ما و استمرار فرهنگ سقیفه ـ جلسه سوم

3

نویسنده

ادمین سایت

روز دوشنبه مورخ 21 مهر ماه 1399، سومین جلسه عزاداری دهه سوم ماه صفر در حسینیه مهدویه مشهد مقدس با سخنرانی «حامد کاشانی» پیرامون موضوع «ما و استمرار فرهنگ سقیفه» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

⚠️ شایان ذکر است که صوت جلسه دوم بدلیل مشکل فنی ضبط نشده است که به همین دلیل نکات این جلسه در جلسات بعد ارائه خواهد شد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و روحی له الفداء؛ صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست‌وبرخاستِ ناقابل، گفت و شنیدِ بی‌ارزش و عرض ارادت ناچیز ما را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ، نوکری آستانِ و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه، دوستانمان و شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه صلوات الله علیه تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

«اَللّهُمَ صَلِّ عَلی علی بن مُوسَی الِّرِضا المَرُتَضی اَلاِمامِ التَّقی النَّقی وَ حُجَتِک عَلی مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّری اَلصِدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کثیرَةً تآمَّةً زاکیةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة کاَفضَلِ ما صَلَّیتَ عَلی اَحَدٍ مِن اولیائِک»

نثار روحِ پر برکتِ حضرت علی بن موسی‌الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء؛ صلواتی هدیه بفرمائید.

 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

فرهنگ مستمرِ سقیفه

بدعت یزید بن معاویه لعنه الله علیهما چه بود؟! آیا بدعت این بود که اگر حسین بن علی [صلوات الله علیهما] با یزید لعنه الله علیه بیعت نکند، او را می‌کشند؟! بنده عرض کردم که سابق بر این هم همین اتفاق رخ داد. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به جرمی کشتند؟! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که حتی به اندازه امام حسین صلوات الله علیه هم اقدام نظامی نکردند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به جُرم مخالفت با بیعتِ امام مسلمین (!) به قتل رساندند.

چیز جدیدی نبود. کار یزید و معاویه لعنه الله علیهما به این معنا خیلی جدید نبود. معاویه لعنه الله علیه قصد داشت که فردی را پس از خود به حاکمیت منصوب کند و برای او بیعت هم بگیرد. نفر اول هم نفر دوم را منصوب کرد لذا کارِ معاویه لعنه الله علیه تفاوت خیلی آشکاری نبود.

ان شاء الله موضوع بحث ما؛ مقارنه فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در کتاب «رسائل ائمه» شیخ کُلینی و گزارش خلیفه دوم در کتاب «صحیح البخاری» است منتها در مقدمه این بحث قرار داریم. مقدمه باید روشن شود تا این دو کلام را با هم مقارنه کنیم تا ببینیم که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه چه نقدهای به آن گزارش رسمی دارند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در سخت‌ترین سال‌های حکومت خود در سال 38 هجری که حکومت ایشان رو به اضمحلال و شکست است، محمد بن ابی بکر هم شهید و مصر هم اشغال شده است؛ مولا نامه‌ای نوشتند که هر هفته در نماز جمعه خوانده شود و 10 نفر از دوستانِ مخصوص حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هم کنار منبر بایستند تا شهادت دهند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه این جملات را فرموده است.

 این [قرائت نامه مولا و شهادتِ شاهدان] در حالی است که خود حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه زنده هستند؛ یعنی به گونه‌ای فشار می‌آوردند که اصلاً حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نتوانند یک کلمه هم حرفی بزنند. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در این نامه هم لاجرم ملاحظات عمومی، تقیه مداراتی و تقیه غیر مداراتی را لحاظ فرمودند ولیکن اجازه بیان همین سخنان را هم نمی‌دادند.

«سقیفه»؛ یک فرهنگ استمراری است. آن فرهنگ استمراری بین ما هم ساری و جاری است و همه ابعاد وجودی ما را هم گرفته است. آن فرهنگ نه تنها حکومت بلکه سبک زندگی جامعه اسلامی را تغییر داد.

یک روزی امامِ جماعتِ مسجدالنبی؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند و مسجد هم سقف نداشت ولیکن در دورانِ بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین امامِ جماعت مسجد؛ یزید لعنه الله علیه، مروان لعنه الله علیه، ولید بن عقبه لعنه الله علیه و… بودند و مسجد هم شاهنشاهی بود!

مسجد وجود داشت… سختی کارِ ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین نسبت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این بود که مقابلینِ حضرات معصومین، ادعاً اهلِ اسلام بودند و تزویر بیداد می‌کرد. مسجد، نماز جماعت، ذکر بعد از نماز، دعا بعد از نماز، قرائت قرآن کریم، کرسی درس و… بود ولیکن روح دین نبود کما اینکه امروز هم بین ما تظاهر به دینداری زیاد است ولیکن حقیقت دینداری کم است.

«أَرَأَیتَ الَّذِی یکذِّبُ بِالدِّینِ».[4] این آیه شریفه تعبیر خیلی تندی است. کسی که «یکذِّبُ بِالدِّین» است، چیست؟! خداوند متعال که نمی‌فرماید: کسانی که به خدا فحش می‌دهند…«وَ یمْنَعُونَ الْمَاعُونَ».[5] کسانی که به هم رحم نمی‌کنند و اگر همسایه هم از آن‌ها خرده‌ریز مثلاً وسایل آشپزخانه هم قرض کند؛ دریغ می‌کنند در حالی که اسم خود را هم «مسلمان» گذاشتند.

اسلام در ظاهر وجود دارد ولیکن مسلمانی رخت بر بسته است. این از کجا آمده است؟! این‌همه بی‌رحمی از کجا آمده است؟! متعلق به فرهنگ سقیفه است، نه فرهنگ بنی‌امیه لعنه الله علیهم اجمعین.

بنده نمی‌خواهم عرض کنم که جریانِ سقیفه نوکر بنی‌امیه لعنه الله علیهم اجمعین یا بنی‌امیه لعنه الله علیه نوکر جریان سقیفه هستند ولیکن آغاز این فرهنگ از لحاظ زمانی به زمانِ حیات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برمی‌گردد و اولین نقطه درگیری بعد از قتلِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، نه 30 سال بعد.

اگر صحنه قتل را دست‌کاری کنند، افسر بازرسی یا افسر ویژه قتل دیگر نمی‌تواند تشخیص دهد. اگر محل قتل را جابه‌جا کنند و شواهد آن‌ را هم به هم بزنند؛ چگونه افسر باید تشخیص دهد؟! اگر نقطه انحراف جابه‌جا شود؛ امکان تشخیص بلاهایی که سر جامعه اسلامی آمده است، وجود ندارد.

«جریان سقیفه» فرهنگ استمراری است چون از صدر اسلام رخ داد…

جُرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه بود که ایشان را به قتل رساندند؟! جُرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن تفکر؛ بیعت نکردن با امام مسلمین (!) بود. 50 سال بعد پسر ایشان را به جُرم 5 کیفرخواست [عدم بیعت، بغی، شق عصاء و وحدت شکنی، خروج از اطاعت حاکم، قتل عثمان!] حقوقی کُشتند.

خلافتِ ابوبکر البغدادی و استمرار مکتب سقیفه

کتاب «وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمانان أبوبکر الحسینی القریشی البغدادی» کتابی است که طرفدارانِ ابوبکر البغدادی در حکومت او منتشر کردند و تألیف «ابو مالک شیبه» است. (روی جلد و تمامی صفحات) آرم داعش دارد و خود کانال‌های داعش این کتاب را به زبان های فارسی و عربی منتشر کردند.

بنده چند جمله از این کتاب را می‌خوانم تا شما ببینید که چرا بنده مکرراً عرض می‌کنم: «استمرار» این‌طور نبود که جهان اسلام به‌طور ناگهانی دچار تکفیر شود. چرا دروغ بگوییم؟! یک تفکری وجود داشت که آن تفکر همین بود، چیز جدیدی نیاوردند. هیچ‌چیز جدیدی نیاوردند.

