نقش عالمان و خواص در سرکوب شدنِ حق ـ جلسه چهارم

نویسنده

ادمین سایت

روز چهارشنبه مورخ 02 مهر ماه 1399 و همزمان با روز پنجم ماه صفر 1442 هـ ق، جلسه هیاتی در امامزاده قاضی الصابر علیه السلام با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» با موضوع «نقش عالمان و خواص در سرکوب شدنِ حق» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین؛ صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این عرضِ ارادتِ ناچیز و گفت و شنید ناقابل را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی پربرکت حضرت، خدمت در آستانِ شریف آن بزرگوار و شهادت در راه ایشان را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه، دوستانمان و شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

تلاش بنی امیه برای جا انداختنِ 3 اتهام به رفتار و قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

موضوع بحث ما «نقشِ عالمان و خواص در سرکوب، تحریف و شکست حق» است.

محور و بهانه بحث خطبه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در نقد عالمان است البته نویسنده کتاب «تحف العقول» این خطبه را به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نسبت داده است. کلماتِ این خطبه شریف [خطبه منا] حکمت‌آمیز، شرح آیات قرآن کریم و از مسلمات تذکر جدی است لذا خیلی مهم نیست که این خطبه از «معصوم» صادر شده باشد یا صادر نشده باشد.

تمام تلاش بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین این بود که رفتار و حرکتِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه 3 وصف پیدا کند؛ 1. خلاف شرع! 2. خلاف عقل! 3. متهم به دنیاخواهی، حکومت طلبی و ریاست‌طلبی!

علماء منتسب به بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین یا افرادی که با یک فاصله به بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین منتسب بودند ولیکن ظاهر را حفظ می‌کردند؛ اتهام «خلاف شرع» را به رفتار و حرکت حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه زدند. همین افراد اتهام «دنیا خواهی» را هم زدند کأنه نعوذ بالله حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با یزید لعنه الله علیه رقابت کرده است!

علماء درباری آن زمان برای زدن اتهام اول (خلاف شرع) و اتهام سوم (دنیا خواهی، حکومت و ریاست‌طلبی) تلاش کردند که در رأس آن‌ها با فاصله «عبدالله بن عمر» است که تقریباً بار زدن این اتهامات بر دوش او بوده است و خود این شخصیت نیاز به واکاوی‌های فراوان دارد. دیگرانی هم در این مسیر کمک کردند.

اتهامِ خلاف عقل و عرف بودن حرکت و رفتار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کارِ عالمانِ سوء نبود بلکه کار گروه دیگری از عالمان بود که نه به اموی بودن متهم بودند و نه سر در آخور امویان داشتند.

عقلاء از چیزی که خلاف عقل و عرف باشد؛ فاصله می‌گیرند.

اتفاقاً این گروه از عالمان می‌توانستند این اتهام (خلاف عقل و عرف) را جا بیندازند و این کار را هم کردند. رفتار این افراد کاملاً خلاف رفتار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بود و قاطبتاً هم چنین کردند لذا رفتارِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه شاذ تلقی شد. جلسه گذشته اشاره کردم، امشب آن را کمی باز خواهم کرد که این گروه چه خلائی در فهمِ رفتار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ایجاد کردند.

اگر امت اسلامی، قراء، حفاظ، عالمان، اندیشمندان، بزرگان، بزرگان زادگان و شریف زادگان دو گروه هم می‌شدند این‌قدر خطرناک نبود.

چرا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، همسر و فرزندان خود را به کربلا بردند؟

این کار عرف نبود ولیکن چرا باید حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه همسر و فرزندانِ خود را با خود به کربلا می‌بردند؟ مخصوصاً این که در روایاتِ قدیمی تاریخی داریم که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تمام عیالِ خویش را با خود بردند؛ یعنی اگر مادرِ حضرت علی اکبر صلوات الله علیهما زنده بودند، حتماً در کربلا حضور داشتند.

هیچ گزارشی از منابع قدیمی مبنی بر حضور مادرِ مکرمه حضرت علی اکبر علیهما آلاف تحیه و الثناء در کربلا نداریم ولیکن اگر ایشان زنده بودند که بعید هم نیست؛ قاعدتاً در کربلا حضور داشتند چون نصوصی داریم که تمام اهل‌وعیالی که ارتباط مستقیم داشتند یعنی رسماً عیال حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بودند و سرپرستی آن‌ها با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بود؛ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه همه آن افراد را راه انداختند.

حداقل 2 دلیل برای این کار وجود دارد؛ 1. امنیت 2. وجود شاهدانی از جبهه حق

هیچ مکانی امن‌تر از مکانی که خودِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه حضور داشتند برای اهل ‌و عیال حضرت نبود چون امویان بسیار رذل و پست هستند.

مطلبی که الآن عرض خواهم کرد را کمتر جایی عرض کردم و الآن هم آن را باز نمی‌کنم. مطلبی که می‌خواهم عرض کنم قدری دقت لازم دارد.

از مظلومیت‌های حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و امام حسن صلوات الله علیهما این است که هر دو امام بزرگوار در لحظه شهادت نگرانِ برخی از همسرانِ خود بودند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به افرادی وصیت فرمودند که بعد از من با این همسرم ازدواج کنید! امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه وصیت کردند که بعد از من با این همسر من ازدواج کن!

چرا این دو امام بزرگوار چنین وصیتی کردند؟ در هر دو مورد تصریح وجود دارد که اگر چنین نکنید، معاویه (لعنه الله علیه) با این همسرم ازدواج خواهد کرد. وقتی معاویه لعنه الله علیه به قدرت می‌رسد؛ شاه است و زور دارد.

بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین حتی از فضاسازی در مسائل ناموسی نسبت به اهل بیت علیهم السلام هم کوتاه نمی‌آمدند. همین‌قدر کافی بود که معاویه لعنه الله علیه با همسرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ازدواج کند و در جلسات بزم شبانه خود شوخی کند تا بتوانند از این جبهه هم به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حمله بکنند. بیش از باز نخواهم کرد.

