روز شنبه مورخ 03 آبان ماه 1399 و مصادف با شب شهادت امام حسن عسکری علیه السلام، مراسم هیئت نورالرضا علیه آلاف التحیة و الثناء در مسجد امام رضا علیه السلام حوزه علمیه امام خمینی(ره) تهران با سخنرانی «حامد کاشانی» پیرامون موضوع «برخی دغدغه های امام عسکری سلام الله علیه» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این برنامه، اینجا کلیک نمایید.
برای دریافت فایل تصویری این برنامه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت خاصه امام حسن عسکری علیهم أفضل صلوات المصلین، صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
ان شاء الله خداوند این نشستوبرخاستِ ناقابل، گفت و شنیدِ بیقیمت و عرض ارادت ناچیز را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ، نوکری آستانِ شریف و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه، دوستان و شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه صلوات الله علیه تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
در دوره امامتِ امام هادی و امام حسن عسکری صلوات الله علیهما، چالشهای عجیبی وجود دارد. درنگ درباره این دو امامِ هما یک بحث مفصلی نیاز دارد. بنده به اندازه فرصت، یک مقدمه مختصری عرض میکنم.
در دوره زندگی اهل بیت علیهم صلوات الله در عصرهای مختلف، اوضاع زندگی ائمه اطهار علیهم السلام مختلف است.
عصرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
دوره زندگی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ دوره معرفی، تکرار معرفی، جان افتادنِ شأن جایگاه و تقدسِ اهل بیت علیهم السلام است به گونهای که وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، آیه «فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیذْکرَ فیها اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».[4] را تلاوت کردند؛ از ایشان سؤال شد: این خانهها و سراهای مکرم معظم کدام است؟ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خانههای انبیاء. یکی از افرادی که بعداً از مدعیان سقیفه است برخاست و عرض کرد: یا رسول اللّه، خانه علی و فاطمه از آن جمله است؟
الآن فرض کنید؛ اگر بفرمایند: «خانههای انبیاء این ویژگی را دارند» شما سؤال میپرسید که آیا خانه کاشانی هم از جمله است؟! آدم این سؤال را نمیپرسد. اگر از نماز ائمه اطهار علیهم السلام صحبت کنند؛ کسی سؤال نمیپرسید که آیا نمازِ کاشانی هم از آن جمله است. آدم این سؤال را نمیپرسد مگر آنکه تبادر ذهنی این باشد که این فرد هم در همان رده است.
لذا مشخص است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تبلیغ خیلی موفق عمل کرده بودند که وقتی فرمودند: «خانههای انبیاء است» مسئول اصلی سقیفه عرض کرد: یا رسول اللّه، خانه علی و فاطمه از آن جمله است؟ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نعم من أفاضلها».[5] آری خانه علی و فاطمه [صلوات الله علیهما] از بهترین آن خانهها است.
بنده در اینجا به شما عرض میکنم که روایات فراوانی داریم که بین قبرِ مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و منبر ایشان یا بین منبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و محرابِ ایشان… اگر الآن فردی حج مشرف شود و برای زیارت به مدینه برود؛ اصلاً آنجا دعوا است، رنگِ فرشها متفاوت است و اصلاً برای دو رکعت نماز سر و دست میشکنند.
پدر مرحوم علامه مجلسی رحمه الله علیه که از پسرِ خود صاحب «بِحارُالأنوار» فاضلتر است. ایشان در «لَوامِع صاحبقَرانی المُشْتَهَر بِشَرح الفَقیه» خود مینویسند: نماز در خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که داخل مسجد قرار دارد؛ از آن روضه منوره افضل است.
نقل است که امام جواد صلوات الله علیه، نماز زوال (ظهر و عصر) را بجای روضه منوره در خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواندند.
عصرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ عصرِ تبلیغ بود و ایشان هم وظیفه خود را انجام دادند ولیکن افرادی که میخواستند کارهای دیگری انجام دهند؛ بیکار یا کمکار نبودند.
عصرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه
مسئله «غصب» پیش آمد. بیستوپنج سال اوضاع به گونهای شد که ورق برگشت. قاعده این بود که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در آن بیست و پنج سال به قتل میرسیدند.
بنده چون قصد تفصیل مطلب را ندارم و میخواهم فقط با یک جمله جلو بیایم تا به زمان موردنظر برسم لذا برای هر دوره یک جمله عرض میکنم.
از سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف پرسیدند: چرا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در آن 25 سال ترور و کشته نشدند؟! تمام مخالفان اصلی حکومت یا در جنگ به اسم اهلِ رِدّه (مرتدان) کشته شدند یا ترور شدند. چگونه مهمترین مخالف جریان خلافت زنده ماند؟!
سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف پاسخ میدهند: «علیٌ بین الناس کالمیت بین الأحیاء». باز کردن این عبارت سید مرتضی رحمه الله علیه از روضه قتلگاه برای بنده سختتر است. سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف پاسخ فرمودند: «علی بین مردم؛ بسان جنازه بین زندهها بود.» اینطور حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در خفقان و شداید بودند.
اصلاً حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در اواخرِ عمر خلیفه سوم بیرون از مدینه بودند. خلیفه سوم، مولا را از مدینه بیرون کرده بود و چهبسا در این صورت احتمالِ ترور مولا کاهش هم مییافت. ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین تلاش کردند تا مولا ترور نشوند.
جایی مفصل تحلیل کردیم که از نظر ما ماجرای حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ توطئه برای قتل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بود؛ یعنی کوچکترین دفاع منجر به قتل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه میشد. فکر نمیکردند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تشریف بیاورند و اوضاع و تحلیل آنها را به هم بزنند.
خلاصه در آن 25 سال ورق برگشت و کار بهجایی رسید که دیگران خود را رسماً خلیفه الله میدانستند و بیتالمال را رسماً مال البیت خود میدانستند! فدک را به اسم اینکه این جزو «بیتالمال» است به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ندادند ولیکن خلیفه سوم، فدک را به مروان لعنه الله علیه بخشید!!! شما ببینید که چقدر از روز اول تا روز آخر تفاوت ایجاد شد.
روز اول میگفتند: فدک؛ بیتالمال است (!) و حاکم مسلمین حق تصرف در بیتالمال ندارد. یک مشکلی پیش آمد؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «فدک» را مطالبه کردند. آن جریان در پاسخ گفت: ما نمیتوانیم از بیتالمال (!) چیزی بدهیم. چه کار کنیم؟!
روز اول گفتند: نمیتوانیم. به قدری اوضاع عوض شد که روزهای آخر حکومتِ خلیفه سوم، خلیفه سوم «فدک» را به مروان «هبه» کردند! چطور شد که حالا میتوانند؟! این نشان میدهد که به مرور نظر افکار عمومی را تغییر دادند و دیگر میتوانستند بیتالمال را «هبه» کنند! اگر این امکان وجود داشت، حتی اگر نعوذ بالله فدک به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعلق نداشت؛ روز اول «فدک» را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هبه میکردید.