تکفیر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از تکفیر فلان شیعه و سنیِ فلان کشور خیلی سخت‌تر است. تکفیر بنده که باری ندارد. حسین بن علی صلوات الله علیه؛ «سِبْطِ اَلرَّسُول»[6]، «سَیدُ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»[7] و صحابی بودند؛ ایشان را خارج از دین تلقی کردن خیلی سخت است. تکفیرِ بنده یا یک شیعه یا یک سنی یا فردی در خیابان یا فردی در گنبد یا فردی در زاهدان یا فردی در تهران و… که کاری ندارد. افرادی شاخ غول را شکستند که این راه را بازگردند.

کتاب «وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمانان أبوبکر الحسینی القریشی البغدادی» (به زبان عربی و فارسی) در سال 1395 چاپ شده است.

ابوبکر البغدادی رئیس داعش است و اخبار هم می‌گویند: ابوبکر البغدادی کُشته شده است.

چرا ما باید با ابوبکر البغدادی بیعت کنیم؟! گمان کردید که علت این بیعت را قدرت زیاد یا اهل بدعت بودن ذکر می‌کنند؟! نخیر.

نویسنده این کتاب می‌نویسد: چگونه خلافت ابوبکر البغدادی صحیح است در حالی که همه مردم به او بیعت نداده‌اند؟

ابوبکر بغدادی در عراق و شام بود، همه مسلمینِ همه عالم که با او بیعت نکردند.

ابو مالک شیبه پاسخ می‌دهد: مگر بیعت با خلفاء این‌گونه بود که با همه مردم بیعت می‌کردند؟! نخیر. مگر همه مسلمینِ همه شهرها باید بیعت می‌کردند؟! نخیر.

اگر بگوید که بله! همه بزرگان و مسلمین یک شهر باید بیعت می‌کردند؛ در این صورت خلافت خلفاء رو هوا است لذا می‌گوید: نه! «بَیعَةُ أَهْلِ الْحَلِّ وَالْعَقْدِ مِنْ الْعُلَمَاءِ وَالرُّؤَسَاءِ وَوُجُوهِ النَّاسِ الَّذِینَ یتَیسَّرُ اجْتِمَاعُهُمْ».[8] در حدِ توان نخبگانِ شهر را جمع کنند، کفایت می کند! در حد توان!

نویسنده قصد دارد که پاسخ دهد که چرا ابوبکر البغدادی با وجود اینکه بسیاری از نخبگان جامعه اسلامی با او بیعت نکردند، خلیفه است؟

پاسخ می‌دهد: خب بیعت نکنند! مگر همه نخبگان با ابوبکر بیعت کردند؟! بعضی‌ها از جمله علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] با او بیعت نکردند. «اما تَأَخُّرُ عَلِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ عَنِ الْبَیعَةِ»[9] تأخیر علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] در بیعت کردن «فَتَأَخُّرُهُ لَیسَ بِقَادِحٍ فِی الْبَیعَةِ» تأخیر ایشان در بیعت کردن، ایرادی در بیعت ایجاد نمی‌کند. اشکالی ندارد و بیعت همه که شرط نیست! اگر علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] بیعت نکرد، سایرین که بیعت کردند!
«فَقَدِ اتَّفَقَ الْعُلَمَاءُ عَلَی أَنَّهُ لَا یشْتَرَطُ لِصِحَّتِهَا مُبَایعَةُ کلِّ النَّاسِ وَلَا کلِّ أَهْلِ الْحَلِّ وَالْعِقْدِ» علماء اتفاق نظر دارند که شرط نیست که برای صحیح بودن بیعت، تمامِ مسلمانان یا تمامِ اهل حل و عقد بیعت کنند! چنین شرطی نداریم بلکه به اندازه توان، آبروداران و نخبگان را دعوت کنید!

ـ حال علی بن ابی طالب [حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه] در سقیفه نیامد، خُب نیامده باشد! سایرین که حضور داشتند!

قصد نویسنده پاسخ به این سؤال است: چرا ابوبکر البغدادی خلیفه است؟ چرا برخورد می‌کند و می‌کشد؟!

چرا ابوبکر البغدادی خلیفه است؟! نویسنده پاسخ می‌دهد: چون عده‌ای از نخبگان با وی بیعت کردند! چه کسانی با خلیفه اول، دوم، سوم و علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] بیعت کردند؟ اهل مدینه. خب ابوبکر الغدادی هم در «رقه» بود، اهل رقه هم که با او بیعت کردند!

یکی از سختی‌های که این فرهنگ کار کردند این است: روز اول که با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در سقیفه درگیر شدند؛ بیعتی در سقیفه بین جمعی صورت گرفت و یک نفر حاکم شد.
حال برای اینکه جامعه اسلامی این را بپذیرید، باید وسط دریا از درخت بالا می‌رفتند. رفتند! این جریان گفت: لازم نیست که همه بیعت کنند! نخبگان یک شهر کفایت می‌کند.

سؤال: آیا همه نخبگان باید بیعت کنند؟ آن جریان پاسخ داد: نخیر.

نخبگانی وجود داشتند که با خلیفه اول، دوم و سوم بیعت نکردند. حال که از دیدگاه شما (جریان سقیفه) لزومی به بیعت همه نخبگان وجود ندارد، چه تعداد از نخبگان کفایت می‌کند؟!

اگر پاسخ دهند که اکثریت باید بیعت کنند، باز یک گیری می‌کنند و آن مشکل این است که کلاً در سقیفه 3 مهاجر بیشتر حضور نداشتند و آن جریان می‌گوید: وقتی از سقیفه بیرون آمد «خلیفه» بود و سایرین هم با «خلیفه» بیعت کردند! لذا بیعت دیگران شرطی برای خلیفه شدن او نبود! او «خلیفه» شد و سپس مهاجران با وی بیعت کردند.
با این حال باید شرط «اکثر نخبگان» را هم باید بردارند.

کار مکتب سقیفه این است: حقیقت را باید زیر پای خود قرار دهید و عقل خود را در توجیه رخداد هزینه کنید! باید برای رخداد، دلیل بتراشید نه اینکه به دلیل دینی رجوع کنید!

طبق جریان سقیفه، بیعت «همه» یا «اکثریت» نخبگان لزومی ندارد! چون 3 نفر از مهاجرین در سقیفه حضور داشتند و بعد از سقیفه گفتند: او «خلیفه» است! با چماق هم از سایرین بیعت گرفتند. اگر عنوان کنند که در سقیفه «خلیفه» نشده بود، دیگر هیچ جایی ندارند که بگویند: او چه شد که خلیفه شد! دلیلی ندارند لذا گفتند: او در سقیفه «خلیفه» شد! این در حالی است که فقط 3 نفر از مهاجران در سقیفه حضور داشتند! گفتند: اکثریت نخبگان هم لازم نیست بلکه بیعت چند نفر کفایت می‌کند!

مگر هر فردی که در سقیفه حضور داشت با خلیفه بیعت کرد؟ نخیر. سَعد بن عُبادة خَزرَجی و بسیاری از خزرجیان آن روز در سقیفه بیعت نکردند لذا همه انصار هم بیعت نکردند.

جریان سقیفه مدعی شد: اگر اقلیتی از نخبگان بیعت کنند، کفایت می‌کند! خروجی این ادعا یعنی ما در یک کشور یا یک شهری حضور داریم و خلیفه از دنیا می‌رود؛ حال بنده و 3 نفر دیگر با فردی بیعت می‌کنیم. این فرد دیگر خلیفه مسلمین است و هر کس از آن فرد اطاعت نکند؛ مهدور الدم است! این ادعای خیلی زور است ولیکن باید این حرف زور را زد چون کار از این همه پیچیده‌تر شد.

