فضائل امیر المومنین علیه السلام

62

نویسنده

ادمین سایت

مراسم بزرگداشت مقام امیرالمومنین علیه السلام در حوزه علمیه امام خمینی (ره) با سخنرانی حجت الاسلام کاشانی برگزار گردید.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«أُفَوِّضُ‏ أَمْرِي‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ»

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏»

«إلهی أَنْطِقْنِي‏ بِالْهُدَى‏ وَ أَلْهِمْنِي‏ التَّقْوَى‏».

شخصیّت ناشناخته امیر المؤمنین علیه السلام

گفتن از امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خیلی مشکل است. علّت این مشکل فقط ضعف حقیری مثل من نیست. موضوع، موضوع سختی است و آن شخصیّت ناشناخته است. بزرگترین ادبا وقتی راجع به امیر المؤمنین می‌خواهند حرف بزنند از همان ابتدا کار دست آن‌ها بالا است. «غَايَةُ المَدح فِي عُلاكَ ابتِداءُ» انتهای آن چیزی که من بخواهم تو را وصف کنم اوّل کار تو نیست، چه چیزی راجع به تو بگویم.

الوهیّت و ربوبیّت قرار دادن امیر المؤمنین علیه السلام

این‌که نتوانستند امیر المؤمنین را وصف کنند گاهی او را به الوهیّت یا (معاذ الله) یا ربوبیّت وصف کردند به خاطر عظمت او بود که نمی‌توانستند بین او و خدا ختم میزی بگذارند، نمی‌توانستند او را بشناسند، شکی در بندگی امیر المؤمنین در محضر حضرت حق نیست. امّا شناخت این بزرگوار خیلی سخت بود و از قدیم الایّام برای خود من سؤال است که امیر المؤمنین چگونه نشان می‌داد که بعضی به غلط به او خدا می‌گفتند. حالا این‌که آن‌ها اشتباه کردند، حرف بیهوده زدند و از شرور و انفس آن‌ها به خدا پناه می‌بریم، امّا بالاخره آن‌ها چه چیزی می‌دیدند که در تطبیق چنین اشتباهی می‌کردند؟ یکی، دو مورد هم نبود که از این حرف‌ها می‌زدند. فقط شیعه هم نبودند، فقط محبیّن هم نبودند بله یک جریان اهل غلوّ هدایت‌ شده‌ی توسّط نواصب بود که آن‌ها دنبال بی‌حرمتی اهل بیت بودند. منظور من آن‌ها نیستند، یک جریانی از غلّات بودند که می‌آمدند اهل بیت را تخریب می‌کردند. حتّی (معاذ الله) به امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نسبت سرقت و نفاق و این‌ها را می‌دادند مثل خالد قصری. همین آدم‌ها یک سری نیرو و نفوذی داشتند مثل همین خالد قصری که یک غلامی به نام مغیرة بن سعید داشت. نقل است که حضرت صادق فرموده است: «فَإِنَّ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَسَ‏ فِي‏ كُتُبِ‏ أَصْحَابِ‏ أَبِي‏ أَحَادِيثَ‏»[1] همین آدم معروفی است که ضرب المثل جعل حدیث می‌کرد. او غلام خالد قصری است در زمان امام باقر ادّعای الوهیّت امیر المؤمنین را داشت.

تخریب اهل بیت علیهم السلام توسّط نواصب

منظور من این‌ها نیستند، طبیعی است که جریان نواصب برای این‌که اهل بیت را تخریب کنند، الآن من که در خدمت شما هستم (نعاذ الله) بگویم من خدا هستم، مثل این‌که در این جمع یک بمب بیفتد متفرق می‌شوند، همه می‌گویند برویم به کار خود برسیم، این حرف‌های بیهوده چیست. الوهیّت باعث می‌شود که مردم دیندار از اهل بیت فاصله بگیرند یعنی این جریان همان جریان نواصب بود، منظور من آن جریان نیست. بالاخره بزرگان شیعه خواستند امیر المؤمنین را مدح کنند حرف‌هایی زدند و از کلمات حضرت هم استفاده می‌شود که این موجود ناشناخته است، اعجوبه است. شاید صدها مورد هم شما در ذهن خود داشته باشید. خود ایشان هم فرمود: وقتی لحظات آخر از دنیا می‌رفت، فرمود: «إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ‏ بَدَنِي‏ أَيَّاماً»[2] بالاخره من یک همسایه‌ای بودم که یک مدّتی بدن من همسایه‌ی شما بود، شما با علی همسایه نبودید، شما با علی بن أبی‌طالب همنشین نبودید، شما نبودید که کنار حیدر کرّار بودید. بله بدن من چند روزی، چند صباحی با شما بود «إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ‏ بَدَنِي‏ أَيَّاماً» بعد فرمود: «غَداً … وَ تَعْرِفُونِّي» بعداً می‌فهمید چه کسی را از دست دادید.

در مورد زندگانی شیخ حسین نجف

لذا شما نگاه می‌کنید یک شخصیّت عظیم الشّأن مثل مرحوم آیت الله شیخ حسین نجف، ورودی باب السّاعة، دو طرف دَر چند بیت شعر نوشته شده است «لشاعر حسین نجف» مردم تصوّر می‌کنند او هم یک شاعری بوده است. مرحوم آیت الله العظمی شیخ حسین نجف یا شیخ حسین کبیر که ظاهراً جدّ مادری با چند واسطه مرحوم میرزا جواد آقا تبریزی (رحمة الله علیه) است، نوادگان او چندین و چند مرجع مهم هستند، در آن‌ حجره‌ای که مرحوم شیخ انصاری دفن است، ایشان دفن هستند. منتها نه عکسی از ایشان است، نه مردم او را می‌شناسند، شاید توجّه زیادی به او نیست. 30 سال قبل از مرحوم شیخ انصاری به رحمت خدا رفته است. یعنی مرحوم شیخ انصاری 1281 است و ایشان 1251 یا 1259 است حالا دقیق به یاد ندارم. دو جمله از ایشان می‌گویم ببینید کدام فحل فقیه این شعر را گفته است، الآن هم روی درگاه ورودی امیر المؤمنین هم نوشتند. از آن قصیده‌ی غرا دو، سه بیت خیلی معروف است که آن‌جا نوشتند. ایشان شاگرد سیّد بحر العلوم است که کاشف الغطایا و تحت الحنک عمامه‌ی خود را باز می‌کردند، نعلین سیّد را پاک کنند با این‌که ظاهراً سن آن‌ها بیشتر از مرحوم سیّد بود.