غرضِ بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین از شایعه‌ای که شنیدید که یکی از خلفاء بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت ام کلثوم سلام الله علیها ـ دخترِ حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ـ ازدواج کرد این بود که اسمِ ناموس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه با بعضی از جزئیات در جامعه مطرح شود؛ غرضِ بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین جسارت بود.

یک نمونه دیگر خدمت شما عرض می‌کنم. راجع به این بحث می‌توان یک دهه صحبت کرد، فقط می‌خواهم عرض کنم که بدانید چقدر این بحث حساس است ولیکن نمی‌شود این بحث را مطرح کرد، باید کتابِ بعضی از حرف‌ها را مطالعه کرد البته بنده هیچ وقت در آثار خود هم چنین بحثی را نمی‌نویسم، باید مصادر نخستین را مطالعه کرد.

اگر اوصافی که کتابِ «الأغانی» ابوالفرج اصفهانی برای حضرت سکینه سلام الله علیها ـ دختر امام حسین علیه السلام ـ نوشته است را مطالعه بفرمائید، نستجیر بالله (خواهید دید که) ایشان را هم‌نشین رقاصه‌ها، نوازندگان و اهلِ فسق و فجور بعد از کربلا معرفی کرده است!

اگر خواستید یک گوشه از آن اوصاف را ببینید به مَوْسُوعَه مرحوم سید عبدالرزاق مُقَرَّم رحمه الله علیه مراجعه کنید، اشاراتی از آن اوصاف را دارد.

بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین به مادرانِ بدکاره مشهور هستند… مادرِ معاویه و مادرِ عمرو عاص لعنه الله علیهم در زمان جاهلیت بدنام هستند! این خیلی عجیب است. در زمان جاهلیت بدنام بودند، وای به حال زمانِ اسلام! حال بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین برای این که کم نیاورند یا انتقام بگیرند…

اگر در مقابل مردم سر یک بی‌آبرو داد هم بزنند برای او مهم نیست ولیکن یک فرد آبرودار که دو دختر عفیفه دارد، حاضر است که همه چیز خود را بدهد ولیکن فردی مقابل درِ خانه وی سر و صدا نکند چون آبرو دارد.

بنی امیه لعنه الله علیه می‌دانند که اینجا نقطه‌ضعف اهل بیت علیهم السلام محسوب می‌شود البته این نقطه‌ضعف نیست بلکه نباید احترامِ تقدسی فردِ محترمی دچار خدشه شود.

جهت دوم این بود که بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین بارها برای تحت‌فشار قرار دادن فردی، همسر و فرزندان وی را می‌گرفتند.

وقتی می‌خواستند «عَمرو بن حَمِق خُزاعی» رحمه الله علیه را حدود سال 50 هجری بگیرند؛ او را پیدا نمی‌کردند و همسرِ ایشان را در زندان و سیاه‌چاله بین مردان شکنجه می‌کردند! سن همسرِ عمرو بن حمق از خود را بالاتر بود ولیکن فرقی نمی‌کند.

بنده امسال چند بار اشاره کردم، بشکند دهانی که بخواهد این واقعه را باز کند! بروید و ببینید که چطور حرمتِ مادرِ جناب عمار سلام الله علیهما را هتک کردند. چه خانواده عجیبی هستند! پدر، مادر و برادرِ جناب عمار سلام الله علیهم شهید شدند.

اوصافِ کثافت، وقاحت، بی‌شرفی و… برای وصف آل امیه لعنه الله علیهم اجمعین کم است بلکه باید برای بی‌شرافتی بنی امیه لغتی وضع کرد.

وقتی حجاج لعنه الله علیه خواست که جناب کمیل رحمه الله علیه را بگیرد، جناب کمیل فرار کرد. چند نفر از خانواده، نزدیکان، فامیل و قبیله ایشان را گرفتند لذا کمیل مجبور شد که خود را تحویل بدهد و آن‌ها را آزاد کند.
اولین دلیل، بحث امنیتی بود. دومین دلیل این بود که بالاخره باید بعد از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه شاهدانی از این جبهه هم مواردی را بیان کنند چون افرادی که باید بیان می‌کردند؛ سر جای خود نشستند، همان روز با یزید لعنه الله علیه بیعت کردند و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را همراهی نکردند.

این افراد علاوه بر عدم همراهی، مکرراً حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را نصیحت می‌کردند که عراق نرو و اینجا برو، عراق نرو و این کار را بکن و…! خود همین کلمات القا می‌کرد که این افراد با حرکتِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه موافق نیستند.

نقش عالمان و خواص در سرکوب و بایکوت حق

بنده عرض خواهم کرد که این تفکرها چه خطای تحلیلی عجیبی بر عالمانِ معاصر ما تحمیل کردند چون عالمانِ معاصر ما که اصلاً برای نظرِ عبدالله بن عمر، یزید و امثال این افراد وقع[4] نمی‌نهند ولیکن به نظرِ عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس، محمد حنفیه، جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خُدری و امثال این افراد اعتنا دارند.

ممکن است فردی بفرماید که آیا این افراد را متهم به خیانت می‌کنید؟!

این بحث ما به هم ربط دارد. بنده شب‌های گذشته عرض کردم که اولاً نتیجه این عمل خیانت است و لزوماً انگیزه خیانت نیست، ثانیاً لزوماً همه افرادی که نام بردم شاید مقصر نباشند. زمینه را فراهم کردند که بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین به نام این افراد این اتهام را مطرح کند.

شاید جابر بن عبدالله انصاری جای دیگری بوده و کار دیگری کرده است. بنده نمی‌خواهم اسامی این افراد در ذهن شریف شما به عنوان خائن تلقی شود ولیکن متأسفانه همراهی نکردن و ایجاد چندصدایی باعث خفیف شدن صدای مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و سوءظن تاریخ نسبت به ایشان شد.