خلیفه اول به عنوان یکی از نخبگان جامعه اسلامی هنگام مرگ خود با یک وصیت، نفر بعدی را خلیفه کرد!
چرا باید حرف او را بپذیریم؟! او یکی از اهلِ حل و عقد و اصطلاحاً یکی از خبرگان است! یک خُبره به یک نفر رأی داد و او هم خلیفه شد! این را باید قانون می‌کردند و نمی‌توانستند بگویند: استثناء است. اگر مدعی می‌شدند که «استثناء» است، باید مدعی می‌شدند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد این واقعه نظر خاص داشتند! حال اگر قاعده است، امکان «تکرار» آن هم وجود دارد.

این موارد را عرض می‌کنم تا شما جلوتر ببینید که بین کلام حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و خلیفه دوم چه درگیری در همین‌جا رخ خواهد داد.

تقدیم به پیشگاه باعظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ صلواتی هدیه بفرماید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

خلیفه شدن در مکتب سقیفه به چند طریق است؟

ابو مالک شیبه (نویسنده کتاب وجوب بیعت دادن به ابوبکر البغدادی) می‌نویسد:

«سؤال سوم: خلیفه شدن مسلمان به چند طرق است؟

جواب یک: از طرف اهل حل و عقد مسلمانان. نمونه: بیعت با خلیفه اول در روز سقیفه.

جواب دو: استخلاف یعنی خلیفه نمودن با استفاده از وصیت شخص خلیفه کنونی در مورد جانشین بعد از خودش.

نمونه: وصیت خلیفه اول به خلیفه دوم برای خلیفه گشتن.

جواب سه: گفتگو کردن. نمونه: خلیفه دوم وصیت کرد که بعد از خودش چند شخصی که معین کرده بود، بنشینند و خلیفه را معین کنند.

جواب چهار: از طریق غلبه با زور و شمشیر بر مناطق مسلمین.»[10]

حال نه اکثر خُبرگان با «ابوبکر البغدادی» بیعت کردند و نه کسی خلافتِ وی را وصیت کرده است. راه دیگر خلیفه شدن چیست؟

راهکار دیگر آن جریان این است: اگر شخصی که قدرت دارد و با کودتا، غلبه نظامی، زور، عملیات انتحاری و… یک منطقه را اشغال می‌کند؛ او هم حاکم جامعه اسلامی می‌شود و اطاعت از او هم واجب است! اگر حسین بن علی [صلوات الله علیه] در مقابل این شخص هم قیام کند؛ مهدور الدم است!

ممکن است که شما بفرمائید: این تکفیری‌های داعش عجب حرف‌های عجیبی می‌زنند.

نخیر آقا! اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نظیر مروان لعنه الله علیه (در ادبیات آن جریان، مروان هم جزو صحابه است) چگونه به حکومت رسیدند؟ بنی مروان قیام کردند، شهر را اشغال کردند و «حاکم مسلمین» شدند!

یک روایت هم دارند: «لَا یزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا مَنِیعًا إِلَی اثَّنَی عَشَرَ خَلِیفَةً»[11] اسلام تا وقتی که 12 امام بیایند؛ عزیز، منیع و شکست‌ناپذیر است. یکی از آن 12 نفر در دیدگاه آن‌ها؛ مروان [لعنه الله علیه] است! باید او را هم تأیید می‌کردند.

اگر خلیفه به شروط خلافت پایبند نباشد، طبق مکتب سقیفه چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

اگر مدعی شوند که انتخاب و بیعت خبرگان کفایت می‌کند؛ این مسئله پیش می‌آید که خبرگان با چه شرایطی باید خلیفه را انتخاب کنند؟ الآن خُبرگان چه کسی را انتخاب می‌کنند؟ فردی که مجتهد، عادل و…باشد؛ یعنی شرط می‌گذارند. وقتی غرض انتخاب کردن است، می‌توانند شرط بگذارند. امام مسلمین باید دارای چه ویژگی‌های باشد؟!
آن دیدگاه، شروط خلیفه و ولی امر شدن را این موارد ذکر می‌کند: «مسلمان، آزاد، مذکر و بالغ، عاقل، عادل و دادپرور، قریشی، عالم و در موضع‌گیری‌ها مقتدر، زیرک و شجاع باشد و هیچ دین، باور و برنامه‌ای را غیر اسلام قبول نکرده باشد.»[12]

حال اگر انتخاب‌کنندگان این شرایط را رعایت نکردند، چه اتفاقی رخ می‌دهد؟! برای این مورد داریم؟
بله. 
«أُبَایعُک عَلَی کتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَسِیرَةِ أَبِی بَکرٍ وَعُمَرَ»[13] با عثمان با این شرایط بیعت کردند در حالی که او حتی به سیره دو نفر قبلی هم عمل نکرد. مدل رفتار و آمد، عزل و نصب، ریخت‌وپاش، توزیع ثروت و بیت‌المال او حتی بسان دو نفر قبلی هم نبود. او را بر شروطی انتخاب کردند در حالی که او بر شروط پایبند نبود. حال آیا او عزل شد؟ نخیر. او را خلیفه می‌دانند.

راهی که آن روز سقیفه پیمود برای آیندگان تئوری درست کرد که در مهرماه سال 1395 برای اثبات خلافتِ ابوبکر البغدادی همین تئوری را مطرح کردند!

می‌نویسد: نخبگان برای انتخاب خلیفه شروطی نظیر عدالت، اجتهاد، حلال‌زادگی، شجاعت و… را قائل هستند. حال اگر انتخاب کردند و خلیفه بدان شروط عمل نکرد؛ «لَا ینْعَزِلُ الْإِمَامُ بِالْفِسْق»[14] حاکم مسلمین هر چه مرتکب «فسق» شود، عزل نمی‌شود!!! اگر فاسق‌ترین فرد روی زمین هم باشد؛ یعنی اگر نام آن فرد در رنکینگ فسق و گینس به عنوان فاسق‌ترین فرد ثبت شود، مهم نیست و حاکم مسلمین عزل نمی‌شود! چون حاکم اموی داشتند که در حوزه شراب با کنیز مرده چه کرده است…اصلاً به عقل جن نمی‌رسد در حالی که او را عزل نکردند!

اگر فردی را با شروطی به عنوان «خلیفه» انتخاب کنند و آن فرد شروط را رعایت نکند چون عثمان خلیفه است و او را عزل نکردند؛ لذا این فرد هم با وجود عدم رعایت شروط، عزل نمی‌شود.

اگر خلیفه شدن به طریق استخلاف یعنی خلیفه نمودن با استفاده از وصیت شخص خلیفه کنونی در مورد جانشین بعد از خودش باشد بسان وصیت معاویه [لعنه الله علیه] در مورد جانشینی یزید [لعنه الله علیه] و حاکم مرتکب هرگونه فسق و فجور شود؛ باز هم عزل نمی‌شود!

خلیفه مسلمین شدن به طریق زور، شمشیر، کودتا و… که شرطی ندارد که بگویند: لطفاً عزیزان متقاضی کودتا، مدارک عدالت و اجتهاد خود را بفرستند تا ما اجازه کودتا صادر کنیم. کودتا این حرف‌ها را ندارد. کودتا، کودتا است. هر کسی از راه برسد و در کودتا پیروز شود؛ دیگر امکان ندارد که برای او شرطی قائل شد.
روز اول گفتند: ما اجازه نمی‌دهیم که کسی از خاندانِ رسالت، خلیفه شود! حال که «الف» را عنوان کردند باید تا «ی» می‌رفتند لذا حاکم مسلمین هیچ شرط لازمی برای حکومت ندارد الا الاسلام! کافی است که بگوید: من مسلمان هستم. دیگر عدالت، علم، شجاعت و…نیاز ندارد! این ادعاها برای صدر اسلام است.
حال انصافاً با این فقه سیاسی زیبا، «ابوبکر البغدادی» حق دارد بگوید: «من خلیفه هستم» یا حق ندارد؟! بله که حق دارد. «ابوبکر البغدادی» یک ریشی داشت و تظاهر به عدم گناه می‌کرد که دیگران از بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین همین را هم نمی‌کردند. «ابوبکر البغدادی» می‌گوید: تصرف در بیت‌المال بر من جایز نیست. عثمان جایز می‌دانست! دمِ حضرت ابوبکر البغدادی گرم!