عظمت شیخ حسین نجف

سیّد بحر العلوم با آن عظمت که نمی‌دانم تاریخ شیعه چند نفر مثل او دارد یا نه و یا به خود دیده است. این معروف است یعنی تقریباً همه‌ی تراجم‌ نویسان بزرگ شیعه مثل مرحوم امین در اعیان، -این‌ها علما هستند که مطلب نوشتند – مثل مرحوم افندی در ریاض، مثل مرحوم خوانساری در روضات همه تصریح کردند و کسانی هم که برای سیّد مطلب خاص نوشتند به این اشاره کردند. گفتند سیّد به خواهر خود گفته بود من به تو غبطه می‌خورم. چرا؟ چون وقتی من از دنیا می‌روم کس دیگری -که حالا من اسم نمی‌برم، او هم از علمای دیگری است- بر من نماز می‌خواند، ولی وقتی تو –به خواهر خود می‌گوید- از دنیا بروی شیخ حسین نجف بر تو نماز می‌خواند. یعنی این آدم مرحوم بحر العلوم غبطه می‌خورد که ای کاش نماز میّت من را او می‌خواند. مرحوم سیّد جواد عاملی شاگرد دیگر بحر العلوم است، تقریباً موسوعه‌ی فقهی او بیش از 20 هزار صفحه چاپ شده است صاحب مفتاح الکرامة است. از او هم نقل است که اگر من سیّد و از ذریّه‌ی پیغمبر نبودم، دعا می‌کردم من از ذریّه‌ی شیخ حسین نجف باشم. این شعرها برای یک آدم عادی نیست، بسیاری از شاگردان قسم خوردند که او بارها امام زمان را دیده است، این آدم آن ابیات را سروده است و الآن هم در ورودی باب الساعة امیر المؤمنین است، اشعار خیلی معروف و قصیده‌ی طولانی است، دو، سه بیت آن معروف است که دو بیت را آن‌جا زدند «الا یا علَّةَ الإیجادِ حَارَ بِکَ الفِکرُ» وقتی آن‌ها این‌گونه حرف می‌زنند ما دیگر چه بگوییم. ای علّت ایجاد، ای غایت خلقت، ای علّت هستی عالم «حارَ بِکَ الفِکرُ» فکر و اوهام و اندیشه‌ی بشر در برابر تو حیرت زده است. خود او هم فرموده است «لَا يَرْقَى‏ إِلَيَ‏ الطَّيْرُ»[3] هر چه پرنده‌ی تیز پرواز ذهن شما و ذهن بزرگان بپرد، به آن اوج من نخواهد رسید که ببیند من چه کسی هستم «لَا يَرْقَى‏ إِلَيَ‏ الطَّيْرُ». می‌فرماید:

«ألا یا عِلًَّةَ الإیجادِ حارَ بِکَ الفِکرُ                   وَ فِي فَهمُ مَعنى ذَاتِكَ التَبَسُ الأَمرُ»

کنار رفتن پرده‌ها از روی چشم

هر کس خواست بفهمد تو چه کسی هستی امر بر او مشتبه شد «لَقَد قَالَ قُومٌ فِيكَ وَ السِّترَ دُونَهُم» یک عدّه‌ای حرف‌هایی در مورد تو در این‌ کتاب‌ها زدند، پرده روی چشم‌ها آن‌ها افتاده بود، حجاب داشتند تو را نشناختند. کسانی که از پس پرده یک چیزی در مورد تو گفتند، تو را نشناختند

 «لَقَد قَالَ قُومٌ فِيكَ وَ السِّترَ دُونَهُم            بِأَنَّكَ رَبٌ كَيفَ لَو كُشِفَ السِترٌ»

کسانی که از پس پرده تو را دیدند گفتند تو (معاذ الله) رب هستی. اگر پرده‌ها کنار می‌رفت در مورد تو چه می‌گفتند؟! او که آدم عادی نیست، ده‌ها نمونه به این صورت از بزرگان رسیده است، این بنده‌ی الهی، این عبد بزرگ خدا چه ویژگی‌هایی داشت که وقتی می‌خواستند او را وصف کنند از این‌ حرف‌ها می‌زدند؟ این محبّت فقط مختص به شیعه نیست، اساساً محبّت به امیر المؤمنین خیلی هنر نیست، کمال محض را همه دوست دارند.

فلسفه‌ی اشعاری که روی ضریح امیر المؤمنین علیه السلام است

1400 سال در وصف امیر المؤمنین با الفاظ و عبارات مختلف شعر سروده شده است. امروز روی ضریح مبارک او اشعار یک سنّی درج شده است، بعضی از ابیات شعر یک سنّی؛ کمتر از صد سال است که این ضریح تغییر کرده است یعنی علما نشستند دیدند عجب شعری است و آن را انتخاب کردند. نکته‌ی عجیب این است که آن را در 25 سالگی گفته است. چرا 25 سالگی می‌گویند؟ چون یک وقتی عالمی بزرگ است بالاخره خِریّت فن است، پیرمرد شده است، مستنبط است، مجتهد است، نظر خودش را می‌گوید. ولی آن کسی که 25 سال دارد هنوز خیلی به این مقامات نرسیده است، حرف‌های مشهور دوران خود را می‌گوید. این نشان می‌دهد که در آن منطقه‌ای که او زندگی کرده است، این حرف‌ها مشهور بوده است، هنوز به جایی نرسیده بود که بخواهد به اجتهاد برسد گرچه بعضی در سن ابن ابی الحدید در سرودن این اشعار خدشه ایجاد کردند و برخی پاسخ‌های دیگری دادند، ما هم از طرفداران 25 سالگی است. چون هم قدیمی‌ترین سندی که این حرف را زده است که او 611 گفته است، کمتر از 100 سال بعد از او این حرف را زده است. هم در نهج البلاغه آثاری از او است که او این حرف‌ها را قبلاً گفته است. اگر فرصت شد بعضی را اشاره می‌کنیم. ولو 25 سال نه، آخر عمر او یک سنّی این حرف‌ها را زده است.، چون طولانی است، هفت قصیده‌ی عجیب است. شاید از همه لذیذتر آن قصیده‌ی ششم عینیّه باشد یعنی حرف روی، حرف قافیه عین است، 80 بیت است. حدود 30 بیت را روی ضریح مطهّر امیر المؤمنین نوشتند. من ترجمه‌ی بعضی از ابیات را می‌گویم تا به یکی، دو بیت اصلی آن برسم بعد توضیح دهم.

غروی چه کسانی هستند؟

شیعه و سنّی وقتی به او می‌رسند در حرف زدن عنان از کف می‌دهد، شروع آن این‌گونه است که ای برق، ای باد اگر گذار تو به منطقه‌ی غری رسید –مضجع مبارک امیر المؤمنین غری است- می‌گویند مرحوم آیت الله غروی فلان جایی؛ غروی منظور کسانی هستند که معتکف و مجاور حرم مطهّر امیر المؤمنین بودند، طلابی که نجف درس می‌خواندند و همین‌طور به نجفی‌ها غروی می‌گفتند. می‌گوید اگر به آن منطقه‌ی غری رسیدی، حواس خود را جمع کن آن‌جا موسی با همه‌ی معجزات خود آرمیده است. آن‌جا عیسی با کلمات خود خفته است، آن‌جا خاتم انبیاء است، آن‌جا ابراهیم و نوح هستند، آن‌جا همه‌ی هستی است، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل آن‌جا هستند.

شأن امام علی (علیه السّلام)

یک حنفی یک موقعی این حرف را می‌زند، می‌گوید «كأنّ‏ الناسَ‏ كلَّهمُ‏ قُشورٌ»[4] همه‌ی این آدم و مردم پوست هستند، هیچ چیزی ندارند «وَ مُولانَا عليٌّ كَاللُبَاب» مولای ما علی مغز این عالم است. می‌گوید: ای رعد و برق اگر یک وقت گذر تو افتاد –مطلع قصیده معمولاً این‌گونه است، به صورت عشق شروع می‌شود- اگر گذر تو افتاد بدان همه‌ی حقیقت عالم آن‌جا است. بعد می‌گوید علی جان…20 بیت که در فضایل حضرت می‌گوید شروع به خواندن یک یک ابیات می‌کند که اوج فصاحت و بلاغت است می‌گوید: به من نگاه نکن که این‌طور در برابر تو خجالت‌زده شدم و نمی‌توان حرف بزنم، اگر من جای دیگر حرف بزنم خطیب غرایی هستم، شاعر بزرگی هستم، پس در برابر تو چه بگویم، بگویم مثلاً تو کریم هستی، شأن تو این است، بگویم تو رحیم هستی، بگویم تو شجاع هستی، بگویم تو سخی هستی، این‌ها اصلاً شأن تو نیست، «بَل‏ اَنتَ‏ فِى‏ يَومِ‏ القِيامَة حَاكِمٌ»[5] بلکه تو سلطان روز قیامت هستی. «فِى العَالَمينَ وَ شَافِعٌ وَ مُشَفَّعٌ‏» تو هستی که روز قیامت سلطنت می‌کنی.

