف شیعه به کرسی بنشیند یعنی قاتل دختر پیغمبر رئیس مسلمین شده، از نظر معنوی امیر مؤمنین شده است، خیلی حسّاس است. می‌گوید: «الإِمساك عَمَّا شَجَرَ بَينَ الصَّحَابَة وَاجِبٌ مُطلقاً»، سکوت کردن درباره‌ی آن دعواها مطلقاً واجب است. یعنی چه؟ یعنی اگر شما جایی نقل کردید به واجب عمل نکردید، یعنی حرام مرتکب شده‌اید. وقتی حرام مرتکب شده‌اید چه می‌شود؟ فسق و گناه می‌شود. کسی که فاسق است عدالت او جرح می‌شود، یعنی عدالت او زیر سؤال می‌رود، یعنی حرف او مورد قبول واقع نمی‌شود. یعنی یک نفر واقعیّت را بگوید دروغگو شده، چون آقا می‌گوید حرام است.

یک نمونه بگویم، شخصی از روات برجسته‌ی عامّه است، در تذکرة الحفّاظ ذهبی می‌گوید: خیلی انسان بزرگی است، امام اوحد حافظ است، ولی حرف‌های بدی راجع به خلیفه گفته است. همین موضوع را گفته، همین موضوعی که بحث ما است. بعد می‌گوید: «أَیُّهَا الرَّجُل الَّذِی شَرِبتَ بَولَک»، می‌گوید: ای بیچاره‌ای که ادرار خود را می‌خوری! چقدر تو شعور نداری این حرف‌ها را می‌گویی؟ نمی‌دانی حرام است، یعنی نمی‌گوید راست می‌گویی یا دروغ می‌گویی، می‌گوید اصلاً حرف زدن راجع به این چیزها حرام است.

شما وقتی 500، 600 سال فشار سنگین گذاشتی صدا از کسی درنیاید بعد می‌گویید شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) افسانه است، معلوم است. گرچه با خیلی سندها هنوز می‌شود صحبت کرد، یعنی حرف‌هایی که اقلّ آن این است که متّهم ردیف اوّل را معلوم کند چه کسی است. بله، صراحت‌ها را عرض کردم از بین برده‌اند، طبیعی هم هست، امّا شما زور گذاشته‌اید می‌گویید حرف بزنید حرام است.

نمونه ابن داوود است، یک وقتی إن‌شاء‌الله روایت او را عرض می‌کنم، یک روایت گفته که مراجعه به مسئله‌ی هجوم است، رجالی‌های اهل سنّت هم می‌گویند این فرد انسان راست‌گویی بود ولی روایات او مورد قبول نیست چون روایات منکر نقل می‌کند، روایت منکر چیست؟ ماجرای هجوم را نقل کرده است. اصلاً همین که این را نقل کرده‌ای تو بایکوت هستی، تو دیگر به درد نمی‌خوری، تو منکر الحدیث هستی. این حرف‌ها چیست؟ نمی‌گوید دروغ می‌گوید، نمی‌گوید غلط می‌گوید، می‌گوید نباید بگوید، غلط می‌کند بگوید! بعد الآن می‌گویند اسناد شهادت کجا است؟

این مقدّمه‌ای است که من می‌خواهم عرض کنم اهل بیت (علیه الصّلاة و السّلام) برای این موضوع چه کردند؟ ما امروز باید نسبت به فاطمه (سلام الله علیها) چه موضعی بگیریم؟ نسبت او با وحدت اسلامی چیست؟ این‌ها را اگر رسیدیم عرض می‌کنیم. ما که قائل به وحدت اسلامی هستیم در بحث فاطمه (سلام الله علیها) باید چه کار کنیم؟ فعلاً در مقدّمه هستیم، این یک نمونه.