جایگاهی که برای خلافت تعیین شد؛ مکرراً در ذهنها رشد کرده است. بیتالمال را به مروان لعنه الله علیه بخشیدند!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه که به حکومت رسیدند، اوضاع کمی تغییر کرد منتها حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه 3 جنگ مهم داشتند و این 3 جنگ مهم، فرصت تبیین را گرفت. گرچه در آن دوره خیلی از اتفاقات رخ داد که استثنائی است.
عصرِ امام حسین صلوات الله علیه
دیگر به دوره امام حسن و امام حسین صلوات الله علیهما رسید که تقریباً تمام امتِ اسلام با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مخالفت کردند. تقریباً قاطبه علماء با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مخالفت کردند. این نشاندهنده از بین رفتن جایگاه اهل بیت علیهم السلام است. همه؛ دوست، دشمن و فامیل آمدند و امام حسین صلوات الله علیه را نصیحت کردند که عراق (کربلا) نرو.
ما به جهت اهمیت این موضوع در ماه صفر چندین جلسه بدان پرداختیم که چگونه رفتار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را خلافِ شرع و عقل جلوه دادند چون جایگاه اهل بیت علیهم السلام شکسته شده بود. در عصرِ امام حسین صلوات الله علیه، اهل بیت علیهم السلام جایگاهی نداشتند.
عصرِ امام سجاد، امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهم اجمعین
امام سجاد، امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهم اجمعین تلاش کردند تا جایگاه اهل بیت علیهم السلام اعاده شود و موفق هم شدند. در عصر این سه امام معصوم، اهل بیت علیهم السلام بین مردم محترم شدند منتها فرصت نبود که در انحصار این مطلب کار عمومی صورت بگیرد.
اهل بیت علیهم السلام در چشمها محترم شدند. یکجهت انحصاری نشدن این تبلیغ در بین عموم؛ امنیت امام بود. اگر عددِ امام، تعیین امام و انحصار این موضوع در عموم معلوم و روشن میشد؛ جان امام در خطر میافتاد. ائمه اطهار علیهم السلام هیچ وقت اجازه نمیدادند که مردم به صورت عمومی «تعداد امامها» بدانند، اوحدی از خواص میدانستند ولیکن قاطبه نمیدانستند.
چند امام داریم؟ عموم نمیدانستند. کدام امام، امامِ غائب است؟ غیبت را میدانستند ولیکن نمیدانستند که کدام امام غائب خواهد شد لذا مردم از امام باقر صلوات الله علیه به بعد، دنبال امامِ غائب میکشتند و ممکن بود گروههای هم هر امامی را امامِ غائب بپندارند.
حالا میخواهم یک نکته حساسی را عرض کنم. اگر جلسه شلوغ بود؛ عرض نمیکردم. ان شاء الله مستمعین بحث را با دقت بشنوند چون اگر فردی بحث را نصفه بشنود؛ بعداً مشکل اعتقادی پیدا میکند.
جایگاه اهل بیت علیهم السلام بین مردم بالا رفت ولیکن مردم، اهل بیت علیهم السلام را فامیلهای نسبی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میدانستند. خودِ این توضیح مفصلی دارد.
مردم برای اهل بیت علیهم السلام نذر میکردند و داشت حبّ اهل بیت علیهم السلام رایج میشد ولیکن نه حبِ امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا و… اینطور نه بلکه حبِ فامیل، پسر، نوه و نسل حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بین مردم رایج شد و محبوب شدند.
هم ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین به چند جهت نمیخواستند تعیین امام به صورت علنی رخ دهد و هم چندان فرصت این امر وجود نداشت. اصلِ مسئله اهل بیت علیهم السلام باید اعاده میشد.
وقتی قافیه تنگ میآید
اصل مسئله اهل بیت علیهم السلام اعاده شد و چون اهل بیت علیهم السلام محبوب بودند؛ جمع کثیری از خانواده حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دچارِ خود امام پنداری شدند و خیال کردند شرطِ امامت؛ فقط نسب است.
یک برادر، امام شده بود [امام حسین صلوات الله علیه، برادرِ امام حسن صلوات الله علیه بودند و بعد از شهادت ایشان امام شدند.] لذا هرکسی در فضای داخلی امام شده بود؛ ممکن بود پسرها و برادرهای آن امامِ هما به طمع بیافتند. ما روایاتِ فراوان و یک باب در کافی شریف داریم که اگر «بنی فاطمه» فرزندانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به امامتِ امام، مُقر باشند و در طمعِ امامت نباشند؛ بهشتی هستند. بسان اینکه یک شرایطی پیش بیاید و شما به بنده با نگاهِ نبوت نگاه کنید؛ این شرایط خیلی تقوا لازم دارد.
اگر مردم یک فردی را نبی یا امام بدانند؛ نهایت تقدس میشود. تبرکاً و به قصد استشفاء دست به او میکشند. حالا اگر نعوذ بالله فردی خیال کند که چنین شرایطی پیدا کرده است که ممکن است عدهای باور کنند؛ خیلی تقوا لازم دارد تا فردِ از این موقعیت چشمپوشی کند.
اصلاً یکی از موبقات اصلی برای افرادی که رسانهای هستند، همین است. طرفداران آنها، آنها را جهنمی میکنند چون ممکن است هر چه بگویند؛ طرفداران آنها بپذیرند و ممکن است این افراد هم برای حفظِ جذابیت خود؛ وقتی قافیه تنگ میشود به جفنگ بیایند. یا موضعگیری ناگهانی بکنند تا در صدر قرار بگیرند یا مطلبی اعتقادی را بازگو کنند یا…
جمع زیادی به سمت ادا رفتند. بنده بارها این بحث را مفصل مطرح کردم، الآن فقط از آن رد میشوم. عمده کسانی که در دوره ائمه اطهار علیهم السلام قیام میکردند برای این بود که من امام هستم! مورد طرد اهل بیت علیهم السلام هم واقع میشدند. صرفاً که یک قیامِ نهی از منکر نبود. برای نهی از منکر؛ انجام خیلی از موارد نظیر بیعت گرفتن، لازم نیست. بعضی از این جریانها قیام میکردند و بعد میخواستند برای آن فرد از «بنی فاطمه» و «بنیهاشم» با کتک از امام صادق صلوات الله علیه بیعت بگیرند! با کتک! در کافی شریف باب داریم و روایتِ این بحث گسترده است.