چالشی‌ترین جمله‌ی زیارت جامعه

یکی از چالشی‌ترین جملات زیارت جامعه «وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ‏ وَ حِسَابُهُمْ‏ عَلَيْكُمْ‏»[6] این جمله است. خود این یک جلسه‌ی مفصّلی می‌خواهد. یک وقتی حضرت استاد فاطمی نیا (حفظه الله) می‌خواست یک دهه این بحث را مطرح کند، یک دهه با آن کار کرد بعد در پایان آن را رها کرد. بالاخره این جزء معارف خاصّ شیعی است. وهابی‌ها سر این خیلی به ما توهین کردند، تهمت زدند. برای کسانی که می‌توانند فارسی کتاب بخوانند و راحت‌تر است یک کتابی است که بوستان کتاب آن را چاپ کرده است به نام معیار الشکل در قرآن، عربی هم دارد. نامه‌نگاری آن را مرحوم سیّد عز الدّین حسینی زنجانی با یک وهابی است. سر همین مسئله که خدا در قرآن می‌گوید: «إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ»[7] بازگشت به سوی ما است، حساب و کتاب هم با ما است.

سرودن شعر یک سنّی در مورد امیر المؤمنین علیه السلام

شما چه می‌گویید که «وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ‏ وَ حِسَابُهُمْ‏ عَلَيْكُمْ‏»[8] بازگشت به سمت شما است، حساب و کتاب با شما است؟ خود این موضوع بحث است. نکته‌ی من این‌جا است که یک سنّی 25 سال این حرف را زده است، چه کسی باعث شده است که این اتّفاق بیفتد. می‌گوید:

«بَل‏ اَنتَ‏ فِى‏ يَومِ‏ القِيامَة حَاكِمٌ                         فِى العَالَمينَ وَ شَافِعٌ وَ مُشَفَّعٌ»[9]

تو سلطان روز قیامت هستی «وَ إِلَيهِ فِى يُومِ المَعادِ حِسَابُنَا» و روز قیامت هم حساب و کتاب ما با تو است، تازه شیعه هم نیست. این مقدّمه باشد و یک مقدّمه‌ی دیگر عرض کنم بعد باز گردیم. پس معلوم است هر کسی به آن فهم برسد همین است. از این عجیب‌تر هم گفته است. در کمرکش ضریح مطهّر او بایستید، می‌بینید

«لَولا حُدوثُكَ‏ قُلْتُ إنَّكَ جاعِلُ                      الارواحِ فى الاشْباحِ و الْمُتَتَزِّع‏»[10]

اگر امروز، روز ولادت تو نبود حادث نشده بودی، من می‌گفتم تویی که روح را بر همه‌ی کالبدها دمیدی. آدم که در مقام مدح از این حرف‌ها نمی‌زند. سرّ آن چیست؟ شخصیّت امیر المؤمنین چیست که هر کس به او می‌رسد از این حرف‌ها می‌زند؟

نسبت‌های ناروا دادن به امیر المؤمنین علیه السلام

این امیر المؤمنینی که شیعه و سنّی او را وصف می‌کنند و این‌گونه راجع به ایشان صحبت می‌کنند بعد هم می‌گویند آقا زبان ما در برابر تو الکن است، نتوانستیم تو را وصف کنیم. یک حرفی زدیم، آن چیزهایی که ما گفتیم شأن تو نبود، فهم خود را گفتیم. این آقا در زمان بعد از شهادت چنان تخطئه شد، چنان تخریب شد که حرف رایج و سکّه‌ی آن روز این بود که علیّ بن ابی‌طالب نماز نمی‌خواند. روایات متعدّد (معاذ الله) در شراب‌خواری امیر المؤمنین درست کردند، قدرت رسانه این است. این‌که شیعه و سنّی به او می‌‌رسند، می‌گویند اگر حواس خود را جمع نکنی در وصف او با خدا اشتباه می‌شود، کار به جایی رسید که (معاذ الله) به او نسبت سرقت و نفاق و شراب‌خواری دادند. من این عبارات را برای دوستان حوزوی زیاد خوانده باشم، وقتی می‌خواهم این را بگویم خیلی ناراحت می‌شوم. آدرس هم می‌دهم که مراجعه کنید که واقعاً این خاطره‌ی تلخ اتّفاق افتاده است. قبلاً من عرض کردم آن‌ها تلاش کردند حتّی گفتند علی بلد نبود قرآن بخواند چه برسد به این‌که آن را حفظ باشد. یعنی جریان استکبار آن روز کاری کرد که رسانه‌ها به گونه‌ای رفتار کنند که امیر المؤمنین از یک آدم عادی پایین‌تر بیاید، تا حدودی هم موفّق بودند.

تخریب امیر المؤمنین علیه السلام و چگونگی دفاع از ایشان

این را ابو سعید خدری می‌گوید که حاکم نیشابوری نقل می‌کند، ذهبی می‌گوید صحیح است، ذهبی هم همان کسی است که اهل سنّت می‌گویند سه نفر هستند که همه‌ی علوم اسلامی مخصوصاً علم حدیث، مردم در این چند رشته‌ی علمی به ویژه‌ علم حدیث عیال هستند، سر سفره‌ی سه نفر نشستند که یکی ذهبی است. می‌گوید این ماجرا صحیح است. ابو سعید خدری می‌گوید به یک قهوه‌خانه‌ای، رفتم، چند جوان با هم حرف می‌زدند، دیدم بی‌ربط است دارند چایی می‌خورند و به علیّ بن ابی‌طالب فحش می‌دهند. خیلی ناراحت شدم که به آن‌ها چه بگویم، دیدم هر چه بخواهم بگویم، تبلیغات کاری کرده است که چیز دیگری نمی‌توانم بگویم. بگویم علی شجعان عرب است، (معاذ الله) می‌گویند 20 هزار قتل بی‌جهت کرده است. نگاه کنید ابن تیمیه رسماً می‌گوید قتل‌های علیّ بن ابی‌طالب در صفین بی‌فایده بود، نه به درد دین‌ می‌خورد، نه به درد دنیا (معاذ الله) برای حکومت‌طلبی بود. دیدم بگویم علیّ ابن ابی‌طالب داماد پیامبر است، می‌گویند نگاه کن شمشیر را از کفّار برداشته است، بر سر مسلمین و تابعان پیامبر تاخته است و از غلاف بیرون آورده است. بگویم علی چه خدماتی کرده است، می‌گویند فلان جا (معاذ الله) جزء منافقین بود یعنی تبلیغات دشمن این‌چنین بود هر چقدر فکر کردم و هر چه خواستم بگویم، دیدم جوابی ندارم بدهم، نمی‌توانم از علی بن ابی‌طالب دفاع کنم. وجهه‌ی حدیثی برای من مهم نیست، جنبه‌ی تاریخی مهم است که ببینید کمتر از 50 سال بعد از امیر المؤمنین او را تخریب کرده بودند. در پایان یک چیزی به ذهن من رسید، گفتم 21:39«الیس نهانا رسول الله عن سب الأموات» آیا این‌طور نیست که پیغمبر نهی کرده است مرده‌ها را فحش ندهیم؟ گفتند: بله پیغمبر گفته است. این را قبول دارید؟ گفتند: بله. گفتم: علی زنده است یا از دنیا رفته است؟ گفتند: از دنیا رفته است. گفتم: پس او را فحش ندهید. این یعنی موجّه‌ترین حرف در دفاع از امیر المؤمنین در آن زمان بود. در بین آن همه فضایل آن‌که از دنیا رفته است، از همه محکمه ‌پسندتر بود که او را فحش ندهید. یعنی رسانه‌ی استکبار این کار را می‌تواند انجام دهد، امروز هم این کار را انجام می‌دهد.