شخصیّت ابن حجر مکّی

نمونه‌ی بعدی ابن حجر مکّی است، ابن حجر مکّی خیلی فرد برجسته‌ای بود، از فقهای درجه‌ی اوّل اهل سنّت بود. نه این‌که سوفی‌منش بود، وهّابیّت که آمد این بیچاره تکفیر شد، وگرنه تا قبل از این مفتی اعظم مکّه و مدینه بود و کتاب مهمّی هم در ردّ شیعه به نام «الصّواعق المحرقة» دارد. یک کتابی هم به اسم «تطهیر اللّسان و الجنان عن سبّ معاویة بن ابی سفیان» دارد، یعنی دل و زبان خود را تطهیر کن از این‌که بخواهی به مقام شامخ معاویه جسارت کنی. ایشان می‌گفت یعنی این شخص، در همین کتاب تطهیر اللّسان و الجنان، حتّی در نسخه‌ی خطّی آن که یک نسخه‌ی آن پیش ما است، صفحه‌ 73 این نسخه‌ی خطّی می‌گوید: «صَرَّحَ أَئِمَّتَنَا فِی الأُصول»، علمای ما، علمای اصولی ما تصریح کرده‌اند «بِأَنَّهُ یَجِب الإِمسَاکَ عَمَّا شَجَرَ بَینَ الصَّحَابَة». سکوت، صحبت نکن. نمی‌گوید راست است یا غلط است، لطفاً دروغ نگویید، راست بگویید، سند بیاورید، نه، اصلاً حق نداری صحبت کنی چون موضوع حسّاس است. بعد شما می‌گویید کجا است؟ خسته نباشید، اسناد را شخم زده‌اید بعد می‌گویید اگر توانستید پیدا کنید؟ اسناد خود را شخم زده‌اید، حکم شرعی داده‌اید، یک وقت می‌بینید یک نفر…

سخن علّامه در منتهی المطلب

من الآن یک نمونه‌ی نیمچه تعریف شیعی عرض می‌کنم، یک نفر شخصاً یک حرف را ممکن است کتمان کند، در شیعه هم خیلی کم، به ندرت پیدا می‌شود. یکی این است مرحوم علّامه حلّی (رحمة الله علیه) در بحث تعداد رکعت‌های نماز در کتاب منتهی المطلب یک حرفی از ابو حنیفه نقل می‌کند، یک حرف نادرستی، می‌گوید گفته‌اند ابو حنیفه این‌طور گفته است. بعد می‌گوید: «هَذِهِ السُّخرِیَّة غَیرُ لَائِقَةٍ بِأَبِی حَنِیفَة»، نه، چنین حرف سخیفی، ابی حنیفه با ما مخالف است این‌قدر هم اشتباه نمی‌گوید، انصاف دارد، نگفته، بعید است گفته باشد، دیگر این‌طور هم نبوده، انصاف باید انصاف داشته باشد. مرحوم صاحب جواهر در جواهر الکلام از او نقل می‌کند، مرحوم سیّد جواد عاملی در مفتاح الکلام از او نقل می‌کند، مرحوم آقای بهجت نقل می‌کند. در چاپ امروزی منتهی المطلب این جمله نیست، نه این‌که محقّق کتاب اشتباه کرده، کسی که داشته از روی نسخه استنساخ می‌کرده نخواسته این جمله را بنویسد، از نسخ دیگر نقل کرده‌اند، چاپ امروز منتهی المطلب این جمله را ندارد، ولی صاحب جواهر و دیگران از او نقل کرده‌اند. یعنی گاهی پیش می‌آید انصاف یک نفر کمرنگ می‌شود چیزی نمی‌گوید، امّا این‌که بگوییم علمای شیعه گفته‌اند حق نداری صحبت کنی، نه، چنین چیزی نداریم.

بیان ذهبی در مورد امیر المؤمنین (علیه السّلام)

شما فتوا داده‌اید، عجیب‌تر و جالب‌تر جناب آقای ذهبی است. ذهبی یکی از علمای مهمّ عامّه است، تقریباً 500 کتاب دارد. شما نمایشگاه کتابی نیست که بروید از این فرد در آن کتاب نباشد، خیلی بعید است. یعنی نمایشگاه کتابی که از ذهبی کتاب نداشته باشد انصافاً نمایشگاه کتاب نیست. متأسّفانه خیلی هم ضدّ شیعه است، مثلاً یک روایت از امیر المؤمنین نقل می‌کند می‌گوید: «عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَب»، بعد می‌گوید اگر علی… معنای سیّد معلوم است، مثل مولا نیست بشود در مورد آن صحبت کرد، می‌گوید اگر علی سیّد العرب باشد که دیگران خلیفه شده‌اند، اگر این روایت درست باشد یعنی خلیفه خلیفه نیست. سند روایت هیچ مشکلی ندارد، ولی قلب من شهادت می‌دهد کسی کاری انجام داده است. توجّه می‌کنید؟ با این‌که ظاهر سند مشکلی ندارد، متن آن هم چیز ویژه‌ای نیست، می‌گوید نمی‌شود. سند مشکلی ندارد، همه راستگو هستند، ولی دل من شهادت می‌دهد این را پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگفته است. دل تو از کجا شهادت می‌دهد؟ اگر راجع دیگران هم بود همین را می‌گفتی؟ اصلاً منصف نیست.