ابو واقد اللیثی «قیل شهد بدرا»[5] …

الآن ممکن است که فرزندِ فلان مسئول زمینه رانت داشته باشد، متأسفانه خیلی از اوقات اینطور است. آن زمان رانت این بود که فردی ادعا کند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیده است. همین‌که فردی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیده بود، او را خیلی تحویل می‌گرفتند و زمینه برای خیلی از موارد فراهم می‌شد.

اگر در سال 60 هجری که 50 سال از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته بود و افرادی هم که همراهِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند یا شهید شدند یا از دنیا رفتند؛ فردی را پیدا می‌کردند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیده بود برای مردم جذاب بود.

«مهیار دیلمی» واقعاً عجیب سروده است؛

یُعَظِّمُونَ لَهُ أَعْوَادَ مِنْبَرِهِ               وَ تَحْتَ أَرْجُلِهِمْ أَوْلَادَهُ وَضَعُوا

چوبه‌های منبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را تکریم می‌کردند در حالی که زیر پاهای خود فرزندانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را له کردند!

وقتی قاطبه این افراد چندصدایی ایجاد کردند…

راجع «ابو واقد لیثی» نوشتند: «شهد بدرا». افرادی هم که بدری بودن ایشان را قبول ندارند، نوشتند: فتح مکه اسلام آورده است. بنابراین ابو واقد لیثی صحابی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. اگر بدری باشد؛ نزدیک به 10 سال و اگر در فتح مکه ایمان آورده باشد؛ حداقل 2 سال محضر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را درک کرده است.

«ابو واقد لیثی» به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض کرد که من هر چه فکر می‌کنم وجه عقلائی برای رفتار، قیام و حرکت تو پیدا نمی‌کنم! «إنّما یقتل نفسه»[6] تو در حال کشتن خودت هستی!

خوب دقت بفرمائید! در طول تاریخ این‌همه قیام رخ داده است و این‌همه سرکوب شدند… مردم مدینه یک سال بعد از کربلا در واقعه حرّه 10 هزار کشته دادند ولیکن هیچ فردی در تاریخ شبهه القای نفس در تهلکه را مطرح نکرده است؛ «لا تُلْقُوا بِأَیدِیکمْ إِلَی التَّهْلُکةِ وَ أَحْسِنُوا»[7] خود را در معرض هلاکت نیفکنید. در تاریخ جست‌وجو کنید و ببینید که در کدام قیام چنین شبهه‌ای را مطرح کردند؟ کجا چنین شبهه‌ای را مطرح کردند؟

چرا باید نسبت به قیام حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه این سؤال و شبهه از اهل سنت به شیعیان وارد شود و شیعیان درصدد پاسخگویی باشند؟! چرا باید سید مرتضی علم الهدی رحمه الله علیه در کتاب «تنزیه الانبیاء و الائمة» به کرابیسی پاسخ بدهد که امام حسین علیه السلام خودکشی نکرده است؟! چرا؟! چرا راجع به عبدالله بن حَنْظَلَة غَسیلُ الْمَلائکه چنین سوالی نیست؟ چرا راجع به سایرین چنین سوالی وجود ندارد؟!

چون سایر نبردها ولو ناحق بودن، علماء همراهی کردند ولیکن علماء و بنی‌هاشم، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را بایکوت کردند.

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی لها الفداء؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

پشتیبانی عالمانِ سوء از جبهه باطل

شما زیاد شنیدید که ابوحنیفه و مالک بن انس جزو محبانِ اهل بیت علیهم السلام بودند! بعضی از عزیزانِ رسانه‌ای هم در سیما این مطلب را بیان کردند! این کلام دقیق نیست.

خوب دقت بفرمائید. تاریخ را چهارنعل می‌تازم چون فقط می‌خواهم این نکته را عرض کنم، ابعاد بحث زیاد است.
بنی عباس برای این که بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین را شکست بدهد، پشتوانه دینی لازم داشت. مردم در آن روزگار تشنه اهل بیت علیهم السلام بودند. ابوالفرج اصفهانی در کتاب «مقاتل الطالبیین و اخبارهم» می‌نویسد که بنی عباس عده‌ای را می‌فرستادند تا فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بازگو کنند تا افراد را جذب کنند.

آیا امکان داشت که بنی عباس با انتساب خود به اهل بیت و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم، امام صادق علیه السلام را جذب کنند؟! امکان نداشت. جایگزین کیست؟

جایگزین محمد نفس زکیه پسرِ عبدالله محض است. پدرِ عبدالله محض؛ پسر امام حسن علیه السلام و مادرِ او؛ دخترِ امام حسین علیه السلام است. محمد بن عبدالله نفس زکیه؛ نوه امام حسن مجتبی و امام حسین علیهما السلام است. این افراد با ائمه علیهم السلام رقابت می‌کردند!!!

حضرت باقر العلوم علیه السلام نوه امام حسن و امام حسین علیهما السلام است. عبدالله محض هم نوه امام حسن و امام حسین علیهما السلام است. پسرِ امام باقر العلوم علیه السلام؛ امام صادق علیه السلام و پسرِ عبدالله محض؛ نفس زکیه است لذا نفس زکیه خود را رقیب امام صادق علیه السلام برای زعامتِ شیعه می‌دانست! نفس زکیه از همه تیره‌های اهل بیت علیهم السلام نشان دارد و بنی فاطمه هم است.

اصلاً علم کسی قابل‌رقابت با علمِ امام صادق علیه السلام نبود، بنی عباس هم می‌دانستند که نمی‌توانند امام صادق علیه السلام را جذب کنند لذا «ابوسلمه خلال» و دیگران را سراغ محمد نفس زکیه فرستادند و گفتند: ما حکومت را بدست می‌گیریم و به شما تحویل می‌دهیم! با او بیعت کردند و به اسم نفس زکیه قیام کردند! عنوان حکومتِ «اهل بیت» دادند!

مردم تشنه اهل بیت علیهم السلام و خسته از ظلم بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین بودند لذا به این افراد پیوستند. مالک بن انس و ابوحنیفه برای نفس زکیه وجوهات می‌فرستادند نه امام صادق علیه السلام! عنوان عام در آن زمان این بود که نفس زکیه هم از اهل بیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است! الآن قصد ندارم که در نیت مالک بن انس و ابوحنیفه تشکیک بکنم ولیکن این افراد وجوهات خود را برای امام صادق علیه السلام نمی‌فرستادند.