لزوم داشتن وحدت

همین دیروز اسماعیل حنیه به رفح آمده بود در حیّ سعودی یعنی محلّه‌ای به اسم محلّه‌ی سعودی در رفح. سعودی‌ها دو و نیم میلیون دلار پول دادند آن‌جا یک مسجد بزرگ ساختند، اسماعیل حنیه هم رئیس حماس است. آمده بود در این‌جا نماز بخواند بیش از 30 بار این جمله را در خطبه‌ی خود تکرار کرد که من امروز عمداً به این‌جا آمدم و به اسم حیّ سعودی نماز بخوانم؛ چون می‌خواهم بگویم به شدّت خطر تفرقه جهان اسلام را نابود می‌کند، ما داریم نابود می‌شویم، راهی جز وحدت نداریم و آن کشور و مملکتی که می‌تواند وحدت ایجاد کند «مملکة العربیّة السعودیّة» است. همیشه در تاریخ نمک به حرام بودند. دشمنی ما هم با اسرائیل روی حماس و یاسر عرفات نیست وگرنه یکی به من گفته بود شما با اسرائیل فوتبال بازی نمی‌کنید، خود فلسطینی‌ها بازی می‌کنند. گفتم فلسطین که عامل فهم عقیدتی ما نیست که یک روزی بزرگ‌ترها برای ما نقل کردند، من در تاریخ معاصر هم دیدم که می‌گویند یاسر عرفات از فرودگاه تا محضر حضرت امام روی شانه آوردند، بله یک روز خیانت کرد به درک رفت. همین نمونه‌ی بارزی است که استکبار می‌تواند کاری کند که شب را روز نشان دهد و روز را شب. همین الآن می‌گوید تنها کشوری که منادی وحدت است و می‌تواند و قدرت آن را دارد که وحدت اسلامی را برپا کند «مملکة العربیّة السعودیّة» است، از ایران هم می‌خواهیم بپیوندد، با عربستان بیعت کند و اخلال نکند. وقتی امیر المؤمنین را تخریب می‌کنند، اگر ما حواس خود را جمع نکنیم سایر نعمات هم تخریب می‌شود. چطور شد که ابن ابی الحدیدی پیدا می‌شود که 400 سال بعد از آن واقعه و فحش دادن به امیر المؤمنین از این اشعار می‌گوید؟! شانسی است؟

اعاده‌ی حیثیت امیر المؤمنین علیه السلام مهمترین هدف اهل بیت علیهم السلام

تاریخ به ما نشان داده است یکی از مهمترین اهداف اهل بیت اعاده‌ی حیثیّت امیر المؤمنین بوده است. این به ما هم درس یاد می‌دهد، خط مشی مشخّص می‌کند. بعد از شهادت امیر المؤمنین، امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) یک سخنرانی خیلی کوتاهی کرده است. نیمه‌ی اوّل را بزرگان عامّه نقل کردند که «لَقَدْ فَارَقَكُمْ‏ رَجُلٌ بِالْأَمْسِ‏»[11] همین شب گذشته یا همین ساعت‌های پیش کسی از دنیا رفت که «لَمْ يَسْبِقْهُ الْأَوَّلُونَ» قبل از او هرگز کسی به او نرسیده است، پیشی نگرفته است، بعد از او هم کسی به ایشان نخواهد رسید.

در منابع شیعه یک جمله‌ی دیگری است و آن هم این است کسانی که من را نمی‌شناسند بشناسند «أَنَا مِنْ‏ أَهْلِ‏ بَيْتٍ‏ أَذْهَبَ‏ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً»[12] و پایین آمد. کلّ سخنرانی امام مجتبی و اوّلین سخنرانی امامت او این بود که ای مردم کسی از دنیا رفت که در تاریخ احدی به او نرسیده است، فضیلت امیر المؤمنین را گفته است.

بیان فضایل امیر المؤمنین علیه السلام توسط سیّد الشّهداء علیه السلام در قیام عاشورا

پیش درآمد قیام عاشورا سیّد الشّهداء سال 59 در منا و ذی الحجّة است یعنی تقریباً 14 ماه قبل از شهادت ایشان. اعیان صحابه و بزرگان بنی هاشم را جمع کرد؛ چون بزرگان بنی هاشم هم فراموش کرده بودند بعد فرمود: «فَإِنِّي أَتَخَوَّفُ أَنْ‏ يَدْرُسَ‏ هَذَا الْأَمْرُ»[13] این ولایت مندرس می‌شود، از بین می‌رود، بروید آن‌ها را برای زن و بچّه‌ها و فامیل و عشیره‌ی خود بگویید. بعد فقط فضایل امیر المؤمنین را فرمود. آیات و روایات صریح بر فضیلت امیر المؤمنین را بیان کرد. اهتمام امام (سلام الله علیه) را نشان می‌دهد. چون اگر آن خط سیر اصلی گم شود اصالت تشیّع از بین برود چیزی نمی‌ماند.

عقب‌گرد اسلام

نکته‌ی بعدی هم این است ببینید امّت اسلامی چقدر عقب‌گردی کرده است که پیامبر سال پنج و هفت و ده هجری یک چیزهایی در مورد امیر المؤمنین گفته است الآن تقریباً 60 هجری است این‌جا باید سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) می‌آمد این حرف‌ها را تفسیر می‌کرد، حقایق را می‌گفت، ظرافت‌ها را می‌گفت، نه اصلاً فراموش شده است. برگشت گفت «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ» پدر من بود؛ «أَنْتَ‏ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ‏ مِنْ‏ مُوسَى‏»[14] در مورد علیّ بن ابی‌طالب پدر من بوده است. ماجرای انگشتر دادن در رکوع در مورد پدر من گفته شده است یعنی 50 سال عقب. نشان می‌دهد جهان اسلام در این 50 سال کلاً در بطالت و انحراف است که سیّد الشّهداء برمی‌گردد، حرف‌های 50 سال پیش را بدون تعلیق، بدون توضیح، بدون کلمه‌ی اضافه‌ای تکرار می‌کند.