واجب بودن کتمان از نظر ذهبی

این حرف‌ها در کتاب او مطرح می‌شود، بعد می‌گوید اگر از این حرف‌ها جایی مطرح شد «یَجِب و إِخفَائُهُ»، باید کتمان کنید، پنهان کنید. دارد دستور چه چیزی را می‌دهد؟ در سیر اعلام النبلاء، جلد 10، صفحه‌ 92، چاپ 23 جلدی، باید کتمان کنی، نمی‌شود که معلوم باشد بین خلفاء و حضرت زهرا (سلام الله علیها) اختلاف شده، آن را چه کنیم؟ «بَل إِعدَامُهُ»، باید این سند را نابود کنی، ریز ریز کنی، در ماشین بیندازی، بسوزانی، باید کاری کنی، باید معدوم کنی. «وَ کِتمَانُ ذَلِکَ مُتَعَیَّنٌ عَلَی العَامَّة». هم بر عموم مردم واجب است، «وَ َآَحادِ العُلَمَاء»، هم بر آخوندها واجب است، آخوندهای آن‌ها. باید کتمان کنی، شما این‌طور صحبت می‌کنید بعد می‌گویید… رفته‌اید شخم‌ها را زده‌اید بعد می‌گویید بیایید ببینید شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) افسانه است، بفرمایید این هم کتاب‌ها. این انصاف است؟ شما از چه چیزی می‌ترسیدید این‌طور کتمان کردید؟

شخصیّت شهید اوّل

من یک نمونه به شما بگویم، امروز نهم جمادی الأولی شهادت چه کسی است؟ امروز سالگرد شهادت شهید اوّل است. کسی که همه‌ی طلبه‌ها سه سال، سال چهار و پنج و شش در حوزه لمعه‌ی ایشان را می‌خوانند، در هفت روز هم نوشته است. شهید ثانی هم می‌گوید: این از کرامات او است. برای این‌که شهید اوّل را آخوند شافعی می‌شناخته، اگر افشا می‌کرد که چه کسی است… اشعاری هم به نفع خلفاء گفته است، یک وقت فرصت شد عرض می‌کنم چقدر فضا خفقان است. اگر افشا می‌شد شیعه است همان کاری که با او کردند می‌کردند، مثل امروزی بعد از یک سال زندانی شدن به جرم این‌که تو شیعه هستی. با عموم شیعه کاری نداشتند عالم شیعه را می‌کشتند، عموم شیعه را کاری نداشتند از عالم شیعه می‌ترسیدند که روی بقیّه تأثیر بگذارد. آن هم شهید، کسی که استاد او فخر المحقّقین پسر علّامه حلّی است تقریباً 75 سال دارد، ایشان 22 سال دارد، به او می‌گوید: سیّد فضلای بنی آدم، اعلم علمای عصر، عجیب است. به پسر علّامه حلّی افتخار محقّقان می‌گویند، به شاگرد 22 ساله‌ی او که مثل امروز او را شهید کرده‌اند سیّد فضلای بنی آدم می‌گوید، 22 سال دارد.

بعضی خدشه کرده‌اند گفته‌اند نه، 22 ساله نیست، 30 ساله است. باشد، 30 ساله است، همان که شما می‌گویید. به جرم تشیّع بعد از یک سال زندانی شدن در سیاه چال گردن او را زدند، بدن بی سر او را آویزان کردند سنگسار کردند. نصف روز آفتاب خورد پایین آوردند سوزاندند. خیال آن‌ها آسوده نشد، گفتند خاکستر او را هم به باد بدهید قبر نداشته باشد. همین امروز سالگرد شهادت او است. انسان خیلی مهمّی است، 30 ساله نشده علمای حجاز… این را نگه دارید می‌خواهم بحث خود را روی کتمان ببرم. الآن از علمای شیعه کسی است که علمای اهل سنّت درخواست کنند اجازه‌ی حدیث به ما بدهید؟ امروز شما کسی را می‌شناسید؟ شنیده‌اید؟ امروز که در معاصر هستیم.