مشکل ما با «ابوبکر البغدادی» و داعش؛ ناصبی گری نیست.

ابوبکر البغدادی دوست داشت که شروط خلافت را هم دارا باشد لذا در کتاب «وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمان ابوبکر البغدادی» نوشتند: «ابوبکر بغدادی مسلمان، آزاد، مذکر و بالغ، عاقل، عادل، مقتدر، شجاع، زیرک، قریشی، از نوادگانِ جعفر کذاب و دارای درجه دکترا در شریعت اسلامی از دانشگاه الاعظمیه بغداد است و هیچ دین و باوری غیر اسلام را قبول ندارد.»[15]

نام او را نوشتند: ابوبکر الحسینی القریشی البغدادی! او را از نسل حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می‌دانند لذا داعشی ها، کتِیبَة یا گردان حسین بن علی [صلوات الله علیهما] داشتند! ناصبی نبودند. این فقه سیاسی زیبا دیگر «ناصبی» بودن لازم ندارد، همه چیز در آن وجود دارد لذا چرا باید با اهل بیت علیهم السلام رسماً دشمنی کنند؟! همه چیز دارند. اصلاً داعش حرف جدیدی نزد که شما تعجب کردید.

داعش همان مکتب است لذا وقتی می‌خواهد بگوید: «من خلیفه هستم» کتاب می‌نویسد و در کانال‌های خود منتشر می‌کند که همان‌طور که خلفاء خلیفه شدند، ما هم خلیفه شدیم. چه فرقی می‌کند؟! همان‌طور که هر کس با آن‌ها بیعت نکرد، خانه او را آتش زدند…آن‌ها درِ خانه دختر حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] را آتش زدند، حال اگر من درِ خانه یک فرد عادی را آتش بزنم که اصلاً کاری نکردم. چرا فکر می‌کنید که ما بدعت در جهان اسلام هستیم؟! اصلاً بدعت رخ نداده است.

ابوبکر البغدادی در موضوعِ حکومت اصلاً بدعتی نکرده است. اصلاً. آن روز یک اتفاقاتی رخ داده است، اگر آن را بپذیرید باید تا آخر این واقعه را بپذیرید.

مثلاً این ابوبکر البغدادی در قرن 21 به هر جا که حمله کرده است، زن و فرزندانِ مردم را به عنوان برده فروخته است! آیا این بدعت است؟ نخیر آقا! بدعتی در کار نیست. اگر مکتب سقیفه را قبول دارید؛ آن مکتب به افرادِ مسلمانی که با خلیفه بیعت نکردند یا به خلیفه زکات نمی‌دادند، حمله می‌کردند، می‌کشتند و زن‌های آن‌ها را هم می‌فروختند! اتفاقاً داعش پیرو همان مکتب است و هیچ‌چیز جدیدی ندارند.

اگر اشکال و فریادی دارید، نباید بر سر «ابوبکر البغدادی»، «بوکر حرام» و… بزنید. این‌ها بچه‌های حرف‌گوش‌کن هستند و همان مسیر را رفتند. چرا فکر می‌کنید که این‌ها بدعتی کردند؟! کدام عمل این‌ها بدعت بوده است؟!
معاویه لعنه الله علیه، حجر بن عدی رحمه الله علیه را تکفیر کرد و به قتل رساند! چه کسی در این عالم بسان حجر بن عدی رحمه الله علیه است که این‌ها او را تکفیر کرده و کشته باشند؟! کار جدیدی نکردند.

حجاج لعنه الله علیه گفت: امروز می‌خواهم یک عملِ بزرگ مستحب انجام بدهم! شیعه علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] در این محل کیست؟ گفتند: قنبر [سلام الله علیه] در این کوه و کمرها قایم شده است. گفت: او را بیاورید تا وی را بکشیم و امروز عبادت کنیم!

«ابوبکر البغدادی» هیچ کار جدیدی نکرده است. اتفاقاً خیلی هم بچه‌های حرف‌گوش‌کن بودند. او در دانشگاه الاعظمیه بغداد در رشته شریعت اسلامی همین‌ها را خواندند.

چرا اگر ما این حرف‌ها را بزنیم، تندروی محسوب می‌شود؟! یک نفر می‌گوید: آقا! شما دقیق صحبت نمی‌کنید. برادر! کدام کتاب منظور شما است؟! کجا؟! «سقیفه» یک فرهنگ مستمر است. نباید دروغ گفت که یک زمانی یک اتفاقی رخ داد و یکهویی یک «ابوبکر البغدادی» قارچی بلند شد. نخیر آقا! بنده خیلی بررسی کردم، تکفیری‌های بسان «ابوبکر البغدادی» کارِ خاصی نکردند، هر چه وجود دارد متعلق به همان دوره است و هیچ کار جدیدی نکردند.

در آن مکتب، برای اینکه فردی «حاکم جامعه اسلامی» شود نه «شجاعت» لازم دارد و نه «عدالت» و هیچ اشکالی هم ندارد که آن فرد، فاسق‌ترین فرد روی زمین باشد! حالا شما بفرمائید: یزید [لعنه الله علیه] شراب می‌خورد؛ خب بخورد! بفرمائید: تارک الصلاه است؛ خب باشد! بفرمائید: اهل فحشا است؛ خب باشد! بفرمائید: بیت‌المال می‌خورد؛ خب بخورد! بفرمائید: اولیاء خداوند متعال را می‌کشد؛ خب بکشد! اگر فاسق‌ترین فرد هم باشد؛ در این مکتب فرقی نمی‌کند. او حاکم است و اطاعت از او را خدا واجب کرده است!

وقتی تفکر سقیفه را قبول دارند

کدام بدعت؟! هیچ بدعتی وجود ندارد. اگر امروز از داعش ناراحت هستید، این ناراحتی بیخود است مگر اینکه فردی بگوید: من اصلِ آن را هم قبول ندارم.

بنده می‌خواهم به جهان اسلام بگویم: معنی ندارد که شما شعار «مرگ بر داعش» سر دهید. اگر «مرگ بر داعش» است؛ مرگ بر فکر داعش است که فکر داعش جدید نیست وگرنه باید قربان صدقه داعش هم بروید. همان فکر با تفاوت‌های اندکی در حال ادامه پیدا کردن است. تفاوت‌ها کلی و چشم گیر نیست لذا درود و سلام خدا بر داعش چون طبق آن مکتب، این‌ها طرفدارانِ دستوراتِ نبوی هستند! مگر اینکه فردی بگوید: ما آن ریشه را قبول نداریم. امکان ندارد که هم ریشه را قبول داشته باشید و هم شعار «مرگ بر داعش» سر دهید. مگر چنین چیزی امکان دارد؟!

مگر امکان دارد که کسی بگوید: من امام صادق صلوات الله علیه را قبول دارم ولیکن مرگ بر زراره [سلام الله علیه]؟! این حرف معنایی ندارد چون جناب زراره سلام الله علیه شاگردِ امام صادق صلوات الله علیه است. معنی ندارد که کسی بگوید: مرگ بر یونس بن عبدالرحمن [سلام الله علیه] و سلام خدا بر امام رضا [علیه آلاف تحیه و الثناء]. این حرف معنی ندارد.