وقتی بنی عباس به قدرت رسیدند، حکومت را به نفس زکیه ندادند و نفس زکیه قیام کرد. جنگ‌های سنگینی رخ داد که بنی عباس تا مرز شکست رفت ولیکن پیروز شد.

چرا بااین‌وجود شبهه خودکشی را برای نفس زکیه مطرح نمی‌کنند؟! چرا؟! چون از مالک بن انس و ابوحنیفه آن‌طرف تا بسیاری از بزرگان این‌طرف، نفس زکیه را بایکوت نکردند بلکه بعضی از این افراد در اوج قدرت خود به امام صادق علیه السلام لگد می‌زدند که باید بیایی و با نفس زکیه بیعت کنی!!! امام صادق علیه السلام را کتک زدند و زندانی کردند که باید با نفس زکیه بیعت کنی!!!

چرا برچسب خودکشی به این افراد نخورد؟! چون عده‌ای از این افراد طرفداری می‌کردند ولیکن متأسفانه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بایکوت شدند که اگر به سمت کوفه حرکت کنی؛ قطعاً شکست خواهی خورد! حرکت به سمت کوفه؛ حرکت به سمت مرگ است!

خطای تحلیلی عجیبِ عالمان معاصر

دو گزارش از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه داریم؛ «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»[8] هر کس آماده است که در راه ما خون‌دل خود را بذل کند و خود را آماده لقای خداوند سازد با ما رهسپار شود. «فإنَّ مَنْ لَحِقَ بی اسْتُشْهِد»[9] هر کس به من ملحق شود؛ شهید می‌شود.

این عباراتِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را کنارِ عبارت آن افراد قرار دادند و گفتند: تمام علمای عصر معتقد بودند که حرکت به سمت کوفه، قطعاً حرکت به سمت کشته شدن است!

بعد به این چند نظر عجیب رسیدند…

دیگران به شیعیان می‌گفتند: مگر شما نمی‌گویید که امامتان علم غیب دارد؟ اگر اینطور است، امام شما که می‌دانست در صورت حرکت به سمت کوفه کشته خواهد شد؛ چرا به سمت کوفه حرکت کرد؟

بعضی از معاصرین بسان آقا سید رضا صدر می گویند: اصلاً امام حسین علیه السلام برای عملیاتِ استشهادی به عراق رفت!

آقا! کجای دنیا رأس امت برای عملیاتِ استشهادی می‌رود؟! این چه حرفی است؟! اگر قرار بر عملیاتِ استشهادی بود؛ چرا امام در مدینه چنین نکردند؟! چرا وقتی به سپاه حر رسیدند، فرمودند: برمی‌گردم؟! جور درنمی‌آید.

چه چیزی سبب شده است که این بزرگوار بگوید که امام حسین علیه السلام قصدِ عملیاتِ استشهادی داشت؟!

می‌گوید: امام حسین علیه السلام می‌توانست در مکه یا یمن حکومت تشکیل بدهد ولیکن به سمتی حرکت کرد که «قطعاً» کشته می‌شد… ایشان نتوانستند قطعاً را حل کنند و گفتند که پس لابد امام رفتند که کشته شوند!

گویی که ما بگوییم: افرادی که به سوریه می‌روند؛ می‌روند که کشته شوند! این افراد که برای کشته شدن نمی‌روند بلکه در آنجا کاری دارند؛ «إِحْدَی الْحُسْنَیینِ»[10] یا به نتیجه می‌رسند یا شهید می‌شوند. هر شهیدی در رزم و جهاد خود «إِحْدَی الْحُسْنَیینِ» است یا به نتیجه می‌رسد یا شهید می‌شود. کسی را نداریم که بگویم: می‌روم که کشته شوم!!! این عبارت را از کجای دین استخراج می‌کنند؟! از کی تا حالا شهادت هدف شده است؟!

هزار اشکال تاریخی دیگر هم وجود دارد ولیکن وقت نیست. چرا شما چنین عبارتی را فرمودید؟! آخر همه علماء می گویند که… خودِ این علماء ذهنِ شما را خراب کردند.

بزرگوار دیگری می‌گوید: امام دید حالا که باید به آنجا برود؛ هر چه بیشتر آدم با خود همراه کنم که سفره رنگین‌تر شود!!! این را هم یک علامه بزرگوار یک شهید برجسته فرموده است.

آقا! اگر بر این بود که امام حسین علیه السلام سفره را رنگین‌تر بکنند؛ چرا شبِ عاشورا فرمودند که هر کس می‌خواهد برود، برود؟! آیا شوخی کردند؟ تعارف زدند؟! نستجیر بالله با دست پس زدند که با پا پیش بکشند؟! نه آقا. چرا امام حسین علیه السلام به حر فرمودند که بگذار برگردم؟! این کلام با خیلی از موارد سازگار نیست.
چرا این بزرگوار این سخن را با این هوش، استعداد و توان علمی مطرح می‌کند؟! یک انگاره قطعی پیدا کردند که کوفه شکستِ قطعی است! چه کسی سبب ایجاد این انگاره شدند؟ ابن عباس‌ها…

عملِ ابن عباس‌ها هم مردمِ زمان حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و هم ما را فریب داده است.

یک آقای بزرگوار دیگری می‌گوید: وقتی نمی‌توانی زیبا زندگی کنی، زیبا بمیر!

رسماً شعر سروده است. باز همان اشکالات مطرح است. برای زیبا مردن که لزومی به عراق رفتن نبود، در مدینه و جاهای دیگر هم امکان مرگ وجود داشت. چرا وقتی به سپاه حر رسیدند، فرمودند که بگذار برگردم؟!

این افراد واقعه را تحلیل نکردند بلکه یک انگاره دارند و در همان گیر کردند. وقتی می‌پرسند که چرا وسط اقیانوس می‌خواهی از درخت بالا بروی؟ می‌گوید: چون مجبور هستم!