با ابزار ارتباطی کاری ندارد، 10 سال پیش من می‌خواستم کتاب معرفت شناسی جاناتان دَنسی را بخوانم، مثلاً آقا را نمی‌شناسیم، ایمیل، شماره تلفن پاسخ ما را داد، ابزار ارتباطی خیلی آسان است، همدیگر را پیدا کردن کاری ندارد. آن زمان چطور بود؟ باید نامه به دست هم می‌رساندند، Whats app و Viber كه نبود. علمای حجاز از یک بچّه‌ی زیر 30 سال درخواست می‌کنند لطفاً به ما اجازه‌ی روایت بده، به این شخص. یک استاد سنّی دارد 70 سال دارد، اسم او شمس الائمّه‌ی شافعی است، به شهید اوّل 22 ساله «إِمَامُ الأَوَّلین وَ الآخرین» می‌گوید، چقدر عجیب بوده است.

سکوت در مورد شهادت شهید اوّل

شهید را کشتند – بحث این‌جا است- آدم سرشناسی بود، در سوریه زندگی می‌کرد علمای حجاز آن موقع نامه می‌نوشتند به ما اجازه بدهید ما در رزومه‌ی خود خواستیم بگوییم چه کسی هستیم بگوییم محمّد بن مکّی، شمس الأئمّة، شمس الدّین یک تصدیقی هم به ما داده است، به قول معروف مدرک جمع کنیم. وقتی از دنیا رفت تقریباً تمام کتبی که زندگی‌نامه‌ی علمای قرن هشتم را نوشتم راجع به او سکوت کردند. این‌که شهید اوّل است، این‌که صحابه‌ی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را نکشته‌اند، انسان سرشناسی است. غیر از یکی دو نفر که گفته‌اند او می‌گفته من خدا هستم بقیّه اصلاً راجع به او صحبت نکرده‌اند. یعنی شما شهید اوّل را کتمان می‌کنید، فتوا می‌دهید باید راجع به فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) کسی می‌خواهد صحبت کند مواظب باشد، در آخر هم اگر صحبت کند زبان او را از حلقوم بیرون می‌کشیم. بعد می‌گویید اسناد آن کجا است؟ واضح است، اسناد را نابود کرده‌اید. از این مصادیق هر چه قدر بخواهید وجود دارد، خیلی کمتر از این را تحمّل ندارند.

روایتی از صحیح بخاری

در صحیح بخاری یک روایتی است می‌گوید: رفتم به مادرمان عایشه گفتم که چه کسی لحظات آخر زیر بغل پیامبر را گرفته بود که او را به خانه بیاورند؟ گفت: فضل بن عبّاس و یک نفر دیگر. این کتاب برای… محمّد بن اسماعیل بخاری سال 256 مرده است. ابن عبّاس به راوی می‌گوید: می‌دانی او که بود که مادر شما اسم او را نبرد، اسم او را نبر چه کسی بود؟ او علیّ بن ابی‌طالب بود. او خوش ندارد در این حد اسم علی به خیر برده شود که بگوید زیر بغل پیغمبر را گرفته بود، بگوید در جنگ فلان پدر من و عمو فاروق من فرار کرده بودند علی یک تنه جنگیده بود؟ معلوم است این را نمی‌گوید. زیر بغل پیغمبر را گرفته بود – این کتاب صحیح بخاری است- تحمّل نمی‌کند، می‌گوید یک نفر دیگر. در این حد می‌آید بگوید که چه کسانی در کدام جنگ می‌خواستند پیغمبر را بکشند؟ می‌گوید چه کسی بود که در کدام جنگ اسلام را حفظ کرد؟ پدر و عموی من رفتند دختر پیغمبر را کشتند، می‌گوید؟ نمی‌گوید. حرام است بگوید این‌طور که شما می‌گویید، حرام است، صحابه هم که عادل هستند کار حرام انجام نمی‌دهند.