اگر فردی امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء را قبول دارید، مسیر ایشان را جناب یونس بن عبدالرحمن ادامه داده است. اگر امام صادق صلوات الله علیه را قبول دارید، مسیر ایشان را جناب زراره سلام الله علیه ادامه داده است. اگر «سقیفه» را قبول دارید، مسیر آن جریان را داعش ادامه داده است.

زمانی شما می فرمائید: داعش یک جریان انحرافی است.

بنده هم قبول دارم که گاهی جریان‌های انحرافی نظیر «بهائیت» و… در شیعه و اهل سنت به وجود آمدند ولیکن جریان داعش؛ یک جریان انحرافی نیست. گمان کردید که داعش بسان بهائیت، کتب جدیدی آورده است؟! بهائیت به «کافی» شیخ کلینی رحمه الله علیه و «من لایحضره الفقیه» شیخ صدوق رحمه الله علیه که استناد نمی‌کند، آثار آن‌ها کتب دیگری است. داعش به همین «صحیح البخاری»، «صحیح مسلم» و… استناد می‌کند.

بنده عرض نمی‌کنم که همه غیر شیعه این‌طور بسان داعش وحشی‌گری می‌کنند ولیکن ادامه آن فکر «سقیفه» همین است. حال اگر فردی نخواهد ادامه این مسیر را پی بگیرد، خب او نخواسته است. این مسیر همین مسیر است. این نیست که ما بگوییم: یزید لعنه الله علیه یکهویی به امام حسین صلوات الله علیه گیر داد که اگر بیعت نکنی، تو را می‌کشم! نخیر آقا! هم قبل و هم بعد از آن این‌طور بود.

دشمنی بنی امیه با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

ابوامیه عمرو بن سعید بن عاص اموی اَشدَق لعنه الله علیه (پسرعموی معاویه لعنه الله علیه) در زمان امام حسین صلوات الله علیه، حاکم مکه بود. وقتی یزید لعنه الله علیه مشاهده کرد که حاکم مدینه کم‌کاری کرد و امام حسین صلوات الله علیه را به قتل نرساند؛ حکومتِ مدینه را هم به عمرو بن سعید اموی لعنه الله علیه سپرد.
ابو رافع در یک جایی اسیر (برده) شد و مالکیت وی شراکتاً به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سعید بن عاص بن امیه لعنه الله علیه رسید. سعید بن عاص لعنه الله علیهما سهمِ خود را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داد؛ یعنی آن برده سابقه بردگی سعید بن عاص لعنه الله علیه را هم داشت.
حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، ابو رافع را در راه خدا آزاد کرد. ابو رافع و پسران او (عبیدالله و علی) دبیر و کاتبِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بودند.

وقتی عمرو بن سعید بن عاص اموی اَشدَق لعنه الله علیه والی مدینه شد، پسر ابو رافع را نزد خود خواند و از او پرسید: مولای تو کیست؟ پسر ابو رافع گفت: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. عمرو بن سعید لعنه الله علیه دستور داد که او را 500 ضربه شلاق بزنند! مولای تو سعید بن عاص است! رسول الله کیست؟![16]
این مسیر، یک مسیر همواری برای این راه بود. در مسیر، رسیدن به خلافت هیچ شرطی نظیر عبادت، دیانت، عدالت، تقوا، تعقل و… لازم ندارد. اگر هم با این خلیفه مقابله کنید، شما را خواهند کشت! اطاعت از این خلیفه هم واجب است. این چیزی بود که در سقیفه رخ داد و لاجرم هزار چیز دیگر را هم پذیرفتند.

بدعتی با قدمت 1400 سال!

وقتی حاکم اموی و… به حکومت می‌رسید؛ نماز را جابه‌جا و روزه را دست‌کاری می‌کرد.

شک نیست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لا تصلّوا علی الصلاة البتراء»[17] هرگز بر من صلوات ابتر و دم‌بریده (ناقص) نفرستید. یاران عرض کردند: یا رسول الله! صلوات ابتر چیست؟ حضرت رسول اکرم صلی الله و علیه و آله در پاسخ فرمودند: این که فقط بگویید: «اللهم صل علی محمد» و دنباله آن را قطع کنید؛ بلکه باید بگویید: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»

دو جریانِ از حاکمانِ بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ یکی از عبدالله بن زبیر لعنه الله علیه با عنوان امیر جامعه اسلامی[18] و دیگری مسئولین بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین[19]، صلوات را ممنوع کردند!
همین امروز با وجود اینکه یقین دارند که فرمایش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راجع به نحوه فرستان صلوات چیست؛ در کتب خود بعد از ذکر نام حضرت رسول اکرم [صلی الله علیه و آله و سلم] می‌نویسند: «صلی الله علیه و سلم» عنوان «آله» را حذف می‌کنند! این در حالی که دستور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ فرستادن صلوات بر ایشان و آل ایشان است.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

این فقط کلامِ منِ شیعه نیست بلکه بزرگانی از اهل سنت وجود دارند که در کتب خود بعد از نامِ حضرت رسول اکرم، «صلی الله علیه و آله و سلم» ذکر می‌کنند و می‌گویند: سایرین به علت سلطه امویین، ذکر «آله» را حذف کردند، بعد هم بین ما فرهنگ شد و مردم هم عادت کردند! بین سنتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سنتِ امویان؛ 1300 سال است که سنت امویین رایج است. این را بنده که شیعه هستم، نمی‌گویم بلکه بزرگان گروه‌هایی از عامه می‌گویند.

امروز با وجود اینکه می‌دانند نحوه صحیح صلوات فرستادن بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کدام است؛ بین سنت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سنتِ امویین، سنت امویین رایج است! چون وقتی هر فاسقِ فاجری می‌تواند خلیفه شود، اطاعت از او هم واجب است، بیعت نکردن و مخالفت با وی موجب به قتل رسیدن افراد می‌شود لاجرم افراد هم حرف او را گوش می‌دهند.

حال دنگ حاکم بگیرد و نماز را در سفر شکسته نخواند؛ تبدیل به حکمِ شرعی می‌شود! دنگِ حاکم بگیرد و دستور دهد که بر آل محمد، صلوات نفرستید؛ «آل محمد» از صلوات حذف می‌شود! احکام جابه‌جا می‌شود. گمان نکنید که حکومت فقط یعنی حکومت، بلکه حکومت می‌تواند هر جایی از دین را بخواهد جابه‌جا یا حذف کند.

آرزوی نبش قبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم!!!

«ابوبکر البغدادی» اصلاً حرف جدیدی نزده است. این یک فرهنگ مستمر است و این سنت همین طور ادامه پیدا کرده است. چرا این وسط باید به ابوبکر البغدادی فحش بدهیم؟! باید ریشه را شناخت.

طرف شیعه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است و می‌گوید: مباحثی که از بین رفته است را تکرار نکنید!

آقا! داعش تا چند سال مسئله جهان (نه فقط جهان اسلام) بوده و الآن هم است. مسئله امروز شما است. چند بار در طول تاریخ اقدام به نبشِ قبر مبارک ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین کردند و منجر به نبش شدند؟ مسئله یک روز و دو روز نیست.

آیا ناگهان عده‌ای پیدا شدند و گفتند: قبر زینب بنت علی [حضرت زینب کبری سلام الله علیها] را تخریب کنید؟! کما اینکه قبرِ جناب حجر سلام الله علیه را نبش قبر کردند. آیا این یک چیز جدیدی است؟! اصلاً جدید نیست.
به سایت فتاوای «اللجنة الدائمة للإفتاء» عربستان مراجعه کنید، این فتاوای را دادند:
 «ویجب علی ولی أمر المسلمین أن یهدم ما بنی علی القبور من المساجد؛ لأنها أسست علی غیر التقوی، وأن ینبش من دفن فی المسجد بعد بنائه، ویخرج جثته من المسجد حتی عظامه ورفاته، لاعتدائهم بالدفن فیه، وینقل رفاته إلی المقبرة العامة فی حفرة خاصة یسوی ظاهرها کسائر القبور»[20] بر ولی امر مسلمین واجب است که در روزی که فتنه نمی‌شود، قبر مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نبش کند و بدنِ مطهر ایشان را از مسجد خارج کند چون دفنِ در مسجد؛ شرک است!