چه کسانی این افراد را مجبور کردند؟ عباراتِ منتسب به ابن عباس، محمد حنفیه، عبدالله بن جعفر، ابو واقد لیثی، جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خُدری و امثالِ این اصحاب برجسته، این افراد را مجبور کردند. این اصحاب باید در روز قیامت استدلال بکنند و برای خداوند متعال حجت بیاورند که به چه دلیل رفتار ما به گونه‌ای شد که رفتارِ حسین بن علی صلوات الله علیهما خلافِ عقل و عرف قلمداد بشود؟ ممکن است که بعضی از آن‌ها بگویند که اصلاً ما چنین چیزی را نگفتیم بلکه فلانی اینجور عمل کرد و 100 سال بعد مرگ من هم‌چنین بهتانی به من زدند یا من یکی استثنا اینطور بودم و از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اجازه داشتم یا…

بنده عرض کردم، این حرف‌هایی که این طرف و آن طرف وجود دارد که این فرد فلج بود، دیگری کور بود و… در آن زمان سندروم پای فلج همه‌گیر و واگیری نبود که همه بنی‌هاشم از دم فلج و کور شده باشند؛ همچنین چیزی نداریم. هیچ دلیلی برای این نداریم بلکه همراهی نکردند بسان همان مسئله عبدالله بن عفیف که هم‌قبیله‌ای او گفت که خفه شو! هم خودت و هم ما را بدبخت کردی!

این در حالی است که اگر 700 نفر از رزمندگان أزْد به دفاع از عبدالله بن عفیف رحمه الله علیه برمی‌خاستند…
کوفه شهر نظامی بود و تا 100 هزار نفر استعدادِ نیروی نظامی داشت، کل نیروهای اطراف عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه 50 تا 500 نفر بودند چون کوفه شهرِ نظامی‌ها بود. شما یک شهرکِ ارتش یا سپاه را در نظر بگیرید، دیگر به تعداد افراد که نیروی نظامی ندارند بلکه این افراد خود نظامی هستند و در صورت جنگ خودشان می‌جنگند بلکه تعداد اندکی دژبان و… دارند.

این 700 نفر به تنهایی کافی بودند که عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیهما را از شهر بیرون کنند؛ اگر این 700 نفر «یا مبرور»[11] عبدالله بن عفیف سلام الله علیه را لبیک می‌گفتند؛ بنی همدان، عبد القیسی ها و دیگران که سینه‌چاک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بودند هم همراه می‌شدند.

در دل جنگ کجا خار و خسی می‌ماند؟ جگر حمزه اگر داشت کسی می‌ماند

یک فرمانده یک‌حرفی را با گریه می‌زد؛ او می‌گفت: وقتی می‌خواستیم شب عملیات برویم، هوا تاریک بود لذا باید کورمال‌کورمال، سینه‌خیز و یواشکی می‌رفتیم تا به موضع حمله برسیم تا چیزی هم لو نرود؛ وقتی آنجا می‌رسیدیم همه آماده‌باش بودند ولیکن باید صبر می‌کردیم که همه گردان‌ها و لشکرهای دیگر هم آماده بشوند؛ اگر یک لشکر هم نرسیده بود باید همه برمی‌گشتند چون اگر آفتاب می‌زد؛ همه قیچی می‌شدند.

حالا اگر همه رسیده بودند و آماده بودند و الحاق صورت گرفته بود؛ لحظه عملیات لحظه‌ای بود که یا ما سروصدا می‌کردیم یا دشمن ما را می‌دید و بلافاصله منور می‌زد و شبِ تاریک به روز روشن تبدیل می‌شد و آتش سنگینی متوجه ما می‌شد.

همیشه تعداد افراد کمی وجود داشتند که اگر گردان ورزش می‌کرد؛ این افراد در چرت بودند، اگر صبحگاه بود؛ این افراد در خواب بودند. کارکرد این افراد کم چه بود؟ شبِ عملیات که همه جگرها 100 گرم بود؛ جگر این افراد 2 کیلو بود. این افراد شجاع بودند. یا سجیه و جبلی شجاع بودند یا نماز شب خوان‌های قهار، وارسته و از خودرسته بودند. زیر تیر دشمن سه چهار نفر بلند می‌شدند، احتمال کشته شدن خیلی زیاد بود. این افراد شروع به تیراندازی می‌کردند تا بقیه هم جرئت بکنند و از جا بلند شوند. چند نفر از هر گردان تا آخر عملیات از جا بلند نمی‌شدند.
حالا شما حساب کنید، این افرادِ کم در یک گردان از جا بلند بشوند ولیکن 300 ـ 400 نفری که اکثریت هم هستند بلند نشوند؛ چه اتفاقی برای این افرادِ کم می‌افتاد؟ این چند نفر تکه‌تکه می‌شوند چون زیرِ آتش دشمن هستند و کسی هم وجود ندارد که مقابله بکند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در مدینه این نقش را بر عهده گرفتند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک‌تنه بلند شدند ولیکن امت دفاع نکردند لذا همه بلاها سرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد.

عبدالله بن عفیف سلام الله علیه از جا جست؛ «وثب إلیه» با وجود این که نابینا بود به سمت عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه پرید ولیکن الحاق نکردند. اگر آن 700 نفر أزد از جا بلند شده بودند؛ عبد القیسی ها، همدانی‌ها، مذحجی ها، نخعی ها و… حمایت می‌کردند و اصلاً دوباره کوفه همان‌جا اشغال می‌شد. حمایت نکردند و برعکس گفتند: خفه شو! هم خود و هم ما را بدبخت کردی! به دردسر می‌افتیم!

یک جمله که اینطور بگوید؛ دیگر کسی حال ندارد. گاهی بخاطر یک جمله می گویند که تو در خونِ هزارانِ نفر شریک هستی. این یک جمله تو، سایرین را دلسرد کرد.