لذا باید یک جریان دیگری در اهل بیت علیهم السلام راه میافتاد تا مردم امام را بشناسند، گمراه نشوند و هم مسئله لو نرود. کار خیلی سخت شد. نکته مهم اینجا است که از طرفی بعد از امام صادق صلوات الله علیه جُل شیعه یعنی اکثر قریب به اتفاق شیعه منحرف شدند تا بخشی برگردند چون یک پسری از پسرانِ امام صادق صلوات الله علیه، ادعای امامت کرد.
تعبیر کتب فرق و رجال ما این است که جُل شیعه یعنی قریب به اتفاق شیعه سراغ او رفتند. او پسر نداشت و زود (40 یا 70 روز بعد از ادعای امامت) مرد. میدانستند که نباید نسلِ امامت منقطع شود و امام باید پسر داشته باشد.
عدهای برگشتند و البته عدهای برنگشتند. تردیدها زیاد شد.
عصرِ امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء
وقتی امام کاظم صلوات الله علیه به شهادت رسیدند، جمع زیادی از نزدیکانِ ائمه اطهار علیهم السلام گفتند: امام، امامِ غائب است و مهدی موعود همین موسی بن جعفر [صلوات الله علیهما] است!
یک: امام قصد ندارد که جان امام بعدی با تعیینِ امام به خطر بیافتد. دو: امام فضای تبلیغ ندارد.
اگر کسی فکر میکرد که امام حسن عسکری صلوات الله علیه، امام است؛ با شمشیر کشته میشد. اگر لو میرفت که کسی امام را امام میداند… فضای تبلیغ به این راحتی وجود نداشت.
جمع زیادی هم «واقفی» شدند؛ یعنی امام موسی کاظم صلوات الله علیه را همان مهدی موعود میدانستند. دوره امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء اوضاع کمی برگشت و با عدم تقیه ایشان دوباره یک غدیری در نیشابور و در آن مناظرات رخ داد. این موارد را در جایی به صورت مفصل عرض کردیم. اوضاع یک قدری برگشت ولیکن شیعیان دچار یک بحران دیگری شده بودند.
عدهای از شیعیان با کربلا از تشیع فاصله گرفتند. گیر کردند که یک امام، آتشبس یا صلح سلبی کرده است و یک امام، جنگیده است. عدهای در اینجا ریزش کردند.
عدهای با ولایتعهدی امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء ریزش کردند و گمان کردند که امام با طاغوت بسته است!
شرایط ائمه بعدی پیچیدهتر شد و فاش شد که امام شیعه در چه فضایی است.
امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء فرمودند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ اَلرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».[6] بعد از شهادت امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء، ائمه بعدی ظاهراً محترمتر بودند ولیکن به دو جهت بیشتر در فشار قرار گرفتند.
ائمه اطهار علیهم السلام ظاهراً محترمتر بودند. زمانی که امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء به ایران تشریف آوردند، کاخنشین شدند و هم زمانی که مأمون لعنه الله علیه به بغداد برگشت؛ امام جواد صلوات الله علیه در کاخ زندگی میکردند و تحت نظر قرار داشتند. ظاهراً اوضاع خیلی خوب بود.
عصرِ امام جواد صلوات الله علیه
شما شنیدید که میخواستند امام جواد صلوات الله علیه را از درِ پشتی ببرند چون هم حکومت و هم خیلی از داخلیها دوست نداشتند که امام جواد صلوات الله علیه محبوب بشوند.
بحث کردند که آیا امام جواد صلوات الله علیه، پسرِ امام رضا صلوات الله علیه هستند یا نعوذ بالله نستجیر بالله نیستند؛ این بحث سر این بود که داخلیها نمیخواستند… اگر امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء بدون پسر بودند؛ معلوم میشد که ایشان امام نیستند. حالا که امامتِ امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء لو رفته است، حکومت میگشت که پسرِ امام را پیدا کند. بنابراین پنهان کردنِ امام بیشازپیش مهم شد که اصلاً معلوم نشود که امام دارای پسر هستند یا نیستند. بعضی از نقلها را داریم که امام حسن عسکری، حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء را با مادرشان به سفر فرستادند که کسی ایشان را نبیند.
حضرت جوادالائمه در کاخ زندگی میکردند و ارتباط ایشان محدود بود. طبعاً فرصتی هم به ایشان نمیدادند و ایشان در 24 ـ 25 سالگی شهید میشوند.
عصرِ امام هادی صلوات الله علیه
وقتی امام هادی صلوات الله علیه در 8 سالگی به امامت میرسند. حکومت میبیند که باید رسماً امام را به جایی که شیعیان نتوانند به آنجا بیایند، جابهجا کند.
اگر یک شهر نظیر بغداد، مدینه و… باشد؛ شیعیان رفتوآمد میکنند ولیکن اگر به جایی ببرند که هم دور از مناطق معهود و هم تحتِ نظر بیشتری است؛ آنوقت میتوان رفت و آمد ها را بیشتر کنترل کرد و سر حلقههای شیعی را شناسایی کرد. مثلاً در یک شهر بزرگ، یک فرد غریبه به این راحتی لو نمیرود چون همه برای همدیگر غریبه هستند. اگر شما در تهران راه بروید، از کجا تشخیص میدهد که چه کسی اهل کجا است؟ ولیکن اگر به یک جای محدود مثلاً سقز بروید که چند طایفه هستند؛ غریبه را میشناسید.
اگر شیعیان به این منطقه (سامراء) سفر کنند؛ لو میروند. گفتند: امام را ظاهراً در اوج احترام میآوریم و تحت نظر قرار میدهیم. نمیتوانستند به امام بیاحترامی کنند و اصلاً بیاحترامی به امام برای حکومت خطر امنیتی داشت. حکومت برای قطع ارتباط امام هادی صلوات الله علیه با شیعیان ایشان؛ امام هادی صلوات الله علیه را به جایی بردند که هم غریبهها زود لو بروند و شناسایی شوند و هم امام هادی صلوات الله علیه تحت نظر باشد. امام هادی صلوات الله علیه را به «سُرَّ من رَآی» یا «سامراء» آوردند.
جناب سید محمد سلاماللهعلیه
پسرِ بزرگ امام میشد. پسرِ بزرگ امام هادی صلوات الله علیه؛ محمد بن علی است که در راهِ سامراء به زیارت ایشان مشرف میشوید. مردم فکر میکردند که او، امام است. ما چند بار پیشمرگ شدن برای حفظ امام بعدی را در اهل بیت علیهم السلام دیدیم. بسیار هم با عظمت، جلالت، تقوا و… بودند. امام حسن عسکری صلوات الله علیه در مرگِ برادر خود، گریبان خود را چاک زدند. عظمت او را ببینید. جزعوفزع درباره متوفی را نهی شرعی کردند. عظمت او را ببینید.