تعبیرات در مورد ناقلان حوادث

فاز بعدی، کتاب اخلاقی می‌نویسند می‌گویند: «نَعوذُ بِاللهِ مِن شُرورِ أَنفُسِنَا وَ سَیِّئَاتِ أَعمَالُنَا»، یکی چیست؟ یکی این است که انسان بی‌بصیرت باشد، شعور نداشته باشد. می‌گوییم مثل چه چیزی؟ می‌گوید این ابن عبد البرّ مالکی، ببینید در کتاب خود چه حرف‌هایی گفته است. ابن عبد البرّ مالکی یک کتابی راجع به اصحاب پیامبر نوشته، گاهی اختلافات را گفته است. مثلاً ماجرای عمّار و معاویه، ابوذر و عثمان، این‌ها را گفته است. می‌گوید پناه بر خدا از عاقبت به شر شدن، می‌بینی؟ قاضی مالکی بود، ببین چه حرف‌هایی گفته است؟ دروغ گفته است؟ نه، نباید می‌گفت، اگر شعور داشت، اگر بصیرت داشت، نمی‌گفت.

از این جلوتر ابن هضم می‌گوید: می‌خواهی بگویم ابله چه کسی است؟ چه کسی دیوانه است؟ چه کسی سبک مغز است؟ چه کسی سفیه است؟ می‌گوییم بگو، ولی منتظر هستیم یک زنجیری بیاورند. می‌گوید: ابن قتیبه است. می‌گوییم برای چه؟ می‌گوید؟ برای این‌که در کتاب خود تهدید خلیفه‌ی دوم در مورد به آتش کشیدن خانه‌ی زهرای مرضیّه را نقل کرده است، «أَعوذُ بِاللهِ مِن شُرورِ أَنفُسِنَا». دروغ گفته است؟ نباید نقل می‌کرد. این علامت سخیف بودن و سفیه بودن و ابله بودن است، نباید می‌گفتی. همان ابن حجری که عرض کردم این را توضیح داده، می‌گوید: «وَ إِن أَبا»، اگر هم می‌خواستی بگویی طوری می‌گفتی که مطابق حرف ما باشد، ببین عقاید ما چیست تاریخ را همان‌طور بگو. تاریخ را ببین ما چه می‌گوییم آن‌طور روایت کن.

نقل نکردن فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام)

زهری می‌گوید: محضر… زهری چه کسی است؟ زهری یک آخوند درباری اموی است، خود اهل سنّت به او «مَندیلُ الأُمَراء» می‌گویند، یعنی دستمال پادشاه‌ها. نگفتند یزدی بوده کجایی بوده، ولی قضیّه‌ برای 1250 سال پیش است، بیش از 1250 سال پیش. خود آقایان می‌گویند خیلی پاچه‌ی پادشاه در حلق او است! مندیل است، خود آقایان می‌گویند. می‌گوید رفتم گفتم، به چه کسی؟ به خالد قَصری. نمونه‌ی دینی مثال زدم نمونه‌ی سیاسی هم می‌خواهم بگویم. به پادشاه مکّه و مدینه گفتم: یک چیزهایی سیره پیدا کرد‌ه‌ام، داشتم سیره می‌نوشتم، روایت می‌نوشتم، راجع به انصار هم یک چیزهایی پیدا کرده‌ام. گفت نه، ننویس. گفتم: چشم، نمی‌نویسم. ننویس یعنی کتمان.

یک روز دیگر به او گفتم: یک چیزهایی راجع به علی پیدا کرده‌ام، می‌خواهی بنویسم؟ گفت: «لَا»، یعنی نه، «إِلّا أَن تَرَاهُ فِی قَعرِ الجَحیم»، مگر این‌که علی را در انتهای جهنّم نشان بدهی، یک چیزهایی نقل کنی بگویند این جهنّمی است، این‌طور بنویس امّا ننویس. مسائل خیلی کوچک‌تر، راجع به امیر المؤمنین (علیه السّلام) صحبت کنند، خیلی حسّاسیّت آن کمتر است تا این‌که بین دختر پیغمبر و کسان دیگر که در حدّ مقدّسین شماره‌ی یک هستند دعوا و جدال شده باشد. دختر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باردار باشد، این خیلی حسّاس است، به هیچ عنوان این را نقل نمی‌کند. یعنی هم سیاست پشت قضیّه است، هم دین حکم به حرمت می‌کند.