اثرِ عمل خواص و عالمان

خلاصه اصلاً ذهن‌ها را خراب کردند که حرکتِ حسین بن علی (صلوات الله علیهما) بسوی کشته شدن است!
این در صورتی است که شما هر نبردی را در نظر بگیرید.. در همین 22 بهمن خیلی از افراد به امام خمینی رضوان الله تعالی علیه عرض کردند: آقا! اگر در حکومت‌نظامی دستورِ تیر بدهند؛ چیزی باقی نمی‌ماند! یک‌لحظه بود؛ مردم 22 بهمن به خیابان آمدند و کار را تمام کردند. حال اگر مردم در 22 بهمن نمی‌آمدند؛ الآن ما یک قومی بودیم که شادبودیم از آن روزی که آن سید هندی را قصدِ فتنه در کشور داشته است را دار زدیم و راحت شدیم! امروز دیگر امام یک سیدِ هندی بود! عوض کردنِ همه چیز برای دشمن کاری ندارد. حالا که 50 سال هم گذشته بود؛ نوادگانِ ایشان هم از یک سیدِ هندی حرف می‌زدند نه یک مرجع تقلیدِ مردِ خدا!

متونِ پیاده شده مجلس شورای ملی را ببینید؛ روزی که می‌خواهند امام رضوان الله تعالی علیه را از ایران اخراج کنند؛ چقدر به حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در مجلس دشنام می‌دهند. جسارت‌ها نگفتنی است. حالا متونِ روز ورود حضرت امام رضوان الله تعالی علیه به ایران را ببینید. این‌ها همان نماینده‌ها هستند ولیکن دیگر جرئت نمی‌کنند که حرف‌های 15 سال پیش را بزنند.

ـ مقدم آیت الله را گرامی می‌داریم! قدوم با برکت…

عجب! 15 سال پیش سیدِ هندی… بود! اوصافِ دیگری را بکار می‌بردید. همین بلا سرِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه آمده است. امروز هم در جاهایی که آشکارا حق زیر پا می‌رود؛ همین بلا سر ما می‌آید.
فکر نکنید که گفتند: سپاهِ شام می‌آید و شما را می‌خورد! قرار بود سپاه شام بیاید و با مردمِ کوفه بهتر از این چه کار کند؟ بهتر از این که انگیزه جهاد را از مردم بگیرد، آن‌ها را منفعل بکند و سر جای خود بنشاند تا امامِ خود را تنها بگذارند و چشم خود را بر روی بی‌عدالتی، ضایع و پایمال شدن حقوق الهی و انسانی ببندند؛ چه کار قرار بود انجام بدهند؟! اگر 400 هزار نیرو از شام می‌آمدند؛ چه کار قرار بود بکنند؟! اهداف همین بود که رخ داد.

 آیا 80 درصد مردم بی‌دین شدند؟!

موسسه‌ای که پدر، مادر، اسپانسر [حامی مالی] و… آن مشخص نیست و عربستان هم آن را حمایت می‌کند؛ ادعا کرده است که من راجع به ایمان مردم یک نظرسنجی اینترنتی کردم…

بنده عرض می‌کنم که وضع ایمان در جامعه ما خوب نیست چون نهادِ خانواده و مدرسه حذف شدند، امور فرهنگی رها شدند، مناظراتِ انتخاباتی سراسر گناه، حرام و بهتان به همدیگر است، انتشارِ ناامیدی بسیار است و.. ما مکرراً برای خود بمبِ اتم درست می‌کنیم. بنده عرض نمی‌کنم که نترسید و خیالتان راحت باشد. وضع مدارس، معلمان و…
معلمِ خوب خیلی داریم ولیکن معلمی که در مسائل اعتقادی هِر را از بر نمی‌شناسد و به دانش آموزان اباطیل تحویل می‌دهد؛ کم نداریم. این در شرایطی است که دانش‌آموز ما این‌قدر سنتی مانده باشد که به حرفِ پدر و مادری که وا رفتند یا معلمی که در رفته است، گوش بدهد وگرنه مستقیماً از رفیق خود مسائل دیگری را می‌پرسد.

بنده عرض نمی‌کنم که خیالتان راحت باشد. محلِ اصلاح شماره یک این مسئله؛ خانواده، مدرسه، رسانه و تلویزیون است. نمی‌فهمند و می‌خواهند رئیس‌جمهوری که خیلی با برکت بود را بزنند! نمی‌فهمند وقتی که هر روز دزدی و گرانی در اینجا و آنجا را نشان می‌دهند و کنارِ آن اتفاقاتِ خوب کشور را که کم هم نیستند، نشان نمی‌دهند؛ بچه‌ها را ناامید می‌کنند.

همیشه بنده عرض می‌کردم، گویی این کتاب‌های تاریخ مدرسه‌های ما را سفارت آمریکا نوشته است چون توجه نکردند که در این تاریخ علامه حلی، خواجه نصیر و… هم وجود داشت و همه تاریخ سیاهیِ قوام رفت و قوام آمد، این خیانت و آن خیانت، قرارداد دارسی و… نبود. بنده عرض نمی‌کنم که سیاهی‌ها بیان نکنید ولیکن هر دوره چند آدم حسابی هم وجود داشتند و باید موازنه را برقرار بکنید.

صداوسیما چون می‌خواهد الآن رئیس‌جمهور را دوست نداشته باشد؛ بدبختی‌های مملکت را بیان می‌کند! ای‌کاش همیشه بیان کند و همیشه خوبی‌ها را هم بیان کند. خوبی‌ها را هم صادقانه بیان بکند، نه بسان آن زمان که بیخودی برجام را بزک می‌کردند و نه بسان امروز که بکوب بزند. بالاخره در این دولت، چهارتا کار خوب هم انجام می‌دهند، صدتا هم کار بد انجام می‌دهند. وقتی یک‌طرفه می‌زنند؛ فقط مردم ناامید می‌شوند. الآن این کار را کردند که همه دزد هستند!

تا خانواده، مدرسه، رسانه و کارآمدی نظام و قوا اصلاح نشود؛ هیچ‌چیزی درست نمی‌شود.