جزعوفزع، گریه کردن، جیغ زدن و صیحه زدن برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، اشکالی ندارد ولیکن نمیشود آنطور که برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عزاداری میکنند، برای هر کسی عزاداری کرد. محمد بن علی سلام الله علیهما مشهور به سید محمد و سَبْعُ الدُّجَیل است. ایشان که امام معصوم نبودند لیکن باید امام حسن عسکری صلوات الله علیه حفظ شوند.
یکی از وظائف امام؛ حفظ امام بعدی بود
امام حسن عسکری صلوات الله علیه در حدود 22 سالگی به امامت رسیدند. ایشان به شدت تحت نظرِ حکومت و چند نفر از خودیها بودند که با حکومت ارتباط داشتند تا مشخص شود که امام حسن عسکری صلوات الله علیه، دارای فرزندِ پسری هستند یا نیستند.
روایت از خود حضرت امام حسن عسکری صلوات الله علیه است که ایشان فرمودند: مرا میکشند تا نسلِ مرا قطع کنند. (یکی از دلائلی که امام را زود میکشتند، همین بود.)
حکومت فهمیده بود که امامت ِشیعی به پسر منتقل میشود لذا گفتند: امام را میکشیم!
هیچکسی حتی برادرهای امام حسن عسکری صلوات الله علیه هم از فرزند داشتنِ امام حسن عسکری صلوات الله علیه خبر نداشت؛ یعنی اگر کسی خبردار شده باشد، این علامت عظمت و محرمیت او است. ابداً و اصلاً پسرهای امام هادی صلوات الله علیه و فامیلها از فرزند دار شدنِ امام حسن عسکری صلوات الله علیه خبر نداشتند. کار خیلی پیچیده بوده است.
حالا برای اینکه مردم و منحرفین هم خیلی دقت نکنند؛ ما اختلاف در روایات زیاد داریم. این چند دقیقه را دقت کنید.
یکی از دقیقترین نکات این است که غیر از همه این مشکلات، خود امام با ایجاد اختلاف در روایات به دنبال این بود که امام بعدی را حفظ کند؛ یعنی ما خیال نکنیم که امام فقط با اعجاز الهی حفظ شود. اینطور نیست. (روایات هم برای این مطلب داریم) خیلی باید دقت کرد.
در همین دوره ما که میگویند: «تقیه و…» مکرراً همهچیز لو میرود. چهبسا اگر شورای امنیت ملی هم جلسه بگذارد، در خبرگزاریها درز پیدا کند. زمانِ بستن، گران کردن و… بنزین 3 ـ 4 دفعه لو میرود. حفظ یک خبر…
نعوذ بالله نستجیر بالله خاک بر فرقِ من و تمثیل من! فرض کنید. بلاتشبیه! میخواهید بعداً یک نفر را بهعنوان رئیسجمهور عرضه کنید و مردم او را بشناسند ولیکن الآن اصلاً مردم نمیدانند که وجود دارد یا ندارد. اگر بودونبود آن فرد الآن مشخص نیست؛ مردم چگونه باید او را بشناسند و او را باور کنند؟! کار خیلی سخت است.
اهل بیت علیهم السلام خیلی لایهبندی شده و امنیتی عمل کردند. کار با این رقیبهای داخلی و بیرونی و دشمنیِ بنیعباس خیلی سخت بوده است. چگونه باید شیعیان را اداره کنند؟!
چند جمله میخوانم که شما ببینید. اصلاً عجیبوغریب است. (این موارد را باید به عنوان روضه آخر جلسه خواند ولیکن چون بنده قصد دارم که حرف بزنم، الآن میخوانم.)
وقایع بعد از شهادت امام عسکری صلوات الله علیه
وقتی امام حسن عسکری صلوات الله علیه به شهادت رسیدند، ریختند و خانه ایشان را تفتیش کردند. «فکبستنا الخیل وفیهم جعفر بن علی»[7] با اسب وارد خانه ما شدند و درها را شکستند! «واشتغلوا بالنهب والغارة» خانه امام حسن عسکری صلوات الله علیه را غارت کردند!
چه کسانی مرتکب چنین غلطی شدند؟! بنیعباس؟! خیر. برادرِ امام حسن عسکری صلوات الله علیه این کار را کرد. بنیعباس جرئت نمیکردند که متولی چنین غلطی باشند. او را جلو انداختند.
خانه امام حسن عسکری صلوات الله علیه را غارت کردند. شیخ صدوق اعلی الله مقامه الشریف مینویسد که خادم امام نقل میکند که من دیدم که حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء از در خارج شدند و دیگر ایشان را ندیدیم.
رها نکردند. به قول شیخ مفید رحمه الله علیه: «تولی جعفرُ بن علی»[8] جعفر کذاب… بعضی گفتند: جعفر تواب…
توبه دستِ خداوند متعال است. نه جهنم و نه بهشت خداوند در دستِ بنده نیست ولیکن قاعدتاً توبه باید با جبران همراه باشد. کسی که کاری کرد که عدهای زیادی در امامتِ حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء و وجودِ ایشان شک کنند، یک سال مادرِ امام را به زندان بیندازند، اینهمه آدم منحرف شدند و… چگونه توبه کرده است؛ پذیرش این امر سخت است. بنده عرض نمیکنم که محال است.
چهبسا از جهت کلامی اگر سنان بن انس لعین هم توبه کند؛ محال نباشد ولیکن آیا توبه کرد یا نکرد و شرایط توبه وی چیست؟!
بله! بهشت متعلق به خداوند متعال است. اگر به این راحتی بگوییم: جعفر تواب! تکلیف این اینهمه آدم که او گمراه کرد، چه میشود؟! خلاصه بنده ترجیح نمیدهم که بگویم: «جعفر تواب» بلکه ترجیح میدهم که بگویم: «جعفر کذاب» حالا اگر قیامت دیدیم که با اینهمه انحراف و کثافتکاری توبه او را پذیرفتند؛ خب ما هم امیدوار میشویم که ان شاء الله توبه ما را هم میپذیرند.
شیخ مفید رحمه الله علیه مینویسد: «وتولی جعفرُ بن علی أخْذَ تَرکتِه» ارث امام زمان صلوات الله علیه را بالا کشید!
ارثِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را یک عدهای خوردند. این درد را به کجا ببریم که ارثِ حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء از پدرشان را اینها (جعفر کذاب و…) خوردند.
حجت برای تاریخ شدند که اگر آسیه سلام الله علیها در خانه فرعون باشد؛ ضربالمثل اهلِ ایمان میشود و اگر فردی همسر یک پیغمبر باشد؛ ممکن است اینطور نشود. اگر پسرِ امام باشد؛ ممکن است اینطور نشود.