مثال بزنم، یک بلایی سر… در این تحریفات و تغییر دادن‌ها، «إِلّا أَن تَرَاهُ فِی قَعرِ الجَحیم»، یک چیزی بگو همه بگویند علی در انتهای جهنّم است، این‌قدر امیر المؤمنین (علیه السّلام) را در جامعه تخریب کرده بودند کسی می‌خواست از امیر المؤمنین (علیه السّلام) دفاع کند چیز قابل دفاعی پیدا نمی‌کرد. این روایت صحیح السّند است، ذهبی هم می‌گوید صحیح است، می‌گوید یک وقت دیدند یک عالمی ناراحت است، مدام به علی ناسزا می‌گویند چیزی هم که بگوید علی این است نداشت. نقل که ممنوع بود، نقل حدیث ممنوع بود، آن چیزی هم که حکومت نقل می‌کرد در آن امیر المؤمنین (علیه السّلام) انتهای جهنّم بود، آن چیزی که آن‌ها نقل می‌کردند. هر چه گشت ببیند علی مثلاً چه کاری انجام داده دید چیزی نمی‌تواند بگوید، چون نقل روایت ممنوع است، این‌که دارم می‌گویم حاکم نقل کرده ذهبی می‌گوید: «عَلَی شَرطِ البُخاری و المُسلِم»، یعنی در روایت هیچ شکّی نیست. می‌گوید: فکر کرد ببیند چه کند، این را گفت. یعنی مهم‌ترین فضیلت علی (علیه السّلام) را این دید، یعنی جامعه را به آن سمت بردند. گفت: «أَ لَیس نَهانَا رَسولِ الله عَن سَبِّ الأَموات»، علی مرد یا زنده است؟ گفتند مرده، گفت: مگر پیغمبر نگفته به مرده‌ها ناسزا نگویید؟

یعنی مرده بودن امیر المؤمنین (علیه السّلام) موجّه‌ترین حرفی بود که می‌شد گفت، صحابه‌ی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است از بین رفته، داماد پیغمبر است «لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ»،[1] پهلوان است. همه را از بین برده‌اند. یعنی در کتبی که بنی امیّه آن زمان می‌نوشتند هیچ کدام از این‌ها نبود، «إِلّا أَن تَرَاهُ فِی قَعرِ الجَحیم»، علی را باید انتهای جهنّم نشان بدهی، اصلاً جای دفاع نداشته باشی. لذا می‌گوید: من چطور دفاع کنم؟ بگویم مرده یا زنده است؟ بگویند مرده، بگویم پیغمبر گفته به مرده‌ها ناسزا نگویید، می‌گویند بله، کمتر ناسزا می‌گوییم. این فضا را درست کردید بعداً می‌گویید اسناد شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) کجا است؟ خیلی رو می‌خواهد، انصافاً خیلی رو می‌خواهد.

سؤال، آقای شیخ شما که بحث تحریف را… خیلی تلخیص کردم، یک ترم دانشگاهی می‌شود یکی یکی سند تحریف گفت، این‌قدر داریم، همین الآن حداقل چهار پنج ساعت بخواهم بگویم در ذهن من است، ذهن به مکتوبات و یادداشت‌ها کاری ندارد. همین‌قدر کافی است، فردی نگذاشتند، اجتماعی نگذاشتند، دینی نگذاشتند، سیاسی نگذاشتند، تغییر دادند کتمان کردند.

ماجرای حضرت فاطمه در صحیح بخاری

چطور شما یک مرتبه می‌بینید در کتاب بخاری… من تا به حال این بحث را در هیچ هیئتی نگفته‌ام، سر کلاس دانشگاه بحث شده ولی به این شکل نگفته‌ام، اثر فاطمیّه در کتاب اهل سنّت چه بود؟ یعنی زلزله‌ی سونامی زهرای مرضیّه (سلام الله علیها) در عقاید عامّه چه اثری روی کتب این‌ها گذاشت؟ چه اتّفاقی ایجاد کرد؟ سؤال: چطور مثلاً شما در کتاب صحیح بخاری می‌بینید یک حرف‌هایی اشاره شده، چطور کتمان نشده است؟ سؤال خوبی است، تو که الآن مقدّمه گفتی تقریباً جلسه‌ی اوّل را از بین بردی که بگویی با تحریف، با کتمان، نمی‌گذاشتند صحبت کنند برای چه در کتاب صحیح بخاری آمده «فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا»،[2] فرستاد میراث من را بدهید؟ «فَأَبَی أَبو بَکرٍ عَن یَدفَعَهَا»، نداد، « فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ» – متن صحیح بخاری را دارم می‌خوانم- «وَجَدَت» یعنی «غَضِبَت غَضَباً شدیداً»، زهرای مرضیّه به شدّت خشمگین شد. «عَلَى أَبِي بَكْرٍ»، تصریح هم می‌کند از خلیفه ناراحت شد. «فَهَجَرَتْهُ»، با او قهر کرد. «فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ»، تا زمانی که زنده بود با او صحبت نکرد. «فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلاً»، وقتی هم از دنیا رفت شوهر او شبانه او را دفن کرد.