اگر پا به انتقاد برسد؛ خیلی انتقاد داریم امّا آن نظرسنجی حرام‌زاده (شرکتی که پدر، اسپانسر و منشأ مشخص نیست و اینترنشنال هم آن را پخش می‌کند) می‌گوید که 70 درصد مردم اینطور می گویند، 65 درصد مردم آن‌طور می گویند! این همان لشکر شام است، دیگر مهم نیست که نعوذ بالله 70 درصد مردم دشمنِ امام حسین علیه السلام باشند یا نباشند. وقتی در شما تلقی ایجاد کند و باور کنید و بعد فردی در مناظره تلویزیونی به همان استناد بکند؛ یعنی لشکر شام را باور کردیم. پای ما مدت‌ها است که در گِل رسانه است لذا اثر خود را هم می‌گذارد.

آیا 70 درصد مردم از دین برگشتند؟! عجب! یعنی از هر 10 خانه که اطراف ما است (تازه خانه ما و شما که نمونه میانگین کل جامعه نیست)؛ 7 خانه بی‌دین است؟! خیر آقا!

فردی راحت غیبت می‌کند، زلفِ فرد دیگری هم بیرون است؛ هم غیبت و هم بیرون بودن زلف گناه است. فردی به مستأجر خود رحم نمی‌کند، نوار فرد دیگری به یک آهنگی بلند است و… دین‌داری تشکیکی است و همه 100 نیستند ولیکن بی‌دین هم نیستند. کجا بی‌دین هستند؟!

بنده که خیلی تجربه دارم از افرادی که مثلاً در فرودگاه می‌خواهند به من سیلی بزنند؛ سر خود را بلند که نمی‌توانستم بکنم، پایین هم نمی‌توانستم بگیرم. کلاً نمی‌دانستم چه کار باید انجام بدهم.

من دو اشکالِ نفاق و ریا دارم لذا شما نمی‌دانید من چه کاره هستم، حال اشکالِ فرد دیگری پیدا است. بنده اصلاً نمی‌خواهم گناهی را کوچک بکنم، هیچ گناهی کوچک نیست ولیکن اینکه یک عده، دیگران را بی‌دین و… معرفی می‌کنند؛ این همان لشکر شام است.

بنده این موارد را عرض نمی‌کنم که شما بگوئید: الحمدلله! آسوده بخوابیم! خیر، آسوده نخوابیم. هیچ وقت فتح الفتوح امور فرهنگی کامل نیست. هیچ وقت! شیطان هم اینطور نیست که کوک کند و برود. شیطان از آن لحظه که از خداوند متعال مهلت گرفت تا الآن یک لحظه مرخصی نگرفته است چون پیروزِ میدان، لحظه‌ای عوض می‌شود.

ما اصلاً قدرت حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه و اهل بیت علیهم السلام را نمی‌دانیم.

اگر می‌خواهید فضای شایعه را ببینید؛ اولِ کرونا که شد، شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بدون تجهیز و غسل دفن می‌کردند. ظاهراً از بعضی از بزرگانِ نظام دستور نفی رسید. آقا! این کار چه معنا دارد؟ میتِ مسلمین عینِ زنده مسلمین حرمت دارد، حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است.

اگر آن زمان همه می‌گفتند که دست نزنید! مریض می‌شوید و همه می‌گیرید. حال اگر یک نفر می‌گفت که میتِ مسلمین حرمت دارد. جنجال می‌کردند و از کشته‌های هیروشیما و ناکازاکی به این طرف، همه را گردنِ هیئتی‌ها می‌انداختند. از آقا حکم رسید و بعضی از مسئولین هم تلاش کردند. حالا اگر هیچ‌کس پای‌کار نبود؛ چه کسی جرئت می‌کرد این افراد را غسل بدهد؟! هیچ‌کس! اگر هیچ‌کس هم پای‌کار نبود؛ باز هم همین اتفاق رخ می‌داد. یک عده پای کار رفتند، بعضی از این افراد رفقای ما بودند و رعایت هم می‌کنند، بنده سؤال کردم که آیا تابه‌حال یک نفر از شما کرونا گرفته است؟ پاسخ دادند: خیر، تا الآن یک نفر هم مبتلا به کرونا نشده است.

اگر بر پایه همان شایعه بود که آن‌ها باز کرده بودند؛ تا همین الآن هم هزارانِ هزار نفر از شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بدون غسل و کفن دفن کرده بودند.

طلبه‌ها به بهشت زهرا سلام الله علیها رفتند تا عرض کنند: حسین جان! برای شما بمیرم. «أَلسَّلامُ عَلی مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُری»[12] 1400 سال از زمانِ شهادت شما می‌گذرد ولیکن ما نمی‌گذاریم شیعیانِ متوفی ناشناسِ تو غریبانه از این دنیا بروند، ما برای این افراد نماز می‌خوانیم، مجلس می‌گیریم و عرض می‌کنیم: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»
اگر همه افراد فریب این بازی رسانه‌ای را خورده بودند، تا همین هم الآن داشتند افرادِ متوفی را بسته‌بندی‌شده دفن می‌کردند. در مورد شایعاتی که در مورد دین وجود دارد باید خیلی توجه کرد.

روضه دردانه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه

سری که امشب میهمان خرابه شد، سرِ مبارکی نبود که دخترِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در روز عاشورا دیده بود. این سر خیلی تغییر کرده بود. هم لحظات آخر زنده‌بودن حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه خیلی اتفاقات رخ داد که خیلی از آن اتفاقات نگفتنی است.

اگر یک وقت توان داشتید، مثلاً یک لهوف بردارید و آن قدری که قلبتان درد نگیرد، چند جمله آن را بخوانید. امکان بیانِ آن عبارات وجود ندارد که با آن سروصورت مبارک چه کردند. این برای روز عاشورا بود.