«سَعی فی حَبْسِ جواری أبی محمد» جعفر هم تلاش و هم سعایت کرد تا همسران و کنیزان امام حسن عسکری صلوات الله علیه را به زندان افکنند. «واعْتقالِ حلائِلهِ» به این خانوم ها زنجیر بستند «وشنٌعَ علی أصحابه بانْتِظارِهم وَلَدَه وقَطْعِهِمْ بوجودِه والقولِ بإِمامتِه» جعفر کذاب به یاران امام حسن عسکری که در انتظار ظهور فرزندِ حضرت عسکری صلوات الله علیه بودند و یقین داشتند چنین فرزندی وجود دارد و ایشان امام زمان است؛ ناسزا میگفت.
جعفر کذاب نه که برادرِ امام بود؛ نزدِ اصحاب امام حسن عسکری میرفت (حالا امکان نشد که لو بروند) و مسخره میکرد، میگفت: بله! اینها کاسههای داغتر از آش هستند! برای برادرِ من، پسر هم جور کردند.
خب خیلی اثر دارد. شما به پسرِ برادر من معتقد باشید و من شما را مسخره کنم، این اثر میگذارد. «شنٌعَ علی أصحابه» اینها کاسههای داغتر از آش برای برادرِ ما شدند! ما در خانه برادرمان بودیم درحالیکه فرزندی وجود نداشت؛ اینها ادعا میکنند که امامِ ما، فرزندی است که من (جعفر کذاب) خبر نداریم. دلها میلرزاند.
جعفر کذاب، اصحاب امام حسن عسکری صلوات الله علیه که به وجود و امامتِ فرزند امام حسن عسکری صلوات الله علیه یقین داشتند و در انتظار ظهورِ ایشان به سر میبرند را متوهم مینامید! قدرت هم در دست او بود، نیروی نظامی هم داشت و تاختوتاز او به نفع حکومت بود.
این روایت از کافی شریف را زیاد شنیدید که جعفر کذاب نزد حاکم آمد و گفت: در هر سال 20 هزار دینار (20 هزار مثقال طلا) از خمسی که من میدهند را به تو (حاکم) میدهم! شما هم مرا محترم بدارید.
حاکم فحش داد و گفت: فکر کردی که ما دوست داشتیم که ابی محمد (امام حسن عسکری صلوات الله علیه) را بین مردم محترم بداریم؟! پدر من شمشیر به دست گرفت که هر کسی لو برود (نه فقط بیان کند) که شیعه ابی محمد (امام حسن عسکری صلوات الله علیه) است و ایشان را امام میداند، بکشد ولیکن نتوانست جلوی اینها را بگیرد لذا مجبور شد که به ایشان احترام بگذارد. حالا تو چه میگویی که ما به تو احترام بگذاریم. تو اگر کسی باشی؛ ما مجبور هستیم که به تو احترام بگذاریم.
حکومت، دستِ جعفر کذاب را باز گذاشت؛ «أغْری بالقوم حتی أخافَهم وشرّدَهم و جَری علی مخلَّفی أبی محمد بسببَ ذلک کلّ عظیمةٍ، من اعتقالٍ وحَبْسٍ وتَهْدیدٍ و تَصْغیرٍ واسْتِخْفافٍ و ذُلٍّ، و لم یظْفَرِ السلطانُ منهم بطائلٍ» جعفر هم با تهدید، تصغیر و استخفاف شروع به ترساندن، کتک زدن، آواره کردن و…کرد. آنقدری ترساندند، مسخره و ذلیل کردند تا کسی جرئت نکند که قائل به امامتِ امام زمان صلوات الله علیه باشد.
شیخ صدوق مینویسد که امام عسکری صلوات الله علیه فرمودند: «فی سنّة مائتین وستّین تفترق شیعتی»[9] سال 260 (سالی که امام حسن عسکری صلوات الله علیه به شهادت رسیدند.) شیعیان من متفرق میشوند.
در آن سال که امام عسکری صلوات الله علیه به شهادت رسیدند؛ پیروان و یاران ایشان متفرق شدند. دستهای خود را منتسب به جعفر کذاب کردند، «ومنهم من تاه» گروهی سرگردان شدند، عدهای به شک افتادند، دستهای در حالت تحیر ایستادند (گمان میکنند که من خودم امام زمان بودم و غائب شدم لابد فرزند ندارم!!) و جمعی دیگر به توفیق خداوند متعال بر دین خود ثابت ماندند.
حالا در این شرایط بسیار بسیار پیچیده، امام حسن عسکری صلوات الله علیه دو کار مهم انجام دادند. یکی از آن امور را بنده در جایی مفصل عرض کردم و حالا فقط بدان اشاره میکنم و دومی را هم اشاره میکنم.
ارتقاء سطح فهم عمومِ جامعه
یک: امام حسن عسکری صلوات الله علیه، دین را از حوزههای علمیه به خانهها بردند. امام هادی و امام حسن عسکری صلوات الله علیهما، دین را از بین خواص به عوام، از حدیث به مناسک، از علم به زیارت جامعه و زیارت اربعین و… بردند. خود یک بحث مفصل است. برای اینکه مردم معارف را بشناسند…
اگر بنده بگویم: چه کسی در این جمع 5 روایت از امام حسن عسکری صلوات الله علیه بلد است؟ نمیدانم که چند نفر دست خود را بلند میکنند ولیکن اگر بگویم: چند جمله زیارت جامعه کبیره را بفرماید. یقین دارم که خیلی از افراد حفظ هستند.
یکی از مهمترین کارکردهای مناسک؛ عمومی کردن معارف و ارتقاء کفِ سطحِ فهم جامعه است. آن کف را بالا میبرد. حال اگر کسی اهل خبره باشد و درس بخواند؛ این سطح فهم بیشتر بالا میرود.
یک زمانی بود که مردم خیال میکردند که امام، پشت پرده را نمیبیند لذا جنب محضر امام میرفتند (!) و امام آنها را برمیگرداند و میفرمودند: اینجا محضرِ مقدسی است. حال بنده اسم نمیبرم که عرض کنم چه کسانی اینطور بودند. جلوی درِ خانه امام، با کنیز امام شوخی میکردند و فکر میکردند که امام نمیبیند! نمونههای از این دست فراوان است لیکن در این مراسمات، سطحشان بالا رفت.
ما در مراسمات از اهل بیت علیهم السلام میشنویم. خود ببینیم که چقدر کتاب خواندیم و چقدر در مجلس مطالبی از اهل بیت علیهم السلام شنیدم.
اگر کسی اهلش باشد، رشد وی با کتاب خواندن بیشتر میشود. برای خواص راه باز بود.