آیا اشکال بر سر «بن باز» و بن بسته است؟! نخیر. این افراد؛ فقهاء پیرو افکارِ گذشتگان هستند.

روزی مروان لعنه الله علیه مردی را دید که صورت بر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گذاشته است. مروان لعنه الله علیه گردن او را گرفت و گفت: این کار بیهوده چیست که تو در حال انجام آن هستی؟

عبارت مروان لعنه الله علیه را حذف کردند ولیکن از جواب ابوایوب انصاری مشخص است که مروان لعنه الله علیه چه گفته است.

آن مرد که «ابو ایوب انصاری» صحابی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود، گفت: (نعوذ بالله) من سنگ را زیارت نمی‌کنم! این زیارتِ حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.

این پاسخِ ابو ایوب انصاری یعنی مروان لعنه الله علیه عبارتی را گفته است که گویی تو به زیارت سنگ آمدی! فقط وهابی‌ها از این سخنان نمی‌گویند. اگر عقب بروید، این سخنان در 1250 سال، 1300 سال، 1380 سال، 1400 سال پیش ریشه دارد.

ریشه «اطاعت مطلق از خلیفه» در فرهنگ مستمر سقیفه

از کجا به وجود آمد؟ آخر چرا باید چنین سخنانِ خلاف عقلی عنوان شود که فاسق‌ترین، فاجر ترین، ظالم‌ترین و بیخودترین فرد را مسئول حکومت کنید و هر کسی هم که با حاکم مخالفت کند، مهدور الدم است؟! فقط یک راه برای جنگیدن با حاکم مسلمین وجود دارد (چون به بحث ربط ندارد سریع رد می‌شوم) و آن هم تکفیر آن حاکم است! این همان کاری است که خوارج با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کردند. ایشان را تکفیر کردند!

اصلاً داعش از خود هیچ ندارد و همه قدیمی است. چرا باید هر ظلمِ ظالمی را قبول کنند؟ چون اگر قبول نکنند؛ مشروعیتِ حاکمیتِ افراد بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خطر می‌افتد!

دلیلی برای استثناء عمل آن‌ها هم وجود ندارد. امکان ندارد که بگویند: ظلم برای همه بد است جز یزید [لعنه الله علیه]! دزدیِ بیت‌المال برای همه بد است جز از جانبِ عثمان! معنی نداشت که چنین روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درست کنند. امکان نداشت که روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درست کنند که دزدی از بیت‌المال برای همه ممنوع است الا از جانب عثمان! خب هیچ‌کس این استثنائات را نمی‌پذیرفت.

آن جریان باید با این مشکل چه کار می‌کرد؟ باید قاعده درست می‌کردند. قاعده درست کردند: حاکم مسلمین حقِ تصرف دارد و اگر هم خطائی مرتکب شود؛ حساب او در قیامت با خدا است و به شما ربطی ندارد!

وقتی قاعده درست می‌کنند، باید بپذیرند که دیگران هم بلد هستند که از آن قاعده استفاده کنند. افراد بعدی هم استفاده می‌کنند. چیز جدیدی نیست. نه «ابوبکر البغدادی» چیز جدیدی است. نه قتل‌عام وهابی‌ها در «طائف»، «مکه»، «مدینه» و «کربلا» چیز جدیدی است. هیچ چیز جدیدی نیست بلکه استمرار همان فرهنگ است. آن مکتب به شیعه، سنی، مسلمین، بیچاره‌ها و کسانی که خبر نداشتند، ظلم کردند. این همان فرهنگ است و هیچ چیز جدیدی رخ نداده است.

حاکم که پیغمبر نیست که هر چه می‌گوید، درست باشد. اطاعت از پیغمبر واجب است چون هر چه می‌فرماید، درست می‌فرماید.

اطاعت از دستورات خداوند متعال واجب است چون «إِنَّ اللَّهَ لَا یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ»[21] خداوند متعال امرِ به فحشا نمی‌کند بلکه فقط امر به خیر می‌کند و اطاعت از خداوند هم واجب است.

پیغمبر هم معصوم است و جز خیر، صلاح و مصلحتِ مسلمین دستوری نمی‌دهد و جز با فساد مبارزه نمی‌کند لذا اطاعت از ایشان هم واجب است.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هم همین طور بودند. این‌طور نیست که هر خطائی کرد، باز هم اطاعت کنید بلکه ایشان مرتکبی خطائی نمی‌شوند لذا اطاعت از ایشان واجب است.

دیگران که بر سرکار آمدند، با چه شرایطی آمدند؟! آیا نفس و تالی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند؟! نخیر. از روی قرآن کریم هم نمی‌توانستند بخوانند! چگونه باید برای این افراد اطاعت مطلقه درست کنند؟ گفتند: از حاکم مطلقاً اطاعت کنید! (نه چون صلاحیت دارد) خب این یک قاعده شد.

عبدالله بن عمر در واقعه حرّه گفت: امروز بزرگ‌ترین گناه روی زمین و اکبر کبائر جنگیدنِ با یزید [لعنه الله علیه] است چون یزید [لعنه الله علیه] حاکمِ مسلمین است (نه چون صلاحیت دارد)![22] باید اطاعت مطلق کنید.

وقتی امکانِ «اطاعت مطلق» از یزید لعنه الله علیه وجود دارد؛ می‌توان از ابوبکر البغدادی هم اطاعت مطلق کرد لذا بدعتِ داعش، النصره، طالبان، القاعده، بوکو حرام و…. بدعتی در کار نیست. یا اصلِ آن بدعت است یا اصلاً بدعت نیست. این‌ها ادامه همان‌ها هستند. اگر آن‌ها را قبول دارید، این جریانات را هم قبول کنید و اگر آن‌ها خوب نیستند، این جریانات هم خوب نیستند.

آغاز تئوری تکفیر

سنت خلفاء قبل از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه این بود: وقتی با گروهی می‌جنگیدند؛ آن گروه را تکفیر می‌کردند و مهدور الدم می‌دانستند. آن گروه را تکفیر می‌کردند تا دیگر آن گروه حرمتی نداشته باشند و بتوانند نوامیس آن‌ها را به بردگی بگیرند و اقدام می‌کردند. کربلا هم همین‌جور شد.

چه مرضی موجب شد که به نماز حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تیر پرتاب کنند؟! آیا شما اجازه می‌دهید که یک بت‌پرست داخل مسجدالحرام وارد شود؟ می فرمائید: توهین به کعبه است. آن‌ها به نماز حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تیر زدند چون گفتند: توهین به نماز است!

آن ملعون گفت: ما به وحوش بیابان آب می‌دهیم چون مخلوقات خداوند متعال هستند… هیچ بدعتی رخ نداد. این مسلک بود.

هیچ‌کس در کربلا حرمتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نداشت… در خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آن حرف‌ها را زدند. امام صادق صلوات الله علیه اشاره فرمودند. بنده تا به حال در طول عمر خود این جمله امام صادق صلوات الله علیه را به زبان نیاوردم که درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه گفتند… در کربلا محترم‌تر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجود نداشت، همان مسیر بود. اول تکفیر کردند.

برادرِ جناب عَمرو بن قَرَظَة در کربلا در سپاه عمر سعد لعنه الله علیه بود، وقتی عَمرو بن قَرَظَة رحمه الله علیه در کربلا به شهادت شهید رسید، نعوذ بالله او (برادرِ عمرو) حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را لعن کرد، شروع به گریه کرد و گفت: ای دروغ‌گو! برادرم را گمراه کردی و فریب دادی تا او را کشتی. برادرِ من جهنمی شد! این سخنانِ را در حالی گفت که برادرِ او در رکاب حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه شهید شد![23] اوّل تکفیر می‌کردند که بعد هر کاری که می‌خواهند انجام دهند.