بیان فضایل امیر المؤمنین علیه السلام توسّط امام سجّاد (علیه السّلام)

سیّد السّاجدین هم وقتی در خطبه‌ی شام فرصتی به دست می‌آورد تقریباً 80، 85 درصد خطبه‌ی شام توصیف فضایل امیر المؤمنین است. نه هدفی را بیان کرده است که قیام کردیم، چرا کشته شدیم، چرا بیعت نکردیم، چه می‌گفتیم، آن‌ها چه کسی هستند. «أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ‏ بِرُمْحَيْنِ»[15] من پسر علیّ بن أبی‌طالب هستم‏ «قَاصِمُ‏ الْكُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْن‏»[16] فضایل امیر المؤمنین را بیان کرده است. حالا این‌که فضایل امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) خیلی ثواب دارد و جلسه‌ی ما هم جلسه‌ی عبادت محسوب شود سر جای خود،ولی این نکته‌ی اعتقادی دارد، اصالت تشیّع است.

وجیه بودن امام باقر (علیه السّلام) در زمان خود

در دوران امام باقر هم همین‌طور است. امام باقر (سلام الله علیه) به قدری در آن‌ جامعه وجیه بود، حالا چطور شد که وجیه شد یک بحث مفصّلی است. امّا به گونه‌ای وجیه شد که «کَانَ العُلَمَاءُ یَقصُدُونَهُ بِالمَدِینَةِ مِن کَلِّ أُفُق» از همه‌ی جهان و اقطار عالم می‌آمدند، ببینند امام باقر (سلام الله علیه) چه می‌گوید، این را شیعه‌ها نگفتند. در کتاب الإمام الصادق، محمّد أبی زهره رجوع کنید یک چاپ هم بیشتر ندارد یعنی ناشرهای مختلفی چاپ کردند و همه از روی یکدیگر کپی کردند، افسد کردند، این عبارت صفحه 22 کتاب است.

از همه‌ی جهان اسلام می‌آمدند تا امام باقر را ببینند، وقتی هم از دنیا رفت، پیش حضرت صادق رفتند، گفتند آقا پدر شما امام باقر کسی بود… الآن به فرض من یک روایتی بگویم بعد کسی بگوید سند روایت کجا بود؟ بگویم خود من از پیغمبر شنیدم. می‌گویند چه عمری تلف کردیم، خوب شد پرسیدیم و گرنه می‌رفتیم آن‌ را نقل می‌کردیم، کسی باور نمی‌کند. من الآن بگویم «قَالَ رَسُولُ اللهِ» می‌گویند سند شما کجا است؟ بگویم «قَالَ أمیرَ المُؤمِنینَ» می‌گویند سند شما کجا است. نزد امام صادق آمدند، گفتند یابن رسول الله پدر شما کسی بود –امام باقر- که اگر می‌گفت «قَالَ رَسُولُ اللهِ» احدی شک نمی‌کرد که این کلمات را پیامبر فرموده است، در حالی که امام باقر پیامبر را ندیده است. این عظمت امام باقر بود. پس امام باقر (سلام الله علیه) نیازی نداشت که وقتی سؤال می‌کنند مستند جاری کند، می‌پذیرفتند.

حجیّت داشتن جایگاه امیر المؤمنین علیه السلام

بیش از 50 مورد اگر به تاریخ مراجعه کنید می‌فهمید. در بحث مفهوم شرط دوستان ما در علم اصول دیدند آن‌جا اشاره شده است که سؤال می‌کردند، امام به جای این‌که پاسخ دهند، می‌فرمودند امیر المؤمنین این‌طور قضاوت می‌کرد یعنی علیّ بن ابی‌طالب جایگاه حجیّت دارد نه این‌که من به شما بگویم و شما بروید. علیّ ین أبی‌طالب (سلام الله علیه) این‌طور بود. در بحث ذبیحه هم مطرح است که دست و پا می‌زند یا نمی‌زند. در مورد قضاوت هم داریم. سؤال می‌کردند مثلاً علیّ بن ابی‌طالب (سلام الله علیه) این‌طور قضاوت می‌فرمود.

الگو بودن امیر المؤمنین علیه السلام در جامعه‌ی اسلامی

دوران امام صادق رسید، من از هر امام یک مثال زدم، این‌طور بی‌جهت نیست که یک سنّی مثل ابن ابی الحدید از این حرف‌ها زده است. تلاش همه‌ی ائمّه برای این است که امیر المؤمنین را به جامعه برگردانند. امیر المؤمنین در یک جامعه‌ای الگو باشد آن جامعه دچار ذلّت نمی‌شود، باور می‌کند «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ‏»[17] اگر ایمان داشته باشید برتر هستید، جلوی مستکبر سر خم نمی‌کنید. نمی‌گویند چون بالاخره قوی هستند «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ‏». اگر در جامعه‌ای امیر المؤمنین الگو باشد، کسی نمی‌تواند تحمّل کند فقیر ضجه بزند، کسی نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد. امیر المؤمنین هویّت ما است.

آشکار شدن قبر امیر المؤمنین علیه السلام توسّط امام صادق (علیه السّلام)

یکی از مهمترین اقدامات امام صادق (سلام الله علیه) این بود که قبر مبارک امیر المؤمنین را به صورت مخفیانه آشکار کرد. هر بار که حضرت را از مدینه به سمت عراق می‌آوردند… امام در مدینه مجلس درسی داشت، پر رونق بود، امام صادق هیچ ادّعای معارضه با حکومت را هم نداشت حتّی بعد از شهادت خود به منصور دوانیقی وصیّت کرد، این دانایی معصوم را می‌رساند، کیاست او را نشان می‌دهد. می‌دانستند که امام صادق آن‌ها را نابود می‌کند و هیچ دلیلی برای دستگیری حضرت نداشتند. لذا پادشاه به حضرت می‌گفت که دل من برای تو تنگ شده است، سه، چهار ماه بیاید و برود و معطّل شود و وقت او گرفته شود. حضرت که از مدینه به عراق می‌آمد فرصت را غنیمت می‌شمارد و هر بار یکی، دو نفر را سر قبر مبارک امیر المؤمنین می‌برد. یک تحقیق بسیار خوبی برادر زاده‌ی مرحوم سیّد بن طاووس به نام سیّد عبد الکریم دارد به نام فرحة الغری است، کتاب بسیار خواندنی است. آن‌جا ماجرای مکشوف شدن قبر مبارک امیر المؤمنین را بیان کرده است که در زمان امام صادق بود.

نحوه‌ی آموزش امام صادق علیه السلام به شاگردان برای صحبت کردن با قبر مولا امیر المؤمنین علیه السلام

حضرت هر بار یکی، دو نفر را با خود می‌برد که آن‌جا به زیارت بروند. بعد می‌گفت صفوان به این‌جا بیا، وقتی سر قبر علی رفتی چه گفتی؟ گفت آقا رفتم کنار قبر مبارک او گفتم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ». گفت بعد. بعد ‌گفتم «يَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبِ»؛ گفتم «یا إِمَامُ الْمُتَّقِينَ». حضرت فرمود: این فایده ندارد. زیارات متعدّد از امام صادق داریم که به اصحاب آموزش داده است که چگونه صحبت کنید. یکی در مورد صفوان است. من امید دارم برخی از شما این را بخوانید بزرگان توصیه می‌کردند، در مفاتیح، در زیارات مطلقه از این موارد وجود دارد که این شماره‌ی ششم است، معارف زیادی وجود دارد، آدم پی می‌برد که امیر المؤمنین با ما فاصله‌ی زیادی دارد. «السَّلَامُ عَلَى الثَّمَرِ الْجَنِيِّ»[18] سلام بر میوه‌ی اسلام، درخت و ریشه و ساقه و باغبان و زمین و گلخانه همه‌ی این‌ها بهانه است که آن میوه برسد. همه‌ی این عالم بهانه بود که حیدر کرّار بیاید. می‌گوید «السَّلَامُ عَلَى الثَّمَرِ الْجَنِيِّ… السَّلَامُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ».