مردم، «شیعیان» را با چه عنوانی میشناسند؟
دو: حالا که جامعه شیعه تشکیل شده است؛ مردم شما شیعیان را چگونه و با چه عنوانی میشناسند؟ رفتارِ شیعیان بین مردم چگونه است؟
آقا! تصویر شیعیان، هیئتیها، عزاداران و طرفداران ِاهل بیت علیهم السلام در جامعه؛ خیلی مهم است. آیا در سختیها، زلزلهها و… برای کمک به مردم پایکار و تا کمر در گل و سختی هستند یا به جامعه بیتوجه هستند؟ راستگو و پایکار هستند؟ آیا چکهایشان به روز پاس میشود یا کسی حرف آنها را دو هزار حساب نمیکند؟ امانتدار هستند یا نیستند؟
یکی از مظاهرِ این امر؛ حکومت ما است. اگر حکومت ما خود را اصلاح نکند و به سمت صلاح نرود؛ یکی از مهمترین حربهها علیه اسلام میشود. اگر حکومت ما خوب رفتار کند؛ یکی از بهترین مبلغان به نفع اسلام و تشیع میشود. این خیلی مهم است.
اگر روزی 500 روایت بخوانید ولیکن سرِ جای پارک با همسایه خود دعوا کنید… بنده در اینجا با شما حرف بزنم ولیکن سر یک جای پارک یا غیره با سر به شیشه همسایه خود بروم… در این صورت اگر روزانه 10 هزار روایت هم بخوانم؛ فایده ندارد.
حساسیت امام عسکری صلوات الله علیه بر قسم دروغ
این در کافی شریف است. فردی از بنیعباس میگوید: 200 مثقال طلا را زیرخاک پنهان کردم، بعد در مسیر امام حسن عسکری [صلوات الله علیه] قرار گرفتم و گفتم: یا ابن رسول الله! خیلی گرفتار هستم! خدا میداند که یک درهم نه بیشتر و نه کمتر ندارم![10] یک درهم هم همراه خود ندارم. (هر چه داشت در زیر خاک قرار داده بود.)
امام حسن عسکری صلوات الله علیه فرمودند: عجب! قسمِ دروغ به خداوند متعال میخوردی در حالی که 200 دینار (200 مثقال طلا) زیر خاک پنهان کردی؟!
اگر ما باشیم، مثلاً یک چک و اردنگی هم به طرف میزنیم که برو بچه! دیگر ما را فریب نده.
امام حسن عسکری صلوات الله علیه فرمودند: من این را نگفتم برای این که به تو پول ندهم. ایشان به خادم خود فرمودند: الآن چقدر پول آماده داریم؟ خادم عرض کرد: 100 دینار. آقا! خیلی پول است. امام حسن عسکری صلوات الله علیه فرمودند: همه را به این فرد بده.
ما شبِ شهادت ائمه اطهار علیهم السلام از تفاوتِ رفتار خود با حضرات معصومین علیهم السلام باید عذرِ تقصیر بیاوریم.
امام حسن عسکری صلوات الله علیه فرمودند: این 100 دینار برای تو، قسم دروغ نخور. اگر این پولی که پنهان کردی را از زیر خاک در نیاوری؛ روزی که محتاج میشوی، به تو نمیرسد.
فرد با 100 دینار میتوانست مدت مدیدی چند سال زندگی کند. با این پول زندگی کرد، گرفتار که شد رفت و دید که پسر او جای پولهای که در زیر خاک پنهان کرده بود را متوجه شده، پول را برداشته و فرار کرده است.
نکته اینجا است که امام حسن عسکری صلوات الله علیه فقط مچ او را نگرفت بلکه فرمودند: من این را نگفتم که به تو کمک نکنم، هر چه دارم به تو میدهم. این کمک امام حسن عسکری صلوات الله علیه به سائلی ثروتمندی از بنیعباس است!
کَرَمِ امام عسکری صلوات الله علیه نسبت به فردِ واقفی!
یکی از شاگردان امام حسن عسکری صلوات الله علیه میگوید: با برادرزاده خود میرفتم. برادرزاده من واقفی بود؛ یعنی امام حسن عسکری صلوات الله را امام نمیدانست و نعوذ بالله نستجیر بالله امام را کذاب میدانست چون واقفه مدعی هستند که امام موسی کاظم صلوات الله علیه، غائب شده است. اگر الآن فردی ادعای امامت کند؛ ما او را «کذاب» مینامیم.
او میگوید: داشتیم به محضر امام حسن عسکری میرفتیم، گفتم: کاش امام حسن عسکری صلوات الله علیه به من 500 درهم بدهند. 200 درهم برای لباس، 200 درهم برای بدهی و 100 درهم هم برای مخارج (نفقه) مصرف میکنم. واقفی هم گفت: کاش 300 درهم هم به من بدهد. 100 درهم برای حمار، 100 درهم برای لباس و 100 درهم دیگر برای نفقه مصرف کنم. (300 درهم هم کم نبود و امکان یک سال زندگی با آن وجود داشت)
محضر امام حسن عسکری صلوات الله علیه رفتیم، ایشان فرمودند: یا علی! خیلی وقت است که نیامدی. چرا تا حالا نیامدی؟! عرض کردم: سیدی! هر کس با سختی خود را به سامراء میرساند و به محضر شما شرفیاب میشود، یک هدیه یا خمسی یا… را میآورد تا شما بتوانید شیعه را با آن اداره کنید. من گرفتار بودم. آمدن بنده به محضر شما، برای شما اسباب دردسر و زحمت است. حضرت فرمودند: هر وقت گرفتار شدید، به سراغ ما بیایید. حیا نکن.
وقتی از محضر ایشان خارج شدیم، خادم ایشان 500 درهم و گفت: این 500 درهم است که 200 درهم آن برای پوشاک و 200 درهم آن برای بدهی و 100 درهم آن برای نفقه و مخارج تو باشد. کیسهای هم به واقفی داد و گفت: این 300 درهم است که 100 درهم آن برای خرید حمار و 100 درهم برای پوشاک و 100 درهم هم برای مخارج و نفقه تو باشد.
این فرد واقفی باقی ماند و نعوذ بالله امام را کذاب میدانست ولیکن او هم از محضر امام حسن عسکری صلوات الله علیه ناامید برنمیگشت.
توقع امام عسکری صلوات الله علیه از شیعیانِ خود
آن روایت معرف است که امام حسن عسکری صلوات الله علیه میفرمایند: من دوست دارم وقتی شما را در جامعه میبینند؛ از امانتداری، راستگویی، مدارای شما با فرق دیگر، مدارا با افرادی که با شما اختلافنظر دارند، خوشاخلاقی شما و حسن خلق شما بگویند: او شیعه است. این من را خوشحال میکند.