چرا نقل کرده است؟ «فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ»، تصریح است. چرا این حرف را گفته است؟ با حرف من در تناقض نیست؟ «وَ لَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ»، اذن نداد ابابکر بیاید. آقای بخاری چرا این را نقل کرده‌ای؟ فکر کنم خیلی سؤال خوبی است، می‌گوید اصلاً منبر شما راجع به این بود که مدام کتمان کردند، تحریف کردند، پنهان کردند، واجب است صحبت نکنید، چرا آقای بخاری این حرف را گفته است؟ من دو سه ویژگی از بخاری بگویم اصلاً قاعده‌ی او در کتمان کردن است. ماجرای حضرت زهرا (سلام الله علیها) که خیلی ماجرای حسّاسی است.

بنای بخاری بر کتمان کردن

سمرة بن جندب یکی از صحابه بود که آقایان می‌گویند شغل شریف او شراب فروشی بود، خرج گران بود و منتظر بودند ببیند توافق می‌شود، نمی‌شود، وضع مالی او خوب نبود شراب می‌فروخت. مسلم که می‌خواهد نقل کند می‌گوید: «بَلَغَ»،[3] به خلیفه‌ی دوم خبر رسید «أَنَّ سَمُرَةَ بَاعَ خَمْراً»، سمرة شراب می‌فروشد. بخاری که خواسته این را نقل کند گفته: «بَلَغَ»، به خلیفه‌ی دوم رسید که «أَنَّ فُلاَنًا بَاعَ خَمْراً»،[4] فلانی. فلانی کیست؟ فلانی یک انسانی است، یک رهگذری است. بنای او بر چیست؟ کتمان.

بین امیر المؤمنین (علیه السّلام) و خلیفه‌ی دوم یک درگیری لفظی پیش آمد، حضرت امیر (علیه السّلام) به او گفت: تو کاذب هستی، عاصم هستی، غادر هستی، خائن هستی. کاذب هستی، عاصم هستی، عاصم یعنی گنه‌کار، غادر هستی، پیمان‌شکن هستی، با من در غدیر پیمان بسته‌ای، خائن هستی. خیلی حرف سنگینی است، مسلم نقل کرده است. آقای بخاری می‌گوید: «فَرَأَیتُمَانی عَنِّی کَذَا وَ کَذَا»، من چنین هستم و چنان هستم. می‌گوید خلیفه‌ی دوم به علی (علیه السّلام) گفت: تو فکر می‌کنی من چنین و چنان هستم. بنای او بر چیست؟ بر کتمان است. بنای او بر کتمان است.

چه شده که الآن آمدی صراحتاً می‌گویی در ماجرای فدک بین حضرت زهرا (سلام الله علیها) و خلیفه‌ی اوّل دعوا شد؟ باید روی آن فکر کنید. چه چیزی وادار کرد که بخاری مجبور شد بخشی از واقعه را بیان کند؟ چه چیزی بود باعث شد؟ این یکی از اثرات فاطمیّه است، امروز اگر ما دور هم می‌نشینیم برای همین است. منتها چون بحث فاطمیّه خیلی بحث حسّاسی است برای کسانی که نبوده‌اند حداقل برای نقد هم که شده صوت جلسات را گوش کنند.