امیر المؤمنین اسم الله الأعظم است

 در نوشته‌های خیلی از بزرگان است که اسم اعظم خدا چیست. اسم یک چیز است، مسما یک چیز دیگری است. لفظ کاشانی یک چیز است، به گوش شما می‌رسد اگر من را بشناسید، شخصیّت من را تصوّر می‌کنید، به مسما رهنمون می‌شود. یک وقت می‌گویید فلان، کاشانی از فلانی برای من واضح‌تر است. در بین اسامی که می‌خواهند به حضرت حق اشاره کنند، خداوند را که کسی نمی‌شناسد چه بگوید؟ در بین اسامی می‌گویند الله مهمترین اسم است، مجتمع صفات جلال و جمال است. اشاره به آن ذات باری تعالی ناشناخته است. بعد در روایات داریم آیا کلمه‌ی الله بیشتر به خدا رهنمون می‌کند یا امیر المؤمنین؟ امیر المؤمنین بهتر مردم را به ذات ناشناخته نزدیک می‌کند، معرّفی می‌کند یا کلمه‌ی الله؟ لذا گفتند امیر المؤمنین اسم الله الاعظم است.

این‌جا هم اشاره به همان است «السَّلَامُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ وَ وَجْهِهِ الْمُضِي‏ءِ وَ جَنْبِهِ الْعَلِيِّ وَ صِرَاطِهِ السَّوِيِّ» فراوان است «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى … عَبْدِكَ الْمُرْتَضَى وَ أَمِينِكَ الْأَوْفَى … وَ صِدِّيقِكَ الْأَكْبَرِ»[19] صدها فضیلت عظیم در مورد امیر المؤمنین نقل است و ده‌ها زیارت از این نوع از امام صادق رسیده است.

منتشر شدن ادعای امامت حضرت هادی (علیه السّلام)

تا این‌که شما به حضرت هادی می‌رسید، آن‌جا زیارت جامعه بیان می‌کند، امام هادی از آن ائمّه‌هایی است که ادّعای امامت او منتشر شد لذا حضرت را گرفتند و در پادگان نگه می‌داشتند. شخصیّت ایشان به گونه‌ای بود که نمی‌توانستند او را بکشند بلا تشبیه چگونه حضرت امام را به تبعید فرستادند، نمی‌توانستند او را بکشند، روز به روز هم به طرفداران او اضافه می‌شد. یک روز در مکتوبات شورای ملّی است که به امام فحش دادند که فلانی بی‌خود ادّعا کرده است، ولی سال 57 وقتی امام می‌خواستند بیایند عظمت او عالم‌گیر شده بود، دیگر کسی جرأت نداشت به ایشان توهین کند، موقع شروع تبعید امام را با بازگشت ایشان مقایسه کنید. می‌گویند حضرت آیت الله می‌خواهند قدم بر چشم ما بگذارند، آن‌ها که نمی‌خواهند تعریف کنند، اگر آن روز آن‌ها می‌خواستند توهین کنند مردم شکم آن‌ها را پاره می‌کردند.

رواج حبّ اهل بیت علیه السلام میان مردم

امامت هم یک چنین حالتی پیدا کرد، یک روزی به امیر المؤمنین توهین کردند، یک روزی سر پسر پیامبر را در کربلا بریدند، الآن در بین مردم حبّ اهل بیت رواج پیدا کرده است الآن که می‌گویم یعنی سال 207 الی 215 هجری. دیگر کسی نمی‌تواند به راحتی بگوید امام را می‌کشیم، طرفدار زیاد است.

گسترش شیعیان حضرت در جهان و نشر فضایل ایشان

در بین شیعیان امام عسگری و امام هادی نگاه کنید از مصر تا بلخ و بخارا، یمن، افریقا، هند، دیلم، ترک یعنی عثمانی، آذربایجان، ارمنستان، قم، طبرستان، خراسان حضرت شیعه دارد، شیعیان آن‌ها منتشر شدند. شیعیان شروع به نشر فضایل امیر المؤمنین کردند. کار به جایی رسید که وقتی صفویّه می‌خواستند مقابله کنند، اگر قرار بر این بود که حبّ اهل بیت یک چیز اقلیّتی باشد، هیچ وقت هیچ حکومتی نمی‌آمد در برابر 90 درصد مردم یک مکتبی را عَلم کند که شکست بخورد. جامعه سنّی بودند، ولی سنّی دوازده امامی. یعنی حبّ اهل بیت، حبّ امیر المؤمنین با گوشت و پوست آن‌ها آمیخته بود ولو سنّی بودند. لذا درست است که گاهی صفویّه از زور و شمشیر استفاده کردند، منکر آن نیستیم، ولی این جامعه پذیرش شخصیّت امیر المؤمنین را داشت و می‌فهمیدند که امیر المؤمنین با بقیّه فرق می‌کند. این یکی از آن چیزهایی است که به نظر می‌رسد امروز هم جامعه‌ی جهانی لازم دارد. امروز نامه‌ی آقا به اخطار عالم رسیده است. سؤال می‌کنند آن اسلامی که الآن رهبر ایران نامه‌ی آن را فرستاده است که بروید مطالعه کنید، الگوی عملی آن قرآن کیست؟ کدام مرد و کدام زن؟ دوران حسّاسی است.

جلو افتادن غربی‌ها در شیعه‌شناسی امیر المؤمنین علیه السلام

جامعه‌ی جهانی چقدر امیر المؤمنین را می‌شناسد؟ اگر واجب عینی نباشد قطعاً معرّفی شخصیّت امیر المؤمنین، دفع شبهات امامت ایشان واجب کفایی است. من خیلی اندوهگین می‌شوم که بگویم در بعضی از امور زندگی امیر المؤمنین و شیعه‌شناسی امروز، غربی‌ها در مطالعات از ما جلو افتادند. چند یهودی اسرائیلی امروز مصدر رساله‌های دکتری فرق و مذاهب اسلامی در همین کشور ما هستند، در اسرائیل زندگی می‌کنند، حرف‌های آن‌ها این‌جا منبع علمی است. برای یک شیعه خیلی دردناک است که در نشر فضایل امیر المؤمنین کم کاری کند. بعضی از آثار اسرائیلی‌ها مراجع تقلید لازم دیدند که باید مطالعه شود و آن را چاپ کردند. خیلی ناپسند است که ما کم کاری کنیم. هم فضایل آن بزرگوار، هم شبهات گسترده‌ای که علیه امامت ایشان است. امّا اگر نمی‌توانیم این کارها را انجام دهیم، این مطلب را برای این عرض کردم که بعضی از دوستانی که در مجلس هستند امید است که به این‌جا برسند.

توقّع امام هادی علیه السلام از شیعیان

خیلی از افراد سیلی خوردند، کتک خوردند، یک روایت از امیر المؤمنین منتشر کنند. من این را بارها در منبر شریف عرض کردم که امام هادی (سلام الله علیه) زیارت‌ جامعه را برای آخوندها نگفته است، ولی توقّع او از تمام مردم این است که یا بروید وصف کنید یا زمینه‌ی انتشار را فراهم کنید. «جَعَلَنِي مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثَارَكُمْ»[20] این فقط برای آخوندها نیست یعنی من را از آن کسانی قرار بده که آثار شما را منتشر می‌کنم حالا یا زبانی یا مکتوب یا زمینه‌ آن را فراهم می‌کنم، امکانات آن را فراهم می‌کنم. این توقّع و درخواست امام هادی از شیعیان است. امّا فرض کنیم یک نفر هم است که توان آن را ندارد، اگر کسی توان آن را داشت می‌شود بعداً گفتگو کنیم شاید یک راهکارهایی برای نشر فضایل مولا و دفع شبهات از امامت حضرت باشد.