امام حسن عسکری صلوات الله علیه کجا هستند که ببینند که ما شیعیان، خودمان را پارهپاره میکنیم وای به حال دیگران! یا دعوای حزبی و سیاسی یا دعوای مذهبی یا الآن این مناسبت است یا نیست… تشنیع، تکفیر، تقبیح و…
غربت اهل بیت علیهم السلام، ذرهای بین ما کم نشده است. مجالس ما ذرهای غربت اهل بیت علیهم السلام را کم نمیکند.
خداوند متعال شهدا را رحمت کند. عصرِ ما؛ عصری است که ما امید داریم و میگوییم: اقلاً در عصر ما افرادی بودند که اینها زینت اهلِ بیت علیهم السلام و پایکار بودند.
ان شاء الله خداوند شما را از کسانی قرار دهد که به شهداء ملحق و زینت امام حسن عسکری صلوات الله علیه میشوید. ان شاء الله خداوند به امثالِ من روسیاه هم رحم کند و به حرمتِ پدرِ حضرت بقیه الله الاعظم عجل اله تعالی فرجه الشریف به ما هم نگاهی بکند تا رنگی عوض کنم و ان شاء الله دو هزار آدم بشوم.
روضه حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها
این ایام برای ما؛ ایامِ غصب خلافت است. حال اینکه چه حادثهای در چه زمانی رخ داده است؛ این یک بحث است. آنچه که مسلم است این است که این ایام؛ ایامِ حزن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. ایشان هم برای پدر خود و هم برای اینکه میدیدند مسیر هدایت مختل شد؛ محزون بودند.
وقتی پرسیدند که حال شما چطور است؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند که حالم هم برای فقدانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و هم برای غصبِ خلافت، خیلی خراب است.
یا صاحبالزمان آجرک الله فی مصیبت أبیک (علیهما السلام). یا مولای! ضَیفُک بِبَابِک و سَائِلُک بِبَابِک. شما نتوانستید که برای پدر خود عزاداری کنید. داغِ پدر که دیدید، به خانه شما حمله کردند، مادرِ شما را به زندان انداختند، خانه را تفتیش کردند و کسی نبود که تسلیت عرض کند. آجرک الله فی مصیبت أبیک.
در روایت آمده است: «عَلَیهِ کمَالُ مُوسَی وَ بَهَاءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أَیوبَ»[11] مولای ما در این هزار سال داغ زیاد دیده است.
آقاجان! اگر به خانه پدر شما حمله کردند، قبلتر به خانه مادرِ شما حمله شد.
وقتی تجمع کردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در که رفتند و اولین بار آنها را مورد خطاب قرار دادند. خانه آبرودار، سروصدا نمیکنند. وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند که شلوغ است، پشت در آمدند و فرمودند: ما عزادار هستیم. گروه اول گریهکنان برگشتند.
گروه دوم آمدند. اینها بیادبتر بودند و حرفهای را به زبان جاری کردند که دیگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینها مورد خطاب قرار ندادند و به قبر مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو کردند و عرض کردند: «یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اَللَّهِ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ»[12] اینها با حبیبه و دختر تو اینگونه صحبت میکنند و این الفاظ را راجع به دختر تو به کار میبرند! این گروه هم برگشتند. دوام نیاوردند.
دفعه سوم خودش مشعل به دست آمد. «و فی یدِهِ قَبِسَ مِنَ النّار»[13] افرادی که داخل خانه بودند، خیلی مهم بودند. امام حسن، امام حسین وحضرت زینب کبری صلوات الله علیهم اجمعین در آن خانه حضور داشتند. اگر کسی ظاهراً عصمتِ این بزرگواران را نمیپذیرفت، این بزرگواران کودک بودند. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها در آن خانه حضور داشتند.
«قَالَ لِی: یَا أَبَا حَفْصٍ!»[14]… به او گفتند: «إنَّ فیها فاطِمَه» فاطمه در خانه است، مشعل کجا میبری؟!
میخواستند در را باز کنند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در قرار گرفتند…
میگوید: «فرکلت الباب وقد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه»[15] در را تکان دادم، دیدم که بدن خود را به در چسبانده است. دشمنیها خود با علی را مرور کردم. گفتم: الآن یک ضربه میزنم که اول علی را زجرکُش کنم. به در که لگد زدم، صدای صیحه فاطمه، مدینه را پر کرد…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.
[4] – سوره مبارکه نور، آیه 36.
[5] – السیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، جلد 6، صفحه 203. الثعلبی، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، جلد 7، صفحه 107. (وأخبرنی أبو عبد الله الحسین بن محمد الدینوری قال: حدّثنا أبو زرعة أحمد بن الحسین بن علی الرازی قال: حدّثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید الهمذانی بالکوفة قال: حدّثنا المنذر بن محمد القابوسی قال: حدّثنی الحسین بن سعید قال: حدّثنی أبی عن أبان بن تغلب عن نفیع بن الحرث عن أنس بن مالک وعن بریدة قالا: قرأ رسول الله صلی الله علیه وسلّم هذه الآیة فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیذْکرَ فیها اسْمُهُ إلی قوله وَالْأَبْصارُ فقام رجل فقال: أی بیوت هذه یا رسول الله؟ قال: «بیوت الأنبیاء». قال: فقام إلیه أبو بکر فقال: یا رسول الله هذا البیت منها- لبیت علی وفاطمة-؟ قال: «نعم من أفاضلها»)
[6] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام, جلد ۴۹, صفحه ۱۲۳. ([الأمالی]، للشیخ الطوسی اِبْنُ اَلْمُتَوَکلِ عَنْ عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ یوسُفَ بْنِ عَقِیلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیهِ قَالَ: لَمَّا وَافَی أَبُو اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیهِ السَّلاَمُ نَیسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یرْحَلَ مِنْهَا إِلَی اَلْمَأْمُونِ اِجْتَمَعَ إِلَیهِ أَصْحَابُ اَلْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لاَ تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْک وَ قَدْ کانَ قَعَدَ فِی اَلْعَمَّارِیةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ یقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی یقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِی بْنَ اَلْحُسَینِ یقُولُ سَمِعْتُ أَبِی اَلْحُسَینَ بْنَ عَلِی یقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ یقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ عَلَیهِ السَّلاَمُ یقُولُ سَمِعْتُ اَللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ اَلرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا)
[7] – کمال الدین وتمام النعمة، جلد 1، صفحه 473. (حدّثنا أبو الحسن علی بن الحسن بن [علی بن] محمّد بن علی بن الحسین ابن علی بن أبی طالب علیهمالسلام قال: سمعت أبا الحسین الحسن بن وجناء یقول: حدّثنا أبی، عن جدِّه أنَّه کان فی دار الحسن بن علی علیهماالسلام فکبستنا الخیل وفیهم جعفر بن علی الکذَّاب واشتغلوا بالنهب والغارة وکانت همّتی فی مولای القائم علیهالسلام قال: فإذا [أنا] به علیهالسلام قد أقبل وخرج علیهم من الباب وأنا أنظر إلیه وهو علیهالسلام ابن ستّ سنین فلم یره أحد حتّی غاب.)