اصلاً نسبت فاطمیّه با وحدت چیست؟ ما را که به وحدت طلب می‌شناسند، طرفدار هم هستیم، این بحث فاطمیّه به بحث وحدت لطمه می‌زند یا نمی‌زند؟ به آن اشاره می‌کنم. امروز فاطمیّه کجای کار است؟ کجای عقیده‌ی ما است؟ اصلاً هست یا نیست؟ یک مسئله‌ی مرده‌ی تمام شده است؟ یک کینه‌توزی قومی قبیله‌ای است؟ چیست؟ چه کسانی به آن در تاریخ دامن زدند؟ ائمّه دنبال این بودند که این قضیّه را رواج بدهند یا کتمان کنند؟ کدام یک؟ مهم‌تر از این‌ها این‌که چطور تحریف‌گرترین محدّث عامّه آقای بخاری بخشی از ماجرا را که برای شما خواندم نقل کرده است؟ این حرف خیلی حرف سنگینی است، قهر کرده است. فردا شب اوّل توضیح می‌دهم این حرف‌هایی که آقای بخاری گفته یعنی چه، بعد تعجّب شما بیشتر می‌شود برای چه او که دعب او تحریف است این‌ها را گفته است؟ إن‌شاء‌الله عرض می‌کنیم چرا این‌ کارها را انجام داده، چه هدفی داشته است؟ سند رو کردن علیه خود، چه چیزی را می‌خواستند کتمان کنند که این سند را رو کردند؟ ذهن‌ها را کجا می‌خواستند مدیریت کنند؟

اذن گرفتن رسول خدا از فاطمه (سلام الله علیها)

در کتاب کافی، جلد 5، چاپ دار الکتب این آمده است. رسول خدا (علیه الصّلاة و السّلام) نزدیک خانه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد در زد، فرمود: زهرا جان، لباس تو مناسب است؟ اهل بیت فقر شدید دارند، یعنی هر چه هم دارند خرج می‌کنند، چیزی دست آن‌ها نمی‌ماند. باید فدک را می‌گرفتند که این‌ها نتوانند ببخشند، چون قرار بر این بود که به صورت کامل بایکوت شوند، باید این‌طور می‌شد. می‌فرماید: نه پدر جان، چیزی که سر خود را بپوشانم ندارم. خوب دقّت کنید. فرمود: می‌خواهم برای یک مسئله‌ای جابر بن عبد الله را هم بیاورم، می‌توانی آن ملحفه‌ای که به تن تو است، یعنی آن پارچه‌ی گسترده‌ای که روی تن مبارک خود انداخته‌ای کاری انجام دهی با آن سر خود را هم بپوشانی؟ گفت: شما امر کنید بله می‌شود. خوب دقّت کنید. بعد کافی این‌طور نقل می‌کند، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سه مرتبه فرمود: زهرا جان آماده هستی جابر بیاید؟ دوباره، زهرا جان مهیّا شدی می‌خواهم جابر را هم بیاورم؟ مرتبه‌ی سوم، با جابر می‌خواهم وارد شوم، الآن طوری هست ما بیاییم؟ سه مرتبه اذن گرفت.

بله، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «كَانَ أَبِي إِبْرَاهِيمُ (عَلَیهِ السَّلَام) غَيُوراً»،[5] ابراهیم خیلی غیور بود، «وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ»، من از او غیورتر هستم. آن هم چه کسی؟ به اوّل شخص عالم وجود. بعد ما در روایت داریم مرحوم غروی اصفهانی در شعر خوب گفته است، می‌گوید: «أَيُضرَمُ النَّار بِبَابَ دَارَهَا»،[6] واقعاً این‌ها آتش بردند؟ «وَ آيَةُ النّور عَلَى مَنَارَهَا»، به آن خانه؟ «وَ بَابُهَا بَابُ نَبيِّ الرَّحمَة»، پیغمبر این‌جا سه مرتبه اذن می‌گیرد. لذا سُلیم می‌گوید: «قَالَ سُلَيمٌ قُلتُ يَا سَلمانُ»،[7] سلیم می‌گوید به سلمان گفتم: «هَل هَجَمُ القَوم وَ بِلا إِستِئذَانُ‏»، واقعاً این‌ها بی‌اجازه آمدند؟ «فَقَالَ إِي وَ عِزَّةُ الجَبَّار»، گفت: به خدای جبّار سوگند «وَ مَا عَلَى الزَّهراءِ مِن خِمَار»، به این معنا است که فاطمه مهیّای حضور این‌ها هنوز نشده بود. من به همین اکتفا کنم، کسی که می‌خواست حرمت‌شکنی کند می‌دانست چه کرده که در نامه نوشت من صدای نفس‌های او را شنیدم.


[1]– الکافی، ج 8، ص 110.

[2]– صحیح بخاری، ج 5، ص 139.

[3]– صحیح مسلم، ج 3، ص 1207.

[4]– صحیح بخاری، ج 3، ص 82.

[5]– من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.

[6]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال، ج 11، ص 583.

[7]– همان، ص 937.