تنقیح سیره‌ی امیر المؤمنین علیه السلام

اگر سیره‌ی امیر المؤمنین در برخورد با اهل بغی روشن بود، امروز به این راحتی برخی از اهل بغی دفاع نمی‌کردند، اگر معلوم بود، اگر خود ما شیعه‌ها در برخورد با اهل بغی سیره‌ی امیر المؤمنین را می‌شناختیم، امروز در جامعه‌ی ما با اهل بغی مماشات نمی‌شد، طرفداری نمی‌شد. امّا حالا اگر کسی مثل من توان آن را ندارد، اقلّ آن است که بیاییم امروز عهد کنیم روز مهمی است. ما امروز مهمان خانه‌ی خدا و مهمان امیر المؤمنین هستیم. عهد کنیم که بگوییم یک قدم به سمت ایشان حرکت کنیم.

رفتار در جامعه طبق صفات امیر المؤمنین علیه السلام

وقتی در جامعه راه می‌رویم بگوییم چون او شیعه‌ی امیر المؤمنین است رفتار خود را بر طبق آن تغییر می‌دهد. بعضی صفات امیر المؤمنین در جامعه‌ی ما کم رنگ شده است، از همین صفات فروتنی حضرت می‌گویم. یکی این‌که حضرت نمی‌توانست تحمّل کند و فقیر را ببیند. این در سیره‌ی ائمّه است. امام سجّاد که گاهی وضع مالی خوبی نداشت، زمانی که وضع مالی خوبی داشت زیاد می‌بخشید، گاهی که وضع خوبی نداشتند، نوشتند پنهان می‌کردند که یک نفر فقیر است، چون به گونه‌ای به گریه می‌افتاد که نمی‌توانستند حضرت را آرام کنند، یعنی دلسوز بقیّه بودند. نمی‌شود در جامعه‌ای من شیعه‌ی امیر المؤمنین باشم و بی‌تفاوت باشم، نمی‌شود.

همان امیر المؤمنینی که لباس خرید، آن‌ لباسی که گران قیمت بود به قنبر داد، آن‌ لباسی که ارزان بود را برداشت و آستین را لبه‌ی میز گذاشت و با خنجر خود ضربه زد، جدا شد، آستین آن لباس را بیرون آورد، فروشنده گفت آقا بگذارید آن را بدوزم. فرمود: «وَقْتٌ أَضْيَقُ»[21] وقت نداریم. نمی‌خواهم بگویم لباس شما هم آن‌گونه باشد، گوهر کلام من را توجّه کنید. راه می‌رود، شب شده است، این آقایی که می‌گوید «وَقْتٌ أَضْيَقُ» وقت ندارم، وقت تنگ است، کار عقب مانده زیاد است، در روز وقت ما خیلی بیهوده تلف می‌شود، رجوع کنید ببینید چقدر آن فایده دارد، چقدر از آن را اگر بعداً پخش کنند خجالت نمی‌کشیم. دارد عبور می‌کند می‌بیند یک کنیزی گریه می‌کند، کنیز یعنی کافر حربی با مسلمین جنگیده است، اسیر شده است. چون سازمان زندان‌ها ندارند که نگهداری کند بین مسلمان‌ها پخش کردند، معلوم هم نیست که شیعه باشد، اصلاً معلوم نیست مسلمان باشد. گبر است، بت‌پرست است، شاید هم مسلمان است معلوم نیست، نشسته است گریه می‌کند. آقای «وَقْتٌ أَضْيَقُ» می‌ایستد، او وقت ندارد کار بیهوده انجام دهد، ولی می‌ایستد، می‌فرماید برای چه گریه می‌کنی؟ می‌گوید پول خود را گم کردم، آمده بودم خرید کنم، مالک من خیلی بد اخلاق است. حضرت می‌فرماید: پول تو چقدر بود؟ گفت: این مقدار. می‌فرماید: بگیر. می‌بیند باز هم گریه می‌کند، می‌گوید پس چرا باز گریه می‌کنی؟ می‌گوید شب شده است، اگر من پول را ببرم، جنس را نخریدم، من را کتک می‌زند. حضرت می‌فرماید بیا با هم برویم. در را می‌زنند، مالک این بنده بیرون می‌آید تا این کنیزک را می‌بیند مشت خود را سمت او رها می‌کند. حضرت جلو می‌آید و به سینه‌ی حضرت می‌خورد. حالا یا همین ضربه‌ای که می‌خورد یک وقت انسان مشت خود را به پنبه می‌زند یا یک وقت مشت خود را به بتن می‌زند. می‌فهمد مشتی که خورد… این کار هر کسی نیست به او خبر می‌دهند او علیّ بن ابی طالب است، همان که عمروعاص شلوار از پای خود در آورد برای این‌که از او فرار کند. ظاهراً محبّ حضرت هم بود، گفت آقا اشتباه کردم. حضرت فرمود: به دو شرط قبول می‌کنم یکی این‌که این کنیز را به خانه راه بدهی، یکی هم این‌که به ناحق کسی را نزن.

تقلید کردن از صفات امیر المؤمنین علیه السلام

اگر ما نمی‌توانیم علماً فضایل امیر المؤمنین را توسعه دهیم و منتشر کنیم، می‌توانیم پنج درصد، هفت درصد، بعضی از صفات ایشان را تقلید کنید. چون در روایت آمده است «إصبِر أو تَصَبَّر» یا صبر کنید یا مانند صابران باش. یا مثل امیر المؤمنین باش که محال است یا به اندازه‌ای که می‌توانی تلاش کن.

خطبه‌هایی از ابن ابی الحدید

یکی از چیزهایی که دوست دارم در پایان عرایض خود بگویم این است من در بین جوان‌ها خیلی حضور داشتم، متأسّفانه بین جوان‌ها و پدر و مادرها خیلی شقاق است. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نزد پیامبر که زندگی می‌کرد، پیغمبر پدر او نبود، در حضور پیامبر مثل برده رفتار می‌کرد، ساکت بود. اگر او بعد از پیامبر زنده نمانده بود، هیچ کس فکر نمی‌کرد حیدر کرّار این حرف‌ها را گفته است، ساکت بود کسی فکر نمی‌کرد امیر المؤمنین می‌تواند صحبت کند. یکی آن ابن ابی الحدید است که شعرهای او امروز توفیق دارد بعضی از ابیات روی ضریح مبارک امیر المؤمنین است، در خطبه‌ی 216، البتّه خطبه‌ی 216 در شمارگان خطبه‌های شرح ابن ابی الحدید 216 نیست، در ترجمه‌های فارسی 216 است. شماره‌های خطب جا به جا است. شروع خطبه این است «يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ»[22] یعنی ای آدمی که می‌دوی، برعکس می دوی، هدف جای دیگری است. به قول حضرت «رَوَّاغٌ‏ عَنِ‏ الْقَصْدِ»[23] برعکس می‌روی و مدام هم گاز می‌دهی و دورتر می‌شوی. راجع به مرگ فرموده است. ابن ابی الحدید می‌گوید خدا شاهد است، قسم به همه‌ی مقدّسات همه‌ی امّت‌ها، از 50 سال تا حالا یعنی از 15 سالگی تا به امروز هزار بار این خطبه را خواندم و هر بار خواندم بدن من لرزیده است، احساس موعظه کردم، احساس کردم من مخاطب این کلمات هستم. امیر المؤمنین این حرف‌ها را بعد از پیامبر زده است، اگر زمان پیامبر از دنیا می‌رفت هیچ کس فکر نمی‌کرد علی بتواند حرف بزند