روضه مخدرات و نازدانه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه

این را اشاره می‌کنم و زود رد می‌شوم. تقریباً تمام مقتل نویس ها بدین تصریح کردند. گزارشگر دشمن نوشته است که هنوز به یاد دارم آن لحظه‌ای که به خیمه‌ها حمله کردند و اولین چیزی که سعی کردند که غارت کنند؛ چادرها بود! من عبارت آن را نمی‌خوانم. تقریباً همه مورخان همه جبهه مختلف این را آوردند و وصف هم کردند.
مخدرات برای حفظ حجاب خود یا زیر اسب‌ها رفتند یا زخمی شدند چون دشمن اسب‌سوار بود و با سرعت می‌آمد و مخدرات عفیفه بودند لذا مخدرات مقاومت می‌کردند.

اگر بر غارت اموال بود که آن مخدرات مقاومت نمی‌کردند. وقتی فقیر جلوی درب خانه آن‌ها می‌آمد؛ هر چه داشتند به سائل می‌دادند. مخدرات در تنها چیزی که مقاومت می‌کردند این بود که چادرها را محکم نگه می‌داشتند. این شروعِ پذیرایی از نوامیس آل الله بود! بعد از این دیگر آن مخدرات را برای مجلس‌آرایی از این شهر به آن شهر می‌بردند. (بنده اینجا را سریع رد می‌شوم.)

وارد شام شدند. چرا می‌گویند: بازار؟! گوشه از بازار بود که…. رها می‌کنم…دهان من بشکند، نمی‌گویم. یااباعبدالله!
مخدرات را به مجلس بردند. مخدرات روی پا ایستاده بودند. آن گوشه مجلس پرده زده بودند، یزید لعنه الله علیه زنان و کنیزهای خود را پشت پرده برده بود.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها با وجود اینکه هیچ اعتراض نفرمودند، چند گله به آن نجس‌ها کردند. یکی از آن شکایت‌ها این بود: «أَ مِنَ الْعَدْلِ یا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُک حَرَائِرَک وَ إِمَاءَک وَ سَوْقُک بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم سَبَایا قَدْ هَتَکتَ»[24] اگر تو فقط همسر و فرزند خود را پشت پرده می‌بردی، این‌ها از خانواده حکومتی تو بودند ولیکن تو کنیزها را هم پشت پرده بردی…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها و سید الساجدین صلوات الله علیه خطبه خواندند و آبروی این‌ها را بردند.
دو اقدام کردند تا حواس را پرت کنند.

یک: دستور داد تا اذان بگویند. بدتر شد. حضرت زین‌العابدین صلوات الله علیه از این اذان استفاده کردند و افشاگری کردند.

دو: برای بند آوردن زبانِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه؛ چوب‌دستی به دست گرفت تا حواس را پرت کند.

ذهبی نوشته است که به‌قدری صحنه‌ای داشت اتفاق می‌افتاد رقت‌بار بود که حضرت سکینه سلام الله علیها پشت بقیه رفت؛ «لِئَلَّا تَرَی رَأْسَ أَبِیهَا»[25] تا نبینند که چه اتفاقی بر سرِ رأس پدر می‌آید. حسین جان! دخترِ 13 ـ 14 ساله شما نتوانست ببیند که با سر شما چه کردند…

وقتی به خرابه برگشتند؛ دیگر تحملِ دخترِ کوچک‌تر کمتر و مرغِ نیم بسمل بود لذا دیگر بال‌بال می‌زد.
خدا نیاورد که کسی در جایی به نوامیس کسی چپ نگاه کند. اگر عفیفه باشند؛ سکوت می‌کنند و حرف نمی‌زنند.

همه، یک گوشه ساکت بودند. این دختر خردسال یک گوشه خرابه رفت و صورت مبارک خود را روی خاکِ خرابه قرار داد. ناگهان از جا بلند شد. (معطل نمی‌کنم) وقتی تشت را مقابل ایشان قرار دادند؛ روبند را که کنار زد، آن چیزی که حضرت سکینه سلام الله علیها از دور تحملِ دیدن آن را نداشت را ایشان از نزدیک دیدند. عقب عقب رفت و ترسید…

گاهی آدمی از یک صحنه ترسناک می‌ترسد ولیکن گاهی از صحنه خشونت با عزیز خود می‌ترسد. اگر دستِ فرزندی قدری عمیق بریده باشد، پدر و مادر دیگر توان نگاه کردن با آن زخم را ندارند. فرزند هم نمی‌تواند زخم پدر را نگاه کند…

روبند را که کنار زد؛ عقب عقب رفت ولیکن چندی بود که دل ایشان تنگ شده بود. مدت‌ها بود که از دور می‌دید لذا جلو آمد و این سرِ مطهر را به سینه چسباند…

«یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی»[26]


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] – سوره مبارکه ماعون، آیه 1.

[5] – سوره مبارکه ماعون، آیه 7.

[6] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۸، صفحه ۲۲۲.

[7] – بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۸، صفحه ۳۷.

[8] – وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمان ابوبکر البغدادی، صفحه 34. هایة المحتاج إلی شرح المنهاج، جلد 7، صفحه 410.

[9] – وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمان ابوبکر البغدادی، صفحه 34 و 35. شرح النووی علی مسلم، جلد 12، صفحه 77. (اما تَأَخُّرُ عَلِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ عَنِ الْبَیعَةِ فَقَدْ ذَکرَهُ عَلِی فِی هَذَا الْحَدِیثِ وَاعْتَذَرَ أَبُو بَکرٍ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَ هَذَا فَتَأَخُّرُهُ لَیسَ بِقَادِحٍ فِی الْبَیعَةِ وَلَا فِیهِ أَمَّا الْبَیعَةُ فَقَدِ اتَّفَقَ الْعُلَمَاءُ عَلَی أَنَّهُ لَا یشْتَرَطُ لِصِحَّتِهَا مُبَایعَةُ کلِّ النَّاسِ وَلَا کلِّ أَهْلِ الْحَلِّ وَالْعِقْدِ وَإِنَّمَا یشْتَرَطُ مُبَایعَةُ مَنْ تَیسَّرَ إِجْمَاعُهُمْ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَالرُّؤَسَاءِ وَوُجُوهِ النَّاسِ)

[10] – وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمان ابوبکر البغدادی، صفحه 23 و 24.

[11] – صحیح مسلم، جلد 3، صفحه 1453.

[12] – وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمان ابوبکر البغدادی، صفحات 15 تا 23.

[13] – الذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام – ط التوفیقیة، جلد 3، صفحه 102. السیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، جلد 1، صفحه 122.

[14] – السیوطی، جلال الدین، الأشباه والنظائر، جلد 1، صفحه 527.

[15] – وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمان ابوبکر البغدادی، صفحه 15 تا 23.

[16] – الإصابة فی تمییز الصحابة، جلد 7، صفحه 114. (ذکره مصعب الزّبیری، فقال: کان أبو رافع عبدا لأبی أحیحة سعید بن العاص بن أمیة، فأعتق کلّ من بنیه نصیبه منه إلا خالد بن سعید، فإنه وهب نصیبه للنبی صلی اللَّه علیه وسلّم فأعتقه، فکان یقول: أنا مولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وسلّم، فلما ولی عمرو بن سعید بن العاص بن أمیة المدینة أیام معاویة دعا ابنا لأبی رافع فقال: مولی من أنت؟ فقال: مولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وسلّم فضربه مائة سوط ثم ترکه، ثم دعاه فقال: مولی من أنت؟ فقال: مولی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وسلّم، فضربه مائة سوط حتی ضربه خمسمائة سوط.)