فردای آن روز، تنور نشین شد، به مجلس عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه رفت و مکرراً تغییراتی در آن سرِ مبارک رخ داد تا وارد مسیر شام شد؛ هر جا که آبادی وجود داشت، این سر مبارک را برای نمایش دادن می‌آوردند و مردم هم استقبال می‌کردند! باز هم تغییراتی در این سرِ مطهر رخ می‌داد و اتفاقاتی می‌افتاد تا اینکه به دیر راهب رسیدند و محاسنِ خونینِ ارباب ما بوی گلاب گرفت. باز هم تغییراتی رخ داد.

دیگر بنده عرض نمی‌کنم که از دروازه شام تا کاخ یزید لعنه الله علیه چقدر اتفاقات افتاد، چقدر جسارت شد، چقدر تغییر رخ داد و… فقط اشاره می‌کنم که در آخر، سرِ مطهر را به درِ ورودی کاخ یزید لعنه الله علیه بستند.
یکی از شکنجه‌های روحی این بود، این سرِ مطهر را تاب می‌دادند. تا این بچه‌ها می‌آمدند که گریه کنند، با چوبه نیزه آن عزیزان را می‌زدند.

این سرِ مطهر را به دربار یزید ملعون بردند. امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء یک روایتی فرمودند که آدم باید بمیرد. گاهی یک گلدان را وسط سفره یا میز غذاخوری قرار می‌دهند. در آنجا سفره پهن کردند، تشت را آوردند، خیلی اتفاقات افتاد؛ چه کردند، چه خوردند، چه شد، چه بی‌ادبی‌ها، چه تحقیرها، آن رذل چه انتقام‌ها از سرِ مطهر گرفت و… این دختر مکرمه در حال دیدنِ این صحنه‌ها بود.

ان شاء الله خدا نیاورد که این را از نزدیک ببینید. یکی از تلخ‌ترین و سخت‌ترین شکنجه‌ها برای یک دختربچه این است که به پدر او بی‌حرمتی شود. نمی‌تواند تحمل بکند. آن هم مظهرِ عزت و عظمت… دیگر بسان یک مرغِ نیم بسمل به خرابه آمد. دیگر نمی‌توانست آرام بشود، بسانِ مرغ سرکنده بود.

وقتی مرغ را می‌خواهند سر ببرند، دیگر در وسط کار صدایی از آن درنمی‌آید و تحرک دارد.

باز افرادی که دختر دارند، این را زیاد تجربه کردند. وقتی به دختر بچه برمی‌خورد و قهر می‌کند، سر خود را یک گوشه می‌گذارد و خوابش می‌برد.

حسین جان! نازپرورده شما صورتِ مبارک خود را روی خاکِ خرابه گذاشت و خوابش برد. لحظاتی گذشت و از جا پرید. دیگر به هیچ‌وجهی نتوانستند این نازپرورده را آرام بکنند.

وقتی تشت را مقابلِ نازدانه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه گذاشتند، روبند را کنار زد، نوشتند که اول عقب عقب رفت، از این همه تغییر سر وحشت‌زده شد. اصلاً نشناخت. عقب رفت.

شما یک عبارت را زیاد می‌خوانید؛ «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّی»[13] کانه زبانِ حال این نازدانه اینطور شد؛ ای سر! تو که اینطور شدی، من نمی‌دانم تو سرِ چه کسی هستی ولیکن «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ أبی» آرام آرام جلو آمد، دست به آن صورت مبارک کشید، وقتی آن دستِ مبارک به رگ‌های مطهر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رسید، فرمود: «مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی»[14]


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4]– التفات و اعتنا.

[5]– الإصابة فی تمییز الصحابة، العسقلانی، ابن حجر، جلد 7، صفحه 370.

[6]– ترجمة الإمام الحسین (ع)، ابن أبی جرادة الحلبی جلد 1، صفحه 116. (وقال أبو واقد اللیثی: بلغنی خروج الحسین فأدرکته بملل، فناشدته الله أن لا یخرج، فإنّه یخرج فی غیر وجه خروج، إنّما یقتل نفسه، فقال: لا أرجع.)

[7]– سوره مبارکه بقره، آیه 195.

[8]– اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد 1، صفحه 61.

[9]– کامل الزیارات – ط مکتبة الصدوق، جلد 1، صفحه 76

[10]– سوره مبارکه توبه، آِیه 52.

[11] – تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحه 350. (قال حمید بن مسلم لما دخل عبیدالله القصر ودخل الناس نودی الصلاه جامعه فاجتمع الناس فی المسجد الاعظم فصعد المنبر ابن زیاد فقال الحمد لله الذی أظهر الحق وأهله ونصر أمیر المؤمنین یزید بن معاویه وحزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین بن علی وشیعته فلم یفرغ ابن زیاد من مقالته حتی وثب إلیه عبد الله بن عفیف الازدی ثم الغامدی ثم أحد بنی والبه وکان من شیعه علی کرم الله وجهه وکانت عینه الیسری ذهبت یوم الجمل مع علی فلما کان یوم صفین ضرب علی رأسه صربه وأخری علی حاجبه فذهبت عینه الاخری فکان لا یکاد یفارق المسجد الاعظم یصلی فیه إلی اللیل ثم ینصرف قال فلما سمع مقاله ابن زیاد قال یا ابن مرجانه إن الکذاب ابن الکذاب أنت وأبوک والذی ولاک وأبوه یا ابن مرجانه أتقتلون ابناء النبیین وتکلمون بکلام الصدیقین فقال ابن زیاد علی به قال فوثبت علیه الجلاوزه فأخذوه قال فنادی بشعار الازد یا مبرور قال وعبد الرحمن بن مخنف الازدی جالس فقال ویح غیرک أهلکت نفسک وأهلکت قومک قال وحاضر الکوفه یومئذ من الازد سبعمائه مقاتل قال فوثب إلیه فتیه من الازد فانتزعوه فأتوا به أهله فأرسل إلیه من أتاه به فقتله وأمر بصلبه فی السبخه فصلب هنالک (قال أبو مخنف) ثم إن عبیدالله بن زیاد نصب رأس الحسین بالکوفه فجعل یدار به فی الکوفه)

[12]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، جلد 101، صفحه 319.

[13]– حدیث شریف کساء.

[14]– المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، طریحی، صفحه 136 و 137.