عظمت پدر و مادر از نگاه امام سجّاد علیه السلام

همین‌طور زین العابدین (صلوات الله علیه) در بین امامان ما امام صادق فرمود: «أَشْبَهَ‏ النَّاسِ‏» به امیر المؤمنین، زین العابدین است. خصال صدوق، صفحه 517، چاپ دار الکتب. در دعای 24 صحیفه می‌گوید خدایا هیبت سلطان عسوف، مقابل صدام کسی برود چگونه با احترام در مقابل او می‌ایستد، من در مقابل پدر و مادر خود این‌گونه باشم. مادر امام سجّاد (سلام الله علیه) موقع حمل از دنیا رفت، یک کنیزی او را بزرگ کرد. حضرت با او هم غذا نمی‌شد، سؤال کردند آقا چرا هم غذا نمی‌شوید؟ فرمود: ممکن است چشم او به لقمه‌ی افتاده باشد، من ندانم آن را بردارم و آق شوم – یعنی از رحمت حق محروم شوم- کسانی که رابطه‌ی آن‌ها با پدر و مادر رابطه‌ی برده با مولا نیست، رابطه‌ی یک مملوک با سلطان عسوف نیست، نمی‌گویم این‌گونه نیستند، مقابل پدر و مادر خاک نیستند، امروز نیّت کنند، بگویند ثواب آن به روح مطهّر امیر المؤمنین، زهرای مرضیّه برسد، رابطه‌ی خود را اصلاح کنیم. من نمی‌توانم امیر المؤمنین را در جامعه تبلیغ کنم، ولی می‌توانم بگویم بعضی از کارهای امیر المؤمنین را در حدّ توان خود انجام دهم.

محبّتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه بن اسد سلام الله علیها داشت

وقتی پیامبر فاطمه‌ی بنت اسد را دفن می‌کرد یک کارهایی انجام داد که برای کسی انجام نداده بود، قبر را کند، داخل قبر خوابید، در آن نماز خواند، فرمود عبای مبارک را بر تن او بپوشانند، گریه کرد، فرمود: بچّه‌های او گرسنه بودند، ولی به من غذا می‌داد، لباس نداشتند ولی لباس مناسب بر تن من می‌کرد، 51:25 «مَاتَتْ‏ أُمِّي‏ فَاطِمَةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أُمِّي وَ اللَّهِ»[24] مادر من از دنیا رفت، وقتی دفن شد و پشته‌ی خاک قرار گرفت. معمولاً وقتی میّت را دفن می‌کنند، مردم دنبال این هستند که به مهمان‌ها غذا بدهند، تلقین بعد از دفن را فراموش می‌کنند که وارد شده است حتّی الإمکان یک عزیزی از اقربای او باشد، پسر یا دختر او باشد، انگشت سبابه را داخل خاک کند. دیدند رسول خدا سر مبارک را داخل قبر فاطمه‌ بنت اسد آورده است، می‌فرماید: «ابْنُكِ‏ ابْنُكِ ابْنُكِ‏» گفتند: یا رسول الله چه می‌فرمایید؟ فرمود: این دو ملک آمدند سؤال کنند، من خوف این دارم که از هول لحظات مرگ که امیر المؤمنین در همان خطبه‌ای که عرض کردم ابن ابی الحدید تعریف می‌کند می‌فرماید: خدا ترس‌ها، کسانی که خیلی زاهد بودند، آن‌ها «أفزع ممّا خافوا»[25] را دیدند، آن‌ها وقتی با مرگ رو به رو شدند ترسیدند؛ ترسیدم فاطمه‌ی بنت اسد هول شود، من در جواب «مَن إمامُک»، دارم می‌گویم «ابْنُكِ‏ ابْنُكِ ابْنُكِ‏» پسر تو است. بله «حُبُّ أَهْلِ بَيْتِي نَافِعٌ فِي سَبْعَةِ مَوَاطِنَ»[26] یکی مرگ است.

52:39ای امیر المؤمنین «جِئْتُكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَافِداً إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنَا ضَيْفُكَ‏ َ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي‏ءُ». بالاخره ما گناهکار هستیم، ما را راه دادید، خواستید که بیاییم. من همان بیت سیّد رضا هندی را می‌خوانم امید دارم که امیر المؤمنین به ما نظر کند «سَوَّدتُ صَحيفةَ اعمالي» نامه‌ی عمل ما سیاه شد. «يَا وَلِيَّ اللَّهِ، أَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ‏ ذُنُوباً قَدْ أَثْقَلَتْ‏ ظَهْرِي‏»[27] پشت من سنگین شده است، خمیده شده است.

(این قامت سر گشته و این کوه معاصی) علی جان زیر بار گناهان خم شدم.

(پیش کرمت خوش‌تر از این بار ندارم) جز گناه چیزی در محضر تو نیاوردم. «سَوَّدتُ صحیفَةَ اعمالی» نامه‌ی عمل خود را سیاه کردم «وَ وَكَلتَ الامرُ إلى حِيدَر» به تو سپردم. این را از خود نگفته است، در جامعه‌ی کبیره داریم «مُفَوِّضٌ فِي‏ ذَلِكَ‏ كُلِّهِ‏ إِلَيْكُم»[28] همه را به تو سپردم.


اولین روز اعتکاف – 12 اردیبهشت 1394 مسجد جامع ازگل


[1]– بحار الأنوار، ج ‏2، ص 250.

[2]– الكافي، ج ‏1، ص 299.

[3]– بحار الأنوار، ج ‏29، ص 497.

[4]– الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج ‏4، ص 532.

[5]– امام شناسى، ج ‏4، ص 176.

[6]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏2، ص 612.

[7]– سوره‌ی غاشیه، آیات 25 و 26.

[8]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏2، ص 612.

[9]– امام شناسى، ج ‏4، ص 176.

[10]– معاد شناسى، ج ‏8 ، ص 178.

[11]– كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج ‏1، ص 179.

[12]– بحار الأنوار، ج ‏43، ص 362.

[13]– همان، ج ‏33، ص 182.

[14]– الأمالي (للصدوق)، ص 174.

[15]– بحار الأنوار، ج ‏45، ص 138.

[16]– همان، ص 48.

[17]– سوره‌ی آل عمران، آیه 139.

[18]– زاد المعاد، ص 462.

[19]– همان، ص 463.

[20]– من لا يحضره الفقيه، ج ‏2، ص 615.

[21]– مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏3، ص 113.

[22]– شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج ‏11، ص 145.

[23]– بحار الأنوار، ج ‏33، ص 58.

[24]– الكافي، ج ‏1، ص 453.

[25]– تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج ‏9، ص 216.

[26]– الأمالي (للصدوق)، ص 10.

[27]– المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص 211

[28]– الكافي، ج‏ 4، ص 579.