[17] – سیرتنا وسنتنا، جلد 1، صفحه 17. (علی أنّه (صلی الله علیه وآله وسلم) قد نهی عن الصلاة البتراء وقال: لا تصلّوا علی الصلاة البتراء فقالوا: وما الصلاة البتراء: قال: تقولون: اللّهمّ صلّ علی محمّد وتمسکون، بل قولوا: اللّهمّ صلّ علی محمّد وعلی آل محمّد.)

[18] – مقاتل الطالبیین، جلد 1، صفحه 397. (وهو الذی بقی أربعین جمعة لا یصلی علی النبی (ص) فی خطبته حتی التاث علیه الناس، فقال: إن له أهل بیت سوء إذا [صلیت علیه أو] ذکرته [أتلعوا أعناقهم واشرأبوا لذکره] وفرحوا بذلک فلا أحب أن أقر عینهم بذکره.)

 

[19] – الصنعانی، أبو إبراهیم، سبل السلام، جلد 1، صفحه 288. (وَمِنْ هُنَا نَعْلَمُ أَنَّ حَذْفَ لَفْظِ الْآلِ مِنْ الصَّلَاةِ کمَا یقَعُ فِی کتُبِ الْحَدِیثِ لَیسَ عَلَی مَا ینْبَغِی؛ وَکنْت سَأَلْت عَنْهُ قَدِیمًا، فَأُجِبْت أَنَّهُ قَدْ صَحَّ عِنْدَ أَهْلِ الْحَدِیثِ بِلَا رِیبَ: کیفِیةُ الصَّلَاةِ عَلَی النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – وَهُمْ رُوَاتُهَا، وَکأَنَّهُمْ حَذَفُوهَا خَطَأً تَقِیةً لَمَّا کانَ فِی الدَّوْلَةِ الْأُمَوِیةِ مَنْ یکرَهُ ذِکرَهُمْ، ثُمَّ اسْتَمَرَّ عَلَیهِ عَمَلُ النَّاسِ مُتَابَعَةً مِنْ الْآخِرِ لِلْأَوَّلِ)

[20] – أرشیف ملتقی أهل الحدیث – 1، جلد 92، صفحه 492. (س: الصلاة فی مسجد فیه قبر هل تجوز؟ اشرحوا بدقة؛ لأن البعض یستدلون بکون قبره صلی الله علیه وسلم فی مسجده النبوی. إذا کان لا تجوز الصلاة فماذا نفعل، فهل لنا إخراج المیت حتی عظامه؟

ج: لا تجوز الصلاة فی المساجد آلتی فیها قبر أو قبور؛ لما ثبت عن جندب بن عبد الله رضی الله عنه أنه قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل أن یموت بخمس یقول: «إن من کان قبلکم کانوا یتخذون قبور أنبیائهم وصالحیهم مساجد، ألا فلا تتخذوا القبور مساجد فإنی أنهاکم عن ذلک» (1) رواه مسلم ولما ثبت عن عائشة رضی الله عنها عن النبی صلی الله علیه وسلم أنه قال: «لعن الله الیهود والنصاری اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد» (2) ویجب علی ولی أمر المسلمین أن یهدم ما بنی علی القبور من المساجد؛ لأنها أسست علی غیر التقوی، وأن ینبش من دفن فی المسجد بعد بنائه، ویخرج جثته من المسجد حتی عظامه ورفاته، لاعتدائهم بالدفن فیه، وینقل رفاته إلی المقبرة العامة فی حفرة خاصة یسوی ظاهرها کسائر القبور، وبعد ذلک لا حرج فی الصلاة فی المسجد المذکور لزوال المحذور.

وبالله التوفیق وصلی الله علی نبینا محمد و آله وصحبه وسلم. اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء)

[21] – سوره مبارکه اعراف، آیه 28.

[22] – الطبقات الکبری – ط العلمیة، جلد 4، صفحه 138. (قَالَ: أَخْبَرَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُکینٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَسَدِی قَالا: حَدَّثَنَا سُفْیانُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکدِرِ قَالَ: لَمَّا بُویعَ یزِیدُ بْنُ مُعَاوِیةَ فَبَلَغَ ذَاک ابْنَ عُمَرَ فَقَالَ: إِنْ کانَ خَیرًا رَضِینَا وإن کان بلاء صبرنا.

قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِی قَالَ: حَدَّثَنَا صَخْرُ بْنُ جُوَیرِیةَ قَالَ: حَدَّثَنَا نَافِعٌ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ لَمَّا ابْتَزَّ أَهْلُ الْمَدِینَةِ بِیزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ وَخَلَعُوهُ دَعَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ بَنِیهِ وَجَمَعَهُمْ فَقَالَ: إِنَّا بَایعْنَا هَذَا الرَّجُلَ عَلَی بَیعِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ. وَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – یقُولُ: إِنَّ الْغَادِرَ ینْصَبُ لَهُ لِوَاءٌ یوْمَ الْقِیامَةِ فَیقُولُ هَذِهِ غَدْرَةُ فُلانٍ. وَإِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْغَدْرِ إِلا أَنْ یکونَ الشِّرْک بِاللَّهِ أَنْ یبَایعَ رَجُلٌ رَجُلا عَلَی بَیعِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – ثُمَّ ینْکثَ بَیعَتَهُ. فَلا یخْلَعَنَّ أَحَدٌ مِنْکمْ یزِیدَ وَلا یسْرِعَنَّ أَحَدٌ مِنْکمْ فِی هَذَا الأَمْرِ فتکون الصیلم بینی وبینه.)

[23] – وقعة الطّف، جلد 1، صفحه 223. (وخرج عمرو بن قرظة الأنصاری یقاتل دون حسین (علیه السّلام)، وهو یقول:

قد علمت کتیبة الأنصار *** أنی سأحمی حوزة الذمار

ضرب غلام غیر نکس شاری *** دون حسین مهجتی وداری

فقُتل [رحمة الله علیه] و کان أخوه علی [بن قرظة] مع عمر بن سعد، فنادی: یا حسین، یا کذّاب ابن الکذّاب! أضَلَلت أخی وغَررته حتّی قتلته؟ قال [الحسین (علیه السّلام)]: «إنّ الله لمْ یضلّ لأخاک، ولکنّه هدی أخاک وأضلّک». قال: قتلنی الله إنْ لمْ أقتلک أو أموت دونک. [و] حمل علی [الإمام (علیه السّلام)] فاعترضه نافع بن هلال المرادی فطعنه فصرعه، فحمله أصحابه فاستنقذوه)

[24] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد 1، صفحه 182.

[25] – تاریخ الإسلام – ت بشار، جلد 2، صفحه 578. (قَالَ یحْیی بْنُ بُکیرٍ: حَدَّثَنِی اللَّیثُ بْنُ سَعْدٍ قَالَ: أبی الْحُسَینُ أَنْ یسْتَأْسَرَ، فَقَاتَلُوهُ، فَقُتِلَ، وَقُتِلَ ابْنَهُ وَأَصْحَابُهُ بِالطَّفِّ، وَانْطَلَقَ بِبَنِیهِ عَلِی وَفَاطِمَةَ وَسُکینَةَ إِلَی عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ زِیادٍ، فَبَعَثَ بِهِمْ إِلَی یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ، فَجَعَلَ سُکینَةَ خَلْفَ سَرِیرِهِ، لِئَلَّا تَرَی رَأْسَ أَبِیهَا، وَعَلِی بْنُ الْحُسَینِ فِی غِلٍّ، فَضَرَبَ یزید علی ثنیتی الحسین وَقَالَ:

نُفَلِّقُ هَامًا مِنْ أُنَاسٍ أَعِزَّةٍ *** عَلَینَا وَهُمْ کانُوا أَعَقَّ وَأَظْلَمَا)

[26] – نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم و یلیه نفثة المصدور فیما یتجدد به حزن العاشور، جلد 1، صفحه 416.