[8] – الإرشاد، جلد 2، صفحه 336. (وتولی جعفرُ بن علی أخو أبی محمد أخْذَ تَرکتِه، وسَعی فی حَبْسِ جواری أبی محمد واعْتقالِ حلائِلهِ، وشنٌعَ علی أصحابه بانْتِظارِهم وَلَدَه وقَطْعِهِمْ بوجودِه والقولِ بإِمامتِه، وأغْری بالقوم حتی أخافَهم وشرّدَهم، وجَری علی مخلَّفی أبی محمد بسببَ ذلک کلّ عظیمةٍ، من اعتقالٍ وحَبْسٍ وتَهْدیدٍ وتَصْغیرٍ واسْتِخْفافٍ وذُلٍّ، ولم یظْفَرِ السلطانُ منهم بطائلٍ.)
[9] – کمال الدین وتمام النعمة، جلد 1، صفحه 408. (حدّثنا أحمد بن محمّد بن یحیی العطّار رضیاللهعنه قال: حدّثنی أبی، عن جعفر بن محمّد بن مالک الفزاری قال: حدّثنی محمّد بن أحمد المدائنی، عن أبی غانم قال: سمعت أبا محمّد الحسن بن علی علیهماالسلام یقول: فی سنّة مائتین وستّین تفترق شیعتی.
ففیها قبض أبو محمّد علیهالسلام وتفرَّقت الشیعة وأنصاره، فمنهم من انتمی إلی جعفر ومنهم من تاه و [منهم من] شک، ومنهم من وقف علی تحیره، ومنهم من ثبت علی دینه بتوفیق الله عزوجل.)
[10] – الکافی – ط الاسلامیه، جلد 1، صفحه 509 و 510. (إسحاق قال: حدثنی إسماعیل بن محمد بن علی بن إسماعیل بن علی بن عبد الله ابن عباس بن عبد المطلب قال: قعدت لأبی محمد علیه السلام علی ظهر الطریق فلما مر بی شکوت إلیه الحاجة وحلفت له أنه لیس عندی درهم فما فوقها ولا غداء ولا عشاء قال فقال: تحلف بالله کاذبا وقد دفنت مأتی دینار، ولیس قولی هذا دفعاً لک عن العطیة أعطه یا غلام ما معک، فأعطانی غلامه مائة دینار، ثم أقبل علی فقال لی: إنک تحرمها أحوج ما تکون إلیها یعنی الدنانیر آلتی دفنت وصدق علیه السلام وکان کما قال دفنت مأتی دینار وقلت: یکون ظهرا وکهفا لنا فاضطررت ضرورة شدیدة إلی شئ أنفقه وانغلقت علی أبواب الرزق فنبشت عنها فإذا ابن لی قد عرف موضعها فأخذها وهرب فما قدرت منها علی شئ.)
[11] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۲، صفحه ۱۴۳. (أَقُولُ قَدْ مَضَی بِأَسَانِیدَ فِی خَبَرِ اَللَّوْحِ: ثُمَّ أُکمِلُ ذَلِک بِابْنِهِ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ عَلَیهِ کمَالُ مُوسَی وَ بَهَاءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أَیوبَ سَیذِلُّ أَوْلِیائِی فِی زَمَانِهِ وَ یتَهَادَوْنَ رُءُوسَهُمْ کمَا یتَهَادَی رُءُوسُ اَلتُّرْک وَ اَلدَّیلَمِ فَیقْتَلُونَ وَ یحْرَقُونَ وَ یکونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ اَلْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یفْشُو اَلْوَیلُ وَ اَلرَّنِینُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِک أَوْلِیائِی حَقّاً بِهِمْ أَرْفَعُ کلَّ فِتْنَةٍ عَمْیاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکشِفُ اَلزَّلاَزِلَ وَ أَدْفَعُ اَلْآصَارَ وَ اَلْأَغْلاَلَ أُولٰئِک عَلَیهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِک هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ)
[12] – بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد 30، صفحه 294.
[13] – الشیعة هم أهل السنّة، جلد 1، صفحه 47.
[14] – الإمامة والسیاسة – ت الشیری، جلد 1، صفحه 30. (إِنَّ أَبَا بَکرٍ أُخْبِرَ بِقَوْمٍ تَخَلَّفُوا عَنْ بَیعَتِهِ عِنْدَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ فَبَعَثَ إِلَیهِمْ عُمَرَ بْنَ اَلْخَطَّابِ فَجَاءَ فَنَادَاهُمْ وَ هُمْ فِی دَارِ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ فَأَبَوْا أَنْ یخْرُجُوا فَدَعَا عُمَرُ بِالْحَطَبِ فَقَالَ وَ اَلَّذِی نَفْسُ عُمَرَ بِیدِهِ لَتَخْرُجُنَّ أَوْ لَأُحْرِقَنَّهَا عَلَیکمْ عَلَی مَنْ فِیهَا فَقِیلَ لَهُ یا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فیها فَاطِمَةَ فَقَالَ وَ إِنْ)
[15] – بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد 30، صفحه 293 و 294. (فقلت: إن لم یخرج جئت بالحطب الجزل وأضرمتها نارا علی أهل هذا البیت وأحرق من فیه، أو یقاد علی إلی البیعة، وأخذت سوط قنفذ فضربت وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالنا هلموا فی جمع الحطب، فقلت: إنی مضرمها. فقالت: یا عدو الله وعدو رسوله وعدو أمیر المؤمنین، فضربت فاطمة یدیها من الباب تمنعنی من فتحه فرمته فتصعب علی فضربت کفیها بالسوط فألمها، فسمعت لها زفیرا وبکاء، فکدت أن ألین وأنقلب عن الباب فذکرت أحقاد علی وولوعه فی دماء صنادید العرب، وکید محمد وسحره، فرکلت الباب وقد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه، وسمعتها وقد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت أعلی المدینة أسفلها، وقالت: یا أبتاه! یا رسول الله! هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک، آه یا فضة! إلیک فخذینی فقد والله قتل ما فی أحشائی من حمل، وسمعتها تمخض وهی مستندة إلی الجدار، فدفعت الباب ودخلت فأقبلت إلی بوجه أغشی بصری، فصفقت صفقة علی خدیها من ظاهر الخمار فانقطع قرطها وتناثرت إلی الأرض، وخرج علی، فلما أحسست به أسرعت إلی خارج الدار وقلت لخالد وقنفذ ومن معهما: نجوت من أمر عظیم.)